- 162
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 18 تا 23 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 18 تا 23 سوره انفال":
در کریمه ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ چهار قول نقل شده است
اگر کید کافران را خدا سست میکند عزم و اراده مؤمنین را و اسباب و علل پیشرفت مؤمنین را مستحکم میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ ٭ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾
در کریمه ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ چهار قول نقل شده است یکی اینکه این خطاب متوجه کفار است که عدهای از مفسرین گفتند و اکثریتشان همین را پذیرفتند به حق هم همین بود قول دوم اینکه این متوجه مؤمنین است قول سوم تفصیل است که این ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ﴾ خطاب به مؤمنین است این ﴿وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ﴾ این مال کفار است که این تفصیل مستلزم تفکیک است قول چهارم همان توقف است و تحیر که فقط به نقل اقوال پرداختند جمع بندی نکردند و فتوا ندادهاند و اینکه فرمود ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ این در قبال ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ است اگر کید کافران را خدا سست میکند عزم و اراده مؤمنین را و اسباب و علل پیشرفت مؤمنین را مستحکم میکند و فراهم میکند به قرینه تقابل معنای این معیت خاصه آن است که نیروی ظاهر و باطن مؤمنین را تقویت میکند.
اما اینکه فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ گاهی کلمه اطیعوا تکرار میشود به یک مناسبتی نظیر آنچه اولی اولی الامر کنار رسول ذکر میشود آنجا کلمه اطیعوا تکرار خواهد شد مثل ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ﴾ گاهی کلمه اطیعوا تکرار نمیشود برای اینکه اولی الامر ذکر نشده یا آن علل موجب تکرار وجود ندارد آنجا که کلمه اطیعوا تکرار میشود برای آن است که رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو حیثیت دارد آن حیثیت ابلاغاش که هر چه را ابلاغ میکند از طرف خداست اطاعت او در حقیقت اطاعت خداست وقتی گفتند از خدا اطاعت کنید یعنی آنچه را که رسول خدا به عنوان احکام الهی به شما ابلاغ کردهاند قبول کنید و عمل کنید ولی از آن جهت که ولی مسلمین است والی مسلمین است امام و حاکم مسلمین است یک سلسله بیاناتی مربوط به مصادیق جزئی دارد که آن دیگر جنبه تبلیغ نیست جنبه ولایت و امامت و رهبری است گرچه آن هم به عنایت الهی است به اذن خداست لکن آن حکم نیست آن اجراست مثلاً فرمود اسامه را من فرمانده لشگر کردم در فلان جا بعد از فتح مکه این دو نفر را مسئول اداره مکه کرد این پستها و سمتهایی که حضرت میدهد به عنوانی که والی مسلمین است امام امت است ولی جامعه هست رهبر یک قیام هست دستور میدهد اینها احکام نیست اینها موضوعات و مصادیقی است که زیر مجموعه این احکام کلی قرار میگیرد از اینها به عنوان یک اطاعت خاصه یاد میشود لذا کلمه اطیعوا در این گونه از موارد تکرار خواهد شد لکن جمع بندی نهایی همان است که در سورهٴ مبارکهٴ نساء به این صورت آمده است که مربوط به نبوت عامه است که هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر اینکه به اذن خدا مطاع است آیه ٦٤ سوره نساء این است که ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که این اختصاصی به نبوت خاصه ندارد این مربوط به نبوت عامه است یعنی هیچ پیامبری فرستاده نشد مگر اینکه به اذن خدا مطاع باشد چه اینکه در آیه ٨٠ از همان سورهٴ مبارکهٴ نساء میفرماید ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ﴾ چون رسول حرفی از خود ندارد اگر هم در حقیقت کسی را فرمانده لشگر معین میکند کسی را امیر مکه و مدینه معرفی میکند کسی را امیر الحاج معین میکند آن هم به تأیید الهی است پس من عند نفسه هیچ حکمی ندارد لذا فرمود ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ﴾ برای اینکه معلوم بشود به اینکه رسول بما انه رسول حکم جدایی ندارد آیه سورهٴ مبارکهٴ توبه شاهد خوبی است که نظیر همین این گونه از موارد یاد شده ضمیر را مفرد آورده آیه ٦٢ سورهٴ مبارکهٴ توبه این است که ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ﴾ اینها که در جبهه و جنگ شرکت نکردند در موارد عمومی با شما همکاری نکردند اینها سوگند یاد میکنند تا شما را راضی کنند ولی ﴿وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ﴾ نه یرضوهما اینها که در جبهه شرکت نکردند در مسایل خیر دستشان بسته بود با شما همکاری نکردند الآن سوگند یاد میکنند تا شما را راضی کنند و کار خودشان را توجیه کنند در حالی که خدا و پیامبر احقاند که این مردم آنها را راضی کنند در اینجا ضمیر تثنیه نیاورد فرمود ﴿وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ﴾ یعنی یرضوه پیغمبر را چون رضای پیغمبر رضای خداست ما برای اینکه بفهمیم خدا راضی است یا نه باید ببینیم پیغمبر راضی است یا نه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی راضی است که خدا راضی باشد پس راه اثبات رضای خدا رضای پیغمبر است راه ثبوت رضای پیغمبر رضای خداست یعنی «اذا رضی الله یرضی رسول الله و اذا علمنا برضا رسول الله نکشف رضا الله سبحانه و تعالی» پس در مقام اثبات رضای پیغمبر طریق تشخیص رضای حق است در مقام ثبوت رضای پیغمبر تابع رضای خداست وقتی خدا راضی باشد پیغمبر راضی است پس دو امر نیست لذا اینجا هم ضمیر را مفرد آورده فرمود ﴿وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنینَ﴾ این احق هم البته افعل تعیینی است و نه افعل تفضیلی خب بعد فرمود ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ شما که میشنوید حرفها را و میفهمید دیگر روی برنگردانید اعراض نکنید مثل منافقین نباشید مثل گروهی از اهل کتاب نباشید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ آنها گفتند ما شنیدیم ولی خب گوش نمیدهند که قبول نمیکنند که نه از نظر اعتقاد گوش میدهند تا باور کنند نه از نظر عمل گوش میدهند تا اطاعت کنند فقط یک گوش فیزیکی است ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ اینها به سوء اختیار خودشان حرفها را نشنیده میگیرند یعنی گوش به حرف نمیدهند نه اینکه نمیشنوند آنها کاملاً حرفها را میشنوند بعد میگویند این حرفها افسانه است _معاذ الله_ ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ ما هم اگر بخواهیم مثل این سوره میآوریم آیه میآوریم اینها اساطیر اولین است این طور نیست که اینها نشنوند و درک نکنند و نفهمند که وقتی