- 1372
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 8 تا 10 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 تا 10 سوره اعراف "
آنچه که در دنیا بر انسان دشوار است باعث سنگینی ترازو در قیامت خواهد بود
از آنجا که شهوت مطابق با میل آدم است انجامش آسان است
جهاد کرامت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ٭ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ ٭ وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾
چون وزن حق است آن کاری که حقیق است وزین خواهد بود و چون وزین است و ثقیل است تحملش عادی نیست لذا درک معارف حق آسان نیست یک؛ تخلق به اخلاق کریم آسان نیست دو؛ انجام اعمال صالح هم آسان نیست سه؛ بر انسان سخت است و چون باطل سبک است پذیرش عقاید انحرافی سهل است تخلق به اخلاق آلوده آسان است انجام کارهای محرّم آسان است سبک است لذا حدیثی که در خصال از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که آنچه که در دنیا بر انسان دشوار است باعث سنگینی ترازو در قیامت خواهد بود ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ میشود و آنچه انجامش برای انسان آسان است باعث سبکی ترازو در آخرت خواهد بود ناظر به همین است یعنی درک معارف حق تخلق به اخلاق الهی انجام تکالیف الهی برای انسان دشوار است فرمود: ﴿کتب علیکم الصیام و هم کره لکم﴾ ، ﴿ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ﴾ حالا اختصاصی به صوم و قتال ندارد حج هم همینطور است تکلیف اصولاً چون کلفتی است برای انسانهای عادی البته برای اوحدی از انسانها همه این امور تشریف است هیچ کدامش تکلیف نیست بنابراین آن روایتی که در خصال از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که آنچه که باعث سنگینی ترازو در قیامت است انجامش در دنیا برای انسان سخت است از همین جهت است و آن حدیث معروف که «حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات» هم مناسب همین است شهوت مطابق با میل آدم است انجامش آسان است مکرمت با مکرهت همراه است لذا فرمود: «حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات» این دو حدیث در غرر و درر آمدی از حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است که «المکارم بالمکاره» کرامتها به آسانی به دست نمیآید نظیر آن صوم و قتال و امثال ذلک که ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ﴾ جهاد کرامت است این گونه از مکارم الهی با مکاره بدنی همراه است «المکارم بالمکاره» این دو سه حدیث در تتمه بحثهای روایی اما اینکه فرمود: ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ اگر کسی میزان او وزین بود بر اساس ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ این حشر قرآنی دارد قهراً ﴿مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ﴾ است و اگر معیشتش راضی بود معیشت او معیشت راضی بود خود او هم راضی است وقتی خودش راضی بود خدا از او راضی است کسی که به قضای الهی راضی و به قدر او راضی باشد چنین کسی جزء کسانی است که خدا از او راضی است لذا درباره این گروه فرمود: ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ حاصل دوتا رضوان همان است که در بخش پایانی سوره «فجر» فرمود: ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ آن نفسی که راضی به قضای الهی است یک؛ عقاید و اخلاق و اعمال او مورد رضای خداست دو؛ چنین انسانی که ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ هست دارای نفس مطمئنه میشود وقتی دارای نفس مطمئنه بود راضی به قضای الهی بود و کارهای او مرضی الهی بود از آن به بعد او را میبرند به آسانی میبرند این است که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَیٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ اگر دارای عناصر محوری سه گانه طمأنینه راضی بودن و مرضیه بودن بود از آن به بعد خدا دستور میدهد که بیا معلوم میشود این هنوز بین راه است یعنی اگر کسی به مقام نفس مطمئنه رسید و در حدی بود که گفت لیطمئن قلبی هنوز در راه است هنوز به پایان راه نرسیده منتها از آن به بعد او را میبرند دیگر این جزء ضیوف الرحمان است دیگر لازم نیست با تلاش و کوشش برود بلکه با جذبه میبرند غرض آن است از تعبیر ﴿ارْجِعِی﴾ معلوم میشود چنین شخصی هنوز در راه است به پایان نرسیده خب متقابلاً اگر کسی کارهای سبک انجام داد که «حفت النار بالشهوات» چون نار در پایین است انسان سقوط میکند هوی الی النار دارد لذا فرمود: ﴿وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾ این در تحت تدبیر مادری که سقوط است زندگی میکند یکی از اسماء و القاب جهنم هاویه است برای اینکه او در پرتگاه است در سقوط است مهوا است و مانند آن و سیئات باعث سقوط انسان است لذا در قرآن کریم گاهی به هوی تعبیر میکند گاهی به هبوط تعبیر می کند میفرماید اینها هوی دارند یا هبوط دارند نظیر آنچه که به شیطان فرمود ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ اینجا جای انسان متکبر نیست که به خواست خدا تمام بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مشخص میشود.
