- 187
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 84 تا 89 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 84 تا 89 سوره یونس"
در مبارزه ایمان و توکل و تسلیم در برابر امر خدا لازم است
اگر به خدا مؤمنید توکل کنید و اگر چنانچه مستسلمید و منقادید این توکلتان را حفظ کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ ﴿84﴾ فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿85﴾ وَ نَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿86﴾ وَ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿87﴾ وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ ﴿88﴾
موسای کلیم (سلام الله علیه) بعد از ارائه آیات بینات و معجزات روشن و اتمام حجت دید یک گروه کمی از جوانها ایمان آوردند البته بعدها مؤمنان بیشتر شدند به آنها فرمود اکنون آغاز مبارزه است برای اینکه او که شما را رها نمیکند که در مبارزه هم ایمان و توکل و تسلیم در برابر امر خدا لازم است اگر به خدا مؤمنید توکل کنید و اگر چنانچه مستسلمید و منقادید این توکلتان را حفظ کنید اینها هم عرض کردند ما فقط بر خدا متوکلیم و به غیر خدا هم تکیه نمیکنیم لکن مستحضرید معنای توکل کردن این نیست که انسان بگوید خدایا من کارها را به تو واگذار میکنم و هیچ احساس مسئولیت نکند در هر لحظه باید بین خوف و رجا باشد انسان تا زنده است در معرض خطر است لذا هرگز با توکل مشکلات بعدی حل نمیشود اینکه میگوییم به ما دستور داد فرمود ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا﴾ همین است آنها که گفتند ﴿ربنا الله﴾ و توکل کردند باید لحظه به لحظه مستقیم باشد مواظب باشند لحظه به لحظه خطر هم انسان را تهدید میکند لحظه به لحظه باید از ذات اقدس إلاه مدد طلب بکند این که ما مرتب در نمازها میگوییم ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾ یعنی آنچه را که تا حال متوجه نشدیم خدایا هدایت کن تا متوجه بشویم آنچه را که متوجه شدیم و توفیق عمل پیدا نکردیم خدایا توفیق بده عمل کنیم آنچه را که متوجه شدیم و عمل میکنیم خدایا توفیق بده آن راه را ادامه بدهیم این اهدنا گاهی به معنی «علمنا» است گاهی بمعنی (فقهنا) است گاهی به معنی (ادمنا) است و مانند آن پیروان موسای کلیم (سلام الله علیه) عرض کردند خدایا ما ایمان آوردیم توکل کردیم اما دوتا خطر ما را تهدید میکند یک خطر معنوی یک خطر مادی یک خطری مربوط به دین یک خطری مربوط به دنیا خطری که مربوط به دین است آن است که ممکن است ما در اثر شبهه ضعف فکری کج اندیشی شبیخون فرهنگی تهاجم فرهنگی مورد فتنه کافران قرار بگیریم و «معاذالله» دست از این دین برداریم چه کسی تضمین میکند انسانی که مؤمن است تا آخر عمر مؤمناً بماند اگر یک گروهی شبهه پذیر شدند اینها فتنه کافرانند یک گروهی سادهلوح شدند اینها فتنه کافرانند فتنهاند یعنی چه یعنی مورد آزمون کافرانند کافران نسبت به اینها مغرور میشوند روی اینها کار میکنند با شستشوی مغزی اینها را دوباره مرتد میکنند این خطر همیشه بود و هست اینها در جوار موسای کلیم به ذات اقدس إلاه عرض کردند خدایا این خطر ما را تهدید میکند ما یک مشت تازه مسلمان شدیم از شبهات اینها هم که بی خبریم خیلیها هستند که در دربار فرعون ترویج کردند یا گفتند ما باید میراث فرهنگی را آثار فرهنگی را اینها را باید حفظ بکنیم یا اگر چنانچه بتپرستی بد بود خدا که قادر است چرا جلویش تا به حال نگرفته بود از این شبهاتی که قرآن کریم تک تک این شبهات را نقض میکند و رد میکند عوام از بت پرست یک طور حرف میزنند که ﴿انا وجدنا آباءنا علی أمة﴾ آن محققانشان پژوهشگرانشان که بالأخره میخواهند این را نگه بدارند این فکر باطل را یک جور استدلال میکنند که ﴿لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباؤنا﴾ خلط بین اراده تکوین و تشریع دارند تک تک این شبهات بوده است چه آنهایی که مال عوام از وثنیین است چه آنها که به محققین از وثنیین است همه را نقل میکند و ابطال میکند الان شما ببینید خدای ناکرده چهار تا جوان در معرض آفت و آسیبند اینها فتنه روشنفکران بیدینند فتنهاند یعنی چه؟ یعنی اینها جوانند آماده پذیرشند آن مایه علمی را ندارند گرفتار ضعف علمیاند شبهه هم یک ویروس است اینها هم که در معرض آنها هستند در چنگ اینها هستند مغرور میشوند میگویند ما اینها را از پا درمیآوریم این جوانها میشوند ﴿فتنةً للظالمین﴾ پیروان موسای کلیم عرض کردند خدایا دو تا خطر ما را تهدید میکند یکی اینکه مبادا اینها روی ما کار بکنند ما تازه مسلمان شدهایم از شبهات آنها و از دسیسه آنها که خبری نداریم آنها مغرور بشوند ما مورد فتنه و آزمون آنها قرار بگیریم ما را منحرف بکنند به کجراهه ببرند تو ما را حفظ کن این یکی این مال آن محققان و درباریان تحصیل کرده فرعون اما درباره آن نیروهای جلاد فرعون خود فرعون آن نیروی جلاد که کارشان ﴿یسومونکم سوء العذاب﴾ بود ﴿یذبحون ابناءکم﴾ بود نسبت به اینها عرض کردند ﴿و نجّانا من القوم الظالمین﴾ اگر کافرید هم ما را از اینهایی که ﴿یسومونکم سوء العذاب﴾ دارند از اینها نجات بده هم ما را از آن شبههافکنها برهان این دو تا خطر ما را تهدید میکند و خدایا ما را از این دو خطر نجات بده و دعا هم مستجاب شد و گروهی که اهل این دعا نبودند به دام آن ویروس سامری افتادند خوب در نوبتهای قبل به عرضتان رسید نه تنها بالاتر از خدا فرض ندارد مثل خدا هم فرض ندارد ﴿لیس کمثله شیء﴾ گاو هم که معروف به بلادت است میگویند این ابلد من البقر ابلد من الثور گاو که معروف به بلادت و کودنی است گوساله که از او بدتر است بدتر از هر دو آن سرامیک گوساله است چون گوسالهای که سامری درآورد که سرامیک دستی بود اینطور نبود که یک حیوانی باشد یک حیاتی داشته باشد این نکته هم که از کلمه استفاده شده است که فرمود ﴿فَاخرج لهم عجلاً جسداً له خوار﴾ نه عجلاً له خوار نه اینکه واقعاً گوساله بود زنده بود حیاتی داشت به صورت گوساله تعبیه کرده چیزی را در او که بانگی داشت و صدایی درمیآورد خوب حالا آن گوساله زنده چه میفهمد که این گوساله سرامیک دستی بفهمد نازلترین و پستترین چیز را به جای بالاترین چیز جهان هستی قرار دادند گفتند ﴿هذا إلٰهکم و اله موسی﴾ عدهای هم قبول کردند این شده فتنه یعنی آن کسی که قدرت مقاومت ندارد چهار تا خلاف را به صورت ثواب تلقینش بکنند چهار تا شبهه را در ذهن او القاء بکنند این برمیگردد در یک روایت نورانی وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود هر جایی میخواهید بروید حالا یا شهر یا ده اول تحقیق کن ببین یک عالم متدین دینی در آنجا وجود دارد یا نه؟ اگر ندارد آن ده نرد آن شهر نرو آنجا اقامت نکن برای اینکه بالأخره افراد ممکن است شماها را منحرف کنند یا طرزی شبهه القا کنند که شما نتوانید جواب بدهید اول به این فکر باشید آنجا کتابخانه دارد عالم دارد مؤمن محقق دارد بعد بروید اینها هم عرض کردند خدایا ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للقوم الظالمین﴾ یک دعایی است که پیروان حضرت خلیل (سلام الله علیه) این دعا را دارند مؤمنان به آن حضرت این دعا را دارند مقتدیان به آن حضرت این دعا را دارند در سوره مبارکه ممتحنه آیه پنج این است آیه چهار این است که ﴿قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم﴾ بعد گفتند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للذین کفروا واغفرلنا ربنا انک انت العزیز الحکیم﴾ خدایا بالأخره یک مایه علمی به ما بده قبل از اینکه آن مایه علمی را ما پیدا کنیم مبادا ما گرفتار چهار تا شبهه بشویم و اوضاع برگردد الان شما میبینید بعضیها هم متاسفانه بالأخره بی ارتباط به این حوزهها نبودند اما یک کسی که شبهه زده است ﴿یتبعون ما تشابه منه﴾ گرفتار آن است ﴿فامّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة﴾ میبینید حالا به عنوان شبهه چه طوری این متشابهات جمعبندی میشود و علیه اسلام و قاعده اسلامی و فقه اسلامی حرف منتشر میشود غالب شماها بالأخره یا شرح لمعه را درس گفتید یا بحث کردید مکاسب را یا درس گفتید یا بالأخره بحث کردید میدانید در مسئله غیبت مسئله تهمت مسئله افترا مسئله مسخره اینها جزء محرمات است در غالب این موارد این طرح هم مطرح است که آیا غیبت فلان کسی که مؤافق دین ما نیست مثلاً یهودی است یا مسیحی است جایز است یا نه؟ آیا غیبت مسیحی جایز است یا نه؟ آیا تهمت مسیحی جایز است یا نه؟ آیا افترا جایز است یا نه؟ این در غالب این فروعات است بعضی میگویند عمومات یا اطلاقات منصرف است به مؤمن چون دارد که نمیشود غیبت مؤمن را کرد نمیشود چیزی را کرد بنابراین غیبت آنها جایز است تهمت آنها جایز است این در این بحثهای فقهی هست در مکاسب چه در شرح لمعه خوب یک کسی حالا ممکن خدای ناکرده معمم هم باشد اینها را جمع بندی بکند بعد بگوید فقه کذایی این به درد گذشته میخورد الان فقهای ما باید تجدید نظر بکنند برای اینکه مسئله حقوق بشر هست فقهی که نتواند آبروی همه شهروندان را حفظ بکند این چه فقهی است چون اسلامی که نتواند آبروی همه شهروندان را حفظ بکند خوب چطور غیبت کردن و آبروریزی یک شهروند غیر مسلمان جایز است و فقط مسلمانها هستند محترمند این معلوم میشود «معاذالله» یا اصلش را اشکال دارد یا فهم فقها را اشکال دارد این نشانه آن شبههزدگی است غافل از اینکه در همان شرح لمعه این حرف هست در مکاسب این حرف هست در همه کتابهای فقهی آن حرف هست این را خوب گوش بدهید چون درد روز است حالا معلوم میشود که چرا بچههای جوان ایمان آورده بنی اسرائیلی دعا کردند تضرع کردند که خدایا ما را از این شبههها نجات بده آن نجات دادن و دریافت نجات از ظلم ظالمان یک حساب دیگر است آن را خوب همه میفهمند ظالم وقتی دارد ظلم میکند انسان به خدا پناه میبرد از شر او در امان باشد اما خودش مبادا یک مقالهای را بخواند یک کتابی را بخواند یک روزنامهای را بخواند زیر و رو بشود شبهه را تا آدم نتواند حل بکند او آدم را منحل میکند شبهه نظیر سل و سرطان نیست که پنج شش سال با او دوام بیاورد شبهه مثل سکته است آنی است ولو آدم با او کاری نداشته باشد او آدم را منحل میکند یک وقتی میبیند یک مدت بعدی بروز میکند سر از جای دیگر درمیآورد تا خدای ناکرده کار دیگری بکند یک حرف دیگری بزند شبهه مثل سکته مغزی یا سکته قلبی است که تأثیرش آنی است حالا ظهورش بعد از دو سال یا سه سال است شبهه مثل سرطان و سل و اینها نیست که بعد از چند سال اثر بکند اثرش آنی است حالا شخص ممکن است که کتمان بکند فعلاً نگوید مثل کافران و منافقان که نمیگویند خوب در تمام کتابهای فقهی هست این دو تا مطلب را دو تا مسئله را شما ملاحظه بفرمایید یک مسئله این است که حالا کسی «معاذالله» حرمتی برای پیغمبر ما قایل نیست این همه معجزات را وجود مبارک پیغمبر آورد وجود مبارک حضرت امیر را در حضور هزارها نفر بلند کرد و گفت این علی جانشین من است برای او هم ثابت شده است که پیغمبر در غدیر چه فرمود نه آبرو برای پیغمبر قایل است نه آبرو برای حضرت علی قایل است نه اهل ولایت است نه اهل امامت است حالا برای ما چرا واجب باشد که آبروی او را حفظ کنیم حالا ما دو نفر اینجا نشستیم هیچ کسی هم در خانه ما نیست ما دو به دو داریم حرف میزنیم چرا حالا ما باید آبروی او را حفظ بکنیم او که آبروی پیغمبر ما امام ما را حفظ نمیکند غیبت کردن دو نفر در اتاق خودشان نشستهاند غیر از خدا احدی باخبر نیست اگر درباره مسلمان مومن محترمی دارند سخن میگویند حفظ آبروی او در همین فضا هم واجب است هیچ کس هم نیست مگر خدا ولی واجب است حالا یک کسی که دین ما را قبول ندارد آبرویی برای پیغمبر و امام ما قایل نیست آبرویی برای نظام ما قایل نیست حالا برای ما واجب باشد در اتاق آبروی او را حفظ کنیم این واجب نیست این یک مسئله اگر فقها فرمودند غیبت غیر مومن جایز است اینجا است مسئله دیگر ظلم آیا جایز است یا نه؟ یک وقتی است که شما میخواهید به جامعه منتقل کنید به حقوق بشر منتقل کنید به ظلم برسید ظلم ولو نسبت به کافر حربی هم حرام است این را همه فقها گفتند ظلم نسبت به سگ هم حرام است نسبت به مار و عقرب هم حرام است حالا اگر کسی رفته باغ وحش مگر میتواند به این مار سمی ظلم بکند اگر جای ریختن آبرو جای سلب حیثیت است جایی ظلم صادق است جایی تعدّی صادق است جایی مصلوب الحیثیه کردن صادق است بالأخره ظلم است همه گفتند حرام است دیگر یک فقیه و دو فقیه که نگفتند شما از همه فقها از همه مراجع دامت برکاته سؤال کنید که ما رفتیم باغ وحش آیا میتوانیم به این مار ظلم بکنیم یا نه همه میگویند حرام است یک سگی آنجا دیدید یک گرگی آنجا دیدید این دین دین عدل است پس دو تا مسئله است حالا اگر دو نفر در اتاقی نشستهاند ثالثشان هم الله است اینها درباره یک کسی حرف میزنند حالا بر اینها واجب است آبروی آن شخصی که قبول ندارد اصلاً جریان غدیر را با اینکه همه مسائل برایش حل شده است برای امام ما پیغمبر ما نظام ما شهدای ما هیچ آبرویی قایل نیست حرمتی قایل نیست بر ما واجب باشد که پشت سر او حرف نزنیم؟ اما اگر به جامعه منتقل بشود یک چیزی را میخواهیم در فضای باز بگوییم در روزنامهها بنویسیم در جامعه بگوییم منتشر بکنیم که از او عنوان ظلم انتزاع میشود خوب حرام است دیگر بنابراین همه شهروندان از عدل ما باید استفاده بکنند ما هم نسبت به همه باید عادل باشیم نسبت به باغ وحش باید عادل باشیم این دین است این دین نور است آن وقت یک کسی بیاید این دو تا مسئله را به هم خلط بکند یکی را بگذارد کنار ﴿یفرقون بین الله و رسوله﴾ باشد ﴿نومن ببعض﴾ باشد ﴿و نکفر ببعض﴾ باشد بعد بگوید این فقه تاریخ مصرفش گذشته است فقه این را گفته آن را هم گفته دیگر این را اینجا گفته آن را آنجا گفته الان اینکه به برکت نظام اسلامی همه این اقلیتها مثل دیگران از حقوق خوب برخوردارند این در عدل اسلامی است دیگر مگر میشود به یک کلیمی ظلم کرد مگر میشود به یک مسیحی ظلم کرد مگر میشود به یک کمونیست مستأمن ظلم کرد الان چریکهای فدایی خلق آن اکثریتها کافرند دیگر خوب کسی کاری به آنها ندارد که همه حقوقی که شیعهها و مسلمانها دارند آنها هم دارند با اینکه صریحا میدانیم که اینها کافرند خدا را قبول ندارند نه آن اقلیتی که فرمان مسلحها را دارد آن اکثریتشان خوب کافرند نه خدا را قبول دارند نه قیامت را قبول دارند ولی از عدل اسلامی دارند استفاده میکنند این میشود حقوق بشر اگر کسی خدای ناکرده شبهه زده باشد فتنه زده باشد ﴿فأمّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة﴾ است به دنبال آن میرود دیگر نمیرود همسایه این حکم حکم دیگر هم هست غرض این است که آنها فهمیدند که در معرض خطرند به ذات اقدس إلاه عرض کردند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للقوم الظالمین﴾ و مانند آن چه اینکه پیروان حضرت خلیل حق برابر آیه پنج سوره مبارک ممتحنه از سابق و لاحق اینها عرض کردند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنه للذین کفروا﴾ این دعایی است که همه ما در همه حالات باید داشته باشیم اما آن دعای دومشان خوب چیز روشنی است که عرض کردند ﴿و نجّانا من القوم الظالمین﴾ از همین کافرین و ظالمین و من قوم کافرین که فرعون و درباریان فرعون بودند که عذاب میکردند این یک نجات است آن ﴿لاتجعلنا فتنة﴾
سؤال: ... جواب: نه ظلم هم ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ آنجا هم میگیرد گاهی ممکن است دسیسههای عملی بکنند گاهی ممکن است دسیسههای نظری بکنند آن شرک هم که ﴿لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم﴾ آن بخشهای نظری برمیگردد غرض این است که یک کسی را ممکن است با مسائل سیاسی فریب بدهند یکی را با مسائل نظری فریب بدهند یکی را با مسائل عملی فریب بدهند یکی را با مسائل اخلاقی فریب بدهند اگر یک کسی در معرض آزمون قرار گرفت شستشوی مغزی بشود این فتنة للکافرین این در معرض آزمون و امتحان کافرین قرار میگیرد روی این کار میکنند این را شبههزده میکنند این جوانها عرض کردند خدایا ما را در معرض چنین آفتی قرار نده آن هم نجات از عذاب است که ﴿و نجنا برحمتک من القوم الکافرین﴾ خب ذات اقدس إلاه در چنین فضایی که خود وجود مبارک موسی و هارون (سلام الله علیه) آماده بودند قوم او هم آماده بودند حالا دستور مبارزات پیگیر را شروع کرده فرمود الان شما باید اینجا بمانید جای هجرت نیست هجرت مال یک گروه دیگر است که مثلاً از مکه به مدینه یا از مکه به حبشه آنها هجرت دارند بعدها فعلاً شما بخواهید مصر را ترک کنید اینجا جایش نیست اینجا جای ترک وطن نیست اینجا جای هجرت نیست جای مقاومت است همین جا باشید منتها اینها که در روستاها هستند یا چادر نشینند یا مرز نشینند حاشیه شهرند اینها که بیخانمانند به همه اینها به موسی و هارون (سلام الله علیه) فرمود به همه اینها عنایت کنید اینها را جمع بندی کنید شناسایی بکنید که بیایند در شهر اینها صاحب خانه بشوند از این چادر نشینی و مرزنشینی و حاشیه نشینی و پراکنده بودن نجات پیدا کنند اول این کار را بکنید در خود مصر محلهای را انتخاب کنید آنجا خانه داشته باشید ﴿ان تبوءا لقومکما بمصر بیوتا﴾ باع بمکان یعنی اینجا مکان گرفت تبوا الدار یعنی اینجا فلان دار را فلان مسکن را فلان منزل را جایگاه خود قرار داد شما دو تا بزرگوار برای قومتان در خصوص مصر نه جای دیگر خانهای فراهم بکنید که اینها از پراکنده بودن و چادر نشینی نجات پیدا کنند ﴿واجعلوا بیوتکم قبلة﴾ آن روزها که مسئله تلفن و اینها نبود فرمود این خانههایتان در یک محلهای باشد که همه رو به روی هم باشید متقابل هم باشید از یکدیگر باخبر باشید خانههایتان رو به روی هم مقابل هم نزدیک هم که بالأخره یک قبیله خاصی در یک محله مخصوصی از یکدیگر باخبر باشند و آنچه که شما را به هم جمع میکند مسئله نماز است ﴿و اقیموا الصلاة﴾ این نماز واقعاً ستون دین است یعنی اگر کسی مرتب با ذات اقدس إلاه در ارتباط باشد او را جدی بگیرد برای اینکه او خدای ماست ما هم بنده اوییم دلیلی ندارد که از او فاصله بگیریم و دلیلی هم ندارد او ما راه ندهد چه پیوندی بهتر از این ما با او دوستانه و آشنایانه و عاشقانه و محبّانه حرف میزنیم و این را جدی میگیریم و موارد فراوانی هم ملاحظه فرمودید اصلاً در قرآن کریم سخن از خواندن نماز و قرائت نماز نیست برای اینکه قرآن کریم کتاب حکیم است ﴿یس ٭ والقران الحکیم﴾ کتاب حکیم همه حرفهایش حکیمانه است اگر در دین گفته شد «الصلاه عمود الدین» دیگر ستون را کسی نمیخواند اگر یک وقتی یک جایی گفته بود شما نماز بخوانید آن وقت جای اعتراض علما بلند بود که این چه کتابی است اینکه با حکمت سازگار نیست مگر یک حکیم میگوید ستون را بخوان میگوید ستون را اقامه بکن همه جا سخن از اقامه صلاه است ﴿یقیمون الصلاة﴾ ﴿اقم الصلاة﴾ ﴿اقیموا الصلاة﴾ برای اینکه ستون دین را آدم نگه میدارد این ستون است حالا این را در واقع باید جدی گرفت ملتی که نماز دارد همه چیز دارد با کسی حرف میزند که تمام قدرتهای غیب و شهود در اختیار او است با کسی حرف میزند که تمام قدرتهای غیب و شهود را میتواند در راه دین کار بگیرد این هم که فرمود ﴿ان الله سیبطله﴾ این سین سین تحقیق است نه تصریح و این یبطله هم فعل مضارع است مثل یحق الحق که نشانه استمرار است که از سنت الاهی حکایت میکند نه اینکه در گذشته این کار را میکرد بعدها خدا این کار را میکند این از سنت الاهی خبر میدهد قبلاً اینطور بود الان اینطور است بعداً اینطور خواهد بود این یبطل یحق این است اما معنایش این نیست که هر کسی سحر کرده همانجا خدا باطل بکند در هر جریانی وقتی پرونده ختم میشود به سود حق ختم میشود در تمام داستانها اگر گناه ممکن نباشد که عالم عالم آزمون و تکلیف و تکامل نیست دست خیلیها را خدا باز میگذارد برای گناه چون باید امتحان بکند در هر جریانی در هر مسابقهای در هر مناظرهای در هر صحنهای وقتی پرونده بخواهد بسته بشود ﴿والعاقبة للمتقین﴾ هیچ جا نشد در هیچ صحنه در هیچ بازی در هیچ مبارزه در هیچ مسابقه که باطل پیروز بشود و حق شکست بخورد در همه صحنهها ﴿والعاقبة للمتقین﴾ در کل نظام هم که البته ﴿والعاقبة للمتقین﴾ تا به ظهور صاحب اصلیاش برسد اینکه فرمود اگر ما به کفار امتحان مهلت دادیم این امحال است این استدراج است ﴿و لٰایحسبن الذین کفروا سبقوا﴾ اینها خیال نکنند جلو افتادند ما یک قدری اینها را میدان دادیم تا جلوتر اینها را بگیریم نفسشان بند بیاید بعد اینها را بگیریم جلوتر هم مأموران ما ایستادند اینطور نیست که این ﴿ولایحسبن الذین کفروا سبقوا﴾ آخر کجا میخواهند بروند دو قدم آن طرفتر هم که باز ایست بازرسی است چهار قدم آن طرفتر هم که اِقف بازرسی است پس هر جا برود بازرسان ما هستند ما یک قدری او را میدوانیم که نفسش بند بیاید همانجا بگیریم فرمود اگر یک وقتی ما به یک عده مهلت دادیم میخواهیم نفسش بند بیاید