- 1038
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 1 سوره مائده بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره مائده _ بخش دوم"
- معیار مدنی یا مکی بودن سورهها و بیان قالب آن
- مبارزه با ائمه کفر به خاطر نداشتن ایمان و عهد
- بیان اقسام عقود
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾
بنا بود بحث سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که شروع شد، آقایان آن سوره را حفظ بکنند، نمیدانم این سورهٴ مبارکه «نساء» که تمام شد حفظ هم شد یا نه؟ دربارهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که تازه شروع شد یک تعهدی داشته باشید، چون روزی یک آیه را حفظ کردن خیلی آسان است؛ گاهی ممکن است انسان متوجه بشود که سورهٴ مبارکهٴ «مائده» تمام شد و انسان حفظ نکرد.
نظر صاحب مجمع البیان درباره مقدم و مؤخر بودن سوره مائده و نساء
بیانی را مرحوم امینالاسلام در تناسب اوّل سورهٴ «مائده» و آخر سورهٴ «نساء» دارند که میفرمایند: چون در پایان سورهٴ «نساء» بعضی از احکام فقهی ذکر شده است، در اوّل سورهٴ «مائده» هم بعضی از احکام فقهی ذکر میشود که مناسب هم می¬باشند . این بیان بر اساس نظم فعلی قرآن، نافع است؛ زیرا ترتیب قرآن ـ چه ترتیب آیات و چه ترتیب سور ـ به دستور وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) است و اگر یک تناسبی برای این نظم موجود ذکر بشود نافع است، لکن سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یا بعد از سورهٴ «فتح» در سال ششم به بعد نازل شد یا بخشی از اینها در سال دهم هجری نازل شد، سورهٴ «مائده» که بعد از سورهٴ «نساء» نازل نشد تا گفته بشود به اینکه چون بعد از سورهٴ «نساء» است و این ترتیب محفوظ است نظم هم محفوظ است و در سورهٴ «نساء» احکام فقهی مطرح شد و در اوّل سورهٴ «مائده» هم احکام فقهی است، چون این برابر با ترتیب نیست و اگر گفته بشود که گرچه در تنزیل تدریجی که بیش از بیست سال قرآن کریم نازل شد، اینها کنار هم نبودند، یعنی سورهٴ «مائده» بعد از سورهٴ «نساء» نبود؛ ولی در آن انزال دفعی کنار هم بودند.
این انزال دفعی که قرآن کریم دو بار نازل شده است، یک نحوه انزال دفعی و یک نحوه تنزیل تدریجی, آن انزال دفعی یک وجود جمعی است برای کل قرآن و در آن وجود جمعی سخن از کثرت نیست تا یکی سورهٴ «مائده» باشد و دیگری سورهٴ «نساء» و اینها چیده شده باشند، منظم باشند و مرتب باشند. در آن وجود جمعی سخن از کثرت نیست تا ترتیب و تقدم و تأخر مطرح باشد و اگر منظور از این انزال دفعی نظیر آن طوری است که تورات بر وجود مبارک موسای کلیم نازل شد که یک کتابی از اوّل تا آخر به موسای کلیم داده شد به نام تورات؛ یک چنین کتابی به نام قرآن یعنی با همین حروف و با همین کلمات، این به پیغمبر داده شد است و در آنجا سورهٴ «نساء» قبل از سورهٴ «مائده» بود و سورهٴ «مائده» بعد از سورهٴ «نساء» بود؛ ولی در هنگام تفصیل و تدریج، سورهٴ «مائده» مثلاً در سال ششم و هفتم نازل شد یا بعضی از اینها در سال هشتم و سورهٴ «نساء» قبل از آن نازل شد، این سخن اثباتش دشوار است؛ چون قرآن هرگز نظیر تورات بر پغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل نشد، آن انزال دفعی که میگویند یعنی وجود جمعی نه اینکه انزال دفعی یعنی کتابگونه و دفعتاً نازل شده باشد و برخلاف این تنزیل هم باشد، یعنی یک کتابی به نام قرآن که سورهٴ «نساء» به همین ترتیب است، مثلا اوّل سورهٴ «فاتحةالکتاب» است یا اوّل سور مدنی است و بعد سور مکی است تا ختم بشود به سوره «ناس» و سورهٴ «نساء» هم قبل از سورهٴ «مائده» است و سورهٴ «مائده» بعد از سورهٴ «نساء» است، یک کتابی دفعتاً بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد و بعد این کتاب در طی 23 سال تدریجاً که نازل شد، نحوه نزول تدریجی این کتاب برخلاف نحوه نزول دفعی این کتاب باشد این چنین که نیست.به هر تقدیر این تلاشی که مرحوم امینالاسلام دارد، چه دربارهٴ بیان نظم آیات نسبت به هم و چه دربارهٴ بیان نظم سور نسبت به هم، برابر با قرآن موجود فعلی که به دستور پغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) اینچنین شکل یافت، این سخن لطیفی است وگرنه بر اساس آن تنزیل تدریجی این سخن تام نیست و بر اساس آن انزال دفعی این سخن تام است .
در تنظیم به هر تقدیر به دستور پغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) تنظیم شده است که کدام آیه در کدام سوره قرار بگیرد و کدام سوره اوّل و کدام سوره بعد قرار بگیرد. بعد وجود مبارک حضرت امیر همین را سامان بخشید و دیگران هم تبعیت کردند که این قرآن موجود قرآنی است که به دستور پغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) ترتیب یافت؛ منتها جمع اینها که بعضیها در روی کاغذ بود و بعضیها در روی چوب بود و بعضی روی پوست بود و مانند آن، جمعش در یک جا ممکن است که بعداً شده باشد نه اینکه اصل سامان دادن و مرتّب کردن بعداً باشد.
معیار مدنی یا مکی بودن سوره¬ها و بیان قالب آن
مطلب بعدی آن است که این ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ اگر در اوّل آیه قرار بگیرد گفتند که این آیه در مدینه نازل شد و اگر آیه اوّلش ﴿ یَا أیُّهَا النَّاسُ﴾ باشد در مکه نازل شد ، البته این یک بیان غالبی است وگرنه سخن به عنوان یک اصل کلی نیست؛ گاهی ممکن است آیهای در مدینه نازل شده باشد و با ﴿ یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ شروع بشود و آیهای هم در مکه نازل شده باشد و با ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شروع شده باشد، این یک اصل کلّی نیست و البته یک بیان غالبی است.
