- 840
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 94 و 95 سوره مائده _ بخش اول"
- فرق بین استخاره و قرعه
- آزمودن انسانها بوسیله صید حیوانات در حال حرام
- منطبق بودن ترتیب با نزول آیات مکی و مدنی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾
بیان مفهوم ترتیبی و نسخ
نکاتی که در آیات قبل مانده است عبارت از این است که ترتیب غیر از مسئلهٴ نسخ است و آیاتی که به ترتیب نازل میشود معنایش این نیست که قبلاً یک حکمی را بیان میکند و بعداً آن حکم را بر میدارد، بلکه مراحل بیان حکم فرق میکند. گاهی احیاناً ممکن است که ترتیب با نسخ همراه باشد؛ ولی هر ترتیبی نسخ نیست. اینجا مسئلهٴ ترتیبِ بیان احکام خمر به صورت نسخ نبوده است، بلکه اوّل به صورت عام حکم بیان شده و بعد به تدریج حکم تشریح و تبیین شده است، همان طوری که اشاره شد.
نظر علامه طباطبائی درباره نحوه ترتیب سوره¬های قرآن
مطلب دوم آن است که نحوهٴ ترتیب همان طوری که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در المیزان فرمودند آن سَبْک طبیعی است نه آن طوری که در تفسیر قرطبی آمده و در بین متأخرین المنار گفته و بعضیها هم چه از خودی و چه از بیگانه پذیرفتند. آنها فکر میکردند که اوّل آیه سوره «بقره» نازل شده است، بعد آیه سوره «نساء» و بعد سوره «مائده» ، در حالی که سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در مکه نازل شده است و اثم را؛ یعنی هر چه که یصدق علیه انه اِثمٌ را تحریم کرده است و اگر از موارد خاص ثابت شده بود که خمر اثم است، حرمت خمر را استنباط کرده بودند و اگر تاکنون حرمت خمر برای آنها ثابت نشد، وقتی آیه سورهٴ «بقره» نازل شده است مسلَّم فهمیدند که خمر حرام است.
اگر به وسیله سنت یا امارات دیگر ثابت شده است که خمر اثم است، ثابت میشد که خمر حرام است و اگر تاکنون ثابت نشده است که خمر مصداق اثم است با نازل شدن آیه سورهٴ «بقره» برای همهشان روشن شده بود که خمر حرام است. قرآن را که حفظ میکردند و در نماز و غیر نماز میخواندند وقتی که فهمیدند در سورهٴ «اعراف» فرموده است که ﴿حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقّ﴾ ، پس کلما صدق علیه انه اثم فهو حرام. در سورهٴ «بقره» هم فرمود که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ و دیگر با نازل شدن سورهٴ «بقره» هیچ توجیهی بر اینکه خمر حرام نیست وجود ندارد.
در ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ دو تا سؤال است و چون دو سؤال است جوابِ دو سؤال را یک جا داده است که فیهما یعنی فی کل واحد منهما اثم، نه اینکه در مجموع اثم است و در جمیع اثم نیست؛ یعنی اگر کسی میگساری کرد و در کنار میگساری قمار باخت حرام کرد و اگر تک تک اینها را انجام داد حرام نکرد، اینکه در ذهن کسی نمیآید. پس مطلب اوّل آن است که ترتیب غیر از نسخ است.
منطبق بودن ترتیب با نزول آیات مکی و مدنی
و مطلب دوم آن است که ترتیب برابر نزول آیات مکی و مدنی است نه برابر آنچه که در قرآن کریم است که اوّل سوره «بقره» و بعد سورهٴ «نساء» و بعد مثلاً سوره «مائده» باشد.
بیان کلمه «طعام» در مقابل «شراب»
مطلب بعدی آن است که کلمهٴ طعام دربارهٴ شراب هم به کار رفت که فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا﴾ که این طعام همانطوری که در تعبیرات فارسی ما میگوییم آب خوردن که بر نوشیدنی هم خوردن اطلاق میکنیم، در قرآن کریم هم این چنین شده است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً ملاحظه فرمودید که در آیهٴ 249 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّی﴾ معلوم میشود همان طوری که در تعبیرات فارسی به نوشیدنی خوردن اطلاق میکنند و میگویند آب خوردن، در تعبیرات عربی هم به مشروب مطعوم اطلاق میکنند و به شرب طعام اطلاق میکنند؛ فرمود که ﴿وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّی﴾ و اینجا هم فرمود که ﴿لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا﴾ که اطلاق طعام بر شراب شده است و اطلاق طعم بر شرب شده است و مانند آن.
اقوال سه¬گانه درباره استخاره و منع نکردن مقدس اردبیلی
مطلب چهارم آن است که گاهی به مرحوم مقدس اردبیلی اِسناد داده میشود که ایشان استخاره را منع میکردند [از زبدة البیان ایشان که در آیات احکام است]؛ ولی استفاده نمیشود که ایشان استخاره را منع میکردند، بلکه فرمودند که اگر ازلام به این معنا باشد که روی چوبی نوشته بود أمَرنی و روی چوب دیگر نوشته بود نَهانی و روی چوب سوم چیزی نوشته بود که در هنگام مسافرت یا غیر مسافرت این چوبها را بیرون میآوردند از کیسه یا ظرف دیگری و هر کدام از این چوبها که بیرون میآمد برابر آن عمل میکردند و بعد فرمود: «و علی ذلک یفهم منه تحریم الاستخاره»، این حرف نهاییِ خود مرحوم مقدس اردبیلی نیست. بعد دارد که استخارهای که مشهور جواز اوست یا رجحان اوست اگر ما ازلام را به این معنا بگیریم که بعضیها گرفتند، لازمهاش این است که استخاره ممنوع باشد در حالی که روایات فراوانی بر جواز آن یا مثلاً به استحباب آن دلالت دارد و یا ممکن است کسی قائل باشد که این بالنص تخصیصاً خارج شده است . به هر تقدیر ایشان استخاره را منع نمیکند.
دربارهٴ استخاره سه طرز تفکر است: یک طرز تفکرِ مصطلح بود که دفع حیرت بود و همان بود که بیان شد؛ انسان کاری را که انجام میدهد یا از نظر استفاده میکند یا از بَصَر یا اهل فکر و مطالعه است و حکیمانه مطالعه میکند یا اهل معرفت است و باطن را میبیند و با شهود مسئله برای او حل میشود. اگر خودش اهل نظر یا اهل بصر نبود با صاحب نظر یا صاحب بصر مشورت میکند و آنها که صاحب نظرند یا صاحب بصرند او را راهنمایی میکنند. اگر از مشورت دیگران هم طَرْفی نبست استخاره میکند برای رفع حیرت؛ استخارهای که برای رفع حیرت است آنچه که معمول بین متدیّنین است در همین حد است که حیرت را بر طرف میکند؛ اما علم به غیب پیدا کنند، رجم به غیب پیدا کنند، از نظر قدرت این را مؤثر بدانند و از نظر علم این را سند قطعی بشمارند این چنین نیست.
