- 455
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش دوازدهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 6 سوره نساء _ بخش دوازدهم"
- تفاوت نگرش به مسائل در نظام شریعت؛
- تفاوت شعار دموکراسی غرب با عملکرد ضد دموکراسی؛
- ازدواجهای پیامبر و مصالح اسلام و مسلمین؛
- حقوق زن در سیره رسول اکرم (ص).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴿6﴾
مسئله نکاح و شبهات مربوط به آن
همانطوری که ملاحظه فرمودید چند فصل از بحثهای مربوط به تبیین عصر نزول قرآن و آداب و سنن مردم آن روزگار را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در تفسیر شریف المیزان بیان کرد تا با توجه به آن مطالب، فضای نزول این سوره مشخص بشود، آنگاه معلوم بشود که چطور اسلام درباره اموال، نظر خاص داشت، درباره زنها نظر خاص داشت، درباره اصل ازدواج، نظر خاص داشت، درباره ایتام، نظر خاص داشت و مانند آن.
شبهه تعدد زوجات
یکی از آن فصول مربوط به مسئله نکاح بود که در نکاح، سه فصل مطرح شد. فصل سوم مسئله تعدّد زوجات بود که عدهای نقدی بر اسلام داشتند و چهار اشکال از شبهات مسیحیها یا کسانی که متنصّرند، گرچه نصرانی نیستند این شبهات را بر اسلام وارد کردند که خلاصه آن شبهات چهارگانه و جوابهای این شبهات چهارگانه در بحث دیروز گذشت. تا رسیدیم به اینجا که آنچه اینها اشکال کردهاند بر فرض اینکه وارد باشد، بر وضع مسلمین است نه بر مکتب اسلام یعنی اینها میبینند کسانی بیش از یک همسر دارند و در داخلهٴ منزل به جای رأفت و محبّت، حسد و کینه حُکم میکند و این را به حساب اسلام میآورند، خیال میکنند اسلام، تعدّد زوجاتی که با کینه و غضب همراه است تجویز کرده است، در حالی که اسلام فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ پس اگر نقدی باشد بر مسلمین است و نه بر اسلام، این یک مطلب.
ورود شبهه بر وضع مسلمانان نه اصل اسلام
مطلب دوم آن است که آن گروه از مسلمین که به تعدّد زوجات دامن زدند، بر اساس «الناس علی دین ملوکهم» از درباریان حُکّام و طاغیان اینها پیروی کردند و در حکومت طغیان و جور، مسئله تعدّد زوجاتی برای اینها یک وسیله تشهّی و ملعبه بود و درباریانی که از امکانات مادّی بیشتری برخوردار بودند یکی از بهترین راههای رفاهشان را در تعدّد زوجات اجرا میکردند. قهراً بر زنها ستم میرفت، بر فرزندهایی که از این راه به دنیا میآمدند ستم میرفت، زنها که در دربار زندگی میکردند و همچنین زنهای مسرفین و مُترفین؛ مظلوم اینگونه از ظالمها بودند و بچههایی هم که از زنهای ستمدیده به دنیا میآمدند، حقّی معادل با حقّ بچههای دیگر نداشتند.
تعدد زوجات وسیله تحشی حکام جور
اسلام روی همه اینها خطّ بطلان کشیده است، چون خودش فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ یعنی مشروع نیست برای کسی که نتواند عدلِ در نفقه را، عدلِ در قَسم را، عدل در حقّ مضاجعه و سایر حقوق همسری را رعایت کند، بیش از یک همسر بگیرد.
تفاوت نگرش به مسائل در نظام شریعت و نظام ولایت
بعد فرمودند شما بین نظام تشریعی و نظام وِلایی و حکومتی باید فرق بگذارید. شما اگر خواستید کارهای جامعه را ببینید براساس او اظهار نظر کنید، وقتی این کارتان درست است که حکومت، حکومت اسلامی باشد و اگر حکومت، اسلامی نبود و والیان، مسلمان نبودند شما فقط درباره مکتب اسلام میتوانید سخن علمی داشته باشید. شما اگر درباره خود اسلام بخواهید بررسی کنید، میبیند که اسلام نه تنها عدالت را بر فرد، فرد واجب کرده است، بلکه در هنگام تشکیل خانواده، مسئله قِسط و عدل را لازم دانسته است زیرا عدل یعنی انجام واجب و ترک محرّم، انسان در حال عادی یک سلسله تکالیف فردی دارد، وقتی عهدهدار تشکیل خانواده شد تکالیفش بیشتر میشود، قهراً عدلش فراگیرتر خواهد بود. پس اگر اسلام است در همه امور که ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾ را دارد درباره خصوص تشکیل خانواده هم فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ نسبت به آن همسرِ واحد هم فرمود: ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی حقوقی که بر زنهاست، معادل آن بر مردهاست و مانند آن و به مردها هم دستور داد ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ .
بیانگر اسلام بودن جامعه در زمان حکومت اسلامی
خب، پس این درباره اسلام اگر درباره جامعه اسلامی سخن دارید، جامعه اسلامی وقتی بیانگر مکتب اسلام است که حکومتش اسلامی باشد، نظیر صدر اسلام که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زمامدار بود یا آن بخشی که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) عهدهدار خلافت بود. ولی بعد از اینکه رسالت و نبوّت و خلافت و امامت، همه اینها تبدیل به سلطنت شد، از آن به بعد دیگر نظام، نظام اسلامی نبود.
این 2500 سال و 2500 ساله در حقیقت مسئله امویان و مروانیان و عباسیان هم در همین حلقاتاند وگرنه اینچنین نیست که تا کورش 2500 سال فقط حکومت برای ایرانیها بود، حکومتی که در ایران بود، بخش قابل توجّهش را امویان و عباسیان داشتند دیگر، این هم جزء حکومتهای شاهنشاهی بود. دیگر فرقی بین عباسیان و امویان و ساسانیان و اشکانیان نبود، شده سلطنت. نباید اینها را به حساب آورد و گفت اسلام اینچنین میگوید، باید فرق گذاشت بین نظام شریعت و نظام ولایت. اگر ولیّ مسلمین یک انسانِ عالمِ عادلِ متشرّع بود و دیگران تبعیّت کردند و دستورات او را اجرا کردند، آنگاه شما اگر اشکالی یافتید، بگویید اسلام توان اداره را ندارد. ولی اگر اسلام فقط در کتابها دفن شده است و جامعهٴ اسلامی را طاغیان دارند اداره میکنند، نظیر همین کشورهای به ظاهر مسلمان عربستان و اردن و حاشیه خلیج و امثال ذلک، اینها را نباید به حساب اسلام آورد. مردمشان مسلمان هستند؛ اما وقتی حکومت، غیراسلامی باشد قوانین غیراسلامی و احکام غیراسلامی و عمل هم غیراسلامی خواهد بود.
