- 1113
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 6 و 7 سوره مائده _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 و 7 سوره مائده _ بخش اول"
- تبیین نظر امام باقر(ع) دربارهٴ شستن صورت
- تبیین فلسفه تیمم بدل از وضو
- طهارت خبیثه و حدیثه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی المَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الکَعْبَیْنِ وَإِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِن کُنتُم مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِنْ حَرَجٍ وَلکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾
خلاصهٴ مباحث گذشته
فروعی که مربوط به آیهٴ شش و هفت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است و بیان شد مقداری از آنها مانده است. آیهٴ ششم ملاحظه فرمودید که در چهار بخش و چهار فصل بحث میکرد: در بخش اوّل راجع به وضو بود، بخش دوم راجع به غُسل بود، بخش سوم راجع به تیمّم بدل از وضو و غُسل بود و بخش چهارم درباره حکمت جعل وضو و تیمّم، بلکه سایر احکام بود. دربارهٴ وضو امر به شستن و مسح کردن کرد و فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا﴾ و ﴿وَ امْسَحُوا﴾؛ ولی درباره جنابت فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾، حالا منظور از این تطهیر یا آن حالت نفسانی است که بعد از غُسل پدید میآید یا منظور خود اغتسال است، چه اینکه در آیهٴ ٤٣ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش قبلاً گذشت آنجا امر به اغتسال فرمود.
در آیه 43 سورهٴ «نساء» اینچنین فرمود: ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاریٰ حَتّیٰ تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّیٰ تَغْتَسِلُوا﴾؛ آیا منظور از این ﴿فَاطَّهَّرُوا﴾ همان اغتسال است که خود اغتسال طهارت است یا منظور آن حالت معنوی است که به وسیله اغتسال پدید میآید؟ در هر صورت یک طهارت معنوی را به همراه دارد.
تبیین فلسفهٴ تیمّم بدل از وضو
مطلب بعدی آن است که گرچه از فصل اوّل چنین برمیآید که مطلقا هر نمازی مشروط به وضو است چه انسان قبلاً وضو گرفته باشد و چه نگرفته باشد، لکن از فصل سوم که حکم بدل را مشخص میکند حکم مُبدَل هم روشن میشود؛ بیان ذلک این است که ظاهر فصل اوّل این است که هر نمازی مشروط به وضو است خواه انسان قبلاً وضو گرفته باشد یا نه، چون فرمود: ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ که مطلق است چه اینکه قبلاً انسان وضو گرفته باشد و چه نگرفته باشد؛ ولی در فصل سوم که حکم بدل را ذکر میکند میفرماید اگر شما خواستید نماز بخوانید و آب نداشتید تیمّم بکنید یا اگر برای نماز برخاستید و احتیاجی به طهارت داشتید تیمّم بکنید.
در فصل سوم اینچنین فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا﴾ که این ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ﴾ عطف است بر همان فصل اوّل؛ یعنی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ مَرْضى فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا» که این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا﴾ برای هر چهار رکن است؛ یعنی ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ﴾ (یک)، ﴿أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ (دو)، ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ (سه)، ﴿اوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ (چهار) که هر کدام از این امور چهارگانه معیارش ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ است و این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا﴾ جواب نیست، بلکه جزایش آن ﴿فَتَیمَّمُوا﴾ است.
بنابراین هر کدام از این امور چهارگانه نصابش ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ است، بنابراین عبارت اینچنین خواهد شد «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «أَوْ کنتم عَلی سَفَرٍ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، ﴿اوْ لامَسْتُمُ النِّساء فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا﴾ که این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ یک معیار کلی است روی این عناوین چهارگانه. آنگاه چون این عطف بر همان فصل اوّل است، عبارت اینچنین خواهد شد که «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ مَرْضیٰ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا» و این ﴿أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ مثل ﴿إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ﴾ عطف است بر آن ﴿فَاغْسِلُوا﴾؛ یعنی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا».
بنابراین سومی؛ یعنی ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ هم همین است «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ و کان َ أَحَدٌ منکم جاءَ مِنَ الْغائِطِ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا» که ناگزیر این ﴿أَوْ﴾ در ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُم﴾ معنای خودش را دارد نه اینکه به معنی واو باشد، چون همهن اینها عطف است بر آن ﴿فَاغْسِلُوا﴾؛ یعنی ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ﴾ این اصل است و این ﴿فَاغْسِلُوا﴾ معطوف الیه است و این ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ﴾ عطف است بر ﴿فَاغْسِلُوا﴾ یعنی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ و کنتم مرضی فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «یاَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ و کنتم علی سفر فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ و جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ و لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا».
در این فصل سوم شرطِ لزوم تیمّم آن است که انسان بدون طهارت باشد، پس صرف قیام برای نماز، واجب نمیکند که انسان تیمّم یا وضو بگیرد، بلکه اگر خواست نماز بخواند و متطهّر نبود باید طهارت تحصیل کند. پس اینکه در روایات هم آمده که با طهارت قبلی میتوان نماز بعدی را خواند مخالف آیه نیست و از حکم بدل حکم مبدل هم روشن میشود؛ اگر در تیمّم اینچنین است در وضو هم اینچنین است و اگر تیمّم گرفتن مشروط به این است که انسان تازه محدِث شده باشد وضو گرفتن هم اینچنین است و لزوم وضو گرفتن هم مشروط به این است که تازه محدِث شده باشد. پس اگر قبلاً متطهّر بود تحصیل وضوی بعدی لازم نیست، البته تجدید وضو مستحب است و حکم خاص خود را دارد.
مطلب بعدی آن است که چه در آیهٴ ٤٣ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و چه در این آیهٴ ششم سورهٴ «مائده» که محل بحث است تعبیر را سراسر با ادب ذکر میکند؛ در آنجا که فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ مستقیماً خطاب کرد و فرمود اگر بیمار بودید یا مسافر؛ ولی درباره قضای حاجت نفرمود «جئتم من الغائط» که این موافق با ادب نبود، آن ادب والایی که قرآن براساس آن ادب نازل شده است، نفرمود «جئتم من الغائط» (این یک)، حتی نفرمود «جاء احدکم من الغائط» که این را هم نفرمود، بلکه فرمود: ﴿جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ که کاملاً بیفتد در غیبت و ابهام که چنین خطابی نباشد. درباره ﴿لاَمَسْتُمُ﴾ خطاب هست اما خیلی کنایه است، ﴿لاَمَسْتُمُ﴾ چه کار به نکاح دارد؟ بعضیها که آن لطافت قرآنی را رعایت نکرده بودند و به عمقش نرسیدند فتوا دادند که صرف لمس نسا ناقض وضو است یا موجب غُسل است ، غافل از اینکه قرآن براساس ادب نازل شده است.
بنابراین آنجا که محل منفورٌ اسم برده میشود به کنایه یاد میکند و آنجا که به تصریح اسناد میدهد فعل را فعل ادیبانه ذکر میکند، لمس غیر از وقاع و نکاح است. بنابراین چه در آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» و چه در آیهٴ شش سورهٴ «مائده» که محل بحث است در هر دو جا فرمود: ﴿لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ و درباره طهارت اصغر فرمود: ﴿او جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾؛ نه «جئتم» فرمود و نه «جاء احدکم» فرمود، فرمود: ﴿جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾.
