- 802
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 4 و 5 سوره مائده بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 و 5 سوره مائده _ بخش سوم"
- نظر برخی فقها قدیمین درباره حلیت ذبیحه غیرمسلمان
- فقه متوسط استدلالی بودن شرح لمعه
- اقسام روایات درباره صید حیوانات شکاری
أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ ٭ الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذی أَخْدانٍ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَفِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾
بیان محللها و محرمها در آیه
در این دو آیه مقداری از محللها و محرمها ذکر میشود؛ در آیه اوّل این است که ﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾، حلیت طیبات که در هر دو آیه آمده، گذشته از اینکه اقسام فواکه و حبوبات را شامل میشود اقسام حیوانات را هم شامل میشود، مگر آنچه که با دلیلِ خارج تخصیص بخورد. در جاهلیت طبق آیه 103 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که بعداً به خواست خدا خواهد آمد، بدعتهایی میگذاشتند و بعضی از حیوانهای طیّب را حرامگوشت میپنداشتند؛ در آیه 103 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» میفرماید: ﴿ما جَعَلَ اللّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَلا سائِبَةٍ وَلا وَصیلَةٍ وَلا حامٍ وَلکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾، بسیاری از این حیوانات حلال گوشت که طیّباند مشمول همان طیّباتاند و حلالاند و آن بدعتهای جاهلی را قرآن گاهی با اطلاقِ حلال بودنِ طیّبات نفی کرده است و گاهی با نهی صریح از این بدعتها آنها را تحلیل کرده است، گاهی به صورت آیه محل بحث؛ یعنی آیه چهارم و پنجم و گاهی هم به صورت آیه 103 سورهٴ «مائده»، پس اینکه فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ شامل همه اقسام فواکه و حبوبات و گوشتها خواهد شد، الا ما خرج بالدلیل.
در مسئله صید هم ظاهر آیه این بود که فقط صید سگ شکاری با آن شرایط یاد شده حلال است و صید سایر حیوانات شکاری حلال نیست که باید بعد از تمامیتِ بحث قرآنی، روایات ذیل این آیه را هم بخوانیم؛ اما در آیه پنج فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که این ﴿الْیَوْمَ﴾ نشان میدهد که حادثه مهمی است و از این تاریخ به بعد طیّبات برای شما حلال شد ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾؛ این طیّبات که سرفصل است به عنوان مقدمه یاد شده است و عمده آن ﴿طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ است که بعد از طیّبات ذکر شد و ظاهر این آیه آن است که آن منعی که قبلاً بود و رابطه بین شما و کفار منقطع بود، در اثر پیروزی اسلام و یأس کافران اگر بخواهید رابطه برقرار کنید عیب ندارد؛ رابطه در مسایل مهمانی و مهمان شدن و هدیه دادن و هدیه پذیرفتن درباره اقسام گوشت¬های محلل دوجانبه جایز است و درباره غذاها و پختنی¬ها دوجانبه جایز است؛ ولی درباره تشکیل خانواده یک جانبه جایز است؛ قبلاً مجاز نبودید که از آنها همسر بگیرید؛ ولی الآن مجازید، البته نسبت به همسر دادن منع همچنان باقی است.
اقسام روایات درباره صید حیوانهای شکاری در غیر سگ شکاری
باید روایات وارده این دو بحث را بررسی کرد؛
الف: حرمت صید حیوانات شکاری در غیر سگ شکاری
یک قسمت روایاتی است که میگوید صید حیوانهای شکاری در غیر سگ شکاری حرام است، مگر اینکه او را کسی زنده بیابد و تذکیه کند .
ب: حلیت طعام اهل کتاب
دوم روایاتی است که مربوط به حلیت طعام اهل کتاب است . درباره صید حیوانات شکاری اگر غیر سگ شکاری باشد مشکلی نیست، چون ظاهر آیه این است که باید آن حیوان شکاری سگ باشد، چون دارد {مکلبین} که در مقام تحدید است و روایات هم همین را تأیید میکند.
حلیت طعام اهل کتاب در زمان تعارض روایات بر ظاهر آیات
و اما در مطلب دوم که حلال بودن طعام اهل کتاب است؛ هم روایات دو طایفه است و معارض دارد و هم ظاهر آیه این است که طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام هم همان طوری که از سایر موارد قرآن کریم به دست آمد؛ هم مواد گوشتی را میگویند، برای اینکه خدا فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ و هم غذاهای پختنی را، گرچه بر حبوبات هم اطلاق میشود؛ اما در خیلی از این موارد یاد شده که قرآن کریم به کار برد یا مربوط به گوشت است؛ نظیر ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ یا مربوط به پختنی¬ها است.
از طرف دیگر سیاق این آیات درباره حرام و حلال بودن مواد گوشتی است؛ یعنی از اصل آیه که فرمود: ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ و بعد هم که فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ که اقسام گوشت¬های محرم را در آیه دوم شمرد و در آیه سوم اقسام گوشت¬های محلل را شمرد، در آیه چهارم دیگر درباره مسئله جو و گندم سخن نمیگوید؛ شما میبینید که همه این بحثها از صدر تا ذیل درباره لحوم است و وحدت سیاق ظهور میدهد، البته در خصوص ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ و مانند آن، این دو جمله طبق قرینهای که از داخل و خارج تأیید میکرد معلوم میشد که کاری با وحدت سیاق ندارد؛ اما به استثنای این، بقیه با سیاق واحد است و همه اینها درباره لحوم است؛ آیه دوم درباره لحوم است، آیه سوم درباره لحوم است و اگر آیه چهارم درباره جو و گندم باشد اینکه هماهنگ نیست.
بنابراین ظاهر قرآن که فرمود: ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ حد مسلمش این است که لحوم را شامل میشود، البته پختنی¬ها را هم شامل میشود؛ اگر ظاهر قرآن این است که ذبیحه اهل کتاب حلال است و آنگاه روایات ما دو طایفه بود: یک طایفه دلالت میکرد بر اینکه حلال است و یک طایفه دلالت میکرد بر اینکه حلال نیست، بهترین راهش عرضه بر قرآن است؛ آن روایاتی که موافق با ظاهر قرآن است اخذ میکنیم و آن روایاتی که مخالف با ظاهر قرآن است را حمل بر کراهت و مانند آن میکنیم.
این بزرگانی نظیر مرحوم شیخ طوسی و همراهانشان دو محمل ذکر کردند: یکی اینکه آن روایاتی که میگوید ذبیحه اهل کتاب برای شما حلال است آن را حمل بر حال ضرورت کردند در حالی که لسان بعضی از آن نصوص آبی از چنین حمل است و یکی اینکه حمل بر تقیه کردند که حمل بر تقیه کار آسانی نیست و آدم باید بداند که این در چه زمانی صادر شده است و در چه مکانی صادر شده است؛ در فلان عصر فتوای کدام یک از این ائمه اهل سنت رواج داشت و در فلان شهر فتوای کدام یک از ائمه چهارگانه نافذ بود؟ ممکن است این فتوا در یک عصری صادر شده باشد که در آن عصر فتوای ابوحنیفه رایج نبود و فتوای مالک رایج بود یا بالعکس، یا ممکن است این فتوا در یک مکانی و در یک شهر و روستایی صادر شده است که مردم آن روستا تابع مذهب ابوحنیفه نبودند، تابع مذهب شافعی یا مالک بودند؛ حمل بر تقیه کار آسانی نیست.
