- 962
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 97 و 98 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 97 و 98 سوره مائده "
- طرح سه مسئله حیاتی حج و اقتصاد مردم و کعبه
- فلسفه در امان بودن حیوانات و انسانها در ایام حج
- حرمت خانه خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ ﴿97﴾ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴿98﴾
فلسفه در امان بودن حیوانات و انسانها در ایام حج
بعد از اینکه بخشی از احکام حقوقی و فقهی حَرَم را ذکر فرمود آنگاه به آن نکتهٴ اساسی اشاره کرد؛ ممکن است سؤالی مطرح بشود که جواز صید دریایی در حال احرام و منع صید صحرایی در حال احرام یک سلسله امور جزئی است که نیازی به وحی ندارد و چه فایدهای دارد که وحی اینها را تعرض کند و بگوید که کشتن صید حرام است و اگر کسی کُشت باید کفاره بدهد ؟ و مانند. آن ذات اقدس الهی هم برای بیان تناسب آن و هم برای بیان نکتهٴ اساسی که عامل حیات و زندگی انسان است این آیه را نازل کرد؛ خلاصهٴ این کریمه آن است که در هر صورت بشر یک تکیهگاهی میخواهد و باید به یک چیزی تکیه کند که در اثر اتکای او امنیتش محفوظ باشد، خون او، عِرض او و مال او محفوظ باشد. اگر همه انسانها وارسته بودند و کسی مزاحم دیگری نبود؛ نظیر موجودات آسمانی و فرشتهها، آنها مشکلی ندارند؛ ولی بشر عادی را که با تجاوز خو گرفته است چطور باید تربیت کرد؟ و اگر دینی داعیهٴ جهان شمولی داشت باید فکر جهانی بکند؛ خواه همه مردم روی زمین حرف او را بپذیرند یا نپذیرند به هر تقدیر باید جهانی برنامه ریزی کند.
ذات اقدس الهی فرمود: بعضی از منطقهها را من منطقه أمن اعلام کردم، بعضی از زمانها را زمانهای أمن اعلام کردم، بعضی از اشخاص را اشخاص أمن اعلام کردم و بعضی از اشیاء را اشیاء أمن اعلام کردم که سالی چند مدت و چند بار اینها مطرحاند. آنگاه از یک طرف به مردم دستور میدهد که مرتب به این منطقهها بروید و از طرفی دیگر این منطقهها را أمن اعلام کرد تا آن خوی تعدّی و تجاوز از بشر گرفته بشود. مکرّر دستور به حج و عمره داده است و بعضی از اصحاب ائمه (علیهم السلام) از آنها درخواست کردند که توفیقی به ما مرحمت کند که من مثلاً پنجاه بار حج مشرف بشوم؛ همین غریق جُحفه یکی از اصحاب معروف وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) است که از حضرت درخواست کرد که پنجاه بار مثلاً مکه مشرف بشود و حضرت هم دعا کرد و مستجاب شد. او عمر طولانی کرد و سالهای متمادی به مکه رفت و سفر پنجاه یکمش ظاهراً که بیش از مقدار استجابت دعای حضرت بود او رفت در جحفه که میقات بود تا احرام ببندد و غسل بکند و احرام ببندد که همانجا سیل آمد و او را برد، لذا او شده غریق جحفه .
این آرزوها را مردم داشتند و از یک طرف ذات اقدس الهی مکرر دستور میدهد که حج و عمره فراموشتان نشود و سیره ائمه(علیهم السلام) هم این بود که پیاده یا سواره این راه طی کننده وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) بیست بار پیاده این راه را طی کرد و از طرف دیگر هم خدا میفرماید که این منطقهها منطقهٴ امن است؛ نه مزاحم کسی باشید و نه کسی مزاحم شما باشد تا آن خوی درندگی را دین تعدیل کند. آنگاه روشن میشود که جریان حج و عمره و جریان احرام قیامِ مردم را تأمین میکند. به هر تقدیر بشری که بخواهد زندگی کند باید ایستاده باشد و انسان عاجز و نشسته زندگی ندارد و قیام و قِوام چیزی است که انسان به او تکیه میکند. ناگزیر دین تکیه گاه مردم است و شما میبینید که جامعهای که این معارف در آن جامعه نیست جز خونریزی چیز دیگری نیست. در هر صورت حیوانات یک قراری دارند، یک نظمی دارند و یک حسابی دارند، اینها از هر حیوانی هم بدترند و بر فرض حیوانات نظمی هم نداشته باشند چون قدرت درندگی آنها محدود است اگر کسی از شعاع قدرت آنها فاصله بگیرد در امان است؛ اما الآن با فشار دادن یک دکمه یا یک شاستی در خطرِ جنگ ستارگان نه شرق از غرب در امان است و نه غرب از شرق در امان است.
این است که ذات اقدس الهی فرمود: تنها جایی که و چیزی که و شخصی که تکیه گاه امنیت بشر را تأمین میکند همین اشخاص و اشیاء و ازمان وابستهٴ به دینند و این منطقهها منطقهٴ أمن است؛ نه شما مزاحم کسی باشید و نه کسی مزاحم شما باشد. فرمود که شما که احرام بستید مزاحم کسی نباشید؛ نه علفی را قطع کنید و نه صیدی را از بین ببرید، حتی آن حیواناتی که روی بدن شماست آن را اگر خواستید جابجا کنید آهسته جابجا کنید و حق کشتن حیوانات و قُمَّل و امثال ذلک را ندارید تا تمرین بشود. بعد برای اینکه ثابت بشود که این امنیت یک جانبه نیست و دو جانبه است، به مردم دیگر هم دستور داد که کاری به مُحرِمین نداشته باشید حالا خواه آنها مسلمان باشند و خواه کافر، در هر صورت یک قرار بین المللی است. اینکه فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُم﴾ خطاب به مؤمنین است؛ اما ﴿وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ﴾ خطاب به عامهٴ انسانها است که هیچ کسی حق ندارد مزاحم حاجی و معتمر و حاج بشود، هیچ کسی حق ندارد قربانی را که حاجی به همراه میبرد مزاحم آن باشد، اینکه صید نیست.
بنابراین امنیت دو طرفه را مسئلهٴ حج و عمره تأمین میکند؛ از طرفی به مُحرِم میگوید دست به چیزی نزن که مزاحم کسی باشد و از طرفی به افراد دیگر دستور میدهد که شما مزاحم حاجیها نباشید و بگذارید اینها امنیت داشته باشند. آن روز راه ناامن بود و از غارت گری ارتزاق میکردند؛ از یک طرف انسانها را دستور میدهد که از ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ حرکت کنید به طرف مکه و از طرفی به همه انسانها دستور میدهد که مزاحم این گونه از افراد نباشید: ﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ . چه دینی از این جامعتر و زیباتر است؟
علت خطاب مؤمنین به ضیوف الرحمان
بنابراین در اوّلِ همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به همه مردم خطاب میکند که شما کاری به زائرین بیت خدا که ضیوف الرحمناند نداشته باشید، گرچه خطاب متوجه مؤمنین است ولی چون مؤمنین از این خطاب طَرْفی میبندند و عمل میکنند خطاب متوجه آنها شد وگرنه همه انسانها مکلفاند. آیه دو سورهٴ «مائده» این بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ﴾؛ هر چه که به عنوان نشانههای الهی شد آنها را باز نگذارید، اینها بستهاند و مدار بستهاند، اینها را بازشان نکنید، إحلال نکنید، نگشایید، سَرِ اینها را باز نکنید، اینها بستهاند، اینها نامهٴ مَحرمانهاند که این یک اصل کلی است و بعد این را باز کرد و شرح داد؛ فرمود: ﴿وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوانًا﴾ ؛ نه ماه حرام از این ماههای چهارگانه نه هدی و قربانی که اینها به همراه میبردند و نه قلائد.
