- 767
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 9 و 10 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 و 10 سوره نساء _ بخش اول"
- اطلاق «یتاماً و مساکین» به اقربا و غیرآن؛
- اختصاص رزاقیت مطلق به ذات اقدس الهی؛
- تبیین خطاب «قولاً سدیدا» در خصوص صغار.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً ﴿9﴾ إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً ﴿10﴾
استحباب اعطای سهمی از ارث به نیازمندان حاضر در تقسیم ارث
در تقسیم تَرَکه و بیان ارث، اصل کلی را که میتواند به منزلهٴ متن برای آیات شارحهٴ بعدی است ذکر فرمود و برای اینکه هم مسئلهٴ اخلاقی و اجتماعی مطرح میشود، هم درونِ مسائل خانوادگی مشکلی راه پیدا نکند، هم به خود شخص در حال احتضار راهنمایی کرد، فرمود که شما در هنگام مرگ، بستگانتان را در نظر داشته باشید؛ ثلث مالتان را برای آنها مقرّر کنید و مانند آن، هم به ورثه میفرماید: ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُم مِنْهُ﴾ که این خطاب برای ورثه است، نه برای محتضر و این حُکم، حُکم استحبابی است نه وجوبی، زیرا ﴿أُولُوا الْقُرْبَی﴾ برای خود هر کدام حکم خاص دارند؛ اگر جزء این طبقات سهگانهاند که ارث مشخصی میبرند و اگر جزء طبقات سهگانه نیستند که سهمی ندارند. پس منظور از ﴿أُولُوا الْقُرْبَی﴾ اگر یکی از این طبقاتاند که ارث دارند و اگر نیستند که ارث ندارند، پس سهم جدایی برای اینها نیست.
و اگر منظور، حُکم لزومی باشد حضور آنها دخیل نیست. خب، أقربایی که از ارث سهمی میبرند چه حاضر باشند هنگام تقسیم تَرَکه، چه حاضر نباشند سهمشان محفوظ است. مثل یتامیٰ و مساکین در مواردی که حقّی دارند، مثل زکات، مثل خمس و غنیمت و مانند آن. در آنگونه از مواردی که برای یتامیٰ و مساکین حقّی مقرّر شده است، مقیّد به حضور نیست که اگر حاضر شدند چیزی بدهید و اگر حاضر نشدند چیزی ندهید، این طور که نیست. پس تقیّد به حضور میرساند که یک حُکم اخلاقی است، نه یک حُکم فقهیِ لازم، چون در همه موارد مثل کفّارات، زکوات، اخماس، غنایم و مانند آن برای یتامیٰ و مساکین سهمی هست، مقیّد به حضور نیست. پس ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینُ﴾ نشانه استحبابی حُکم است، قهراً توهّم نسخ و مانند آن هم جا ندارد.
اطلاق «یتامیٰ و مساکین» به اقربا و غیرآن
مطلب بعدی آن است که منظور از یتامیٰ و مساکین، یتامیٰ و مساکین از بستگان نیست. یتامیٰ و مساکین، مطلق هستند؛ منتها منظور از ﴿أُولُوا الْقُرْبَی﴾ آن بستگانی است که نیازمند باشند ولو در حدّ یتیم و مسکین نباشند، نه اینکه منظور از یتامیٰ و مساکین همان بستگان یتیم و مسکیناند نه [بلکه] یتامیٰ و مساکین مطلقاند ﴿أُولُوا الْقُرْبَی﴾ مطلق نیست به قرینهٴ وحدت سیاق. پس بستگان نیازمند ولو در حدّ یتیم و مسکین نباشد و سایر یتامیٰ و مساکین، آنها اگر در هنگام توزیع تَرَکه حضور پیدا کردند، آنها را ناامید نکنید، آنها به یک انتظاری آمدند. اصولاً کسی که میوهای در اختیار اوست، شایسته نیست که آن را از دیگران باز دارد و دیگران را محروم کند. چیدن میوهٴ درخت در شب مکروه است، برای اینکه عده زیادی این درختها را پُربار دیدند، وقتی فردا ببینند که دیشب همه این درختها خالی شده است و چیزی به اینها نرسید، این نگرانی برای اینهاست. [بنابراین] چیدن میوه در شب مکروه است، روز میوه را بچینند که اگر عابری گذشت، مقداری هم از آن میوه بهرهبرداری کند. اینجا هم ﴿إِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ﴾ است یعنی هنگام تقسیم تَرَکه، اگر بستگان نیازمند ولو در حدّ یتیم و مسکین نباشند و همچنین ایتام و مساکین حضور پیدا کردند، اینها را محروم نکنید و سهم مشخصی هم ذکر نفرمود. اگر یک حُکم فقهی لازم بود یک مقدار مشخصی را ذکر میکرد از اینکه مقدار مشخصی هم ذکر نفرمود نشانه آن است که حُکم لزومی نیست، لکن ندبی است.
نحوه و زمان پرداخت مال به ایتام حاضر
مطلب بعدی آن است که این حضور قسمت، زمینه است برای پرداخت مقداری از مال به این حاضران، حالا این پرداخت یا قبل از قسمت است یا بعد از قسمت. اگر ورثه همه کبیر باشند چه قبل از قسمت بدهند چه بعد از قسمت، به این حُکم فقهی عمل کردند یعنی به این استحباب عمل کردند. ولی اگر بعضی از این وَرَثه صغیرند باید تقسیم بشود، سِهام صغار مشخص بشود، سهام کبار مشخص بشود، آن وقت افراد کبیر از سهم خود به این اولواالقربی و یتامیٰ و مساکین بپرازند، چون از سهم صغیر که حقّ تأدیه و پرداخت ندارند.
لزوم رد مساکین با قول معروف
مطلب بعدی آن است که اگر مال کم بود یا ورثه صغیر بودند و هنوز تقسیم نشد یا کفایت نمیکند که به این اولواالقربی و یتامیٰ و مساکین بدهند، اینها با ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ رد بشوند. چه اینکه آن وقتی هم که مقداری از مال به اینها میرسد باز با ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ باشد یعنی اینچنین نباشد که حالا چون حاضر شدند شما احساس کراهت کردید و چیزی به اینها دادید نه؛ با یک رضا و طِیب نفس مال را به اینها بدهید و با یک حُسن برخورد اینها را از مجلس، آزادانه بیرون کنید یعنی کاری کنید که خود آنها بروند ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ منّت نگذارید، در هنگام اعطای مال اینها را تحقیر نکنید و مانند آن. پس هم حُکم عاطفی در آن ملحوظ شده است، هم مقداری از مال به آنها رسیده است، هم هیچ کسی از بستگان متوفّا محروم و ناامید نشد ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُم مِنْهُ﴾ ، این ﴿مِنْهُ﴾ که در این آیه است مرجع ضمیرش یا به آن مقسوم برمیگردد به قرینهٴ قسمت یا به مال برمیگردد که در آیه قبل است. در آیه قبل این بود که: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ﴾ این «ما» همان مال است. این ضمیر ﴿مِنْهُ﴾ یا به آن «ما» که به معنی مال است برمیگردد [که] در آیه قبل است یا به مقسوم برمیگردد که از عنوان قسمت استفاده میشود.
﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ یک حُکم اخلاقی است که در جریان سفها و مانند آن هم یاد شده است که قبلاً بحثش گذشت یعنی آیه پنج همین سورهٴ «نساء» این بود که: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾، آن بحثی که در ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ بود، اینجا هم هست.
اختصاص رزاقیت مطلق به ذات اقدس الهی
مطلب بعدی آن است که رزق در حقیقت، فعل خداست و خداوند کارهایی را که برای خودش است به بندگانش اسناد میدهد، برای ترغیب و تشویق. ولی برای حفظ اساس که توحید است، در آیات دیگر آن کار را منحصراً به خود اسناد میدهد. موارد زیادی در قرآن از این قبیل هست، آنچه فعلاً محلّ استشهاد است همین مسئله رزق است.
در آیه پنج خواندیم که فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾ به عدهای دستور میدهد که شما اینها را رزق بدهید. در تعبیرات دیگر که فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ نشانه آن است که عده زیادی رازقاند؛ منتها ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است. پس رزق که کار خداست به بندگان، خدا منسوب است و بندگان خدا هم احیاناً بعضشان نسبت به بعض رازقاند ولی برای اینکه آن اساس توحید محفوظ بماند، در بخش دیگر میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ . این کلمهای که در پایان سورهٴ «ذاریات» است فرمود اینها فکر میکنند که کسی از آنها توقّعی دارد، چیزی از آنها طلب میکند اینچنین نیست، بلکه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾. این کلمه ﴿الرَّزَّاقُ﴾ با «الف» و «لام»ی که دارد، آن ضمیر فصلی هم که به عنوان «هو» یاد شده است این مفید حصر است یعنی تنها رازق، خداست. اگر ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ﴾ پس دیگری رازق نیست و اگر در پایان سورهٴ «جمعه» آمده است که: ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ یا در اینگونه از موارد آمده است: ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ نشانه آن است که اینها بندگان خدایند و مجاری رزقاند و مظاهر رزقاند. در حقیقت، مأموران الهیاند که رزق خدا را به زید و عمرو برسانند، نه اینکه از خود چیزی داشته باشند و رازق باشند [بلکه] رازق حقیقی فقط اوست.
در مسئله حفظ هم همین طور است ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ چه در مسئله حفظ، چه در مسئله رحمت، چه در مسئله شفاعت، در مسئله شفاعت هم همین طور بود که فرمود: ﴿شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ یعنی شافعین فراوانیاند و همچنین در مسئله قوّت که فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ یا ﴿أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ در اینگونه از موارد، قوّت را به انسانها اسناد میدهد، بعد فرمود مگر نمیدانند که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ این تعلیمِ توحیدی است در سراسر قرآن که اگر یک وقت کاری به غیرخدا اسناد داده شد، مبادا کسی خیال کند از غیرخدا کاری ساخته است، غیرخدا مأمور است غیرخدا وسیله است و از طرف ذات اقدس الهی میرساند.
جامعیت خاص قرآن در پرداختن به مسائل مختلف
قبل از اینکه مسئلهٴ ارث به صورت فقهیاش تبیین بشود، این بحث را هم باز قرآن مطرح میکند یعنی چون قرآن یک کتاب علمی نیست، نظیر فقه یا اصول یا فلسفه یا کلام یا عرفان نیست که موضوعی داشته باشد، محمولی داشته باشد، مسئلهای داشته باشد فقط بر اساس روال علمی، کار را پیش ببرد. خدا از قرآن به عنوان نور تعبیر کرده است . نور آن است که مسائل علمی را با آن مسائل عاطفی، با آن مسائل اخلاقی، با پشتوانههای اجرایی ذکر میکند. هر آیهای که محتوایی دارد صاحبان علوم گوناگون آن محتوا را میگیرند [و] دربارهاش بحث میکنند؛ اما از قبلش و بعدش که یک حُکم اخلاقی است، مربوط به تزکیه و تهذیب است آن دیگر در آن رشتههای علمی نمیآید. در مسئله ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ این به فقه آمده؛ اما قبل و بعدش که یک حُکم اخلاقی است، این دیگر در فقه راه ندارد. آیاتی که به اصول میآید اینچنین است، آیاتی که به فلسفه و کلام میآید اینچنین است، آیاتی که به عرفان راه پیدا میکند اینچنین است یعنی آن بخش علمیاش در این علوم میآید؛ اما آن بخش اخلاقیاش که پشتوانهٴ اجرای اینهاست آنها مطرح نمیشود. ولی قرآن اگر یک حُکم علمی را ذکر میکند ـ حالا یا فقهی یا غیرفقهی ـ آن پشتوانهٴ اخلاقیاش هم ذکر میکند.
بیان احکام اخلاقی همراه احکام فقهی در قرآن کریم
الآن بحث در این بود که به عنوان متن فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ عدهای هم که حالا ارث نمیبرند، فرمود آنها را حُکم اخلاقی آن است که محروم نکنید. حالا اینکه فرمود زن ارث میبرد، مرد ارث میبرد، بچه ارث میبرد، اقربا ارث میبرند، کسانی که میّت به او قریب است ارث میبرد، سهامشان چقدر است آن را بعداً مشخص میکند. قبل از اینکه به تبیین سِهام بپردازند، به این مسئله که مبادا در ارث نسبت به افراد ضعیف تعدّی بکنید میپردازند؛ کسانی که ضعیفاند همان یتیماند، بیسرپرستاند، آنها مالشان هضم میشد. کسی که بالغ باشد که خب از خود دفاع میکند ولی کسی که خردسال باشد، قدرت دفاع ندارد. فرمود در تقسیم تَرَکه مواظب باشید که مال صغار را کاملاً به آنها بپردازید.
عواقب تعدی به اموال افراد ضعیف
اگر مالِ صغیر را به آنها نپرداختید؛ به مال آنها تعدّی کردید، دو خطر شما را تهدید میکند: یک خطر دنیایی؛ یک خطر اخروی. خطر دنیایی آن است که بعد از مرگ شما به ورثه شما، همان مقدار سخت میگذرد که شما بر ایتام دیگران سختی را تحمیل کردید. اگر مایل نیستید که بعد از مرگ شما به صغار شما اجحاف بشود، در زمان حیات به صغار دیگران اجحاف نکنید، این خطر دنیایی.