باور نکردند ذات اقدس اله فرمود اینها گوش به حرف ما نمیدهند خب پس اینها کاملاً حرف را میشنوند کاملاً میفهمند و حکم میکنند به اینکه _معاذ الله_ اینها اساطیر است افسانه است ما هم اگر بخواهیم مثل این میآوریم و مانند آن ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ بعد میفرماید ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ این کلمه عند الله برای اینکه ثابت کند که چه خیر است چه شر است چه حق است چه باطل است باید با آن میزان حقیقی ارزیابی بشود و آن میزان حقیقی عند الله است لذا اگر چیزی عند الله خیر بود خیر واقعی است و چیزی عند الله خیر نبود شر واقعی است و مانند آن بدترین جنبنده خواه این جنبنده معنای عام معنای لغوی باشد که شامل انسان و حیوان سایر جنبنده خزنده و امثال ذلک میشود یا نه همان دواب مصطلح باشد بدترین دابه صم بکمی است که لا یعقل باشد منظور از این شر نه یعنی زیانبارتر یعنی پستتر فرومایهتر از این حیوان پستتر نیست برای بعضی از حیوانات نظیر مار و عقرب بالأخره یک سودی متصور هست اما برای اینها هیچ سودی نیست بدترین جنبنده اینهایند بعد در بخشهای دیگر میفرماید نه تنها بدترین جنبنده اینهایند بدترین مخلوق اینهایند اینها نه تنها از هر حیوانی پستترند از هر گیاهی هم پستترند نه تنها از هر گیاه پستترند از هر سنگ و کلوخی هم پستترند بالاخره برای سنگ و کلوخ یک خاصیتی هم هست اما برای کافر جز ضرر اثر دیگری ندارد آن همان است که در سورهٴ مبارکهٴ بینه مشخص کرد فرمود اینها شر البریهاند آیه ششم سورهٴ مبارکهٴ بینه این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ﴾ ذات اقدس الهی بارئ است بارئ است یعنی خالق البته بین خالق و باری و مصور کاملاً فرق است که در بخشهای اسماء حسنی اشاره شده الخالق الباری المصور گذشته از این فرق خدا باری است یعنی خالق است ماسوای خدا بریهاند یعنی مخلوقاند این که دارد کالذی برأ النسمة و مانند آن از همین قبیل است خب پس خدا باری است ماسوای او بریه در بین بریه بدترین موجود کافر و منافق است این اختصاصی به حیوانات ندارد گیاهان را هم شامل میشود جمادات را هم شامل میشود تفسیر مسأله در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت گاهی خدای سبحان میفرماید که این گروه کارهایی که انجام میدهند اهمتهم انفسهم اینها فقط به فکر شکمشاناند یعنی نزدیک حیوانند تعبیر ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ﴾ یعنی اینها درکات نزولی را طی کردند از مرز انسانیت حالا دارند تنزل میکنند به محدوده حیوانیت میرسند که ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾اند بعد از اینکه فرمود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ چون تفره محال است معلوم میشود از اینکه به محدوده حیوانیت نزدیک شدهاند سقوط میکنند در محدوده حیوانیت و از آنجا هم سقوط میکنند تنزل میکنند پایینتر میروند میشود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این دیگر ممکن نیست کالانعام باشد بعد ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ باشد این وسط تفره باشد تفره چه در صعود چه در نزول محال است تفره معنایش این است که فاصله بین مبدأ و منتها طی نشود یعنی یک موجودی که در نقطه الف هست این موجود بدون اینکه فاصله بین الف و با را حالا یا علی وجه الارض یا فوق الارض یا تحت الارض طی کند دفعتاً در با ظهور کند اگر یک موجودی در شرق هست این فاصله شرق و غرب را به یکی از سه طریق باید طی کند بالأخره یا علی وجه الارض با اتومبیل و امثال اتومبیل طی کند یا هوایی طی کند یا دریایی طی کند یا دون الارض یا فوق الارض یا علی وجه الارض بالأخره این فاصله باید طی بشود یک موجودی که در شرق است بدون طی فاصله بین شرق و غرب دفعتاً در غرب حضور پیدا کند میشود تفره این میشود محال هم وحدت اتصالی هم حفوظ باشد باشد یک وقت است سخن از تجدد امثال است و مانند آن که این شیء در شرق معدوم بشود و در غرب معدود میشود دیگر آن نیست این زوال شیء است و حدوث شیء دیگر آمدن شیئی از شرق به غرب نیست شیء اگر از شرق به غرب بخواهد بیاید باید به احد انحاء ثلاثه این فاصله را طی کند در بحثهای درجات وجودی هم همین طور هست اگر یک موجودی از ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾ بودن بخواهد به ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ بودن برسد حتماً این محدوده فاصله خود انعام بودن را هم یقیناً باید طی کند وگرنه میشود تفره خب پس این سه مرحله هست ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾ هست انعام هست ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هست.
اما چرا بدتر از گیاهاناند برای اینکه ذات اقدس الهی عدهای را فرمود اینها از سنگ و کلوخ بدترند خب اگر از سنگ و کلوخ بدترند یقیناً از درخت هم بدترند پایینترند دیگر این که در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود به اینکه ﴿فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ همین است بعضی در حد سنگاند یعنی هیچ اثری از اینها نمیآید بعد میفرماید از سنگ هم پستترند برای اینکه بعضی از سنگها بالاخره در کوهسارها از درونشان آبی میجوشد چشمه میجوشد اما اینها آن هم نیستند سنگ هم بالاخره میشود گاهی جرز دیوار گذاشت که خاصیتی دارد این آن خاصیت هم ندارد لذا ﴿و انّ منها کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ﴾ او یعنی بل بل ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ خب حالا از آن درکات که شروع کرده یکی پس از دیگری کَاْلأَنْعامِ و انعام و بَلْ هُمْ أَضَلُّ قهراً کالنبات و النبات و بَلْ هُمْ أَضَلُّ کالحجر و بل حجر و بَلْ هُمْ أَضَلُّ این نه مقطع است که باید طی بکند وگرنه چطور میشود ﴿أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ اگر تفره چه در هر قوس باشد چه در صعود چه در نزول محال است این که نمیتواند ﴿أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ باشد بدون طی این درکات حالا که این چنین شد آن جمع بندی آیه ٦ سوره بینه درست است که بدترین مخلوقات همین کافراناند یعنی از هر کلوخی پستترند از هر سنگی پستترند خب آنها یک خاصیتی دارند این آن خاصیت را هم ندارد ﴿شَرُّ الْبَرِیَّةِ﴾ این غیر از شر الدواب است شر الدواب یعنی در جنبندهها شر البریه یعنی مخلوقها ذات اقدس الهی چون باری کل است در بین مخلوقات هیچ موجودی بدتر از کافر نیست در قبال در بین مخلوقات هیچ موجودی بهتر از مؤمن نیست آیه هفتاش این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ﴾ از مؤمن بالاتر هیچی نیست.
