- 1250
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 67 و 68 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 67 و 68 سوره مائده"
- نیازمند بودن انسانها به بایگاه اعتقادی و دین
- ولایت از مصادیق کامل صراط مستقیم
- اهمیت دین اسلام نسبت به ادیان دیگر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ ﴿67﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ وَما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَلَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَکُفْرًا فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ ﴿68﴾
خلاصه مباحث گذشته
بحث مربوط به آیهٴ ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ مقداری مبسوط شد, مناسب بود روایات شریفی که در ذیل این آیه و مربوط به این آیه است مطرح بشود و حتماً روایاتی که مربوط به این آیه است ملاحظه فرمودید یا ملاحظه میفرمایید; گذشته از تفسیرات روایی, تفسیر مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی نوع روایات را جمع کردند و نقل کردند, آن را هم ملاحظه بفرمایید کافی است.
تبیین معنای «فی علی»
نکتهٴ دیگر آن است که برخیها فکر میکردند که کلمهٴ «فی علیٍ» بعد از ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ آمده بود و ـ معاذالله ـ تحریف شد و این را برداشتند. این سخن یقیناً ناصواب است, برای اینکه اگر کلمهٴ «فی علیٍ» بود اولاً کسی قدرت نداشت در حضور همه مسلمین این کلمه را بردارد و ثانیاً اگر این کلمه «فی علیٍ» بود خود امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در جریان سقیفه و شورا به این آیه استدلال میکرد و ائمه به این آیه استدلال میکردند و اصحاب ائمه(علیهم السلام) به این آیه استدلال میکردند, در حالی که هرگز چنین استدلالی در احتجاجات ائمه(علیهم السلام) نیست. معلوم میشود که این کلمهٴ «فی علیٍ» یقیناً جزء قرآن نبود و اگر در بعضی از روایات آمده است تفسیر است در حقیقت; یعنی این آیه مربوط به ولایت علی ابن ابیطالب است.
حفاظت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدا
مطلب سوم آن است بعضیها نقل کردهاند, مرحوم شیخ طوسی دارد, مرحوم طبرسی دارد و دیگران هم دارند که وقتی ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ نازل شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بعضی از محافظینشان فرمودند که دیگر حالا من در امانم آسیبی به من نمیرسد شما هر جا که خواستید بروید بروید.
بیان هدایت تشریعی در آیهٴ شریفه
نکته چهارم این بود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾ این هدایت هدایت تشریعی و مانند آن نیست بلکه همان هدایت توفیقی است یعنی خداوند نمیگذارد کافران به مقصد برسند و مکرشان به هدف برسد و ﴿وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾, این بحث تمام شد
اهمیت دین اسلام نسبت به ادیان دیگر
بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ یعنی اگر شما این ولایت را ابلاغ بکنید از گزند هر بداندیشی محفوظ میمانید و آنچه را که میترسید خداوند نمیگذارد آن واقع بشود. حفظ شخص نیست, برای اینکه حفظ شخص را خدا وعده نداد, بلکه حفظ دین معیار است که خدا آن را وعده داد و این اصل که ﴿یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ﴾ دربارهٴ همهٴ ادیان است; منتها دین خاتم چون دین جهانی است این باید ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ باشد. در این صحنه اگر از عجز مردم و ضعف مردم ترسید که اگر مردم فریب خوردند ما چه کنیم؟ آن وقت خدا میفرماید که ما در اینجا راهی ارائه میکنیم که حتی افراد ساده هم بفهمند.
تبیین «ولایت» از معارف قرآن کریم
﴿وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ حقیقت قرآن است که قرآن بسیاری از معارف را دارد که یکی از برجستهترین معارف قرآنی همان ولایت است وگرنه ﴿وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ ﴾ خصوص ولایت که نیست.
در جریان ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ مرحوم امینی(رضوان الله تعالی علیه) بسیاری از روایات اهل سنت را هم نقل کردند که آنها هم بر این باورند که متواتر معنوی است طبق جریان روایی خودشان; منتها فخر رازی در تفسیر برای اینکه آن راه اساسی را تیره کند ده وجه ذکر کرده است که آن آخرین وجه جریان ولایت است و هیچکدام از آنها با خود آیه هماهنگ نیست. اگر این عنایت الهی و وعده الهی نبود همان جریان یهودیت پیش میآمد که اگر کسی گوسالهای را هم میآورد اینها میپرستیدند که وجود مبارک موسای کلیم با آن وضع با سامری برخورد کرد که ﴿لِنُحَرِّقنَّهُ﴾ تهدیدش کرده است و الآن دین مانده است ولو اختلاف در بعضی از مسائل دارد به برکت همان حکمت اندیشی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود وگرنه اصل دین را آنها از بین میبردند.
بیان دلیل عدم ذکر نام مبارک علی(علیه السلام) در قرآن کریم
چرا اسم مبارک علی(سلام الله علیه) صریحاً در قرآن نیامده, زیرا اگر میآمد برمیداشتند یعنی با اصل دین مبارزه میکردند; این هم نشان میدهد که آنچه که به نام مبارک حضرت مربوط است و تطبیق است در روایت هست و خشونت آنها را هم نشان میدهد که اگر مثلاً بیش از این تصریح میشد با اصل دین اینها مبارزه میکردند و مردم که حدیث العهد بالاسلام بودند, یک وقتی هم ﴿یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ است و یک وقتی هم «یخرجون من دین الله افواجا» است. اگر حکمت اندیشی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبود و صبر علی ابن ابیطالب(سلام الله علیه) نبود اصل دین از بین میرفت.
حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که ما خیلی احتجاج کردیم, خیلی مقاومت کردیم و دیدیم که هیچ کس به یاری ما برنمیخیزد, من ماندم و اهل بیتم «فضننت بهم» من ضِنّت ورزیدم و حاضر نشدم که اینها کشته بشوند. این نه برای آن است که مثلاً حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) بالاتر از حضرت امیر است و همه را قربانی میکند بلکه برای آن است که اگر آن روز حضرت امیر قیام میکرد همین چند نفر از اهل بیت هم شهید میشدند اثری از دین نبود. قیام هم یک وقتی دارد; سال پنجاه و پنج در طی اینها قیام هیچ اثر نداشت, برای اینکه آن معاویهٴ داهیه سیدالشهداء را مسموم میکرد مثل امام حسن و بعد جامهٴ مشکی در بر میکرد و مجلس ختم میگرفت و میآمد عزا میگرفت و قضیه لوث میشد. سیدالشهداء(سلام الله علیه) دید که الآن وقت قیام نیست; با این وضعی که امویها دارند و آن دستگاه جاسوسی معاویه و آن داهیه بودن معاویه الآن جای سکوت است, وقتی معاویه به هلاکت رسید و آن داهیه بودن رخت بربست و نوبت به پسرش رسید, حالا حضرت فرمود الآن وقت قیام است چون او یک زمامدار خامی است و میشود با خون بساط او را جمع کرد و کرد این است که خود امیرالمومنین(سلام الله علیه) آن طوری که در نهجالبلاغه است فرمود من هر چه فکر کردم دیدم که همین چند نفریم «فضننت بهم»; من ضِنّت ورزیدم حاضر نشدم که اینها کشته بشوند نه برای آن است که اینها را مقدم بر دین داشتم بلکه برای آن است که اینها را ذخیره کردم تا یک وقتی که شهادتشان اثر کند وگرنه که صِرف خون دادن که مهم نیست, خونی آدم بدهد که یک وقتی اثر کند.
