- 64
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 57 تا 61 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 57 تا 61 سوره یونس _ بخش دوم"
برای اثبات حقانیت قرآن دو راه را ارائه فرمودند: معجزه و تحلیل محتوای قرآن
این قرآن برای همه مردم و شفا برای همه مردم هست لکن اولین شرط شفا پرهیز است.
بسم الله الرحمن الرحیم
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَةࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ (57) قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ (58) قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ لَکُم مِّن رِّزۡقࣲ فَجَعَلۡتُم مِّنۡهُ حَرَامࣰا وَ حَلَٰلࣰا قُلۡ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ (59) وَ مَا ظَنُّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَ لَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ (60)
مَا تَکُونُ فِی شَأۡنࣲ وَ مَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانࣲ وَ لَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَ مَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَ لَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَ لَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبࣲ مُّبِینٍ (61)
در جریان نبوت گاهی از راه معجزه سخن به میان میآید نظیر آیهٴ 37 همین سوره که فرمود ﴿و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله﴾ این کتاب کار غیر خدا نیست مثل اینکه کسی بگوید آفرینش راه کهکشان و آسمانها کار غیر خدا نیست یعنی کاری نیست که کسی بتواند خودش جعل بکند و به خدا اسناد بدهد این از راه معجزه گاهی با صرف نظر از اعجاز از راه تحلیل محتوای او استدلال میشود که شما چرا این کتاب را نمیپذیرید این موعظه است این شفاء است این هدایت است این رحمت است دلیلی ندارد که نپذیرید همین دو راه را نسبت به اهل کتاب اعمال فرمود درباره اهل کتاب فرمود که اگر شما شک دارید این کتاب از نزد خدا است مثل این بیاورید و از راه دیگر میفرماید چرا شما قرآن را نمیپذیرید برای اینکه این ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ است هم کتابهایی که در بین شما است بشارت داده که چنین کتابی خواهد آمد و هم این کتاب فعلی مبین و مصدق معارفی است که در کتاب شما است مخالف آن و مباین آن نیست پس برای اثبات حقانیت قرآن دو راه را ارائه فرمودند یکی از راه معجزه یکی تحلیل محتوای قرآن این دوتا کار را هم درباره اهل کتاب انجام دادند هم درباره تودهٴ مردم آیه محل بحث چون با توده انسانها کار دارد فرمود ﴿یا ایها الناس﴾ تحلیلش از راه ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ و مانند آن نیست تحلیل محتوایش از نظر اینکه موعظه است و شفا است و هدایت است و رحمت.
مطلب دیگر این است که چون این قرآن برای همه مردم است و ﴿هدی للناس﴾ است شفا برای همه مردم هم هست لکن اولین شرط شفا پرهیز است یعنی بیمار اگر بخواهد درمان شود اولین شرطش پرهیز است تقوا همان پرهیزگاری است پرهیز از سم پرهیز از گناه این اولین شرط شفا است حالا اگر کسی اهل تقوی نبود اهل شفا هم نیست دیگر پس اینچنین نیست که قرآن برای گروه خاص شفا باشد قرآن شفاء للناس است ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء﴾ منتها اگر کسی اهل تقوی و پرهیز نباشد به خودش ضرر میزند اینجا هم فرمود ﴿یا ایها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء﴾ و برای درمان هر بیماری اولین شرط پرهیز است و تقوی همان پرهیز است آنهایی که اهل پرهیز نیستند قرآن کریم میفرماید ﴿اعملوا ما شئتم﴾ این ﴿اعملوا ما شئتم﴾ برای کسانی است که ﴿سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ آنهاییکه اهل پرهیز نیستند صریحا به پیامبرشان میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ چه موعظه بکنی چه نکنی ما نمیپذیریم چنین گروهی را خدای سبحان میفرماید که هر چه دلتان خواست بکنید این هر چه دلتان خواست بکنید نظیر آن است که طبیب به آن بیماری که دیگر از علاج آن ناامید است میگوید حالا شما پرهیز نداری حالا میداند این بیماری درمان پذیر نیست و این شخص هم بیش از یک روز فرصت ندارد حالا چرا او را وادار کند حتما غذای بیچربی بینمک بیترشی بدمزه را مصرف کند میگوید هر غذایی که میل دارید میل کنید این باید بفهمد که کارش از درمان گذشت این ﴿اعملوا ما شئتم﴾ همین است فرمود هر چه دلتان خواست بکنید بالاخره یک حسابی و کتابی هست شما که به جایی رسیدید میگوئید ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ چه بگویید چه نگویید برای ما بیتفاوت است و ذات اقدس اله هم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید حرف تو در اینها اثر نمیکند ﴿سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ درباره چنین گروهی میفرماید که شما پرهیز ندارید بنابراین آیهٴ محل بحث شفای جهانیان را در بر دارد لکن اولین شرط شفا همان پرهیز است پرهیز در اصطلاح دینی همان تقوی است حالا اگر کسی اهل تقوی نبود گرفتار مضمون آیهٴ سورهٴ اسراء میشود ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا﴾ خوب اگر کسی اهل پرهیز نبود همین غذای مناسب که فربه کننده است برای او دردآور است حالا اگر کسی پرهیز نکرد کسی که به بیماری گوارش مبتلا بود و زخم معده داشت باید درمان بشود حالا که معالجه نشد این میوه هر چه شیرین تر پر آب تر و شادابتر باشد دردش بیشتر است تقصیر سیب و گلابی که نیست همین گلابی را اگر او مصرف بکند دل درد میگیرد همین گلابی لا یزید الا مرضا تقصیرش آن است که آنوقتی که باید پرهیز میکرد پرهیز نکرد.
بنابراین برای همه شفا است و اولین شرطش پرهیز است و اگر کسی پرهیز نکرد در قبال آن عکس العمل نشان میدهد و دردش بیشتر میشود چرا کسانی که به بیماری گوارش مبتلا هستند حتما باید میوه پخته بخوردند حتما باید مربای سیب باشد خود سیب برای آنها درد آور است چرا؟ برای اینکه آنها این سیب را که هضم نمیکنند آن گلابی را هضم نمیکنند همین که گلابی وارد دستگاه گوارش اینها شد جنگشان شروع میشود این گلابی را قبول نمیکند اگر قبول کند که خوب فربه میشود چون چالش دارد با او قبول نمیکند درد شروع میشود این هم همینطور است اگر کسی آیات الهی را قبول بکند مشکل ندارد.
