display result search
منو
تفسیر آیات 132 تا 135 سوره طه (آخرین قسمت)

تفسیر آیات 132 تا 135 سوره طه (آخرین قسمت)

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 17 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 132 تا 135 سوره طه"

وصیت الهی به صبر بر نماز در برابر آزار مشرکان
نزول عذاب و هلاکت بعد از اتمام حجت الهی
اتمام حجت الهی در پرتو عقل و وحی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی ﴿132﴾ وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتینا بِ‏آیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ اْلأُولی ﴿133﴾ وَ لَوْ أَنّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی ﴿134﴾ قُلْ کُلُّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی ﴿135﴾

توصیه آیات محل بحث بر نماز و نزول آن در مکه
برای مقاومت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در برابر دشواریهایی که در مکه بود فرمود که از نماز کمک بگیر و بر این نماز هم شدیداً صبر کن و اعضای خانواده‌ات را هم به این نماز امر بکن در نماز انسان ﴿إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ﴾ دارد که از خدا کمک می‌گیرد وقتی به قدرت ازلی مرتبط شد احساس ضعف نمی‌کند لذا فرمود: ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾ و اگر اعضای منزل افراد خانواده با انسان هماهنگ و همراه نباشند مسئول آن خانواده در پذیرش سمتهای رسمی اجتماعی با دشواری روبروست لذا فرمود اهلت را هم به نماز امر بکن و گذشته از اینکه اهلت را به نماز امر می‌کنی و خودت هم در آناء اللیل و اطراف النهار اهل نمازی با اصطبار یعنی صبر شدید این مطلب را تحمل بکن خب برخی از مفسران نقل کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چند ماه حالا آن رقم را که راوی دید مدتی بالأخره در خانه امیرالمومنین و فاطمه زهرا(سلام الله علیهما) را می‌زد و آیه تطهیر را می‌خواند و جریان نماز را ذکر می‌کرد درست است که این در مدینه اتفاق افتاد اما این دلیل آن نیست که این آیه هم در مدینه نازل شده باشد ممکن است این آیه در مکه نازل شده و حضرت این آیه را در دم در امیرالمومنین و فاطمه(سلام الله علیهما) قرائت می‌کرد آیه تطهیر حسابش جداست اما این آیه و دستور نماز ممکن است که در مکه نازل شده باشد کما هو الظاهر چون در سوره «طه» است و سوره «طه» مکی است و حضرت این را در مدینه دم در حضرت امیرالمومنین و فاطمه(سلام الله علیهما) قرائت می‌کرد.

