- 822
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 6 سوره مائده بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 6 سوره مائده _ بخش سوم"
- تبیین طهارت از حدث اکبر
- دلائل عدم عطف ارجل به ایدی
- بیان بدل تیمّم بدل از وضو و تیمّم بدل از غسل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾
فصول چهارگانه «آیهٴ ششم» سورهٴ مائده
آیهٴ ششم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» چهار فصل را در بر دارد: فصل اوّل ناظر به وضو است، فصل دوم ناظر به غُسل است، فصل سوم راجع به تیمّم بدل از وضو یا غُسل است و فصل چهارم حکمت این احکام الهی است. در آن فصل اوّل همانطوری که ملاحظه فرمودید ظاهرش شرطیت طهارت است برای نماز، چون اگر به یک مرکب ذیاجزا و شرایط امری متوجه بشود به بعضی از اجزا یا به بعضی از امور بیرونِ اجزا [تعلّق بگیرد]، از او انتزاعِ جزئیت یا شرطیت میشود، پس ظاهر ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ﴾ این است که طهارت شرطِ نماز است و حکم تکلیفی محض نیست.
بیان مهمترین نکته در فصل اول
در این فصل اوّل این مهمترین نکتهاش این است که ﴿وَ أَرْجُلَکُمْ﴾ عطف است بر رئوس یا بر ایدی؟ آیا باید پا را مسح کشید یا باید پا را شست؟ ظاهرش این است که باید پا را مسح کشید، برای اینکه نزدیک رئوس و عطف بر رئوس است و اگر حکم پا غَسل بود نه مسح، همانطوری که دستها را باید شست اگر پاها هم محکوم به شستن بود میفرمود: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَیْنِ» و بعد میفرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾؛ اگر حکم پا غَسل بود، آن را در کنار ید ذکر میکرد و میفرمود: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَیْنِ» و دیگر بعد از امرِ به مسح ذکر نمیکرد و نمیفرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ﴾ و از طرفی هم اگر کسی بگوید که حکم پا غَسل است نه مسح و شستن است نه مسح کشیدن برای اینکه ارجل معطوف بر ایدی است، این گذشته از اینکه خلاف ظاهر است قرائتهای مختلف موهم معناهای مختلف هم خواهد بود، چون اگر ما این ارجل را به نصب بخوانیم معنایش این است که عطف است بر ایدی و اگر به جر بخوانیم باید به قرینهٴ مجاورت باشد که چون مثلاً رئوس مجرور است ارجل هم مجرور باشد، در حالی که ارجل معطوف بر ایدی است و منصوب است واقعاً؛ ولی مجرور بخوانیم به قرینهٴ مجاورت؛ مثل اینکه بعضیها در آیهٴ ﴿تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِْلآکِلینَ﴾ «صبغاً للاکلین» خواندند برای اینکه این عطف است بر محل دهن که منصوب است؛ ولی مشابه اینکه به قرینهٴ مجاورت مجرور میشود بعضیها در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» مشابه این را قرائت کردند و گفتند: «وحورٍ عین» گرچه آنجا دارد ﴿وَ حُورٌ عینٌ﴾ که آنجا گفتند به قرینه مجاورت است نه اینکه واقعاً مجرور باشد.
در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آیهٴ هفده به بعد این است: ﴿یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ ٭ بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ ٭ لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ ٭ وَ فاکِهَةٍ مِمّا یَتَخَیَّرُونَ ٭ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمّا یَشْتَهُونَ﴾ [آنگاه ایه بعد را] «وحورٍ عینٍ» قرائت کردند به قرینهٴ مجاورت، در حالی که به قرینه مجاورت قرائت کردن معنایش این نیست که آن «ولدان مخلّد» حور عین را طواف میدهد، بلکه معنایش آن است که همانطوری که «ولدان مخلّد» اطراف بهشتیها طواف میکنند، «حور عین» هم اطراف آنها طواف میکنند که «حور عین» نظیر ﴿لَحْمِ طَیْرٍ﴾ نیست که «ولدان مخلد» ﴿لَحْمِ طَیْرٍ﴾ را اطافه بدهند و حور عین را هم بگردانند اینچنین نیست، بلکه حور عین مثل «ولدان مخلّد» طائف است نه مطوف به؛ ولی بعضیها «حورٍ عین» قرائت کردند که به قرینهٴ مجاورت نظیر ﴿لَحْمِ طَیْرٍ﴾ باشد، اینجا هم «و ارجلِکم» قرائت بکنند برای اینکه مجاور با «رؤسکم»است، لکن گرچه به علاقهٴ مجاورت میشود اِعراب مجاور را به مجاور دیگر داد؛ اما در صورتی که قرینهای نباشد، موهم خلاف نباشد و مانند آن. اینجا قرینهای در کار نیست و موهم خلاف هم است اگر واقعاً ارجل باید شسته بشود ولی مجرور بخوانیم و بگوییم «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلِکُمْ»، این موهم آن است که مسح کفایت میکند در حالی که شما میگویید پا را حتماً باید شست.
دلایل عدم عطف «أرجل» به «أیدی»
بنابراین ارجل نمیتواند عطف بر ایدی باشد براساس این دو نکته: یکی اینکه اگر عطف بر ایدی بود همان قبل میفرمود: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ، وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَیْنِ» و دیگر ﴿وَامْسَحُوا﴾ را فاصله قرار نمیداد؛ دوم اینکه اگر بعد از رئوس قرار بگیرد ما به جر بخوانیم موهم خلاف است [و اگر] به نصب بخوانیم احتمال اینکه عطف است بر محل رئوس مشکلی ندارد؛ ولی اگر عطف بر رئوس باشد کما هو الحق، چه نصب بخوانیم و چه جر بخوانیم مشکلی ندارد؛ اما اگر مجرور خواندیم «و ارجلِکم» عطف است بر ظاهر رئوس که مجرور است و اگر منصوب خواندیم عطف است بر باطن رئوس که منصوب است، چون رئوس مفعول است و منصوب؛ نظیر «تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صبغاً لِْلآکِلینَ» که قرائت کردند. آنجا که «صبغاً للآکلین» قرائت کردند برای آن است که دهن که مفعول است واقعاً منصوب است و از این جهت صبغاً را منصوب کردند که عطف باشد بر محل مفعول قبلی؛ اما ظاهر نظم طبیعیاش آن است که این ارجل عطف بر رئوس باشد، حالا قرائتش یا به جر است که به ظاهر رئوس معطوف است یا به نصب است که به باطن رئوس که مفعول است معطوف است.
دربارهٴ کعبین هنوز نکتهای است که باید بعد مطرح بشود و این خلاصه بحث بود در فصل اوّل که هنوز بابش مفتوح است. ما از «واو» که ترتیب را نمیفهمیم، ترتیب را از خارج میفهمیم. دست راست مقدم است یا دست چپ را آیه که بیان نمیکند؛ پای راست مقدم است یا پای چپ را آیه که بیان نمیکند. حالا اگر اینچنین است و صرف «واو» مفید ترتیب نیست و ما از خارج میفهمیم، از خارج میفهمیم که ید مقدم است و اگر ارجل باید غَسل میشد مقدم بر مسح سر بود و آن که میگوید پا را باید شست، میگوید مقدم بر مسح سر است. اوّل غَسل صورت، بعد غَسل دست، بعد غَسل پا و بعد مسح سر است.