مطلب بعدی آن است که فرمود آنهایی که موازینشان سبکاند به آیات ما ظلم کردند ظلم به آیات الهی چه در نظام تکوین چه در نظام تشریع به این است که در نظام تکوین نعم الهی را که آیات الهی ناقص کند بیجا صرف کند در نظام تشریع احکام الهی را تحریف کند و به دست فراموشی بسپارد چه آیات تکوینی چه آیات تشریعی وقتی ناقص شد انسان خاسر خواهد بود فرمود: ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾ ظلم همان نقص است در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که فرمود: ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ هیچ کدام از این دو باغ ظالم نبودند یعنی میوههای خودشان را به اندازه کافی دادند باغی که مثمر است پر ثمر است میوهده است این باغ ظالم نیست درختی که کمثمر است میوههای سالم نمیدهد میگویند این شجر ظالم است ظلم یعنی نقص همین ظلمی که به معنای نقص است اگر درباره مسائل فقهی، حقوقی، اخلاقی بازگو بشود همین ظلم مصطلح را به همراه دارد در سورهٴ «کهف» که فرمود آن باغ ﴿لَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ یعنی «لم تنقص» گرچه ظلم در حقوق و فقه و اخلاق معنای معهود را دارد ولی آن ریشه اصلیاش همچنان محفوظ است عمده آن است که فرمود چون اینها به آیات ما ظلم کردند سرمایه خود را باختند معلوم میشود آیات ما همان سرمایه اینهاست فطرت اینها آیات ماست آن نفس ملهمهای که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ باید خیلی از راهها را بر اساس تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه طی کند اگر ناقص شد خاسر است فرمود: ﴿فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ چرا؟ چون ﴿بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾ یک وقت است انسان گناه مقطعی دارد ولی سرمایه را نمیبازد اما این کان کان استمراری است یک وقت است بما یظلم است یک وقت ﴿بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾ است اگر دعب انسان ـ معاذالله ـ ظلم مستمر بود نقص مستمر بود هر روز از سرمایه میخورد وقتی هر روز از سرمایه خورد خودش را گم میکند آن وقت دی گری به جای او مینشیند که بحثش قبلاً گذشت وقتی یک خلأی شد شیطان اینجا را پر میکند ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾ این بخش به حسب ظاهر تمام شد تا کنون از مبدأ و معاد و وحی و نبوت به نحو متن اشاره شد که آنگاه در بخشهای متعدد همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این سه بخش بازگو میشود چون مهمترین مسئله در تعلیم کتاب و حکمت و تربیت شناخت انسان است؛ انسان است که باید به مبدأ معتقد باشد به معاد معتقد باشد به بین مبدأ و معاد که وحی و نبوت است معتقد باشد و متخلق باشد و عمل کند در این ماجرای بعدی آفرینش انسان را تمکن انسان در زمین و مانند آن از نعم الهی را میشمرد آنگاه جریان پیدایش و پرورش آدم و سجده ملائکه و تمرد شیاطین و اینها را بازگو میکند که این یک متنی است در مقابل شرح بعدی اجمالی است در مقابل تفصیل بعدی فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ تمکین هم برای بدن انسان است هم برای جان انسان به دلیل اینکه در شرح بعد از متن هم از بدن انسان سخن به میان میآید هم از جان انسان شکری که هست هم در قبال نعمتهای بدنی است هم در قبال نعمتهای روحی در تمکین آفرینش مکان لازم است اولاً خلقت متمکن لازم است ثانیاً استقرار متمکن در مکان لازم است ثالثاً تأمین نیازهای متمکن لازم است رابعاً این امور چهارگانه برای تن آدمی است فرمود ما زمین را خلق کردیم شما را آفریدیم یعنی بدنتان را از خاک و امثال خاک آفریدیم شما را در زمین مستقر کردیم معایش بدنی شما را هم دادیم معایش جمع معیشت است معیشت ما یتعیش به الانسان است خب این امور چهارگانه برای تن شماست برای مکان است و متمکن است و معیشت است و استقرار متمکن در مکان است و معیشت چنین متمکنی در قبال مکان مکانت هست منزلت هست رتبت هست مکانت آفرید روحی که دارای مکانت هست آفرید این روح را به آن مکانتهای رفیعه رساند معایش روحانی را که باعث ثبات و بقا و دوام چنین متمکنی است خلق کرد این امور چهارگانه برای روح آدم آن امور چهارگانه برای تن آدم این هشت نعمت را بازگو میکند به طور مفصل خب اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ﴾ این متن را با لام تأکید با حرف تأکید به نام قد از یک سو با تقدیم ما حقه التأخیر از سوی دیگر این جریان را با تأکید یاد میکند چون مفعولبه که مفعول بلا واسطه است این از هر مفعولی به آن فعل نزدیکتر است چسبیده به فعل است ولی این را ذات اقدس الهی در این کریمه آخر ذکر کرد این (لکم) که مفعول مع الواسطه است نه بلا واسطه و رتبهاش متأخّر است او را مقدم ذکر کرده فرمود: ﴿لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ﴾ این معلوم میشود که تمام معیشتها برای انسان است یعنی اگر دریا صحراست و باغ و بوستان است و معادن و مانند آن است اینها معیشت آدمی است معایش هم معمولاً به همین با یا قرائت میشود بر خلاف صحائف؛ کرائم؛ عقاید و وظایف که آنها با همزه قرائت میشود چون آنها یا اصلی نیست در معیشت چون یا اصلی است از عاش است این یا جزء کلمه است و زاید نیست لذا در جمع این یا محفوظ است میگویند معایش اما وظیفه؛ صحیفه؛ کریمه؛ عقیله اینها چون یا جزء کلمه نیست از این جهت میگویند عقاید؛ کرایم وظایف؛ صحائف و مانند آن برخیها معائش قرائت کردند نظیر صحائف و وظائف و آنها مورد اعتراض قرار گرفتند که این یا اصلی است زاید نیست که شما آن را به همزه قرائت کردید لکن عدهای دفاع کردند که صاحب المصباح المنیر معائش را از معش میداند نه از عاش اگر از معش دانست قهراً یا زاید است نظیر آن کلمات خواهد بود که به همزه قرائت میشود ولی معمول و معروف همان است که این یا جزء کلمه است قهراً جمعش معایش خواهد بود به هر تقدیر.
پرسش ...
پاسخ: چرا نحوه تمکین تسخیر خواهد بود حالا تشریع میشود که چگونه متمکن کردیم خب
این امور چهارگانه مربوط به تن آن امور چهارگانه مربوط به جان که ما شما را متمکن کردیم نشانه اینکه مکین بودن گاهی مربوط به طبیعت است گاهی مربوط به فرا طبیعت این است که در بخشهای طبیعی میفرماید ما انسان را که نطفه بود ﴿فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ﴾ یا او را در زمین مکین کردیم متمکن کردیم و مانند آ ن اگر رحم قرار مکین است جایگاه نطف قرار مکین است معلوم میشود که مکان مادی است گاهی هست فرشته وحی به عنوان ﴿ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ﴾ از فرشته وحی به عنوان مکین یاد میکند که او متمکن است یعنی دارای مکانت است درباره ادریس و امثال ادریس دارد که ﴿رَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ اینها مکانت عُلیاست وگرنه مکان به این معنا که یک جرم مادی باشد او برای انسانهای عادی هم هست الآن شما ببیند کفار برای کرات دیگر هم به فکر تأسیس ترمینالاند اینچنین نیست که آنها الآن به مکان علی رسیده باشند درباره الیاس و امثال الیاس یا ادریس و امثال ادریس که دارد ﴿رَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ درباره کفار قرآن کریم دارد که ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ درهای آسمان به روی اینها باز نمیشود معلوم میشود این آسمانی است که مکانت در اوست نه آسمانی که مکان باشد وگرنه الآن ببینید کفار با سرنشین بیسرنشین این وسایل را میفرستند خب پس مکان مکانت هر دو در قرآن کریم آمده و ذات اقدس الهی برخی را به مکانت علیا و برخی را به مکان متمکن کرده است در جریان معیشت هم در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود ما معایشی برای شما آفریدیم که شما توان آن را نداشتید دیگران راهم ما متنعم کردیم آیه بیست سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این است که ﴿وَالأرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیَها مِن کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ ٭ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیَها مَعَایِشَ﴾ که باز اینجا ﴿لَکُمْ﴾ مقدم است ﴿وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ﴾ کسانی را که شما توان تأمین روزی آنها را ندارید ما معایششان را تأمین کردیم و برای اینکه روشن بشود معیشت اعم از مادی و معنوی است در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ 32 به این صورت آمده است ﴿أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾ آنها خیال میکنند نبوت و ولایت و خلافت و امامت و رسالت و امثال ذلک به دست آنهاست ما روزیهای ظاهری را به دست آنها ندادیم تا توزیع کنند چه رسید به این ارزاق معنوی را هم ارزاق معنوی توزیعش به دست خداست هم ارزاق ظاهری روزیاش به دست خداست منتها ذات اقدس الهی نعمی که میدهد این نعم به عنوان آزمون است و اگر کسی از این بهره سوء برده است گرفتار عذاب میشود چه اینکه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه ششم به این صورت گذشت ﴿مٰا الم نُمَکِّن لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِم مِدْرَاراً وَجَعَلْنَا الأنْهَارَ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ﴾ خب ﴿وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ﴾
مطلب مهم آن است که بازگو کردن این نعم برای آن است که انسان متفکر بشود و نتیجه طوبای تفکر همان ذکر و شکر است در مسئله ذکر فرمود: ﴿ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ﴾ در مسئله شکر فرمود: ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ چون «قلیلا ما تتفکرون» و «قلیلا ما تعقلون» خب آن که کم میفهمد کم به یاد خداست کم هم شکر میکند آن که زیاد میفهمد زیاد هم به یاد خداست زیاد هم شکر میکند لذا دارد برهان اقامه میکند در سورهٴ «حجر» میفرماید این نعم را نه شما خودتان آفریدید نه آن کسانی که ﴿مَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ﴾ در کنار سفره شمایند لذا گاهی میفرماید: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾ خب اینها برهان مسئله است تا انسان به فکر بیفتد آنگاه ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ میشود کثیرا ما تتذکرون ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ میشود «کثیرا ما تشکرون» آن ذکرو این شکر محصول آن فکر است که با این برهان حاصل میشود فرمود خودتان که خلق نکردید مثل شما هم که خلق نکرده ما هم شما را متمکن کردیم و این هم زوالپذیر است به دلیل همان بحثهایی که در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود در بخشهای دیگر دارد که کسانی که آثار باستانیشناسند آنها میدانند ما یک عدهای را به خاک سپردیم که از شما مقتدرتر بودند خب پس اینها وسیله است نه هدف و برای اینکه بفهمید و متشکر باشید و ذاکر اگر انشاءالله درکتان قوی بود ذکرتان زیاد است شکرتان هم زیاد است درکتان ضعیف بود به جای ذکر و تذکر و حفظ نسیان دامنگیرتان میشود بعد از نسیان عصیان دامنگیرتان میشود بعد از عصیان یک مدتی مهلت میدهیم اگر متذکر نشدید ﴿أَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ﴾ دامنگیرتان خواهد شد در صدر همین قصه هم آمده است ﴿وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ حالا از آن تند و تیزی اعذار دارد میگذرد میفرماید ما که نخواستیم همیشه با انذار سخن بگوییم که بخش مهمش با برهان است ولی بدانید اگر این برهان اثر نکرد شما متذکر نبودید ناسی میشوید به دنبال نسیان عصیان است و غفران نعمت به دنبال کفران نعمت ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ دامنگیرتان میشود خب ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ چه اینکه ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾ آنجا فرمود: ﴿قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ﴾ اینها در حقیقت یک هشداری هم هست ضمن اینکه برهان اقامه میکند هشدار هم هست این متن را با شرح مبسوطی که در پیش هست تبیین میکند میفرماید اینکه ما گفتیم: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ مبدأش این است: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ که این هم مربوط به نعم چهارگانه طیبعت است هم مربوط به نعم چهارگانه فرا طبیت هم مسئله خلقت است هم مسئله مسجود شدن فرشتهها و این شیطان هم در هر دو جهت کمین کرده است.
مطلب بعدی اینکه؛ اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ آیا این ناظر به آن است که ذات اقدس الهی اول انسانها را آفرید این انسانها مسئول نبودند آن رشد عقلی را نداشتند بعد در بین این انسانهای غیر مسئول و غیر رشید آدم(سلام الله علیه) را انتخاب کرد بر اساس ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ﴾ بعد این آدم که صفوه خدا بود مصطفای خدا بود ذات اقدس الهی به فرشتگان فرمود به آدم سجده کنید این است؟ تا لازمهاش آن باشد که انسانها فرزند آدم و حوا هستند یک آدم و حوا ـ معاذالله ـ فرزند پدر و مادر قبلی بودند دو آن پدر و مادر قبلی آن انسانهای ساده و غیر مسئول باعث پیدایش آدم و حوا شدند آدم و حوا صفوه بودند و انسان مسئول بودند از آن به بعد مسجود ملائکه شدن طرح شده آیا این است؟ یا نه برخی خواستند به این آیه استشهاد کنند که همانطوری که افراد عادی پدر و مادری دارند آدم و حوا هم پدر و مادری دارند برای اینکه خدا فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ این مرحله سوم است مرحله اول آفرینش همه انسانهاست مرحله دوم انتخاب آن صفوه و صفی است که آدم(سلام الله علیه) باشد مرحله سوم دستور سجده ملائکه برای آدم است این گونه از تعبیرات صراحتی در آن ترتیب ندارد گاهی ممکن است ذات اقدس الهی به نسل کنونی حرفی بزند که این حرف مربوط به گذشتههای آنهاست مثل اینکه خداوند به انسانهایی که در عصر نزول وحی بودند میفرماید ما شما را سوار کشتی کردیم ﴿حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ﴾ در حالی که کشتی نوح مرکوب اجداد اینها بود نه اینها یا درباره بنیاسرائیل میفرماید که اقوامی که در عصر نزول قرآن کریم بودند فرمودند: ﴿أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ﴾ خب یهودیهایی که در آن عصر بودند که کوه طور بالای سر آنها قرار نگرفت آنها که به ساعقه مبتلا نشدند اما گذشتگانشان به این احکام محکوم بودند لذا ذات اقدس الهی نسل متأخر را محکوم میکند به حکم نسل متقدم.
پرسش ...