توصیه الهی به صبر بر نماز در برابر آزار مشرکان
خب سرّ اینکه فرمود: ﴿وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها﴾ برای آن است که صنادید قریش یک سلسله ذخایر مالی داشتند که چشمگیر بود یک سلسله قدرتهای سیاسی و اجتماعی هم داشتند که باعث مزاحمت دیگران بود درباره آن ذخایر چشمگیر فرمود: ﴿وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ درباره این زخم زبانها و فشارهای اینها فرمود: ﴿وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها﴾ چه اینکه قبلاً هم فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ﴾ یکی از چیزهایی که آنها می‌گفتند و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برابر ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ﴾ و برابر ﴿وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها﴾ مأمور به صبر و مقاومت بود همین آیه 133 است ﴿وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ می‌گفتند اگر تو پیغمبری چرا معجزه‌ای از طرف خدای سبحان نمی‌آوری انبیای پیشین معجزه می‌آوردند تو هم یک آیه و علامتی از طرف خدای سبحان بیاور خب این حرف یک سخن بین الغی‌ای است این همه آیات و شواهد فراوانی که پیغمبر ارائه می‌کرده است و ارائه کرده است آیات الهی بود خود قرآن کریم که آیه الهی است آیه کبرای خداست این همه معجزات را آنها نادیده می‌گیرند می‌گویند چرا معجزه نیاوردی خب در برابر این پیغمبر جز صبر کار دیگری نمی‌تواند بکند برهان که اقامه کرده معجزه که آورده تحدّی هم که کرده آنها باز می‌گویند چرا معجزه نیاوردی ﴿وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ بعد ذات اقدس الهی می‌فرماید که بینه و آیه شفاف و روشن جریانهای گذشته را ما برای شما بیان کردیم ما تمام اسرار غیبی انبیای گذشته را قدم به قدم آدرس دادیم برای پیغمبر بیان کردیم به شما ابلاغ کرد به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتیم ﴿وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ ولی قصه از این قرار بود ﴿ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾ ولی قصه از این قرار بود ﴿ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾ ولی قصه از این قرار است ﴿وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ ولی قصه از این قرار است ما تمام آدرس کوچه پس کوچه‌های غیب را دادیم اسرار را گفتیم آن وقت شما می‌گویید بیّنه نیاوردی آیه نیاوردی ما اسرار کتب آسمانی را بیان کردیم معارف کتاب آسمانی را بیان کردیم جریان آدم را گفتیم نوح را گفتیم احکام قبل از طوفان را گفتیم احکام بعد از طوفان را گفتیم همه را شفاف به شما نشان دادیم خب چه آیه‌ای از اینها روشن‌تر ما بیّنه یعنی آفتابی و روشن آوردیم در برابر این ناملایمات چاره جز صبر نیست لذا هم در آن آیه اسبق فرمود: ﴿فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ﴾ هم در این آیه کنونی فرمود: ﴿وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها﴾ که گرچه صبر بر رخدادهای اجتماعی را مطرح نکرده اما امر به صلات و اصطبار بر صلات از سنخ ﴿وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ﴾ است یعنی از نماز کمک بگیر خب برای کسی که در پیشگاه معبود خودش ایستاده است و از او کمک می‌گیرد با قلب مطمئن و آرام پیام الهی را ابلاغ می‌کند دیگر فرمود این حرفهایی که آنها می‌زنند چاره جز صبر نیست برای اینکه برهان که اقامه کردی آنها خب نمی‌پذیرند.

نزول عذاب و هلاکت بعد از اتمام حجت الهی
﴿وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتینا﴾ یعنی پیامبر ﴿بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ یک معجزه بیاورد لااقل ایشان می‌فرمایند ما معجزات فراوانی آوردیم بینات آوردیم ﴿أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ﴾ که این بینه فاعل «تأتی» است ﴿بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ اْلأُولی﴾ بعد می‌فرماید که این مطلب حق است اگر ما قبل از اقامه دلیل کسی را هلاک می‌کردیم حجتی نداشتیم آن ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ نشانه آن است که کار ما بر اساس بینه است اگر ما کسی را قبل از اقامه حجت هلاک بکنیم یا عذاب بکنیم اعتراض دارند دلیل آنها حق است و آن این است که ﴿وَ لَوْ أَنّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ﴾ یعنی قبل آمدن آیه و حجت و بیان الهی ﴿لَقالُوا﴾ یعنی می‌توانستند بگویند و می‌گفتند و گفتنشان هم حق بود ﴿لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی﴾ این لو لا برای تحضیض است خب چرا قبلاً ما را با خبر نکردی چرا پیامبر نفرستادی چرا حجتت را به ما ابلاغ نکردی اگر حجتت را به ما ابلاغ می‌کردی ما ذلیل نمی‌شدیم رسوا نمی‌شدیم الآن با عذاب شما ذلیل شدیم رسوا شدیم قبل از اقامه حجت چرا ما را رسوا کردی فرمود اگر ما حجت را تمام نمی‌کردیم این مردم این اعتراض را می‌کردند معلوم می‌شود که عقلی را ذات اقدس الهی به مردم داده است که حجت باطنی است چه اینکه در روایات هم آمده و استدلال عقلی مادامی که قیاس و خیال و گمان و وهم او را همراهی نکند و عقل برهانی باشد مقبول خداست چه در دنیا چه در آخرت.