این از بهترین راههای فقهی مرحوم آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) بود که ایشان گذشته از اینکه به متن روایات عنایت داشتند مثل سایر فقها، این رجال را طبقه بندی میکردند و محیط سؤال و جواب را هم بررسی میکردند که این سائل در کدام شهر از امام سؤال کرد، در چه روزگاری از امام سؤال کرد، در آن جو فتوای حنفی رایج بود یا فتوای شافعی یا مالکی؟ صرف اینکه بعضی از ائمه مذهب فتوا به حلیت میدهند و روایتی هم موافق با فتوای اوست، این برای حمل بر تقیه کافی نیست و باید آن شرایط هم ملحوظ بشود. بعضی از حملها تحمیلی است بر روایت، چون از ائمه (علیهم السلام) سؤال میکنند که بعضی از بستگان ما مسیحیاند که برای ما هدیه میفرستند، گاهی مرغی را بریان میکنند و برای ما هدیه میفرستند یا گاهی غذای مرطوب و طبخ شدهای را برای ما هدیه میفرستند بخوریم یا نه؟ فرمود: بله ؛ آیا ما این را حمل بر ضرورت بکنیم و بر فرد نادر حمل بکنیم؟
این محل حاجت خودش را سؤال میکند و ضرروت در سال قحطی است یا انسان در بیابان باشد و مانند آن؛ حمل بر ضرورت حمل بر مورد نادر است [و اگر] مطلقی را حمل بر مورد نادر بکنیم در حالی که محل ابتلای خود را میپرسد این خلاف است. بنابراین اگر ظاهر قرآن این است که ذبیحه اهل کتاب حلال است و غذاهای پخته شده اهل کتاب حلال است و روایات باب هم دو طایفه بود و معارضه هم بود، ما قبل از هر چیزی بر کتاب خدا عرضه میکنیم، موافق با کتاب خدا را میگیریم و مخالف را حمل بر کراهت میکنیم.
فقه متوسط الاستدلالی بودن شرح لمعه
مرحوم شهید (رضوان الله علیه) در شرح لمعه که این از بزرگان فقه ماست و متأسفانه این کتابها در حوزه ترجمه میشود نه تدریس؛ شرح لمعه یا مکاسب اینها تدریس نمیشود، ترجمه میشود و اگر کسی واقعاً مکاسب را بخواند و بفهمد یقیناً در معاملات صاحب نظر است. لمعه و شرحش یک فقه متوسط الاستدلال است، شما در شرح حال بسیاری از بزرگان که میخوانید میبینید که فلان شخص در فلان حوزه شرح لمعه تدریس میکرد؛ اما تدریس میکرد نه ترجمه میکرد یا مکاسب تدریس میکرد نه ترجمه میکرد. به هر تقدیر شرح لمعه از کتابهای خوب است و فقه متوسط الاستدلالی است، گرچه به عظمت مکاسب نمیرسد. اما مرحوم شهید ثانی می¬دانید که در فقه خیلی قوی است.
حرام بودن ذبیحه اهل کتاب بر اساس اشهر اقوال در شرح لمعه
ایشان در شرح لمعه میفرماید: چند قول در مسئله است و اشهر اقوال این است که ذبیحه اهل کتاب حرام است؛ اشهر این است نه مشهور، در قبال اشهر مشهور است؛ یعنی عده زیادی قائل¬اند که ذبیحه اهل کتاب حلال است؛ اما آن قول که میگوید ذبیحه اهل کتاب حرام است اشهر است. اینکه میبینید فقها برای تثبیت یک مطلب میگویند الاشهر بل المشهور، برای این است که مشهور بالاتر از اشهر است، مقابل اشهر مشهور است و مشکلی ایجاد نمیکند؛ اما مقابل مشهور شاذِ نادر است، لذا فقها برای اینکه یک مطلبی را تثبیت بکنند میگویند اشهر بل المشهور که مشهور بالاتر از اشهر است، چون در قبال مشهور شاذِ نادر است و مشمول آن حدیث است.
اینکه مرحوم شهید فرمود: اشهر اقوال این است معلوم میشود که قولهای دیگری است که آنها هم شهرتی دارند؛ منتها اشهر این است که ذبیحه اهل کتاب حرام است. بعد دو قول دیگر هم نقل میکند که عدهای قائلاند به اینکه ذبیحه مجوسی مطلقا حلال است و عدهای قائل¬اند که باید تسمیه گفته بشود و ذبیحه مجوسی مطلقا حلال نیست، [بلکه] غیر مجوسی اگر تسمیه بگوید حلال است. عبارتشان این است که اشهر این است که >لا تحل ذبیحة الکافر مطلقاً< چه تسمیه بگوید و چه تسمیه نگوید >علی اشهر الاقوال< و جماعتی گفتند که ذبیحه ذمی در صورتی که >بسم الله< بگوید و نام خدا را ببرد حلال است و عدهای گفتند که ذبیحه غیر مجوسی یعنی یهودیان و مسیحیان مطلقا حلال است چه >بسم الله< بگویند و چه >بسم الله< نگویند.
بعد میفرماید که اخبار صحیحهای بر این مضمون است؛ منتها معارض است به مثل آن، لذا این اخبار صحیحه را حمل بر تقیه یا حمل بر ضرورت کردند، این سخن ایشان است در شرح لمعه؛ ولی از مسالک ایشان نقل شده است که مراجعه بفرمایید.
نظر برخی فقهای قدیمین درباره حلیت ذبیحه غیر مسلمان
که بعضی از بزرگان ما؛ قدیمین یعنی ابن جنید و ابن ابی¬عقیل عمانی از گذشته و مرحوم صدوق قائل هستند به حلیت ذبیحه غیر مسلمان و روایات صحیحهای هم در این زمینه است که دلالت میکند بر حلیت ذبیحه غیر مسلمان، آنگاه میفرماید: روایات دیگری که در قبال این است و استدلال کردند به آن روایات که ذبیحه غیر مسلمان حرام است؛ آن روایات یا صحیح نیست یا دلالت ندارد یا سنداً مشکل دارد یا دلالتاً، لذا فتوای شهید ثانی در مسالک مطابق با فتوای صدوق است که قایل است به حلیت ذبیحه غیر مسلمان که آن روایات هم باید خوانده بشود.
یک وقت است کسی فتوای اشهر را میپذیرد و یک وقت کسی موافقِ فتوای مرحوم صدوق و مرحوم شهید ثانی میشود یا احیاناً تفصیل قایل است واجماعی در کار نیست و شهرت قطعی هم در کار نیست که در قبال شاذِ نادر باشد. اگر بنا بشود که براساس صناعت فنی و فقهی ما رفتار بکنیم بهترین راه این است که اوّل ببینیم کتاب الله چه میگوید و بعد عرض بر کتاب الله کنیم. حمل بر تقیه و حمل بر ضرورت جایگاه خاصی دارد؛ حمل بر ضرورت در هر موردی نیست، چون حمل مطلق بر فرد نادر است و شاهد طلب میکند، حمل بر تقیه هم طبق تحلیل مرحوم آقای بروجردی کار آسانی نیست، ما باید جزم پیدا کنیم که این فتوا را امام در فضایی صادر کرده است که آن فضا، فضای خفقان بود و حال اینکه چنین جزمی دشوار است.
حلیت صید به صید کلاب معلم از منظر روایات
روایات بحث اوّل را که مربوط به اختصاص حلیت صید به صید کلاب معلم است بخوانیم تا برسیم به روایات مسئله دوم، گرچه این روایات در وسائل الشیعه است؛ ولی در تفسیر شریف نورالثقلین نوع این روایات جمع شده، البته روایاتِ مربوط به حلیت ذبایح کافر همه اینها در نورالثقلین نیامده که مقداری از اینها را از روی وسایل الشیعه میخوانیم؛ تفسیر شریف نورالثقلین، جلد اوّل، صفحه 590، روایت 36 روایتی است که از من لا یحضره الفقیه نقل میکند از امام صادق (سلام الله علیه): «قال فی صید الکلب ان ارسله صاحبه و سمی فلیأکل کلما امسک علیه و ان قتل و ان اکل فکل ما بقی و ان کان غیر معلم فعلمه ساعته حین یرسله فلیأکل منه فانه معلم فاما ما خلا الکلاب مما تصیده الفهود و الصقور و اشباهه الا ان تدرک ذکاته»؛ یعنی محصول صید سگ معلم حلال است ولو تذکیه نشود، همان فرستادن سگ شکاری با تسمیه خدا تذکیه اوست و این زکات اوست؛ ولی صید حیوان شکاریِ غیر کلب حلال نیست مگر اینکه انسان زنده بیابد و آن صید حیات مستقره دارد و او را ذبح کند.
روایت بعدی باز زراره از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: «اذا ارسل الرجل کلبه و نسی ان یسمی فهو بمنزلة من قد ذبح و نسی ان یسمی» ؛ فرستادن سگ شکاری که این سگ شکاری حیوانی را گاز بگیرد و حیوان حلال-گوشتی را خفه کند و بکشد، همین تذکیه و ذبح اوست. گاهی انسان در ذبح حیوان که مرغی یا گوسفندی را بخواهد سر بِبُرد یادش میرود که نام خدا را ببرد، عمدا ترک نکرد سهوا ترک کرد، آن ذبیحه حلال است و حالا هنگام فرستادن این سگ شکاری هم یادش رفته که نام خدا را ببرد، حضرت امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید: این هم حلال است؛ مثل آن است که انسان مرغی را سهوا بدون >بسم الله< سر برید که این حلال است، آنجا هم همینطور است.