تبیین و معنای قلائد در آیه
این قلائد یا ناظر به آن است که آن قلادهها و گردن بندهایی که به عنوان نشانه در حج قِران مثلاً به گردن این شتر و گوسفند و گاو میآویختند که معلوم بشود این برای قربانی است، یا منظور ذوات القلائد است نه خود قلاده؛ اگر ذوات القلائد باشد ذکر خاص بعد از عام است و نشانهٴ تاکید است؛ یعنی هیچ هدی مخصوصاً آن هدیی که حاجی به همراه خود سوق میدهد کاری به آن نداشته باشید. اگر منظور قلاده باشد تأکید در مطلب است؛ یعنی این قلادهای که به گردن شتر یا گوسفند یا گاو است این را تکریم کنید که این برای اهمیت مسئله است؛ نظیر رعایت عفاف که میفرماید: ﴿وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾ و گاهی میفرماید که ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ﴾ که گردنشان پیدا نشود و گاهی هم میفرماید که زینتشان را اظهار نکنند، نه یعنی محل زینت را. اگر فرمود که زینت را اظهار نکنند، محل زینت را به طریق اولیٰ باید مستور نگه بدارند. اینکه فرمود: ﴿وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ﴾ مبالغهٴ در تربیت عفیفان است و اینکه فرمود: ﴿وَ لاَ الْقَلائِدَ﴾ یعنی شما به این آهنهایی که به صورت قلاده در گردن شتر یا گوسفند آویخته است و نسبت به اینها بد رفتاری نکنید مبالغهٴ در تکریم شعائر الهی است.
بعد فرمود: ﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ آمِّین که جمع است و مفردش آمّ است، آمّ یعنی کسی که قصد کرده است؛ أمَّ یَؤُمُّ آمّ، حالا یا اسم فاعل است یا صفت مشبهه؛ یعنی قاصدین بیت حرام. ناگزیر امنیت دو طرفه تأمین شده است: از این طرف به مُحرِمین دستور میدهد که شما خونریزی نکنید، حیوان برّی را نکشید و به کسی آزار نرسانید، از آن طرف به دیگران هم دستور میدهد که شما به مُحرِمین کار نداشته باشید. شهر حرام هم جنس است و مفرد نیست و شامل أشهُر حرام خواهد بود؛ یعنی در چهار ماه چه مسئله حج و عمره مطرح باشد و چه نباشد و در ماههایی که مسافرین عازم حجاند؛ مخصوصاً آن روزها که رفت و برگشت تقریباً هشت ماه ـ نه ماه و بعضیها یازده ماه طول میکشید که از راهی با اسب و شتر بروند مکه و برگردند و در بعضی از منطقهها بعضی از معمَّرین برای ما نقل میکردند که ما تا مکه برویم و برگردیم یازده ماه طول کشید و از بعضی از منطقههای ایران مثلاً حساب بکنید که اینها سوار اسب بشوند و بروند در حجاز و از آنجا با شتر خودشان را به مکه برسانند و برگردند و این راه آن وقتها برای همهٴ مردم باز بود اعم از حج و عمره واجب و مستحب. بعد به این مُحرِمین دستور میدادند که شما در تمام مدت احرام باید مصون باشید و مزاحم کسی نباشید و هم به دیگر مردمان دستور میدادند که شما کاری به مُحرِمین نداشته باشید که این بهترین راه برای تربیت مردم و بر قراری امنیت است. این تکیه گاه مردم است و یک جا انسان باید جای امن داشته باشد که این میشود قیام.
ر ذیل آیه فرمود که خدا از اسرار آسمانها با خبر است، از اسرار زمین با خبر است، زمان و زمین را او میداند و او میداند چه حکم بکند و کجا را جای امن قرار بدهد؟ بهترین جا و بهترین شخص و بهترین شیء و بهترین زمانی را که صَلاح بود برای اینکه منطقهٴ امن باشند یا شیء و شخص و زمان امن باشند را خدا تشخیص داد؛ مکانش ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾، زمانش شهر حرام است، اشیاء همین هَدْی است و قلائد است و اشخاص هم آمّینِ بیت حرامند و مانند آن. چنین دینی که امنیت دو جانبه را تأمین کرده است اگر کسی از آن به بعد دست به خونریزی بزند آنگاه دستگاه اسلامی او را سَرِجایش مینشانند و از آن به بعد معلوم میشود که جنگها ولو جهاد ابتدایی باشد جنبهٴ دفاعی داره جنگ ابتدایی هم دفاع است، برای اینکه بعد از بیان حجت است، بعد از تبلیغ است و بعد از ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ است و اکثریِ مردم اگر حرف رهبران الهی را بشنوند میپذیرند و آن ائمه کفر نمیگذارند، آنگاه ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ .
جنگ اگر ابتدایی هم باشد روحش به این برمیگردد که این مزاحمها را از سر راه بردارید و روح جهاد ابتدایی هم دفاع است در حقیقت. حالا معلوم میشود که چه طور ذات اقدس الهی قلادهٴ گردن شتر و اسب را تکریم کرده است همانطوری که زینت زن را تجلیل کرده است و گفت که این را نباید نامحرم ببیند: ﴿وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ﴾ ؛ اگر جامعه بخواهد با عفاف زندگی کند نباید زینت زن را ببیند و زن هم نباید زینت خود را نشان بدهد و اگر جامعه بخواهد در امنیت به سر ببرد نباید این آهنی که در گردن شترِ قربانی است نسبت به او بد رفتاری بشود تا عادت نکنند تا این یک تمرین بشود برای امنیت.
بنابراین همان طوری که مُحرِم حق ندارد صید بکند دیگری هم حق ندارد که هَدْی مُحرِم را آسیب برساند، آنگاه قلائد که منظور هَدْیهای ذاتِ قلائد باشد یک هَدْی خاص است و یک حرمت مخصوصی هم دارد. آنها با یک تکریمی این هَدْیی که گردنش علامت دارد را به همراه میبردند که فرمود: این را هم کار نداشته باشید. پس یک امنیت دو جانبه را دین تأمین کرده است؛ هم از این طرف فرمود که مُحرِم مزاحم کسی نباشد و هم از آن طرف به دیگران فرمود که شما مزاحم محرمین و ﴿آمِّینَ البَیْتَ الحَرَامَ﴾ نباشید و حتی وسیعتر، نفرمود که مزاحم محرمین نباشید بلکه ﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ . حالا اگر کسی به عنوان زائران بیت الله و ضیوف الرحمن از شهر خودشان مثلاً از ایران و از قم و تهران دارند حرکت میکنند، این ﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ شامل اینها هم میشود. فرمود که با اینها بد رفتاری، نکنید اینها با مسافرین دیگر فرق دارند، چیزی را به آنها گران ندهید، چیزی را از آنها مضایقه نکنید و اینها مهمانان خدایند.
وقتی انسان ببیند که به احترام خدا هر جا رفت تکریم میشود خودش تربیت خواهد شد. آن روزی که یازده ماه طول میکشد تا بروند و برگردند، این ﴿آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ مقصود این نیست که حالا که قصد کردهاند و رفتند کاری به آنها نداشته باشید و حالا که زیارت کردند و برگشتند هر چه خواستید بکنید، بکنید اینکه نیست، بلکه یعنی این شخص تا برود و برگردد جزء ضیوف الرحمن است و کاری به او نداشته باشید. از آن طرف هم در سراسر عالَم به حج واجب و مستحب و عمرهٴ واجب و مستحب مردم را دعوت میکند که ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ بیایند و از طرفی دیگر به مردمان دستور میدهند که اینها ضیوف الرحمناند و کاری به اینها نداشته باشید. این کسی که خودش میبیند که هر جا میرود مورد احترام قرار میگیرد کدام انسان است که تربیت نشود!
بنابراین ذات اقدس الهی فرمود: ما اسرار آسمان و زمین را میدانیم و میدانیم که کجا را جای امن قرار بدهیم و این را جای امن قرار دادیم، لذا گفتند که اگر کسی بتواند مکه برود و نرود، در پایان عمر و حالت احتضار میگویند که در صف یهودی یا مسیحی باش جریان مکه یک چنین عظمتی دارد وگرنه همه این احکام الهی به مصالح خود مردم بر میگردد.
طرح سه مسئله حیاتی از طرف ذات اقدس الهی
غرض آن است که سه مسئله حیاتی را ذات اقدس الهی مطرح کرده است.
الف: کعبه
یکی اینکه جریان کعبه با همهٴ شئون وابسته به او.
ب: حج و عمره
یعنی حج و عمره و مانند آن را عامل قیام معرفی کرده است؛ یعنی عصای دست مردم جریان حج و عمره است و اگر حج و عمره را از جامعه بگیرند اینها تکیه گاه ندارند و میافتند (این یک). مسئله دوم که آن هم اساسی است.
ج: اقتصاد مردم
فرمود که اقتصاد مردم عصای دست مردم است و مردم اگر بی اقتصاد باشند میافتند و سقوط میکنند (این هم دو). سوم این سؤال مطرح میشود که آیا هم مسئلهٴ اعتقاد و حج و عمره که امر عبادی است عامل قیام و قوام است و هم اقتصاد که یک امر طبیعی و مادی است این هم عامل قیام و قوام است و اینها همتای هماند یا یکی اصل است و دیگری فرع؟ این مسئله سوم را هم ذات اقدس الهی پاسخ داده است که عند التزاحم اعتقاد اصل است و اقتصاد فرع.