میماند یک مطلب دیگری که اضافه کردند.
منزلت علمی علامه طباطبایی در بیان شهید مطهری(رحمة الله علیهما)
در یکی از نوشتهها مرحوم شهید مطهری(رضوان الله علیه) یک بیان خوبی دارد که دو قرن بعد باید معلوم بشود [که] علامه طباطبایی چه کسی است. خیلیها درس خواندند و خیلیها بیش از علامه طباطبایی درس خواندند؛ اما خب نشد دیگر، کسی تنهایی حرفی بیاورد، کتابی بیاورد که مسبوق نیست. کسی بدون استاد، خودساخته اینطور قیام بکند کاری که الآن لَجنهها میخواهند انجام بدهند و گروهها انجام بدهند مقدورشان نیست، آن یک نفره بنویسد، آن هم به این عمر، این ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ این است که آن بزرگوار فرمود دو قرن بعد باید معلوم بشود طباطبایی چه کسی است. در فلسفه هم حرفهای فراوانی آورده، حالا شما ببینید این حرفهایش حرفهای تازه و حرفهای روز، میفرماید ما این حرفها را با جدا کردن وضع مسلمین از برنامههای اسلامی پاسخ دادیم
تفاوت شعار دموکراسی غرب با عملکرد ضد دموکراسی
بعد برمیگردیم به پاسخ نقضی میدهیم. میگوییم شمایی که دَم از حکومت مردمی و آزادی میزنید ما درباره خود شما سخن داریم، هر نقد و نقضی که بر شما وارد بشود میگوییم قانون ما قانون دموکراسی است ولی خوب عمل نشده. خب، چطور این حرف را درباره خودتان میپذیرید، درباره اسلام و مسلمین نمیپذیرید. ما به سراغ دموکراسی شما و حکومت مردمی شما و آزادمنشانه شما میرویم ببینیم که محصول این زندگی دموکراسی و آزادی چیست? گذشته از آن فجایع جزئی و گذشته از آن بیبند و باریهایی که در کشورهای شما هست، ما در سطح جهان بررسی میکنیم نه در داخلهٴ کشور شما یا در شهر شما یا روستای شما که فجایع چقدر است.
جنگ جهانی اول و حاکمیت استبداد محصول دموکراسی غربی
میگوییم محصول این دموکراسی و آزادی شما، جنگ جهانی اول بود که کشتارش قابل رقم نیست و نتیجهٴ جنگ جهانی اول، پیدایش کمونیستی بود در بلوک شرق، نتیجه جنگ جهانی اول، کمونیستی شد یعنی به جای اینکه دموکراسی و آزادی رواج پیدا کند، استبداد استالینی آمد. کُشتاری که در روسیه انجام شد از هزارها گذشت و یک دیوار آهنی در آن محدوده شد، به عنوان استبداد و به عنوان استعباد.
پیش بینی زوال حکومت کمونیستی در تفسیر شریف المیزان
آنوقت فرمودند که الآن تقریباً نزدیک چهل سال است که از عمر کمونیستی میگذرد، آنوقت دیگر. در همین المیزان میفرماید که الآن نزدیک چهل سال است که از عمر کمونیستی میگذرد و اینها مرتب به مردم وعده دادند که بهشت موعود این است. ولی طولی نکشید در دو سال قبل، خود سران کمونیستی به ستوه آمدند و گفتند استالین، مظهر استبداد و مظهر قلدری است، خود اینها گفتند، خود اینها هنوز چهل سال نشده، گفتند استالین مظهر استعباد و بردگی گرفتن و بنده گرفتن است، خود اینها به ستوه آمدند. بعد فرمود اینها هزارها را کشتند، هزارها را نگه داشتند و تا آینده خدا با اینها چه بکند و به سر اینها چه بیاورد «والله یعلم» این را دو المیزان فرمودند در همین بخش و ای کاش بودند و میدیدند.
حیات پس از مرگ علمای ربانی در عالم برزخ
البته الآن میبینند، چون اینگونه از علمای ربّانی زنده وارد عالم برزخ میشوند، چه اینکه شهدا زنده وارد میشوند. یک مرگ فقهی است که البته بدن میمیرد، او را نماز میخوانند و دفن میکنند، حالا اگر شهید باشد که بدون غسل و اگر شهید نباشد که غسل و تحنیط و تکفین و نماز و دفن. این مرگِ فقهی است که همه دارند یک مرگِ فلسفی و کلامی است که آن برای همه نیست، بعضیها واقعاً میمیرند وارد برزخ میشوند، بعضی زنده وارد برزخ میشوند یعنی از وضع موجودشان باخبرند، میدانند الآن دنیا چه خبر است چه میگذرد نه از خانهشان باخبرند، از وضع دنیا باخبرند، عالماً عارفاً وارد برزخ میشوند، این است که شهید، زنده وارد برزخ میشود. این است که فرمود: ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ این ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ یعنی بشارت دریافت میکنند، خدا مُبشِّر است، اینها مُستبشرند، میبینند که به دنباله اینها عدهای راه افتادند دارند میآیند. اینها میفهمند که به دنبال اینها یک عده راه افتادند، دارند میآیند و خوشحال میشوند ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾، این «الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم» که عدم مَلکه است برای راهیان کوی شهادت است، عدهای اصلاً حرکت ندارند بیتفاوتاند، به اینها نمیگویند اینها «لَمْ یَلْحَقُوا» مثل اتومبیلهایی که در پارکینگها پارک کردهاند و حرکت ندارند، به این اتومبیلها نمیگویند اینها هنوز نرسیدند، میگویند هنوز راه نیفتادند. ولی اتومبیلهایی که در راهاند؛ منتها هنوز به مقصد نرسیدند، به اینها میگویند هنوز واصل نشدند ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ یعنی اینها سالکان ولی کوی شهادت هستند ولی هنوز به مقصد نرسیدند. شهید از اینها باخبر است، چون از اینها باخبر است پس زنده وارد برزخ شد، نه مُرده، علمای ربّانی هم اینچنیناند.