واژهٴ «غائط» در اصطلاح فقهی و فرهنگی قرآن
کلمهٴ غائط هم که ملاحظه فرمودید به معنای مدفوع نیست و این را در کتابهای فقهی هم ملاحظه فرمودید که آن جای پستی است که برای قضای حاجت میروند که هم پوشیده باشد و هم در معرض باد قرار نگیرد، آن مکان منخفض و گود را عرب میگوید غائط و چون اینها برای قضای حاجت به چنین مکانی میرفتند از این جهت گفته شد؛ یعنی کسی از شما از غائط یعنی از آن مکان منخفض و پست بیرون آمده، چه اینکه عذره هم به این معناست، عذره که به معنی مدفوع نیست، عذره آن «عتبةالباب» را میگویند و الآن هم در بعضی از منطقهها از دستشویی به عنوان پا خانه یاد میکنند و به جای استعمال کلمه توالت میگویند پاخانه و پاخانه یعنی جایی که دم در نصب میسازند یا آنچه از کنیف درآوردند آنجا میریزند و عذره یعنی «عتبة الباب». چون برای قضای حاجت در همان پاخانه جایی میساختند و انجام میگرفت از این جهت گفتند عذره وگرنه عذره به معنی مدفوع نیست؛ یعنی دم در. آنجا که این تعبیرات است حدودِ ادب خیلی محفوظ است، البته وقتی اگر لفظی همین طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید دربارهن معانیِ کنایی مکرّر ذکر بشود کم کم معنای صریح را پیدا میکند، لذا این لفظ مهجور میشود و یک لفظی دیگر به جای آن مینشیند.
بنابراین از این حکمی که در فصل سوم بیان شد و مربوط به تیمّم بدل از وضو و تیمّم بدل از غُسل است، حکمِ خود غُسل و وضو هم مشخص میشود؛ یعنی در غُسل که مشخص شد که فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا﴾ و از این ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا﴾ هم بر میآید که یعنی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا»، پس به کمک فصل دوم و به کمک فصل سوم میشود از اطلاق فصل اوّل کاست و چنین فهمید که «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ و لم تکونوا متطهرین فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیدِیکُمْ»، برای اینکه در فصل دوم فرمود: ﴿و إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا﴾؛ یعنی «إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا» و در فصل سوم فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا﴾؛ یعنی ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ﴾ و این حالات را داشتید و آب نداشتید طهارت تحصیل کنید. فصل اوّل هم معلوم میشود که اینچنین نیست که برای هر نمازی وضو واجب باشد، برای هر نمازی در صورتی که انسان متطهّر نباشد و وضو نگرفته باشد و با وضوی قبلی نتواند نماز بخواند وضوی بعدی لازم است.
قبل از اینکه به فصل چهار برسیم به بعضی از روایات باب وضو تبرکاً اشاره میشود و بعد هم نحوهٴ استنباط ائمه (علیهم السّلام) از آیه مشخص بشود و هم نحوه جرأتی که اصحاب داشتند مشخص بشود. در کتاب شریف وسایل، کتاب طهارت، باب هفدهم حدّ وجه را ذکر میکند؛ اینکه در آیه فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ وجه را تحدید نکرد تا کجا و ظاهرش تمام صورت است، لذا در باب هفدهم از ابواب کیفیت وضو روایتی از زرارةبناعین است که به امام باقر (سلام الله علیه) عرض میکند که آن حدّ وجهی که باید در وضو شسته بشود و خداوند دستور داد چیست؟ فرمود: «ما دارَت علیه الوُسْطیٰ والإبهام»؛ یعنی آن مقداری که این انگشت وسطی با انگشت ابهام آن را در بر میگیرد، گرچه بعضی از روایات سبّابه را دارد ولی این روایات معیار است؛ یعنی از نظر عرض، آن مقداری که بین انگشت ابهام و انگشت وسطا و انگشت بزرگ [است] و از نظر طول هم از محل روییدن مو تا چانه است که این را در همین روایت هم فرمود: «مِن قصاص شَعْر الرأس الی الذَّقن و ما جرت علیه الاصبَعان مُستدیراً فهو مِن الوجه و ما سوی ذلک فلیس مِن الوجهِ فقال له الصُّدْغُ من الوجه فقال لا» ؛ گوش و صدغ جزء وجه نیست. روایت بعدی هم همین را تأیید میکند که دیگر آنها را نخوانیم.
در باب هجدهم دارد که گوشها نه جزء صورتاند که شستن آنها لازم باشد و نه جزء سرند که مسح آنها لازم باشد . در روایت [باب] بیست که قبلاً اشاره شد فرمود: «لا بَأس بمسح القَدَمین مُقبلاًو مُدبراً» ؛
فرق بین «مسح» و «غسل ید» در روایات
مسح چه از پایین به بالا و چه از بالا به پایین جایز است، برخلاف مسئله غَسلِ دست است که حتماً باید از بالا به پایین باشد. روایات باب ٢٣ را ملاحظه میفرمایید که روایت باب ٢٣ اوّلین روایتش این است که مرحوم صدوق با سند خودش از زراره (رضوان الله علیه) نقل میکند که زراره میگوید: «قلت لابی جعفر(علیهم السّلام )»؛ به امام باقر (سلام الله علیه) عرض کرد «الا تُخْبرنی مِنْ این علمتَ و قلت اَنَّ المسح ببعض الرأس و بعض الرِّجلین»؛ زراره به امام باقر (سلام الله علیه) عرض کرد که به من خبر بدهید شما از کجا میدانید و از کجا میگویید که بعضی از سر را باید مسح کشید و بعضی از پاها را باید مسح کشید نه همه سر را یا نه همه پا را؟
«فَضَحِکَ»؛ امام باقر (سلام الله علیه) خندید، حالا چه طور شد که زراره این سؤال را کرد و در چه حالتی بود که این سؤال را کرد یا هنوز برایش روشن نشد که اینها نیازی ندارند! ولی به هر تقدیر از اینکه چنین فضای بازی را در اختیار زراره گذاشت قابل توجه است که زراره به ولیّ الله اعظم و معصوم عرض میکند که شما از کجا میگویید و شما از کجا بلدید و از کجا یاد گرفتید که مثلاً مسح باید به بعض سر باشد نه همه سر؟ وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) طبق نقل خندید «فقال یا زراره قاله رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نزل به الکتاب من الله عزوجل»؛ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینچنین فرمود و قرآن کریم هم اینچنین نازل کرد. اینکه فرمود: «قاله رسول الله» نقل است و ناقل معصوم است و حرف او حجت است که این میشود سنت و وقتی که زراره از امام باقر چیزی بشنود دیگر نمیگوید که این حدیث مرسل است، بلکه میگوید شما که نقل فرمودید این هم حجت است.
این جملهٴ اوّل که امام باقر (سلام الله علیه) از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند، این میشود نقل؛ اما از نظر تفسیری فرمود: «و نزل به الکتاب من الله عزوجل»؛ قرآن هم همین را می گوید، برای اینکه «لأنّ الله عز و جل قال ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾»؛
تبیین نظر امام باقر(علیه السلام) دربارهٴ شستن صورت
امام باقر (سلام الله علیه) به زراره (رضوان الله علیه) میفرماید که دربارهٴ شستن صورت خدا فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ و دیگر حرف جر مانند «باء» و مانند آن نیاورد و نفرمود «فاغسلوا بوجوهکم»، فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾. «فعرفنا انّ الوجه کله ینبغی اَنْ یغسل»؛ ما فهمیدیم که همهٴ صورت را باید شست، برای اینکه فرمود وجه را بشوریید و صورت را بشوریید.
«ثم قال ﴿وَ أَیدِیکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ﴾ فَوَصَل الیَدَین الی الِمرْفَقَیْنِ» که این نشان میدهد که غایت غایت مغسول است نه غایت غَسل. فرمود دربارهٴ وجه حدّی ذکر نکرد و نفرمود تا بینی یا تا لب یا تا فلان قسمت، بلکه فرمود صورت که معلوم میشود کل صورت را باید شست؛ ولی درباره دست فرمود تا آرنج دستتان را بشویید «فَوَصَل الیدین الی المرفقین بالوَجه» که وجه مطلق است؛ اما «الیدین الی المرفقین» یعنی تا آرنج دست را به صورت ملحق کرد «فعرفنا انه ینبغی لهما ان یغسلا الی المرفقین»؛ فهمیدیم که تا آرنج دستها باید شسته شود که این «ینبغی» به معنای یجب است نه اینکه «ینبغی» یعنی شایسته.