تبیین طهارت از حدث اکبر
مقام ثانی بحث و فصل دوم دربارهٴ طهارت از حدث اکبر است. فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾ که در اینجا چند مطلب است: یکی اینکه امر به تحصیل طهارت برای جنب امر نفسی است نه امر مقدمی. نفرمود اگر خواستید نماز بخوانید و جنب بودید طهارت تحصیل کنید، بلکه فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾، مگر اینکه به قرینهٴ همان فصل اوّل ما دو کار بکنیم: یک نکته را از فصل اوّل به فصل دوم بدهیم و یک نکته را هم از فصل دوم به فصل اوّل بدهیم؛ نکتهای که از فصل دوم به فصل اوّل میرسد این است که ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ﴾؛ اگر خواستید نماز بخوانید و محدث بودید وضو بگیرید؛ اما اگر محدث نبودید و قبلاً متطهّر بودید و وضوی قبلی دارید، دیگر لازم نیست وضو بگیرید.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ ظاهرش مطلق است که برای هر نمازی هم وضو لازم است چه انسان وضو داشته باشد و چه نداشته باشد، آن به نکتهٴ اوّلِ فصل دوم تبیین میشود؛ یعنی اگر خواستید نماز بخوانید و وضو نداشتید وضو بگیرید، برای اینکه اینجا فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾؛ اما نکتهای که از فصل اوّل به فصل دوم میرسد این است که در فصل اوّل، طهارت وضویی شرط نماز بود و حکم مقدّمی داشت نه نفسی؛ یعنی اگر کسی محدث به حدث اصغر هم بود بر او لازم نبود وضو بگیرد، مگر اینکه بخواهد نماز بخواند که آنگاه وجوب شرطی دارد نه وجوب نفسی، وجوب مقدّمی پیدا میکند.
درباره فصل دوم اینچنین است: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا﴾؛ اگر جنب بودید و خواستید نماز بخوانید ﴿فَاطَّهَّرُوا﴾ و اینچنین نیست که اگر کسی جنب بود تحصیل طهارت بر او واجب باشد، چون یک آیه است و چهار بخش [دارد و] هر کدام دیگری را تبیین میکند؛ از فصل اوّل ما یک نکته میفهمیم که به فصل دوم سرایت میدهیم و از فصل دوم هم یک نکته میفهمیم و به فصل اوّل سرایت میدهیم. در فصل اوّل که فرمود: ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ چه وضو داشته باشید و چه وضو نداشته باشید، میگوییم به قرینه فصل دوم منظور این است که اگر خواستید نماز بخوانید و طاهر نبودید وضو بگیرید و در فصل دوم که فرمود اگر جنب بودید طهارت را تحصیل کنید، به قرینه فصل اوّل میگوییم اگر جنب بودید و خواستید نماز بخوانید طهارت تحصیل کنید نه اینکه تحصیل طهارت به دنبال جنابت، واجب نفسی باشد ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾.
محدود بودن غسل برای وضو و مسح آن
مطلب بعدی آن است که دربارهٴ وضو غَسلش و مسحش محدود است و آن مواضع محدود است که آنها را ذکر کرد، چه اینکه درباره تیمّم مسحش محدود است که آنها را ذکر کرد. دربارهٴ وضو فرمود که صورت است و دست است و پا است و سر که مواضع مشخص از اینها است: صورت، مقداری از دست، مقداری از پا و در هنگام سر هم مقداری از سر را مسح کنید، این درباره وضو بود. درباره تیمّم هم فرمود مسح مقداری از صورت و مسح مقداری از دست رانام برد؛ ولی درباره غسل چون تمام بدن را باید شست، دیگر نامی از اعضا نبرد و نفرمود ید تا مرفق مثلاً یا پا تا کعبین و مانند آن، بلکه فرمود: ﴿فَاطَّهَّرُوا﴾.
کیفیت تطهیر نزد اهل سنت شاید فرق نکند؛ ولی نزد ما شیعهها به غسل ترتیبی و ارتماسی منقسم میشود که تمام بدن را باید آب بگیرد؛ منتها در غسل ارتماسی دفعتاً واحدة باید آب بگیرد و در غسل ترتیبی با حفظ رعایت ترتیب باید آب بگیرد. این نکتهای بود که در وضو و در تیمّم اسمِ اعضای مخصوص را برد، ولی در غسل اسم عضو مخصوص را نبرد و فرمود اگر جنب بودید طهارت تحصیل کنید. حالا در وضو و تیمّم به سبب امر فرمود ولی در غسل به مسبب، شاید نکتهاش همین باشد که در آنجا نفرمود طهارت تحصیل کنید، فرمود غسل و مسح تحصیل کنید که این غسل و مسح مایهٴ طهارت شماست و همچنین درباره تیمّم فرمود مسح کنید که این مسح مایهٴ طهارت شماست؛ ولی درباره جنابت فرمود که شما طهارت تحصیل کنید نه اینکه آن سبب را امر کرده باشد تا مسبب به دنبال او بیاید.
بیان بدل تیمم بدل از وضو و تیمم بدل از غسل
در فصل سوم که نوبت به تیمّم بدل از وضو یا تیمّم بدل از غسل میرسد، اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ معلوم نیست که عذر برای کسی است که محدث به حدث اکبر است یا عذر برای کسی است که اعم از حدث اکبر و حدث اصغر دارد؟ چون این قید یقیناً به جمله اخیر برمیگردد؛ اما آیا به جمله اوّل هم برمیگردد یا نه؟ محل تأمّل است. اگر فرموده بود: «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا»، این بیش از طهارت بدل از غسل استفاده نمیشد، برای اینکه فصل اوّل درباره وضو بود، فصل دوم درباره غسل است و فصل سوم میفرماید که اگر بیمار بودید یا مسافر بودید و آب نداشتید تیمّم کنید، اینکه فرمود مسافر بودید یا بیمار بودید و آب نداشتید تیمّم کنید، این قید به هر دو فصل برمیگردد یا مخصوص فصل اخیر است؟ در اینکه فصل اخیر را شامل میشود تردیدی نیست؛ اما در اینکه فصل اوّل را هم شامل میشود جای شبهه است، لذا استفادهٴ اینکه این حکم تیمّم بدل از وضو و بدل از غسل هر دو است مشکل بود.
برای اینکه به صورت باز روشن کند که این حکم تیمّم بدل از وضو و همچنین تیمّم بدل از غسل است، این را به صورت باز ذکر کرد و فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ که اینها یک سنخ نیستند؛ این دوتای اوّلی سبب عذر است و آن دوتای آخری سبب لزوم تحصیل طهارت است و اینها چهار امر مسانخ نیستند که بر یکدیگر عطف شده باشند، لذا بعضیها گفتند که این ﴿أَوْ﴾ در ﴿أَوْ جاءَ﴾ خصوص این ﴿أَوْ﴾ به معنی واو است [و در] ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ این ﴿أَوْ﴾ به معنی خودش است [و در] ﴿أَوْ جاءَ﴾ این ﴿أَوْ﴾ به معنی واو است [و در] ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ آن ﴿أَوْ﴾ هم به معنای خودش است؛ این ﴿أَوْ﴾ وسطی که به معنای واو است برای آن است که این چهار امر سنخ هم نیستند. بیماری یا سفر دلیلِ عذر است و از دستشویی بیرون آمدن یا با همسر برخورد کردن سببِ لزوم طهارت است که این چهار چیز کاملاً از یکدیگر اجنبیاند و دو به دو هماهنگاند؛ یعنی بیماری یا سفر باهم هماهنگاند که اینها سبب معذور بودن است و آن دو که یکی از دستشویی آمدن و دیگری برخورد با همسر کردن است، این دو موجب یا سبب تحصیل طهارت است، لذا آمدند گفتند که این ﴿أَوْ﴾ که در وسط ذکر شد به معنی واو است.