آنجا او را بگیریم ﴿لایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذاب مهین﴾ ما میخواهیم کاملا نفسگیر بشود بعد همانجا او را بگیریم اینکه از ملک و ملک ما خارج نیست همه جا سیم خاردار است این کجا میخواهد فرار کند بنابراین اگر یک وقتی یک سحری شد معنایش این نیست که سحر در عالم واقع نمیشود معلوم میشود در این صحنه در این جریان ما به او مهلت دادیم که نفسش بند بیاید بعد بگیریم سحر هم آنطور نیست که در واقع اثر بکند یعنی مثلا اینها بتوانند حیوان واقعی خلق بکنند اینطور نیست اما تأثیرش واقعی است کما مر اینها در اثر تلقینات و تأثیر در خیال در انسان آثار تکوینی دارند (ما یفرحون به بین المرا و زوجه) هست (ما هم هست) شما میبینید گاهی خبر دروغ اثر تکوینی دارد یک گزارش دروغی به کسی میدهند کسی سکته میکند خوب سکته کردن و مردن و اینها یک امور تکوینی است منشأش دروغ است این گزارش دروغ باعث باور اوست آن باور است که در صحنه جان این شخص اثر میگذارد این ﴿سحروا أعین الناس﴾ این چشم بندی این سحر در فضای خیال و اینها باعث شد ﴿واسترهبوهم﴾ خیلیها ترسیدند گاهی ممکن است یک چیز واقعیت داشته باشد انسان چون نداند نهراسد مثل عقربی که از کنار لباس انسان میگذرد انسان نمیداند هیچ هم نمیترسد در کمال آرامش مینشیند یک سوسکی را شب تار عقرب بپندارد و جیغ بکشد فریاد بکشد انسان از آن خاطرات درونی خودش یا حق یا باطل یا آرامش احساس میکند یا فریاد میکشد سحر این آثار را دارد که در خاطرات انسان در القائات انسان در اندیشههای انسان در انگیزههای انسان اثر بگذارد آن وقت آن اندیشهها و انگیزهها آثار تکوینی خود چه فراوان هم دارد و ذات اقدس إلاه هم در هر جریان جمع بندی بر اساس ﴿والعاقبة للمتقین﴾ سحر را باطل میکند حق را احقاق میکند و مانند آن در اینجا هم فرمود شما این مبارزات و پیگیریتان را از اینجا شروع کنید اینها را از مرز نشینی و حاشیهنشینی و چادر نشینی و پراکنده بودن و گبر نشینی و امثال ذلک نجات بدهید ﴿ان تبوءا لقومکما بمصر بیوتا﴾ تأمین مسکن برای مستضعفان برای رهبران الاهی یک وظیفه و مسئولیت است ﴿واجعلوا بیوتکم قبلة﴾ در یک محله خانههایتان رو به روی هم باشد و باخبر باشید و نماز را اقامه کنید آنگاه ﴿و بشر المؤمنین﴾ این کارها را بکنید و مومنینی که توکل کردند شهرنشین شدند مبارزه را ادامه میدهند و از یکدیگر باخبرند و اهل اقامه نمازند به اینها خبر بدهید آنگاه دعای ویژه موسی کلیم شروع شد عرض کرد خدایا اینکه قوم من به عرض شما رساندند ﴿لاتجعلنا فتنة﴾ خوب اینها بالأخره ملت فقیرند و گرسنهاند سرمایه هم که به دست آنهاست اکثری این افراد سادهلوح هم برابر ادراکات حسی داوری میکنند زیور و زینت هم که دست آنهاست به آنها هم زینت دادی هم ثروت دادی یک کاری کن که این قدرتها و جاذبههای ظاهری از آنها گرفته بشود آن مسائل اندیشه و فکر و القائات و تبلیغات و اینها را مثلاً قبلاً دادی و میدهی این را هم از اینها بگیر که اینها نتوانند عوام فریبی کنند حرف فرعون و درباریان فرمود ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی﴾ آنها حرفشان این است الان شما میبینید بسیاری از جوانها که وارد غرب میشوند غربزدهاند آن اوضاع را میبیند خیال میکنند تمدن همین است خوب این کشورهای غارت شده ثروتهایشان رفته به غرب آنجا انباشته شده
اینطور نیست که خود شما نبودید در نشست هزاره ادیان که آن امریکایی اصیل آن سرخ پوست اصیل چه طور ناله میکردند که بالأخره ما صاحبان اصلی بودیم ما صاحبخانه بودیم ما را به این روز سیاه نشاندند اینها این میشود امریکا الان هم همینطورند دیگر آن صاحبخانههای اصلی آن امریکاییهای اصلی آن سرخپوستهای اصلی آنها در فقر و فلاکتند اینها میگویند ﴿هذه الانهار تجری من تحتی﴾ ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی﴾ این ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾ را اینها هم دارند میگویند خوب اگر کسی بر اساس ﴿قد افلح الیوم من استعلی﴾ حرف بزند ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی﴾ حرف میزند اکثری این افراد سادهلوح هم فریب خوردهاند چه کار باید کرد همزمان با تعلیم کتاب و حکمت باید جلوی آن بزهکاری و تزیّن و آنها را هم گرفت عرض کرد خدایا اینها هم زینت دارند هم مال دارند بساط اینها را باید جمع کنی تا از این طرف هم ما اینها را هدایت کنیم از آن طرف هم آنها قدرت قوایت و گمراهی نداشته باشند ﴿ربنا انک آتیت فرعون و ملاءه زینةً﴾ هم از نظر زینت از نظر قیافه از نظر نژاد از این جهت زینت دارند هم سرمایهای دارند که بالأخره این زینت اینها را تقویت میکند بین زینت و مال عموم و خصوص من وجه است بعضی امور مال است زینت نیست نظیر گاوهای در بیابان اینها که بالأخره شیر میدهند عامل تأمین اقتصادند اما زیور و زینتند بعضی امور زینت هستند جزء اموال و ثروت حساب نمیشوند بعضی از امور مشترکند عرض کرد شما به اینها هم زینت دادید هم مال دادید در حیات دنیا عاقبت این زینت و اموالی که شما به اینها دادید گرچه فرمودید ﴿من المال اموالکم کالفتنه﴾ است و مال و فرزند ﴿زینة الحیاة الدنیا﴾ است اما اینها از آن ابزار بهرهبردای سوء میکنند ﴿ربنا لیضلوا﴾ این لام لام عاقبت است نه لام غایت لام عاقبت یعنی پایان کار این است مثل ﴿و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن﴾ خدا هیچ کسی را برای جهنم خلق نکرد عاقبت کار خیلیها جهنم است که این لام، لام عاقبت است نه لام غایت وگرنه خدای سبحان ﴿و ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون﴾ دارد آیتش آن است اینجا که فرمود ﴿و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لا یفقهون﴾ این لام لام عاقبت است اینجا هم لام لام عاقبت است عرض کرد خدایا عاقبت کار اینها اضلال است خوب بگیر از دست اینها ﴿ربنا اطمس علی اموالهم﴾ خدایا مالهای اینها را مطموس کن و موم بهی کن اینها از بین بروند نظیر آنچه که درباره قارون فرمود ﴿و فخسفنا به و بداره الارض﴾ فرمان صادر کردیم خدا گاهی شق القمر میکند گاهی شق البحر میکند گاهی شق الشجر میکند گاهی شق الارض میکند همه را میشکافد دیگر آنجا که ﴿أن اضرب بعصاک البحر﴾ بود آن شق البحر کرد آنجا که ﴿و فخسفنا به و بداره الارض﴾ بود شق الارض کرد فرمود بگیرید این درباره قارون اینطور مستجاب شد ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ خدایا دلهای اینها مشروح نباشد دلهای اینها قصی باشد که ایمان نیاورند تا به عذاب الیم مبتلا بشوند اینها که مردم را به ستوه آوردند آخر یک سال و دو سال نبود سالیان متمادی ﴿یذبحون ابنائکم﴾ بود الان هم که تهدید اینچنین است ﴿فلأقطعنَّ أیدیکم و أرجلکم من خلافٍ و لأصلبنّکم فى جذوع النخل ﴾ است ﴿فلایومنوا حتی یروا العذاب الالیم﴾ وقتی هم که عذاب الیمی دیدند یعنی به حالت احتضار رسیدند آن وقت این ایمان فایده ندارد ذات اقدس إلاه فرمود این دعاهای شما مستجاب شده است.