آن را در سورهٴ «منافقون» فرمود که منافقون تهدید کردند که مسلمانها را در محاصرهٴ اقتصادی قرار بدهند؛ گفتند: ﴿یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا﴾ ؛ با آنها معامله نکنید، چیزی از آنها نخرید و چیزی به آنها نفروشید چه رسد که رایگان چیزی به آنها بدهید. بگذارید اینها در فشار اقتصادی قرار بگیرند که اگر در فشار اقتصادی قرار گرفتند دینشان، رهبرشان، والی و ولیّشان را رها میکنند که این حرف منافقین دیروز و امروز بود. آنگاه ذات اقدس الهی پاسخ داد و فرمود که مادامی که اعتقاد محفوظ است هم معتقدین مصونند و هم خدا صائن اینها است، فرمود: ﴿وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ به هر تقدیر کلید خزائن آسمان و زمین فقط به دست خداست و ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الغَیْبِ﴾ است و به دست زید و عمرو که نیست؛ اگر خزائن بیکران تا بیکران است و کلید این بیکرانها فقط به دست خداست و اینها هم به خدا معتقدند، چه چیزی میتواند با فشار اقتصادی جامعه مسلمین را از پای در بیاورد؟
بیان مطلب لطیفی لطیفه از مرحوم شیخ بهائی درباره معنای فقیر
این سه تا مسئله را ذات اقدس الهی تشریح کرد تا کسی خیال نکند که اگر در سورهٴ «نساء» مسئله مال و اقتصاد را عامل قیام دانست مسئلهٴ اقتصاد هم مثل اعتقاد همتای هماند، اینطور نیست! در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ 5 از جریان مال به عنوان یک عامل قیام یاد کرده است، فرمود: ﴿وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ که مال، عاملِ قیام است. در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم ملاحظه فرمودید که این لطیفه از مرحوم شیخ بهایی است، از مرحوم شیخ طریحی و از بزرگان دیگر هم است که فقیر را که فقیر میگویند نه برای این است که مال ندارد، کسی که مال ندارد را فاقد میگویند نه فقیر. فقیر به کسی میگویند که ستون فقراتش شکسته است و نمیتواند برخیزد. چون انسانِ بیمالِ تهیدست قدرت قیام ندارد از آن جهت گفتهاند فقیر، نه اینکه فقیر یعنی بی مال بلکه فقیر یعنی ستون فقرات شکسته. بنابراین آنچه که عامل قوام و قیام جامعه است مسئلهٴ اقتصاد است و یک انسان فقیر یا یک جامعه فقیر توان قیام ندارد: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ و آن وقت هیچ کس حق ندارد بگوید که مال، مالِ من است، بلکه همهٴ مال، مالِ همه مردم است.
یک بیان نورانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) بحث کرده که مبسوطاً آنجا ملاحظه فرمودید که همهٴ مال، مالِ همه مردم است . اگر کسی مالی به دست او قرار گرفت یا قدرت تولید داشت، این یک نعمت بسیار خوبی است که انسان تا آخرین لحظه پرتلاش باشد در تولید ولی قانع باشد در مصرف کردن و اینچنین نیست که هر چه که در آورد مال او باشد. از آن طرف دین ترغیب کرده است که تا میتوانی بکوش و کار بکن و مال به دست بیاور و از آن طرف فرمود که تا میتوانی ساده زندگی کن تا راحت باشی. پس تلاش در تولید و قناعت در مصرف داشته باشد نه قناعت در کار؛ قناعت در کار چیز بسیار زشتی است. اجمال یعنی کار جمیل، نه اینکه اجمال یعنی اقتصار یا اختصار. اجمال در قبال تفصیل که نیست! خدا کسب جمیل را دوست دارد و اَجْمَلَ یعنی فَعَلَ فِعلاً جمیلاً، نه اینکه اَجْمَلَ یعنی اقتصر أوِ اختصَرَ.
حدیث معروفی است از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «إن قامت الساعة و فی ید أحدکم الفَسیلَة فإن استطاع أن لا تقوم الساعة حتی یَغْرِسَها فَلْیَغْرِسْها» ؛ اگر یک نهالی دست شماست و مطمئنی که بعد از یک ساعت یا لحظهای دیگر میمیری بکار و بمیر و نگو که من که الآن پیر شدم و این «اطلبوا العلم من المهد إلی اللحد» اختصاصی به کار حوزه و دانشگاه ندارد، بلکه یعنی سعی کن من المهد الی اللحد و تا زندهای کار کن؛ منتها همانطوری که تلاش در تولید برکت است و رحمت است، قناعت در مصرف هم رحمت است. ما میخواهیم راحت زندگی کنیم و آنها عقل کُلّند و اگر کسی ـ معاذالله ـ آنها را به عنوان صاحبان وحی قبول ندارد به عنوان الوالالباب و فرزانگان بشری که قبول دارد؛ آنها فرمودند که اگر میخواهی راحت زندگی کنی ساده زندگی کن.
بنابراین این قیام که در سورهٴ «نساء» آمده است قیامی است حق؛ یعنی اقتصاد باعث قیام است و بی اقتصادی مایه قعود و زبونی و مَسکَنَت و امثال ذلک است؛ اما عند التزاحم که اگر خدای ناکرده ملتی در فشار قرار گرفت آیا باید دست از عقیده بردارد یا دست از آن اقتصاد بردارد؟ فرمود که دست از اقتصاد بردار تا آن خدایی که ﴿مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ﴾ تأمین میکند تأمین کند. منافقین که گفتند: ﴿لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا﴾ اصالة الاقتصادی بودند و مؤمنین اصالة الاعتقادیاند و ذات اقدس الهی فرمود که بگو ﴿لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ، لذا نه مشکل محاصره شعب ابیطالب صدر اسلام اثر گذاشت و نه مشکل محاصرهٴ اقتصادی غربِ غارتگر اثر میگذارد. اگر ذات اقدس الهی اقتصاد را عامل قیام معیَّن کرد، اینچنین نیست که معیَّن نکرده باشد که کدام اصل است و کدام فرع؟ فرمود که اعتقاد اصل است، کعبه و حج و عرفات اصل است و اقتصاد هم در سایهٴ آن اصل است و ناگزیر میشود بالتبع.
معلوم میشود که چطور ذات اقدس الهی روی مسئلهٴ کعبه و روی تمام جزئیاتش تکیه کرده است. چیزهایی که خیلی مهم باشد را خود قرآن عهدهدار آن است؛ مسئلهٴ حجاب و مسئله عفتِ جامعه چون خیلی مهم است و بسیاری از فسادها از همین جا نشأت میگیرد، در ریز مسئله خود قرآن وارد شده است؛ اما بسیاری از مسایل عبادی و شکّیات و امثال ذلک را فرمود که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بپرسید، ما گفتیم و شما بپرسید؛ اما این یک امر جهانی و فتنه بر انگیز است، لذا ریز مسئله را خودش وارد میشود.
حرمت خانه خدا
جریان حج هم همینطور است که فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾ که این مفعول دوم جَعَلَ است و تعلیق حکم هم بر وصف کرده است که مُشْعِر به علیت باشد؛ این بیت الله است و البیت برای این است که بیت الله است و همین البیت که بیت الله است مُحَرَّم است، همین قبله مسلمین است، همین مطاف مسلمین است، حیات و ممات مسلمانها با این است، اگر زندهاند به این طرف شبانه روز چند بار رو میکنند، اگر میمیرند به طرف قبله دفن میشوند، در حال احتضار به طرف قبله، دفن به طرف قبله، نماز به طرف قبله، حیات و ممات مسلمانها به طرف قبله است که میگوییم: «و الکعبه قبلتی» .
این «وَ الکعبةُ قِبْلَتی» که در ادعیه ماست و موارد اقرار ماست ؛ یعنی حیات ما به کعبه است و مرگ ما به طرف کعبه است. در بدترین و زشتترین حالات گفتند که رو از کعبه برگردانید و بگذارید حرمت این بیت محفوظ باشد. ما شبانه روز چند بار داریم کعبه را احترام میکنیم؛ هم در بهترین حال رو به او میکنیم و هم در بدترین حال سعی میکنیم رو به او نکنیم که وظیفهٴ ماست و بر ما واجب است. حرمت این کعبه را در حالات خوب و بد نگه داشتن، در واجبها و حرامها به کعبه توجه داشتن و در مستحبها هم گفتند بهترین جلسه و مجلس جایی است که انسان رو به قبله بنشیند این برای آن است که این بیت همچنان در نظر ما باشد. آن وقت این را ذات اقدس الهی ستون جامعه قرار داد و عصای دست ملت قرار داد و بدون این جامعه میافتد: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾.
