- 930
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 57 تا 60 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 تا 60 سوره مائده"
- بیان مسئله تبرّی از نظر آیات قرآن
- معیّن شدن اذان به وسیله وحی الهی
- معرفی شرّ و گمراهی از نظر قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ﴿57﴾ وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وَ لَعِبًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ ﴿58﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ﴿59﴾ قلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنازیرَ وَعَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِکَ شَرُّ مَکانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ﴿60﴾
بیان مسئله تبرّی از نظر آیات قرآن
در مسئله تبرّی از دشمنان اسلام و پرهیز از تولّی آنها آیات فراوانی است که ذات اقدس الهی به علل این مسئله در خیلی از آیات اشاره کرده است. در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» در دو جا راجع به این مسئله است; آیهٴ اول سورهٴ «ممتحنه» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهادًا فی سَبیلی وَابْتِغاءَ مَرْضاتی﴾; اگر کسانی که دست از بدی نسبت به اسلام و مسلمین برنمیداند دشمن خدا و شما هستند و در صدد ایضاء پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مومنیناند و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین مومنین را وادار به هجرت کردند نسبت به آنها تولّی نداشته باشید در پایان همین سوره ممتحنه فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ اْلآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ﴾” به گروهی که مغضوب علیهاند و مورد غضب ذات اقدس الهی هستند تولّی نداشته باشید و از آنها تبرّی داشته باشید.
در همین سورهٴ مبارکهٴ مائده طبق آیهای که بعد خواهد آمد; یعنی آیهٴ 81 همین سورهٴ مبارکهٴ مائده فرمود: ﴿وَلَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالنَّبِیِّ وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ وَلکِنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ فاسِقُونَ﴾; اگر کسی واقعا به خدا و پیغمبر و وحی الهی مؤمن باشد هرگز کافران و دشمنان دین را به عنوان ولیّ اتخاذ نمیکند, لکن بسیاری از آنها فاسقند که بیگانگان را تولّی میکنند و آنها را به ولا میپذیرند. در شأن نزول این آیه مرحوم امین الاسلام نقل کرده است که دو نفر به حسب ظاهر اسلام آوردند و بعد منافق شدند و عدهای از این مسلمانها اینها را دوست خود قرار دادند و با اینها تولّی داشتند. قرآن در این زمینه نازل شد که مسلمانها کسانی که دین شما را استهزاء میکنند و به بازیچه گرفتند را تولّی نکنید و ولای آنها و محبت آنها را در دلتان راه ندهید, البته بر فرض تمامیت این شأن نزول هرگز مورد نزول و شأن نزول مخصص نیست و بر فرض هم که شأن نزول صحیح باشد و وارد شده باشد, آیه به اطلاق خود و عموم خود باقی است.
مورد تمسخر قرار دادن دین به وسیله مشرکین و منافقین
مطلب دیگر این است که استهزاء و مسخره کردن; هم از مشرکین نقل شده است و هم از منافقین نقل شده است و هم از اهل کتاب یهودیها و مسیحیها. دربارهٴ مشرکین آیات زیادی است که جلساتی تشکیل میدادند که دین و آورندهٴ دین را مسخره میکردند که ذات اقدس الهی در این زمینه در چند جای قرآن نهی کرد و فرمود که ﴿وَإِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾; اگر در جلسهای شرکت کردید دیدید عدهای دارند قرآن را و دین را مسخره میکنند و استهزا میکنند آنجا ننشینید. در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود: ﴿إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ﴾ عدهای بودند که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را استهزا میکردند.
سورهٴ «حجر» آیهٴ 95 این است: ﴿إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ﴾ که در مکه نازل شد; یک عده از مشرکین پیغمبر را مسخره میکردند و دین را به استهزا میگرفتند. در این که کفار دین را مسخره میکردند آیات زیادی است و این اختصاصی هم به عصر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نداشت, بلکه کافران هر عصری پیغمبر آن عصر را مسخره میکردند, چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 41 اینچنین است که ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِیءَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾; و اصل کلی را ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «یس» بیان فرمود در سورهٴ «یس» آیه 30 اینچنین است: ﴿یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾; نبوت عامه یک حکم عام دارد و یک سلسله دشمن مشترک دارد و این آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ «یس» که فرمود: ﴿یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ معلوم میشود که در تمام ادوار اینطور بوده است که عدّهای دین الهی را به استهزا میگرفتند.
در بعضی از آیات قرآن کریم است که اگر کافران عصر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بی دینی افتخار میکنند و سخنان کفرآمیز دارند, کسانی هم بودند که قبل از پیامبر اسلام با انبیای دیگر هم بد رفتاری میکردند, آنگاه در این زمینه فرمود: ﴿تَشابَهَتْ قُلوبهم﴾ دلهای اینها شبیه هم است که این ﴿تَشابَهتْ قُلوبهم﴾ نشانهٴ این است که اینها یک سنخ فکر میکنند که در اعصار گذشته با انبیای قبل بد رفتاری میکردند و در عصر حاضر با پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بد رفتاری میکردند و این ﴿تَشابَهتْ قُلوبهم﴾ ناظر به این است.
بنابراین مشرکین و کفار نسبت به دین استهزا داشتند چه اینکه آیه سورهٴ «حجر» دارد و این اختصاصی به پیغمبر اسلام نداشت چه اینکه از سورهٴ «انبیاء» و سورهٴ «یس» به خوبی برمیآید. منافقین هم استهزا داشتند چه اینکه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه چهارده اینچنین است: ﴿وَإِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَإِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾; منافقین وقتی مؤمنین را میدیدند میگفتند که ما ایمان آوردیم و تظاهر به ایمان میکردند و وقتی در خلوت با شیاطین خودشان و با گروههای خودشان جلسهای داشتند میگفتند که ما مؤمنین و مسلمانها را مسخره کردیم وگرنه ما با شماییم: ﴿إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾. پس منافق دین را مسخره میکند, کافر و مشرک دین را مسخره میکند, یهودی و مسیحی عنود و متعصب هم اسلام را مسخره میکند, چه اینکه همین آیه ناظر به آن است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفّارَ﴾.
