- 191
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 40 و 41 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 40 و 41 سوره اسراء"
مهمترین اصلی که در اسلام مطرح است همان توحید است
قرآن برای هدایت همه مردم آمده است
چیزی در قرآن کریم نیست که قابل فهم برای تودهٴ مردم نباشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِنَاثاً إِنَّکُمْ لَتَقوُلُونَ قَوْلاً عَظِیماً ﴿40﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لَیَذَّکَّرُوا وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً ﴿41﴾
مهمترین اصلی که در اسلام مطرح است همان توحید است که همهٴ عقاید، اخلاق، احکام فقهی و حقوقی و مسائل معرفتی به توحید برمیگردند حالا توحید ذاتی، توحید اسمایی، توحید صفاتی، توحید عبادی و مانند آن مراتبی دارند و مهمترین مشکل مردم حجاز هم مسئله توحید بود این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در مکه نازل شد عناصر محوری آن بر اساس عنصر توحید دور میزند بعد از اینکه در این بخش حکمت که تقریباً 25 مطلب دینی را فرمود که هم مصدَّر به توحید بود، هم مذیّل به توحید دوباره به مسئله توحید برگشتند.
مسئله توحیدی که قرآن برای مردم حجاز و امثال حجاز مطرح میکند این مراتبی دارد بخشی از آنها بسیار عمیق و والاست، بخشی از آنها مطالب میانی و بخشی از آنها مسائل نازل. سرّش آن است که قرآن برای هدایت همه مردم آمده است یک کتاب عملی و فنّی خاص نیست که برای یک گروه خاص نوشته شده باشد چون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ لذا همهٴ مطالبش باید قابل فهم باشد برای همه مردم این یک مطلب.
و چون خواص و اوساط و ضِعاف در بین مردم هستند آیات هم به سه قسمت تقسیم شده است این مطلب دیگر.
مطلب سوم آن است که چیزی در قرآن کریم نیست که قابل فهم برای تودهٴ مردم نباشد هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که قابل فهم برای ضعیفترین انسان نباشد، اما آیاتی در قرآن کریم هست که اوحدی از اهل حکمت در آن میمانند همان آیاتی که اوحدی اهل حکمت در آن میمانند این را ترقیق میکند به صورت داستان، به صورت مَثل، به صورت تنبیه، به صورت تذکره، به صورت تبصره آن قدر پایین میآورد تا در دسترس فهم ضعیفترین انسان باشد خاصیّت مَثَل این است که دامنهٴ مُمثّل را پایین میآورند همسطح دستِ فکر مخاطبانش قرار میدهند تا آنها بفهمند.
مسئله توحید که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» حالا انشاءالله روشن میشود فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اگر مثلاً دو خدا در جهان باشد جهان فاسد میشود در تقریر این برهان گفتند اگر یکی از دو خدا ارادهٴ حیات بکند دیگری ارادهٴ ممات زید بکند هر دو واقع بشود محال است، هیچ کدام واقع نباشد محال است مراد یکی واقع بشود دونِ دیگری ترجیحِ أحدالمتساویین است پس اگر دو خدا در عالَم باشد جهان فاسد میشود.
غالب متکلّمین در تبیین این آیه گرفتار یک مُعضل علمی شدند گفتند این تعدّد در صورتی تزاحمآور است که اینها جاهلِ به مقصد باشند، جاهل به واقعیت باشند، جاهلِ به مصلحت باشند یا غرضورزی کنند اما اگر هر دو عالِم «بما هو الواقع»اند، «بما هو الأصلح»اند، «بما هو الحکمت»اند و هیچ کدام غرضی ندارد، جاهطلبی ندارد هر دو اراده میکنند حیات زید را اگر حیات مصلحت دارد، هر دو اراده میکنند ممات زید را اگر ممات مصلحت دارد، چرا ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ این جزء عویصهای است برای متکلّمان در غالب کتابهای کلامی حتی برخی از اهل نظر که بر قدرت علمی آنها الحمدلله تردیدی نبود اینها وقتی که در تبیین این آیه ماندند این برهان تمانع را به برهان توارد علّتین برگرداندند که اگر دو علت بر معلولِ واحد وارد بشود محذور خاصّ خودش را دارد.
خب، همین آیه که غالب حُکما و متکلّمین در آن گیر دارند ذات اقدس الهی این را در ظرف یک مَثل برای تودهٴ مردم بیان کرده که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ﴾ که انشاءالله وقتی به آنجا رسیدیم معلوم میشود که آن آیهٴ نورانی مَثل است برای همین ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ﴾ و هم آیه ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ﴾ برهان خاصّ خودش را دارد بدون محذور، هم آن مَثل برای تفهیم ضعاف از مخاطبان کارساز است، هم آن مَثل میتواند مَثل خوبی برای این مُمثّل باشد و هم این ممثّل را اگر پایین بیاورند به صورت مَثل درمیآید این چهار مطلب انشاءالله آنجا روشن خواهد شد.
در جریان اینکه خدای سبحان واحد است، شریک ندارد، فرزند ندارد، پسر ندارد، همسر ندارد، دختر ندارد از راه صمدیّت او، احدیّت او، بساطت او قرآن کریم آیات کمی ندارد که این برای خواصّ از اهل نظر است، اما برای تودهٴ مردم مخصوصاً مردم حجاز در آن عصر برای اینکه بفهماند فرشتهها دختر خدا نیستند با زبانی که آنها بفهمند سخن میگوید میفرماید شما که خدا را خالق سماوات و ارض میدانید، قادرِ مطلق میدانید، و به نظر شما پسر بهتر از دختر است چطور برای خودتان پسر را میپسندید و برای خدا دختر را که میگویید ملائکه دختران الهیاند، خب این بیان کجا، آن بیان ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ او کجا؟ فرمود ما این قدر مطالب را متصرّف کردیم، منقلب کردیم، متحوّل کردیم این قدر پایین آوردیم که در دسترس فهم این شخص باشد، خب اگر همسطح دستِ فکر مخاطب نباشد که او نمیفهمد که.
بنابراین آیاتی در قرآن کریم است که خواص در آن مشکل جدّی دارند اما مطلبی در قرآن کریم نیست که تودهٴ مردم نفهمند همهٴ مطالب قابل فهم است منتها در صورت مثال، به صورت داستان، به صورت قصّه، به صورتهای دیگر وگرنه این اصلاً موضوع منتفی است ذات اقدس الهی منزّه از آن است که فرزند داشته باشد اگر او صمد است، غنیّ محض است، او نه مرد است، نه زن است اینها صفات نقص است، اینها صفات جسم است او منزّه از جسمیّت است دیگر نوبت به این نمیرسد که خدا دختر ندارد که.
