- 100
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 43 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 43 سوره انبیاء"
پاسخهای متعدد قرآن در مقابل منکرین قیامت
تبیین حقیقت شر در عالم
تبیین عوامل امتحان و آزمایش الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿35﴾ وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ ﴿36﴾ خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِیکُمْ آیَاتِی فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ ﴿37﴾ وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿38﴾ لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاَ یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿39﴾ بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ ﴿40﴾ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ ﴿41﴾ قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ ﴿42﴾ أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ ﴿43﴾
پاسخهای متعدد قرآن در مقابل منکرین قیامت
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مکّی، اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد است، به اضافهٴ خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق، بخش توحید را و همچنین نبوّت را تا حدودی گذراندند و جریان معاد مطرح شد. این گروه هم به وحی و نبوّت با نگاه استهزایی مینگریستند هم دربارهٴ معاد. در جریان معاد و قیامت گاهی استهزا میکردند گاهی استبعاد داشتند و گاهی استفهام. جوابهای قرآن کریم از این سه مقطع سه گونه است: آنجا که به صورت استهزا دربارهٴ معاد سخن میگفتند پاسخ مناسب خود را دارد؛ آنجا که به عنوان استبعاد سؤال میکردند که این کار بعید است [مثل اینکه فرمود:] ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ [یعنی] وقتی که شما تکّه تکّه شدید پاره پاره شدید دوباره زنده میشوید، [اینها] به یکدیگر میگفتند این کار بسیار بعید است [اینها هم] یک پاسخ مناسب دارد [و] آنجا که سؤالشان استفهامی است (نه استهزایی و نه استبعادی) آنجا هم جواب مخصوص دارد. در قرآن کریم دربارهٴ معاد انحای گوناگونِ سؤال مطرح است.
در این بخش از آیات از این جهت که هم مسبوق به استهزاست هم ملحوق به استهزا، زمینهٴ اینکه این سؤال، سؤال استهزایی باشد هست. مسبوق به استهزاست برای اینکه دارد: ﴿وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً﴾، ملحوق به استهزاست برای اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِکَ﴾، بنابراین این سؤال میتواند سؤال استهزایی باشد. مواردی که سؤال استهزایی نیست [بلکه] سؤال استبعادی است یا استفهامی است، آنجا هم جوابهای خاصّ خودشان را دارند. بعضی از امور مشترک بین این سه نحوه سؤال است و آن این است که قیامت دفعتاً قیام میکند و دامنگیر کفّار و منافقان خواهد بود.
تبیین حقیقت شر در عالم
مطلب بعدی در جریان شرّ بود که گذشت که ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ [گفته شد] شرّ یک امر وجودی نیست یعنی چیزی در عالَم موجود باشد و این موجود شرّ باشد نیست. این موجود برای خودش خیر است برای علل و عواملش خیر است برای معالیل و آثار و ملازمات و ملزومات و لوازمش خیر است [اما] ممکن است آثاری داشته باشد که آن آثار نسبت به دیگران شرّ باشد. آن آثار یا <لیس>ی تامّه است یا <لیس>ی ناقصه یعنی باعث زوال یک شیء است یا باعث زوال سلامت و کمال آن شیء. گاهی ممکن است خیال بشود که جهنّم شرّ است [در حالی که] جهنم خیر است چون مظهر عدل الهی است و کیفر تبهکاران و کفّار و منافقان به وسیلهٴ همین جهنم است، اگر جهنم نبود شرّ بود و ظلم بود. ظالم را تنبیه کردن کافر و منافق را عِقاب کردن، این عدل و رحمت است (این طور نیست که عدل نباشد) و عدل خیر است. بنابراین جهنم یک امر وجودی است مانند سایر موجودات که برای علل و معالیلش خیر است و اصل وجودش رحمت است برای اینکه برای تنبیه و مجازات و کیفر تبهکاران است، وجود چنین چیزی خیر است. [جهنم] نسبت به کفّار و منافقان شرّ است برای اینکه حیات اینها یا سلامت اینها را در خطر میاندازد؛ از آن جهت که سلامت اینها را و رفاه اینها را از بین میبرد شرّ است که این امر عدمی است. بنابراین چیزی در عالَم امر وجودی باشد و شرّ باشد نخواهیم داشت.
تبیین عوامل امتحان و آزمایش الهی
در جریان ابلیس هم همین طور است؛ ابلیس هم برای خودش برای ذریّهٴ خودش برای دودمان و خانوادهٴ خودش خیر است مثل سایر موجودات زندهای که زاد و ولد دارد که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ یا ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ . شیطان وسیلهٴ امتحان است، در امتحان دو عامل لازم است: یکی ابزار آزمون یکی تحریک مجاری ادراکی.
ایمان، زینت حقیقی انسان
در قرآن کریم فرمود آنچه در زمین است از زیباییها، اینها زیبایی و زیور زمین است نه زیور شما، برای شما آزمون است که طبق دو آیه این مطلب ثابت شد. فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ ـ نه «لکم» ـ یعنی اگر باغ است اگر فرش است اگر خانه و ساختمان و امثال اینهاست، اینها زینةالأرض است نه زینةالإنسان؛ ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾. بر فرض علم پیشرفت بکند و انسان سفر فضایی داشته باشد [و] از زمین به آسمان منتقل بشود هجرت کند کوچ کند [و] آنجا زندگی کند، باز این منظومهٴ شمسی و نظام کیهانی و ستارهها زینةالسماء هستند نه زینةالإنسان: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ یعنی اگر شمس و قمر زیورند، زیور اهل سما نیستند زیور سماء هستند. سقف عالَم را خدا مزیّن کرده است مثل اینکه کَف عالم و سطح عالَم را مزیّن کرد پس اینها زینةالأرض و زینةالسماء هستند زینت انسان نیستند.
زینت انسان همان طوری که بارها گذشت این است که فرمود خدای سبحان ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ ؛ خداوند ایمان را محبوب شما قرار داد و زیور انسان و زینت بشر ساخت. آنچه در درون جان انسان است زینت اوست، آنچه از جان انسان بیرون است که زینت او نیست؛ فرمود زینت انسان ایمان است محبّت الهی و مانند آن است. خب پس زینت انسان مشخص شد، زینت ارض مشخص شد، زینة السماء مشخص شد.