بنابراین سه گروه دین را مسخره میکنند; هم مشرکین, هم منافقین و هم یهودیها و مسیحیها و بر اساس «الکفر ملة واحده» اینها ممکن است یک اختلاف درونی با یکدیگر داشته باشند; ولی نسبت به اسلام و قرآن و وحی الهی همه اتفاق دارند بر استهزا, آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید با منافقین, با کفار, با یهودی و مسیحی که دین شما را به استهزا میگیرند تولّی نداشته باشید و اینجا جای تبرّی است
معیّن شدن اذان به وسیله وحی الهی
مطلب بعد آن است که در شأن نزول آیهٴ ﴿وَإِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وَلَعِبًا﴾ که گفته شد اگر شما برای نماز ندا دادید آنها منادات را مسخره میکنند, گفته شد که این ندا همان اذان است. دربارهٴ اذان عدهای بیان کردند که مثلاً بعضی از صحابه خوابی دیدند که در طلیعهٴ نماز باید این اذکار را گفت و پیغمبر هم آن را امضاء کرد که اصل اذان را که طلیعهٴ عبادت است به خوابِ بعضی از افراد مستند کردند, در حالی که اینچنین نیست. همانطوری که اصل نماز در معراج تعیین شد و به دست وحی الهی تعیین شد اذان هم به وسیلهٴ وحی الهی تعیین شد, حدود اذان و حدود اقامه و همهٴ خصوصیاتش به وسیلهٴ وحی مشخص شده است نه به وسیلهٴ خواب آنها ـ معاذالله ـ اصل نبوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هم نقل میکنند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن حالتی را که در کوه حرا به او دست داد وجود مبارک جبرئیل را دید و وحی الهی را دریافت کرد و شنید, مسئله ـ معاذالله ـ برای او حل نشد و آمده برای خدیجه گفته و خدیجه این جریان را به ورقة بن نوفل گفته و ورقة بن نوفل گفته ولی وقتی که با مبانی امامیه شما بررسی میکنید میبینید که همانطوری که در علوم حصولی بعضی از علوم اوّلی بالذات است و هیچ تردیدی در او نیست که فوق بدیهی است و بدیهی به اوّلی متّکی است, وحی هم اینچنین است.
اُولیٰ بالذات بودن وحی برای معصومین(علیه السلام)
وحی برای معصوم (سلام الله علیه) اوّلیِ بالذات است و اصلاً تردیدپذیر نیست. سرّ تردیدناپذیری وحی هم این است که معصوم (سلام الله علیه); پیغمبر یا امام وقتی وحی بر او نازل میشود; تنها بر پیغمبر وحی تشریعی و تسدیدی با هم و یا در موارد گوناگون جدای از هم و برای امام فقط وحی تأییدی و تسدیدی و امثال ذلک است نه وحی تشریعی, وحی وقتی بر معصوم (سلام الله علیه) نازل میشود این کشفی است اوّلیِ بالذات یعنی هیچ گونه احتمال خطایی در او داده نمیشود; مثل اینکه ما در علمِ اوّلیِمان که جمع نقیضین محال است و رفع نقیضین محال است و هیچ احتمال خلاف نمیدهیم, کشفی که برای معصوم (سلام الله علیه) پدید میآید هم اوّلی بالذات است و هرگز اختلاف خلاف نمیدهد تا اینکه به کسی مراجعه کند و راه حل را از آن مرجع دریافت کند; مثلاً اگر کسی به جایی رسیده است که در آنجا هیچ کتابی نبود و فقط قرآن کریم بود, در کتابخانهای که صدها کتاب است هیچ کدام از اینها غیر از قرآن نیست و هر چه هست قرآن است, چنین شخصی وقتی وارد چنین کتابخانهای شد هر چه ببیند یقین دارد که قرآن است, از دور یا نزدیک کتابی را ببیند یقین دارد که قرآن است, برای اینکه غیر از قرآن اینجا وجود ندارد.
شکّ در جایی است که دو چیز وجود داشته باشد: یکی الف و یکی باء آنگاه انسان از دور اگر چیزی را ببیند نمیداند که آیا این الف است یا باء. اگر در جایی جز الف چیزی وجود نداشته باشد شک هم اصلاً وجود ندارد جایی که حق محض است اینجا جا برای شک نیست, چه اینکه اگر جایی جز بازیچه و سرگرمی و باطل چیزی نبود آنجا هم شک وجود ندارد و هر چه هست باطل است شک مال جایی است که بعضی از امور حق باشد و بعضی از امور باطل, آنگاه شخص چیزی را بفهمد یا چیزی را ببیند و تردید دارید که آیا از قِسم حق است یا از قِسم باطل.
معصوم و انسان کامل وقتی به مقام مخلَص رسید آنجا اصلاً شیطنت راه ندارد و شیطان راه ندارد, وقتی شیطنت راه نداشت باطل اصلاً راه ندارد وقتی باطل راه نداشت در آن فضا هر چه هست حق محض است و وقتی در آن مرحله هر چه بود حق محض بود پس این معصومی که به آن مرحله باریافت هر چه میبیند یقین دارد که حق است و اصلاً شک نمیکند تا به غیر مراجعه کند.
اصل وحی¬یابی بر اساس قرآن
آنها عصمت را ولو به این سبک قائل نیستند اما در اصل وحی یابی برابر آیات قرآن ناچارند بگویند کسی که مخلَص است مصون از گزند وسوسه و شیطنت است, برای اینکه قرآن صریحاً بیان کرد و خود شیطان هم اعتراف کرد که من درباره مخلَصین هیچ دسترسی ندارم و خداوند فرمود که مخلَصین از دسترسی شیطنت شیطان بیروناند این را ناچارند بپذیرند.
ما وحی را گرچه نمییابیم ولی خصوصیات وحی را با علم حصولی کاملا میدانیم که وحی یعنی چه؟ یعنی قوانین کلی که وحی را تأمین و تعیین میکند با علم حصولی کاملا قابل درک است, چون بالاتر از وحی که مسئله ذات واجب تعالی باشد و توحید واجب تعالی با برهاان حصولی ثابت میشود, اگر کُنه مسئله ثابت نشد و انسان درک نکرد یک مطلب دیگری است, چون همه تردیدها از ناحیهٴ آن است که یک باطلی را میخواهد به صورت حق دربیاورد تا انسان بپذیرد یا حقی را به صورت باطل بیان کند تا انسان نپذیرد, این کار, کار شیطان است. این ﴿انَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ است.