تبیین معنای عقد و عهد
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم به عقد و عهد خیلی حرمت مینهد. عقد اوّلاً آن چیزی است که بشر در کارهای روزانه آن را در امور محسوس به کار میبرد و چیزی را به وسیله طناب گره میزند که این از دیر زمان نزد بشر اوّلی بوده است، همین که به وسیله طناب یا غیر طناب دو چیزی به هم گره میخورد، این را میگویند عقد. آن وقت همین را در امور معنوی به کار میبرد، آن پیمانهایی که بین انسانهاست یا بین انسان و خدای انسان است آن را هم میگویند عقد و عهد، حالا عقد عبارت است از عهد مؤکد که این یک مطلب دیگری است که بین عقد و عهد میگویند که عموم و خصوص مطلق است، هر عقدی عهد هست؛ ولی هر عهدی عقد نیست. گفتند که عقد، آن عهد مشدد و آن عهد مؤکد است.
قرآن روی عقد و روی عهد خیلی تکیه میکند و این را جزء احکام بین المللی خود میداند و میگوید به اینکه هر کسی که عقدی بست خواه با شخص و خواه با یک دولت، خواه با مسلمان و خواه با کافر، این عقد واجب الاطاعه است و واجب الوفاست و باید به این عقد عمل کرد و نقض عهد حرام است خواه انسان عقد را با فرد ببندد یا با دولت, خواه با مسلمان ببندد خواه با کافر. نقض عهد حرام است و وفای به عهد واجب است و مشرکین را هم سرزنش میکند برای اینکه آنها به عهدشان وفا نمیکنند. این وفای به عهد که واجب است و اختصاص به حوزه اسلامی ندارد، این نشان میدهد که این خطاب ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ به عنوان غالب است وگرنه اصلش خطابِ {یا أیها الناس} است؛ هر کسی موظف است که به عقدش عمل کند، چه با مسلمان عقد ببندد و چه با کافر و کسی که عقد میبندد آن هم چه مسلمان باشد و چه کافر.
قرآن خیلی روی عهد و وفای به عهد تأکید دارد و نقض عقد و عهد را هم توبیخ میکند و منظور از این عقد معقود است مثل خلق به معنای مخلوق؛ به عقدتان وفا کنید یعنی به آن معقود وفا کنید وگرنه اصل این فعل که بستن است، این وصف عاقد است که این بسته شد؛ منتها باید به مقتضای این عقد یعنی به آن معقود عمل کرد. دربارهٴ وفای به عقد، قرآن یک تحلیلی دارد و میفرماید که سرّ فتنهٴ در عالَم آن است که یک عدّه قدرتمدار به عهدشان وفا نمیکنند و به هر تقدیر انسان که نمیتواند تنها زندگی کند، ناچار است است با دیگری یا با دیگران به سر ببرد، چه اینکه یک دولت نمیتواند تنها زندگی کند و ناچار است با دول در ارتباط باشد؛ ارتباط بدون معاهده و عقود ممکن نیست، حالا یا مسائل مالی است یا حقوق دیگر و اگر عقد و عهد رعایت نشود و هر کسی که به قدرتی رسیده است عقدش را نقض کند و عهدش را زیر پا بگذارد، در چنین نظامی نمیشود زندگی کرد.
پس فرد با افراد دیگر اگر در داخله نظام بخواهند زندگی کنند، بر اساس احترام گذاشتن به عقود و عهود متقابل است. دولتها هم اگر بخواهند یک زندگی مسالمتآمیز داشته باشند، بر اساس احترام به عقود و عهود متقابل است. اگر افراد در یک جامعه به عقد و عهد وفا نکنند، زندگی در آن جامعه میسّر نیست یا دولتها اگر به عقد و عهدشان وفا نکنند، زندگی در چنین جهانی ممکن نیست و قرآن کریم گذشته از اینکه کسانی که به عقد و عهدشان وفا میکنند آنها را میستاید که ﴿وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا﴾ و امر هم میکند که ﴿ وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا﴾ و به مطلق عقد هم امر میکند که وفا کنید ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾، دستور میدهد که با این زورمدارهایی که به عقد و عهدشان وفا نمیکنند مبارزه کنید؛ نه برای اینکه اینها کافرند, بلکه اینها عهدشکناند.
مبارزه با ائمه کفر به خاطر نداشتن ایمان و عهد
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بخش قابل توجهی از احترام به عقود متقابل را ذکر میفرماید که فرمود با مشرکین مبارزه کنید ﴿ إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً﴾ ؛ با مشرکین مبارزه کنید مگر با آنهائی که پیمان و عهد عدم تعرض بستید و آنها این عهد را محترم شمردند و نقض نکردند و اگر آنها عهدشان را نقض کرده¬اند آنگاه بر شما حرجی نیست، بعد در آیهٴ دوازدهم سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میفرماید که ﴿ وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ ؛ اگر آنها پیمانشکنی کردند یعنی دولت اسلام با دولت شرک پیمانی بست و آنها پیمان را رعایت نکردند و نقض کردهاند، با سردمداران شرک بجنگید؛ ﴿ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، چرا؟ چون ﴿ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا ایمان لهم».
استدلال قرآن کریم این است که اینها به عهد بینالملل، به میثاق بینالملل، به آن قطعنامههای بینالملل و به آن تعهدات بینالملل احترام نمیکنند، با چنین مردمی نمیشود زندگی کرد؛ نه اینکه چون کافرند، چون با کافر میشود کنار آمد؛ ولی با مستکبر نمیشود کنار آمد؛ ﴿ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، چرا؟ چون «إنهم لا إیمان لهم»؟ یا {إنّهم لا أیمان لهم}؟ نفرمود که چون اینها مؤمن نیستند و کافرند به جنگ اینها بروید؛ خیلیها هستند که کافرند و میشود با آنها کنار آمد و زندگی انسانی داشت؛ ولی با مستکبر که اهل أیمان نیست یعنی یمینها عقود و معاهدات را محترم نمیشمارند، با اینها که نمیشود زندگی کرد، انسان اگر بخواهد تنها زندگی بکند که این زندگی انسانی نیست و اگر بخواهد با کسی زندگی کند، حتماً باید تعهد و عقد متقابل باشد و اگر آن طرف متقابل همین که به قدرت رسید بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ عمل بکند و پیمانشکنی بکند، با او هم نمیشود زندگی کرد.
یک بیانِ بازی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل این آیه دارند به عنوان «کلام فی معنی العقد» و بعد هم در آن ذیل میفرمایند که اگر چنانچه بحث، بحث تفسیری نبود ما میگفتیم که دنیا هر چه میکشد از استکبار میکشد که این حرف را ایشان تقریباً پنجاه سال قبل نوشتهاند که میبینید این حرف تازه¬ای است و حرف روز است. این یک ورق را حتماً مطالعه فرمایید در ذیل همین ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ که میفرماید «کلام فی معنی العقد»؛ میفرماید که آنها یا روی قانون استبداد حرکت کردند یا روی دمکراتی باطل حرکت کردند یا روی کمونیستی حرکت کردند یا روی عناوین دیگر حرکت کردند و جهان را به آتش کشیدند و کشورهای اسلامی و ملتهای ضعیف هر چه میکشند از این بیعهدی مستکبران میکشند. این یک ورق را شما که مطالعه بفرمایید مثل اینکه ایشان این حرف را دیروز نوشته که حرف روز است . خلاصه این است که حیّ است و اینکه «العلماء باقون مابقی الدّهرُ» ؛ چون حرف ماندنی دارند.