روایت بعدی هم همین است ؛ اما روایت سی و نهم که مضمره سماعة است، سماعة بن مهران میگوید: «سالته عما امسک علیه الکلب المعلم للصید و هو قول الله تعالی ﴿وَ مَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ قال (علیه السلام) لا بأس ان تاکلوا مما امسک الکلب مما لم یأکل الکلب منه فاذا أکل الکلب منه قبل أن تدرکه فلا تأکل منه» ؛ اگر سگ رفت و امین نبود و در حقیقت کلب معلم نبود و این شکار را خورد و قبل از اینکه شما او را زنده بیابید از بین رفت، این مردار است و این همان است که ﴿وَما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ﴾ ؛ این کلب معلم نیست، این درنده است و درست تربیت نشده است. یک وقت است که تربیت شده است و این کار را نمیکرد و ملکه بود؛ ولی اگر گاهی اتفاق می-افتاد که میخورد، این ضرر ندارد؛ مثل اینکه آدم عادل ملکه پرهیز از گناه دارد؛ ولی معصوم نیست که اصلاً در مدت عمر گناه نکند، گاهی هم مبتلا میشود و فوراً برمیگردد که این ملکه تعلیم در آن کلب است.
روایت چهلم که رفاعة بن موسی از امام صادق (سلام الله علیه) میپرسد و سؤال میکند که «عن الکلب یقتل»؛ سگ آن شکار را میکشد «فقال (علیه السلام) کل فقلت اکل منه»؛ من از این شکار بخورم؟ «فقال اذا اکل منه فلم یمسک علیک انما امسک علی نفسه» که مسیر سؤال را برگرداند؛ اوّل حضرت فرمود: «کل» و این دوباره سؤال کرد که اگر خود این حیوان >اکل منه<؛ از او خورد چه؟ فرمود: اگر این تربیت شده نیست معلوم میشود که به دنبال کار خود میگردد نه به دنبال کار صیّاد، اگر این چنین است «انما امسک علی نفسه»؛ یعنی این استدلال قرآنی را دارد تفهیم میکند؛ یعنی شما به خود قرآن که مراجعه کنید قرآن میفرماید: آن حیوان و آن سگ شکاری برای شما صید را نگه میدارد نه برای خودش و آنکه خورد برای خودش نگه داشت؛ این استدلال به آیه قرآن است تا نحوه استنباط را تفهیم کند «فقلت اکل منه فقال اذا اکل منه فلم یمسک علیک انما امسک علی نفسه» پس این مشمول آیه نیست.
روایت بعدی که مرحوم کلینی نقل کرد از ابن ابی عمیر عن حماد بن عثمان عن الحلبی عن ابی عبدالله (علیه السلام) که امام صادق (سلام الله علیه) طبق این نقل فرمود: «فی کتاب علی (علیه السلام) فی قول الله عزوجل ﴿وَ مَا عَلَّمْتُم مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ﴾ قال هی الکلاب» که این حصر است، چه اینکه خود آیه هم در مقام تحدید است و مفید حصر است. روایت بعدی [این است که] از امام صادق سؤال شده است: «ما تقول فی الکلب یصید الصید فیقتله»؛ شکار میکند ولی زنده نمیآورد و آن شکار را می¬کشد «قال لا بأس باکله قال قلته فانهم یقولون انه اذا قتله و أکل منه فانما امسک علی نفسه فلا تأکله؟»؛ من به امام صادق عرض کردم که اینها میگویند اگر سگ شکاری شکار را گرفت و کُشت و مقداری خورد، این حرام است و حلال نیست، برای اینکه این به سود خود امساک کرد نه به سود شما و قال (علیه السلام) >کُل< بخور و حرف آنها صحیح نیست، چرا؟
فرمود: «او لیس قد جامعوکم علی ان قتله ذکوته»؛ حضرت یک جدال احسن دارد که فرمود: مگر نه آن است که آنها با شما اتفاق دارید که سگ شکاری اگر حیوانی را کشت این به منزله تذکیه و ذبح است و این مورد اتفاق است؟ «قال قلت بلی»؛ بله، مورد اتفاق است «قال ما یقولون فی شاة ذبحها رجل»؛ از آنها سؤال بکن گوسفندی را که کسی ذبح کرد آیا این ذبح گوسفند تذکیه اوست یا نه؟ «أذکاها»؛ آیا تذکیه است یا نه؟ «قال قلت نعم»؛ بله، اگر کسی گوسفندی را ذبح کرد تذکیه کرد «قال فان السبع جاء بعد ما ذکاها فأکل منها بعضها ایؤکل البقیة»؛ اگر کسی گوسفندی را ذبح کرد و تذکیه کرد و قبل از اینکه به منزل ببرد درندهای آمد و مقداری از گوشت این گوسفند را خورد، آیا بقیه حلال است یا نه؟ این اکل بعد از تذکیه است و کلب معلم اگر صیدی را کشت همین تذکیه اوست و بعداً هم اگر اتفاقی افتاد و مقداری از آن را خورد این ضرری ندارد؛ مثل آن است که شما یک حیوانی را تذکیه کنید با ذبح و بعد درنده¬ای بیاید و مقداری از آن گوشت را بخورد «فان السبع جاء بعد ما ذکاها فاکل منها بعضها ایؤکل البقیه قلت نعم قال فاذا اجابوک الی هذا»؛ اگر آنها در چنین جدالی گفتند که جایز است «فقل لهم کیف تقولون اذا ذکی ذلک و اکل منها لم تاکلوا و اذا ذکاها هذا و اکل اکلتم» چطور اگر انسانی حیوانی را تذکیه کرد و بعد همین سگ شکاری و مانند آن آمد و از این حیوان خورد شما میگویید عیب ندارد؛ ولی اگر خود حیوان شکاری صید کرد و تذکیه کرد و بعد مقداری از آن را خورد میگویید عیب دارد؟! یک وقت است که این کلب معلم نیست و عادتش بر این است، این کلب موضوعاً خارج است؛ ولی اگر کلب معلم است و امین است و گاهی اتفاق افتاد که چنین کرد، این منافات با تذکیه ندارد.
در روایت چهل و سوم جمیل بن دراج میگوید من از امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردم: «عن الرجل یرسل الکلب علی الصید فیأخذه و لا یکون معه سکین یذکیه بها ایدعه حتی یقتله و یأکل منه قال لا بأس»؛ گفت سؤال کردم که سگ شکاری را با شرایط فرستادیم برای صید و صید را گرفت و من هم دسترسی پیدا کردم؛ ولی کارد با من نیست که آن صید را سر ببُرم و این سگ هم هنوز با او دارد کلنجار میرود و او را از پا درمیآورد آیا من صبر کنم سگ او را بکشد؟ فرمود: بله، سگ که دارد میکشد دارد او را تذکیه میکند و به منزله ذبح او است «ایدعه حتی یقتله و یأکل منه قال لا بأس»، آنگاه استدلال فرمود: «قال الله عز وجل ﴿فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ﴾» و بعد فرمود: «ولا ینبغی أن یأکل ما قتله الفهد» آنچه را که فهد و پلنگ و یوزپلنگ و امثال اینها شکار کرده¬اند حلال نیست، چه اینکه مشابه این در روایات بعدی هم است.
در روایت چهل و چهارم قاسم ابن سلیمان میگوید من از امام صادق سؤال کردم: «عن کلب افلت و لم یرسله صاحبه فصاد فادرکه صاحبه و قد قتله أ یاکل منه فقال لا»؛ سگی بدون اینکه صاحبش او را بفرستد خودش رفته و حیوانی را گرفته و کشته، آیا حلال است؟ فرمود: نه «و قال علیه السلام اذا صاد و قد سمّی فلیأکل»؛ اگر صاحبش صید کرد و او در هنگام شکار نام >الله< را برد آن حلال است. «و اذا صاد و لم یسم فلا یأکل»، پس دو صورت حرام است: آن صورتی که خود سگ برود یا صورتی که صیّاد بدون نام خدا بفرستد و فقط یک صورت حلال است که صیّاد بفرستد آن هم با نام خدا >وَ هَذا من ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ< .