هر جا مغالطه هست در اثر دخالت شیطان است چه اینکه هر جا گرایشهای بد است در اثر شیطنت است شیطان یا در افکار و اندیشه وسوسه میکند یا در گرایشها و جذبها وسوسه میکند
سه گروه بودن استهزاکنندگان دین
استهزا چون صفت فعل ذات اقدس الهی است مظهر او این کار را انجام میدهد و از فعل ذات اقدس الهی استهزا میشود. گفتند که در قیامت کافران رسوا میشوند یا اینکه خداوند آنها را به وضعی مبتلا میکند که مورد استهزاء جامعه قرار بگیرند, البته استهزا وصف فعل ذات اقدس الهی است. پس سه گروه دین را استهزا میکنند و یهودیها و مسیحیها هم که دین را استهزا میکنند در همین آیه 57 سورهٴ مبارکهٴ مائده حکمشان مشخص شد.
عدم ازدواج زن مسلمان با همسر کتابی
تولّی مثل اینکه داد و ستد تجاری [با آنها] رواست, عقد و زناشویی رواست; منتها از آن طرف گفتند که مسلمان میتواند همسر کتابی بگیرد; ولی زنِ مسلمان نمیتواند همسر کتابی بگیرد, برای اینکه تحت سلطهٴ او قرار میگیرد و از آن طرف ممکن است که زن غیر مسلمان به نکاح مرد مسلمان دربیاید و متنبّه بشود; ولی در هر صورت گرایشها نباید از مرز اسلام بگذرد و از طرفی هم به همین مناسبت آن روایات ناهیه را حمل بر تنزیه کردند که چون در اینها نهی دارد گفتند برای اینکه مبادا گرایشی پیدا بشود این کار را نکنید. به هر تقدیر تولّی کافر ممنوع است و تبرّی از او لازم است. آنهایی که دین الهی را مسخره میکنند و همواره در صدد توطئهٴ علیه اسلام و مسلمیناند انسان گاهی از اینها تبرّی میکند و هیچ هراسی هم نداشته باشد و ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ دلیل خوبی است, چون اگر آدم به عظمت اسلام پی ببرد میداند که به قدرت خدا تکیه میکند, حالا هر روز آنها یک مزاحمتی فراهم میکنند که یا امارات جزایر سهگانهٴ ایرانی را محور قرار میدهد یا خلیج فارس را خلیج عرب میدانند یا مانند آن. آن وقت راهپیمایی [بر علیه آنها] در حقیقت اعتراض به بد رفتاریهای آنهاست و تبرّی از آنها هم راه خوبی است برای تبرّی از اعداء دین الهی.
بیان به وجود آمدن اذان به وسیله وحی
در آیهٴ ﴿وَإِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وَلَعِبًا﴾ که بعضیها خیال کردند اذان به وسیلهٴ خواب بعضی از اصحاب پدید آمد, این سخن ناصواب است; اذان مثل خود نماز به وسیله وحی آمده است همه فصول آن و همه کلمات آن و آنهایی که نماز را را یا منادات نماز را مسخره میکنند قوم غیر عاقلاند آیه بعد یعنی آیه 59 یک شأن نزول جداگانهای دارد و آن این است که آنطوری که مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل کرد عدهای از اهل کتاب آمدند و به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند شما به چه چیزی معتقدید؟ عقاید و خلاصهٴ برنامههایتان را تبیین کنید حضرت فرمود من به آنچه که بر من نازل شده است ایمان دارم و آنچه را که بر انبیای گذشته نازل شده است ایمان دارم و نام مبارک انبیاء را برد, موسای کلیم, عیسای مسیح (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را برد. آن وقت این گروه از یهودیها اعتراض کردند و بر خاستند و این را ناشناس تلقّی کردند.
بیان واژه «نقمت»
آیه نازل شد: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَیْنا﴾ نِقمت و نَقِمَ یعنی اَنْکَرَهُ یعنی او را نشناخت و به رسمت نشناخت و نِقمت را هم که نِقمت میگویند برای این است که چیزی که برای انسان گوارا نیست و انسان آن را نمیشناسد و طبع انسان و سلامت انسان آن را به رسمیت نمیشناسد از این جهت آن را نقمت میگویند; مثل اینکه نعمت را نعمت میگویند برای این است که با نعمت و نرمی همراه است و نسبت به انسان گواراست. آن ناگوار را میگویند نقمت برای اینکه ناشناخته است و انسان او را به رسمیت نمیشناسد و حوادث گوارا را میگویند نعمت, چون از نعومت و نرمی است و سازگار با انسان است انتقام هم از همین قبیل است; یعنی کاری بر انسان تحمیل میکنند که برای انسان شناخته شده نیست. فرمود شما از ما انتقام نمیگیرید یا کار ناشناخته را بر ما تحمیل نمیکنید و رنجی را بر ما تحمیل نمیکنید مگر اینکه ما مؤمنیم و این ایمان ما سبب انتقام گیری شماست ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ﴾.
وقتی آنها برخواستند و اعتراض کردند و رفتند, این آیه نازل شد که فرمود: آنها از اینجا انتقام میگیرند که شما به آنچه حق است مؤمنید; هم به خدا ایمان دارید و هم به قرآن کریمی که برای شما نازل شده است ایمان دارید و هم به کتابهای آسمانی گذشته مؤمنید. بعد به آنها بفرما که ﴿أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ﴾.
ایمان واقعی مؤمنین منشاء انتقام¬گیری دشمنان دین
در آیات دیگر راجع به همین انتقام سخنی به میان آوردند که انتقام گیری در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 126 به این صورت تبیین شد: ﴿وَما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرًا وَتَوَفَّنا مُسْلِمینَ﴾; شما از ما انتقام نمیگیرد مگر به جرم ایمان ما; یعنی ما با ایمان نزد شما مجرم شدیم و دارید از ما انتقام میگیرید چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بروج» آیه هشت هم اینچنین است که در جریان اصحاب اخدود که از آنها انتقام گرفتند میفرماید: ﴿وَما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ﴾; چون اینها به الله مؤمناند دشمنان دین از اینها انتقام گرفتند.