مطلب دیگر آن است که هر چه که در دنیا به انسان میرسد نعمت است در سورهٴ مبارکه توبه فرمود که چیزی را که شما بدست میآورید خوشحال نباشید چیزی را هم که از دست میدهید نگران نباشید چون همه آزمون است ﴿لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم﴾ اما در آیهٴ محل بحث ﴿بفضل الله و برحمة و فبذلک فالیفرحوا﴾ این ترخیص و تبشیر و ترغیب به فرح و نشاط است سرش آن است که یک وقتی انسان از راه اینکه نعمتی یافته است چیزی به دست او رسیده است خوشحال میشود این محمود نیست هر نعمتی که به انسان رسیده است این امتحال الهی است چه اینکه اگر از دست آدم هم گرفتند باز آزمون است این جای نشاط نیست یک وقت این نعمت را آیت حق میداند فیض خدا میداند مبدا فاعلی را میبیند ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فالیفرحوا﴾ این یک نعمت است جای شکر است جای الحمد لله گفتن است و خوشحالی دارد برای اینکه فاعل را در این کار میبیند نه خود فعل را منعم را میبیند نه خود نعمت را اگر ﴿اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم﴾ شد خوب نشاط دارد اگر ﴿اذکرونی اذکرکم﴾ شد نشاط دارد بنابراین این که در بحث دیروز اشاره شده است که فرح محمود داریم و فرح مذموم در فرح محمود هم انسان باید منعم را ببیند وگرنه خود نعمت جز آزمون چیز دیگری نیست هر کسی در دنیا هر نعمتی به او رسیده است مورد امتحان است آن نعمتی که لطف محض است و آزمون را به همراه ندارد آن فقط در بهشت است.
سوال
جواب: البته صابر است نه دیگر فرحان آنجا صابر است و خود صبر فضیلت است اما اینجا سخن از نشاط است رضا نشاط دارد صبر آن مادهٴ تلخ را میگویند صبر و انسان چون در تحمل دشواریها با آن تلخ کامی روبرو است میگویند صبر کرده است آن مادهٴ تلخ را که از آن گیاه است آن را صبر میگویند.
بعد از جریان اینکه قانون باید به وحی الهی منتهی شود و هرگونه قانونگذاری در تحلیل و تحریم بدون شریعت مذموم است و خطر این تحدید را هم ذکر فرمود آنگاه به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب میکند بعد به همهٴ امت خطاب میکند که شما هر کاری که میخواهید بکنید در مشهد خدا هستید خطاب فرمود ﴿و ما تکون فی شأن﴾ برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شئون فراوانی ذکر شده است که ﴿یتلو علیهم آیاته یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ همه اینها جزء شئون نبوی است فرمود ﴿و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن﴾ از آن شان یکی تلاوت قرآن است هیچ قرآنی را تلاوت نمیکنی برای خودت یا برای مردم تعلیم کتاب و حکمت نمیکنی و تزکیه نمیکنی بعد خطاب به همه انسانها ﴿و لا تعملون من عمل﴾ هیچ کاری انجام نمیدهید جه بد چه خوب چه مربوط به شخصیت حقیقیتان چه مربوط به شخصیت حقوقیتان ﴿الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ .
سوال
جواب: چرا؟ آن مال وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است و آن ﴿ماتکون﴾ بله اما ﴿و لا تعملون﴾ خطاب به همه مردم است و مردم اعم ازکار خوب و بد دارند ولی آن صدرش مخصوص به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است آن غیراز حسنات چیز دیگر نیست.
﴿و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ هیچ کاری انجام نمیدهید مگر اینکه ما شاهدیم و میبینیم همین که میخواهید وارد شوید ما میبینیم اینکه فرمود ﴿ثم أفیضوا من حیث افاض الناس﴾ یا ﴿فاذا افضتم من عرفات﴾ آن حرکت خاص را که از سمت عرفات به مشعر هست میگویند افاضه ﴿أفیضوا من حیث افاض الناس﴾ یا ﴿افضتم من عرفات﴾ فرمود همین که بخواهید وارد کار بشوید در مشهد ما هستید و در محضر ما هستید ما میبینیم و شاهد هستیم حالا اینکه فرمود کنّا یا برای تفخیم و تحلیل است یا برای آن است که فرشتگانی که در تحت مأموریت ذات اقدس اله هستند که ﴿ان علیکم لحافظین کراما کاتبین﴾ آنها هم مییبنند و ثبت میکنند ﴿و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که ذات اقدس اله قبل از اینکه بشر را به جریان جهنم و امثال آن بترساند ومرعوب کند اینها را به جریان حیا دعوت کرده است در سوره مبارکه علق.
سوال
جواب: آن همان احتمال اول بود احتمال دوم آن است که فرشتگانی هم که در خدمت ذات اقدس اله هستند ﴿ان علیکم لحافظین کراما کاتبین﴾ آنها هم میبینند برای اینکه درآن بخش فرمود به اینکه هر کاری که انجام بدهید فرشتگان ما میبینند آنها خیال کردهاند که ملائکه نمیبینند ﴿بلی و رسلنا لدیهم یکتبون﴾ اینها خیال کردهاند که ماموران ما نمیدانند فرشتگان ما آنجا هستند و حضور دارند و مینویسند ﴿و رسلنا لدیهم یکتبون﴾ چه اینکه فرمود ﴿ان علیکم لحافظین کراما کاتبین یعملون ما تفعلون﴾ در سورهٴ مبارکهٴ علق که بنام ﴿اقرا بسم ربک الذی خلق﴾ شروع میشود آیه 14 این سوره این است ﴿الم یعلم بان الله یری﴾ بالاخره این جزء عتایق سور است آن شش آیه که جزء اولین بخش قرآن کریم است که نازل شده و این سورهٴ علق میگویند از عتائق سور است عتیق یعنی کهن از کهنترین و قدیمترین سور قرآنی سورهٴ مبارکه علق است در این سوره قبل از اینکه بحثهای عذاب مطرح شود بحث حیا مطرح است ﴿ارایت ان کذب و تولی ألم یعلم بان الله یری﴾ بعد مسئله عذاب مطرح میشود اول مسئلهٴ حیا است اگر انسان بداند که خدا او را میبیند همین حیا مانع گناه است از بهترین نعمتهای الهی حیا است در اینجا هم فرمود که هیچ کاری انجام نمیدهید مگر اینکه ما میبینیم ﴿الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ حدوثا و بقائا این علم هست نه اینکه در آن لحظهای که شما انجام میدهید در مشهد مایید و کار شما مشهود ما است بعد از یاد ما میرود و در قیامت مثلا نامه اعمالتان را برای ما حاضر میکنند اینچنین نیست حینی که انجام میدهید ما مشاهده میکنیم ﴿و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة﴾ حدوثا و بقائا همینطور است هیچ ذرهای از ذات اقدس اله عذوب ندارد عذوب همان غیبت و غروب است عذب را که عذب میگویند برای اینکه این از سنت نکاح فاصله گرفته و غیبت کرده است ﴿و ما یعزب﴾ یعنی و ما یغیب ﴿عن ربک من مثقال ذره﴾ ذره اگر وزن نداشته باشد و ثقلی نداشته باشد که این را توزین نمیکنند پس یاید یک وزنی داشته باشد کمترین وزنش همان ذرات پراکنده در هوا است و مانند آن فرمود افرادی که از علم و آگاهی نسبت به چیزی محروم هستند یا