پاسخ: اینکه حق است ولی منظور آن است که الآن بحث در پیدایش خود آدم(سلام الله علیه) است آن حق است که اینها همهشان از یک نورند و تحویل خاتمشان میدهند و اما عمده آن است که خود حضرت آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرزندان افراد قبلی بودند یا نه؟ عدهای بر این پندار باطلاند که انسانهای قبل از حضرت آدم وجود داشت یک و آدم و حوا هم فرزندان آنها بودند دو منتها آنها غیر مسئول بودند و حضرت آدم و حوا مسئول و آیه ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ﴾ را شاهد میگیرند این آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» را شاهد میگیرند و بعضی آیات دیگر را اما آنچه که معروف بین مسلمین است این است که تمام انسانهایی که فعلاً روی کره زمین زندگی میکنند فرزندان آدم و هوا(سلام الله علیهما) هستند یک آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرزند کسی نیستند دو و اگر قبل از آدم و حوا انسانهایی بودند بشرهایی بودند چه اینکه روایات دیگر تأیید میکند آنها نسلشان منقرض شدند سه و آدم و حوا با ترتیبی که خداوند در قرآن کریم بازگو کرده است از همین خاک از تراب طین حمأ مصنون صلصان با حفظ مراتب خلق شده است چهار حالا درباره این مراحل آن اندازه که بحث تفسیری اجازه میدهد باید که آن هم مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است باید بحث بشود عمده آن است که در این گونه از موارد که اینها به آن تمسک میکنند این هم میتواند ترتیب ذکری باشد یک و هم میتواند خطاب باشد به نسل کنونی به آنچه که درباره گذشتهشان و جدشان واقع شده است دو عمده همان بحثهایی است که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» مبسوطاً گذشت در سورهٴ «آلعمران» جریان پیدایش و پرورش آدم(سلام الله علیه) را به صورت خوب بازگو میکند آنهایی که درباره مسیح(سلام الله علیه) اعتراض داشتند آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که آنجا مفصل در همان سوره بحث شد این بود آنهایی که درباره یهودیهایی که درباره مسیح(سلام الله علیه) اعتراض داشتند ذات اقدس الهی به عنوان جدال احسن با آنها مجادله میکند میفرماید شما درباره حضرت عیسی چه اعتراضی دارید میگوید چون او پدر نداشت نمیتواند به دنیا بیاید آن دوستان افراطی این را ﴿ابْنُ اللّهِ﴾ پنداشتند دشمنان تفریطی ـ معاذالله ـ درباره مریم سخنانی گفتند که ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ فرمود نه آن افراط صحیح است نه این تفریط برای اینکه شما که آدم و حوا را قبول داریم شما که موحدید وحی را قبول دارید تورات را قبول داریم موسای کلیم(سلام الله علیه) را قبول دارید و انبیای ابراهیمی را قبول دارید همه اینها به شما گفتند که آدم و حوا را خدا از گل آفرید خب شما که قبول کردید که ذات اقدس الهی توان آن را دارد که یک بشر را بدون پدر و بدون مادر بیافریند خب تحمل این فکر قبول این مطلب چقدر برای شما سخت است که یک کسی را با داشتن مادر و بدون پدر بیافریند این هم مقدماتش معقول است هم مقبول لذا میشود جدال احسن آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود که ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ خب نه دوست نادان میتواند بگوید «عیسی ابن الله» است نه دشمن دور از اندیشه میتواند تفریطانه بگوید: ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ خب این آیه به خوبی دلالت میکند بر اینکه وجود مبارک حضرت آدم فرزند پدر و مادر نبود چون اگر آدم پدری داشت و مادری داشت آنها به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند که جریان حضرت آدم با عیسی خیلی فرق میکند برای اینکه عیسی پدر نداشت مادر داشت اشکال ما در همین است و آدم پدر داشت و مادر داشت در حالی که خداوند این را حجت بالغه میداند روی جدال احسنش فرمود جریان عیسی مثل جریان آدم است چطور آدم بدون پدر و مادر خلق شد اینکه مادر داشت خب اگر جریان حضرت آدم این بود که آدم پدری میداشت و مادری میداشت منتها آنها انسانهای غیر مسئول بودند هرگز خدا احتجاج نمیکرد نمیفرمود که جریان حضرت عیسی با جریان آدم شبیه هماند گاهی گفته میشود که آیاتی که ظهورش این است که حضرت آدم دارای پدر و مادر بود بیش از این آیه است این یک آیه است که دلالت میکند مستحضرید که ترجیح کثرت روایت ترجیح به کثرت روایت و قلت روایت برای تأمین سند است آن در بحثهای روایی است که مظنون الصدور است وگرنه در بحث آیات که قطعی الصدور است ده تا آیه یک طرف باشد یک آیه یک طرف باشد اینها معادل هماند آن کثرت روایت یا شهرت روایی و مانند آن برای آن است که مسئله سند را تأمین کند هرگز نمیشود گفت که یک طرف پنج آیه است یک طرف یک آیه خب این یک آیه هم قطعی است آن پنج آیه هم قطعی اینها معادل هماند ظهورها را باید سنجید وگرنه از نظر سند کثرت آیه با قلت آیه از این جهت هیچ فرقی ندارد حالا اگر ما در یک طرف یک روایتی داشتیم با خبر واحد محفوف به قرینه قطعی و قطعی الصدور از طرف دیگر پنج شش تا روایت داشتیم یا از این حد هم گذشته به حد استفاضه رسید ولی به حد تواتر نرسید خب آن یک دانه بر همه اینها مقدم است سنداً چون آن خبر واحد محفوف به قرائن قطعی است یک دانه است اما قطعی الصدور است این مستفیض است لظنیالصدور چون مستفیض که متواتر نیست غرض آن است که بررسی سندی و ترجیح به کثرت و شهرت در باب روایات برای آن است که سند تأمین بشود و این در بحثهای قرآنی اصلاً راه ندارد پس ظاهر کالصریح آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود که وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) فرزند کسی نیست آنگاه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ﴾ یا ترتیب ذکری است یک، که این ثم ثم گفتن مربوط به تقدیم و تأخیر در ذکر است نه مذکور مثل گزارشهایی که میدهند این گزارشهایی که میدهند خبرهایی که میخوانند معنایش این نیست که آنچه که اول میخوانند اول اتفاق افتاد که اینها را بر اساس اهمیتی که دارد یکی را اول یکی را دوم یکی را سوم گاهی ممکن است آنکه اول اتفاق افتاده در وسط ذکر بشود یا در آخر ذکر بشود و بالعکس یا بعد بر ترتیب ذکری حمل میشود این ثم گفتنها یا مربوط به خطاب به نسل فعلی است به لحاظ آنچه که درباره اجدادشان گذشته است و مانند آن وگرنه از این آیات هرگز استفاده نمیشود که انسان اولی یعنی آدم(سلام الله علیه) دارای پدر و مادر بودند البته قبل از آدم بشرهای فراوانی بودند که نسل آنها منقرض شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
