- 857
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش نهم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش نهم
- ادامه بحث ذکر و یاد خدا
- عبادت خالصانه
- دلهای مضطرب
- هوای نفس
- یوم الحساب
- قبض روح و جان سختی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اله الرحمن الرحیم
﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب "28" الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب"29"﴾
بحث در طمأنینه قلب بود که جز به یاد حق به چیز دیگری مطمئن نیست و اگر قلب مطمئن نبود هیچ لذتی برای زندگی نیست زیرا انسان مضطرب همواره در عذاب است هیچ ممکن نیست انسان مضطرب بهرهای از زندگی داشته باشد و راه طمأنینه هم تنها ذکر حق است و لا غیر. و در طی بحث دیروز به عرض رسید که اگر انسان به درجه مخلص می رسد که شیطان به مخلص راه ندارد راهش ﴿ذکری الدار﴾ است درباره ابراهیم و اسحاق و یعقوب(علیهم السلام) خدای سبحان اینچنین فرمود ﴿انا اخلصناهم﴾ یعنی جعلنا هم عباداً مخلصین اگر اینها مخلص شدند شیطان به حریم اینها راه ندارد بای نحو کان هم خدا فرمود تو درباره مخلصین راه نداری هم این اعتراف کرد من درباره مخلصین راه ندارم اگر شیطان درباره مخلص راه نداشت پس راه وسوسه برای قلب مخلص نیست اگر وسوسه نبود او آرام است پس ﴿انا اخلصناهم﴾ یعنی انا جعلناکم عباداً مخلصین که(لا سبیل للشیطان الیهم اصلاً) خوب چرا در بین بندگان اینها را خدای سبحان عباد مخلص قرار داد ﴿انا اخلصناهم﴾ چرا ﴿بخالصة﴾ یعنی به سبب یک خصلت خالص و بی شایبه چون یک خصلت بی شایبه در اینها بود در دیگران نبود ما آنها را جزء بندگان مخلص کردیم آنگاه سؤال مطرح است که آن خصلت خالصه چه چیزی است و ما تلک الخالط جواب ﴿ذکری الدار﴾ یعنی یاد منزل بودن دیگران به یاد راهند اینها به یاد منزلند آنکه به یاد راه است در راه می ماند می شود ﴿ابن السبیل﴾ که سبیل بر او مسلّط است آنکه به یاد منزل است سالک سبیل است و راه را طی می کند و چون راه را طی می کند به مقصد می رسد نه در بین راه مضطرب است و نه وقتی هم به مقصد رسید متحیّر اما اینها هم در بین را گرفتارند که چگونه این را طی کنند وقتی هم که اینها را بردند نه اینها رفتند اینها که نمی روند اینها را میبرند وقتی هم که اینها را بردند تازه اول اضطراب آنها است که ﴿قلوبهم یومئذ واجفه﴾ دلشان مضطرب میشود آنها که به یاد حق بودند در دنیا به یاد حق بودند در قیامت آرامند اینها که در دنیا به یاد حق نبودند در قیامت تازه اول اضطرابشان شروع می شود در سورهٴ نازعات جریان اضطراب دل این گروه را بیان فرمود سورهٴ نازعات آیهٴ هفتم و هشتم به بعد ﴿یوم ترجف الراجفه﴾ آن روزی که لرزه عمومی است ﴿تتبعها الرادفه﴾ نه اینکه یک بار بلرزد و بعد آرام بشود نه ردیف آن لرزه، لرزه دیگر است پش سر هم در لرزه نوسان و اضطراب است ﴿قلوب یومئذ واجفة ٭ ابصارها خاشعة﴾ یک سلسه دلها آن روز واجف است وجیف اضطراب که چه کنم این که در دنیا به یاد منزل نبود وقتی به مقصد بردند او را به مقصد رساندند مضطرب است چه کنم چون چیزی برای آن روز تهیه نکرده تازه اول اضطراب اینها است ﴿قلوب یومئذ واجفة﴾ اما در برابر اینها آنها که به ذکردار بودند اینها کسانی هستند که ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر﴾ جریان اینها را در سوره انبیاء مطرح فرمود: فرمود: این گروه کسانی اند که ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر﴾ آن قیامت کبری با همه دشواریهایی که دارد هرگز اینها را غمگین نمی کند. در سورهٴ انبیاء آیهٴ 101 به بعد فرمود ﴿لایسمعون حسیسها وَ هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ اینها در همان منطقه لذایذ خود مخلدند هر چه می خواهند در همان خواسته های خود مخلدند که ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر و تتلقیٰهم الملئکة هذا یومکم الذی کنتم توعدون﴾ آن روزی که همه در فزع و اضطرابند اینها فزعی ندارند ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر﴾ دیگران در فزع و وجیف و اضطراباند اینها در امند این همین است که فرمود ﴿الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن﴾ این ﴿امن﴾ بالقول المطلق شامل دنیا و آخرت است هم در دنیا در امانند هم در آخرت ﴿امن﴾ در برابر آن وجیف و اضطراب است لذا اگر فرمود ما به یک عدهای از انبیاء این مقام را دادیم اینها را جزء مخلصین قرار دادیم سببش ذکردار است یعنی به یاد منزل بودن است و تمام خطرات را هم در قبال فراموشی منزل می داند اگر این طمأنینه را در برابر یاد منزل بودن می داند ﴿ذکری الدار﴾ میداند تمام خطرات را هم در برابر فراموشی منزل می داند در سورهٴ ص آیهٴ 26 این است که ﴿یا داود انا جعلناک خلیفةً فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهویٰ﴾ از هوا تبعیت نکن چرا برای اینکه ﴿فیضلک عن سبیل الله﴾ یعنی اطاعت هوی انسان را از راه خدا گم می کند تو از هوی اطاعت نکن که از راه خدا گم نشوی ﴿فیضلک عن سبیل الله﴾ خوب اگر کسی از ﴿سبیل الله﴾ گمراه شد چه می شود ﴿ان الذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید﴾ خوب منشأ همه این مشکلات چه چیزی است ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ چون روز حساب را فراموش کردند گرفتار هویٰ شدند اولاً تبعیت هویٰ باعث ظلالت شد ثانیاً ظلالت باعث استحقاق عذاب الیم شد ثالثاً عذاب شدید شد ثالثاً که همه اینها مستدل است به ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ چون روز حساب را فراموش کردند از هوس تبعیت کردند یعنی چون منزل یادشان رفته به ذکر دارنبودند اطاعت از هویٰ کردند این اطاعت از هویٰ ظلالت از ﴿سبیل الله﴾ آورد ظلالت از ﴿سبیل الله﴾ استحقاق عذاب شدید آورد اینها همه صغری و کبرایی است که بعضها فوق بعض یک قیاس مرکب تشکیل میدهد و ریشهٴ همه فراموشی روز حساب است ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ و اگر ﴿ذکری الدار﴾ آن خصیصه را دارد نسیان دار هم این بلیه را در بردارد و دار یعنی بازگشت به سوی الله که همان مبدأ است که باز میشود ذکر الله به یاد قیامت بودن یعنی به یاد خدا بودن چیزی که باید در این خاتمه بحث ذکر الله عرض بشود این است که قرآن کریم گرچه در بسیاری از آیات ما را به ذکر حق و سائر فضایل دعوت می کند و اما اینطور ندا بدهد بگوید آیا کسی هست که به یاد حق باشد آیا کسی هست که متذکّر بشود آیا کسی هست که اهل ذکر باشد نیست در مسأله ذکر است که چند بار می فرماید ﴿فهل من مدکر﴾ ﴿فهل من مدکر﴾ آیا کسی است که به یاد حق باشد آیا کسی است که متذکّر بشود نظیر همان ترجیع بندی که در سورهٴ الرحمن به صورت ﴿فبأی آلاء ربکما تکذبان﴾ ذکر میکند در سورهٴ قمر هم چند بار میفرماید ﴿فهل من مدکر﴾ ﴿فهل من مدکر﴾ آیا کسی است متذکر بشود یا نهتذکر آن توجه قلبی است نه زبانی. اگر در ذکر اختلاف باشد که آیا مراد ذکر قلب است یا ذکر زبان یا مطلق است اما تذکر ظهور در ذکر قلبی است قرآن میگوید ما این جریانها را ذکر می کنیم ﴿فهل من مدکر﴾ ﴿فهل من مدکر﴾ آیا کسی است که متذکر بشود آیا کسی است که متذکر بشود در سورهٴ قمر که جریان انبیاء را ذکر می کند از آیهٴ 15 به بعد این است جریان نوح را که ذکر میکند میفرماید ﴿ولقد ترکناها آیةً فهل من مدکّر﴾ آیا کسی است که متذکر بشود بعد به عنوان یک اصل کلی میفرماید ما قرآن را برای ذکر فرستادیم ﴿و لقد یسّرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ نفرمود ما برای تلاوتفرستادیم ﴿فهل من تال یتلوا القرآن﴾ فرمود ما این کتاب را تذکره قرار دادیم آیا کسی است که متذکر بشود یا نه؟ در سورهٴ ص قرآن را به عنوان اینکه عامل ذکر است معرفی کرد اول سوره ص این است ﴿ص والقرآن ذی الذّکر﴾ اصلاً قرآن برای یاد است آنگاه در سورهٴ قمر می فرماید این یاد دشوار نیست آسان است تحمیلی بر طبیعت نیست یک بار زایدی بر انسان نیست که انسان اگر بخواهد متذکر حق باشد برای او گران باشد آسان است این قرآن را خدای سبحان فرمود سنگین است ولی آسان است سنگینی در برابر سبکی است آسانی در برابر سختی قرآن را خدای سبحان به عنوان یک کتاب سنگین و وزین معرفی کرد فرمود ﴿انا سنلقی علیک قولاً ثقیلا﴾ گفتاری است مغزدار سنگین وزین تهی مغز نیست که سبک باشد قولی است ثقیل یعنی وزین پس خفیف نیست سبک نیست سنگین است اما این سخن سنگین برای جان شما آسان است نه دشوار زیرا جان شما این حرف سنگین را دوست دارد خواهان این حرف سنگین است. جان شما خواهان این حرف سنگین است ﴿ولقد یسرنا القرآن للذکر﴾ سخن از تیسیر و آسان کردن و آسان قرار دادن است سخن از این است که برای ذکر این کتاب آسان است کتاب سخت نیست ﴿ذکرالله﴾ سخت نیست متذکر شدن سخت نیست آسان است هم این کتاب وزین است چون با برهان است و سنگین است و تهی نیست و هم آسان است زیرا مطابق فطرت است بر فطرت تحمیل نیست ﴿فهو یسیر غیر عسیر و ثقیل غیر خفیف﴾ ثقل در برابر خفت است یسر در برابر عسر بر جان کسی عمل به قرآن سنگین نیست چون خدایی که جان را آفرید طرزی این جان را ساخت که با ﴿ذکر الله﴾ پیوند دارد پس یاد حق در کام جان شیرین است می شود آسان اول فرمود آسان است سخت نیست بعد فرمود چرا نمی آیید ﴿فهل من مدکر﴾ آیا کسی است که به یاد ما باشد آیا کسی است که متذکر باشد یا نه؟ ﴿ولقد یسرنا القرآن للذّکر﴾ یعنی همین ذکری که قرآن صاحب ذکر است ﴿والقرآن ذی الذکر﴾ این ﴿یسیر﴾ است برای جان سخت نیست این که فرمود ﴿وَ استعینوا بالصبر والصلٰوة و انّها لکبیرة الا علی الخاشعین﴾ اگر کسی اهل خشوع و اینها باشد نماز و سایر برای او آسان است سخت نیست دیگری است که این کارها برای او دشوار است ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ سخن تلاوت سخن از مقدمه است سخن تفسیر و درس و بحث سخن از مقدمه است اگر سخن از تعلیم است مقدمه است سخن از تلاوت است مقدمه است سخن از تذکره است انسان که متذکر شد دل می آرامد و راه را پیدا می کند نفرمود ما این قرآن را برای تعلیم نازل کردیم آیا کسی است که بیاید درس بخواند این را فرمود ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ اما همه اینها مقدمه است نفرمود که یک کتاب استدلالی و برهانی است آیا کسی است که روی اصول حکمت و برهان یاد بگیرد بله آن هم خوب است اما آنی که اصل است تذکره است و اگر او بود دل میآرامد و الاّ فلا. این طورکه به صورت یک دوست میگوید آیا کسی هست که متذکر بشود این لسان را در کجای ما آیات را میبینیم که درباره تلاوت دربارهتعلیم درباره تفسیر دربارههای مطالب دیگر اینچنین فرموده باشد. این مثل یک جلیس با آدم سخن میگوید موسی کلیم(سلامالله علیه) در همان روایات ابواب ذکر ملاحظه فرمودید عرض بکند که من حالاتی بر من میگذرد که نمیدانم آیا در آنحالات شایسته است به یاد شما باشم یا نه فرمود «انا جلیس من ذکرنی» هر کس به یاد من بود من همنشین با اویم اینهمان دانٍ فی علوّه است که با ما این چنین سخن میگوید گرچه «فی دنوّه عالٍ» گرچه «سبوح قدوس» اما با ما به زبان ما سخن میگوید میفرماید: آیا کسی هست که به یاد باشد یا نه من دارم یادآوری میکنم ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ آنگاه همین معنای ترجیع بندی را که در آیهٴ 18 بیان فرمود در آیهٴ 22 هم دارد ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ باز در آیه 32 دارد ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ در آیه 40 دارد ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ اینگونه ترجیعبندی سخن گفتن که آیا کسی هست که به یاد بیاید یعنی اگر شما یک کمی تأمل کنید به یادتان می آید تذکره در برابر مثل تعلیم که نیست تذکره در برابر نسیان است دیگر یعنی می دانید یادتان رفته تذکر آن است دیگرفرمود من دارم یادآوری میکنم آیا کسی است یادش بیاد یا نه این چنین نیست که بفرماید من دارم یادتان می دهد که تعلیم بدوی باشد در برابر جهالت فرمود میدانستید یادتان رفته من یادآوری می کنم ارتباط به خدا در دلتان هست الان یادتان رفته من دارم یادتان میآورد این لسان را شما فقط درباره ذکر می بینید و این روایاتی که یک مقداریاش از روی کافی و یک مقداریاش از روی وسائل خوانده شد شما در جلد 13 روضة المتقین که شرح من لایحضره الفقیه مرحوم ابن بابویه قمی است این شرح مال مرحوم ملا محمد تقی مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) مجلسی اول است. این روایات را ایشان در این جلد 13 از صفحه 196 تا 201 ذکر کردهاند و خصوصیتهای سندی این روایات را هم ذکر کردهاند که کدام حدیث صحیح است کدام موثق است کدام قوی است و کدام حسن اینها را همه را ذکر کرده که خصوصیتهای این روایات را هم ذکر فرمود. اینها را در شرح این حدیث شریف که از روی وسائل ما نخواندیم که هم در وسائل است هم در کافی هم در منلایحضر و آن حدیث شریف این است که «و قال نبی الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم) بادروا الیٰ ریاض الجنهْْ» بشتابید به طرف بوستانهای بهشت «قالوا یا رسول الله و ما ریاض الجنهْْ قال حلق الذکر» آنجا که حلقه حلقه دور هم مینشینند به یاد خدایند مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) مجلسی اول میفرماید «حلق الذکر (ای المجامع التی یصلب فیها العلوم الدینیهْْ» مجلس درس و بحث مجلس ذکر خداست «فان الحلق التی وصلت الینا من طرق الاصحاب من النبی و الائمهْْ(علیهم السلام) هی هذه» حلقه های ذکر همین درس و بحث و امثال ذلک است «اول المجامع التی یوعذ فیها» که سخن از موعظ است نظیر مجالس وعظی که در ماه مبارک رمضان و امثال و ذلک است. «کما روی عنهم(علیهم السلام) انه کانوا یعظون و اما التی اشتهرت من الاجتماع لذکر الجلی فلم یصل الینا عنهم(علیهم السلام)» اما مجلسهای دیگری که دور هم جمع میشوند و ذکر جلی داشته باشند این نحوه به ما نرسید آنگاه روایاتی را که قبلاً خوانده شد این روایت نقل میکنند خصوصیتهای این روایات را که کدام حسن است کدام صحیح است کدام موثق است ذکر میکنند تا میرسیم به صفحه 201 همین جلد 13 و آن این است که میفرمایند «و روی المصنف» یعنیمرحوم ابن بابویه قمی «باسناده الی بعض الصالحین (علیهم السلام)» مرحوم صدوق فرمود بعض الصالحین اینچنین گفتند مرحوم مجلسی میفرماید که «و هو فی مصباح الشریعهْْ ام منسوب الی صادق(علیه السلام)» این حدیثشریف در مصباح الشریعة است به امام ششم(سلام الله علیه) نسبت داده شده و این