برای آن است که آن شئ خیلی ریز است دیگران آن را نمیبینند دسترسی به آن ندارند به آن عالم نیستند یا نه خیلی دور است و چون خیلی دور است در دسترس علم نیست یا در تاریکی است در دسترس نیست یا در حجاب است و در دسترس نیست اینها موانع چهارگانه است که ریزی یک شئ نمیگذارد انسان آن را ببیند دوری یک شئ نمیگذارد انسان آن را ببیند تاریک بودن فضا نمیگذارد انسان آن را ببیند حجاب و محجوب بودن و توی ظرف و پشت پرده بودن نمیگذارد انسان آن را ببیند اینها موانع هستند فرمود هیچ یک از این امور مانع علم ذات اقدس اله نیست نه ذره بودن و ریز بودن مانع است نه دور بودن حالا اگر شما فرض کنید یک چیزی هم ذره باشد خیلی هم در دورترین نقطه باشد در دورترین نقطه آسمانها باشد یا در دل سنگ باشد یا در زیر زمین باشد یا بالاخره در تاریکیها یا در حجابها هیچ کدام از این امور مانع دید خدا نیست چون او احاطهٴ وجودی دارد نه احاطهٴ باصره این بصیر لا بآلة فرمود هیچ کدام از این امور مانع شهود خدای سبحان نیست ﴿و ما تکون فی شان و ما تتلو من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا﴾ یک بیان نورانی از حضرت امیر سلام الله علیه هست که «اتقوا معاصی الله فی الخلوات فان الشاهد هو الحاکم» از گناهان پنهانی بپرهیزید برای اینکه خدایی که امروز مشاهده میکند قاضی فردا همین خدا است بنابراین خفا و کتمان معنا ندارد ﴿الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة﴾ که این فی الارض باشد یا در آسمان باشد در زمین باشد در لیل باشد یا در نهار باشد روی زمین باشد یا زیر زمین باشد خاک رویش را گرفته باشد یا نه در بخشهای دیگر هم فرمود ﴿و ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صفرة أو فی السمٰوات او فی الارض﴾ حالا اگر در حجاب سنگ و در درون سنگ باشد باز معلوم خدا است و خدا آنرا به حساب میآورد آنجا یک مقدار بازتر مطلب را ذکر فرمود در سخرهای باشد در آسمان باشد یا در زمین باشد همین مضمون در سورهٴ مبارکهٴ سبأ به این صورت آمده است در سورهٴ مبارکهٴ سبأ با یک تفاوتی آیه 22 به این صورت است ﴿قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله﴾ فرمود از غیر خدا کاری ساخته نیست آنها ﴿لا یملکون من مثقال ذرة فی السمٰوات و لا فی الارض و ما لهم فیهما من شرک و ما له منهم من ظهیر﴾ خدا همه اینها را دارا است و او در هیچکدام از اینها نه بالاستقلال حضور دارد نه بالمشارفه و نه بالمظاهره حضور دارند که هر سه محال است شفاعت حق است لکن به اینها اذن نداده است و نمیدهد بنابراین گاهی سماوات مقدم است گاهی ارض مقدم است منتها در سورهٴ سبأ با بار منفی ذکر شده است که غیر خدا اینها را ندارد اینجا یعنی سوره مبارکه یونس با بار مثبت ذکر شده است که خدای سبحان اینها را دارا است ﴿و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین﴾ نه تنها از ذات اقدس اله غایب نیست بلکه در کتاب مبین که این کتاب مبین هم به امام مبین تطبیق شده است هم به لوح محفوظ تطبیق شده است اینطور است انسان کامل هم همینطور است مظهر علم فعلی ذات اقدس اله است فرمود اینها در کتاب مبین هستند چیزی از کتاب مبین غیبت نکرده نه تنها خدای سبحان میداند بلکه در مخازن الهی هم اینها ثابت است و یکی از آن مخازن هم نفس خود انسان است بالاخره انسان در روز قیامت همهٴ اینها را بهمراه خود دارد علمت نفس ما احضرت اگر فرمود ﴿علمت نفس ما قدمت و اخرت﴾ و اگر نامه اعمال هست و اگر صحیفه را در قیامت نشان میدهند و اگر به صحیفهاش حساب رسی میکنند این صحیفه را خود انسان از درون خود بهمراه دارد و میآورد ﴿علمت نفس ما احضرت﴾ اینکه فرمود ﴿یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لوأن بینما وبینه ابداً بعیداً﴾ هم در بخشی از آیات فرمود هر کسی هر کاری انجام بدهد آن را حاضر میبیند این یک طائفه در طائفه دوم فرمود اینکه ﴿یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر﴾ حاضرا تجد هر چه که انجام بدهد حاضر میبیند نه اینکه خود به خود حاضر میشود یک کسی بالاخره آن را احضار میکند در طائفه دوم فرمود هر چه انجام بدهد او را محضر میبیند در طائفه سوم مُحضِر را مشخص کرد فرمود ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾ بنابراین انسان با یک اردو حرکت میکند آن وقت ﴿و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا﴾ بعد میگوییم ﴿اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم﴾ ما از درون او این صحیفهٴ اعمال را بیرون میآوریم حالا از جای دیگر ممکن است کتابهای فراوانی ذات اقدس اله ثبت کرده باشد ولی بالاخره از درون او در میآوریم هیچ راهی برای انکار نیست ﴿و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا﴾ الان ملفوف است بعد میشود منشور.
از اینکه فرمود ﴿علمت نفس ما احضرت﴾ معلوم میشود که تمام اینها را در درون خود دارد و حمل میکند و در صحنهٴ قیامت اینها را احضار میکند نه تنها ﴿علمت نفس ما قدمت و أخرت﴾ از جاهایی که نکره در سیاق مثبت مفید عموم است به قرینه حال و مقال همین است ﴿علمت نفس ما قدمت و اخرت﴾ یعنی علمت کل نفس حالا خود این نفس آنچه را که در درون آن نهادینه شد آنها را احضار میکند ﴿علمت نفس ما احضرت﴾ اینها را میآورند و مراحل بالاتر هم که کتاب مبین است هست امام مبین هست هست در جریان ﴿و کل شیء احصیناه فی امامٍ مبین﴾ امام مبین هم بر انسان کامل تطبیق شده است حالا یک وقت است که هر شخصی تمام اعمال دوران عمر خود را در درون خود جمع کرده است یک وقتی اعمال تمام امت را ناظر هست آن انسان کامل است مثل وجود مبارک ولی عصر ارواحنا فداه یک چنین احاطهای دارد اگر احاطه نداشته باشد که نمیتواند شهادت بدهد و وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم احاطهاش از همه بیشتر است ﴿جئنا من کل امةٍ بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا﴾ او شهید شهدا است او امام الائمه اگر کسی انسان کامل شد اینچنین است برای اینکه اینها صادر اول هستند وقتی صادر اول هستند درجه وجودی اینها نسبت به همه مادون احاطه دارد هر که هر چه انجام بدهد میدانند همانطوری که هر حادثهای که در بدن ما رخ بدهد جان ما باخبر است هر حادثهای در جان ما رخ بدهد جان جانان که امام است با خبر است وزان امام سلام الله علیه نسبت به ارواح ما وزان روح ما نسبت به بدن ما است.