اتمام حجت الهی در پرتو عقل و وحی
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً گذشت فرمود اگر در دنیا مبشرین و منذرین نیامده بودند مردم در قیامت به خدا می‌گفتند خدایا تو که می‌دانستی ما بعد از مرگ به این منطقه می‌آییم به این عالم سفر می‌کنیم ما هم از اینجا بی خبر بودیم چرا راهنما نفرستادی این دلیل لزوم و ضرورت بعثت انبیاست و دلیل حجیت عقل است به طوری که در صحنه قیامت عقل قدرت بر احتجاج دارد این برای سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم بحث‌اش قبلاً گذشت که ﴿وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ گرچه برخی از محققان اهل اصول گفتند که این آیه دلیل بر برائت اصولی نیست که ما بگوییم آن برائت اصولی همان طوری که با قبح عقاب بلا بیان ثابت می‌شود با «رفع ... ما لا یعلمون» ثابت می‌شود با آیه ﴿ما کُنّا مُعَذِّبینَ﴾ ثابت بشود برای اینکه این مربوط به عذاب امم قبلی در دنیاست اگر این سخن بعضی از محققین اصولی درست باشد و ما بگوییم مورد مخصص است و این آیه اطلاق ندارد و شامل آن برائت اصولی نمی‌شود ولی در منطقه دنیا این حجت پذیرفته است که اگر خدای سبحان ملتی را قبل از اقامه حجت عذاب بکند این با سنت الهی سازگار نیست فرمود: ﴿ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ بخش سوم همین آیه 134 سورهٴ مبارکهٴ «طه» است که محل بحث است که فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ﴾ یعنی قبل انزال حجت و قبل از ارسال رسول و قبل از اتمام بینه ﴿لَقالُوا﴾ یعنی می‌توانستند بگویند ﴿رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی﴾ این هم معنایش امضای حجیت عقل است عقل این حرف را می‌زند و ذات اقدس الهی که عقل را حجت باطن قرار داده است این را امضا کرده بنابراین این آیه نشان می‌دهد که اگر خدای سبحان ملتی را چه در دنیا چه در آخرت بخواهد عذاب بکند بعد از تمامیت حجت است هیچ کسی را بدون بینه و تمامیت حجت عذاب نخواهد کرد
پرسش: ...
پاسخ: بالأخره عذاب اگر قبل از نزول حجت باشد این قبل از بینه است می‌شود عقاب قبل از بیان بلا بیان باید اول بینه بشود و مردم آن بینه را کاملاً بپذیرند بلاغ مبین بشود نه تنها ارسال محقق بشود رسالت هم محقق بشود به مردم برسد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ وگرنه جاهل قاصر را ذات اقدس الهی عقاب نمی‌کند دیگر.

مهم‌ترین دلیل بر ضرورت معاد
خب ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی ٭ قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ﴾ هم شما متربص‌اید هم ما، بعضیها فکری دارند خیال می‌کنند آینده طور دیگر است به انتظار یک آینده موهوم‌اند مردان الهی مؤمنان به انتظار وعده الهی‌اند در موت و برزخ و صحنه قیامت و بهشت فرمود همه منتظر آینده‌اید صبر بکنید ببینیم که چه می‌شود یکی از متقن‌ترین دلیل بر ضرورت معاد همین است که بالأخره حق باید ظاهر بشود در عالم دنیا حق به آن معنا قابل ظهور نیست چون خیلیها خود را حق می‌دانند جایی بالأخره باید باشد در عالم که معلوم بشود حق با کیست یا نه اگر فقط دنیا بود هیچ راهی برای تشخیص ما هو الحق نبود این جنگ هفتاد و دو ملت برای همیشه هست صحنه‌ای باید باشد که بالأخره حق ظهور بکند که احدی در آنجا تردید نداشته باشد وگرنه این عالم می‌شود عالم باطل برای اینکه این مکتبها و مرامهای گوناگون هست هر کسی هم خودش را حق می‌داند اگر جهان جایی نداشته باشد که حق محض در آنجا ظهور بکند می‌شود عالم باطل لذا قرآن کریم یکی از متقن‌ترین براهین معاد را ظهور حق می‌داند اینجا هم می‌فرماید ﴿کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا﴾ آن روز ﴿فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی﴾ و در قبالش چه کسی کجراهه رفته و ضلَّ عن سبیل الله.