به هر تقدیر تعلیل قرآن کریم این است که ائمه کفر چون اهل أیمان و عهود نیستند با اینها بجنگید و اگر بخواهید زندگی کریمانه داشته باشید باید با مستکبر بجنگید و اگر نخواستید و زندگی ذلیلانه داشته باشید که معذورید، پس سخن در این نیست که با کافران که بیایمان هستند بجنگید، سخن در این است که با مستکبران که بیأیمانند بجنگید. الآن هم مشکل جهان همین است که هر جا قطعنامه به سود استکبار است عمل میکند و هر جا به سود آن نیست عمل نمیکند.
عمومیت وفای به عهد به افراد و دولتها
خب پس این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ اختصاصی به عقدها و عهدهای فردی یا دولتها ندارد، بلکه فرد با فرد, دولت با دولت, فرد با دولت, مسلمان با کافر, کافر با مسلمان و مانند آن، همه اینها را شامل میشود. چه اینکه عهدهایی که انسان با خدا دارد آن را هم شامل میشود، نذر را شامل میشود، سوگندها را شامل میشود که همه اینها عهدند؛ منتها یک طرف انسان است و طرف دیگر ذات اقدس الهی است و این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ همه اینها را شامل میشود و قرآن کریم روی این وفای به عهد خیلی تکیه کرده؛ مخصوصاً در آیات سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که فرمود مادامی که مشرکین عقدشان را و عهدشان را نشکستند، شما حق نقض عهد ندارید گرچه طرفتان مشرک است و مشرکِ جاهلی است.
در آیه هفتم سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود که ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾؛ مادامی که آنها اهل استقامتاند و به عقدشان و به عهدشان وفا میکنند، شما هم وفا بکنید و بعد در همان سورهٴ «توبه» آیه دوازده فرمود که ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ که این حرف جهانی است و الآن کشورهای غیر اسلامی هم این حرف را به عنوان یک حرف انسانی باید بپذیرند، چون آنها هم هر چه میکشند از استکبار میکشند و لو خودشان مسلمان نیستند؛ ولی میبینند که آن کسی که انسان را آفرید روابط انسانی را هم محترم شمرده است.
بیان لطیف شیخ در تبیان درباره <اوفوا بالعقود>
مطلب دیگر آن است که برای این عقد مصادیقی ذکر کردهاند که بسیاری از این مصدایق اشاره شد. مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان میفرمایند که این جمع محلی به الف و لام همه اینها را شامل میشود ، یعنی عقدهایی که در جاهلیّت با یکدیگر میبستند و در مسیر معصیّت و گناه نبود و یک امر عادی بود، الآن هم محترم است. عقدی که فرد با فرد, یا فرد با دولت, یا دولت با دولت, یا دولت با فرد میبندد، یا مسلمان با کافر میبندد همه اینها مشمول ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ خواهد بود و هیچ کدام از اینها خارج نیست و اختصاصی هم به هیچ کدام از اینها ندارد.
همین بیان لطیف مرحوم شیخ طوسی را که در تبیان فرمودند، مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان پذیرفتند و بسیاری از مفسرین بزرگ هم پذیرفتند ظاهراً هم حق با اینهاست که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ همه اینها را شامل میشود.
مطلب بعدی آن است که این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آیا آن طوری که مرحوم مقدس اردبیلی و همفکرانشان فرمودند، این دلیل بر لزوم وفای به عقد است که هر عقدی لازم است؟ یا نه این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ میگوید وفای به هر عقدی لازم است؛ نه آن عقد لازم الوفاست؟ وفای به هر عقدی لازم است عقود به چند قسم تقسیم میشوند؛ بعضی از عقوداند که لازماند من الطرفین مثل اجاره، مثل بیع مانند آن که بیع هم از طرف بایع لازم است و هم از طرف مشتری لازم است الا موارد خیار؛ بعضی از عقود است که جایز است من الطرفین مثل وکالت و امثال وکالت, ودیعه و امثال ودیعه؛ بعضی از عقودند که از یک طرف لازم است و از طرف دیگر جایز است مثل عقد رهن که از طرف راهن لازم است و از طرف مرتهن جایز است مرتهن میتواند این رهن را فسخ کند؛ ولی راهن حق ندارد؛ گاهی ممکن است عقدی حدوثاً لازم باشد و بقاءً جایز باشد مثل عقدی که واجد شرط بود ابتدائاً؛ ولی بعداً تخلّفی پیدا شده است که حالا خیار تخلّف شرط یا خیار تخلّف وصف آن عقد را در ظرف تخلّف جایز میکند؛ گرچه از اوّل شرط کردند که اگر تخلّف شد خیار بیاید یا اگر آن وصف مفقود شد خیار بیاید؛ ولی تا آن شرط یا آن وصف مفقود نشد خیار نمیآید. وقتی هم خیار نیامد این عقد به لزوم خود باقی است گرچه در معرض پدیده خیار است، چنین عقدی حدوثاً لازم و بقائاً جایز است.
لزوم وفای به عقد
به هر تقدیر ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ نمیگوید که عقد، لازم است، میگوید وفای به عقد لازم است حالا آن عقد هر طور بود؛ وفای به عقد جایز یک نحو است و وفای به عقد لازم یک نحو است، وفای به عقدی که لازم است از یک طرف و جایز است از طرف دیگر، به یک نحو است و مانند آن. وفای به عقد لازم است آن عقد هر طوری که بود، مثل اینکه انسان نذر میکند که فلان عبادت را انجام بدهد، آن عبادت اگر واجب بود که واجب است و اگر مستحب بود که مستحب است؛ ولی وفای به نذر لازم است و نذر هرگز آن منذور را واجب نمیکند، حالا اگر کسی نذر کرده که نماز شب بخواند نماز شب که واجب نمیشود، نماز شب را هم اگر خواست قصد وجه کند به قصد استحباب میکند، وفای به نذر واجب است نه صلاة اللیل؛ یا قصد وجه لازم نیست یا اگر خواست قصد وجه کند نماز شب را به قصد استحباب میآورد، اگر نماز شب را به قصد استحباب آورد به نذرش وفا کرده است و اگر نماز شب را به قصد وجوب آورد که به نذر وفا نشده، چون او نذر کرده که صلاة اللیل را انجام بدهد و صلاة اللیل هم ذاتاً مستحب است.