«ثمَّ فَصَل بین الکلام»؛ امام باقر (سلام الله علیه) به زراره فرمود که زراره! حکم غَسل که تمام شد آنگاه فاصله انداخت و مسح را از غَسل جدا کرد و پا و سر را از دست و صورت جدا کرد «فصل بین الکلام فقال ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾» که عنوان مسح را آورد که معلوم میشود که سر را باید مسح کشید نه غَسل و شستن. ما از اینکه فرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾ دو نکته را میفهمیم: یکی اینکه سر جای مسح است نه جای غَسل (یکی)، دوم اینکه همهٴ سر را لازم نیست مسح بکشیم، برای اینکه کلمه «باء» را در سر آورد ولی در صورت نیاورد «فعرفنا حین قال ﴿بِرُؤُوسِکُمْ﴾ انّ المسح ببعض الرأس لمکان الباء» که این همان است که میگویند «باء» برای تبعیض است. چون تفصیل قاطعِ شرکت است و بین سر و صورت فرق گذاشت و بین سر و دست فرق گذاشت، میفهمیم که حکم صورت و دست شستن است و حکم سر مسح کشیدن است آن هم نه همه سر بلکه «ببعض الرأس لمکان الباء».
«ثمَّ وَصَل الرِّجلین بالرأس»؛ بعد ما دیدیم که این پاها را به سر عطف کرد نه به صورت، معلوم میشود که پاها را هم باید مسح کشید «ثم وصل الرِّجلین بالرأس کما وصل الیدین بالوجه» که در بحث شستن، دستها را بر صورت عطف کرد و در مسح، پاها را بر سر عطف کرد، میفهمیم که دست و صورت را باید شست و سر و پا را باید مسح کشید «فقال ﴿وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَینِ﴾ فعرفنا حین وَصَلّهما بالرأس أنَّ المسح علی بعضهما»؛ ما همانطوری که حکم سر را فهمیدیم که دو چیز است: یکی مسح است و یکی تمام نیست و بعض سر کافی است، دربارهٴ پا هم همین دو نکته را میفهمیم: یکی اینکه حکم پا مسح است نه شستن و دوم اینکه بعضی از پا را مسح بکشند کافی است، برای اینکه محدود کرده است. «ثمّ فسّر ذلک رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) للناس»؛ بعد همین معنا را با همهٴ این قیود فقهی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عملاً و علماً برای مردم بیان کرده «فَضَیَّعُوهُ» ؛ اینها ضایعش کردند. از آن طرف برای تبرک نمیگذاشتند آب وضوی حضرت به زمین بریزد؛ اما از آن طرف به این فکر نبودند که حالا حضرت چطور دارد وضو میگیرد یا او را حفظ نکردند، اینکه میگویند «نومُ العالم افضلُ من عبادد العابد الجاهل» همین است. حالا یا او را خوب بررسی نکردند یا او را حفظ نکردند و نگهداری نکردند؛ ولی این را که به عنوان تبرک باید بگیرند فشار میآوردند که هیچ قطره آبی به زمین نریزد، حالا که این همه جمعیت فشار میآوردند که آبها به زمین نریزد در هر صورت وضوی حضرت را دیده بودند، لذا فرمود: «فَضَیَّعُوه»؛ مردم این را تضییع کردند؛ یعنی این حکم را حضرت بیان فرمود: در باب مسح پا ظاهرش این است که ﴿وَ أَرْجُلَکُمْ﴾ است که ظاهرش مباشرت است، پس اگر کفش و حُف و نعل یا چیزی روی پای آدم باشد نمیشود روی آن مسح کشید.
تبیین نظر امام رضا(علیه السلام) دربارهٴ مسح پا
روایت دومِ همین باب 23 این است که جعفربنسلیمان میگوید که «سألت ابا الحسن موسی (علیهم السّلام) قلت جعلت فداک یکون خفّ الرجل مخرقاً فیدخل یده فیمسح ظهر قَدَمِه أیُجْزِیه ذلک قال نعم» ؛ از حضرت سؤال کردم که کفش کسی پاره است و کفش را از پا در نمیآورد؛ اما انگشتش را میگذارد لای آن جایی که پاره است و روی پا مسح میکشد، درست است یا نه؟ فرمود آری! لازم نیست که کفش را آدم از پا در بیاورد؛ اگر کفش پاره باشد و انگشت بتواند به پا برسد مسح کافی است؛ ولی اگر کفش پاره نباشد و انگشتی که میخواهد با آن انگشت مسح بشود به پا نرسد آنگاه باید کفش را از پا در آورد. روایاتی مخالف این مسئله است که آن محمول بر تقیه است.
در باب مسح هم چون مقدارش مشخص نشد بر خلاف شستنِ صورت، چون باید کل صورت شسته بشود که فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾، دربارهٴ دست هم تا آرنجش باید شسته شود، چون فرمود: ﴿إِلَیٰ الْمَرافِقِ﴾ و درباره پا هم چون مشخص فرمود: ﴿إِلَیٰ الْکَعْبَینِ﴾؛ ولی درباره مسح سر فرمود: ﴿بِرُؤُسِکُمْ﴾، لذا یک مقدار مسح ولو کم هم که باشد کافی است.
در باب ٢٤ دارد که «حماد بن عیسی عن بعض اصحابه عن احدهما (علیه السّلام) فی الرجل یتوضأ و علیه العِمَامَة قال یرفع العمامة بِقَدْرِ ما یُدْخِلُ اِصْبَعَه فَیَمْسَحُ علیٰ مُقَدَّمِ رَأسه» ؛ به مقداری که انگشتش را وارد کند و لازم نیست که کل سر را، بلکه گوشهای از عمامه را بردارد که انگشتش را وارد کند و به مقدار اصبع مسح بکشد کافی است و همین که مسمای مسح صدق کرد کافی است، البته افضل قسم دیگر است و مسمای مسح کافی است در مسئلهٴ مسح سر و فتوا هم همین است؛ ولی درباره مسح رجل و پا مشخص شد که باید ﴿إِلَی الکَعْبَیْنِ﴾ باشد؛ ولی در خصوص مسح سر مسمای مسح کافی است چه عرضی باشد و چه طولی ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾؛ منتها مقدمِ سر باید باشد که در روایات مشخص کردند که روی هر کدام از اینها ﴿إِلَیٰ الْکَعْبَینِ﴾ مسح بشود کافی است و این ﴿إِلَیٰ الْکَعْبَینِ﴾ طولش را مشخص کرده و روایات هم بیان کرده که به مقدار یک انگشت هم کافی است ، البته سه انگشت افضل است، استیعاب افضل است و مانند آن.
فصل چهارمِ این آیهٴ شش محل بحث در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که فرمود: ﴿ما یریدُ اللّهُ لِیجْعَلَ عَلَیکُمْ مِنْ حَرَجٍ﴾ که مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم است. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم فرمود که خداوند نمیخواهد برشما حرجی وارد بکند در هیچ حکمی که البته نفی حرج اقوای از ضرر است. در آیهٴ ٧٨ سوره ٴ«حج» که آیه پایانی است فرمود: ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ که نکره در سیاق نفی است، فرمود در سراسر دین هیچ حکم حرجی نیست، اینجا هم همینطور است که ﴿ما یریدُ اللّهُ لِیجْعَلَ عَلَیکُمْ مِنْ حَرَجٍ﴾، پس اینچنین نیست که اگر آب نداشتید یا مسافر بودید یا بیمار بودید حتماً باید وضو بگیرید ولو به زحمت بیفتید نه، تیمّم کافی است. ﴿وَ لکِنْ یریدُ لِیطَهِّرَکُمْ﴾ که این قبلاً اشاره شد که منظور طهارت معنوی است نه طهارت ظاهری.