سنت الهی و فروپاشی نظام کمونیستی از درون
ایشان در همین تفسیر المیزان فرمودند که حالا بعدها به سر کمونیستها چه خواهد آمد خدا میداند. الآن مستحضرند که قیام و انقلابی در ایران شده است به برکت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) بعد از هفتاد سال، نظام کمونیستی فروپاشید بدون هیچ عاملی. ایشان فرمودند نتیجه جنگ جهانی اول، پیدایش کمونیستی و شیوعیّت است در شوروی. نتیجه جنگ جهانی دوم، گسترش همین شیوعیّت و کمونیستی است در چین در لتوانی، این سه قسمت رومانی، مجارستان، یوگسلاوی که الآن این طور دارند مسلمانها را قتل عام میکنند، فرمود نتیجه جنگ جهانی دوم گسترش کمونیستی است در این پنج، شش کشور و یک قسمت وسیعی از اروپا را هم تهدید میکند. بعدها چه خواهد شد خدا میداند ، خدا دانست و این کار را کرد که نظام کمونیستی بدون هیچ عاملی فروپاشید، نه جنگ هستهای و اتمی در کار بود، نه قیام مردمی در کار بود، نه کودتایی در کار بود، چون یک کودتای فرعی کمرنگ آن هم بعد از فروپاشی وگرنه آن کودتا هم اثر نکرد، با آن کودتا نظام کمونیستی متلاشی نشد، آن ایام مرخصی گورباچف آن یک کودتای کمرنگِ بیاثرِ شکستخوردهای بود. با آن کودتا که نظام کمونیستی فروپاشیده نشد، بدون هیچ عاملی این از درون پوسید. این همان است که ذات اقدس الهی درباره ربا فرمود: ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ و مانند آن، این همان است.
دو جنگ جهانی ثمره دموکراسی و آزادی غربی
به هر تقدیر ایشان میفرمایند نتیجه آزادی و دموکراسی، جنگ جهانی اول بود که بازدهش مشخص و جنگ جهانی دوم بود که آن هم بازدهش مشخص.
در جنگ جهانی دوم چه کارهایی شده، مرحوم آقا شیخ محمدحسین(رضوان الله علیه) کاشفالغطاء در آن «المُثُلالعلیا فی الاسلام لا فی بحمدون» بیانی دارند که یک ورقش را ایشان در المیزان نقل کردند که آلمان چه بلا به سر انگلستان درآورد، انگلیس چه بلا به سر آلمان درآورد، مناطق مسکونی، زنهای بیگناه، مردهای کهنسال و بچههای مظلوم چه هلاکتها که ندیدند همه اینها را گذشت .
خب، پس بازده نظام دموکراسی همین بود که دیدید؛ نه تنها در داخلهٴ کشور خود موفق نشد، در نظام جهانی هم جز شرارت، چیز دیگر به بار نیاورد.
مکتب و ولیّ مکتب دو عنصر اصلی اعتبار اسلام
در اسلام چیزی که معتبر هست یکی مکتب است؛ یکی ولیّ مکتب که متولّی مکتب است. اگر ولیّ مکتب و متولّی مکتب، مکتبشناس باشد و آن مکتب را کاملاً اجرا بکند و مردم بپذیرند، آنگاه شما میتوانید نقد داشته باشید که اسلام پیاده شده ولی موفق نبود.
تعدد زوجات و مقتضیات زمان
درباره تعدّد زوجات اینچنین است. تعدّد زوجات حکمی است مباح، نه واجب است و نه مستحب که حالا مستحب باشد و این کار را انجام بدهند، فقط مباح است برای اینکه عدهای به فساد نیفتند و همانطوری که یک فرد میبیند که این حُکم گرچه مباح است ولی او توان آن را ندارد، میگوید من نمیکنم نه نمیشود کرد، یک فرد که دست به تعدّد زوجات نمیزند، میگوید من مصلحت نمیبینم در خود نمیبینم، نه اینکه نمیشود کرد. ایشان میفرمایند یعنی سیدناالاستاد(رضوانالله علیه) که ولیّ مسلمین که به منزلهٴ جان آحاد است، او میتواند کارهای مباحی که مردم میتوانند بکنند و میتوانند نکنند، مردم را امر بکند یا مردم را نهی بکند که این کار را بکنید یا آن کار را نکنید؛ امر و نهیاش در محور مباحات است. او میداند که در شرایط کنونی، تعدّد زوجات مصلحت نیست میفرماید نکنید نه حلال نیست، همانطوری که یک فرد میگوید من نمیکنم نه اینکه حرام باشد، من مصلحت نمیبینم، ولیّ مسلمین هم میتواند بگوید فعلاً مصلحت نیست نکنید، نه نمیشود کرد . لذا این مجمع تشخیص مصلحت و امثال ذلک برای همینگونه از امور تأسیس شده است که اگر کاری مزاحم با کارِ دیگر بود، موقّتاً ترک بشود یا اهمّی بر مهمّ دیگر مقدم داشته بشود و مانند آن.
پس نقش ولیّ مسلمین آن است که به منزلهٴ قوّهٴ متفکّرهٴ خود فرد است، همانطوری که فرد گاهی میبیند مصلحت نیست که این کار مباح را انجام بدهد ولیّ مسلمین هم میگوید که فعلاً مصلحت نیست شما دست به این کار بزنید، اینها خلاصه کلام در ذیل این سه فصل که به اصل نکاح برمیگردد.
شبهه زوجات رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و پاسخ صاحب المیزان
یک فصل جدایی هم دارند که درباره تعدّد زوجات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان میکند که میفرمایند یکی از اشکالاتی که بر اسلام گرفتند این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه تنها برای پیروانش ازدواج تا چهار زن را روا دانست، بلکه خودش عملاً با نُه زن زندگی کرده است. آنگاه حضرت را ـ معاذالله ـ متّهم کردند که او به شهوترانی مبتلاست و ـ معاذالله ـ اهل کنترل غرایز جنسی و مانند آن نیست و اینها، که مشابه همین تهمتها به صورتهای فارسی از غربزدهها یا در حقیقت دستنشانده همان غربیها مدتها قبل از انقلاب هم در ایران منتشر شد، ایشان همان وقت جواب مرقوم فرمودند. خلاصه این شبهاتی که بر اسلام داشتند، همان حرفهایی بود که مشرکین در صدر اسلام به خود اسلام داشتند، شبهات تازهای نبود چه در آن تاریخ 23 ساله و مانند آن، یک اشکال جدید، یک شبهه تازهای نبود، مشابه همان شبهاتی بود که مشرکین در صدر اسلام به رسول خدا یا به مکتبش داشتند.
ایشان مسئله نُه همسر گرفتن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در این مدار ترسیم میکنند، میفرمایند اولاً کسی که مبتلا به غرایز جنسی است برابر آیه سورهٴ «احزاب» عمل نمیکند. خداوند در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» دستور داد که با همسرهایت اینگونه مسائل را درمیان بگذار که اگر آنها واقعاً حاضرند زاهدانه زندگی کنند بدون تجمّل زندگی کنند بدون بهرهبرداری از مواهب طبیعی مگر در حدّ ضرورت استفاده کنند، اگر حاضرند با تو باشند، اگر حاضر نیستند که در کمال ملایمت، زندگی را با آنها ترک بکنید و آنها را رها کنید.