نقش تحریکی شیطان برای ابتلا و آزمایش
موارد امتحان دو عنصر دارد: یکی آن مادّهٴ خام [و] مادّهٴ اوّلی که این در آسمان و زمین هست [و] خدا آن را آفرید؛ عنصر دیگر آسمان این است که کسی باید آن را زیور نشان بدهد و به انسان بفهماند این زینت توست و انسان را تحریک کند که از آن زیور استفاده کند [که] این کار، کار شیطان است و این کار اگر نباشد امتحان صورت نمیپذیرد. خب در زمین باغ هست، بوستان هست، کوه و دشت و دَمَن هست [و] انسان تحریک نمیشود، وقتی تحریک نشد آزمون در کار نیست. وقتی تحریک میشود که کسی مغالطه کند، زینةالأرض را زینةالإنسان بداند (یک) و زینةالإنسان را خرافات و فُسون و فسانه معرفی کند (دو). آنکه [در آیه هفتم سورهٴ «حجرات»] زینت انسان شده ایمان است [اما جهت امتحان انسان] کسی باید باشد که این ایمان را به عنوان ارتجاع و عقبافتادگی و افسانه و اسطوره معرفی کند و زینةالأرض را زینةالإنسان تفهیم کند[که] این کارِ شیطان است. شیطان گفت: ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ ، ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ ، ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ﴾ ، ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ گفت من اُمنیه و آرزو در اینها ایجاد میکنم، زمین را برای اینها زیبا و زیور جلوه میدهم و اینها را گمراه میکنم و میفریبم.
بنابراین امتحان به دو عامل وابسته است: یکی آن مادهٴ خام که موجودات زمینی است [مثل] باغ و بوستان و امثال ذلک؛ یکی تحریک انسان، تشویق انسان و ترغیب انسان به فراهم کردن آنها [که] این کار با شیطنتِ شیطان انجام میگیرد که این شیطان مغالطه میکند، زینتنما را زینت نشان میدهد و حقیقت را افسانه و اسطوره میگوید [یعنی] دین که حقیقت است میگوید که اساطیر اوّلین است [و] مزایا و مظاهر دنیایی که زینةالأرض است (نه زینةالإنسان) را زینت انسان معرفی میکند (این کار شیطان است). بنابراین ابتلا، بدون شیطنتِ شیطان ممکن نیست، درست است که باغ و راغ را خدا در زمین خلق کرد ولی این وسیلهٴ امتحان نیست، برای اینکه انسان تا تحریک نشود تا تشویق نشود تا آن را زینت خود نداند تا آرزوی آن را در سر نپروراند کاری انجام نمیدهد؛ همهٴ این امور به وسیلهٴ شیطان است.
پرسش:...
پاسخ:
ابزار شیطان برای فریب بشر
بله شهوت را تحریک میکند. شهوت و غضب ابزار شیطنتِ شیطاناند؛ او اگر بخواهد در بخش اندیشه کسی را فریب بدهد وهم و خیال ابزار اویند؛ اگر بخواهد در بخش انگیزه کسی را فریب بدهد شهوت و غضب ابزار کار او هستند. یک وقت است کسی گرفتار شهوت و غضب نیست [بلکه] در مسائل اعتقادی و شبهات دینی و اینها دارد کار میکند، برای فریب دادن او، این وهم و خیال را به جای عقل مینشاند، این شخص به جای اینکه عاقل بشود، به تعبیر قرآن کریم میشود مُختال [و] به دام شیطنت میافتد ـ چون همهٴ مغالطات در اثر نفوذ شیطنتِ شیطان در همان اتاق فکر یک طلبه یا دانشجوست ـ و اگر [شیطان] خواست [انسان] در مسائل عملی آلوده بشود شهوت و غضب را تحریک میکند.
تبیین خیر بودن وجود شیطان در دنیا
بنابراین در آزمون ما دو عامل لازم داریم: یکی آن ابزار خاص [و] یکی تحریک [که] تحریک به وسیلهٴ شیطنت شیطان خواهد بود. وجود امتحان در عالَم خیر و رحمت و برکت است و اگر کسی به جنگ او در جهاد اکبر قیام بکند و موفق بشود به مقام ولایت الهی میرسد. خب اگر جنگی نباشد جهادی نباشد کسی آزمون نمیشود کسی به جایی نمیرسد. اگر بخواهد همین طور بدون جبههٴ جهاد اکبر به مقام برسد، میشود فرشته [خب] از این فرشتهها خدا زیاد خلق کرده است، دیگر لازمهاش این است که انسان خلق نکند؛ اصلاً انسان موجودی است که با شهوت و غضب کار میکند. خب پس شیطنتِ شیطان به امتحان برمیگردد [و] وجود شیطان در کلّ عالم لازم است، جهنم هم که خیر و رحمت و برکت است برای اینکه مظهر عدل الهی است. فرمود در آن روز دلهای مؤمنینِ ستمدیده تَشفّی پیدا میکند و خوشحال میشوند؛ کیفر دادن طبقهٴ طاغی و ظالم باعث تشفّی قلب مؤمنین است [و در] روز قیامت مسلمانها و مؤمنان خوشحال میشوند. بنابراین جهنم خیر و عدل است [و] وجود شیطان در عالَم خیر است منتها ما باید مواظب باشیم که گرفتار این شرّ نشویم.
نحوه پاسخگویی قرآن به استهزاء کنندگان پیامبر ص
فرمود آنهایی که استهزا کردند همین استهزا از باب تجسّم اعمال است یا علل و عوامل دیگر است، تعبیرات قرآن کریم این است که ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ ـ <حاقَ> یعنی <أحاطَ>ـ اینها سیّئات داشتند مکر و حیله داشتند [و] مکر و حیلهٴ اینها دامنگیر خود اینها شد؛ یا در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود منافقین اهل خُدعهاند اما ﴿وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرون﴾ ؛ اینها اهل شعور و آگاهی نیستند که دارند چه کسی را فریب میدهند، اینها خودشان را فریب میدهند و نمیفهمند، برای اینکه انسان به ضرر خودش کار میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که فرمود ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ آنجا گذشت که انسان هرگز نسبت به دیگری کار خیر نمیکند (یک) و هرگز نسبت به دیگری کار بد نمیکند (دو) الاّ بالتّبع أو بالعرض، اوّلین کاری که انسان میکند نسبت به خودش میکند. این لام هم لام نفع نیست تا به قرینهٴ مشاکله حمل بشود؛ آیهٴ سورهٴ «اسراء» این است که ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾، برخیها گفتند برای مشاکله به جای «علیها»، «لها» گفته شد، در حالی که آنجا گذشت به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) این <لام>، <لام> اختصاص است نه <لام> نفع یعنی عمل مختصّ عامل است. اگر کسی چاهی میکَند این در درون اتاق زیست خودش دارد چاه میکَند [که] این فاضلاب او را متأذّی میکند، گاهی هم ممکن است بویش به عابر برسد؛ یا اگر درختی غرس کرد این شجرهٴ طوبا را در درون منزل خود غرس کرد [و] از میوهٴ این درخت خودش استفاده میکند، گاهی ممکن است سایهٴ این درخت عابرِ کنار جدار را متنعّم بکند.