به هر تقدیر ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ نمیگوید که عقد لازم است، میگوید وفای به عقد لازم است و منظور از این عقد هم معقود خواهد بود. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ که این یک اصل کلّی است و مواردی از این اصل را قرآن کریم مشخص کرده که گاهی عقد مالی است و گاهی عقد نکاح است و مانند آن. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 33 قبلاً اینچنین گذشت که ﴿ وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً﴾ که این یک عقد خاصی است بین شما و آن گروهی که بخواهند از مال شما استفاده کنند. دربارهٴ مسائل عقد نکاح در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت که آیهٴ 235 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلکِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکَاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ﴾ که در جریان پیمان زناشویی هم از او به عنوان عقد یاد کرده است؛ این گونه از عقود خواه مربوط به نکاح باشد، خواه مربوط به اموال باشد و خواه مربوط به مسائل حقوقی دیگر باشد همه اینها زیر مجموعه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ است و وفای به عقد و به معنای عمل کردن به مقتضای آن کائناً ما کان لازم است.
دلیل بهیمه بودن کفار
حالا به عنوان نمونه بعد از ذکر آن اصل کلّی بعضی از احکام جزئی را ذکر میفرماید که ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾؛ حالا این ﴿بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ یا اضافه، اضافه بیانیه است یعنی انعامی که بهیمهاند یا ذکر فرد غالب است و منظور خصوص این انعام ثلاث نیست یعنی گاو و گوسفند و شتر؛ اینها را بهیمه گفتند برای اینکه امر اینها مبهم است، بر خلاف انسان که انسان را خدا فرمود ﴿عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ ؛ انسان میفهمد که چه میگوید؛ ولی بهیمه نمیفهمد یا حرفش مفهوم نیست، نه اینکه بهیمه نفهمد که چه میگوید، بلکه حرفش مفهوم نیست و مبهم نیست وگرنه او میفهمد که چه میگوید؛ لذا اگر کسی اهل بیان نبود یعنی حرف قابل ارائه نداشت، این اضلّ از بهیمه است برای اینکه نه دیگران میفهمند که او چه گفت و نه خودش فهمید که او چه گفت؛ کفّار را که خدا اضل از بهیمه میداند همین است.
فرمود که این انعام و این بهایم برای شما حلالاند ﴿ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ که این ﴿إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ مواردی دارد که یکی از آن موارد همین آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که بعد خواهد آمد؛ اینها بهائمی است که محرّماند که مستثنا هستند وگرنه اصل کلّی حلّیت است، حالا بعضیها حرمت ذاتی دارند نظیر لحم خنزیر و بعضیها حرمتهای عرضی دارند، پس ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾، این همان است که در اصول ملاحظه فرمودید که اگر یک عامی مستثنی بشود به یک عنوان مبهم, نمیشود به آن عام تمسک کرد؛ چون معلوم نیست که آن ﴿مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ چیست.
اقسام استثناشدن حلالها
اینکه فرمود: ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ﴾؛ برای شما حلال است، در صورتی حلال است که ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛ از این حلالها دو قسم استثنا شده، یک قسم از آن بهائم استثنا شد که آن همان است که فرمود میته و لحم خنزیر و منخنقه و متردّیه و {مَا أَکَل السَّبُع} و {مَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللهِ} و امثال ذلک بود، یک قسمت نقص در خود آن بهیمه نیست، برای شما در حالتهای خاص حرام است و آن این است که اگر شما مُحرم بودید آن صیدهای برّی بر شما حرام است ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، این صید هم که استثنا شد باز در آیات دیگر از این استثنا هم استثنای دیگر به عمل آمد که ﴿ لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ ، آن جا دارد که ﴿صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً﴾ ، پس صید استثنا شد و از این استثنا هم صید بحر استثنا شد و صید برّ مانده است، یعنی در حال احرام صید برّی بر شما حرام است و آن هم جزء انعام هست؛ ولی در خصوص این حال بر شما حلال نیست ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، چون در حقیقت استثنای از انعام نیست و خطاب به مؤمنین است که ﴿ أُحِلَّتْ لَکُمْ﴾، آنگاه قیدی یا حالی بر او ذکر فرمود که ﴿ أُحِلَّتْ لَکُمْ﴾؛ امّا در حالی که شما در حال احرام از صید استفاده نکنید ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛ این {حُرُم} جمع حرام است و حرام هم به معنی مُحرم ﴿وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾.
سرّی بودن حلال و حرام
بعد اسرار این را نپرسید که چرا فلان چیز حلال است و یا فلان چیزحرام است، ﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾؛ بسیاری از چیزهاست که خواصش برای شما روشن نیست و بسیاری از اسراری در حلّیتها و حرمتها نهفته است که بعدها باید برای بشر کشف بشود، شما اگر بخواهید بفهمید که چرا فلان چیز حلال است؟ چرا فلان چیز حرام است؟ چرا صیدی که حلال است در حال احرام حرام است؟ حالا که صید حرام است چرا در خصوص صید صحرایی حرام است و صید دریایی حرام نیست؟ و مانند آن، فرمود گخ این مسائل برای شما حل نشد و بهتر این است که هم به جهلتان اعتراف بکنید و هم به علم خدا که ﴿ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است اقرار داشته باشید ﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾، اینکه خدا فعّال ما یشاء است مشخص در آیات دیگر فرمود به اینکه او حکیمانه کار میکند و چون حکیمانه کار میکند مصالح را میداند ﴿وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ، در بعضی از موارد بالصراحه میگوید که چون خدا میداند و شما نمیدانید، مصلحت شما در پذیرش حکم خداست و گاهی هم دربارهٴ مسئله ارث فرمود که شاید برای شما حل نشده باشد که چرا این میراث را ما اینچنین تقسیم کردیم که بعضی دو برابر میبرند و بعضی یک برابر میبرند، ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ ؛ شما نمیدانید که کدام یک از این بچهها عاقبت به سود شما کار میکند؟ وقتی ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾؛ عاقبت کار را نمیدانید چه اصراری دارید که برادر و خواهر را یکسان ارث بدهید؟ یا بعضی را از ارث محروم بکنید؟ در خیلی از موارد ذات اقدس الهی آن راز را برطرف میکند و مصلحتش را میگوید و در خیلی از موارد هم به جهل بشر اشاره میکند که فرمود ﴿وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یا ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾، در بعضی از موارد هم به نحو مطلق حکم میکند نظیر ذیل همین آیه که ﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾؛ این﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾ برای آن است که کسی در حلیّت بر بعضی از اشیا و در حرمت بعضی از اشیا و هم¬چنین در وجوب وفای به عهد نقد و اعتراضی نداشته باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- معیار مدنی یا مکی بودن سورهها و بیان قالب آن
- مبارزه با ائمه کفر به خاطر نداشتن ایمان و عهد
- بیان اقسام عقود
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾
بنا بود بحث سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که شروع شد، آقایان آن سوره را حفظ بکنند، نمیدانم این سورهٴ مبارکه «نساء» که تمام شد حفظ هم شد یا نه؟ دربارهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که تازه شروع شد یک تعهدی داشته باشید، چون روزی یک آیه را حفظ کردن خیلی آسان است؛ گاهی ممکن است انسان متوجه بشود که سورهٴ مبارکهٴ «مائده» تمام شد و انسان حفظ نکرد.
نظر صاحب مجمع البیان درباره مقدم و مؤخر بودن سوره مائده و نساء
بیانی را مرحوم امینالاسلام در تناسب اوّل سورهٴ «مائده» و آخر سورهٴ «نساء» دارند که میفرمایند: چون در پایان سورهٴ «نساء» بعضی از احکام فقهی ذکر شده است، در اوّل سورهٴ «مائده» هم بعضی از احکام فقهی ذکر میشود که مناسب هم می¬باشند . این بیان بر اساس نظم فعلی قرآن، نافع است؛ زیرا ترتیب قرآن ـ چه ترتیب آیات و چه ترتیب سور ـ به دستور وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) است و اگر یک تناسبی برای این نظم موجود ذکر بشود نافع است، لکن سورهٴ مبارکهٴ «مائده» یا بعد از سورهٴ «فتح» در سال ششم به بعد نازل شد یا بخشی از اینها در سال دهم هجری نازل شد، سورهٴ «مائده» که بعد از سورهٴ «نساء» نازل نشد تا گفته بشود به اینکه چون بعد از سورهٴ «نساء» است و این ترتیب محفوظ است نظم هم محفوظ است و در سورهٴ «نساء» احکام فقهی مطرح شد و در اوّل سورهٴ «مائده» هم احکام فقهی است، چون این برابر با ترتیب نیست و اگر گفته بشود که گرچه در تنزیل تدریجی که بیش از بیست سال قرآن کریم نازل شد، اینها کنار هم نبودند، یعنی سورهٴ «مائده» بعد از سورهٴ «نساء» نبود؛ ولی در آن انزال دفعی کنار هم بودند.
این انزال دفعی که قرآن کریم دو بار نازل شده است، یک نحوه انزال دفعی و یک نحوه تنزیل تدریجی, آن انزال دفعی یک وجود جمعی است برای کل قرآن و در آن وجود جمعی سخن از کثرت نیست تا یکی سورهٴ «مائده» باشد و دیگری سورهٴ «نساء» و اینها چیده شده باشند، منظم باشند و مرتب باشند. در آن وجود جمعی سخن از کثرت نیست تا ترتیب و تقدم و تأخر مطرح باشد و اگر منظور از این انزال دفعی نظیر آن طوری است که تورات بر وجود مبارک موسای کلیم نازل شد که یک کتابی از اوّل تا آخر به موسای کلیم داده شد به نام تورات؛ یک چنین کتابی به نام قرآن یعنی با همین حروف و با همین کلمات، این به پیغمبر داده شد است و در آنجا سورهٴ «نساء» قبل از سورهٴ «مائده» بود و سورهٴ «مائده» بعد از سورهٴ «نساء» بود؛ ولی در هنگام تفصیل و تدریج، سورهٴ «مائده» مثلاً در سال ششم و هفتم نازل شد یا بعضی از اینها در سال هشتم و سورهٴ «نساء» قبل از آن نازل شد، این سخن اثباتش دشوار است؛ چون قرآن هرگز نظیر تورات بر پغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل نشد، آن انزال دفعی که میگویند یعنی وجود جمعی نه اینکه انزال دفعی یعنی کتابگونه و دفعتاً نازل شده باشد و برخلاف این تنزیل هم باشد، یعنی یک کتابی به نام قرآن که سورهٴ «نساء» به همین ترتیب است، مثلا اوّل سورهٴ «فاتحةالکتاب» است یا اوّل سور مدنی است و بعد سور مکی است تا ختم بشود به سوره «ناس» و سورهٴ «نساء» هم قبل از سورهٴ «مائده» است و سورهٴ «مائده» بعد از سورهٴ «نساء» است، یک کتابی دفعتاً بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد و بعد این کتاب در طی 23 سال تدریجاً که نازل شد، نحوه نزول تدریجی این کتاب برخلاف نحوه نزول دفعی این کتاب باشد این چنین که نیست.به هر تقدیر این تلاشی که مرحوم امینالاسلام دارد، چه دربارهٴ بیان نظم آیات نسبت به هم و چه دربارهٴ بیان نظم سور نسبت به هم، برابر با قرآن موجود فعلی که به دستور پغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) اینچنین شکل یافت، این سخن لطیفی است وگرنه بر اساس آن تنزیل تدریجی این سخن تام نیست و بر اساس آن انزال دفعی این سخن تام است .
در تنظیم به هر تقدیر به دستور پغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) تنظیم شده است که کدام آیه در کدام سوره قرار بگیرد و کدام سوره اوّل و کدام سوره بعد قرار بگیرد. بعد وجود مبارک حضرت امیر همین را سامان بخشید و دیگران هم تبعیت کردند که این قرآن موجود قرآنی است که به دستور پغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) ترتیب یافت؛ منتها جمع اینها که بعضیها در روی کاغذ بود و بعضیها در روی چوب بود و بعضی روی پوست بود و مانند آن، جمعش در یک جا ممکن است که بعداً شده باشد نه اینکه اصل سامان دادن و مرتّب کردن بعداً باشد.
معیار مدنی یا مکی بودن سوره¬ها و بیان قالب آن
مطلب بعدی آن است که این ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ اگر در اوّل آیه قرار بگیرد گفتند که این آیه در مدینه نازل شد و اگر آیه اوّلش ﴿ یَا أیُّهَا النَّاسُ﴾ باشد در مکه نازل شد ، البته این یک بیان غالبی است وگرنه سخن به عنوان یک اصل کلی نیست؛ گاهی ممکن است آیهای در مدینه نازل شده باشد و با ﴿ یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ شروع بشود و آیهای هم در مکه نازل شده باشد و با ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شروع شده باشد، این یک اصل کلّی نیست و البته یک بیان غالبی است.
تبیین معنای عقد و عهد
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم به عقد و عهد خیلی حرمت مینهد. عقد اوّلاً آن چیزی است که بشر در کارهای روزانه آن را در امور محسوس به کار میبرد و چیزی را به وسیله طناب گره میزند که این از دیر زمان نزد بشر اوّلی بوده است، همین که به وسیله طناب یا غیر طناب دو چیزی به هم گره میخورد، این را میگویند عقد. آن وقت همین را در امور معنوی به کار میبرد، آن پیمانهایی که بین انسانهاست یا بین انسان و خدای انسان است آن را هم میگویند عقد و عهد، حالا عقد عبارت است از عهد مؤکد که این یک مطلب دیگری است که بین عقد و عهد میگویند که عموم و خصوص مطلق است، هر عقدی عهد هست؛ ولی هر عهدی عقد نیست. گفتند که عقد، آن عهد مشدد و آن عهد مؤکد است.
قرآن روی عقد و روی عهد خیلی تکیه میکند و این را جزء احکام بین المللی خود میداند و میگوید به اینکه هر کسی که عقدی بست خواه با شخص و خواه با یک دولت، خواه با مسلمان و خواه با کافر، این عقد واجب الاطاعه است و واجب الوفاست و باید به این عقد عمل کرد و نقض عهد حرام است خواه انسان عقد را با فرد ببندد یا با دولت, خواه با مسلمان ببندد خواه با کافر. نقض عهد حرام است و وفای به عهد واجب است و مشرکین را هم سرزنش میکند برای اینکه آنها به عهدشان وفا نمیکنند. این وفای به عهد که واجب است و اختصاص به حوزه اسلامی ندارد، این نشان میدهد که این خطاب ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ به عنوان غالب است وگرنه اصلش خطابِ {یا أیها الناس} است؛ هر کسی موظف است که به عقدش عمل کند، چه با مسلمان عقد ببندد و چه با کافر و کسی که عقد میبندد آن هم چه مسلمان باشد و چه کافر.
قرآن خیلی روی عهد و وفای به عهد تأکید دارد و نقض عقد و عهد را هم توبیخ میکند و منظور از این عقد معقود است مثل خلق به معنای مخلوق؛ به عقدتان وفا کنید یعنی به آن معقود وفا کنید وگرنه اصل این فعل که بستن است، این وصف عاقد است که این بسته شد؛ منتها باید به مقتضای این عقد یعنی به آن معقود عمل کرد. دربارهٴ وفای به عقد، قرآن یک تحلیلی دارد و میفرماید که سرّ فتنهٴ در عالَم آن است که یک عدّه قدرتمدار به عهدشان وفا نمیکنند و به هر تقدیر انسان که نمیتواند تنها زندگی کند، ناچار است است با دیگری یا با دیگران به سر ببرد، چه اینکه یک دولت نمیتواند تنها زندگی کند و ناچار است با دول در ارتباط باشد؛ ارتباط بدون معاهده و عقود ممکن نیست، حالا یا مسائل مالی است یا حقوق دیگر و اگر عقد و عهد رعایت نشود و هر کسی که به قدرتی رسیده است عقدش را نقض کند و عهدش را زیر پا بگذارد، در چنین نظامی نمیشود زندگی کرد.
پس فرد با افراد دیگر اگر در داخله نظام بخواهند زندگی کنند، بر اساس احترام گذاشتن به عقود و عهود متقابل است. دولتها هم اگر بخواهند یک زندگی مسالمتآمیز داشته باشند، بر اساس احترام به عقود و عهود متقابل است. اگر افراد در یک جامعه به عقد و عهد وفا نکنند، زندگی در آن جامعه میسّر نیست یا دولتها اگر به عقد و عهدشان وفا نکنند، زندگی در چنین جهانی ممکن نیست و قرآن کریم گذشته از اینکه کسانی که به عقد و عهدشان وفا میکنند آنها را میستاید که ﴿وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا﴾ و امر هم میکند که ﴿ وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا﴾ و به مطلق عقد هم امر میکند که وفا کنید ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾، دستور میدهد که با این زورمدارهایی که به عقد و عهدشان وفا نمیکنند مبارزه کنید؛ نه برای اینکه اینها کافرند, بلکه اینها عهدشکناند.
مبارزه با ائمه کفر به خاطر نداشتن ایمان و عهد
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بخش قابل توجهی از احترام به عقود متقابل را ذکر میفرماید که فرمود با مشرکین مبارزه کنید ﴿ إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً﴾ ؛ با مشرکین مبارزه کنید مگر با آنهائی که پیمان و عهد عدم تعرض بستید و آنها این عهد را محترم شمردند و نقض نکردند و اگر آنها عهدشان را نقض کرده¬اند آنگاه بر شما حرجی نیست، بعد در آیهٴ دوازدهم سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میفرماید که ﴿ وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ ؛ اگر آنها پیمانشکنی کردند یعنی دولت اسلام با دولت شرک پیمانی بست و آنها پیمان را رعایت نکردند و نقض کردهاند، با سردمداران شرک بجنگید؛ ﴿ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، چرا؟ چون ﴿ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا ایمان لهم».
استدلال قرآن کریم این است که اینها به عهد بینالملل، به میثاق بینالملل، به آن قطعنامههای بینالملل و به آن تعهدات بینالملل احترام نمیکنند، با چنین مردمی نمیشود زندگی کرد؛ نه اینکه چون کافرند، چون با کافر میشود کنار آمد؛ ولی با مستکبر نمیشود کنار آمد؛ ﴿ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، چرا؟ چون «إنهم لا إیمان لهم»؟ یا {إنّهم لا أیمان لهم}؟ نفرمود که چون اینها مؤمن نیستند و کافرند به جنگ اینها بروید؛ خیلیها هستند که کافرند و میشود با آنها کنار آمد و زندگی انسانی داشت؛ ولی با مستکبر که اهل أیمان نیست یعنی یمینها عقود و معاهدات را محترم نمیشمارند، با اینها که نمیشود زندگی کرد، انسان اگر بخواهد تنها زندگی بکند که این زندگی انسانی نیست و اگر بخواهد با کسی زندگی کند، حتماً باید تعهد و عقد متقابل باشد و اگر آن طرف متقابل همین که به قدرت رسید بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ عمل بکند و پیمانشکنی بکند، با او هم نمیشود زندگی کرد.
یک بیانِ بازی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل این آیه دارند به عنوان «کلام فی معنی العقد» و بعد هم در آن ذیل میفرمایند که اگر چنانچه بحث، بحث تفسیری نبود ما میگفتیم که دنیا هر چه میکشد از استکبار میکشد که این حرف را ایشان تقریباً پنجاه سال قبل نوشتهاند که میبینید این حرف تازه¬ای است و حرف روز است. این یک ورق را حتماً مطالعه فرمایید در ذیل همین ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ که میفرماید «کلام فی معنی العقد»؛ میفرماید که آنها یا روی قانون استبداد حرکت کردند یا روی دمکراتی باطل حرکت کردند یا روی کمونیستی حرکت کردند یا روی عناوین دیگر حرکت کردند و جهان را به آتش کشیدند و کشورهای اسلامی و ملتهای ضعیف هر چه میکشند از این بیعهدی مستکبران میکشند. این یک ورق را شما که مطالعه بفرمایید مثل اینکه ایشان این حرف را دیروز نوشته که حرف روز است . خلاصه این است که حیّ است و اینکه «العلماء باقون مابقی الدّهرُ» ؛ چون حرف ماندنی دارند.
به هر تقدیر تعلیل قرآن کریم این است که ائمه کفر چون اهل أیمان و عهود نیستند با اینها بجنگید و اگر بخواهید زندگی کریمانه داشته باشید باید با مستکبر بجنگید و اگر نخواستید و زندگی ذلیلانه داشته باشید که معذورید، پس سخن در این نیست که با کافران که بیایمان هستند بجنگید، سخن در این است که با مستکبران که بیأیمانند بجنگید. الآن هم مشکل جهان همین است که هر جا قطعنامه به سود استکبار است عمل میکند و هر جا به سود آن نیست عمل نمیکند.
عمومیت وفای به عهد به افراد و دولتها
خب پس این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ اختصاصی به عقدها و عهدهای فردی یا دولتها ندارد، بلکه فرد با فرد, دولت با دولت, فرد با دولت, مسلمان با کافر, کافر با مسلمان و مانند آن، همه اینها را شامل میشود. چه اینکه عهدهایی که انسان با خدا دارد آن را هم شامل میشود، نذر را شامل میشود، سوگندها را شامل میشود که همه اینها عهدند؛ منتها یک طرف انسان است و طرف دیگر ذات اقدس الهی است و این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ همه اینها را شامل میشود و قرآن کریم روی این وفای به عهد خیلی تکیه کرده؛ مخصوصاً در آیات سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که فرمود مادامی که مشرکین عقدشان را و عهدشان را نشکستند، شما حق نقض عهد ندارید گرچه طرفتان مشرک است و مشرکِ جاهلی است.
در آیه هفتم سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود که ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾؛ مادامی که آنها اهل استقامتاند و به عقدشان و به عهدشان وفا میکنند، شما هم وفا بکنید و بعد در همان سورهٴ «توبه» آیه دوازده فرمود که ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾، برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ که این حرف جهانی است و الآن کشورهای غیر اسلامی هم این حرف را به عنوان یک حرف انسانی باید بپذیرند، چون آنها هم هر چه میکشند از استکبار میکشند و لو خودشان مسلمان نیستند؛ ولی میبینند که آن کسی که انسان را آفرید روابط انسانی را هم محترم شمرده است.
بیان لطیف شیخ در تبیان درباره <اوفوا بالعقود>
مطلب دیگر آن است که برای این عقد مصادیقی ذکر کردهاند که بسیاری از این مصدایق اشاره شد. مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان میفرمایند که این جمع محلی به الف و لام همه اینها را شامل میشود ، یعنی عقدهایی که در جاهلیّت با یکدیگر میبستند و در مسیر معصیّت و گناه نبود و یک امر عادی بود، الآن هم محترم است. عقدی که فرد با فرد, یا فرد با دولت, یا دولت با دولت, یا دولت با فرد میبندد، یا مسلمان با کافر میبندد همه اینها مشمول ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ خواهد بود و هیچ کدام از اینها خارج نیست و اختصاصی هم به هیچ کدام از اینها ندارد.
همین بیان لطیف مرحوم شیخ طوسی را که در تبیان فرمودند، مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان پذیرفتند و بسیاری از مفسرین بزرگ هم پذیرفتند ظاهراً هم حق با اینهاست که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ همه اینها را شامل میشود.
مطلب بعدی آن است که این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آیا آن طوری که مرحوم مقدس اردبیلی و همفکرانشان فرمودند، این دلیل بر لزوم وفای به عقد است که هر عقدی لازم است؟ یا نه این ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ میگوید وفای به هر عقدی لازم است؛ نه آن عقد لازم الوفاست؟ وفای به هر عقدی لازم است عقود به چند قسم تقسیم میشوند؛ بعضی از عقوداند که لازماند من الطرفین مثل اجاره، مثل بیع مانند آن که بیع هم از طرف بایع لازم است و هم از طرف مشتری لازم است الا موارد خیار؛ بعضی از عقود است که جایز است من الطرفین مثل وکالت و امثال وکالت, ودیعه و امثال ودیعه؛ بعضی از عقودند که از یک طرف لازم است و از طرف دیگر جایز است مثل عقد رهن که از طرف راهن لازم است و از طرف مرتهن جایز است مرتهن میتواند این رهن را فسخ کند؛ ولی راهن حق ندارد؛ گاهی ممکن است عقدی حدوثاً لازم باشد و بقاءً جایز باشد مثل عقدی که واجد شرط بود ابتدائاً؛ ولی بعداً تخلّفی پیدا شده است که حالا خیار تخلّف شرط یا خیار تخلّف وصف آن عقد را در ظرف تخلّف جایز میکند؛ گرچه از اوّل شرط کردند که اگر تخلّف شد خیار بیاید یا اگر آن وصف مفقود شد خیار بیاید؛ ولی تا آن شرط یا آن وصف مفقود نشد خیار نمیآید. وقتی هم خیار نیامد این عقد به لزوم خود باقی است گرچه در معرض پدیده خیار است، چنین عقدی حدوثاً لازم و بقائاً جایز است.
لزوم وفای به عقد
به هر تقدیر ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ نمیگوید که عقد، لازم است، میگوید وفای به عقد لازم است حالا آن عقد هر طور بود؛ وفای به عقد جایز یک نحو است و وفای به عقد لازم یک نحو است، وفای به عقدی که لازم است از یک طرف و جایز است از طرف دیگر، به یک نحو است و مانند آن. وفای به عقد لازم است آن عقد هر طوری که بود، مثل اینکه انسان نذر میکند که فلان عبادت را انجام بدهد، آن عبادت اگر واجب بود که واجب است و اگر مستحب بود که مستحب است؛ ولی وفای به نذر لازم است و نذر هرگز آن منذور را واجب نمیکند، حالا اگر کسی نذر کرده که نماز شب بخواند نماز شب که واجب نمیشود، نماز شب را هم اگر خواست قصد وجه کند به قصد استحباب میکند، وفای به نذر واجب است نه صلاة اللیل؛ یا قصد وجه لازم نیست یا اگر خواست قصد وجه کند نماز شب را به قصد استحباب میآورد، اگر نماز شب را به قصد استحباب آورد به نذرش وفا کرده است و اگر نماز شب را به قصد وجوب آورد که به نذر وفا نشده، چون او نذر کرده که صلاة اللیل را انجام بدهد و صلاة اللیل هم ذاتاً مستحب است.