مسئلهٴ استهزا مشترک بود بین مشرکین و یهودی و مسیحی و منافقین; نه تنها بین دشمنان قرآن, بلکه بین دشمنان از کتابهای و گذشته هم هست, برای اینکه در سورهٴ «یس» فرمود: ﴿یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ و بر اساس ﴿تَشابَهَتْ قُلوبهم﴾ این استهزاست, دربارهٴ انتقام هم اینگونه است که در جریان اصحاب اُخدود فرمود که ﴿وَما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم ملاحظه فرمودید منشأ انتقام گیری دشمنان دین همان ایمان واقعی مؤمنین است و در آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ مائده هم فرمود که ﴿هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا﴾ الا اینکه ما به جمیع ما جاء به الوحی مؤمنیم; هم وحی گذشته و هم وحی حال وحی, که نمیتواند که باطل باشد.
معرفی شرّ و گمراهی از نظر قرآن
آنگاه آنها فکر میکردند که این دین حق نیست و خیال میکردند که خودشان حقاند چون اصولا یهودی فکر میکرد که تنها حق یهودیها هستند, چه اینکه مسیحیها هم همین ادعا را میکردند. آنگاه قرآن دربارهٴ یهودیهای عنود و متعصب و لجوج اینچنین میفرماید: ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ﴾; شمایی که مؤمنین را بر باطل میدانید و اینها را شرّ تلقی میکردید; آیا میخواهید من شما را با خبر بکنم و گزارش بدهم که شرّ چیست و گمراه کیست؟ کسی که خدا او را لعنت کرده است و بر او غضب روا داشته است و از آنها بوزینه و خوک ساخته است و مانند آن که آن باید بحث بشود که این چه نوع مَسخی است؟
در نوبت قبل کلمهٴ «ثواب» معنا شده است; بعضیها بر آناند که مثوبت مخصوص پاداش خیر است و عقوبت مخصوص کیفر تلخ و اگر ثواب و مثوبت بر کیفر تلخ اطلاق شده است تَحَکُّم است; نظیر اینکه دربارهٴ گزارش وضع جهنمیها به آنها میگویند: ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنها را به جهنم بشارت بدهید. همانطوری که استعمال کلمهٴ «بشارت» دربارهٴ جهنمیها به عنوان تحکّم است یا نوعی استهزاست یا نوعی توبیخ است; مثل اینکه کسی که در امتحان رد شده است و رفوزه شده است به او میگویند که تبریک میگوییم این تبریک گفتن در حقیقت یک سرزنش و توبیخی است دربارهٴ جهنمیها آنها را به جهنم با خبر کردن و گزارش جهنم دادن را میگویند تبشیر ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که این به عنوان تحکّم است و استهزاست و تحقیر است.
در اینجا هم از همین قبیل است که اگر دربارهٴ کیفر تلخ بداندیشان قرآن میفرماید مثوبت, اطلاق مثوبت نظیر اطلاق بشارت از باب تحکّم و استهزاست, لکن در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که این یک اصطلاح است و گرنه لغت آن را همراهی نمیکند حتی در مسئلهٴ تبشیر به جهنم.
تبشیر یعنی بشارت دادن گرچه در اصطلاح به یک امر خوشحال کنندهای گفته میشود; ولی اصولا تبشیر برای آن گزارشی است که اثرش در بَشره و چهره ظاهر بشود; خواه غمبار باشد خواه فرحناک, خواه گزارش خوب بدهد که انسان را مسرور کند و خطوطی که در اساریر وجه است یعنی در چهره است چین بخورد و انسان بخندد یا نه, عبوس بکند و پژمرده بشود و این اساریری و خطوط وجه در هم بشود در هر دو حال میگویند سرور و مسرّت منتها اصطلاحا آن تحوّلی که در چهره پیدا میشود بر اثر نشاط, آن را میگویند سرور وگرنه آن گزارشی که در اسااریر وجه و در خطوط صورت پدید میآید, آن را میگویند مسرّت. کلمهٴ اساریر در دعای عرفه سیدالشهداء(صلوات الله و سلامه علیه) هست.
اینکه ما بگوییم ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ مجاز است یا به عنوان تحکّم و استهزاست, سبب طلب میکند و دیگران و محققین گفتند که آنجا مجاز نیست و معنای لغوی خاص خود را دارد, برای اینکه تبشیر یعنی گزارشی که اثرش در بَشره پدید میآید; خواه مربوط به نشات و بهشت باشد و خواه مربوط به غم و جهنم باشد. اگر آن تحلیل و تحقیق تام باشد کلمهٴ مثوبت هم از همین قبیل است که در نوبت گذشته هم اشاره شد; انسان کاری که انجام میدهد هر کاری به منزلهٴ تار و پود یک پارچه است کار که تمام شد این پارچه تمام میشود آن وقت این پارچه را باید در بر بکند اگر زِبر است که خود بافت و اگر نرم است که خود بافت. این مثوبتی که نصیب مؤمنین میشود همان پارچهٴ حریر و استبرقی است که نرم است و مثوبتی که نصیب کافران میشود همان پارچه خشن و پرتیغی است که زِبر است: ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ﴾.
بیان واژه «شرّ» در آیه
مطلب دیگر در آیهٴ 60 سورهٴ «مائده» آن است که کلمهٴ شرّ با کلمهٴ «من» که به کار رفت ﴿بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ﴾ یا کلمهٴ شرّی که در پایان همین آیه آمده است که فرمود: ﴿أُولئِکَ شَرُّ مَکانًا﴾ یا کلمهٴ «اضلّ» که در پایان همین آیه آمده است: ﴿وَأَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ﴾, اینها گرچه به حسب ابتدای نظر صیغهٴ تفضیلاند; اما با قرینهٴ مقام اینجا به معنای افعل تعیین است. اینکه فرمود: ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ﴾ معنایش این نیست که مؤمنین به خدا و وحی و کتب آسمانی گذشته بد هستند ولی بدتر از اینها یهودیها هستند که این شرّ بشود افعل تفضیل یا اینها در ضلالتاند ولی یهودیها یا مسیحیها یا مثلاً کافران بشوند اضلّاند که این بشود افعل تفضیل [اینچنین نیست, بلکه] کلمهٴ «شرّ» در این آیه و کلمهٴ «اضلّ» در این آیه افعل تعیین است نه افعل تفضیل, برای اینکه اگر اینها بر صراط مستقیماند خیر هستند و در هدایت هستند نه اینکه شرّ آنها بیشتر از اینهاست یا ضلالت آنها بیشتر از ضلالت اینهاست.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بیان مسئله تبرّی از نظر آیات قرآن
- معیّن شدن اذان به وسیله وحی الهی
- معرفی شرّ و گمراهی از نظر قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ﴿57﴾ وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وَ لَعِبًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ ﴿58﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ﴿59﴾ قلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنازیرَ وَعَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِکَ شَرُّ مَکانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ﴿60﴾
بیان مسئله تبرّی از نظر آیات قرآن
در مسئله تبرّی از دشمنان اسلام و پرهیز از تولّی آنها آیات فراوانی است که ذات اقدس الهی به علل این مسئله در خیلی از آیات اشاره کرده است. در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» در دو جا راجع به این مسئله است; آیهٴ اول سورهٴ «ممتحنه» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهادًا فی سَبیلی وَابْتِغاءَ مَرْضاتی﴾; اگر کسانی که دست از بدی نسبت به اسلام و مسلمین برنمیداند دشمن خدا و شما هستند و در صدد ایضاء پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مومنیناند و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین مومنین را وادار به هجرت کردند نسبت به آنها تولّی نداشته باشید در پایان همین سوره ممتحنه فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ اْلآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ﴾” به گروهی که مغضوب علیهاند و مورد غضب ذات اقدس الهی هستند تولّی نداشته باشید و از آنها تبرّی داشته باشید.