سوال
جواب: به اذن خدا مظهر علم الهی هستند این کتاب مبین مرحلهٴ امکان است امام مبین مرحله امکان است.
﴿و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء﴾ در سورهٴ مبارکهٴ سبا و مانند آن سماء مقدم است در این آیه ارض مقدم است اینجا چون بیان حسابرسی است قسمت زمین با حسابرسی اهل زمین سازگارتر است این را مقدم ذکر نمود آنجا از نظر بحثهای علمی ذات اقدس اله است که خوب موجودات آسمانی تقدیمشان اولی است این است که در بعضی از آیات زمین مقدم شده است در برخی از آیات آسمان ﴿فی الارض ولافی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین﴾ گاهی مسئله از سنخ ذره و امثال ذره نیست آن خاطرات است آن خاطرات دیگر سخن از ذره و کوچک و بزرگ و مثقال و اینها نیست خیلی از خاطرات است که انسان میداند آن را نسبت به دیگران میپوشاند که دیگران از راز او باخبر نباشند و برخی از خاطرات است که در درون درون او تعبیه شده است و امر بر خود او هم مشتبه است که او بالاتر از سر است میشود اخفی اینکه فرمود ﴿ان تجهر بالقول فانه یعلم السر و اخفی﴾ یعنی کاری که انسان انجام میدهد سه قسم است یک قسمت جهر وعلن و آشکار است که خوب اینرا خدا میداند و نیازی به گفتن نیست یک قسمت سر است که انسان آن را از دیگران مستور نگه داشت و پوشاند و خدا میداند و یک قسم است که اخفای از سر است که نه تنها از دیگران پوشیده شد بلکه از خود شخص هم پوشیده است او بیراهه میرود ﴿و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا﴾ اینها در کتابهای اخلاق مانند احیا و محجه اینها گفتند اگر کسی مدت مدیدی در یک مسجدی خدمت میکرد یا در یک شهری سخنرانی میکرد بالاخره هر امر تازهای یک جاذبهای دارد یک کسی که تازه وارد شده است یا اهل آن شهر بود تازه به این مرحله رسیده است یا از جای دیگر آمده است لکل جدید لذة اگر مردم آن شهر او را رها کردند و به دنبال آن آقای جدید رفتند ایشان هیچ تحولی در او پیدا نشد و شاکر باشد و بداند که در این مدت برای رضای خدا کار میکرد اما اگر گله و لابهاش شروع شد که عجب مردم خوش استقبال و بد بدرقهاند ما را رها کردند و به دنبال دیگری اقتادند معلوم میشود در این مدت خودش را میخواست کار آسانی نیست انسان بخواهد جامعه را اصلاح بکند و لله بخواهد کار بکند میگویند غلیظترین بت همین سنگ و چوبی است که میتراشند و لطیف ترین بت همین هوا و هوس است اکثف الاصنام الحجر و الخشب و الطفها الهوی غلیظ ترین بت همین بتهای سنگی و چوبی است و رقیقترین بت همین بت هوی و هوس است کار آسانی نیست اگر کسی برای رضای خدا دارد کار میکند اگر دیگران او را رها کردند و به سراغ دیگری رفتند او نباید نگران باشد در جریان شفا روایات فراوانی هست چه در کلمات ائمهٴ دیگر چه در کلمات نورانی حضرت امیر سلام الله علیه اینها قرآن را که میستایند بعنوان اینکه شفا است میستایند حالا اینها را تبرکا در پایان این بحث بخوانیم.
درنهج البلاغه در کلمات حکمت کلمه 388 با بعضی از نهج البلاغهها شمارهٴ این فرق میکند برخی از شمارهها 387 است از بیانات نورانی امیرالمومنین سلام الله علیه است که:
«الا و ان من البلاء الفاقة و اشد من الفاقة مرض البدن» که انسان سلامت تن را از دست میدهد «و اشد من مرض البدن مرض القلب الا و ان من الصحة البدن تقوی القلب» تقوای قلب بدن را هم سالم نگه میدارد پس بیماری دل از بیماریهای بدن سنگینتر و سختتر است درجریان تقوی در خطبه 198 این چنین فرمود «اما بعد فانی اوصیکم بتقوی الله الذی ابتدأ خلقکم و الیه یکون معادکم و به نجاح طلبتکم و الیه منتهی رغبتکم و نحوه قصد سبیلکم و الیه مرامی مفزعکم فان تقوی الله دواء داء قلوبکم و بصر عمی افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم»
گناه آسیب بدنی هم میرساند حالا همهٴ گناهان نظیر هروئین و اینها لازم نیست باشد بالاخره آسیبی به بدن میرساند چه اینکه روح را هم میرنجاند و مریض میکند در خطبهٴ 176 در فضل قرآن کریم به این صورت بیان فرمود:
«واعلموا انه لیس علی احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غنا» فرمود هیچ کس بدون قرآن بینیاز نیست چون منبع اصلی علوم الهی قرآن کریم است «فاستشفوه من ادوائکم» هر گونه بیماری که دارید از این کتاب الهی که شفا است و بعنوان شفا نازل شده است شفایتان را بگیرید.
در خطبه 109 فرمود اینکه اینها الان با فشار و شتاب به سمت دنیا میروند اینها نمیدانند که بدبو است چو خوخوی درندگی شد یک درنده نظیر کرکس از این لاشه متاثر نیست آن شامهاش لذت میبرد از این مردار در این خطبه 109 فرمود:
«أقبلوا علی جیفة قد افتضموا بأکلها» الان با فشار به طرف یک مرداری میروند که نمیدانند بوی بد اینها را رسوا میکند «و اصطلحوا علی حبها» اینها توافق کردند که این مردار را دوست داشته باشند «و من عشق شیئا اعشی بصره و امرض قلبه» اگر یک کسی نسبت به چیزی عشق بورزد همین «حبک للشیء یعمی و یصم» بغض هم همینطور است بغضک الشیء یعمی و یصم اعشی چشمشان نابینا میکند که نمیتواند روز ببیند و شب کور است «و امرض قلبه» قهرا چنین انسانی «فهو ینظر بعین غیر صحیحة و یسمع باذن غیر سمیعة قد خرقت الشهوات عقله» اولین پردهدری که شهوت دارد این است که حجاب عقل را پاره میکند وقتی انسان مهتوک الصدر شد دیگر چیزی را درک نمیکند.