پرسش: ...
پاسخ: خب البته هنوز به قدرت نرسیده در محدوده خودش این کار را میکند حالا مهلک نیستند ولی بیخاصیتاند آخر یک کلوخ یک خاصیتی دارد یک کافر یک منافق آن هم نیست.
پرسش: ...
پاسخ: اینها دیگر نظیر ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ بَلْ أَضَلُّ بودن برای این است که بالأخره انسان مار ظاهرش مار باطناش مار است آدم که او را دید احتجاب بکند مصدوم نمیشود اما این ظاهرش انسان است باطنش مار است مصافحه میکند و مسموم میشود سرّش این است خب یک گرگ ظاهرش گرگ است باطناش گرگ است آدم که او را دید بالأخره یا از او فرار میکند یا او را در قفس میکند اما اگر کسی ظاهرش انسان بود باطناش گرگ بود آدم میرود آنجا و دریده میشود یعنی از هر کدام از درندهها بدتر است دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: دنیاییاش هم همین است دردهای دنیای همین کار را میکنند دیگر اینها اهلاک حرث و نسل دارند دیگر خاصیتی هم ندارند و چه خاصیتی دارند جز ضرر.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه درک نمیکنند وقتی درک نکردند راه سقوطشان را ذات اقدس الهی بیان میکند که اینها مجاری ادراکیشان را عمداً بستند وقتی مجاری ادراکیشان را عمداً ببندند کم کم سقوط میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: لذا میفرماید ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ دیگر نمیگوید که اینها در حد گرگاند میفرماید ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب اما اینکه فرمود.
پرسش: ...
پاسخ: خب حالا آنکه از آن جهت که کافر نیست از این جهت مؤمن است برای اینکه آنها توسلی است و کارهای خیر را هم انجام میدهد آنها دیگر توسلیت است راه میسازد مستشفا میسازد مدرسه میسازد درمانگاه میسازد اینها کارهای خیر توسلی است از آن جهت که کافر نیست.
پرسش: ...
پاسخ: نه غرض این است که در این محدوده از آن جهت دیگر کافر نیست اما اینکه ﴿أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ﴾ خدای سبحان یک مثلی میزند میفرماید به اینکه برخی هستند که مثل آن بنده بیخاصیتاند که ﴿أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ﴾ یک مثلی را ذکر میکند میفرماید یک انسانی هست که بر ممشای عدل حرکت میکند در ستاد صراط مستقیم حرکت میکند سود آور است یک کسی هم هست که ﴿أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ﴾ به هر سمتی که مولای او این را میفرستد بیخاصیت برمیگردد آن ﴿شَرُّ الْبَرِیَّةِ﴾ و اما یک عدهای که و اما یک عدهای که نه ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ﴾ یک عده از یهودیها را یک عده از مسیحیها را خیلی با تجلیل نام میبرند آنها یا در مکتب خودشان خب یا لااقل در مسایل انسانی خوبند.
پرسش: ...
پاسخ: الآن هم ﴿أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ هستند برای اینکه اینها برایشان مسأله جزیه حل نشده برایشان اگر مسأله جزیه حل میشد صریحاً میگفتند در آن مجلس خبرگان قانونگذاری که اگر شما از ما یهودیها یا مسیحیها جزیه بگیرید کشورهای دیگر هم هستند که شما مسلمانها در آنها در اقلیتید از شما هم جزیه میگیرند شما در روابط بین الملل برابر با آن میثاق بین الملل با ما رفتار کنید اگر ما باید جزیه بدهیم سرانه بدهیم خب شما هم در کشورهای غربی مسلمان دارید از آنها هم میگیرند آنطور که حکومت اسلامی مستقر نشد هنوز ما داریم به آن سمت میرویم انشاءالله که همه این شرایط پیاده بشود خب فرمود به اینکه ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ اینها بدترین جنبندهاند بلکه بدترین مخلوقاند ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ اینها چرا لا یعقلند اینها چه گروهیاند؟ اینها کسانیاند که ذات اقدس الهی مسایل انسانی را با اینها در میان گذاشت یعنی فطرت را از درون و وحی انبیاء را از بیرون به عنوان دو تا چراغ برای اینها روشن کرد این یک حرفها را به اینها تفهیم کرد این دو و هم اعلام کرد به اینکه ما تا حجتمان بالغ نشود و به نصاب خود نرسد کسی را عذاب نمیکنیم نه عذاب ظاهر نه عذاب باطن آن را در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیه ١٥ به این صورت فرمود ﴿وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ ﴿حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ رسولی که ﴿وَ ما عَلَیْک إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ﴾ او را همراهی میکند رسولی که فرمود ﴿توبوا لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ یعنی حرف را برسان تا جانشان نه اینکه نظیر یک نامه پستی به دم در منزلشان بدهی این که قول بلیغ نیست برسان به جانشان ﴿فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ نه تنها به گوششان این قدر بگو تا بفهمند خب تو از قول بلاغ داشته باشی یک بلاغ هم یعنی باید برسد کجا برسد در دل اینها برسد تا به این مقطع نرسد خشم خدا شروع نمیشود فرمود ﴿فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ برسان تا اعماق جانشان حالا از آن به بعد اینها دیگر مختارند خواه بپذیرند خواه نپذیرند میفرماید بعد از اینکه ما عقل را از درون همان جایی که چراغ عقل روشن میشود این نور وحی را هم ببر ببر ببر تا به آنجایی که عقلشان روشن است که این دو تا نور با هم روشن کنند فضای دل را از آن به بعد دیگر خودشان مختارند این میشود ﴿فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ تا به این حد نرسد لطف خدا برنمیگردد تازه هم به این حد رسید باز هم لطف خدا برنمیگردد بعد از یک مدتی خب فرمود یک چراغی درونشان هست یک چراغی از بیرون هست تو معنایش قول بلاغ نیست که سخنرانی بکنی همه جا را بگیرد نه باید برسانی تا جانشان که اینها بفهمند وقتی فهمیدند این دو تا نور با هم هماهنگ بشود فضای دل را شبستان دل را خوب روشن میکند از این به بعد دیگر آنها مختارند حالا اگر بیراهه رفته ما صبر میکنیم دو بار سه بار ده بار صد بار صبر میکنیم راه توبه و انابه را باز میکنیم اگر دیدیم نه توبه و انابه و همه این درها باز است اینها عمداً این درها را به روی خود میبندند ﴿یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا﴾ شد اینها کسانیاند که ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ شد از آن به بعد ما دیگر این دل را مهر میکنیم این میشود ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾ که بحث مبسوطاش در سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت ختم یعنی مهر کرد مختوم یعنی مهر شده خب این صحیفه دل را خدا فرمود ما دیگر مهر میکنیم خب نامه را کی مهر میکنند؟ آن وقتی که .... نامه را امضا نمیکنند که این صحیفه دل مادامی که یک سطر روشن دارد خدا مهر نمیکند وقتی مهلت داد جا برای توبه و انابه باز کرد این شخص اصر علی ما فعل من الذنب آن یک سطر هم سیاه کرد وقتی به پایان نامه رسید سراسر دل سیاه شد آنگاه خدا مهر میکند از این به بعد هر معجزه را که ببیند دیگر بیاثر است ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ پیغمبر زمان امام زمان بیاید بیاثر است برای اینکه دیگر مهر شده دل و ذات اقدس الهی هم اینجا احتجاج میکند هم در سورهٴ مبارکهٴ بقره احتجاج کرده که ما اوایل مهر نکردیم وقتی که دیگر جا برای هیچ چیزی نبود ما مهر کردیم این دل مختوم است وقتی ختم شد مهر شد دیگر چیزی در این دل نفوذ نمیکند گفتند نظیر آن کاسهای که پشتاش به آسمان است حالا هر چقدر هم بارن بیاید که در دهان این کاسه فرو نمیرود که پشتاش به آسمان است این کسی است که «تولی و اعرض عن الله« خب ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ درباره بعضی از اهل کتاب فرمود به اینکه اینها کسانیاند که هر معجزهای بیاوری برای اینها بیاثر است آیه ١٤٥ سورهٴ مبارکهٴ بقره این است که ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا﴾ هر معجزهای که بخواهند بیاوری بیاثر است برای اینکه این سیاهی آمده صحنه دل را گرفته انذار و تبشیر بیاثر است اعجاز هم بیاثر است در چنین فضایی خدا میفرماید ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ﴾ ما اگر بفهمیم یک جای روشنی است یک نصیحت اثر میگذارد برهان اثر میگذارد اگر یک توفیقی به آنها بدهیم اثر میگذارد حتماً میگوییم ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ﴾ ولی اثر ندارد اینکه فرمود اگر خدا عالم باشد یک ذره این خیراً نکره در سیاق مثبت است این نکره در سیاق مثبت آن اندک را میگیرد برخلاف نکره در سیاق نفی که همه را از بین میبرد فرمود یک گوشه خالی هم اگر باشد ما باز رعایت میکنیم ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا﴾ هم نکره در سیاق مثبت است یک هم این تنویناش تنوین تقلیل است دو اگر یک مثقال خیر یک ذره خیر اگر ما در اینها نشان داشته باشیم صبر میکنیم راهنمایی میکنیم ولی نیست و نفرمود در اینها خیری نیست فرمود خدا نمیداند این با بهترین برهان است چون اگر بود خدا میدانست بعضی از جاها ذات اقدس الهی برای معدوم بودن برهان اقامه میکند میگوید فلان چیز معدوم است در عالم نیست چرا؟ چون خدا نمیداند یعنی اگر بود خدا میدانست چون او بکل شیء علیم است پس معلوم میشود این لا شیء است در جریان شیء این طور برهان اقامه کرد فرمود ﴿أَ تُنَبِّئُونَ اللّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی اْلأَرْضِ﴾ آیا یک چیزی میگویید که خدا نمیدانید یعنی چون نمیداند نیست چرا؟ برای اینکه او بکل شیء علیم است «کل ما صدق علیه انه شیء فهو معلوم سبحانه و تعالی» اما این چیزی است که معدوم محض است معدوم محض لا شیء است لا شیء که علمی به او تعلق نمیگیرد علم ظهور است حضور است کشف است حصول است او ما شئت فسمه معدوم محض حضور ندارد حصول ندارد کشف ندارد دید ندارد لذا فرمود شرک در عالم نیست برای اینکه خدا نمیداند چون اگر بود خدا میدانست اینجا هم میفرماید به این که هیچ خیری در اینها نیست اگر بود خدا میدانست ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ﴾ در چنین فرض و فرض محال هم ﴿لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا﴾ است باز هم اگر یک توفیقی بدهد یک فهمی به اینها بدهد یک کسی یک کتابی بنویسد اینها باز بخوانند و بفهمند باز بیاثر است این آیه ١٤٥ سورهٴ مبارکهٴ بقره شاهد خوبی است بر این صحنه ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا﴾ یعنی آنجا که لو اتیت این است در آیه ٧١ سورهٴ مبارکهٴ مائده فرمود اینها چند بار کور شدند ما معالجه کردیم کور مادرزاد شدند ما معالجه کردیم آیه ٧١ سورهٴ مبارکهٴ مائده این است که ﴿لَقَدْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ فَریقًا کَذَّبُوا وَ فَریقًا یَقْتُلُونَ﴾ هر وقت پیغمبری بود ما چندین پیغمبر فرستادیم هیچ ملتی به اندازه این اسرائیلیها پیغمبر برایشان فرستاده نشده اینکه فرمود ﴿وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ همین است اکثر انبیای ابراهیمی در همین بنی اسرائیل بودند هیچ امتی لجوجتر از اینها نبود هیچ امتی هم به اندازه اینها برایشان پیغمبر ارسال نشد فرمود به اینکه هر وقت پیغمبر میفرستادیم اینها یا تکذیب میکردند این را ول میکردند یا میکشتندش ﴿کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ﴾ همچنین که مطابق میلشان نبود میکشتندش یا میزدند ﴿وَ حَسِبُوا أَلاّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ خیال کردند آزمایشی نیست انتقام گیری هم نیست ﴿فَعَمُوا وَ صَمُّوا﴾ کور شدند کر شدند با همه تبهکاریهایشان باز ما اینها را معالجه کردیم ﴿ثُمَّ تابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ باز بینا شدند باز شنوا شدند ولی مجدداً ﴿ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیرٌ مِنْهُمْ﴾ آنگاه﴿وَ اللّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ﴾ در چنین فضایی است که میفرماید به اینکه ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾.
و اما آنچه که مربوط به جریان ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ آن کلمه ادبار در سوره انفال آیه ١٥ مفید تحقیر نیست و شامل پیغمبر و مؤمنین و همه اینها خواهد بود تکلیف عام است چون آن ادبار جمع دبر است آنجا که سخن از تحقیر است ناظر به فراریهاست آنجا به دو بار تعبیر کرده وگرنه ادبار موهن حقیر نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ احزاب گذشت که اینها ﴿عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ﴾ و مانند آن.
«و الحمد لله رب العالمین»
در کریمه ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ چهار قول نقل شده است
اگر کید کافران را خدا سست میکند عزم و اراده مؤمنین را و اسباب و علل پیشرفت مؤمنین را مستحکم میکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ ٭ إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ ٭ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ ٭ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ٭ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾
در کریمه ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا﴾ چهار قول نقل شده است یکی اینکه این خطاب متوجه کفار است که عدهای از مفسرین گفتند و اکثریتشان همین را پذیرفتند به حق هم همین بود قول دوم اینکه این متوجه مؤمنین است قول سوم تفصیل است که این ﴿إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ﴾ خطاب به مؤمنین است این ﴿وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ﴾ این مال کفار است که این تفصیل مستلزم تفکیک است قول چهارم همان توقف است و تحیر که فقط به نقل اقوال پرداختند جمع بندی نکردند و فتوا ندادهاند و اینکه فرمود ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ این در قبال ﴿وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرینَ﴾ است اگر کید کافران را خدا سست میکند عزم و اراده مؤمنین را و اسباب و علل پیشرفت مؤمنین را مستحکم میکند و فراهم میکند به قرینه تقابل معنای این معیت خاصه آن است که نیروی ظاهر و باطن مؤمنین را تقویت میکند.
اما اینکه فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ گاهی کلمه اطیعوا تکرار میشود به یک مناسبتی نظیر آنچه اولی اولی الامر کنار رسول ذکر میشود آنجا کلمه اطیعوا تکرار خواهد شد مثل ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ﴾ گاهی کلمه اطیعوا تکرار نمیشود برای اینکه اولی الامر ذکر نشده یا آن علل موجب تکرار وجود ندارد آنجا که کلمه اطیعوا تکرار میشود برای آن است که رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو حیثیت دارد آن حیثیت ابلاغاش که هر چه را ابلاغ میکند از طرف خداست اطاعت او در حقیقت اطاعت خداست وقتی گفتند از خدا اطاعت کنید یعنی آنچه را که رسول خدا به عنوان احکام الهی به شما ابلاغ کردهاند قبول کنید و عمل کنید ولی از آن جهت که ولی مسلمین است والی مسلمین است امام و حاکم مسلمین است یک سلسله بیاناتی مربوط به مصادیق جزئی دارد که آن دیگر جنبه تبلیغ نیست جنبه ولایت و امامت و رهبری است گرچه آن هم به عنایت الهی است به اذن خداست لکن آن حکم نیست آن اجراست مثلاً فرمود اسامه را من فرمانده لشگر کردم در فلان جا بعد از فتح مکه این دو نفر را مسئول اداره مکه کرد این پستها و سمتهایی که حضرت میدهد به عنوانی که والی مسلمین است امام امت است ولی جامعه هست رهبر یک قیام هست دستور میدهد اینها احکام نیست اینها موضوعات و مصادیقی است که زیر مجموعه این احکام کلی قرار میگیرد از اینها به عنوان یک اطاعت خاصه یاد میشود لذا کلمه اطیعوا در این گونه از موارد تکرار خواهد شد لکن جمع بندی نهایی همان است که در سورهٴ مبارکهٴ نساء به این صورت آمده است که مربوط به نبوت عامه است که هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر اینکه به اذن خدا مطاع است آیه ٦٤ سوره نساء این است که ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که این اختصاصی به نبوت خاصه ندارد این مربوط به نبوت عامه است یعنی هیچ پیامبری فرستاده نشد مگر اینکه به اذن خدا مطاع باشد چه اینکه در آیه ٨٠ از همان سورهٴ مبارکهٴ نساء میفرماید ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ﴾ چون رسول حرفی از خود ندارد اگر هم در حقیقت کسی را فرمانده لشگر معین میکند کسی را امیر مکه و مدینه معرفی میکند کسی را امیر الحاج معین میکند آن هم به تأیید الهی است پس من عند نفسه هیچ حکمی ندارد لذا فرمود ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ﴾ برای اینکه معلوم بشود به اینکه رسول بما انه رسول حکم جدایی ندارد آیه سورهٴ مبارکهٴ توبه شاهد خوبی است که نظیر همین این گونه از موارد یاد شده ضمیر را مفرد آورده آیه ٦٢ سورهٴ مبارکهٴ توبه این است که ﴿یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ﴾ اینها که در جبهه و جنگ شرکت نکردند در موارد عمومی با شما همکاری نکردند اینها سوگند یاد میکنند تا شما را راضی کنند ولی ﴿وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ﴾ نه یرضوهما اینها که در جبهه شرکت نکردند در مسایل خیر دستشان بسته بود با شما همکاری نکردند الآن سوگند یاد میکنند تا شما را راضی کنند و کار خودشان را توجیه کنند در حالی که خدا و پیامبر احقاند که این مردم آنها را راضی کنند در اینجا ضمیر تثنیه نیاورد فرمود ﴿وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ﴾ یعنی یرضوه پیغمبر را چون رضای پیغمبر رضای خداست ما برای اینکه بفهمیم خدا راضی است یا نه باید ببینیم پیغمبر راضی است یا نه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی راضی است که خدا راضی باشد پس راه اثبات رضای خدا رضای پیغمبر است راه ثبوت رضای پیغمبر رضای خداست یعنی «اذا رضی الله یرضی رسول الله و اذا علمنا برضا رسول الله نکشف رضا الله سبحانه و تعالی» پس در مقام اثبات رضای پیغمبر طریق تشخیص رضای حق است در مقام ثبوت رضای پیغمبر تابع رضای خداست وقتی خدا راضی باشد پیغمبر راضی است پس دو امر نیست لذا اینجا هم ضمیر را مفرد آورده فرمود ﴿وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنینَ﴾ این احق هم البته افعل تعیینی است و نه افعل تفضیلی خب بعد فرمود ﴿وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ شما که میشنوید حرفها را و میفهمید دیگر روی برنگردانید اعراض نکنید مثل منافقین نباشید مثل گروهی از اهل کتاب نباشید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ آنها گفتند ما شنیدیم ولی خب گوش نمیدهند که قبول نمیکنند که نه از نظر اعتقاد گوش میدهند تا باور کنند نه از نظر عمل گوش میدهند تا اطاعت کنند فقط یک گوش فیزیکی است ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ اینها به سوء اختیار خودشان حرفها را نشنیده میگیرند یعنی گوش به حرف نمیدهند نه اینکه نمیشنوند آنها کاملاً حرفها را میشنوند بعد میگویند این حرفها افسانه است _معاذ الله_ ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ ما هم اگر بخواهیم مثل این سوره میآوریم آیه میآوریم اینها اساطیر اولین است این طور نیست که اینها نشنوند و