حدیث این است «الذکرمقسوم علی سبعهْْ أعضاء» تنها مال زبان نیست «اللسان و الروح و النفس و العقل و المعرفهْْ و السر و القلب و کل واحد منهایحتاج الی الاستقامهْْ» که معلوم میشود استقامت ذکر است «فاستقامة اللسان صدق الاقرار» اگر زبانی اقرار دارد اقرارش صادقانه باشد «واستقامة الروح صدق الاستغفار استغفار» آن است که دیگر انسان برنگردد اگر کسی بگوید گناه میکنم و بعداً توبه میکنم این «کالمستهزء بالاستغفار» است این دو تا گناه دارد و دو عقاب دارد این استغفار را به استهزاءگرفته است می گوید الان گناه می کنم بعد هم توبه می-کنم «صدق الاستغفار و استقامة القلب صدق الاعتذار» اگر عذری آورد پیش خدا در این اعتذار صادق باشد «و استقامة العقل صدق الاعتبار» اگر عقل عبرت میگیرد عبور میکند از یکصفت بدی به یک صفت خوبی عبور میکند و عبرت میگیرد در این عبرتش صادق باشد «و استقامة المعرفة صدق الافتخار در افتخار» صادق باشد این همان است که می گوید «إلهی کفی بی عزا أن اکون لک عبدا وَ کفی بی فخراً آن تکون لی ربا عبدا انت کما احب فاجعلنی کما تحب» از همان ادعیه امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که عرض میکندخدایا افتخار من همین بس که تو مولای منی و عزت من همین بس که بنده توام و تو آنطوری که من میخواهم هستی و میخواهم علیم باشی قدیر باشی رئوف باشی اوصاف کمالی را داشته باشی همه را داری مرا طوری تربیت کن که خودت میخواهی «و استقامهْْ السر السرور بعالم الاسرار» نه به عالم طبیعت آنگاه میفرمایند «فذکر اللسان الحمد و الثناء و ذکر النفس الجهد و العناء و ذکر الروح الخوف و الرجاء و ذکر القلب الصدق و الصفا و ذکر العقل التعظیم و الحیاء و ذکرالمعرفهْْ التسلیم و الرضا و ذکر السر علی رؤیهْْ اللقاء» که به ﴿فادخلی فی عبادی ٭ و إدخلی جنتی﴾ برسد آنگاه مرحوم مجلسی اول(رضوان الله علیه) در همین پایان صفحه201 می فرماید «وعلیک بکتاب مصباح الشریعهْْ رواه شهید الثانی(رضی الله عنه) باسانیده عن الصادق(علیه السلام)» آنگاه می فرماید «و متنه یدل علی صحته» این نظر ایشان است اما روایات دیگری که در مسأله ذکر وارد شده که انسان اگر بخواهد ذکر کند در اذکارش باید هم حمد و ثنای خدا را رعایت کند و هم درود بر خاندان عصمت و طهارت بفرستد آنها هم فراوان است در بعضی از روایات دارد که شما طمأنینه دلتان را جز از راه یاد حق نمی توانید تأمین کنید که به دنباله بحث است. شانزدهم از ابواب ذکر از امام باقر(علیه السلام) «ان رجلا اتی رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقال یا رسول الله انی نافقت» من می ترسم منافق شده باشم «فقال و الله ما نافقت» منافق نشدی زیرا «ولو نافقت» تو اگر دچار نفاق شده باشی اینجا نمی آیی که اسرارت را با من در میان بگذاری و چیز یاد بگیری «ما الذی رابک أظنّ العدو الحاضر اتاک فقال لک من خلقک» من فکر میکنم تو دردت این است که این دشمن آمده در دلت وسوسه کرده به تو گفته که تو را چه کسی خلق کرد تو میگویی خدا من را خلق کرد بعد میگوید خدا را چه کسی خلق کرد بعد تو می مانی این وسوسه ها باعث اضطراب تو شد گفت آری اینچنین است «أظن العدو الحاضر اتاک فقال لک من خلقک فقلت الله خلقنی فقال لک من خلق الله» میگوید خدا را چه کسی خلق کرد این وسوسه در دلت اضطراب ایجاد کرد «قال إی والذی بعثک بالحق لکان کذا» آری قسم به کسی که تو را به حق مبعوث کرد اینچنین است من گرفتار این وسوسهام فقال حضرت فرمود «ان الشیطان اتاکم من قبل الاعمال» میخواست از راه گناهان و اعمال شما را اغوا کند «فلم یقو علیکم» «فاتاکم من هذا الوجه» از راه وسوسه می خواهد گمراهتان کند «لکی یستزلکم» تا شما را بلغزاند «فاذا کان کذلک فلیذکر احدکم الله وحده» اگر این وسوه پیدا شد متذکر الله باشید به توحید اله همان «لااله الا الله» را که بگویید این وسوسه برطرف میشود گفتن «لااله الا الله» در صورتی وسوسه را برطرف می کند که با یاد قلبی همراه باشد. آخرین روایتی که در این باب 16 است این است که «سألت ابا عبدالله (علیه السلام) عن الوسوسة و ان کثرت» چه باید کرد؟ «فقال لاشیء فیها تقول لااله الا الله» این برای رد وسوسه اما اصل مسأله ذکر که انسان همواره باید به یاد خدا باشد ملاحظه میفرمایید تا چه اندازه ما مکلفیم در روایت باب 17 همین ابواب الذکر از تفسیر امام عسکری(علیه السلام) نقل می کند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) این چنین فرمود «ان رجلا قال له إنْ رأیت ان تعرفنی ذنبی الذی امتحنت به فی هذا المجلس» به حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کرد که خدا که انسان را مبتلا می کند من الان که آمدم به خدمت شما و اینجا نشستم چه گناهی مورد ابتلای من بود من که اینجا آمدم الان خدا من را به چه چیزی ابتلا کرد فرمود همین که نشستی «بسم الله» نگفتی معلوم می شود مسأله ﴿ذکرالله﴾ یک امر دایمی است ﴿و اذکروا الله کثیرا﴾ یعنی دایما «فقال ترکک حین جلست ان تقول بسم الله الرحمٰن الرحیم» شما خیال می کنید فقط فقط نماز که آدم می خواند باید بسم الله بگه یا کارهای مهم که انجام می ده باید بسم الله بگه یا دائما باید بسم الله بگوید در سورهٴ مبارکهٴ احزاب ملاحظه می-فرمایید مسأله ذکر کثیر را در برابر همه عبادات و اعمال یعنی اکثر عبادات و اعمال که شمرده شده آنگاه سخن از ذکر کثیر است. درسورهٴ احزاب آیهٴ 35 این است که ﴿ان المسلمین و المسلمات والمؤمنین و المؤمنات والقانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات والخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین الله کثیرا و الذاکرات﴾ در برابر همه آن اعمال ذکر کثیر چیز دیگه است گر چه همه آنها مصادیق ذکرند اما با زبان هم انسان متذکر باشد یک وظیفه دیگر است اینها ﴿اعد الله لهم مغفرة و اجر عظیماً﴾ فرمود گناهی که تو در این مجلس مبتلا شدی این است که وقتی که می-خواستی بنشینی بسم الله الرحمن الرحیم نگفتی آنگاه حضرت امیر(سلام الله علیه) می فرماید که «ان رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) حدثنی عن الله عزوجل انه قال کل أمر ذی بال لأیذکر بسم الله فیه و هو أبتر» که تمام کارها باید به نام خدای سبحان شروع بشود. برای اذکار مخصوص البته اثار مخصوص است که این را ملاحظه می فرمایید و برای حل مشکلات خاصه هم یک سلسله دستورات مشخصی در روایات آمده و اما اگر چنانچه ذکرالله این اثر را دارد معصیت خدا که نسیان خداست آن خطر را هم دارد البته، این را در کتاب شریف رسائل هم ملاحظه فرمودید در اصول اینجا در باب 31 از ابواب ذکر این بیان را از ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که «قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) من قال سبحان الله غرس الله لها بها شجرةً فی الجنهْْ و من قال الحمدلله غرس الله له بها شجرهْْ فی الجنهْْ و من قال لااله الا الله غرس الله له بها شجرهْْ فی الجنة و من قال الله اکبر غرس الله له بها شجرهْْ فی الجنهْْ فقال رجل منْ قریش یا رسول الله ان شجرنا فی الجنة لکثیر» برای اینکه ما خیلی این ذکرها را می گوییم «فقال نعم ولکن إیاکم ان تُرْسلوا علیها نیرٰاناً فتحرقوها» مبادا یک آتشی بفرستید اینها را بسوزاند.