استخاره برای تطییب نفس است و برای آرام کردن روح از نوسان و اضطراب است و هیچ اثر دیگری ندارد. نه انسان از نظر علمی یقین پیدا میکند که این حق است که میشود رجم به غیب و نه از نظر عملی این را مؤثر میداند که خیر خود را به وسیله استخاره حل بکند. آنهم خیر است نه تفأل؛ تفأل ممنوع و منهی است که «لا تتفأل بِالقرآن» که قرآن را کسی فالنامه قرار بدهد و میخواهد ببیند که از این تجارت سودی میبرد یا نه؟ نفع مادی نصیبش میشود یا نه؟ از این مسافرت بهرهٴ مادی میبرد یا نه؟ که تفأل بزند به قرآن که فال نامه بشود برای او که این منهی است؛ اما استخاره معنیاش این است که خیرِ من در این است یا نه؟ خواه نفع ببرم یا نفع نبرم. خیر غیر از نفع مادی و غیر از فال است. انسان اگر استخاره کرد و خوب آمد و در تجارت ضرر کرد باید شاکر باشد و بداند که خیر او در این بود و خیر غیر از نفع است.
رفع حیرت شدن بر وسیله استخاره
یک فرق است بین تفأل و استخاره و حالا که مرز تفأل و استخاره مشخص شد که استخاره جایز است و تفأل ممنوع است، حالا انسان که استخاره کرد محصول این استخاره چیست؟ آیا از نظر علمی یقین پیدا میکند به غیب؟ هرگز این چنین نیست. آیا از نظر عملی این را منشاء برکت میداند و مؤثر میداند که در کارهای عملی مؤثرِ عملی باشد؟ هرگز این چنین نیست. پس استخاره نه مبدأ تأثیر عملی است و نه مبدأ تأثیر علمی، بلکه رفع حیرت است که انسان خود را مذمت نکند و یک امیدی هم است.
نقدی بر شبهه وهابیت درباره توسل
بنابراین انسانی که استخاره میکند این چنین نیست که این کار را منشاء اثر بداند (یک) یا جزم پیدا کند (دو).
بنابراین آن تفکر وهابیت که توسل را منع کرده و شفاعت را منع کرده، احیاناً استخاره را هم منع میکند و خیال میکند که انسان به وسیله این استخاره میخواهد رجم به غیب کند و علم به غیب پیدا کند یا همین کار را منشاء اثر میداند، این چنین نیست؛ نه این کار را مؤثر میداند، چون موثر کل رب العالمین است و نه با این کار علم به غیب پیدا میکند، چون «لا یعلم الغیب الا الله» و الا اولیای الهی که خدا آنها را به غیب آگاه کرده است که فرمود: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ ؛ غیر از اولیای الهی که به تعلیمِ الهی عالِم بودند کسی غیب نمیداند و غیر از ذات اقدس الهی هم هیچ کسی در عالَم مؤثر نیست و هر کسی که در عالَم مؤثر است حتی مدبرات امر مأموران الهیاند. فرشتگانی که مدبرات أمراند ماموران ذات اقدس الهیاند و خداوند به دست فرشته چنین کاری را میکند یا به دست انسان و دوستِ انسان خیری به انسان میرساند. بنابراین هم تبرّک معنای خود پیدا میکند، هم توسل معنای خود را پیدا میکند، هم شفاعت معنای خود را پیدا میکند و هم استخاره.
فرق بین استخاره و قرعه
فرق استخاره با قرعه آن است که استخاره حکم فقهی نیست و بیان حل کارهای عملی است و قرعه یک حکم فقهی است و برای حل یک مشکل فقهی است که «القرعة لکل امر مشکل» که انسان در مقام فقه اگر خواست موضوعی را تشخیص بدهد نه احکام را [قرعه میزند] و هرگز حکمی را نمیشود با قرعه کرد، بلکه حکم را با همین چهار منبع یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع باید حل کرد که اینها منابع فقه و احکام فقهیاند. قرعه جزء منابع فقهی نیست و هیچ منبعیت ندارد که انسان حکم را با آن حل کند، مشکلات موضوعی را و ابهامات موضوعی را حل میکند، آنهم در مسایل حقوقی؛ ولی انسان در کارهای شخصی خود برای رفع حیرت استخاره میکند.
فتحصل که استخاره غیر از تفأل است و استخاره جایز است و تفأل ممنوع (این یک مطلب) و انسانی که استخاره کرده است هرگز جزم به غیب پیدا نمیکند که بشود رجم به غیب و بگوید که من غیب دانستم، این نیست (این دو مطلب) و استخاره را مؤثر نمیداند، برای اینکه مؤثر کل ذات اقدس الهی است و او مدیر و مدبر همهٴ چیزهاست و نفع به دست اوست و ضرر به دست اوست و «یا ضارُّ یا نافعُ» اوست. استخاره یک وسیلهای است که انسان بتواند تا حدودی حیرت خود را رفع کند و امیدی به خیر هم داشته باشد همین، نه اینکه این کار را مؤثر بداند تا ـ معاذ الله ـ بشود شرک و مانند آن. پس نه از نظر توحید عملی مشکلی دارد و نه از نظر توحید علمی مشکلی دارد و هیچ مفسدهای هم ندارد.
آنچه که معروف بین مسلمین است درباره استخارهها همین است؛ نه تند رویهایی است که وهابی فکر میکند و بعد ممکن است مثلاً تحریم بکند که انسان استخاره را مؤثر بداند یا استخاره را مایهٴ رجم به غیب و علم به غیب بداند و نه آن افراطی که در بعضی از نوشتههای بعضی از بزرگان فقهی است که اینها به وسیله استخاره میخواستند برهان اقامه کنند بر توحید که اگر واجبی نبود چگونه بین مراجعهٴ به قرآن و رساندن خیر یا اطمینان به خیر رابطه برقرار است؟ در قاعدهٴ قرعه مرحوم آقای بجنوردی (رضوان الله علیه) یک چنین افراطی را دارد و از ایشان بعید است با اینکه نه تنها فقیه هم بودند حکیم هم بودند. به هر تقدیر در قواعد فقهیه شان در بحث قرعه یک چنین افراطی را فرمودند که مسئلهٴ استخاره و قرعه و امثال ذلک حتی در قرعه این را دلیل بر توحیدِ حق گرفتند .