ملاحظه فرمودید که چرا این کار را کردند؟ برای اینکه این چهار جمله دو به دو به هم مناسباند وگرنه دو تای آخری هیچ ارتباطی با دو تای اوّلی ندارد؛ آن دو تای اوّلی یعنی مرض و سفر مربوط به بیان عذر است و آن دو تای سومی و چهارمی بیان سبب تحصیل طهارت است، لذا برای اینکه روشن بشود این تیمّم بدل؛ هم بدل از وضوست و هم بدل از غسل، هم عذر را ذکر فرمود و هم سبب را. عذر که انسان آب ندارد یا برای آن است که آب اصلاً نیست یا هست او نمیتواند تحصیل کند و عدم قدرت بر تحصیل یا برای آن است که آب برای او ضرر دارد یا میتواند تحصیل کند ولی نمیتواند استفاده کند؛ این عدم تحصیل یا برای آن است که چون مریض است نمیتواند به دنبال آب برود، آب هست ولی او نمیتواند به دنبال آب برود یا نه، آب هست؛ ولی با قیمت گران فروخته میشود و تحصیل آب با قیمت گران میسورش نیست یا نه آب هست و تحصیلش آسان است؛ ولی استعمالش زیانبار است که همهٴ اینها زیر پوشش ﴿مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ﴾ است؛ منتها این قیدها قید غالبی است و مفهوم ندارد، چون اگر قید غالب نبود مفهوم داشت و چون در مقام تحدید بود مفهومش هم یقیناً حجت است و اگر مفهوم داشته باشد یقیناً حجت است و مفهوم منعقد میشد؛ ولی الآن مفهوم منعقد نیست، برای اینکه این قیود، قیود غالبی است و جامعش همان ﴿فَلَمْ تَجِدُوا﴾ است که در پایان این عناوین چهارگانه یاد شد.
این عدم وجدان آب گاهی برای این است که اصلاً آب نیست؛ در یک روستایی است که آب قطع شد یا در سفری است که به آب دسترسی ندارد، چون غالباً انسان در حال سفر ممکن است به آب دسترسی نداشته باشد لذا فرمود: ﴿عَلیٰ سَفَرٍ﴾ که این سفر قید غالبی است وگرنه ممکن است انسان حاضر باشد یعنی مسافر نباشد؛ ولی آب شهرش قطع بشود یا آب روستایش قطع بشود. سفر بودن معیار نیست یا مریض بودن هم معیار نیست؛ ولی چون غالباً در این حالتها انسان دسترسی به آب ندارد از این جهت فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ﴾ که حالا یا برای اینکه نمیتوانید به دنبال آب بروید یا برای اینکه دنبال آب رفتن مقدور شماست ولی از استعمالش معذورید که این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا﴾ شاملش میشود. در حال سفر هم اینچنین است یا برای اینکه آب اصلاً نیست یا هست ولی شما چون همراه کاروان در حرکت هستید نمیتوانید کاروان را رها کنید و به دنبال آب بگردید.
این دو قید اوّل و دوم درباره معذور بودن است؛ اما سومی و چهارمی برای باز کردن مطلب است که این تیمّمِ بدل اختصاصی به بدل از غسل ندارد و بدل از وضو را هم میگیرد، لذا فرمود: ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ که ناظر به حدث اصغر است ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ که ناظر به حدث اکبر است. این ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ در مقابل فصل اوّل است که وضو را لازم میدانست و ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ در مقابل فصل دوم است که طهارت را لازم میدانست. از اینجا معلوم میشود که آن ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ معنایش این نیست که اگر شما خواستید نماز بخوانید برای هر نمازی وضو لازم است ولو وضو داشته باشید، برای اینکه در فصل سوم فرمود که اگر شما از دستشویی آمدید و آب نداشتید وضو بگیرید پس اگر از دستشویی آمدید و آب داشتید وضو بگیرید یا از دستشویی آمدید و آب نداشتید تیمّم بکنید معلوم میشود که آنچه که لازم است تحصیل وضو برای کسی است که وضو ندارد، نه اینکه برای هر نمازی انسان باید وضو بگیرد ولو وضو هم داشته باشد، چون ظاهر ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ این است که برای هر نماز وضو بگیرید و پنج نماز پنج تا وضو میخواهد ولو قبلاً هم وضو داشته باشید و نقض نشده باشد؛ ولی به قرینهٴ همان آن محاوره عرفی (یک) و به قرینه این فصل سوم (این دو)، معلوم میشود که این امر شرطی است؛ یعنی اگر خواستید نماز بخوانید در صورتی که از دستشویی آمده باشید وضو بگیرید و اگر برای وضو آب نیست تیمّم بکنید.
غرض آن است که ظاهر اطلاق فصل اوّل این است که برای هر نمازی وضو لازم است ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وجوهکم﴾؛ مثل اینکه برای هر نمازی استقبال لازم است و نمیشود گفت که من برای نماز قبلی استقبال کردم و حالا برای نماز بعدی کافی است نه، برای هر نمازی استقبال لازم است. حالا برای هر نمازی هم یک وضو لازم است یا همان وضوی قبلی کافی است؟ ظاهر آیه این است که برای هر نمازی یک وضو لازم است؛ ولی به قرینه محاوره که به یک امر مرکب از ذیاجزا و شرایط امر بشود و نسبت به آن امور داخلی جزئیت انتزاع میشود و نسبت به امور خارجی شرطیت انتزاع میشود، معلوم میشود که این طهارت شرط صلات است و وجوب مقدّمی و شرطی دارد نه نفسی و وجوب شرطی هم معنایش این است که این شرط نماز است و اگر شما واجد این شرط هستید دیگر تحصیل مجدّد آن لازم نیست و این ﴿جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ تأیید میکند آن نکتهای که در فصل اوّل گفته شد.
غرض آن است که وضو یک حکم تعبّدی ندارد برای نماز ولو انسان متطهّر هم باشد و با وضو هم باشد باز دوباره لازم باشد که برای هر نماز وضو بگیرد اینچنین نیست، بلکه ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ اگر بود وضو بگیرد، البته تفسیر موجبات وضو یا نواقض وضو به وسیلهٴ سنّت معصومین(علیهم السّلام) مشخص میشود. خواب که موجب نقض وضوست، موجب وضوست، ناقض وضوی قبلی است و امثال ذلک این باید از دلیل خاص استفاده بشود؛ اما آنچه که از این آیه برمیآید همین کاری است که انسان بعد از خروج از دستشویی محکوم به تحصیل طهارت است. ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ این شامل حدث اصغر و حدث اکبر هر دو میشود؛ ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ راجع به حدث اصغر و ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساء﴾ راجع به حدث اکبر است، آن وقت ﴿فلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ میشود معیار اصلی، پس مسافر بودن یا مریض بودن آنها به عنوان مثال است و تمثیل است نه تعیین و اصل کلی همان ضابطی است که در ذیل آمده که فرمود: ﴿فلَمْ تَجِدُوا مَاء﴾
بنابراین چه در حدث اصغر و چه در حدث اکبر اگر کسی آب نیافت این آب نیافتن مواردی دارد یا برای اینکه اصلاً آب نیست و سالبه به انتفاء موضوع است یا آب هست و او قادر بر تحصیل آب نیست که سالبه به انتفاء محمول است یا آب هست و در دسترس هست و قدرت خارجی دارد ولی قدرت خرید ندارد باز هم سالبه به انتفاء محمول است یا همهٴ این امور فراهم است، ولی از استعمالش معذور است و آب برای او زیانبار است این هم سالبه به انتفاء محمول است؛ یعنی نمیتوانید از او استفاده کنید و متمکّن نیستید و صرف وجدان آب منظور نیست که شما بتوانید از آب استفاده کنید.