بیان مرحوم شیخ طوسی در تبیان
به هر تقدیر فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ وَما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾; مرحوم شیخ طوسی در تبیان یک بیانی دارد که آن را مرحوم طبرسی در مجمعالبیان دارد و از اهل سنت جناب فخر رازی هم دارد و آن این است که گروهی از یهودیها آمدند حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گفتند که مگر نه آن است که موسای کلیم پیغمبر بود؟ مگر نه آن است که تورات کتاب آسمانی است؟ ما تورات را اقامه میکنیم و به شما و به قرآنتان ایمان نمیآوریم. آن وقت این آیه نازل شد که شما هیچ ارزشی ندارید مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه که به طرف شما نازل شده است یعنی قرآن و معارف قرآنی آن را اقامه کنید. این را آنها معنا کردند که ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾ که این تنوین ﴿شَیْءٍ﴾ هم تنوین تحقیر است; یعنی شما به هیچ چیز نمیارزید مگر اینکه تورات را و انجیل را و آنچه را که از طرف خداوند به سوی شما نازل شده است اقامه کنید.
مراد از «علی حکیم»
اینها تطبیق است, برای اینکه روایات مخالفی هم در همین زمینه است; مثلاً در ذیل آیه ﴿وَإِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾ آنجا گفتند که «علیٍ حکیم» منظور حضرت علی نیست بلکه یعنی خود قرآن به مقام عُلُوّ رسیده است, پس اگر یک وقت روایت دیگر آمدهؤ آن را دارد تطبیق میکند نه اینکه نام مبارک علی(سلام الله علیه) در قرآن آمده باشد, علی یعنی دارای عُلوّ و مقام; هم اسمی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است و هم وصف قرآن کریم است.
ولایت از مصادیق کامل صراط مستقیم
در هر حال یکی از مصادیق کامل صراط مستقیم البته ولایت اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است; اما اینچنین نیست که اگر در قرآن کلمهٴ ﴿عَلیاً﴾ آمده یا ﴿عَلیٌّ﴾ آمده منظور حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد! بر حضرت تطبیق میشود چه اینکه بر پیغمبر هم تطبیق میشود و یقیناً در قرآن نیست و اگر بود خود حضرت امیر به آن احتجاج میکرد. اگر لفظ علی در قرآن کریم بود خود حضرت امیر به این آیه استدلال میکرد, چرا به حدیث غدیر تمسک میکرد یا به حدیث منزله تمسک میکرد؟ احدی از ائمه(علیهم السلام) به قرآن استدلال نکردند و به این آیات که مثلاً اینجا علی بود و منظور از علی، علیبن ابیطالب است و مانند آن, آنها که اعرف به قرآناند از ما که اگر چنانچه کلمه علی در قرآن بود یا ﴿عَلیاً﴾ در قرآن بود منظور حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد خود حضرت امیر به آن استدلال میکرد و در جریان شورا و در مسئلهٴ خلافت به این آیه استدلال میکرد در حالی که احدی از ائمه و خود حضرت امیر در اوایل ارتحال پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هیچ کدام به این آیه استدلال نکردند. معلوم میشود که این کلمه «﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ فی علیٍ» در تطبیق است و در روایت است نه در آیه (این یک )آنجا که ﴿علیّاً﴾ دارد آن وصف است نه نام مبارک حضرت امیر (دو)، شاهدش هم این است که ﴿وَإِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ این علی وصف قرآن است (این سه)، قرآن علیّ حکیم است.
اینکه فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾ طبق شأن نزولی که در تفسیر شیعه و در تفسیر اهل سنت است معنایش این است که خداوند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که به اینها بگو شما به هیچ نمیارزید مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه به طرف شما از خدا نازل شده است آن را اقامه کنید. مستحضرید که اینگونه از شأن نزولها نه تنها تاریخ قطعی نیست به صورت یک روایت معتبر هم نیست, یک مرسلهای است که آن هم به ابنعباس میرسد و حرف ابنعباس هم که حجت نیست, چون معصوم نیست و فقط کمکی میکند در فهم آیه. بنابراین نمیشود به اینگونه از شأن نزولها اکتفا کرد, البته شأن نزولی که نظیر بحث قبلی که مربوط به ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ است روایات معتبری است که کاملاً قابل اعتماد است یا دربارهٴ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ شأن نزولش قابل اعتماد است یا ﴿انما ولیکم الله﴾ شأن نزولش قابل اعتماد است; اما در اینگونه از موارد که به صورت مرسل میگویند رُوِیَ عن ابن عباس; اولاً روایت مرسل است و ثانیاً حرف ابن عباس دلیل نیست.
سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) تعبیر و تفسیر لطیفی از این آیه دارد و شما این کتابهای تفسیری معروف را که میبینید, میبینید که آنها به همین سبکی که مرحوم شیخ طوسی و امین الاسلام از ما فخر رازی از آنها نقل کردند به همان معنا تفسیر کردند که ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ﴾; یعنی به هیچ چیز نمیارزید مگر اینکه تورات و انجیل را اقامه کنید.
تبیین توضیحات علامه طباطبائی(ره) دربارهٴ آیهٴ شریفه
اما بیانی که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند این است که میفرماید: ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ﴾; شما میگویید که ما میخواهیم تورات را اقامه کنیم; اولاً اقامه تورات به تنهایی کافی نیست, برای اینکه خود تورات وعده داده است راجع به انجیل و راجع به قرآن کریم (این یک)، و ثانیاً حالا شما میخواهید اقامه کنید دین خدا را, چه کسی میتواند دین خدا را اقامه کند؟ آن کسی که قائم است و قیّوم است توان اقامه دارد و یک آدم افتاده قدرت اقامه ندارد, بلکه آن قائم است و آن قیّوم است که میتواند مقیم باشد. کسی که افتاده است و مضطجع و است مستلقی است او که قدرت ندارد چیزی را اقامه کند: ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾; یعنی «لستم مستقرین علی شیءٍ حتی تقیموا التوراة»; شما پایگاهی ندارید که بخواهید تورات را اقامه بکنید.
اصل مطلب را ایشان از ریشههای قرآنی گرفتند و گفتند که ذات اقدس الهی دین خود را به عنوان قول ثقیل معرفی میکند: ﴿إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾; ثقیل است و عسیر نیست, وزین است و سنگین نیست و دشوار نیست, در عین حال که وزین است آسان است: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾.