والحمد لله رب العالمین
برای اثبات حقانیت قرآن دو راه را ارائه فرمودند: معجزه و تحلیل محتوای قرآن
این قرآن برای همه مردم و شفا برای همه مردم هست لکن اولین شرط شفا پرهیز است.
بسم الله الرحمن الرحیم
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَةࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ (57) قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ (58) قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ لَکُم مِّن رِّزۡقࣲ فَجَعَلۡتُم مِّنۡهُ حَرَامࣰا وَ حَلَٰلࣰا قُلۡ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ (59) وَ مَا ظَنُّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَ لَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ (60)
مَا تَکُونُ فِی شَأۡنࣲ وَ مَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانࣲ وَ لَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَ مَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَ لَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَ لَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبࣲ مُّبِینٍ (61)
در جریان نبوت گاهی از راه معجزه سخن به میان میآید نظیر آیهٴ 37 همین سوره که فرمود ﴿و ما کان هذا القرآن ان یفتری من دون الله﴾ این کتاب کار غیر خدا نیست مثل اینکه کسی بگوید آفرینش راه کهکشان و آسمانها کار غیر خدا نیست یعنی کاری نیست که کسی بتواند خودش جعل بکند و به خدا اسناد بدهد این از راه معجزه گاهی با صرف نظر از اعجاز از راه تحلیل محتوای او استدلال میشود که شما چرا این کتاب را نمیپذیرید این موعظه است این شفاء است این هدایت است این رحمت است دلیلی ندارد که نپذیرید همین دو راه را نسبت به اهل کتاب اعمال فرمود درباره اهل کتاب فرمود که اگر شما شک دارید این کتاب از نزد خدا است مثل این بیاورید و از راه دیگر میفرماید چرا شما قرآن را نمیپذیرید برای اینکه این ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ است هم کتابهایی که در بین شما است بشارت داده که چنین کتابی خواهد آمد و هم این کتاب فعلی مبین و مصدق معارفی است که در کتاب شما است مخالف آن و مباین آن نیست پس برای اثبات حقانیت قرآن دو راه را ارائه فرمودند یکی از راه معجزه یکی تحلیل محتوای قرآن این دوتا کار را هم درباره اهل کتاب انجام دادند هم درباره تودهٴ مردم آیه محل بحث چون با توده انسانها کار دارد فرمود ﴿یا ایها الناس﴾ تحلیلش از راه ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ و مانند آن نیست تحلیل محتوایش از نظر اینکه موعظه است و شفا است و هدایت است و رحمت.
مطلب دیگر این است که چون این قرآن برای همه مردم است و ﴿هدی للناس﴾ است شفا برای همه مردم هم هست لکن اولین شرط شفا پرهیز است یعنی بیمار اگر بخواهد درمان شود اولین شرطش پرهیز است تقوا همان پرهیزگاری است پرهیز از سم پرهیز از گناه این اولین شرط شفا است حالا اگر کسی اهل تقوی نبود اهل شفا هم نیست دیگر پس اینچنین نیست که قرآن برای گروه خاص شفا باشد قرآن شفاء للناس است ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء﴾ منتها اگر کسی اهل تقوی و پرهیز نباشد به خودش ضرر میزند اینجا هم فرمود ﴿یا ایها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء﴾ و برای درمان هر بیماری اولین شرط پرهیز است و تقوی همان پرهیز است آنهایی که اهل پرهیز نیستند قرآن کریم میفرماید ﴿اعملوا ما شئتم﴾ این ﴿اعملوا ما شئتم﴾ برای کسانی است که ﴿سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ آنهاییکه اهل پرهیز نیستند صریحا به پیامبرشان میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ چه موعظه بکنی چه نکنی ما نمیپذیریم چنین گروهی را خدای سبحان میفرماید که هر چه دلتان خواست بکنید این هر چه دلتان خواست بکنید نظیر آن است که طبیب به آن بیماری که دیگر از علاج آن ناامید است میگوید حالا شما پرهیز نداری حالا میداند این بیماری درمان پذیر نیست و این شخص هم بیش از یک روز فرصت ندارد حالا چرا او را وادار کند حتما غذای بیچربی بینمک بیترشی بدمزه را مصرف کند میگوید هر غذایی که میل دارید میل کنید این باید بفهمد که کارش از درمان گذشت این ﴿اعملوا ما شئتم﴾ همین است فرمود هر چه دلتان خواست بکنید بالاخره یک حسابی و کتابی هست شما که به جایی رسیدید میگوئید ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ چه بگویید چه نگویید برای ما بیتفاوت است و ذات اقدس اله هم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید حرف تو در اینها اثر نمیکند ﴿سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ درباره چنین گروهی میفرماید که شما پرهیز ندارید بنابراین آیهٴ محل بحث شفای جهانیان را در بر دارد لکن اولین شرط شفا همان پرهیز است پرهیز در اصطلاح دینی همان تقوی است حالا اگر کسی اهل تقوی نبود گرفتار مضمون آیهٴ سورهٴ اسراء میشود ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا﴾ خوب اگر کسی اهل پرهیز نبود همین غذای مناسب که فربه کننده است برای او دردآور است حالا اگر کسی پرهیز نکرد کسی که به بیماری گوارش مبتلا بود و زخم معده داشت باید درمان بشود حالا که معالجه نشد این میوه هر چه شیرین تر پر آب تر و شادابتر باشد دردش بیشتر است تقصیر سیب و گلابی که نیست همین گلابی را اگر او مصرف بکند دل درد میگیرد همین گلابی لا یزید الا مرضا تقصیرش آن است که آنوقتی که باید پرهیز میکرد پرهیز نکرد.
بنابراین برای همه شفا است و اولین شرطش پرهیز است و اگر کسی پرهیز نکرد در قبال آن عکس العمل نشان میدهد و دردش بیشتر میشود چرا کسانی که به بیماری گوارش مبتلا هستند حتما باید میوه پخته بخوردند حتما باید مربای سیب باشد خود سیب برای آنها درد آور است چرا؟ برای اینکه آنها این سیب را که هضم نمیکنند آن گلابی را هضم نمیکنند همین که گلابی وارد دستگاه گوارش اینها شد جنگشان شروع میشود این گلابی را قبول نمیکند اگر قبول کند که خوب فربه میشود چون چالش دارد با او قبول نمیکند درد شروع میشود این هم همینطور است اگر کسی آیات الهی را قبول بکند مشکل ندارد.