طهارت خبیثه و حدیثه
یک وقت است که طهارت خبثیه است؛ مثل اینکه بعضی از آلودگیها را با خاک مالی کردن تطهیر میکنند، حالا چه اثری در خاک است که آن آلودگی برطرف میشود، شارع مقدس میداند. این طهارت خبثیه و طهارت از خبث است و اما در طهارت حَدَثیه، عمده همان فروتنی و خضوع و انقیاد در پیشگاه ذات اقدس الهی است وگرنه ملاحظه فرمودید انسانی که احتیاج به آب دارد ولی آب در دسترس ندارد لکن گلاب دارد و خیلی معطر است، با گلاب نمیتواند وضو بگیرد، پس معلوم میشود که طهارت ظاهری نیست. آن خاک مال کردن سر و صورت همان انقیاد میآورد و آن است که انسان را بندهٴ خدا میکند ﴿وَ لکِنْ یریدُ لِیطَهِّرَکُمْ﴾.
این ﴿یریدُ لِیطَهِّرَکُمْ﴾ نشان میدهد که ذات مقدس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مأمور شد ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الکِتَابَ وَالحِکْمَةَ﴾ ؛ راههای تزکیه چیست؟ تیمّم کردن یکی از بهترین راههای تزکیه است، سجده و گذاشتن پیشانی روی خاک از بهترین راههای تزکیه است، برای اینکه انسانی که پیشانی به خاک میمالد و چهرهاش را خاک آلود میکند، این دیگر انسان متواضع و خاکسار است و وقتی متواضع و خاکسار شد آن «رأس کل خطیئه» از او رخت بر میبندد انشاء الله، لذا فرمود: ﴿وَ لکِنْ یریدُ لِیطَهِّرَکُمْ﴾. این در باب طهارات بود و جامعش هم این است که ﴿وَ لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکُمْ﴾؛ نعمت ذات اقدس الهی نعمتهای ظاهری است که مشخص است؛ اما عمده نعمت باطنی است که در همان آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در همین سوره بخشش گذشت که فرمود:
شکرگزاری از نعمتهای الهی
﴿الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی﴾ که نعمت را گفتند عندالاطلاق نعمت ولایت است و اگر مقید بود نعمتهای خاص است و هر حکمی از احکام الهی نعمت الهی است و هر مسئلهای را که آدم یاد میگیرد و هر حکم تفسیری را یاد میگیرد یا هر حکم حدیثی را که یاد میگیرد و هر مطلبی از مطالب و علوم قرآن و اهل بیت (علیهم السّلام) را که یاد میگیرد نعمت خداست و باید بگوید ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ ، ﴿وَ لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ که اینها احکام الهی نعم الهی و است تا شما شاکر باشید.
این ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ به این معنا نیست که شاید شما شاکر باشید، البته زمینه این است، برای اینکه گاهی انسان شاکر است و گاهی شاکر نیست؛ ولی زمینه این است که انسان شکر بکند وگرنه شکر بر ما واجب است و شکر این نعمت؛ یعنی یادگیری و نشر و عمل واجب است.
فرمود: ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ﴾؛ این نعمت الهی را متذکّر باشید و این تعهّد الهی که شما گفتید ما بندهٴ خداییم و گفتید: ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ که ما دستورات تو را شنیدیم و اطاعت میکنیم، به این میثاق الهی و تعهّد الهی پایبند باشید که اوّلین آیهٴ همین سورهٴ «مائده» این بود که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾؛ از خدا بپرهیزید برای اینکه آن ذاتالصدور را خدا میداند و آن وقت این کارهای بیّن را نمیداند؟ ذاتالصدور عبارت است.
تبیین معنای ذات الصدور
از آن خاطرات مرموزی که در سینهها مستور است و آن خاطرات را میگویند ذاتالصدور، ذو الصدر است و نه تنها خدا قلب را میداند آن چیزهایی که در قلب مخفی است آنها را هم میداند که آنها را میگویند ذات الصدور، ذوالصدرند
اگر خاطرات و خوایا و خفایایی که در دلاند را میدانند، یقیناً دل را میداند و یقیناً بدن را هم با آنچه که علن است میداند؛ اگر به ذاتالصدور عالم است یقیناً به صدور عالم است و یقیناً به جوارح عالم است؛ مثلاً اگر کسی به چیزی که در درون ساک است عالم است یقیناً به خود ساک هم علم دارد و اگر به ساک علم داشت به کسی که ساک در دست اوست هم علم دارد، چون اینها علن است. وقتی خدا به ذاتالصدور علیم بود؛ یعنی به آن خاطرات، علوم، صفات و ملکاتی که در سینهاند، آنها ذاتالصدرند که اگر به آنها عالم باشد که یقیناً به علن هم عالم است.
برای اینکه این بحث را به پایان برسانیم تبرکاً این روایات کتاب شریف نور الثقلین را در این بحث ملاحظه بفرمایید که آنها اسرار طهارت را ذکر میکنند که چطور انسان دست و پا و اینها را میشوید؟ بحثهایی است مربوط به اسرار وضو که سؤال کردند که چرا ما صورت را بشوییم؟ پاها را مسح بکشیم؟ در بعضی از آنها این جواب آمد که آدم (سلام الله علیه) که اوّلین بار در آن نشئه خطایی و غفلتی مرتکب شد، این خیالی در سر پیدا شد و با پای خودش قدمهایی برداشت و راه تطهیر سر و پا همین وضو است که حالا آن روایات را در جلد اوّل، صفحه ٥٩٧ میخوانید.
اشاره به برخی اسرار وضو از منظر معصومین(علیهم السلام)
عمده مطالعه بحثهای روایی است که در اسرار وضو آمده و انسان وقتی اسرار وضو را بداند با آن سرّ وضو میگیرد. از معصومین (علیهم السّلام) رسیده است که آیا میدانید وقتی انسان وضو میگیرد و دست میشوید یعنی چه؟ صورت میشوید یعنی چه؟ یعنی خدایا! هر گناهی که با صورت من کردند یا من با صورت خودم انجام دادم، این صورتم را دارم تطهیر میکنم که با صورت پاک روبهروی تو بایستم؛ معنای شستن دست این است که خدایا! هر گناهی که با دستم کردم یا امضای بدی کردم یا چیزی را نباید میگرفتم گرفتم یا چیزی را نباید میدادم دادم، با دست آلوده نمیخواهم به طرف تو دست دراز کنم و دارم دستهایم را تطهیر میکنم؛ مسح سر معنایش این است که خدایا! هر خیال باطل، فکر باطل و اندیشه ناروا که در سر پروراندم، حالا دارم سرم را تطهیر میکنم که با سر پاک به حضور تو بیایم؛ معنای مسح پا این است که خدایا! جایی که نباید میرفتم، رفتم، با پای آلوده الآن نمیخواهم به خدمت شما بیایم و و دارم پاهایم را تطهیر میکنم که با پای پاک به حضور شما بیایم. این را در روایات به ما آموختند و متأسّفانه اینها مهجور است و ما الآن اصرار میکنیم که یاد بگیریم تا کجا را بشوییم؛ اما چرا بشوییم و حکمت این کار چیست؟ آنها مغفول است. آن روایاتی که در اسرار وضو و طهارت آمده است آنها هم انشاء الله مورد توجه قرار بگیرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تبیین نظر امام باقر(ع) دربارهٴ شستن صورت
- تبیین فلسفه تیمم بدل از وضو
- طهارت خبیثه و حدیثه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی المَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الکَعْبَیْنِ وَإِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِن کُنتُم مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِنْ حَرَجٍ وَلکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾
خلاصهٴ مباحث گذشته
فروعی که مربوط به آیهٴ شش و هفت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است و بیان شد مقداری از آنها مانده است. آیهٴ ششم ملاحظه فرمودید که در چهار بخش و چهار فصل بحث میکرد: در بخش اوّل راجع به وضو بود، بخش دوم راجع به غُسل بود، بخش سوم راجع به تیمّم بدل از وضو و غُسل بود و بخش چهارم درباره حکمت جعل وضو و تیمّم، بلکه سایر احکام بود. دربارهٴ وضو امر به شستن و مسح کردن کرد و فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا﴾ و ﴿وَ امْسَحُوا﴾؛ ولی درباره جنابت فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾، حالا منظور از این تطهیر یا آن حالت نفسانی است که بعد از غُسل پدید میآید یا منظور خود اغتسال است، چه اینکه در آیهٴ ٤٣ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که بحثش قبلاً گذشت آنجا امر به اغتسال فرمود.
