- 888
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 27 تا 29 سوره رعد _ بخش ششم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 27 تا 29 سوره رعد _ بخش ششم
- دلیل آرامش قلب مؤمن، مرتبط شدن آن با خداست
- طمأنینه و یاد خدا
- نماز آقا امام حسن (ع)
- تسبیح و تکبیر
- تپش و اضطراب قلبی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ٭ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ٭ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَیٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾
فرمود که هدایت پاداشی یعنی ایصال به مطلوب و تهیهٴ وسایل رسیدن به مقصد مال کسانی است که به طرف خدا انابه دارند خدا کسانی که به طرف او انابه دارند هدایت میکند ﴿و یهدی الیه من اناب﴾ ﴿من اناب﴾ را تبیین میکند که کیانند ﴿من اناب﴾ عبارت از گروهیاند که مؤمن باشند و دلهای آنها به یاد خدا بیارمد آنگاه به عنوان یک اصل کلی فرمود ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ که این تعبیر مفید حصر است از اینکه فرمود ﴿الا﴾ با حرف تنبیه و جار و مجرور را هم مقدم ذکر فرمود که ﴿بذکر الله تطمئن القلوب﴾ معلوم میشود که طمأنینه دل جزء به ذکر حق میسور نیست معنای طمأنینه دل که لازمهٴ ایمان است نجات از غلط و اضطراب و پرهیز است و لغزش و امثال ذلک است آنگاه اگر یاد خدا باعث آرمیدن دل است چگونه در سورهٴ انفال سورهٴ حج سورهٴ مؤمنون که دیروز بحث شد میفرماید: مؤمنین اگر به یاد خدا متذکّر بشوند دلهای اینها میتپد در سورهٴ انفال آمده که ﴿انما المومنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ وقتی خدا به یاد اینها بیاید دلهای اینها میتپد یا در سورهٴ مؤمنون آنطور تعبیر فرمود ﴿و الذین یوتون ما آتوا و قلوبهم و جلة انهم الی ربهم راجعون﴾ دلهای اینها در حالی که مؤفّق به امتثال احکام الهیاند میتپد به این فکر که به یاد قیامت میافتند دلهای اینها میلرزد اگر ﴿ذکر الله﴾ باعث طمأنینه دل است و این کمال است چگونه در سورهٴ مؤمنون در سورهٴ حج در سورهٴ انفال میفرماید: مؤمنین کسانیاند که وقتی به یاد حق متذکر میشوند دلهای اینها میتپد آیا جمع بین این دو طایفه از آیات به این است که آن طایفهای که میگوید مؤمن اگر به یاد خدا متذکّر بشود دل او میتپد منظور ذکر جهنم و یاد عذاب خداست؟ و مراد از این طایفه از آیات که میگویند. مومنین به یاد حق میآرمند یعنی وقتی نعمت و بهشت را متذکر شدند میآرمند که خشیّت و اضطراب در اثر تذکر جهنم و عقاب است و طمأنینه و آرامش در اثر تذکر بهشت و ثواب یا نه این مطلب گرچه حق است و اما این آیه ناظر به آن نیست آن روایات تأیید میکنند آیات هم تأیید میکند که یاد جهنم اثرش آن و یاد بهشت اثرش این اما سخن از بهشت و جهنم نیست سخن از ﴿ذکر الله﴾ است اگر منظور این ﴿ذکر الله﴾ قرآن باشد آن آیاتی که ناظر به عذاب است اگر مطرح شد انسان را مضطرب میکند و آن آیاتی که دال بر رحمت است وقتی مطرح شد انسان را مطمئن میسازد اما این به عنوان یک اصل کلی بیان میکند میفرماید ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ ﴿ذکر الله﴾ عامل طمأنینه است و لا غیر یعنی چیزی دل را آرام نمیکند مگر یاد حق مگر انسان به یاد جهنم میافتد به یاد حق نیست مگر به یاد غذاب خدا نیست اگر ما این ﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم﴾ را به ﴿ذکر الله﴾ به همین ظاهرش حفظ بکنیم و این اصل کلی را که میفرمود ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ محفوظ بداریم شاید آن آیاتی که میفرماید اینها وقتی به یاد خدا افتادند قلبشان میتپد با این آیهای که میفرماید اگر به یاد خدا متذکر شدند دل اینها میآرمد جمع دیگری داشته باشد یک جمعی را سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند که لابد ملاحظه فرمودید: میفرمایند مؤمن در طلیعهٴ امر قلبش میتپد در پایان امر قلبش میآرمد اول وقتی به یاد حق شد انس کاملی پیدا نکرد در اوایل راه است قلبش میتپد وقتی کاملاً مأنوس شد و ایمان او دیگر «خوفا من النار» نشد دیگر برای عذاب و پرهیز از عذاب نشد بلکه انساً و «حباً لله» شد آنگاه قلبش میآرمد طمأنینه دارد و آن آیاتی که میفرماید یاد حق قلب را متزلزل میکند مال اوایل امر است این آیه که میفرماید یاد حق قلب را میآرمد و مطمئن میکند مال اواخر امر است شاهد این جمع را هم آیهٴ سورهٴ زمر قرار دادند که دیروز مقداری بحث شد در سورهٴ زمر آیهٴ 23 اینچنین آمده ﴿الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی﴾ که این فرازها از بحث ما خارج است امّا یک توضیح کوتاهی دیروز مطرح شد آنگاه فرمود ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم﴾ آنها که از خدا میترسند پوست بدن اینها به قشعریره قشعریره در برابر طمأنینه است لفظش و وزنش وزن طمأنینه است معنایش مقابل طمأنینه است اقشعر در برابر اطمئن است انسان مطمئن میآرمد انسانی که گرفتار قشعریره است میتپد فرمود ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم﴾ آنها که از خدای سبحان میهراسند بدن اینها میتپد و میلرزد مشابهش را در حالات اولیاء(علیهم السلام) در هنگام عبادت ملاحظه فرمودید که هنگام وضو گرفتن چه حالی به اینها دست میداد هنگام تکبیره الاحرام چگونه صورت اینها زرد میشد در حال نماز خواندن چگونه دو پهلوی اینها میتپید یک انسان وحشت زده که هیچ آرامشی ندارد دل او میتپد به حرکت درمیآید دربارهٴ امام مجتبی(سلام الله علیه) رسیده است که هنگام نماز «ترتعد فرائصه» فریصه این پهلو ها را میگویند پهلوهای حضرت میتپید و چهره زرد میشد و عرض میکردند چرا این حال به شما دست داد؟ فرمود میخواهم امانت را ادا کنم نمیدانم آیا درست دارم ادا میکنم یا نه این حال قشعریره است در برابر آن طمأنینه که ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم﴾ اما کم کم این قشعریره این لرزش و تپش به آرامش تبدیل میشود ﴿ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله﴾ کم کم این لرزش برطرف میشود کم کم اگر اشک میریزند اشک شوق میریزند نه اشک خوف کم کم در سجده آنقدر طولانی سر از خاک برنمیدارند که میگویند ما از این ذکر لذت میبریم سخن از لذت است و طمأنینه نه سخن از ترس و قشعریره
سؤال ...