به هر تقدیر ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ نمیگوید که عقد لازم است، میگوید وفای به عقد لازم است و منظور از این عقد هم معقود خواهد بود. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ که این یک اصل کلّی است و مواردی از این اصل را قرآن کریم مشخص کرده که گاهی عقد مالی است و گاهی عقد نکاح است و مانند آن. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 33 قبلاً اینچنین گذشت که ﴿ وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً﴾ که این یک عقد خاصی است بین شما و آن گروهی که بخواهند از مال شما استفاده کنند. دربارهٴ مسائل عقد نکاح در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً بحثش گذشت که آیهٴ 235 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلکِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکَاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ﴾ که در جریان پیمان زناشویی هم از او به عنوان عقد یاد کرده است؛ این گونه از عقود خواه مربوط به نکاح باشد، خواه مربوط به اموال باشد و خواه مربوط به مسائل حقوقی دیگر باشد همه اینها زیر مجموعه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ است و وفای به عقد و به معنای عمل کردن به مقتضای آن کائناً ما کان لازم است.
دلیل بهیمه بودن کفار
حالا به عنوان نمونه بعد از ذکر آن اصل کلّی بعضی از احکام جزئی را ذکر میفرماید که ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾؛ حالا این ﴿بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ یا اضافه، اضافه بیانیه است یعنی انعامی که بهیمهاند یا ذکر فرد غالب است و منظور خصوص این انعام ثلاث نیست یعنی گاو و گوسفند و شتر؛ اینها را بهیمه گفتند برای اینکه امر اینها مبهم است، بر خلاف انسان که انسان را خدا فرمود ﴿عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴾ ؛ انسان میفهمد که چه میگوید؛ ولی بهیمه نمیفهمد یا حرفش مفهوم نیست، نه اینکه بهیمه نفهمد که چه میگوید، بلکه حرفش مفهوم نیست و مبهم نیست وگرنه او میفهمد که چه میگوید؛ لذا اگر کسی اهل بیان نبود یعنی حرف قابل ارائه نداشت، این اضلّ از بهیمه است برای اینکه نه دیگران میفهمند که او چه گفت و نه خودش فهمید که او چه گفت؛ کفّار را که خدا اضل از بهیمه میداند همین است.
فرمود که این انعام و این بهایم برای شما حلالاند ﴿ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ که این ﴿إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ مواردی دارد که یکی از آن موارد همین آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که بعد خواهد آمد؛ اینها بهائمی است که محرّماند که مستثنا هستند وگرنه اصل کلّی حلّیت است، حالا بعضیها حرمت ذاتی دارند نظیر لحم خنزیر و بعضیها حرمتهای عرضی دارند، پس ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾، این همان است که در اصول ملاحظه فرمودید که اگر یک عامی مستثنی بشود به یک عنوان مبهم, نمیشود به آن عام تمسک کرد؛ چون معلوم نیست که آن ﴿مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ چیست.
اقسام استثناشدن حلالها
اینکه فرمود: ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ﴾؛ برای شما حلال است، در صورتی حلال است که ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛ از این حلالها دو قسم استثنا شده، یک قسم از آن بهائم استثنا شد که آن همان است که فرمود میته و لحم خنزیر و منخنقه و متردّیه و {مَا أَکَل السَّبُع} و {مَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللهِ} و امثال ذلک بود، یک قسمت نقص در خود آن بهیمه نیست، برای شما در حالتهای خاص حرام است و آن این است که اگر شما مُحرم بودید آن صیدهای برّی بر شما حرام است ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، این صید هم که استثنا شد باز در آیات دیگر از این استثنا هم استثنای دیگر به عمل آمد که ﴿ لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ ، آن جا دارد که ﴿صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً﴾ ، پس صید استثنا شد و از این استثنا هم صید بحر استثنا شد و صید برّ مانده است، یعنی در حال احرام صید برّی بر شما حرام است و آن هم جزء انعام هست؛ ولی در خصوص این حال بر شما حلال نیست ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، چون در حقیقت استثنای از انعام نیست و خطاب به مؤمنین است که ﴿ أُحِلَّتْ لَکُمْ﴾، آنگاه قیدی یا حالی بر او ذکر فرمود که ﴿ أُحِلَّتْ لَکُمْ﴾؛ امّا در حالی که شما در حال احرام از صید استفاده نکنید ﴿غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛ این {حُرُم} جمع حرام است و حرام هم به معنی مُحرم ﴿وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾.
سرّی بودن حلال و حرام
بعد اسرار این را نپرسید که چرا فلان چیز حلال است و یا فلان چیزحرام است، ﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾؛ بسیاری از چیزهاست که خواصش برای شما روشن نیست و بسیاری از اسراری در حلّیتها و حرمتها نهفته است که بعدها باید برای بشر کشف بشود، شما اگر بخواهید بفهمید که چرا فلان چیز حلال است؟ چرا فلان چیز حرام است؟ چرا صیدی که حلال است در حال احرام حرام است؟ حالا که صید حرام است چرا در خصوص صید صحرایی حرام است و صید دریایی حرام نیست؟ و مانند آن، فرمود گخ این مسائل برای شما حل نشد و بهتر این است که هم به جهلتان اعتراف بکنید و هم به علم خدا که ﴿ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است اقرار داشته باشید ﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾، اینکه خدا فعّال ما یشاء است مشخص در آیات دیگر فرمود به اینکه او حکیمانه کار میکند و چون حکیمانه کار میکند مصالح را میداند ﴿وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ، در بعضی از موارد بالصراحه میگوید که چون خدا میداند و شما نمیدانید، مصلحت شما در پذیرش حکم خداست و گاهی هم دربارهٴ مسئله ارث فرمود که شاید برای شما حل نشده باشد که چرا این میراث را ما اینچنین تقسیم کردیم که بعضی دو برابر میبرند و بعضی یک برابر میبرند، ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ ؛ شما نمیدانید که کدام یک از این بچهها عاقبت به سود شما کار میکند؟ وقتی ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾؛ عاقبت کار را نمیدانید چه اصراری دارید که برادر و خواهر را یکسان ارث بدهید؟ یا بعضی را از ارث محروم بکنید؟ در خیلی از موارد ذات اقدس الهی آن راز را برطرف میکند و مصلحتش را میگوید و در خیلی از موارد هم به جهل بشر اشاره میکند که فرمود ﴿وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یا ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾، در بعضی از موارد هم به نحو مطلق حکم میکند نظیر ذیل همین آیه که ﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾؛ این﴿ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ﴾ برای آن است که کسی در حلیّت بر بعضی از اشیا و در حرمت بعضی از اشیا و هم¬چنین در وجوب وفای به عهد نقد و اعتراضی نداشته باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است