نحوهٴ تیمم روی زمین
در همهٴ این حالات فرمود: ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾، پس تیمّم بدل از وضو و تیمّم بدل از غسل شرطش عدم وجدان ماء است با این گسترشش و حکمش هم این است که نحوه تیمّم هم ﴿صَعیدًا طَیِّبًا﴾ و صعید وجه الارض را میگویند که زمین خالی است. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آنجا که فرمود: ﴿فَتُصْبِحَ صَعیدًا زَلَقًا﴾ ناظر به همین است؛ صعید یعنی وجه الارض.
آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است که ﴿فَعَسی رَبّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْبانًا مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیدًا زَلَقًا﴾؛ این درخت سرسبز و باغ سرسبزی که تو داری ممکن است عذاب الهی بیاید و آن را به صورت زمین باز در بیاورد، زمینی که چیزی رویش نیست و همهٴ این درختها را بسوزاند. خلاصه اینکه صعید وجه الارض است؛ منتها باید پاک باشد ﴿صَعیدًا طَیِّبًا﴾؛ چه خشک و چه تر، باید پاک باشد. آن مریض و سفر نقشی ندارد، آنها به عنوان تمثیل است نه تعیین، عمده ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ است. آن بیمار بودن یا مسافر بودن قید غالبی است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم اینچنین بحث شد.
در سورهٴ «نساء» آیهٴ ٤٣ که قبلاً بحث شد اینطور بود که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاریٰ حَتّیٰ تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ که گفتند نزدیک مسجد نروید و در مسجد عبور نکنید در حال جنابت مگر به عنوان رهگذر ﴿حَتَّیٰ تَغْتَسِلُوا﴾؛ اگر غسل کردید توقفتان در مسجد عیب ندارد ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ که آنجا هم ناظر به حدث اکبر و ناظر به حدث اصغر است؛ اگر شما مریض بودید یا مسافر بودید یا از دستشویی آمدید یا با همسرتان برخورد کردید و آبی ندارید تیمّم کنید که اینجا تیمّم یعنی «اغسلوا» «اغسلوا صَعیدًا طَیِّبًا». در آنجا هم حدث اکبر و حدث اصغر را مشخص کرد، البته آنجا در آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» گذشت که اگر کسی بگوید مسئلهٴ وضو و غسل و تیمّم در آخر عمر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است و لذا خیلی معلوم نبود که حضرت چطور وضو میگرفت و از این جهت مورد اختلاف اصحاب شد، این خیلی قابل توجیه نیست، برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مسئلهٴ غسل آمده، مسئله تیمّم بدل از وضو آمده و مسئله تیمّم بدل از غسل آمده، چطور خود وضو نیامده؟! چطور خود وضو مشخص نشده است و حالا تیمّم بدل از وضو مشخص شد؟! آن هم برای ورود در مسجد که دیگر حدث اصغر مانع نیست! معلوم میشود که اصل مسئله برای اینها روشن بود، حالا نحوه بیان مبسوطترش در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است و این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ جامع است، آنوقت بیمار بودن یا مسافر بودن به عنوان تمثیل است نه تعیین ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾.
فرق آیه 6 سوره مائده و آیه 43 سورهٴ نساء
فرق آیهٴ شش سورهٴ «مائده» که محل بحث است با آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» که قبلاً گذشت این است که در آنجا فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ و دیگر کلمه «منه» ندارد و اینجا فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾؛ اگر این ﴿مِنْهُ﴾ در مقام تحدید باشد و مفهوم داشته باشد، مقیدِ آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» است. بیان ذلک این است که در تیمّم نظیر وضو، مسح تمام صورت لازم نیست؛ در وضو غسل تمام صورت لازم است، لذا آنجا کلمه «باء» را نیاورد، بلکه فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ و در تیمّم چون مسح بعضی از صورت لازم است نه تمام صورت فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾؛ همانطوری که درباره سر کلمه «باء» نشانه تبعیض است که فرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾ و نفرمود «وامسحوا رئوسکم»، درباره تیمّم هم فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾ نه «فامسحوا وجوهکم» و همانطوری که مسح بعض رأس در وضو کافی است، مسح بعض صورت و مسح بعض دست در تیمّم کافی است، لذا این کلمهٴ «باء» را هم در وجوه آورد و هم در ایدی که عطف بر وجوه است؛ ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ یعنی «بایدیکم» یعنی «بعض الید»؛ ولی درباره غسل چون تمام وجه لازم بود فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ و درباره ید هم گرچه تمام ید لازم نبود اما غایت مغسول را ذکر کرد و فرمود: ﴿وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ﴾.
اینجا هم به عطف ایدی بر وجوه حرف «باء» روی ایدی درمیآید و منظور آن است که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ و ایدیکم﴾ که این مقدار مشترک است بین آیهٴ شش سورهٴ «مائده» که محل بحث است و آیهٴ ٤٣ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً گذشت که آنجا هم فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ و ایدیکم﴾. فرق مهم این است که کلمه ﴿مِنْهُ﴾ در آیهٴ شش سورهٴ «مائده» آمده که فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ که این ﴿مِنْهُ﴾ همانطوری که بسیاری از علمای سنّت گفتند و بعضی از علمای ما هم فتوا دادند بیاثر نیست؛ گفتند که این ﴿مِنْهُ﴾ نشان میدهد که از زمین چیزی به همراه دست برخیزد و به صورت مسح بشود ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ و اگر کسی روی سنگ صاف تیمّم کند، به فتوای آنها کافی نیست، زیرا چیزی از سنگ صاف به صورت یا دست نمیچسبد؛ یا باید روی خاک تیمّم کند یا اگر روی سنگ تیمم کند سنگ غبارآلود باشد که چیزی روی سنگ باشد که از این صعید و وجهالارض به وسیله دست چیزی به صورت برسد ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾.
مرحوم فیض از این گروه آقایانی است که میگوید: چیزی باید از زمین به دست بچسبد و اما آنها که میگویند این ﴿مِنْهُ﴾ برای تبعیض نیست و برای بیان مبدأ است؛ یعنی منشأ این مسح کردن همان وضع ید است بر نقطهٴ آغازین و این ﴿مِنْهُ﴾ دارد منشأ ابتدایی را میگوید نه تبعیض را، میگوید باید از زمین مسحتان تیمّمتان شروع بشود و تیمّمتان به این است که وضع یدتان باشد بر زمین و از زمین تیمّمتان شروع بشود نه اینکه از زمین چیزی برخیزد و به صورت و دستتان بنشیند. اگر چنین معنایی را ما از کلمه ﴿مِنْهُ﴾ در آیهٴ شش سورهٴ «مائده» استفاده نکردیم، آنگاه اطلاق آیهٴ ٤٣ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به حجیتش باقی است. فتحصل اگر ظهور داشت باید تقیید کرد، چون در مقام تحدید است و اگر ظهور نداشت یا ندانستیم ظهور دارد یا نه، اطلاق آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» باقی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تبیین طهارت از حدث اکبر
- دلائل عدم عطف ارجل به ایدی
- بیان بدل تیمّم بدل از وضو و تیمّم بدل از غسل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ ما یُریدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾
فصول چهارگانه «آیهٴ ششم» سورهٴ مائده
آیهٴ ششم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» چهار فصل را در بر دارد: فصل اوّل ناظر به وضو است، فصل دوم ناظر به غُسل است، فصل سوم راجع به تیمّم بدل از وضو یا غُسل است و فصل چهارم حکمت این احکام الهی است. در آن فصل اوّل همانطوری که ملاحظه فرمودید ظاهرش شرطیت طهارت است برای نماز، چون اگر به یک مرکب ذیاجزا و شرایط امری متوجه بشود به بعضی از اجزا یا به بعضی از امور بیرونِ اجزا [تعلّق بگیرد]، از او انتزاعِ جزئیت یا شرطیت میشود، پس ظاهر ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ﴾ این است که طهارت شرطِ نماز است و حکم تکلیفی محض نیست.