جواب: اینها در اول ادای تکلیف اینطور است در هر نمازی در پایان أمرند اما حالاتشان یکنواخت نیست در حالی که مشغول غذا خوردند یا خوابیدنند با حالتی که دارند نماز میخوانند یکسان نیست در حالی که دارند نماز میخوانند دارند مناجات میکند «المصلی یناجی ربه» که مرحوم صدوق در من لایحضرش نقل کرده انسان وقتی میخواهد با خدایش مناجات کند و خود را دهن را شست که با دهن شسته نام خدا را ببرد دست و پا را شست و مسح کشید که با اعضاء پاک به سوی خدا بایستد در این حال دارد امانت الهی را تأدیه میکند در این حال اوّلین برخورد است لذا قلب میتپد و گرفتار قشعریره میشود بعد وقتی چند جمله چند تسبیح چند تکبیر و تحمید گذشت کم کم آرام میشود میآرمد این حال است وقتی مومنین را در این آیه 23 زمر میستاید میفرماید ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم﴾ این در طلیعهٴ امر ﴿ثم﴾ بعد از این ﴿تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله﴾ لین و نرم میشود و میآرمد ﴿الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء من یضلل الله فما له من هاد﴾ این معنا را ایشان شاهد جمع قرار میدهند که آن طایفه از آیاتی که در سورهٴ انفال و مانند آن آمده مال اوایل امر است و این آیهٴ سورهٴ رعد مال اواخر امر یعنی بنده وقتی به ساحت مولی میرسد اول میتپد بعد وقتی مأنوس شد میآرمد و این آیهٴ سورهٴ زمر را هم شاهد جمع قرار دادند
سؤال.
جواب: یعنی در دنیا آرام نیست
سؤال ...
جواب: اینکه فرمود تطمئن
سؤال ...
جواب: یعنی الان که در دنیا هست هرگز طمأنینه ندارد این یک قدری خلاف ظاهر است آن وقت ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ یعنی ﴿تطمئن القلوب﴾ بعد الموت این هم یک قدری مشکل است آن وقت اصل کلی را به این لسان بیان بفرماید یک قدری مشکل است و این آیهٴ سورهٴ زمر شاهد خوبی است و فینفسه میتواند این بحث تفسیری را تأمین کند اما راه را منحصر نمیکند که جمع بین این دو طایفه از آیات تنها راه این باشد این یک راه خوبی است البته
سؤال ...
جواب: البته آن عالم که راحتند ولی میفرماید ﴿ثم تلین جلودهم﴾ از آن قشعریره میایستد ﴿تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء﴾ معلوم میشود دربارهٴ دنیاست که در دنیا اینها که اهل خشیتند اوایل گرفتار قشعریره اند بعداً از لین بودن و مطمئن بودن بهره میبرند این جمع از نظر تفسیری جمع خوبی است راه بازتری است نسبت به آنچه که در تبیان و مجمع و امثال ذلک آمده.
سؤال ...
جواب: سیّدنا الاستاد مرحوم علاّمه در المیزان دارد و اما شاید راه دیگری باشد و آن این است که قرآن کریم انسان را در برابر جهان یک طرز میبیند در برابر الله طرز دیگر میبیند در برابر جهان میگوید مؤمن قلبش به یاد حق در برابر جهان آرام است هیچ حادثهای از حوادث جهان او را نمیلرزاند چرا؟ چون قلبش به مرکز قدرت بسته است آرام است هیچ أمری باعث لرزش و اضطراب او نیست زیرا این قلب به مرکز قدرت و رحمت بسته است یک حسابی برای انسان و جهان قائل است یک حسابی برای انسان و خدا حسابی که برای انسان و جهان قائل است میفرماید انسان اگر مؤمن نبود هم در مسایل علمی گرفتار تپش اندیشه است هم در مسایل عملی گرفتار اضطراب در تصمیم اگر بخواهد بیندیشد همواره در شک و تردید است اگر بخواهد مصمم بشود همواره گرفتار نفی و اثبات است این خاصیت غیر مؤمن است غیر مؤمن یا ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ همواره در شک گرفتارند یا ﴿فهم فی ریبهم یترددون﴾ مرددند یا تعبیر دیگر به اینکه این تردید از دل اینها گرفته مینشود ﴿الا ان تقطع قلوبهم﴾ تا دلهای اینها قطعه, قطعه بشود و الا دل مادامی که هست گرفتار بین نفی و اثبات است چون یک مکتب حقّی قلب اینها را تغذیه نکرد در مسایل علمی در مسایل تصمیم گیری هم که هر روز گرفتار یک خیانت و مانند آنند زیرا تکیه گاهی ندارند ﴿لن تجد من دونه ملتحدا﴾ ﴿ملتحد﴾ یعنی سنگر لحد آن گوشهٴ آرام را میگویند التحد یعنی یک سنگر خوبی گرفت و پناهگاه خوبی گرفت غیر از خدا ملتحدی نیست ﴿و لن تجد من دونه ملتحدا﴾ اگر انسان به یک گوشهٴ امنی به یک سنگری میآرمد این کارش را میگویند التحاد و پناهگاهش را میگویند ملتحد اگر انسان پناهگاهی جزءِ خدا ندارد اگر از خدا برید و صرف نظر کرد همواره در اضطراب و تپش است ولی اگر به خدا مرتبط شد هیچ عاملی از عوامل جهان او را نمیلرزانند آنگاه شواهدی را قرآن بیان میکند این مقام اول بحث است که انسان را وقتی خدا با جهان میسنجد میگوید اگر مؤمن نباشد که همواره در تپش و اضطراب است اگر مؤمن باشد همواره در أمن است جریانهایی که قرآن کریم در این مقام اول بحث ذکر میکند فراوان است میفرماید اصحاب کهف در برابر آن خطر قیام کردند و اگر چنانچه خدا دل اینها را نمیبست و به خود مرتبط نمیکرد اینها گرفتار تپش و اضطراب بودند اما چرا در برابر آن طاغی قیام کردند؟ برای اینکه قلبشان به قدرت حق مربوط بود در سورهٴ کهف آیهٴ 12 به بعد این است میفرماید ﴿نحن نقص علیک نباهم بالحق جریان﴾ اصحاب کهف را ﴿انهم فتیة آمنوا بربهم﴾ اینها به هدایت ابتدایی ترتیب اثر دادند و ایمان آوردند ﴿و زدناهم هدیً﴾ ما هم اینها را هدایت پاداشی دادیم آنگاه ﴿و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السمٰوات و الارض﴾ آن وقتی که قیام کردند در برابر آن طاغوت و به توحید مردم را دعوت کردند یا توحید خودشان را اعلام کردند ما قلبشان را بستیم، بستیم که تکان نخورد این دل دیگر تکان نمیخورد هر چه بر اینها بگذرد و بر اینها تحمیل بشود نمیتپند ﴿و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السمٰوات و الارض لن ندعوا من دونه إلٰهاً لقد قلنا اذاً شططا﴾ آن وقتی که قیام کردند و گفتند توحید ما دلشان را محکم گرفتیم چون دلشان را محکم گرفتیم اینها قیام کردند آنگاه هیچ عاملی اینها را نهراساند از یک شهری به یک غاری پناه بردن بدون بسته شدن به محل أمن میسور نیست این جریان اصحاب کهف تا همه مشکلاتی که بعد پیش آمد در سورهٴ قصص آیهٴ 9 به بعد اینچنین آمده فرمود ما وقتی خواستیم موسی(سلام الله علیه) را بپرورانیم به مادرش دستور دادیم این بچه را به دریا بده و مادر طبق وحی الهی امتثال کرد اما ﴿و اصبح فؤاد ام موسی فارغا ان کادت لتبدی به لولا ان ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین﴾ ما که فرمان دادیم گفتیم بچه را به دریا بسپار این ممکن بود از این راز پرده بردارد و قلبش تهی بشود اگر ما قلبش را نگرفته بودیم اگر قلبش را به خود و به یاد خود مرتبط نمیکردیم وقتی قلب را به یاد خود مرتبط کردیم این در کمال أمن بچه را دریا سپرد و به طور عادی مسئله را تحمل کرد گویا بچهای را به یک دایه سپرد اگر ما قلبش را نمیبستیم میتپید اما چون محکم گرفتیم نتپید ﴿و اوحینا الی ام موسی﴾ که ﴿ان ارضعیه فاذا خفت﴾ که اوایل همین سورهٴ قصص است آیهٴ 7 به بعد ﴿ان ارضعیه﴾ شیر بده هر وقت احساس خطر کردی بینداز در دریا ﴿فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم﴾ حالا در بعضی از کریمه سخن از جعبه و امثال جعبه نیست که در جعبه بگذارد حالا آن مسائل تفسیری و تاریخی علی حده است فرمود هر وقت احساس خطر کردی بینداز در دریا مادری که با آن خطر باردار شود و با تحمل همهٴ آن خطرات بارش را به زمین بنهد و با تحمل همهٴ خطرات پنهانی این کودک را شیر بدهد همین که احساس خطر کرد بیندازد در دریا و هیچ قلبش هم نتپد سر اینکه قلبش آرمید فرمود ما قلبش را به خودمان مرتبط کردیم ﴿و ربطنا﴾ اگر ما قلبش را نمیبستیم میتپید ﴿و اصبح فؤاد ام موسی فارغا﴾ قالب داشت تهی میکرد ﴿ان کادت﴾ نزدیک بود ﴿لتبدی﴾ أبدا کند افشاء کند این جریان را ﴿لولا ان ربطنا علی قلبها﴾ شد اگر دلش را نگرفته بودیم مرتبط نکرده بودیم به خودمان.
سؤال ...
جواب: ذیلش دارد که ﴿لتکون من المؤمنین﴾ معلوم میشود جریان عام است دیگر هر کسی که خدای سبحان قلبش را به خود مرتبط کرد و قلب به یاد الله مرتبط شد ﴿لتکون من المؤمنین﴾ میشود اگر کسی به یاد الله آرمید جهان در برابر او کاری انجام نمیدهد همان خدا به دریا دستور میدهد به کودک هم دستور میدهد به دشمن هم دستور میدهد که دوست باش و مانند آن از این طرف به مادر میگوید بچه را بینداز به دریا از طرفی به دریا هم دستور میدهد که بچه را در یک جای أمن ببر از یک طرف به دشمن هم دستو میدهد که بگیر و پرستاری کن همهٴ دستورها را میداد از یک طرفی هم به بچه هم میگوید تو هیچ شیری را قبول نکن برای اینکه ما وعده دادیم تو را به مادر برگردانیم همهٴ این کار ها را میکند اینطور نیست که به بچه اجازه بدهد که شیری را بمکد که فرمود ﴿و حرمنا علیه المواضع من قبل﴾ این تحریم تحریم تکوینی است نه تشریعی فرمود ما نگذاشتیم این هیچ پستانی را قبول کند.