غرض این است که قرعه نه دلیل بر توحید است که افراط ایشان باشد و نه منافی با توحید است که تفریط دیگران باشد و الامر بین الافراط و تفریط. این استخارهها برای رفع حیرت خوب است؛ منتها برای این است که به ما نشان بدهند با اینکه میتوانستند غیب را از ذات اقدس الهی دریافت بکنند. در کارهای دیگر از افراد سؤال میکردند که مثلاً آیا فلان چیز است یا نه؟ فلان راه کجا است؟ این چیزها را نمیخواستند از علم غیب استفاده کنند یا برابر علم غیب عمل بکنند وگرنه «متی شاؤوا علموا».
چگونگی حلال بودن غذاها قبل از نزول آیه تحریم
مطلب دیگر آن است که اگر کسی این شرطها را عمل بکند هر گونه غذاهایی که قبل از نزول آیهٴ تحریم مصرف کرده بود حلال است و آن این است که ﴿لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا﴾؛ تمام غذاها و تمام آشامیدنیها و تمام کارها اگر با تقوا همراه باشد؛ یعنی اگر قبل از نزول تحریم و قبل از تمامیت نصابِ حجت اگر کسی خلاف بکند آن خلاف نیست، نه اینکه قبل از نازل شدن آیهٴ حرمت باشد، معیار نزول آیهٴ حرمت نیست، بلکه معیار تمام شدن نصاب حجیت است. یک وقت آیه نازل شده است که به کسی نرسیده یا آیه نازل شده و به کسی رسیده؛ ولی او کراهت را استفاده کرده و کسی نبود تا برای او تبیین کند و او را تفهیم کند که آیا دلالت بر حرمت میکند یا نه؟
در عصر عمر کسی میگساری کرده و عمر خواست او را حدّ بزند و وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود که این را بین اصحاب بگردانید و ببینید آیا کسی میگوید که ما قبلاً آیهٴ حرمت خمر را بر او خواندیم و او میداند یا نه؟ اگر قبلاً آیهٴ حرمت خمر را بر او خواندند و او توجیه شد و بعداً دست به میگساری زد حدّ جاری کنید. نفرمود حالا که آیهن حرمت خمر نازل شده است بر چنین کسی حدّ بزنید، چون صرف نزول آیه کافی نیست. این سه محور باید تامین بشود: یک نزول آیه، دو قرائت این آیه بر شخص معیَّن، سه استنباط تام و بفهمد که این آیه را راجع به کراهت نیست، راجع به نزاهت نیست و راجع به حرمت است. اگر چیزی سنداً و دلالتاً به نصاب حجیت رسیده است از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ خواهد بود.
آزمودن انسانها بوسیله صید حیوانات در حال حرام
فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾؛ در اوَّلِ همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ذات اقدس الهی مسئلهٴ ممنوع بودن صید در حال احرام را به طور کلی اشاره کرد؛ اوّلین آیهٴ سورهٴ «مائده» این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ که در ضمن تحلیل اَنعام فرمود که در حال احرام صید حرام است که حُرُم جمع حرام است و حرام یعنی شخص مُحرِم و حلال یعنی شخص مُحِل در قبال آن اطلاقات دیگری که دارد؛ ولی این روشن نیست که صید بَرّ است؟ صید بحر است؟ عمدی است؟ غیر عمدی است؟ اما در آیهٴ محل بحث مشخص فرمود که صید بَرّ است آن هم عمدی، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾.
یک امتحان قطعی دربارهٴ کارهای کوچک است که امتحانهای قطعی از کلمهٴ لامِ قَسَم با نون تأکید استفاده میشود که حتماً و یقیناً ذات اقدس الهی شما را میآزماید. به چه میآزماید؟ ﴿بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ﴾ این تنوینش تنوینِ تحقیر است. میفرماید که شما را به چیزهای کوچکی امتحان میکند تا ببیند چه در میآید؟ اوّلاً بچههای این صید که قدرت پرکشیدن ندارند ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ﴾ است یا احیاناً صیدهایی که در حال خواب در کنار چادرهای شما آرمیدهاند و خوابیدهاند گرچه بزرگسالاند ولی چون خوابیدهاند باز ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ﴾ است؛ از صیدهای کوچک و بزرگ و از حقیر و غیر حقیر خدا شما را با اینها میآزماید: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾؛ هم آن صیدهای بزرگ را که با سِلاح باید شکار کنید شما را میآزماید و هم این صیدهای کوچک و بچهها و جوجهها که با دست میتوانید بگیرید شما را میآزماید: ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾.
این را امتحان میکند که ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾؛ تا معلوم بشود چه کسی ایمان به غیب دارد و از غیب میترسد؟ بعضیها هستند که ایمانشان ایمان به شهادت است و آنها فوق آنند که کسی آنها را بترساند. آنچه که فرمود: «هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» اینها دیگر عبادتشان «خوفاً من النار» نیست یا «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ» اینها عبادتشان «شوقاً الی الجنه» نیست، بلکه «شکراً لله» است، «حبّاً لله» ست که عبادت اَحرار است؛ ولی انسانهای عادی که نه در مقام أنّ و إنّاند که واقعاً بهشت و جهنم را ببینند و نه در مقام کأنّاند که گویا ببینند، بلکه اینها ایمانشان ایمان به غیب است.
معلوم میشود که اینها به غیب ایمان دارند یا ندارند؟ جهنم ندیده را قبول دارند یا ندارند؟ البته راه باز است که انسان برسد به جایی که جهنم را ببیند که اگر رسید طوبی له و حُسنَ مآب؛ اما اکثریّ مردم که به اینجا نمیرسند، لذا اکثریّ مردم ایمانشان ایمان به غیب است و این ایمان به غیب را هم قرآن ستود و پذیرفت که ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ ؛ اما اگر رسید به جایی که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾ ، چنین علمایی که همتای ملائکه شاهد وحدانیت خدایند، چنین علمای ربّانی شاهد معاد خدا هم هستند، چون مبداء و معاد یکی است. چنین علمایی که شاهد وحدانیت حقاند و همتای فرشتگان هستند، چنین علمای شاهد بهشت و جهنم هم هستند. اگر به آنجا نرسیدیم لااقل ایمان به غیب است که این حداقل است؛ هم محور امتحان حداقل است که که با تنوین تحقیر ذکر فرمود که ﴿بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ﴾ و هم ممتحنها افراد عادیاند: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾. آن اُوحَدیِّ الهی در این مراحل امتحان نمیشود، او دارد از حلال میگذرد و از مال خود میگذرد، حالا بیاید به دنبال حرام هم حرکت کند! آنکه از مال حلال خود میگذرد آیا بیاید دست به حرام دراز کند؟! او این چنین نیست؛ اما تودهٴ مردم احیاناً دستشان به حرام دراز میشود؛ فرمود که ما این تودهٴ مردم را که ایمانشان ایمان به شهادت نیست و ایمان به غیب است میآزماییم.