بیان برخی از اوصاف برجسته قرآن کریم
این دو صفت از اوصاف برجسته قرآن کریم است: یکی اینکه ثقیل است، وزین است دوم اینکه آسان است دلپذیر است فطرت پذیر است حرفهایش آشناست و تحمیل بر انسان نیست. فرمود: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾. بنابراین یسیر است و عسیر نیست, عسرت و دشواری ندارد (این یک)، ثقیل است و خفیف و تهی مغز نیست (این دو). اگر کتابی وزین بود در اثر اینکه مبرهن بود, قطعی بود و حرف سُست در آن نبود کسی آن را میفهمد و آن را اجرا میکند که یک پایگاه فکری داشته باشد. اگر این قول ثقیل است و این قول اختصاصی هم به قرآن ندارد برای اینکه همین سخن خداست که در تورات آمده و همین سخن خداست که در انجیل آمده, لذا ذات اقدس الهی به همه پیروان دین حقیقی دستور میدهند که این را با قدرت بگیرید; اگر به یحیی پیغمبر است میفرماید: ﴿یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾; تا یک انسان قدرت عقلی و قلبی و ایمانی نداشته باشد که نمیتواند کتاب قیّم و ثقیل را بفهمد و بپذیرد و به بنیاسرائیل هم فرمود که ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾; شما اگر خواستید یک درس دشواری را یا درس وزینی را برای چهار طلبه بگویید آمادگی طلب میکند, برای هر کسی که هر درسی را نمیگویید; هم آمادگی علمی طلب میکند و هم آمادگی دینی.
اگر ﴿إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾ دلالت دارد که این کتاب وزین است و اگر این قول ثقیل در تورات و انجیل هم بود لذا به یحیی و بنیاسرائیل میفرماید: ﴿یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾, ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ معلوم میشود کسی میتواند دین الهی را و کتاب غیر محرف الهی را اقامه کند که یک پایگاه اعتقادی و دینی داشته باشد درباره عظمت خصوص قرآن هم فرمود: ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَتِلْکَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾; قرآن حقیقتی کوهفرسا و کوهکَن است, آن وقت آیا هر کسی میتواند حقیقت قرآن را تحمل کند؟ یا ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَالْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَهَا اْلإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولاً﴾ است که بارزترین مصداق امانت همین حقیقت قرآن کریم است.
کتابی که کوه نمیتواند تحمل کند, کتابی که امانت الهی است و آسمان و زمین توان تحمل آن را ندارند, انسان اگر با بدن بخواهد تحمل کند که خب سنگینتر از او کوه است نمیتواند با لفظ و گفتار و ظاهر طبیعی بخواهد عمل بکند که موجودات دیگر قویترند که تحمل ندارند, پس با جان باید تحمل کند. این جان انسانی البته از آسمانها بالاتر است از زمین بالاتر است از کوهها محکمتر است چون همهٴ اینها فرسوده خواهند شد و جان انسانی یک موجود مجرد ابدی است کاری که از جان انسانی ساخته است از آسمان و زمین ساخته نیست که بنابراین اگر انسان بخواهد دین الهی را تحمل کند بر اساس جنبه بدنی او نیست بر اساس جنبهٴ مادی او نیست, بر اساس جنبهٴ ظاهری او نیست, بلکه یک ایمان مستحکم و عقل رَزین و رَمین طلب میکند.
حالا اگر امتی ﴿لُعِنُوا بِما قالُوا﴾ شد و گرفتار ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ شد یا ﴿لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ﴾ شد یا ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَباءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ شد, آیا چنین امتی پایگاه فکری دارد که بتواند کتاب الهی را اقامه کند یا نه؟ فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾; شما پایگاهی ندارید تا تورات و انجیل را اقامه کنید و ببینید که معنا چقدر فرق میکند! گفتند که شما هیچ نمیارزید مگر اینکه تورات را اقامه کنید و آنها هم گفتند که ما آمدیم تورات را اقامه کنیم, حالا قرآن باید بفرماید نه, تورات تنها کافی نیست و باید انجیل را هم اقامه کنید و قرآن را هم اقامه کنید؟! در حالیکه دربارهٴ خصوص تورات هم میفرماید شما نمیتوانید تورات را اقامه کنید: ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ﴾ والقرآن. اگر معنا آن بود که آقایان کردند, آنها هم میگویند که ما تورات را اقامه میکنیم انجیل و قرآن را اقامه نمیکنیم; ولی خدا میفرماید شما اصلاً پایگاه ندارید و هیچ چیز را نمیتوانید اقامه بکنید; نه قرآن را، نه انجیل را، نه تورات را.
دربارهٴ آنها آن چون «فَمُسِخُوا» هم است ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ هم است و چون آیات الهی و نعمتهای الهی را کفران کردند به آن روز سیاه نشستند, این همه نعمت را خدا به اینها داد و خدا هیچ امتی را به اندازهٴ بنیاسرائیل پیغمبر نداد و چون اینچنین شد ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ هم ننگی است برای آنها و چون خداوند فرمود: ﴿فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ و انبیایی که برای بنیاسرائیل فرستاد برای هیچ امتی نفرستاد, بد رفتاری که اینها با انبیا کردند هیچ گروهی با پیامبر خود نکرد, لذا خدا میفرماید شما اگر بخواهید تورات را به تنهایی اقامه بکنید پایگاهی طلب میکند. آن روزی که ذات اقدس الهی به یحیی پیغمبر(علی نبینا و آله و علیه السلام) فرمود: ﴿یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾; یعنی انجیل را; اگر کسی بخواهد انجیل را بگیرد باید به قوّه بگیرد. دربارهٴ بنیاسرائیل هم فرمود: ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾; بخواهد تورات را بگیرد هم با قوّه باید بگیرد.
ممحدود بودن تحمل انسانها نسبت به ظرفیت خود
اصولاً هیچ کسی بیش از ظرفیت خود تحمل باربری ندارد. شما در جریان موسی و خضر(علیهم السلام) ملاحظه فرمودید موسی از انبیای اولوالعزم است و علم شریعت و ظاهرش برای همگان حجت است; اما علم باطن و ولایتی که خضر(سلام الله علیه) آورد و موسای کلیم به آن مقام راه نیافت, خضر(سلام الله علیه) به موسی(علیه السلام) میفرماید: ﴿وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا﴾; تو چیزی را که نمیدانی نمیتوانی تحمل کنی! تو ظواهر امر و احکام ظاهری شریعت را میدانی که درست است; اما باطن امر چیست؟ سرنوشت چیست؟ و من مأمورم با سرنوشت رفتار کنم و با باطن عمل کنم را که نمیدانی و چون نمیدانی اعتراض میکنی; اگر من کسی را کشتم میگویی چرا کشتی؟ اگر کشتی را سوراخ کردم میگویی چرا سوراخ کردی؟ ظاهرش که روشن نیست.
نیازمند بودن انسانها به بایگاه اعتقادی و دین
شما هیچ نمیارزید مگر اینکه اول تورات را اقامه کنی و بعد انجیل را اقامه کنی و بعد ﴿ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ یعنی قرآن را اقامه کنی, آن وقت اگر پایگاه داشته باشید میتوانید اینها را اقامه کنید چه اینکه مسلمین این کار را کردند و الآن ما هم تورات را اقامه میکنیم هم انجیل را هم قرآن را باذن الله اینچنین نیست که ما فقط قرآن را معتقد باشیم, ما به تورات غیرمحرف، به انجیل غیرمحرف از سادهترین کار ما تا عمیقترین کار ما اینچنین است شما وقتی که حرم مشرف میشوید میبینید که این زیارتی که میکنید از آدم تا خاتم همه را تکریم میکنید نه اینکه ما فقط بگوییم السلام علی موسی کلیم الله, تنها اینکه نیست, بلکه به جمیع آنچه را که موسای کلیم آورد و نسخ نشد اقرار داریم, اعتقاد داریم, فداکاری میکنیم و تورات برای ما مثل قرآن محترم است انجیل برای ما مثل قرآن محترم است و با این تفاوت که تورات اصیل و غیرمحرف, انجیل اصیل و غیر محرف و با مُهَیمن بودن قرآن چون خود قرآن فرمود: ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ﴾.