مطلب دیگر اینکه این حرفها، حرفهای روز هم هست یعنی شما الآن اگر مسافرت کنید به هند میبینید الآن که عصر علم است و بالای سرِ ما بیش از آن مقداری که در کوی و بَرزن ما دوچرخه و موتور هست بالای سرِ ما ماهواره است مگر الآن در این شهر قم در این کوی و بَرزن چندتا موتور هست؟ چندین هزار ماهواره بالای سرِ ماست ما چنین عصری داریم زندگی میکنیم دیگر عصر، عصر علم است دیگر در همین عصر علم و عصر فنّاوری وقتی وارد سرزمین هند میشوید میبینید عدهای موش میپرستند، عدهای فلان سنگ را میپرستند، عدهای فلان چیز را میپرستند الیوم.
خب، این حرفها برای مرد الیوم هم نافع است بیش از آن مقداری که ما آب زمزم را تقدیس میکنیم جسارت است اینها ادرار گاو را تقدیس میکنند ما چقدر آبِ زمزم را تقدیس میکنیم؟ آنها چندین برابر تقدیس میکنند الیوم قصه نیست که و از نظر صنعتهای سنگین هم به مراتب از کشور ما پیشرفتهترند قبل از اینکه ایران تازه این تانکها را بسازد آنها صنایع سنگین داشتند بالأخره هند است سرزمین اسرارآمیز است اینها هم هست. ژاپن بدتر از این است، ژاپن بدتر از هند است با اینکه از نظر صنایع ظریف خیلی پیشرفت کردند ممکن است کسی از نظر تکنولوژی، صنعت، در مسائل فیزیک خیلی پیشرفت کند ولی در معارف خیلی زیر خطّ فقر باشد اینها که دیگر داستان و افسانه نیست که.
بنابراین این حرفها، حرفهای روز هم هست که اگر ذات اقدس الهی آفریدگار آسمان و زمین است موجودی است مجرّد، مجرّد نه مذکر است، نه مؤنث است زیرا مَقسَم ذکورت و انوثت جسم است این منزّه از جسمیت است فضای او فضای تجرّد تام است این حرفها را برای خواص ذکر میکنند بعد به مردم حجاز میفرمایند خب شما که خدا را خالق میدانید چطور آن خوب را برای خودتان انتخاب کردید، آنکه مرغوب نیست به خدا دادید این یک طور حرفزدن است فرمود: ﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ﴾ شما که خودتان فرزند پسر را میپسندید دختر را دوست ندارید این دختر را مشترک بین خود و خدا میدانید ولی پسر را برای خودتان انتخاب کردید، گاهی میفرماید که ملائکه که شما فتوا دادید که اینها مؤنثاند شاهدِ خلقتتان بودید بالأخره انسان یا خودش باید مشاهده کند یا دلیلِ نقلی معتبر داشته باشد اگر نه دلیل عقلی داشتید، نه دلیل نقلی پس چرا میگویید اینها دخترند؟ ﴿أَ شَهِدُوْا خَلْقَهُمْ﴾ ﴿أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ﴾ چندین آیه در سُوَر مبارک مکّی در همین زمینه است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» به این صورت بیان فرمود آیه 21 به بعد سورهٴ «نجم» این است ﴿أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَی﴾ این کمکم زمینه را فراهم کرده که یهودیها را متنبّه کند که ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ بعد مسیحیها را متنبّه کند که بگویند ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ آنها که گرفتار تثلیثاند یعنی مسیحیت آنها را هدایت کند، یهودیتی که گرفتار تثنیهاند عُزیر را ابنالله میدانند آنها را هدایت کند، مشرکان حجاز که گرفتار بناتاللهیاند آنها را هدایت کند بعد جمعبندی کند که او صمدِ محض است، واحدِ محض است، احدِ محض است، ﴿لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾ اصلاً او همسر ندارد، زن ندارد، صَمد است، خالق ذکورت و انوثت است اینها دربارهٴ او اصلاً راه ندارد ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ .
خب، در سورهٴ «نجم» که آیه 21 فرمود: ﴿أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَی﴾ فرمود: ﴿تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَی﴾ این یک قسمت ظالمانه و نابرابر است، خب این یک طور حرف زدن است برای ضعیفترین مردم حالا اگر میگفتند که خدا دارای پسر است و دخترها را به دیگری داده یا پسرهای او بهتر از پسران دیگرند قسمت عادله بود این مفهوم ندارد ولی برای اینکه انسان اینها را بفهماند چاره جز این نیست ﴿تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَی﴾ الآن هم شما اگر خواستید با هندیِ موشپرست بحث کنید ناچارید از همین راهها وارد بشوید اینکه نمیتوانید بگویید او «بسیط الحقیقة کل الأشیاء» است که او صمد است که، او احدیّت دارد که، او واحدیّت دارد که اینها را نمیتوانید بگویید که این همین موش را میفهمد ﴿تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَی ٭ إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ شریکداشتن خدا، فرزندداشتن خدا، دخترداشتن خدا الفاظی است که «لها مفاهیم» این یک، این مفاهیم زیرش خالی است اسمِ بیمسمّاست چیزی به نام فرزند نیست، چیزی به نام دختر نیست، چیزی به نام پسر نیست، چیزی به نام شریک نیست فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ اسمِ بیمسمّاست، اسمِ بیمسمّا مجعولِ خیال است.
فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ برهانی که ندارید نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی ﴿إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ از نظر مسائل اندیشه و علم گرفتار مظنّهاید یک، از طرف انگیزه و گرایشهای عملی گرفتار هوای نفس هستید دو، نه در مسائل اندیشه عالمانه سخن میگویید، نه در مسائل انگیزه عاقلانه عمل میکنید ﴿إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ راجع به آن اصل اول ﴿وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ﴾ راجع به اصل دوم.
بعد از این در آیه 27 همان سورهٴ مبارکهٴ «نجم» دارد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلاَئِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنثَی﴾ نام مؤنث روی ملائکه میگذارند خیال میکنند دخترند اینها نه اینکه حالا دختر نیستند پسرند، قرآن درصدد بیان تجرّد فرشتههاست نه اینکه حالا شما دروغ میگویید اینها دختر نیستند بلکه پسرند تا بگویند نه، خدا هم پسر دارد یا اینها پسرند. قرآن نمیگوید که اینها دختر نیستند که میگوید اینها فرزندان خدا نیستند نه اینکه حالا اینها پسرند هم پسربودن را نفی میکند، هم دختربودن را نفی میکند برای اینکه اینها جسم نیستند، اینها بدن ندارند که یا اینچنین ساخته شده باشد یا آنچنان ساخته شده باشد که ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» بود.