در مورد علم اجمالی هم فرمان احتیاط دارد؛ روایت 45 این است که ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) سؤال میکند که «عن قوم ارسلوا کلابهم و هی معلمة کلها و قد سموا علیها فلما ان مضت الکلاب دخل فیها کلب غریب لا یعرفون له صاحبا فاشترکت جمیعاً فی الصید فقال لا یؤکل منه لانک لا تدری اخذه معلم ام لا» ؛ عرض کرد عدهای به قصد شکار رفتند و سگهای تعلیمی داشتند که همه این کلاب هم معلم بودند و این گروه هم اینها را تعلیم دادند و این سگها را فرستادند به دنبال شکار و یک سگ ناشناسی هم به همراه اینها رفته و حیوان را گرفتهاند، حضرت فرمود: تو نمیدانی که آیا این کلب معلم صید کرد یا آن کلب غیر معلم که حالا یا استصحاب عدم تذکیه است یا امثال ذلک، باید تذکیه را احراز کنید، لذا حرام گوشت است و نمیتوانید مصرف کنید.
روایت چهل و ششم که ابن مسکان عن الحلبی نقل میکند که «قال ابو عبدالله (علیه السلام) کان ابی یفتی و کنا یتقی»؛ قبلاً فتوا میداد و تقیه میکرد؛ اما الان «و نحن نخاف فی صید البزاة و الصقور فاما الآن فانا لا نخاف و لا یحل صیدها»؛ قبلاً ممکن بود که ما بگوییم شکار باز شکاری هم حلال است؛ ولی الآن به صراحت میگوییم، چون خوف برداشته شد و اگر باز شکاری است، صقر شکاری و امثال ذلک است صید کردنشان حلال نیست «الا ان تدرک ذکاته»؛ مگر اینکه زنده بیابی و او را ذبح کنی «فانه فی کتاب علی علیه السلام ان الله عز و جل قال ﴿وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ﴾ فی الکلاب» ؛ در کتاب حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد که منظور از جوارح خصوصِ کلاب معلم است.
روایت بعدی دارد که «کل شئ من السباع تمسک الصید علی نفسها الا الکلاب المعلمة فانها تمسک علی صاحبها» و بعد فرمود: «اذا ارسلت الکلب المعلم»؛ شما وقتی کلب معلم را می¬خواهید بفرستید >فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ فهو ذکوته» اینها عصاره بحث در مسئله اوّل است.
حلیت طعام اهل کتاب از منظر روایات
در مسئله دوم که حلیت طعام اهل کتاب است روایاتِ فراوانی از دو طایفه است، گر چه روایاتِ دال بر حرمت بیش از روایاتِ دال بر حلیت است، چه اینکه قائلین به حرمت هم بیش از قائلین به حلیتاند؛ ولی شما در بین این سه مَحمِل صاحب نظرید، آیا روایاتی که دال بر حلیت ذبیحه اهل کتاب است را حمل بر تقیه می¬کنید یا این روایات را حمل بر ضرورت میکنید؟ که این دو حمل را مرحوم شیخ طوسی کرد و صاحب وسایل الشیعه هم یاد کرد یا عرض بر کتاب الله میکنید؟ میبینید که آن روایاتی که میگوید ذبیحه اهل کتاب حلال است مطابق با قرآن است و آن روایاتی که میگوید ذبیحه اهل کتاب حرام است مطابق نیستکه آن روایات را حمل بر کراهت میکنید و شواهد دلالی هم است!
در وسایل الشیعه جلد بیست و چهارم، طبع موسسه آل البیت (علیهم السلام)، کتاب صید و ذباحه، باب بیست و هفت این دو طایفه از روایات است ؛ روایاتی که دلالت بر منع دارد نیازی به خواندن نیست، چون زیاد است، گرچه مرحوم شهید ثانی طبق آنچه از مسالک ایشان نقل شده است این است که این روایاتِ مانع دو طایفه است؛ بعضی سنداً مخدوشاند و بعضی دلالتاً؛ ولی مشهور بین اصحاب عمل به این روایت است. از روایات باب 27 چند نکته برمیآید: یکی اینکه سرّ اینکه ذبیحه اهل کتاب حلال نیست این است که اینها {بسم الله} نمیگویند و در بعضی از روایات دارد که مسلمان هم اگر {بسم الله} نگفت حرام است؛ در همین روایات باب 27 دارد که اگر اهل کتاب؛ مثلاً مسیحی یا یهودی با آن شرایط که رو به قبله بود و {بسمالله} گفتند و امثال ذلک که آن شرایط باید باشد و آنها شرایط ذبح است نه ذابح؛ اما بحث در شرط ذابح است، کیفیت اینکه مذبوح رو به قبله قرار بگیرد، کیفیتی که ذابح مثلاً چگونه بایستد یا کارد را چطور بگیرد؛ کیفیت¬های ذبح یک مسئله است و شرایط ذابح چیز دیگر است.
بعضی از روایات باب 27 دارد که سرّ اینکه ذبیحه اهل کتاب حرام است برای این است که آنها {بسم الله} نمیگویند، حالا اگر {بسم الله} گفتند چطور؟ در کشور اسلامی زندگی میکنند و عادت کردند به {بسم الله} یا توجیه شدند، باید حلال باشد؛ در بعضی از روایات دارد که اگر اهل کتاب {بسم الله} گفتند و تذکیه کردند، از آن گوشت بخورید و اگر مسلمان {بسم الله} نگفت و سر برید، از آن گوشت نخورید، پس معلوم میشود که معیار تذکیه است. روایت 11 همین باب دارد که معاویه بن وهب میگوید من از امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردم: «عن ذبائح اهل کتاب فقال لا بأس اذا ذکروا اسم الله ولکن اعنی منهم من یکون علی امر موسی و عیسی (علیهما السلام)» ؛ آنها البته مسیحی¬های واقعیاند. روایت 17 این باب که از عمر بن حنظله است: «فی قول الله ﴿ فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ قال اما المجوس فلا فَلَیسوا من اهل الکتاب و امّا الیهود والنصاری فلا بأس اذا سمعوا» یعنی اگر {بسم الله} گفتند عیب ندارد؛ اما اگر نگفتند نه، یا شما شنیدید که آنها {بسم الله} بگویند.
روایت 31 این باب [دارد که] «زرارة عن عمران قال سمعت ابا جعفر (علیه السلام) یقول فی ذبیحة النّاصب و الیهودی و النصرانیّ لا تأکُل ذبیحَتَهُ حتی تسمعه یذکُرُ اسمَ الله» معلوم میشود مشکل اهل کتاب یا مشکل دیگران آن است که ما نمیدانیم اینها {بسم الله} میگویند یا نه! آنها که به این شرط معتقد نیستند؛ حالا اگر این شرط را کسی به اینها گفت که شما {بسم الله} بگو و بگو به نام خدا، چه اینکه روایات دارد که اینها میگویند، چون >الله< را معتقدند «فقلت المجوسی فقال نعم اذا سمعتَهُ یذکُرُ اسم الله اما سمعت قول الله ﴿ ولاتأکلوا مِمَّا یُذکَرُ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾»؛ فرمود سرّ اینکه ما میگوییم نخورید برای این است که اینها {بسم الله} نمیگویند، حالا اگر {بسم الله} گفتند که محذوری ندارد، اینها موحدند.
روایت سی و سوم: «جمیل و محمد بن حمران انهما سألا ابا عبدالله (علیه السلام) عن ذبائح الیهود و النصاری و المجوس فقال کل فقال بعضهم انهم لا یُسَمُّون»؛ به حضرت عرض کرد که اینها {بسم الله} نمیگویند «فقال فان حضرتموهم فلم یُسَمُّوا فلا تأکلوا و قال اذا غاب فکُل» اگر بودید و دیدید که نگفتند و نشنیدید که گفته باشند بله، نخورید؛ اما اگر در غیاب چیزی را کشتند شاید گفته باشند، معلوم میشود که ذابح لازم نیست مسلمان باشد؛ حالا روایات دیگری هم است که بعد میخوانیم که این روایات را مرحوم شیخ حمل بر تقیه و ضرورت کردند .