ویژگی امر و نهی الهی به آدم (علیه السلام) قبل از هبوط
خب اما آنچه مربوط به مسائل گذشته است قسمت مهم در هر مسئله‌ای تحریر صورت مسئله است لذا بسیاری از بزرگان سعی می‌کردند که صورت مسئله را اول در آن مقدمه خوب ذکر بکنند می‌گفتند که چند تا مقدمه است اول تحریر محل نزاع است این تحریر محل نزاع خیلی از نزاعهای لفظی را برطرف می‌کند یک، و خیلی از استدلالهایی که از موضوع بیرون است آنها را خارج می‌کند دو، و خیلی از براهینی که خارج از این منطقه است و مربوط به این منطقه است او را داخل می‌کند سه، بحث را منقح می‌کند تحریر صورت مسئله از مهم‌ترین پژوهشهای یک محقق است در جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) ما باید صورت مسئله را درست تحقیق بکنیم این امری که شده درباره سجده یا آن نهی‌ای که شده درباره اکل شجره آیا این تکوینی است آیا این تشریعی است اگر امر تکوینی است که عصیان پذیر نیست در حالی که ابلیس عصیان کرده اگر نهی نهی تکوینی است در جریان ﴿لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ تخلف شده اگر این نهی‌ها تشریعی است آن صحنه صحنه شریعت نبود شریعت بعد ظهور کرد دین بعد ظهور کرد بنابراین چون آن صحنه نه تشریع بود نه تکوین رنج بی شماری که مرحوم سید مرتضی(رضوان الله علیه) کشیدند و شاگردشان شیخ طوسی(رضوان الله علیه) پذیرفتند که وجود مبارک آدم مثلاً ترک اولی بود یا نبود مکروه در تنزیه الانبیاء را مرتکب شد یا نشد نهی تنزیهی بود یا نبود همه اینها خارج از بحث است برای اینکه شریعتی در کار نبود تا شما این نهی‌ها را به تنزیهی یا ترک اولی یا ترک مستحب یا فعل مکروه حمل بکنید این دو تا اشکالی که از جناب صدر الدین قونوی برای هفتصد هشتصد سال قبل بود این در طی این هفتصد سال همین طور یداً بید در کتابها در سینه‌ها در درسها بود همین دو تا اشکالی که دیروز در بحث فکوک صدرالدین در فکی که مربوط به داوود(سلام الله علیه) است در همین فکوک که چاپ شده صفحه 281 آمده گفت من با علمای ظاهر با علمای باطن اهل ظاهر و باطن مذاکره کردم مباحثه کردم سؤال کردم هیچ کدام این دو تا شبهه مرا حل نکردند و همچنان این دو تا اشکال برای من باقی است که این دو تا اشکال در بحث دیروز گذشت غرض آن است که اگر کسی می‌خواهد راه حلی پیدا کند در جریان جنت حضرت آدم و امر به سجده و نهی از اکل شجره باید در فضایی بحث کند که نه تشریع بود و نه تکوین این یک مطلب.

دیدگاه مفسران در معنای خلود کیفر کفار
در جریان خلود که ـ ان‌شاء‌الله ـ به خواست خدا آیات دیگری در پیش داریم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» که حالا گذشت مسئله ابدیت مطرح نبود اصل خلود مطرح بود این به عرضتان رسید که معروف بین اهل تفسیر(رضوان الله علیهم) همان ابدیت کفار و منافقین است اصرار سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در کتاب قیم المیزان این است که آیات صریح در خلود است برخی از مفسران بعدی که متأخر از المیزان بودند نقدی داشتند و نقدی دارند که اثبات خلود دشوار است.