عمل ممکن نیست از عامل جدا بشود؛ اگر کسی نسبت به دیگری احسانی کرده کمکی کرده خیری به او رسانده چیزی به او داده، این صد درصد برای خود اوست بدون تردید [و] سایهٴ این عمل به دیگری میرسد، چه اینکه اگر کسی نسبت به دیگری ستم کرده، این سمّ صد درصد در درون جان خود اوست [و] بوی این سم یا آثار ضعیف این سم به دیگری میرسد. عمل مخصوص عامل است [و] از عامل جدا شدنی نیست: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ ـ نه «علیها» نه اینکه برای مشاکله لام گفته شد مثل «الجُلّ للفرس» این <لام>، <لام> اختصاص است نه لام نفع ـ عمل برای عامل است. خب اگر عمل برای عامل است فرمود: ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ ؛ مکر فقط دامنگیر خود مکّار میشود یا فرمود خُدعه دامنگیر خود مخادِع میشود: ﴿وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ﴾ اینجا هم فرمود اینها که استهزا میکنند، ﴿فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ﴾؛ همان استهزا دامنگیر اینها میشود منتها آثار بالعرضش به دیگری میرسد.
به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود انبیایی قبل از شما بودند، اُممی قبل از شما بودند، استهزاهایی قبل از این استهزاها بود، آنها هم صبر کردند تو هم صبر بکن برای اینکه این استهزا کنندهها علیه خود چاه میکَنند، شما نگران هیچ چیزی نباش. استهزا دوتا پاسخ دارد: یکی آن کیفر تلخ جهنم؛ یکی اینکه خود این استهزا که دامنگیر اینها میشود سابقه دارد [یعنی] انبیای دیگر بودند صبر کردند و مانند آن.
تبیین استدلال قرآن برای نفی شرک در آیات محل بحث
بعد فرمود: ﴿قُلْ﴾؛ به اینها بگو ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ ـ این جدال احسن است اینها برای ملحد نیست برای مشرک است [زیرا] مشرکین الرحمن را [و] الله را قبول داشتند، با اینکه الرحمن و الله را قبول داشتند، الرحمن و الله را عبادت نمیکردند آلهه را عبادت میکردند ـ فرمود به عنوان جدال احسن بگو اگر الرحمان که شما معتقدید، قصد عذاب داشت نسبت به شما و خواست سوئی به شما برساند چه کسی مشکل شما را حل میکند؛ نه خودتان توان آن را دارید نه از بتها ساخته است؛ خودتان مشکل خودتان را نمیتوانید حل کنید (یک)، بتها مشکل خودشان را نمیتوانند حل کنند (دو)، چه رسد به اینکه مشکل شما را حل کنند (سه).
فرمود: ﴿قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم﴾ ـ «کلَئَه» یعنی «حَفَظَه»؛ <کالیء> یعنی <حافظ> ـ فرمود چه کسی شما را حفظ میکند اگر ذات اقدس الهی بخواهد عذاب را دامنگیرتان کند. ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ﴾؛ گاهی ممکن است حادثهٴ تلخ شب پیش بیاید گاهی ممکن است روز پیش بیاید، چه کسی شما را حفظ میکند ﴿مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ اگر خدای سبحان خواست آسیبی به شما برساند.
در بخشهایی از قرآن کریم فرمود اگر خدا کسی را بخواهد به عذاب گرفتار کند هیچ کسی نمیتواند جلوی عذاب الهی را بگیرد: ﴿وَإِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 23 این است که ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً وَلاَ یُنقِذُونِ﴾؛ فرمود به اینها بگو من بتها را بپرستم در حالی که از اینها کاری ساخته نیست. ﴿إِن یُرِدْنِ﴾ یعنی «یُرِدْنی» که این <یاء> حذف شد و این نونِ وقایه، مکسور است و کسرهاش هم علامت حذف یاء است؛ ﴿إِن یُرِدْنِ الرَّحْمنُ﴾ یعنی «إن یُردنی الرحمن». فرمود الرحمان اگر اراده کرد به من آسیبی برساند از این آلهه کاری ساخته نیست،
فاعلیّت حقیقی خداوند متعال
چه اینکه در بخشهای دیگر هم [در سوره مبارکه <یونس>] فرمود: ﴿وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾ ؛ اگر خدای سبحان اراده کرد که ضرری به کسی برساند، هیچ کس نمیتواند آن ضرر را برطرف کند مگر خدای سبحان، چه اینکه بخشهایی از این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که در آنجا آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود: ﴿وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾؛ اگر خدا خواست خیری برساند کسی نمیتواند جلوی خیر خدا را بگیرد و اگر اراده کرد آسیبی به شما برساند کسی نمیتواند جلوی این آسیب را بگیرد؛ ﴿وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾. ضارّ اوست و لاغیر، نافع اوست و لاغیر، در قبال ارادهٴ الهی احدی نمیتواند ضَرّ او را یا نفع او را برطرف کند. اینجا هم فرمود اگر خدای سبحان خواست آسیبی به شما برساند چه کسی شما را حافظ است، خودتان که نمیتوانید از خودتان دفاع کنید، آلههٴ شما مشکل خودشان را حل نمیکنند اگر کسی تبر بگیرد بساط اینها را برمیچیند: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ [یا] در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حج» دارد که اگر مگسی از اینها چیزی بستاند اینها نمیتوانند از خودشان دفاع کنند: ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ ؛ خب بُتی که نمیتواند مگس را از خودش بپراند این چه مشکل شما را حل میکند؟! امروز هم همین طور است؛ شما میبینید در بخشهایی از ژاپن، چین، هند در برابر این بتها خاضعاند، گاهی هم ممکن است در برابر انسانهای بُتنما هم خاضع باشند، سرّش این است که اگر کسی واقعاً ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾ دامنگیر او شد شستشوی مغزی شد و چیزی را درک نکرد، همین آفتها به سراغ او خواهد رفت.
فرمود اگر این آلهه آسیب ببینند اینها مشکل خودشان را نمیتوانند حل کنند تا مشکل شما را حل کنند، پس نه شما مشکل خودتان را حل میکنید (یک) نه آن بُتها مشکل خودشان را حل میکنند (دو) نه بتها مشکل شما را میتوانند حل کنند (سه). فرمود: ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ خب شما چگونه از رحمان کمک میگیرید، شما که به رحمان کفر ورزیدید و برای او شریک قائل شدید، ﴿بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ﴾؛ شما که از رحمان اِعراض کردید، کافر به ذکر رحمانید، چه پناهندگی میتوانید نسبت به خدای سبحان داشته باشید.
