- 1125
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 67 سوره مائده _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 67 سوره مائده _ بخش دوم"
- اهمیت ولایت و رهبری به عنوان اصل دین
- امانت بودن دین خدا
- بیان ترس محمود و ممدوح
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ و إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ و اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴿67﴾
خلاصه مباحث گذشته
خلاصه بحث در این آیه کریمه این شد که این تجلیلی که ذات اقدس الهی از پیغمبر میکند با این نام و او را مأمور میکند که آنچه را که خدا به سوی او نازل کرده است ابلاغ کند, این مجموع دین نیست وگرنه باید در اول بعثت نازل میشد در حالی که این آیه در اواخر بعثت نازل شده است و اگر هم منظور از این ﴿ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ مجموع دین باشد لازمهاش اتحاد شرط و جزا و مقدم و تالی است, زیرا اگر بفرماید تو مجموع دین را تبلیغ نکنی رسالت خدا را تبلیغ نکردی, رسالت خدا همان مجموع دین است; اگر مجموع دین را به خدا نرساندی رسالت خود را ایفا نکردی, تبلیغ مجموع دین همان رسالت و دیگر چیز دیگری که نیست.
تبیین مجموع دین نبودن آیهٴ شریفه
پس این ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ مجموع دین نیست و باید بعضی از اجزای دین باشد (این یک نتیجه). آن بعض هم جزء فروع دین نیست, برای اینکه فروع دین در قرآن فراوان است و این قدر هم دشمنزا نیست; مسئلهٴ نماز، مسئلهٴ زکات، مسئلهٴ روزه، مسئلهٴ حج و مانند آن بسیاری از فروع قرآن است که در قرآن کریم آمده و آنچه که حساسیت را به همراه داشته باشد و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از تبلیغ آن احساس هراس کند, این فروع دین نیست (این دو معنا).
سوم اینکه اکنون که به اصول دین برمیگردد ناظر به اصل توحید نیست, برای اینکه اصل توحید را مکرّر چه در سورههای مکی و چه در سورههای مدنی ذات اقدس الهی دستور داد به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او هم ابلاغ کرد راجع به نبوت عامه و احکام رسالت و اینها هم نیست, برای اینکه در طول این مدت احکامی که مربوط به نبوت و رسالت است احکامی که مربوط به معجزه و تَحدّیِ اِعجازهاست همه اینها نازل شده است و هیچ حساسیتی را به همراه نداشت. ناظر به جریان اهل هم کتاب نیست, برای اینکه مسائل مربوط به مسیحیها و مسائل مربوط به یهودیها در آیات سور مدنی کم نبود و نیست و همه آنها را ذات اقدس الهی نازل کرد و پیغمبر هم ابلاغ کرد.
دربارهٴ منافقین هم نیست, آیاتی که نفاق را مرض بداند, منافق را نکوهش کند و بفرماید: ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ اینها هم نیست, برای اینکه در آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که در اوایل هجرت نازل شد جریان منافقان مبسوطاً بحث شد و ذات اقدس الهی نازل کرد و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم او را ابلاغ کرد و بدون حساسیت و هراس بود, چون منافقین در عین حال که آیات نفاق را میشنیدند که خدا میفرمود: ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ یا ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ که در سورهٴ «نساء» بود هیچ بهانهای نداشتند و میگفتند ما که منافق نیستیم, چون ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا﴾.
دلائل عدم هراس پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ابعاد گوناگون
میماند بعضی از اموری که مربوط به مسائل اصلی اسلام است و گفتن او هراس دارد و این هراس هم بر شخص پیغمبر نیست و هراس بر دین است اولاً پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهل هراس بر شخص خود نبود چه اینکه در نوبت قبل گذشت; یعنی محاصره اقتصادی کردند و آیاتی در این زمینه نازل شد و پیغمبر هم تحمل کرده بود و مشکلی نداشت, محاصرهٴ اجتماعی و سیاسی کردند و او را در انزوای سیاسی قرار دادند و ﴿إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ﴾ و مانند آن نازل شد و حضرت همهٴ اینها را تحمل کرد. مسئله دسیسههای نظامی و جنگهای تحمیلی بیش از هفتاد جنگ را بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحمیل کردند او هم تحمل کرد و اصلاً اهل هراس نبود و در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که خداوند فرمود تو موظفی مقاتله کنی ﴿لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ و حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ﴾; اگر هیچ کس ترا یاری نکرده است و تو تنها ماندهای باید این تکلیفت را ایفا کنی و از نظر شجاعت هم طوری بود که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) با همهٴ مقامات رزمیاش میفرمود: «کنا اذ احمرَّ البأسُ اتّقَیْنا برسولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)»; یعنی ما در جبههٴ جنگ هر وقت نائرهٴ جنگ مشتعل میشد به پیغمبر پناه میبردیم و همین که به حضور پیغمبر میآمدیم احساس اَمن میکردیم مثل اینکه به سنگر رفتیم, یک چنین حالتی را پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشت.
بنابراین او اصلاً آن وقتی که تنها بود اهل ترس نبود, الآن هم که اواخر عمر شریفش است و و اواخر بعثت اوست همهٴ این دشمنهای به ظاهر مسلح را خلع سلاح کردند و جریان ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ و الْفَتْحُ ٭ و رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ﴾ حاکم بود, چون بعد از جریان فتح مکه بود و همهٴ این صنادیدِ قریش خلع سلاح شد. پس آن روزی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تنها بود و جنگ را بر او تحمیل میکردند او ترس نداشت, الآن که همهٴ دشمنان خلع سلاح شدند. از این آیه برمیآید که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ترسی داشت و تعلل میکرد و تأخیر میانداخت و منتظر یک فرصت مناسبی بود, آیه نازل شد که دیگر وقت میگذرد چون پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمر طولانی نداشتند و اواخر عمر حضرت بود و یک چند ماهی و حداکثر دو ماهی زنده بودند و فرصتی که بتواند این پیام رسمی را ابلاغ کند غیر از جریان حجةالوداع دیگر فرصتی نبود تا به همه مردم ابلاغ کند.
اهمیت ولایت و رهبری به عنوان اصل دین
این زمینه نشان میدهد که پس مجموع دین نبود بعضی از امور دین بود و آن بعض هم به قدری مهم است که اگر پیغمبر او را ابلاغ نکند مثل آن است که اصل دین را ابلاغ نکرده است (این یک)، و اینکه آن بعض خصوصیتی دارد که حساسیتآفرین است که دشمنها در کمین او هستند این دو)، آن بعضی از مسائل دینی که اگر آن نباشد اصل دین نیست و اگر آن باشد حساسیتبرانگیز است جز ولایت و رهبری چیز دیگری نخواهد بود. این تحلیل درون خود آیه است و اگر مربوط به یهودیها بود که جریان یهودیها را که بدتر از اینها را قرآن کریم چندین سال قبل گفته است; از ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ گرفته تا ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ یا ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ و امثال ذلک.
از اینجا معلوم میشود که آن بعض احکامی را که خداوند به پیغمبرش فرمود اگر ابلاغ نکنی مثل اینکه اصل دین را ابلاغ نکردی و این دو خصیصه را دارد, مسئله ولایت و رهبری است, زیرا منافق از آیات نازل شده دربارهٴ نکوهش و مذمت منافقین وسیلهای در دست نداشت, هر چه آیات علیه منافقین نازل میشد منافق ناچار بود تحمل بکند چون وسیلهای برای سوء استفاده نداشت; اما وقتی جریان ولایت و رهبری مطرح بشود افراد ساده لوح را ممکن است شکار بکند و بگوید که این پیغمبر و کسی که داعیهٴ پیغمبری داشت ـ معاذاللهـ مدتی خودش حکومت کرد بر گردهٴ شما سوار شد و الآن هم که هنگام رفتن اوست این حکومت را به دامادش داد افرادی که حدیث العهد بالاسلاماند نه آن تحلیلهای عمیق را دارند نه هنوز دین در جان اینها ریشه دوانده و به حالت ملکه شده ممکن است فریب بخورند و مرتد بشوند و این ترس یک ترس ممدوح است. نشانهاش آن است که خود ذات اقدس الهی بعضی از کارها را نمیکند از ترس نه اینکه کسی بتواند بر خدا حاکم باشد! خدا که ترسی ندارد کسی که قدیر محض است ترس دربارهٴ دین است خداوند بعضی از کارها را نمیکند برای اینکه دینش آسیب نبیند.
