- 84
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 98 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 98 سوره یونس"
قوم یونس هم وقتی عذاب خدا را دیدند و عذاب خدا آمد آنها ایمان آوردند
برای هر قومی ایمانی نافع است که قبل از رویت عذاب خدا باشد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلو لا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیاةِ الدنیا و متعناهم الى حین﴾
قبلاً جریان فرعون را ذکر فرمود در حال رویت عذاب ایمان آورد گفت ﴿فلما حتی اذا ادرکه الغرق قال آمنت﴾ پاسخ الاهی بود که ﴿الآن و قد عصیت قبل﴾ یعنی دیر شده این ایمان کافی نیست بعد در چند آیه بعد این مطلب را به صورت اصل کلی ارائه فرمودند که ﴿ان الذین حقت علیهم کلمت ربک لا یومنون ٭ ولو جاءتهم کل آیة حتی یروا العذاب الألیم﴾ وقتی عذاب الاهی را دیدند ممکن است ایمان بیاورند ولی کافی نیست جریان قوم یونس (سلام الله علیه) به این صورت بیان شده است که ﴿فلولا کانت قریه آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس﴾ آنها که این استثنا را منقطع تلقی کردند گفتند قوم یونس هم وقتی عذاب خدا را دیدند و عذاب خدا آمد آنها ایمان آوردند بعد برطرف شد این در حقیقت یک استثنای منقطع است ایمان وقتی نافع است که انسان عذاب الاهی را نبیند برای هر قومی ایمانی نافع است که قبل از رویت عذاب خدا باشد تنها قومی که بعد از دیدن عذاب خدا ایمانشان نافع بود قوم یونس است که این استثناء میشود منقطع لکن دلیلی بر انقطاع استثناء نیست این استثنا میتواند متصل باشد معنای آیه این است که چرا قریهها قریه یعنی اهل قریه وقتی میگویند ایران امضا کرد یعنی مردم ایران دولت و ملت ایران ایران نمیپذیرد یعنی دولت و ملت نمیپذیرد ﴿فلو لا کانت قریة﴾ یعنی اهل قریةٍ ﴿آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس﴾ قریههای دیگر این لولا که تحضیضیه است در اینگونه از موارد معنای نفی میدهد یعنی قریهها معمولا ایمان نمیآوردند آن ایمان نافع که عذاب را برطرف کند مگر قوم یونس این قوم یونس ایمان آوردند و عذاب نیامد جریان نوح اینطور بود که ایمان نیاوردند غرق شدند جریان آل فرعون اینطور بود که ایمان نیاوردند غرق شدند اما جریان قوم یونس اینطور بود که وقتی مقدّمات عذاب و علایم عذاب ظاهر شد اینها فوراً ایمان آوردند با اخلاص و اثر کرد اینها به موقع ایمان آوردند و عذاب برطرف شد آن اقوام دیگر به موقع ایمان نیاوردند و عذاب برطرف نشد لذا در جریان نوح قومشان ﴿أغرقوا فادخلوا نارا﴾ در جریان آل فرعون هم همینطور بنابراین این استثنا میشود متصل یعنی قریهها به موقع ایمان نیاوردند تا عذابشان برطرف بشود مگر قریه قوم یونس ﴿فلولٰا کانت قریةٌ آمنت فنفعها ایمانها﴾ این لولا تحضیض است ترغیب است البته گاهی توبیخ و نفی را هم به همراه دارد نظیر آنچه که در آیه 116 سوره مبارکه هود آمده است که فرمود ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم أُولو بقیةٍ ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن أنجینا منهم﴾ این فلولا تخضیض است نفی را هم به همراه دارد یعنی چرا مردم اعصار گذشته آن ﴿اولو بقیة﴾شان جلوی فساد را نگرفتند این ﴿اولو بقیة﴾ کنایه از عالمان دین است کسانی که به اصطلاح چهره ماندگارند میمانند باقیاند از آنها به عنوان ﴿اُولو بقیة﴾ یاد میکنند در بیان نورانی حضرت أمیرالمؤمنین که فرمود: «العلماء باقون ما بقی الدهر» علما در حقیقت ﴿اولو بقیة﴾اند یعنی صاحبان بقایند مثل اینکه میگویند اولوا الالباب، اولوا الأبصار، اینها ﴿اولو بقیة﴾اند ﴿اولو بقیة﴾در حقیقت شاگردان وجود مبارک بقیةالله هستند آنکه میماند و خدا او را نگه میدارد وجود مبارک ولی عصر است عالمان دین ﴿اولو بقیة﴾هستند آن عالمان عادل با عمل که ﴿ینهون عن الفساد فی الارض﴾ اینها ﴿اولو بقیة﴾ هستند درباره برخی از عالمان دین آنطوری که در نهج البلاغه آمده است فرمود
«ذلک میت الاحیاء» اینها نمرده مردهاند یک جنازه عمودی هستند لباس عالم را دارند اما خوب کاسب هستند «ذلک میت الاحیاء» همین وجود مبارک حضرت أمیر (سلام الله علیه) که از علما به عنوان «العلماء باقون ما بقی الدهر» یاد کرده است «هلک خزان الاموال و هم احیاء» اما «العلما باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقوده و امثالهم فی القلوب موجودة» همین حضرت درباره عالمان بی عمل فرمود «ذلک میت الاحیاء» خوب پس آن عالم عادلی که در صدد نهی از منکر و امر به معروف و برداشتن فساد از روی زمین است او ﴿أُولو بقیة﴾ است چون الالباب است ﴿اولى الابصار﴾ است ﴿اولى الایدی والابصار﴾ است خدای سبحان وقتی میخواهد از آل ابراهیم (سلام الله علیه) به عظمت یاد کند ابراهیم و آل ابراهیم فرمود اینها انبیایی بودند انسانهایی بودند که دست داشتند چشم داشتند﴿اولى الایدی والابصار﴾ بالاخره آنکه تبر میگیرد و بت میشکند او دست دارد او که دست به قلم میبرد چهار تا کتاب نافع مینویسد او دست دارد کسی که نه از دست او آثار قلمی و نه تبری ساخته است او دستی ندارد فرمود ﴿اولى