نفی صحابت و شفاعت از بتها در برخی از آیات
﴿اَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا﴾؛ خدای سبحان به پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آنجا فرمود <بگو>، معلوم میشود که مخاطب خدا پیغمبر بود: ﴿قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم﴾، در همین راستا با پیغمبر دارد گفتگو میکند [که] مخاطب پیغمبر است ولی محور گفتگو آنها هستند: ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ یعنی خدا به پیغمبر دارد میگوید به آنها بگو و خدا به پیغمبر میفرماید چه کسی از آنها حمایت میکند، خودشان که نمیتوانند، آلههٴ اینها هم نمیتوانند از اینها حمایت بکنند برای اینکه آلههٴ اینها مشکل خودشان را نمیتوانند حل کنند: ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ که ﴿تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا﴾؛ آیا اینها آلههای دارند که آلههٴ این بتپرستها، این بتپرستها را از ما جدا نگه میدارند و نمیگذارند آسیب ما به این بتپرستها برسد. آلههای که تَمنع مشرکین را ﴿مِن دُونِنَا﴾ [یعنی] غیر از ما آلههای باشد که از اینها حمایت بکند، این نیست.
این آلهه ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾؛ اینها استقلالی داشته باشند بتوانند خودشان را یاری کنند، اینکه نیست، بخواهند از جوار و صِحابت و ارتباط با ما بهره ببرند، این هم که نیست. ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾؛ این آلهه بخواهند خودشان را یاری کنند نمیتوانند، چه رسد به اینکه مشکل بتپرستها را حل کنند (این یک)؛ ﴿وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾؛ اصحاب ما باشند صحابهٴ ما باشند مجاورین ما باشند مقرّبین دستگاه ما باشند این هم که نیست [این دو]. اینها شفاعتی برای آلهه قائلاند، شفاعت حق است اما باید به اذن خدا باشد.
اقسام شفاعت و تبیین شفاعت صحیح
در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آنجا اشاره شد که چهار قِسم فرض دارد که سه قسمش مستحیل است، یک قسمش ممکن، آن هم به اذن الهی وابسته است، آن سه قسمش که مستحیل است: آن است که غیر خدا بالاستقلال سهمی در عالَم هستی داشته باشد (یک)، بالمشارکه سهمی در جهان هستی داشته باشد (دو)، بالمظاهَره و دستیاری و کمک کردنِ خدا که کمکِ خدا باشند سهمی در عالم داشته باشند این هم مستحیل است (سه) فرمود: ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ ، میماند قسم چهارم که مسئلهٴ شفاعت است شفاعت حق است. اما باید به اذن باشد هم شفیع باید مأذون باشد هم مشفوعٌله و خدای سبحان به این بتها اذن شفاعت نداده است فرمود: ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ﴾ اینها که آن طور نیستند صحابتی داشته باشند شفاعتی داشته باشند توسّل به آنها نافع باشد مأذون باشد این هم که نیست: ﴿وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾.
لزوم بهرهگیری از فرصت حج
الآن میدانید ایام حج است، این آقایانی که مهمانداران زائراناند مهمانداران حاجیاناند مهمانداران معتمراناند باید قدر این حرم را بدانند وگرنه ـ خدای ناکرده ـ اگر توحید در آنجا حاکم نباشد [و] همین وضع تکفیریها و وهابیّت و امثال ذلک رواج داشته باشد، طولی نمیکشد که ممکن است ـ معاذ الله ـ همین کعبه به صورت بتکده در بیاید. وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکّه را فتح کردند و وارد مسجدالحرام شدند، علاقهمند بودند که درِ کعبه را باز کنند وارد کعبه بشوند ولی فرمودند این طور نیست باید این بتها را از درون کعبه بیرون بیاورید تا من بروم؛ کلید را از کلیددار به هر وسیلهای بود گرفتند درِ کعبه را باز کردند. میبینید وقتی بشر را به حال خود رها کنی وحی¬ای نباشد نبوّتی نباشد اهل بیتی نباشند، آنها مَعبَد الهی را قبلهٴ مسلمانها را مطاف مسلمین را بتکده میکنند (یک)، آن ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) که معماران کعبه بودند بنیانگذاران کعبه بودند مَثل اعلای توحید بودند، آنها را به صورت بت در میآورند (دو). وجود مبارک حضرت وقتی درِ کعبه را باز کردند دیدند ابراهیم و اسماعیل به صورت دو بت در درون کعبه مستقر شده بودند و«فی أیدیهما الأزلام» این ابزار قمار را به دست این دو پیغمبر دادند، حضرت دستورات داد همهٴ اینها را شکستند.امروز هم متأسفانه کعبه گرفتار یک عدّه از وهابیّت و تکفیریهاست! از این فرصت طلایی و زرّین حجّ عمره باید بهرهٴ صحیحی را برد.
وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «لا یَزال الدین قائماً ما قامت الکعبه»؛ تا کعبه هست دین هست. درست است که مساجد و حسینیهها و اینها مقطعی کار خودشان را میکنند اما حرف باید از کنار کعبه برخیزد. وجود مبارک حضرت ولیّ عصر(ارواحنا فداه) که ظهور میکند از کنار همین کعبه می¬گوید: «أنا بقیة الله» . از کنار این کعبه باید حرف به جهان برسد، اینجا جای وحی است سرزمین وحی است. هم مسئولان حجاز باید عاقل باشند هم این تکفیریها باید به فکر آن اسلام ناب باشند هم عزیزان حاجّ و معتمر باید خیلی عاقلانه برخورد کنند. به هر تقدیر اگر انسان دیر بجنبد ابراهیم میشود بت، اسماعیل میشود بت، آن تبر میشود أزلام! فرمود: <فی ایدیهما ألازلام>. خب دستی که تبر میگیرد بتها را میشکند حیف نیست که ازلام و ابزار قمار را به این دست میدهید؟! اگر بشر را رها کنیم به همین صورت در میآید.