خطر اخروی هم آن است که خوردنِ مال یتیم و صغیر، آتشخوری است خلاصه، اینکه مربوط به آخرت است. لذا قبل از تفصیل فقهی سهام ورثه، این دوتا آیه را و این دوتا حُکم را که یکی به دنیا برمیگردد [و] یکی به آخرت ذکر کرد. فرمود: ﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً ٭ إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾؛ فرمود: آنها که میترسند به صغار اینها ستم بشود و از ستمِ صغار رنج میبرند، سعی کنند به صغار دیگران ستم نکنند. حالا اگر کسی در حدّی است که یتیم ندارد، بالأخره نوههای او این طور هستند چون ترک ذریّه اختصاصی به فرزند بلافصل نیست، فرزند معالفصل هم هست اگر کسی راضی نیست که نوههای او رنج ببرند بر ایتام دیگران رنج تحمیل نکند. حالا اگر کسی اینچنین نیست بر فرض یا عقیم است یا این مسئله اصلاً برای او مطرح نیست، قرآن این را تمثیل میکند میگوید که شما برای اینکه بدانید تعدّی به ایتام چقدر سخت است، خود را معیار قرار بده اگر شما میمردید و ایتامت میماند، به این ایتامتان آسیب میرسید چقدر بر شما سخت بود! آن سختی را از این راه احساس کنید و بچشید و نسبت به ایتام دیگران تعدّی نکنید. پس از چند راه این آیه هشدارِ دنیایی را به همراه دارد: یکی اینکه اگر کسی بچههای خردسال دارد و به خردسالان دیگران رحم نکرد و بدرفتاری کرد با آنها، این خطر او را تهدید میکند که بعد از مرگ او به خردسالان او هم تعدّی بشود. دو، اگر کسی فرزند خردسال ندارد ولی خب بالأخره نوههای او که هستند، نسبت به نوههای او هم این خطر هست، چون ذریّه شامل فرزند معالفصل هم میشود. سوم حالا اگر کسی هیچکدام از این مسائل برای او مطرح نبود، قرآن از باب تمثیل این مسئله را برای او تبیین میکند، میفرماید که اگر خواستید ببینید تعدّی به ایتام چقدر سخت است، خود را مجسّم بکن که دارای فرزند صغاری و در آن حال مُردی و به فرزندان صغیرت هم تعدّی شده است، چقدر به تو سخت میگذرد. اگر این است، به صغار دیگران رحم بکن: ﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً﴾ که ﴿خَافُوا عَلَیْهِمْ﴾ اگر نسبت به ذراری صغارتان ترسناکید، به ذریّههای دیگران تعدّی نکنید، خب.
پرسش:...
پاسخ: حالا این به خواست خدا در آن بحثی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) مطرح کردند به عنوان انعکاس عمل به صاحبش که یک بحث جامعی است در المیزان طرح کردند، خواهد آمد که حالا چطور کسی ظلم میکند، بعد بچههای او آسیب میبینند. این آیا مطابق با عدل هست یا مطابق با عدل نیست، بحثی را ایشان عنوان کردند یک بحث جامع خوبی است که ـ انشاءالله ـ مطرح میشود.
تبیین خطاب «قولاً سدیدا» در خصوص صغار
در ذیل اینکه فرمود نسبت به صغار دیگران تعدّی نکنید، فرمود: ﴿وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً﴾، نه «قولاً شدیدا». ﴿قَوْلاً سَدِیداً﴾، «سدید» یعنی صواب، مُحکم که سد از همین باب است. در نوع این موارد که سخن از امر به قول است مخصوص قول یعنی گفتن مراد نیست. قول، کنایه از مطلق کار است؛ اگر به ما گفتند با مردم خوب حرف بزنید، این سخن گفتن در مقابل کار کردن نیست یعنی با مردم خوب برخورد کنید خواه با فعل، خواه با قول، خواه با نوشتن، چیزی خواستید بنویسید خیلی مؤدّبانه باشد، چیزی خواستید بگویید خیلی مؤدّبانه باشد، عملی هم خواستید انجام بدهید، مؤدّبانه باشد.
نظیر همان اکل است که گفته شد: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ﴾؛ مالتان را به باطل نخورید منظور، خوردنِ در مقابل پوشیدن و نوشیدن که نیست [بلکه] منظور، مطلق تصرّف است. اگر گفته شد فلان کس مال مردم را خورد، معنایش این نیست که به صورت نان در مال مردم، تصرّف آکلانه کرد. اگر لباس غصبی هم در برکرد، فرش غصبی هم زیر پا گذاشت میگویند مالِ مردم را خورد. این خوردن، کنایه از مطلق تصرّف است. گفتن، کنایه از مطلق برخورد است. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد که ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ نه یعنی با مردم خوب حرف بزنید و حرفِ خوب، چون قول کنایه از مطلق برخورد است یا اگر خواستید چیزی بنویسید، حرف کسی را رد کنید خب، خیلی عاقلانه و مؤدّبانه باشد. خواستید دربارهٴ کسی کاری انجام بدهید، خیلی مؤدّبانه باشد. خواستید با کسی سخنی بگویید خب، مؤدّبانه باشد. این قول، کنایه از مطلق برخورد است، مثل اینکه آنجا اکل، کنایه از مطلق تصرّف است: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ هم مطلق تصرّف است. این ﴿وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً﴾ یعنی کارِ محکم بکنید. آنجا که فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ ضمن اینکه فعل را هم شامل میشود، ارتباط مستقیمش با قول است یعنی اگر در هنگام تقسیم تَرکه، یتامیٰ و مساکین حضور پیدا کردند با یک حرف خوبی اینها را راضی کنید. اگر هم مال ندادید، لااقل اینها را با یک بیان خوبی راضی کنید. ولی در خصوص این مقام، سخن از فعل است نه قول. فرمود: ﴿وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً﴾ یعنی کارِ محکم انجام بدهید یعنی خیلی نسبت به اموال یتیم دقیق باشید.
نحوه تعامل با ایتام و مال آنها
درباره مالِ یتیم، آیه دو همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثش گذشت که: ﴿وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوباً کَبِیراً﴾ مباحث چندگانهای ذیل همان آیه مطرح شد. عدهای اصرار کردند که اگر اینچنین است ما دیگر با ایتام معاشرت نکنیم، آیه نازل شد که اینچنین نیست؛ اگر شما واقعاً مصلحانه برخورد کنید ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود کارِ خوبی است ﴿فَإِخْوَانُکُمْ﴾؛ اما ﴿وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ﴾.