الایدی والابصار﴾ اینها دارای دستاند اینها دارای چشم هستند چیزهایی که میبینند درباره حضرت ابراهیم فرمود اینها را عرض میکنیم برای اینکه ماه مبارک رمضان در پیش است ماه این حرفها است ماه یافتن این چیزهاست اگر کسی بعد از ماه مبارک رمضان مثل قبل از ماه مبارک رمضان همینطور بود بداند بهرهای از ضیافت خدا نبرد اما بعد از ماه مبارک وقتی ببیند که نه دستی پیدا کرده است چشمی پیدا کرده است خوشحال باشد به خودش تبریک بگوید حمد بکند که بالأخره رفته به میهمانی خدا این میهمانی هم یک أمر عظیمی است که «دعیتم فیه الی ضیافة الله» میزبان مستقیما خداست و سفره قرآن پهن کرده سفره عترت پهن کرده معارف پهن کرده است درباره وجود مبارک حضرت ابراهیم فرمود ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض﴾ بعد در سوره اعراف فرمود ﴿اولم ینظروا فی ملکوت السمٰوات والارض﴾ ما به حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم او اهل رویت است شما اهل نظر باشید شاید این نظر شما به رویت برسد او اهل دیدن است شما هم اهل نگاهید نگاه بکنید بلکه ببینید اگر کسی اهل نگاه نبود اهل رویت هم نیست بالأخره حیف است که ما ﴿اولو بقیة﴾ نباشیم خیلی خودمان را کوچک هم تلقی نکنیم گرچه کوچکیم ولی بالأخره خدا خدای ماست و ما هم بنده او هستیم دیگر تعارف که نیست ما را هم دعوت کرده فرمود چشم بخواهید گوش بخواهید بیا من به تو بدهم ما را دعوت کرده است که این چیزها را باز بکند برای ما چشممان را باز بکند گوشمان را باز بکند دستمان را باز بکند خوب این همه علما و بزرگان که در حوزهها بودند مثل ما بودند اول طلبه عادی بودند بعد ﴿ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ یک برقی جهید بالاخره اینها به جایی رسیدند یا در فقه و اصول به جایی رسیدند یا در حکمت و کلام به جایی رسیدند یا در تفسیر و درایة الرجال به جایی رسیدند بالأخره هر کسی یک فیضی برد و قسمت مهم این فیضها هم در ماه مبارک رمضان است اولین بار شیخنا الاستاد مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی (رضوان الله علیه) فرمود بعد هم ما مراجعه کردیم دیدیم همینطور است ایشان فرمود شما آخر جواهر را نگاه بکنید مرحوم صاحب جواهر میگوید این در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان تمام شده است تقدیر الاهی این بود که در این شب این کتاب به پایان برسد خوب بالأخره لیله قدر است ماه مبارک رمضان است معارف الاهی است علوم است درسی هم که در ماه مبارک رمضان میدهیم هم برای توده مردم باشد به نام موعظه هم برای خواص باشد به نام دعوت حکمت حالا هر جا هستید هر جا تشریف بردید دانشجویی هستند فضلایی هستند بتوانید برای آنها یک جلسه خصوصی و علمی داشته باشید که هم ﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمة﴾ بشود هم ﴿و بالموعظة الحسنة﴾ بشود بالاخره درست است که ما کوچکیم ولی او بالأخره ما را خطاب کرده مخاطب کرده دعوت کرده اگر دعوت کرده اگر ما را مخاطب قرار داده اگر به ما گفت بیا خوب ما چرا نرویم وقتی خودش دعوت کرده انبیای ما هم همینطوراند ائمه ما هم همینطوراند فاصله گرفتن دلیلی ندارد بالأخره آنها امام ما هستند ما هم امت آنها هستیم دیگر اینطور نیست که از آنها جدا باشیم بیگانه باشیم که بالأخره آنها را به عنوان امام قبول کردیم و انشاءالله آنها هم ما را به عنوان امت قبول کردند خوب دلیلی ندارد که ما نامحرم باشیم خودشان هم به ما گفتند بخواهید و ما هم دیدیم خیلیها رفتند و گرفتند بالأخره وقتی شما این کتابها را سر میزنید محصول همین طلبههای سابق است دیگر اینها میشوند ﴿اولوا بقیه﴾ کسی میشود ﴿اولوا بقیه﴾ که بتواند سرباز بقیةالله باشد خوب فرض ندارد که یک انسانی که در شرف فناست او سرباز بقیةالله باشد سرباز بقیه الله ﴿اولوا بقیه﴾ است یعنی کسی اطمینان داشته باشد ماندگار است بالاخره جسم چه زود و چه دیر ﴿انک میت و انهم میتون﴾ مگر ما چند سال میخواهیم بمانیم عمده که این نیست که بالأخره «و أمثالهم فی القلوب موجودة» اگر کسی آثار علمی داشته باشد میماند دیگر اینطور نیست باز هم ایشان میفرمودند این ماء معین که یکی از القاب نورانی حضرت حجت (سلام الله علیه) است به علم هم میگویند ماء معین به عالم هم میگویند ماء معین ماء معین یک آبی است که «تناله الایدی تراه العیون و تناله الایدی ودلاء» آن آبی که چشم او را میبیند دلو و دست به او دسترسی دارد این را میگویند ماء معین یعنی جاری خوب علمی که استاد گفته شاگرد شنیده این که نمیماند که این شاگرد هم برای دیگری میگوید برای کتاب دیگری مینویسد یک علم جاری است یک نهر جاری است بالأخره این میشود ماء معین اگر علم ماء معین است عالم هم ماء معین است بالأخره علم که نابود نمیشود سعی میکند به دیگران حیات بدهد میشود جزو ﴿اولوا بقیه﴾ فرمود چرا ﴿اولوا بقیه﴾ جلو فساد را نگرفتند در حقیقت علما چون ﴿اولوا بقیه﴾ هستند باید جلوی فساد را بگیرند آیه 116 سوره مبارکه هود این است ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیةٍ ینهون عن الفساد﴾ خوب چرا علما جلوی فساد را نگرفتند؟ و مستحضرید مهمترین راه برای جلوگیری از فساد طهارت خود ماست پنج درصد ده درصد گفتن اثر دارد آن نود درصدش مال آن سیره و سنت خود ماست ما میخواهیم گوش مردم را پر کنیم یا هوش مردم را گوش مردم را با سخنرانیها میشود پر کرد ولی نتیجهاش پنج درصد است هوش مردم را بخواهیم ذخیره کنیم مردم باهوش عمل میطلبد چه بدانند چه ندانند خود هوش هوش است دیگر هوش که حرف نمیخواهد سخنرانی نمیخواهد درس و بحث نمیخواهد که آن سنت و سیرت صالح میطلبد فرمود چرا ﴿اولوا بقیه﴾ جلوی فساد را نگرفتند یعنی آنهایی که میخواهند بمانند نه آنها که میخواهند بروند پس علما دو قسمند از همین آیات آن بیان نورانی حضرت امیر استنباط شده است که حضرت این دو تعبیر را درباره دو گروه از عالمان ذکر کرده یکی عالمان با عمل هستند که فرمود ﴿العلماء باقون ما بقی الدهر أعیانهم مفقودة و امثالهم فی القلوب موجودة» این یکی از کلمات قصار حضرت است یکی هم در اثنای خطبه و آن فرمودند یک عده عالمان بی عمل هستند که «ذلک میت الاحیاء» این نمرده مرده است دیگران یک بقای نسبی دارند او این را هم ندارد خوب غرض آن است که این لولا تهزیزی است که گاهی نفی را به همراه دارد در این آیه محل بحث فرمود ﴿فلولا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها﴾ چرا این قریهها موقعی که انبیا اینها را راهنمایی کردند یک ایمان سودآوری نیاوردند که ایمان به حال آنها نافع باشد آنها ایمان نیاوردند جریان قوم نوح که گذشت جریان آل فرعون که گذشت الا قوم یونس اینها به موقع ایمان آوردند ایمان نافع ما هم رفع عذاب کردیم ﴿لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی﴾ به موقع ایمان آوردند البته گاهی به مجرد گفتن یک پیغمبری اینها ایمان میآورند گاهی با ظهور برخی از علایم عذاب قوم یونس با ظهور برخی از علایم عذاب ایمان آوردند نه آمدن عذاب ایمانشان نافع بود ﴿لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیاةِ الدنیا﴾ این عذابی که میخواستیم در دنیا بیاید نیامده این معنایش این نیست که عذاب قیامت میآید که برخی از اهل تفسیر پنداشتند آن طور نیست عذاب دنیا نیامده این در مقام تهدید هم نیست که مفهوم داشته باشد آن عذابی که بنا بود بیاید نیامده ﴿و متعناهم الى حین﴾ ولی آنهایی که عذاب الاهی آمد و عذاب الاهی را دیدند آنگاه دیگر ایمانشان نافع نیست این اصل کلی است بدون استثنا در پایان سوره مبارکه غافر یاد شده است سوره غافر آیه 83 و 84 این است فرمود ﴿فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم﴾ انبیا که آمدند اینها به دانشهای بشری اکتفا کردند که ما فلان چیز بلدیم فلان چیز را میدانیم اینها انبیا فرمودند اینها یک گوشهای از مشکلات شما را حل میکند اما نه شما میدانید از کجا آمدید نه میدانید به کجا میروید یک مسافری که آغاز و انجامش را نداند راهنما میخواهد شما بالاخره بلدید که چگونه آسمان بروید چگونه زمین بروید از عمق دریا تا اوج سپهر را میتوانید طی کنید بسیار خوب این تازه یک وجب است یعنی شما اگر عمق دریاها را تا مریخ و بالاتر از مریخ را بخواهید گز و پیمان کنید به خودتان یک وجب است نسبت به کل جهانی که در پیش دارید قبلا کجا بودید میگویید لست ادری بعد کجا میروید میگویید لست ادری خوب یک مسافری که نه از اولش خبر دارد نه از آخرش خبر دارد این وسطها یک وجب را بلد است این باید بالأخره گوش به حرف راهنما بدهد چرا ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾ میشود شما گوشهای از آنچه را که میبینید در عالم رویا دارید این روایت بارها خوانده شد مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) این دو تا حدیث را در کتاب شریف کافی جلد هشتم روضه کافی نقل میکند که انبیا (علیهم السلام) به بشرهای اولی هر چه میگفتند اینها قبول نمیکردند بعد به انبیایشان میگفتند حالا ما اگر قبول بکنیم چه میشود اگر قبول نکنیم چه میشود گفتند حالا اگر قبول کردید آثار رحمت بعد الموت دارد اگر نکردید آثار عذاب بعد از مرگ دارد اینها انکارشان بیشتر شد گفتند وقتی که انسان مرد تمام میشود میرود در زیر خاک و میپوسد بعد خدای سبحان رویا را بهره بشرهای اولیه کرده است اینها میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند چیزها را در عالم رویا مشاهده میکردند بعد میآمدند به انبیایشان میگفتند اینها چیست که ما در عالم خواب میبینیم آنها میفرمودند اینها نمونه آن چیزهایی است که ما میگوییم شما دلتان نخواهد که اینها که در قبرستان هستند زنده شوند پدرهایتان از قبرستان زنده بشوند این که رفت رفت کل این جهان تبدیل میشود به جهان دیگر ﴿یوم تبدل الارض بغیر الارض والسمٰوات﴾ یعنی «تبدل السموات غیر السمٰوات تبدل الارض غیر الارض» کل این منظومه شمسی و نظام کیهانی عوض میشود و جای دیگر آن جای دیگر کجاست نمونهاش همین است که در عالم رویا میبینیم شما در عالم رویا میبینید پروازها کردید اما این در یک اقلیمی جا ندارد نه در شرق عالم است نه در غرب عالم در باطن عالم است فرمود این از نمونه چیزهایی