فرمود چه کسی شما را از خدا حفظ میکند، از این آلهه شما چه کار برمیآید؛ نه خودشان را میتوانند حفظ بکنند نه شما را میتوانند یاری کنند، برای اینکه نه بالذّات چیزی دارند نه از ما چیزی به اینها رسیده است. بالأخره انسان یا باید از خودش چیزی داشته باشد یا از ذات اقدس الهی بگیرد؛ فرمود اینها فاقد هر دو فضیلتاند اینها ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾؛ مَصحوب ما باشند در صحابت ما باشند در جوار و پناهندگی ما باشند، این هم که نیست، ما که به اینها اذن ندادیم ما به انبیا و اولیا اذن میدهیم. این است که در این بخش ذات اقدس الهی با جدال احسن با اینها سخن گفت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاسخهای متعدد قرآن در مقابل منکرین قیامت
تبیین حقیقت شر در عالم
تبیین عوامل امتحان و آزمایش الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ ﴿35﴾ وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کَافِرُونَ ﴿36﴾ خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِیکُمْ آیَاتِی فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ ﴿37﴾ وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿38﴾ لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لاَ یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ﴿39﴾ بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ ﴿40﴾ وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ ﴿41﴾ قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ ﴿42﴾ أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ ﴿43﴾
پاسخهای متعدد قرآن در مقابل منکرین قیامت
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مکّی، اصول دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد است، به اضافهٴ خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق، بخش توحید را و همچنین نبوّت را تا حدودی گذراندند و جریان معاد مطرح شد. این گروه هم به وحی و نبوّت با نگاه استهزایی مینگریستند هم دربارهٴ معاد. در جریان معاد و قیامت گاهی استهزا میکردند گاهی استبعاد داشتند و گاهی استفهام. جوابهای قرآن کریم از این سه مقطع سه گونه است: آنجا که به صورت استهزا دربارهٴ معاد سخن میگفتند پاسخ مناسب خود را دارد؛ آنجا که به عنوان استبعاد سؤال میکردند که این کار بعید است [مثل اینکه فرمود:] ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ [یعنی] وقتی که شما تکّه تکّه شدید پاره پاره شدید دوباره زنده میشوید، [اینها] به یکدیگر میگفتند این کار بسیار بعید است [اینها هم] یک پاسخ مناسب دارد [و] آنجا که سؤالشان استفهامی است (نه استهزایی و نه استبعادی) آنجا هم جواب مخصوص دارد. در قرآن کریم دربارهٴ معاد انحای گوناگونِ سؤال مطرح است.
در این بخش از آیات از این جهت که هم مسبوق به استهزاست هم ملحوق به استهزا، زمینهٴ اینکه این سؤال، سؤال استهزایی باشد هست. مسبوق به استهزاست برای اینکه دارد: ﴿وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً﴾، ملحوق به استهزاست برای اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِکَ﴾، بنابراین این سؤال میتواند سؤال استهزایی باشد. مواردی که سؤال استهزایی نیست [بلکه] سؤال استبعادی است یا استفهامی است، آنجا هم جوابهای خاصّ خودشان را دارند. بعضی از امور مشترک بین این سه نحوه سؤال است و آن این است که قیامت دفعتاً قیام میکند و دامنگیر کفّار و منافقان خواهد بود.
تبیین حقیقت شر در عالم
مطلب بعدی در جریان شرّ بود که گذشت که ﴿نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ [گفته شد] شرّ یک امر وجودی نیست یعنی چیزی در عالَم موجود باشد و این موجود شرّ باشد نیست. این موجود برای خودش خیر است برای علل و عواملش خیر است برای معالیل و آثار و ملازمات و ملزومات و لوازمش خیر است [اما] ممکن است آثاری داشته باشد که آن آثار نسبت به دیگران شرّ باشد. آن آثار یا <لیس>ی تامّه است یا <لیس>ی ناقصه یعنی باعث زوال یک شیء است یا باعث زوال سلامت و کمال آن شیء. گاهی ممکن است خیال بشود که جهنّم شرّ است [در حالی که] جهنم خیر است چون مظهر عدل الهی است و کیفر تبهکاران و کفّار و منافقان به وسیلهٴ همین جهنم است، اگر جهنم نبود شرّ بود و ظلم بود. ظالم را تنبیه کردن کافر و منافق را عِقاب کردن، این عدل و رحمت است (این طور نیست که عدل نباشد) و عدل خیر است. بنابراین جهنم یک امر وجودی است مانند سایر موجودات که برای علل و معالیلش خیر است و اصل وجودش رحمت است برای اینکه برای تنبیه و مجازات و کیفر تبهکاران است، وجود چنین چیزی خیر است. [جهنم] نسبت به کفّار و منافقان شرّ است برای اینکه حیات اینها یا سلامت اینها را در خطر میاندازد؛ از آن جهت که سلامت اینها را و رفاه اینها را از بین میبرد شرّ است که این امر عدمی است. بنابراین چیزی در عالَم امر وجودی باشد و شرّ باشد نخواهیم داشت.
تبیین عوامل امتحان و آزمایش الهی
در جریان ابلیس هم همین طور است؛ ابلیس هم برای خودش برای ذریّهٴ خودش برای دودمان و خانوادهٴ خودش خیر است مثل سایر موجودات زندهای که زاد و ولد دارد که ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾ یا ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ . شیطان وسیلهٴ امتحان است، در امتحان دو عامل لازم است: یکی ابزار آزمون یکی تحریک مجاری ادراکی.
ایمان، زینت حقیقی انسان
در قرآن کریم فرمود آنچه در زمین است از زیباییها، اینها زیبایی و زیور زمین است نه زیور شما، برای شما آزمون است که طبق دو آیه این مطلب ثابت شد. فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ ـ نه «لکم» ـ یعنی اگر باغ است اگر فرش است اگر خانه و ساختمان و امثال اینهاست، اینها زینةالأرض است نه زینةالإنسان؛ ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾. بر فرض علم پیشرفت بکند و انسان سفر فضایی داشته باشد [و] از زمین به آسمان منتقل بشود هجرت کند کوچ کند [و] آنجا زندگی کند، باز این منظومهٴ شمسی و نظام کیهانی و ستارهها زینةالسماء هستند نه زینةالإنسان: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾ یعنی اگر شمس و قمر زیورند، زیور اهل سما نیستند زیور سماء هستند. سقف عالَم را خدا مزیّن کرده است مثل اینکه کَف عالم و سطح عالَم را مزیّن کرد پس اینها زینةالأرض و زینةالسماء هستند زینت انسان نیستند.
زینت انسان همان طوری که بارها گذشت این است که فرمود خدای سبحان ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ ؛ خداوند ایمان را محبوب شما قرار داد و زیور انسان و زینت بشر ساخت. آنچه در درون جان انسان است زینت اوست، آنچه از جان انسان بیرون است که زینت او نیست؛ فرمود زینت انسان ایمان است محبّت الهی و مانند آن است. خب پس زینت انسان مشخص شد، زینت ارض مشخص شد، زینة السماء مشخص شد.