شهر حرام هم همین طور است؛ گاهی این مُحرَّمات متراکم میشوند؛ مثل اینکه در ذیحجه کسی احرام ببندد و جزء ضیوف الرحمن باشد که این یک حرمت مضاعف دارد، فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾، ﴿وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ﴾ قِیامًا لِلنّاسِ، ﴿وَ الْهَدْیَ﴾ قِیامًا لِلنّاسِ، ﴿وَ الْقَلائِدَ﴾ قِیامًا لِلنّاسِ. به هر تقدیر یا قلاده یا آن حیواناتِ ذات القلائد، چیزی که عامل امنیت است عصای دست مردم است که «ما بِهِ یَقومُ الناس» ﴿ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾. میبینید که چقدر این صدر و ساقه به هم مرتبطاند! به هر تقدیر یک جای امن میخواهد بشر یا نمیخواهد؟ او بهترین جا را همینها تشخیص داده است و بهترین اشیاء، بهترین اشخاص، بهترین ازمان و بهترین اماکن را همینها تشخیص داده است.
اصل امنیت اولاً باید باشد و اگر یک جایی را امنیت قرار میداد که مطاف همه نبود و برای بعضیها بود، قبله برای همه نبود و برای بعض بود؛ ولی هر چیزی را که او مطاف همه، قبلهٴ همه و مورد تکریم و تجلیل همه قرار داد آن را میتواند به عنوان منطقهٴ امن اعلام کند و الآن هم که دنیا در درّندگی به سر میبرد ناچار است که یک جا را منطقهٴ امن بداند. یک جایی را که یک نسبتی دارد و همگان را به آن طرف دعوت کرده است آدم وقتی این برنامه را میبیند معلوم میشود که او به اسرار آسمان و زمین عالم است، چرا؟ برای اینکه بشر منطقهٴ امن میخواهد؛ جای امن میخواهد، زمان امن میخواهد و اشخاص امن میخواهد و این از هر دو سو امن کرده است؛ یعنی به مردم دستور داد مکرر بروید و بعد به مردم گفته شما که ضیوف الرحمناید دست به چیزی نزنید و به دیگران هم فرمود که به مهمانان خدا کاری نداشته باشید که این دستور و تربیتِ امنیت است. چنین برنامهای را که آدم میبینید، میبیند که واقعاً برنامه مال کسی است که اسرار این نظام در اختیار اوست.
مشرِّعِ خوب کسی است که بتواند تشریع را با تکوین هماهنگ کند به هر تقدیر یک جاهایی باید تناسب داشته باشد؛ یک جایی که معمارش دو پیغمبرند و یک جایی که بسیاری از انبیاء آنجا طواف کردند و یک جایی که بسیاری از انبیاء آنجا رحلت کردند و به خاک سپردند که یک قداستی در هر صورت باید داشته باشد که مردم پذیر و دلپذیر باشد وگرنه یک جای معیَّنی را قرار بدهد نیست. انسان وقتی از خودی پایین نیامده، همان درندگی را دارد و یک جایی را انسان آزمود که هیچ چیزی از مظاهر حیات در آن نیست و سنگلاخی بیش نیست.
این در نهج البلاغه در خطبهٴ اوّل است که فرمود: اگر خدا میخواست شما را بیازماید این همه جاهای خوب را خدا آفرید، جایی که زمستان و تابستانش به فاصلهٴ 10 درجه است، نه مثل موارد دیگری که زیر صفر باشد یا درجهٴ چهل و پنجاه باشد. یک جای امنی که حداکثر زمستان و تابستان ده درجه است و هرگز به صفر نرسد و یخ بندان نباشد و هرگز گرمای سی درجه و چهل درجه نداشته باشد اگر خدا یک چنین جایی را قرار میداد همگان میآمدند و آن جایی برای مرفّهین بود نه برای مُحرِمین. فرمود که جایی را خدا قرار داد که بتواند بیازماید و انسان را از خودیاش پیاده کند؛ یعنی ذات اقدس الهی بعد از اینکه بیان کرد و معما را حل کرد، آسان کرد وگرنه قبلاً چه میدانستند؟ الآن هم مرفّهین وقتی میروند میگویند که مگر اینجا هم جاست که آدم بیاید؟! ﴿ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾.
او میخواهد انسان را کم کم به سَمْت قیامت دعوت کند و انسان را از آن خودیاش بیاندازد. هر کسی در هر حدّی هم که باشد به مو افتخار میکند که حالا یا واقعاً برای او زیبایی میآورد یا او عادت کرده به این، حالا یا به موی سر است یا به موی شارب است یا به موی صورت است به هر تقدیر عادت کرده و برای یک عدهای مخصوصاً نسل جوان موی سر زیبایی است و تراشیدن موی سَرِ دیگری به اجبار حرام است چون در هر صورت زیبایی او به همان موی سر اوست، همین را هم فرمود که در پای دوست باید قربانی کنید.
دیدگاه ابنابیالعوجاء درباره عظمت امام صادق(علیه السلام)
وقتی به ابن ابی العوجاء گفتند تو که با امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) مباحثه کردی او را چگونه یافتی؟ گفت: من گفتم مرا با کسی هم بحث کنید که مثلاً از این علمای معمولی باشد؛ ولی شما مرا به یک اخگر پرشعلهای انداختید، مرا به دریا انداختید، من چگونه میتوانستم از چنگ او بیرون بیایم: «إنّه ابنُ مَنل حَلَقَ رُؤُوسف مَنْ تَرَوْنَ» ؛ این گذشته از مقامات علمی پسر کسی است که پدرش سَر همهٴ اینها را تراشید، اینها یک چنین قدرتی دارند. کسی که سرش را بتراشد در پای دوست، معلوم میشود که از خودی پایین آمده؛ نه مزاحم کسی است و نه کسی هم باید مزاحم او باشد. آنگاه انسان میفهمد که ﴿أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است. انسان تا از خود پیاده نشد که دیگر نمیشود به او گفت که کاری به کسی نداشته باش و وقتی پیاده شد دیگر راحت است.
بعد به او گفتند که آینه نگاه نکن و همچنین به او گفتند که عِطری که این همه فضیلت دارد و یک رکعت نماز با عطر این همه ثواب دارد ، گفتند که استعمال عطر حرام است ، برای اینکه شما میخواهید با بد بوها یک جا زندگی کنید؛ اگر یک کسی از اتیوپی آمده و تو آنجا بینیات را بگیری که نمیشود! یا از کنار مَنحر گذشتی یا از کنار مذبح گذشتی و دماغت را بگیری که نمیشود! دماغت را نباید بگیری و اگر عطر زدی کار معصیتی کردی و عطر حرام است. اینها دورهٴ آزمایشی است که انسان از خودی پیاده میشود و وقتی پیاده شد میشود بنده. چطور انسان از کنار یک مردار بگذرد و بینیاش را نباید بگیرد؟ برای اینکه نه آن روز و نه امروز؛ امروز با اینکه بسیاری از بشر وضع بهداشتی شان تامین شده است اما خیلی از افراد هنوز محرومند؛ شما میخواهید با او یک جا نماز بخوانید، با او یک جا غذا بخورید، با او یک جا طواف بکنید، با او یک جا رمی جمره کنید، با او یک جا سعی بین صفا و مروه کنید و بینیات را بگیری که نمیشود! چون او بدش میآید. همان افراد بدبو باید با تو در کنار هم زندگی کنید. خودت را معطر کنی و بینی را هم بگیری، هر دو حرام است؛ هم عطر زدن و هم بینی گرفتن.
این دین آدم را پیاده میکند و وقتی پیاده کرد دیگر آدم حرفی ندارد. تا انسان سوار است مشکل دارد و وقتی پیاده شد میشود برده و بنده. آن وقت کم است کسی به مکه برود و بیاید و تا یک مدتی وارسته نباشد. گفتند که قبل از اینکه او آلوده بشود با او مصافحه کنید و پیشانی او را ببوسید و با او معانقه کنید، چون او مهمان خداست. این دستور است، پس این سه تا مسئله را ذات اقدس الهی به خوبی تبیین کرد؛ هم اعتقاد را که محور اساسی آن بیت الله است عامل قیام دانست و هم اقتصاد را و هم عند التزاحم اقتصاد را رو بنا دانست و اعتقاد را زیر بنا.