و ذلک ان الله (عزوجل) یقولوا ﴿یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و لاتبطلوا اعمالکم﴾ آنچنان آتش اعمال را می سوزاند که خود انسان هم میشود یک جرم سوزان که ﴿و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا﴾ خود اینها که اهل قسطند یعنی اهل ظلمند نه اهل قسط اهل قِسط را مقسط می گویند که محبوب خداست اهل قَسط. قَسط یعنی ظلم و جور اهل قسط که سهم دیگران را می برد اهل قسط یعنی ظلم و جور آن خود حطب جهنم است ﴿و أما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا﴾ فرمود اگر نیرانی نفرستید و آنها را نسوزانید و در ادب برخاستن از مجلس روایتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که خیلی ها این روایت را نقل کردند. اگر کسی خواست حق مجلس را ادا کند هنگامی که برمی خیزد این دو سه جمله را بگوید که ﴿سبحان ربک رب العزة عما یصفون﴾ این در باب چهارم نقل شده از ابواب ذکر که امام ششم(سلام الله علیه) می گوید پدرم امام باقر اینچنین فرمود از حضرت امیر(علیه السلام) هم نقل شده «من اراد ان یکتال بالمکیال الاوفی» با یک پیمانه پری خلاصه کیل کند «فلیقل اذا اراد ان یقوم من مجلسه سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین والحمد لله رب العالمین» این را بگوید منتها برای اینکه همه این برکات از اهلبیت عصمت و طهارت به ما رسیده است این حدیث شریف را در باب 37 وسائل ملاحظه میفرمایید که این به اصل طمأنینه دل متکی است روایت را از معصومین(علیهم السلام) نقل میکند تا «فی حدیثٍ ان الحسن(علیه السلام) أجاب السائل الذی سأله عن الذُکر و النسیان» سؤال کرد از امام حسن(علیه السلام) که چه جوری انسان گاهی مطلب را فراموش می کند چه جوری متذکر می شود «فقال ان القلب الرجل فی حق» دل انسان با حق آرمیده است «اما و علی الحق طبق» سرپوشی دارد «فان صلّی الرجل عند ذلک علی محمد و آلمحمد صلٰوةً تامةً انکشف ذلک الطبقُ عن ذلک الحق فاضاء القلب و ذکر الرجل ما کان نسی» اگر چیزی را فراموش کرد وقتی به اهلبیت عصمت و طهارت درود فرستاد آن پوشش کنار می رود و قلب روشن میشود و انسان مطلب را به یادش می آید و میفهمد «و ان هو لم یصلّ» اگر بر اهل بیت عصمت و طهارت درود نفرستاد «او نقص من الصّلاٰة علیهم» یا صلاتش ابتر بود فقط بر حضرت صلوات فرستاد بر اهل بیت اهلش صلوات نفرستاد یعنی قطع کرد «انطبق ذلک الطبق علی ذلک الحق» آن سرپوش روی حق می ماند «فأظلم القلب» آن وقت دل می شود تاریک، تو تاریکی آدم چیزی را پیدا نمی کنه «و نسی الرجل ما کان ذکره» آنی هم که می دانست یادش میرود دل تاریک چیزی یادش نیست آنی که تو چشم و گوشش است آن که غذای دل نیست آنی که غذای دل است باید با نور آن را ببیند و نورش با درود بر اهل بیت عصمت و طهارت هستند که مجاری فیض حق ند.
سؤال ...
جواب: آن حقیقتی را که باید به یادش باشد آن را فراموش میکند مثلا کسی که منکر معاد است خدا میفرماید این اصلش یادش رفته ﴿و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه﴾ خودش یادش رفته که ما یک تکه خاک را آوردیم انسان کردیم حالا بعد از مرگ دوباره خاک می شود چیز دیگری نیست که اگر ما توانستیم هیچ را انسان کنیم حالا اگر این دوباره برگشت و خاک شد آن را نمیتونیم انسان به یاد همه چیز هست فقط به یاد خودش نیست به یادش هست چی داره منزلش کجاست چی باید بخوره برنامه غذاییاش چی است لباسش چی است همه و همه آنچه که بیرون از خود اوست می داند اما آنچه که مربوط به خودش است نمیداند خودش را گم کرده ﴿و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه﴾ خودش را فراموش کرده خوب اگر یا خودش یادش بیاد میفهمد معاد حق است که.
سؤال ...
جواب: یعنی اگر چنانچه همان معنای ثقیل بودن و وزین بودن و علمی بودنش است دیگر
سؤال ...
جواب: آن معارف دشوار است اما ذکر حق و به یاد حق بودن این برخلاف فطرت نیست برای همه آسان است هرکسی.
سؤال ...
جواب: بله اما ذکرش را فرمود آسان است یعنی انسانی که بخواهد متذکر خدا و قضا و قدر و لوح و همه و همه بشود آسان یا بالاجتهاد، یا بالتبعیة نصوص، برای هرکسی به همان اندازه ذکر آسان است تحمیلی بر انسان نیست که به یاد حق باشد. درک بعضی از مسائل مشکل است، باشد اما آن درک برای اینکه انسان متذکر بشود. اگر کسی خیلی مسائل عالی را بفهمه وقتی متذکر نباشه چه سود؟ عمده همان ذکریٰ است.
سؤال ....
جواب: چرا به اندازه معرفت ذکر است اما ذکر تحمیلی بر کسی نیست زیرا انسان اصلش را متذکر باشد خانه خود را متذکر باشد وطناش را متذکر باشد که برای او تحمیل نیست انسان از همانجا که آمد به همانجا برمی گردد دیگر این تحمیل نیست می گویند آقا به یاد منزل باش اینجا که نمی مانی که، وقتی که میخواهی بری بالاخره با دست خالی نرو.
سؤال ...
جواب: البته معرفت هست لذا قول ثقیل هست دستور داد ﴿یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم﴾ و همه و همه را بیان فرمود اما این تحمیلی بر انسان نیست برای متذکر شدن آسان است ظاهرا این بحث دیگر تمام شد.