«والحمد لله رب العالمین»
- نظر برخی فقها قدیمین درباره حلیت ذبیحه غیرمسلمان
- فقه متوسط استدلالی بودن شرح لمعه
- اقسام روایات درباره صید حیوانات شکاری
أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ ٭ الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذی أَخْدانٍ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَفِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾
بیان محللها و محرمها در آیه
در این دو آیه مقداری از محللها و محرمها ذکر میشود؛ در آیه اوّل این است که ﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾، حلیت طیبات که در هر دو آیه آمده، گذشته از اینکه اقسام فواکه و حبوبات را شامل میشود اقسام حیوانات را هم شامل میشود، مگر آنچه که با دلیلِ خارج تخصیص بخورد. در جاهلیت طبق آیه 103 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که بعداً به خواست خدا خواهد آمد، بدعتهایی میگذاشتند و بعضی از حیوانهای طیّب را حرامگوشت میپنداشتند؛ در آیه 103 همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» میفرماید: ﴿ما جَعَلَ اللّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَلا سائِبَةٍ وَلا وَصیلَةٍ وَلا حامٍ وَلکِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾، بسیاری از این حیوانات حلال گوشت که طیّباند مشمول همان طیّباتاند و حلالاند و آن بدعتهای جاهلی را قرآن گاهی با اطلاقِ حلال بودنِ طیّبات نفی کرده است و گاهی با نهی صریح از این بدعتها آنها را تحلیل کرده است، گاهی به صورت آیه محل بحث؛ یعنی آیه چهارم و پنجم و گاهی هم به صورت آیه 103 سورهٴ «مائده»، پس اینکه فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ شامل همه اقسام فواکه و حبوبات و گوشتها خواهد شد، الا ما خرج بالدلیل.
در مسئله صید هم ظاهر آیه این بود که فقط صید سگ شکاری با آن شرایط یاد شده حلال است و صید سایر حیوانات شکاری حلال نیست که باید بعد از تمامیتِ بحث قرآنی، روایات ذیل این آیه را هم بخوانیم؛ اما در آیه پنج فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که این ﴿الْیَوْمَ﴾ نشان میدهد که حادثه مهمی است و از این تاریخ به بعد طیّبات برای شما حلال شد ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾؛ این طیّبات که سرفصل است به عنوان مقدمه یاد شده است و عمده آن ﴿طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ است که بعد از طیّبات ذکر شد و ظاهر این آیه آن است که آن منعی که قبلاً بود و رابطه بین شما و کفار منقطع بود، در اثر پیروزی اسلام و یأس کافران اگر بخواهید رابطه برقرار کنید عیب ندارد؛ رابطه در مسایل مهمانی و مهمان شدن و هدیه دادن و هدیه پذیرفتن درباره اقسام گوشت¬های محلل دوجانبه جایز است و درباره غذاها و پختنی¬ها دوجانبه جایز است؛ ولی درباره تشکیل خانواده یک جانبه جایز است؛ قبلاً مجاز نبودید که از آنها همسر بگیرید؛ ولی الآن مجازید، البته نسبت به همسر دادن منع همچنان باقی است.
اقسام روایات درباره صید حیوانهای شکاری در غیر سگ شکاری
باید روایات وارده این دو بحث را بررسی کرد؛
الف: حرمت صید حیوانات شکاری در غیر سگ شکاری
یک قسمت روایاتی است که میگوید صید حیوانهای شکاری در غیر سگ شکاری حرام است، مگر اینکه او را کسی زنده بیابد و تذکیه کند .
ب: حلیت طعام اهل کتاب
دوم روایاتی است که مربوط به حلیت طعام اهل کتاب است . درباره صید حیوانات شکاری اگر غیر سگ شکاری باشد مشکلی نیست، چون ظاهر آیه این است که باید آن حیوان شکاری سگ باشد، چون دارد {مکلبین} که در مقام تحدید است و روایات هم همین را تأیید میکند.
حلیت طعام اهل کتاب در زمان تعارض روایات بر ظاهر آیات
و اما در مطلب دوم که حلال بودن طعام اهل کتاب است؛ هم روایات دو طایفه است و معارض دارد و هم ظاهر آیه این است که طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام هم همان طوری که از سایر موارد قرآن کریم به دست آمد؛ هم مواد گوشتی را میگویند، برای اینکه خدا فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ و هم غذاهای پختنی را، گرچه بر حبوبات هم اطلاق میشود؛ اما در خیلی از این موارد یاد شده که قرآن کریم به کار برد یا مربوط به گوشت است؛ نظیر ﴿أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعامُهُ مَتاعًا لَکُمْ﴾ یا مربوط به پختنی¬ها است.
از طرف دیگر سیاق این آیات درباره حرام و حلال بودن مواد گوشتی است؛ یعنی از اصل آیه که فرمود: ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ﴾ و بعد هم که فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ که اقسام گوشت¬های محرم را در آیه دوم شمرد و در آیه سوم اقسام گوشت¬های محلل را شمرد، در آیه چهارم دیگر درباره مسئله جو و گندم سخن نمیگوید؛ شما میبینید که همه این بحثها از صدر تا ذیل درباره لحوم است و وحدت سیاق ظهور میدهد، البته در خصوص ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ و مانند آن، این دو جمله طبق قرینهای که از داخل و خارج تأیید میکرد معلوم میشد که کاری با وحدت سیاق ندارد؛ اما به استثنای این، بقیه با سیاق واحد است و همه اینها درباره لحوم است؛ آیه دوم درباره لحوم است، آیه سوم درباره لحوم است و اگر آیه چهارم درباره جو و گندم باشد اینکه هماهنگ نیست.
بنابراین ظاهر قرآن که فرمود: ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ حد مسلمش این است که لحوم را شامل میشود، البته پختنی¬ها را هم شامل میشود؛ اگر ظاهر قرآن این است که ذبیحه اهل کتاب حلال است و آنگاه روایات ما دو طایفه بود: یک طایفه دلالت میکرد بر اینکه حلال است و یک طایفه دلالت میکرد بر اینکه حلال نیست، بهترین راهش عرضه بر قرآن است؛ آن روایاتی که موافق با ظاهر قرآن است اخذ میکنیم و آن روایاتی که مخالف با ظاهر قرآن است را حمل بر کراهت و مانند آن میکنیم.
این بزرگانی نظیر مرحوم شیخ طوسی و همراهانشان دو محمل ذکر کردند: یکی اینکه آن روایاتی که میگوید ذبیحه اهل کتاب برای شما حلال است آن را حمل بر حال ضرورت کردند در حالی که لسان بعضی از آن نصوص آبی از چنین حمل است و یکی اینکه حمل بر تقیه کردند که حمل بر تقیه کار آسانی نیست و آدم باید بداند که این در چه زمانی صادر شده است و در چه مکانی صادر شده است؛ در فلان عصر فتوای کدام یک از این ائمه اهل سنت رواج داشت و در فلان شهر فتوای کدام یک از ائمه چهارگانه نافذ بود؟ ممکن است این فتوا در یک عصری صادر شده باشد که در آن عصر فتوای ابوحنیفه رایج نبود و فتوای مالک رایج بود یا بالعکس، یا ممکن است این فتوا در یک مکانی و در یک شهر و روستایی صادر شده است که مردم آن روستا تابع مذهب ابوحنیفه نبودند، تابع مذهب شافعی یا مالک بودند؛ حمل بر تقیه کار آسانی نیست.