و الحمد لله رب العالمین
- طرح سه مسئله حیاتی حج و اقتصاد مردم و کعبه
- فلسفه در امان بودن حیوانات و انسانها در ایام حج
- حرمت خانه خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ ﴿97﴾ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴿98﴾
فلسفه در امان بودن حیوانات و انسانها در ایام حج
بعد از اینکه بخشی از احکام حقوقی و فقهی حَرَم را ذکر فرمود آنگاه به آن نکتهٴ اساسی اشاره کرد؛ ممکن است سؤالی مطرح بشود که جواز صید دریایی در حال احرام و منع صید صحرایی در حال احرام یک سلسله امور جزئی است که نیازی به وحی ندارد و چه فایدهای دارد که وحی اینها را تعرض کند و بگوید که کشتن صید حرام است و اگر کسی کُشت باید کفاره بدهد ؟ و مانند. آن ذات اقدس الهی هم برای بیان تناسب آن و هم برای بیان نکتهٴ اساسی که عامل حیات و زندگی انسان است این آیه را نازل کرد؛ خلاصهٴ این کریمه آن است که در هر صورت بشر یک تکیهگاهی میخواهد و باید به یک چیزی تکیه کند که در اثر اتکای او امنیتش محفوظ باشد، خون او، عِرض او و مال او محفوظ باشد. اگر همه انسانها وارسته بودند و کسی مزاحم دیگری نبود؛ نظیر موجودات آسمانی و فرشتهها، آنها مشکلی ندارند؛ ولی بشر عادی را که با تجاوز خو گرفته است چطور باید تربیت کرد؟ و اگر دینی داعیهٴ جهان شمولی داشت باید فکر جهانی بکند؛ خواه همه مردم روی زمین حرف او را بپذیرند یا نپذیرند به هر تقدیر باید جهانی برنامه ریزی کند.
ذات اقدس الهی فرمود: بعضی از منطقهها را من منطقه أمن اعلام کردم، بعضی از زمانها را زمانهای أمن اعلام کردم، بعضی از اشخاص را اشخاص أمن اعلام کردم و بعضی از اشیاء را اشیاء أمن اعلام کردم که سالی چند مدت و چند بار اینها مطرحاند. آنگاه از یک طرف به مردم دستور میدهد که مرتب به این منطقهها بروید و از طرفی دیگر این منطقهها را أمن اعلام کرد تا آن خوی تعدّی و تجاوز از بشر گرفته بشود. مکرّر دستور به حج و عمره داده است و بعضی از اصحاب ائمه (علیهم السلام) از آنها درخواست کردند که توفیقی به ما مرحمت کند که من مثلاً پنجاه بار حج مشرف بشوم؛ همین غریق جُحفه یکی از اصحاب معروف وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) است که از حضرت درخواست کرد که پنجاه بار مثلاً مکه مشرف بشود و حضرت هم دعا کرد و مستجاب شد. او عمر طولانی کرد و سالهای متمادی به مکه رفت و سفر پنجاه یکمش ظاهراً که بیش از مقدار استجابت دعای حضرت بود او رفت در جحفه که میقات بود تا احرام ببندد و غسل بکند و احرام ببندد که همانجا سیل آمد و او را برد، لذا او شده غریق جحفه .
این آرزوها را مردم داشتند و از یک طرف ذات اقدس الهی مکرر دستور میدهد که حج و عمره فراموشتان نشود و سیره ائمه(علیهم السلام) هم این بود که پیاده یا سواره این راه طی کننده وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) بیست بار پیاده این راه را طی کرد و از طرف دیگر هم خدا میفرماید که این منطقهها منطقهٴ امن است؛ نه مزاحم کسی باشید و نه کسی مزاحم شما باشد تا آن خوی درندگی را دین تعدیل کند. آنگاه روشن میشود که جریان حج و عمره و جریان احرام قیامِ مردم را تأمین میکند. به هر تقدیر بشری که بخواهد زندگی کند باید ایستاده باشد و انسان عاجز و نشسته زندگی ندارد و قیام و قِوام چیزی است که انسان به او تکیه میکند. ناگزیر دین تکیه گاه مردم است و شما میبینید که جامعهای که این معارف در آن جامعه نیست جز خونریزی چیز دیگری نیست. در هر صورت حیوانات یک قراری دارند، یک نظمی دارند و یک حسابی دارند، اینها از هر حیوانی هم بدترند و بر فرض حیوانات نظمی هم نداشته باشند چون قدرت درندگی آنها محدود است اگر کسی از شعاع قدرت آنها فاصله بگیرد در امان است؛ اما الآن با فشار دادن یک دکمه یا یک شاستی در خطرِ جنگ ستارگان نه شرق از غرب در امان است و نه غرب از شرق در امان است.
این است که ذات اقدس الهی فرمود: تنها جایی که و چیزی که و شخصی که تکیه گاه امنیت بشر را تأمین میکند همین اشخاص و اشیاء و ازمان وابستهٴ به دینند و این منطقهها منطقهٴ أمن است؛ نه شما مزاحم کسی باشید و نه کسی مزاحم شما باشد. فرمود که شما که احرام بستید مزاحم کسی نباشید؛ نه علفی را قطع کنید و نه صیدی را از بین ببرید، حتی آن حیواناتی که روی بدن شماست آن را اگر خواستید جابجا کنید آهسته جابجا کنید و حق کشتن حیوانات و قُمَّل و امثال ذلک را ندارید تا تمرین بشود. بعد برای اینکه ثابت بشود که این امنیت یک جانبه نیست و دو جانبه است، به مردم دیگر هم دستور داد که کاری به مُحرِمین نداشته باشید حالا خواه آنها مسلمان باشند و خواه کافر، در هر صورت یک قرار بین المللی است. اینکه فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُم﴾ خطاب به مؤمنین است؛ اما ﴿وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ﴾ خطاب به عامهٴ انسانها است که هیچ کسی حق ندارد مزاحم حاجی و معتمر و حاج بشود، هیچ کسی حق ندارد قربانی را که حاجی به همراه میبرد مزاحم آن باشد، اینکه صید نیست.
بنابراین امنیت دو طرفه را مسئلهٴ حج و عمره تأمین میکند؛ از طرفی به مُحرِم میگوید دست به چیزی نزن که مزاحم کسی باشد و از طرفی به افراد دیگر دستور میدهد که شما مزاحم حاجیها نباشید و بگذارید اینها امنیت داشته باشند. آن روز راه ناامن بود و از غارت گری ارتزاق میکردند؛ از یک طرف انسانها را دستور میدهد که از ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ حرکت کنید به طرف مکه و از طرفی به همه انسانها دستور میدهد که مزاحم این گونه از افراد نباشید: ﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ . چه دینی از این جامعتر و زیباتر است؟
علت خطاب مؤمنین به ضیوف الرحمان
بنابراین در اوّلِ همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به همه مردم خطاب میکند که شما کاری به زائرین بیت خدا که ضیوف الرحمناند نداشته باشید، گرچه خطاب متوجه مؤمنین است ولی چون مؤمنین از این خطاب طَرْفی میبندند و عمل میکنند خطاب متوجه آنها شد وگرنه همه انسانها مکلفاند. آیه دو سورهٴ «مائده» این بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ﴾؛ هر چه که به عنوان نشانههای الهی شد آنها را باز نگذارید، اینها بستهاند و مدار بستهاند، اینها را بازشان نکنید، إحلال نکنید، نگشایید، سَرِ اینها را باز نکنید، اینها بستهاند، اینها نامهٴ مَحرمانهاند که این یک اصل کلی است و بعد این را باز کرد و شرح داد؛ فرمود: ﴿وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوانًا﴾ ؛ نه ماه حرام از این ماههای چهارگانه نه هدی و قربانی که اینها به همراه میبردند و نه قلائد.
تبیین و معنای قلائد در آیه
این قلائد یا ناظر به آن است که آن قلادهها و گردن بندهایی که به عنوان نشانه در حج قِران مثلاً به گردن این شتر و گوسفند و گاو میآویختند که معلوم بشود این برای قربانی است، یا منظور ذوات القلائد است نه خود قلاده؛ اگر ذوات القلائد باشد ذکر خاص بعد از عام است و نشانهٴ تاکید است؛ یعنی هیچ هدی مخصوصاً آن هدیی که حاجی به همراه خود سوق میدهد کاری به آن نداشته باشید. اگر منظور قلاده باشد تأکید در مطلب است؛ یعنی این قلادهای که به گردن شتر یا گوسفند یا گاو است این را تکریم کنید که این برای اهمیت مسئله است؛ نظیر رعایت عفاف که میفرماید: ﴿وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ﴾ و گاهی میفرماید که ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ﴾ که گردنشان پیدا نشود و گاهی هم میفرماید که زینتشان را اظهار نکنند، نه یعنی محل زینت را. اگر فرمود که زینت را اظهار نکنند، محل زینت را به طریق اولیٰ باید مستور نگه بدارند. اینکه فرمود: ﴿وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ﴾ مبالغهٴ در تربیت عفیفان است و اینکه فرمود: ﴿وَ لاَ الْقَلائِدَ﴾ یعنی شما به این آهنهایی که به صورت قلاده در گردن شتر یا گوسفند آویخته است و نسبت به اینها بد رفتاری نکنید مبالغهٴ در تکریم شعائر الهی است.