در آیه 43 سورهٴ «نساء» اینچنین فرمود: ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاریٰ حَتّیٰ تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ حَتَّیٰ تَغْتَسِلُوا﴾؛ آیا منظور از این ﴿فَاطَّهَّرُوا﴾ همان اغتسال است که خود اغتسال طهارت است یا منظور آن حالت معنوی است که به وسیله اغتسال پدید میآید؟ در هر صورت یک طهارت معنوی را به همراه دارد.
تبیین فلسفهٴ تیمّم بدل از وضو
مطلب بعدی آن است که گرچه از فصل اوّل چنین برمیآید که مطلقا هر نمازی مشروط به وضو است چه انسان قبلاً وضو گرفته باشد و چه نگرفته باشد، لکن از فصل سوم که حکم بدل را مشخص میکند حکم مُبدَل هم روشن میشود؛ بیان ذلک این است که ظاهر فصل اوّل این است که هر نمازی مشروط به وضو است خواه انسان قبلاً وضو گرفته باشد یا نه، چون فرمود: ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ که مطلق است چه اینکه قبلاً انسان وضو گرفته باشد و چه نگرفته باشد؛ ولی در فصل سوم که حکم بدل را ذکر میکند میفرماید اگر شما خواستید نماز بخوانید و آب نداشتید تیمّم بکنید یا اگر برای نماز برخاستید و احتیاجی به طهارت داشتید تیمّم بکنید.
در فصل سوم اینچنین فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا﴾ که این ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ﴾ عطف است بر همان فصل اوّل؛ یعنی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ مَرْضى فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا» که این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا﴾ برای هر چهار رکن است؛ یعنی ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ﴾ (یک)، ﴿أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ (دو)، ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ (سه)، ﴿اوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ (چهار) که هر کدام از این امور چهارگانه معیارش ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ است و این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا﴾ جواب نیست، بلکه جزایش آن ﴿فَتَیمَّمُوا﴾ است.
بنابراین هر کدام از این امور چهارگانه نصابش ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ است، بنابراین عبارت اینچنین خواهد شد «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «أَوْ کنتم عَلی سَفَرٍ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، ﴿اوْ لامَسْتُمُ النِّساء فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا﴾ که این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ یک معیار کلی است روی این عناوین چهارگانه. آنگاه چون این عطف بر همان فصل اوّل است، عبارت اینچنین خواهد شد که «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ مَرْضیٰ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا» و این ﴿أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ مثل ﴿إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ﴾ عطف است بر آن ﴿فَاغْسِلُوا﴾؛ یعنی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا».
بنابراین سومی؛ یعنی ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ هم همین است «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ و کان َ أَحَدٌ منکم جاءَ مِنَ الْغائِطِ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا» که ناگزیر این ﴿أَوْ﴾ در ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُم﴾ معنای خودش را دارد نه اینکه به معنی واو باشد، چون همهن اینها عطف است بر آن ﴿فَاغْسِلُوا﴾؛ یعنی ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ﴾ این اصل است و این ﴿فَاغْسِلُوا﴾ معطوف الیه است و این ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ﴾ عطف است بر ﴿فَاغْسِلُوا﴾ یعنی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ و کنتم مرضی فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «یاَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ و کنتم علی سفر فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ و جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»، «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ و لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا».
در این فصل سوم شرطِ لزوم تیمّم آن است که انسان بدون طهارت باشد، پس صرف قیام برای نماز، واجب نمیکند که انسان تیمّم یا وضو بگیرد، بلکه اگر خواست نماز بخواند و متطهّر نبود باید طهارت تحصیل کند. پس اینکه در روایات هم آمده که با طهارت قبلی میتوان نماز بعدی را خواند مخالف آیه نیست و از حکم بدل حکم مبدل هم روشن میشود؛ اگر در تیمّم اینچنین است در وضو هم اینچنین است و اگر تیمّم گرفتن مشروط به این است که انسان تازه محدِث شده باشد وضو گرفتن هم اینچنین است و لزوم وضو گرفتن هم مشروط به این است که تازه محدِث شده باشد. پس اگر قبلاً متطهّر بود تحصیل وضوی بعدی لازم نیست، البته تجدید وضو مستحب است و حکم خاص خود را دارد.
مطلب بعدی آن است که چه در آیهٴ ٤٣ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و چه در این آیهٴ ششم سورهٴ «مائده» که محل بحث است تعبیر را سراسر با ادب ذکر میکند؛ در آنجا که فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ مستقیماً خطاب کرد و فرمود اگر بیمار بودید یا مسافر؛ ولی درباره قضای حاجت نفرمود «جئتم من الغائط» که این موافق با ادب نبود، آن ادب والایی که قرآن براساس آن ادب نازل شده است، نفرمود «جئتم من الغائط» (این یک)، حتی نفرمود «جاء احدکم من الغائط» که این را هم نفرمود، بلکه فرمود: ﴿جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ که کاملاً بیفتد در غیبت و ابهام که چنین خطابی نباشد. درباره ﴿لاَمَسْتُمُ﴾ خطاب هست اما خیلی کنایه است، ﴿لاَمَسْتُمُ﴾ چه کار به نکاح دارد؟ بعضیها که آن لطافت قرآنی را رعایت نکرده بودند و به عمقش نرسیدند فتوا دادند که صرف لمس نسا ناقض وضو است یا موجب غُسل است ، غافل از اینکه قرآن براساس ادب نازل شده است.
بنابراین آنجا که محل منفورٌ اسم برده میشود به کنایه یاد میکند و آنجا که به تصریح اسناد میدهد فعل را فعل ادیبانه ذکر میکند، لمس غیر از وقاع و نکاح است. بنابراین چه در آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» و چه در آیهٴ شش سورهٴ «مائده» که محل بحث است در هر دو جا فرمود: ﴿لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ و درباره طهارت اصغر فرمود: ﴿او جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾؛ نه «جئتم» فرمود و نه «جاء احدکم» فرمود، فرمود: ﴿جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾.