بیان مهمترین نکته در فصل اول
در این فصل اوّل این مهمترین نکتهاش این است که ﴿وَ أَرْجُلَکُمْ﴾ عطف است بر رئوس یا بر ایدی؟ آیا باید پا را مسح کشید یا باید پا را شست؟ ظاهرش این است که باید پا را مسح کشید، برای اینکه نزدیک رئوس و عطف بر رئوس است و اگر حکم پا غَسل بود نه مسح، همانطوری که دستها را باید شست اگر پاها هم محکوم به شستن بود میفرمود: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَیْنِ» و بعد میفرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾؛ اگر حکم پا غَسل بود، آن را در کنار ید ذکر میکرد و میفرمود: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَیْنِ» و دیگر بعد از امرِ به مسح ذکر نمیکرد و نمیفرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ﴾ و از طرفی هم اگر کسی بگوید که حکم پا غَسل است نه مسح و شستن است نه مسح کشیدن برای اینکه ارجل معطوف بر ایدی است، این گذشته از اینکه خلاف ظاهر است قرائتهای مختلف موهم معناهای مختلف هم خواهد بود، چون اگر ما این ارجل را به نصب بخوانیم معنایش این است که عطف است بر ایدی و اگر به جر بخوانیم باید به قرینهٴ مجاورت باشد که چون مثلاً رئوس مجرور است ارجل هم مجرور باشد، در حالی که ارجل معطوف بر ایدی است و منصوب است واقعاً؛ ولی مجرور بخوانیم به قرینهٴ مجاورت؛ مثل اینکه بعضیها در آیهٴ ﴿تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِْلآکِلینَ﴾ «صبغاً للاکلین» خواندند برای اینکه این عطف است بر محل دهن که منصوب است؛ ولی مشابه اینکه به قرینهٴ مجاورت مجرور میشود بعضیها در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» مشابه این را قرائت کردند و گفتند: «وحورٍ عین» گرچه آنجا دارد ﴿وَ حُورٌ عینٌ﴾ که آنجا گفتند به قرینه مجاورت است نه اینکه واقعاً مجرور باشد.
در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آیهٴ هفده به بعد این است: ﴿یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ ٭ بِأَکْوابٍ وَ أَباریقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعینٍ ٭ لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ ٭ وَ فاکِهَةٍ مِمّا یَتَخَیَّرُونَ ٭ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمّا یَشْتَهُونَ﴾ [آنگاه ایه بعد را] «وحورٍ عینٍ» قرائت کردند به قرینهٴ مجاورت، در حالی که به قرینه مجاورت قرائت کردن معنایش این نیست که آن «ولدان مخلّد» حور عین را طواف میدهد، بلکه معنایش آن است که همانطوری که «ولدان مخلّد» اطراف بهشتیها طواف میکنند، «حور عین» هم اطراف آنها طواف میکنند که «حور عین» نظیر ﴿لَحْمِ طَیْرٍ﴾ نیست که «ولدان مخلد» ﴿لَحْمِ طَیْرٍ﴾ را اطافه بدهند و حور عین را هم بگردانند اینچنین نیست، بلکه حور عین مثل «ولدان مخلّد» طائف است نه مطوف به؛ ولی بعضیها «حورٍ عین» قرائت کردند که به قرینهٴ مجاورت نظیر ﴿لَحْمِ طَیْرٍ﴾ باشد، اینجا هم «و ارجلِکم» قرائت بکنند برای اینکه مجاور با «رؤسکم»است، لکن گرچه به علاقهٴ مجاورت میشود اِعراب مجاور را به مجاور دیگر داد؛ اما در صورتی که قرینهای نباشد، موهم خلاف نباشد و مانند آن. اینجا قرینهای در کار نیست و موهم خلاف هم است اگر واقعاً ارجل باید شسته بشود ولی مجرور بخوانیم و بگوییم «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلِکُمْ»، این موهم آن است که مسح کفایت میکند در حالی که شما میگویید پا را حتماً باید شست.
دلایل عدم عطف «أرجل» به «أیدی»
بنابراین ارجل نمیتواند عطف بر ایدی باشد براساس این دو نکته: یکی اینکه اگر عطف بر ایدی بود همان قبل میفرمود: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ، وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَیٰ الْکَعْبَیْنِ» و دیگر ﴿وَامْسَحُوا﴾ را فاصله قرار نمیداد؛ دوم اینکه اگر بعد از رئوس قرار بگیرد ما به جر بخوانیم موهم خلاف است [و اگر] به نصب بخوانیم احتمال اینکه عطف است بر محل رئوس مشکلی ندارد؛ ولی اگر عطف بر رئوس باشد کما هو الحق، چه نصب بخوانیم و چه جر بخوانیم مشکلی ندارد؛ اما اگر مجرور خواندیم «و ارجلِکم» عطف است بر ظاهر رئوس که مجرور است و اگر منصوب خواندیم عطف است بر باطن رئوس که منصوب است، چون رئوس مفعول است و منصوب؛ نظیر «تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صبغاً لِْلآکِلینَ» که قرائت کردند. آنجا که «صبغاً للآکلین» قرائت کردند برای آن است که دهن که مفعول است واقعاً منصوب است و از این جهت صبغاً را منصوب کردند که عطف باشد بر محل مفعول قبلی؛ اما ظاهر نظم طبیعیاش آن است که این ارجل عطف بر رئوس باشد، حالا قرائتش یا به جر است که به ظاهر رئوس معطوف است یا به نصب است که به باطن رئوس که مفعول است معطوف است.
دربارهٴ کعبین هنوز نکتهای است که باید بعد مطرح بشود و این خلاصه بحث بود در فصل اوّل که هنوز بابش مفتوح است. ما از «واو» که ترتیب را نمیفهمیم، ترتیب را از خارج میفهمیم. دست راست مقدم است یا دست چپ را آیه که بیان نمیکند؛ پای راست مقدم است یا پای چپ را آیه که بیان نمیکند. حالا اگر اینچنین است و صرف «واو» مفید ترتیب نیست و ما از خارج میفهمیم، از خارج میفهمیم که ید مقدم است و اگر ارجل باید غَسل میشد مقدم بر مسح سر بود و آن که میگوید پا را باید شست، میگوید مقدم بر مسح سر است. اوّل غَسل صورت، بعد غَسل دست، بعد غَسل پا و بعد مسح سر است.