مطلب دیگر آن است که هر چه که در دنیا به انسان میرسد نعمت است در سورهٴ مبارکه توبه فرمود که چیزی را که شما بدست میآورید خوشحال نباشید چیزی را هم که از دست میدهید نگران نباشید چون همه آزمون است ﴿لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم﴾ اما در آیهٴ محل بحث ﴿بفضل الله و برحمة و فبذلک فالیفرحوا﴾ این ترخیص و تبشیر و ترغیب به فرح و نشاط است سرش آن است که یک وقتی انسان از راه اینکه نعمتی یافته است چیزی به دست او رسیده است خوشحال میشود این محمود نیست هر نعمتی که به انسان رسیده است این امتحال الهی است چه اینکه اگر از دست آدم هم گرفتند باز آزمون است این جای نشاط نیست یک وقت این نعمت را آیت حق میداند فیض خدا میداند مبدا فاعلی را میبیند ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فالیفرحوا﴾ این یک نعمت است جای شکر است جای الحمد لله گفتن است و خوشحالی دارد برای اینکه فاعل را در این کار میبیند نه خود فعل را منعم را میبیند نه خود نعمت را اگر ﴿اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم﴾ شد خوب نشاط دارد اگر ﴿اذکرونی اذکرکم﴾ شد نشاط دارد بنابراین این که در بحث دیروز اشاره شده است که فرح محمود داریم و فرح مذموم در فرح محمود هم انسان باید منعم را ببیند وگرنه خود نعمت جز آزمون چیز دیگری نیست هر کسی در دنیا هر نعمتی به او رسیده است مورد امتحان است آن نعمتی که لطف محض است و آزمون را به همراه ندارد آن فقط در بهشت است.
سوال
جواب: البته صابر است نه دیگر فرحان آنجا صابر است و خود صبر فضیلت است اما اینجا سخن از نشاط است رضا نشاط دارد صبر آن مادهٴ تلخ را میگویند صبر و انسان چون در تحمل دشواریها با آن تلخ کامی روبرو است میگویند صبر کرده است آن مادهٴ تلخ را که از آن گیاه است آن را صبر میگویند.
بعد از جریان اینکه قانون باید به وحی الهی منتهی شود و هرگونه قانونگذاری در تحلیل و تحریم بدون شریعت مذموم است و خطر این تحدید را هم ذکر فرمود آنگاه به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب میکند بعد به همهٴ امت خطاب میکند که شما هر کاری که میخواهید بکنید در مشهد خدا هستید خطاب فرمود ﴿و ما تکون فی شأن﴾ برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شئون فراوانی ذکر شده است که ﴿یتلو علیهم آیاته یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ همه اینها جزء شئون نبوی است فرمود ﴿و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن﴾ از آن شان یکی تلاوت قرآن است هیچ قرآنی را تلاوت نمیکنی برای خودت یا برای مردم تعلیم کتاب و حکمت نمیکنی و تزکیه نمیکنی بعد خطاب به همه انسانها ﴿و لا تعملون من عمل﴾ هیچ کاری انجام نمیدهید جه بد چه خوب چه مربوط به شخصیت حقیقیتان چه مربوط به شخصیت حقوقیتان ﴿الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ .
سوال
جواب: چرا؟ آن مال وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است و آن ﴿ماتکون﴾ بله اما ﴿و لا تعملون﴾ خطاب به همه مردم است و مردم اعم ازکار خوب و بد دارند ولی آن صدرش مخصوص به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است آن غیراز حسنات چیز دیگر نیست.
﴿و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ هیچ کاری انجام نمیدهید مگر اینکه ما شاهدیم و میبینیم همین که میخواهید وارد شوید ما میبینیم اینکه فرمود ﴿ثم أفیضوا من حیث افاض الناس﴾ یا ﴿فاذا افضتم من عرفات﴾ آن حرکت خاص را که از سمت عرفات به مشعر هست میگویند افاضه ﴿أفیضوا من حیث افاض الناس﴾ یا ﴿افضتم من عرفات﴾ فرمود همین که بخواهید وارد کار بشوید در مشهد ما هستید و در محضر ما هستید ما میبینیم و شاهد هستیم حالا اینکه فرمود کنّا یا برای تفخیم و تحلیل است یا برای آن است که فرشتگانی که در تحت مأموریت ذات اقدس اله هستند که ﴿ان علیکم لحافظین کراما کاتبین﴾ آنها هم مییبنند و ثبت میکنند ﴿و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که ذات اقدس اله قبل از اینکه بشر را به جریان جهنم و امثال آن بترساند ومرعوب کند اینها را به جریان حیا دعوت کرده است در سوره مبارکه علق.
سوال
جواب: آن همان احتمال اول بود احتمال دوم آن است که فرشتگانی هم که در خدمت ذات اقدس اله هستند ﴿ان علیکم لحافظین کراما کاتبین﴾ آنها هم میبینند برای اینکه درآن بخش فرمود به اینکه هر کاری که انجام بدهید فرشتگان ما میبینند آنها خیال کردهاند که ملائکه نمیبینند ﴿بلی و رسلنا لدیهم یکتبون﴾ اینها خیال کردهاند که ماموران ما نمیدانند فرشتگان ما آنجا هستند و حضور دارند و مینویسند ﴿و رسلنا لدیهم یکتبون﴾ چه اینکه فرمود ﴿ان علیکم لحافظین کراما کاتبین یعملون ما تفعلون﴾ در سورهٴ مبارکهٴ علق که بنام ﴿اقرا بسم ربک الذی خلق﴾ شروع میشود آیه 14 این سوره این است ﴿الم یعلم بان الله یری﴾ بالاخره این جزء عتایق سور است آن شش آیه که جزء اولین بخش قرآن کریم است که نازل شده و این سورهٴ علق میگویند از عتائق سور است عتیق یعنی کهن از کهنترین و قدیمترین سور قرآنی سورهٴ مبارکه علق است در این سوره قبل از اینکه بحثهای عذاب مطرح شود بحث حیا مطرح است ﴿ارایت ان کذب و تولی ألم یعلم بان الله یری﴾ بعد مسئله عذاب مطرح میشود اول مسئلهٴ حیا است اگر انسان بداند که خدا او را میبیند همین حیا مانع گناه است از بهترین نعمتهای الهی حیا است در اینجا هم فرمود که هیچ کاری انجام نمیدهید مگر اینکه ما میبینیم ﴿الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه﴾ حدوثا و بقائا این علم هست نه اینکه در آن لحظهای که شما انجام میدهید در مشهد مایید و کار شما مشهود ما است بعد از یاد ما میرود و در قیامت مثلا نامه اعمالتان را برای ما حاضر میکنند اینچنین نیست حینی که انجام میدهید ما مشاهده میکنیم ﴿و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة﴾ حدوثا و بقائا همینطور است هیچ ذرهای از ذات اقدس اله عذوب ندارد عذوب همان غیبت و غروب است عذب را که عذب میگویند برای اینکه این از سنت نکاح فاصله گرفته و غیبت کرده است ﴿و ما یعزب﴾ یعنی و ما یغیب ﴿عن ربک من مثقال ذره﴾ ذره اگر وزن نداشته باشد و ثقلی نداشته باشد که این را توزین نمیکنند پس یاید یک وزنی داشته باشد کمترین وزنش همان ذرات پراکنده در هوا است و مانند آن فرمود افرادی که از علم و آگاهی نسبت به چیزی محروم هستند یا برای آن است که