واژهٴ «غائط» در اصطلاح فقهی و فرهنگی قرآن
کلمهٴ غائط هم که ملاحظه فرمودید به معنای مدفوع نیست و این را در کتابهای فقهی هم ملاحظه فرمودید که آن جای پستی است که برای قضای حاجت میروند که هم پوشیده باشد و هم در معرض باد قرار نگیرد، آن مکان منخفض و گود را عرب میگوید غائط و چون اینها برای قضای حاجت به چنین مکانی میرفتند از این جهت گفته شد؛ یعنی کسی از شما از غائط یعنی از آن مکان منخفض و پست بیرون آمده، چه اینکه عذره هم به این معناست، عذره که به معنی مدفوع نیست، عذره آن «عتبةالباب» را میگویند و الآن هم در بعضی از منطقهها از دستشویی به عنوان پا خانه یاد میکنند و به جای استعمال کلمه توالت میگویند پاخانه و پاخانه یعنی جایی که دم در نصب میسازند یا آنچه از کنیف درآوردند آنجا میریزند و عذره یعنی «عتبة الباب». چون برای قضای حاجت در همان پاخانه جایی میساختند و انجام میگرفت از این جهت گفتند عذره وگرنه عذره به معنی مدفوع نیست؛ یعنی دم در. آنجا که این تعبیرات است حدودِ ادب خیلی محفوظ است، البته وقتی اگر لفظی همین طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید دربارهن معانیِ کنایی مکرّر ذکر بشود کم کم معنای صریح را پیدا میکند، لذا این لفظ مهجور میشود و یک لفظی دیگر به جای آن مینشیند.
بنابراین از این حکمی که در فصل سوم بیان شد و مربوط به تیمّم بدل از وضو و تیمّم بدل از غُسل است، حکمِ خود غُسل و وضو هم مشخص میشود؛ یعنی در غُسل که مشخص شد که فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا﴾ و از این ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا﴾ هم بر میآید که یعنی «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا»، پس به کمک فصل دوم و به کمک فصل سوم میشود از اطلاق فصل اوّل کاست و چنین فهمید که «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ و لم تکونوا متطهرین فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیدِیکُمْ»، برای اینکه در فصل دوم فرمود: ﴿و إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا﴾؛ یعنی «إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ وَ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا» و در فصل سوم فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا﴾؛ یعنی ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ﴾ و این حالات را داشتید و آب نداشتید طهارت تحصیل کنید. فصل اوّل هم معلوم میشود که اینچنین نیست که برای هر نمازی وضو واجب باشد، برای هر نمازی در صورتی که انسان متطهّر نباشد و وضو نگرفته باشد و با وضوی قبلی نتواند نماز بخواند وضوی بعدی لازم است.
قبل از اینکه به فصل چهار برسیم به بعضی از روایات باب وضو تبرکاً اشاره میشود و بعد هم نحوهٴ استنباط ائمه (علیهم السّلام) از آیه مشخص بشود و هم نحوه جرأتی که اصحاب داشتند مشخص بشود. در کتاب شریف وسایل، کتاب طهارت، باب هفدهم حدّ وجه را ذکر میکند؛ اینکه در آیه فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ وجه را تحدید نکرد تا کجا و ظاهرش تمام صورت است، لذا در باب هفدهم از ابواب کیفیت وضو روایتی از زرارةبناعین است که به امام باقر (سلام الله علیه) عرض میکند که آن حدّ وجهی که باید در وضو شسته بشود و خداوند دستور داد چیست؟ فرمود: «ما دارَت علیه الوُسْطیٰ والإبهام»؛ یعنی آن مقداری که این انگشت وسطی با انگشت ابهام آن را در بر میگیرد، گرچه بعضی از روایات سبّابه را دارد ولی این روایات معیار است؛ یعنی از نظر عرض، آن مقداری که بین انگشت ابهام و انگشت وسطا و انگشت بزرگ [است] و از نظر طول هم از محل روییدن مو تا چانه است که این را در همین روایت هم فرمود: «مِن قصاص شَعْر الرأس الی الذَّقن و ما جرت علیه الاصبَعان مُستدیراً فهو مِن الوجه و ما سوی ذلک فلیس مِن الوجهِ فقال له الصُّدْغُ من الوجه فقال لا» ؛ گوش و صدغ جزء وجه نیست. روایت بعدی هم همین را تأیید میکند که دیگر آنها را نخوانیم.
در باب هجدهم دارد که گوشها نه جزء صورتاند که شستن آنها لازم باشد و نه جزء سرند که مسح آنها لازم باشد . در روایت [باب] بیست که قبلاً اشاره شد فرمود: «لا بَأس بمسح القَدَمین مُقبلاًو مُدبراً» ؛
فرق بین «مسح» و «غسل ید» در روایات
مسح چه از پایین به بالا و چه از بالا به پایین جایز است، برخلاف مسئله غَسلِ دست است که حتماً باید از بالا به پایین باشد. روایات باب ٢٣ را ملاحظه میفرمایید که روایت باب ٢٣ اوّلین روایتش این است که مرحوم صدوق با سند خودش از زراره (رضوان الله علیه) نقل میکند که زراره میگوید: «قلت لابی جعفر(علیهم السّلام )»؛ به امام باقر (سلام الله علیه) عرض کرد «الا تُخْبرنی مِنْ این علمتَ و قلت اَنَّ المسح ببعض الرأس و بعض الرِّجلین»؛ زراره به امام باقر (سلام الله علیه) عرض کرد که به من خبر بدهید شما از کجا میدانید و از کجا میگویید که بعضی از سر را باید مسح کشید و بعضی از پاها را باید مسح کشید نه همه سر را یا نه همه پا را؟
«فَضَحِکَ»؛ امام باقر (سلام الله علیه) خندید، حالا چه طور شد که زراره این سؤال را کرد و در چه حالتی بود که این سؤال را کرد یا هنوز برایش روشن نشد که اینها نیازی ندارند! ولی به هر تقدیر از اینکه چنین فضای بازی را در اختیار زراره گذاشت قابل توجه است که زراره به ولیّ الله اعظم و معصوم عرض میکند که شما از کجا میگویید و شما از کجا بلدید و از کجا یاد گرفتید که مثلاً مسح باید به بعض سر باشد نه همه سر؟ وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) طبق نقل خندید «فقال یا زراره قاله رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نزل به الکتاب من الله عزوجل»؛ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینچنین فرمود و قرآن کریم هم اینچنین نازل کرد. اینکه فرمود: «قاله رسول الله» نقل است و ناقل معصوم است و حرف او حجت است که این میشود سنت و وقتی که زراره از امام باقر چیزی بشنود دیگر نمیگوید که این حدیث مرسل است، بلکه میگوید شما که نقل فرمودید این هم حجت است.
این جملهٴ اوّل که امام باقر (سلام الله علیه) از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند، این میشود نقل؛ اما از نظر تفسیری فرمود: «و نزل به الکتاب من الله عزوجل»؛ قرآن هم همین را می گوید، برای اینکه «لأنّ الله عز و جل قال ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾»؛
تبیین نظر امام باقر(علیه السلام) دربارهٴ شستن صورت
امام باقر (سلام الله علیه) به زراره (رضوان الله علیه) میفرماید که دربارهٴ شستن صورت خدا فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ و دیگر حرف جر مانند «باء» و مانند آن نیاورد و نفرمود «فاغسلوا بوجوهکم»، فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾. «فعرفنا انّ الوجه کله ینبغی اَنْ یغسل»؛ ما فهمیدیم که همهٴ صورت را باید شست، برای اینکه فرمود وجه را بشوریید و صورت را بشوریید.
«ثم قال ﴿وَ أَیدِیکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ﴾ فَوَصَل الیَدَین الی الِمرْفَقَیْنِ» که این نشان میدهد که غایت غایت مغسول است نه غایت غَسل. فرمود دربارهٴ وجه حدّی ذکر نکرد و نفرمود تا بینی یا تا لب یا تا فلان قسمت، بلکه فرمود صورت که معلوم میشود کل صورت را باید شست؛ ولی درباره دست فرمود تا آرنج دستتان را بشویید «فَوَصَل الیدین الی المرفقین بالوَجه» که وجه مطلق است؛ اما «الیدین الی المرفقین» یعنی تا آرنج دست را به صورت ملحق کرد «فعرفنا انه ینبغی لهما ان یغسلا الی المرفقین»؛ فهمیدیم که تا آرنج دستها باید شسته شود که این «ینبغی» به معنای یجب است نه اینکه «ینبغی» یعنی شایسته.