تبیین طهارت از حدث اکبر
مقام ثانی بحث و فصل دوم دربارهٴ طهارت از حدث اکبر است. فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾ که در اینجا چند مطلب است: یکی اینکه امر به تحصیل طهارت برای جنب امر نفسی است نه امر مقدمی. نفرمود اگر خواستید نماز بخوانید و جنب بودید طهارت تحصیل کنید، بلکه فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾، مگر اینکه به قرینهٴ همان فصل اوّل ما دو کار بکنیم: یک نکته را از فصل اوّل به فصل دوم بدهیم و یک نکته را هم از فصل دوم به فصل اوّل بدهیم؛ نکتهای که از فصل دوم به فصل اوّل میرسد این است که ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ﴾؛ اگر خواستید نماز بخوانید و محدث بودید وضو بگیرید؛ اما اگر محدث نبودید و قبلاً متطهّر بودید و وضوی قبلی دارید، دیگر لازم نیست وضو بگیرید.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ ظاهرش مطلق است که برای هر نمازی هم وضو لازم است چه انسان وضو داشته باشد و چه نداشته باشد، آن به نکتهٴ اوّلِ فصل دوم تبیین میشود؛ یعنی اگر خواستید نماز بخوانید و وضو نداشتید وضو بگیرید، برای اینکه اینجا فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾؛ اما نکتهای که از فصل اوّل به فصل دوم میرسد این است که در فصل اوّل، طهارت وضویی شرط نماز بود و حکم مقدّمی داشت نه نفسی؛ یعنی اگر کسی محدث به حدث اصغر هم بود بر او لازم نبود وضو بگیرد، مگر اینکه بخواهد نماز بخواند که آنگاه وجوب شرطی دارد نه وجوب نفسی، وجوب مقدّمی پیدا میکند.
درباره فصل دوم اینچنین است: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا﴾؛ اگر جنب بودید و خواستید نماز بخوانید ﴿فَاطَّهَّرُوا﴾ و اینچنین نیست که اگر کسی جنب بود تحصیل طهارت بر او واجب باشد، چون یک آیه است و چهار بخش [دارد و] هر کدام دیگری را تبیین میکند؛ از فصل اوّل ما یک نکته میفهمیم که به فصل دوم سرایت میدهیم و از فصل دوم هم یک نکته میفهمیم و به فصل اوّل سرایت میدهیم. در فصل اوّل که فرمود: ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ چه وضو داشته باشید و چه وضو نداشته باشید، میگوییم به قرینه فصل دوم منظور این است که اگر خواستید نماز بخوانید و طاهر نبودید وضو بگیرید و در فصل دوم که فرمود اگر جنب بودید طهارت را تحصیل کنید، به قرینه فصل اوّل میگوییم اگر جنب بودید و خواستید نماز بخوانید طهارت تحصیل کنید نه اینکه تحصیل طهارت به دنبال جنابت، واجب نفسی باشد ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا﴾.
محدود بودن غسل برای وضو و مسح آن
مطلب بعدی آن است که دربارهٴ وضو غَسلش و مسحش محدود است و آن مواضع محدود است که آنها را ذکر کرد، چه اینکه درباره تیمّم مسحش محدود است که آنها را ذکر کرد. دربارهٴ وضو فرمود که صورت است و دست است و پا است و سر که مواضع مشخص از اینها است: صورت، مقداری از دست، مقداری از پا و در هنگام سر هم مقداری از سر را مسح کنید، این درباره وضو بود. درباره تیمّم هم فرمود مسح مقداری از صورت و مسح مقداری از دست رانام برد؛ ولی درباره غسل چون تمام بدن را باید شست، دیگر نامی از اعضا نبرد و نفرمود ید تا مرفق مثلاً یا پا تا کعبین و مانند آن، بلکه فرمود: ﴿فَاطَّهَّرُوا﴾.
کیفیت تطهیر نزد اهل سنت شاید فرق نکند؛ ولی نزد ما شیعهها به غسل ترتیبی و ارتماسی منقسم میشود که تمام بدن را باید آب بگیرد؛ منتها در غسل ارتماسی دفعتاً واحدة باید آب بگیرد و در غسل ترتیبی با حفظ رعایت ترتیب باید آب بگیرد. این نکتهای بود که در وضو و در تیمّم اسمِ اعضای مخصوص را برد، ولی در غسل اسم عضو مخصوص را نبرد و فرمود اگر جنب بودید طهارت تحصیل کنید. حالا در وضو و تیمّم به سبب امر فرمود ولی در غسل به مسبب، شاید نکتهاش همین باشد که در آنجا نفرمود طهارت تحصیل کنید، فرمود غسل و مسح تحصیل کنید که این غسل و مسح مایهٴ طهارت شماست و همچنین درباره تیمّم فرمود مسح کنید که این مسح مایهٴ طهارت شماست؛ ولی درباره جنابت فرمود که شما طهارت تحصیل کنید نه اینکه آن سبب را امر کرده باشد تا مسبب به دنبال او بیاید.
بیان بدل تیمم بدل از وضو و تیمم بدل از غسل
در فصل سوم که نوبت به تیمّم بدل از وضو یا تیمّم بدل از غسل میرسد، اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ معلوم نیست که عذر برای کسی است که محدث به حدث اکبر است یا عذر برای کسی است که اعم از حدث اکبر و حدث اصغر دارد؟ چون این قید یقیناً به جمله اخیر برمیگردد؛ اما آیا به جمله اوّل هم برمیگردد یا نه؟ محل تأمّل است. اگر فرموده بود: «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا»، این بیش از طهارت بدل از غسل استفاده نمیشد، برای اینکه فصل اوّل درباره وضو بود، فصل دوم درباره غسل است و فصل سوم میفرماید که اگر بیمار بودید یا مسافر بودید و آب نداشتید تیمّم کنید، اینکه فرمود مسافر بودید یا بیمار بودید و آب نداشتید تیمّم کنید، این قید به هر دو فصل برمیگردد یا مخصوص فصل اخیر است؟ در اینکه فصل اخیر را شامل میشود تردیدی نیست؛ اما در اینکه فصل اوّل را هم شامل میشود جای شبهه است، لذا استفادهٴ اینکه این حکم تیمّم بدل از وضو و بدل از غسل هر دو است مشکل بود.
برای اینکه به صورت باز روشن کند که این حکم تیمّم بدل از وضو و همچنین تیمّم بدل از غسل است، این را به صورت باز ذکر کرد و فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ که اینها یک سنخ نیستند؛ این دوتای اوّلی سبب عذر است و آن دوتای آخری سبب لزوم تحصیل طهارت است و اینها چهار امر مسانخ نیستند که بر یکدیگر عطف شده باشند، لذا بعضیها گفتند که این ﴿أَوْ﴾ در ﴿أَوْ جاءَ﴾ خصوص این ﴿أَوْ﴾ به معنی واو است [و در] ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ﴾ این ﴿أَوْ﴾ به معنی خودش است [و در] ﴿أَوْ جاءَ﴾ این ﴿أَوْ﴾ به معنی واو است [و در] ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ آن ﴿أَوْ﴾ هم به معنای خودش است؛ این ﴿أَوْ﴾ وسطی که به معنای واو است برای آن است که این چهار امر سنخ هم نیستند. بیماری یا سفر دلیلِ عذر است و از دستشویی بیرون آمدن یا با همسر برخورد کردن سببِ لزوم طهارت است که این چهار چیز کاملاً از یکدیگر اجنبیاند و دو به دو هماهنگاند؛ یعنی بیماری یا سفر باهم هماهنگاند که اینها سبب معذور بودن است و آن دو که یکی از دستشویی آمدن و دیگری برخورد با همسر کردن است، این دو موجب یا سبب تحصیل طهارت است، لذا آمدند گفتند که این ﴿أَوْ﴾ که در وسط ذکر شد به معنی واو است.
