- 1371
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 68 و 69 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 68 و 69 سوره مائده"
- تبیین حجیت داشتن عمل صالح
- نداشتن خوف و حزن از سوی اولیای الهی
- تبیین حجیت داشتن عمل صالح
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً فَلاَ تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿68﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَی مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿69﴾
بیان احتمالات در آیه
دربارهٴ آیهٴ کریمهٴ ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ﴾ دو احتمال بود: تفسیر اول که معروف بین مفسرین است این است که خداوند به پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) میفرماید: به اهل کتاب بگو شما به هیچ چیزی نمیارزید مگر اینکه توراتتان یا انجیلتان و آنچه از طرف خدا برای هدایت شما نازل شده است را اقامه کنید. تفسیر دوم آن است که مرحوم سیدنا الاستاد علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) فرمودند و آن این است که یهودیها که میگفتند ما تورات را اقامه میکنیم و مشابه این را هم مسیحیها داشتند و شاید مشابه اینها را مسلمین هم ادعا کنند, خداوند به اهل کتاب میفرماید شما پایگاه اعتقادی و فکری ندارید تا بتوانید تورات و انجیل و آنچه که از طرف خدا نازل شده است را اقامه کنید. چون اگر قرآن یک قول ثقیل بود و قرآن کتابی است که اگر بر کوه نازل بشود کوه متلاشی خواهد شد و اگر قرآن امانت الهی است که آسمانها و سلسلهٴ جبال از حمل آن عاجزند, چگونه شما بدون یک پایگاه اعتقادی و فکری صحیح و وارستگی درونی توان تحمل و حمل این کتاب را دارید؟ کسی میتواند کتاب الهی را تحمل بکند و حمل بکند که پایگاه اعتقادی و عملی داشته باشد.
قول حق بودن احتمال دوم در سخنان علامه طباطبائی
این سخن و تفسیر دوم ایشان حق است, لکن قرآن کریم حرف یهودیها را نقل میکند و حرف مسیحیها را نقل میکند و حرف مشترک یهودیها و مسیحیها را نقل میکند و بعد دربارهٴ آنها هم یک پاسخ جامعی میدهد; حرف یهودیها همان انحصارطلبی است چه اینکه حرف مسیحیها هم همان انحصارطلبی است یهودیها میگویند: در تمام اقوام و ملل فقط یهودیها اهل نجاتاند, مسیحیها میگویند در بین تمام اقوام و ملل فقط مسیحیها اهل نجاتاند; یهودیها، مسیحیها را اهل نجات نمیدانند و مسیحیها هم یهودیها را اهل نجات نمیدانند. آیهٴ 113 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلا بحث شد این بود: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْءٍ﴾; یهودیها حرفشان این است که نصاری به هیچ نمیارزند. ﴿وَقَالَتِ النَّصَارَی لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ﴾; مسیحیها هم میگویند که یهودیها به هیچ نمیارزند. ﴿وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ﴾ یهودیها توراتشان را تلاوت میکنند و مسیحیها انجیلشان را تلاوت میکنند, لکن چنین داوریِ باطل را هم دارند.
تبیین واردین به بهشت از دیدگاه قرآن و یهودیان
در آیهٴ 111 همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین بود که ﴿وَقَالُوا لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾; اینکه فرمود: میگویند کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه یهودی یا مسیحی باشد نه به نحو تخییر است بلکه به نحو تنویع است; یعنی یهودیها گفتند کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه یهودی باشد نصاری هم گفتند کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه مسیحی باشد اینکه در آیهٴ 111 فرمود حرف آنها این است که ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی﴾, به نحو تنویع و تخییر نیست که بهشت برای یکی از دو گروه است بلکه به نحو حصر است منتها هر کدام در گروه خود منحصر میکنند; یهودیها میگویند کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه یهودی باشد مسیحیها هم میپندارند که کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه مسیحی باشد.
دربارهٴ مسلمانها هم نظر یهودیها و مسیحیها همان است که در آیهٴ 120 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیان شد که ﴿وَلَنْ تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾; یهودیها هرگز از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه تو یهودی بشوی, مسیحیها هم هرگز از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه مسیحی بشوی تو بگو هدایت خدا هدایت منحصر به فرد است نه یهودیت و نه مسیحیت گاهی هدایت خدا به صورت یهودیت راستین ظهور میکند در زمان موسای کلیم تا عصر عیسای مسیح(علیهما السلام) و گاهی هدایت حق به صورت انجیل ظهور میکند از زمان عیسای مسیح(سلام الله علیه) تا زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گاهی هم به صورت قرآن ظهور میکند.
بنابراین حرف یهودیها و مسیحیها این است که هم دربارهٴ یکدیگر اینچنین میگویند و هم دربارهٴ مسلمین; یهود میگوید: ﴿لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْءٍ﴾ و نصاری هم میگوید: ﴿لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ﴾ و هر دو هم دربارهٴ مسلمانها در حقیقت میگویند که مسلمانها «عَلَی شَیْءٍ» نیستند مگر اینکه پیرو یهودیت یا مسیحیت باشند در چنین فضایی ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به اهل کتاب اعم از یهودی و مسیحی بگو: ﴿لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ﴾; شما به هیچ نمیارزید مگر اینکه تورات واقعی و انجیل واقعی و قرآن را اقامه کنید; یهودی باید تورات را به قرآن مسیحی باید انجیل را به قرآن احیا کند و اقامه کند تا چیزی بیازرد. بنابراین تفسیری که سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) بیان کردند گرچه این سخن حق است لکن با شواهد آیات دیگر شاید آن تفسیر معروف بین مفسرین اُولی باشد.
ملت ابراهیم در حقیقت در زمان خودش به یک سَبْکی ظهور میکرد; در زمان موسای کلیم به صورت تورات واقعی ظهور کرد در زمان عیسای مسیح به صورت انجیل واقعی و غیر محرَّف ظهور کرد و در زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به صورت قرآن ظهور کرده است, بنابراین اگر کسی بخواهد بهشت برود و دینش حق باشد باید تابع پیغمبر آن عصر باشد و آنجا هم تورات را; هم انجیل را و هم قرآن را ذکر فرمود وگرنه میفرمود که شما با زبان میگویید که ما تورات را اقامه میکنیم باید قلباً معتقد باشید; ولی دارد که تورات و آنچه که به طرف شما نازل شده است یعنی قرآن, انجیل و آنچه که به طرف شما نازل شده است یعنی قرآن. این ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ به صورت تحلیل به دو جمله درمیآید: یعنی بگو که «یا بنی اسرائیل لستم علی شیء حتی تقیموا التوراة و القرآن» یا دربارهٴ نصاری دارد که «یا ایها الذین نزل علیهم الانجیل لستم علی شیء حتی تقیموا الانجیل و القرآن».
بحث در این است که آیا آن تفسیری که معروف بین مفسّران است آن اُولی است یا تفسیری که سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) فرمودند آن اولی است؟ آنکه سیدنا الاستاد فرمودند گرچه عمیق است و مطلبی است حق; ولی با آیات دیگر اگر بررسی بشود میبینیم آنچه را که معروف گفتند آن اولی است گرچه در کتابهای تفسیری نظیر تبیان یا مجمع البیان این تحلیل نیامده ولی بر اساس مبنای سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) که قرآن را با قرآن تفسیر میکنند این تفسیر معروف شاید اولی باشد و معنای تفسیر با قرآن به قرآن تنها این نیست که حالا یک کلمهای اگر در یک آیهای به کار رفت معادل این را مشابه این را در آیات دیگر پیدا کنیم بعد جمع بندی کنیم برابر با معجم معنا کنیم, این یک گوشهٴ کار است و در حقیقت محتوای هر آیه را با محتوا و مضامین آیات دیگر که بررسی بکنیم این میشود تفسیر قرآن به قرآن و اگر یهودیها میگویند که مسیحیها ﴿عَلَی شَیْءٍ﴾ نیستند یا مسیحیها میگویند که یهودیها ﴿عَلَی شَیْءٍ﴾ نیستند یا یهودیها و مسیحیها مشترکاً میگویند مسلمین ﴿عَلَی شَیْءٍ﴾ نیستند آنگاه ذات اقدس الهی در چنین فضایی میفرماید که ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ﴾.