درک نکنند و نفهمند که وقتی باور نکردند ذات اقدس اله فرمود اینها گوش به حرف ما نمیدهند خب پس اینها کاملاً حرف را میشنوند کاملاً میفهمند و حکم میکنند به اینکه _معاذ الله_ اینها اساطیر است افسانه است ما هم اگر بخواهیم مثل این میآوریم و مانند آن ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ بعد میفرماید ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ این کلمه عند الله برای اینکه ثابت کند که چه خیر است چه شر است چه حق است چه باطل است باید با آن میزان حقیقی ارزیابی بشود و آن میزان حقیقی عند الله است لذا اگر چیزی عند الله خیر بود خیر واقعی است و چیزی عند الله خیر نبود شر واقعی است و مانند آن بدترین جنبنده خواه این جنبنده معنای عام معنای لغوی باشد که شامل انسان و حیوان سایر جنبنده خزنده و امثال ذلک میشود یا نه همان دواب مصطلح باشد بدترین دابه صم بکمی است که لا یعقل باشد منظور از این شر نه یعنی زیانبارتر یعنی پستتر فرومایهتر از این حیوان پستتر نیست برای بعضی از حیوانات نظیر مار و عقرب بالأخره یک سودی متصور هست اما برای اینها هیچ سودی نیست بدترین جنبنده اینهایند بعد در بخشهای دیگر میفرماید نه تنها بدترین جنبنده اینهایند بدترین مخلوق اینهایند اینها نه تنها از هر حیوانی پستترند از هر گیاهی هم پستترند نه تنها از هر گیاه پستترند از هر سنگ و کلوخی هم پستترند بالاخره برای سنگ و کلوخ یک خاصیتی هم هست اما برای کافر جز ضرر اثر دیگری ندارد آن همان است که در سورهٴ مبارکهٴ بینه مشخص کرد فرمود اینها شر البریهاند آیه ششم سورهٴ مبارکهٴ بینه این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ﴾ ذات اقدس الهی بارئ است بارئ است یعنی خالق البته بین خالق و باری و مصور کاملاً فرق است که در بخشهای اسماء حسنی اشاره شده الخالق الباری المصور گذشته از این فرق خدا باری است یعنی خالق است ماسوای خدا بریهاند یعنی مخلوقاند این که دارد کالذی برأ النسمة و مانند آن از همین قبیل است خب پس خدا باری است ماسوای او بریه در بین بریه بدترین موجود کافر و منافق است این اختصاصی به حیوانات ندارد گیاهان را هم شامل میشود جمادات را هم شامل میشود تفسیر مسأله در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت گاهی خدای سبحان میفرماید که این گروه کارهایی که انجام میدهند اهمتهم انفسهم اینها فقط به فکر شکمشاناند یعنی نزدیک حیوانند تعبیر ﴿أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ﴾ یعنی اینها درکات نزولی را طی کردند از مرز انسانیت حالا دارند تنزل میکنند به محدوده حیوانیت میرسند که ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾اند بعد از اینکه فرمود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ چون تفره محال است معلوم میشود از اینکه به محدوده حیوانیت نزدیک شدهاند سقوط میکنند در محدوده حیوانیت و از آنجا هم سقوط میکنند تنزل میکنند پایینتر میروند میشود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این دیگر ممکن نیست کالانعام باشد بعد ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ باشد این وسط تفره باشد تفره چه در صعود چه در نزول محال است تفره معنایش این است که فاصله بین مبدأ و منتها طی نشود یعنی یک موجودی که در نقطه الف هست این موجود بدون اینکه فاصله بین الف و با را حالا یا علی وجه الارض یا فوق الارض یا تحت الارض طی کند دفعتاً در با ظهور کند اگر یک موجودی در شرق هست این فاصله شرق و غرب را به یکی از سه طریق باید طی کند بالأخره یا علی وجه الارض با اتومبیل و امثال اتومبیل طی کند یا هوایی طی کند یا دریایی طی کند یا دون الارض یا فوق الارض یا علی وجه الارض بالأخره این فاصله باید طی بشود یک موجودی که در شرق است بدون طی فاصله بین شرق و غرب دفعتاً در غرب حضور پیدا کند میشود تفره این میشود محال هم وحدت اتصالی هم حفوظ باشد باشد یک وقت است سخن از تجدد امثال است و مانند آن که این شیء در شرق معدوم بشود و در غرب معدود میشود دیگر آن نیست این زوال شیء است و حدوث شیء دیگر آمدن شیئی از شرق به غرب نیست شیء اگر از شرق به غرب بخواهد بیاید باید به احد انحاء ثلاثه این فاصله را طی کند در بحثهای درجات وجودی هم همین طور هست اگر یک موجودی از ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾ بودن بخواهد به ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ بودن برسد حتماً این محدوده فاصله خود انعام بودن را هم یقیناً باید طی کند وگرنه میشود تفره خب پس این سه مرحله هست ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾ هست انعام هست ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هست.
اما چرا بدتر از گیاهاناند برای اینکه ذات اقدس الهی عدهای را فرمود اینها از سنگ و کلوخ بدترند خب اگر از سنگ و کلوخ بدترند یقیناً از درخت هم بدترند پایینترند دیگر این که در سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود به اینکه ﴿فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ همین است بعضی در حد سنگاند یعنی هیچ اثری از اینها نمیآید بعد میفرماید از سنگ هم پستترند برای اینکه بعضی از سنگها بالاخره در کوهسارها از درونشان آبی میجوشد چشمه میجوشد اما اینها آن هم نیستند سنگ هم بالاخره میشود گاهی جرز دیوار گذاشت که خاصیتی دارد این آن خاصیت هم ندارد لذا ﴿و انّ منها کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ﴾ او یعنی بل بل ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ خب حالا از آن درکات که شروع کرده یکی پس از دیگری کَاْلأَنْعامِ و انعام و بَلْ هُمْ أَضَلُّ قهراً کالنبات و النبات و بَلْ هُمْ أَضَلُّ کالحجر و بل حجر و بَلْ هُمْ أَضَلُّ این نه مقطع است که باید طی بکند وگرنه چطور میشود ﴿أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ اگر تفره چه در هر قوس باشد چه در صعود چه در نزول محال است این که نمیتواند ﴿أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ باشد بدون طی این درکات حالا که این چنین شد آن جمع بندی آیه ٦ سوره بینه درست است که بدترین مخلوقات همین کافراناند یعنی از هر کلوخی پستترند از هر سنگی پستترند خب آنها یک خاصیتی دارند این آن خاصیت را هم ندارد ﴿شَرُّ الْبَرِیَّةِ﴾ این غیر از شر الدواب است شر الدواب یعنی در جنبندهها شر البریه یعنی مخلوقها ذات اقدس الهی چون باری کل است در بین مخلوقات هیچ موجودی بدتر از کافر نیست در قبال در بین مخلوقات هیچ موجودی بهتر از مؤمن نیست آیه هفتاش این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ﴾ از مؤمن بالاتر هیچی نیست.