آنچه که در دنیا بر انسان دشوار است باعث سنگینی ترازو در قیامت خواهد بود
از آنجا که شهوت مطابق با میل آدم است انجامش آسان است
جهاد کرامت است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ٭ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ ٭ وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾
چون وزن حق است آن کاری که حقیق است وزین خواهد بود و چون وزین است و ثقیل است تحملش عادی نیست لذا درک معارف حق آسان نیست یک؛ تخلق به اخلاق کریم آسان نیست دو؛ انجام اعمال صالح هم آسان نیست سه؛ بر انسان سخت است و چون باطل سبک است پذیرش عقاید انحرافی سهل است تخلق به اخلاق آلوده آسان است انجام کارهای محرّم آسان است سبک است لذا حدیثی که در خصال از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که آنچه که در دنیا بر انسان دشوار است باعث سنگینی ترازو در قیامت خواهد بود ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ میشود و آنچه انجامش برای انسان آسان است باعث سبکی ترازو در آخرت خواهد بود ناظر به همین است یعنی درک معارف حق تخلق به اخلاق الهی انجام تکالیف الهی برای انسان دشوار است فرمود: ﴿کتب علیکم الصیام و هم کره لکم﴾ ، ﴿ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ﴾ حالا اختصاصی به صوم و قتال ندارد حج هم همینطور است تکلیف اصولاً چون کلفتی است برای انسانهای عادی البته برای اوحدی از انسانها همه این امور تشریف است هیچ کدامش تکلیف نیست بنابراین آن روایتی که در خصال از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که آنچه که باعث سنگینی ترازو در قیامت است انجامش در دنیا برای انسان سخت است از همین جهت است و آن حدیث معروف که «حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات» هم مناسب همین است شهوت مطابق با میل آدم است انجامش آسان است مکرمت با مکرهت همراه است لذا فرمود: «حفت الجنة بالمکاره و حفت النار بالشهوات» این دو حدیث در غرر و درر آمدی از حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است که «المکارم بالمکاره» کرامتها به آسانی به دست نمیآید نظیر آن صوم و قتال و امثال ذلک که ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ﴾ جهاد کرامت است این گونه از مکارم الهی با مکاره بدنی همراه است «المکارم بالمکاره» این دو سه حدیث در تتمه بحثهای روایی اما اینکه فرمود: ﴿فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ﴾ اگر کسی میزان او وزین بود بر اساس ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾ این حشر قرآنی دارد قهراً ﴿مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ﴾ است و اگر معیشتش راضی بود معیشت او معیشت راضی بود خود او هم راضی است وقتی خودش راضی بود خدا از او راضی است کسی که به قضای الهی راضی و به قدر او راضی باشد چنین کسی جزء کسانی است که خدا از او راضی است لذا درباره این گروه فرمود: ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ حاصل دوتا رضوان همان است که در بخش پایانی سوره «فجر» فرمود: ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ آن نفسی که راضی به قضای الهی است یک؛ عقاید و اخلاق و اعمال او مورد رضای خداست دو؛ چنین انسانی که ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ هست دارای نفس مطمئنه میشود وقتی دارای نفس مطمئنه بود راضی به قضای الهی بود و کارهای او مرضی الهی بود از آن به بعد او را میبرند به آسانی میبرند این است که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَیٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ اگر دارای عناصر محوری سه گانه طمأنینه راضی بودن و مرضیه بودن بود از آن به بعد خدا دستور میدهد که بیا معلوم میشود این هنوز بین راه است یعنی اگر کسی به مقام نفس مطمئنه رسید و در حدی بود که گفت لیطمئن قلبی هنوز در راه است هنوز به پایان راه نرسیده منتها از آن به بعد او را میبرند دیگر این جزء ضیوف الرحمان است دیگر لازم نیست با تلاش و کوشش برود بلکه با جذبه میبرند غرض آن است از تعبیر ﴿ارْجِعِی﴾ معلوم میشود چنین شخصی هنوز در راه است به پایان نرسیده خب متقابلاً اگر کسی کارهای سبک انجام داد که «حفت النار بالشهوات» چون نار در پایین است انسان سقوط میکند هوی الی النار دارد لذا فرمود: ﴿وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾ این در تحت تدبیر مادری که سقوط است زندگی میکند یکی از اسماء و القاب جهنم هاویه است برای اینکه او در پرتگاه است در سقوط است مهوا است و مانند آن و سیئات باعث سقوط انسان است لذا در قرآن کریم گاهی به هوی تعبیر میکند گاهی به هبوط تعبیر می کند میفرماید اینها هوی دارند یا هبوط دارند نظیر آنچه که به شیطان فرمود ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ اینجا جای انسان متکبر نیست که به خواست خدا تمام بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مشخص میشود.