بعد فرمود: ﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ آمِّین که جمع است و مفردش آمّ است، آمّ یعنی کسی که قصد کرده است؛ أمَّ یَؤُمُّ آمّ، حالا یا اسم فاعل است یا صفت مشبهه؛ یعنی قاصدین بیت حرام. ناگزیر امنیت دو طرفه تأمین شده است: از این طرف به مُحرِمین دستور میدهد که شما خونریزی نکنید، حیوان برّی را نکشید و به کسی آزار نرسانید، از آن طرف به دیگران هم دستور میدهد که شما به مُحرِمین کار نداشته باشید. شهر حرام هم جنس است و مفرد نیست و شامل أشهُر حرام خواهد بود؛ یعنی در چهار ماه چه مسئله حج و عمره مطرح باشد و چه نباشد و در ماههایی که مسافرین عازم حجاند؛ مخصوصاً آن روزها که رفت و برگشت تقریباً هشت ماه ـ نه ماه و بعضیها یازده ماه طول میکشید که از راهی با اسب و شتر بروند مکه و برگردند و در بعضی از منطقهها بعضی از معمَّرین برای ما نقل میکردند که ما تا مکه برویم و برگردیم یازده ماه طول کشید و از بعضی از منطقههای ایران مثلاً حساب بکنید که اینها سوار اسب بشوند و بروند در حجاز و از آنجا با شتر خودشان را به مکه برسانند و برگردند و این راه آن وقتها برای همهٴ مردم باز بود اعم از حج و عمره واجب و مستحب. بعد به این مُحرِمین دستور میدادند که شما در تمام مدت احرام باید مصون باشید و مزاحم کسی نباشید و هم به دیگر مردمان دستور میدادند که شما کاری به مُحرِمین نداشته باشید که این بهترین راه برای تربیت مردم و بر قراری امنیت است. این تکیه گاه مردم است و یک جا انسان باید جای امن داشته باشد که این میشود قیام.
ر ذیل آیه فرمود که خدا از اسرار آسمانها با خبر است، از اسرار زمین با خبر است، زمان و زمین را او میداند و او میداند چه حکم بکند و کجا را جای امن قرار بدهد؟ بهترین جا و بهترین شخص و بهترین شیء و بهترین زمانی را که صَلاح بود برای اینکه منطقهٴ امن باشند یا شیء و شخص و زمان امن باشند را خدا تشخیص داد؛ مکانش ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾، زمانش شهر حرام است، اشیاء همین هَدْی است و قلائد است و اشخاص هم آمّینِ بیت حرامند و مانند آن. چنین دینی که امنیت دو جانبه را تأمین کرده است اگر کسی از آن به بعد دست به خونریزی بزند آنگاه دستگاه اسلامی او را سَرِجایش مینشانند و از آن به بعد معلوم میشود که جنگها ولو جهاد ابتدایی باشد جنبهٴ دفاعی داره جنگ ابتدایی هم دفاع است، برای اینکه بعد از بیان حجت است، بعد از تبلیغ است و بعد از ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ است و اکثریِ مردم اگر حرف رهبران الهی را بشنوند میپذیرند و آن ائمه کفر نمیگذارند، آنگاه ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ .
جنگ اگر ابتدایی هم باشد روحش به این برمیگردد که این مزاحمها را از سر راه بردارید و روح جهاد ابتدایی هم دفاع است در حقیقت. حالا معلوم میشود که چه طور ذات اقدس الهی قلادهٴ گردن شتر و اسب را تکریم کرده است همانطوری که زینت زن را تجلیل کرده است و گفت که این را نباید نامحرم ببیند: ﴿وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ﴾ ؛ اگر جامعه بخواهد با عفاف زندگی کند نباید زینت زن را ببیند و زن هم نباید زینت خود را نشان بدهد و اگر جامعه بخواهد در امنیت به سر ببرد نباید این آهنی که در گردن شترِ قربانی است نسبت به او بد رفتاری بشود تا عادت نکنند تا این یک تمرین بشود برای امنیت.
بنابراین همان طوری که مُحرِم حق ندارد صید بکند دیگری هم حق ندارد که هَدْی مُحرِم را آسیب برساند، آنگاه قلائد که منظور هَدْیهای ذاتِ قلائد باشد یک هَدْی خاص است و یک حرمت مخصوصی هم دارد. آنها با یک تکریمی این هَدْیی که گردنش علامت دارد را به همراه میبردند که فرمود: این را هم کار نداشته باشید. پس یک امنیت دو جانبه را دین تأمین کرده است؛ هم از این طرف فرمود که مُحرِم مزاحم کسی نباشد و هم از آن طرف به دیگران فرمود که شما مزاحم محرمین و ﴿آمِّینَ البَیْتَ الحَرَامَ﴾ نباشید و حتی وسیعتر، نفرمود که مزاحم محرمین نباشید بلکه ﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ . حالا اگر کسی به عنوان زائران بیت الله و ضیوف الرحمن از شهر خودشان مثلاً از ایران و از قم و تهران دارند حرکت میکنند، این ﴿وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ شامل اینها هم میشود. فرمود که با اینها بد رفتاری، نکنید اینها با مسافرین دیگر فرق دارند، چیزی را به آنها گران ندهید، چیزی را از آنها مضایقه نکنید و اینها مهمانان خدایند.
وقتی انسان ببیند که به احترام خدا هر جا رفت تکریم میشود خودش تربیت خواهد شد. آن روزی که یازده ماه طول میکشد تا بروند و برگردند، این ﴿آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ﴾ مقصود این نیست که حالا که قصد کردهاند و رفتند کاری به آنها نداشته باشید و حالا که زیارت کردند و برگشتند هر چه خواستید بکنید، بکنید اینکه نیست، بلکه یعنی این شخص تا برود و برگردد جزء ضیوف الرحمن است و کاری به او نداشته باشید. از آن طرف هم در سراسر عالَم به حج واجب و مستحب و عمرهٴ واجب و مستحب مردم را دعوت میکند که ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ بیایند و از طرفی دیگر به مردمان دستور میدهند که اینها ضیوف الرحمناند و کاری به اینها نداشته باشید. این کسی که خودش میبیند که هر جا میرود مورد احترام قرار میگیرد کدام انسان است که تربیت نشود!
بنابراین ذات اقدس الهی فرمود: ما اسرار آسمان و زمین را میدانیم و میدانیم که کجا را جای امن قرار بدهیم و این را جای امن قرار دادیم، لذا گفتند که اگر کسی بتواند مکه برود و نرود، در پایان عمر و حالت احتضار میگویند که در صف یهودی یا مسیحی باش جریان مکه یک چنین عظمتی دارد وگرنه همه این احکام الهی به مصالح خود مردم بر میگردد.
طرح سه مسئله حیاتی از طرف ذات اقدس الهی
غرض آن است که سه مسئله حیاتی را ذات اقدس الهی مطرح کرده است.
الف: کعبه
یکی اینکه جریان کعبه با همهٴ شئون وابسته به او.
ب: حج و عمره
یعنی حج و عمره و مانند آن را عامل قیام معرفی کرده است؛ یعنی عصای دست مردم جریان حج و عمره است و اگر حج و عمره را از جامعه بگیرند اینها تکیه گاه ندارند و میافتند (این یک). مسئله دوم که آن هم اساسی است.
ج: اقتصاد مردم
فرمود که اقتصاد مردم عصای دست مردم است و مردم اگر بی اقتصاد باشند میافتند و سقوط میکنند (این هم دو). سوم این سؤال مطرح میشود که آیا هم مسئلهٴ اعتقاد و حج و عمره که امر عبادی است عامل قیام و قوام است و هم اقتصاد که یک امر طبیعی و مادی است این هم عامل قیام و قوام است و اینها همتای هماند یا یکی اصل است و دیگری فرع؟ این مسئله سوم را هم ذات اقدس الهی پاسخ داده است که عند التزاحم اعتقاد اصل است و اقتصاد فرع.