تبیین اصول سهگانه قرآن کریم برای نجات انسانها
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَی مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ ناظر به آن است که این عناوین دخالت ندارد و هر کس این سه اصل را داشت اهل نجات است یا ناظر به آن است که هر کدام از اینها در هر عصری که بودند باید واجد این اصول ثلاثه باشند. گاهی گفته میشود که این آیه میخواهد بگوید که ملّیّتها, قومیّتها نقش ندارند; چه انسان یهودی باشد, چه صابئی باشد, چه مسیحی باشد و چه مسلمان اگر به خدا و قیامت معتقد است و کار خوبی میکند اهل نجات است و هیچ کدام از این عناوین دخیل نیست. پس همهٴ این اقوام یاد شده در صورتی که به خدا و قیامت معتقد باشند و کار خوب بکنند اهل بهشتاند, چنین برداشتی از آیه شده است, لکن قرآن کریم نجات را در سایهٴ دو چیز میداند: یکی ایمان و یکی عمل صالح. اگر کسی مؤمن نباشد و کار خیر انجام بدهد گرچه حُسن فعلی دارد ولی چون حسن فاعلی ندارد بهرههای دنیایی برای او میسّر است, لکن بهرهٴ معنوی و ورود به بهشت مقدورش نیست; یعنی کسی که به جامعه خدمت میکند ولی به خدا و قیامت اعتقادی ندارد چنین کسی بهرههای دنیای میبرد ولی اهل بهشت نیست اگر کسی مؤمن باشد و کار خیر انجام ندهد او گرچه بهشت میرود اما بعد از مدتها از عذاب برای اینکه هر معصیتی باعث عذاب است و چون دارای ایمان است چنین شخصی در جهنم مخلّد نیست; منتها مدتی در جهنم معذّب میشود به خاطر آن گناهانی که کرده است پس کسی که مؤمن نباشد یا ایمان دارد ولی عمل صالح ندارد این دو گروه عذاب میبینند با این تفاوت که غیر مؤمن مخلّد است; اما کسی که با ایمان است ولی عمل طالح و آلوده دارد مخلد در نار نیست. پس ایمان و عمل صالح اینها شرط نجات از جهنم و ورود در بهشت است.
بیان متعلق و مقبولیت ایمان در قرآن
مطلب دوم متعلّق ایمان است و متعلّق عمل صالح; ایمان به چه چیزی؟ و عمل به چه چیزی؟ قرآن ایمانی را مقبول میداند که مطابق با حجت آن عصر باشد عملی را صالح میداند که مطابق با حجت آن عصر باشد. اگر در آن عصر کتابی نازل شد و پیامبری به نبوت مبعوث شد و کسی به پیغمبر و کتاب آسمانی او ایمان نیاورد او در حقیقت مؤمن نیست, چون ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ است و او به بعضی از آنچه را که خدا نازل کرده است ایمان آورد و به بعضی دیگر ایمان نیاورد. همچنین اگر کسی ایمان آورد لکن عملش برابر با حجت عصر نیست و مطابق با آخرین دستور خدا نیست چنین عملی هم صالح نیست, برای اینکه مطابق با دین منسوخ عمل کردن که آن عمل صالح نیست! اگر قبلاً مثلاً نماز به طرف بیتالمقدس خوانده میشد الآن کسی به طرف قدس نماز بخواند این عمل صالح نیست! عملی صالح است که برابر با حجت عصر باشد چه اینکه ایمانی مقبول است که برابر با حجت عصر باشد.
آنگاه ذات اقدس الهی بعد از اینکه این عناوین چهارگانه را شمردند; یعنی فرمودند: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّائِبونَ وَالنَّصَاری﴾, آنگاه جمع بندی میکند بدون اینکه کلمهٴ واو را ذکر بکند و بفرماید: «وَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ», اینجا جای کلمهٴ واو نیست لذا کلمهٴ واو ذکر نشده است; فرمود مؤمنین, یهودیها, صابئین, نصاری و خلاصه ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾, نفرمود: «وَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» که این «مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» در مقابل آنها قرار بگیرد تا اینکه گفته بشود که اینها مؤمنین واقعیاند و آنها که در اول واقع شده است مؤمنین ظاهریاند و مانند آن. فرمود هر کسی هر نامی دارد و هر ملّیّت و مذهبی دارد معیار نجات از عذاب و خوف خدا در قیامت این سه اصل است باید مؤمن به خدا باشد مؤمن به پیغمبر باشد و عمل صالح بکند.
دربارهٴ نبوت چه نبوت عامه و چه نبوت خاصه اینجا سخنی به میان نیامده; ولی عمل صالح را ذکر کرده است; عملی را قرآن کریم صالح میداند که مطابق با ما «جاء به النبی» باشد با حجت عصر هماهنگ باشد نه با دین شریعت منسوخ. اگر با منهاج منسوخ و شریعت منسوخ هماهنگ بود ولی با شریعت ناسخ و منهاج ناسخ موافق نبود اینکه عمل صالح نیست. ﴿هَادُوا﴾ یهودیهای عصر خود, مسیحیهای عصر خودو صابئین عصر خود اهل بهشتاند; اما در عصر قرآن کریم فقط مؤمنین به قرآن و عاملین به قرآن اهل نجاتاند چون معیار نجات سه اصل است: ایمان به خدا (یک), ایمان به قیامت (دو) و عمل صالح. عملی را قرآن صالح میداند که برابر با حجت آن عصر باشد پس باید به حجت آن عصر که پیغمبر آن عصر است مؤمن باشد و نه تنها ایمان داشته باشد بلکه عمل خود را برابر دستور حجت عصر انجام بدهد. اگر در عهد موسای کلیم کسی این سه اصل را داشت اهل نجات است در عهد عیسای مسیح(سلام الله علیه) واجد این اصول سهگانه بود اهل نجات است, صابئان که گفتند پیروان یحیای زاهد(سلام الله علیه)اند یا پیروان نوحاند و مانند آن, اینها هم بشرح أیضاً اما آن صابئینی که در برخی از تواریخ آمده و منظور ستاره پرستاند و مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تفسیر تبیان میفرماید صابئون عباد کواکباند و در نزد ما از اینها جزیه گرفته نمیشود ولی نزد علمای سنّت از اینها جزیه گرفته میشود, این سخن ظاهراً ناصواب است برای اینکه صابئی اگر به معنای ستاره پرست باشد مشرک است و خداوند اسامی کسانی را در این آیه نقل کرده است که اینها موحدند آنجا که سخن از مشرکین است مشرکین را جداگانه ذکر میکند; مثل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حج» شش قوم را کنار هم ذکر کرد فرمود خداوند احکام اینها اعمال اینها داوری بین اینها را به قیامت موکول کرده است; آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا﴾ (دو گروه) ﴿وَالصَّابِئِینَ﴾ (گروه سوم) ﴿وَالنَّصَاری﴾ (گروه چهارم) ﴿وَالْمَجُوسَ﴾ (گروه پنجم) ﴿وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ (گروه ششم) ﴿إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ که به اینها وعدهٴ بهشت یا نجات از خوف و حزن نداد, بلکه فرمود به حساب همه اینها در قیامت رسیدگی میشود و آنجا خواهند گفت که ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾.