است که ما به شما میگوییم در بخش پایانی سوره مبارکه غافر فرمود وقتی انبیا به این آدمهای روشنفکرتر سخن میگفتند اینها به همین دانش بشریشان اکتفا میکردند که ما فلان چیز را بلدیم خوب بله این یک گوشه را ذات اقدس الاه به شما نشان داد که گوشهای از مشکلات شما حل بشود این هم هدیه الاهی است اما ﴿فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ماکانوا به یستهزءون ٭ فلما رأوا بأسنا﴾ وقتی عذاب الاهی آمد ﴿قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین ٭ فلم یک ینفعهم ایمانهم﴾ اینجا دیگر به صورت اصل کلی ذکر کردند چه اینکه همین اصل کلی را در آیه 97 سوره مبارکه یونس که الان خواندیم آنجا فرمود ﴿ولو جاءتهم کل آیة﴾ ایمان نمیآورند ﴿حتی یروا العذاب الالیم﴾ وقتی عذاب الیم را دیدند که خوب ایمان نافع نیست جریان قوم یونس میافتد قبل از دیدن عذاب الیم علایم عذاب را ممکن است دیده باشند اما خود عذاب و بعث قطعی الاهی نیامده بنابراین این استثنا میتواند متصل باشد چه اینکه ظاهر استثنا هم همین است اما جریان سحر و امثال ذلک که سؤال شده این چون بحثش گذشت تکرار او فعلاً ضرورتی ندارد مگر این باز در آیات دیگر به خواست خدا جریان سحر و اینها بیاید اما آنچه که صاحب فصوص و اینها ذکر کردند که ایمان فرعون مقبول است این چون در آن کتابها مبسوطاً بحث شد چون در همان رشتهها ایشان دارند بالأخره ایمانش مقبول است هم در تفسیر دارند آن پاسخش آنجا ارائه شده است خوب ﴿فلولا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی﴾ مطلبی که مربوط به شک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است پیغمبر مسبوق به جهل بود در عالم طبیعت یعنی از این طرف که بالأخره به طرف بالا صعود میکند هر لحظه عرض میکند ﴿رب زدنی علما﴾ ذات اقدس الاه علمش را اضافه میکند بعد خدا هم فرمود این چیزهایی که ما به شما آموختیم ﴿ما کنت تعلموهآن ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان﴾ خوب قبل از وحی الاهی که از اخبار غیب باخبر نبود این از ایمان باخبر نبود همه اینها به تعلیم الاهی است اما در هیچ مرحله شک وجود ندارد آنچه که محل بحث است این است که یک مطلبی را خدا به او فرموده چه مربوط به قصص انبیا چه مربوط به معارف دیگر بعد فرمود اگر در این زمینه شک داری یک بحث در این است که آیا وجود مبارک پیغمبر در عالم طبیعت به اصطلاح در قوس صعود یعنی از این طرف که دارد میرود بالا مدام میگوید ﴿رب زدنی علما﴾ ﴿رب زدنی علما﴾ از آن جهت که خدا به او میفرماید ﴿الم یجدک یتیما فاوی ٭ و وجدک ضالّاً فهدی﴾ ﴿الم یجدک کذا و کذا﴾ در این طرف خوب یکی پس از دیگری کمالات را خدا به او داده است در این مقطع خدا فرمود ﴿ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان﴾ ﴿و لا تخطه بیمینک﴾ قبلاً این چیزها را نمیدانستی ما به شما دادیم چه اینکه در بخشهایی که مربوط به قصص انبیاست تک تک این موارد را قرآن آدرس میدهد بعد میفرماید تو آنجا نبودی آنجا نبودی ولی قصه از این قبیل است ﴿و ما کنت ثاویاً فی أهل مدین﴾ قصه از این قیبل است ﴿و ما کنت بجانب الطور﴾ قصه از این قبیل است ﴿ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم﴾ قصه از این قبیل است ﴿و ما کنت بجانب الغربی﴾ قصه از این قبیل است تک تک این موارد را خدای سبحان به رسولش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آدرس میدهد میگوید در جریان طور نبودی در جریان مریم نبودی در جریان ابراهیم نبودی ولی قصه از این قبیل است اینها درست است هیچ کدام از اینها هم با آیات محل بحث ارتباط ندارد آیه محل بحث این است که این چیزهایی که ما به تو گفتیم گوینده ماییم شنونده تو اگر شک داری از دیگران بپرس خود سباق و سیاق و قراین منفصل یعنی این سه دلیل مستقل که هر کدام تام است اینها نشانه آن است که شخص پیغمبر منظور نیست اما خوب چون گیرنده خطابگوست مخاطب اصلی اوست اوست که طرف گفتگوی خداست خدا با او سخن میگوید تا دیگران بشنوند نظیر آن سه تا آیه دیگری که مثال زده شد مثل ﴿یا ایها النبی اتق الله و لاتطع الکافرین والمنافقین﴾ یا ﴿اما یبلغن عندک الکبر أحدهما او کلاهما﴾ با اینکه پیغمبر در آن سن شریف پدر و مادرش قبلاً رحلت کرده بودند ولی خدا میفرماید اگر پدرت پیر شد یا مادرت پیر شد حق اینها را أداء بکن دیگر اینها را نبر در خانه سالمندان پذیرایی بکن احترام بکن برکت در همین است این خود سباق یک، سیاق دو، قراین منفصل سه، همه شاهد است که منظور ﴿فان کنت فی شک﴾ پیغمبر نیست پس مسبوق به جهل و عدم علم بودن عیب نیست خوب بالاخره پیغمبر که بالذات عالم نیست ذات اقدس الاه فرمود که تو نبودی تو آنجا نبودی تو آنجا نبودی ولی قصه از این قبیل است اما یک چیزی را خدا به پیغمبر بفرماید گوینده خدا باشد شنونده پیغمبر باشد آن وقت در همین زمینه پیغمبر شک کند معاذالله بعد خدا میفرماید اگر شک داری از دیگران بپرس اینجا یقیناً مراد شخص پیغمبر نیست حالا چون دارند اذان میگویند امیدواریم که در این ماه مبارک رمضان یکدیگر را فراموش نکنیم انشاءالله.
«والحمد لله رب العالمین»
قوم یونس هم وقتی عذاب خدا را دیدند و عذاب خدا آمد آنها ایمان آوردند
برای هر قومی ایمانی نافع است که قبل از رویت عذاب خدا باشد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلو لا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیاةِ الدنیا و متعناهم الى حین﴾
قبلاً جریان فرعون را ذکر فرمود در حال رویت عذاب ایمان آورد گفت ﴿فلما حتی اذا ادرکه الغرق قال آمنت﴾ پاسخ الاهی بود که ﴿الآن و قد عصیت قبل﴾ یعنی دیر شده این ایمان کافی نیست بعد در چند آیه بعد این مطلب را به صورت اصل کلی ارائه فرمودند که ﴿ان الذین حقت علیهم کلمت ربک لا یومنون ٭ ولو جاءتهم کل آیة حتی یروا العذاب الألیم﴾ وقتی عذاب الاهی را دیدند ممکن است ایمان بیاورند ولی کافی نیست جریان قوم یونس (سلام الله علیه) به این صورت بیان شده است که ﴿فلولا کانت قریه آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس﴾ آنها که این استثنا را منقطع تلقی کردند گفتند قوم یونس هم وقتی عذاب خدا را دیدند و عذاب خدا آمد آنها ایمان آوردند بعد برطرف شد این در حقیقت یک استثنای منقطع است ایمان وقتی نافع است که انسان عذاب الاهی را نبیند برای هر قومی ایمانی نافع است که قبل از رویت عذاب خدا باشد تنها قومی که بعد از دیدن عذاب خدا ایمانشان نافع بود قوم یونس است که این استثناء میشود منقطع لکن دلیلی بر انقطاع استثناء نیست این استثنا میتواند متصل باشد معنای آیه این است که چرا قریهها قریه یعنی اهل قریه وقتی میگویند ایران امضا کرد یعنی مردم ایران دولت و ملت ایران ایران نمیپذیرد یعنی دولت و ملت نمیپذیرد ﴿فلو لا کانت قریة﴾ یعنی اهل قریةٍ ﴿آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس﴾ قریههای دیگر این لولا که تحضیضیه است در اینگونه از موارد معنای نفی میدهد یعنی قریهها معمولا ایمان نمیآوردند آن ایمان نافع که عذاب را برطرف کند مگر قوم یونس این قوم یونس ایمان آوردند و عذاب نیامد جریان نوح اینطور بود که ایمان نیاوردند غرق شدند جریان آل فرعون اینطور بود که ایمان نیاوردند غرق شدند اما جریان قوم یونس اینطور بود که وقتی مقدّمات عذاب و علایم عذاب ظاهر شد اینها فوراً ایمان آوردند با اخلاص و اثر کرد اینها به موقع ایمان آوردند و عذاب برطرف شد آن اقوام دیگر به موقع ایمان نیاوردند و عذاب برطرف نشد لذا در جریان نوح قومشان ﴿أغرقوا فادخلوا نارا﴾ در جریان آل فرعون هم همینطور بنابراین این استثنا میشود متصل یعنی قریهها به موقع ایمان نیاوردند تا عذابشان برطرف بشود مگر قریه قوم یونس ﴿فلولٰا کانت قریةٌ آمنت فنفعها ایمانها﴾ این لولا تحضیض است ترغیب است البته گاهی توبیخ و نفی را هم به همراه دارد نظیر آنچه که در آیه 116 سوره مبارکه هود آمده است که فرمود ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم أُولو بقیةٍ ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممن أنجینا منهم﴾ این فلولا تخضیض است نفی را هم به همراه دارد یعنی چرا مردم اعصار گذشته آن ﴿اولو بقیة﴾شان جلوی فساد را نگرفتند این ﴿اولو بقیة﴾ کنایه از عالمان دین است کسانی که به اصطلاح چهره ماندگارند میمانند باقیاند از آنها به عنوان ﴿اُولو بقیة﴾ یاد میکنند در بیان نورانی حضرت أمیرالمؤمنین که فرمود: «العلماء باقون ما بقی الدهر» علما در حقیقت ﴿اولو بقیة﴾اند یعنی صاحبان بقایند مثل اینکه میگویند اولوا الالباب، اولوا الأبصار، اینها ﴿اولو بقیة﴾اند ﴿اولو بقیة﴾در حقیقت شاگردان وجود مبارک بقیةالله هستند آنکه میماند و خدا او را نگه میدارد وجود مبارک ولی عصر است عالمان دین ﴿اولو بقیة﴾هستند آن عالمان عادل با عمل که ﴿ینهون عن الفساد فی الارض﴾ اینها ﴿اولو بقیة﴾ هستند درباره برخی از عالمان دین آنطوری که در نهج البلاغه آمده است فرمود
«ذلک میت الاحیاء» اینها نمرده مردهاند یک جنازه عمودی هستند لباس عالم را دارند اما خوب کاسب هستند «ذلک میت الاحیاء» همین وجود مبارک حضرت أمیر (سلام الله علیه) که از علما به عنوان «العلماء باقون ما بقی الدهر» یاد کرده است «هلک خزان الاموال و هم احیاء» اما «العلما باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقوده و امثالهم فی القلوب موجودة» همین حضرت درباره عالمان بی عمل فرمود «ذلک میت الاحیاء» خوب پس آن عالم عادلی که در صدد نهی از منکر و امر به معروف و برداشتن فساد از روی زمین است او ﴿أُولو بقیة﴾ است چون الالباب است ﴿اولى الابصار﴾ است ﴿اولى الایدی والابصار﴾ است خدای سبحان وقتی میخواهد از آل ابراهیم (سلام الله علیه) به عظمت یاد کند ابراهیم و آل ابراهیم فرمود اینها انبیایی بودند انسانهایی بودند که دست داشتند چشم داشتند﴿اولى الایدی والابصار﴾ بالاخره آنکه تبر میگیرد و بت میشکند او دست دارد او که دست به قلم میبرد چهار تا کتاب نافع مینویسد او دست دارد کسی که نه از دست او آثار قلمی و نه تبری ساخته است او دستی ندارد فرمود ﴿اولى الایدی والابصار﴾ اینها دارای دستاند اینها دارای چشم هستند چیزهایی که میبینند درباره حضرت ابراهیم فرمود