بخشی از این مطالب در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» هست آیه نوزده سورهٴ «زخرف» فرمود: ﴿وَجَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً﴾ اینها بندگان خدایاند، فرزندان خدا نیستند، شرکای الهی نیستند شما که میگویید اینها دختراناند، مؤنثاند ﴿أَ شَهِدُوْا خَلْقَهُمْ﴾ دیدید خدا اینها را آفرید چطور آفرید ﴿سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ﴾، بنابراین اصلِ انوثت و ذکورت اینها را قرآن کریم نفی میکند.
در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» مشابه همین مطلب آمده است که فرشتگان مؤنث نیستند آیه 149 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است که ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ﴾ از آنها استفتا بکن یعنی اظهارنظر بکن، نظرِ اینها را بگیر این استفتا مخصوص جریان فقهی نیست فتوادادن مخصوص جریان فقهی نیست هر صاحبنظری وقتی که نظرش را اعلام کرد در صورتی که متخصّص کار باشد میگویند فتوا داد ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمْ الْبَنُونَ﴾، خب شما میگویید ما دارای پسرانیم و خدای سبحان دارای دختر است از آنها استفتا بکن ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِکَةَ إِنَاثاً﴾ مگر اینها مؤنثاند؟ آیه درصدد تکذیب اینها نیست که اینها مؤنث نیستند مذکرند هیچ جا ندارد که اینها مؤنث نیستند و مذکرند فرمود اصلاً اینها انوثت برنمیدارند ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ ٭ أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ حالا رفتند قسمت جامع را اصلاً خدا فرزند ندارد لذا حرف یهودی باطل است، حرف مسیحی باطل است، حرف مشرکان حجاز باطل است ﴿أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ٭ أَصْطَفَی الْبَنَاتِ عَلَی الْبَنِینَ﴾ که این همزه، همزهٴ قطع است وگرنه همزه باب افتعال، همزهٴ مکسوره است اصطفاست که فعل ماضی «إصْطفیَ» است اینجا ﴿أَصْطَفَی﴾ یعنی «أ إصفیٰ» خدای سبحان بنات را بر بنین یعنی همان طوری که در آیه محلّ بحث آمده برای خودش دختران را اختصاص داد آنها را برگزید و پسر را قبول نکرد این است معنایش؟ ﴿أَصْطَفَی الْبَنَاتِ عَلَی الْبَنِینَ ٭ مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ﴾ در آیه محلّ بحث این است که ﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِنَاثاً﴾ آن برجستهها را، آن صَفوهها را که به نظر شما پسر هست به شما اختصاص داد، دختر را هم برای شما، هم برای خود قرار داد اینکه نیست پس آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیه 153 آمده است مقابل این آیه محلّ بحث است ﴿أَصْطَفَی الْبَنَاتِ عَلَی الْبَنِینَ﴾ یعنی «أ إصطفیٰ» خدا بنات را بر بنین در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود اینها به زعم خودشان که فرشتگان را شرکای الهی میدانند و بناتالله میدانند اینها در حقیقت اناث را میخوانند چون اینها ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ هم بُتهای زمینی داشتند، هم بتهای آسمانی. بتهای زمینیشان همین سنگ و چوب بود که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ شامل حال آنهاست، بتهای آسمانیشان همین فرشتههاست حالا اقوام و قبایل و گروهها مختلف بودند.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 117 فرمود: ﴿إِن یَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثاً﴾ اینها به زعم خودشان که ملائکه را فرزندان خدا میدانند و شرکای الهی ـ معاذ الله ـ میپندارند اینها معتقدند اینها دخترند در حقیقت اینها اناث را میطلبند بعد به تحلیل عقلی میرسد میفرماید خیر، ﴿وَإِن یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَاناً مَرِیداً﴾ خب این را دیگر عوام را نمیفهمد، تودهٴ مردم نمیفهمد اینکه بتپرستاند خدای سبحان گاهی میفرماید او خدا واحد است، احد است، صمد است در این محدوده نیست که شما خیال میکنید این یک این را تودهٴ مردم نمیفهمد به همین تودهٴ مردم میفرماید که اینها که شما میپرستید کاری از آنها ساخته نیست این را میفهمد ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اینها را میفهمد. اینکه فرشتهها دختر نیستند این را هم تا حدودی میفهمد اما اینکه شما فقط دارید شیطان را عبادت میکنید نه بتها را این را نمیفهمد تحلیل میخواهد این را دیگر تودهٴ مردم نمیفهمند میفرمایند آنکه شما را فریب داده از توحید به شرک آورده شما به دنبال این فریبکار راه افتادید حرف او را گوش میدهید او شیطانِ متمرّد است شیطان به شما گفته این بتها را بپرستید برای اینکه شما دلیل عقلی که ندارید، دلیل نقلی هم که ندارید وگرنه ﴿لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ﴾ دیگر یا برهان عقلی ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این بود دیگر نمونههایش هم قبلاً گذشت فرمود شما مطلبی که دارید یا با برهان عقلی باید این را حل کنید یا با برهان نقلی اگر نه دلیلِ عقلی دارید، نه دلیلِ نقلی دارید خب این سخن باطل است دیگر.
در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیه چهار این است ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ ﴿أَرَأَیْتُم﴾ یعنی «أخبرونی» به من گزارش بدهید این بتهایی که میپرستید آخر سند حرفتان چیست؟ ﴿أَرَأَیْتُم﴾ یعنی «أخبرونی» ﴿مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ یک، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ دو، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ شما اینکه این بتها را میپرستید برای چیست؟ بالأخره کاری باید کرده باشند دیگر یا باید خالق باشند که نیستند، یا باید شریکالخالق باشند که نیستند، اگر میگویید خالقاند یا شریکالخالقاند یک دلیل عقلی یا دلیل نقلی بیاورید ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ بگویید مثلاً در تورات نوشته، در صُحف ابراهیم نوشته، در زبور داود نوشته، در انجیل عیسی نوشته، اگر گفتید در کتابِ آسمانی این حرفها آمده ما قبول میکنیم، اگر دلیلِ نقلی ندارید، دلیلِ عقلی اقامه کنید باز هم ما قبول میکنیم، اما اگر نه دلیل عقلی داشتید، نه دلیل نقلی داشتید، خب ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ . فرمود: ﴿أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی﴾ یعنی «أخبرونی» ﴿مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ اینها چه کار کردند که شما حالا میخواهید اینها را بپرستید این یک، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ حالا یک وقت است کسی خالق نیست ولی شریکالخالق است.