عدم دسترسی به پاسخی قرآنی درباره علّت خلود کیفر کفار
ما اگر بتوانیم مسئله خلود را خوب از آیات قرآنی یا با کمک عقل یا با کمک روایات استنباط بکنیم دیگر شبهه از هر طرف برطرف می‌شود اولین سؤال این است که برای همه اهل قیامت گویا پذیرفته شده است که یک عده مخلدند اصلاً هیچ کسی سؤال نمی‌کند اعتراض نمی‌کند چون اعتراضها و سؤالها همه را خدا در قیامت بیان کرده اعتراضهای قیامت را بیان کرده در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود اگر ما مبشرین و منذرین نمی‌فرستادیم اینها در قیامت علیه خدا احتجاج می‌کردند ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ در جریان حشر یک عده به صورت کور اینها در قیامت اعتراض می‌کنند خدا پاسخشان را می‌دهد یک سؤال معقولی است و یک جواب معقول و منقولی که ما تو را کور نکردیم تو خودت کور بودی در جریان عذاب قبل از ارسال چه در سوره «اسراء» چه در سوره «طه» هر دو یک حجت بالغه‌ای هست که ما قبل از اتمام حجت کسی را عذاب نمی‌کنیم حالا خواه آن قاعده اصولی از آن استفاده بشود یا نشود این آیه در منطقه خودش تام است ولو مربوط به دنیا باشد آن بزرگانی که در اصول نقدی دارند می‌گویند این مربوط به عذاب دنیایی و امتهای قبلی است بسیار خب باز هم حق است یعنی خدای سبحان هیچ کسی را بدون دلیل و بدون اقامه برهان و اتمام حجت عذاب نمی‌کند آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم بشرح ایضاً [همچنین] که ﴿لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَی﴾

پرسش: ...
پاسخ: تأیید آن است قبح عقاب بلا بیان مطلبی است که عقل می‌فهمد ولی قرآن کریم این را امضا می‌کند اگر قرآن کریم این را امضا کرده است تطابق عقل و نقل است منظور این است که قرآن همه این حرفها را بازگو کرده اگر خلود مخالف با جزای وفاق بود در یک گوشه به آن اشاره می‌کرد اصلاً در هیچ جای قرآن سخن در این نیست که یک عده در قیامت بگویند خدایا ما صد سال یا پنجاه سال گناه کردیم پنجاه هزار سال داریم می‌سوزیم خب بس است این ابدیت برای چه چرا اصلاً این سؤال در قرآن نیامده یک چیز شفاف و روشنی است در برابر قرآن حالا خود ما کسی آمده شمر شده وجود مبارک سید الشهداء را که مفخر جهانیان است شهید کرده دو بار سه بار چهار بار انسان ببیند که او سوخت و سوز شده سوخته شده خاکستر شده دوباره زنده شده باز سوخته شده دوباره خاکستر شده بعد از پنج شش بار برای ما سؤال می‌شود خب بس است دیگر این چطور است که اصلاً به ذهن کسی نیامده و در هیچ جا هم سؤال نیست ﴿خالِدینَ فیها أَبَداً﴾ این چطور است.

پرسش: ...
پاسخ: حالا می‌رسیم به آنجا.