ملاحظه فرمودید که چرا این کار را کردند؟ برای اینکه این چهار جمله دو به دو به هم مناسباند وگرنه دو تای آخری هیچ ارتباطی با دو تای اوّلی ندارد؛ آن دو تای اوّلی یعنی مرض و سفر مربوط به بیان عذر است و آن دو تای سومی و چهارمی بیان سبب تحصیل طهارت است، لذا برای اینکه روشن بشود این تیمّم بدل؛ هم بدل از وضوست و هم بدل از غسل، هم عذر را ذکر فرمود و هم سبب را. عذر که انسان آب ندارد یا برای آن است که آب اصلاً نیست یا هست او نمیتواند تحصیل کند و عدم قدرت بر تحصیل یا برای آن است که آب برای او ضرر دارد یا میتواند تحصیل کند ولی نمیتواند استفاده کند؛ این عدم تحصیل یا برای آن است که چون مریض است نمیتواند به دنبال آب برود، آب هست ولی او نمیتواند به دنبال آب برود یا نه، آب هست؛ ولی با قیمت گران فروخته میشود و تحصیل آب با قیمت گران میسورش نیست یا نه آب هست و تحصیلش آسان است؛ ولی استعمالش زیانبار است که همهٴ اینها زیر پوشش ﴿مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ﴾ است؛ منتها این قیدها قید غالبی است و مفهوم ندارد، چون اگر قید غالب نبود مفهوم داشت و چون در مقام تحدید بود مفهومش هم یقیناً حجت است و اگر مفهوم داشته باشد یقیناً حجت است و مفهوم منعقد میشد؛ ولی الآن مفهوم منعقد نیست، برای اینکه این قیود، قیود غالبی است و جامعش همان ﴿فَلَمْ تَجِدُوا﴾ است که در پایان این عناوین چهارگانه یاد شد.
این عدم وجدان آب گاهی برای این است که اصلاً آب نیست؛ در یک روستایی است که آب قطع شد یا در سفری است که به آب دسترسی ندارد، چون غالباً انسان در حال سفر ممکن است به آب دسترسی نداشته باشد لذا فرمود: ﴿عَلیٰ سَفَرٍ﴾ که این سفر قید غالبی است وگرنه ممکن است انسان حاضر باشد یعنی مسافر نباشد؛ ولی آب شهرش قطع بشود یا آب روستایش قطع بشود. سفر بودن معیار نیست یا مریض بودن هم معیار نیست؛ ولی چون غالباً در این حالتها انسان دسترسی به آب ندارد از این جهت فرمود: ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ﴾ که حالا یا برای اینکه نمیتوانید به دنبال آب بروید یا برای اینکه دنبال آب رفتن مقدور شماست ولی از استعمالش معذورید که این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا﴾ شاملش میشود. در حال سفر هم اینچنین است یا برای اینکه آب اصلاً نیست یا هست ولی شما چون همراه کاروان در حرکت هستید نمیتوانید کاروان را رها کنید و به دنبال آب بگردید.
این دو قید اوّل و دوم درباره معذور بودن است؛ اما سومی و چهارمی برای باز کردن مطلب است که این تیمّمِ بدل اختصاصی به بدل از غسل ندارد و بدل از وضو را هم میگیرد، لذا فرمود: ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ که ناظر به حدث اصغر است ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ که ناظر به حدث اکبر است. این ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ در مقابل فصل اوّل است که وضو را لازم میدانست و ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ در مقابل فصل دوم است که طهارت را لازم میدانست. از اینجا معلوم میشود که آن ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ معنایش این نیست که اگر شما خواستید نماز بخوانید برای هر نمازی وضو لازم است ولو وضو داشته باشید، برای اینکه در فصل سوم فرمود که اگر شما از دستشویی آمدید و آب نداشتید وضو بگیرید پس اگر از دستشویی آمدید و آب داشتید وضو بگیرید یا از دستشویی آمدید و آب نداشتید تیمّم بکنید معلوم میشود که آنچه که لازم است تحصیل وضو برای کسی است که وضو ندارد، نه اینکه برای هر نمازی انسان باید وضو بگیرد ولو وضو هم داشته باشد، چون ظاهر ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾ این است که برای هر نماز وضو بگیرید و پنج نماز پنج تا وضو میخواهد ولو قبلاً هم وضو داشته باشید و نقض نشده باشد؛ ولی به قرینهٴ همان آن محاوره عرفی (یک) و به قرینه این فصل سوم (این دو)، معلوم میشود که این امر شرطی است؛ یعنی اگر خواستید نماز بخوانید در صورتی که از دستشویی آمده باشید وضو بگیرید و اگر برای وضو آب نیست تیمّم بکنید.
غرض آن است که ظاهر اطلاق فصل اوّل این است که برای هر نمازی وضو لازم است ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَیٰ الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وجوهکم﴾؛ مثل اینکه برای هر نمازی استقبال لازم است و نمیشود گفت که من برای نماز قبلی استقبال کردم و حالا برای نماز بعدی کافی است نه، برای هر نمازی استقبال لازم است. حالا برای هر نمازی هم یک وضو لازم است یا همان وضوی قبلی کافی است؟ ظاهر آیه این است که برای هر نمازی یک وضو لازم است؛ ولی به قرینه محاوره که به یک امر مرکب از ذیاجزا و شرایط امر بشود و نسبت به آن امور داخلی جزئیت انتزاع میشود و نسبت به امور خارجی شرطیت انتزاع میشود، معلوم میشود که این طهارت شرط صلات است و وجوب مقدّمی و شرطی دارد نه نفسی و وجوب شرطی هم معنایش این است که این شرط نماز است و اگر شما واجد این شرط هستید دیگر تحصیل مجدّد آن لازم نیست و این ﴿جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ تأیید میکند آن نکتهای که در فصل اوّل گفته شد.
غرض آن است که وضو یک حکم تعبّدی ندارد برای نماز ولو انسان متطهّر هم باشد و با وضو هم باشد باز دوباره لازم باشد که برای هر نماز وضو بگیرد اینچنین نیست، بلکه ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ اگر بود وضو بگیرد، البته تفسیر موجبات وضو یا نواقض وضو به وسیلهٴ سنّت معصومین(علیهم السّلام) مشخص میشود. خواب که موجب نقض وضوست، موجب وضوست، ناقض وضوی قبلی است و امثال ذلک این باید از دلیل خاص استفاده بشود؛ اما آنچه که از این آیه برمیآید همین کاری است که انسان بعد از خروج از دستشویی محکوم به تحصیل طهارت است. ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ﴾ این شامل حدث اصغر و حدث اکبر هر دو میشود؛ ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ﴾ راجع به حدث اصغر و ﴿أَوْ لامَسْتُمُ النِّساء﴾ راجع به حدث اکبر است، آن وقت ﴿فلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ میشود معیار اصلی، پس مسافر بودن یا مریض بودن آنها به عنوان مثال است و تمثیل است نه تعیین و اصل کلی همان ضابطی است که در ذیل آمده که فرمود: ﴿فلَمْ تَجِدُوا مَاء﴾
بنابراین چه در حدث اصغر و چه در حدث اکبر اگر کسی آب نیافت این آب نیافتن مواردی دارد یا برای اینکه اصلاً آب نیست و سالبه به انتفاء موضوع است یا آب هست و او قادر بر تحصیل آب نیست که سالبه به انتفاء محمول است یا آب هست و در دسترس هست و قدرت خارجی دارد ولی قدرت خرید ندارد باز هم سالبه به انتفاء محمول است یا همهٴ این امور فراهم است، ولی از استعمالش معذور است و آب برای او زیانبار است این هم سالبه به انتفاء محمول است؛ یعنی نمیتوانید از او استفاده کنید و متمکّن نیستید و صرف وجدان آب منظور نیست که شما بتوانید از آب استفاده کنید.