مطلب بعدی آن است که فرمود آنهایی که موازینشان سبکاند به آیات ما ظلم کردند ظلم به آیات الهی چه در نظام تکوین چه در نظام تشریع به این است که در نظام تکوین نعم الهی را که آیات الهی ناقص کند بیجا صرف کند در نظام تشریع احکام الهی را تحریف کند و به دست فراموشی بسپارد چه آیات تکوینی چه آیات تشریعی وقتی ناقص شد انسان خاسر خواهد بود فرمود: ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾ ظلم همان نقص است در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که فرمود: ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ هیچ کدام از این دو باغ ظالم نبودند یعنی میوههای خودشان را به اندازه کافی دادند باغی که مثمر است پر ثمر است میوهده است این باغ ظالم نیست درختی که کمثمر است میوههای سالم نمیدهد میگویند این شجر ظالم است ظلم یعنی نقص همین ظلمی که به معنای نقص است اگر درباره مسائل فقهی، حقوقی، اخلاقی بازگو بشود همین ظلم مصطلح را به همراه دارد در سورهٴ «کهف» که فرمود آن باغ ﴿لَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ یعنی «لم تنقص» گرچه ظلم در حقوق و فقه و اخلاق معنای معهود را دارد ولی آن ریشه اصلیاش همچنان محفوظ است عمده آن است که فرمود چون اینها به آیات ما ظلم کردند سرمایه خود را باختند معلوم میشود آیات ما همان سرمایه اینهاست فطرت اینها آیات ماست آن نفس ملهمهای که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ باید خیلی از راهها را بر اساس تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه طی کند اگر ناقص شد خاسر است فرمود: ﴿فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ چرا؟ چون ﴿بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾ یک وقت است انسان گناه مقطعی دارد ولی سرمایه را نمیبازد اما این کان کان استمراری است یک وقت است بما یظلم است یک وقت ﴿بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾ است اگر دعب انسان ـ معاذالله ـ ظلم مستمر بود نقص مستمر بود هر روز از سرمایه میخورد وقتی هر روز از سرمایه خورد خودش را گم میکند آن وقت دی گری به جای او مینشیند که بحثش قبلاً گذشت وقتی یک خلأی شد شیطان اینجا را پر میکند ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾ این بخش به حسب ظاهر تمام شد تا کنون از مبدأ و معاد و وحی و نبوت به نحو متن اشاره شد که آنگاه در بخشهای متعدد همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این سه بخش بازگو میشود چون مهمترین مسئله در تعلیم کتاب و حکمت و تربیت شناخت انسان است؛ انسان است که باید به مبدأ معتقد باشد به معاد معتقد باشد به بین مبدأ و معاد که وحی و نبوت است معتقد باشد و متخلق باشد و عمل کند در این ماجرای بعدی آفرینش انسان را تمکن انسان در زمین و مانند آن از نعم الهی را میشمرد آنگاه جریان پیدایش و پرورش آدم و سجده ملائکه و تمرد شیاطین و اینها را بازگو میکند که این یک متنی است در مقابل شرح بعدی اجمالی است در مقابل تفصیل بعدی فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ تمکین هم برای بدن انسان است هم برای جان انسان به دلیل اینکه در شرح بعد از متن هم از بدن انسان سخن به میان میآید هم از جان انسان شکری که هست هم در قبال نعمتهای بدنی است هم در قبال نعمتهای روحی در تمکین آفرینش مکان لازم است اولاً خلقت متمکن لازم است ثانیاً استقرار متمکن در مکان لازم است ثالثاً تأمین نیازهای متمکن لازم است رابعاً این امور چهارگانه برای تن آدمی است فرمود ما زمین را خلق کردیم شما را آفریدیم یعنی بدنتان را از خاک و امثال خاک آفریدیم شما را در زمین مستقر کردیم معایش بدنی شما را هم دادیم معایش جمع معیشت است معیشت ما یتعیش به الانسان است خب این امور چهارگانه برای تن شماست برای مکان است و متمکن است و معیشت است و استقرار متمکن در مکان است و معیشت چنین متمکنی در قبال مکان مکانت هست منزلت هست رتبت هست مکانت آفرید روحی که دارای مکانت هست آفرید این روح را به آن مکانتهای رفیعه رساند معایش روحانی را که باعث ثبات و بقا و دوام چنین متمکنی است خلق کرد این امور چهارگانه برای روح آدم آن امور چهارگانه برای تن آدم این هشت نعمت را بازگو میکند به طور مفصل خب اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ﴾ این متن را با لام تأکید با حرف تأکید به نام قد از یک سو با تقدیم ما حقه التأخیر از سوی دیگر این جریان را با تأکید یاد میکند چون مفعولبه که مفعول بلا واسطه است این از هر مفعولی به آن فعل نزدیکتر است چسبیده به فعل است ولی این را ذات اقدس الهی در این کریمه آخر ذکر کرد این (لکم) که مفعول مع الواسطه است نه بلا واسطه و رتبهاش متأخّر است او را مقدم ذکر کرده فرمود: ﴿لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ﴾ این معلوم میشود که تمام معیشتها برای انسان است یعنی اگر دریا صحراست و باغ و بوستان است و معادن و مانند آن است اینها معیشت آدمی است معایش هم معمولاً به همین با یا قرائت میشود بر خلاف صحائف؛ کرائم؛ عقاید و وظایف که آنها با همزه قرائت میشود چون آنها یا اصلی نیست در معیشت چون یا اصلی است از عاش است این یا جزء کلمه است و زاید نیست لذا در جمع این یا محفوظ است میگویند معایش اما وظیفه؛ صحیفه؛ کریمه؛ عقیله اینها چون یا جزء کلمه نیست از این جهت میگویند عقاید؛ کرایم وظایف؛ صحائف و مانند آن برخیها معائش قرائت کردند نظیر صحائف و وظائف و آنها مورد اعتراض قرار گرفتند که این یا اصلی است زاید نیست که شما آن را به همزه قرائت کردید لکن عدهای دفاع کردند که صاحب المصباح المنیر معائش را از معش میداند نه از عاش اگر از معش دانست قهراً یا زاید است نظیر آن کلمات خواهد بود که به همزه قرائت میشود ولی معمول و معروف همان است که این یا جزء کلمه است قهراً جمعش معایش خواهد بود به هر تقدیر.
پرسش ...
پاسخ: چرا نحوه تمکین تسخیر خواهد بود حالا تشریع میشود که چگونه متمکن کردیم خب
این امور چهارگانه مربوط به تن آن امور چهارگانه مربوط به جان که ما شما را متمکن کردیم نشانه اینکه مکین بودن گاهی مربوط به طبیعت است گاهی مربوط به فرا طبیعت این است که در بخشهای طبیعی میفرماید ما انسان را که نطفه بود ﴿فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ﴾ یا او را در زمین مکین کردیم متمکن کردیم و مانند آ ن اگر رحم قرار مکین است جایگاه نطف قرار مکین است معلوم میشود که مکان مادی است گاهی هست فرشته وحی به عنوان ﴿ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ﴾ از فرشته وحی به عنوان مکین یاد میکند که او متمکن است یعنی دارای مکانت است درباره ادریس و امثال ادریس دارد که ﴿رَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ اینها مکانت عُلیاست وگرنه مکان به این معنا که یک جرم مادی باشد او برای انسانهای عادی هم هست الآن شما ببیند کفار برای کرات دیگر هم به فکر تأسیس ترمینالاند اینچنین نیست که آنها الآن به مکان علی رسیده باشند درباره الیاس و امثال الیاس یا ادریس و امثال ادریس که دارد ﴿رَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ درباره کفار قرآن کریم دارد که ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ درهای آسمان به روی اینها باز نمیشود معلوم میشود این آسمانی است که مکانت در اوست نه آسمانی که مکان باشد وگرنه الآن ببینید کفار با سرنشین بیسرنشین این وسایل را میفرستند خب پس مکان مکانت هر دو در قرآن کریم آمده و ذات اقدس الهی برخی را به مکانت علیا و برخی را به مکان متمکن کرده است در جریان معیشت هم در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود ما معایشی برای شما آفریدیم که شما توان آن را نداشتید دیگران راهم ما متنعم کردیم آیه بیست سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این است که ﴿وَالأرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیَها مِن کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ ٭ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیَها مَعَایِشَ﴾ که باز اینجا ﴿لَکُمْ﴾ مقدم است ﴿وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ﴾ کسانی را که شما توان تأمین روزی آنها را ندارید ما معایششان را تأمین کردیم و برای اینکه روشن بشود معیشت اعم از مادی و معنوی است در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ 32 به این صورت آمده است ﴿أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً﴾ آنها خیال میکنند نبوت و ولایت و خلافت و امامت و رسالت و امثال ذلک به دست آنهاست ما روزیهای ظاهری را به دست آنها ندادیم تا توزیع کنند چه رسید به این ارزاق معنوی را هم ارزاق معنوی توزیعش به دست خداست هم ارزاق ظاهری روزیاش به دست خداست منتها ذات اقدس الهی نعمی که میدهد این نعم به عنوان آزمون است و اگر کسی از این بهره سوء برده است گرفتار عذاب میشود چه اینکه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه ششم به این صورت گذشت ﴿مٰا الم نُمَکِّن لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِم مِدْرَاراً وَجَعَلْنَا الأنْهَارَ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ﴾ خب ﴿وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ﴾
مطلب مهم آن است که بازگو کردن این نعم برای آن است که انسان متفکر بشود و نتیجه طوبای تفکر همان ذکر و شکر است در مسئله ذکر فرمود: ﴿ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ﴾ در مسئله شکر فرمود: ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ چون «قلیلا ما تتفکرون» و «قلیلا ما تعقلون» خب آن که کم میفهمد کم به یاد خداست کم هم شکر میکند آن که زیاد میفهمد زیاد هم به یاد خداست زیاد هم شکر میکند لذا دارد برهان اقامه میکند در سورهٴ «حجر» میفرماید این نعم را نه شما خودتان آفریدید نه آن کسانی که ﴿مَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ﴾ در کنار سفره شمایند لذا گاهی میفرماید: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾ خب اینها برهان مسئله است تا انسان به فکر بیفتد آنگاه ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ میشود کثیرا ما تتذکرون ﴿قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ میشود «کثیرا ما تشکرون» آن ذکرو این شکر محصول آن فکر است که با این برهان حاصل میشود فرمود خودتان که خلق نکردید مثل شما هم که خلق نکرده ما هم شما را متمکن کردیم و این هم زوالپذیر است به دلیل همان بحثهایی که در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بود در بخشهای دیگر دارد که کسانی که آثار باستانیشناسند آنها میدانند ما یک عدهای را به خاک سپردیم که از شما مقتدرتر بودند خب پس اینها وسیله است نه هدف و برای اینکه بفهمید و متشکر باشید و ذاکر اگر انشاءالله درکتان قوی بود ذکرتان زیاد است شکرتان هم زیاد است درکتان ضعیف بود به جای ذکر و تذکر و حفظ نسیان دامنگیرتان میشود بعد از نسیان عصیان دامنگیرتان میشود بعد از عصیان یک مدتی مهلت میدهیم اگر متذکر نشدید ﴿أَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ﴾ دامنگیرتان خواهد شد در صدر همین قصه هم آمده است ﴿وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ حالا از آن تند و تیزی اعذار دارد میگذرد میفرماید ما که نخواستیم همیشه با انذار سخن بگوییم که بخش مهمش با برهان است ولی بدانید اگر این برهان اثر نکرد شما متذکر نبودید ناسی میشوید به دنبال نسیان عصیان است و غفران نعمت به دنبال کفران نعمت ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ دامنگیرتان میشود خب ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ چه اینکه ﴿قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾ آنجا فرمود: ﴿قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ﴾ اینها در حقیقت یک هشداری هم هست ضمن اینکه برهان اقامه میکند هشدار هم هست این متن را با شرح مبسوطی که در پیش هست تبیین میکند میفرماید اینکه ما گفتیم: ﴿وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ﴾ مبدأش این است: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ که این هم مربوط به نعم چهارگانه طیبعت است هم مربوط به نعم چهارگانه فرا طبیت هم مسئله خلقت است هم مسئله مسجود شدن فرشتهها و این شیطان هم در هر دو جهت کمین کرده است.
مطلب بعدی اینکه؛ اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ آیا این ناظر به آن است که ذات اقدس الهی اول انسانها را آفرید این انسانها مسئول نبودند آن رشد عقلی را نداشتند بعد در بین این انسانهای غیر مسئول و غیر رشید آدم(سلام الله علیه) را انتخاب کرد بر اساس ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ﴾ بعد این آدم که صفوه خدا بود مصطفای خدا بود ذات اقدس الهی به فرشتگان فرمود به آدم سجده کنید این است؟ تا لازمهاش آن باشد که انسانها فرزند آدم و حوا هستند یک آدم و حوا ـ معاذالله ـ فرزند پدر و مادر قبلی بودند دو آن پدر و مادر قبلی آن انسانهای ساده و غیر مسئول باعث پیدایش آدم و حوا شدند آدم و حوا صفوه بودند و انسان مسئول بودند از آن به بعد مسجود ملائکه شدن طرح شده آیا این است؟ یا نه برخی خواستند به این آیه استشهاد کنند که همانطوری که افراد عادی پدر و مادری دارند آدم و حوا هم پدر و مادری دارند برای اینکه خدا فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ این مرحله سوم است مرحله اول آفرینش همه انسانهاست مرحله دوم انتخاب آن صفوه و صفی است که آدم(سلام الله علیه) باشد مرحله سوم دستور سجده ملائکه برای آدم است این گونه از تعبیرات صراحتی در آن ترتیب ندارد گاهی ممکن است ذات اقدس الهی به نسل کنونی حرفی بزند که این حرف مربوط به گذشتههای آنهاست مثل اینکه خداوند به انسانهایی که در عصر نزول وحی بودند میفرماید ما شما را سوار کشتی کردیم ﴿حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ﴾ در حالی که کشتی نوح مرکوب اجداد اینها بود نه اینها یا درباره بنیاسرائیل میفرماید که اقوامی که در عصر نزول قرآن کریم بودند فرمودند: ﴿أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ﴾ خب یهودیهایی که در آن عصر بودند که کوه طور بالای سر آنها قرار نگرفت آنها که به ساعقه مبتلا نشدند اما گذشتگانشان به این احکام محکوم بودند لذا ذات اقدس الهی نسل متأخر را محکوم میکند به حکم نسل متقدم.
پرسش ...