رحمتهای خاصه الهی در رسالت، نبوت، ولایت امامت و صلافت
در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» اینچنین فرمود: ﴿وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ﴾; منکرین وحی و سران حجاز میگفتند که اگر این قرآن وحی است و کلام خداست و آوردندهٴ آن پیغمبر است یکی از سرمایهداران مکه و طائف یا یکی از سرمایهداران مکه و مدینه باید پیغمبر بشود یک چنین توهمی داشتند چون معیار ارزشی آنها همان ثروت بود آن گاه خداوند فرمود: ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ﴾; نبوت، ولایت، امامت، خلافت، رسالت اینها رحمتهای خاصه است مگر تقسیم رحمتهای خاصه به دست آنهاست که آنها بگویند کسی میتواند پیغمبر باشد که یا سرمایهدار مکه باشد یا سرمایهدار مدینه ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ ما روزیهای دنیا را به دست آنها ندادیم خودمان تقسیم کردیم چه رسد به ارزاق معنوی و کرامتهای الهی.
﴿وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا و رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ﴾, آنگاه فرمود: ﴿وَلَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ و مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُون ٭ و لِبُیُوتِهِمْ أَبْوابًا و سُرُرًا عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ ٭ و زُخْرُفًا و إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا و اْلآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ﴾; فرمود: ما از ترس اینکه مبادا مردم همه کافر بشوند و دین را از دست بدهند به کافران آن قدر میدان نمیدهیم و اگر این ترس نبود ما به کافر این قدر سرمایه میدادیم که او به جای تیر آهن یا تیر چوبی سقفش را با نقره درست بکند و نردبانی هم از طلا و نقره درست کند که با این نردبان رفت و آمد بکند درهای گرانبهایی از طلا و نقره به اینها میدادیم و همه اینها متاع حیات دنیاست و آخرت نزد خداست و از اینها عزیزتر است اگر این ترس نبود ما کافر را آن قدر میدادیم که هرگز او احساس حاجت نکند و هرگز به یاد ما نباشد او را سرگرم نعمت میکردیم و میگرفتیم; اما میترسیم اگر به کافران این قدر مال بدهیم خیلیها به طمع مال دست از دین بردارند.
این ترس که به خاطر دین است ترس معقولی است خداوند خودش فرمود: ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ و بعد فرمود: ﴿وَلَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ﴾ آن وقت همهٴ اینها کافر میشدند و ما برای اینکه این خطر پیش نیاید گفتیم: ﴿سَواءً لِلسّائِلینَ﴾; هر کس کسب کرد بهره میبرد و مانند آن چه مؤمن و چه غیر مؤمن.
بیان ترس محمود و ممدوح
دربارهٴ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اگر خشیتی است خشیت بر دین است و ممدوح هم است. جریان زید که در سوره «احزاب» آمده است که ﴿تَخْشَی النّاسَ و اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ﴾ دربارهٴ دین است که مبادا مردم از دین برگردند اگر تو همسر فرزندخوانده را برای خود عقد کنی و برای اینکه سنّتشکنی کنی آنها اعتراض دینی میکنند دست از دین برمیدارند نه اینکه ﴿تَخْشَی النّاسَ﴾ که مثلاً به تو آسیب میرسانند. ﴿تَخْشَی﴾ قرینهٴ مشاکله است وگرنه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود: ﴿الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ و یَخْشَوْنَهُ ولا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّهَ﴾; اینها در خشیت موحدند که در همان سورهٴ «احزاب» فرمود اینها در خشیت موحدند که این به قرینه مشاکله است و در حقیقت خوف است نه خشیت. فرمود: میترسی که مردم نقد دینی داشته باشند نه اینکه میترسی مردم به تو آسیب برسانند! آن روزی که مردم میخواستند آسیب برسانند که همه فرار کرده بودند و او در جبهه بود که ترسی برای او نبود خداوند انبیاء را عموماً وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را خصوصاً به عظمت خشیت توحیدی میستاید که ﴿وَ یَخْشَوْنَهُ ولا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّهَ﴾.
اگر در جریان همسر زید است که خداوند دستور داد که با او ازدواج کند, فرمود ما اگر میگفتیم همسر پسرخوانده اشکالی ندارد این حکم با قول عمل نمیشد; بعضی از امور است که تا خود پیغمبر عمل نکند تا کسی که زعیم مسلمین است عمل نکند سنتشکنی نمیشود. آن روز اینها دَعی یعنی فرزندخوانده را فرزند میدانستند و ازدواج با همسر او را هم ازدواج با عروس میدانستند که میگفتند محرَّم است. قرآن فرمود: ﴿ادْعُوهُمْ ِلآبائِهِمْ﴾; فرزندخوانده فرزند نیست و همسر فرزندخوانده هم مثل زنهای دیگر بیگانه است اگر شوهر او, او را طلاق داد ازدواجش برای شما حلال است اینکار با گفتن حل نمیشد این سنتشکنی میخواهد فرمود تو میترسی که آنها اعتراض دینی کنند; ولی خدا احق است که از او هراسناک باشید, این حکم دینی را بگو, برای اینکه با این کار سنت باطل جاهلی شکسته میشود.
در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» که به عنوان شاهد یاد شد خود خدا هم میترسد خود خدا که از کسی هراس ندارد! پس گاهی ترس, ترس محمود و ممدوح است چون برای حفظ دین است نه ترس برای خود شخص; اینجا هم وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینکه منافقین دسیسه نکنند و دوباره آن آتشهای زیر خاکستر را افروخته نکنند دوباره با مشرکین حجاز توطئه نکنند و این مسلمانهای بسیط و «حدیث العهد بالاسلام» را نشورانند و مرتد نکنند تعلل میورزید که یک فرصت مناسبی پیش بیاید تا جریان ولایت حضرت امیر (سلام الله علیه) را ابلاغ کند دستور رسیده است که خیلی وقت نیست مهلت کم است الآن اگر ابلاغ نکردی فرصتی برای تبلیغ نداری.