نحوهٴ تیمم روی زمین
در همهٴ این حالات فرمود: ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾، پس تیمّم بدل از وضو و تیمّم بدل از غسل شرطش عدم وجدان ماء است با این گسترشش و حکمش هم این است که نحوه تیمّم هم ﴿صَعیدًا طَیِّبًا﴾ و صعید وجه الارض را میگویند که زمین خالی است. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آنجا که فرمود: ﴿فَتُصْبِحَ صَعیدًا زَلَقًا﴾ ناظر به همین است؛ صعید یعنی وجه الارض.
آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است که ﴿فَعَسی رَبّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْبانًا مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیدًا زَلَقًا﴾؛ این درخت سرسبز و باغ سرسبزی که تو داری ممکن است عذاب الهی بیاید و آن را به صورت زمین باز در بیاورد، زمینی که چیزی رویش نیست و همهٴ این درختها را بسوزاند. خلاصه اینکه صعید وجه الارض است؛ منتها باید پاک باشد ﴿صَعیدًا طَیِّبًا﴾؛ چه خشک و چه تر، باید پاک باشد. آن مریض و سفر نقشی ندارد، آنها به عنوان تمثیل است نه تعیین، عمده ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ است. آن بیمار بودن یا مسافر بودن قید غالبی است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم اینچنین بحث شد.
در سورهٴ «نساء» آیهٴ ٤٣ که قبلاً بحث شد اینطور بود که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاریٰ حَتّیٰ تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِری سَبیلٍ﴾ که گفتند نزدیک مسجد نروید و در مسجد عبور نکنید در حال جنابت مگر به عنوان رهگذر ﴿حَتَّیٰ تَغْتَسِلُوا﴾؛ اگر غسل کردید توقفتان در مسجد عیب ندارد ﴿وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ که آنجا هم ناظر به حدث اکبر و ناظر به حدث اصغر است؛ اگر شما مریض بودید یا مسافر بودید یا از دستشویی آمدید یا با همسرتان برخورد کردید و آبی ندارید تیمّم کنید که اینجا تیمّم یعنی «اغسلوا» «اغسلوا صَعیدًا طَیِّبًا». در آنجا هم حدث اکبر و حدث اصغر را مشخص کرد، البته آنجا در آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» گذشت که اگر کسی بگوید مسئلهٴ وضو و غسل و تیمّم در آخر عمر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است و لذا خیلی معلوم نبود که حضرت چطور وضو میگرفت و از این جهت مورد اختلاف اصحاب شد، این خیلی قابل توجیه نیست، برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مسئلهٴ غسل آمده، مسئله تیمّم بدل از وضو آمده و مسئله تیمّم بدل از غسل آمده، چطور خود وضو نیامده؟! چطور خود وضو مشخص نشده است و حالا تیمّم بدل از وضو مشخص شد؟! آن هم برای ورود در مسجد که دیگر حدث اصغر مانع نیست! معلوم میشود که اصل مسئله برای اینها روشن بود، حالا نحوه بیان مبسوطترش در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است و این ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ جامع است، آنوقت بیمار بودن یا مسافر بودن به عنوان تمثیل است نه تعیین ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾.
فرق آیه 6 سوره مائده و آیه 43 سورهٴ نساء
فرق آیهٴ شش سورهٴ «مائده» که محل بحث است با آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» که قبلاً گذشت این است که در آنجا فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ و دیگر کلمه «منه» ندارد و اینجا فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾؛ اگر این ﴿مِنْهُ﴾ در مقام تحدید باشد و مفهوم داشته باشد، مقیدِ آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» است. بیان ذلک این است که در تیمّم نظیر وضو، مسح تمام صورت لازم نیست؛ در وضو غسل تمام صورت لازم است، لذا آنجا کلمه «باء» را نیاورد، بلکه فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ و در تیمّم چون مسح بعضی از صورت لازم است نه تمام صورت فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾؛ همانطوری که درباره سر کلمه «باء» نشانه تبعیض است که فرمود: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾ و نفرمود «وامسحوا رئوسکم»، درباره تیمّم هم فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ﴾ نه «فامسحوا وجوهکم» و همانطوری که مسح بعض رأس در وضو کافی است، مسح بعض صورت و مسح بعض دست در تیمّم کافی است، لذا این کلمهٴ «باء» را هم در وجوه آورد و هم در ایدی که عطف بر وجوه است؛ ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ﴾ یعنی «بایدیکم» یعنی «بعض الید»؛ ولی درباره غسل چون تمام وجه لازم بود فرمود: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ و درباره ید هم گرچه تمام ید لازم نبود اما غایت مغسول را ذکر کرد و فرمود: ﴿وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَیٰ الْمَرافِقِ﴾.
اینجا هم به عطف ایدی بر وجوه حرف «باء» روی ایدی درمیآید و منظور آن است که ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ و ایدیکم﴾ که این مقدار مشترک است بین آیهٴ شش سورهٴ «مائده» که محل بحث است و آیهٴ ٤٣ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً گذشت که آنجا هم فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ و ایدیکم﴾. فرق مهم این است که کلمه ﴿مِنْهُ﴾ در آیهٴ شش سورهٴ «مائده» آمده که فرمود: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ که این ﴿مِنْهُ﴾ همانطوری که بسیاری از علمای سنّت گفتند و بعضی از علمای ما هم فتوا دادند بیاثر نیست؛ گفتند که این ﴿مِنْهُ﴾ نشان میدهد که از زمین چیزی به همراه دست برخیزد و به صورت مسح بشود ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾ و اگر کسی روی سنگ صاف تیمّم کند، به فتوای آنها کافی نیست، زیرا چیزی از سنگ صاف به صورت یا دست نمیچسبد؛ یا باید روی خاک تیمّم کند یا اگر روی سنگ تیمم کند سنگ غبارآلود باشد که چیزی روی سنگ باشد که از این صعید و وجهالارض به وسیله دست چیزی به صورت برسد ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ مِنْهُ﴾.
مرحوم فیض از این گروه آقایانی است که میگوید: چیزی باید از زمین به دست بچسبد و اما آنها که میگویند این ﴿مِنْهُ﴾ برای تبعیض نیست و برای بیان مبدأ است؛ یعنی منشأ این مسح کردن همان وضع ید است بر نقطهٴ آغازین و این ﴿مِنْهُ﴾ دارد منشأ ابتدایی را میگوید نه تبعیض را، میگوید باید از زمین مسحتان تیمّمتان شروع بشود و تیمّمتان به این است که وضع یدتان باشد بر زمین و از زمین تیمّمتان شروع بشود نه اینکه از زمین چیزی برخیزد و به صورت و دستتان بنشیند. اگر چنین معنایی را ما از کلمه ﴿مِنْهُ﴾ در آیهٴ شش سورهٴ «مائده» استفاده نکردیم، آنگاه اطلاق آیهٴ ٤٣ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به حجیتش باقی است. فتحصل اگر ظهور داشت باید تقیید کرد، چون در مقام تحدید است و اگر ظهور نداشت یا ندانستیم ظهور دارد یا نه، اطلاق آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» باقی است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است