بین این شش فرقه داوری و حکومت و قضا به قیامت موکول شده است; اما در این آیه محل بحث در سورهٴ «مائده» که دارد وعدهٴ نجات میدهد میفرماید: هر کس واجد این سه اصل بود اهل نجات است ایمان به خدا، ایمان به قیامت و عمل صالح; عمل صالح آن است که انسان کارهای خود را برابر با حجت عصر تطبیق بکند در هر عصری حجت خاص آن عصر مطرح است; در عصر موسای کلیم حجت مردم تورات است در عصر عیسای مسیح حجت مردم انجیل غیر محرَّف است و در عصر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت مردم قرآن کریم است.
منظور از عمل صالح در نظر ابتدایی بعد از تدبّر معلوم میشود که عملی است که مطابق با حجت آن عصر باشد اگر کسی نوزده روز روزه گرفت در ماه مبارک رمضان یا غیر ماه مبارک رمضان روزه گرفت یا در ماه مبارک رمضان روزه نگرفت, آیا این عمل صالح است؟ اینچنین نیست عملی صالح است که مطابق با حجت عصر باشد عمل منسوخ که صالح نیست عملی که منسوخ نشده البته صالح است, چون مشترکات بین این قرآن و تورات و انجیل کم نیست.
تبیین حجیت داشتن عمل صالح
دربارهٴ ایمان گذشته از اینکه ما ایمان داریم به تورات و انجیل, ایمان به قرآن هم داریم که ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾. این ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است یعنی ما به جمیع «ما جاء به الوحی» ایمان داریم; هم به تورات, هم به انجیل, هم به صُحف انبیای گذشته(علیهم السلام) و هم به قرآن کریم و هیچ کدام از اینها را هم انکار نمیکنیم; اما عملی را قرآن کریم صالح میداند که مطابق با حجت عصر باشد, عمل منهاجِ منسوخ و شریعت منسوخه را که قرآن صالح نمیداند. اگر کسی بگوید که من در غیر ماه مبارک رمضان روزه میگیرم آن هم کمتر از یک ماه یا در ماه مبارک رمضان روزه میگیرم آن هم نوزده روز یا کمتر, این عمل را صالح نمیدانند, عملی را صالح میدانند که برابر با حجت آن عصر باشد قهراً مسئلهٴ نبوّتِ خاصه هم مطرح است. عمل هم باید باید عبادت باشد و باید قصد تقرب بکند نه بدعت. اگر کسی به فکر خودش عمل میکند میشود مبتدع; اما کسی که به تابعیت وحی عمل میکند میشود مؤمن.
[بعضی از اعمال صالح] هم جزء مشترکات است; مثل اینکه دروغ بد است, خیانت بد است, ظلم بد است, عدل خوب است, امانت خوب است و صدق خوب است که اینها جزء مشترکات است و عقل هم از منابع حکم فقهی است و چیزی را که عقل مبرهن اثبات میکند آن را شرع تعیین میکند برای اینکه منبع حکم فقهی همانطوری که قرآن است و سنّت معصومین(علیهم السلام) عقل و اجماع هم هست پس عقل یکی از منابع قوی و غنی حکم خداست اگر عقل به یک مطلب پی برده است حجّت خداست و خدا انسان را عقاب میکند که من گاهی به وسیله نقل مطلبی را به تو میفهمانم گاهی به وسیله عقل به هر تقدیر این آیه نمیخواهد بگوید که در عصر حاضر هم یهودیها هم اهل بهشتا ند مسیحیها هم اهل بهشتاند صابئین هم اهل بهشتاند موحدین هم اهل بهشتاند مسلمین هم اهل بهشتاند بلکه میگوید کسی که عملش صالح باشد عملی را قرآن صالح میداند که برابر با دین منسوخ نباشد برابر با آن منهاج ناسخ باشد.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 62 هم همین مضمون را داشت که این بود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَی وَالصَّابِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهم أجْرُهُم عِنْدَ ربِّهِم وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ که دیگر با واو عطف نکرد و نفرمود که مؤمنین و یهودیها و نصاری و صابئین و کسانی که به خدا و قیامت ایمان دارند عمل صالح میکنند! در پایان بعد از ذکر این ملل چهارگانه جمع بندی کرد فرمود معیار نجات سه اصل است: ایمان به خدا، اعتقاد به قیامت و عمل صالح. عملی از نظر قرآن کریم صالح است که مطابق با وحی و حجت آن عصر باشد, پس باید به پیغمبر آن عصر و کتاب آن عصر و دین آن عصر ایمان بیاورد (یک) و عملش را بر هم آن منطبق کند (دو).
﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ چیز جامع و مجملی است و این تفصیل آن است; یعنی تنها ایمان هم کافی نیست عمل صالح هم دخیل است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود روزی فرا میرسد که کسی که ایمان نیاورده یا ایمان آورد ولی برابر ایمان عمل نکرد, در قیامت آن روزی که نفسی که ایمان نیاورده یا ایمان آورد و کار خیری انجام نداد سودی نمیبرد; آیهٴ 158 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾; یعنی روزی فرا میرسد که اگر کسی آن روز بخواهد ایمان بیاورد به حال او نافع نیست, اگر قبلاً ایمان نیاورد یا قبلاً ایمان آورد ولی عمل صالح انجام نداد, چنین کسی در آن روزی که آیات الهی ظهور میکند مثلاً نشئه برزخ سودی نمیبرد: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾; آن روز اگر بخواهد ایمان بیاورد این ایمان به حال او نافع نیست که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾; قبلاً ایمان نیاورد (این یک), ﴿أَوْ کَسَبَتْ﴾ که این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف است بر ﴿تَکُن﴾; یعنی عطف است بر منفی که حرف نفی روی آن درمیآید, ﴿أَوْ کَسَبَتْ﴾ یعنی «ما کسبت فی ایمانها خیرا» یعنی «آمنت»; اما «وَ مَا کَسَبَتْ»; ایمان آورد ولی عمل صالح نکرد: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ که ﴿ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿ لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾; یعنی ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ﴾ یا نه, «کانت آمنت» اما «و ما کسبت فی ایمانها خیرا»; ایمان آورد ولی عمل صالح انجام نداد این در قیامت بهرهای ندارد.
معیار نجات آن است انسان برابر با وحی آن عصر کار بکند قهراً مسئله نبوت خاصه هم مطرح است و تطبیق عمل بر آن رهاورد نبوت خاصه هم مطرح خواهد بود. هر کسی در هر عصری تابع دین آن عصر باید باشد, اگر کسی بگوید: ﴿لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ﴾ یا کسی بگوید: ﴿لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْءٍ﴾ یا کسی بگوید بر اساس ﴿وَلَنْ تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾ اینها نیست, بلکه هر کسی در هر عصری, در هر کشوری و در هر دورهای دارای این سه اصل باشد اهل نجات است, ملّیّتها دخیل نیست, نام و نشانها دخیل نیست, داعیهها اثر ندارد و مانند آن. آنها اگر اعتقاد به خدا و قیامت داشته باشند بهره میبرند و اگر اعتقاد به خدا و قیامت نداشته باشند بهرههای دنیایی میبرند; اما بهرههای آخرت نمیبرند که وارد بهشت بشوند و بهشت مخصوص کسانی است که گذشته از حُسن فعلی دارای حُسن فاعلی هم باشند; یعنی معتقد به خدا و قیامت باشند که آنها البته اعمالشان را خدا هدر نمیدهد و آثار خیر در دنیا را به آنها میدهد: ﴿نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ﴾ اعمال دنیایی آثار دنیایی و برکات دنیایی به آنها میدهد.