عقوبت سوء استفاده از ضعف ضعفاء
در اینجا فرمود که شما از ضعف آنها و قدرت خود بخواهید سوء استفاده کنید، این دو خطر را دارد: یکی خطر دنیایی است که یاد شد؛ دوم خطر آخرتی است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾؛ کسانی که مالِ یتیم را میخوردند؛ اما ﴿ظُلْماً﴾ نه بر اساس تجارت و شرکت و امثال ذلک که آنکه مستثناست ﴿ظُلْماً﴾ میخورند، اینها در حقیقت در شکمشان جز آتش چیز دیگر نمیخورند، اینها آتشخورند: ﴿وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾.
کیفیت تأثیر عمل پدر و مادر در فرزند
دوتا بحث مهم اینجا هست که حتماً این دو بحث را به المیزان مراجعه بفرمایید تا تفصیلاً بحث بشود به خواست خدا. یکی کیفیت تأثیر عمل پدر و مادر در فرزندهاست، حالا پدر اگر بد کرد چطور فرزند رنج میبرد ، دوم مسئله تجسّم اعمال است . تجسّم اعمال را در بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا مبسوطاً گذشت که اگر کسی کاری انجام داد در حقیقت، متنِ آتش را میبیند؛ خود کار، متنِ آتش است. لذا در بحث تجسّم اعمال، ایشان ارجاع میدهند به همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره». ولی در بحث اول که عمل برمیگردد به صاحبش آنجا تا حدودی یک بحث قابل توجّهی هم دارد. قبل از اینکه ما به این دو بحث مستقل برسیم خود آیه، معنای خودش را روشن کند. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً﴾ که منظور از این اکل، مطلق تصرّف است؛ کسی که در مال یتیم تصرّف میکند آن هم ﴿ظُلْماً﴾ این فقط آتش میخورد. درباره بعضی از افراد، کلمهٴ حصر آمده که فرمود: اینها جز آتشخوری چیز دیگری ندارند،8 کارشان فقط آتشخوری است.
بعضیها خواستند بگویند: ﴿إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ این مجاز است یعنی روحش به این برمیگردد که این کار، معصیت است [و] این باعث میشود که در قیامت به جهنم میرود. این تام نیست بر اساس دو نکته: یکی اینکه اگر ما خواستیم در ظاهر آیهای تصرّف بکنیم آن را مجاز عقلی یا مجاز لغوی بدانیم، باید یک دلیل عقلی یا دلیل نقلی معتبری باشد. اگر دلیل عقلی یا نقلی بر خلاف ظاهر اقامه نشد، خود ظاهر حجت است. ظاهر این آیه این است که کسی که مال یتیم را ﴿ظُلْماً﴾ میخورد، این آتش میخورد. اگر کسی متعبّد باشد، به همین ظاهر عمل میکند. میگوید حالا من ولو راز و رمزش را هم نمیدانم ولی چون دلیلِ عقلی یا نقلی بر خلافش نیافتم، این ظاهر را عمل میکنم. خب، بعضی از بزرگان در کتابهایشان نوشتند که ما دیدیم عدهای آتش از دهنِ اینها بیرون میآید ، کسی که حرفِ تلخ میزند، حرفهای الحادآمیز میزند، آتش از دهنِ اینها بیرون میآید.
ادراک خاص افراد خاص برای درک علوم باطنی
هر کاری بالأخره یک راه ادراکی دارد. در علوم مدرسهای این اصل، پذیرفته شده است حالا چه علوم حوزوی، چه علوم دانشگاهی که «من فَقَد حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً» . اگر کسی ناشنوا باشد، این از تشخیص انواع صوتها محروم است. اگر کسی نابینا باشد، از تشخیص انواع رنگها محروم است و هکذا؛ هر کسی حسّی را از دست داد علمی که از راه آن حس به دست میآید این محروم است، این درباره علوم حوزوی و دانشگاهی، همین علوم معمولی. قرآن کریم یک سلسله علوم دیگری را به ما نشان میدهد که برای نِیل به آن علوم، یک حواسّ دیگری لازم است. ما میبینیم قرآن افرادی که دارای چشماند، دارای گوشاند و نیروی تفکّر دارند اینها را اصم و أعمیٰ میداند، میگوید اینها کور هستند. یک عده را قرآن کور میداند، یک عده را کَر میداند، با اینکه چشم و گوش دارند . یک عده را میگوید قلبِ اینها مریض است ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ یا اینکه متخصّصین قلبشناس میگویند قلبِ این جوان سالم است.
خب، پس یک سلسله حواسّی را قرآن برای بعضیها قائل است و بعضیها را محروم میداند و این را هم باز کرده است در سورهٴ «حج»، فرمود: اینکه من میگویم یک عده کور هستند منظور، کوری ظاهری نیست: ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ معلوم میشود در درونِ آدم یک چشم و گوش دیگری است. آنها که خوابهای خوب میبینند، در همان عالم رؤیا این چشم و این گوش چیزهایی را میبیند و میشنود، با اینکه چشم و گوش ظاهریشان در بستر خواب آرمیده است، پس در درون ما یک سلسله اعضا و جوارحی هست. اگر آن چشم بینا بود، علوم باطنی که با چشمِ باطن دیده میشود آدم میبیند. اگر آن گوش، شنوا بود علوم باطنی که با گوش باطن شنیده میشود آدم میبیند. «مَن فَقَدَ حسّاً» بود اگر این حس را از دست داد، از آن علوم هیچ سهمی ندارد. اینکه عدهای گفتند ما میدیدیم که فلان کس از دهنش آتش میآید ، خیلیها چشمِ ظاهر داشتند ظاهر را میدیدند، میدیدند فلان کس دارد حرف میزند. اینکه چشم باطن دارد، باطن او را میبیند. بر آن اساس ظلم، آتش است کاری که به مالِ یتیم میشود این ظلم است، این ظلم آتش است. اگر کسی «فَقَدَ حسّاً» بود «فقد فَقَد علماً» است؛ این علوم برای او افسانه است، ناچار است یا مجاز در کلمه یا مجاز در اسناد مرتکب بشود. به این آیات که میرسد، حتماً یک کلمه اضافه میکند، یک جمله تقدیر میگیرد. مثلاً ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یعنی «جعلناهم ائمة یدعون الی المعاصی الکبیرة الموجبة للدخول الی النار» . اما آنکه نه، دارای چشم دیگر است، میگوید اصلاً گناه آتش است این زمامدارن کفر، مردم را به آتش دعوت میکنند. این آیه را به ظاهرش معنا میکند نه مجاز در کلمه است، نه مجاز در اسناد است، نه چیزی در تقدیر میگیرد این است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- اطلاق «یتاماً و مساکین» به اقربا و غیرآن؛
- اختصاص رزاقیت مطلق به ذات اقدس الهی؛
- تبیین خطاب «قولاً سدیدا» در خصوص صغار.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً ﴿9﴾ إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً ﴿10﴾
استحباب اعطای سهمی از ارث به نیازمندان حاضر در تقسیم ارث
در تقسیم تَرَکه و بیان ارث، اصل کلی را که میتواند به منزلهٴ متن برای آیات شارحهٴ بعدی است ذکر فرمود و برای اینکه هم مسئلهٴ اخلاقی و اجتماعی مطرح میشود، هم درونِ مسائل خانوادگی مشکلی راه پیدا نکند، هم به خود شخص در حال احتضار راهنمایی کرد، فرمود که شما در هنگام مرگ، بستگانتان را در نظر داشته باشید؛ ثلث مالتان را برای آنها مقرّر کنید و مانند آن، هم به ورثه میفرماید: ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُم مِنْهُ﴾ که این خطاب برای ورثه است، نه برای محتضر و این حُکم، حُکم استحبابی است نه وجوبی، زیرا ﴿أُولُوا الْقُرْبَی﴾ برای خود هر کدام حکم خاص دارند؛ اگر جزء این طبقات سهگانهاند که ارث مشخصی میبرند و اگر جزء طبقات سهگانه نیستند که سهمی ندارند. پس منظور از ﴿أُولُوا الْقُرْبَی﴾ اگر یکی از این طبقاتاند که ارث دارند و اگر نیستند که ارث ندارند، پس سهم جدایی برای اینها نیست.