یک وقت کسی همتای ابراهیم خلیل (علی نبینا و آله و علیه الصلاه و علیه السلام) است که ادعا میکند و اگر در سورهٴ «آلعمران» خدا فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾ نه تنها من مُقرّ به وحدانیتم، من شاهد وحدانیت حقم . اگر این چنین شد که آنها فوق ایناند که اینها را خدا با کار حرام بیازماید؛ اما افراد عادی که ایمانشان ایمان به غیب است خدا اینها را میآزماید و اینها در هر صورت جهنم ندیده را قبول دارند یا ندارند؟ ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾، البته ذات اقدس الهی هم با این گروه کار دارد و اینها که ﴿وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾ هستند را کاملاً میستاید؛ آنها اُوحَدِیِّ از انسانها هستند که اُسوهٴ دیگراناند و دسترسی به آنها کار آسانی نیست. انسان تا خود را میبیند که نمیتواند بهشت و جهنم را ببیند!
شما شاید در هر صد هزار یا در هر یک میلیون نفر یک آدمی پیدا کنید که خود را نبیند. همان حرف نورانی مرحوم مجلسی اوّل (رضوان الله علیه) است که ایشان در آن کتاب روضه المتقین ـ مرحوم محمد تقی مجلسی (قدس سره) نه مجلسی دوم محمد باقر (رضوان الله علیه) ـ که شرح مَنْ لا یحضره الفقیه ابن بابویه است ایشان آنجا دارند که من در مدت عمرم بیش از صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از آن کسانی را که من میخواستم پیدا نکردم . حالا صد هزار نفر را الآن اگر کسی بخواهد هدایت کند با این وسعت رسانههای گروهی کار سختی نیست؛ اما چهار قرن قبل کسی بخواهد صد هزار نفر را هدایت کند خیلی باید انسان وارستهای باشد. او مرجع تقلید بود، امام جمعه بود، امام جماعت بود، مدرس بود و زعیم حوزه علمیه اصفهان بود و به هر تقدیر او میتوانست صد هزار نفر را هدایت کند. فرمود که من صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از کسانی که این راه را طی کند من پیدا نکردم. آن کار آسانی نیست، لذا قرآن با اکثری مردم که سخن میگوید مرحلهٴ ﴿وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾ است، ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ است، ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ است و مانند آن. فرمود که خدا میآزماید تا معلوم بشود.
در بحثهای امتحانی هم ملاحظه فرمودید که این علم، علمِ فعلی است وگرنه علم ذاتی خداوند که در ازل بود او همواره است، فرمود: شما ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ ؛ چه بگویید و چه نگویید خدا میداند: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ . این یک هشداری است که فرمود: آنکه در نهان خانهٴ شماست و حتی احیاناً بر خود شما مخفی است و شما نا خدا گاه زیر فرمان آن خودِ خود و آن درونِ درون کار میکنید خدا آن را میداند، برای اینکه ﴿وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی﴾ ؛ اگر حرفتان جهر بود نه تنها جهر را خدا میداند جهر را دیگری هم میشنود، سِرّ را هم میداند و نه تنها سِرّ را هم میداند سِرّ را شما هم میدانید. افخفای از سِرّ که از خود شما مخفی است ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ آن را خدا میداند.
خیلی از موارد است که اگر انسان در خویشتن فرو برود با خبر میشود اما یک خودی در درونِ خود اوست که با خبر نیست که آن خودِ خود میشود اَخفای از سِرّ، لذا خیلی از موارد انسان این کار را بیست سال ـ سی سال ـ چهل سال هم انجام میدهد و بعد معلوم میشود که دستش خالی است. اینکه بعد معلوم میشود که دستش خالی است، برای این است که خودِ اوّل با مرض و پیری و همهٴ اینها از بین رفته و آن خودِ خود و درونِ خودش را نشان داد. انسان وقتی این حجاب را دارد از خودِ خود بی خبر است و وقتی به وسیلهٴ مرض یا به وسیله پیری همهٴ اینها فروکش کرده آن خودِ خود خودش را نشان میدهد و آن اَخفای از راز خودش را نشان میدهد. این است که انسان ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ در اواخر عمرو در برزخ و مرگ معلوممیشود. ذات اقدس الهی فرمود: یک چیزهایی که شما به عنوان اسرار در دل ذخیره کردید ما میدانیم و یک چیزهایی که شما را ذخیره کرده و شما از آنها بی خبرید و در تحت فرمان آنها دارید کار میکنید آنها را هم ما میدانیم.
و آن هم مربوط به علم ذات اقدس الهی است؛ اما اینکه فرمود: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ این علم فعلی است و علم فعلی صفت فعلِ خداست (این یک مقدمه)، فعل خدا خارج از ذات خداست (این دو) که گاهی هست و گاهی نیست، حادث است و امکان دارد و همهٴ احکام خَلق بر او بار است. این علم است که علم فعلی است که فرمود: ما میآزماییم تا این روشن بشود که این علم علمِ فعلی صفت مخلوق است در حقیقت و عین مخلوق است. صفت فعلیِ خالق است یعنی عین فعل خالق است و فعل خالق یعنی مخلوق، وگرنه خودش اعلام کرد و فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ چنین ذات اقدس الهی نیازی به آزمون ندارد.
به هر تقدیر فرمود که خدا شما را میآزماید: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾. حالا اگر کسی با این امتحان الهی سر افکنده به در آمده است و تعدی کرده است عذاب الیم به انتظار اوست. این سر فصلِ مسئلهٴ صید در حال احرام است و آنگاه وارد مسئله که میشود میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ ؛ این صید، صیدِ بحری است یا بَرّی؟ آن را در آیهٴ بعد تشریح میکند که آن ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ ، پس معلوم میشود که این صید اگر مطلق است با آن تقیید مقید میشود به صید بَرّ. ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ نه لا تذبحوا و سخن از ذبح نیست بلکه سخن از قتل است خواه به صورت شکار باشد و خواه به صورت ذبح.