«والحمدلله رب العالمین»
- ادامه بحث ذکر و یاد خدا
- عبادت خالصانه
- دلهای مضطرب
- هوای نفس
- یوم الحساب
- قبض روح و جان سختی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم اله الرحمن الرحیم
﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب "28" الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب"29"﴾
بحث در طمأنینه قلب بود که جز به یاد حق به چیز دیگری مطمئن نیست و اگر قلب مطمئن نبود هیچ لذتی برای زندگی نیست زیرا انسان مضطرب همواره در عذاب است هیچ ممکن نیست انسان مضطرب بهرهای از زندگی داشته باشد و راه طمأنینه هم تنها ذکر حق است و لا غیر. و در طی بحث دیروز به عرض رسید که اگر انسان به درجه مخلص می رسد که شیطان به مخلص راه ندارد راهش ﴿ذکری الدار﴾ است درباره ابراهیم و اسحاق و یعقوب(علیهم السلام) خدای سبحان اینچنین فرمود ﴿انا اخلصناهم﴾ یعنی جعلنا هم عباداً مخلصین اگر اینها مخلص شدند شیطان به حریم اینها راه ندارد بای نحو کان هم خدا فرمود تو درباره مخلصین راه نداری هم این اعتراف کرد من درباره مخلصین راه ندارم اگر شیطان درباره مخلص راه نداشت پس راه وسوسه برای قلب مخلص نیست اگر وسوسه نبود او آرام است پس ﴿انا اخلصناهم﴾ یعنی انا جعلناکم عباداً مخلصین که(لا سبیل للشیطان الیهم اصلاً) خوب چرا در بین بندگان اینها را خدای سبحان عباد مخلص قرار داد ﴿انا اخلصناهم﴾ چرا ﴿بخالصة﴾ یعنی به سبب یک خصلت خالص و بی شایبه چون یک خصلت بی شایبه در اینها بود در دیگران نبود ما آنها را جزء بندگان مخلص کردیم آنگاه سؤال مطرح است که آن خصلت خالصه چه چیزی است و ما تلک الخالط جواب ﴿ذکری الدار﴾ یعنی یاد منزل بودن دیگران به یاد راهند اینها به یاد منزلند آنکه به یاد راه است در راه می ماند می شود ﴿ابن السبیل﴾ که سبیل بر او مسلّط است آنکه به یاد منزل است سالک سبیل است و راه را طی می کند و چون راه را طی می کند به مقصد می رسد نه در بین راه مضطرب است و نه وقتی هم به مقصد رسید متحیّر اما اینها هم در بین را گرفتارند که چگونه این را طی کنند وقتی هم که اینها را بردند نه اینها رفتند اینها که نمی روند اینها را میبرند وقتی هم که اینها را بردند تازه اول اضطراب آنها است که ﴿قلوبهم یومئذ واجفه﴾ دلشان مضطرب میشود آنها که به یاد حق بودند در دنیا به یاد حق بودند در قیامت آرامند اینها که در دنیا به یاد حق نبودند در قیامت تازه اول اضطرابشان شروع می شود در سورهٴ نازعات جریان اضطراب دل این گروه را بیان فرمود سورهٴ نازعات آیهٴ هفتم و هشتم به بعد ﴿یوم ترجف الراجفه﴾ آن روزی که لرزه عمومی است ﴿تتبعها الرادفه﴾ نه اینکه یک بار بلرزد و بعد آرام بشود نه ردیف آن لرزه، لرزه دیگر است پش سر هم در لرزه نوسان و اضطراب است ﴿قلوب یومئذ واجفة ٭ ابصارها خاشعة﴾ یک سلسه دلها آن روز واجف است وجیف اضطراب که چه کنم این که در دنیا به یاد منزل نبود وقتی به مقصد بردند او را به مقصد رساندند مضطرب است چه کنم چون چیزی برای آن روز تهیه نکرده تازه اول اضطراب اینها است ﴿قلوب یومئذ واجفة﴾ اما در برابر اینها آنها که به ذکردار بودند اینها کسانی هستند که ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر﴾ جریان اینها را در سوره انبیاء مطرح فرمود: فرمود: این گروه کسانی اند که ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر﴾ آن قیامت کبری با همه دشواریهایی که دارد هرگز اینها را غمگین نمی کند. در سورهٴ انبیاء آیهٴ 101 به بعد فرمود ﴿لایسمعون حسیسها وَ هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ اینها در همان منطقه لذایذ خود مخلدند هر چه می خواهند در همان خواسته های خود مخلدند که ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر و تتلقیٰهم الملئکة هذا یومکم الذی کنتم توعدون﴾ آن روزی که همه در فزع و اضطرابند اینها فزعی ندارند ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر﴾ دیگران در فزع و وجیف و اضطراباند اینها در امند این همین است که فرمود ﴿الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن﴾ این ﴿امن﴾ بالقول المطلق شامل دنیا و آخرت است هم در دنیا در امانند هم در آخرت ﴿امن﴾ در برابر آن وجیف و اضطراب است لذا اگر فرمود ما به یک عدهای از انبیاء این مقام را دادیم اینها را جزء مخلصین قرار دادیم سببش ذکردار است یعنی به یاد منزل بودن است و تمام خطرات را هم در قبال فراموشی منزل می داند اگر این طمأنینه را در برابر یاد منزل بودن می داند ﴿ذکری الدار﴾ میداند تمام خطرات را هم در برابر فراموشی منزل می داند در سورهٴ ص آیهٴ 26 این است که ﴿یا داود انا جعلناک خلیفةً فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهویٰ﴾ از هوا تبعیت نکن چرا برای اینکه ﴿فیضلک عن سبیل الله﴾ یعنی اطاعت هوی انسان را از راه خدا گم می کند تو از هوی اطاعت نکن که از راه خدا گم نشوی ﴿فیضلک عن سبیل الله﴾ خوب اگر کسی از ﴿سبیل الله﴾ گمراه شد چه می شود ﴿ان الذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید﴾ خوب منشأ همه این مشکلات چه چیزی است ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ چون روز حساب را فراموش کردند گرفتار هویٰ شدند اولاً تبعیت هویٰ باعث ظلالت شد ثانیاً ظلالت باعث استحقاق عذاب الیم شد ثالثاً عذاب شدید شد ثالثاً که همه اینها مستدل است به ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ چون روز حساب را فراموش کردند از هوس تبعیت کردند یعنی چون منزل یادشان رفته به ذکر دارنبودند اطاعت از هویٰ کردند این اطاعت از هویٰ ظلالت از ﴿سبیل الله﴾ آورد ظلالت از ﴿سبیل الله﴾ استحقاق عذاب شدید آورد اینها همه صغری و کبرایی است که بعضها فوق بعض یک قیاس مرکب تشکیل میدهد و ریشهٴ همه فراموشی روز حساب است ﴿بما نسوا یوم الحساب﴾ و اگر ﴿ذکری الدار﴾ آن خصیصه را دارد نسیان دار هم این بلیه را در بردارد و دار یعنی بازگشت به سوی الله که همان مبدأ است که باز میشود ذکر الله به یاد قیامت بودن یعنی به یاد خدا بودن چیزی که باید در این خاتمه بحث ذکر الله عرض بشود این است که قرآن کریم گرچه در بسیاری از آیات ما را به ذکر حق و سائر فضایل دعوت می کند و اما اینطور ندا بدهد بگوید آیا کسی هست که به یاد حق باشد آیا کسی هست که متذکّر بشود آیا کسی هست که اهل ذکر باشد نیست در مسأله ذکر است که چند بار می فرماید ﴿فهل من مدکر﴾ ﴿فهل من مدکر﴾ آیا کسی است که به یاد حق باشد آیا کسی است که متذکّر بشود نظیر همان ترجیع بندی که در سورهٴ الرحمن به صورت ﴿فبأی آلاء ربکما تکذبان﴾ ذکر میکند در سورهٴ قمر هم چند بار میفرماید ﴿فهل من مدکر﴾ ﴿فهل من مدکر﴾ آیا کسی است متذکر بشود یا نهتذکر آن توجه قلبی است نه زبانی. اگر در ذکر اختلاف باشد که آیا مراد ذکر قلب است یا ذکر زبان یا مطلق است اما تذکر ظهور در ذکر قلبی است قرآن میگوید ما این جریانها را ذکر می کنیم ﴿فهل من مدکر﴾ ﴿فهل من مدکر﴾ آیا کسی است که متذکر بشود آیا کسی است که متذکر بشود در سورهٴ قمر که جریان انبیاء را ذکر می کند از آیهٴ 15 به بعد این است جریان نوح را که ذکر میکند میفرماید ﴿ولقد ترکناها آیةً فهل من مدکّر﴾ آیا کسی است که متذکر بشود بعد به عنوان یک اصل کلی میفرماید ما قرآن را برای ذکر فرستادیم ﴿و لقد یسّرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ نفرمود ما برای تلاوتفرستادیم ﴿فهل من تال یتلوا القرآن﴾ فرمود ما این کتاب را تذکره قرار دادیم آیا کسی است که متذکر بشود یا نه؟ در سورهٴ ص قرآن را به عنوان اینکه عامل ذکر است معرفی کرد اول سوره ص این است ﴿ص والقرآن ذی الذّکر﴾ اصلاً قرآن برای یاد است آنگاه در سورهٴ قمر می فرماید این یاد دشوار نیست آسان است تحمیلی بر طبیعت نیست یک بار زایدی بر انسان نیست که انسان اگر بخواهد متذکر حق باشد برای او گران باشد آسان است این قرآن را خدای سبحان فرمود سنگین است ولی آسان است سنگینی در برابر سبکی است آسانی در برابر سختی قرآن را خدای سبحان به عنوان یک کتاب سنگین و وزین معرفی کرد فرمود ﴿انا سنلقی علیک قولاً ثقیلا﴾ گفتاری است مغزدار سنگین وزین تهی مغز نیست که سبک باشد قولی است ثقیل یعنی وزین پس خفیف نیست سبک نیست سنگین است اما این سخن سنگین برای جان شما آسان است نه دشوار زیرا جان شما این حرف سنگین را دوست دارد خواهان این حرف سنگین است. جان شما خواهان این حرف سنگین است ﴿ولقد یسرنا القرآن للذکر﴾ سخن از تیسیر و آسان کردن و آسان قرار دادن است سخن از این است که برای ذکر این کتاب آسان است کتاب سخت نیست ﴿ذکرالله﴾ سخت نیست متذکر شدن سخت نیست آسان است هم این کتاب وزین است چون با برهان است و سنگین است و تهی نیست و هم آسان است زیرا مطابق فطرت است بر فطرت تحمیل نیست ﴿فهو یسیر غیر عسیر و ثقیل غیر خفیف﴾ ثقل در برابر خفت است یسر در برابر عسر بر جان کسی عمل به قرآن سنگین نیست چون خدایی که جان را آفرید طرزی این جان را ساخت که با ﴿ذکر الله﴾ پیوند دارد پس یاد حق در کام جان شیرین است می شود آسان اول فرمود آسان است سخت نیست بعد فرمود چرا نمی آیید ﴿فهل من مدکر﴾ آیا کسی است که به یاد ما باشد آیا کسی است که متذکر باشد یا نه؟ ﴿ولقد یسرنا القرآن للذّکر﴾ یعنی همین ذکری که قرآن صاحب ذکر است ﴿والقرآن ذی الذکر﴾ این ﴿یسیر﴾ است برای جان سخت نیست این که فرمود ﴿وَ استعینوا بالصبر والصلٰوة و انّها لکبیرة الا علی الخاشعین﴾ اگر کسی اهل خشوع و اینها باشد نماز و سایر برای او آسان است سخت نیست دیگری است که این کارها برای او دشوار است ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ سخن تلاوت سخن از مقدمه است سخن تفسیر و درس و بحث سخن از مقدمه است اگر سخن از تعلیم است مقدمه است سخن از تلاوت است مقدمه است سخن از تذکره است انسان که متذکر شد دل می آرامد و راه را پیدا می کند نفرمود ما این قرآن را برای تعلیم نازل کردیم آیا کسی است که بیاید درس بخواند این را فرمود ﴿یعلمهم الکتاب و الحکمة﴾ اما همه اینها مقدمه است نفرمود که یک کتاب استدلالی و برهانی است آیا کسی است که روی اصول حکمت و برهان یاد بگیرد بله آن هم خوب است اما آنی که اصل است تذکره است و اگر او بود دل میآرامد و الاّ فلا. این طورکه به صورت یک دوست میگوید آیا کسی هست که متذکر بشود این لسان را در کجای ما آیات را میبینیم که درباره تلاوت دربارهتعلیم درباره تفسیر دربارههای مطالب دیگر اینچنین فرموده باشد. این مثل یک جلیس با آدم سخن میگوید موسی کلیم(سلامالله علیه) در همان روایات ابواب ذکر ملاحظه فرمودید عرض بکند که من حالاتی بر من میگذرد که نمیدانم آیا در آنحالات شایسته است به یاد شما باشم یا نه فرمود «انا جلیس من ذکرنی» هر کس به یاد من بود من همنشین با اویم اینهمان دانٍ فی علوّه است که با ما این چنین سخن میگوید گرچه «فی دنوّه عالٍ» گرچه «سبوح قدوس» اما با ما به زبان ما سخن میگوید میفرماید: آیا کسی هست که به یاد باشد یا نه من دارم یادآوری میکنم ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ آنگاه همین معنای ترجیع بندی را که در آیهٴ 18 بیان فرمود در آیهٴ 22 هم دارد ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ باز در آیه 32 دارد ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ در آیه 40 دارد ﴿و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر﴾ اینگونه ترجیعبندی سخن گفتن که آیا کسی هست که به یاد بیاید یعنی اگر شما یک کمی تأمل کنید به یادتان می آید تذکره در برابر مثل تعلیم که نیست تذکره در برابر نسیان است دیگر یعنی می دانید یادتان رفته تذکر آن است دیگرفرمود من دارم یادآوری میکنم آیا کسی است یادش بیاد یا نه این چنین نیست که بفرماید من دارم یادتان می دهد که تعلیم بدوی باشد در برابر جهالت فرمود میدانستید یادتان رفته من یادآوری می کنم ارتباط به خدا در دلتان هست الان یادتان رفته من دارم یادتان میآورد این لسان را شما فقط درباره ذکر می بینید و این روایاتی که یک مقداریاش از روی کافی و یک مقداریاش از روی وسائل خوانده شد شما در جلد 13 روضة المتقین که شرح من لایحضره الفقیه مرحوم ابن بابویه قمی است این شرح مال مرحوم ملا محمد تقی مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) مجلسی اول است. این روایات را ایشان در این جلد 13 از صفحه 196 تا 201 ذکر کردهاند و خصوصیتهای سندی این روایات را هم ذکر کردهاند که کدام حدیث صحیح است کدام موثق است کدام قوی است و کدام حسن اینها را همه را ذکر کرده که خصوصیتهای این روایات را هم ذکر فرمود. اینها را در شرح این حدیث شریف که از روی وسائل ما نخواندیم که هم در وسائل است هم در کافی هم در منلایحضر و آن حدیث شریف این است که «و قال نبی الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم) بادروا الیٰ ریاض الجنهْْ» بشتابید به طرف بوستانهای بهشت «قالوا یا رسول الله و ما ریاض الجنهْْ قال حلق الذکر» آنجا که حلقه حلقه دور هم مینشینند به یاد خدایند مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) مجلسی اول میفرماید «حلق الذکر (ای المجامع التی یصلب فیها العلوم الدینیهْْ» مجلس درس و بحث مجلس ذکر خداست «فان الحلق التی وصلت الینا من طرق الاصحاب من النبی و الائمهْْ(علیهم السلام) هی هذه» حلقه های ذکر همین درس و بحث و امثال ذلک است «اول المجامع التی یوعذ فیها» که سخن از موعظ است نظیر مجالس وعظی که در ماه مبارک رمضان و امثال و ذلک است. «کما روی عنهم(علیهم السلام) انه کانوا یعظون و اما التی اشتهرت من الاجتماع لذکر الجلی فلم یصل الینا عنهم(علیهم السلام)» اما مجلسهای دیگری که دور هم جمع میشوند و ذکر جلی داشته باشند این نحوه به ما نرسید آنگاه روایاتی را که قبلاً خوانده شد این روایت نقل میکنند خصوصیتهای این روایات را که کدام حسن است کدام صحیح است کدام موثق است ذکر میکنند تا میرسیم به صفحه 201 همین جلد 13 و آن این است که میفرمایند «و روی المصنف» یعنیمرحوم ابن بابویه قمی «باسناده الی بعض الصالحین (علیهم السلام)» مرحوم صدوق فرمود بعض الصالحین اینچنین گفتند مرحوم مجلسی میفرماید که «و هو فی مصباح الشریعهْْ ام منسوب الی صادق(علیه السلام)» این حدیثشریف در مصباح الشریعة است به امام ششم(سلام الله علیه) نسبت داده شده و این حدیث این است «الذکرمقسوم علی سبعهْْ أعضاء» تنها مال