آن مطلب مهمی که ما داریم این است که آیا در عصر خود ما هم آنها اهل نجاتاند یا نه؟ این مطلب مهم را شما میبینید که در تفسیر کشاف و در تفسیر فخر رازی کمتر مطرح کردهاند; اما تمام تلاش و کوشش فخر رازی در این قسمت از تفسیر سورهٴ «مائده» نه در سورهٴ «بقره» این است که این نکات ادبی را حل کند که چرا صابئون گفته شده و صابئین گفته نشده در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» منصوب است اینجا مرفوع است در سورهٴ «بقره» آیهٴ 62 این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَاری وَالصَّابِئِینَ﴾ که منصوب است و موخّر از نصاری است در اینجا مقدم بر نصاری است و مرفوع هم هست که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَی﴾, چرا اینجا مرفوع است و آنجا منصوب؟ وجوه فراوانی است از زمخشری گرفته تا دیگران که آیا این عطف بر محل است یا عطف بر محل نیست؟ آیا مبتداست یا اینکه عطف است بر محل اسم ﴿إِنَّ﴾.
خودشان را به زحمت انداختند و گفتند اگر عطف است بر محل اسم ﴿إِنَّ﴾ قبل از آمدن خبر که عطف بر محلّ, آن هم به این صورت که جایز نیست! ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ آن ﴿الَّذِینَ﴾ محلاً منصوب است و ﴿وَالَّذِینَ هَادُوا﴾ این ﴿الَّذِینَ﴾ محلاً منصوب است و اینکه محلاً منصوب است چون مبنیاند از این جهتاند وگرنه محلّ اینها در حقیقت مرفوع است, چون مبتدا بودند و الآن چون اسم ﴿إِنَّ﴾ هستند منصوباند این صابئون را عطف کردند بر محلّ واقعی این ﴿الَّذِینَ﴾ چون اینها مبتدا و خبر بودند و بعد اسم و خبر قرار گرفتند چون به لحاظ اینکه این ﴿الَّذِینَ﴾ها مبتدا هستند و مرفوعاند این صابئون عطف است بر آنها به زحمت افتادند; اما تقدیم و تأخیر اینها چون صابئین ظاهراً از پیروان حضرت یحیی هستند و این مقدمهای است برای وجود مبارک حضرت عیسی و کتاب جدایی هم ندارند; اما از اینکه مستقل ذکر شدند باید منظور از این صابئین یا پیروان حضرت نوح باشند یا پیروان انبیای دیگر, چون اگر تابع حضرت یحیی باشند, خودِ حضرت یحیی به حضرت عیسی ایمان آورد مگر اینکه برای حضرت یحیی یک کتاب جداگانهای قائل بشوند.
اگر در همین زمان هم باشند بالأخره مؤمناند و اینها که دیگر اینچنین نیستند که مخلَّد در نار باشند, اینها با مشرکین فرق میکنند و اجر دارند; اما نه اینکه بدون جهنم اجر داشته باشند مثل مسلمان فاسق اینها در اثر اینکه به اصل خدا معتقدند, به قیامت معتقدند, به نبوت عامه معتقدند و به نبوت خاصه خودشان معتقدند برابر این عقاید البته اجر دارند آن اعمال صالح مشترک بین ملل و ادیان را که دارند یعنی بین منهاجها و شریعتها آن هم اجر دارند. میماند آن کفری که به نبوت خاصه دارند یا آن اعمالی را که برابر با قرآن که آخرین پیام خداست انجام نمیدهند, از آن جهت معذّباند. اگر بر طبق دین خودشان است که فرمود: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ﴾ بعد وقتی وحی خدا بر آنها ثابت شده است که قرآن وحی خداست اگر باز هم ایمان نمیآورند که قرآن از آنها حمایت نمیکند قرآن از کسی تجلیل میکند که نسبت به دین خودشان ﴿یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ﴾ باشد و نسبت به قرآن هم وقتی آیات الهی بر آنها عرضه بشود ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ باشد حرف آنها را قرآن اینچنین نقل میکند. قرآن از بیتعصّبیِ اینگونه از اهل کتاب تمجید میکند و میگوید اینها کسانیاند که آیات تورات را که میپذیرند و آیات قرآن کریم را هم وقتی بر آنها عرضه بشود اشک شوق از چشمشان جاری میشود میگفتند ما بیصبرانه منتظر چنین کتابی بودیم: ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ قرآن از اینها ستایش میکند نه از آنهایی که بعد از روشن شدن آیات الهی و قرآن کریم باز ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ هستند و اصرارشان این است که ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی﴾.
بنابراین اگر کسی عملش مطابق با حجت عصر باشد میشود صالح و چنین کسی خوفی ندارد و حزنی هم ندارد و این ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ مشابهش را قبلاً ملاحظه فرمودید خوف نسبت به آینده است و حزن نسبت به گذشته و اینها در آن روز نه غمگیناند و نه خائف; خائف نیستند چون وعدهٴ الهی شامل حال اینها شده و میشود غمگین نیستند چون چیزی را از دست ندادند انسان اگر به چیزی علاقهمند بود و او را از کفش گرفتند غمگین است و اگر به چیزی دل نبسته بود او را از کف داد که غمگین نیست.
نداشتن خوف و حزن از سوی اولیای الهی
سرّ اینکه اولیای الهی خوف و حزن ندارند همین است; آنچه را که از دست دادنی است مورد علاقه اینها نیست و آنچه مورد علاقهٴ اینهاست از دست دادنی نیست لذا منزّه از خوف و مبرّای از حزناند و روزی که همه میترسند این اولیای الهی از ترس مصوناند. از حزن و اندوه آن روز به عنوان فزع اکبر یاد شده است; ولی یک عده هستند که ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأکْبَرُ﴾; در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حج» وضع قیامت را که تشریح میکند میفرماید: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾; جریان قیامت عالَم تکانی است نه سخن از زمین لرزه یا آ سمان لرزه اصلاً عالم لرزه است که کل جهان عوض میشود; اول سورهٴ «حج» دارد: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ٭ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَاهُم بِسُکَارَی وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ﴾. در چنین روزی یک عده هستند که ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُون﴾.
در چنین روزی است که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 102 و 103 میفرماید: ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ آخر سورهٴ «انبیاء» یک صفحه قبل از این, اول سورهٴ «حج» است که ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ هذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾; این روز شماست, روزی که همه در وحشتاند اولیای الهی مصوناند. سرّش آن است که دیگران محبوبی دارند که از کف داده یا میدهند اینها چیزی که از کف دادنی است به عنوان محبوب اتّخاذ نکردند, بنابراین غمی ندارند. آنچه را که مورد علاقهٴ اینهاست از دست اینها گرفته نمیشود و آنچه که از دست دادنی است مورد علاقهٴ اینها نیست. آنها با خدایی که ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ است عهد بستند لذا با او هستند, آن چیزی که ﴿مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَد﴾ است به او دل نبستند و چنین گروهی راحتاند.