اینها را عرض میکنیم برای اینکه ماه مبارک رمضان در پیش است ماه این حرفها است ماه یافتن این چیزهاست اگر کسی بعد از ماه مبارک رمضان مثل قبل از ماه مبارک رمضان همینطور بود بداند بهرهای از ضیافت خدا نبرد اما بعد از ماه مبارک وقتی ببیند که نه دستی پیدا کرده است چشمی پیدا کرده است خوشحال باشد به خودش تبریک بگوید حمد بکند که بالأخره رفته به میهمانی خدا این میهمانی هم یک أمر عظیمی است که «دعیتم فیه الی ضیافة الله» میزبان مستقیما خداست و سفره قرآن پهن کرده سفره عترت پهن کرده معارف پهن کرده است درباره وجود مبارک حضرت ابراهیم فرمود ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض﴾ بعد در سوره اعراف فرمود ﴿اولم ینظروا فی ملکوت السمٰوات والارض﴾ ما به حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) ملکوت آسمانها و زمین را نشان دادیم او اهل رویت است شما اهل نظر باشید شاید این نظر شما به رویت برسد او اهل دیدن است شما هم اهل نگاهید نگاه بکنید بلکه ببینید اگر کسی اهل نگاه نبود اهل رویت هم نیست بالأخره حیف است که ما ﴿اولو بقیة﴾ نباشیم خیلی خودمان را کوچک هم تلقی نکنیم گرچه کوچکیم ولی بالأخره خدا خدای ماست و ما هم بنده او هستیم دیگر تعارف که نیست ما را هم دعوت کرده فرمود چشم بخواهید گوش بخواهید بیا من به تو بدهم ما را دعوت کرده است که این چیزها را باز بکند برای ما چشممان را باز بکند گوشمان را باز بکند دستمان را باز بکند خوب این همه علما و بزرگان که در حوزهها بودند مثل ما بودند اول طلبه عادی بودند بعد ﴿ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ یک برقی جهید بالاخره اینها به جایی رسیدند یا در فقه و اصول به جایی رسیدند یا در حکمت و کلام به جایی رسیدند یا در تفسیر و درایة الرجال به جایی رسیدند بالأخره هر کسی یک فیضی برد و قسمت مهم این فیضها هم در ماه مبارک رمضان است اولین بار شیخنا الاستاد مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی (رضوان الله علیه) فرمود بعد هم ما مراجعه کردیم دیدیم همینطور است ایشان فرمود شما آخر جواهر را نگاه بکنید مرحوم صاحب جواهر میگوید این در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان تمام شده است تقدیر الاهی این بود که در این شب این کتاب به پایان برسد خوب بالأخره لیله قدر است ماه مبارک رمضان است معارف الاهی است علوم است درسی هم که در ماه مبارک رمضان میدهیم هم برای توده مردم باشد به نام موعظه هم برای خواص باشد به نام دعوت حکمت حالا هر جا هستید هر جا تشریف بردید دانشجویی هستند فضلایی هستند بتوانید برای آنها یک جلسه خصوصی و علمی داشته باشید که هم ﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمة﴾ بشود هم ﴿و بالموعظة الحسنة﴾ بشود بالاخره درست است که ما کوچکیم ولی او بالأخره ما را خطاب کرده مخاطب کرده دعوت کرده اگر دعوت کرده اگر ما را مخاطب قرار داده اگر به ما گفت بیا خوب ما چرا نرویم وقتی خودش دعوت کرده انبیای ما هم همینطوراند ائمه ما هم همینطوراند فاصله گرفتن دلیلی ندارد بالأخره آنها امام ما هستند ما هم امت آنها هستیم دیگر اینطور نیست که از آنها جدا باشیم بیگانه باشیم که بالأخره آنها را به عنوان امام قبول کردیم و انشاءالله آنها هم ما را به عنوان امت قبول کردند خوب دلیلی ندارد که ما نامحرم باشیم خودشان هم به ما گفتند بخواهید و ما هم دیدیم خیلیها رفتند و گرفتند بالأخره وقتی شما این کتابها را سر میزنید محصول همین طلبههای سابق است دیگر اینها میشوند ﴿اولوا بقیه﴾ کسی میشود ﴿اولوا بقیه﴾ که بتواند سرباز بقیةالله باشد خوب فرض ندارد که یک انسانی که در شرف فناست او سرباز بقیةالله باشد سرباز بقیه الله ﴿اولوا بقیه﴾ است یعنی کسی اطمینان داشته باشد ماندگار است بالاخره جسم چه زود و چه دیر ﴿انک میت و انهم میتون﴾ مگر ما چند سال میخواهیم بمانیم عمده که این نیست که بالأخره «و أمثالهم فی القلوب موجودة» اگر کسی آثار علمی داشته باشد میماند دیگر اینطور نیست باز هم ایشان میفرمودند این ماء معین که یکی از القاب نورانی حضرت حجت (سلام الله علیه) است به علم هم میگویند ماء معین به عالم هم میگویند ماء معین ماء معین یک آبی است که «تناله الایدی تراه العیون و تناله الایدی ودلاء» آن آبی که چشم او را میبیند دلو و دست به او دسترسی دارد این را میگویند ماء معین یعنی جاری خوب علمی که استاد گفته شاگرد شنیده این که نمیماند که این شاگرد هم برای دیگری میگوید برای کتاب دیگری مینویسد یک علم جاری است یک نهر جاری است بالأخره این میشود ماء معین اگر علم ماء معین است عالم هم ماء معین است بالأخره علم که نابود نمیشود سعی میکند به دیگران حیات بدهد میشود جزو ﴿اولوا بقیه﴾ فرمود چرا ﴿اولوا بقیه﴾ جلو فساد را نگرفتند در حقیقت علما چون ﴿اولوا بقیه﴾ هستند باید جلوی فساد را بگیرند آیه 116 سوره مبارکه هود این است ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیةٍ ینهون عن الفساد﴾ خوب چرا علما جلوی فساد را نگرفتند؟ و مستحضرید مهمترین راه برای جلوگیری از فساد طهارت خود ماست پنج درصد ده درصد گفتن اثر دارد آن نود درصدش مال آن سیره و سنت خود ماست ما میخواهیم گوش مردم را پر کنیم یا هوش مردم را گوش مردم را با سخنرانیها میشود پر کرد ولی نتیجهاش پنج درصد است هوش مردم را بخواهیم ذخیره کنیم مردم باهوش عمل میطلبد چه بدانند چه ندانند خود هوش هوش است دیگر هوش که حرف نمیخواهد سخنرانی نمیخواهد درس و بحث نمیخواهد که آن سنت و سیرت صالح میطلبد فرمود چرا ﴿اولوا بقیه﴾ جلوی فساد را نگرفتند یعنی آنهایی که میخواهند بمانند نه آنها که میخواهند بروند پس علما دو قسمند از همین آیات آن بیان نورانی حضرت امیر استنباط شده است که حضرت این دو تعبیر را درباره دو گروه از عالمان ذکر کرده یکی عالمان با عمل هستند که فرمود ﴿العلماء باقون ما بقی الدهر أعیانهم مفقودة و امثالهم فی القلوب موجودة» این یکی از کلمات قصار حضرت است یکی هم در اثنای خطبه و آن فرمودند یک عده عالمان بی عمل هستند که «ذلک میت الاحیاء» این نمرده مرده است دیگران یک بقای نسبی دارند او این را هم ندارد خوب غرض آن است که این لولا تهزیزی است که گاهی نفی را به همراه دارد در این آیه محل بحث فرمود ﴿فلولا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها﴾ چرا این قریهها موقعی که انبیا اینها را راهنمایی کردند یک ایمان سودآوری نیاوردند که ایمان به حال آنها نافع باشد آنها ایمان نیاوردند جریان قوم نوح که گذشت جریان آل فرعون که گذشت الا قوم یونس اینها به موقع ایمان آوردند ایمان نافع ما هم رفع عذاب کردیم ﴿لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی﴾ به موقع ایمان آوردند البته گاهی به مجرد گفتن یک پیغمبری اینها ایمان میآورند گاهی با ظهور برخی از علایم عذاب قوم یونس با ظهور برخی از علایم عذاب ایمان آوردند نه آمدن عذاب ایمانشان نافع بود ﴿لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیاةِ الدنیا﴾ این عذابی که میخواستیم در دنیا بیاید نیامده این معنایش این نیست که عذاب قیامت میآید که برخی از اهل تفسیر پنداشتند آن طور نیست عذاب دنیا نیامده این در مقام تهدید هم نیست که مفهوم داشته باشد آن عذابی که بنا بود بیاید نیامده ﴿و متعناهم الى حین﴾ ولی آنهایی که عذاب الاهی آمد و عذاب الاهی را دیدند آنگاه دیگر ایمانشان نافع نیست این اصل کلی است بدون استثنا در پایان سوره مبارکه غافر یاد شده است سوره غافر آیه 83 و 84 این است فرمود ﴿فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم﴾ انبیا که آمدند اینها به دانشهای بشری اکتفا کردند که ما فلان چیز بلدیم فلان چیز را میدانیم اینها انبیا فرمودند اینها یک گوشهای از مشکلات شما را حل میکند اما نه شما میدانید از کجا آمدید نه میدانید به کجا میروید یک مسافری که آغاز و انجامش را نداند راهنما میخواهد شما بالاخره بلدید که چگونه آسمان بروید چگونه زمین بروید از عمق دریا تا اوج سپهر را میتوانید طی کنید بسیار خوب این تازه یک وجب است یعنی شما اگر عمق دریاها را تا مریخ و بالاتر از مریخ را بخواهید گز و پیمان کنید به خودتان یک وجب است نسبت به کل جهانی که در پیش دارید قبلا کجا بودید میگویید لست ادری بعد کجا میروید میگویید لست ادری خوب یک مسافری که نه از اولش خبر دارد نه از آخرش خبر دارد این وسطها یک وجب را بلد است این باید بالأخره گوش به حرف راهنما بدهد چرا ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾ میشود شما گوشهای از آنچه را که میبینید در عالم رویا دارید این روایت بارها خوانده شد مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) این دو تا حدیث را در کتاب شریف کافی جلد هشتم روضه کافی نقل میکند که انبیا (علیهم السلام) به بشرهای اولی هر چه میگفتند اینها قبول نمیکردند بعد به انبیایشان میگفتند حالا ما اگر قبول بکنیم چه میشود اگر قبول نکنیم چه میشود گفتند حالا اگر قبول کردید آثار رحمت بعد الموت دارد اگر نکردید آثار عذاب بعد از مرگ دارد اینها انکارشان بیشتر شد گفتند وقتی که انسان مرد تمام میشود میرود در زیر خاک و میپوسد بعد خدای سبحان رویا را بهره بشرهای اولیه کرده است اینها میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند چیزها را در عالم رویا مشاهده میکردند بعد میآمدند به انبیایشان میگفتند اینها چیست که ما در عالم خواب میبینیم آنها میفرمودند اینها نمونه آن چیزهایی است که ما میگوییم شما دلتان نخواهد که اینها که در قبرستان هستند زنده شوند پدرهایتان از قبرستان زنده بشوند این که رفت رفت کل این جهان تبدیل میشود به جهان دیگر ﴿یوم تبدل الارض بغیر الارض والسمٰوات﴾ یعنی «تبدل السموات غیر السمٰوات تبدل الارض غیر الارض» کل این منظومه شمسی و نظام کیهانی عوض میشود و جای دیگر آن جای دیگر کجاست نمونهاش همین است که در عالم رویا میبینیم شما در عالم رویا میبینید پروازها کردید اما این در یک اقلیمی جا ندارد نه در شرق عالم است نه در غرب عالم در باطن عالم است فرمود این از نمونه چیزهایی است که ما به شما میگوییم در بخش پایانی سوره مبارکه غافر