تداوم عناد برخی کفّار در جهنم با خداوند و پیامبرش
خدا غریق رحمت کند این حرف برای مرحوم علامه رفیعی(رضوان الله علیه) است در آن کتاب شریفشان برخیها هستند که از بس نسبت به پیغمبر و آل پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) عناد دارند که وقتی وجود مبارک پیغمبر از راه دور می‌گذرد و شعاع نورانیت نور آن حضرت باعث می‌شود که عذاب دوزخیان کم می‌شود برخی از همین جهنمیها از مالک دوزخ(سلام الله علیه) می‌خواهند که در جهنم را بپوش که ما نبینیم و آثار عبور پیغمبر را درک نکنیم از بس با پیغمبر بدند این هست خب اینها چه کسانی هستند اینها کسانی‌اند که خودشان وقتی که می‌خواهند چیزی را از خدا مسئلت بکنند با خدا هم قهرند از بس عنودند آیه سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است فرمود: ﴿وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظّالِمینَ ٭ وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ از بس با خدا بدند نمی‌گویند ربنا و به مالک هم نمی‌گویند مالک که مسئول دوزخ است(سلام الله علیه) به مالک نمی‌گویند از خدای ما بخواه که جان ما را بگیرد این دو، به مالک می‌گویند به خدایت بگو جان ما را بگیرد یعنی ما که او را قبول نداریم که خدای ما باشد یک چنین گروهی‌اند در جهنم هم نمی‌گویند ربنا در جهنم هم آن عناد را دارند در جهنم هم به مالک می‌گویند به خدایت بگو جان ما را بگیرد خب برای اینها که این ‌طور عنودند و لدودند عذابی ترسیم می‌شود لکن عقل بخواهد بفهمد محتاج به برهان است.

پرسش: ...
پاسخ: این عناد؟ این عناد دنیایی بود دیگر آنها که لدود‌اند لجوج‌اند وقتی ملکه بشود به همین صورت درمی‌آید دیگر فرمود: ﴿وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدّاً﴾ این «لد» جمع «الد» است اینها ﴿ألَدُّ الْخِصَام﴾ ‌اند اینها آنجا هم که رفتند همین طور حرف می‌زنند این از لطایف فرمایش مرحوم علامه رفیعی(رضوان الله علیه) است.

پرسش: ...
پاسخ: بله آتش می‌خورند این هست.

سرّ عدم پرسش کفار از ابدی بودن کیفر خویش
تجسم اعمال حق است و آن آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» حق است ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّارِ﴾ ظاهرش حق است بعضی از رهبران کفر مردم را به آتش دعوت می‌کنند همه حق است اما این کار کار محدودی است کار محدود کیفر محدود می‌خواهد این ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ این است اما در هیچ جای قرآن سؤال نشده که بالأخره اینها کارشان محدودشان کیفر نامحدود است یعنی چه همه مثل اینکه مسئله را روشن گرفتند نه مسلم مسلم بودن یک مطلب است روشن بودن مطلب دیگر است یعنی نیازی به سؤال ندارد.

پرسش: ...
پاسخ: نه آنها سؤال نکردند که چرا ما را مخلد کردی گفتند که ما را برگردانید به دنیا که ما آدم صالحی بشویم فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ آنها اعتراض نکردند نگفتند که ما مثلاً صد سال گناه کردیم یا آثار گناه ما هزار سال بود ما سقیفه را ایجاد کردیم یک میلیون سال مردم گمراه شدند حالا چرا یک میلیارد سال دو میلیارد سال سه میلیارد سال سوخت و سوز داشته باشیم این سؤال را نکردند.

پرسش: ...
پاسخ: نه جوابش این است که شما برگردی فایده ندارد جوابش این است که ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ برگردی خب به چه برگردی بروی دنیا باز همین هستی ما چندین بار در دنیا شما را آزمودیم مهلت دادیم خب این از کجا پیدا می‌شود یک وقت گاهی گفته می‌شود که قرآن کریم یک حرفهای تازه‌ای دارد بله حرفهای تازه فراوان دارد اما به عنوان ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ است نه «یُعَبِّدُکم» چیزهایی به ما یاد می‌دهد که ما نمی‌توانیم یاد بگیریم باید یاد بگیریم ما در مسئله خلود به ما چه یاد داد از طرفی ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ یاد داد از طرفی عدل الهی یاد داد از طرفی ظلم محدود است کفر محدود است قتل انبیا محدود است از آن طرف مدام سوخت و سوز مدام سوخت و سوز این را عقل نمی‌فهمد.