پرسش: ...
پاسخ: خب البته هنوز به قدرت نرسیده در محدوده خودش این کار را میکند حالا مهلک نیستند ولی بیخاصیتاند آخر یک کلوخ یک خاصیتی دارد یک کافر یک منافق آن هم نیست.
پرسش: ...
پاسخ: اینها دیگر نظیر ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ بَلْ أَضَلُّ بودن برای این است که بالأخره انسان مار ظاهرش مار باطناش مار است آدم که او را دید احتجاب بکند مصدوم نمیشود اما این ظاهرش انسان است باطنش مار است مصافحه میکند و مسموم میشود سرّش این است خب یک گرگ ظاهرش گرگ است باطناش گرگ است آدم که او را دید بالأخره یا از او فرار میکند یا او را در قفس میکند اما اگر کسی ظاهرش انسان بود باطناش گرگ بود آدم میرود آنجا و دریده میشود یعنی از هر کدام از درندهها بدتر است دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: دنیاییاش هم همین است دردهای دنیای همین کار را میکنند دیگر اینها اهلاک حرث و نسل دارند دیگر خاصیتی هم ندارند و چه خاصیتی دارند جز ضرر.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه درک نمیکنند وقتی درک نکردند راه سقوطشان را ذات اقدس الهی بیان میکند که اینها مجاری ادراکیشان را عمداً بستند وقتی مجاری ادراکیشان را عمداً ببندند کم کم سقوط میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: لذا میفرماید ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ دیگر نمیگوید که اینها در حد گرگاند میفرماید ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ خب اما اینکه فرمود.
پرسش: ...
پاسخ: خب حالا آنکه از آن جهت که کافر نیست از این جهت مؤمن است برای اینکه آنها توسلی است و کارهای خیر را هم انجام میدهد آنها دیگر توسلیت است راه میسازد مستشفا میسازد مدرسه میسازد درمانگاه میسازد اینها کارهای خیر توسلی است از آن جهت که کافر نیست.
پرسش: ...
پاسخ: نه غرض این است که در این محدوده از آن جهت دیگر کافر نیست اما اینکه ﴿أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ﴾ خدای سبحان یک مثلی میزند میفرماید به اینکه برخی هستند که مثل آن بنده بیخاصیتاند که ﴿أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ﴾ یک مثلی را ذکر میکند میفرماید یک انسانی هست که بر ممشای عدل حرکت میکند در ستاد صراط مستقیم حرکت میکند سود آور است یک کسی هم هست که ﴿أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ﴾ به هر سمتی که مولای او این را میفرستد بیخاصیت برمیگردد آن ﴿شَرُّ الْبَرِیَّةِ﴾ و اما یک عدهای که و اما یک عدهای که نه ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ﴾ یک عده از یهودیها را یک عده از مسیحیها را خیلی با تجلیل نام میبرند آنها یا در مکتب خودشان خب یا لااقل در مسایل انسانی خوبند.
پرسش: ...
پاسخ: الآن هم ﴿أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾ هستند برای اینکه اینها برایشان مسأله جزیه حل نشده برایشان اگر مسأله جزیه حل میشد صریحاً میگفتند در آن مجلس خبرگان قانونگذاری که اگر شما از ما یهودیها یا مسیحیها جزیه بگیرید کشورهای دیگر هم هستند که شما مسلمانها در آنها در اقلیتید از شما هم جزیه میگیرند شما در روابط بین الملل برابر با آن میثاق بین الملل با ما رفتار کنید اگر ما باید جزیه بدهیم سرانه بدهیم خب شما هم در کشورهای غربی مسلمان دارید از آنها هم میگیرند آنطور که حکومت اسلامی مستقر نشد هنوز ما داریم به آن سمت میرویم انشاءالله که همه این شرایط پیاده بشود خب فرمود به اینکه ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ اینها بدترین جنبندهاند بلکه بدترین مخلوقاند ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ اینها چرا لا یعقلند اینها چه گروهیاند؟ اینها کسانیاند که ذات اقدس الهی مسایل انسانی را با اینها در میان گذاشت یعنی فطرت را از درون و وحی انبیاء را از بیرون به عنوان دو تا چراغ برای اینها روشن کرد این یک حرفها را به اینها تفهیم کرد این دو و هم اعلام کرد به اینکه ما تا حجتمان بالغ نشود و به نصاب خود نرسد کسی را عذاب نمیکنیم نه عذاب ظاهر نه عذاب باطن آن را در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیه ١٥ به این صورت فرمود ﴿وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ ﴿حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ رسولی که ﴿وَ ما عَلَیْک إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ﴾ او را همراهی میکند رسولی که فرمود ﴿توبوا لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ یعنی حرف را برسان تا جانشان نه اینکه نظیر یک نامه پستی به دم در منزلشان بدهی این که قول بلیغ نیست برسان به جانشان ﴿فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ نه تنها به گوششان این قدر بگو تا بفهمند خب تو از قول بلاغ داشته باشی یک بلاغ هم یعنی باید برسد کجا برسد در دل اینها برسد تا به این مقطع نرسد خشم خدا شروع نمیشود فرمود ﴿فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ برسان تا اعماق جانشان حالا از آن به بعد اینها دیگر مختارند خواه بپذیرند خواه نپذیرند میفرماید بعد از اینکه ما عقل را از درون همان جایی که چراغ عقل روشن میشود این نور وحی را هم ببر ببر ببر تا به آنجایی که عقلشان روشن است که این دو تا نور با هم روشن کنند فضای دل را از آن به بعد دیگر خودشان مختارند این میشود ﴿فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغًا﴾ تا به این حد نرسد لطف خدا برنمیگردد تازه هم به این حد رسید باز هم لطف خدا برنمیگردد بعد از یک مدتی خب فرمود یک چراغی درونشان هست یک چراغی از بیرون هست تو معنایش قول بلاغ نیست که سخنرانی بکنی همه جا را بگیرد نه باید برسانی تا جانشان که اینها بفهمند وقتی فهمیدند این دو تا نور با هم هماهنگ بشود فضای دل را شبستان دل را خوب روشن میکند از این به بعد دیگر آنها مختارند حالا اگر بیراهه رفته ما صبر میکنیم دو بار سه بار ده بار صد بار صبر میکنیم راه توبه و انابه را باز میکنیم اگر دیدیم نه توبه و انابه و همه این درها باز است اینها عمداً این درها را به روی خود میبندند ﴿یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا﴾ شد اینها کسانیاند که ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ شد از آن به بعد ما دیگر این دل را مهر میکنیم این میشود ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾ که بحث مبسوطاش در سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت ختم یعنی مهر کرد مختوم یعنی مهر شده خب این صحیفه دل را خدا فرمود ما دیگر مهر میکنیم خب نامه را کی مهر میکنند؟ آن وقتی که .... نامه را امضا نمیکنند که این صحیفه دل مادامی که یک سطر روشن دارد خدا مهر نمیکند وقتی مهلت داد جا برای توبه و انابه باز کرد این شخص اصر علی ما فعل من الذنب آن یک سطر هم سیاه کرد وقتی به پایان نامه رسید سراسر دل سیاه شد آنگاه خدا مهر میکند از این به بعد هر معجزه را که ببیند دیگر بیاثر است ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ پیغمبر زمان امام زمان بیاید بیاثر است برای اینکه دیگر مهر شده دل و ذات اقدس الهی هم اینجا احتجاج میکند هم در سورهٴ مبارکهٴ بقره احتجاج کرده که ما اوایل مهر نکردیم وقتی که دیگر جا برای هیچ چیزی نبود ما مهر کردیم این دل مختوم است وقتی ختم شد مهر شد دیگر چیزی در این دل نفوذ نمیکند گفتند نظیر آن کاسهای که پشتاش به آسمان است حالا هر چقدر هم بارن بیاید که در دهان این کاسه فرو نمیرود که پشتاش به آسمان است این کسی است که «تولی و اعرض عن الله« خب ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ درباره بعضی از اهل کتاب فرمود به اینکه اینها کسانیاند که هر معجزهای بیاوری برای اینها بیاثر است آیه ١٤٥ سورهٴ مبارکهٴ بقره این است که ﴿وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا﴾ هر معجزهای که بخواهند بیاوری بیاثر است برای اینکه این سیاهی آمده صحنه دل را گرفته انذار و تبشیر بیاثر است اعجاز هم بیاثر است در چنین فضایی خدا میفرماید ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ﴾ ما اگر بفهمیم یک جای روشنی است یک نصیحت اثر میگذارد برهان اثر میگذارد اگر یک توفیقی به آنها بدهیم اثر میگذارد حتماً میگوییم ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ﴾ ولی اثر ندارد اینکه فرمود اگر خدا عالم باشد یک ذره این خیراً نکره در سیاق مثبت است این نکره در سیاق مثبت آن اندک را میگیرد برخلاف نکره در سیاق نفی که همه را از بین میبرد فرمود یک گوشه خالی هم اگر باشد ما باز رعایت میکنیم ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا﴾ هم نکره در سیاق مثبت است یک هم این تنویناش تنوین تقلیل است دو اگر یک مثقال خیر یک ذره خیر اگر ما در اینها نشان داشته باشیم صبر میکنیم راهنمایی میکنیم ولی نیست و نفرمود در اینها خیری نیست فرمود خدا نمیداند این با بهترین برهان است چون اگر بود خدا میدانست بعضی از جاها ذات اقدس الهی برای معدوم بودن برهان اقامه میکند میگوید فلان چیز معدوم است در عالم نیست چرا؟ چون خدا نمیداند یعنی اگر بود خدا میدانست چون او بکل شیء علیم است پس معلوم میشود این لا شیء است در جریان شیء این طور برهان اقامه کرد فرمود ﴿أَ تُنَبِّئُونَ اللّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی اْلأَرْضِ﴾ آیا یک چیزی میگویید که خدا نمیدانید یعنی چون نمیداند نیست چرا؟ برای اینکه او بکل شیء علیم است «کل ما صدق علیه انه شیء فهو معلوم سبحانه و تعالی» اما این چیزی است که معدوم محض است معدوم محض لا شیء است لا شیء که علمی به او تعلق نمیگیرد علم ظهور است حضور است کشف است حصول است او ما شئت فسمه معدوم محض حضور ندارد حصول ندارد کشف ندارد دید ندارد لذا فرمود شرک در عالم نیست برای اینکه خدا نمیداند چون اگر بود خدا میدانست اینجا هم میفرماید به این که هیچ خیری در اینها نیست اگر بود خدا میدانست ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ﴾ در چنین فرض و فرض محال هم ﴿لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا﴾ است باز هم اگر یک توفیقی بدهد یک فهمی به اینها بدهد یک کسی یک کتابی بنویسد اینها باز بخوانند و بفهمند باز بیاثر است این آیه ١٤٥ سورهٴ مبارکهٴ بقره شاهد خوبی است بر این صحنه ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا﴾ یعنی آنجا که لو اتیت این است در آیه ٧١ سورهٴ مبارکهٴ مائده فرمود اینها چند بار کور شدند ما معالجه کردیم کور مادرزاد شدند ما معالجه کردیم آیه ٧١ سورهٴ مبارکهٴ مائده این است که ﴿لَقَدْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ فَریقًا کَذَّبُوا وَ فَریقًا یَقْتُلُونَ﴾ هر وقت پیغمبری بود ما چندین پیغمبر فرستادیم هیچ ملتی به اندازه این اسرائیلیها پیغمبر برایشان فرستاده نشده اینکه فرمود ﴿وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ همین است اکثر انبیای ابراهیمی در همین بنی اسرائیل بودند هیچ امتی لجوجتر از اینها نبود هیچ امتی هم به اندازه اینها برایشان پیغمبر ارسال نشد فرمود به اینکه هر وقت پیغمبر میفرستادیم اینها یا تکذیب میکردند این را ول میکردند یا میکشتندش ﴿کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ﴾ همچنین که مطابق میلشان نبود میکشتندش یا میزدند ﴿وَ حَسِبُوا أَلاّ تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ خیال کردند آزمایشی نیست انتقام گیری هم نیست ﴿فَعَمُوا وَ صَمُّوا﴾ کور شدند کر شدند با همه تبهکاریهایشان باز ما اینها را معالجه کردیم ﴿ثُمَّ تابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ باز بینا شدند باز شنوا شدند ولی مجدداً ﴿ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیرٌ مِنْهُمْ﴾ آنگاه﴿وَ اللّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ﴾ در چنین فضایی است که میفرماید به اینکه ﴿وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾.
و اما آنچه که مربوط به جریان ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ آن کلمه ادبار در سوره انفال آیه ١٥ مفید تحقیر نیست و شامل پیغمبر و مؤمنین و همه اینها خواهد بود تکلیف عام است چون آن ادبار جمع دبر است آنجا که سخن از تحقیر است ناظر به فراریهاست آنجا به دو بار تعبیر کرده وگرنه ادبار موهن حقیر نیست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ احزاب گذشت که اینها ﴿عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ﴾ و مانند آن.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است