در همین سورهٴ مبارکهٴ مائده طبق آیهای که بعد خواهد آمد; یعنی آیهٴ 81 همین سورهٴ مبارکهٴ مائده فرمود: ﴿وَلَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالنَّبِیِّ وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ وَلکِنَّ کَثیرًا مِنْهُمْ فاسِقُونَ﴾; اگر کسی واقعا به خدا و پیغمبر و وحی الهی مؤمن باشد هرگز کافران و دشمنان دین را به عنوان ولیّ اتخاذ نمیکند, لکن بسیاری از آنها فاسقند که بیگانگان را تولّی میکنند و آنها را به ولا میپذیرند. در شأن نزول این آیه مرحوم امین الاسلام نقل کرده است که دو نفر به حسب ظاهر اسلام آوردند و بعد منافق شدند و عدهای از این مسلمانها اینها را دوست خود قرار دادند و با اینها تولّی داشتند. قرآن در این زمینه نازل شد که مسلمانها کسانی که دین شما را استهزاء میکنند و به بازیچه گرفتند را تولّی نکنید و ولای آنها و محبت آنها را در دلتان راه ندهید, البته بر فرض تمامیت این شأن نزول هرگز مورد نزول و شأن نزول مخصص نیست و بر فرض هم که شأن نزول صحیح باشد و وارد شده باشد, آیه به اطلاق خود و عموم خود باقی است.
مورد تمسخر قرار دادن دین به وسیله مشرکین و منافقین
مطلب دیگر این است که استهزاء و مسخره کردن; هم از مشرکین نقل شده است و هم از منافقین نقل شده است و هم از اهل کتاب یهودیها و مسیحیها. دربارهٴ مشرکین آیات زیادی است که جلساتی تشکیل میدادند که دین و آورندهٴ دین را مسخره میکردند که ذات اقدس الهی در این زمینه در چند جای قرآن نهی کرد و فرمود که ﴿وَإِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾; اگر در جلسهای شرکت کردید دیدید عدهای دارند قرآن را و دین را مسخره میکنند و استهزا میکنند آنجا ننشینید. در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» فرمود: ﴿إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ﴾ عدهای بودند که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را استهزا میکردند.
سورهٴ «حجر» آیهٴ 95 این است: ﴿إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ﴾ که در مکه نازل شد; یک عده از مشرکین پیغمبر را مسخره میکردند و دین را به استهزا میگرفتند. در این که کفار دین را مسخره میکردند آیات زیادی است و این اختصاصی هم به عصر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نداشت, بلکه کافران هر عصری پیغمبر آن عصر را مسخره میکردند, چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 41 اینچنین است که ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِیءَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾; و اصل کلی را ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «یس» بیان فرمود در سورهٴ «یس» آیه 30 اینچنین است: ﴿یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾; نبوت عامه یک حکم عام دارد و یک سلسله دشمن مشترک دارد و این آیهٴ 30 سورهٴ مبارکهٴ «یس» که فرمود: ﴿یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ معلوم میشود که در تمام ادوار اینطور بوده است که عدّهای دین الهی را به استهزا میگرفتند.
در بعضی از آیات قرآن کریم است که اگر کافران عصر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بی دینی افتخار میکنند و سخنان کفرآمیز دارند, کسانی هم بودند که قبل از پیامبر اسلام با انبیای دیگر هم بد رفتاری میکردند, آنگاه در این زمینه فرمود: ﴿تَشابَهَتْ قُلوبهم﴾ دلهای اینها شبیه هم است که این ﴿تَشابَهتْ قُلوبهم﴾ نشانهٴ این است که اینها یک سنخ فکر میکنند که در اعصار گذشته با انبیای قبل بد رفتاری میکردند و در عصر حاضر با پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بد رفتاری میکردند و این ﴿تَشابَهتْ قُلوبهم﴾ ناظر به این است.
بنابراین مشرکین و کفار نسبت به دین استهزا داشتند چه اینکه آیه سورهٴ «حجر» دارد و این اختصاصی به پیغمبر اسلام نداشت چه اینکه از سورهٴ «انبیاء» و سورهٴ «یس» به خوبی برمیآید. منافقین هم استهزا داشتند چه اینکه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه چهارده اینچنین است: ﴿وَإِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَإِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾; منافقین وقتی مؤمنین را میدیدند میگفتند که ما ایمان آوردیم و تظاهر به ایمان میکردند و وقتی در خلوت با شیاطین خودشان و با گروههای خودشان جلسهای داشتند میگفتند که ما مؤمنین و مسلمانها را مسخره کردیم وگرنه ما با شماییم: ﴿إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ﴾. پس منافق دین را مسخره میکند, کافر و مشرک دین را مسخره میکند, یهودی و مسیحی عنود و متعصب هم اسلام را مسخره میکند, چه اینکه همین آیه ناظر به آن است ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفّارَ﴾.