آن را در سورهٴ «منافقون» فرمود که منافقون تهدید کردند که مسلمانها را در محاصرهٴ اقتصادی قرار بدهند؛ گفتند: ﴿یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا﴾ ؛ با آنها معامله نکنید، چیزی از آنها نخرید و چیزی به آنها نفروشید چه رسد که رایگان چیزی به آنها بدهید. بگذارید اینها در فشار اقتصادی قرار بگیرند که اگر در فشار اقتصادی قرار گرفتند دینشان، رهبرشان، والی و ولیّشان را رها میکنند که این حرف منافقین دیروز و امروز بود. آنگاه ذات اقدس الهی پاسخ داد و فرمود که مادامی که اعتقاد محفوظ است هم معتقدین مصونند و هم خدا صائن اینها است، فرمود: ﴿وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ به هر تقدیر کلید خزائن آسمان و زمین فقط به دست خداست و ﴿عِندَهُ مَفَاتِحُ الغَیْبِ﴾ است و به دست زید و عمرو که نیست؛ اگر خزائن بیکران تا بیکران است و کلید این بیکرانها فقط به دست خداست و اینها هم به خدا معتقدند، چه چیزی میتواند با فشار اقتصادی جامعه مسلمین را از پای در بیاورد؟
بیان مطلب لطیفی لطیفه از مرحوم شیخ بهائی درباره معنای فقیر
این سه تا مسئله را ذات اقدس الهی تشریح کرد تا کسی خیال نکند که اگر در سورهٴ «نساء» مسئله مال و اقتصاد را عامل قیام دانست مسئلهٴ اقتصاد هم مثل اعتقاد همتای هماند، اینطور نیست! در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ 5 از جریان مال به عنوان یک عامل قیام یاد کرده است، فرمود: ﴿وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ که مال، عاملِ قیام است. در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم ملاحظه فرمودید که این لطیفه از مرحوم شیخ بهایی است، از مرحوم شیخ طریحی و از بزرگان دیگر هم است که فقیر را که فقیر میگویند نه برای این است که مال ندارد، کسی که مال ندارد را فاقد میگویند نه فقیر. فقیر به کسی میگویند که ستون فقراتش شکسته است و نمیتواند برخیزد. چون انسانِ بیمالِ تهیدست قدرت قیام ندارد از آن جهت گفتهاند فقیر، نه اینکه فقیر یعنی بی مال بلکه فقیر یعنی ستون فقرات شکسته. بنابراین آنچه که عامل قوام و قیام جامعه است مسئلهٴ اقتصاد است و یک انسان فقیر یا یک جامعه فقیر توان قیام ندارد: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیامًا﴾ و آن وقت هیچ کس حق ندارد بگوید که مال، مالِ من است، بلکه همهٴ مال، مالِ همه مردم است.
یک بیان نورانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) بحث کرده که مبسوطاً آنجا ملاحظه فرمودید که همهٴ مال، مالِ همه مردم است . اگر کسی مالی به دست او قرار گرفت یا قدرت تولید داشت، این یک نعمت بسیار خوبی است که انسان تا آخرین لحظه پرتلاش باشد در تولید ولی قانع باشد در مصرف کردن و اینچنین نیست که هر چه که در آورد مال او باشد. از آن طرف دین ترغیب کرده است که تا میتوانی بکوش و کار بکن و مال به دست بیاور و از آن طرف فرمود که تا میتوانی ساده زندگی کن تا راحت باشی. پس تلاش در تولید و قناعت در مصرف داشته باشد نه قناعت در کار؛ قناعت در کار چیز بسیار زشتی است. اجمال یعنی کار جمیل، نه اینکه اجمال یعنی اقتصار یا اختصار. اجمال در قبال تفصیل که نیست! خدا کسب جمیل را دوست دارد و اَجْمَلَ یعنی فَعَلَ فِعلاً جمیلاً، نه اینکه اَجْمَلَ یعنی اقتصر أوِ اختصَرَ.
حدیث معروفی است از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «إن قامت الساعة و فی ید أحدکم الفَسیلَة فإن استطاع أن لا تقوم الساعة حتی یَغْرِسَها فَلْیَغْرِسْها» ؛ اگر یک نهالی دست شماست و مطمئنی که بعد از یک ساعت یا لحظهای دیگر میمیری بکار و بمیر و نگو که من که الآن پیر شدم و این «اطلبوا العلم من المهد إلی اللحد» اختصاصی به کار حوزه و دانشگاه ندارد، بلکه یعنی سعی کن من المهد الی اللحد و تا زندهای کار کن؛ منتها همانطوری که تلاش در تولید برکت است و رحمت است، قناعت در مصرف هم رحمت است. ما میخواهیم راحت زندگی کنیم و آنها عقل کُلّند و اگر کسی ـ معاذالله ـ آنها را به عنوان صاحبان وحی قبول ندارد به عنوان الوالالباب و فرزانگان بشری که قبول دارد؛ آنها فرمودند که اگر میخواهی راحت زندگی کنی ساده زندگی کن.
بنابراین این قیام که در سورهٴ «نساء» آمده است قیامی است حق؛ یعنی اقتصاد باعث قیام است و بی اقتصادی مایه قعود و زبونی و مَسکَنَت و امثال ذلک است؛ اما عند التزاحم که اگر خدای ناکرده ملتی در فشار قرار گرفت آیا باید دست از عقیده بردارد یا دست از آن اقتصاد بردارد؟ فرمود که دست از اقتصاد بردار تا آن خدایی که ﴿مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ﴾ تأمین میکند تأمین کند. منافقین که گفتند: ﴿لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّی یَنْفَضُّوا﴾ اصالة الاقتصادی بودند و مؤمنین اصالة الاعتقادیاند و ذات اقدس الهی فرمود که بگو ﴿لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ، لذا نه مشکل محاصره شعب ابیطالب صدر اسلام اثر گذاشت و نه مشکل محاصرهٴ اقتصادی غربِ غارتگر اثر میگذارد. اگر ذات اقدس الهی اقتصاد را عامل قیام معیَّن کرد، اینچنین نیست که معیَّن نکرده باشد که کدام اصل است و کدام فرع؟ فرمود که اعتقاد اصل است، کعبه و حج و عرفات اصل است و اقتصاد هم در سایهٴ آن اصل است و ناگزیر میشود بالتبع.
معلوم میشود که چطور ذات اقدس الهی روی مسئلهٴ کعبه و روی تمام جزئیاتش تکیه کرده است. چیزهایی که خیلی مهم باشد را خود قرآن عهدهدار آن است؛ مسئلهٴ حجاب و مسئله عفتِ جامعه چون خیلی مهم است و بسیاری از فسادها از همین جا نشأت میگیرد، در ریز مسئله خود قرآن وارد شده است؛ اما بسیاری از مسایل عبادی و شکّیات و امثال ذلک را فرمود که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بپرسید، ما گفتیم و شما بپرسید؛ اما این یک امر جهانی و فتنه بر انگیز است، لذا ریز مسئله را خودش وارد میشود.
حرمت خانه خدا
جریان حج هم همینطور است که فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾ که این مفعول دوم جَعَلَ است و تعلیق حکم هم بر وصف کرده است که مُشْعِر به علیت باشد؛ این بیت الله است و البیت برای این است که بیت الله است و همین البیت که بیت الله است مُحَرَّم است، همین قبله مسلمین است، همین مطاف مسلمین است، حیات و ممات مسلمانها با این است، اگر زندهاند به این طرف شبانه روز چند بار رو میکنند، اگر میمیرند به طرف قبله دفن میشوند، در حال احتضار به طرف قبله، دفن به طرف قبله، نماز به طرف قبله، حیات و ممات مسلمانها به طرف قبله است که میگوییم: «و الکعبه قبلتی» .
این «وَ الکعبةُ قِبْلَتی» که در ادعیه ماست و موارد اقرار ماست ؛ یعنی حیات ما به کعبه است و مرگ ما به طرف کعبه است. در بدترین و زشتترین حالات گفتند که رو از کعبه برگردانید و بگذارید حرمت این بیت محفوظ باشد. ما شبانه روز چند بار داریم کعبه را احترام میکنیم؛ هم در بهترین حال رو به او میکنیم و هم در بدترین حال سعی میکنیم رو به او نکنیم که وظیفهٴ ماست و بر ما واجب است. حرمت این کعبه را در حالات خوب و بد نگه داشتن، در واجبها و حرامها به کعبه توجه داشتن و در مستحبها هم گفتند بهترین جلسه و مجلس جایی است که انسان رو به قبله بنشیند این برای آن است که این بیت همچنان در نظر ما باشد. آن وقت این را ذات اقدس الهی ستون جامعه قرار داد و عصای دست ملت قرار داد و بدون این جامعه میافتد: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾.