آن شئ خیلی ریز است دیگران آن را نمیبینند دسترسی به آن ندارند به آن عالم نیستند یا نه خیلی دور است و چون خیلی دور است در دسترس علم نیست یا در تاریکی است در دسترس نیست یا در حجاب است و در دسترس نیست اینها موانع چهارگانه است که ریزی یک شئ نمیگذارد انسان آن را ببیند دوری یک شئ نمیگذارد انسان آن را ببیند تاریک بودن فضا نمیگذارد انسان آن را ببیند حجاب و محجوب بودن و توی ظرف و پشت پرده بودن نمیگذارد انسان آن را ببیند اینها موانع هستند فرمود هیچ یک از این امور مانع علم ذات اقدس اله نیست نه ذره بودن و ریز بودن مانع است نه دور بودن حالا اگر شما فرض کنید یک چیزی هم ذره باشد خیلی هم در دورترین نقطه باشد در دورترین نقطه آسمانها باشد یا در دل سنگ باشد یا در زیر زمین باشد یا بالاخره در تاریکیها یا در حجابها هیچ کدام از این امور مانع دید خدا نیست چون او احاطهٴ وجودی دارد نه احاطهٴ باصره این بصیر لا بآلة فرمود هیچ کدام از این امور مانع شهود خدای سبحان نیست ﴿و ما تکون فی شان و ما تتلو من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا﴾ یک بیان نورانی از حضرت امیر سلام الله علیه هست که «اتقوا معاصی الله فی الخلوات فان الشاهد هو الحاکم» از گناهان پنهانی بپرهیزید برای اینکه خدایی که امروز مشاهده میکند قاضی فردا همین خدا است بنابراین خفا و کتمان معنا ندارد ﴿الا کنا علیکم شهودا اذ تفیضون فیه و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة﴾ که این فی الارض باشد یا در آسمان باشد در زمین باشد در لیل باشد یا در نهار باشد روی زمین باشد یا زیر زمین باشد خاک رویش را گرفته باشد یا نه در بخشهای دیگر هم فرمود ﴿و ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صفرة أو فی السمٰوات او فی الارض﴾ حالا اگر در حجاب سنگ و در درون سنگ باشد باز معلوم خدا است و خدا آنرا به حساب میآورد آنجا یک مقدار بازتر مطلب را ذکر فرمود در سخرهای باشد در آسمان باشد یا در زمین باشد همین مضمون در سورهٴ مبارکهٴ سبأ به این صورت آمده است در سورهٴ مبارکهٴ سبأ با یک تفاوتی آیه 22 به این صورت است ﴿قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله﴾ فرمود از غیر خدا کاری ساخته نیست آنها ﴿لا یملکون من مثقال ذرة فی السمٰوات و لا فی الارض و ما لهم فیهما من شرک و ما له منهم من ظهیر﴾ خدا همه اینها را دارا است و او در هیچکدام از اینها نه بالاستقلال حضور دارد نه بالمشارفه و نه بالمظاهره حضور دارند که هر سه محال است شفاعت حق است لکن به اینها اذن نداده است و نمیدهد بنابراین گاهی سماوات مقدم است گاهی ارض مقدم است منتها در سورهٴ سبأ با بار منفی ذکر شده است که غیر خدا اینها را ندارد اینجا یعنی سوره مبارکه یونس با بار مثبت ذکر شده است که خدای سبحان اینها را دارا است ﴿و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین﴾ نه تنها از ذات اقدس اله غایب نیست بلکه در کتاب مبین که این کتاب مبین هم به امام مبین تطبیق شده است هم به لوح محفوظ تطبیق شده است اینطور است انسان کامل هم همینطور است مظهر علم فعلی ذات اقدس اله است فرمود اینها در کتاب مبین هستند چیزی از کتاب مبین غیبت نکرده نه تنها خدای سبحان میداند بلکه در مخازن الهی هم اینها ثابت است و یکی از آن مخازن هم نفس خود انسان است بالاخره انسان در روز قیامت همهٴ اینها را بهمراه خود دارد علمت نفس ما احضرت اگر فرمود ﴿علمت نفس ما قدمت و اخرت﴾ و اگر نامه اعمال هست و اگر صحیفه را در قیامت نشان میدهند و اگر به صحیفهاش حساب رسی میکنند این صحیفه را خود انسان از درون خود بهمراه دارد و میآورد ﴿علمت نفس ما احضرت﴾ اینکه فرمود ﴿یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لوأن بینما وبینه ابداً بعیداً﴾ هم در بخشی از آیات فرمود هر کسی هر کاری انجام بدهد آن را حاضر میبیند این یک طائفه در طائفه دوم فرمود اینکه ﴿یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر﴾ حاضرا تجد هر چه که انجام بدهد حاضر میبیند نه اینکه خود به خود حاضر میشود یک کسی بالاخره آن را احضار میکند در طائفه دوم فرمود هر چه انجام بدهد او را محضر میبیند در طائفه سوم مُحضِر را مشخص کرد فرمود ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾ بنابراین انسان با یک اردو حرکت میکند آن وقت ﴿و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا﴾ بعد میگوییم ﴿اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم﴾ ما از درون او این صحیفهٴ اعمال را بیرون میآوریم حالا از جای دیگر ممکن است کتابهای فراوانی ذات اقدس اله ثبت کرده باشد ولی بالاخره از درون او در میآوریم هیچ راهی برای انکار نیست ﴿و نخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا﴾ الان ملفوف است بعد میشود منشور.
از اینکه فرمود ﴿علمت نفس ما احضرت﴾ معلوم میشود که تمام اینها را در درون خود دارد و حمل میکند و در صحنهٴ قیامت اینها را احضار میکند نه تنها ﴿علمت نفس ما قدمت و أخرت﴾ از جاهایی که نکره در سیاق مثبت مفید عموم است به قرینه حال و مقال همین است ﴿علمت نفس ما قدمت و اخرت﴾ یعنی علمت کل نفس حالا خود این نفس آنچه را که در درون آن نهادینه شد آنها را احضار میکند ﴿علمت نفس ما احضرت﴾ اینها را میآورند و مراحل بالاتر هم که کتاب مبین است هست امام مبین هست هست در جریان ﴿و کل شیء احصیناه فی امامٍ مبین﴾ امام مبین هم بر انسان کامل تطبیق شده است حالا یک وقت است که هر شخصی تمام اعمال دوران عمر خود را در درون خود جمع کرده است یک وقتی اعمال تمام امت را ناظر هست آن انسان کامل است مثل وجود مبارک ولی عصر ارواحنا فداه یک چنین احاطهای دارد اگر احاطه نداشته باشد که نمیتواند شهادت بدهد و وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم احاطهاش از همه بیشتر است ﴿جئنا من کل امةٍ بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا﴾ او شهید شهدا است او امام الائمه اگر کسی انسان کامل شد اینچنین است برای اینکه اینها صادر اول هستند وقتی صادر اول هستند درجه وجودی اینها نسبت به همه مادون احاطه دارد هر که هر چه انجام بدهد میدانند همانطوری که هر حادثهای که در بدن ما رخ بدهد جان ما باخبر است هر حادثهای در جان ما رخ بدهد جان جانان که امام است با خبر است وزان امام سلام الله علیه نسبت به ارواح ما وزان روح ما نسبت به بدن ما است.