اگر کسی یهودی هم باشد و اگر ﴿وَمِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمَاً﴾ هم باشد بعد بگوییم که ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾؟! اینکه نیست, یا برابر وحی الهی و قرآن الهی که حجت خداست انقیاد نداشته باشد بعد هم بگوییم که ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾; این ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ از اوصافی است که خداوند برای اولیای خود در قرآن ذکر کرده است, این را که نمیشود بر اهل کتاب در عصر حاضر منطبق کرد البته یهودیهای عصر موسای کلیم مسیحیهای عصر عیسای مسیح و صابئان عصر نوح(سلام الله علیهم اجمعین) برابر با وحی خودشان عمل میکردند و ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ بودند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تبیین حجیت داشتن عمل صالح
- نداشتن خوف و حزن از سوی اولیای الهی
- تبیین حجیت داشتن عمل صالح
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً فَلاَ تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿68﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَی مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿69﴾
بیان احتمالات در آیه
دربارهٴ آیهٴ کریمهٴ ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ﴾ دو احتمال بود: تفسیر اول که معروف بین مفسرین است این است که خداوند به پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) میفرماید: به اهل کتاب بگو شما به هیچ چیزی نمیارزید مگر اینکه توراتتان یا انجیلتان و آنچه از طرف خدا برای هدایت شما نازل شده است را اقامه کنید. تفسیر دوم آن است که مرحوم سیدنا الاستاد علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) فرمودند و آن این است که یهودیها که میگفتند ما تورات را اقامه میکنیم و مشابه این را هم مسیحیها داشتند و شاید مشابه اینها را مسلمین هم ادعا کنند, خداوند به اهل کتاب میفرماید شما پایگاه اعتقادی و فکری ندارید تا بتوانید تورات و انجیل و آنچه که از طرف خدا نازل شده است را اقامه کنید. چون اگر قرآن یک قول ثقیل بود و قرآن کتابی است که اگر بر کوه نازل بشود کوه متلاشی خواهد شد و اگر قرآن امانت الهی است که آسمانها و سلسلهٴ جبال از حمل آن عاجزند, چگونه شما بدون یک پایگاه اعتقادی و فکری صحیح و وارستگی درونی توان تحمل و حمل این کتاب را دارید؟ کسی میتواند کتاب الهی را تحمل بکند و حمل بکند که پایگاه اعتقادی و عملی داشته باشد.
قول حق بودن احتمال دوم در سخنان علامه طباطبائی
این سخن و تفسیر دوم ایشان حق است, لکن قرآن کریم حرف یهودیها را نقل میکند و حرف مسیحیها را نقل میکند و حرف مشترک یهودیها و مسیحیها را نقل میکند و بعد دربارهٴ آنها هم یک پاسخ جامعی میدهد; حرف یهودیها همان انحصارطلبی است چه اینکه حرف مسیحیها هم همان انحصارطلبی است یهودیها میگویند: در تمام اقوام و ملل فقط یهودیها اهل نجاتاند, مسیحیها میگویند در بین تمام اقوام و ملل فقط مسیحیها اهل نجاتاند; یهودیها، مسیحیها را اهل نجات نمیدانند و مسیحیها هم یهودیها را اهل نجات نمیدانند. آیهٴ 113 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلا بحث شد این بود: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْءٍ﴾; یهودیها حرفشان این است که نصاری به هیچ نمیارزند. ﴿وَقَالَتِ النَّصَارَی لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ﴾; مسیحیها هم میگویند که یهودیها به هیچ نمیارزند. ﴿وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ﴾ یهودیها توراتشان را تلاوت میکنند و مسیحیها انجیلشان را تلاوت میکنند, لکن چنین داوریِ باطل را هم دارند.
تبیین واردین به بهشت از دیدگاه قرآن و یهودیان
در آیهٴ 111 همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین بود که ﴿وَقَالُوا لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾; اینکه فرمود: میگویند کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه یهودی یا مسیحی باشد نه به نحو تخییر است بلکه به نحو تنویع است; یعنی یهودیها گفتند کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه یهودی باشد نصاری هم گفتند کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه مسیحی باشد اینکه در آیهٴ 111 فرمود حرف آنها این است که ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی﴾, به نحو تنویع و تخییر نیست که بهشت برای یکی از دو گروه است بلکه به نحو حصر است منتها هر کدام در گروه خود منحصر میکنند; یهودیها میگویند کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه یهودی باشد مسیحیها هم میپندارند که کسی وارد بهشت نمیشود مگر اینکه مسیحی باشد.
دربارهٴ مسلمانها هم نظر یهودیها و مسیحیها همان است که در آیهٴ 120 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیان شد که ﴿وَلَنْ تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾; یهودیها هرگز از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه تو یهودی بشوی, مسیحیها هم هرگز از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه مسیحی بشوی تو بگو هدایت خدا هدایت منحصر به فرد است نه یهودیت و نه مسیحیت گاهی هدایت خدا به صورت یهودیت راستین ظهور میکند در زمان موسای کلیم تا عصر عیسای مسیح(علیهما السلام) و گاهی هدایت حق به صورت انجیل ظهور میکند از زمان عیسای مسیح(سلام الله علیه) تا زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گاهی هم به صورت قرآن ظهور میکند.
بنابراین حرف یهودیها و مسیحیها این است که هم دربارهٴ یکدیگر اینچنین میگویند و هم دربارهٴ مسلمین; یهود میگوید: ﴿لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْءٍ﴾ و نصاری هم میگوید: ﴿لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ﴾ و هر دو هم دربارهٴ مسلمانها در حقیقت میگویند که مسلمانها «عَلَی شَیْءٍ» نیستند مگر اینکه پیرو یهودیت یا مسیحیت باشند در چنین فضایی ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به اهل کتاب اعم از یهودی و مسیحی بگو: ﴿لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ﴾; شما به هیچ نمیارزید مگر اینکه تورات واقعی و انجیل واقعی و قرآن را اقامه کنید; یهودی باید تورات را به قرآن مسیحی باید انجیل را به قرآن احیا کند و اقامه کند تا چیزی بیازرد. بنابراین تفسیری که سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) بیان کردند گرچه این سخن حق است لکن با شواهد آیات دیگر شاید آن تفسیر معروف بین مفسرین اُولی باشد.
ملت ابراهیم در حقیقت در زمان خودش به یک سَبْکی ظهور میکرد; در زمان موسای کلیم به صورت تورات واقعی ظهور کرد در زمان عیسای مسیح به صورت انجیل واقعی و غیر محرَّف ظهور کرد و در زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به صورت قرآن ظهور کرده است, بنابراین اگر کسی بخواهد بهشت برود و دینش حق باشد باید تابع پیغمبر آن عصر باشد و آنجا هم تورات را; هم انجیل را و هم قرآن را ذکر فرمود وگرنه میفرمود که شما با زبان میگویید که ما تورات را اقامه میکنیم باید قلباً معتقد باشید; ولی دارد که تورات و آنچه که به طرف شما نازل شده است یعنی قرآن, انجیل و آنچه که به طرف شما نازل شده است یعنی قرآن. این ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ به صورت تحلیل به دو جمله درمیآید: یعنی بگو که «یا بنی اسرائیل لستم علی شیء حتی تقیموا التوراة و القرآن» یا دربارهٴ نصاری دارد که «یا ایها الذین نزل علیهم الانجیل لستم علی شیء حتی تقیموا الانجیل و القرآن».
بحث در این است که آیا آن تفسیری که معروف بین مفسّران است آن اُولی است یا تفسیری که سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) فرمودند آن اولی است؟ آنکه سیدنا الاستاد فرمودند گرچه عمیق است و مطلبی است حق; ولی با آیات دیگر اگر بررسی بشود میبینیم آنچه را که معروف گفتند آن اولی است گرچه در کتابهای تفسیری نظیر تبیان یا مجمع البیان این تحلیل نیامده ولی بر اساس مبنای سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) که قرآن را با قرآن تفسیر میکنند این تفسیر معروف شاید اولی باشد و معنای تفسیر با قرآن به قرآن تنها این نیست که حالا یک کلمهای اگر در یک آیهای به کار رفت معادل این را مشابه این را در آیات دیگر پیدا کنیم بعد جمع بندی کنیم برابر با معجم معنا کنیم, این یک گوشهٴ کار است و در حقیقت محتوای هر آیه را با محتوا و مضامین آیات دیگر که بررسی بکنیم این میشود تفسیر قرآن به قرآن و اگر یهودیها میگویند که مسیحیها ﴿عَلَی شَیْءٍ﴾ نیستند یا مسیحیها میگویند که یهودیها ﴿عَلَی شَیْءٍ﴾ نیستند یا یهودیها و مسیحیها مشترکاً میگویند مسلمین ﴿عَلَی شَیْءٍ﴾ نیستند آنگاه ذات اقدس الهی در چنین فضایی میفرماید که ﴿قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ﴾.