«و الحمد لله رب العالمین»
- فرق بین استخاره و قرعه
- آزمودن انسانها بوسیله صید حیوانات در حال حرام
- منطبق بودن ترتیب با نزول آیات مکی و مدنی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾
بیان مفهوم ترتیبی و نسخ
نکاتی که در آیات قبل مانده است عبارت از این است که ترتیب غیر از مسئلهٴ نسخ است و آیاتی که به ترتیب نازل میشود معنایش این نیست که قبلاً یک حکمی را بیان میکند و بعداً آن حکم را بر میدارد، بلکه مراحل بیان حکم فرق میکند. گاهی احیاناً ممکن است که ترتیب با نسخ همراه باشد؛ ولی هر ترتیبی نسخ نیست. اینجا مسئلهٴ ترتیبِ بیان احکام خمر به صورت نسخ نبوده است، بلکه اوّل به صورت عام حکم بیان شده و بعد به تدریج حکم تشریح و تبیین شده است، همان طوری که اشاره شد.
نظر علامه طباطبائی درباره نحوه ترتیب سوره¬های قرآن
مطلب دوم آن است که نحوهٴ ترتیب همان طوری که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در المیزان فرمودند آن سَبْک طبیعی است نه آن طوری که در تفسیر قرطبی آمده و در بین متأخرین المنار گفته و بعضیها هم چه از خودی و چه از بیگانه پذیرفتند. آنها فکر میکردند که اوّل آیه سوره «بقره» نازل شده است، بعد آیه سوره «نساء» و بعد سوره «مائده» ، در حالی که سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در مکه نازل شده است و اثم را؛ یعنی هر چه که یصدق علیه انه اِثمٌ را تحریم کرده است و اگر از موارد خاص ثابت شده بود که خمر اثم است، حرمت خمر را استنباط کرده بودند و اگر تاکنون حرمت خمر برای آنها ثابت نشد، وقتی آیه سورهٴ «بقره» نازل شده است مسلَّم فهمیدند که خمر حرام است.
اگر به وسیله سنت یا امارات دیگر ثابت شده است که خمر اثم است، ثابت میشد که خمر حرام است و اگر تاکنون ثابت نشده است که خمر مصداق اثم است با نازل شدن آیه سورهٴ «بقره» برای همهشان روشن شده بود که خمر حرام است. قرآن را که حفظ میکردند و در نماز و غیر نماز میخواندند وقتی که فهمیدند در سورهٴ «اعراف» فرموده است که ﴿حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقّ﴾ ، پس کلما صدق علیه انه اثم فهو حرام. در سورهٴ «بقره» هم فرمود که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ و دیگر با نازل شدن سورهٴ «بقره» هیچ توجیهی بر اینکه خمر حرام نیست وجود ندارد.
در ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ دو تا سؤال است و چون دو سؤال است جوابِ دو سؤال را یک جا داده است که فیهما یعنی فی کل واحد منهما اثم، نه اینکه در مجموع اثم است و در جمیع اثم نیست؛ یعنی اگر کسی میگساری کرد و در کنار میگساری قمار باخت حرام کرد و اگر تک تک اینها را انجام داد حرام نکرد، اینکه در ذهن کسی نمیآید. پس مطلب اوّل آن است که ترتیب غیر از نسخ است.
منطبق بودن ترتیب با نزول آیات مکی و مدنی
و مطلب دوم آن است که ترتیب برابر نزول آیات مکی و مدنی است نه برابر آنچه که در قرآن کریم است که اوّل سوره «بقره» و بعد سورهٴ «نساء» و بعد مثلاً سوره «مائده» باشد.
بیان کلمه «طعام» در مقابل «شراب»
مطلب بعدی آن است که کلمهٴ طعام دربارهٴ شراب هم به کار رفت که فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا﴾ که این طعام همانطوری که در تعبیرات فارسی ما میگوییم آب خوردن که بر نوشیدنی هم خوردن اطلاق میکنیم، در قرآن کریم هم این چنین شده است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً ملاحظه فرمودید که در آیهٴ 249 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّی﴾ معلوم میشود همان طوری که در تعبیرات فارسی به نوشیدنی خوردن اطلاق میکنند و میگویند آب خوردن، در تعبیرات عربی هم به مشروب مطعوم اطلاق میکنند و به شرب طعام اطلاق میکنند؛ فرمود که ﴿وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّی﴾ و اینجا هم فرمود که ﴿لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا﴾ که اطلاق طعام بر شراب شده است و اطلاق طعم بر شرب شده است و مانند آن.
اقوال سه¬گانه درباره استخاره و منع نکردن مقدس اردبیلی
مطلب چهارم آن است که گاهی به مرحوم مقدس اردبیلی اِسناد داده میشود که ایشان استخاره را منع میکردند [از زبدة البیان ایشان که در آیات احکام است]؛ ولی استفاده نمیشود که ایشان استخاره را منع میکردند، بلکه فرمودند که اگر ازلام به این معنا باشد که روی چوبی نوشته بود أمَرنی و روی چوب دیگر نوشته بود نَهانی و روی چوب سوم چیزی نوشته بود که در هنگام مسافرت یا غیر مسافرت این چوبها را بیرون میآوردند از کیسه یا ظرف دیگری و هر کدام از این چوبها که بیرون میآمد برابر آن عمل میکردند و بعد فرمود: «و علی ذلک یفهم منه تحریم الاستخاره»، این حرف نهاییِ خود مرحوم مقدس اردبیلی نیست. بعد دارد که استخارهای که مشهور جواز اوست یا رجحان اوست اگر ما ازلام را به این معنا بگیریم که بعضیها گرفتند، لازمهاش این است که استخاره ممنوع باشد در حالی که روایات فراوانی بر جواز آن یا مثلاً به استحباب آن دلالت دارد و یا ممکن است کسی قائل باشد که این بالنص تخصیصاً خارج شده است . به هر تقدیر ایشان استخاره را منع نمیکند.
دربارهٴ استخاره سه طرز تفکر است: یک طرز تفکرِ مصطلح بود که دفع حیرت بود و همان بود که بیان شد؛ انسان کاری را که انجام میدهد یا از نظر استفاده میکند یا از بَصَر یا اهل فکر و مطالعه است و حکیمانه مطالعه میکند یا اهل معرفت است و باطن را میبیند و با شهود مسئله برای او حل میشود. اگر خودش اهل نظر یا اهل بصر نبود با صاحب نظر یا صاحب بصر مشورت میکند و آنها که صاحب نظرند یا صاحب بصرند او را راهنمایی میکنند. اگر از مشورت دیگران هم طَرْفی نبست استخاره میکند برای رفع حیرت؛ استخارهای که برای رفع حیرت است آنچه که معمول بین متدیّنین است در همین حد است که حیرت را بر طرف میکند؛ اما علم به غیب پیدا کنند، رجم به غیب پیدا کنند، از نظر قدرت این را مؤثر بدانند و از نظر علم این را سند قطعی بشمارند این چنین نیست.