در سورهٴ «احزاب» چند آیه در همین زمینه است؛ آیات 28 و 29: ﴿إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾؛ اگر زینت و جمال و لباس خوب و فرش خوب و خانهٴ خوب و خودآرایی و آرایش و اینها میخواهید اینجا جایش نیست، طلاق بگیرید و در کمال سلامت زندگی کنید ﴿وَإِن کُنتُنَ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْراً عَظِیماً﴾؛ اگر خدا و قیامت و سادهزیستن و ساده لباس پوشیدن و اینها میخواهید، میتوانید با ما زندگی کنید، این یک. وقتی هم که اینجا زندگی میکنید شرایطش سخت است، اینجا اگر شما کارِ خیر انجام دادید دو برابر زنهای دیگر به شما پاداش میدهند، برای اینکه شما هم کار خیر انجام دادید هم حیثیت بیت نبوت را حفظ کردید و اگر گناهی خدای ناکرده انجام دادید، دو برابر زنهای دیگر کیفر میبینید، برای اینکه هم گناه کردید و هم اینکه حیثیت بیت نبوت را زیر سؤال بردید. آنگاه اصل این مداری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن مدار، همسر گرفته است ترک زینت است و ترک تجمّل است و ترک حیات دنیاست و امثال ذلک، این پیداست که با اعمال غریزه و مبتلا بودن به غریزه و امثال ذلک هماهنگ نیست، این اصل اول.
سیره رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ازدواج
اصل دوم که بیان سیرهٴ تاریخی آن حضرت است، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سنّ 25 سالگی، اوّلین ازدواجش را انجام داد آن هم با خدیجه(علیها سلام الله) که چهل ساله بود تقریباً. اگر کسی مبتلا به اعمال غریزه جنسی است، اینچنین نیست که تا 25 سال صبر بکند آن هم در منطقهٴ سوزان و گرم حجاز، بعد هم با یک زن چهل سالهٴ بیوه ازدواج کند، این تازه ازدواج اول.
ازدواجهای پیامبر و مصالح اسلام و مسلمین
قسمت مهمّ عمر را هم با همین زنِ بیوه به سر برد یعنی تا وقتی که خدیجه(علیها سلام الله) رحلت کرد تا خدیجه زنده بود که زنی نگرفت. بعد هم آن فشارها و رنجهایی که در شِعب ابیطالب و امثال ذلک دیدند و بعدها کمکم ابوطالب رحلت کرد، خدیجه رحلت کرد، راهی برای ماندن حضرت در مکه نبود، ایشان از مکه به مدینه مهاجرت فرمودند. این هشت همسر را در مدینه گرفتند یعنی آخرهای عمر، پیداست این برای اعمال غریزه نیست، همانطوری که زکات بخشی برای تأمین نیازها و رفع فقر فقراست، بخشی هم برای تألیف قلوب است ﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ و مانند آن، ازدواج رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بشرح ایضاً [همچنین]؛ بخشی برای تأمین زنهای بیسرپرست بود، بخشی هم برای تألیف قلوب بود، این هشت زن را شرح مفصّلش را ایشان در المیزان مشخص کردند که اوّلی چه کسی بود و آن آخری هم چه کسی بود. یکی زنِ یکی از مهاجرین بود، این مهاجر، در مدینه رحلت کرد. این زن اگر میخواست در مدینه بماند بیسرپرست بود، اگر میخواست برگردد به مکه، مثل سایر مسلمانها تحت فشار و شکنجهٴ صنادید قریش بود، هیچ چارهای نداشت پیغمبر با او ازدواج کرد.
یکی هم با همسرش به حبشه مهاجرت کردند. در هجرت ثانیه، همسرش در اثر آن محیط آلوده متنصّر شد و این زن بر همان ثبات قدمی اسلام ماند، یکی از مواردی که نشان میدهد زن پایدارتر از مرد است در دیانت، همین زن است که شوهرش وقتی وارد یک محیط باز شد، مسیحی شد و دست از اسلام برداشت ولی زن، همچنان بر دین اسلام مانده بود و وجود مبارک پیغمبر هم با او ازدواج کرد. با دختر ابیسفیان ازدواج کرد، از همین راه بود هم برای تألیف قلوب بود، هم برای تأمین او. بعضی از زنها بودند که سنّشان هم مسنّه بودند اُمّالسلمه و امثال ذلک اینها سنّی از اینها گذشته بود، زاهدهٴ فاضله بودند، برخیها بیسرپرست بودند و هیچ راهی برای درمان نداشتند، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آنها ازدواج کرد.
بعضیها هم برای یک مصلحت دینی بود، نظیر همسر زید، زید پسرخواندهٴ پیغمبر بود. این زید که پسرخواندهٴ پیغمبر بود، طبق علل و عوامل طبیعی زنش را طلاق داد حالا نتوانست با زنش هماهنگی کند و زندگی کند زنش را طلاق داد. در اسلام پسرخوانده، پسر نیست و زنِ پسرخوانده بر انسان نامحرم است و نکاح با او هم جایز و این کار چون جزء رسومات جاهلی بود مردم، با گفتن متنبّه نمیشدند یعنی همین که بفرماید با زنِ پسرخوانده بعد از طلاق میشود ازدواج کرد آنها باور نمیکردند. در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میفرماید زنِ زید که پسرخواندهٴ توست ما بعد از طلاق او، او را همسر تو کردهایم تا بر مؤمنین، حرجی نباشد که با زنِ پسرخواندهشان ازدواج بکنند. آیهٴ 37 سورهٴ «احزاب» این است ﴿فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ﴾؛ این کار را تو باید میکردی تا مؤمنین بفهمند این کار شدنی است، نه اینکه به صِرف گفتن باشد. سایر زنها هم هر کدام با یک حکمت و مصلحتی بود که حتماً مراجعه میفرمایید.
حقوق زن در سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)
بعد میفرماید نه تنها خودش با زنها با عدل و انصاف رفتار میکرد، بلکه آخرین سفارش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در وصیّتش این بود که «الله الله فی النساء» فرمود اینها کسانیاند که نیازمندند شما از اینها دلجویی کنید، به اینها ستم نکنید و مانند آن .