از این جامعتر سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» است که آنجا چهار قسمت کرده و جزء جوامعالکلم آن قسمتهاست فرمود سِمَتی که برای این بتها هست که در اثر آن سِمت قداستی دارند نه بیش از این چهارتاست، نه کمتر از این چهارتا و همهٴ این چهارتا هم منتفی است اینها یا باید بالاستقلال مالک ذرّهای باشند در سماوات والارض که نیستند یا باید بالاشتراک در ذرّهای سهیم باشند که نیستند یا اگر استقلالاً مالک نیستند بالمشارکه مالک نیستند، بالمظاهره نقصی داشته باشند ﴿مَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ یعنی اینها مظاهرند، ظهیرند، پشتوانهاند، پشتیبان خالقاند، دستیارند، کمکاند کاری در خلقت میکنند که از آن به عنوان ظهیر تعبیر کرده این هم که نیستند.
میماند مسئله شفاعت، شفاعت برای اهلبیت است خدا اجازه داده شما دلیل دارید که اینها شفیعاند شما که اینها را گرامی میدارید یا برای استقلال آنها در مالکیت است یا برای شرکت در مالکیت است یا برای مظاهره و دستیاری و پشتوانه و پشتیبان خلقتبودن است که «والتالی بأثرها باطل» میماند مسئله شفاعت، شفاعت اذن میخواهد خدا به انبیا و اولیا داده به اینها که اذن نداده که آن جزء جوامعالکلم است که از همه اینها جامعتر است در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» اما اینجا میفرماید شما یا دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی آخر چرا اینها را میپرستید ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ یا خالق یا شریکالخالق این دو مطلب را یا با عقل ثابت کنید یا با نقل ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ یعنی قبل از این قرآن یک کتاب آسمانی بیاورید که در آن کتاب آسمانی نوشته شده باشد که اینها سهمی دارند، خب این دلیل نقلی است ما قبول میکنیم ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ یک علمِ مأثوری، برهانی، عقلپسندی ارائه کنید ما هم قبول میکنیم اما نه آن باشد نه این ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ﴾ .
بنابراین در این قست در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که فرمود: ﴿إِن یَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثاً﴾ تا اینجایش را توده مردم میفهمند، اما ﴿وَإِن یَدْعُونَ إِلَّا﴾ که حصر کرده ﴿إِلَّا شَیْطَاناً مَرِیداً﴾ را نمیفهمند انسان باید به او بگوید این فکری که در شما پیدا شده فکرِ عاقلانه و حکیمانه نیست اگر فکرِ عاقلانه و حکیمانه نبود منشأ فطرت ندارد یک، منشأ وحی آسمانی هم ندارد دو، اگر نه منشأ فطرت داشت، نه منشأ وحی آسمانی برخاسته از وساوس نفسانی است سه، آنکه این وساوس را میشوراند همان خنّاسی است که ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ چهار، پس شما حرف شیطان را دارید گوش میدهید پنج، پس ﴿وَإِن یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَاناً مَرِیداً﴾ این قابلِ فهم برای تودهٴ مردم نیست.
اما اینکه شما به دنبال اناث راه افتادید این قابل فهم است برای اینکه به زعم آنها جدال است دیگر جدال احسن است به زعم اینها ملائکه مؤنثاند و شما هم مؤنث را با اینکه برای خودتان نمیپسندید در حدّ ربوبیت نسبت به آنها فتوا دادید، خب ﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِنَاثاً إِنَّکُمْ لَتَقوُلُونَ قَوْلاً عَظِیماً﴾ حرفِ بسیار بدی است جزء گناهان کبیره همین است دیگر. بعد میفرماید: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ﴾ ما متصرّف کردیم، منقلب کردیم، متحوّل کردیم، به تعبیر جناب شیخ فریدالدین عطار فراز و فرود آوردیم، بالا بردیم، پایین آوردیم، در حدّ میانه حرف زدیم تا بفهمید ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لَیَذَّکَّرُوا﴾ آن هم ما مطلبِ جدیدی نیاوردیم همه اینها در نهان شما هست. ما این علومِ حوزوی و دانشگاهی که مقدور دیگران است چیزی به شما نگفتیم شما میتوانید این را یاد بگیرید که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ راهش هم فراوان است میتوانید چند سال درس بخوانید یاد بگیرید.
این لوحِ نانوشته است نسبت به این مطالب حوزوی و دانشگاهی اما معارف الهی نسبت به وحی، نسبت به نبوّت، نسبت به ولایت، نسبت به امامت، نسبت به توحید ما همه این سرمایه را در درونِ شما جاسازی کردیم این ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این است ما شما را بیسرمایه خلق نکردیم این همه سرمایهها را ما به شما دادیم، انبیا را فرستادیم به عنوان معدنشناس که این سرمایهها را «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» این دفینهها را، این گنجینهها را دربیاورند به شما نشان بدهند بگویند شما این هستید، پس ما چیز جدیدی نمیخواهیم به شما بگوییم قبلاً هر چه میخواستیم بگوییم، گفتیم اینها تذکره است ﴿لَیَذَّکَّرُوا﴾ تا به یادتان بیاید.
این مثالها قبلاً گفته شد الآن این بچههای برای مهدکودک که مشغول سروصدا و جنجال و بازیاند هر کسی بیاید اسم یکی از این بچهها را در حال بازی ببرد گوش نمیدهد اما همین که مادرش آمد این اسمِ این بچه را برد این فوراً برمیگردد این صدا برای او آشناست.
انبیا صدایشان برای گوشِ جان ما آشناست، اگر ما حرفهای زشت به این گوش ندهیم این آیه حرفِ همانهاست برای ما آشناست همان که ما داریم آن را دارد میگوید خب این همه سروصدا میکنند همین که مادر آمده اسم بچه را برده این فوراً برمیگردد نگاه میکند دیگر میبیند این صدا، صدای آشناست ما اگر خوب گوش بدهیم این حرفها برای ما حرفهای آشناست. چندین آیه قرآن به عنوان ترجیعبند فرمود این تذکره است، تذکره است، تذکره است ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ آیا کسی هست که نظیر «هل من ناصر» آیا کسی هست که به یادش بیاید؟ مطلب جدیدی ذات اقدس الهی به ما یاد نمیدهد همه این آیات قرآنی برای شکوفا کردن آن سرمایهها درونی است ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾، ﴿هَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾، ﴿هَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ یعنی «هل من متذکّر» این فراوان است در آن ترجیعبند آیا کسی هست که یادش بیاید؟ آیا کسی هست که تذکر کند اینجا که فرمود: ﴿لَیَذَّکَّرُوا﴾ اما آنهایی که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ ، ﴿وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
مهمترین اصلی که در اسلام مطرح است همان توحید است
قرآن برای هدایت همه مردم آمده است
چیزی در قرآن کریم نیست که قابل فهم برای تودهٴ مردم نباشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِنَاثاً إِنَّکُمْ لَتَقوُلُونَ قَوْلاً عَظِیماً ﴿40﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لَیَذَّکَّرُوا وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً ﴿41﴾
مهمترین اصلی که در اسلام مطرح است همان توحید است که همهٴ عقاید، اخلاق، احکام فقهی و حقوقی و مسائل معرفتی به توحید برمیگردند حالا توحید ذاتی، توحید اسمایی، توحید صفاتی، توحید عبادی و مانند آن مراتبی دارند و مهمترین مشکل مردم حجاز هم مسئله توحید بود این سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که در مکه نازل شد عناصر محوری آن بر اساس عنصر توحید دور میزند بعد از اینکه در این بخش حکمت که تقریباً 25 مطلب دینی را فرمود که هم مصدَّر به توحید بود، هم مذیّل به توحید دوباره به مسئله توحید برگشتند.