سؤال ...
جواب: بله جریان خاص که تلاوتش برای ما نمانده هم خود جریان دلیل بر اطلاق کلی است و هم اصل قرآن سراسر برای احیاء آمده و الا روایاتی که در طی بحثهای پارسال داشتیم دلالت میکرد تلاوتش برای ما نمانده که اگر فرمود: ﴿تبت ید ابی لهب﴾ این الان هست یا فقط تلاوتش برای ما مانده روایات زیادی است که قرآن «یجری یا الشمس و القمر» قرآن «إن القرآن حی لایموت» و مانند آن که از جمع روایات استفاده میشود قرآن هر روز تازه است اینطور نیست که جریان امم گذشته را به عنوان تاریخ برای ما نقل کرده باشد و الان تلاوتش برای ما مانده باشد یا یک کتاب تاریخی باشد آنطوری که یک مورخ استنتاج میکند نه هر روز فرمان میدهد فرق قرآن کریم با کتاب تاریخ این است که کتاب تاریخ را انسان میخواند تحلیل میکند خودش نتیجه میگیرد اما این دستور میدهد که اینطور باش نه اینکه یک قصهای را بخواهد نقل کند لذا جریان موسیٰ کلیم(سلام الله علیه) با اینکه در حدود 110یا 120 جا ذکر شده اما هیچ جا قصه و تاریخ موسیٰ کلیم در قرآن نیست همهاش آن نکات حسّاس و درخشان و آموزنده است قصهاش در قرآن نیست قصهاش را باید در کتاب تاریخ پیدا کرد سرگذشت و جریان و قصه و تاریخ اصلاً در قرآن نیست
سؤال ...
جواب: یعنی الان برای ما تلاوت مانده دیگر این قصهاش همان دیگر نخیر ما هیچ امری نداریم فقط که الان تلاوتش برای ما مانده باشد فقط ما از گذشته سخن بگوییم قرآن «حی لایموت ... و یجری الشمس و القمر» در روایات آمده که چرا قرآن هر روز تازه است فرمود چون برای عصر خاص نیامده همانطوری که آفتاب و ماه هم برای مردم و مخصوص و سرزمین خاص نیست هر روز این آفتاب دارد نور میدهد و هر شب ماه دارد میتابد «یجری الشمس و القمر» در همین ذیل هم فرمود ﴿لتکون من المؤمنین﴾
که در هر امر خود آن امر را قرآن به عنوان یک دستور جامع مطرح میکند گذشته از اینکه سیر قرآنی سیر ﴿یجری الشمس و القمر﴾ است اینها در برابر خطر و غصب و مانند آن که دل مربوط به الله دل مطمئن و آرامی است انسان در حال خطر سراسیمه است دست پاچه است که چه کند ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ این در حال خطر انسان در حال شهوت سراسیمه است دست پاچه است دیوانهوار است چه کند آنجا هم میفرماید اگر یاد خدا باشد انسان میآرمد بدترین صحنهٴ شهوت را که ترسیم میکند حملهٴ آن زن است به یوسف(سلام الله علیه) او از آن طرف با اضطراب و تپش و کوشش ﴿و لقد همت به﴾ اما از این طرف ﴿و هم بها لولا ان رأی برهان ربه﴾ فرمود اگر ما دلش را نبسته بودیم این الله را نمیدید این هم دلش در شهوت میتپید اما چون برهان رب را دید کاملاً آرام بود گفت «معاذ الله» آنجا در حال خطر قلب یک مادر را میگیرد که در برابر خطر نتپد فرمود ﴿لولا ان ربطنا علی قلبها﴾ قلبش میتپید ﴿و اصبح فؤاد ام موسی فارغا﴾ نزدیک بود دلش خالی بشود اگر دلش را نگرفته بودی این در حال خطر انجا هم در جریان یوسف(سلام الله علیه) میفرماید نزدیک بود که قصد کند اگر نمیدید فعل که واقع نشد نه از این نه از او قصد از او واقع شد و از این واقع نشد عصمت یوسف صدیق(سلام الله علیه) در پرهیز از قصد گناه است او همّت کرد چون برهان رب را ندید ﴿و لقد همت به﴾ اما یوسف(سلام الله علیه) قصدگناه هم نکرد ﴿و هم بها لولا ان رأی برهان ربه﴾ چون برهان رب را دید قصد هم نکرد او از نظر قصد گناه هم معصوم بود نه تنها فعل واقع نشد خیال گناه هم نشد چرا چون ﴿رای برهان ربه﴾ انسان که نمیتواند تصمیم بگیرد در حال شهوت خودش را میفروشد یا در حال غضب خودش را میفروشد برای اینکه دل بسته نیست و در حال غضب و شهوت ﴿بذکر الله تطمئن القلوب﴾ هم خطرناکترین صحنه غضب و دفاع و خطر جریان مادر موسی و جریان اصحاب کهف است و هم سنگینترین صحنهٴ شهوت جریان یوسف(سلام الله علیه) در هر دو صحنه سخن از اطمینان به یاد حق است.
سؤال ...
جواب: بله ایشان دربارهٴ ارتباط انسان به خدا این دو مرحله را فرمودهاند وقتی انسان با خدای خود در ارتباط شد متذکّر خدا شد در اوایل امر میتپد در پایان امرمیآرمد این دو طایفه آیات را به این دو حالت حمل کردهاند و آیه سورهٴ زمر را هم شاهد جمع قرار دادهاند
سؤال ...