بنابراین اگر قوانین اسلامی در جامعهای به خوبی پیاده بشود و موفق نباشد، جا برای نقد هست و اسلام با بسیاری از این مسائل توانست کلّ جهان را عوض کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- تفاوت نگرش به مسائل در نظام شریعت؛
- تفاوت شعار دموکراسی غرب با عملکرد ضد دموکراسی؛
- ازدواجهای پیامبر و مصالح اسلام و مسلمین؛
- حقوق زن در سیره رسول اکرم (ص).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَأْکُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن یَکْبَرُوا وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴿6﴾
مسئله نکاح و شبهات مربوط به آن
همانطوری که ملاحظه فرمودید چند فصل از بحثهای مربوط به تبیین عصر نزول قرآن و آداب و سنن مردم آن روزگار را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در تفسیر شریف المیزان بیان کرد تا با توجه به آن مطالب، فضای نزول این سوره مشخص بشود، آنگاه معلوم بشود که چطور اسلام درباره اموال، نظر خاص داشت، درباره زنها نظر خاص داشت، درباره اصل ازدواج، نظر خاص داشت، درباره ایتام، نظر خاص داشت و مانند آن.
شبهه تعدد زوجات
یکی از آن فصول مربوط به مسئله نکاح بود که در نکاح، سه فصل مطرح شد. فصل سوم مسئله تعدّد زوجات بود که عدهای نقدی بر اسلام داشتند و چهار اشکال از شبهات مسیحیها یا کسانی که متنصّرند، گرچه نصرانی نیستند این شبهات را بر اسلام وارد کردند که خلاصه آن شبهات چهارگانه و جوابهای این شبهات چهارگانه در بحث دیروز گذشت. تا رسیدیم به اینجا که آنچه اینها اشکال کردهاند بر فرض اینکه وارد باشد، بر وضع مسلمین است نه بر مکتب اسلام یعنی اینها میبینند کسانی بیش از یک همسر دارند و در داخلهٴ منزل به جای رأفت و محبّت، حسد و کینه حُکم میکند و این را به حساب اسلام میآورند، خیال میکنند اسلام، تعدّد زوجاتی که با کینه و غضب همراه است تجویز کرده است، در حالی که اسلام فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ پس اگر نقدی باشد بر مسلمین است و نه بر اسلام، این یک مطلب.
ورود شبهه بر وضع مسلمانان نه اصل اسلام
مطلب دوم آن است که آن گروه از مسلمین که به تعدّد زوجات دامن زدند، بر اساس «الناس علی دین ملوکهم» از درباریان حُکّام و طاغیان اینها پیروی کردند و در حکومت طغیان و جور، مسئله تعدّد زوجاتی برای اینها یک وسیله تشهّی و ملعبه بود و درباریانی که از امکانات مادّی بیشتری برخوردار بودند یکی از بهترین راههای رفاهشان را در تعدّد زوجات اجرا میکردند. قهراً بر زنها ستم میرفت، بر فرزندهایی که از این راه به دنیا میآمدند ستم میرفت، زنها که در دربار زندگی میکردند و همچنین زنهای مسرفین و مُترفین؛ مظلوم اینگونه از ظالمها بودند و بچههایی هم که از زنهای ستمدیده به دنیا میآمدند، حقّی معادل با حقّ بچههای دیگر نداشتند.
تعدد زوجات وسیله تحشی حکام جور
اسلام روی همه اینها خطّ بطلان کشیده است، چون خودش فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ یعنی مشروع نیست برای کسی که نتواند عدلِ در نفقه را، عدلِ در قَسم را، عدل در حقّ مضاجعه و سایر حقوق همسری را رعایت کند، بیش از یک همسر بگیرد.
تفاوت نگرش به مسائل در نظام شریعت و نظام ولایت
بعد فرمودند شما بین نظام تشریعی و نظام وِلایی و حکومتی باید فرق بگذارید. شما اگر خواستید کارهای جامعه را ببینید براساس او اظهار نظر کنید، وقتی این کارتان درست است که حکومت، حکومت اسلامی باشد و اگر حکومت، اسلامی نبود و والیان، مسلمان نبودند شما فقط درباره مکتب اسلام میتوانید سخن علمی داشته باشید. شما اگر درباره خود اسلام بخواهید بررسی کنید، میبیند که اسلام نه تنها عدالت را بر فرد، فرد واجب کرده است، بلکه در هنگام تشکیل خانواده، مسئله قِسط و عدل را لازم دانسته است زیرا عدل یعنی انجام واجب و ترک محرّم، انسان در حال عادی یک سلسله تکالیف فردی دارد، وقتی عهدهدار تشکیل خانواده شد تکالیفش بیشتر میشود، قهراً عدلش فراگیرتر خواهد بود. پس اگر اسلام است در همه امور که ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾ را دارد درباره خصوص تشکیل خانواده هم فرمود: ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ نسبت به آن همسرِ واحد هم فرمود: ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی حقوقی که بر زنهاست، معادل آن بر مردهاست و مانند آن و به مردها هم دستور داد ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ .
بیانگر اسلام بودن جامعه در زمان حکومت اسلامی
خب، پس این درباره اسلام اگر درباره جامعه اسلامی سخن دارید، جامعه اسلامی وقتی بیانگر مکتب اسلام است که حکومتش اسلامی باشد، نظیر صدر اسلام که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زمامدار بود یا آن بخشی که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) عهدهدار خلافت بود. ولی بعد از اینکه رسالت و نبوّت و خلافت و امامت، همه اینها تبدیل به سلطنت شد، از آن به بعد دیگر نظام، نظام اسلامی نبود.
این 2500 سال و 2500 ساله در حقیقت مسئله امویان و مروانیان و عباسیان هم در همین حلقاتاند وگرنه اینچنین نیست که تا کورش 2500 سال فقط حکومت برای ایرانیها بود، حکومتی که در ایران بود، بخش قابل توجّهش را امویان و عباسیان داشتند دیگر، این هم جزء حکومتهای شاهنشاهی بود. دیگر فرقی بین عباسیان و امویان و ساسانیان و اشکانیان نبود، شده سلطنت. نباید اینها را به حساب آورد و گفت اسلام اینچنین میگوید، باید فرق گذاشت بین نظام شریعت و نظام ولایت. اگر ولیّ مسلمین یک انسانِ عالمِ عادلِ متشرّع بود و دیگران تبعیّت کردند و دستورات او را اجرا کردند، آنگاه شما اگر اشکالی یافتید، بگویید اسلام توان اداره را ندارد. ولی اگر اسلام فقط در کتابها دفن شده است و جامعهٴ اسلامی را طاغیان دارند اداره میکنند، نظیر همین کشورهای به ظاهر مسلمان عربستان و اردن و حاشیه خلیج و امثال ذلک، اینها را نباید به حساب اسلام آورد. مردمشان مسلمان هستند؛ اما وقتی حکومت، غیراسلامی باشد قوانین غیراسلامی و احکام غیراسلامی و عمل هم غیراسلامی خواهد بود.