تبیین اصول سهگانه قرآن کریم برای نجات انسانها
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَی مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ ناظر به آن است که این عناوین دخالت ندارد و هر کس این سه اصل را داشت اهل نجات است یا ناظر به آن است که هر کدام از اینها در هر عصری که بودند باید واجد این اصول ثلاثه باشند. گاهی گفته میشود که این آیه میخواهد بگوید که ملّیّتها, قومیّتها نقش ندارند; چه انسان یهودی باشد, چه صابئی باشد, چه مسیحی باشد و چه مسلمان اگر به خدا و قیامت معتقد است و کار خوبی میکند اهل نجات است و هیچ کدام از این عناوین دخیل نیست. پس همهٴ این اقوام یاد شده در صورتی که به خدا و قیامت معتقد باشند و کار خوب بکنند اهل بهشتاند, چنین برداشتی از آیه شده است, لکن قرآن کریم نجات را در سایهٴ دو چیز میداند: یکی ایمان و یکی عمل صالح. اگر کسی مؤمن نباشد و کار خیر انجام بدهد گرچه حُسن فعلی دارد ولی چون حسن فاعلی ندارد بهرههای دنیایی برای او میسّر است, لکن بهرهٴ معنوی و ورود به بهشت مقدورش نیست; یعنی کسی که به جامعه خدمت میکند ولی به خدا و قیامت اعتقادی ندارد چنین کسی بهرههای دنیای میبرد ولی اهل بهشت نیست اگر کسی مؤمن باشد و کار خیر انجام ندهد او گرچه بهشت میرود اما بعد از مدتها از عذاب برای اینکه هر معصیتی باعث عذاب است و چون دارای ایمان است چنین شخصی در جهنم مخلّد نیست; منتها مدتی در جهنم معذّب میشود به خاطر آن گناهانی که کرده است پس کسی که مؤمن نباشد یا ایمان دارد ولی عمل صالح ندارد این دو گروه عذاب میبینند با این تفاوت که غیر مؤمن مخلّد است; اما کسی که با ایمان است ولی عمل طالح و آلوده دارد مخلد در نار نیست. پس ایمان و عمل صالح اینها شرط نجات از جهنم و ورود در بهشت است.
بیان متعلق و مقبولیت ایمان در قرآن
مطلب دوم متعلّق ایمان است و متعلّق عمل صالح; ایمان به چه چیزی؟ و عمل به چه چیزی؟ قرآن ایمانی را مقبول میداند که مطابق با حجت آن عصر باشد عملی را صالح میداند که مطابق با حجت آن عصر باشد. اگر در آن عصر کتابی نازل شد و پیامبری به نبوت مبعوث شد و کسی به پیغمبر و کتاب آسمانی او ایمان نیاورد او در حقیقت مؤمن نیست, چون ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ است و او به بعضی از آنچه را که خدا نازل کرده است ایمان آورد و به بعضی دیگر ایمان نیاورد. همچنین اگر کسی ایمان آورد لکن عملش برابر با حجت عصر نیست و مطابق با آخرین دستور خدا نیست چنین عملی هم صالح نیست, برای اینکه مطابق با دین منسوخ عمل کردن که آن عمل صالح نیست! اگر قبلاً مثلاً نماز به طرف بیتالمقدس خوانده میشد الآن کسی به طرف قدس نماز بخواند این عمل صالح نیست! عملی صالح است که برابر با حجت عصر باشد چه اینکه ایمانی مقبول است که برابر با حجت عصر باشد.
آنگاه ذات اقدس الهی بعد از اینکه این عناوین چهارگانه را شمردند; یعنی فرمودند: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّائِبونَ وَالنَّصَاری﴾, آنگاه جمع بندی میکند بدون اینکه کلمهٴ واو را ذکر بکند و بفرماید: «وَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ», اینجا جای کلمهٴ واو نیست لذا کلمهٴ واو ذکر نشده است; فرمود مؤمنین, یهودیها, صابئین, نصاری و خلاصه ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾, نفرمود: «وَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» که این «مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» در مقابل آنها قرار بگیرد تا اینکه گفته بشود که اینها مؤمنین واقعیاند و آنها که در اول واقع شده است مؤمنین ظاهریاند و مانند آن. فرمود هر کسی هر نامی دارد و هر ملّیّت و مذهبی دارد معیار نجات از عذاب و خوف خدا در قیامت این سه اصل است باید مؤمن به خدا باشد مؤمن به پیغمبر باشد و عمل صالح بکند.
دربارهٴ نبوت چه نبوت عامه و چه نبوت خاصه اینجا سخنی به میان نیامده; ولی عمل صالح را ذکر کرده است; عملی را قرآن کریم صالح میداند که مطابق با ما «جاء به النبی» باشد با حجت عصر هماهنگ باشد نه با دین شریعت منسوخ. اگر با منهاج منسوخ و شریعت منسوخ هماهنگ بود ولی با شریعت ناسخ و منهاج ناسخ موافق نبود اینکه عمل صالح نیست. ﴿هَادُوا﴾ یهودیهای عصر خود, مسیحیهای عصر خودو صابئین عصر خود اهل بهشتاند; اما در عصر قرآن کریم فقط مؤمنین به قرآن و عاملین به قرآن اهل نجاتاند چون معیار نجات سه اصل است: ایمان به خدا (یک), ایمان به قیامت (دو) و عمل صالح. عملی را قرآن صالح میداند که برابر با حجت آن عصر باشد پس باید به حجت آن عصر که پیغمبر آن عصر است مؤمن باشد و نه تنها ایمان داشته باشد بلکه عمل خود را برابر دستور حجت عصر انجام بدهد. اگر در عهد موسای کلیم کسی این سه اصل را داشت اهل نجات است در عهد عیسای مسیح(سلام الله علیه) واجد این اصول سهگانه بود اهل نجات است, صابئان که گفتند پیروان یحیای زاهد(سلام الله علیه)اند یا پیروان نوحاند و مانند آن, اینها هم بشرح أیضاً اما آن صابئینی که در برخی از تواریخ آمده و منظور ستاره پرستاند و مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تفسیر تبیان میفرماید صابئون عباد کواکباند و در نزد ما از اینها جزیه گرفته نمیشود ولی نزد علمای سنّت از اینها جزیه گرفته میشود, این سخن ظاهراً ناصواب است برای اینکه صابئی اگر به معنای ستاره پرست باشد مشرک است و خداوند اسامی کسانی را در این آیه نقل کرده است که اینها موحدند آنجا که سخن از مشرکین است مشرکین را جداگانه ذکر میکند; مثل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حج» شش قوم را کنار هم ذکر کرد فرمود خداوند احکام اینها اعمال اینها داوری بین اینها را به قیامت موکول کرده است; آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا﴾ (دو گروه) ﴿وَالصَّابِئِینَ﴾ (گروه سوم) ﴿وَالنَّصَاری﴾ (گروه چهارم) ﴿وَالْمَجُوسَ﴾ (گروه پنجم) ﴿وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ (گروه ششم) ﴿إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ که به اینها وعدهٴ بهشت یا نجات از خوف و حزن نداد, بلکه فرمود به حساب همه اینها در قیامت رسیدگی میشود و آنجا خواهند گفت که ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾.
بین این شش فرقه داوری و حکومت و قضا به قیامت موکول شده است; اما در این آیه محل بحث در سورهٴ «مائده» که دارد وعدهٴ نجات میدهد میفرماید: هر کس واجد این سه اصل بود اهل نجات است ایمان به خدا، ایمان به قیامت و عمل صالح; عمل صالح آن است که انسان کارهای خود را برابر با حجت عصر تطبیق بکند در هر عصری حجت خاص آن عصر مطرح است; در عصر موسای کلیم حجت مردم تورات است در عصر عیسای مسیح حجت مردم انجیل غیر محرَّف است و در عصر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حجت مردم قرآن کریم است.
منظور از عمل صالح در نظر ابتدایی بعد از تدبّر معلوم میشود که عملی است که مطابق با حجت آن عصر باشد اگر کسی نوزده روز روزه گرفت در ماه مبارک رمضان یا غیر ماه مبارک رمضان روزه گرفت یا در ماه مبارک رمضان روزه نگرفت, آیا این عمل صالح است؟ اینچنین نیست عملی صالح است که مطابق با حجت عصر باشد عمل منسوخ که صالح نیست عملی که منسوخ نشده البته صالح است, چون مشترکات بین این قرآن و تورات و انجیل کم نیست.
تبیین حجیت داشتن عمل صالح
دربارهٴ ایمان گذشته از اینکه ما ایمان داریم به تورات و انجیل, ایمان به قرآن هم داریم که ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾. این ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است یعنی ما به جمیع «ما جاء به الوحی» ایمان داریم; هم به تورات, هم به انجیل, هم به صُحف انبیای گذشته(علیهم السلام) و هم به قرآن کریم و هیچ کدام از اینها را هم انکار نمیکنیم; اما عملی را قرآن کریم صالح میداند که مطابق با حجت عصر باشد, عمل منهاجِ منسوخ و شریعت منسوخه را که قرآن صالح نمیداند. اگر کسی بگوید که من در غیر ماه مبارک رمضان روزه میگیرم آن هم کمتر از یک ماه یا در ماه مبارک رمضان روزه میگیرم آن هم نوزده روز یا کمتر, این عمل را صالح نمیدانند, عملی را صالح میدانند که برابر با حجت آن عصر باشد قهراً مسئلهٴ نبوّتِ خاصه هم مطرح است. عمل هم باید باید عبادت باشد و باید قصد تقرب بکند نه بدعت. اگر کسی به فکر خودش عمل میکند میشود مبتدع; اما کسی که به تابعیت وحی عمل میکند میشود مؤمن.
[بعضی از اعمال صالح] هم جزء مشترکات است; مثل اینکه دروغ بد است, خیانت بد است, ظلم بد است, عدل خوب است, امانت خوب است و صدق خوب است که اینها جزء مشترکات است و عقل هم از منابع حکم فقهی است و چیزی را که عقل مبرهن اثبات میکند آن را شرع تعیین میکند برای اینکه منبع حکم فقهی همانطوری که قرآن است و سنّت معصومین(علیهم السلام) عقل و اجماع هم هست پس عقل یکی از منابع قوی و غنی حکم خداست اگر عقل به یک مطلب پی برده است حجّت خداست و خدا انسان را عقاب میکند که من گاهی به وسیله نقل مطلبی را به تو میفهمانم گاهی به وسیله عقل به هر تقدیر این آیه نمیخواهد بگوید که در عصر حاضر هم یهودیها هم اهل بهشتا ند مسیحیها هم اهل بهشتاند صابئین هم اهل بهشتاند موحدین هم اهل بهشتاند مسلمین هم اهل بهشتاند بلکه میگوید کسی که عملش صالح باشد عملی را قرآن صالح میداند که برابر با دین منسوخ نباشد برابر با آن منهاج ناسخ باشد.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 62 هم همین مضمون را داشت که این بود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَی وَالصَّابِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهم أجْرُهُم عِنْدَ ربِّهِم وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ که دیگر با واو عطف نکرد و نفرمود که مؤمنین و یهودیها و نصاری و صابئین و کسانی که به خدا و قیامت ایمان دارند عمل صالح میکنند! در پایان بعد از ذکر این ملل چهارگانه جمع بندی کرد فرمود معیار نجات سه اصل است: ایمان به خدا، اعتقاد به قیامت و عمل صالح. عملی از نظر قرآن کریم صالح است که مطابق با وحی و حجت آن عصر باشد, پس باید به پیغمبر آن عصر و کتاب آن عصر و دین آن عصر ایمان بیاورد (یک) و عملش را بر هم آن منطبق کند (دو).
﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ چیز جامع و مجملی است و این تفصیل آن است; یعنی تنها ایمان هم کافی نیست عمل صالح هم دخیل است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود روزی فرا میرسد که کسی که ایمان نیاورده یا ایمان آورد ولی برابر ایمان عمل نکرد, در قیامت آن روزی که نفسی که ایمان نیاورده یا ایمان آورد و کار خیری انجام نداد سودی نمیبرد; آیهٴ 158 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾; یعنی روزی فرا میرسد که اگر کسی آن روز بخواهد ایمان بیاورد به حال او نافع نیست, اگر قبلاً ایمان نیاورد یا قبلاً ایمان آورد ولی عمل صالح انجام نداد, چنین کسی در آن روزی که آیات الهی ظهور میکند مثلاً نشئه برزخ سودی نمیبرد: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾; آن روز اگر بخواهد ایمان بیاورد این ایمان به حال او نافع نیست که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾; قبلاً ایمان نیاورد (این یک), ﴿أَوْ کَسَبَتْ﴾ که این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف است بر ﴿تَکُن﴾; یعنی عطف است بر منفی که حرف نفی روی آن درمیآید, ﴿أَوْ کَسَبَتْ﴾ یعنی «ما کسبت فی ایمانها خیرا» یعنی «آمنت»; اما «وَ مَا کَسَبَتْ»; ایمان آورد ولی عمل صالح نکرد: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ که ﴿ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿ لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾; یعنی ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ﴾ یا نه, «کانت آمنت» اما «و ما کسبت فی ایمانها خیرا»; ایمان آورد ولی عمل صالح انجام نداد این در قیامت بهرهای ندارد.
معیار نجات آن است انسان برابر با وحی آن عصر کار بکند قهراً مسئله نبوت خاصه هم مطرح است و تطبیق عمل بر آن رهاورد نبوت خاصه هم مطرح خواهد بود. هر کسی در هر عصری تابع دین آن عصر باید باشد, اگر کسی بگوید: ﴿لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَی شَیْءٍ﴾ یا کسی بگوید: ﴿لَیْسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَیْءٍ﴾ یا کسی بگوید بر اساس ﴿وَلَنْ تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾ اینها نیست, بلکه هر کسی در هر عصری, در هر کشوری و در هر دورهای دارای این سه اصل باشد اهل نجات است, ملّیّتها دخیل نیست, نام و نشانها دخیل نیست, داعیهها اثر ندارد و مانند آن. آنها اگر اعتقاد به خدا و قیامت داشته باشند بهره میبرند و اگر اعتقاد به خدا و قیامت نداشته باشند بهرههای دنیایی میبرند; اما بهرههای آخرت نمیبرند که وارد بهشت بشوند و بهشت مخصوص کسانی است که گذشته از حُسن فعلی دارای حُسن فاعلی هم باشند; یعنی معتقد به خدا و قیامت باشند که آنها البته اعمالشان را خدا هدر نمیدهد و آثار خیر در دنیا را به آنها میدهد: ﴿نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ﴾ اعمال دنیایی آثار دنیایی و برکات دنیایی به آنها میدهد.