پاسخ: اینکه حق است ولی منظور آن است که الآن بحث در پیدایش خود آدم(سلام الله علیه) است آن حق است که اینها همهشان از یک نورند و تحویل خاتمشان میدهند و اما عمده آن است که خود حضرت آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرزندان افراد قبلی بودند یا نه؟ عدهای بر این پندار باطلاند که انسانهای قبل از حضرت آدم وجود داشت یک و آدم و حوا هم فرزندان آنها بودند دو منتها آنها غیر مسئول بودند و حضرت آدم و حوا مسئول و آیه ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ﴾ را شاهد میگیرند این آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» را شاهد میگیرند و بعضی آیات دیگر را اما آنچه که معروف بین مسلمین است این است که تمام انسانهایی که فعلاً روی کره زمین زندگی میکنند فرزندان آدم و هوا(سلام الله علیهما) هستند یک آدم و حوا(سلام الله علیهما) فرزند کسی نیستند دو و اگر قبل از آدم و حوا انسانهایی بودند بشرهایی بودند چه اینکه روایات دیگر تأیید میکند آنها نسلشان منقرض شدند سه و آدم و حوا با ترتیبی که خداوند در قرآن کریم بازگو کرده است از همین خاک از تراب طین حمأ مصنون صلصان با حفظ مراتب خلق شده است چهار حالا درباره این مراحل آن اندازه که بحث تفسیری اجازه میدهد باید که آن هم مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است باید بحث بشود عمده آن است که در این گونه از موارد که اینها به آن تمسک میکنند این هم میتواند ترتیب ذکری باشد یک و هم میتواند خطاب باشد به نسل کنونی به آنچه که درباره گذشتهشان و جدشان واقع شده است دو عمده همان بحثهایی است که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» مبسوطاً گذشت در سورهٴ «آلعمران» جریان پیدایش و پرورش آدم(سلام الله علیه) را به صورت خوب بازگو میکند آنهایی که درباره مسیح(سلام الله علیه) اعتراض داشتند آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که آنجا مفصل در همان سوره بحث شد این بود آنهایی که درباره یهودیهایی که درباره مسیح(سلام الله علیه) اعتراض داشتند ذات اقدس الهی به عنوان جدال احسن با آنها مجادله میکند میفرماید شما درباره حضرت عیسی چه اعتراضی دارید میگوید چون او پدر نداشت نمیتواند به دنیا بیاید آن دوستان افراطی این را ﴿ابْنُ اللّهِ﴾ پنداشتند دشمنان تفریطی ـ معاذالله ـ درباره مریم سخنانی گفتند که ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ فرمود نه آن افراط صحیح است نه این تفریط برای اینکه شما که آدم و حوا را قبول داریم شما که موحدید وحی را قبول دارید تورات را قبول داریم موسای کلیم(سلام الله علیه) را قبول دارید و انبیای ابراهیمی را قبول دارید همه اینها به شما گفتند که آدم و حوا را خدا از گل آفرید خب شما که قبول کردید که ذات اقدس الهی توان آن را دارد که یک بشر را بدون پدر و بدون مادر بیافریند خب تحمل این فکر قبول این مطلب چقدر برای شما سخت است که یک کسی را با داشتن مادر و بدون پدر بیافریند این هم مقدماتش معقول است هم مقبول لذا میشود جدال احسن آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود که ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ خب نه دوست نادان میتواند بگوید «عیسی ابن الله» است نه دشمن دور از اندیشه میتواند تفریطانه بگوید: ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ خب این آیه به خوبی دلالت میکند بر اینکه وجود مبارک حضرت آدم فرزند پدر و مادر نبود چون اگر آدم پدری داشت و مادری داشت آنها به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند که جریان حضرت آدم با عیسی خیلی فرق میکند برای اینکه عیسی پدر نداشت مادر داشت اشکال ما در همین است و آدم پدر داشت و مادر داشت در حالی که خداوند این را حجت بالغه میداند روی جدال احسنش فرمود جریان عیسی مثل جریان آدم است چطور آدم بدون پدر و مادر خلق شد اینکه مادر داشت خب اگر جریان حضرت آدم این بود که آدم پدری میداشت و مادری میداشت منتها آنها انسانهای غیر مسئول بودند هرگز خدا احتجاج نمیکرد نمیفرمود که جریان حضرت عیسی با جریان آدم شبیه هماند گاهی گفته میشود که آیاتی که ظهورش این است که حضرت آدم دارای پدر و مادر بود بیش از این آیه است این یک آیه است که دلالت میکند مستحضرید که ترجیح کثرت روایت ترجیح به کثرت روایت و قلت روایت برای تأمین سند است آن در بحثهای روایی است که مظنون الصدور است وگرنه در بحث آیات که قطعی الصدور است ده تا آیه یک طرف باشد یک آیه یک طرف باشد اینها معادل هماند آن کثرت روایت یا شهرت روایی و مانند آن برای آن است که مسئله سند را تأمین کند هرگز نمیشود گفت که یک طرف پنج آیه است یک طرف یک آیه خب این یک آیه هم قطعی است آن پنج آیه هم قطعی اینها معادل هماند ظهورها را باید سنجید وگرنه از نظر سند کثرت آیه با قلت آیه از این جهت هیچ فرقی ندارد حالا اگر ما در یک طرف یک روایتی داشتیم با خبر واحد محفوف به قرینه قطعی و قطعی الصدور از طرف دیگر پنج شش تا روایت داشتیم یا از این حد هم گذشته به حد استفاضه رسید ولی به حد تواتر نرسید خب آن یک دانه بر همه اینها مقدم است سنداً چون آن خبر واحد محفوف به قرائن قطعی است یک دانه است اما قطعی الصدور است این مستفیض است لظنیالصدور چون مستفیض که متواتر نیست غرض آن است که بررسی سندی و ترجیح به کثرت و شهرت در باب روایات برای آن است که سند تأمین بشود و این در بحثهای قرآنی اصلاً راه ندارد پس ظاهر کالصریح آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود که وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) فرزند کسی نیست آنگاه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ﴾ یا ترتیب ذکری است یک، که این ثم ثم گفتن مربوط به تقدیم و تأخیر در ذکر است نه مذکور مثل گزارشهایی که میدهند این گزارشهایی که میدهند خبرهایی که میخوانند معنایش این نیست که آنچه که اول میخوانند اول اتفاق افتاد که اینها را بر اساس اهمیتی که دارد یکی را اول یکی را دوم یکی را سوم گاهی ممکن است آنکه اول اتفاق افتاده در وسط ذکر بشود یا در آخر ذکر بشود و بالعکس یا بعد بر ترتیب ذکری حمل میشود این ثم گفتنها یا مربوط به خطاب به نسل فعلی است به لحاظ آنچه که درباره اجدادشان گذشته است و مانند آن وگرنه از این آیات هرگز استفاده نمیشود که انسان اولی یعنی آدم(سلام الله علیه) دارای پدر و مادر بودند البته قبل از آدم بشرهای فراوانی بودند که نسل آنها منقرض شد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است