مراد از ﴿یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾
اگر ﴿یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ هست باید آدم یادش بدهد یک وقت می‌گوید این کار را باید انجام بدهید نماز بخوانید روزه بگیرید فلان کار مبطل است نماز از فلان وقت تا فلان وقت روزه از فلان وقت تا فلان وقت می‌گوییم «سلمنا آمنّا سمعاً و طاعةً» یک وقت با برهان عقلی دارد حرف می‌زند و راه عقل را باز کرده چند جا فرمود ما این کار را کردیم برای اینکه فلان استدلال نشود فلان استدلال نشود فلان استدلال نشود در سوره «نساء» این ‌طور گفت در سوره «اسراء» این ‌طور گفت: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی شما را باسواد می‌کند نه اینکه دهانتان باز بشود هر چه خواستید بگویید خب این علم چیست چه به ما یاد داد این است که اگر چند روز نظر شریفتان باشد عرض کردیم نه از شیخ انصاری برمی‌آید نه از رسائل یک علم دیگر لازم است اینها جان کندند حکما تا گوشه‌ای از این را لااقل روشن کردند آدم را ساکت کردند.

کلام شیخ الرئیس در عرض مفارق یا لازم بودن کفر برای روح
برهان اصلی را مرحوم بوعلی اقامه کرده است که چطور می‌شود اصل اشکال در این است که بالأخره این وصف این عناد این لجاج این کفر و نفاق یا عرض مفارق روح آدم است یا عرض لازم اگر عرض مفارق بود بالأخره مفارق مفارق است دیگر رخت برمی‌بندد دیگر یک میلیون سال و دو میلیون سال وقتی که عرضی مفارق بود رخت برمی‌بندد دیگر و اگر عرض لازم بود عرض لازم از ذات ملزوم نشأت می‌گیرد بین لازم و ملزوم کمال سنخیت است ملزوم از لازمش لذت می‌برد نه درد اگر عرض لازم شد اینکه در ذیل این آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجاً﴾ که هم مرحوم شیخ طوسی نقل کرد هم زمخشری نقل کرد عده‌ای به صورت حیوان محشور می‌شوند یعنی اینها حقیقتاً انسانند و به صورت حیوان درمی‌آیند یا حقیقتاً حیوانند اینکه خدا می‌فرماید ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یک عده مَسخ می‌شوند تناسخ ملکوتی را همه قبول کردند نسخ ملکی را ابطال کردند «ما من ملة م نالملل الا و للتناسخ فیها قدم راسخ» تناسخ ملکوتی را همه قبول کردند یعنی این شخص واقعاً می‌شود بوزینه خب اگر واقعاً شده بوزینه از بوزینه بودن رنج می‌برد مگر بوزینه از بوزینه بودن رنج می‌برد یا همه آن لذتهای نکاح و تولید و تغذیه و تنویه‌ای که آهو دارد بوزینه هم دارد این چه لذتی است این چه دردی است اگر عرض عرض مفارق است باید رخت بربندد اگر عرض عرض لازم است مسانخ ملزوم است با او باید لذت باشد.

تاییدات و نقد حکما بر کلام شیخ الرئیس
فخررازی در قبال سخنان مرحوم بوعلی نقدی کرده که مشابه همین نقد و تعبیری است که الآن گفته شده البته با یک مطلب دیگر و بیان دیگر مرحوم خواجه(رضوان الله علیه) و بعد از مرحوم خواجه مرحوم قطب‌الدین رازی این رازیها از تهران و ری و این منطقه هستند این شاگردان خوبی تربیت کرده یکی از شاگردانش مرحوم شهید اول است مرحوم شهید اول فلسفه را در شام پیش همین عالم بزرگوار ورامینی خوانده که فخری است برای ورامین و منطقه ورامین این محاکمه‌ای کرده در بین فخر رازی و خواجه نصیر در بخشی از این محاکمات نظر فخر رازی را ترجیح داده در بخشی از محاکمات نظر مرحوم خواجه را که قسمت مهم همین است یک کتاب بسیار متقنی است شرح اشارات و تنبیهات مرحوم بوعلی متنش برای بوعلی است تمام این مطالب را جناب فخر رازی به نقد کشیده بعد مرحوم خواجه نصیر دفاع کرده بعد قطب رازی آمده داوری کرده یک میزگرد محققانه پژوهشگرانه چهار ضلعی است گاهی بین الشارحین گاهی بین الشارحین و الماتن داوری کرده.