بنابراین سه گروه دین را مسخره میکنند; هم مشرکین, هم منافقین و هم یهودیها و مسیحیها و بر اساس «الکفر ملة واحده» اینها ممکن است یک اختلاف درونی با یکدیگر داشته باشند; ولی نسبت به اسلام و قرآن و وحی الهی همه اتفاق دارند بر استهزا, آنگاه ذات اقدس الهی میفرماید با منافقین, با کفار, با یهودی و مسیحی که دین شما را به استهزا میگیرند تولّی نداشته باشید و اینجا جای تبرّی است
معیّن شدن اذان به وسیله وحی الهی
مطلب بعد آن است که در شأن نزول آیهٴ ﴿وَإِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وَلَعِبًا﴾ که گفته شد اگر شما برای نماز ندا دادید آنها منادات را مسخره میکنند, گفته شد که این ندا همان اذان است. دربارهٴ اذان عدهای بیان کردند که مثلاً بعضی از صحابه خوابی دیدند که در طلیعهٴ نماز باید این اذکار را گفت و پیغمبر هم آن را امضاء کرد که اصل اذان را که طلیعهٴ عبادت است به خوابِ بعضی از افراد مستند کردند, در حالی که اینچنین نیست. همانطوری که اصل نماز در معراج تعیین شد و به دست وحی الهی تعیین شد اذان هم به وسیلهٴ وحی الهی تعیین شد, حدود اذان و حدود اقامه و همهٴ خصوصیاتش به وسیلهٴ وحی مشخص شده است نه به وسیلهٴ خواب آنها ـ معاذالله ـ اصل نبوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هم نقل میکنند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن حالتی را که در کوه حرا به او دست داد وجود مبارک جبرئیل را دید و وحی الهی را دریافت کرد و شنید, مسئله ـ معاذالله ـ برای او حل نشد و آمده برای خدیجه گفته و خدیجه این جریان را به ورقة بن نوفل گفته و ورقة بن نوفل گفته ولی وقتی که با مبانی امامیه شما بررسی میکنید میبینید که همانطوری که در علوم حصولی بعضی از علوم اوّلی بالذات است و هیچ تردیدی در او نیست که فوق بدیهی است و بدیهی به اوّلی متّکی است, وحی هم اینچنین است.
اُولیٰ بالذات بودن وحی برای معصومین(علیه السلام)
وحی برای معصوم (سلام الله علیه) اوّلیِ بالذات است و اصلاً تردیدپذیر نیست. سرّ تردیدناپذیری وحی هم این است که معصوم (سلام الله علیه); پیغمبر یا امام وقتی وحی بر او نازل میشود; تنها بر پیغمبر وحی تشریعی و تسدیدی با هم و یا در موارد گوناگون جدای از هم و برای امام فقط وحی تأییدی و تسدیدی و امثال ذلک است نه وحی تشریعی, وحی وقتی بر معصوم (سلام الله علیه) نازل میشود این کشفی است اوّلیِ بالذات یعنی هیچ گونه احتمال خطایی در او داده نمیشود; مثل اینکه ما در علمِ اوّلیِمان که جمع نقیضین محال است و رفع نقیضین محال است و هیچ احتمال خلاف نمیدهیم, کشفی که برای معصوم (سلام الله علیه) پدید میآید هم اوّلی بالذات است و هرگز اختلاف خلاف نمیدهد تا اینکه به کسی مراجعه کند و راه حل را از آن مرجع دریافت کند; مثلاً اگر کسی به جایی رسیده است که در آنجا هیچ کتابی نبود و فقط قرآن کریم بود, در کتابخانهای که صدها کتاب است هیچ کدام از اینها غیر از قرآن نیست و هر چه هست قرآن است, چنین شخصی وقتی وارد چنین کتابخانهای شد هر چه ببیند یقین دارد که قرآن است, از دور یا نزدیک کتابی را ببیند یقین دارد که قرآن است, برای اینکه غیر از قرآن اینجا وجود ندارد.
شکّ در جایی است که دو چیز وجود داشته باشد: یکی الف و یکی باء آنگاه انسان از دور اگر چیزی را ببیند نمیداند که آیا این الف است یا باء. اگر در جایی جز الف چیزی وجود نداشته باشد شک هم اصلاً وجود ندارد جایی که حق محض است اینجا جا برای شک نیست, چه اینکه اگر جایی جز بازیچه و سرگرمی و باطل چیزی نبود آنجا هم شک وجود ندارد و هر چه هست باطل است شک مال جایی است که بعضی از امور حق باشد و بعضی از امور باطل, آنگاه شخص چیزی را بفهمد یا چیزی را ببیند و تردید دارید که آیا از قِسم حق است یا از قِسم باطل.
معصوم و انسان کامل وقتی به مقام مخلَص رسید آنجا اصلاً شیطنت راه ندارد و شیطان راه ندارد, وقتی شیطنت راه نداشت باطل اصلاً راه ندارد وقتی باطل راه نداشت در آن فضا هر چه هست حق محض است و وقتی در آن مرحله هر چه بود حق محض بود پس این معصومی که به آن مرحله باریافت هر چه میبیند یقین دارد که حق است و اصلاً شک نمیکند تا به غیر مراجعه کند.
اصل وحی¬یابی بر اساس قرآن
آنها عصمت را ولو به این سبک قائل نیستند اما در اصل وحی یابی برابر آیات قرآن ناچارند بگویند کسی که مخلَص است مصون از گزند وسوسه و شیطنت است, برای اینکه قرآن صریحاً بیان کرد و خود شیطان هم اعتراف کرد که من درباره مخلَصین هیچ دسترسی ندارم و خداوند فرمود که مخلَصین از دسترسی شیطنت شیطان بیروناند این را ناچارند بپذیرند.
ما وحی را گرچه نمییابیم ولی خصوصیات وحی را با علم حصولی کاملا میدانیم که وحی یعنی چه؟ یعنی قوانین کلی که وحی را تأمین و تعیین میکند با علم حصولی کاملا قابل درک است, چون بالاتر از وحی که مسئله ذات واجب تعالی باشد و توحید واجب تعالی با برهاان حصولی ثابت میشود, اگر کُنه مسئله ثابت نشد و انسان درک نکرد یک مطلب دیگری است, چون همه تردیدها از ناحیهٴ آن است که یک باطلی را میخواهد به صورت حق دربیاورد تا انسان بپذیرد یا حقی را به صورت باطل بیان کند تا انسان نپذیرد, این کار, کار شیطان است. این ﴿انَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ است.