نقش تحریکی شیطان برای ابتلا و آزمایش
موارد امتحان دو عنصر دارد: یکی آن مادّهٴ خام [و] مادّهٴ اوّلی که این در آسمان و زمین هست [و] خدا آن را آفرید؛ عنصر دیگر آسمان این است که کسی باید آن را زیور نشان بدهد و به انسان بفهماند این زینت توست و انسان را تحریک کند که از آن زیور استفاده کند [که] این کار، کار شیطان است و این کار اگر نباشد امتحان صورت نمیپذیرد. خب در زمین باغ هست، بوستان هست، کوه و دشت و دَمَن هست [و] انسان تحریک نمیشود، وقتی تحریک نشد آزمون در کار نیست. وقتی تحریک میشود که کسی مغالطه کند، زینةالأرض را زینةالإنسان بداند (یک) و زینةالإنسان را خرافات و فُسون و فسانه معرفی کند (دو). آنکه [در آیه هفتم سورهٴ «حجرات»] زینت انسان شده ایمان است [اما جهت امتحان انسان] کسی باید باشد که این ایمان را به عنوان ارتجاع و عقبافتادگی و افسانه و اسطوره معرفی کند و زینةالأرض را زینةالإنسان تفهیم کند[که] این کارِ شیطان است. شیطان گفت: ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ ، ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾ ، ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ﴾ ، ﴿لْأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ گفت من اُمنیه و آرزو در اینها ایجاد میکنم، زمین را برای اینها زیبا و زیور جلوه میدهم و اینها را گمراه میکنم و میفریبم.
بنابراین امتحان به دو عامل وابسته است: یکی آن مادهٴ خام که موجودات زمینی است [مثل] باغ و بوستان و امثال ذلک؛ یکی تحریک انسان، تشویق انسان و ترغیب انسان به فراهم کردن آنها [که] این کار با شیطنتِ شیطان انجام میگیرد که این شیطان مغالطه میکند، زینتنما را زینت نشان میدهد و حقیقت را افسانه و اسطوره میگوید [یعنی] دین که حقیقت است میگوید که اساطیر اوّلین است [و] مزایا و مظاهر دنیایی که زینةالأرض است (نه زینةالإنسان) را زینت انسان معرفی میکند (این کار شیطان است). بنابراین ابتلا، بدون شیطنتِ شیطان ممکن نیست، درست است که باغ و راغ را خدا در زمین خلق کرد ولی این وسیلهٴ امتحان نیست، برای اینکه انسان تا تحریک نشود تا تشویق نشود تا آن را زینت خود نداند تا آرزوی آن را در سر نپروراند کاری انجام نمیدهد؛ همهٴ این امور به وسیلهٴ شیطان است.
پرسش:...
پاسخ:
ابزار شیطان برای فریب بشر
بله شهوت را تحریک میکند. شهوت و غضب ابزار شیطنتِ شیطاناند؛ او اگر بخواهد در بخش اندیشه کسی را فریب بدهد وهم و خیال ابزار اویند؛ اگر بخواهد در بخش انگیزه کسی را فریب بدهد شهوت و غضب ابزار کار او هستند. یک وقت است کسی گرفتار شهوت و غضب نیست [بلکه] در مسائل اعتقادی و شبهات دینی و اینها دارد کار میکند، برای فریب دادن او، این وهم و خیال را به جای عقل مینشاند، این شخص به جای اینکه عاقل بشود، به تعبیر قرآن کریم میشود مُختال [و] به دام شیطنت میافتد ـ چون همهٴ مغالطات در اثر نفوذ شیطنتِ شیطان در همان اتاق فکر یک طلبه یا دانشجوست ـ و اگر [شیطان] خواست [انسان] در مسائل عملی آلوده بشود شهوت و غضب را تحریک میکند.
تبیین خیر بودن وجود شیطان در دنیا
بنابراین در آزمون ما دو عامل لازم داریم: یکی آن ابزار خاص [و] یکی تحریک [که] تحریک به وسیلهٴ شیطنت شیطان خواهد بود. وجود امتحان در عالَم خیر و رحمت و برکت است و اگر کسی به جنگ او در جهاد اکبر قیام بکند و موفق بشود به مقام ولایت الهی میرسد. خب اگر جنگی نباشد جهادی نباشد کسی آزمون نمیشود کسی به جایی نمیرسد. اگر بخواهد همین طور بدون جبههٴ جهاد اکبر به مقام برسد، میشود فرشته [خب] از این فرشتهها خدا زیاد خلق کرده است، دیگر لازمهاش این است که انسان خلق نکند؛ اصلاً انسان موجودی است که با شهوت و غضب کار میکند. خب پس شیطنتِ شیطان به امتحان برمیگردد [و] وجود شیطان در کلّ عالم لازم است، جهنم هم که خیر و رحمت و برکت است برای اینکه مظهر عدل الهی است. فرمود در آن روز دلهای مؤمنینِ ستمدیده تَشفّی پیدا میکند و خوشحال میشوند؛ کیفر دادن طبقهٴ طاغی و ظالم باعث تشفّی قلب مؤمنین است [و در] روز قیامت مسلمانها و مؤمنان خوشحال میشوند. بنابراین جهنم خیر و عدل است [و] وجود شیطان در عالَم خیر است منتها ما باید مواظب باشیم که گرفتار این شرّ نشویم.
نحوه پاسخگویی قرآن به استهزاء کنندگان پیامبر ص
فرمود آنهایی که استهزا کردند همین استهزا از باب تجسّم اعمال است یا علل و عوامل دیگر است، تعبیرات قرآن کریم این است که ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ ـ <حاقَ> یعنی <أحاطَ>ـ اینها سیّئات داشتند مکر و حیله داشتند [و] مکر و حیلهٴ اینها دامنگیر خود اینها شد؛ یا در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود منافقین اهل خُدعهاند اما ﴿وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرون﴾ ؛ اینها اهل شعور و آگاهی نیستند که دارند چه کسی را فریب میدهند، اینها خودشان را فریب میدهند و نمیفهمند، برای اینکه انسان به ضرر خودش کار میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که فرمود ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ آنجا گذشت که انسان هرگز نسبت به دیگری کار خیر نمیکند (یک) و هرگز نسبت به دیگری کار بد نمیکند (دو) الاّ بالتّبع أو بالعرض، اوّلین کاری که انسان میکند نسبت به خودش میکند. این لام هم لام نفع نیست تا به قرینهٴ مشاکله حمل بشود؛ آیهٴ سورهٴ «اسراء» این است که ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾، برخیها گفتند برای مشاکله به جای «علیها»، «لها» گفته شد، در حالی که آنجا گذشت به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) این <لام>، <لام> اختصاص است نه <لام> نفع یعنی عمل مختصّ عامل است. اگر کسی چاهی میکَند این در درون اتاق زیست خودش دارد چاه میکَند [که] این فاضلاب او را متأذّی میکند، گاهی هم ممکن است بویش به عابر برسد؛ یا اگر درختی غرس کرد این شجرهٴ طوبا را در درون منزل خود غرس کرد [و] از میوهٴ این درخت خودش استفاده میکند، گاهی ممکن است سایهٴ این درخت عابرِ کنار جدار را متنعّم بکند.