تبیین دو مطلب اساسی از تحلیل آیهٴ شریفه
بنابراین دو مطلب اساسی که از تحلیل خود آیه به دست میآید این است که این ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ مجموع دین نیست و بعضی از امور دین است (این یک)، مربوط به فروع دین، حقوق دین، اخلاقیات دین نیست چون اینها را زیاد خداوند نازل کرد در طی این چند سال (این دو)، اصول دین هم نظیر توحید و اسمای حسنای خدا هم نیست چون همه اینها را خداوند فرمود علیه شرک سخنها گفت که تمام شد دربارهٴ اصل نبوت و رسالت عامه و رسالت و اینها نیست چون چندین سال این آیات مطرح شد تحدّی شد و معجزه بیان شد اینها هم نیست. دربارهٴ نقد اهل کتاب هم نیست برای اینکه آیات فراوانی در مذمت تحریف کنندهها و یهودیها و مسیحیها وارد شده اینها هم نیست یک چیزی باید باشد که خیلی مهم است و اگر او نباشد اصل دین ابلاغ نشده است و پیغمبر هم ترس دارد نکته دوم این است که پیغمبر ترس دارد ترس پیغمبر از مشرکین نیست برای اینکه مسائل توحید را مکرر ابلاغ کرده احتجاج کرده با آیات گفته بعد هم وارد مکه شدند کعبه را از بتها پیراستند و بتها را شکستند چون این جریان بعد از فتح مکه است و یهودیان را هم که با ﴿غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ و امثال ذلک منکوب کردند و یهودی متمکن هم از مدینه فراری شد یهودیان خیبر هم که تسلیم شدند, پس قدرتی در حجاز نبود هیچ چیزی مایه ترس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبود آن وقتی که او تنها بود و بیچیز و الآن که همه چیز دارد. باید یک چیزی باشد که دین در خطر باشد و آن نیست مگر مسئله ولایت به این صورتی که در حضور 120 هزار نفر علنی کند که نبود.
مرجع دین بودن حدیث ثقلین
بنابراین آن گفتنها اثر نداشت و هر گونه حدیثی که باشد مثل حدیث ثقلین مربوط به ولایت حضرت امیر نیست اصل کلی است آنها را به عنوان مرجع دینی قبول میکردند مثل خود قرآن; حداکثر این باشد که حدیث ثقلین را قبول بکنند عترت هم به عنوان مرجع فتوای دینی قبول بکنند مثل خود قرآن و دیگر بالاتر که نیست; اما ولیّ امر بودن, «مَن کنتُ مولاه فعلی مولاه» بودن, ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ را اول گفتن و بعد فرمودند که «من کنت مولاه فعلی مولاه» این, مسئله دارد وگرنه مرجع فتوا و مرجع علم بودن مثل خود قرآن است و آنها از خود قرآن هراس ندارند و از اینکه اهلبیت هم عِدل قرآن باشند مشکلی ندارند که مسئله علمی را حل کنند, آنها با علم کار ندارند بلکه آنها با حکومت کار دارند; اما وقتی در حضور بیش از صد هزار نفر همه را جمع بکند, رفتهها را بفرماید برگردید نیامدهها را دستور بدهد که زود حضور به هم برسانید بعد در نیمروز گرم زیر آسمان سوزان بین مکه و مدینه در کنار غدیر خم همه منتظرند ببینند این چه امر مهمی است که میخواهد پیش بیاید؟ بعد آن خطبهٴ مفصل را بخواند و بعد بفرماید: «الستُ اولی بکم مِن انفسکم قالوا بَلَی», بعد بفرماید: «مَن کُنت مولاه فعلیّ مولاه» اینچنین که مسئله را ریاضی کند و دو دو تا چهار تا کند این مشکل است و مسئله دارد و باید اینها را بیان کند.
این جریان بعد از اینکه آمد کم کم ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ نازل شده است و ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ نازل شده است، آن ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ هم که نازل شده است در یک فضای بسته نازل شده است که چند نفری بودند و حضرت از آن سائل سؤال کرد که چه کسی در مسجد چیزی به تو داد؟ اشاره کرد گفت علیبن ابیطالب (علیه السلام) در حال رکوع به من چیز داد; این غیر از آن است که انسان مقدمهچینی کند مسئله را مثل ریاضی دو دو تا چهار تا کند و در حضور بیش از صد هزار نفر حل کند! آن آیه احیاناً بعد از این هم نازل شده است, چون آیهٴ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ که آیات اولیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است بعد از جریان ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ﴾ نازل شده; منتها در ترتیب جلو و دنبال هستند. همانطوری که سور قرآنی به ترتیب نزول آیات تنظیم نشد آیات برخی از سور هم به ترتیب نزول تنظیم نشد; آن ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ که اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است بعد از این ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ من ربّک﴾ است که وسطهای سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است.
وقتی در چنین فضایلی بفرماید: «ألست اولی بکم من أنفسکم قالوا بلی», آن گاه میفرماید: «من کنت مولا فعلی مولاه», این مشکل دارد و ذات اقدس الهی هم فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾, نه اینکه تو را از آن جهت که شخص هستی حفظ میکند! در جریان «لیلةالمبیت» چنین آیهای نازل نشد! فرمود تو موظفی وظیفهات را انجام بدهی و حرکت کنی ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ﴾ که این تقریباً بوی شهادت میدهد این آیه بوی خون میدهد, آنجا هم وعده نداد که شما را من حفظ میکنم که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) به جای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در «لیلةالمبیت» آرمیدند و آمادهٴ شهادت بودند و خدا وعده نداد که من شما را حفظ میکنم و اینها هم آماده بودند برای شهادت.
دلیل شجاعت حضرت علی(علیه السلام) از نگاه مرحوم کاشف الغطاء
مرحوم کاشفالغطاء (رضوان الله علیه) که میفرماید علیبن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) اشجع از حسینبنعلی بود به همین استشهاد میکند; میگوید: حسینبنعلی شمشیر دستش بود و عدهای را کشت و بعد هم شهید شد, این سلحشورانه جنگ کردن یک مرحله است یکی اینکه آن علی ـ سلحشور تاریخ ـ چنان صاف در بستر بیارامد که چهل نفر از چهل قبیله با چهل شمشیر او را تکه تکه کنند و حرف نزند که شبانه او را بکشند به این خیال که پیغمبر را کشتند و اگر پا میشد و دفاع میکرد که میفهمیدند علی است و او اصلاً خوابیده که مشخص نشود کیست, همین طور صاف آمادهٴ شمشیر بود.
بنابراین آیه یعنی رسالت تو، دین تو، موقعیت تو را حفظ میکند نه اینکه شخص تو را حفظ بکند, شخص تو در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» خواندیم که خداوند چهار مطلب را فرمود و هر چهار مطلب را به خود اختصاص داد, بین دو مطلب اول و دو مطلب آخر جملهٴ معترضهای را به عنوان واسطةالعِقد ذکر کرد که به پیغمبر و به همه مردم بفهماند که کار فقط به دست خداست و از پیغمبر هیچ ساخته نیست: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که این را در وسط قرار داد, فرمود: تو اگر چیزی داری, اگر شفاعتت مقبول است چه اینکه هست, مجرای فیضی, صادر اوّلی, همه به برکت خداست و خدا هر دستوری که داد تو اطاعت کن: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾; هیچ چیزی به دست تو نیست و او هم عبد محض بود و چون عبد محض بود مجرای فیض بود, الی ماشاء الله فرشته و غیر فرشته از پیشگاه او مدد میگیرد. بنابراین ذات اقدس الهی در «لیلةالمبیت» کسی را وعده نداد که من شما را حفظ میکنم.
جلوی مسخره و استهزاء را گرفتند, چون پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از مسخره ترسی نداشت چون استهزاء به دین برمیگردد دین را سبک میکردند و بر فرض او را مسخره بکنند او که اینها را تحمل میکرد آن که سنگ زدنها را تحمل میکرد آن که شکستن چهره و دندان را تحمل میکرد اینها را هم تحمل میکند. آنچه که به دین برمیگردد او باید حفظ بکند, چون او خود را سنگر دین میداند; یعنی خود را باید فدای دین کند و تا آنجا که ممکن است باید تلاش کند که دین محفوظ باشد. ﴿یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ پیداست که پیغمبر برای خودش نمیترسید, آن روزی که تنها بود نمیترسید امروز که همه خلع سلاح شدند از چه کسی بترسد؟ آن ابوسفیان بود که گرچه «ما اسلم بل استسلم» او هم خلع سلاح شد پیغمبر از چه کسی بترسد؟ این یهودیها بودند که فرار کردند که اینها را از آن صیصیه; یعنی از آن کاخ فرو کشاند: ﴿یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ و أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ﴾ و بعد هم فرمود خدا کاری کرد که نه دوست باور میکرد نه دشمن: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ نه شما فکر میکردید آنها فرار میکنند و نه خودشان فکر میکردند که متواری میشوند ما کاری کردیم که نه دوست خیال میکرد نه دشمن ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾.