بطلان نقد فخررازی بر کلام شیخ الرئیس توسط محقق طوسی
مرحوم خواجه در تبیین مسئله خلود این‌‌چنین می‌فرماید جلد سوم شرح اشارت و تنبیهات چاپ ایران صفحه 353 اعتراض فخر رازی را ذکر می‌کند «و اعترض الفاضل الشارح» یعنی فخر رازی به اینکه «بأن النفوس ذوات العقائد الباطلة الجازمة أنّها حقةٌ» آنها که کافر بودند معاند بودند مکتبهای غیر دینی داشتند و معتقد بودند که این کفر حق است یا ماده حق است یا الحاد حق است «فإنْ جاز أن یزول عنها ذلک الجزم» اگر آن جزم رخت برمی‌بندد پس عقاید باطله رخت برمی‌بندد اینها اهل سعادت می‌شوند پس دیگر خلود معنا ندارد و اگر این عقاید باطله رخت برنمی‌بندد اینها خودشان را در آخرت مستکمل و کامل می‌بینند مثل دنیا همان طور که در دنیا رنج نداشتند در آخرت هم رنج ندارند مرحوم خواجه می‌فرماید که نفوس کامله آنهایی که با برهان الهی همراه بودند که حق را علی ما هو علیه درک می‌کنند اما اینها باطل برایشان ملکه می‌شود یک، گفتید زایل می‌شود می‌گوییم نه زایل نمی‌شود تا بشوند اهل سعادت دو، اینها یک سلسله عقاید ملکه زوال ناپذیر دارند آنجا از اینها گیرش نمی‌آید و با عذاب دائم روبه‌رو هستند کسی اعتقاد پیدا کرده به حرفهای مارکس و انگلس کسی اعتقاد پیدا کرده به اینکه طبیعت حق است کسی اعتقاد پیدا کرده به اینکه ماده ازلی است کسی اعتقاد پیدا کرده به اینکه مواد ازلی خالق ندارند اینها برای او رسوخ کرده و از او زائل نشده آنجا که می‌رود می‌بیند از اینها خبری نیست عذابش شروع می‌شود شروع می‌شود که شروع می‌شود اینها برای او ذاتی شد پس اینها آن ذات را رها نمی‌کند این شخص معتقد جازم به مرام مارکس و انگلس اینها را دارد و هر چه دنبال می‌گردد که برابر این مرام مارکس و انگلس چیزی گیرش بیاید گیرش نمی‌آید جزع‌اش بلند است این ابدیت است این خلود است آنها گفتند که اگر عرض لازم باشد عرض لازم که مسانخ ملزوم است رنج آور نیست می‌گوییم درست است او از این رنج نمی‌برد او معتقد است که مرام مارکسیستی حق است چشم باز می‌کند می‌بینید نیست او معتقد است حرف مارکس و انگلس حق است گوش باز می‌کند می‌بینید نیست و همیشه یک خواسته بی مقصدی دارد و همیشه در عذاب است این عذاب اوست این‌گونه از امور که در آن روز به عرضتان رسید تا تجرد روح و تجرد این خواسته‌ها و مانند آن ثابت نشود ترسیم خلود کار آسانی نیست لذا سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی در بعضی از آیات دارد «نصٌ فی الخلود» گرچه برخیها که بعدها پیدا شدند بر المیزان نقد کردند گفتند نه این خلود سازگار نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن