- 467
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 73 تا 79 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 73 تا 79 سوره اعراف"
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اجمالی از قصص بعضی از انبیا و امم بازگو میشود
در مواردی که خداوند از هلاکت قوم سخن به میان میآورد معمولاً نجات را قبل از هلاکت ذکر میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ٭ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا فَاذْکُرُوا آلاءَ اللّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی اْلأَرْضِ مُفْسِدینَ ٭ قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ٭ قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ ٭ فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ ٭ َفتَوَلّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحینَ﴾
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اجمالی از قصص بعضی از انبیا و امم بازگو شد تفسیر این قصص در سورهٴ «هود» ، «شعراء» و دیگر سور بازگو شد در مواردی که ذات اقدس الهی از هلاکت قوم سخن به میان میآورد معمولاً نجات را قبل از هلاک ذکر میکند چه در قصه نوح(سلام الله علیه) چه در قصه هود(سلام الله علیه) در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 64 که جریان نجات نوح و هلاکت قوم او به میان میآید نمیفرماید ما قوم او را هلاک کردیم و خود او را نجات دادیم بلکه نجات نوح و مؤمنین را اول ذکر میکند و هلاکت آن تبهکاران را بعد آیهٴ 64 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود ﴿فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا﴾ چه اینکه در جریان هود(سلام الله علیه) که نجات او مطرح است آیهٴ 72 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به این صورت بود ﴿فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا﴾ این بر اساس اصالت رحمت، سبقت رحمت و مانند آن آنچه که اصل است اول ذکر میشود و آنچه که فرع است بعد ذکر میشود و تنوین در ﴿بِرَحْمَةٍ﴾ هم تنوین تفخیم و تعظیم است که با یک رحمت خاصهای ما هود(سلام الله علیه) را نجات دادیم در جریان ثمود هم این چنین است قوم ثمود هم شبیه قوم عاد در همان منطقههای بین شام و یمن آنجا زندگی میکردند در آن رمل و از سرزمین پربرکتی برخوردار بودند هم منطقه قشلاقیشان مساعد بود و هم منطقه ییلاقیشان هم منطقه کشاورزیشان مساعد بود هم منطقه دامداریشان مساعد بود هم منطقه زمستانیشان که میخواستند در خانههای امن به سر ببرند آن طوری که المنار از برخی نقل میکند میگوید به اینکه اینها در تابستان در دشتهای وسیعی که زرخیز بود حاصل خیز بودند برای کشاورزی و دامداری آماده بود زندگی میکردند درآمد کسب میکردند زمستانها که نیازمند بودند یک خانه امن داشته باشند که از سیل و طوفان و تندباد و برف و باران محفوظ باشد در منطقههای کوهستانی زندگی میکردند خانههایی از کوه ساخته بودند شاید این تعبیر مورد نقد باشد بالأخره یا این طوری است که المنار از برخی نقل کرد که اینها زمستانها در خانهها و قصرهای کوهی زندگی میکردند که از سنگ ساخته میشد و میتراشیدند و آنجا دیگر سیلگیر نبود باران آزار نمیرساند و تابستانها در منطقههای دشتی به سر میبردند یا نه برابر معمول مسافرتهای ییلاقی و قشلاقی داشتند ییلاقی منطقه خنک و سردسیر است قشلاق منطقه معتدل و گرمسیر زمستانها در منطقه قشلاقی به سر میبردند تابستانها را در منطقه ییلاقی به هر تقدیر آنچه که از آیات سورهٴ «اعراف» و دیگر سور برمیآید این بود که اینها هم در دشت امکان تهیه قصر داشتند هم در کوه برای اینکه در همین آیهٴ 74 سورهٴ «اعراف» که محل بحث است آمده است که ﴿وَ بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ تَتَّخِذُونَ﴾ مباء یعنی منزل تبوء الدار یعنی جا برای زیستن فراهم کردن ﴿بَوَّأَکُمْ﴾ یعنی جای مناسب برای شما داده است زمین را برای شما قرارگاه خوبی قرار داد این غیر از آن قرارداد تکوینی است که زمین را برای همه ذلول قرار داد بلکه آن زمین مناسبی که شما زندگی میکنید از هر جهت فراهم کرده در بخشی از قصص این قوم آمده است که ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ یعنی امکان اینکه شما را عامر زمین قرار بدهد و زمین شما را به وسیله شما معمور بکند فراهم کرد هم راهنمایی کرد هم امر کرد هم امکانات را فراهم کرد که شما شدید مستعمر یعنی آبادکنندگان زمین ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ در این آیهٴ 74 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَ بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ تَتَّخِذُونَ﴾ یعنی آن زمینی که شما زندگی میکردید شما را آنجا مستقر کرد یک جایگاه مناسبی برای شما فراهم کرد آنگاه تبوئه و آمادهسازی آن زمین را به این صورت ذکر میکند نظیر آنچه که به حضرت ابراهیم فرمود: ﴿وَ إِذْ بَوَّأْنا ِلإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ﴾ یک جای مناسبی برای ساختن کعبه به ابراهیم نشان دادیم یک چنین جایی را میگویند تبوئه بَوَّأَ یعنی آماده کردن، مناسب دیدن و مانند آن فرمود: ﴿بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ دیگر بدون واو و فاء برای تفسیر تبوئه این چنین میگوید میفرماید: ﴿َتتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا﴾ زمین یک سهلی دارد یک جبلی آن دشت را میگویند سهل برای اینکه زیست در آنجا آسان است کشاورزی آسان است، کند و کاو آسان است، ساخت و ساز آسان است و مانند آن لذا میگویند سهل الارض در قبال جبل که سخت است ﴿َتتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا﴾ این ﴿تَنْحِتُونَ الْجِبَال﴾ به قرینه ﴿مِن سُهُولِهَا﴾ نه یعنی تمام کوهها را شما کاخ میسازید بلکه ﴿تنحتون الجبال بیوتا﴾ به دلیل اینکه فرمود: ﴿َتتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا﴾ نه همه جبال چه اینکه همه دشت را اینها خانه نمیساختند همه کوه هم خانه نمیساختند بلکه بعضی از قسمتهای دشت را قصر میساختند و برخی از قسمتهای جبال را هم اینها قصر میساختند برای ییلاق و قشلاق خب یک چنین امکانات خوبی خدا به اینها داده است و به جای اینکه اینها در برابر نعم الهی متشکر و شاکر باشند سر از استکبار و تمرد درآوردند در قرآن کریم از متمکنین مالزده تعبیر میکند به اینکه ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾ به جای اینکه دارای فرزند و نعم است شاکر باشد کفران نعمت کرده است چرا مستکبرانه به سر برد؟ ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾ با اینکه ما او را مال دادیم فرزندان فراوان دادیم باید شاکر و متشکر باشد اینها هم ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾ به جای شکر استکبار کردند.
مطلب دیگر آن است که این تعبیر نباید یک گوشهای از قرآن گرفته بشود گوشه دیگر ترک بشود میشود در رسانههای گروهی در نوشتهها در گفتارها گفت برادران هموطن عیب ندارد انسان از اهل کتاب، از کسانی که مسلمان نیستند، از کسانی که موحّد نیستند بگوید برادران هموطن به دلیل اینکه انبیا از کفار هم به عنوان برادر یاد کردند اما در کنارش موضعگیری اعتقادی داشتند، نصیحت داشتند، اقامه برهان داشتند، دعوت داشتند، محکوم کردن موضع فکری آنها را داشتند البته ذات اقدس الهی درباره قوم عاد فرمود ما برادرشان را که هود بود برای هدایت آنها فرستادیم یا قوم ثمود که کافر بودند فرمود برادرشان صالح را فرستادیم این تعبیر اینچنین نیست که کسی بگوید کافران برادران هموطن ما هستند و دیگر هیچ اگر بگوییم آنها برادران هموطن ما هستند سخنی است حق اما آن موضعگیریهای اعتقادی، اخلاقی هم باید در کنارش باشد یعنی اگر مثل هود(سلام الله علیه) باشد مانعی ندارد مثل صالح(سلام الله علیه) باشد مانعی ندارد که از کفار به عنوان برادر مرز و بوم و خاک یاد میکنند اما هدایتشان هم میکنند دعوتشان هم میکنند راهنماییشان هم میکنند و تخطئه فکری هم دارند و مانند آن ﴿وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ این چنین خوب است ﴿ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ جریان صالح(سلام الله علیه) مثل هود و مثل نوح(سلام الله علیهما) یک مشترکاتی دارد که دعوت به توحید است اقامه برهان است و مانند آن ﴿یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ این بینه همان آن ناقه صالح است که معجزه بودن او روشن است لذا قرآن کریم گاهی از ناقه صالح به عنوان ﴿نَاقَةُ اللّهِ﴾ یاد میکند گاهی به عنوان بینه یاد میکند گاهی به عنوان مبصره یاد میکند یعنی یک آیه روشن ﴿وَ آتَیْنا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ یعنی «آیةً مبصرةً» یک آیه روشنی است و روشنگر مبصر بودن، بینه بودن باعث میشود که این شرافتی پیدا بکند و بشود ﴿نَاقَةُ اللّهِ﴾ ﴿فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها﴾ چون به اعجاز الهی و بدون جریان عادی خلق شده است شده ﴿نَاقَةُ اللّهِ﴾ و روی شرافتی که داشت شده ﴿نَاقَةُ اللّهِ﴾ نظیر اینکه کعبه را میگویند بیتالله حالا ببینیم این طبق جریان غیرعادی بود یا آنچه را که المنار میپندارد و احتمال میدهد جریان عادی بود ﴿قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ﴾ هم این مادهاش نشانه عظمت اوست یعنی آیةٌ بینه چیز مبهمی نیست و هم تنوین او نشانه تعظیم و تفخیم است و هم اضافهاش به الله نشانه تکریم است «بینة من ربکم» این سه جهات تعظیم در اوست یکی ماده بین بودن یکی تنوین تعظیم داشتن یکی اسناد به ذات اقدس الهی دادن که از طرف خداست و چهارم اینکه فرمود: ﴿هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ﴾ هم از طرف خداست من نقشی ندارم فقط دعای پیامبر مستجاب است و هم اینکه این اضافه تشریفی دارد ﴿هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ﴾ این را خدا آیه قرار داد باز هم کلمه آیه را اینجا ذکر فرمود که شاید جهت پنجم باشد این آیه مستقیماً در بدو امر نبود این چنین نبود که صالح(سلام الله علیه) که آمده با معجزه همراه بوده است بلکه بعد از یک مدتی که قوم ثمود از او معجزه طلب کردهاند وجود مبارک صالح از ذات اقدس الهی درخواست کرد معجزهای پدید آمد آیهٴ 142 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلینَ﴾ چون حرف همه انبیا را تکذیب کردند ﴿اذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلا تَتَّقُونَ ٭ اِنّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ ٭ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ٭ وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلیٰ رَبِّ الْعالَمینَ ﴾ ﴿أَتُتْرَکُونَ فی ما هاهُنا آمِنینَ﴾ شما فکر کردید که همیشه ماندنی هستید همین طوری شما را رها میکنند در کمال امن هستید؟ ﴿فی جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ﴾ باغهای فراوانی دارید چشمههای فراوانی دارید این تقسیم آب بین ناقه صالح و بین خود مردم ثمود شاید در مواقع کمآبی بوده است نه مواقع پرآبی آنها چون دارای چشمههای فراوانی بودند ﴿وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضیمٌ﴾ این از نظر مسائل کشاورزی ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ﴾ آن آیاتی که دیروز در جریان قوم عاد خوانده شد مربوط به ثمود است ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا فارِهینَ﴾ این بیانگر آن است که آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» محل بحث است ﴿وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالِ بُیُوتًا﴾ یعنی «تنحتون من الجبال» به دلیل آیه سورهٴ «شوری» ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ٭ وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ﴾ مسرفین همین مستکبریناند که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» محل بحث است ﴿الَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ ٭ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ ٭ ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ خب این درخواست ناقه و معجزه این بعد از یک سلسله مناظرات و مهاجهها بود نه اینکه وجود مبارکه صالح در طلیعه امر همراه با دعوی نبوت معجزه آورده باشد این چنین نیست پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) همراه با نبوت معجزه آورد و آن وحی اوست و آن کلام اوست خود این کلام معجزه بود موسای کلیم(سلام الله علیه) برای اینکه به طرف قوم عنود و لجوج یهود اعزام شده بود اسرائیل اصلاً با معجزه مسلح شد فرمود: ﴿قالَ قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسیٰ﴾ حالا برو هم با عصا رفت هم با ید بیضا اما صالح(سلام الله علیه) این چنین نبود که وقتی دعوت میکرد با ناقه آمده باشد در سورهٴ «شعراء» پیداست به اینکه آنها اول مطالبه معجزه کردند آنگاه طبق آیهٴ 154 به بعد همان سورهٴ «شعراء» که آنها گفتند ﴿فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ آنگاه صالح(سلام الله علیه) فرمود: ﴿قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ٭ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ که در محل بحث ﴿أَلِیمٌ﴾ است در سورهٴ «شعراء» ﴿عَظِیمٌ﴾ ولی همین قصه که در جریان سورهٴ مبارکهٴ «هود» آمده است به این صورت است در سورهٴ «هود» آیهٴ 61 به بعد این چنین است: ﴿وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ او شما را آفرید و از زمین ناشی کرد که شما نشئت گرفته از زمین هستید و زمین را یعنی این منطقه زیست شما را جزء مستعمرات شما قرار داد شما آباد میکنید معمور کردید دشتتان پربرکت هست قصرها ساختید ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ توفیقی داد که شما عامر باشید زمینتان معمور باشد ﴿فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبّی قَریبٌ مُجیبٌ﴾ آنگاه همان مستکبران به صالح(سلام الله علیه) گفتند: ﴿قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفی شَکِّ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُریبٍ﴾ تو از در آن امانت و هوش و نبوغی که داشتی ما به تو امیدها بسته بودیم تو الآن آمدی همه سنن قبلی ما را ابطال کردی ما شک داریم در صحت دعوت تو ﴿قالَ یا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبّی وَ آتانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیرٍ﴾ حالا اگر من معجزه بیاورم از طرف ذات اقدس الهی شکتان برطرف خواهد شد ﴿وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ﴾ پس یک مرحله شک است یک مرحله درخواست معجزه است یک مرحله معجزه آوردن است اینچنین نیست که وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) همراه همزمان با دعوت ناقه هم همراهش بوده است منتها سورهٴ «هود» و سورهٴ «شعراء» که قبلاً تدوین شد به صورت مبسوط جمعبندی شدهاش در سوره محل بحث است یعنی سورهٴ «اعراف» و این اجمال بعد از آن تفصیل است گاهی اجمال قبل از تفضیل است به عنوان متن گاهی اجمال بعد از تفضیل است به عنوان جمع بندی و فضلکة البحث این از آن قبیل است خب بعد از اینکه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) هشدار داد فرمود اولاً کاری با شما ندارد ملک کسی هم نیست و در ملک کسی هم تغذیه نمیکند فی أَرْضِ اللّهِ تغذیه میکند نه زمین برای خداست خوب همه زمینها برای خداست حتی آنچه که شما دارید هم برای خداست ولی فعلاً او در جایی میچرد که مزاحم کسی نیست در باغ کسی راغ کسی در مزرعه کسی که نمیرود شیرش را هم که طبق نقل گفتند دیگران بهره میبردند ﴿وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ﴾ همین قوم عادی را که هود(سلام الله علیه) به آنها گفت که شما از جریان قوم نوح عبرت بگیرید موعظه بپذیرید عبرت نگرفتند خودشان عبرت شدند برای قوم ثمود ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ﴾ وجود مبارک هود در آیهٴ 69 سورهٴ «اعراف» به قوم خود که عاد باشند فرمود: ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ﴾ الآن صالح(سلام الله علیه) به قومش که ثمود باشد میفرماید که ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ﴾ به ما هم در تعبیرات دینی ائمه(علیهم السلام) دستور میدادند که شما تا میتوانید متعظ باشید از حوادث دیگران نه اینکه خدای ناکرده یک رخداد تلخی برای شما اتفاق بیفتد که عبرت دیگران قرار بگیرید ﴿وَ بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا فَاذْکُرُوا آلاءَ اللّهِ﴾ اینها همه نعم الهی است ﴿وَ لا تَعْثَوْا فِی اْلأَرْضِ مُفْسِدینَ﴾ این ماده عثی و عیث که یکی ناقص است و دیگری اجوف یکی اجوف یایی است یکی ناقص واوی قبلاً بحث شد یا آن هم ناقص یایی است بحث شد منتها یکی مربوط به فساد ظاهری است و دیگری مربوط به فساد باطنی است این عثی که فساد است در این گونه از موارد زیاد به کار میرود ﴿وَ لا تَعْثَوْا فِی اْلأَرْضِ مُفْسِدینَ﴾ این یک حال مؤکده است یعنی فساد نکنید در حالی که مفسدید این حال مؤکده فعل منفی است و منهی این نصیحت خالصانه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) که فرمود من نصیحت کردم ﴿وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحینَ﴾ ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ﴾ گاهی تعبیر این است که ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ کفروا مِنْ قَوْمِهِ﴾ نظیر آنچه که در جریان قوم عاد گذشت آیهٴ 66 سورهٴ «اعراف» همین سورهٴ ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ﴾ اینجا که جریان قوم ثمود است فرمود: ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ﴾ گاهی کفر یک کفر انفرادی است که نمیپذیرند گاهی با استکبار همراه است اینجا چون در قبال استضعاف است این گروه مستکبر نه تنها در برابر صالح(سلام الله علیه) به مقابله پرداختند بلکه نسبت به مؤمنین و قوم مستضعفی که به وجود مبارک حضرت صالح ایمان آوردند در برابر آنها هم پرخاشگری کردند ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا﴾ در آیه سورهٴ «نمل» که ﴿وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَیٰ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ آنجا بزرگان معنا کردند که اینها بزرگان در ملکوت ارض هستند گرچه در زمین مستضعف هستند ﴿وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَیٰ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ اما فی السماء اینها عظیماند در اینگونه از موارد دیگر کلمه فیالارض ذکر نشده است روی قرینهای که همراهی این لفظ را به عهده دارد فرمود اینها را ضعیف شمردند مثل اینکه هارون(سلام الله علیه) به موسی(سلام الله علیه) گفت که به برادرش گفت به اینکه ﴿لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی﴾ ﴿ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی﴾ حرف مرا گوش ندادند مرا ضعیف تلقی کردند ﴿اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی﴾ اینجا هم مستکبرین نسبت به مستضعفین که به صالح(سلام الله علیه) ایمان آوردند این چنین گفتند: ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ﴾ یعنی از قوم صالح(سلام الله علیه) ﴿أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ﴾ ﴿أَتَعْلَمُونَ﴾ شما باور کردید شما میدانید این استفهام، استفهام انکاری است یعنی شما از کجا میدانید که او پیغمبر است ایمان آوردید ﴿أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ﴾ آنها که مؤمنین بودند و مستضعف بودند ﴿قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ﴾ ﴿قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ﴾ خب این کفر نسبت به اصل شریعت است و استکبار نسبت به داعی شریعت و متدینین به آن شریعت و نشانه استکبارشان هم این است که با اینکه صالح(سلام الله علیه) فرمود با آن تعبیرات پنجگانهای که نشانه عظمت مطلب است ﴿قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ﴾ که در بینه دو قسمت بود یکی اینکه و مادتها این کلمه و مادتها نشانه عظمت بود یکی آن تنوینش سوم اینکه از ناحیه رب است چهارم اینکه ﴿هذِهِ ناقَةُ اللّهِ﴾ است پنجم اینکه ﴿لَکُمْ آیَةً﴾ است این تعبیرات تأکیدآمیز را آنها نادیده گرفتند ﴿فَعَقَرُوها﴾ پی کردند این ناقه را اگر کسی نحر کند یا با تیراندازی ناقهای را از پا درآورد در هر دو حال عقر است یا با شمشیر او را از پا دربیاورد عقر است ﴿فَعَقَرُوا النّاقَةَ﴾ البته همگان شمشیر نکشیدند ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها ٭ فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها ٭ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها﴾ ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها﴾ آن اشقا بود که عقر کرده است دیگران چون راضی بودند به کار آن اشقا قرآن کریم عقر را به همه اسناد داد ﴿فَعَقَرُوها﴾ که همه عقر نکردند به دلیل اینکه فرمود: ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها﴾ ﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها﴾ همه عقر نکردند یکی عقر کرد به دلیل اینکه در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَر﴾ نه عقروا آن کسی که مسئول تیراندازی بود او تیر انداخت هم اشقا مفرد است هم در بخش دیگر که فرمود: ﴿صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَر﴾ مفرد است ولی چون از طرف این گروه بود همگان به این کار راضی بودند قرآن به همگان اسناد میدهد «انما یجمع الناس الرضا و السخط» ﴿فَعَقَرُوها﴾ ﴿وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ﴾ این عتو این سرکشی چون معنای تعدی و استکبار را در خود اشراف شده دارد لذا با کلمه عن به کار رفت ﴿وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ﴾ این تعدوا همان وعدی است که اعم از وعده و وعید است همان حرفی که قوم نوح به نوح گفتند همان حرفی که عاد به هود گفتند که در آیهٴ هفتاد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که بحثش گذشت ﴿فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ اینها هم گفتند آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ﴾ اینها را به زانو درآورد جاثم یعنی به زانو درآمده ما هم در تعبیرات فارسی داریم که به زانو درآورد نه اینکه حالا اینها افتادند خوابیده بودند همین که برخاستند روی زانو نشستند سقف آمد روی آنها لازم نیست که بلند شده باشند و روی زانو نشسته باشند که جاثم یعنی به زانو درآمده کنایه از آن ذلت است حالا خوابیده باشد سقف رویش آمده باشد نشسته باشد هنوز برنخاست یا برخاست در حد نیم خیز در حد زانو بود یا برخاست و ایستاد و سقف آمد رویش در همه این حالات صادق است بگوییم فلان قوم را خدا به زانو درآورد.
«والحمد لله رب العالمین»
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اجمالی از قصص بعضی از انبیا و امم بازگو میشود
در مواردی که خداوند از هلاکت قوم سخن به میان میآورد معمولاً نجات را قبل از هلاکت ذکر میشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ٭ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا فَاذْکُرُوا آلاءَ اللّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی اْلأَرْضِ مُفْسِدینَ ٭ قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ٭ قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ ٭ فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ ٭ َفتَوَلّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحینَ﴾
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اجمالی از قصص بعضی از انبیا و امم بازگو شد تفسیر این قصص در سورهٴ «هود» ، «شعراء» و دیگر سور بازگو شد در مواردی که ذات اقدس الهی از هلاکت قوم سخن به میان میآورد معمولاً نجات را قبل از هلاک ذکر میکند چه در قصه نوح(سلام الله علیه) چه در قصه هود(سلام الله علیه) در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 64 که جریان نجات نوح و هلاکت قوم او به میان میآید نمیفرماید ما قوم او را هلاک کردیم و خود او را نجات دادیم بلکه نجات نوح و مؤمنین را اول ذکر میکند و هلاکت آن تبهکاران را بعد آیهٴ 64 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود ﴿فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا﴾ چه اینکه در جریان هود(سلام الله علیه) که نجات او مطرح است آیهٴ 72 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به این صورت بود ﴿فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا﴾ این بر اساس اصالت رحمت، سبقت رحمت و مانند آن آنچه که اصل است اول ذکر میشود و آنچه که فرع است بعد ذکر میشود و تنوین در ﴿بِرَحْمَةٍ﴾ هم تنوین تفخیم و تعظیم است که با یک رحمت خاصهای ما هود(سلام الله علیه) را نجات دادیم در جریان ثمود هم این چنین است قوم ثمود هم شبیه قوم عاد در همان منطقههای بین شام و یمن آنجا زندگی میکردند در آن رمل و از سرزمین پربرکتی برخوردار بودند هم منطقه قشلاقیشان مساعد بود و هم منطقه ییلاقیشان هم منطقه کشاورزیشان مساعد بود هم منطقه دامداریشان مساعد بود هم منطقه زمستانیشان که میخواستند در خانههای امن به سر ببرند آن طوری که المنار از برخی نقل میکند میگوید به اینکه اینها در تابستان در دشتهای وسیعی که زرخیز بود حاصل خیز بودند برای کشاورزی و دامداری آماده بود زندگی میکردند درآمد کسب میکردند زمستانها که نیازمند بودند یک خانه امن داشته باشند که از سیل و طوفان و تندباد و برف و باران محفوظ باشد در منطقههای کوهستانی زندگی میکردند خانههایی از کوه ساخته بودند شاید این تعبیر مورد نقد باشد بالأخره یا این طوری است که المنار از برخی نقل کرد که اینها زمستانها در خانهها و قصرهای کوهی زندگی میکردند که از سنگ ساخته میشد و میتراشیدند و آنجا دیگر سیلگیر نبود باران آزار نمیرساند و تابستانها در منطقههای دشتی به سر میبردند یا نه برابر معمول مسافرتهای ییلاقی و قشلاقی داشتند ییلاقی منطقه خنک و سردسیر است قشلاق منطقه معتدل و گرمسیر زمستانها در منطقه قشلاقی به سر میبردند تابستانها را در منطقه ییلاقی به هر تقدیر آنچه که از آیات سورهٴ «اعراف» و دیگر سور برمیآید این بود که اینها هم در دشت امکان تهیه قصر داشتند هم در کوه برای اینکه در همین آیهٴ 74 سورهٴ «اعراف» که محل بحث است آمده است که ﴿وَ بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ تَتَّخِذُونَ﴾ مباء یعنی منزل تبوء الدار یعنی جا برای زیستن فراهم کردن ﴿بَوَّأَکُمْ﴾ یعنی جای مناسب برای شما داده است زمین را برای شما قرارگاه خوبی قرار داد این غیر از آن قرارداد تکوینی است که زمین را برای همه ذلول قرار داد بلکه آن زمین مناسبی که شما زندگی میکنید از هر جهت فراهم کرده در بخشی از قصص این قوم آمده است که ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ یعنی امکان اینکه شما را عامر زمین قرار بدهد و زمین شما را به وسیله شما معمور بکند فراهم کرد هم راهنمایی کرد هم امر کرد هم امکانات را فراهم کرد که شما شدید مستعمر یعنی آبادکنندگان زمین ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ در این آیهٴ 74 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿وَ بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ تَتَّخِذُونَ﴾ یعنی آن زمینی که شما زندگی میکردید شما را آنجا مستقر کرد یک جایگاه مناسبی برای شما فراهم کرد آنگاه تبوئه و آمادهسازی آن زمین را به این صورت ذکر میکند نظیر آنچه که به حضرت ابراهیم فرمود: ﴿وَ إِذْ بَوَّأْنا ِلإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ﴾ یک جای مناسبی برای ساختن کعبه به ابراهیم نشان دادیم یک چنین جایی را میگویند تبوئه بَوَّأَ یعنی آماده کردن، مناسب دیدن و مانند آن فرمود: ﴿بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾ دیگر بدون واو و فاء برای تفسیر تبوئه این چنین میگوید میفرماید: ﴿َتتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا﴾ زمین یک سهلی دارد یک جبلی آن دشت را میگویند سهل برای اینکه زیست در آنجا آسان است کشاورزی آسان است، کند و کاو آسان است، ساخت و ساز آسان است و مانند آن لذا میگویند سهل الارض در قبال جبل که سخت است ﴿َتتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا﴾ این ﴿تَنْحِتُونَ الْجِبَال﴾ به قرینه ﴿مِن سُهُولِهَا﴾ نه یعنی تمام کوهها را شما کاخ میسازید بلکه ﴿تنحتون الجبال بیوتا﴾ به دلیل اینکه فرمود: ﴿َتتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا﴾ نه همه جبال چه اینکه همه دشت را اینها خانه نمیساختند همه کوه هم خانه نمیساختند بلکه بعضی از قسمتهای دشت را قصر میساختند و برخی از قسمتهای جبال را هم اینها قصر میساختند برای ییلاق و قشلاق خب یک چنین امکانات خوبی خدا به اینها داده است و به جای اینکه اینها در برابر نعم الهی متشکر و شاکر باشند سر از استکبار و تمرد درآوردند در قرآن کریم از متمکنین مالزده تعبیر میکند به اینکه ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾ به جای اینکه دارای فرزند و نعم است شاکر باشد کفران نعمت کرده است چرا مستکبرانه به سر برد؟ ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾ با اینکه ما او را مال دادیم فرزندان فراوان دادیم باید شاکر و متشکر باشد اینها هم ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ﴾ به جای شکر استکبار کردند.
مطلب دیگر آن است که این تعبیر نباید یک گوشهای از قرآن گرفته بشود گوشه دیگر ترک بشود میشود در رسانههای گروهی در نوشتهها در گفتارها گفت برادران هموطن عیب ندارد انسان از اهل کتاب، از کسانی که مسلمان نیستند، از کسانی که موحّد نیستند بگوید برادران هموطن به دلیل اینکه انبیا از کفار هم به عنوان برادر یاد کردند اما در کنارش موضعگیری اعتقادی داشتند، نصیحت داشتند، اقامه برهان داشتند، دعوت داشتند، محکوم کردن موضع فکری آنها را داشتند البته ذات اقدس الهی درباره قوم عاد فرمود ما برادرشان را که هود بود برای هدایت آنها فرستادیم یا قوم ثمود که کافر بودند فرمود برادرشان صالح را فرستادیم این تعبیر اینچنین نیست که کسی بگوید کافران برادران هموطن ما هستند و دیگر هیچ اگر بگوییم آنها برادران هموطن ما هستند سخنی است حق اما آن موضعگیریهای اعتقادی، اخلاقی هم باید در کنارش باشد یعنی اگر مثل هود(سلام الله علیه) باشد مانعی ندارد مثل صالح(سلام الله علیه) باشد مانعی ندارد که از کفار به عنوان برادر مرز و بوم و خاک یاد میکنند اما هدایتشان هم میکنند دعوتشان هم میکنند راهنماییشان هم میکنند و تخطئه فکری هم دارند و مانند آن ﴿وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ﴾ این چنین خوب است ﴿ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ جریان صالح(سلام الله علیه) مثل هود و مثل نوح(سلام الله علیهما) یک مشترکاتی دارد که دعوت به توحید است اقامه برهان است و مانند آن ﴿یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ این بینه همان آن ناقه صالح است که معجزه بودن او روشن است لذا قرآن کریم گاهی از ناقه صالح به عنوان ﴿نَاقَةُ اللّهِ﴾ یاد میکند گاهی به عنوان بینه یاد میکند گاهی به عنوان مبصره یاد میکند یعنی یک آیه روشن ﴿وَ آتَیْنا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبْصِرَةً﴾ یعنی «آیةً مبصرةً» یک آیه روشنی است و روشنگر مبصر بودن، بینه بودن باعث میشود که این شرافتی پیدا بکند و بشود ﴿نَاقَةُ اللّهِ﴾ ﴿فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها﴾ چون به اعجاز الهی و بدون جریان عادی خلق شده است شده ﴿نَاقَةُ اللّهِ﴾ و روی شرافتی که داشت شده ﴿نَاقَةُ اللّهِ﴾ نظیر اینکه کعبه را میگویند بیتالله حالا ببینیم این طبق جریان غیرعادی بود یا آنچه را که المنار میپندارد و احتمال میدهد جریان عادی بود ﴿قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ﴾ هم این مادهاش نشانه عظمت اوست یعنی آیةٌ بینه چیز مبهمی نیست و هم تنوین او نشانه تعظیم و تفخیم است و هم اضافهاش به الله نشانه تکریم است «بینة من ربکم» این سه جهات تعظیم در اوست یکی ماده بین بودن یکی تنوین تعظیم داشتن یکی اسناد به ذات اقدس الهی دادن که از طرف خداست و چهارم اینکه فرمود: ﴿هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ﴾ هم از طرف خداست من نقشی ندارم فقط دعای پیامبر مستجاب است و هم اینکه این اضافه تشریفی دارد ﴿هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ﴾ این را خدا آیه قرار داد باز هم کلمه آیه را اینجا ذکر فرمود که شاید جهت پنجم باشد این آیه مستقیماً در بدو امر نبود این چنین نبود که صالح(سلام الله علیه) که آمده با معجزه همراه بوده است بلکه بعد از یک مدتی که قوم ثمود از او معجزه طلب کردهاند وجود مبارک صالح از ذات اقدس الهی درخواست کرد معجزهای پدید آمد آیهٴ 142 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است ﴿کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلینَ﴾ چون حرف همه انبیا را تکذیب کردند ﴿اذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلا تَتَّقُونَ ٭ اِنّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ ٭ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ٭ وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلیٰ رَبِّ الْعالَمینَ ﴾ ﴿أَتُتْرَکُونَ فی ما هاهُنا آمِنینَ﴾ شما فکر کردید که همیشه ماندنی هستید همین طوری شما را رها میکنند در کمال امن هستید؟ ﴿فی جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ﴾ باغهای فراوانی دارید چشمههای فراوانی دارید این تقسیم آب بین ناقه صالح و بین خود مردم ثمود شاید در مواقع کمآبی بوده است نه مواقع پرآبی آنها چون دارای چشمههای فراوانی بودند ﴿وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضیمٌ﴾ این از نظر مسائل کشاورزی ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ﴾ آن آیاتی که دیروز در جریان قوم عاد خوانده شد مربوط به ثمود است ﴿وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا فارِهینَ﴾ این بیانگر آن است که آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» محل بحث است ﴿وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالِ بُیُوتًا﴾ یعنی «تنحتون من الجبال» به دلیل آیه سورهٴ «شوری» ﴿فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطیعُونِ ٭ وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ﴾ مسرفین همین مستکبریناند که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» محل بحث است ﴿الَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی اْلأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ ٭ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ ٭ ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ خب این درخواست ناقه و معجزه این بعد از یک سلسله مناظرات و مهاجهها بود نه اینکه وجود مبارکه صالح در طلیعه امر همراه با دعوی نبوت معجزه آورده باشد این چنین نیست پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) همراه با نبوت معجزه آورد و آن وحی اوست و آن کلام اوست خود این کلام معجزه بود موسای کلیم(سلام الله علیه) برای اینکه به طرف قوم عنود و لجوج یهود اعزام شده بود اسرائیل اصلاً با معجزه مسلح شد فرمود: ﴿قالَ قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسیٰ﴾ حالا برو هم با عصا رفت هم با ید بیضا اما صالح(سلام الله علیه) این چنین نبود که وقتی دعوت میکرد با ناقه آمده باشد در سورهٴ «شعراء» پیداست به اینکه آنها اول مطالبه معجزه کردند آنگاه طبق آیهٴ 154 به بعد همان سورهٴ «شعراء» که آنها گفتند ﴿فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ﴾ آنگاه صالح(سلام الله علیه) فرمود: ﴿قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ٭ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾ که در محل بحث ﴿أَلِیمٌ﴾ است در سورهٴ «شعراء» ﴿عَظِیمٌ﴾ ولی همین قصه که در جریان سورهٴ مبارکهٴ «هود» آمده است به این صورت است در سورهٴ «هود» آیهٴ 61 به بعد این چنین است: ﴿وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ او شما را آفرید و از زمین ناشی کرد که شما نشئت گرفته از زمین هستید و زمین را یعنی این منطقه زیست شما را جزء مستعمرات شما قرار داد شما آباد میکنید معمور کردید دشتتان پربرکت هست قصرها ساختید ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها﴾ توفیقی داد که شما عامر باشید زمینتان معمور باشد ﴿فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبّی قَریبٌ مُجیبٌ﴾ آنگاه همان مستکبران به صالح(سلام الله علیه) گفتند: ﴿قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفی شَکِّ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُریبٍ﴾ تو از در آن امانت و هوش و نبوغی که داشتی ما به تو امیدها بسته بودیم تو الآن آمدی همه سنن قبلی ما را ابطال کردی ما شک داریم در صحت دعوت تو ﴿قالَ یا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبّی وَ آتانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیرٍ﴾ حالا اگر من معجزه بیاورم از طرف ذات اقدس الهی شکتان برطرف خواهد شد ﴿وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ﴾ پس یک مرحله شک است یک مرحله درخواست معجزه است یک مرحله معجزه آوردن است اینچنین نیست که وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) همراه همزمان با دعوت ناقه هم همراهش بوده است منتها سورهٴ «هود» و سورهٴ «شعراء» که قبلاً تدوین شد به صورت مبسوط جمعبندی شدهاش در سوره محل بحث است یعنی سورهٴ «اعراف» و این اجمال بعد از آن تفصیل است گاهی اجمال قبل از تفضیل است به عنوان متن گاهی اجمال بعد از تفضیل است به عنوان جمع بندی و فضلکة البحث این از آن قبیل است خب بعد از اینکه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) هشدار داد فرمود اولاً کاری با شما ندارد ملک کسی هم نیست و در ملک کسی هم تغذیه نمیکند فی أَرْضِ اللّهِ تغذیه میکند نه زمین برای خداست خوب همه زمینها برای خداست حتی آنچه که شما دارید هم برای خداست ولی فعلاً او در جایی میچرد که مزاحم کسی نیست در باغ کسی راغ کسی در مزرعه کسی که نمیرود شیرش را هم که طبق نقل گفتند دیگران بهره میبردند ﴿وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ﴾ همین قوم عادی را که هود(سلام الله علیه) به آنها گفت که شما از جریان قوم نوح عبرت بگیرید موعظه بپذیرید عبرت نگرفتند خودشان عبرت شدند برای قوم ثمود ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ﴾ وجود مبارک هود در آیهٴ 69 سورهٴ «اعراف» به قوم خود که عاد باشند فرمود: ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ﴾ الآن صالح(سلام الله علیه) به قومش که ثمود باشد میفرماید که ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ﴾ به ما هم در تعبیرات دینی ائمه(علیهم السلام) دستور میدادند که شما تا میتوانید متعظ باشید از حوادث دیگران نه اینکه خدای ناکرده یک رخداد تلخی برای شما اتفاق بیفتد که عبرت دیگران قرار بگیرید ﴿وَ بَوَّأَکُمْ فِی اْلأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا فَاذْکُرُوا آلاءَ اللّهِ﴾ اینها همه نعم الهی است ﴿وَ لا تَعْثَوْا فِی اْلأَرْضِ مُفْسِدینَ﴾ این ماده عثی و عیث که یکی ناقص است و دیگری اجوف یکی اجوف یایی است یکی ناقص واوی قبلاً بحث شد یا آن هم ناقص یایی است بحث شد منتها یکی مربوط به فساد ظاهری است و دیگری مربوط به فساد باطنی است این عثی که فساد است در این گونه از موارد زیاد به کار میرود ﴿وَ لا تَعْثَوْا فِی اْلأَرْضِ مُفْسِدینَ﴾ این یک حال مؤکده است یعنی فساد نکنید در حالی که مفسدید این حال مؤکده فعل منفی است و منهی این نصیحت خالصانه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) که فرمود من نصیحت کردم ﴿وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحینَ﴾ ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ﴾ گاهی تعبیر این است که ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ کفروا مِنْ قَوْمِهِ﴾ نظیر آنچه که در جریان قوم عاد گذشت آیهٴ 66 سورهٴ «اعراف» همین سورهٴ ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ﴾ اینجا که جریان قوم ثمود است فرمود: ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ﴾ گاهی کفر یک کفر انفرادی است که نمیپذیرند گاهی با استکبار همراه است اینجا چون در قبال استضعاف است این گروه مستکبر نه تنها در برابر صالح(سلام الله علیه) به مقابله پرداختند بلکه نسبت به مؤمنین و قوم مستضعفی که به وجود مبارک حضرت صالح ایمان آوردند در برابر آنها هم پرخاشگری کردند ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا﴾ در آیه سورهٴ «نمل» که ﴿وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَیٰ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ آنجا بزرگان معنا کردند که اینها بزرگان در ملکوت ارض هستند گرچه در زمین مستضعف هستند ﴿وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَیٰ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ اما فی السماء اینها عظیماند در اینگونه از موارد دیگر کلمه فیالارض ذکر نشده است روی قرینهای که همراهی این لفظ را به عهده دارد فرمود اینها را ضعیف شمردند مثل اینکه هارون(سلام الله علیه) به موسی(سلام الله علیه) گفت که به برادرش گفت به اینکه ﴿لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی﴾ ﴿ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی﴾ حرف مرا گوش ندادند مرا ضعیف تلقی کردند ﴿اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی﴾ اینجا هم مستکبرین نسبت به مستضعفین که به صالح(سلام الله علیه) ایمان آوردند این چنین گفتند: ﴿قالَ الْمََلأُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ﴾ یعنی از قوم صالح(سلام الله علیه) ﴿أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ﴾ ﴿أَتَعْلَمُونَ﴾ شما باور کردید شما میدانید این استفهام، استفهام انکاری است یعنی شما از کجا میدانید که او پیغمبر است ایمان آوردید ﴿أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ﴾ آنها که مؤمنین بودند و مستضعف بودند ﴿قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ﴾ ﴿قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ﴾ خب این کفر نسبت به اصل شریعت است و استکبار نسبت به داعی شریعت و متدینین به آن شریعت و نشانه استکبارشان هم این است که با اینکه صالح(سلام الله علیه) فرمود با آن تعبیرات پنجگانهای که نشانه عظمت مطلب است ﴿قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ﴾ که در بینه دو قسمت بود یکی اینکه و مادتها این کلمه و مادتها نشانه عظمت بود یکی آن تنوینش سوم اینکه از ناحیه رب است چهارم اینکه ﴿هذِهِ ناقَةُ اللّهِ﴾ است پنجم اینکه ﴿لَکُمْ آیَةً﴾ است این تعبیرات تأکیدآمیز را آنها نادیده گرفتند ﴿فَعَقَرُوها﴾ پی کردند این ناقه را اگر کسی نحر کند یا با تیراندازی ناقهای را از پا درآورد در هر دو حال عقر است یا با شمشیر او را از پا دربیاورد عقر است ﴿فَعَقَرُوا النّاقَةَ﴾ البته همگان شمشیر نکشیدند ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها ٭ فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها ٭ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها﴾ ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها﴾ آن اشقا بود که عقر کرده است دیگران چون راضی بودند به کار آن اشقا قرآن کریم عقر را به همه اسناد داد ﴿فَعَقَرُوها﴾ که همه عقر نکردند به دلیل اینکه فرمود: ﴿إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها﴾ ﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها﴾ همه عقر نکردند یکی عقر کرد به دلیل اینکه در بخشهای دیگر هم فرمود: ﴿صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَر﴾ نه عقروا آن کسی که مسئول تیراندازی بود او تیر انداخت هم اشقا مفرد است هم در بخش دیگر که فرمود: ﴿صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَر﴾ مفرد است ولی چون از طرف این گروه بود همگان به این کار راضی بودند قرآن به همگان اسناد میدهد «انما یجمع الناس الرضا و السخط» ﴿فَعَقَرُوها﴾ ﴿وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ﴾ این عتو این سرکشی چون معنای تعدی و استکبار را در خود اشراف شده دارد لذا با کلمه عن به کار رفت ﴿وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ﴾ این تعدوا همان وعدی است که اعم از وعده و وعید است همان حرفی که قوم نوح به نوح گفتند همان حرفی که عاد به هود گفتند که در آیهٴ هفتاد سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود که بحثش گذشت ﴿فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ اینها هم گفتند آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ﴾ اینها را به زانو درآورد جاثم یعنی به زانو درآمده ما هم در تعبیرات فارسی داریم که به زانو درآورد نه اینکه حالا اینها افتادند خوابیده بودند همین که برخاستند روی زانو نشستند سقف آمد روی آنها لازم نیست که بلند شده باشند و روی زانو نشسته باشند که جاثم یعنی به زانو درآمده کنایه از آن ذلت است حالا خوابیده باشد سقف رویش آمده باشد نشسته باشد هنوز برنخاست یا برخاست در حد نیم خیز در حد زانو بود یا برخاست و ایستاد و سقف آمد رویش در همه این حالات صادق است بگوییم فلان قوم را خدا به زانو درآورد.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است