عمل ممکن نیست از عامل جدا بشود؛ اگر کسی نسبت به دیگری احسانی کرده کمکی کرده خیری به او رسانده چیزی به او داده، این صد درصد برای خود اوست بدون تردید [و] سایهٴ این عمل به دیگری میرسد، چه اینکه اگر کسی نسبت به دیگری ستم کرده، این سمّ صد درصد در درون جان خود اوست [و] بوی این سم یا آثار ضعیف این سم به دیگری میرسد. عمل مخصوص عامل است [و] از عامل جدا شدنی نیست: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ ـ نه «علیها» نه اینکه برای مشاکله لام گفته شد مثل «الجُلّ للفرس» این <لام>، <لام> اختصاص است نه لام نفع ـ عمل برای عامل است. خب اگر عمل برای عامل است فرمود: ﴿وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ ؛ مکر فقط دامنگیر خود مکّار میشود یا فرمود خُدعه دامنگیر خود مخادِع میشود: ﴿وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ﴾ اینجا هم فرمود اینها که استهزا میکنند، ﴿فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ﴾؛ همان استهزا دامنگیر اینها میشود منتها آثار بالعرضش به دیگری میرسد.
به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود انبیایی قبل از شما بودند، اُممی قبل از شما بودند، استهزاهایی قبل از این استهزاها بود، آنها هم صبر کردند تو هم صبر بکن برای اینکه این استهزا کنندهها علیه خود چاه میکَنند، شما نگران هیچ چیزی نباش. استهزا دوتا پاسخ دارد: یکی آن کیفر تلخ جهنم؛ یکی اینکه خود این استهزا که دامنگیر اینها میشود سابقه دارد [یعنی] انبیای دیگر بودند صبر کردند و مانند آن.
تبیین استدلال قرآن برای نفی شرک در آیات محل بحث
بعد فرمود: ﴿قُلْ﴾؛ به اینها بگو ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ ـ این جدال احسن است اینها برای ملحد نیست برای مشرک است [زیرا] مشرکین الرحمن را [و] الله را قبول داشتند، با اینکه الرحمن و الله را قبول داشتند، الرحمن و الله را عبادت نمیکردند آلهه را عبادت میکردند ـ فرمود به عنوان جدال احسن بگو اگر الرحمان که شما معتقدید، قصد عذاب داشت نسبت به شما و خواست سوئی به شما برساند چه کسی مشکل شما را حل میکند؛ نه خودتان توان آن را دارید نه از بتها ساخته است؛ خودتان مشکل خودتان را نمیتوانید حل کنید (یک)، بتها مشکل خودشان را نمیتوانند حل کنند (دو)، چه رسد به اینکه مشکل شما را حل کنند (سه).
فرمود: ﴿قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم﴾ ـ «کلَئَه» یعنی «حَفَظَه»؛ <کالیء> یعنی <حافظ> ـ فرمود چه کسی شما را حفظ میکند اگر ذات اقدس الهی بخواهد عذاب را دامنگیرتان کند. ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ﴾؛ گاهی ممکن است حادثهٴ تلخ شب پیش بیاید گاهی ممکن است روز پیش بیاید، چه کسی شما را حفظ میکند ﴿مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ اگر خدای سبحان خواست آسیبی به شما برساند.
در بخشهایی از قرآن کریم فرمود اگر خدا کسی را بخواهد به عذاب گرفتار کند هیچ کسی نمیتواند جلوی عذاب الهی را بگیرد: ﴿وَإِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 23 این است که ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئاً وَلاَ یُنقِذُونِ﴾؛ فرمود به اینها بگو من بتها را بپرستم در حالی که از اینها کاری ساخته نیست. ﴿إِن یُرِدْنِ﴾ یعنی «یُرِدْنی» که این <یاء> حذف شد و این نونِ وقایه، مکسور است و کسرهاش هم علامت حذف یاء است؛ ﴿إِن یُرِدْنِ الرَّحْمنُ﴾ یعنی «إن یُردنی الرحمن». فرمود الرحمان اگر اراده کرد به من آسیبی برساند از این آلهه کاری ساخته نیست،
فاعلیّت حقیقی خداوند متعال
چه اینکه در بخشهای دیگر هم [در سوره مبارکه <یونس>] فرمود: ﴿وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾ ؛ اگر خدای سبحان اراده کرد که ضرری به کسی برساند، هیچ کس نمیتواند آن ضرر را برطرف کند مگر خدای سبحان، چه اینکه بخشهایی از این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که در آنجا آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود: ﴿وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾؛ اگر خدا خواست خیری برساند کسی نمیتواند جلوی خیر خدا را بگیرد و اگر اراده کرد آسیبی به شما برساند کسی نمیتواند جلوی این آسیب را بگیرد؛ ﴿وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ﴾. ضارّ اوست و لاغیر، نافع اوست و لاغیر، در قبال ارادهٴ الهی احدی نمیتواند ضَرّ او را یا نفع او را برطرف کند. اینجا هم فرمود اگر خدای سبحان خواست آسیبی به شما برساند چه کسی شما را حافظ است، خودتان که نمیتوانید از خودتان دفاع کنید، آلههٴ شما مشکل خودشان را حل نمیکنند اگر کسی تبر بگیرد بساط اینها را برمیچیند: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ [یا] در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حج» دارد که اگر مگسی از اینها چیزی بستاند اینها نمیتوانند از خودشان دفاع کنند: ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ ؛ خب بُتی که نمیتواند مگس را از خودش بپراند این چه مشکل شما را حل میکند؟! امروز هم همین طور است؛ شما میبینید در بخشهایی از ژاپن، چین، هند در برابر این بتها خاضعاند، گاهی هم ممکن است در برابر انسانهای بُتنما هم خاضع باشند، سرّش این است که اگر کسی واقعاً ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾ دامنگیر او شد شستشوی مغزی شد و چیزی را درک نکرد، همین آفتها به سراغ او خواهد رفت.
فرمود اگر این آلهه آسیب ببینند اینها مشکل خودشان را نمیتوانند حل کنند تا مشکل شما را حل کنند، پس نه شما مشکل خودتان را حل میکنید (یک) نه آن بُتها مشکل خودشان را حل میکنند (دو) نه بتها مشکل شما را میتوانند حل کنند (سه). فرمود: ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ خب شما چگونه از رحمان کمک میگیرید، شما که به رحمان کفر ورزیدید و برای او شریک قائل شدید، ﴿بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ﴾؛ شما که از رحمان اِعراض کردید، کافر به ذکر رحمانید، چه پناهندگی میتوانید نسبت به خدای سبحان داشته باشید.