اگر اینچنین است انسان تا یک پایگاه اعتقادی و دینی نداشته باشد که نمیتواند کتاب آسمانی را اقامه کند. فرمود: ﴿أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾ پس اول بروید یک پایگاه فکری پیدا کنید یک پایگاه اعتقادی پیدا کنید بعد بگویید ما میخواهیم قرآن را اقامه کنیم یا تورات را اقامه کنیم اگر آن پایگاه را داشتید خواستید تورات را اقامه کنید خود آن تورات شما را هدایت میکند به انجیل، انجیل هم شما را هدایت میکند به قرآن. آنها گفتند که ما میخواهیم تورات را اقامه کنیم, آیه نازل شد که چگونه تورات را اقامه میکنید شما که هر روز دارید یا پیغمبر میکُشید یا دین عوض میکنید! شما یک پایگاه اعتقادی ندارید! خود قرآن در عین حالی که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است متقین بهره میبرند و در عین حال که فرمود: ﴿جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ فرمود: ﴿وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ﴾. شما همهٴ این اوصافها را که رَقَم بزنید و آمارگیری کنید میبیند که یک عام است یک خاص, یک عام است یک خاص و هر وصفی که غالباً برای قرآن کریم آمده با دو زبان آمده: عام و خاص; قرآن هدایت است, ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اما ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾; موعظه است.
بیان دو طائفه از آیات
﴿مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ اما ﴿مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾. دو طائفه از آیات است یکی اینکه قرآن هدایت است برای همه مردم یکی اینکه ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾ است که هر دو حق است; یعنی قرآن برای هدایت همهٴ مردم آمده; اما پرهیزکاران بهره میبرند یا قرآن موعظه است برای همهٴ مردم; اما متقیان بهره میبرند و قرآن حکمت است برای همهٴ مردم; اما متقیان بهره میبرند و شفاست; اما پرهیزکاران بهره میبرند و هر فضیلتی را که غالباً ذات اقدس الهی برای قرآن کریم ذکر کرد, اگر فرمود این نور است, اگر فرمود این شفاست, اگر فرمود این هدایت است, اگر فرمود حکمت است و موعظه است شما وقتی آمارگیری میکنید میبینید که دو طائفه از آیات را قرآن لیست میدهد: یکی هدف اوّلی و یکی بهرههای فعلی.
اگر ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ است چرا در کنارش فرمود: ﴿وَلا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا﴾ معلوم میشود این ذاتاً صلاحیت درمانی دارد که شفابخش است و اگر کسی ناپرهیز بود و از این دارو استفاده نکرد بهرهای نمیبرد. در جریان آیات قرآنی هم همین است که قرآن برای همه نازل شده; اما عده خاصی تحمل میکنند و یک عده نه. دربارهٴ یهودیها مگر نفرمود که این برای همهٴ بنیاسرائیلیها آمده; اما فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها﴾ خب یک عده هستند «حملوا القرآن ثم لم یحملوه» و اینها که ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ هستند اینچنیناند که «حملوا القرآن و لم یحملوه». پس اگر ذات اقدس الهی بخواهد به این گروه مدعی پاسخ بدهد میفرماید شما چگونه میخواهید تورات را اقامه کنید؟ با کدام اعتقاد؟ با کدام سرمایه؟
﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ﴾; این خطاب چون مورد مخصص نیست گرچه یهودیها آمدند به مسیحیها هم این خطاب توجه دارد و به ما مسلمین هم توجه دارد. انسان تا یک پایگاه اعتقادی نداشته باشد توانِ اینکه ﴿أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ باشد را ندارند. در همان ﴿أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ فرمود: ﴿کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ﴾; خود مسلمانها در شرایطی میتوانند قرآن را اقامه کنند که خود قائم باشند. اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾ برای این است, نه اینکه یعنی بایستید که ایستادن فیزیکی باشد, بلکه مقاومت کنید, چون بهترین حال آدم حالت ایستادن است برای دفاع و در حال ایستادن بهتر میتواند دفاع کند, لذا میگویند ایستادگی کرد.
اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ﴾ و آن واحده این است که ﴿أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾; اول آدم باید مقاومت کند, چه کسی میتواند مقاومت کند؟ الآن شما همهتان ایستادهاید در حالی که نشستید و دارید بحث میکنید یا آنکه بیکار میگردد نشسته است در حالی که ایستاده است منظور از ایستادن و نشستن قیام و قعود این نیست که آدم عمودی باشد یا غیر عمودی! آن کسی که در سنگر نشسته است و دارد تیر رها میکند او ایستاده است گرچه نشسته است و جزء قائمین است, آن کسی که میخواهد تیر رها کند و نشانه بگیرد زانو میزند که در حقیقت ایستاده است و آنکه میگردد نشسته است گرچه ایستاده است.
متعلق ﴿لَسْتُمْ﴾ [در آیهٴ مذکور] شیء است که این تنوین خیلی کارساز است; در بعضی از موارد تنوین برای تعظیم است, در بعضی از موارد برای تحقیر است در بعضی از موارد برای تفخیم است آنها گفتند ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾; هیچ چیز نیستید که این تحقیر را گرفتند و روی این تفسیر شما ﴿علی شیء﴾ نیستید و شما وقتی یک پایگاه ندارید چگونه میتوانید قرآن را اقامه کنید؟ این به قرینهٴ ﴿حتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ﴾ نشان میدهد که آن شیای که زمینهٴ اقامه کتاب را فراهم بکند که این تناسب حکم و موضوع خودش را نشان میدهد که شما بر اساس عقلی بر اساس اعتقادی یا بر اساس چیزی نیستید که جامع همه اینها را بیان کرده یک وقت است که یک کسی درس خوانده است یک وقتی این روی عقل است یک وقتی روی شهود است یک وقتی روی ایمان است یک وقتی روی تقلید صحیح است شما هیچ چیز را ندارید.
آنها که اهل ایماناند و قرآن را اقامه میکنند; یا از راه دل فهمیدند, یا از راه قلب فهمیدند, یا از راه نقل فهمیدند و یا بالأخره مقلد یک آدم حساب شدهاند و پایگاهی دارند لذا میتوانند دین را اقامه کنند اما شما هیچ ندارید وقتی هیچ ندارید و ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾; دلهای اینها تهی است, چه پایگاهی دارند این که پایگاه مادی نیست که انسان روی سنگی بایستد تا دستش به بالا برسد! باید روی دل بایستد تا دستش به قرآن برسد. اگر دل تهی بود و هیچ نداشت آن وقت با چه چیزی میتواند دین را اقامه کند؟! ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ یعنی فؤاد اینها خالی است و هیچ چیز در آن نیست در عین حال که ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ پُر از بیماری است اما چون از مطلب صحیح تهی است, فرمود: ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾; فؤاد اینها خالی است. اگر کسی تهی دل بود, آن وقت با چه معیاری میتواند دین را اقامه کند؟ دینی که از دل شروع میشود.