زبان نیست «اللسان و الروح و النفس و العقل و المعرفهْْ و السر و القلب و کل واحد منهایحتاج الی الاستقامهْْ» که معلوم میشود استقامت ذکر است «فاستقامة اللسان صدق الاقرار» اگر زبانی اقرار دارد اقرارش صادقانه باشد «واستقامة الروح صدق الاستغفار استغفار» آن است که دیگر انسان برنگردد اگر کسی بگوید گناه میکنم و بعداً توبه میکنم این «کالمستهزء بالاستغفار» است این دو تا گناه دارد و دو عقاب دارد این استغفار را به استهزاءگرفته است می گوید الان گناه می کنم بعد هم توبه می-کنم «صدق الاستغفار و استقامة القلب صدق الاعتذار» اگر عذری آورد پیش خدا در این اعتذار صادق باشد «و استقامة العقل صدق الاعتبار» اگر عقل عبرت میگیرد عبور میکند از یکصفت بدی به یک صفت خوبی عبور میکند و عبرت میگیرد در این عبرتش صادق باشد «و استقامة المعرفة صدق الافتخار در افتخار» صادق باشد این همان است که می گوید «إلهی کفی بی عزا أن اکون لک عبدا وَ کفی بی فخراً آن تکون لی ربا عبدا انت کما احب فاجعلنی کما تحب» از همان ادعیه امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که عرض میکندخدایا افتخار من همین بس که تو مولای منی و عزت من همین بس که بنده توام و تو آنطوری که من میخواهم هستی و میخواهم علیم باشی قدیر باشی رئوف باشی اوصاف کمالی را داشته باشی همه را داری مرا طوری تربیت کن که خودت میخواهی «و استقامهْْ السر السرور بعالم الاسرار» نه به عالم طبیعت آنگاه میفرمایند «فذکر اللسان الحمد و الثناء و ذکر النفس الجهد و العناء و ذکر الروح الخوف و الرجاء و ذکر القلب الصدق و الصفا و ذکر العقل التعظیم و الحیاء و ذکرالمعرفهْْ التسلیم و الرضا و ذکر السر علی رؤیهْْ اللقاء» که به ﴿فادخلی فی عبادی ٭ و إدخلی جنتی﴾ برسد آنگاه مرحوم مجلسی اول(رضوان الله علیه) در همین پایان صفحه201 می فرماید «وعلیک بکتاب مصباح الشریعهْْ رواه شهید الثانی(رضی الله عنه) باسانیده عن الصادق(علیه السلام)» آنگاه می فرماید «و متنه یدل علی صحته» این نظر ایشان است اما روایات دیگری که در مسأله ذکر وارد شده که انسان اگر بخواهد ذکر کند در اذکارش باید هم حمد و ثنای خدا را رعایت کند و هم درود بر خاندان عصمت و طهارت بفرستد آنها هم فراوان است در بعضی از روایات دارد که شما طمأنینه دلتان را جز از راه یاد حق نمی توانید تأمین کنید که به دنباله بحث است. شانزدهم از ابواب ذکر از امام باقر(علیه السلام) «ان رجلا اتی رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقال یا رسول الله انی نافقت» من می ترسم منافق شده باشم «فقال و الله ما نافقت» منافق نشدی زیرا «ولو نافقت» تو اگر دچار نفاق شده باشی اینجا نمی آیی که اسرارت را با من در میان بگذاری و چیز یاد بگیری «ما الذی رابک أظنّ العدو الحاضر اتاک فقال لک من خلقک» من فکر میکنم تو دردت این است که این دشمن آمده در دلت وسوسه کرده به تو گفته که تو را چه کسی خلق کرد تو میگویی خدا من را خلق کرد بعد میگوید خدا را چه کسی خلق کرد بعد تو می مانی این وسوسه ها باعث اضطراب تو شد گفت آری اینچنین است «أظن العدو الحاضر اتاک فقال لک من خلقک فقلت الله خلقنی فقال لک من خلق الله» میگوید خدا را چه کسی خلق کرد این وسوسه در دلت اضطراب ایجاد کرد «قال إی والذی بعثک بالحق لکان کذا» آری قسم به کسی که تو را به حق مبعوث کرد اینچنین است من گرفتار این وسوسهام فقال حضرت فرمود «ان الشیطان اتاکم من قبل الاعمال» میخواست از راه گناهان و اعمال شما را اغوا کند «فلم یقو علیکم» «فاتاکم من هذا الوجه» از راه وسوسه می خواهد گمراهتان کند «لکی یستزلکم» تا شما را بلغزاند «فاذا کان کذلک فلیذکر احدکم الله وحده» اگر این وسوه پیدا شد متذکر الله باشید به توحید اله همان «لااله الا الله» را که بگویید این وسوسه برطرف میشود گفتن «لااله الا الله» در صورتی وسوسه را برطرف می کند که با یاد قلبی همراه باشد. آخرین روایتی که در این باب 16 است این است که «سألت ابا عبدالله (علیه السلام) عن الوسوسة و ان کثرت» چه باید کرد؟ «فقال لاشیء فیها تقول لااله الا الله» این برای رد وسوسه اما اصل مسأله ذکر که انسان همواره باید به یاد خدا باشد ملاحظه میفرمایید تا چه اندازه ما مکلفیم در روایت باب 17 همین ابواب الذکر از تفسیر امام عسکری(علیه السلام) نقل می کند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) این چنین فرمود «ان رجلا قال له إنْ رأیت ان تعرفنی ذنبی الذی امتحنت به فی هذا المجلس» به حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کرد که خدا که انسان را مبتلا می کند من الان که آمدم به خدمت شما و اینجا نشستم چه گناهی مورد ابتلای من بود من که اینجا آمدم الان خدا من را به چه چیزی ابتلا کرد فرمود همین که نشستی «بسم الله» نگفتی معلوم می شود مسأله ﴿ذکرالله﴾ یک امر دایمی است ﴿و اذکروا الله کثیرا﴾ یعنی دایما «فقال ترکک حین جلست ان تقول بسم الله الرحمٰن الرحیم» شما خیال می کنید فقط فقط نماز که آدم می خواند باید بسم الله بگه یا کارهای مهم که انجام می ده باید بسم الله بگه یا دائما باید بسم الله بگوید در سورهٴ مبارکهٴ احزاب ملاحظه می-فرمایید مسأله ذکر کثیر را در برابر همه عبادات و اعمال یعنی اکثر عبادات و اعمال که شمرده شده آنگاه سخن از ذکر کثیر است. درسورهٴ احزاب آیهٴ 35 این است که ﴿ان المسلمین و المسلمات والمؤمنین و المؤمنات والقانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات والخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین الله کثیرا و الذاکرات﴾ در برابر همه آن اعمال ذکر کثیر چیز دیگه است گر چه همه آنها مصادیق ذکرند اما با زبان هم انسان متذکر باشد یک وظیفه دیگر است اینها ﴿اعد الله لهم مغفرة و اجر عظیماً﴾ فرمود گناهی که تو در این مجلس مبتلا شدی این است که وقتی که می-خواستی بنشینی بسم الله الرحمن الرحیم نگفتی آنگاه حضرت امیر(سلام الله علیه) می فرماید که «ان رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) حدثنی عن الله عزوجل انه قال کل أمر ذی بال لأیذکر بسم الله فیه و هو أبتر» که تمام کارها باید به نام خدای سبحان شروع بشود. برای اذکار مخصوص البته اثار مخصوص است که این را ملاحظه می فرمایید و برای حل مشکلات خاصه هم یک سلسله دستورات مشخصی در روایات آمده و اما اگر چنانچه ذکرالله این اثر را دارد معصیت خدا که نسیان خداست آن خطر را هم دارد البته، این را در کتاب شریف رسائل هم ملاحظه فرمودید در اصول اینجا در باب 31 از ابواب ذکر این بیان را از ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که «قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) من قال سبحان الله غرس الله لها بها شجرةً فی الجنهْْ و من قال الحمدلله غرس الله له بها شجرهْْ فی الجنهْْ و من قال لااله الا الله غرس الله له بها شجرهْْ فی الجنة و من قال الله اکبر غرس الله له بها شجرهْْ فی الجنهْْ فقال رجل منْ قریش یا رسول الله ان شجرنا فی الجنة لکثیر» برای اینکه ما خیلی این ذکرها را می گوییم «فقال نعم ولکن إیاکم ان تُرْسلوا علیها نیرٰاناً فتحرقوها» مبادا یک آتشی بفرستید اینها را بسوزاند.