آن مطلب مهمی که ما داریم این است که آیا در عصر خود ما هم آنها اهل نجاتاند یا نه؟ این مطلب مهم را شما میبینید که در تفسیر کشاف و در تفسیر فخر رازی کمتر مطرح کردهاند; اما تمام تلاش و کوشش فخر رازی در این قسمت از تفسیر سورهٴ «مائده» نه در سورهٴ «بقره» این است که این نکات ادبی را حل کند که چرا صابئون گفته شده و صابئین گفته نشده در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» منصوب است اینجا مرفوع است در سورهٴ «بقره» آیهٴ 62 این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَاری وَالصَّابِئِینَ﴾ که منصوب است و موخّر از نصاری است در اینجا مقدم بر نصاری است و مرفوع هم هست که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَی﴾, چرا اینجا مرفوع است و آنجا منصوب؟ وجوه فراوانی است از زمخشری گرفته تا دیگران که آیا این عطف بر محل است یا عطف بر محل نیست؟ آیا مبتداست یا اینکه عطف است بر محل اسم ﴿إِنَّ﴾.
خودشان را به زحمت انداختند و گفتند اگر عطف است بر محل اسم ﴿إِنَّ﴾ قبل از آمدن خبر که عطف بر محلّ, آن هم به این صورت که جایز نیست! ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ آن ﴿الَّذِینَ﴾ محلاً منصوب است و ﴿وَالَّذِینَ هَادُوا﴾ این ﴿الَّذِینَ﴾ محلاً منصوب است و اینکه محلاً منصوب است چون مبنیاند از این جهتاند وگرنه محلّ اینها در حقیقت مرفوع است, چون مبتدا بودند و الآن چون اسم ﴿إِنَّ﴾ هستند منصوباند این صابئون را عطف کردند بر محلّ واقعی این ﴿الَّذِینَ﴾ چون اینها مبتدا و خبر بودند و بعد اسم و خبر قرار گرفتند چون به لحاظ اینکه این ﴿الَّذِینَ﴾ها مبتدا هستند و مرفوعاند این صابئون عطف است بر آنها به زحمت افتادند; اما تقدیم و تأخیر اینها چون صابئین ظاهراً از پیروان حضرت یحیی هستند و این مقدمهای است برای وجود مبارک حضرت عیسی و کتاب جدایی هم ندارند; اما از اینکه مستقل ذکر شدند باید منظور از این صابئین یا پیروان حضرت نوح باشند یا پیروان انبیای دیگر, چون اگر تابع حضرت یحیی باشند, خودِ حضرت یحیی به حضرت عیسی ایمان آورد مگر اینکه برای حضرت یحیی یک کتاب جداگانهای قائل بشوند.
اگر در همین زمان هم باشند بالأخره مؤمناند و اینها که دیگر اینچنین نیستند که مخلَّد در نار باشند, اینها با مشرکین فرق میکنند و اجر دارند; اما نه اینکه بدون جهنم اجر داشته باشند مثل مسلمان فاسق اینها در اثر اینکه به اصل خدا معتقدند, به قیامت معتقدند, به نبوت عامه معتقدند و به نبوت خاصه خودشان معتقدند برابر این عقاید البته اجر دارند آن اعمال صالح مشترک بین ملل و ادیان را که دارند یعنی بین منهاجها و شریعتها آن هم اجر دارند. میماند آن کفری که به نبوت خاصه دارند یا آن اعمالی را که برابر با قرآن که آخرین پیام خداست انجام نمیدهند, از آن جهت معذّباند. اگر بر طبق دین خودشان است که فرمود: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ﴾ بعد وقتی وحی خدا بر آنها ثابت شده است که قرآن وحی خداست اگر باز هم ایمان نمیآورند که قرآن از آنها حمایت نمیکند قرآن از کسی تجلیل میکند که نسبت به دین خودشان ﴿یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ﴾ باشد و نسبت به قرآن هم وقتی آیات الهی بر آنها عرضه بشود ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ باشد حرف آنها را قرآن اینچنین نقل میکند. قرآن از بیتعصّبیِ اینگونه از اهل کتاب تمجید میکند و میگوید اینها کسانیاند که آیات تورات را که میپذیرند و آیات قرآن کریم را هم وقتی بر آنها عرضه بشود اشک شوق از چشمشان جاری میشود میگفتند ما بیصبرانه منتظر چنین کتابی بودیم: ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ قرآن از اینها ستایش میکند نه از آنهایی که بعد از روشن شدن آیات الهی و قرآن کریم باز ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ هستند و اصرارشان این است که ﴿لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَی﴾.
بنابراین اگر کسی عملش مطابق با حجت عصر باشد میشود صالح و چنین کسی خوفی ندارد و حزنی هم ندارد و این ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ مشابهش را قبلاً ملاحظه فرمودید خوف نسبت به آینده است و حزن نسبت به گذشته و اینها در آن روز نه غمگیناند و نه خائف; خائف نیستند چون وعدهٴ الهی شامل حال اینها شده و میشود غمگین نیستند چون چیزی را از دست ندادند انسان اگر به چیزی علاقهمند بود و او را از کفش گرفتند غمگین است و اگر به چیزی دل نبسته بود او را از کف داد که غمگین نیست.
نداشتن خوف و حزن از سوی اولیای الهی
سرّ اینکه اولیای الهی خوف و حزن ندارند همین است; آنچه را که از دست دادنی است مورد علاقه اینها نیست و آنچه مورد علاقهٴ اینهاست از دست دادنی نیست لذا منزّه از خوف و مبرّای از حزناند و روزی که همه میترسند این اولیای الهی از ترس مصوناند. از حزن و اندوه آن روز به عنوان فزع اکبر یاد شده است; ولی یک عده هستند که ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأکْبَرُ﴾; در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حج» وضع قیامت را که تشریح میکند میفرماید: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾; جریان قیامت عالَم تکانی است نه سخن از زمین لرزه یا آ سمان لرزه اصلاً عالم لرزه است که کل جهان عوض میشود; اول سورهٴ «حج» دارد: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ٭ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَاهُم بِسُکَارَی وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ﴾. در چنین روزی یک عده هستند که ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُون﴾.
در چنین روزی است که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 102 و 103 میفرماید: ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ آخر سورهٴ «انبیاء» یک صفحه قبل از این, اول سورهٴ «حج» است که ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ هذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾; این روز شماست, روزی که همه در وحشتاند اولیای الهی مصوناند. سرّش آن است که دیگران محبوبی دارند که از کف داده یا میدهند اینها چیزی که از کف دادنی است به عنوان محبوب اتّخاذ نکردند, بنابراین غمی ندارند. آنچه را که مورد علاقهٴ اینهاست از دست اینها گرفته نمیشود و آنچه که از دست دادنی است مورد علاقهٴ اینها نیست. آنها با خدایی که ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ است عهد بستند لذا با او هستند, آن چیزی که ﴿مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَد﴾ است به او دل نبستند و چنین گروهی راحتاند.
اگر کسی یهودی هم باشد و اگر ﴿وَمِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمَاً﴾ هم باشد بعد بگوییم که ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾؟! اینکه نیست, یا برابر وحی الهی و قرآن الهی که حجت خداست انقیاد نداشته باشد بعد هم بگوییم که ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾; این ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ از اوصافی است که خداوند برای اولیای خود در قرآن ذکر کرده است, این را که نمیشود بر اهل کتاب در عصر حاضر منطبق کرد البته یهودیهای عصر موسای کلیم مسیحیهای عصر عیسای مسیح و صابئان عصر نوح(سلام الله علیهم اجمعین) برابر با وحی خودشان عمل میکردند و ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ بودند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است