«والحمدلله رب العالمین»
- نیازمند بودن انسانها به بایگاه اعتقادی و دین
- ولایت از مصادیق کامل صراط مستقیم
- اهمیت دین اسلام نسبت به ادیان دیگر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ ﴿67﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ وَما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَلَیَزیدَنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیانًا وَکُفْرًا فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ ﴿68﴾
خلاصه مباحث گذشته
بحث مربوط به آیهٴ ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ مقداری مبسوط شد, مناسب بود روایات شریفی که در ذیل این آیه و مربوط به این آیه است مطرح بشود و حتماً روایاتی که مربوط به این آیه است ملاحظه فرمودید یا ملاحظه میفرمایید; گذشته از تفسیرات روایی, تفسیر مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی نوع روایات را جمع کردند و نقل کردند, آن را هم ملاحظه بفرمایید کافی است.
تبیین معنای «فی علی»
نکتهٴ دیگر آن است که برخیها فکر میکردند که کلمهٴ «فی علیٍ» بعد از ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ آمده بود و ـ معاذالله ـ تحریف شد و این را برداشتند. این سخن یقیناً ناصواب است, برای اینکه اگر کلمهٴ «فی علیٍ» بود اولاً کسی قدرت نداشت در حضور همه مسلمین این کلمه را بردارد و ثانیاً اگر این کلمه «فی علیٍ» بود خود امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در جریان سقیفه و شورا به این آیه استدلال میکرد و ائمه به این آیه استدلال میکردند و اصحاب ائمه(علیهم السلام) به این آیه استدلال میکردند, در حالی که هرگز چنین استدلالی در احتجاجات ائمه(علیهم السلام) نیست. معلوم میشود که این کلمهٴ «فی علیٍ» یقیناً جزء قرآن نبود و اگر در بعضی از روایات آمده است تفسیر است در حقیقت; یعنی این آیه مربوط به ولایت علی ابن ابیطالب است.
حفاظت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف خدا
مطلب سوم آن است بعضیها نقل کردهاند, مرحوم شیخ طوسی دارد, مرحوم طبرسی دارد و دیگران هم دارند که وقتی ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ نازل شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بعضی از محافظینشان فرمودند که دیگر حالا من در امانم آسیبی به من نمیرسد شما هر جا که خواستید بروید بروید.
بیان هدایت تشریعی در آیهٴ شریفه
نکته چهارم این بود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾ این هدایت هدایت تشریعی و مانند آن نیست بلکه همان هدایت توفیقی است یعنی خداوند نمیگذارد کافران به مقصد برسند و مکرشان به هدف برسد و ﴿وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾, این بحث تمام شد
اهمیت دین اسلام نسبت به ادیان دیگر
بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ یعنی اگر شما این ولایت را ابلاغ بکنید از گزند هر بداندیشی محفوظ میمانید و آنچه را که میترسید خداوند نمیگذارد آن واقع بشود. حفظ شخص نیست, برای اینکه حفظ شخص را خدا وعده نداد, بلکه حفظ دین معیار است که خدا آن را وعده داد و این اصل که ﴿یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ﴾ دربارهٴ همهٴ ادیان است; منتها دین خاتم چون دین جهانی است این باید ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ باشد. در این صحنه اگر از عجز مردم و ضعف مردم ترسید که اگر مردم فریب خوردند ما چه کنیم؟ آن وقت خدا میفرماید که ما در اینجا راهی ارائه میکنیم که حتی افراد ساده هم بفهمند.
تبیین «ولایت» از معارف قرآن کریم
﴿وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ حقیقت قرآن است که قرآن بسیاری از معارف را دارد که یکی از برجستهترین معارف قرآنی همان ولایت است وگرنه ﴿وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ ﴾ خصوص ولایت که نیست.
در جریان ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ مرحوم امینی(رضوان الله تعالی علیه) بسیاری از روایات اهل سنت را هم نقل کردند که آنها هم بر این باورند که متواتر معنوی است طبق جریان روایی خودشان; منتها فخر رازی در تفسیر برای اینکه آن راه اساسی را تیره کند ده وجه ذکر کرده است که آن آخرین وجه جریان ولایت است و هیچکدام از آنها با خود آیه هماهنگ نیست. اگر این عنایت الهی و وعده الهی نبود همان جریان یهودیت پیش میآمد که اگر کسی گوسالهای را هم میآورد اینها میپرستیدند که وجود مبارک موسای کلیم با آن وضع با سامری برخورد کرد که ﴿لِنُحَرِّقنَّهُ﴾ تهدیدش کرده است و الآن دین مانده است ولو اختلاف در بعضی از مسائل دارد به برکت همان حکمت اندیشی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود وگرنه اصل دین را آنها از بین میبردند.
بیان دلیل عدم ذکر نام مبارک علی(علیه السلام) در قرآن کریم
چرا اسم مبارک علی(سلام الله علیه) صریحاً در قرآن نیامده, زیرا اگر میآمد برمیداشتند یعنی با اصل دین مبارزه میکردند; این هم نشان میدهد که آنچه که به نام مبارک حضرت مربوط است و تطبیق است در روایت هست و خشونت آنها را هم نشان میدهد که اگر مثلاً بیش از این تصریح میشد با اصل دین اینها مبارزه میکردند و مردم که حدیث العهد بالاسلام بودند, یک وقتی هم ﴿یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ است و یک وقتی هم «یخرجون من دین الله افواجا» است. اگر حکمت اندیشی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبود و صبر علی ابن ابیطالب(سلام الله علیه) نبود اصل دین از بین میرفت.
حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که ما خیلی احتجاج کردیم, خیلی مقاومت کردیم و دیدیم که هیچ کس به یاری ما برنمیخیزد, من ماندم و اهل بیتم «فضننت بهم» من ضِنّت ورزیدم و حاضر نشدم که اینها کشته بشوند. این نه برای آن است که مثلاً حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) بالاتر از حضرت امیر است و همه را قربانی میکند بلکه برای آن است که اگر آن روز حضرت امیر قیام میکرد همین چند نفر از اهل بیت هم شهید میشدند اثری از دین نبود. قیام هم یک وقتی دارد; سال پنجاه و پنج در طی اینها قیام هیچ اثر نداشت, برای اینکه آن معاویهٴ داهیه سیدالشهداء را مسموم میکرد مثل امام حسن و بعد جامهٴ مشکی در بر میکرد و مجلس ختم میگرفت و میآمد عزا میگرفت و قضیه لوث میشد. سیدالشهداء(سلام الله علیه) دید که الآن وقت قیام نیست; با این وضعی که امویها دارند و آن دستگاه جاسوسی معاویه و آن داهیه بودن معاویه الآن جای سکوت است, وقتی معاویه به هلاکت رسید و آن داهیه بودن رخت بربست و نوبت به پسرش رسید, حالا حضرت فرمود الآن وقت قیام است چون او یک زمامدار خامی است و میشود با خون بساط او را جمع کرد و کرد این است که خود امیرالمومنین(سلام الله علیه) آن طوری که در نهجالبلاغه است فرمود من هر چه فکر کردم دیدم که همین چند نفریم «فضننت بهم»; من ضِنّت ورزیدم حاضر نشدم که اینها کشته بشوند نه برای آن است که اینها را مقدم بر دین داشتم بلکه برای آن است که اینها را ذخیره کردم تا یک وقتی که شهادتشان اثر کند وگرنه که صِرف خون دادن که مهم نیست, خونی آدم بدهد که یک وقتی اثر کند.