و اگر منظور، حُکم لزومی باشد حضور آنها دخیل نیست. خب، أقربایی که از ارث سهمی میبرند چه حاضر باشند هنگام تقسیم تَرَکه، چه حاضر نباشند سهمشان محفوظ است. مثل یتامیٰ و مساکین در مواردی که حقّی دارند، مثل زکات، مثل خمس و غنیمت و مانند آن. در آنگونه از مواردی که برای یتامیٰ و مساکین حقّی مقرّر شده است، مقیّد به حضور نیست که اگر حاضر شدند چیزی بدهید و اگر حاضر نشدند چیزی ندهید، این طور که نیست. پس تقیّد به حضور میرساند که یک حُکم اخلاقی است، نه یک حُکم فقهیِ لازم، چون در همه موارد مثل کفّارات، زکوات، اخماس، غنایم و مانند آن برای یتامیٰ و مساکین سهمی هست، مقیّد به حضور نیست. پس ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینُ﴾ نشانه استحبابی حُکم است، قهراً توهّم نسخ و مانند آن هم جا ندارد.
اطلاق «یتامیٰ و مساکین» به اقربا و غیرآن
مطلب بعدی آن است که منظور از یتامیٰ و مساکین، یتامیٰ و مساکین از بستگان نیست. یتامیٰ و مساکین، مطلق هستند؛ منتها منظور از ﴿أُولُوا الْقُرْبَی﴾ آن بستگانی است که نیازمند باشند ولو در حدّ یتیم و مسکین نباشند، نه اینکه منظور از یتامیٰ و مساکین همان بستگان یتیم و مسکیناند نه [بلکه] یتامیٰ و مساکین مطلقاند ﴿أُولُوا الْقُرْبَی﴾ مطلق نیست به قرینهٴ وحدت سیاق. پس بستگان نیازمند ولو در حدّ یتیم و مسکین نباشد و سایر یتامیٰ و مساکین، آنها اگر در هنگام توزیع تَرَکه حضور پیدا کردند، آنها را ناامید نکنید، آنها به یک انتظاری آمدند. اصولاً کسی که میوهای در اختیار اوست، شایسته نیست که آن را از دیگران باز دارد و دیگران را محروم کند. چیدن میوهٴ درخت در شب مکروه است، برای اینکه عده زیادی این درختها را پُربار دیدند، وقتی فردا ببینند که دیشب همه این درختها خالی شده است و چیزی به اینها نرسید، این نگرانی برای اینهاست. [بنابراین] چیدن میوه در شب مکروه است، روز میوه را بچینند که اگر عابری گذشت، مقداری هم از آن میوه بهرهبرداری کند. اینجا هم ﴿إِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ﴾ است یعنی هنگام تقسیم تَرَکه، اگر بستگان نیازمند ولو در حدّ یتیم و مسکین نباشند و همچنین ایتام و مساکین حضور پیدا کردند، اینها را محروم نکنید و سهم مشخصی هم ذکر نفرمود. اگر یک حُکم فقهی لازم بود یک مقدار مشخصی را ذکر میکرد از اینکه مقدار مشخصی هم ذکر نفرمود نشانه آن است که حُکم لزومی نیست، لکن ندبی است.
نحوه و زمان پرداخت مال به ایتام حاضر
مطلب بعدی آن است که این حضور قسمت، زمینه است برای پرداخت مقداری از مال به این حاضران، حالا این پرداخت یا قبل از قسمت است یا بعد از قسمت. اگر ورثه همه کبیر باشند چه قبل از قسمت بدهند چه بعد از قسمت، به این حُکم فقهی عمل کردند یعنی به این استحباب عمل کردند. ولی اگر بعضی از این وَرَثه صغیرند باید تقسیم بشود، سِهام صغار مشخص بشود، سهام کبار مشخص بشود، آن وقت افراد کبیر از سهم خود به این اولواالقربی و یتامیٰ و مساکین بپرازند، چون از سهم صغیر که حقّ تأدیه و پرداخت ندارند.
لزوم رد مساکین با قول معروف
مطلب بعدی آن است که اگر مال کم بود یا ورثه صغیر بودند و هنوز تقسیم نشد یا کفایت نمیکند که به این اولواالقربی و یتامیٰ و مساکین بدهند، اینها با ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ رد بشوند. چه اینکه آن وقتی هم که مقداری از مال به اینها میرسد باز با ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ باشد یعنی اینچنین نباشد که حالا چون حاضر شدند شما احساس کراهت کردید و چیزی به اینها دادید نه؛ با یک رضا و طِیب نفس مال را به اینها بدهید و با یک حُسن برخورد اینها را از مجلس، آزادانه بیرون کنید یعنی کاری کنید که خود آنها بروند ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ منّت نگذارید، در هنگام اعطای مال اینها را تحقیر نکنید و مانند آن. پس هم حُکم عاطفی در آن ملحوظ شده است، هم مقداری از مال به آنها رسیده است، هم هیچ کسی از بستگان متوفّا محروم و ناامید نشد ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُم مِنْهُ﴾ ، این ﴿مِنْهُ﴾ که در این آیه است مرجع ضمیرش یا به آن مقسوم برمیگردد به قرینهٴ قسمت یا به مال برمیگردد که در آیه قبل است. در آیه قبل این بود که: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ﴾ این «ما» همان مال است. این ضمیر ﴿مِنْهُ﴾ یا به آن «ما» که به معنی مال است برمیگردد [که] در آیه قبل است یا به مقسوم برمیگردد که از عنوان قسمت استفاده میشود.
﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ یک حُکم اخلاقی است که در جریان سفها و مانند آن هم یاد شده است که قبلاً بحثش گذشت یعنی آیه پنج همین سورهٴ «نساء» این بود که: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾، آن بحثی که در ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ بود، اینجا هم هست.
اختصاص رزاقیت مطلق به ذات اقدس الهی
مطلب بعدی آن است که رزق در حقیقت، فعل خداست و خداوند کارهایی را که برای خودش است به بندگانش اسناد میدهد، برای ترغیب و تشویق. ولی برای حفظ اساس که توحید است، در آیات دیگر آن کار را منحصراً به خود اسناد میدهد. موارد زیادی در قرآن از این قبیل هست، آنچه فعلاً محلّ استشهاد است همین مسئله رزق است.
در آیه پنج خواندیم که فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾ به عدهای دستور میدهد که شما اینها را رزق بدهید. در تعبیرات دیگر که فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ نشانه آن است که عده زیادی رازقاند؛ منتها ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است. پس رزق که کار خداست به بندگان، خدا منسوب است و بندگان خدا هم احیاناً بعضشان نسبت به بعض رازقاند ولی برای اینکه آن اساس توحید محفوظ بماند، در بخش دیگر میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ . این کلمهای که در پایان سورهٴ «ذاریات» است فرمود اینها فکر میکنند که کسی از آنها توقّعی دارد، چیزی از آنها طلب میکند اینچنین نیست، بلکه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾. این کلمه ﴿الرَّزَّاقُ﴾ با «الف» و «لام»ی که دارد، آن ضمیر فصلی هم که به عنوان «هو» یاد شده است این مفید حصر است یعنی تنها رازق، خداست. اگر ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ﴾ پس دیگری رازق نیست و اگر در پایان سورهٴ «جمعه» آمده است که: ﴿وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ یا در اینگونه از موارد آمده است: ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ نشانه آن است که اینها بندگان خدایند و مجاری رزقاند و مظاهر رزقاند. در حقیقت، مأموران الهیاند که رزق خدا را به زید و عمرو برسانند، نه اینکه از خود چیزی داشته باشند و رازق باشند [بلکه] رازق حقیقی فقط اوست.
در مسئله حفظ هم همین طور است ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ چه در مسئله حفظ، چه در مسئله رحمت، چه در مسئله شفاعت، در مسئله شفاعت هم همین طور بود که فرمود: ﴿شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ یعنی شافعین فراوانیاند و همچنین در مسئله قوّت که فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ یا ﴿أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ در اینگونه از موارد، قوّت را به انسانها اسناد میدهد، بعد فرمود مگر نمیدانند که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ این تعلیمِ توحیدی است در سراسر قرآن که اگر یک وقت کاری به غیرخدا اسناد داده شد، مبادا کسی خیال کند از غیرخدا کاری ساخته است، غیرخدا مأمور است غیرخدا وسیله است و از طرف ذات اقدس الهی میرساند.
جامعیت خاص قرآن در پرداختن به مسائل مختلف
قبل از اینکه مسئلهٴ ارث به صورت فقهیاش تبیین بشود، این بحث را هم باز قرآن مطرح میکند یعنی چون قرآن یک کتاب علمی نیست، نظیر فقه یا اصول یا فلسفه یا کلام یا عرفان نیست که موضوعی داشته باشد، محمولی داشته باشد، مسئلهای داشته باشد فقط بر اساس روال علمی، کار را پیش ببرد. خدا از قرآن به عنوان نور تعبیر کرده است . نور آن است که مسائل علمی را با آن مسائل عاطفی، با آن مسائل اخلاقی، با پشتوانههای اجرایی ذکر میکند. هر آیهای که محتوایی دارد صاحبان علوم گوناگون آن محتوا را میگیرند [و] دربارهاش بحث میکنند؛ اما از قبلش و بعدش که یک حُکم اخلاقی است، مربوط به تزکیه و تهذیب است آن دیگر در آن رشتههای علمی نمیآید. در مسئله ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ این به فقه آمده؛ اما قبل و بعدش که یک حُکم اخلاقی است، این دیگر در فقه راه ندارد. آیاتی که به اصول میآید اینچنین است، آیاتی که به فلسفه و کلام میآید اینچنین است، آیاتی که به عرفان راه پیدا میکند اینچنین است یعنی آن بخش علمیاش در این علوم میآید؛ اما آن بخش اخلاقیاش که پشتوانهٴ اجرای اینهاست آنها مطرح نمیشود. ولی قرآن اگر یک حُکم علمی را ذکر میکند ـ حالا یا فقهی یا غیرفقهی ـ آن پشتوانهٴ اخلاقیاش هم ذکر میکند.
بیان احکام اخلاقی همراه احکام فقهی در قرآن کریم
الآن بحث در این بود که به عنوان متن فرمود: ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلْنِسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ عدهای هم که حالا ارث نمیبرند، فرمود آنها را حُکم اخلاقی آن است که محروم نکنید. حالا اینکه فرمود زن ارث میبرد، مرد ارث میبرد، بچه ارث میبرد، اقربا ارث میبرند، کسانی که میّت به او قریب است ارث میبرد، سهامشان چقدر است آن را بعداً مشخص میکند. قبل از اینکه به تبیین سِهام بپردازند، به این مسئله که مبادا در ارث نسبت به افراد ضعیف تعدّی بکنید میپردازند؛ کسانی که ضعیفاند همان یتیماند، بیسرپرستاند، آنها مالشان هضم میشد. کسی که بالغ باشد که خب از خود دفاع میکند ولی کسی که خردسال باشد، قدرت دفاع ندارد. فرمود در تقسیم تَرَکه مواظب باشید که مال صغار را کاملاً به آنها بپردازید.
عواقب تعدی به اموال افراد ضعیف
اگر مالِ صغیر را به آنها نپرداختید؛ به مال آنها تعدّی کردید، دو خطر شما را تهدید میکند: یک خطر دنیایی؛ یک خطر اخروی. خطر دنیایی آن است که بعد از مرگ شما به ورثه شما، همان مقدار سخت میگذرد که شما بر ایتام دیگران سختی را تحمیل کردید. اگر مایل نیستید که بعد از مرگ شما به صغار شما اجحاف بشود، در زمان حیات به صغار دیگران اجحاف نکنید، این خطر دنیایی.