«ثمَّ فَصَل بین الکلام»؛ امام باقر (سلام الله علیه) به زراره فرمود که زراره! حکم غَسل که تمام شد آنگاه فاصله انداخت و مسح را از غَسل جدا کرد و پا و سر را از دست و صورت جدا کرد «فصل بین الکلام فقال ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾» که عنوان مسح را آورد که معلوم میشود که سر را باید مسح کشید نه غَسل و شستن. ما از اینکه فرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾ دو نکته را میفهمیم: یکی اینکه سر جای مسح است نه جای غَسل (یکی)، دوم اینکه همهٴ سر را لازم نیست مسح بکشیم، برای اینکه کلمه «باء» را در سر آورد ولی در صورت نیاورد «فعرفنا حین قال ﴿بِرُؤُوسِکُمْ﴾ انّ المسح ببعض الرأس لمکان الباء» که این همان است که میگویند «باء» برای تبعیض است. چون تفصیل قاطعِ شرکت است و بین سر و صورت فرق گذاشت و بین سر و دست فرق گذاشت، میفهمیم که حکم صورت و دست شستن است و حکم سر مسح کشیدن است آن هم نه همه سر بلکه «ببعض الرأس لمکان الباء».
«ثمَّ وَصَل الرِّجلین بالرأس»؛ بعد ما دیدیم که این پاها را به سر عطف کرد نه به صورت، معلوم میشود که پاها را هم باید مسح کشید «ثم وصل الرِّجلین بالرأس کما وصل الیدین بالوجه» که در بحث شستن، دستها را بر صورت عطف کرد و در مسح، پاها را بر سر عطف کرد، میفهمیم که دست و صورت را باید شست و سر و پا را باید مسح کشید «فقال ﴿وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَینِ﴾ فعرفنا حین وَصَلّهما بالرأس أنَّ المسح علی بعضهما»؛ ما همانطوری که حکم سر را فهمیدیم که دو چیز است: یکی مسح است و یکی تمام نیست و بعض سر کافی است، دربارهٴ پا هم همین دو نکته را میفهمیم: یکی اینکه حکم پا مسح است نه شستن و دوم اینکه بعضی از پا را مسح بکشند کافی است، برای اینکه محدود کرده است. «ثمّ فسّر ذلک رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) للناس»؛ بعد همین معنا را با همهٴ این قیود فقهی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عملاً و علماً برای مردم بیان کرده «فَضَیَّعُوهُ» ؛ اینها ضایعش کردند. از آن طرف برای تبرک نمیگذاشتند آب وضوی حضرت به زمین بریزد؛ اما از آن طرف به این فکر نبودند که حالا حضرت چطور دارد وضو میگیرد یا او را حفظ نکردند، اینکه میگویند «نومُ العالم افضلُ من عبادد العابد الجاهل» همین است. حالا یا او را خوب بررسی نکردند یا او را حفظ نکردند و نگهداری نکردند؛ ولی این را که به عنوان تبرک باید بگیرند فشار میآوردند که هیچ قطره آبی به زمین نریزد، حالا که این همه جمعیت فشار میآوردند که آبها به زمین نریزد در هر صورت وضوی حضرت را دیده بودند، لذا فرمود: «فَضَیَّعُوه»؛ مردم این را تضییع کردند؛ یعنی این حکم را حضرت بیان فرمود: در باب مسح پا ظاهرش این است که ﴿وَ أَرْجُلَکُمْ﴾ است که ظاهرش مباشرت است، پس اگر کفش و حُف و نعل یا چیزی روی پای آدم باشد نمیشود روی آن مسح کشید.
تبیین نظر امام رضا(علیه السلام) دربارهٴ مسح پا
روایت دومِ همین باب 23 این است که جعفربنسلیمان میگوید که «سألت ابا الحسن موسی (علیهم السّلام) قلت جعلت فداک یکون خفّ الرجل مخرقاً فیدخل یده فیمسح ظهر قَدَمِه أیُجْزِیه ذلک قال نعم» ؛ از حضرت سؤال کردم که کفش کسی پاره است و کفش را از پا در نمیآورد؛ اما انگشتش را میگذارد لای آن جایی که پاره است و روی پا مسح میکشد، درست است یا نه؟ فرمود آری! لازم نیست که کفش را آدم از پا در بیاورد؛ اگر کفش پاره باشد و انگشت بتواند به پا برسد مسح کافی است؛ ولی اگر کفش پاره نباشد و انگشتی که میخواهد با آن انگشت مسح بشود به پا نرسد آنگاه باید کفش را از پا در آورد. روایاتی مخالف این مسئله است که آن محمول بر تقیه است.
در باب مسح هم چون مقدارش مشخص نشد بر خلاف شستنِ صورت، چون باید کل صورت شسته بشود که فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾، دربارهٴ دست هم تا آرنجش باید شسته شود، چون فرمود: ﴿إِلَیٰ الْمَرافِقِ﴾ و درباره پا هم چون مشخص فرمود: ﴿إِلَیٰ الْکَعْبَینِ﴾؛ ولی درباره مسح سر فرمود: ﴿بِرُؤُسِکُمْ﴾، لذا یک مقدار مسح ولو کم هم که باشد کافی است.
در باب ٢٤ دارد که «حماد بن عیسی عن بعض اصحابه عن احدهما (علیه السّلام) فی الرجل یتوضأ و علیه العِمَامَة قال یرفع العمامة بِقَدْرِ ما یُدْخِلُ اِصْبَعَه فَیَمْسَحُ علیٰ مُقَدَّمِ رَأسه» ؛ به مقداری که انگشتش را وارد کند و لازم نیست که کل سر را، بلکه گوشهای از عمامه را بردارد که انگشتش را وارد کند و به مقدار اصبع مسح بکشد کافی است و همین که مسمای مسح صدق کرد کافی است، البته افضل قسم دیگر است و مسمای مسح کافی است در مسئلهٴ مسح سر و فتوا هم همین است؛ ولی درباره مسح رجل و پا مشخص شد که باید ﴿إِلَی الکَعْبَیْنِ﴾ باشد؛ ولی در خصوص مسح سر مسمای مسح کافی است چه عرضی باشد و چه طولی ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾؛ منتها مقدمِ سر باید باشد که در روایات مشخص کردند که روی هر کدام از اینها ﴿إِلَیٰ الْکَعْبَینِ﴾ مسح بشود کافی است و این ﴿إِلَیٰ الْکَعْبَینِ﴾ طولش را مشخص کرده و روایات هم بیان کرده که به مقدار یک انگشت هم کافی است ، البته سه انگشت افضل است، استیعاب افضل است و مانند آن.
فصل چهارمِ این آیهٴ شش محل بحث در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که فرمود: ﴿ما یریدُ اللّهُ لِیجْعَلَ عَلَیکُمْ مِنْ حَرَجٍ﴾ که مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم است. در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم فرمود که خداوند نمیخواهد برشما حرجی وارد بکند در هیچ حکمی که البته نفی حرج اقوای از ضرر است. در آیهٴ ٧٨ سوره ٴ«حج» که آیه پایانی است فرمود: ﴿وَ جاهِدُوا فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ که نکره در سیاق نفی است، فرمود در سراسر دین هیچ حکم حرجی نیست، اینجا هم همینطور است که ﴿ما یریدُ اللّهُ لِیجْعَلَ عَلَیکُمْ مِنْ حَرَجٍ﴾، پس اینچنین نیست که اگر آب نداشتید یا مسافر بودید یا بیمار بودید حتماً باید وضو بگیرید ولو به زحمت بیفتید نه، تیمّم کافی است. ﴿وَ لکِنْ یریدُ لِیطَهِّرَکُمْ﴾ که این قبلاً اشاره شد که منظور طهارت معنوی است نه طهارت ظاهری.