این نشان میدهد که پیغمبر برای شخص خود نمیترسید, آن وقتی که باید بترسد نمیترسید الآن که ترسی ندارد.
امانت بودن دین خدا
ظاهراً همهشان در نماز جماعت شرکت میکردند, رفتند مسجدی بسازند که ریختند مسجد ضرار را خراب کردند! کار ظاهری از کل اینها گرفته شد و فرمود اینجا جای زباله است و اینها که ﴿إِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ﴾ اینجا جای زباله است و زبالهها را اینجا بریزید, هر بهانهای را از دست اینها گرفت و دیگر چیزی نداشتند که انجام بدهند. فقط این مانده که اگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حضور آن جمعیت بفرماید هر کسی من مولای او هستم علی مولای اوست, همینها میگویند که اینها قصد حکومت مادی داشتند میخواستند بر گرده مردم سوار بشوند.
فرمود نه, این ترس، ترس خوبی است و من هم این ترس را دارم: ﴿وَلَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ﴾; ترسی که برای حفظ دین باشد یک ترس ممدوحی است; چرا میگویند روحانی خلاف مروت نکند؟ برای اینکه عمل او مایهٴ انحرافِ یک عده است. اگر این دین امانت خداست و انسان باید این امانت را حفظ بکند, کاری که مایهٴ ارتداد مردم است انسان باید از آن کار بترسد و بپرهیزد.
در جای خود فرمود که ﴿لا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ﴾ که حسرت است و تأثّر است, تسلیت داده و در جایش آن را فرموده; اما اینکه پیغمبر حکم خدا را نگوید برای اینکه مردم تحمل ندارند و از دین صرفنظر میکنند, این یک چیز خوبی است و خداوند هم صِحّه گذاشت و فرمود: ﴿ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾; همهٴ این مقدمات سدّ ثغور شد. فرمود: آنچه را که از زبان مطهر پیغمبر به نام دین میآید حرف خداست آنچه بر قلب پیغمبر میریزد به نام دین از زبانش بیرون میریزد او چیزی را کتمان نمیکند همه چیز را گفته است. ﴿لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ﴾; تو بگو و غصه نخور که غصه خوردن یک چیز خوبی است و انسان افسوس میخورد که چرا این نور را و این چراغ را اینها شکستند و از بین بردند؟
تبیین نهی ارشادی خداوند نسبت به پیامبر اسلام
این نهی ارشادی است که شما بیش از این موظف نیستید خودت را به زحمت بیاندازی! «آتش که را بسوزد»؟ تو چرا خودت را به زحمت بیاندازی؟ تو که ارحمالراحمین نیستی! ارحمالراحمین اینها را میسوزاند, تو که مظهر ﴿رَحْمَةٌ لِلْعالَمِین﴾ هستی. بنابراین هرگز پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای شخص خود نمیترسید اینها اگر هم یک ترسی داشتند یک ترس محمود و ممدوح است . برای دین است; مثل اینکه خود ذات اقدس الهی بعضی از کارها را انجام نمیدهد برای حفظ دین.
از اینکه فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾ معلوم میشود که کافرانی بودند که قصد مشئوم داشتند, قصد توطئه داشتند میخواستند دین را منکوب کنند فرمود خدا نقشه اینها را نقش بر آب میکند. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین﴾ دیگر فرصت نمیدهد که آنها این کارها را انجام بدهند و تو را متهم کنند ـ معاذاللهـ که مثلاً خواستی حکومت مادی کنی یا مثلاً کار را به دامادت واگذار کردی; ولی خود حضرت امیر (سلام الله علیه) همین حرف را در یک جامعهای زد و آن حرف گرفت; فرمود خلافت را اوّلی گرفت و بازی کرد و آن اوّلی خودش گفت «اقیلونی لستُ بخیرکم و علیٌّ فیکم» بعد در حوزهٴ خَشناء گذاشت و آن دومی چند سال با او بازی کرد و بعد به یکی از آشنایان و همفکرانش سپرد. این حرفی بود که حضرت امیر در خطبهٴ شقشقیه فرمود و تثبیت هم کرد.
بنابراین اگر خدای ناکرده انسان هراس داشته باشد که مبادا بیگانه سخن تلخی علیه دین بزند و افراد ساده لوح را از دین جدا بکنند این ترس، ترس محمود است اینها که خیلیهایشان ﴿یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ فرصتِ تحقیق نداشتند و اکثریّ اینها حدیثالعهد بودند بعد از فتح مکه و بسیاری از همان کسانی که پشت سر پیغمبر نماز میخواندند یک سوم اینها منافق بودند و در جریان جنگ احد بیش از سیصد نفر ماندند و نیامدند که کل جمعیت هزار نفر بودند و آنها هم منافق بودند معاویه هم منافق است, چون «ما اسلموا و لکن استسلموا» اینها دو مقطع تاریخی را پشت سر گذاشتند قبل از فتح مکه کافر مطلق بودند; یعنی ابوسفیان و معاویه و امثال آنها بعد از فتح مکه هم منافق مطلق شدند و لحظهای هم اسلام نیاورند: «ما اسلموا و لکن استسلموا». منافقها هم البته بعضها دون بعضاند چه اینکه مؤمنین هم بعضهم فوق بعضاند.
اگر چنین چیزی بود که رقم منافقین زیاد بود و اینها هر روزه با حکومت میساختند, زمان پیغمبر کارشکنی میکردند و زمان اوّلی کارشکنی نمیکردند, نشانهٴ نفوذ سیاسی و دسیسههای اینها بود. فرمود مگر نه این است که یک سوم این مردم منافق بودند؟ مگر نه این است که اینها دست به هر کاری میزدند حتی وقتی که دیدند ترور حضرت ممکن نیست, فَتْک ممکن نیست و رماندن شتر ممکن نیست دست به ناموس زدند که او را متهم کردند ـ معاذاللهـ که ناموسش به بیعفتی مبتلا شده است که آیات سورهٴ مبارکهٴ «نور» نازل شده است. از این رذلتر که در تاریخ نیست; ولی این کار را هم کردند. آیا هیچ رذلی میآید با ناموس پیغمبر این طور تهمت بزند؟ این است که ﴿فی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾.
اینها هرچه دستشان برآمد کردند و ذات اقدس الهی در آیات سورهٴ مبارکهٴ «نور» کاملاً از همسران پیغمبر حمایت کرد; زن پیغمبر ممکن است کافره باشد و این ننگ نیست: ﴿ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ و امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما﴾; زن اگر کافر باشد که ننگ نیست; اما اگر ناپاک باشد ننگ رسول است. این ننگ را آنها خواستند به دامن رسالت ـ معاذاللهـ بچسبانند. چرا ساکت شدید؟ چرا دفاع نکردید؟ منافق تا اینجا حاضر است. حضرت امیر میفرماید این منافقینی که با پیغمبر نساختند چطور اوّلی که روی کار آمد آب از آب نجنبید و همه آرام شدند؟ آن کارشکنیها چه شد؟ یا باید بگوییم که همهٴ اینها یکجا مردند! اینکه نبود, یا باید بگوییم که همهٴ اینها سلمان و اباذر شدند! این هم که نبود, یا با حکومت ساختاند که «الناس مع الملوک و الدنیا» که حضرت این گونه تحلیل میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اهمیت ولایت و رهبری به عنوان اصل دین
- امانت بودن دین خدا
- بیان ترس محمود و ممدوح
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ و إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ و اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴿67﴾
خلاصه مباحث گذشته
خلاصه بحث در این آیه کریمه این شد که این تجلیلی که ذات اقدس الهی از پیغمبر میکند با این نام و او را مأمور میکند که آنچه را که خدا به سوی او نازل کرده است ابلاغ کند, این مجموع دین نیست وگرنه باید در اول بعثت نازل میشد در حالی که این آیه در اواخر بعثت نازل شده است و اگر هم منظور از این ﴿ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ مجموع دین باشد لازمهاش اتحاد شرط و جزا و مقدم و تالی است, زیرا اگر بفرماید تو مجموع دین را تبلیغ نکنی رسالت خدا را تبلیغ نکردی, رسالت خدا همان مجموع دین است; اگر مجموع دین را به خدا نرساندی رسالت خود را ایفا نکردی, تبلیغ مجموع دین همان رسالت و دیگر چیز دیگری که نیست.