مسئله توحیدی که قرآن برای مردم حجاز و امثال حجاز مطرح میکند این مراتبی دارد بخشی از آنها بسیار عمیق و والاست، بخشی از آنها مطالب میانی و بخشی از آنها مسائل نازل. سرّش آن است که قرآن برای هدایت همه مردم آمده است یک کتاب عملی و فنّی خاص نیست که برای یک گروه خاص نوشته شده باشد چون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾ لذا همهٴ مطالبش باید قابل فهم باشد برای همه مردم این یک مطلب.
و چون خواص و اوساط و ضِعاف در بین مردم هستند آیات هم به سه قسمت تقسیم شده است این مطلب دیگر.
مطلب سوم آن است که چیزی در قرآن کریم نیست که قابل فهم برای تودهٴ مردم نباشد هیچ مطلبی در قرآن کریم نیست که قابل فهم برای ضعیفترین انسان نباشد، اما آیاتی در قرآن کریم هست که اوحدی از اهل حکمت در آن میمانند همان آیاتی که اوحدی اهل حکمت در آن میمانند این را ترقیق میکند به صورت داستان، به صورت مَثل، به صورت تنبیه، به صورت تذکره، به صورت تبصره آن قدر پایین میآورد تا در دسترس فهم ضعیفترین انسان باشد خاصیّت مَثَل این است که دامنهٴ مُمثّل را پایین میآورند همسطح دستِ فکر مخاطبانش قرار میدهند تا آنها بفهمند.
مسئله توحید که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» حالا انشاءالله روشن میشود فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اگر مثلاً دو خدا در جهان باشد جهان فاسد میشود در تقریر این برهان گفتند اگر یکی از دو خدا ارادهٴ حیات بکند دیگری ارادهٴ ممات زید بکند هر دو واقع بشود محال است، هیچ کدام واقع نباشد محال است مراد یکی واقع بشود دونِ دیگری ترجیحِ أحدالمتساویین است پس اگر دو خدا در عالَم باشد جهان فاسد میشود.
غالب متکلّمین در تبیین این آیه گرفتار یک مُعضل علمی شدند گفتند این تعدّد در صورتی تزاحمآور است که اینها جاهلِ به مقصد باشند، جاهل به واقعیت باشند، جاهلِ به مصلحت باشند یا غرضورزی کنند اما اگر هر دو عالِم «بما هو الواقع»اند، «بما هو الأصلح»اند، «بما هو الحکمت»اند و هیچ کدام غرضی ندارد، جاهطلبی ندارد هر دو اراده میکنند حیات زید را اگر حیات مصلحت دارد، هر دو اراده میکنند ممات زید را اگر ممات مصلحت دارد، چرا ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ این جزء عویصهای است برای متکلّمان در غالب کتابهای کلامی حتی برخی از اهل نظر که بر قدرت علمی آنها الحمدلله تردیدی نبود اینها وقتی که در تبیین این آیه ماندند این برهان تمانع را به برهان توارد علّتین برگرداندند که اگر دو علت بر معلولِ واحد وارد بشود محذور خاصّ خودش را دارد.
خب، همین آیه که غالب حُکما و متکلّمین در آن گیر دارند ذات اقدس الهی این را در ظرف یک مَثل برای تودهٴ مردم بیان کرده که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ﴾ که انشاءالله وقتی به آنجا رسیدیم معلوم میشود که آن آیهٴ نورانی مَثل است برای همین ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ﴾ و هم آیه ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ﴾ برهان خاصّ خودش را دارد بدون محذور، هم آن مَثل برای تفهیم ضعاف از مخاطبان کارساز است، هم آن مَثل میتواند مَثل خوبی برای این مُمثّل باشد و هم این ممثّل را اگر پایین بیاورند به صورت مَثل درمیآید این چهار مطلب انشاءالله آنجا روشن خواهد شد.
در جریان اینکه خدای سبحان واحد است، شریک ندارد، فرزند ندارد، پسر ندارد، همسر ندارد، دختر ندارد از راه صمدیّت او، احدیّت او، بساطت او قرآن کریم آیات کمی ندارد که این برای خواصّ از اهل نظر است، اما برای تودهٴ مردم مخصوصاً مردم حجاز در آن عصر برای اینکه بفهماند فرشتهها دختر خدا نیستند با زبانی که آنها بفهمند سخن میگوید میفرماید شما که خدا را خالق سماوات و ارض میدانید، قادرِ مطلق میدانید، و به نظر شما پسر بهتر از دختر است چطور برای خودتان پسر را میپسندید و برای خدا دختر را که میگویید ملائکه دختران الهیاند، خب این بیان کجا، آن بیان ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ﴾ او کجا؟ فرمود ما این قدر مطالب را متصرّف کردیم، منقلب کردیم، متحوّل کردیم این قدر پایین آوردیم که در دسترس فهم این شخص باشد، خب اگر همسطح دستِ فکر مخاطب نباشد که او نمیفهمد که.
بنابراین آیاتی در قرآن کریم است که خواص در آن مشکل جدّی دارند اما مطلبی در قرآن کریم نیست که تودهٴ مردم نفهمند همهٴ مطالب قابل فهم است منتها در صورت مثال، به صورت داستان، به صورت قصّه، به صورتهای دیگر وگرنه این اصلاً موضوع منتفی است ذات اقدس الهی منزّه از آن است که فرزند داشته باشد اگر او صمد است، غنیّ محض است، او نه مرد است، نه زن است اینها صفات نقص است، اینها صفات جسم است او منزّه از جسمیّت است دیگر نوبت به این نمیرسد که خدا دختر ندارد که.
مطلب دیگر اینکه این حرفها، حرفهای روز هم هست یعنی شما الآن اگر مسافرت کنید به هند میبینید الآن که عصر علم است و بالای سرِ ما بیش از آن مقداری که در کوی و بَرزن ما دوچرخه و موتور هست بالای سرِ ما ماهواره است مگر الآن در این شهر قم در این کوی و بَرزن چندتا موتور هست؟ چندین هزار ماهواره بالای سرِ ماست ما چنین عصری داریم زندگی میکنیم دیگر عصر، عصر علم است دیگر در همین عصر علم و عصر فنّاوری وقتی وارد سرزمین هند میشوید میبینید عدهای موش میپرستند، عدهای فلان سنگ را میپرستند، عدهای فلان چیز را میپرستند الیوم.
خب، این حرفها برای مرد الیوم هم نافع است بیش از آن مقداری که ما آب زمزم را تقدیس میکنیم جسارت است اینها ادرار گاو را تقدیس میکنند ما چقدر آبِ زمزم را تقدیس میکنیم؟ آنها چندین برابر تقدیس میکنند الیوم قصه نیست که و از نظر صنعتهای سنگین هم به مراتب از کشور ما پیشرفتهترند قبل از اینکه ایران تازه این تانکها را بسازد آنها صنایع سنگین داشتند بالأخره هند است سرزمین اسرارآمیز است اینها هم هست. ژاپن بدتر از این است، ژاپن بدتر از هند است با اینکه از نظر صنایع ظریف خیلی پیشرفت کردند ممکن است کسی از نظر تکنولوژی، صنعت، در مسائل فیزیک خیلی پیشرفت کند ولی در معارف خیلی زیر خطّ فقر باشد اینها که دیگر داستان و افسانه نیست که.
بنابراین این حرفها، حرفهای روز هم هست که اگر ذات اقدس الهی آفریدگار آسمان و زمین است موجودی است مجرّد، مجرّد نه مذکر است، نه مؤنث است زیرا مَقسَم ذکورت و انوثت جسم است این منزّه از جسمیت است فضای او فضای تجرّد تام است این حرفها را برای خواص ذکر میکنند بعد به مردم حجاز میفرمایند خب شما که خدا را خالق میدانید چطور آن خوب را برای خودتان انتخاب کردید، آنکه مرغوب نیست به خدا دادید این یک طور حرفزدن است فرمود: ﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ﴾ شما که خودتان فرزند پسر را میپسندید دختر را دوست ندارید این دختر را مشترک بین خود و خدا میدانید ولی پسر را برای خودتان انتخاب کردید، گاهی میفرماید که ملائکه که شما فتوا دادید که اینها مؤنثاند شاهدِ خلقتتان بودید بالأخره انسان یا خودش باید مشاهده کند یا دلیلِ نقلی معتبر داشته باشد اگر نه دلیل عقلی داشتید، نه دلیل نقلی پس چرا میگویید اینها دخترند؟ ﴿أَ شَهِدُوْا خَلْقَهُمْ﴾ ﴿أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ﴾ چندین آیه در سُوَر مبارک مکّی در همین زمینه است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» به این صورت بیان فرمود آیه 21 به بعد سورهٴ «نجم» این است ﴿أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَی﴾ این کمکم زمینه را فراهم کرده که یهودیها را متنبّه کند که ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ بعد مسیحیها را متنبّه کند که بگویند ﴿الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾ آنها که گرفتار تثلیثاند یعنی مسیحیت آنها را هدایت کند، یهودیتی که گرفتار تثنیهاند عُزیر را ابنالله میدانند آنها را هدایت کند، مشرکان حجاز که گرفتار بناتاللهیاند آنها را هدایت کند بعد جمعبندی کند که او صمدِ محض است، واحدِ محض است، احدِ محض است، ﴿لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾ اصلاً او همسر ندارد، زن ندارد، صَمد است، خالق ذکورت و انوثت است اینها دربارهٴ او اصلاً راه ندارد ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ .
خب، در سورهٴ «نجم» که آیه 21 فرمود: ﴿أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَی﴾ فرمود: ﴿تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَی﴾ این یک قسمت ظالمانه و نابرابر است، خب این یک طور حرف زدن است برای ضعیفترین مردم حالا اگر میگفتند که خدا دارای پسر است و دخترها را به دیگری داده یا پسرهای او بهتر از پسران دیگرند قسمت عادله بود این مفهوم ندارد ولی برای اینکه انسان اینها را بفهماند چاره جز این نیست ﴿تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَی﴾ الآن هم شما اگر خواستید با هندیِ موشپرست بحث کنید ناچارید از همین راهها وارد بشوید اینکه نمیتوانید بگویید او «بسیط الحقیقة کل الأشیاء» است که او صمد است که، او احدیّت دارد که، او واحدیّت دارد که اینها را نمیتوانید بگویید که این همین موش را میفهمد ﴿تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَی ٭ إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ شریکداشتن خدا، فرزندداشتن خدا، دخترداشتن خدا الفاظی است که «لها مفاهیم» این یک، این مفاهیم زیرش خالی است اسمِ بیمسمّاست چیزی به نام فرزند نیست، چیزی به نام دختر نیست، چیزی به نام پسر نیست، چیزی به نام شریک نیست فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ اسمِ بیمسمّاست، اسمِ بیمسمّا مجعولِ خیال است.
فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ برهانی که ندارید نه دلیل عقلی دارید نه دلیل نقلی ﴿إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ از نظر مسائل اندیشه و علم گرفتار مظنّهاید یک، از طرف انگیزه و گرایشهای عملی گرفتار هوای نفس هستید دو، نه در مسائل اندیشه عالمانه سخن میگویید، نه در مسائل انگیزه عاقلانه عمل میکنید ﴿إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ راجع به آن اصل اول ﴿وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ﴾ راجع به اصل دوم.
بعد از این در آیه 27 همان سورهٴ مبارکهٴ «نجم» دارد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلاَئِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنثَی﴾ نام مؤنث روی ملائکه میگذارند خیال میکنند دخترند اینها نه اینکه حالا دختر نیستند پسرند، قرآن درصدد بیان تجرّد فرشتههاست نه اینکه حالا شما دروغ میگویید اینها دختر نیستند بلکه پسرند تا بگویند نه، خدا هم پسر دارد یا اینها پسرند. قرآن نمیگوید که اینها دختر نیستند که میگوید اینها فرزندان خدا نیستند نه اینکه حالا اینها پسرند هم پسربودن را نفی میکند، هم دختربودن را نفی میکند برای اینکه اینها جسم نیستند، اینها بدن ندارند که یا اینچنین ساخته شده باشد یا آنچنان ساخته شده باشد که ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» بود.