شهر حرام هم همین طور است؛ گاهی این مُحرَّمات متراکم میشوند؛ مثل اینکه در ذیحجه کسی احرام ببندد و جزء ضیوف الرحمن باشد که این یک حرمت مضاعف دارد، فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیامًا لِلنّاسِ﴾، ﴿وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ﴾ قِیامًا لِلنّاسِ، ﴿وَ الْهَدْیَ﴾ قِیامًا لِلنّاسِ، ﴿وَ الْقَلائِدَ﴾ قِیامًا لِلنّاسِ. به هر تقدیر یا قلاده یا آن حیواناتِ ذات القلائد، چیزی که عامل امنیت است عصای دست مردم است که «ما بِهِ یَقومُ الناس» ﴿ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾. میبینید که چقدر این صدر و ساقه به هم مرتبطاند! به هر تقدیر یک جای امن میخواهد بشر یا نمیخواهد؟ او بهترین جا را همینها تشخیص داده است و بهترین اشیاء، بهترین اشخاص، بهترین ازمان و بهترین اماکن را همینها تشخیص داده است.
اصل امنیت اولاً باید باشد و اگر یک جایی را امنیت قرار میداد که مطاف همه نبود و برای بعضیها بود، قبله برای همه نبود و برای بعض بود؛ ولی هر چیزی را که او مطاف همه، قبلهٴ همه و مورد تکریم و تجلیل همه قرار داد آن را میتواند به عنوان منطقهٴ امن اعلام کند و الآن هم که دنیا در درّندگی به سر میبرد ناچار است که یک جا را منطقهٴ امن بداند. یک جایی را که یک نسبتی دارد و همگان را به آن طرف دعوت کرده است آدم وقتی این برنامه را میبیند معلوم میشود که او به اسرار آسمان و زمین عالم است، چرا؟ برای اینکه بشر منطقهٴ امن میخواهد؛ جای امن میخواهد، زمان امن میخواهد و اشخاص امن میخواهد و این از هر دو سو امن کرده است؛ یعنی به مردم دستور داد مکرر بروید و بعد به مردم گفته شما که ضیوف الرحمناید دست به چیزی نزنید و به دیگران هم فرمود که به مهمانان خدا کاری نداشته باشید که این دستور و تربیتِ امنیت است. چنین برنامهای را که آدم میبینید، میبیند که واقعاً برنامه مال کسی است که اسرار این نظام در اختیار اوست.
مشرِّعِ خوب کسی است که بتواند تشریع را با تکوین هماهنگ کند به هر تقدیر یک جاهایی باید تناسب داشته باشد؛ یک جایی که معمارش دو پیغمبرند و یک جایی که بسیاری از انبیاء آنجا طواف کردند و یک جایی که بسیاری از انبیاء آنجا رحلت کردند و به خاک سپردند که یک قداستی در هر صورت باید داشته باشد که مردم پذیر و دلپذیر باشد وگرنه یک جای معیَّنی را قرار بدهد نیست. انسان وقتی از خودی پایین نیامده، همان درندگی را دارد و یک جایی را انسان آزمود که هیچ چیزی از مظاهر حیات در آن نیست و سنگلاخی بیش نیست.
این در نهج البلاغه در خطبهٴ اوّل است که فرمود: اگر خدا میخواست شما را بیازماید این همه جاهای خوب را خدا آفرید، جایی که زمستان و تابستانش به فاصلهٴ 10 درجه است، نه مثل موارد دیگری که زیر صفر باشد یا درجهٴ چهل و پنجاه باشد. یک جای امنی که حداکثر زمستان و تابستان ده درجه است و هرگز به صفر نرسد و یخ بندان نباشد و هرگز گرمای سی درجه و چهل درجه نداشته باشد اگر خدا یک چنین جایی را قرار میداد همگان میآمدند و آن جایی برای مرفّهین بود نه برای مُحرِمین. فرمود که جایی را خدا قرار داد که بتواند بیازماید و انسان را از خودیاش پیاده کند؛ یعنی ذات اقدس الهی بعد از اینکه بیان کرد و معما را حل کرد، آسان کرد وگرنه قبلاً چه میدانستند؟ الآن هم مرفّهین وقتی میروند میگویند که مگر اینجا هم جاست که آدم بیاید؟! ﴿ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾.
او میخواهد انسان را کم کم به سَمْت قیامت دعوت کند و انسان را از آن خودیاش بیاندازد. هر کسی در هر حدّی هم که باشد به مو افتخار میکند که حالا یا واقعاً برای او زیبایی میآورد یا او عادت کرده به این، حالا یا به موی سر است یا به موی شارب است یا به موی صورت است به هر تقدیر عادت کرده و برای یک عدهای مخصوصاً نسل جوان موی سر زیبایی است و تراشیدن موی سَرِ دیگری به اجبار حرام است چون در هر صورت زیبایی او به همان موی سر اوست، همین را هم فرمود که در پای دوست باید قربانی کنید.
دیدگاه ابنابیالعوجاء درباره عظمت امام صادق(علیه السلام)
وقتی به ابن ابی العوجاء گفتند تو که با امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) مباحثه کردی او را چگونه یافتی؟ گفت: من گفتم مرا با کسی هم بحث کنید که مثلاً از این علمای معمولی باشد؛ ولی شما مرا به یک اخگر پرشعلهای انداختید، مرا به دریا انداختید، من چگونه میتوانستم از چنگ او بیرون بیایم: «إنّه ابنُ مَنل حَلَقَ رُؤُوسف مَنْ تَرَوْنَ» ؛ این گذشته از مقامات علمی پسر کسی است که پدرش سَر همهٴ اینها را تراشید، اینها یک چنین قدرتی دارند. کسی که سرش را بتراشد در پای دوست، معلوم میشود که از خودی پایین آمده؛ نه مزاحم کسی است و نه کسی هم باید مزاحم او باشد. آنگاه انسان میفهمد که ﴿أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است. انسان تا از خود پیاده نشد که دیگر نمیشود به او گفت که کاری به کسی نداشته باش و وقتی پیاده شد دیگر راحت است.
بعد به او گفتند که آینه نگاه نکن و همچنین به او گفتند که عِطری که این همه فضیلت دارد و یک رکعت نماز با عطر این همه ثواب دارد ، گفتند که استعمال عطر حرام است ، برای اینکه شما میخواهید با بد بوها یک جا زندگی کنید؛ اگر یک کسی از اتیوپی آمده و تو آنجا بینیات را بگیری که نمیشود! یا از کنار مَنحر گذشتی یا از کنار مذبح گذشتی و دماغت را بگیری که نمیشود! دماغت را نباید بگیری و اگر عطر زدی کار معصیتی کردی و عطر حرام است. اینها دورهٴ آزمایشی است که انسان از خودی پیاده میشود و وقتی پیاده شد میشود بنده. چطور انسان از کنار یک مردار بگذرد و بینیاش را نباید بگیرد؟ برای اینکه نه آن روز و نه امروز؛ امروز با اینکه بسیاری از بشر وضع بهداشتی شان تامین شده است اما خیلی از افراد هنوز محرومند؛ شما میخواهید با او یک جا نماز بخوانید، با او یک جا غذا بخورید، با او یک جا طواف بکنید، با او یک جا رمی جمره کنید، با او یک جا سعی بین صفا و مروه کنید و بینیات را بگیری که نمیشود! چون او بدش میآید. همان افراد بدبو باید با تو در کنار هم زندگی کنید. خودت را معطر کنی و بینی را هم بگیری، هر دو حرام است؛ هم عطر زدن و هم بینی گرفتن.
این دین آدم را پیاده میکند و وقتی پیاده کرد دیگر آدم حرفی ندارد. تا انسان سوار است مشکل دارد و وقتی پیاده شد میشود برده و بنده. آن وقت کم است کسی به مکه برود و بیاید و تا یک مدتی وارسته نباشد. گفتند که قبل از اینکه او آلوده بشود با او مصافحه کنید و پیشانی او را ببوسید و با او معانقه کنید، چون او مهمان خداست. این دستور است، پس این سه تا مسئله را ذات اقدس الهی به خوبی تبیین کرد؛ هم اعتقاد را که محور اساسی آن بیت الله است عامل قیام دانست و هم اقتصاد را و هم عند التزاحم اقتصاد را رو بنا دانست و اعتقاد را زیر بنا.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است