جواب: نه منظور این است که اما این بحث در دو مقام که جدا شد مقام اول این است که طمأنینه انسان در برابر جهان است انسان مؤمن در برابر جهان میآرمد میگوید ﴿لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا﴾ هرگز خودش را نمیبازد امیر المؤمنین(سلام الله علیه) میفرماید در جریان جنگ بدر که اولین جنگ بود مسلمین جنگی نکرده بودند و از هر نظر هم نسبت به کفار ضعیفتر بودند دیگران خوب میلرزیدند آن شب تا صبح را رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پای درخت به مناجات مشغول بود اصلاً احساس خطر نمیکرد گویا فردا ما جنگی نداریم امت جنگ نکرده امت پابرهنه امت گرسنه امت بیسلاح در برابر یک سلسله یغماگران مسلح سیر دیگران احساس لرزش میکردند فرمود اصلاً گویا فردا ما جنگی نداریم هیچ، هیچ تا صبح مشغول زمزمه و مناجات بود در کنار یک درخت میفرمود صحنهٴ بدر این میشود ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾
سؤال ...
جواب: نه دیگر انسان وقتی جهان را جنود الله دید خود را هم مانند جهان بندهٴ الله دید به الله سر میسپارد و دل میدهد اگر الله در اثر آیات آفاقی و انفسی سر سپرد و دل داد آنگاه میگویدجهان همه و همه جنود الهیاند کوچکتر از آنند که مرا از معبودم بازبدارند چکار میکنند مثلاً؟ یعنی هیچ عاملی از عوامل جهان نمیتواند او را بتکاند خلاصه بلرزاند از هیچ چیزی نمیترسد ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ در برابر جهان انسان در مقابل جهان احساس خطر نمیکند اما انسان در برابر الله چه؟ خود را در برابر خدا ببیند چه؟ وقتی خود را رودر روی جهان میبیند از هیچ چیزی نمیترسد این همان بیانی است که از امام چهام امام سجاد(سلام الله علیه) رسیده که «لو مات من بین المشرق و المغرب لما استوحشت, بعد ان یکون القرآن معی» اگر همهٴ مردم بین شرق و غرب عالم بمیرند و من تنها بمانم احساس وحشت نمیکنم در صورتی که قرآن با من باشد این بمیرم تنها مرگ ظاهری که نیست قسمت مهم همان مرگ معنوی است که کفر است فرمود اگر همهٴ مردم کافر بشوند من از هیچ کسی هراسی ندارم این طمأنینه دل در برابر جهان برای آن است که این دل به مرکز قدرت بسته است هیچ عاملی نمیتواند انسان را بلرزاند و متزلزل کند و مؤیّدش هم آیهٴ سورهٴ احزاب است که اینها از خدا میترسند و از غیر خدا اصلاً هراسی ندارند
سؤال ...
جواب: برای اینکه چون نتواند خودش را کنترل کند دیگر این خطر است دیگر.
سؤال ...
جواب: بله دیگر چون نتواند خودش را کنترل کند لذا در روایات دارد که اگر دو نفر اجنبی و اجنبیه در یکجا باشد ثالثشان شیطان است در روایات از این جهت مزمّت شده فرمود نظیر همان جریان ﴿فاوجس فی نفسه خیفةً موسی﴾ که موسی کلیم که از خودش نمیترسید همان تحلیلی که از امیر المؤمنین(علیه السلام) نقل شده وقتی ساحران آن عصاها و طنابها را در میدان مسابقه به عنوان سحر نشان دادند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ در این حال موسی کلیم ترسید ﴿فاوجس فی نفسه خیفةً موسی﴾ امیر المؤمنین(علیه السلام) آنطوری که درخطبهٴ نهج قبلاً بعرض رسید این را تحلیل میکند میفرماید ترس موسی کلیم از اژدهاو مار و امثال ذلک نبود ترسش از جهل و ضعف تشخیص مردم بود که اگر منهم این عصا را القاء کنم به صورت یک مار در بیاید آنها هم در برابر این مارها نتوانند بین معجزهٴ من با سحر ساحرین فرق بگذارند آنگاه چه کنم از ضعف مردم و جهل مردم خدای سبحان هم فرمود ما نمیگذاریم معجزه در برابر سحر سر افکنده شود ﴿و الق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا انما صنعوا کید ساحرٍ﴾ و در ذیل این جریان فرمود ﴿انک انت الاعلی﴾ تو پیروز میشوی بالأخره ما مسئله را عوام فهمش میکنیم طوری میکنیم که آنها هم بفهمند و کرد ترس از خودشان نبود در همهٴ موارد که سخن غیر خدا مطرح است اینها آرامند در سورهٴ احزاب آیهٴ 39 این است که میفرماید ﴿الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله﴾ جز از خدا از هیچ چیزی نمیترسند پس نسبت به غیر خدا قلبشان ممطمئن است هیچ چیز نمیتواند اینها را مرغوب کند ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ لذا هیچ حادثهای برای انبیاء پیش نیامد که اینها در برابر آن حادثه حریم بگیرند و اظهار ترس کنند سخن همه این است ﴿لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا﴾ وقتی هم ساحران موسی کلیم ساحرانی که به مبارزه با موسی کلیم در آمدند به حضرتش ایمان آوردند و گفتند حق با توست در برابر تهدید فرعون که گفته بود ﴿فلأقطعن ... و لاصلبنکم فی جذوع النخل﴾ دست راست و پای چپتان را قطع میکنم به دار میآویز گفتند انمتان هم همچنین میکنم در کمال شهامت ﴿فاقض ما انت قاض﴾ ﴿انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ هر چه میخواهی بکنی بکن تو قدرتت در همین چند روز است تو مادامی بر ما مسلّطی که ما زندهایم یک جسمی از ما میگیری و بس ﴿فاقض ما انت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ اگر کسی به یاد حق متذکر شد چیزی او را متزلزل نمیکند از خدا میترسند ولا غیر پس نسبت به غیر خدا در هر حادثهای خواه مسایل علمی باشد در امن خواه مسایل عملی باشد چه مربوط به غضب در امنند چه مربوط به شهوت در امنند این مقام اول بحث که ارتباط انسان با جهان را مطرح میکند اما مقام ثانی بعداً میآید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- دلیل آرامش قلب مؤمن، مرتبط شدن آن با خداست
- طمأنینه و یاد خدا
- نماز آقا امام حسن (ع)
- تسبیح و تکبیر
- تپش و اضطراب قلبی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ٭ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ٭ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَیٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾
فرمود که هدایت پاداشی یعنی ایصال به مطلوب و تهیهٴ وسایل رسیدن به مقصد مال کسانی است که به طرف خدا انابه دارند خدا کسانی که به طرف او انابه دارند هدایت میکند ﴿و یهدی الیه من اناب﴾ ﴿من اناب﴾ را تبیین میکند که کیانند ﴿من اناب﴾ عبارت از گروهیاند که مؤمن باشند و دلهای آنها به یاد خدا بیارمد آنگاه به عنوان یک اصل کلی فرمود ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ که این تعبیر مفید حصر است از اینکه فرمود ﴿الا﴾ با حرف تنبیه و جار و مجرور را هم مقدم ذکر فرمود که ﴿بذکر الله تطمئن القلوب﴾ معلوم میشود که طمأنینه دل جزء به ذکر حق میسور نیست معنای طمأنینه دل که لازمهٴ ایمان است نجات از غلط و اضطراب و پرهیز است و لغزش و امثال ذلک است آنگاه اگر یاد خدا باعث آرمیدن دل است چگونه در سورهٴ انفال سورهٴ حج سورهٴ مؤمنون که دیروز بحث شد میفرماید: مؤمنین اگر به یاد خدا متذکّر بشوند دلهای اینها میتپد در سورهٴ انفال آمده که ﴿انما المومنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم﴾ وقتی خدا به یاد اینها بیاید دلهای اینها میتپد یا در سورهٴ مؤمنون آنطور تعبیر فرمود ﴿و الذین یوتون ما آتوا و قلوبهم و جلة انهم الی ربهم راجعون﴾ دلهای اینها در حالی که مؤفّق به امتثال احکام الهیاند میتپد به این فکر که به یاد قیامت میافتند دلهای اینها میلرزد اگر ﴿ذکر الله﴾ باعث طمأنینه دل است و این کمال است چگونه در سورهٴ مؤمنون در سورهٴ حج در سورهٴ انفال میفرماید: مؤمنین کسانیاند که وقتی به یاد حق متذکر میشوند دلهای اینها میتپد آیا جمع بین این دو طایفه از آیات به این است که آن طایفهای که میگوید مؤمن اگر به یاد خدا متذکّر بشود دل او میتپد منظور ذکر جهنم و یاد عذاب خداست؟ و مراد از این طایفه از آیات که میگویند. مومنین به یاد حق میآرمند یعنی وقتی نعمت و بهشت را متذکر شدند میآرمند که خشیّت و اضطراب در اثر تذکر جهنم و عقاب است و طمأنینه و آرامش در اثر تذکر بهشت و ثواب یا نه این مطلب گرچه حق است و اما این آیه ناظر به آن نیست آن روایات تأیید میکنند آیات هم تأیید میکند که یاد جهنم اثرش آن و یاد بهشت اثرش این اما سخن از بهشت و جهنم نیست سخن از ﴿ذکر الله﴾ است اگر منظور این ﴿ذکر الله﴾ قرآن باشد آن آیاتی که ناظر به عذاب است اگر مطرح شد انسان را مضطرب میکند و آن آیاتی که دال بر رحمت است وقتی مطرح شد انسان را مطمئن میسازد اما این به عنوان یک اصل کلی بیان میکند میفرماید ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ ﴿ذکر الله﴾ عامل طمأنینه است و لا غیر یعنی چیزی دل را آرام نمیکند مگر یاد حق مگر انسان به یاد جهنم میافتد به یاد حق نیست مگر به یاد غذاب خدا نیست اگر ما این ﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم﴾ را به ﴿ذکر الله﴾ به همین ظاهرش حفظ بکنیم و این اصل کلی را که میفرمود ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ محفوظ بداریم شاید آن آیاتی که میفرماید اینها وقتی به یاد خدا افتادند قلبشان میتپد با این آیهای که میفرماید اگر به یاد خدا متذکر شدند دل اینها میآرمد جمع دیگری داشته باشد یک جمعی را سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند که لابد ملاحظه فرمودید: میفرمایند مؤمن در طلیعهٴ امر قلبش میتپد در پایان امر قلبش میآرمد اول وقتی به یاد حق شد انس کاملی پیدا نکرد در اوایل راه است قلبش میتپد وقتی کاملاً مأنوس شد و ایمان او دیگر «خوفا من النار» نشد دیگر برای عذاب و پرهیز از عذاب نشد بلکه انساً و «حباً لله» شد آنگاه قلبش میآرمد طمأنینه دارد و آن آیاتی که میفرماید یاد حق قلب را متزلزل میکند مال اوایل امر است این آیه که میفرماید یاد حق قلب را میآرمد و مطمئن میکند مال اواخر امر است شاهد این جمع را هم آیهٴ سورهٴ زمر قرار دادند که دیروز مقداری بحث شد در سورهٴ زمر آیهٴ 23 اینچنین آمده ﴿الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی﴾ که این فرازها از بحث ما خارج است امّا یک توضیح کوتاهی دیروز مطرح شد آنگاه فرمود ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم﴾ آنها که از خدا میترسند پوست بدن اینها به قشعریره قشعریره در برابر طمأنینه است لفظش و وزنش وزن طمأنینه است معنایش مقابل طمأنینه است اقشعر در برابر اطمئن است انسان مطمئن میآرمد انسانی که گرفتار قشعریره است میتپد فرمود ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم﴾ آنها که از خدای سبحان میهراسند بدن اینها میتپد و میلرزد مشابهش را در حالات اولیاء(علیهم السلام) در هنگام عبادت ملاحظه فرمودید که هنگام وضو گرفتن چه حالی به اینها دست میداد هنگام تکبیره الاحرام چگونه صورت اینها زرد میشد در حال نماز خواندن چگونه دو پهلوی اینها میتپید یک انسان وحشت زده که هیچ آرامشی ندارد دل او میتپد به حرکت درمیآید دربارهٴ امام مجتبی(سلام الله علیه) رسیده است که هنگام نماز «ترتعد فرائصه» فریصه این پهلو ها را میگویند پهلوهای حضرت میتپید و چهره زرد میشد و عرض میکردند چرا این حال به شما دست داد؟ فرمود میخواهم امانت را ادا کنم نمیدانم آیا درست دارم ادا میکنم یا نه این حال قشعریره است در برابر آن طمأنینه که ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم﴾ اما کم کم این قشعریره این لرزش و تپش به آرامش تبدیل میشود ﴿ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله﴾ کم کم این لرزش برطرف میشود کم کم اگر اشک میریزند اشک شوق میریزند نه اشک خوف کم کم در سجده آنقدر طولانی سر از خاک برنمیدارند که میگویند ما از این ذکر لذت میبریم سخن از لذت است و طمأنینه نه سخن از ترس و قشعریره
سؤال ...