«الحمد لله رب العالمین»
در مبارزه ایمان و توکل و تسلیم در برابر امر خدا لازم است
اگر به خدا مؤمنید توکل کنید و اگر چنانچه مستسلمید و منقادید این توکلتان را حفظ کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ ﴿84﴾ فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿85﴾ وَ نَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿86﴾ وَ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿87﴾ وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ ﴿88﴾
موسای کلیم (سلام الله علیه) بعد از ارائه آیات بینات و معجزات روشن و اتمام حجت دید یک گروه کمی از جوانها ایمان آوردند البته بعدها مؤمنان بیشتر شدند به آنها فرمود اکنون آغاز مبارزه است برای اینکه او که شما را رها نمیکند که در مبارزه هم ایمان و توکل و تسلیم در برابر امر خدا لازم است اگر به خدا مؤمنید توکل کنید و اگر چنانچه مستسلمید و منقادید این توکلتان را حفظ کنید اینها هم عرض کردند ما فقط بر خدا متوکلیم و به غیر خدا هم تکیه نمیکنیم لکن مستحضرید معنای توکل کردن این نیست که انسان بگوید خدایا من کارها را به تو واگذار میکنم و هیچ احساس مسئولیت نکند در هر لحظه باید بین خوف و رجا باشد انسان تا زنده است در معرض خطر است لذا هرگز با توکل مشکلات بعدی حل نمیشود اینکه میگوییم به ما دستور داد فرمود ﴿الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا﴾ همین است آنها که گفتند ﴿ربنا الله﴾ و توکل کردند باید لحظه به لحظه مستقیم باشد مواظب باشند لحظه به لحظه خطر هم انسان را تهدید میکند لحظه به لحظه باید از ذات اقدس إلاه مدد طلب بکند این که ما مرتب در نمازها میگوییم ﴿اهدنا الصراط المستقیم﴾ یعنی آنچه را که تا حال متوجه نشدیم خدایا هدایت کن تا متوجه بشویم آنچه را که متوجه شدیم و توفیق عمل پیدا نکردیم خدایا توفیق بده عمل کنیم آنچه را که متوجه شدیم و عمل میکنیم خدایا توفیق بده آن راه را ادامه بدهیم این اهدنا گاهی به معنی «علمنا» است گاهی بمعنی (فقهنا) است گاهی به معنی (ادمنا) است و مانند آن پیروان موسای کلیم (سلام الله علیه) عرض کردند خدایا ما ایمان آوردیم توکل کردیم اما دوتا خطر ما را تهدید میکند یک خطر معنوی یک خطر مادی یک خطری مربوط به دین یک خطری مربوط به دنیا خطری که مربوط به دین است آن است که ممکن است ما در اثر شبهه ضعف فکری کج اندیشی شبیخون فرهنگی تهاجم فرهنگی مورد فتنه کافران قرار بگیریم و «معاذالله» دست از این دین برداریم چه کسی تضمین میکند انسانی که مؤمن است تا آخر عمر مؤمناً بماند اگر یک گروهی شبهه پذیر شدند اینها فتنه کافرانند یک گروهی سادهلوح شدند اینها فتنه کافرانند فتنهاند یعنی چه یعنی مورد آزمون کافرانند کافران نسبت به اینها مغرور میشوند روی اینها کار میکنند با شستشوی مغزی اینها را دوباره مرتد میکنند این خطر همیشه بود و هست اینها در جوار موسای کلیم به ذات اقدس إلاه عرض کردند خدایا این خطر ما را تهدید میکند ما یک مشت تازه مسلمان شدیم از شبهات اینها هم که بی خبریم خیلیها هستند که در دربار فرعون ترویج کردند یا گفتند ما باید میراث فرهنگی را آثار فرهنگی را اینها را باید حفظ بکنیم یا اگر چنانچه بتپرستی بد بود خدا که قادر است چرا جلویش تا به حال نگرفته بود از این شبهاتی که قرآن کریم تک تک این شبهات را نقض میکند و رد میکند عوام از بت پرست یک طور حرف میزنند که ﴿انا وجدنا آباءنا علی أمة﴾ آن محققانشان پژوهشگرانشان که بالأخره میخواهند این را نگه بدارند این فکر باطل را یک جور استدلال میکنند که ﴿لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباؤنا﴾ خلط بین اراده تکوین و تشریع دارند تک تک این شبهات بوده است چه آنهایی که مال عوام از وثنیین است چه آنها که به محققین از وثنیین است همه را نقل میکند و ابطال میکند الان شما ببینید خدای ناکرده چهار تا جوان در معرض آفت و آسیبند اینها فتنه روشنفکران بیدینند فتنهاند یعنی چه؟ یعنی اینها جوانند آماده پذیرشند آن مایه علمی را ندارند گرفتار ضعف علمیاند شبهه هم یک ویروس است اینها هم که در معرض آنها هستند در چنگ اینها هستند مغرور میشوند میگویند ما اینها را از پا درمیآوریم این جوانها میشوند ﴿فتنةً للظالمین﴾ پیروان موسای کلیم عرض کردند خدایا دو تا خطر ما را تهدید میکند یکی اینکه مبادا اینها روی ما کار بکنند ما تازه مسلمان شدهایم از شبهات آنها و از دسیسه آنها که خبری نداریم آنها مغرور بشوند ما مورد فتنه و آزمون آنها قرار بگیریم ما را منحرف بکنند به کجراهه ببرند تو ما را حفظ کن این یکی این مال آن محققان و درباریان تحصیل کرده فرعون اما درباره آن نیروهای جلاد فرعون خود فرعون آن نیروی جلاد که کارشان ﴿یسومونکم سوء العذاب﴾ بود ﴿یذبحون ابناءکم﴾ بود نسبت به اینها عرض کردند ﴿و نجّانا من القوم الظالمین﴾ اگر کافرید هم ما را از اینهایی که ﴿یسومونکم سوء العذاب﴾ دارند از اینها نجات بده هم ما را از آن شبههافکنها برهان این دو تا خطر ما را تهدید میکند و خدایا ما را از این دو خطر نجات بده و دعا هم مستجاب شد و گروهی که اهل این دعا نبودند به دام آن ویروس سامری افتادند خوب در نوبتهای قبل به عرضتان رسید نه تنها بالاتر از خدا فرض ندارد مثل خدا هم فرض ندارد ﴿لیس کمثله شیء﴾ گاو هم که معروف به بلادت است میگویند این ابلد من البقر ابلد من الثور گاو که معروف به بلادت و کودنی است گوساله که از او بدتر است بدتر از هر دو آن سرامیک گوساله است چون گوسالهای که سامری درآورد که سرامیک دستی بود اینطور نبود که یک حیوانی باشد یک حیاتی داشته باشد این نکته هم که از کلمه استفاده شده است که فرمود ﴿فَاخرج لهم عجلاً جسداً له خوار﴾ نه عجلاً له خوار نه اینکه واقعاً گوساله بود زنده بود حیاتی داشت به صورت گوساله تعبیه کرده چیزی را در او که بانگی داشت و صدایی درمیآورد خوب حالا آن گوساله زنده چه میفهمد که این گوساله سرامیک دستی بفهمد نازلترین و پستترین چیز را به جای بالاترین چیز جهان هستی قرار دادند گفتند ﴿هذا إلٰهکم و اله موسی﴾ عدهای هم قبول کردند این شده فتنه یعنی آن کسی که قدرت مقاومت ندارد چهار تا خلاف را به صورت ثواب تلقینش بکنند چهار تا شبهه را در ذهن او القاء بکنند این برمیگردد در یک روایت نورانی وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود هر جایی میخواهید بروید حالا یا شهر یا ده اول تحقیق کن ببین یک عالم متدین دینی در آنجا وجود دارد یا نه؟ اگر ندارد آن ده نرد آن شهر نرو آنجا اقامت نکن برای اینکه بالأخره افراد ممکن است شماها را منحرف کنند یا طرزی شبهه القا کنند که شما نتوانید جواب بدهید اول به این فکر باشید آنجا کتابخانه دارد عالم دارد مؤمن محقق دارد بعد بروید اینها هم عرض کردند خدایا ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للقوم الظالمین﴾ یک دعایی است که پیروان حضرت خلیل (سلام الله علیه) این دعا را دارند مؤمنان به آن حضرت این دعا را دارند مقتدیان به آن حضرت این دعا را دارند در سوره مبارکه ممتحنه آیه پنج این است آیه چهار این است که ﴿قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم﴾ بعد گفتند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للذین کفروا واغفرلنا ربنا انک انت العزیز الحکیم﴾ خدایا بالأخره یک مایه علمی به ما بده قبل از اینکه آن مایه علمی را ما پیدا کنیم مبادا ما گرفتار چهار تا شبهه بشویم و اوضاع برگردد الان شما میبینید بعضیها هم متاسفانه بالأخره بی ارتباط به این حوزهها نبودند اما یک کسی که شبهه زده است ﴿یتبعون ما تشابه منه﴾ گرفتار آن است ﴿فامّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة﴾ میبینید حالا به عنوان شبهه چه طوری این متشابهات جمعبندی میشود و علیه اسلام و قاعده اسلامی و فقه اسلامی حرف منتشر میشود غالب شماها بالأخره یا شرح لمعه را درس گفتید یا بحث کردید مکاسب را یا درس گفتید یا بالأخره بحث کردید میدانید در مسئله غیبت مسئله تهمت مسئله افترا مسئله مسخره اینها جزء محرمات است در غالب این موارد این طرح هم مطرح است که آیا غیبت فلان کسی که مؤافق دین ما نیست مثلاً یهودی است یا مسیحی است جایز است یا نه؟ آیا غیبت مسیحی جایز است یا نه؟ آیا تهمت مسیحی جایز است یا نه؟ آیا افترا جایز است یا نه؟ این در غالب این فروعات است بعضی میگویند عمومات یا اطلاقات منصرف است به مؤمن چون دارد که نمیشود غیبت مؤمن را کرد نمیشود چیزی را کرد بنابراین غیبت آنها جایز است تهمت آنها جایز است این در این بحثهای فقهی هست در مکاسب چه در شرح لمعه خوب یک کسی حالا ممکن خدای ناکرده معمم هم باشد اینها را جمع بندی بکند بعد بگوید فقه کذایی این به درد گذشته میخورد الان فقهای ما باید تجدید نظر بکنند برای اینکه مسئله حقوق بشر هست فقهی که نتواند آبروی همه شهروندان را حفظ بکند این چه فقهی است چون اسلامی که نتواند آبروی همه شهروندان را حفظ بکند خوب چطور غیبت کردن و آبروریزی یک شهروند غیر مسلمان جایز است و فقط مسلمانها هستند محترمند این معلوم میشود «معاذالله» یا اصلش را اشکال دارد یا فهم فقها را اشکال دارد این نشانه آن شبههزدگی است غافل از اینکه در همان شرح لمعه این حرف هست در مکاسب این حرف هست در همه کتابهای فقهی آن حرف هست این را خوب گوش بدهید چون درد روز است حالا معلوم میشود که چرا بچههای جوان ایمان آورده بنی اسرائیلی دعا کردند تضرع کردند که خدایا ما را از این شبههها نجات بده آن نجات دادن و دریافت نجات از ظلم ظالمان یک حساب دیگر است آن را خوب همه میفهمند ظالم وقتی دارد ظلم میکند انسان به خدا پناه میبرد از شر او در امان باشد اما خودش مبادا یک مقالهای را بخواند یک کتابی را بخواند یک روزنامهای را بخواند زیر و رو بشود شبهه را تا آدم نتواند حل بکند او آدم را منحل میکند شبهه نظیر سل و سرطان نیست که پنج شش سال با او دوام بیاورد شبهه مثل سکته است آنی است ولو آدم با او کاری نداشته باشد او آدم را منحل میکند یک وقتی میبیند یک مدت بعدی بروز میکند سر از جای دیگر درمیآورد تا خدای ناکرده کار دیگری بکند یک حرف دیگری بزند شبهه مثل سکته مغزی یا سکته قلبی است که تأثیرش آنی است حالا ظهورش بعد از دو سال یا سه سال است شبهه مثل سرطان و سل و اینها نیست که بعد از چند سال اثر بکند اثرش آنی است حالا شخص ممکن است که کتمان بکند فعلاً نگوید مثل کافران و منافقان که نمیگویند خوب در تمام کتابهای فقهی هست این دو تا مطلب را دو تا مسئله را شما ملاحظه بفرمایید یک مسئله این است که حالا کسی «معاذالله» حرمتی برای پیغمبر ما قایل نیست این همه معجزات را وجود مبارک پیغمبر آورد وجود مبارک حضرت امیر را در حضور هزارها نفر بلند کرد و گفت این علی جانشین من است برای او هم ثابت شده است که پیغمبر در غدیر چه فرمود نه آبرو برای پیغمبر قایل است نه آبرو برای حضرت علی قایل است نه اهل ولایت است نه اهل امامت است حالا برای ما چرا واجب باشد که آبروی او را حفظ کنیم حالا ما دو نفر اینجا نشستیم هیچ کسی هم در خانه ما نیست ما دو به دو داریم حرف میزنیم چرا حالا ما باید آبروی او را حفظ بکنیم او که آبروی پیغمبر ما امام ما را حفظ نمیکند غیبت کردن دو نفر در اتاق خودشان نشستهاند غیر از خدا احدی باخبر نیست اگر درباره مسلمان مومن محترمی دارند سخن میگویند حفظ آبروی او در همین فضا هم واجب است هیچ کس هم نیست مگر خدا ولی واجب است حالا یک کسی که دین ما را قبول ندارد آبرویی برای پیغمبر و امام ما قایل نیست آبرویی برای نظام ما قایل نیست حالا برای ما واجب باشد در اتاق آبروی او را حفظ کنیم این واجب نیست این یک مسئله اگر فقها فرمودند غیبت غیر مومن جایز است اینجا است مسئله دیگر ظلم آیا جایز است یا نه؟ یک وقتی است که شما میخواهید به جامعه منتقل کنید به حقوق بشر منتقل کنید به ظلم برسید ظلم ولو نسبت به کافر حربی هم حرام است این را همه فقها گفتند ظلم نسبت به سگ هم حرام است نسبت به مار و عقرب هم حرام است حالا اگر کسی رفته باغ وحش مگر میتواند به این مار سمی ظلم بکند اگر جای ریختن آبرو جای سلب حیثیت است جایی ظلم صادق است جایی تعدّی صادق است جایی مصلوب الحیثیه کردن صادق است بالأخره ظلم است همه گفتند حرام است دیگر یک فقیه و دو فقیه که نگفتند شما از همه فقها از همه مراجع دامت برکاته سؤال کنید که ما رفتیم باغ وحش آیا میتوانیم به این مار ظلم بکنیم یا نه همه میگویند حرام است یک سگی آنجا دیدید یک گرگی آنجا دیدید این دین دین عدل است پس دو تا مسئله است حالا اگر دو نفر در اتاقی نشستهاند ثالثشان هم الله است اینها درباره یک کسی حرف میزنند حالا بر اینها واجب است آبروی آن شخصی که قبول ندارد اصلاً جریان غدیر را با اینکه همه مسائل برایش حل شده است برای امام ما پیغمبر ما نظام ما شهدای ما هیچ آبرویی قایل نیست حرمتی قایل نیست بر ما واجب باشد که پشت سر او حرف نزنیم؟ اما اگر به جامعه منتقل بشود یک چیزی را میخواهیم در فضای باز بگوییم در روزنامهها بنویسیم در جامعه بگوییم منتشر بکنیم که از او عنوان ظلم انتزاع میشود خوب حرام است دیگر بنابراین همه شهروندان از عدل ما باید استفاده بکنند ما هم نسبت به همه باید عادل باشیم نسبت به باغ وحش باید عادل باشیم این دین است این دین نور است آن وقت یک کسی بیاید این دو تا مسئله را به هم خلط بکند یکی را بگذارد کنار ﴿یفرقون بین الله و رسوله﴾ باشد ﴿نومن ببعض﴾ باشد ﴿و نکفر ببعض﴾ باشد بعد بگوید این فقه تاریخ مصرفش گذشته است فقه این را گفته آن را هم گفته دیگر این را اینجا گفته آن را آنجا گفته الان اینکه به برکت نظام اسلامی همه این اقلیتها مثل دیگران از حقوق خوب برخوردارند این در عدل اسلامی است دیگر مگر میشود به یک کلیمی ظلم کرد مگر میشود به یک مسیحی ظلم کرد مگر میشود به یک کمونیست مستأمن ظلم کرد الان چریکهای فدایی خلق آن اکثریتها کافرند دیگر خوب کسی کاری به آنها ندارد که همه حقوقی که شیعهها و مسلمانها دارند آنها هم دارند با اینکه صریحا میدانیم که اینها کافرند خدا را قبول ندارند نه آن اقلیتی که فرمان مسلحها را دارد آن اکثریتشان خوب کافرند نه خدا را قبول دارند نه قیامت را قبول دارند ولی از عدل اسلامی دارند استفاده میکنند این میشود حقوق بشر اگر کسی خدای ناکرده شبهه زده باشد فتنه زده باشد ﴿فأمّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة﴾ است به دنبال آن میرود دیگر نمیرود همسایه این حکم حکم دیگر هم هست غرض این است که آنها فهمیدند که در معرض خطرند به ذات اقدس إلاه عرض کردند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنةً للقوم الظالمین﴾ و مانند آن چه اینکه پیروان حضرت خلیل حق برابر آیه پنج سوره مبارک ممتحنه از سابق و لاحق اینها عرض کردند ﴿ربنا لاتجعلنا فتنه للذین کفروا﴾ این دعایی است که همه ما در همه حالات باید داشته باشیم اما آن دعای دومشان خوب چیز روشنی است که عرض کردند ﴿و نجّانا من القوم الظالمین﴾ از همین کافرین و ظالمین و من قوم کافرین که فرعون و درباریان فرعون بودند که عذاب میکردند این یک نجات است آن ﴿لاتجعلنا فتنة﴾
سؤال: ... جواب: نه ظلم هم ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ آنجا هم میگیرد گاهی ممکن است دسیسههای عملی بکنند گاهی ممکن است دسیسههای نظری بکنند آن شرک هم که ﴿لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم﴾ آن بخشهای نظری برمیگردد غرض این است که یک کسی را ممکن است با مسائل سیاسی فریب بدهند یکی را با مسائل نظری فریب بدهند یکی را با مسائل عملی فریب بدهند یکی را با مسائل اخلاقی فریب بدهند اگر یک کسی در معرض آزمون قرار گرفت شستشوی مغزی بشود این فتنة للکافرین این در معرض آزمون و امتحان کافرین قرار میگیرد روی این کار میکنند این را شبههزده میکنند این جوانها عرض کردند خدایا ما را در معرض چنین آفتی قرار نده آن هم نجات از عذاب است که ﴿و نجنا برحمتک من القوم الکافرین﴾ خب ذات اقدس إلاه در چنین فضایی که خود وجود مبارک موسی و هارون (سلام الله علیه) آماده بودند قوم او هم آماده بودند حالا دستور مبارزات پیگیر را شروع کرده فرمود الان شما باید اینجا بمانید جای هجرت نیست هجرت مال یک گروه دیگر است که مثلاً از مکه به مدینه یا از مکه به حبشه آنها هجرت دارند بعدها فعلاً شما بخواهید مصر را ترک کنید اینجا جایش نیست اینجا جای ترک وطن نیست اینجا جای هجرت نیست جای مقاومت است همین جا باشید منتها اینها که در روستاها هستند یا چادر نشینند یا مرز نشینند حاشیه شهرند اینها که بیخانمانند به همه اینها به موسی و هارون (سلام الله علیه) فرمود به همه اینها عنایت کنید اینها را جمع بندی کنید شناسایی بکنید که بیایند در شهر اینها صاحب خانه بشوند از این چادر نشینی و مرزنشینی و حاشیه نشینی و پراکنده بودن نجات پیدا کنند اول این کار را بکنید در خود مصر محلهای را انتخاب کنید آنجا خانه داشته باشید ﴿ان تبوءا لقومکما بمصر بیوتا﴾ باع بمکان یعنی اینجا مکان گرفت تبوا الدار یعنی اینجا فلان دار را فلان مسکن را فلان منزل را جایگاه خود قرار داد شما دو تا بزرگوار برای قومتان در خصوص مصر نه جای دیگر خانهای فراهم بکنید که اینها از پراکنده بودن و چادر نشینی نجات پیدا کنند ﴿واجعلوا بیوتکم قبلة﴾ آن روزها که مسئله تلفن و اینها نبود فرمود این خانههایتان در یک محلهای باشد که همه رو به روی هم باشید متقابل هم باشید از یکدیگر باخبر باشید خانههایتان رو به روی هم مقابل هم نزدیک هم که بالأخره یک قبیله خاصی در یک محله مخصوصی از یکدیگر باخبر باشند و آنچه که شما را به هم جمع میکند مسئله نماز است ﴿و اقیموا الصلاة﴾ این نماز واقعاً ستون دین است یعنی اگر کسی مرتب با ذات اقدس إلاه در ارتباط باشد او را جدی بگیرد برای اینکه او خدای ماست ما هم بنده اوییم دلیلی ندارد که از او فاصله بگیریم و دلیلی هم ندارد او ما راه ندهد چه پیوندی بهتر از این ما با او دوستانه و آشنایانه و عاشقانه و محبّانه حرف میزنیم و این را جدی میگیریم و موارد فراوانی هم ملاحظه فرمودید اصلاً در قرآن کریم سخن از خواندن نماز و قرائت نماز نیست برای اینکه قرآن کریم کتاب حکیم است ﴿یس ٭ والقران الحکیم﴾ کتاب حکیم همه حرفهایش حکیمانه است اگر در دین گفته شد «الصلاه عمود الدین» دیگر ستون را کسی نمیخواند اگر یک وقتی یک جایی گفته بود شما نماز بخوانید آن وقت جای اعتراض علما بلند بود که این چه کتابی است اینکه با حکمت سازگار نیست مگر یک حکیم میگوید ستون را بخوان میگوید ستون را اقامه بکن همه جا سخن از اقامه صلاه است ﴿یقیمون الصلاة﴾ ﴿اقم الصلاة﴾ ﴿اقیموا الصلاة﴾ برای اینکه ستون دین را آدم نگه میدارد این ستون است حالا این را در واقع باید جدی گرفت ملتی که نماز دارد همه چیز دارد با کسی حرف میزند که تمام قدرتهای غیب و شهود در اختیار او است با کسی حرف میزند که تمام قدرتهای غیب و شهود را میتواند در راه دین کار بگیرد این هم که فرمود ﴿ان الله سیبطله﴾ این سین سین تحقیق است نه تصریح و این یبطله هم فعل مضارع است مثل یحق الحق که نشانه استمرار است که از سنت الاهی حکایت میکند نه اینکه در گذشته این کار را میکرد بعدها خدا این کار را میکند این از سنت الاهی خبر میدهد قبلاً اینطور بود الان اینطور است بعداً اینطور خواهد بود این یبطل یحق این است اما معنایش این نیست که هر کسی سحر کرده همانجا خدا باطل بکند در هر جریانی وقتی پرونده ختم میشود به سود حق ختم میشود در تمام داستانها اگر گناه ممکن نباشد که عالم عالم آزمون و تکلیف و تکامل نیست دست خیلیها را خدا باز میگذارد برای گناه چون باید امتحان بکند در هر جریانی در هر مسابقهای در هر مناظرهای در هر صحنهای وقتی پرونده بخواهد بسته بشود ﴿والعاقبة للمتقین﴾ هیچ جا نشد در هیچ صحنه در هیچ بازی در هیچ مبارزه در هیچ مسابقه که باطل پیروز بشود و حق شکست بخورد در همه صحنهها ﴿والعاقبة للمتقین﴾ در کل نظام هم که البته ﴿والعاقبة للمتقین﴾ تا به ظهور صاحب اصلیاش برسد اینکه فرمود اگر ما به کفار امتحان مهلت دادیم این امحال است این استدراج است ﴿و لٰایحسبن الذین کفروا سبقوا﴾ اینها خیال نکنند جلو افتادند ما یک قدری اینها را میدان دادیم تا جلوتر اینها را بگیریم نفسشان بند بیاید بعد اینها را بگیریم جلوتر هم مأموران ما ایستادند اینطور نیست که این ﴿ولایحسبن الذین کفروا سبقوا﴾ آخر کجا میخواهند بروند دو قدم آن طرفتر هم که باز ایست بازرسی است چهار قدم آن طرفتر هم که اِقف بازرسی است پس هر جا برود بازرسان ما هستند ما یک قدری او را میدوانیم که نفسش بند بیاید همانجا بگیریم فرمود اگر یک وقتی ما به یک عده مهلت دادیم میخواهیم نفسش بند بیاید آنجا او را بگیریم ﴿لایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذاب مهین﴾ ما میخواهیم کاملا نفسگیر بشود بعد همانجا او را بگیریم اینکه از ملک و ملک ما خارج نیست همه جا سیم خاردار است این کجا میخواهد فرار کند بنابراین اگر یک وقتی یک سحری شد معنایش این نیست که سحر در عالم واقع نمیشود معلوم میشود در این صحنه در این جریان ما به او مهلت دادیم که نفسش بند بیاید بعد بگیریم سحر هم آنطور نیست که در واقع اثر بکند یعنی مثلا اینها بتوانند حیوان واقعی خلق بکنند اینطور نیست اما تأثیرش واقعی است کما مر اینها در اثر تلقینات و تأثیر در خیال در انسان آثار تکوینی دارند (ما یفرحون به بین المرا و زوجه) هست (ما هم هست) شما میبینید گاهی خبر دروغ اثر تکوینی دارد یک گزارش دروغی به کسی میدهند کسی سکته میکند خوب سکته کردن و مردن و اینها یک امور تکوینی است منشأش دروغ است این گزارش دروغ باعث باور اوست آن باور است که در صحنه جان این شخص اثر میگذارد این ﴿سحروا أعین الناس﴾ این چشم بندی این سحر در فضای خیال و اینها باعث شد ﴿واسترهبوهم﴾ خیلیها ترسیدند گاهی ممکن است یک چیز واقعیت داشته باشد انسان چون نداند نهراسد مثل عقربی که از کنار لباس انسان میگذرد انسان نمیداند هیچ هم نمیترسد در کمال آرامش مینشیند یک سوسکی را شب تار عقرب بپندارد و جیغ بکشد فریاد بکشد انسان از آن خاطرات درونی خودش یا حق یا باطل یا آرامش احساس میکند یا فریاد میکشد سحر این آثار را دارد که در خاطرات انسان در القائات انسان در اندیشههای انسان در انگیزههای انسان اثر بگذارد آن وقت آن اندیشهها و انگیزهها آثار تکوینی خود چه فراوان هم دارد و ذات اقدس إلاه هم در هر جریان جمع بندی بر اساس ﴿والعاقبة للمتقین﴾ سحر را باطل میکند حق را احقاق میکند و مانند آن در اینجا هم فرمود شما این مبارزات و پیگیریتان را از اینجا شروع کنید اینها را از مرز نشینی و حاشیهنشینی و چادر نشینی و پراکنده بودن و گبر نشینی و امثال ذلک نجات بدهید ﴿ان تبوءا لقومکما بمصر بیوتا﴾ تأمین مسکن برای مستضعفان برای رهبران الاهی یک وظیفه و مسئولیت است ﴿واجعلوا بیوتکم قبلة﴾ در یک محله خانههایتان رو به روی هم باشد و باخبر باشید و نماز را اقامه کنید آنگاه ﴿و بشر المؤمنین﴾ این کارها را بکنید و مومنینی که توکل کردند شهرنشین شدند مبارزه را ادامه میدهند و از یکدیگر باخبرند و اهل اقامه نمازند به اینها خبر بدهید آنگاه دعای ویژه موسی کلیم شروع شد عرض کرد خدایا اینکه قوم من به عرض شما رساندند ﴿لاتجعلنا فتنة﴾ خوب اینها بالأخره ملت فقیرند و گرسنهاند سرمایه هم که به دست آنهاست اکثری این افراد سادهلوح هم برابر ادراکات حسی داوری میکنند زیور و زینت هم که دست آنهاست به آنها هم زینت دادی هم ثروت دادی یک کاری کن که این قدرتها و جاذبههای ظاهری از آنها گرفته بشود آن مسائل اندیشه و فکر و القائات و تبلیغات و اینها را مثلاً قبلاً دادی و میدهی این را هم از اینها بگیر که اینها نتوانند عوام فریبی کنند حرف فرعون و درباریان فرمود ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی﴾ آنها حرفشان این است الان شما میبینید بسیاری از جوانها که وارد غرب میشوند غربزدهاند آن اوضاع را میبیند خیال میکنند تمدن همین است خوب این کشورهای غارت شده ثروتهایشان رفته به غرب آنجا انباشته شده
اینطور نیست که خود شما نبودید در نشست هزاره ادیان که آن امریکایی اصیل آن سرخ پوست اصیل چه طور ناله میکردند که بالأخره ما صاحبان اصلی بودیم ما صاحبخانه بودیم ما را به این روز سیاه نشاندند اینها این میشود امریکا الان هم همینطورند دیگر آن صاحبخانههای اصلی آن امریکاییهای اصلی آن سرخپوستهای اصلی آنها در فقر و فلاکتند اینها میگویند ﴿هذه الانهار تجری من تحتی﴾ ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی﴾ این ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾ را اینها هم دارند میگویند خوب اگر کسی بر اساس ﴿قد افلح الیوم من استعلی﴾ حرف بزند ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی﴾ حرف میزند اکثری این افراد سادهلوح هم فریب خوردهاند چه کار باید کرد همزمان با تعلیم کتاب و حکمت باید جلوی آن بزهکاری و تزیّن و آنها را هم گرفت عرض کرد خدایا اینها هم زینت دارند هم مال دارند بساط اینها را باید جمع کنی تا از این طرف هم ما اینها را هدایت کنیم از آن طرف هم آنها قدرت قوایت و گمراهی نداشته باشند ﴿ربنا انک آتیت فرعون و ملاءه زینةً﴾ هم از نظر زینت از نظر قیافه از نظر نژاد از این جهت زینت دارند هم سرمایهای دارند که بالأخره این زینت اینها را تقویت میکند بین زینت و مال عموم و خصوص من وجه است بعضی امور مال است زینت نیست نظیر گاوهای در بیابان اینها که بالأخره شیر میدهند عامل تأمین اقتصادند اما زیور و زینتند بعضی امور زینت هستند جزء اموال و ثروت حساب نمیشوند بعضی از امور مشترکند عرض کرد شما به اینها هم زینت دادید هم مال دادید در حیات دنیا عاقبت این زینت و اموالی که شما به اینها دادید گرچه فرمودید ﴿من المال اموالکم کالفتنه﴾ است و مال و فرزند ﴿زینة الحیاة الدنیا﴾ است اما اینها از آن ابزار بهرهبردای سوء میکنند ﴿ربنا لیضلوا﴾ این لام لام عاقبت است نه لام غایت لام عاقبت یعنی پایان کار این است مثل ﴿و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن﴾ خدا هیچ کسی را برای جهنم خلق نکرد عاقبت کار خیلیها جهنم است که این لام، لام عاقبت است نه لام غایت وگرنه خدای سبحان ﴿و ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون﴾ دارد آیتش آن است اینجا که فرمود ﴿و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لا یفقهون﴾ این لام لام عاقبت است اینجا هم لام لام عاقبت است عرض کرد خدایا عاقبت کار اینها اضلال است خوب بگیر از دست اینها ﴿ربنا اطمس علی اموالهم﴾ خدایا مالهای اینها را مطموس کن و موم بهی کن اینها از بین بروند نظیر آنچه که درباره قارون فرمود ﴿و فخسفنا به و بداره الارض﴾ فرمان صادر کردیم خدا گاهی شق القمر میکند گاهی شق البحر میکند گاهی شق الشجر میکند گاهی شق الارض میکند همه را میشکافد دیگر آنجا که ﴿أن اضرب بعصاک البحر﴾ بود آن شق البحر کرد آنجا که ﴿و فخسفنا به و بداره الارض﴾ بود شق الارض کرد فرمود بگیرید این درباره قارون اینطور مستجاب شد ﴿واشدد علی قلوبهم﴾ خدایا دلهای اینها مشروح نباشد دلهای اینها قصی باشد که ایمان نیاورند تا به عذاب الیم مبتلا بشوند اینها که مردم را به ستوه آوردند آخر یک سال و دو سال نبود سالیان متمادی ﴿یذبحون ابنائکم﴾ بود الان هم که تهدید اینچنین است ﴿فلأقطعنَّ أیدیکم و أرجلکم من خلافٍ و لأصلبنّکم فى جذوع النخل ﴾ است ﴿فلایومنوا حتی یروا العذاب الالیم﴾ وقتی هم که عذاب الیمی دیدند یعنی به حالت احتضار رسیدند آن وقت این ایمان فایده ندارد ذات اقدس إلاه فرمود این دعاهای شما مستجاب شده است.
«الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است