این از بهترین راههای فقهی مرحوم آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) بود که ایشان گذشته از اینکه به متن روایات عنایت داشتند مثل سایر فقها، این رجال را طبقه بندی میکردند و محیط سؤال و جواب را هم بررسی میکردند که این سائل در کدام شهر از امام سؤال کرد، در چه روزگاری از امام سؤال کرد، در آن جو فتوای حنفی رایج بود یا فتوای شافعی یا مالکی؟ صرف اینکه بعضی از ائمه مذهب فتوا به حلیت میدهند و روایتی هم موافق با فتوای اوست، این برای حمل بر تقیه کافی نیست و باید آن شرایط هم ملحوظ بشود. بعضی از حملها تحمیلی است بر روایت، چون از ائمه (علیهم السلام) سؤال میکنند که بعضی از بستگان ما مسیحیاند که برای ما هدیه میفرستند، گاهی مرغی را بریان میکنند و برای ما هدیه میفرستند یا گاهی غذای مرطوب و طبخ شدهای را برای ما هدیه میفرستند بخوریم یا نه؟ فرمود: بله ؛ آیا ما این را حمل بر ضرورت بکنیم و بر فرد نادر حمل بکنیم؟
این محل حاجت خودش را سؤال میکند و ضرروت در سال قحطی است یا انسان در بیابان باشد و مانند آن؛ حمل بر ضرورت حمل بر مورد نادر است [و اگر] مطلقی را حمل بر مورد نادر بکنیم در حالی که محل ابتلای خود را میپرسد این خلاف است. بنابراین اگر ظاهر قرآن این است که ذبیحه اهل کتاب حلال است و غذاهای پخته شده اهل کتاب حلال است و روایات باب هم دو طایفه بود و معارضه هم بود، ما قبل از هر چیزی بر کتاب خدا عرضه میکنیم، موافق با کتاب خدا را میگیریم و مخالف را حمل بر کراهت میکنیم.
فقه متوسط الاستدلالی بودن شرح لمعه
مرحوم شهید (رضوان الله علیه) در شرح لمعه که این از بزرگان فقه ماست و متأسفانه این کتابها در حوزه ترجمه میشود نه تدریس؛ شرح لمعه یا مکاسب اینها تدریس نمیشود، ترجمه میشود و اگر کسی واقعاً مکاسب را بخواند و بفهمد یقیناً در معاملات صاحب نظر است. لمعه و شرحش یک فقه متوسط الاستدلال است، شما در شرح حال بسیاری از بزرگان که میخوانید میبینید که فلان شخص در فلان حوزه شرح لمعه تدریس میکرد؛ اما تدریس میکرد نه ترجمه میکرد یا مکاسب تدریس میکرد نه ترجمه میکرد. به هر تقدیر شرح لمعه از کتابهای خوب است و فقه متوسط الاستدلالی است، گرچه به عظمت مکاسب نمیرسد. اما مرحوم شهید ثانی می¬دانید که در فقه خیلی قوی است.
حرام بودن ذبیحه اهل کتاب بر اساس اشهر اقوال در شرح لمعه
ایشان در شرح لمعه میفرماید: چند قول در مسئله است و اشهر اقوال این است که ذبیحه اهل کتاب حرام است؛ اشهر این است نه مشهور، در قبال اشهر مشهور است؛ یعنی عده زیادی قائل¬اند که ذبیحه اهل کتاب حلال است؛ اما آن قول که میگوید ذبیحه اهل کتاب حرام است اشهر است. اینکه میبینید فقها برای تثبیت یک مطلب میگویند الاشهر بل المشهور، برای این است که مشهور بالاتر از اشهر است، مقابل اشهر مشهور است و مشکلی ایجاد نمیکند؛ اما مقابل مشهور شاذِ نادر است، لذا فقها برای اینکه یک مطلبی را تثبیت بکنند میگویند اشهر بل المشهور که مشهور بالاتر از اشهر است، چون در قبال مشهور شاذِ نادر است و مشمول آن حدیث است.
اینکه مرحوم شهید فرمود: اشهر اقوال این است معلوم میشود که قولهای دیگری است که آنها هم شهرتی دارند؛ منتها اشهر این است که ذبیحه اهل کتاب حرام است. بعد دو قول دیگر هم نقل میکند که عدهای قائلاند به اینکه ذبیحه مجوسی مطلقا حلال است و عدهای قائل¬اند که باید تسمیه گفته بشود و ذبیحه مجوسی مطلقا حلال نیست، [بلکه] غیر مجوسی اگر تسمیه بگوید حلال است. عبارتشان این است که اشهر این است که >لا تحل ذبیحة الکافر مطلقاً< چه تسمیه بگوید و چه تسمیه نگوید >علی اشهر الاقوال< و جماعتی گفتند که ذبیحه ذمی در صورتی که >بسم الله< بگوید و نام خدا را ببرد حلال است و عدهای گفتند که ذبیحه غیر مجوسی یعنی یهودیان و مسیحیان مطلقا حلال است چه >بسم الله< بگویند و چه >بسم الله< نگویند.
بعد میفرماید که اخبار صحیحهای بر این مضمون است؛ منتها معارض است به مثل آن، لذا این اخبار صحیحه را حمل بر تقیه یا حمل بر ضرورت کردند، این سخن ایشان است در شرح لمعه؛ ولی از مسالک ایشان نقل شده است که مراجعه بفرمایید.
نظر برخی فقهای قدیمین درباره حلیت ذبیحه غیر مسلمان
که بعضی از بزرگان ما؛ قدیمین یعنی ابن جنید و ابن ابی¬عقیل عمانی از گذشته و مرحوم صدوق قائل هستند به حلیت ذبیحه غیر مسلمان و روایات صحیحهای هم در این زمینه است که دلالت میکند بر حلیت ذبیحه غیر مسلمان، آنگاه میفرماید: روایات دیگری که در قبال این است و استدلال کردند به آن روایات که ذبیحه غیر مسلمان حرام است؛ آن روایات یا صحیح نیست یا دلالت ندارد یا سنداً مشکل دارد یا دلالتاً، لذا فتوای شهید ثانی در مسالک مطابق با فتوای صدوق است که قایل است به حلیت ذبیحه غیر مسلمان که آن روایات هم باید خوانده بشود.
یک وقت است کسی فتوای اشهر را میپذیرد و یک وقت کسی موافقِ فتوای مرحوم صدوق و مرحوم شهید ثانی میشود یا احیاناً تفصیل قایل است واجماعی در کار نیست و شهرت قطعی هم در کار نیست که در قبال شاذِ نادر باشد. اگر بنا بشود که براساس صناعت فنی و فقهی ما رفتار بکنیم بهترین راه این است که اوّل ببینیم کتاب الله چه میگوید و بعد عرض بر کتاب الله کنیم. حمل بر تقیه و حمل بر ضرورت جایگاه خاصی دارد؛ حمل بر ضرورت در هر موردی نیست، چون حمل مطلق بر فرد نادر است و شاهد طلب میکند، حمل بر تقیه هم طبق تحلیل مرحوم آقای بروجردی کار آسانی نیست، ما باید جزم پیدا کنیم که این فتوا را امام در فضایی صادر کرده است که آن فضا، فضای خفقان بود و حال اینکه چنین جزمی دشوار است.
حلیت صید به صید کلاب معلم از منظر روایات
روایات بحث اوّل را که مربوط به اختصاص حلیت صید به صید کلاب معلم است بخوانیم تا برسیم به روایات مسئله دوم، گرچه این روایات در وسائل الشیعه است؛ ولی در تفسیر شریف نورالثقلین نوع این روایات جمع شده، البته روایاتِ مربوط به حلیت ذبایح کافر همه اینها در نورالثقلین نیامده که مقداری از اینها را از روی وسایل الشیعه میخوانیم؛ تفسیر شریف نورالثقلین، جلد اوّل، صفحه 590، روایت 36 روایتی است که از من لا یحضره الفقیه نقل میکند از امام صادق (سلام الله علیه): «قال فی صید الکلب ان ارسله صاحبه و سمی فلیأکل کلما امسک علیه و ان قتل و ان اکل فکل ما بقی و ان کان غیر معلم فعلمه ساعته حین یرسله فلیأکل منه فانه معلم فاما ما خلا الکلاب مما تصیده الفهود و الصقور و اشباهه الا ان تدرک ذکاته»؛ یعنی محصول صید سگ معلم حلال است ولو تذکیه نشود، همان فرستادن سگ شکاری با تسمیه خدا تذکیه اوست و این زکات اوست؛ ولی صید حیوان شکاریِ غیر کلب حلال نیست مگر اینکه انسان زنده بیابد و آن صید حیات مستقره دارد و او را ذبح کند.
روایت بعدی باز زراره از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: «اذا ارسل الرجل کلبه و نسی ان یسمی فهو بمنزلة من قد ذبح و نسی ان یسمی» ؛ فرستادن سگ شکاری که این سگ شکاری حیوانی را گاز بگیرد و حیوان حلال-گوشتی را خفه کند و بکشد، همین تذکیه و ذبح اوست. گاهی انسان در ذبح حیوان که مرغی یا گوسفندی را بخواهد سر بِبُرد یادش میرود که نام خدا را ببرد، عمدا ترک نکرد سهوا ترک کرد، آن ذبیحه حلال است و حالا هنگام فرستادن این سگ شکاری هم یادش رفته که نام خدا را ببرد، حضرت امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید: این هم حلال است؛ مثل آن است که انسان مرغی را سهوا بدون >بسم الله< سر برید که این حلال است، آنجا هم همینطور است.