نفی صحابت و شفاعت از بتها در برخی از آیات
﴿اَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا﴾؛ خدای سبحان به پیغمبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آنجا فرمود <بگو>، معلوم میشود که مخاطب خدا پیغمبر بود: ﴿قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم﴾، در همین راستا با پیغمبر دارد گفتگو میکند [که] مخاطب پیغمبر است ولی محور گفتگو آنها هستند: ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ یعنی خدا به پیغمبر دارد میگوید به آنها بگو و خدا به پیغمبر میفرماید چه کسی از آنها حمایت میکند، خودشان که نمیتوانند، آلههٴ اینها هم نمیتوانند از اینها حمایت بکنند برای اینکه آلههٴ اینها مشکل خودشان را نمیتوانند حل کنند: ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ که ﴿تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا﴾؛ آیا اینها آلههای دارند که آلههٴ این بتپرستها، این بتپرستها را از ما جدا نگه میدارند و نمیگذارند آسیب ما به این بتپرستها برسد. آلههای که تَمنع مشرکین را ﴿مِن دُونِنَا﴾ [یعنی] غیر از ما آلههای باشد که از اینها حمایت بکند، این نیست.
این آلهه ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾؛ اینها استقلالی داشته باشند بتوانند خودشان را یاری کنند، اینکه نیست، بخواهند از جوار و صِحابت و ارتباط با ما بهره ببرند، این هم که نیست. ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾؛ این آلهه بخواهند خودشان را یاری کنند نمیتوانند، چه رسد به اینکه مشکل بتپرستها را حل کنند (این یک)؛ ﴿وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾؛ اصحاب ما باشند صحابهٴ ما باشند مجاورین ما باشند مقرّبین دستگاه ما باشند این هم که نیست [این دو]. اینها شفاعتی برای آلهه قائلاند، شفاعت حق است اما باید به اذن خدا باشد.
اقسام شفاعت و تبیین شفاعت صحیح
در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آنجا اشاره شد که چهار قِسم فرض دارد که سه قسمش مستحیل است، یک قسمش ممکن، آن هم به اذن الهی وابسته است، آن سه قسمش که مستحیل است: آن است که غیر خدا بالاستقلال سهمی در عالَم هستی داشته باشد (یک)، بالمشارکه سهمی در جهان هستی داشته باشد (دو)، بالمظاهَره و دستیاری و کمک کردنِ خدا که کمکِ خدا باشند سهمی در عالم داشته باشند این هم مستحیل است (سه) فرمود: ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ ، میماند قسم چهارم که مسئلهٴ شفاعت است شفاعت حق است. اما باید به اذن باشد هم شفیع باید مأذون باشد هم مشفوعٌله و خدای سبحان به این بتها اذن شفاعت نداده است فرمود: ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ﴾ اینها که آن طور نیستند صحابتی داشته باشند شفاعتی داشته باشند توسّل به آنها نافع باشد مأذون باشد این هم که نیست: ﴿وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾.
لزوم بهرهگیری از فرصت حج
الآن میدانید ایام حج است، این آقایانی که مهمانداران زائراناند مهمانداران حاجیاناند مهمانداران معتمراناند باید قدر این حرم را بدانند وگرنه ـ خدای ناکرده ـ اگر توحید در آنجا حاکم نباشد [و] همین وضع تکفیریها و وهابیّت و امثال ذلک رواج داشته باشد، طولی نمیکشد که ممکن است ـ معاذ الله ـ همین کعبه به صورت بتکده در بیاید. وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکّه را فتح کردند و وارد مسجدالحرام شدند، علاقهمند بودند که درِ کعبه را باز کنند وارد کعبه بشوند ولی فرمودند این طور نیست باید این بتها را از درون کعبه بیرون بیاورید تا من بروم؛ کلید را از کلیددار به هر وسیلهای بود گرفتند درِ کعبه را باز کردند. میبینید وقتی بشر را به حال خود رها کنی وحی¬ای نباشد نبوّتی نباشد اهل بیتی نباشند، آنها مَعبَد الهی را قبلهٴ مسلمانها را مطاف مسلمین را بتکده میکنند (یک)، آن ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) که معماران کعبه بودند بنیانگذاران کعبه بودند مَثل اعلای توحید بودند، آنها را به صورت بت در میآورند (دو). وجود مبارک حضرت وقتی درِ کعبه را باز کردند دیدند ابراهیم و اسماعیل به صورت دو بت در درون کعبه مستقر شده بودند و«فی أیدیهما الأزلام» این ابزار قمار را به دست این دو پیغمبر دادند، حضرت دستورات داد همهٴ اینها را شکستند.امروز هم متأسفانه کعبه گرفتار یک عدّه از وهابیّت و تکفیریهاست! از این فرصت طلایی و زرّین حجّ عمره باید بهرهٴ صحیحی را برد.
وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «لا یَزال الدین قائماً ما قامت الکعبه»؛ تا کعبه هست دین هست. درست است که مساجد و حسینیهها و اینها مقطعی کار خودشان را میکنند اما حرف باید از کنار کعبه برخیزد. وجود مبارک حضرت ولیّ عصر(ارواحنا فداه) که ظهور میکند از کنار همین کعبه می¬گوید: «أنا بقیة الله» . از کنار این کعبه باید حرف به جهان برسد، اینجا جای وحی است سرزمین وحی است. هم مسئولان حجاز باید عاقل باشند هم این تکفیریها باید به فکر آن اسلام ناب باشند هم عزیزان حاجّ و معتمر باید خیلی عاقلانه برخورد کنند. به هر تقدیر اگر انسان دیر بجنبد ابراهیم میشود بت، اسماعیل میشود بت، آن تبر میشود أزلام! فرمود: <فی ایدیهما ألازلام>. خب دستی که تبر میگیرد بتها را میشکند حیف نیست که ازلام و ابزار قمار را به این دست میدهید؟! اگر بشر را رها کنیم به همین صورت در میآید.
فرمود چه کسی شما را از خدا حفظ میکند، از این آلهه شما چه کار برمیآید؛ نه خودشان را میتوانند حفظ بکنند نه شما را میتوانند یاری کنند، برای اینکه نه بالذّات چیزی دارند نه از ما چیزی به اینها رسیده است. بالأخره انسان یا باید از خودش چیزی داشته باشد یا از ذات اقدس الهی بگیرد؛ فرمود اینها فاقد هر دو فضیلتاند اینها ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾؛ مَصحوب ما باشند در صحابت ما باشند در جوار و پناهندگی ما باشند، این هم که نیست، ما که به اینها اذن ندادیم ما به انبیا و اولیا اذن میدهیم. این است که در این بخش ذات اقدس الهی با جدال احسن با اینها سخن گفت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است