هر جا مغالطه هست در اثر دخالت شیطان است چه اینکه هر جا گرایشهای بد است در اثر شیطنت است شیطان یا در افکار و اندیشه وسوسه میکند یا در گرایشها و جذبها وسوسه میکند
سه گروه بودن استهزاکنندگان دین
استهزا چون صفت فعل ذات اقدس الهی است مظهر او این کار را انجام میدهد و از فعل ذات اقدس الهی استهزا میشود. گفتند که در قیامت کافران رسوا میشوند یا اینکه خداوند آنها را به وضعی مبتلا میکند که مورد استهزاء جامعه قرار بگیرند, البته استهزا وصف فعل ذات اقدس الهی است. پس سه گروه دین را استهزا میکنند و یهودیها و مسیحیها هم که دین را استهزا میکنند در همین آیه 57 سورهٴ مبارکهٴ مائده حکمشان مشخص شد.
عدم ازدواج زن مسلمان با همسر کتابی
تولّی مثل اینکه داد و ستد تجاری [با آنها] رواست, عقد و زناشویی رواست; منتها از آن طرف گفتند که مسلمان میتواند همسر کتابی بگیرد; ولی زنِ مسلمان نمیتواند همسر کتابی بگیرد, برای اینکه تحت سلطهٴ او قرار میگیرد و از آن طرف ممکن است که زن غیر مسلمان به نکاح مرد مسلمان دربیاید و متنبّه بشود; ولی در هر صورت گرایشها نباید از مرز اسلام بگذرد و از طرفی هم به همین مناسبت آن روایات ناهیه را حمل بر تنزیه کردند که چون در اینها نهی دارد گفتند برای اینکه مبادا گرایشی پیدا بشود این کار را نکنید. به هر تقدیر تولّی کافر ممنوع است و تبرّی از او لازم است. آنهایی که دین الهی را مسخره میکنند و همواره در صدد توطئهٴ علیه اسلام و مسلمیناند انسان گاهی از اینها تبرّی میکند و هیچ هراسی هم نداشته باشد و ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ دلیل خوبی است, چون اگر آدم به عظمت اسلام پی ببرد میداند که به قدرت خدا تکیه میکند, حالا هر روز آنها یک مزاحمتی فراهم میکنند که یا امارات جزایر سهگانهٴ ایرانی را محور قرار میدهد یا خلیج فارس را خلیج عرب میدانند یا مانند آن. آن وقت راهپیمایی [بر علیه آنها] در حقیقت اعتراض به بد رفتاریهای آنهاست و تبرّی از آنها هم راه خوبی است برای تبرّی از اعداء دین الهی.
بیان به وجود آمدن اذان به وسیله وحی
در آیهٴ ﴿وَإِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وَلَعِبًا﴾ که بعضیها خیال کردند اذان به وسیلهٴ خواب بعضی از اصحاب پدید آمد, این سخن ناصواب است; اذان مثل خود نماز به وسیله وحی آمده است همه فصول آن و همه کلمات آن و آنهایی که نماز را را یا منادات نماز را مسخره میکنند قوم غیر عاقلاند آیه بعد یعنی آیه 59 یک شأن نزول جداگانهای دارد و آن این است که آنطوری که مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل کرد عدهای از اهل کتاب آمدند و به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند شما به چه چیزی معتقدید؟ عقاید و خلاصهٴ برنامههایتان را تبیین کنید حضرت فرمود من به آنچه که بر من نازل شده است ایمان دارم و آنچه را که بر انبیای گذشته نازل شده است ایمان دارم و نام مبارک انبیاء را برد, موسای کلیم, عیسای مسیح (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را برد. آن وقت این گروه از یهودیها اعتراض کردند و بر خاستند و این را ناشناس تلقّی کردند.
بیان واژه «نقمت»
آیه نازل شد: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَیْنا﴾ نِقمت و نَقِمَ یعنی اَنْکَرَهُ یعنی او را نشناخت و به رسمت نشناخت و نِقمت را هم که نِقمت میگویند برای این است که چیزی که برای انسان گوارا نیست و انسان آن را نمیشناسد و طبع انسان و سلامت انسان آن را به رسمیت نمیشناسد از این جهت آن را نقمت میگویند; مثل اینکه نعمت را نعمت میگویند برای این است که با نعمت و نرمی همراه است و نسبت به انسان گواراست. آن ناگوار را میگویند نقمت برای اینکه ناشناخته است و انسان او را به رسمیت نمیشناسد و حوادث گوارا را میگویند نعمت, چون از نعومت و نرمی است و سازگار با انسان است انتقام هم از همین قبیل است; یعنی کاری بر انسان تحمیل میکنند که برای انسان شناخته شده نیست. فرمود شما از ما انتقام نمیگیرید یا کار ناشناخته را بر ما تحمیل نمیکنید و رنجی را بر ما تحمیل نمیکنید مگر اینکه ما مؤمنیم و این ایمان ما سبب انتقام گیری شماست ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ﴾.
وقتی آنها برخواستند و اعتراض کردند و رفتند, این آیه نازل شد که فرمود: آنها از اینجا انتقام میگیرند که شما به آنچه حق است مؤمنید; هم به خدا ایمان دارید و هم به قرآن کریمی که برای شما نازل شده است ایمان دارید و هم به کتابهای آسمانی گذشته مؤمنید. بعد به آنها بفرما که ﴿أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ﴾.
ایمان واقعی مؤمنین منشاء انتقام¬گیری دشمنان دین
در آیات دیگر راجع به همین انتقام سخنی به میان آوردند که انتقام گیری در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 126 به این صورت تبیین شد: ﴿وَما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرًا وَتَوَفَّنا مُسْلِمینَ﴾; شما از ما انتقام نمیگیرد مگر به جرم ایمان ما; یعنی ما با ایمان نزد شما مجرم شدیم و دارید از ما انتقام میگیرید چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بروج» آیه هشت هم اینچنین است که در جریان اصحاب اخدود که از آنها انتقام گرفتند میفرماید: ﴿وَما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ﴾; چون اینها به الله مؤمناند دشمنان دین از اینها انتقام گرفتند.
مسئلهٴ استهزا مشترک بود بین مشرکین و یهودی و مسیحی و منافقین; نه تنها بین دشمنان قرآن, بلکه بین دشمنان از کتابهای و گذشته هم هست, برای اینکه در سورهٴ «یس» فرمود: ﴿یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾ و بر اساس ﴿تَشابَهَتْ قُلوبهم﴾ این استهزاست, دربارهٴ انتقام هم اینگونه است که در جریان اصحاب اُخدود فرمود که ﴿وَما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم ملاحظه فرمودید منشأ انتقام گیری دشمنان دین همان ایمان واقعی مؤمنین است و در آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ مائده هم فرمود که ﴿هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا﴾ الا اینکه ما به جمیع ما جاء به الوحی مؤمنیم; هم وحی گذشته و هم وحی حال وحی, که نمیتواند که باطل باشد.
معرفی شرّ و گمراهی از نظر قرآن
آنگاه آنها فکر میکردند که این دین حق نیست و خیال میکردند که خودشان حقاند چون اصولا یهودی فکر میکرد که تنها حق یهودیها هستند, چه اینکه مسیحیها هم همین ادعا را میکردند. آنگاه قرآن دربارهٴ یهودیهای عنود و متعصب و لجوج اینچنین میفرماید: ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ﴾; شمایی که مؤمنین را بر باطل میدانید و اینها را شرّ تلقی میکردید; آیا میخواهید من شما را با خبر بکنم و گزارش بدهم که شرّ چیست و گمراه کیست؟ کسی که خدا او را لعنت کرده است و بر او غضب روا داشته است و از آنها بوزینه و خوک ساخته است و مانند آن که آن باید بحث بشود که این چه نوع مَسخی است؟
در نوبت قبل کلمهٴ «ثواب» معنا شده است; بعضیها بر آناند که مثوبت مخصوص پاداش خیر است و عقوبت مخصوص کیفر تلخ و اگر ثواب و مثوبت بر کیفر تلخ اطلاق شده است تَحَکُّم است; نظیر اینکه دربارهٴ گزارش وضع جهنمیها به آنها میگویند: ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنها را به جهنم بشارت بدهید. همانطوری که استعمال کلمهٴ «بشارت» دربارهٴ جهنمیها به عنوان تحکّم است یا نوعی استهزاست یا نوعی توبیخ است; مثل اینکه کسی که در امتحان رد شده است و رفوزه شده است به او میگویند که تبریک میگوییم این تبریک گفتن در حقیقت یک سرزنش و توبیخی است دربارهٴ جهنمیها آنها را به جهنم با خبر کردن و گزارش جهنم دادن را میگویند تبشیر ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که این به عنوان تحکّم است و استهزاست و تحقیر است.
در اینجا هم از همین قبیل است که اگر دربارهٴ کیفر تلخ بداندیشان قرآن میفرماید مثوبت, اطلاق مثوبت نظیر اطلاق بشارت از باب تحکّم و استهزاست, لکن در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که این یک اصطلاح است و گرنه لغت آن را همراهی نمیکند حتی در مسئلهٴ تبشیر به جهنم.
تبشیر یعنی بشارت دادن گرچه در اصطلاح به یک امر خوشحال کنندهای گفته میشود; ولی اصولا تبشیر برای آن گزارشی است که اثرش در بَشره و چهره ظاهر بشود; خواه غمبار باشد خواه فرحناک, خواه گزارش خوب بدهد که انسان را مسرور کند و خطوطی که در اساریر وجه است یعنی در چهره است چین بخورد و انسان بخندد یا نه, عبوس بکند و پژمرده بشود و این اساریری و خطوط وجه در هم بشود در هر دو حال میگویند سرور و مسرّت منتها اصطلاحا آن تحوّلی که در چهره پیدا میشود بر اثر نشاط, آن را میگویند سرور وگرنه آن گزارشی که در اسااریر وجه و در خطوط صورت پدید میآید, آن را میگویند مسرّت. کلمهٴ اساریر در دعای عرفه سیدالشهداء(صلوات الله و سلامه علیه) هست.
اینکه ما بگوییم ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ مجاز است یا به عنوان تحکّم و استهزاست, سبب طلب میکند و دیگران و محققین گفتند که آنجا مجاز نیست و معنای لغوی خاص خود را دارد, برای اینکه تبشیر یعنی گزارشی که اثرش در بَشره پدید میآید; خواه مربوط به نشات و بهشت باشد و خواه مربوط به غم و جهنم باشد. اگر آن تحلیل و تحقیق تام باشد کلمهٴ مثوبت هم از همین قبیل است که در نوبت گذشته هم اشاره شد; انسان کاری که انجام میدهد هر کاری به منزلهٴ تار و پود یک پارچه است کار که تمام شد این پارچه تمام میشود آن وقت این پارچه را باید در بر بکند اگر زِبر است که خود بافت و اگر نرم است که خود بافت. این مثوبتی که نصیب مؤمنین میشود همان پارچهٴ حریر و استبرقی است که نرم است و مثوبتی که نصیب کافران میشود همان پارچه خشن و پرتیغی است که زِبر است: ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ﴾.
بیان واژه «شرّ» در آیه
مطلب دیگر در آیهٴ 60 سورهٴ «مائده» آن است که کلمهٴ شرّ با کلمهٴ «من» که به کار رفت ﴿بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ﴾ یا کلمهٴ شرّی که در پایان همین آیه آمده است که فرمود: ﴿أُولئِکَ شَرُّ مَکانًا﴾ یا کلمهٴ «اضلّ» که در پایان همین آیه آمده است: ﴿وَأَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ﴾, اینها گرچه به حسب ابتدای نظر صیغهٴ تفضیلاند; اما با قرینهٴ مقام اینجا به معنای افعل تعیین است. اینکه فرمود: ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِکَ﴾ معنایش این نیست که مؤمنین به خدا و وحی و کتب آسمانی گذشته بد هستند ولی بدتر از اینها یهودیها هستند که این شرّ بشود افعل تفضیل یا اینها در ضلالتاند ولی یهودیها یا مسیحیها یا مثلاً کافران بشوند اضلّاند که این بشود افعل تفضیل [اینچنین نیست, بلکه] کلمهٴ «شرّ» در این آیه و کلمهٴ «اضلّ» در این آیه افعل تعیین است نه افعل تفضیل, برای اینکه اگر اینها بر صراط مستقیماند خیر هستند و در هدایت هستند نه اینکه شرّ آنها بیشتر از اینهاست یا ضلالت آنها بیشتر از ضلالت اینهاست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است