روایت بعدی هم همین است ؛ اما روایت سی و نهم که مضمره سماعة است، سماعة بن مهران میگوید: «سالته عما امسک علیه الکلب المعلم للصید و هو قول الله تعالی ﴿وَ مَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ قال (علیه السلام) لا بأس ان تاکلوا مما امسک الکلب مما لم یأکل الکلب منه فاذا أکل الکلب منه قبل أن تدرکه فلا تأکل منه» ؛ اگر سگ رفت و امین نبود و در حقیقت کلب معلم نبود و این شکار را خورد و قبل از اینکه شما او را زنده بیابید از بین رفت، این مردار است و این همان است که ﴿وَما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ﴾ ؛ این کلب معلم نیست، این درنده است و درست تربیت نشده است. یک وقت است که تربیت شده است و این کار را نمیکرد و ملکه بود؛ ولی اگر گاهی اتفاق می-افتاد که میخورد، این ضرر ندارد؛ مثل اینکه آدم عادل ملکه پرهیز از گناه دارد؛ ولی معصوم نیست که اصلاً در مدت عمر گناه نکند، گاهی هم مبتلا میشود و فوراً برمیگردد که این ملکه تعلیم در آن کلب است.
روایت چهلم که رفاعة بن موسی از امام صادق (سلام الله علیه) میپرسد و سؤال میکند که «عن الکلب یقتل»؛ سگ آن شکار را میکشد «فقال (علیه السلام) کل فقلت اکل منه»؛ من از این شکار بخورم؟ «فقال اذا اکل منه فلم یمسک علیک انما امسک علی نفسه» که مسیر سؤال را برگرداند؛ اوّل حضرت فرمود: «کل» و این دوباره سؤال کرد که اگر خود این حیوان >اکل منه<؛ از او خورد چه؟ فرمود: اگر این تربیت شده نیست معلوم میشود که به دنبال کار خود میگردد نه به دنبال کار صیّاد، اگر این چنین است «انما امسک علی نفسه»؛ یعنی این استدلال قرآنی را دارد تفهیم میکند؛ یعنی شما به خود قرآن که مراجعه کنید قرآن میفرماید: آن حیوان و آن سگ شکاری برای شما صید را نگه میدارد نه برای خودش و آنکه خورد برای خودش نگه داشت؛ این استدلال به آیه قرآن است تا نحوه استنباط را تفهیم کند «فقلت اکل منه فقال اذا اکل منه فلم یمسک علیک انما امسک علی نفسه» پس این مشمول آیه نیست.
روایت بعدی که مرحوم کلینی نقل کرد از ابن ابی عمیر عن حماد بن عثمان عن الحلبی عن ابی عبدالله (علیه السلام) که امام صادق (سلام الله علیه) طبق این نقل فرمود: «فی کتاب علی (علیه السلام) فی قول الله عزوجل ﴿وَ مَا عَلَّمْتُم مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ﴾ قال هی الکلاب» که این حصر است، چه اینکه خود آیه هم در مقام تحدید است و مفید حصر است. روایت بعدی [این است که] از امام صادق سؤال شده است: «ما تقول فی الکلب یصید الصید فیقتله»؛ شکار میکند ولی زنده نمیآورد و آن شکار را می¬کشد «قال لا بأس باکله قال قلته فانهم یقولون انه اذا قتله و أکل منه فانما امسک علی نفسه فلا تأکله؟»؛ من به امام صادق عرض کردم که اینها میگویند اگر سگ شکاری شکار را گرفت و کُشت و مقداری خورد، این حرام است و حلال نیست، برای اینکه این به سود خود امساک کرد نه به سود شما و قال (علیه السلام) >کُل< بخور و حرف آنها صحیح نیست، چرا؟
فرمود: «او لیس قد جامعوکم علی ان قتله ذکوته»؛ حضرت یک جدال احسن دارد که فرمود: مگر نه آن است که آنها با شما اتفاق دارید که سگ شکاری اگر حیوانی را کشت این به منزله تذکیه و ذبح است و این مورد اتفاق است؟ «قال قلت بلی»؛ بله، مورد اتفاق است «قال ما یقولون فی شاة ذبحها رجل»؛ از آنها سؤال بکن گوسفندی را که کسی ذبح کرد آیا این ذبح گوسفند تذکیه اوست یا نه؟ «أذکاها»؛ آیا تذکیه است یا نه؟ «قال قلت نعم»؛ بله، اگر کسی گوسفندی را ذبح کرد تذکیه کرد «قال فان السبع جاء بعد ما ذکاها فأکل منها بعضها ایؤکل البقیة»؛ اگر کسی گوسفندی را ذبح کرد و تذکیه کرد و قبل از اینکه به منزل ببرد درندهای آمد و مقداری از گوشت این گوسفند را خورد، آیا بقیه حلال است یا نه؟ این اکل بعد از تذکیه است و کلب معلم اگر صیدی را کشت همین تذکیه اوست و بعداً هم اگر اتفاقی افتاد و مقداری از آن را خورد این ضرری ندارد؛ مثل آن است که شما یک حیوانی را تذکیه کنید با ذبح و بعد درنده¬ای بیاید و مقداری از آن گوشت را بخورد «فان السبع جاء بعد ما ذکاها فاکل منها بعضها ایؤکل البقیه قلت نعم قال فاذا اجابوک الی هذا»؛ اگر آنها در چنین جدالی گفتند که جایز است «فقل لهم کیف تقولون اذا ذکی ذلک و اکل منها لم تاکلوا و اذا ذکاها هذا و اکل اکلتم» چطور اگر انسانی حیوانی را تذکیه کرد و بعد همین سگ شکاری و مانند آن آمد و از این حیوان خورد شما میگویید عیب ندارد؛ ولی اگر خود حیوان شکاری صید کرد و تذکیه کرد و بعد مقداری از آن را خورد میگویید عیب دارد؟! یک وقت است که این کلب معلم نیست و عادتش بر این است، این کلب موضوعاً خارج است؛ ولی اگر کلب معلم است و امین است و گاهی اتفاق افتاد که چنین کرد، این منافات با تذکیه ندارد.
در روایت چهل و سوم جمیل بن دراج میگوید من از امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردم: «عن الرجل یرسل الکلب علی الصید فیأخذه و لا یکون معه سکین یذکیه بها ایدعه حتی یقتله و یأکل منه قال لا بأس»؛ گفت سؤال کردم که سگ شکاری را با شرایط فرستادیم برای صید و صید را گرفت و من هم دسترسی پیدا کردم؛ ولی کارد با من نیست که آن صید را سر ببُرم و این سگ هم هنوز با او دارد کلنجار میرود و او را از پا درمیآورد آیا من صبر کنم سگ او را بکشد؟ فرمود: بله، سگ که دارد میکشد دارد او را تذکیه میکند و به منزله ذبح او است «ایدعه حتی یقتله و یأکل منه قال لا بأس»، آنگاه استدلال فرمود: «قال الله عز وجل ﴿فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ﴾» و بعد فرمود: «ولا ینبغی أن یأکل ما قتله الفهد» آنچه را که فهد و پلنگ و یوزپلنگ و امثال اینها شکار کرده¬اند حلال نیست، چه اینکه مشابه این در روایات بعدی هم است.
در روایت چهل و چهارم قاسم ابن سلیمان میگوید من از امام صادق سؤال کردم: «عن کلب افلت و لم یرسله صاحبه فصاد فادرکه صاحبه و قد قتله أ یاکل منه فقال لا»؛ سگی بدون اینکه صاحبش او را بفرستد خودش رفته و حیوانی را گرفته و کشته، آیا حلال است؟ فرمود: نه «و قال علیه السلام اذا صاد و قد سمّی فلیأکل»؛ اگر صاحبش صید کرد و او در هنگام شکار نام >الله< را برد آن حلال است. «و اذا صاد و لم یسم فلا یأکل»، پس دو صورت حرام است: آن صورتی که خود سگ برود یا صورتی که صیّاد بدون نام خدا بفرستد و فقط یک صورت حلال است که صیّاد بفرستد آن هم با نام خدا >وَ هَذا من ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ< .