طهارت خبیثه و حدیثه
یک وقت است که طهارت خبثیه است؛ مثل اینکه بعضی از آلودگیها را با خاک مالی کردن تطهیر میکنند، حالا چه اثری در خاک است که آن آلودگی برطرف میشود، شارع مقدس میداند. این طهارت خبثیه و طهارت از خبث است و اما در طهارت حَدَثیه، عمده همان فروتنی و خضوع و انقیاد در پیشگاه ذات اقدس الهی است وگرنه ملاحظه فرمودید انسانی که احتیاج به آب دارد ولی آب در دسترس ندارد لکن گلاب دارد و خیلی معطر است، با گلاب نمیتواند وضو بگیرد، پس معلوم میشود که طهارت ظاهری نیست. آن خاک مال کردن سر و صورت همان انقیاد میآورد و آن است که انسان را بندهٴ خدا میکند ﴿وَ لکِنْ یریدُ لِیطَهِّرَکُمْ﴾.
این ﴿یریدُ لِیطَهِّرَکُمْ﴾ نشان میدهد که ذات مقدس رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مأمور شد ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الکِتَابَ وَالحِکْمَةَ﴾ ؛ راههای تزکیه چیست؟ تیمّم کردن یکی از بهترین راههای تزکیه است، سجده و گذاشتن پیشانی روی خاک از بهترین راههای تزکیه است، برای اینکه انسانی که پیشانی به خاک میمالد و چهرهاش را خاک آلود میکند، این دیگر انسان متواضع و خاکسار است و وقتی متواضع و خاکسار شد آن «رأس کل خطیئه» از او رخت بر میبندد انشاء الله، لذا فرمود: ﴿وَ لکِنْ یریدُ لِیطَهِّرَکُمْ﴾. این در باب طهارات بود و جامعش هم این است که ﴿وَ لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکُمْ﴾؛ نعمت ذات اقدس الهی نعمتهای ظاهری است که مشخص است؛ اما عمده نعمت باطنی است که در همان آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در همین سوره بخشش گذشت که فرمود:
شکرگزاری از نعمتهای الهی
﴿الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی﴾ که نعمت را گفتند عندالاطلاق نعمت ولایت است و اگر مقید بود نعمتهای خاص است و هر حکمی از احکام الهی نعمت الهی است و هر مسئلهای را که آدم یاد میگیرد و هر حکم تفسیری را یاد میگیرد یا هر حکم حدیثی را که یاد میگیرد و هر مطلبی از مطالب و علوم قرآن و اهل بیت (علیهم السّلام) را که یاد میگیرد نعمت خداست و باید بگوید ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ ، ﴿وَ لِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ که اینها احکام الهی نعم الهی و است تا شما شاکر باشید.
این ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ به این معنا نیست که شاید شما شاکر باشید، البته زمینه این است، برای اینکه گاهی انسان شاکر است و گاهی شاکر نیست؛ ولی زمینه این است که انسان شکر بکند وگرنه شکر بر ما واجب است و شکر این نعمت؛ یعنی یادگیری و نشر و عمل واجب است.
فرمود: ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ﴾؛ این نعمت الهی را متذکّر باشید و این تعهّد الهی که شما گفتید ما بندهٴ خداییم و گفتید: ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ که ما دستورات تو را شنیدیم و اطاعت میکنیم، به این میثاق الهی و تعهّد الهی پایبند باشید که اوّلین آیهٴ همین سورهٴ «مائده» این بود که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾؛ از خدا بپرهیزید برای اینکه آن ذاتالصدور را خدا میداند و آن وقت این کارهای بیّن را نمیداند؟ ذاتالصدور عبارت است.
تبیین معنای ذات الصدور
از آن خاطرات مرموزی که در سینهها مستور است و آن خاطرات را میگویند ذاتالصدور، ذو الصدر است و نه تنها خدا قلب را میداند آن چیزهایی که در قلب مخفی است آنها را هم میداند که آنها را میگویند ذات الصدور، ذوالصدرند
اگر خاطرات و خوایا و خفایایی که در دلاند را میدانند، یقیناً دل را میداند و یقیناً بدن را هم با آنچه که علن است میداند؛ اگر به ذاتالصدور عالم است یقیناً به صدور عالم است و یقیناً به جوارح عالم است؛ مثلاً اگر کسی به چیزی که در درون ساک است عالم است یقیناً به خود ساک هم علم دارد و اگر به ساک علم داشت به کسی که ساک در دست اوست هم علم دارد، چون اینها علن است. وقتی خدا به ذاتالصدور علیم بود؛ یعنی به آن خاطرات، علوم، صفات و ملکاتی که در سینهاند، آنها ذاتالصدرند که اگر به آنها عالم باشد که یقیناً به علن هم عالم است.
برای اینکه این بحث را به پایان برسانیم تبرکاً این روایات کتاب شریف نور الثقلین را در این بحث ملاحظه بفرمایید که آنها اسرار طهارت را ذکر میکنند که چطور انسان دست و پا و اینها را میشوید؟ بحثهایی است مربوط به اسرار وضو که سؤال کردند که چرا ما صورت را بشوییم؟ پاها را مسح بکشیم؟ در بعضی از آنها این جواب آمد که آدم (سلام الله علیه) که اوّلین بار در آن نشئه خطایی و غفلتی مرتکب شد، این خیالی در سر پیدا شد و با پای خودش قدمهایی برداشت و راه تطهیر سر و پا همین وضو است که حالا آن روایات را در جلد اوّل، صفحه ٥٩٧ میخوانید.
اشاره به برخی اسرار وضو از منظر معصومین(علیهم السلام)
عمده مطالعه بحثهای روایی است که در اسرار وضو آمده و انسان وقتی اسرار وضو را بداند با آن سرّ وضو میگیرد. از معصومین (علیهم السّلام) رسیده است که آیا میدانید وقتی انسان وضو میگیرد و دست میشوید یعنی چه؟ صورت میشوید یعنی چه؟ یعنی خدایا! هر گناهی که با صورت من کردند یا من با صورت خودم انجام دادم، این صورتم را دارم تطهیر میکنم که با صورت پاک روبهروی تو بایستم؛ معنای شستن دست این است که خدایا! هر گناهی که با دستم کردم یا امضای بدی کردم یا چیزی را نباید میگرفتم گرفتم یا چیزی را نباید میدادم دادم، با دست آلوده نمیخواهم به طرف تو دست دراز کنم و دارم دستهایم را تطهیر میکنم؛ مسح سر معنایش این است که خدایا! هر خیال باطل، فکر باطل و اندیشه ناروا که در سر پروراندم، حالا دارم سرم را تطهیر میکنم که با سر پاک به حضور تو بیایم؛ معنای مسح پا این است که خدایا! جایی که نباید میرفتم، رفتم، با پای آلوده الآن نمیخواهم به خدمت شما بیایم و و دارم پاهایم را تطهیر میکنم که با پای پاک به حضور شما بیایم. این را در روایات به ما آموختند و متأسّفانه اینها مهجور است و ما الآن اصرار میکنیم که یاد بگیریم تا کجا را بشوییم؛ اما چرا بشوییم و حکمت این کار چیست؟ آنها مغفول است. آن روایاتی که در اسرار وضو و طهارت آمده است آنها هم انشاء الله مورد توجه قرار بگیرد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است