بیان مرحوم شیخ طوسی در تبیان
به هر تقدیر فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ وَما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾; مرحوم شیخ طوسی در تبیان یک بیانی دارد که آن را مرحوم طبرسی در مجمعالبیان دارد و از اهل سنت جناب فخر رازی هم دارد و آن این است که گروهی از یهودیها آمدند حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گفتند که مگر نه آن است که موسای کلیم پیغمبر بود؟ مگر نه آن است که تورات کتاب آسمانی است؟ ما تورات را اقامه میکنیم و به شما و به قرآنتان ایمان نمیآوریم. آن وقت این آیه نازل شد که شما هیچ ارزشی ندارید مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه که به طرف شما نازل شده است یعنی قرآن و معارف قرآنی آن را اقامه کنید. این را آنها معنا کردند که ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾ که این تنوین ﴿شَیْءٍ﴾ هم تنوین تحقیر است; یعنی شما به هیچ چیز نمیارزید مگر اینکه تورات را و انجیل را و آنچه را که از طرف خداوند به سوی شما نازل شده است اقامه کنید.
مراد از «علی حکیم»
اینها تطبیق است, برای اینکه روایات مخالفی هم در همین زمینه است; مثلاً در ذیل آیه ﴿وَإِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾ آنجا گفتند که «علیٍ حکیم» منظور حضرت علی نیست بلکه یعنی خود قرآن به مقام عُلُوّ رسیده است, پس اگر یک وقت روایت دیگر آمدهؤ آن را دارد تطبیق میکند نه اینکه نام مبارک علی(سلام الله علیه) در قرآن آمده باشد, علی یعنی دارای عُلوّ و مقام; هم اسمی از اسمای حسنای ذات اقدس الهی است و هم وصف قرآن کریم است.
ولایت از مصادیق کامل صراط مستقیم
در هر حال یکی از مصادیق کامل صراط مستقیم البته ولایت اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است; اما اینچنین نیست که اگر در قرآن کلمهٴ ﴿عَلیاً﴾ آمده یا ﴿عَلیٌّ﴾ آمده منظور حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد! بر حضرت تطبیق میشود چه اینکه بر پیغمبر هم تطبیق میشود و یقیناً در قرآن نیست و اگر بود خود حضرت امیر به آن احتجاج میکرد. اگر لفظ علی در قرآن کریم بود خود حضرت امیر به این آیه استدلال میکرد, چرا به حدیث غدیر تمسک میکرد یا به حدیث منزله تمسک میکرد؟ احدی از ائمه(علیهم السلام) به قرآن استدلال نکردند و به این آیات که مثلاً اینجا علی بود و منظور از علی، علیبن ابیطالب است و مانند آن, آنها که اعرف به قرآناند از ما که اگر چنانچه کلمه علی در قرآن بود یا ﴿عَلیاً﴾ در قرآن بود منظور حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد خود حضرت امیر به آن استدلال میکرد و در جریان شورا و در مسئلهٴ خلافت به این آیه استدلال میکرد در حالی که احدی از ائمه و خود حضرت امیر در اوایل ارتحال پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هیچ کدام به این آیه استدلال نکردند. معلوم میشود که این کلمه «﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ فی علیٍ» در تطبیق است و در روایت است نه در آیه (این یک )آنجا که ﴿علیّاً﴾ دارد آن وصف است نه نام مبارک حضرت امیر (دو)، شاهدش هم این است که ﴿وَإِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ این علی وصف قرآن است (این سه)، قرآن علیّ حکیم است.
اینکه فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾ طبق شأن نزولی که در تفسیر شیعه و در تفسیر اهل سنت است معنایش این است که خداوند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که به اینها بگو شما به هیچ نمیارزید مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه به طرف شما از خدا نازل شده است آن را اقامه کنید. مستحضرید که اینگونه از شأن نزولها نه تنها تاریخ قطعی نیست به صورت یک روایت معتبر هم نیست, یک مرسلهای است که آن هم به ابنعباس میرسد و حرف ابنعباس هم که حجت نیست, چون معصوم نیست و فقط کمکی میکند در فهم آیه. بنابراین نمیشود به اینگونه از شأن نزولها اکتفا کرد, البته شأن نزولی که نظیر بحث قبلی که مربوط به ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ است روایات معتبری است که کاملاً قابل اعتماد است یا دربارهٴ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ شأن نزولش قابل اعتماد است یا ﴿انما ولیکم الله﴾ شأن نزولش قابل اعتماد است; اما در اینگونه از موارد که به صورت مرسل میگویند رُوِیَ عن ابن عباس; اولاً روایت مرسل است و ثانیاً حرف ابن عباس دلیل نیست.
سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) تعبیر و تفسیر لطیفی از این آیه دارد و شما این کتابهای تفسیری معروف را که میبینید, میبینید که آنها به همین سبکی که مرحوم شیخ طوسی و امین الاسلام از ما فخر رازی از آنها نقل کردند به همان معنا تفسیر کردند که ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ﴾; یعنی به هیچ چیز نمیارزید مگر اینکه تورات و انجیل را اقامه کنید.
تبیین توضیحات علامه طباطبائی(ره) دربارهٴ آیهٴ شریفه
اما بیانی که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند این است که میفرماید: ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ﴾; شما میگویید که ما میخواهیم تورات را اقامه کنیم; اولاً اقامه تورات به تنهایی کافی نیست, برای اینکه خود تورات وعده داده است راجع به انجیل و راجع به قرآن کریم (این یک)، و ثانیاً حالا شما میخواهید اقامه کنید دین خدا را, چه کسی میتواند دین خدا را اقامه کند؟ آن کسی که قائم است و قیّوم است توان اقامه دارد و یک آدم افتاده قدرت اقامه ندارد, بلکه آن قائم است و آن قیّوم است که میتواند مقیم باشد. کسی که افتاده است و مضطجع و است مستلقی است او که قدرت ندارد چیزی را اقامه کند: ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾; یعنی «لستم مستقرین علی شیءٍ حتی تقیموا التوراة»; شما پایگاهی ندارید که بخواهید تورات را اقامه بکنید.
اصل مطلب را ایشان از ریشههای قرآنی گرفتند و گفتند که ذات اقدس الهی دین خود را به عنوان قول ثقیل معرفی میکند: ﴿إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾; ثقیل است و عسیر نیست, وزین است و سنگین نیست و دشوار نیست, در عین حال که وزین است آسان است: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾.
بیان برخی از اوصاف برجسته قرآن کریم
این دو صفت از اوصاف برجسته قرآن کریم است: یکی اینکه ثقیل است، وزین است دوم اینکه آسان است دلپذیر است فطرت پذیر است حرفهایش آشناست و تحمیل بر انسان نیست. فرمود: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ﴾. بنابراین یسیر است و عسیر نیست, عسرت و دشواری ندارد (این یک)، ثقیل است و خفیف و تهی مغز نیست (این دو). اگر کتابی وزین بود در اثر اینکه مبرهن بود, قطعی بود و حرف سُست در آن نبود کسی آن را میفهمد و آن را اجرا میکند که یک پایگاه فکری داشته باشد. اگر این قول ثقیل است و این قول اختصاصی هم به قرآن ندارد برای اینکه همین سخن خداست که در تورات آمده و همین سخن خداست که در انجیل آمده, لذا ذات اقدس الهی به همه پیروان دین حقیقی دستور میدهند که این را با قدرت بگیرید; اگر به یحیی پیغمبر است میفرماید: ﴿یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾; تا یک انسان قدرت عقلی و قلبی و ایمانی نداشته باشد که نمیتواند کتاب قیّم و ثقیل را بفهمد و بپذیرد و به بنیاسرائیل هم فرمود که ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾; شما اگر خواستید یک درس دشواری را یا درس وزینی را برای چهار طلبه بگویید آمادگی طلب میکند, برای هر کسی که هر درسی را نمیگویید; هم آمادگی علمی طلب میکند و هم آمادگی دینی.