تبیین مجموع دین نبودن آیهٴ شریفه
پس این ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ مجموع دین نیست و باید بعضی از اجزای دین باشد (این یک نتیجه). آن بعض هم جزء فروع دین نیست, برای اینکه فروع دین در قرآن فراوان است و این قدر هم دشمنزا نیست; مسئلهٴ نماز، مسئلهٴ زکات، مسئلهٴ روزه، مسئلهٴ حج و مانند آن بسیاری از فروع قرآن است که در قرآن کریم آمده و آنچه که حساسیت را به همراه داشته باشد و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از تبلیغ آن احساس هراس کند, این فروع دین نیست (این دو معنا).
سوم اینکه اکنون که به اصول دین برمیگردد ناظر به اصل توحید نیست, برای اینکه اصل توحید را مکرّر چه در سورههای مکی و چه در سورههای مدنی ذات اقدس الهی دستور داد به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او هم ابلاغ کرد راجع به نبوت عامه و احکام رسالت و اینها هم نیست, برای اینکه در طول این مدت احکامی که مربوط به نبوت و رسالت است احکامی که مربوط به معجزه و تَحدّیِ اِعجازهاست همه اینها نازل شده است و هیچ حساسیتی را به همراه نداشت. ناظر به جریان اهل هم کتاب نیست, برای اینکه مسائل مربوط به مسیحیها و مسائل مربوط به یهودیها در آیات سور مدنی کم نبود و نیست و همه آنها را ذات اقدس الهی نازل کرد و پیغمبر هم ابلاغ کرد.
دربارهٴ منافقین هم نیست, آیاتی که نفاق را مرض بداند, منافق را نکوهش کند و بفرماید: ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ اینها هم نیست, برای اینکه در آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که در اوایل هجرت نازل شد جریان منافقان مبسوطاً بحث شد و ذات اقدس الهی نازل کرد و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم او را ابلاغ کرد و بدون حساسیت و هراس بود, چون منافقین در عین حال که آیات نفاق را میشنیدند که خدا میفرمود: ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ یا ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾ که در سورهٴ «نساء» بود هیچ بهانهای نداشتند و میگفتند ما که منافق نیستیم, چون ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا﴾.
دلائل عدم هراس پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ابعاد گوناگون
میماند بعضی از اموری که مربوط به مسائل اصلی اسلام است و گفتن او هراس دارد و این هراس هم بر شخص پیغمبر نیست و هراس بر دین است اولاً پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهل هراس بر شخص خود نبود چه اینکه در نوبت قبل گذشت; یعنی محاصره اقتصادی کردند و آیاتی در این زمینه نازل شد و پیغمبر هم تحمل کرده بود و مشکلی نداشت, محاصرهٴ اجتماعی و سیاسی کردند و او را در انزوای سیاسی قرار دادند و ﴿إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ﴾ و مانند آن نازل شد و حضرت همهٴ اینها را تحمل کرد. مسئله دسیسههای نظامی و جنگهای تحمیلی بیش از هفتاد جنگ را بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحمیل کردند او هم تحمل کرد و اصلاً اهل هراس نبود و در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که خداوند فرمود تو موظفی مقاتله کنی ﴿لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ و حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ﴾; اگر هیچ کس ترا یاری نکرده است و تو تنها ماندهای باید این تکلیفت را ایفا کنی و از نظر شجاعت هم طوری بود که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) با همهٴ مقامات رزمیاش میفرمود: «کنا اذ احمرَّ البأسُ اتّقَیْنا برسولِ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)»; یعنی ما در جبههٴ جنگ هر وقت نائرهٴ جنگ مشتعل میشد به پیغمبر پناه میبردیم و همین که به حضور پیغمبر میآمدیم احساس اَمن میکردیم مثل اینکه به سنگر رفتیم, یک چنین حالتی را پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشت.
بنابراین او اصلاً آن وقتی که تنها بود اهل ترس نبود, الآن هم که اواخر عمر شریفش است و و اواخر بعثت اوست همهٴ این دشمنهای به ظاهر مسلح را خلع سلاح کردند و جریان ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ و الْفَتْحُ ٭ و رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ﴾ حاکم بود, چون بعد از جریان فتح مکه بود و همهٴ این صنادیدِ قریش خلع سلاح شد. پس آن روزی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تنها بود و جنگ را بر او تحمیل میکردند او ترس نداشت, الآن که همهٴ دشمنان خلع سلاح شدند. از این آیه برمیآید که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ترسی داشت و تعلل میکرد و تأخیر میانداخت و منتظر یک فرصت مناسبی بود, آیه نازل شد که دیگر وقت میگذرد چون پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عمر طولانی نداشتند و اواخر عمر حضرت بود و یک چند ماهی و حداکثر دو ماهی زنده بودند و فرصتی که بتواند این پیام رسمی را ابلاغ کند غیر از جریان حجةالوداع دیگر فرصتی نبود تا به همه مردم ابلاغ کند.
اهمیت ولایت و رهبری به عنوان اصل دین
این زمینه نشان میدهد که پس مجموع دین نبود بعضی از امور دین بود و آن بعض هم به قدری مهم است که اگر پیغمبر او را ابلاغ نکند مثل آن است که اصل دین را ابلاغ نکرده است (این یک)، و اینکه آن بعض خصوصیتی دارد که حساسیتآفرین است که دشمنها در کمین او هستند این دو)، آن بعضی از مسائل دینی که اگر آن نباشد اصل دین نیست و اگر آن باشد حساسیتبرانگیز است جز ولایت و رهبری چیز دیگری نخواهد بود. این تحلیل درون خود آیه است و اگر مربوط به یهودیها بود که جریان یهودیها را که بدتر از اینها را قرآن کریم چندین سال قبل گفته است; از ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ گرفته تا ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و الْمَسْکَنَةُ﴾ یا ﴿غُلَّتْ أَیْدیهِمْ﴾ و امثال ذلک.
از اینجا معلوم میشود که آن بعض احکامی را که خداوند به پیغمبرش فرمود اگر ابلاغ نکنی مثل اینکه اصل دین را ابلاغ نکردی و این دو خصیصه را دارد, مسئله ولایت و رهبری است, زیرا منافق از آیات نازل شده دربارهٴ نکوهش و مذمت منافقین وسیلهای در دست نداشت, هر چه آیات علیه منافقین نازل میشد منافق ناچار بود تحمل بکند چون وسیلهای برای سوء استفاده نداشت; اما وقتی جریان ولایت و رهبری مطرح بشود افراد ساده لوح را ممکن است شکار بکند و بگوید که این پیغمبر و کسی که داعیهٴ پیغمبری داشت ـ معاذاللهـ مدتی خودش حکومت کرد بر گردهٴ شما سوار شد و الآن هم که هنگام رفتن اوست این حکومت را به دامادش داد افرادی که حدیث العهد بالاسلاماند نه آن تحلیلهای عمیق را دارند نه هنوز دین در جان اینها ریشه دوانده و به حالت ملکه شده ممکن است فریب بخورند و مرتد بشوند و این ترس یک ترس ممدوح است. نشانهاش آن است که خود ذات اقدس الهی بعضی از کارها را نمیکند از ترس نه اینکه کسی بتواند بر خدا حاکم باشد! خدا که ترسی ندارد کسی که قدیر محض است ترس دربارهٴ دین است خداوند بعضی از کارها را نمیکند برای اینکه دینش آسیب نبیند.
رحمتهای خاصه الهی در رسالت، نبوت، ولایت امامت و صلافت
در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» اینچنین فرمود: ﴿وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ﴾; منکرین وحی و سران حجاز میگفتند که اگر این قرآن وحی است و کلام خداست و آوردندهٴ آن پیغمبر است یکی از سرمایهداران مکه و طائف یا یکی از سرمایهداران مکه و مدینه باید پیغمبر بشود یک چنین توهمی داشتند چون معیار ارزشی آنها همان ثروت بود آن گاه خداوند فرمود: ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ﴾; نبوت، ولایت، امامت، خلافت، رسالت اینها رحمتهای خاصه است مگر تقسیم رحمتهای خاصه به دست آنهاست که آنها بگویند کسی میتواند پیغمبر باشد که یا سرمایهدار مکه باشد یا سرمایهدار مدینه ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ ما روزیهای دنیا را به دست آنها ندادیم خودمان تقسیم کردیم چه رسد به ارزاق معنوی و کرامتهای الهی.
﴿وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا و رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ﴾, آنگاه فرمود: ﴿وَلَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ و مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُون ٭ و لِبُیُوتِهِمْ أَبْوابًا و سُرُرًا عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ ٭ و زُخْرُفًا و إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا و اْلآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ﴾; فرمود: ما از ترس اینکه مبادا مردم همه کافر بشوند و دین را از دست بدهند به کافران آن قدر میدان نمیدهیم و اگر این ترس نبود ما به کافر این قدر سرمایه میدادیم که او به جای تیر آهن یا تیر چوبی سقفش را با نقره درست بکند و نردبانی هم از طلا و نقره درست کند که با این نردبان رفت و آمد بکند درهای گرانبهایی از طلا و نقره به اینها میدادیم و همه اینها متاع حیات دنیاست و آخرت نزد خداست و از اینها عزیزتر است اگر این ترس نبود ما کافر را آن قدر میدادیم که هرگز او احساس حاجت نکند و هرگز به یاد ما نباشد او را سرگرم نعمت میکردیم و میگرفتیم; اما میترسیم اگر به کافران این قدر مال بدهیم خیلیها به طمع مال دست از دین بردارند.
این ترس که به خاطر دین است ترس معقولی است خداوند خودش فرمود: ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ و بعد فرمود: ﴿وَلَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ﴾ آن وقت همهٴ اینها کافر میشدند و ما برای اینکه این خطر پیش نیاید گفتیم: ﴿سَواءً لِلسّائِلینَ﴾; هر کس کسب کرد بهره میبرد و مانند آن چه مؤمن و چه غیر مؤمن.
بیان ترس محمود و ممدوح
دربارهٴ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اگر خشیتی است خشیت بر دین است و ممدوح هم است. جریان زید که در سوره «احزاب» آمده است که ﴿تَخْشَی النّاسَ و اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ﴾ دربارهٴ دین است که مبادا مردم از دین برگردند اگر تو همسر فرزندخوانده را برای خود عقد کنی و برای اینکه سنّتشکنی کنی آنها اعتراض دینی میکنند دست از دین برمیدارند نه اینکه ﴿تَخْشَی النّاسَ﴾ که مثلاً به تو آسیب میرسانند. ﴿تَخْشَی﴾ قرینهٴ مشاکله است وگرنه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود: ﴿الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ و یَخْشَوْنَهُ ولا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّهَ﴾; اینها در خشیت موحدند که در همان سورهٴ «احزاب» فرمود اینها در خشیت موحدند که این به قرینه مشاکله است و در حقیقت خوف است نه خشیت. فرمود: میترسی که مردم نقد دینی داشته باشند نه اینکه میترسی مردم به تو آسیب برسانند! آن روزی که مردم میخواستند آسیب برسانند که همه فرار کرده بودند و او در جبهه بود که ترسی برای او نبود خداوند انبیاء را عموماً وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را خصوصاً به عظمت خشیت توحیدی میستاید که ﴿وَ یَخْشَوْنَهُ ولا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّهَ﴾.
اگر در جریان همسر زید است که خداوند دستور داد که با او ازدواج کند, فرمود ما اگر میگفتیم همسر پسرخوانده اشکالی ندارد این حکم با قول عمل نمیشد; بعضی از امور است که تا خود پیغمبر عمل نکند تا کسی که زعیم مسلمین است عمل نکند سنتشکنی نمیشود. آن روز اینها دَعی یعنی فرزندخوانده را فرزند میدانستند و ازدواج با همسر او را هم ازدواج با عروس میدانستند که میگفتند محرَّم است. قرآن فرمود: ﴿ادْعُوهُمْ ِلآبائِهِمْ﴾; فرزندخوانده فرزند نیست و همسر فرزندخوانده هم مثل زنهای دیگر بیگانه است اگر شوهر او, او را طلاق داد ازدواجش برای شما حلال است اینکار با گفتن حل نمیشد این سنتشکنی میخواهد فرمود تو میترسی که آنها اعتراض دینی کنند; ولی خدا احق است که از او هراسناک باشید, این حکم دینی را بگو, برای اینکه با این کار سنت باطل جاهلی شکسته میشود.
در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» که به عنوان شاهد یاد شد خود خدا هم میترسد خود خدا که از کسی هراس ندارد! پس گاهی ترس, ترس محمود و ممدوح است چون برای حفظ دین است نه ترس برای خود شخص; اینجا هم وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای اینکه منافقین دسیسه نکنند و دوباره آن آتشهای زیر خاکستر را افروخته نکنند دوباره با مشرکین حجاز توطئه نکنند و این مسلمانهای بسیط و «حدیث العهد بالاسلام» را نشورانند و مرتد نکنند تعلل میورزید که یک فرصت مناسبی پیش بیاید تا جریان ولایت حضرت امیر (سلام الله علیه) را ابلاغ کند دستور رسیده است که خیلی وقت نیست مهلت کم است الآن اگر ابلاغ نکردی فرصتی برای تبلیغ نداری.
تبیین دو مطلب اساسی از تحلیل آیهٴ شریفه
بنابراین دو مطلب اساسی که از تحلیل خود آیه به دست میآید این است که این ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ مجموع دین نیست و بعضی از امور دین است (این یک)، مربوط به فروع دین، حقوق دین، اخلاقیات دین نیست چون اینها را زیاد خداوند نازل کرد در طی این چند سال (این دو)، اصول دین هم نظیر توحید و اسمای حسنای خدا هم نیست چون همه اینها را خداوند فرمود علیه شرک سخنها گفت که تمام شد دربارهٴ اصل نبوت و رسالت عامه و رسالت و اینها نیست چون چندین سال این آیات مطرح شد تحدّی شد و معجزه بیان شد اینها هم نیست. دربارهٴ نقد اهل کتاب هم نیست برای اینکه آیات فراوانی در مذمت تحریف کنندهها و یهودیها و مسیحیها وارد شده اینها هم نیست یک چیزی باید باشد که خیلی مهم است و اگر او نباشد اصل دین ابلاغ نشده است و پیغمبر هم ترس دارد نکته دوم این است که پیغمبر ترس دارد ترس پیغمبر از مشرکین نیست برای اینکه مسائل توحید را مکرر ابلاغ کرده احتجاج کرده با آیات گفته بعد هم وارد مکه شدند کعبه را از بتها پیراستند و بتها را شکستند چون این جریان بعد از فتح مکه است و یهودیان را هم که با ﴿غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ و امثال ذلک منکوب کردند و یهودی متمکن هم از مدینه فراری شد یهودیان خیبر هم که تسلیم شدند, پس قدرتی در حجاز نبود هیچ چیزی مایه ترس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبود آن وقتی که او تنها بود و بیچیز و الآن که همه چیز دارد. باید یک چیزی باشد که دین در خطر باشد و آن نیست مگر مسئله ولایت به این صورتی که در حضور 120 هزار نفر علنی کند که نبود.
مرجع دین بودن حدیث ثقلین
بنابراین آن گفتنها اثر نداشت و هر گونه حدیثی که باشد مثل حدیث ثقلین مربوط به ولایت حضرت امیر نیست اصل کلی است آنها را به عنوان مرجع دینی قبول میکردند مثل خود قرآن; حداکثر این باشد که حدیث ثقلین را قبول بکنند عترت هم به عنوان مرجع فتوای دینی قبول بکنند مثل خود قرآن و دیگر بالاتر که نیست; اما ولیّ امر بودن, «مَن کنتُ مولاه فعلی مولاه» بودن, ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ را اول گفتن و بعد فرمودند که «من کنت مولاه فعلی مولاه» این, مسئله دارد وگرنه مرجع فتوا و مرجع علم بودن مثل خود قرآن است و آنها از خود قرآن هراس ندارند و از اینکه اهلبیت هم عِدل قرآن باشند مشکلی ندارند که مسئله علمی را حل کنند, آنها با علم کار ندارند بلکه آنها با حکومت کار دارند; اما وقتی در حضور بیش از صد هزار نفر همه را جمع بکند, رفتهها را بفرماید برگردید نیامدهها را دستور بدهد که زود حضور به هم برسانید بعد در نیمروز گرم زیر آسمان سوزان بین مکه و مدینه در کنار غدیر خم همه منتظرند ببینند این چه امر مهمی است که میخواهد پیش بیاید؟ بعد آن خطبهٴ مفصل را بخواند و بعد بفرماید: «الستُ اولی بکم مِن انفسکم قالوا بَلَی», بعد بفرماید: «مَن کُنت مولاه فعلیّ مولاه» اینچنین که مسئله را ریاضی کند و دو دو تا چهار تا کند این مشکل است و مسئله دارد و باید اینها را بیان کند.
این جریان بعد از اینکه آمد کم کم ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ نازل شده است و ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ نازل شده است، آن ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ هم که نازل شده است در یک فضای بسته نازل شده است که چند نفری بودند و حضرت از آن سائل سؤال کرد که چه کسی در مسجد چیزی به تو داد؟ اشاره کرد گفت علیبن ابیطالب (علیه السلام) در حال رکوع به من چیز داد; این غیر از آن است که انسان مقدمهچینی کند مسئله را مثل ریاضی دو دو تا چهار تا کند و در حضور بیش از صد هزار نفر حل کند! آن آیه احیاناً بعد از این هم نازل شده است, چون آیهٴ ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ که آیات اولیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است بعد از جریان ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ﴾ نازل شده; منتها در ترتیب جلو و دنبال هستند. همانطوری که سور قرآنی به ترتیب نزول آیات تنظیم نشد آیات برخی از سور هم به ترتیب نزول تنظیم نشد; آن ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ که اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است بعد از این ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ من ربّک﴾ است که وسطهای سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است.
وقتی در چنین فضایلی بفرماید: «ألست اولی بکم من أنفسکم قالوا بلی», آن گاه میفرماید: «من کنت مولا فعلی مولاه», این مشکل دارد و ذات اقدس الهی هم فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾, نه اینکه تو را از آن جهت که شخص هستی حفظ میکند! در جریان «لیلةالمبیت» چنین آیهای نازل نشد! فرمود تو موظفی وظیفهات را انجام بدهی و حرکت کنی ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ﴾ که این تقریباً بوی شهادت میدهد این آیه بوی خون میدهد, آنجا هم وعده نداد که شما را من حفظ میکنم که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) به جای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در «لیلةالمبیت» آرمیدند و آمادهٴ شهادت بودند و خدا وعده نداد که من شما را حفظ میکنم و اینها هم آماده بودند برای شهادت.
دلیل شجاعت حضرت علی(علیه السلام) از نگاه مرحوم کاشف الغطاء
مرحوم کاشفالغطاء (رضوان الله علیه) که میفرماید علیبن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) اشجع از حسینبنعلی بود به همین استشهاد میکند; میگوید: حسینبنعلی شمشیر دستش بود و عدهای را کشت و بعد هم شهید شد, این سلحشورانه جنگ کردن یک مرحله است یکی اینکه آن علی ـ سلحشور تاریخ ـ چنان صاف در بستر بیارامد که چهل نفر از چهل قبیله با چهل شمشیر او را تکه تکه کنند و حرف نزند که شبانه او را بکشند به این خیال که پیغمبر را کشتند و اگر پا میشد و دفاع میکرد که میفهمیدند علی است و او اصلاً خوابیده که مشخص نشود کیست, همین طور صاف آمادهٴ شمشیر بود.
بنابراین آیه یعنی رسالت تو، دین تو، موقعیت تو را حفظ میکند نه اینکه شخص تو را حفظ بکند, شخص تو در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» خواندیم که خداوند چهار مطلب را فرمود و هر چهار مطلب را به خود اختصاص داد, بین دو مطلب اول و دو مطلب آخر جملهٴ معترضهای را به عنوان واسطةالعِقد ذکر کرد که به پیغمبر و به همه مردم بفهماند که کار فقط به دست خداست و از پیغمبر هیچ ساخته نیست: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که این را در وسط قرار داد, فرمود: تو اگر چیزی داری, اگر شفاعتت مقبول است چه اینکه هست, مجرای فیضی, صادر اوّلی, همه به برکت خداست و خدا هر دستوری که داد تو اطاعت کن: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْءٌ﴾; هیچ چیزی به دست تو نیست و او هم عبد محض بود و چون عبد محض بود مجرای فیض بود, الی ماشاء الله فرشته و غیر فرشته از پیشگاه او مدد میگیرد. بنابراین ذات اقدس الهی در «لیلةالمبیت» کسی را وعده نداد که من شما را حفظ میکنم.
جلوی مسخره و استهزاء را گرفتند, چون پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از مسخره ترسی نداشت چون استهزاء به دین برمیگردد دین را سبک میکردند و بر فرض او را مسخره بکنند او که اینها را تحمل میکرد آن که سنگ زدنها را تحمل میکرد آن که شکستن چهره و دندان را تحمل میکرد اینها را هم تحمل میکند. آنچه که به دین برمیگردد او باید حفظ بکند, چون او خود را سنگر دین میداند; یعنی خود را باید فدای دین کند و تا آنجا که ممکن است باید تلاش کند که دین محفوظ باشد. ﴿یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ پیداست که پیغمبر برای خودش نمیترسید, آن روزی که تنها بود نمیترسید امروز که همه خلع سلاح شدند از چه کسی بترسد؟ آن ابوسفیان بود که گرچه «ما اسلم بل استسلم» او هم خلع سلاح شد پیغمبر از چه کسی بترسد؟ این یهودیها بودند که فرار کردند که اینها را از آن صیصیه; یعنی از آن کاخ فرو کشاند: ﴿یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ و أَیْدِی الْمُؤْمِنینَ﴾ و بعد هم فرمود خدا کاری کرد که نه دوست باور میکرد نه دشمن: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ نه شما فکر میکردید آنها فرار میکنند و نه خودشان فکر میکردند که متواری میشوند ما کاری کردیم که نه دوست خیال میکرد نه دشمن ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا و ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾.
این نشان میدهد که پیغمبر برای شخص خود نمیترسید, آن وقتی که باید بترسد نمیترسید الآن که ترسی ندارد.
امانت بودن دین خدا
ظاهراً همهشان در نماز جماعت شرکت میکردند, رفتند مسجدی بسازند که ریختند مسجد ضرار را خراب کردند! کار ظاهری از کل اینها گرفته شد و فرمود اینجا جای زباله است و اینها که ﴿إِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ﴾ اینجا جای زباله است و زبالهها را اینجا بریزید, هر بهانهای را از دست اینها گرفت و دیگر چیزی نداشتند که انجام بدهند. فقط این مانده که اگر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حضور آن جمعیت بفرماید هر کسی من مولای او هستم علی مولای اوست, همینها میگویند که اینها قصد حکومت مادی داشتند میخواستند بر گرده مردم سوار بشوند.
فرمود نه, این ترس، ترس خوبی است و من هم این ترس را دارم: ﴿وَلَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ﴾; ترسی که برای حفظ دین باشد یک ترس ممدوحی است; چرا میگویند روحانی خلاف مروت نکند؟ برای اینکه عمل او مایهٴ انحرافِ یک عده است. اگر این دین امانت خداست و انسان باید این امانت را حفظ بکند, کاری که مایهٴ ارتداد مردم است انسان باید از آن کار بترسد و بپرهیزد.
در جای خود فرمود که ﴿لا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ﴾ که حسرت است و تأثّر است, تسلیت داده و در جایش آن را فرموده; اما اینکه پیغمبر حکم خدا را نگوید برای اینکه مردم تحمل ندارند و از دین صرفنظر میکنند, این یک چیز خوبی است و خداوند هم صِحّه گذاشت و فرمود: ﴿ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾; همهٴ این مقدمات سدّ ثغور شد. فرمود: آنچه را که از زبان مطهر پیغمبر به نام دین میآید حرف خداست آنچه بر قلب پیغمبر میریزد به نام دین از زبانش بیرون میریزد او چیزی را کتمان نمیکند همه چیز را گفته است. ﴿لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ﴾; تو بگو و غصه نخور که غصه خوردن یک چیز خوبی است و انسان افسوس میخورد که چرا این نور را و این چراغ را اینها شکستند و از بین بردند؟
تبیین نهی ارشادی خداوند نسبت به پیامبر اسلام
این نهی ارشادی است که شما بیش از این موظف نیستید خودت را به زحمت بیاندازی! «آتش که را بسوزد»؟ تو چرا خودت را به زحمت بیاندازی؟ تو که ارحمالراحمین نیستی! ارحمالراحمین اینها را میسوزاند, تو که مظهر ﴿رَحْمَةٌ لِلْعالَمِین﴾ هستی. بنابراین هرگز پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای شخص خود نمیترسید اینها اگر هم یک ترسی داشتند یک ترس محمود و ممدوح است . برای دین است; مثل اینکه خود ذات اقدس الهی بعضی از کارها را انجام نمیدهد برای حفظ دین.
از اینکه فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾ معلوم میشود که کافرانی بودند که قصد مشئوم داشتند, قصد توطئه داشتند میخواستند دین را منکوب کنند فرمود خدا نقشه اینها را نقش بر آب میکند. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین﴾ دیگر فرصت نمیدهد که آنها این کارها را انجام بدهند و تو را متهم کنند ـ معاذاللهـ که مثلاً خواستی حکومت مادی کنی یا مثلاً کار را به دامادت واگذار کردی; ولی خود حضرت امیر (سلام الله علیه) همین حرف را در یک جامعهای زد و آن حرف گرفت; فرمود خلافت را اوّلی گرفت و بازی کرد و آن اوّلی خودش گفت «اقیلونی لستُ بخیرکم و علیٌّ فیکم» بعد در حوزهٴ خَشناء گذاشت و آن دومی چند سال با او بازی کرد و بعد به یکی از آشنایان و همفکرانش سپرد. این حرفی بود که حضرت امیر در خطبهٴ شقشقیه فرمود و تثبیت هم کرد.
بنابراین اگر خدای ناکرده انسان هراس داشته باشد که مبادا بیگانه سخن تلخی علیه دین بزند و افراد ساده لوح را از دین جدا بکنند این ترس، ترس محمود است اینها که خیلیهایشان ﴿یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ فرصتِ تحقیق نداشتند و اکثریّ اینها حدیثالعهد بودند بعد از فتح مکه و بسیاری از همان کسانی که پشت سر پیغمبر نماز میخواندند یک سوم اینها منافق بودند و در جریان جنگ احد بیش از سیصد نفر ماندند و نیامدند که کل جمعیت هزار نفر بودند و آنها هم منافق بودند معاویه هم منافق است, چون «ما اسلموا و لکن استسلموا» اینها دو مقطع تاریخی را پشت سر گذاشتند قبل از فتح مکه کافر مطلق بودند; یعنی ابوسفیان و معاویه و امثال آنها بعد از فتح مکه هم منافق مطلق شدند و لحظهای هم اسلام نیاورند: «ما اسلموا و لکن استسلموا». منافقها هم البته بعضها دون بعضاند چه اینکه مؤمنین هم بعضهم فوق بعضاند.
اگر چنین چیزی بود که رقم منافقین زیاد بود و اینها هر روزه با حکومت میساختند, زمان پیغمبر کارشکنی میکردند و زمان اوّلی کارشکنی نمیکردند, نشانهٴ نفوذ سیاسی و دسیسههای اینها بود. فرمود مگر نه این است که یک سوم این مردم منافق بودند؟ مگر نه این است که اینها دست به هر کاری میزدند حتی وقتی که دیدند ترور حضرت ممکن نیست, فَتْک ممکن نیست و رماندن شتر ممکن نیست دست به ناموس زدند که او را متهم کردند ـ معاذاللهـ که ناموسش به بیعفتی مبتلا شده است که آیات سورهٴ مبارکهٴ «نور» نازل شده است. از این رذلتر که در تاریخ نیست; ولی این کار را هم کردند. آیا هیچ رذلی میآید با ناموس پیغمبر این طور تهمت بزند؟ این است که ﴿فی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾.
اینها هرچه دستشان برآمد کردند و ذات اقدس الهی در آیات سورهٴ مبارکهٴ «نور» کاملاً از همسران پیغمبر حمایت کرد; زن پیغمبر ممکن است کافره باشد و این ننگ نیست: ﴿ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ و امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما﴾; زن اگر کافر باشد که ننگ نیست; اما اگر ناپاک باشد ننگ رسول است. این ننگ را آنها خواستند به دامن رسالت ـ معاذاللهـ بچسبانند. چرا ساکت شدید؟ چرا دفاع نکردید؟ منافق تا اینجا حاضر است. حضرت امیر میفرماید این منافقینی که با پیغمبر نساختند چطور اوّلی که روی کار آمد آب از آب نجنبید و همه آرام شدند؟ آن کارشکنیها چه شد؟ یا باید بگوییم که همهٴ اینها یکجا مردند! اینکه نبود, یا باید بگوییم که همهٴ اینها سلمان و اباذر شدند! این هم که نبود, یا با حکومت ساختاند که «الناس مع الملوک و الدنیا» که حضرت این گونه تحلیل میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است