استخاره برای تطییب نفس است و برای آرام کردن روح از نوسان و اضطراب است و هیچ اثر دیگری ندارد. نه انسان از نظر علمی یقین پیدا میکند که این حق است که میشود رجم به غیب و نه از نظر عملی این را مؤثر میداند که خیر خود را به وسیله استخاره حل بکند. آنهم خیر است نه تفأل؛ تفأل ممنوع و منهی است که «لا تتفأل بِالقرآن» که قرآن را کسی فالنامه قرار بدهد و میخواهد ببیند که از این تجارت سودی میبرد یا نه؟ نفع مادی نصیبش میشود یا نه؟ از این مسافرت بهرهٴ مادی میبرد یا نه؟ که تفأل بزند به قرآن که فال نامه بشود برای او که این منهی است؛ اما استخاره معنیاش این است که خیرِ من در این است یا نه؟ خواه نفع ببرم یا نفع نبرم. خیر غیر از نفع مادی و غیر از فال است. انسان اگر استخاره کرد و خوب آمد و در تجارت ضرر کرد باید شاکر باشد و بداند که خیر او در این بود و خیر غیر از نفع است.
رفع حیرت شدن بر وسیله استخاره
یک فرق است بین تفأل و استخاره و حالا که مرز تفأل و استخاره مشخص شد که استخاره جایز است و تفأل ممنوع است، حالا انسان که استخاره کرد محصول این استخاره چیست؟ آیا از نظر علمی یقین پیدا میکند به غیب؟ هرگز این چنین نیست. آیا از نظر عملی این را منشاء برکت میداند و مؤثر میداند که در کارهای عملی مؤثرِ عملی باشد؟ هرگز این چنین نیست. پس استخاره نه مبدأ تأثیر عملی است و نه مبدأ تأثیر علمی، بلکه رفع حیرت است که انسان خود را مذمت نکند و یک امیدی هم است.
نقدی بر شبهه وهابیت درباره توسل
بنابراین انسانی که استخاره میکند این چنین نیست که این کار را منشاء اثر بداند (یک) یا جزم پیدا کند (دو).
بنابراین آن تفکر وهابیت که توسل را منع کرده و شفاعت را منع کرده، احیاناً استخاره را هم منع میکند و خیال میکند که انسان به وسیله این استخاره میخواهد رجم به غیب کند و علم به غیب پیدا کند یا همین کار را منشاء اثر میداند، این چنین نیست؛ نه این کار را مؤثر میداند، چون موثر کل رب العالمین است و نه با این کار علم به غیب پیدا میکند، چون «لا یعلم الغیب الا الله» و الا اولیای الهی که خدا آنها را به غیب آگاه کرده است که فرمود: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ ؛ غیر از اولیای الهی که به تعلیمِ الهی عالِم بودند کسی غیب نمیداند و غیر از ذات اقدس الهی هم هیچ کسی در عالَم مؤثر نیست و هر کسی که در عالَم مؤثر است حتی مدبرات امر مأموران الهیاند. فرشتگانی که مدبرات أمراند ماموران ذات اقدس الهیاند و خداوند به دست فرشته چنین کاری را میکند یا به دست انسان و دوستِ انسان خیری به انسان میرساند. بنابراین هم تبرّک معنای خود پیدا میکند، هم توسل معنای خود را پیدا میکند، هم شفاعت معنای خود را پیدا میکند و هم استخاره.
فرق بین استخاره و قرعه
فرق استخاره با قرعه آن است که استخاره حکم فقهی نیست و بیان حل کارهای عملی است و قرعه یک حکم فقهی است و برای حل یک مشکل فقهی است که «القرعة لکل امر مشکل» که انسان در مقام فقه اگر خواست موضوعی را تشخیص بدهد نه احکام را [قرعه میزند] و هرگز حکمی را نمیشود با قرعه کرد، بلکه حکم را با همین چهار منبع یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع باید حل کرد که اینها منابع فقه و احکام فقهیاند. قرعه جزء منابع فقهی نیست و هیچ منبعیت ندارد که انسان حکم را با آن حل کند، مشکلات موضوعی را و ابهامات موضوعی را حل میکند، آنهم در مسایل حقوقی؛ ولی انسان در کارهای شخصی خود برای رفع حیرت استخاره میکند.
فتحصل که استخاره غیر از تفأل است و استخاره جایز است و تفأل ممنوع (این یک مطلب) و انسانی که استخاره کرده است هرگز جزم به غیب پیدا نمیکند که بشود رجم به غیب و بگوید که من غیب دانستم، این نیست (این دو مطلب) و استخاره را مؤثر نمیداند، برای اینکه مؤثر کل ذات اقدس الهی است و او مدیر و مدبر همهٴ چیزهاست و نفع به دست اوست و ضرر به دست اوست و «یا ضارُّ یا نافعُ» اوست. استخاره یک وسیلهای است که انسان بتواند تا حدودی حیرت خود را رفع کند و امیدی به خیر هم داشته باشد همین، نه اینکه این کار را مؤثر بداند تا ـ معاذ الله ـ بشود شرک و مانند آن. پس نه از نظر توحید عملی مشکلی دارد و نه از نظر توحید علمی مشکلی دارد و هیچ مفسدهای هم ندارد.
آنچه که معروف بین مسلمین است درباره استخارهها همین است؛ نه تند رویهایی است که وهابی فکر میکند و بعد ممکن است مثلاً تحریم بکند که انسان استخاره را مؤثر بداند یا استخاره را مایهٴ رجم به غیب و علم به غیب بداند و نه آن افراطی که در بعضی از نوشتههای بعضی از بزرگان فقهی است که اینها به وسیله استخاره میخواستند برهان اقامه کنند بر توحید که اگر واجبی نبود چگونه بین مراجعهٴ به قرآن و رساندن خیر یا اطمینان به خیر رابطه برقرار است؟ در قاعدهٴ قرعه مرحوم آقای بجنوردی (رضوان الله علیه) یک چنین افراطی را دارد و از ایشان بعید است با اینکه نه تنها فقیه هم بودند حکیم هم بودند. به هر تقدیر در قواعد فقهیه شان در بحث قرعه یک چنین افراطی را فرمودند که مسئلهٴ استخاره و قرعه و امثال ذلک حتی در قرعه این را دلیل بر توحیدِ حق گرفتند .