در مورد علم اجمالی هم فرمان احتیاط دارد؛ روایت 45 این است که ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) سؤال میکند که «عن قوم ارسلوا کلابهم و هی معلمة کلها و قد سموا علیها فلما ان مضت الکلاب دخل فیها کلب غریب لا یعرفون له صاحبا فاشترکت جمیعاً فی الصید فقال لا یؤکل منه لانک لا تدری اخذه معلم ام لا» ؛ عرض کرد عدهای به قصد شکار رفتند و سگهای تعلیمی داشتند که همه این کلاب هم معلم بودند و این گروه هم اینها را تعلیم دادند و این سگها را فرستادند به دنبال شکار و یک سگ ناشناسی هم به همراه اینها رفته و حیوان را گرفتهاند، حضرت فرمود: تو نمیدانی که آیا این کلب معلم صید کرد یا آن کلب غیر معلم که حالا یا استصحاب عدم تذکیه است یا امثال ذلک، باید تذکیه را احراز کنید، لذا حرام گوشت است و نمیتوانید مصرف کنید.
روایت چهل و ششم که ابن مسکان عن الحلبی نقل میکند که «قال ابو عبدالله (علیه السلام) کان ابی یفتی و کنا یتقی»؛ قبلاً فتوا میداد و تقیه میکرد؛ اما الان «و نحن نخاف فی صید البزاة و الصقور فاما الآن فانا لا نخاف و لا یحل صیدها»؛ قبلاً ممکن بود که ما بگوییم شکار باز شکاری هم حلال است؛ ولی الآن به صراحت میگوییم، چون خوف برداشته شد و اگر باز شکاری است، صقر شکاری و امثال ذلک است صید کردنشان حلال نیست «الا ان تدرک ذکاته»؛ مگر اینکه زنده بیابی و او را ذبح کنی «فانه فی کتاب علی علیه السلام ان الله عز و جل قال ﴿وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ﴾ فی الکلاب» ؛ در کتاب حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد که منظور از جوارح خصوصِ کلاب معلم است.
روایت بعدی دارد که «کل شئ من السباع تمسک الصید علی نفسها الا الکلاب المعلمة فانها تمسک علی صاحبها» و بعد فرمود: «اذا ارسلت الکلب المعلم»؛ شما وقتی کلب معلم را می¬خواهید بفرستید >فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ فهو ذکوته» اینها عصاره بحث در مسئله اوّل است.
حلیت طعام اهل کتاب از منظر روایات
در مسئله دوم که حلیت طعام اهل کتاب است روایاتِ فراوانی از دو طایفه است، گر چه روایاتِ دال بر حرمت بیش از روایاتِ دال بر حلیت است، چه اینکه قائلین به حرمت هم بیش از قائلین به حلیتاند؛ ولی شما در بین این سه مَحمِل صاحب نظرید، آیا روایاتی که دال بر حلیت ذبیحه اهل کتاب است را حمل بر تقیه می¬کنید یا این روایات را حمل بر ضرورت میکنید؟ که این دو حمل را مرحوم شیخ طوسی کرد و صاحب وسایل الشیعه هم یاد کرد یا عرض بر کتاب الله میکنید؟ میبینید که آن روایاتی که میگوید ذبیحه اهل کتاب حلال است مطابق با قرآن است و آن روایاتی که میگوید ذبیحه اهل کتاب حرام است مطابق نیستکه آن روایات را حمل بر کراهت میکنید و شواهد دلالی هم است!
در وسایل الشیعه جلد بیست و چهارم، طبع موسسه آل البیت (علیهم السلام)، کتاب صید و ذباحه، باب بیست و هفت این دو طایفه از روایات است ؛ روایاتی که دلالت بر منع دارد نیازی به خواندن نیست، چون زیاد است، گرچه مرحوم شهید ثانی طبق آنچه از مسالک ایشان نقل شده است این است که این روایاتِ مانع دو طایفه است؛ بعضی سنداً مخدوشاند و بعضی دلالتاً؛ ولی مشهور بین اصحاب عمل به این روایت است. از روایات باب 27 چند نکته برمیآید: یکی اینکه سرّ اینکه ذبیحه اهل کتاب حلال نیست این است که اینها {بسم الله} نمیگویند و در بعضی از روایات دارد که مسلمان هم اگر {بسم الله} نگفت حرام است؛ در همین روایات باب 27 دارد که اگر اهل کتاب؛ مثلاً مسیحی یا یهودی با آن شرایط که رو به قبله بود و {بسمالله} گفتند و امثال ذلک که آن شرایط باید باشد و آنها شرایط ذبح است نه ذابح؛ اما بحث در شرط ذابح است، کیفیت اینکه مذبوح رو به قبله قرار بگیرد، کیفیتی که ذابح مثلاً چگونه بایستد یا کارد را چطور بگیرد؛ کیفیت¬های ذبح یک مسئله است و شرایط ذابح چیز دیگر است.
بعضی از روایات باب 27 دارد که سرّ اینکه ذبیحه اهل کتاب حرام است برای این است که آنها {بسم الله} نمیگویند، حالا اگر {بسم الله} گفتند چطور؟ در کشور اسلامی زندگی میکنند و عادت کردند به {بسم الله} یا توجیه شدند، باید حلال باشد؛ در بعضی از روایات دارد که اگر اهل کتاب {بسم الله} گفتند و تذکیه کردند، از آن گوشت بخورید و اگر مسلمان {بسم الله} نگفت و سر برید، از آن گوشت نخورید، پس معلوم میشود که معیار تذکیه است. روایت 11 همین باب دارد که معاویه بن وهب میگوید من از امام صادق (سلام الله علیه) سؤال کردم: «عن ذبائح اهل کتاب فقال لا بأس اذا ذکروا اسم الله ولکن اعنی منهم من یکون علی امر موسی و عیسی (علیهما السلام)» ؛ آنها البته مسیحی¬های واقعیاند. روایت 17 این باب که از عمر بن حنظله است: «فی قول الله ﴿ فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾ قال اما المجوس فلا فَلَیسوا من اهل الکتاب و امّا الیهود والنصاری فلا بأس اذا سمعوا» یعنی اگر {بسم الله} گفتند عیب ندارد؛ اما اگر نگفتند نه، یا شما شنیدید که آنها {بسم الله} بگویند.
روایت 31 این باب [دارد که] «زرارة عن عمران قال سمعت ابا جعفر (علیه السلام) یقول فی ذبیحة النّاصب و الیهودی و النصرانیّ لا تأکُل ذبیحَتَهُ حتی تسمعه یذکُرُ اسمَ الله» معلوم میشود مشکل اهل کتاب یا مشکل دیگران آن است که ما نمیدانیم اینها {بسم الله} میگویند یا نه! آنها که به این شرط معتقد نیستند؛ حالا اگر این شرط را کسی به اینها گفت که شما {بسم الله} بگو و بگو به نام خدا، چه اینکه روایات دارد که اینها میگویند، چون >الله< را معتقدند «فقلت المجوسی فقال نعم اذا سمعتَهُ یذکُرُ اسم الله اما سمعت قول الله ﴿ ولاتأکلوا مِمَّا یُذکَرُ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ﴾»؛ فرمود سرّ اینکه ما میگوییم نخورید برای این است که اینها {بسم الله} نمیگویند، حالا اگر {بسم الله} گفتند که محذوری ندارد، اینها موحدند.
روایت سی و سوم: «جمیل و محمد بن حمران انهما سألا ابا عبدالله (علیه السلام) عن ذبائح الیهود و النصاری و المجوس فقال کل فقال بعضهم انهم لا یُسَمُّون»؛ به حضرت عرض کرد که اینها {بسم الله} نمیگویند «فقال فان حضرتموهم فلم یُسَمُّوا فلا تأکلوا و قال اذا غاب فکُل» اگر بودید و دیدید که نگفتند و نشنیدید که گفته باشند بله، نخورید؛ اما اگر در غیاب چیزی را کشتند شاید گفته باشند، معلوم میشود که ذابح لازم نیست مسلمان باشد؛ حالا روایات دیگری هم است که بعد میخوانیم که این روایات را مرحوم شیخ حمل بر تقیه و ضرورت کردند .
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است