خطر اخروی هم آن است که خوردنِ مال یتیم و صغیر، آتشخوری است خلاصه، اینکه مربوط به آخرت است. لذا قبل از تفصیل فقهی سهام ورثه، این دوتا آیه را و این دوتا حُکم را که یکی به دنیا برمیگردد [و] یکی به آخرت ذکر کرد. فرمود: ﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً ٭ إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾؛ فرمود: آنها که میترسند به صغار اینها ستم بشود و از ستمِ صغار رنج میبرند، سعی کنند به صغار دیگران ستم نکنند. حالا اگر کسی در حدّی است که یتیم ندارد، بالأخره نوههای او این طور هستند چون ترک ذریّه اختصاصی به فرزند بلافصل نیست، فرزند معالفصل هم هست اگر کسی راضی نیست که نوههای او رنج ببرند بر ایتام دیگران رنج تحمیل نکند. حالا اگر کسی اینچنین نیست بر فرض یا عقیم است یا این مسئله اصلاً برای او مطرح نیست، قرآن این را تمثیل میکند میگوید که شما برای اینکه بدانید تعدّی به ایتام چقدر سخت است، خود را معیار قرار بده اگر شما میمردید و ایتامت میماند، به این ایتامتان آسیب میرسید چقدر بر شما سخت بود! آن سختی را از این راه احساس کنید و بچشید و نسبت به ایتام دیگران تعدّی نکنید. پس از چند راه این آیه هشدارِ دنیایی را به همراه دارد: یکی اینکه اگر کسی بچههای خردسال دارد و به خردسالان دیگران رحم نکرد و بدرفتاری کرد با آنها، این خطر او را تهدید میکند که بعد از مرگ او به خردسالان او هم تعدّی بشود. دو، اگر کسی فرزند خردسال ندارد ولی خب بالأخره نوههای او که هستند، نسبت به نوههای او هم این خطر هست، چون ذریّه شامل فرزند معالفصل هم میشود. سوم حالا اگر کسی هیچکدام از این مسائل برای او مطرح نبود، قرآن از باب تمثیل این مسئله را برای او تبیین میکند، میفرماید که اگر خواستید ببینید تعدّی به ایتام چقدر سخت است، خود را مجسّم بکن که دارای فرزند صغاری و در آن حال مُردی و به فرزندان صغیرت هم تعدّی شده است، چقدر به تو سخت میگذرد. اگر این است، به صغار دیگران رحم بکن: ﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً﴾ که ﴿خَافُوا عَلَیْهِمْ﴾ اگر نسبت به ذراری صغارتان ترسناکید، به ذریّههای دیگران تعدّی نکنید، خب.
پرسش:...
پاسخ: حالا این به خواست خدا در آن بحثی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) مطرح کردند به عنوان انعکاس عمل به صاحبش که یک بحث جامعی است در المیزان طرح کردند، خواهد آمد که حالا چطور کسی ظلم میکند، بعد بچههای او آسیب میبینند. این آیا مطابق با عدل هست یا مطابق با عدل نیست، بحثی را ایشان عنوان کردند یک بحث جامع خوبی است که ـ انشاءالله ـ مطرح میشود.
تبیین خطاب «قولاً سدیدا» در خصوص صغار
در ذیل اینکه فرمود نسبت به صغار دیگران تعدّی نکنید، فرمود: ﴿وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً﴾، نه «قولاً شدیدا». ﴿قَوْلاً سَدِیداً﴾، «سدید» یعنی صواب، مُحکم که سد از همین باب است. در نوع این موارد که سخن از امر به قول است مخصوص قول یعنی گفتن مراد نیست. قول، کنایه از مطلق کار است؛ اگر به ما گفتند با مردم خوب حرف بزنید، این سخن گفتن در مقابل کار کردن نیست یعنی با مردم خوب برخورد کنید خواه با فعل، خواه با قول، خواه با نوشتن، چیزی خواستید بنویسید خیلی مؤدّبانه باشد، چیزی خواستید بگویید خیلی مؤدّبانه باشد، عملی هم خواستید انجام بدهید، مؤدّبانه باشد.
نظیر همان اکل است که گفته شد: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ﴾؛ مالتان را به باطل نخورید منظور، خوردنِ در مقابل پوشیدن و نوشیدن که نیست [بلکه] منظور، مطلق تصرّف است. اگر گفته شد فلان کس مال مردم را خورد، معنایش این نیست که به صورت نان در مال مردم، تصرّف آکلانه کرد. اگر لباس غصبی هم در برکرد، فرش غصبی هم زیر پا گذاشت میگویند مالِ مردم را خورد. این خوردن، کنایه از مطلق تصرّف است. گفتن، کنایه از مطلق برخورد است. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد که ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ نه یعنی با مردم خوب حرف بزنید و حرفِ خوب، چون قول کنایه از مطلق برخورد است یا اگر خواستید چیزی بنویسید، حرف کسی را رد کنید خب، خیلی عاقلانه و مؤدّبانه باشد. خواستید دربارهٴ کسی کاری انجام بدهید، خیلی مؤدّبانه باشد. خواستید با کسی سخنی بگویید خب، مؤدّبانه باشد. این قول، کنایه از مطلق برخورد است، مثل اینکه آنجا اکل، کنایه از مطلق تصرّف است: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ هم مطلق تصرّف است. این ﴿وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً﴾ یعنی کارِ محکم بکنید. آنجا که فرمود: ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ ضمن اینکه فعل را هم شامل میشود، ارتباط مستقیمش با قول است یعنی اگر در هنگام تقسیم تَرکه، یتامیٰ و مساکین حضور پیدا کردند با یک حرف خوبی اینها را راضی کنید. اگر هم مال ندادید، لااقل اینها را با یک بیان خوبی راضی کنید. ولی در خصوص این مقام، سخن از فعل است نه قول. فرمود: ﴿وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً﴾ یعنی کارِ محکم انجام بدهید یعنی خیلی نسبت به اموال یتیم دقیق باشید.
نحوه تعامل با ایتام و مال آنها
درباره مالِ یتیم، آیه دو همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بحثش گذشت که: ﴿وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوباً کَبِیراً﴾ مباحث چندگانهای ذیل همان آیه مطرح شد. عدهای اصرار کردند که اگر اینچنین است ما دیگر با ایتام معاشرت نکنیم، آیه نازل شد که اینچنین نیست؛ اگر شما واقعاً مصلحانه برخورد کنید ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود کارِ خوبی است ﴿فَإِخْوَانُکُمْ﴾؛ اما ﴿وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ﴾.