بخشی از این مطالب در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» هست آیه نوزده سورهٴ «زخرف» فرمود: ﴿وَجَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً﴾ اینها بندگان خدایاند، فرزندان خدا نیستند، شرکای الهی نیستند شما که میگویید اینها دختراناند، مؤنثاند ﴿أَ شَهِدُوْا خَلْقَهُمْ﴾ دیدید خدا اینها را آفرید چطور آفرید ﴿سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ﴾، بنابراین اصلِ انوثت و ذکورت اینها را قرآن کریم نفی میکند.
در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» مشابه همین مطلب آمده است که فرشتگان مؤنث نیستند آیه 149 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است که ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ﴾ از آنها استفتا بکن یعنی اظهارنظر بکن، نظرِ اینها را بگیر این استفتا مخصوص جریان فقهی نیست فتوادادن مخصوص جریان فقهی نیست هر صاحبنظری وقتی که نظرش را اعلام کرد در صورتی که متخصّص کار باشد میگویند فتوا داد ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمْ الْبَنُونَ﴾، خب شما میگویید ما دارای پسرانیم و خدای سبحان دارای دختر است از آنها استفتا بکن ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِکَةَ إِنَاثاً﴾ مگر اینها مؤنثاند؟ آیه درصدد تکذیب اینها نیست که اینها مؤنث نیستند مذکرند هیچ جا ندارد که اینها مؤنث نیستند و مذکرند فرمود اصلاً اینها انوثت برنمیدارند ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِکَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ ٭ أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ حالا رفتند قسمت جامع را اصلاً خدا فرزند ندارد لذا حرف یهودی باطل است، حرف مسیحی باطل است، حرف مشرکان حجاز باطل است ﴿أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ٭ أَصْطَفَی الْبَنَاتِ عَلَی الْبَنِینَ﴾ که این همزه، همزهٴ قطع است وگرنه همزه باب افتعال، همزهٴ مکسوره است اصطفاست که فعل ماضی «إصْطفیَ» است اینجا ﴿أَصْطَفَی﴾ یعنی «أ إصفیٰ» خدای سبحان بنات را بر بنین یعنی همان طوری که در آیه محلّ بحث آمده برای خودش دختران را اختصاص داد آنها را برگزید و پسر را قبول نکرد این است معنایش؟ ﴿أَصْطَفَی الْبَنَاتِ عَلَی الْبَنِینَ ٭ مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ﴾ در آیه محلّ بحث این است که ﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِنَاثاً﴾ آن برجستهها را، آن صَفوهها را که به نظر شما پسر هست به شما اختصاص داد، دختر را هم برای شما، هم برای خود قرار داد اینکه نیست پس آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیه 153 آمده است مقابل این آیه محلّ بحث است ﴿أَصْطَفَی الْبَنَاتِ عَلَی الْبَنِینَ﴾ یعنی «أ إصطفیٰ» خدا بنات را بر بنین در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود اینها به زعم خودشان که فرشتگان را شرکای الهی میدانند و بناتالله میدانند اینها در حقیقت اناث را میخوانند چون اینها ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ هم بُتهای زمینی داشتند، هم بتهای آسمانی. بتهای زمینیشان همین سنگ و چوب بود که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ شامل حال آنهاست، بتهای آسمانیشان همین فرشتههاست حالا اقوام و قبایل و گروهها مختلف بودند.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 117 فرمود: ﴿إِن یَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثاً﴾ اینها به زعم خودشان که ملائکه را فرزندان خدا میدانند و شرکای الهی ـ معاذ الله ـ میپندارند اینها معتقدند اینها دخترند در حقیقت اینها اناث را میطلبند بعد به تحلیل عقلی میرسد میفرماید خیر، ﴿وَإِن یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَاناً مَرِیداً﴾ خب این را دیگر عوام را نمیفهمد، تودهٴ مردم نمیفهمد اینکه بتپرستاند خدای سبحان گاهی میفرماید او خدا واحد است، احد است، صمد است در این محدوده نیست که شما خیال میکنید این یک این را تودهٴ مردم نمیفهمد به همین تودهٴ مردم میفرماید که اینها که شما میپرستید کاری از آنها ساخته نیست این را میفهمد ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اینها را میفهمد. اینکه فرشتهها دختر نیستند این را هم تا حدودی میفهمد اما اینکه شما فقط دارید شیطان را عبادت میکنید نه بتها را این را نمیفهمد تحلیل میخواهد این را دیگر تودهٴ مردم نمیفهمند میفرمایند آنکه شما را فریب داده از توحید به شرک آورده شما به دنبال این فریبکار راه افتادید حرف او را گوش میدهید او شیطانِ متمرّد است شیطان به شما گفته این بتها را بپرستید برای اینکه شما دلیل عقلی که ندارید، دلیل نقلی هم که ندارید وگرنه ﴿لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ﴾ دیگر یا برهان عقلی ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» این بود دیگر نمونههایش هم قبلاً گذشت فرمود شما مطلبی که دارید یا با برهان عقلی باید این را حل کنید یا با برهان نقلی اگر نه دلیلِ عقلی دارید، نه دلیلِ نقلی دارید خب این سخن باطل است دیگر.
در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیه چهار این است ﴿قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ ﴿أَرَأَیْتُم﴾ یعنی «أخبرونی» به من گزارش بدهید این بتهایی که میپرستید آخر سند حرفتان چیست؟ ﴿أَرَأَیْتُم﴾ یعنی «أخبرونی» ﴿مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ یک، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ دو، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ شما اینکه این بتها را میپرستید برای چیست؟ بالأخره کاری باید کرده باشند دیگر یا باید خالق باشند که نیستند، یا باید شریکالخالق باشند که نیستند، اگر میگویید خالقاند یا شریکالخالقاند یک دلیل عقلی یا دلیل نقلی بیاورید ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ بگویید مثلاً در تورات نوشته، در صُحف ابراهیم نوشته، در زبور داود نوشته، در انجیل عیسی نوشته، اگر گفتید در کتابِ آسمانی این حرفها آمده ما قبول میکنیم، اگر دلیلِ نقلی ندارید، دلیلِ عقلی اقامه کنید باز هم ما قبول میکنیم، اما اگر نه دلیل عقلی داشتید، نه دلیل نقلی داشتید، خب ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ . فرمود: ﴿أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی﴾ یعنی «أخبرونی» ﴿مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ اینها چه کار کردند که شما حالا میخواهید اینها را بپرستید این یک، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ حالا یک وقت است کسی خالق نیست ولی شریکالخالق است.