و ذلک ان الله (عزوجل) یقولوا ﴿یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و لاتبطلوا اعمالکم﴾ آنچنان آتش اعمال را می سوزاند که خود انسان هم میشود یک جرم سوزان که ﴿و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا﴾ خود اینها که اهل قسطند یعنی اهل ظلمند نه اهل قسط اهل قِسط را مقسط می گویند که محبوب خداست اهل قَسط. قَسط یعنی ظلم و جور اهل قسط که سهم دیگران را می برد اهل قسط یعنی ظلم و جور آن خود حطب جهنم است ﴿و أما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا﴾ فرمود اگر نیرانی نفرستید و آنها را نسوزانید و در ادب برخاستن از مجلس روایتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که خیلی ها این روایت را نقل کردند. اگر کسی خواست حق مجلس را ادا کند هنگامی که برمی خیزد این دو سه جمله را بگوید که ﴿سبحان ربک رب العزة عما یصفون﴾ این در باب چهارم نقل شده از ابواب ذکر که امام ششم(سلام الله علیه) می گوید پدرم امام باقر اینچنین فرمود از حضرت امیر(علیه السلام) هم نقل شده «من اراد ان یکتال بالمکیال الاوفی» با یک پیمانه پری خلاصه کیل کند «فلیقل اذا اراد ان یقوم من مجلسه سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین والحمد لله رب العالمین» این را بگوید منتها برای اینکه همه این برکات از اهلبیت عصمت و طهارت به ما رسیده است این حدیث شریف را در باب 37 وسائل ملاحظه میفرمایید که این به اصل طمأنینه دل متکی است روایت را از معصومین(علیهم السلام) نقل میکند تا «فی حدیثٍ ان الحسن(علیه السلام) أجاب السائل الذی سأله عن الذُکر و النسیان» سؤال کرد از امام حسن(علیه السلام) که چه جوری انسان گاهی مطلب را فراموش می کند چه جوری متذکر می شود «فقال ان القلب الرجل فی حق» دل انسان با حق آرمیده است «اما و علی الحق طبق» سرپوشی دارد «فان صلّی الرجل عند ذلک علی محمد و آلمحمد صلٰوةً تامةً انکشف ذلک الطبقُ عن ذلک الحق فاضاء القلب و ذکر الرجل ما کان نسی» اگر چیزی را فراموش کرد وقتی به اهلبیت عصمت و طهارت درود فرستاد آن پوشش کنار می رود و قلب روشن میشود و انسان مطلب را به یادش می آید و میفهمد «و ان هو لم یصلّ» اگر بر اهل بیت عصمت و طهارت درود نفرستاد «او نقص من الصّلاٰة علیهم» یا صلاتش ابتر بود فقط بر حضرت صلوات فرستاد بر اهل بیت اهلش صلوات نفرستاد یعنی قطع کرد «انطبق ذلک الطبق علی ذلک الحق» آن سرپوش روی حق می ماند «فأظلم القلب» آن وقت دل می شود تاریک، تو تاریکی آدم چیزی را پیدا نمی کنه «و نسی الرجل ما کان ذکره» آنی هم که می دانست یادش میرود دل تاریک چیزی یادش نیست آنی که تو چشم و گوشش است آن که غذای دل نیست آنی که غذای دل است باید با نور آن را ببیند و نورش با درود بر اهل بیت عصمت و طهارت هستند که مجاری فیض حق ند.
سؤال ...
جواب: آن حقیقتی را که باید به یادش باشد آن را فراموش میکند مثلا کسی که منکر معاد است خدا میفرماید این اصلش یادش رفته ﴿و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه﴾ خودش یادش رفته که ما یک تکه خاک را آوردیم انسان کردیم حالا بعد از مرگ دوباره خاک می شود چیز دیگری نیست که اگر ما توانستیم هیچ را انسان کنیم حالا اگر این دوباره برگشت و خاک شد آن را نمیتونیم انسان به یاد همه چیز هست فقط به یاد خودش نیست به یادش هست چی داره منزلش کجاست چی باید بخوره برنامه غذاییاش چی است لباسش چی است همه و همه آنچه که بیرون از خود اوست می داند اما آنچه که مربوط به خودش است نمیداند خودش را گم کرده ﴿و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه﴾ خودش را فراموش کرده خوب اگر یا خودش یادش بیاد میفهمد معاد حق است که.
سؤال ...
جواب: یعنی اگر چنانچه همان معنای ثقیل بودن و وزین بودن و علمی بودنش است دیگر
سؤال ...
جواب: آن معارف دشوار است اما ذکر حق و به یاد حق بودن این برخلاف فطرت نیست برای همه آسان است هرکسی.
سؤال ...
جواب: بله اما ذکرش را فرمود آسان است یعنی انسانی که بخواهد متذکر خدا و قضا و قدر و لوح و همه و همه بشود آسان یا بالاجتهاد، یا بالتبعیة نصوص، برای هرکسی به همان اندازه ذکر آسان است تحمیلی بر انسان نیست که به یاد حق باشد. درک بعضی از مسائل مشکل است، باشد اما آن درک برای اینکه انسان متذکر بشود. اگر کسی خیلی مسائل عالی را بفهمه وقتی متذکر نباشه چه سود؟ عمده همان ذکریٰ است.
سؤال ....
جواب: چرا به اندازه معرفت ذکر است اما ذکر تحمیلی بر کسی نیست زیرا انسان اصلش را متذکر باشد خانه خود را متذکر باشد وطناش را متذکر باشد که برای او تحمیل نیست انسان از همانجا که آمد به همانجا برمی گردد دیگر این تحمیل نیست می گویند آقا به یاد منزل باش اینجا که نمی مانی که، وقتی که میخواهی بری بالاخره با دست خالی نرو.
سؤال ...
جواب: البته معرفت هست لذا قول ثقیل هست دستور داد ﴿یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم﴾ و همه و همه را بیان فرمود اما این تحمیلی بر انسان نیست برای متذکر شدن آسان است ظاهرا این بحث دیگر تمام شد.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است