عقوبت سوء استفاده از ضعف ضعفاء
در اینجا فرمود که شما از ضعف آنها و قدرت خود بخواهید سوء استفاده کنید، این دو خطر را دارد: یکی خطر دنیایی است که یاد شد؛ دوم خطر آخرتی است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾؛ کسانی که مالِ یتیم را میخوردند؛ اما ﴿ظُلْماً﴾ نه بر اساس تجارت و شرکت و امثال ذلک که آنکه مستثناست ﴿ظُلْماً﴾ میخورند، اینها در حقیقت در شکمشان جز آتش چیز دیگر نمیخورند، اینها آتشخورند: ﴿وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾.
کیفیت تأثیر عمل پدر و مادر در فرزند
دوتا بحث مهم اینجا هست که حتماً این دو بحث را به المیزان مراجعه بفرمایید تا تفصیلاً بحث بشود به خواست خدا. یکی کیفیت تأثیر عمل پدر و مادر در فرزندهاست، حالا پدر اگر بد کرد چطور فرزند رنج میبرد ، دوم مسئله تجسّم اعمال است . تجسّم اعمال را در بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا مبسوطاً گذشت که اگر کسی کاری انجام داد در حقیقت، متنِ آتش را میبیند؛ خود کار، متنِ آتش است. لذا در بحث تجسّم اعمال، ایشان ارجاع میدهند به همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره». ولی در بحث اول که عمل برمیگردد به صاحبش آنجا تا حدودی یک بحث قابل توجّهی هم دارد. قبل از اینکه ما به این دو بحث مستقل برسیم خود آیه، معنای خودش را روشن کند. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً﴾ که منظور از این اکل، مطلق تصرّف است؛ کسی که در مال یتیم تصرّف میکند آن هم ﴿ظُلْماً﴾ این فقط آتش میخورد. درباره بعضی از افراد، کلمهٴ حصر آمده که فرمود: اینها جز آتشخوری چیز دیگری ندارند،8 کارشان فقط آتشخوری است.
بعضیها خواستند بگویند: ﴿إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ این مجاز است یعنی روحش به این برمیگردد که این کار، معصیت است [و] این باعث میشود که در قیامت به جهنم میرود. این تام نیست بر اساس دو نکته: یکی اینکه اگر ما خواستیم در ظاهر آیهای تصرّف بکنیم آن را مجاز عقلی یا مجاز لغوی بدانیم، باید یک دلیل عقلی یا دلیل نقلی معتبری باشد. اگر دلیل عقلی یا نقلی بر خلاف ظاهر اقامه نشد، خود ظاهر حجت است. ظاهر این آیه این است که کسی که مال یتیم را ﴿ظُلْماً﴾ میخورد، این آتش میخورد. اگر کسی متعبّد باشد، به همین ظاهر عمل میکند. میگوید حالا من ولو راز و رمزش را هم نمیدانم ولی چون دلیلِ عقلی یا نقلی بر خلافش نیافتم، این ظاهر را عمل میکنم. خب، بعضی از بزرگان در کتابهایشان نوشتند که ما دیدیم عدهای آتش از دهنِ اینها بیرون میآید ، کسی که حرفِ تلخ میزند، حرفهای الحادآمیز میزند، آتش از دهنِ اینها بیرون میآید.
ادراک خاص افراد خاص برای درک علوم باطنی
هر کاری بالأخره یک راه ادراکی دارد. در علوم مدرسهای این اصل، پذیرفته شده است حالا چه علوم حوزوی، چه علوم دانشگاهی که «من فَقَد حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً» . اگر کسی ناشنوا باشد، این از تشخیص انواع صوتها محروم است. اگر کسی نابینا باشد، از تشخیص انواع رنگها محروم است و هکذا؛ هر کسی حسّی را از دست داد علمی که از راه آن حس به دست میآید این محروم است، این درباره علوم حوزوی و دانشگاهی، همین علوم معمولی. قرآن کریم یک سلسله علوم دیگری را به ما نشان میدهد که برای نِیل به آن علوم، یک حواسّ دیگری لازم است. ما میبینیم قرآن افرادی که دارای چشماند، دارای گوشاند و نیروی تفکّر دارند اینها را اصم و أعمیٰ میداند، میگوید اینها کور هستند. یک عده را قرآن کور میداند، یک عده را کَر میداند، با اینکه چشم و گوش دارند . یک عده را میگوید قلبِ اینها مریض است ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ یا اینکه متخصّصین قلبشناس میگویند قلبِ این جوان سالم است.
خب، پس یک سلسله حواسّی را قرآن برای بعضیها قائل است و بعضیها را محروم میداند و این را هم باز کرده است در سورهٴ «حج»، فرمود: اینکه من میگویم یک عده کور هستند منظور، کوری ظاهری نیست: ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ معلوم میشود در درونِ آدم یک چشم و گوش دیگری است. آنها که خوابهای خوب میبینند، در همان عالم رؤیا این چشم و این گوش چیزهایی را میبیند و میشنود، با اینکه چشم و گوش ظاهریشان در بستر خواب آرمیده است، پس در درون ما یک سلسله اعضا و جوارحی هست. اگر آن چشم بینا بود، علوم باطنی که با چشمِ باطن دیده میشود آدم میبیند. اگر آن گوش، شنوا بود علوم باطنی که با گوش باطن شنیده میشود آدم میبیند. «مَن فَقَدَ حسّاً» بود اگر این حس را از دست داد، از آن علوم هیچ سهمی ندارد. اینکه عدهای گفتند ما میدیدیم که فلان کس از دهنش آتش میآید ، خیلیها چشمِ ظاهر داشتند ظاهر را میدیدند، میدیدند فلان کس دارد حرف میزند. اینکه چشم باطن دارد، باطن او را میبیند. بر آن اساس ظلم، آتش است کاری که به مالِ یتیم میشود این ظلم است، این ظلم آتش است. اگر کسی «فَقَدَ حسّاً» بود «فقد فَقَد علماً» است؛ این علوم برای او افسانه است، ناچار است یا مجاز در کلمه یا مجاز در اسناد مرتکب بشود. به این آیات که میرسد، حتماً یک کلمه اضافه میکند، یک جمله تقدیر میگیرد. مثلاً ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یعنی «جعلناهم ائمة یدعون الی المعاصی الکبیرة الموجبة للدخول الی النار» . اما آنکه نه، دارای چشم دیگر است، میگوید اصلاً گناه آتش است این زمامدارن کفر، مردم را به آتش دعوت میکنند. این آیه را به ظاهرش معنا میکند نه مجاز در کلمه است، نه مجاز در اسناد است، نه چیزی در تقدیر میگیرد این است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است