از این جامعتر سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» است که آنجا چهار قسمت کرده و جزء جوامعالکلم آن قسمتهاست فرمود سِمَتی که برای این بتها هست که در اثر آن سِمت قداستی دارند نه بیش از این چهارتاست، نه کمتر از این چهارتا و همهٴ این چهارتا هم منتفی است اینها یا باید بالاستقلال مالک ذرّهای باشند در سماوات والارض که نیستند یا باید بالاشتراک در ذرّهای سهیم باشند که نیستند یا اگر استقلالاً مالک نیستند بالمشارکه مالک نیستند، بالمظاهره نقصی داشته باشند ﴿مَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾ یعنی اینها مظاهرند، ظهیرند، پشتوانهاند، پشتیبان خالقاند، دستیارند، کمکاند کاری در خلقت میکنند که از آن به عنوان ظهیر تعبیر کرده این هم که نیستند.
میماند مسئله شفاعت، شفاعت برای اهلبیت است خدا اجازه داده شما دلیل دارید که اینها شفیعاند شما که اینها را گرامی میدارید یا برای استقلال آنها در مالکیت است یا برای شرکت در مالکیت است یا برای مظاهره و دستیاری و پشتوانه و پشتیبان خلقتبودن است که «والتالی بأثرها باطل» میماند مسئله شفاعت، شفاعت اذن میخواهد خدا به انبیا و اولیا داده به اینها که اذن نداده که آن جزء جوامعالکلم است که از همه اینها جامعتر است در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» اما اینجا میفرماید شما یا دلیل عقلی بیاورید یا دلیل نقلی آخر چرا اینها را میپرستید ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾ یا خالق یا شریکالخالق این دو مطلب را یا با عقل ثابت کنید یا با نقل ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ یعنی قبل از این قرآن یک کتاب آسمانی بیاورید که در آن کتاب آسمانی نوشته شده باشد که اینها سهمی دارند، خب این دلیل نقلی است ما قبول میکنیم ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ یک علمِ مأثوری، برهانی، عقلپسندی ارائه کنید ما هم قبول میکنیم اما نه آن باشد نه این ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ﴾ .
بنابراین در این قست در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که فرمود: ﴿إِن یَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثاً﴾ تا اینجایش را توده مردم میفهمند، اما ﴿وَإِن یَدْعُونَ إِلَّا﴾ که حصر کرده ﴿إِلَّا شَیْطَاناً مَرِیداً﴾ را نمیفهمند انسان باید به او بگوید این فکری که در شما پیدا شده فکرِ عاقلانه و حکیمانه نیست اگر فکرِ عاقلانه و حکیمانه نبود منشأ فطرت ندارد یک، منشأ وحی آسمانی هم ندارد دو، اگر نه منشأ فطرت داشت، نه منشأ وحی آسمانی برخاسته از وساوس نفسانی است سه، آنکه این وساوس را میشوراند همان خنّاسی است که ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ چهار، پس شما حرف شیطان را دارید گوش میدهید پنج، پس ﴿وَإِن یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَاناً مَرِیداً﴾ این قابلِ فهم برای تودهٴ مردم نیست.
اما اینکه شما به دنبال اناث راه افتادید این قابل فهم است برای اینکه به زعم آنها جدال است دیگر جدال احسن است به زعم اینها ملائکه مؤنثاند و شما هم مؤنث را با اینکه برای خودتان نمیپسندید در حدّ ربوبیت نسبت به آنها فتوا دادید، خب ﴿أَفَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِنَاثاً إِنَّکُمْ لَتَقوُلُونَ قَوْلاً عَظِیماً﴾ حرفِ بسیار بدی است جزء گناهان کبیره همین است دیگر. بعد میفرماید: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ﴾ ما متصرّف کردیم، منقلب کردیم، متحوّل کردیم، به تعبیر جناب شیخ فریدالدین عطار فراز و فرود آوردیم، بالا بردیم، پایین آوردیم، در حدّ میانه حرف زدیم تا بفهمید ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هذَا الْقُرْآنِ لَیَذَّکَّرُوا﴾ آن هم ما مطلبِ جدیدی نیاوردیم همه اینها در نهان شما هست. ما این علومِ حوزوی و دانشگاهی که مقدور دیگران است چیزی به شما نگفتیم شما میتوانید این را یاد بگیرید که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ راهش هم فراوان است میتوانید چند سال درس بخوانید یاد بگیرید.
این لوحِ نانوشته است نسبت به این مطالب حوزوی و دانشگاهی اما معارف الهی نسبت به وحی، نسبت به نبوّت، نسبت به ولایت، نسبت به امامت، نسبت به توحید ما همه این سرمایه را در درونِ شما جاسازی کردیم این ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ این است ما شما را بیسرمایه خلق نکردیم این همه سرمایهها را ما به شما دادیم، انبیا را فرستادیم به عنوان معدنشناس که این سرمایهها را «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» این دفینهها را، این گنجینهها را دربیاورند به شما نشان بدهند بگویند شما این هستید، پس ما چیز جدیدی نمیخواهیم به شما بگوییم قبلاً هر چه میخواستیم بگوییم، گفتیم اینها تذکره است ﴿لَیَذَّکَّرُوا﴾ تا به یادتان بیاید.
این مثالها قبلاً گفته شد الآن این بچههای برای مهدکودک که مشغول سروصدا و جنجال و بازیاند هر کسی بیاید اسم یکی از این بچهها را در حال بازی ببرد گوش نمیدهد اما همین که مادرش آمد این اسمِ این بچه را برد این فوراً برمیگردد این صدا برای او آشناست.
انبیا صدایشان برای گوشِ جان ما آشناست، اگر ما حرفهای زشت به این گوش ندهیم این آیه حرفِ همانهاست برای ما آشناست همان که ما داریم آن را دارد میگوید خب این همه سروصدا میکنند همین که مادر آمده اسم بچه را برده این فوراً برمیگردد نگاه میکند دیگر میبیند این صدا، صدای آشناست ما اگر خوب گوش بدهیم این حرفها برای ما حرفهای آشناست. چندین آیه قرآن به عنوان ترجیعبند فرمود این تذکره است، تذکره است، تذکره است ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ آیا کسی هست که نظیر «هل من ناصر» آیا کسی هست که به یادش بیاید؟ مطلب جدیدی ذات اقدس الهی به ما یاد نمیدهد همه این آیات قرآنی برای شکوفا کردن آن سرمایهها درونی است ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾، ﴿هَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾، ﴿هَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ یعنی «هل من متذکّر» این فراوان است در آن ترجیعبند آیا کسی هست که یادش بیاید؟ آیا کسی هست که تذکر کند اینجا که فرمود: ﴿لَیَذَّکَّرُوا﴾ اما آنهایی که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ ، ﴿وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است