فرمود وقتی انبیا به این آدمهای روشنفکرتر سخن میگفتند اینها به همین دانش بشریشان اکتفا میکردند که ما فلان چیز را بلدیم خوب بله این یک گوشه را ذات اقدس الاه به شما نشان داد که گوشهای از مشکلات شما حل بشود این هم هدیه الاهی است اما ﴿فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ماکانوا به یستهزءون ٭ فلما رأوا بأسنا﴾ وقتی عذاب الاهی آمد ﴿قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین ٭ فلم یک ینفعهم ایمانهم﴾ اینجا دیگر به صورت اصل کلی ذکر کردند چه اینکه همین اصل کلی را در آیه 97 سوره مبارکه یونس که الان خواندیم آنجا فرمود ﴿ولو جاءتهم کل آیة﴾ ایمان نمیآورند ﴿حتی یروا العذاب الالیم﴾ وقتی عذاب الیم را دیدند که خوب ایمان نافع نیست جریان قوم یونس میافتد قبل از دیدن عذاب الیم علایم عذاب را ممکن است دیده باشند اما خود عذاب و بعث قطعی الاهی نیامده بنابراین این استثنا میتواند متصل باشد چه اینکه ظاهر استثنا هم همین است اما جریان سحر و امثال ذلک که سؤال شده این چون بحثش گذشت تکرار او فعلاً ضرورتی ندارد مگر این باز در آیات دیگر به خواست خدا جریان سحر و اینها بیاید اما آنچه که صاحب فصوص و اینها ذکر کردند که ایمان فرعون مقبول است این چون در آن کتابها مبسوطاً بحث شد چون در همان رشتهها ایشان دارند بالأخره ایمانش مقبول است هم در تفسیر دارند آن پاسخش آنجا ارائه شده است خوب ﴿فلولا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی﴾ مطلبی که مربوط به شک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است پیغمبر مسبوق به جهل بود در عالم طبیعت یعنی از این طرف که بالأخره به طرف بالا صعود میکند هر لحظه عرض میکند ﴿رب زدنی علما﴾ ذات اقدس الاه علمش را اضافه میکند بعد خدا هم فرمود این چیزهایی که ما به شما آموختیم ﴿ما کنت تعلموهآن ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان﴾ خوب قبل از وحی الاهی که از اخبار غیب باخبر نبود این از ایمان باخبر نبود همه اینها به تعلیم الاهی است اما در هیچ مرحله شک وجود ندارد آنچه که محل بحث است این است که یک مطلبی را خدا به او فرموده چه مربوط به قصص انبیا چه مربوط به معارف دیگر بعد فرمود اگر در این زمینه شک داری یک بحث در این است که آیا وجود مبارک پیغمبر در عالم طبیعت به اصطلاح در قوس صعود یعنی از این طرف که دارد میرود بالا مدام میگوید ﴿رب زدنی علما﴾ ﴿رب زدنی علما﴾ از آن جهت که خدا به او میفرماید ﴿الم یجدک یتیما فاوی ٭ و وجدک ضالّاً فهدی﴾ ﴿الم یجدک کذا و کذا﴾ در این طرف خوب یکی پس از دیگری کمالات را خدا به او داده است در این مقطع خدا فرمود ﴿ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان﴾ ﴿و لا تخطه بیمینک﴾ قبلاً این چیزها را نمیدانستی ما به شما دادیم چه اینکه در بخشهایی که مربوط به قصص انبیاست تک تک این موارد را قرآن آدرس میدهد بعد میفرماید تو آنجا نبودی آنجا نبودی ولی قصه از این قبیل است ﴿و ما کنت ثاویاً فی أهل مدین﴾ قصه از این قیبل است ﴿و ما کنت بجانب الطور﴾ قصه از این قبیل است ﴿ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم﴾ قصه از این قبیل است ﴿و ما کنت بجانب الغربی﴾ قصه از این قبیل است تک تک این موارد را خدای سبحان به رسولش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آدرس میدهد میگوید در جریان طور نبودی در جریان مریم نبودی در جریان ابراهیم نبودی ولی قصه از این قبیل است اینها درست است هیچ کدام از اینها هم با آیات محل بحث ارتباط ندارد آیه محل بحث این است که این چیزهایی که ما به تو گفتیم گوینده ماییم شنونده تو اگر شک داری از دیگران بپرس خود سباق و سیاق و قراین منفصل یعنی این سه دلیل مستقل که هر کدام تام است اینها نشانه آن است که شخص پیغمبر منظور نیست اما خوب چون گیرنده خطابگوست مخاطب اصلی اوست اوست که طرف گفتگوی خداست خدا با او سخن میگوید تا دیگران بشنوند نظیر آن سه تا آیه دیگری که مثال زده شد مثل ﴿یا ایها النبی اتق الله و لاتطع الکافرین والمنافقین﴾ یا ﴿اما یبلغن عندک الکبر أحدهما او کلاهما﴾ با اینکه پیغمبر در آن سن شریف پدر و مادرش قبلاً رحلت کرده بودند ولی خدا میفرماید اگر پدرت پیر شد یا مادرت پیر شد حق اینها را أداء بکن دیگر اینها را نبر در خانه سالمندان پذیرایی بکن احترام بکن برکت در همین است این خود سباق یک، سیاق دو، قراین منفصل سه، همه شاهد است که منظور ﴿فان کنت فی شک﴾ پیغمبر نیست پس مسبوق به جهل و عدم علم بودن عیب نیست خوب بالاخره پیغمبر که بالذات عالم نیست ذات اقدس الاه فرمود که تو نبودی تو آنجا نبودی تو آنجا نبودی ولی قصه از این قبیل است اما یک چیزی را خدا به پیغمبر بفرماید گوینده خدا باشد شنونده پیغمبر باشد آن وقت در همین زمینه پیغمبر شک کند معاذالله بعد خدا میفرماید اگر شک داری از دیگران بپرس اینجا یقیناً مراد شخص پیغمبر نیست حالا چون دارند اذان میگویند امیدواریم که در این ماه مبارک رمضان یکدیگر را فراموش نکنیم انشاءالله.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است