سوال
جواب: به اذن خدا مظهر علم الهی هستند این کتاب مبین مرحلهٴ امکان است امام مبین مرحله امکان است.
﴿و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء﴾ در سورهٴ مبارکهٴ سبا و مانند آن سماء مقدم است در این آیه ارض مقدم است اینجا چون بیان حسابرسی است قسمت زمین با حسابرسی اهل زمین سازگارتر است این را مقدم ذکر نمود آنجا از نظر بحثهای علمی ذات اقدس اله است که خوب موجودات آسمانی تقدیمشان اولی است این است که در بعضی از آیات زمین مقدم شده است در برخی از آیات آسمان ﴿فی الارض ولافی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین﴾ گاهی مسئله از سنخ ذره و امثال ذره نیست آن خاطرات است آن خاطرات دیگر سخن از ذره و کوچک و بزرگ و مثقال و اینها نیست خیلی از خاطرات است که انسان میداند آن را نسبت به دیگران میپوشاند که دیگران از راز او باخبر نباشند و برخی از خاطرات است که در درون درون او تعبیه شده است و امر بر خود او هم مشتبه است که او بالاتر از سر است میشود اخفی اینکه فرمود ﴿ان تجهر بالقول فانه یعلم السر و اخفی﴾ یعنی کاری که انسان انجام میدهد سه قسم است یک قسمت جهر وعلن و آشکار است که خوب اینرا خدا میداند و نیازی به گفتن نیست یک قسمت سر است که انسان آن را از دیگران مستور نگه داشت و پوشاند و خدا میداند و یک قسم است که اخفای از سر است که نه تنها از دیگران پوشیده شد بلکه از خود شخص هم پوشیده است او بیراهه میرود ﴿و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا﴾ اینها در کتابهای اخلاق مانند احیا و محجه اینها گفتند اگر کسی مدت مدیدی در یک مسجدی خدمت میکرد یا در یک شهری سخنرانی میکرد بالاخره هر امر تازهای یک جاذبهای دارد یک کسی که تازه وارد شده است یا اهل آن شهر بود تازه به این مرحله رسیده است یا از جای دیگر آمده است لکل جدید لذة اگر مردم آن شهر او را رها کردند و به دنبال آن آقای جدید رفتند ایشان هیچ تحولی در او پیدا نشد و شاکر باشد و بداند که در این مدت برای رضای خدا کار میکرد اما اگر گله و لابهاش شروع شد که عجب مردم خوش استقبال و بد بدرقهاند ما را رها کردند و به دنبال دیگری اقتادند معلوم میشود در این مدت خودش را میخواست کار آسانی نیست انسان بخواهد جامعه را اصلاح بکند و لله بخواهد کار بکند میگویند غلیظترین بت همین سنگ و چوبی است که میتراشند و لطیف ترین بت همین هوا و هوس است اکثف الاصنام الحجر و الخشب و الطفها الهوی غلیظ ترین بت همین بتهای سنگی و چوبی است و رقیقترین بت همین بت هوی و هوس است کار آسانی نیست اگر کسی برای رضای خدا دارد کار میکند اگر دیگران او را رها کردند و به سراغ دیگری رفتند او نباید نگران باشد در جریان شفا روایات فراوانی هست چه در کلمات ائمهٴ دیگر چه در کلمات نورانی حضرت امیر سلام الله علیه اینها قرآن را که میستایند بعنوان اینکه شفا است میستایند حالا اینها را تبرکا در پایان این بحث بخوانیم.
درنهج البلاغه در کلمات حکمت کلمه 388 با بعضی از نهج البلاغهها شمارهٴ این فرق میکند برخی از شمارهها 387 است از بیانات نورانی امیرالمومنین سلام الله علیه است که:
«الا و ان من البلاء الفاقة و اشد من الفاقة مرض البدن» که انسان سلامت تن را از دست میدهد «و اشد من مرض البدن مرض القلب الا و ان من الصحة البدن تقوی القلب» تقوای قلب بدن را هم سالم نگه میدارد پس بیماری دل از بیماریهای بدن سنگینتر و سختتر است درجریان تقوی در خطبه 198 این چنین فرمود «اما بعد فانی اوصیکم بتقوی الله الذی ابتدأ خلقکم و الیه یکون معادکم و به نجاح طلبتکم و الیه منتهی رغبتکم و نحوه قصد سبیلکم و الیه مرامی مفزعکم فان تقوی الله دواء داء قلوبکم و بصر عمی افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم»
گناه آسیب بدنی هم میرساند حالا همهٴ گناهان نظیر هروئین و اینها لازم نیست باشد بالاخره آسیبی به بدن میرساند چه اینکه روح را هم میرنجاند و مریض میکند در خطبهٴ 176 در فضل قرآن کریم به این صورت بیان فرمود:
«واعلموا انه لیس علی احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غنا» فرمود هیچ کس بدون قرآن بینیاز نیست چون منبع اصلی علوم الهی قرآن کریم است «فاستشفوه من ادوائکم» هر گونه بیماری که دارید از این کتاب الهی که شفا است و بعنوان شفا نازل شده است شفایتان را بگیرید.
در خطبه 109 فرمود اینکه اینها الان با فشار و شتاب به سمت دنیا میروند اینها نمیدانند که بدبو است چو خوخوی درندگی شد یک درنده نظیر کرکس از این لاشه متاثر نیست آن شامهاش لذت میبرد از این مردار در این خطبه 109 فرمود:
«أقبلوا علی جیفة قد افتضموا بأکلها» الان با فشار به طرف یک مرداری میروند که نمیدانند بوی بد اینها را رسوا میکند «و اصطلحوا علی حبها» اینها توافق کردند که این مردار را دوست داشته باشند «و من عشق شیئا اعشی بصره و امرض قلبه» اگر یک کسی نسبت به چیزی عشق بورزد همین «حبک للشیء یعمی و یصم» بغض هم همینطور است بغضک الشیء یعمی و یصم اعشی چشمشان نابینا میکند که نمیتواند روز ببیند و شب کور است «و امرض قلبه» قهرا چنین انسانی «فهو ینظر بعین غیر صحیحة و یسمع باذن غیر سمیعة قد خرقت الشهوات عقله» اولین پردهدری که شهوت دارد این است که حجاب عقل را پاره میکند وقتی انسان مهتوک الصدر شد دیگر چیزی را درک نمیکند.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است