غرض این است که قرعه نه دلیل بر توحید است که افراط ایشان باشد و نه منافی با توحید است که تفریط دیگران باشد و الامر بین الافراط و تفریط. این استخارهها برای رفع حیرت خوب است؛ منتها برای این است که به ما نشان بدهند با اینکه میتوانستند غیب را از ذات اقدس الهی دریافت بکنند. در کارهای دیگر از افراد سؤال میکردند که مثلاً آیا فلان چیز است یا نه؟ فلان راه کجا است؟ این چیزها را نمیخواستند از علم غیب استفاده کنند یا برابر علم غیب عمل بکنند وگرنه «متی شاؤوا علموا».
چگونگی حلال بودن غذاها قبل از نزول آیه تحریم
مطلب دیگر آن است که اگر کسی این شرطها را عمل بکند هر گونه غذاهایی که قبل از نزول آیهٴ تحریم مصرف کرده بود حلال است و آن این است که ﴿لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا﴾؛ تمام غذاها و تمام آشامیدنیها و تمام کارها اگر با تقوا همراه باشد؛ یعنی اگر قبل از نزول تحریم و قبل از تمامیت نصابِ حجت اگر کسی خلاف بکند آن خلاف نیست، نه اینکه قبل از نازل شدن آیهٴ حرمت باشد، معیار نزول آیهٴ حرمت نیست، بلکه معیار تمام شدن نصاب حجیت است. یک وقت آیه نازل شده است که به کسی نرسیده یا آیه نازل شده و به کسی رسیده؛ ولی او کراهت را استفاده کرده و کسی نبود تا برای او تبیین کند و او را تفهیم کند که آیا دلالت بر حرمت میکند یا نه؟
در عصر عمر کسی میگساری کرده و عمر خواست او را حدّ بزند و وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود که این را بین اصحاب بگردانید و ببینید آیا کسی میگوید که ما قبلاً آیهٴ حرمت خمر را بر او خواندیم و او میداند یا نه؟ اگر قبلاً آیهٴ حرمت خمر را بر او خواندند و او توجیه شد و بعداً دست به میگساری زد حدّ جاری کنید. نفرمود حالا که آیهن حرمت خمر نازل شده است بر چنین کسی حدّ بزنید، چون صرف نزول آیه کافی نیست. این سه محور باید تامین بشود: یک نزول آیه، دو قرائت این آیه بر شخص معیَّن، سه استنباط تام و بفهمد که این آیه را راجع به کراهت نیست، راجع به نزاهت نیست و راجع به حرمت است. اگر چیزی سنداً و دلالتاً به نصاب حجیت رسیده است از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ خواهد بود.
آزمودن انسانها بوسیله صید حیوانات در حال حرام
فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾؛ در اوَّلِ همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ذات اقدس الهی مسئلهٴ ممنوع بودن صید در حال احرام را به طور کلی اشاره کرد؛ اوّلین آیهٴ سورهٴ «مائده» این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ که در ضمن تحلیل اَنعام فرمود که در حال احرام صید حرام است که حُرُم جمع حرام است و حرام یعنی شخص مُحرِم و حلال یعنی شخص مُحِل در قبال آن اطلاقات دیگری که دارد؛ ولی این روشن نیست که صید بَرّ است؟ صید بحر است؟ عمدی است؟ غیر عمدی است؟ اما در آیهٴ محل بحث مشخص فرمود که صید بَرّ است آن هم عمدی، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾.
یک امتحان قطعی دربارهٴ کارهای کوچک است که امتحانهای قطعی از کلمهٴ لامِ قَسَم با نون تأکید استفاده میشود که حتماً و یقیناً ذات اقدس الهی شما را میآزماید. به چه میآزماید؟ ﴿بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ﴾ این تنوینش تنوینِ تحقیر است. میفرماید که شما را به چیزهای کوچکی امتحان میکند تا ببیند چه در میآید؟ اوّلاً بچههای این صید که قدرت پرکشیدن ندارند ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ﴾ است یا احیاناً صیدهایی که در حال خواب در کنار چادرهای شما آرمیدهاند و خوابیدهاند گرچه بزرگسالاند ولی چون خوابیدهاند باز ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ﴾ است؛ از صیدهای کوچک و بزرگ و از حقیر و غیر حقیر خدا شما را با اینها میآزماید: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾؛ هم آن صیدهای بزرگ را که با سِلاح باید شکار کنید شما را میآزماید و هم این صیدهای کوچک و بچهها و جوجهها که با دست میتوانید بگیرید شما را میآزماید: ﴿تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾.
این را امتحان میکند که ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾؛ تا معلوم بشود چه کسی ایمان به غیب دارد و از غیب میترسد؟ بعضیها هستند که ایمانشان ایمان به شهادت است و آنها فوق آنند که کسی آنها را بترساند. آنچه که فرمود: «هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» اینها دیگر عبادتشان «خوفاً من النار» نیست یا «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ» اینها عبادتشان «شوقاً الی الجنه» نیست، بلکه «شکراً لله» است، «حبّاً لله» ست که عبادت اَحرار است؛ ولی انسانهای عادی که نه در مقام أنّ و إنّاند که واقعاً بهشت و جهنم را ببینند و نه در مقام کأنّاند که گویا ببینند، بلکه اینها ایمانشان ایمان به غیب است.
معلوم میشود که اینها به غیب ایمان دارند یا ندارند؟ جهنم ندیده را قبول دارند یا ندارند؟ البته راه باز است که انسان برسد به جایی که جهنم را ببیند که اگر رسید طوبی له و حُسنَ مآب؛ اما اکثریّ مردم که به اینجا نمیرسند، لذا اکثریّ مردم ایمانشان ایمان به غیب است و این ایمان به غیب را هم قرآن ستود و پذیرفت که ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ ؛ اما اگر رسید به جایی که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾ ، چنین علمایی که همتای ملائکه شاهد وحدانیت خدایند، چنین علمای ربّانی شاهد معاد خدا هم هستند، چون مبداء و معاد یکی است. چنین علمایی که شاهد وحدانیت حقاند و همتای فرشتگان هستند، چنین علمای شاهد بهشت و جهنم هم هستند. اگر به آنجا نرسیدیم لااقل ایمان به غیب است که این حداقل است؛ هم محور امتحان حداقل است که که با تنوین تحقیر ذکر فرمود که ﴿بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ﴾ و هم ممتحنها افراد عادیاند: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾. آن اُوحَدیِّ الهی در این مراحل امتحان نمیشود، او دارد از حلال میگذرد و از مال خود میگذرد، حالا بیاید به دنبال حرام هم حرکت کند! آنکه از مال حلال خود میگذرد آیا بیاید دست به حرام دراز کند؟! او این چنین نیست؛ اما تودهٴ مردم احیاناً دستشان به حرام دراز میشود؛ فرمود که ما این تودهٴ مردم را که ایمانشان ایمان به شهادت نیست و ایمان به غیب است میآزماییم.