اگر ﴿إِنّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾ دلالت دارد که این کتاب وزین است و اگر این قول ثقیل در تورات و انجیل هم بود لذا به یحیی و بنیاسرائیل میفرماید: ﴿یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾, ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ معلوم میشود کسی میتواند دین الهی را و کتاب غیر محرف الهی را اقامه کند که یک پایگاه اعتقادی و دینی داشته باشد درباره عظمت خصوص قرآن هم فرمود: ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَتِلْکَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾; قرآن حقیقتی کوهفرسا و کوهکَن است, آن وقت آیا هر کسی میتواند حقیقت قرآن را تحمل کند؟ یا ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ وَالْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَهَا اْلإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولاً﴾ است که بارزترین مصداق امانت همین حقیقت قرآن کریم است.
کتابی که کوه نمیتواند تحمل کند, کتابی که امانت الهی است و آسمان و زمین توان تحمل آن را ندارند, انسان اگر با بدن بخواهد تحمل کند که خب سنگینتر از او کوه است نمیتواند با لفظ و گفتار و ظاهر طبیعی بخواهد عمل بکند که موجودات دیگر قویترند که تحمل ندارند, پس با جان باید تحمل کند. این جان انسانی البته از آسمانها بالاتر است از زمین بالاتر است از کوهها محکمتر است چون همهٴ اینها فرسوده خواهند شد و جان انسانی یک موجود مجرد ابدی است کاری که از جان انسانی ساخته است از آسمان و زمین ساخته نیست که بنابراین اگر انسان بخواهد دین الهی را تحمل کند بر اساس جنبه بدنی او نیست بر اساس جنبهٴ مادی او نیست, بر اساس جنبهٴ ظاهری او نیست, بلکه یک ایمان مستحکم و عقل رَزین و رَمین طلب میکند.
حالا اگر امتی ﴿لُعِنُوا بِما قالُوا﴾ شد و گرفتار ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ شد یا ﴿لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ﴾ شد یا ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَباءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ شد, آیا چنین امتی پایگاه فکری دارد که بتواند کتاب الهی را اقامه کند یا نه؟ فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾; شما پایگاهی ندارید تا تورات و انجیل را اقامه کنید و ببینید که معنا چقدر فرق میکند! گفتند که شما هیچ نمیارزید مگر اینکه تورات را اقامه کنید و آنها هم گفتند که ما آمدیم تورات را اقامه کنیم, حالا قرآن باید بفرماید نه, تورات تنها کافی نیست و باید انجیل را هم اقامه کنید و قرآن را هم اقامه کنید؟! در حالیکه دربارهٴ خصوص تورات هم میفرماید شما نمیتوانید تورات را اقامه کنید: ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّى تُقیمُوا التَّوْراةَ وَاْلإِنْجیلَ﴾ والقرآن. اگر معنا آن بود که آقایان کردند, آنها هم میگویند که ما تورات را اقامه میکنیم انجیل و قرآن را اقامه نمیکنیم; ولی خدا میفرماید شما اصلاً پایگاه ندارید و هیچ چیز را نمیتوانید اقامه بکنید; نه قرآن را، نه انجیل را، نه تورات را.
دربارهٴ آنها آن چون «فَمُسِخُوا» هم است ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ هم است و چون آیات الهی و نعمتهای الهی را کفران کردند به آن روز سیاه نشستند, این همه نعمت را خدا به اینها داد و خدا هیچ امتی را به اندازهٴ بنیاسرائیل پیغمبر نداد و چون اینچنین شد ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ هم ننگی است برای آنها و چون خداوند فرمود: ﴿فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمینَ﴾ و انبیایی که برای بنیاسرائیل فرستاد برای هیچ امتی نفرستاد, بد رفتاری که اینها با انبیا کردند هیچ گروهی با پیامبر خود نکرد, لذا خدا میفرماید شما اگر بخواهید تورات را به تنهایی اقامه بکنید پایگاهی طلب میکند. آن روزی که ذات اقدس الهی به یحیی پیغمبر(علی نبینا و آله و علیه السلام) فرمود: ﴿یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ﴾; یعنی انجیل را; اگر کسی بخواهد انجیل را بگیرد باید به قوّه بگیرد. دربارهٴ بنیاسرائیل هم فرمود: ﴿خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ﴾; بخواهد تورات را بگیرد هم با قوّه باید بگیرد.
ممحدود بودن تحمل انسانها نسبت به ظرفیت خود
اصولاً هیچ کسی بیش از ظرفیت خود تحمل باربری ندارد. شما در جریان موسی و خضر(علیهم السلام) ملاحظه فرمودید موسی از انبیای اولوالعزم است و علم شریعت و ظاهرش برای همگان حجت است; اما علم باطن و ولایتی که خضر(سلام الله علیه) آورد و موسای کلیم به آن مقام راه نیافت, خضر(سلام الله علیه) به موسی(علیه السلام) میفرماید: ﴿وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا﴾; تو چیزی را که نمیدانی نمیتوانی تحمل کنی! تو ظواهر امر و احکام ظاهری شریعت را میدانی که درست است; اما باطن امر چیست؟ سرنوشت چیست؟ و من مأمورم با سرنوشت رفتار کنم و با باطن عمل کنم را که نمیدانی و چون نمیدانی اعتراض میکنی; اگر من کسی را کشتم میگویی چرا کشتی؟ اگر کشتی را سوراخ کردم میگویی چرا سوراخ کردی؟ ظاهرش که روشن نیست.
نیازمند بودن انسانها به بایگاه اعتقادی و دین
شما هیچ نمیارزید مگر اینکه اول تورات را اقامه کنی و بعد انجیل را اقامه کنی و بعد ﴿ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ یعنی قرآن را اقامه کنی, آن وقت اگر پایگاه داشته باشید میتوانید اینها را اقامه کنید چه اینکه مسلمین این کار را کردند و الآن ما هم تورات را اقامه میکنیم هم انجیل را هم قرآن را باذن الله اینچنین نیست که ما فقط قرآن را معتقد باشیم, ما به تورات غیرمحرف، به انجیل غیرمحرف از سادهترین کار ما تا عمیقترین کار ما اینچنین است شما وقتی که حرم مشرف میشوید میبینید که این زیارتی که میکنید از آدم تا خاتم همه را تکریم میکنید نه اینکه ما فقط بگوییم السلام علی موسی کلیم الله, تنها اینکه نیست, بلکه به جمیع آنچه را که موسای کلیم آورد و نسخ نشد اقرار داریم, اعتقاد داریم, فداکاری میکنیم و تورات برای ما مثل قرآن محترم است انجیل برای ما مثل قرآن محترم است و با این تفاوت که تورات اصیل و غیرمحرف, انجیل اصیل و غیر محرف و با مُهَیمن بودن قرآن چون خود قرآن فرمود: ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ﴾.