میماند یک مطلب دیگری که اضافه کردند.
منزلت علمی علامه طباطبایی در بیان شهید مطهری(رحمة الله علیهما)
در یکی از نوشتهها مرحوم شهید مطهری(رضوان الله علیه) یک بیان خوبی دارد که دو قرن بعد باید معلوم بشود [که] علامه طباطبایی چه کسی است. خیلیها درس خواندند و خیلیها بیش از علامه طباطبایی درس خواندند؛ اما خب نشد دیگر، کسی تنهایی حرفی بیاورد، کتابی بیاورد که مسبوق نیست. کسی بدون استاد، خودساخته اینطور قیام بکند کاری که الآن لَجنهها میخواهند انجام بدهند و گروهها انجام بدهند مقدورشان نیست، آن یک نفره بنویسد، آن هم به این عمر، این ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾ این است که آن بزرگوار فرمود دو قرن بعد باید معلوم بشود طباطبایی چه کسی است. در فلسفه هم حرفهای فراوانی آورده، حالا شما ببینید این حرفهایش حرفهای تازه و حرفهای روز، میفرماید ما این حرفها را با جدا کردن وضع مسلمین از برنامههای اسلامی پاسخ دادیم
تفاوت شعار دموکراسی غرب با عملکرد ضد دموکراسی
بعد برمیگردیم به پاسخ نقضی میدهیم. میگوییم شمایی که دَم از حکومت مردمی و آزادی میزنید ما درباره خود شما سخن داریم، هر نقد و نقضی که بر شما وارد بشود میگوییم قانون ما قانون دموکراسی است ولی خوب عمل نشده. خب، چطور این حرف را درباره خودتان میپذیرید، درباره اسلام و مسلمین نمیپذیرید. ما به سراغ دموکراسی شما و حکومت مردمی شما و آزادمنشانه شما میرویم ببینیم که محصول این زندگی دموکراسی و آزادی چیست? گذشته از آن فجایع جزئی و گذشته از آن بیبند و باریهایی که در کشورهای شما هست، ما در سطح جهان بررسی میکنیم نه در داخلهٴ کشور شما یا در شهر شما یا روستای شما که فجایع چقدر است.
جنگ جهانی اول و حاکمیت استبداد محصول دموکراسی غربی
میگوییم محصول این دموکراسی و آزادی شما، جنگ جهانی اول بود که کشتارش قابل رقم نیست و نتیجهٴ جنگ جهانی اول، پیدایش کمونیستی بود در بلوک شرق، نتیجه جنگ جهانی اول، کمونیستی شد یعنی به جای اینکه دموکراسی و آزادی رواج پیدا کند، استبداد استالینی آمد. کُشتاری که در روسیه انجام شد از هزارها گذشت و یک دیوار آهنی در آن محدوده شد، به عنوان استبداد و به عنوان استعباد.
پیش بینی زوال حکومت کمونیستی در تفسیر شریف المیزان
آنوقت فرمودند که الآن تقریباً نزدیک چهل سال است که از عمر کمونیستی میگذرد، آنوقت دیگر. در همین المیزان میفرماید که الآن نزدیک چهل سال است که از عمر کمونیستی میگذرد و اینها مرتب به مردم وعده دادند که بهشت موعود این است. ولی طولی نکشید در دو سال قبل، خود سران کمونیستی به ستوه آمدند و گفتند استالین، مظهر استبداد و مظهر قلدری است، خود اینها گفتند، خود اینها هنوز چهل سال نشده، گفتند استالین مظهر استعباد و بردگی گرفتن و بنده گرفتن است، خود اینها به ستوه آمدند. بعد فرمود اینها هزارها را کشتند، هزارها را نگه داشتند و تا آینده خدا با اینها چه بکند و به سر اینها چه بیاورد «والله یعلم» این را دو المیزان فرمودند در همین بخش و ای کاش بودند و میدیدند.
حیات پس از مرگ علمای ربانی در عالم برزخ
البته الآن میبینند، چون اینگونه از علمای ربّانی زنده وارد عالم برزخ میشوند، چه اینکه شهدا زنده وارد میشوند. یک مرگ فقهی است که البته بدن میمیرد، او را نماز میخوانند و دفن میکنند، حالا اگر شهید باشد که بدون غسل و اگر شهید نباشد که غسل و تحنیط و تکفین و نماز و دفن. این مرگِ فقهی است که همه دارند یک مرگِ فلسفی و کلامی است که آن برای همه نیست، بعضیها واقعاً میمیرند وارد برزخ میشوند، بعضی زنده وارد برزخ میشوند یعنی از وضع موجودشان باخبرند، میدانند الآن دنیا چه خبر است چه میگذرد نه از خانهشان باخبرند، از وضع دنیا باخبرند، عالماً عارفاً وارد برزخ میشوند، این است که شهید، زنده وارد برزخ میشود. این است که فرمود: ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ این ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ یعنی بشارت دریافت میکنند، خدا مُبشِّر است، اینها مُستبشرند، میبینند که به دنباله اینها عدهای راه افتادند دارند میآیند. اینها میفهمند که به دنبال اینها یک عده راه افتادند، دارند میآیند و خوشحال میشوند ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾، این «الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم» که عدم مَلکه است برای راهیان کوی شهادت است، عدهای اصلاً حرکت ندارند بیتفاوتاند، به اینها نمیگویند اینها «لَمْ یَلْحَقُوا» مثل اتومبیلهایی که در پارکینگها پارک کردهاند و حرکت ندارند، به این اتومبیلها نمیگویند اینها هنوز نرسیدند، میگویند هنوز راه نیفتادند. ولی اتومبیلهایی که در راهاند؛ منتها هنوز به مقصد نرسیدند، به اینها میگویند هنوز واصل نشدند ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ یعنی اینها سالکان ولی کوی شهادت هستند ولی هنوز به مقصد نرسیدند. شهید از اینها باخبر است، چون از اینها باخبر است پس زنده وارد برزخ شد، نه مُرده، علمای ربّانی هم اینچنیناند.