یک وقت کسی همتای ابراهیم خلیل (علی نبینا و آله و علیه الصلاه و علیه السلام) است که ادعا میکند و اگر در سورهٴ «آلعمران» خدا فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾ نه تنها من مُقرّ به وحدانیتم، من شاهد وحدانیت حقم . اگر این چنین شد که آنها فوق ایناند که اینها را خدا با کار حرام بیازماید؛ اما افراد عادی که ایمانشان ایمان به غیب است خدا اینها را میآزماید و اینها در هر صورت جهنم ندیده را قبول دارند یا ندارند؟ ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾، البته ذات اقدس الهی هم با این گروه کار دارد و اینها که ﴿وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾ هستند را کاملاً میستاید؛ آنها اُوحَدِیِّ از انسانها هستند که اُسوهٴ دیگراناند و دسترسی به آنها کار آسانی نیست. انسان تا خود را میبیند که نمیتواند بهشت و جهنم را ببیند!
شما شاید در هر صد هزار یا در هر یک میلیون نفر یک آدمی پیدا کنید که خود را نبیند. همان حرف نورانی مرحوم مجلسی اوّل (رضوان الله علیه) است که ایشان در آن کتاب روضه المتقین ـ مرحوم محمد تقی مجلسی (قدس سره) نه مجلسی دوم محمد باقر (رضوان الله علیه) ـ که شرح مَنْ لا یحضره الفقیه ابن بابویه است ایشان آنجا دارند که من در مدت عمرم بیش از صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از آن کسانی را که من میخواستم پیدا نکردم . حالا صد هزار نفر را الآن اگر کسی بخواهد هدایت کند با این وسعت رسانههای گروهی کار سختی نیست؛ اما چهار قرن قبل کسی بخواهد صد هزار نفر را هدایت کند خیلی باید انسان وارستهای باشد. او مرجع تقلید بود، امام جمعه بود، امام جماعت بود، مدرس بود و زعیم حوزه علمیه اصفهان بود و به هر تقدیر او میتوانست صد هزار نفر را هدایت کند. فرمود که من صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از کسانی که این راه را طی کند من پیدا نکردم. آن کار آسانی نیست، لذا قرآن با اکثری مردم که سخن میگوید مرحلهٴ ﴿وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾ است، ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ است، ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ است و مانند آن. فرمود که خدا میآزماید تا معلوم بشود.
در بحثهای امتحانی هم ملاحظه فرمودید که این علم، علمِ فعلی است وگرنه علم ذاتی خداوند که در ازل بود او همواره است، فرمود: شما ﴿یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ﴾ ؛ چه بگویید و چه نگویید خدا میداند: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ . این یک هشداری است که فرمود: آنکه در نهان خانهٴ شماست و حتی احیاناً بر خود شما مخفی است و شما نا خدا گاه زیر فرمان آن خودِ خود و آن درونِ درون کار میکنید خدا آن را میداند، برای اینکه ﴿وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی﴾ ؛ اگر حرفتان جهر بود نه تنها جهر را خدا میداند جهر را دیگری هم میشنود، سِرّ را هم میداند و نه تنها سِرّ را هم میداند سِرّ را شما هم میدانید. افخفای از سِرّ که از خود شما مخفی است ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ آن را خدا میداند.
خیلی از موارد است که اگر انسان در خویشتن فرو برود با خبر میشود اما یک خودی در درونِ خود اوست که با خبر نیست که آن خودِ خود میشود اَخفای از سِرّ، لذا خیلی از موارد انسان این کار را بیست سال ـ سی سال ـ چهل سال هم انجام میدهد و بعد معلوم میشود که دستش خالی است. اینکه بعد معلوم میشود که دستش خالی است، برای این است که خودِ اوّل با مرض و پیری و همهٴ اینها از بین رفته و آن خودِ خود و درونِ خودش را نشان داد. انسان وقتی این حجاب را دارد از خودِ خود بی خبر است و وقتی به وسیلهٴ مرض یا به وسیله پیری همهٴ اینها فروکش کرده آن خودِ خود خودش را نشان میدهد و آن اَخفای از راز خودش را نشان میدهد. این است که انسان ﴿وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾ در اواخر عمرو در برزخ و مرگ معلوممیشود. ذات اقدس الهی فرمود: یک چیزهایی که شما به عنوان اسرار در دل ذخیره کردید ما میدانیم و یک چیزهایی که شما را ذخیره کرده و شما از آنها بی خبرید و در تحت فرمان آنها دارید کار میکنید آنها را هم ما میدانیم.
و آن هم مربوط به علم ذات اقدس الهی است؛ اما اینکه فرمود: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ﴾ این علم فعلی است و علم فعلی صفت فعلِ خداست (این یک مقدمه)، فعل خدا خارج از ذات خداست (این دو) که گاهی هست و گاهی نیست، حادث است و امکان دارد و همهٴ احکام خَلق بر او بار است. این علم است که علم فعلی است که فرمود: ما میآزماییم تا این روشن بشود که این علم علمِ فعلی صفت مخلوق است در حقیقت و عین مخلوق است. صفت فعلیِ خالق است یعنی عین فعل خالق است و فعل خالق یعنی مخلوق، وگرنه خودش اعلام کرد و فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ چنین ذات اقدس الهی نیازی به آزمون ندارد.
به هر تقدیر فرمود که خدا شما را میآزماید: ﴿لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ﴾. حالا اگر کسی با این امتحان الهی سر افکنده به در آمده است و تعدی کرده است عذاب الیم به انتظار اوست. این سر فصلِ مسئلهٴ صید در حال احرام است و آنگاه وارد مسئله که میشود میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ ؛ این صید، صیدِ بحری است یا بَرّی؟ آن را در آیهٴ بعد تشریح میکند که آن ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ ، پس معلوم میشود که این صید اگر مطلق است با آن تقیید مقید میشود به صید بَرّ. ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ﴾ نه لا تذبحوا و سخن از ذبح نیست بلکه سخن از قتل است خواه به صورت شکار باشد و خواه به صورت ذبح.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است