اگر اینچنین است انسان تا یک پایگاه اعتقادی و دینی نداشته باشد که نمیتواند کتاب آسمانی را اقامه کند. فرمود: ﴿أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾ پس اول بروید یک پایگاه فکری پیدا کنید یک پایگاه اعتقادی پیدا کنید بعد بگویید ما میخواهیم قرآن را اقامه کنیم یا تورات را اقامه کنیم اگر آن پایگاه را داشتید خواستید تورات را اقامه کنید خود آن تورات شما را هدایت میکند به انجیل، انجیل هم شما را هدایت میکند به قرآن. آنها گفتند که ما میخواهیم تورات را اقامه کنیم, آیه نازل شد که چگونه تورات را اقامه میکنید شما که هر روز دارید یا پیغمبر میکُشید یا دین عوض میکنید! شما یک پایگاه اعتقادی ندارید! خود قرآن در عین حالی که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است متقین بهره میبرند و در عین حال که فرمود: ﴿جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ فرمود: ﴿وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ﴾. شما همهٴ این اوصافها را که رَقَم بزنید و آمارگیری کنید میبیند که یک عام است یک خاص, یک عام است یک خاص و هر وصفی که غالباً برای قرآن کریم آمده با دو زبان آمده: عام و خاص; قرآن هدایت است, ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اما ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾; موعظه است.
بیان دو طائفه از آیات
﴿مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ اما ﴿مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ﴾. دو طائفه از آیات است یکی اینکه قرآن هدایت است برای همه مردم یکی اینکه ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾ است که هر دو حق است; یعنی قرآن برای هدایت همهٴ مردم آمده; اما پرهیزکاران بهره میبرند یا قرآن موعظه است برای همهٴ مردم; اما متقیان بهره میبرند و قرآن حکمت است برای همهٴ مردم; اما متقیان بهره میبرند و شفاست; اما پرهیزکاران بهره میبرند و هر فضیلتی را که غالباً ذات اقدس الهی برای قرآن کریم ذکر کرد, اگر فرمود این نور است, اگر فرمود این شفاست, اگر فرمود این هدایت است, اگر فرمود حکمت است و موعظه است شما وقتی آمارگیری میکنید میبینید که دو طائفه از آیات را قرآن لیست میدهد: یکی هدف اوّلی و یکی بهرههای فعلی.
اگر ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ است چرا در کنارش فرمود: ﴿وَلا یَزیدُ الظّالِمینَ إِلاّ خَسارًا﴾ معلوم میشود این ذاتاً صلاحیت درمانی دارد که شفابخش است و اگر کسی ناپرهیز بود و از این دارو استفاده نکرد بهرهای نمیبرد. در جریان آیات قرآنی هم همین است که قرآن برای همه نازل شده; اما عده خاصی تحمل میکنند و یک عده نه. دربارهٴ یهودیها مگر نفرمود که این برای همهٴ بنیاسرائیلیها آمده; اما فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها﴾ خب یک عده هستند «حملوا القرآن ثم لم یحملوه» و اینها که ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ هستند اینچنیناند که «حملوا القرآن و لم یحملوه». پس اگر ذات اقدس الهی بخواهد به این گروه مدعی پاسخ بدهد میفرماید شما چگونه میخواهید تورات را اقامه کنید؟ با کدام اعتقاد؟ با کدام سرمایه؟
﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ﴾; این خطاب چون مورد مخصص نیست گرچه یهودیها آمدند به مسیحیها هم این خطاب توجه دارد و به ما مسلمین هم توجه دارد. انسان تا یک پایگاه اعتقادی نداشته باشد توانِ اینکه ﴿أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ باشد را ندارند. در همان ﴿أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ فرمود: ﴿کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ﴾; خود مسلمانها در شرایطی میتوانند قرآن را اقامه کنند که خود قائم باشند. اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾ برای این است, نه اینکه یعنی بایستید که ایستادن فیزیکی باشد, بلکه مقاومت کنید, چون بهترین حال آدم حالت ایستادن است برای دفاع و در حال ایستادن بهتر میتواند دفاع کند, لذا میگویند ایستادگی کرد.
اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ﴾ و آن واحده این است که ﴿أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ﴾; اول آدم باید مقاومت کند, چه کسی میتواند مقاومت کند؟ الآن شما همهتان ایستادهاید در حالی که نشستید و دارید بحث میکنید یا آنکه بیکار میگردد نشسته است در حالی که ایستاده است منظور از ایستادن و نشستن قیام و قعود این نیست که آدم عمودی باشد یا غیر عمودی! آن کسی که در سنگر نشسته است و دارد تیر رها میکند او ایستاده است گرچه نشسته است و جزء قائمین است, آن کسی که میخواهد تیر رها کند و نشانه بگیرد زانو میزند که در حقیقت ایستاده است و آنکه میگردد نشسته است گرچه ایستاده است.
متعلق ﴿لَسْتُمْ﴾ [در آیهٴ مذکور] شیء است که این تنوین خیلی کارساز است; در بعضی از موارد تنوین برای تعظیم است, در بعضی از موارد برای تحقیر است در بعضی از موارد برای تفخیم است آنها گفتند ﴿لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ﴾; هیچ چیز نیستید که این تحقیر را گرفتند و روی این تفسیر شما ﴿علی شیء﴾ نیستید و شما وقتی یک پایگاه ندارید چگونه میتوانید قرآن را اقامه کنید؟ این به قرینهٴ ﴿حتّی تُقیمُوا التَّوْراةَ﴾ نشان میدهد که آن شیای که زمینهٴ اقامه کتاب را فراهم بکند که این تناسب حکم و موضوع خودش را نشان میدهد که شما بر اساس عقلی بر اساس اعتقادی یا بر اساس چیزی نیستید که جامع همه اینها را بیان کرده یک وقت است که یک کسی درس خوانده است یک وقتی این روی عقل است یک وقتی روی شهود است یک وقتی روی ایمان است یک وقتی روی تقلید صحیح است شما هیچ چیز را ندارید.
آنها که اهل ایماناند و قرآن را اقامه میکنند; یا از راه دل فهمیدند, یا از راه قلب فهمیدند, یا از راه نقل فهمیدند و یا بالأخره مقلد یک آدم حساب شدهاند و پایگاهی دارند لذا میتوانند دین را اقامه کنند اما شما هیچ ندارید وقتی هیچ ندارید و ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾; دلهای اینها تهی است, چه پایگاهی دارند این که پایگاه مادی نیست که انسان روی سنگی بایستد تا دستش به بالا برسد! باید روی دل بایستد تا دستش به قرآن برسد. اگر دل تهی بود و هیچ نداشت آن وقت با چه چیزی میتواند دین را اقامه کند؟! ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ یعنی فؤاد اینها خالی است و هیچ چیز در آن نیست در عین حال که ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ پُر از بیماری است اما چون از مطلب صحیح تهی است, فرمود: ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾; فؤاد اینها خالی است. اگر کسی تهی دل بود, آن وقت با چه معیاری میتواند دین را اقامه کند؟ دینی که از دل شروع میشود.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است