سنت الهی و فروپاشی نظام کمونیستی از درون
ایشان در همین تفسیر المیزان فرمودند که حالا بعدها به سر کمونیستها چه خواهد آمد خدا میداند. الآن مستحضرند که قیام و انقلابی در ایران شده است به برکت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) بعد از هفتاد سال، نظام کمونیستی فروپاشید بدون هیچ عاملی. ایشان فرمودند نتیجه جنگ جهانی اول، پیدایش کمونیستی و شیوعیّت است در شوروی. نتیجه جنگ جهانی دوم، گسترش همین شیوعیّت و کمونیستی است در چین در لتوانی، این سه قسمت رومانی، مجارستان، یوگسلاوی که الآن این طور دارند مسلمانها را قتل عام میکنند، فرمود نتیجه جنگ جهانی دوم گسترش کمونیستی است در این پنج، شش کشور و یک قسمت وسیعی از اروپا را هم تهدید میکند. بعدها چه خواهد شد خدا میداند ، خدا دانست و این کار را کرد که نظام کمونیستی بدون هیچ عاملی فروپاشید، نه جنگ هستهای و اتمی در کار بود، نه قیام مردمی در کار بود، نه کودتایی در کار بود، چون یک کودتای فرعی کمرنگ آن هم بعد از فروپاشی وگرنه آن کودتا هم اثر نکرد، با آن کودتا نظام کمونیستی متلاشی نشد، آن ایام مرخصی گورباچف آن یک کودتای کمرنگِ بیاثرِ شکستخوردهای بود. با آن کودتا که نظام کمونیستی فروپاشیده نشد، بدون هیچ عاملی این از درون پوسید. این همان است که ذات اقدس الهی درباره ربا فرمود: ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾ و مانند آن، این همان است.
دو جنگ جهانی ثمره دموکراسی و آزادی غربی
به هر تقدیر ایشان میفرمایند نتیجه آزادی و دموکراسی، جنگ جهانی اول بود که بازدهش مشخص و جنگ جهانی دوم بود که آن هم بازدهش مشخص.
در جنگ جهانی دوم چه کارهایی شده، مرحوم آقا شیخ محمدحسین(رضوان الله علیه) کاشفالغطاء در آن «المُثُلالعلیا فی الاسلام لا فی بحمدون» بیانی دارند که یک ورقش را ایشان در المیزان نقل کردند که آلمان چه بلا به سر انگلستان درآورد، انگلیس چه بلا به سر آلمان درآورد، مناطق مسکونی، زنهای بیگناه، مردهای کهنسال و بچههای مظلوم چه هلاکتها که ندیدند همه اینها را گذشت .
خب، پس بازده نظام دموکراسی همین بود که دیدید؛ نه تنها در داخلهٴ کشور خود موفق نشد، در نظام جهانی هم جز شرارت، چیز دیگر به بار نیاورد.
مکتب و ولیّ مکتب دو عنصر اصلی اعتبار اسلام
در اسلام چیزی که معتبر هست یکی مکتب است؛ یکی ولیّ مکتب که متولّی مکتب است. اگر ولیّ مکتب و متولّی مکتب، مکتبشناس باشد و آن مکتب را کاملاً اجرا بکند و مردم بپذیرند، آنگاه شما میتوانید نقد داشته باشید که اسلام پیاده شده ولی موفق نبود.
تعدد زوجات و مقتضیات زمان
درباره تعدّد زوجات اینچنین است. تعدّد زوجات حکمی است مباح، نه واجب است و نه مستحب که حالا مستحب باشد و این کار را انجام بدهند، فقط مباح است برای اینکه عدهای به فساد نیفتند و همانطوری که یک فرد میبیند که این حُکم گرچه مباح است ولی او توان آن را ندارد، میگوید من نمیکنم نه نمیشود کرد، یک فرد که دست به تعدّد زوجات نمیزند، میگوید من مصلحت نمیبینم در خود نمیبینم، نه اینکه نمیشود کرد. ایشان میفرمایند یعنی سیدناالاستاد(رضوانالله علیه) که ولیّ مسلمین که به منزلهٴ جان آحاد است، او میتواند کارهای مباحی که مردم میتوانند بکنند و میتوانند نکنند، مردم را امر بکند یا مردم را نهی بکند که این کار را بکنید یا آن کار را نکنید؛ امر و نهیاش در محور مباحات است. او میداند که در شرایط کنونی، تعدّد زوجات مصلحت نیست میفرماید نکنید نه حلال نیست، همانطوری که یک فرد میگوید من نمیکنم نه اینکه حرام باشد، من مصلحت نمیبینم، ولیّ مسلمین هم میتواند بگوید فعلاً مصلحت نیست نکنید، نه نمیشود کرد . لذا این مجمع تشخیص مصلحت و امثال ذلک برای همینگونه از امور تأسیس شده است که اگر کاری مزاحم با کارِ دیگر بود، موقّتاً ترک بشود یا اهمّی بر مهمّ دیگر مقدم داشته بشود و مانند آن.
پس نقش ولیّ مسلمین آن است که به منزلهٴ قوّهٴ متفکّرهٴ خود فرد است، همانطوری که فرد گاهی میبیند مصلحت نیست که این کار مباح را انجام بدهد ولیّ مسلمین هم میگوید که فعلاً مصلحت نیست شما دست به این کار بزنید، اینها خلاصه کلام در ذیل این سه فصل که به اصل نکاح برمیگردد.
شبهه زوجات رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و پاسخ صاحب المیزان
یک فصل جدایی هم دارند که درباره تعدّد زوجات رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان میکند که میفرمایند یکی از اشکالاتی که بر اسلام گرفتند این است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه تنها برای پیروانش ازدواج تا چهار زن را روا دانست، بلکه خودش عملاً با نُه زن زندگی کرده است. آنگاه حضرت را ـ معاذالله ـ متّهم کردند که او به شهوترانی مبتلاست و ـ معاذالله ـ اهل کنترل غرایز جنسی و مانند آن نیست و اینها، که مشابه همین تهمتها به صورتهای فارسی از غربزدهها یا در حقیقت دستنشانده همان غربیها مدتها قبل از انقلاب هم در ایران منتشر شد، ایشان همان وقت جواب مرقوم فرمودند. خلاصه این شبهاتی که بر اسلام داشتند، همان حرفهایی بود که مشرکین در صدر اسلام به خود اسلام داشتند، شبهات تازهای نبود چه در آن تاریخ 23 ساله و مانند آن، یک اشکال جدید، یک شبهه تازهای نبود، مشابه همان شبهاتی بود که مشرکین در صدر اسلام به رسول خدا یا به مکتبش داشتند.
ایشان مسئله نُه همسر گرفتن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در این مدار ترسیم میکنند، میفرمایند اولاً کسی که مبتلا به غرایز جنسی است برابر آیه سورهٴ «احزاب» عمل نمیکند. خداوند در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» دستور داد که با همسرهایت اینگونه مسائل را درمیان بگذار که اگر آنها واقعاً حاضرند زاهدانه زندگی کنند بدون تجمّل زندگی کنند بدون بهرهبرداری از مواهب طبیعی مگر در حدّ ضرورت استفاده کنند، اگر حاضرند با تو باشند، اگر حاضر نیستند که در کمال ملایمت، زندگی را با آنها ترک بکنید و آنها را رها کنید.
در سورهٴ «احزاب» چند آیه در همین زمینه است؛ آیات 28 و 29: ﴿إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾؛ اگر زینت و جمال و لباس خوب و فرش خوب و خانهٴ خوب و خودآرایی و آرایش و اینها میخواهید اینجا جایش نیست، طلاق بگیرید و در کمال سلامت زندگی کنید ﴿وَإِن کُنتُنَ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنکُنَّ أَجْراً عَظِیماً﴾؛ اگر خدا و قیامت و سادهزیستن و ساده لباس پوشیدن و اینها میخواهید، میتوانید با ما زندگی کنید، این یک. وقتی هم که اینجا زندگی میکنید شرایطش سخت است، اینجا اگر شما کارِ خیر انجام دادید دو برابر زنهای دیگر به شما پاداش میدهند، برای اینکه شما هم کار خیر انجام دادید هم حیثیت بیت نبوت را حفظ کردید و اگر گناهی خدای ناکرده انجام دادید، دو برابر زنهای دیگر کیفر میبینید، برای اینکه هم گناه کردید و هم اینکه حیثیت بیت نبوت را زیر سؤال بردید. آنگاه اصل این مداری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن مدار، همسر گرفته است ترک زینت است و ترک تجمّل است و ترک حیات دنیاست و امثال ذلک، این پیداست که با اعمال غریزه و مبتلا بودن به غریزه و امثال ذلک هماهنگ نیست، این اصل اول.
سیره رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ازدواج
اصل دوم که بیان سیرهٴ تاریخی آن حضرت است، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سنّ 25 سالگی، اوّلین ازدواجش را انجام داد آن هم با خدیجه(علیها سلام الله) که چهل ساله بود تقریباً. اگر کسی مبتلا به اعمال غریزه جنسی است، اینچنین نیست که تا 25 سال صبر بکند آن هم در منطقهٴ سوزان و گرم حجاز، بعد هم با یک زن چهل سالهٴ بیوه ازدواج کند، این تازه ازدواج اول.
ازدواجهای پیامبر و مصالح اسلام و مسلمین
قسمت مهمّ عمر را هم با همین زنِ بیوه به سر برد یعنی تا وقتی که خدیجه(علیها سلام الله) رحلت کرد تا خدیجه زنده بود که زنی نگرفت. بعد هم آن فشارها و رنجهایی که در شِعب ابیطالب و امثال ذلک دیدند و بعدها کمکم ابوطالب رحلت کرد، خدیجه رحلت کرد، راهی برای ماندن حضرت در مکه نبود، ایشان از مکه به مدینه مهاجرت فرمودند. این هشت همسر را در مدینه گرفتند یعنی آخرهای عمر، پیداست این برای اعمال غریزه نیست، همانطوری که زکات بخشی برای تأمین نیازها و رفع فقر فقراست، بخشی هم برای تألیف قلوب است ﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ و مانند آن، ازدواج رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بشرح ایضاً [همچنین]؛ بخشی برای تأمین زنهای بیسرپرست بود، بخشی هم برای تألیف قلوب بود، این هشت زن را شرح مفصّلش را ایشان در المیزان مشخص کردند که اوّلی چه کسی بود و آن آخری هم چه کسی بود. یکی زنِ یکی از مهاجرین بود، این مهاجر، در مدینه رحلت کرد. این زن اگر میخواست در مدینه بماند بیسرپرست بود، اگر میخواست برگردد به مکه، مثل سایر مسلمانها تحت فشار و شکنجهٴ صنادید قریش بود، هیچ چارهای نداشت پیغمبر با او ازدواج کرد.
یکی هم با همسرش به حبشه مهاجرت کردند. در هجرت ثانیه، همسرش در اثر آن محیط آلوده متنصّر شد و این زن بر همان ثبات قدمی اسلام ماند، یکی از مواردی که نشان میدهد زن پایدارتر از مرد است در دیانت، همین زن است که شوهرش وقتی وارد یک محیط باز شد، مسیحی شد و دست از اسلام برداشت ولی زن، همچنان بر دین اسلام مانده بود و وجود مبارک پیغمبر هم با او ازدواج کرد. با دختر ابیسفیان ازدواج کرد، از همین راه بود هم برای تألیف قلوب بود، هم برای تأمین او. بعضی از زنها بودند که سنّشان هم مسنّه بودند اُمّالسلمه و امثال ذلک اینها سنّی از اینها گذشته بود، زاهدهٴ فاضله بودند، برخیها بیسرپرست بودند و هیچ راهی برای درمان نداشتند، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آنها ازدواج کرد.
بعضیها هم برای یک مصلحت دینی بود، نظیر همسر زید، زید پسرخواندهٴ پیغمبر بود. این زید که پسرخواندهٴ پیغمبر بود، طبق علل و عوامل طبیعی زنش را طلاق داد حالا نتوانست با زنش هماهنگی کند و زندگی کند زنش را طلاق داد. در اسلام پسرخوانده، پسر نیست و زنِ پسرخوانده بر انسان نامحرم است و نکاح با او هم جایز و این کار چون جزء رسومات جاهلی بود مردم، با گفتن متنبّه نمیشدند یعنی همین که بفرماید با زنِ پسرخوانده بعد از طلاق میشود ازدواج کرد آنها باور نمیکردند. در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میفرماید زنِ زید که پسرخواندهٴ توست ما بعد از طلاق او، او را همسر تو کردهایم تا بر مؤمنین، حرجی نباشد که با زنِ پسرخواندهشان ازدواج بکنند. آیهٴ 37 سورهٴ «احزاب» این است ﴿فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ﴾؛ این کار را تو باید میکردی تا مؤمنین بفهمند این کار شدنی است، نه اینکه به صِرف گفتن باشد. سایر زنها هم هر کدام با یک حکمت و مصلحتی بود که حتماً مراجعه میفرمایید.
حقوق زن در سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)
بعد میفرماید نه تنها خودش با زنها با عدل و انصاف رفتار میکرد، بلکه آخرین سفارش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در وصیّتش این بود که «الله الله فی النساء» فرمود اینها کسانیاند که نیازمندند شما از اینها دلجویی کنید، به اینها ستم نکنید و مانند آن .
بنابراین اگر قوانین اسلامی در جامعهای به خوبی پیاده بشود و موفق نباشد، جا برای نقد هست و اسلام با بسیاری از این مسائل توانست کلّ جهان را عوض کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است