جواب: اینها در اول ادای تکلیف اینطور است در هر نمازی در پایان أمرند اما حالاتشان یکنواخت نیست در حالی که مشغول غذا خوردند یا خوابیدنند با حالتی که دارند نماز میخوانند یکسان نیست در حالی که دارند نماز میخوانند دارند مناجات میکند «المصلی یناجی ربه» که مرحوم صدوق در من لایحضرش نقل کرده انسان وقتی میخواهد با خدایش مناجات کند و خود را دهن را شست که با دهن شسته نام خدا را ببرد دست و پا را شست و مسح کشید که با اعضاء پاک به سوی خدا بایستد در این حال دارد امانت الهی را تأدیه میکند در این حال اوّلین برخورد است لذا قلب میتپد و گرفتار قشعریره میشود بعد وقتی چند جمله چند تسبیح چند تکبیر و تحمید گذشت کم کم آرام میشود میآرمد این حال است وقتی مومنین را در این آیه 23 زمر میستاید میفرماید ﴿تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم﴾ این در طلیعهٴ امر ﴿ثم﴾ بعد از این ﴿تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله﴾ لین و نرم میشود و میآرمد ﴿الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء من یضلل الله فما له من هاد﴾ این معنا را ایشان شاهد جمع قرار میدهند که آن طایفه از آیاتی که در سورهٴ انفال و مانند آن آمده مال اوایل امر است و این آیهٴ سورهٴ رعد مال اواخر امر یعنی بنده وقتی به ساحت مولی میرسد اول میتپد بعد وقتی مأنوس شد میآرمد و این آیهٴ سورهٴ زمر را هم شاهد جمع قرار دادند
سؤال.
جواب: یعنی در دنیا آرام نیست
سؤال ...
جواب: اینکه فرمود تطمئن
سؤال ...
جواب: یعنی الان که در دنیا هست هرگز طمأنینه ندارد این یک قدری خلاف ظاهر است آن وقت ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ یعنی ﴿تطمئن القلوب﴾ بعد الموت این هم یک قدری مشکل است آن وقت اصل کلی را به این لسان بیان بفرماید یک قدری مشکل است و این آیهٴ سورهٴ زمر شاهد خوبی است و فینفسه میتواند این بحث تفسیری را تأمین کند اما راه را منحصر نمیکند که جمع بین این دو طایفه از آیات تنها راه این باشد این یک راه خوبی است البته
سؤال ...
جواب: البته آن عالم که راحتند ولی میفرماید ﴿ثم تلین جلودهم﴾ از آن قشعریره میایستد ﴿تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء﴾ معلوم میشود دربارهٴ دنیاست که در دنیا اینها که اهل خشیتند اوایل گرفتار قشعریره اند بعداً از لین بودن و مطمئن بودن بهره میبرند این جمع از نظر تفسیری جمع خوبی است راه بازتری است نسبت به آنچه که در تبیان و مجمع و امثال ذلک آمده.
سؤال ...
جواب: سیّدنا الاستاد مرحوم علاّمه در المیزان دارد و اما شاید راه دیگری باشد و آن این است که قرآن کریم انسان را در برابر جهان یک طرز میبیند در برابر الله طرز دیگر میبیند در برابر جهان میگوید مؤمن قلبش به یاد حق در برابر جهان آرام است هیچ حادثهای از حوادث جهان او را نمیلرزاند چرا؟ چون قلبش به مرکز قدرت بسته است آرام است هیچ أمری باعث لرزش و اضطراب او نیست زیرا این قلب به مرکز قدرت و رحمت بسته است یک حسابی برای انسان و جهان قائل است یک حسابی برای انسان و خدا حسابی که برای انسان و جهان قائل است میفرماید انسان اگر مؤمن نبود هم در مسایل علمی گرفتار تپش اندیشه است هم در مسایل عملی گرفتار اضطراب در تصمیم اگر بخواهد بیندیشد همواره در شک و تردید است اگر بخواهد مصمم بشود همواره گرفتار نفی و اثبات است این خاصیت غیر مؤمن است غیر مؤمن یا ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ همواره در شک گرفتارند یا ﴿فهم فی ریبهم یترددون﴾ مرددند یا تعبیر دیگر به اینکه این تردید از دل اینها گرفته مینشود ﴿الا ان تقطع قلوبهم﴾ تا دلهای اینها قطعه, قطعه بشود و الا دل مادامی که هست گرفتار بین نفی و اثبات است چون یک مکتب حقّی قلب اینها را تغذیه نکرد در مسایل علمی در مسایل تصمیم گیری هم که هر روز گرفتار یک خیانت و مانند آنند زیرا تکیه گاهی ندارند ﴿لن تجد من دونه ملتحدا﴾ ﴿ملتحد﴾ یعنی سنگر لحد آن گوشهٴ آرام را میگویند التحد یعنی یک سنگر خوبی گرفت و پناهگاه خوبی گرفت غیر از خدا ملتحدی نیست ﴿و لن تجد من دونه ملتحدا﴾ اگر انسان به یک گوشهٴ امنی به یک سنگری میآرمد این کارش را میگویند التحاد و پناهگاهش را میگویند ملتحد اگر انسان پناهگاهی جزءِ خدا ندارد اگر از خدا برید و صرف نظر کرد همواره در اضطراب و تپش است ولی اگر به خدا مرتبط شد هیچ عاملی از عوامل جهان او را نمیلرزانند آنگاه شواهدی را قرآن بیان میکند این مقام اول بحث است که انسان را وقتی خدا با جهان میسنجد میگوید اگر مؤمن نباشد که همواره در تپش و اضطراب است اگر مؤمن باشد همواره در أمن است جریانهایی که قرآن کریم در این مقام اول بحث ذکر میکند فراوان است میفرماید اصحاب کهف در برابر آن خطر قیام کردند و اگر چنانچه خدا دل اینها را نمیبست و به خود مرتبط نمیکرد اینها گرفتار تپش و اضطراب بودند اما چرا در برابر آن طاغی قیام کردند؟ برای اینکه قلبشان به قدرت حق مربوط بود در سورهٴ کهف آیهٴ 12 به بعد این است میفرماید ﴿نحن نقص علیک نباهم بالحق جریان﴾ اصحاب کهف را ﴿انهم فتیة آمنوا بربهم﴾ اینها به هدایت ابتدایی ترتیب اثر دادند و ایمان آوردند ﴿و زدناهم هدیً﴾ ما هم اینها را هدایت پاداشی دادیم آنگاه ﴿و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السمٰوات و الارض﴾ آن وقتی که قیام کردند در برابر آن طاغوت و به توحید مردم را دعوت کردند یا توحید خودشان را اعلام کردند ما قلبشان را بستیم، بستیم که تکان نخورد این دل دیگر تکان نمیخورد هر چه بر اینها بگذرد و بر اینها تحمیل بشود نمیتپند ﴿و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السمٰوات و الارض لن ندعوا من دونه إلٰهاً لقد قلنا اذاً شططا﴾ آن وقتی که قیام کردند و گفتند توحید ما دلشان را محکم گرفتیم چون دلشان را محکم گرفتیم اینها قیام کردند آنگاه هیچ عاملی اینها را نهراساند از یک شهری به یک غاری پناه بردن بدون بسته شدن به محل أمن میسور نیست این جریان اصحاب کهف تا همه مشکلاتی که بعد پیش آمد در سورهٴ قصص آیهٴ 9 به بعد اینچنین آمده فرمود ما وقتی خواستیم موسی(سلام الله علیه) را بپرورانیم به مادرش دستور دادیم این بچه را به دریا بده و مادر طبق وحی الهی امتثال کرد اما ﴿و اصبح فؤاد ام موسی فارغا ان کادت لتبدی به لولا ان ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین﴾ ما که فرمان دادیم گفتیم بچه را به دریا بسپار این ممکن بود از این راز پرده بردارد و قلبش تهی بشود اگر ما قلبش را نگرفته بودیم اگر قلبش را به خود و به یاد خود مرتبط نمیکردیم وقتی قلب را به یاد خود مرتبط کردیم این در کمال أمن بچه را دریا سپرد و به طور عادی مسئله را تحمل کرد گویا بچهای را به یک دایه سپرد اگر ما قلبش را نمیبستیم میتپید اما چون محکم گرفتیم نتپید ﴿و اوحینا الی ام موسی﴾ که ﴿ان ارضعیه فاذا خفت﴾ که اوایل همین سورهٴ قصص است آیهٴ 7 به بعد ﴿ان ارضعیه﴾ شیر بده هر وقت احساس خطر کردی بینداز در دریا ﴿فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم﴾ حالا در بعضی از کریمه سخن از جعبه و امثال جعبه نیست که در جعبه بگذارد حالا آن مسائل تفسیری و تاریخی علی حده است فرمود هر وقت احساس خطر کردی بینداز در دریا مادری که با آن خطر باردار شود و با تحمل همهٴ آن خطرات بارش را به زمین بنهد و با تحمل همهٴ خطرات پنهانی این کودک را شیر بدهد همین که احساس خطر کرد بیندازد در دریا و هیچ قلبش هم نتپد سر اینکه قلبش آرمید فرمود ما قلبش را به خودمان مرتبط کردیم ﴿و ربطنا﴾ اگر ما قلبش را نمیبستیم میتپید ﴿و اصبح فؤاد ام موسی فارغا﴾ قالب داشت تهی میکرد ﴿ان کادت﴾ نزدیک بود ﴿لتبدی﴾ أبدا کند افشاء کند این جریان را ﴿لولا ان ربطنا علی قلبها﴾ شد اگر دلش را نگرفته بودیم مرتبط نکرده بودیم به خودمان.
سؤال ...
جواب: ذیلش دارد که ﴿لتکون من المؤمنین﴾ معلوم میشود جریان عام است دیگر هر کسی که خدای سبحان قلبش را به خود مرتبط کرد و قلب به یاد الله مرتبط شد ﴿لتکون من المؤمنین﴾ میشود اگر کسی به یاد الله آرمید جهان در برابر او کاری انجام نمیدهد همان خدا به دریا دستور میدهد به کودک هم دستور میدهد به دشمن هم دستور میدهد که دوست باش و مانند آن از این طرف به مادر میگوید بچه را بینداز به دریا از طرفی به دریا هم دستور میدهد که بچه را در یک جای أمن ببر از یک طرف به دشمن هم دستو میدهد که بگیر و پرستاری کن همهٴ دستورها را میداد از یک طرفی هم به بچه هم میگوید تو هیچ شیری را قبول نکن برای اینکه ما وعده دادیم تو را به مادر برگردانیم همهٴ این کار ها را میکند اینطور نیست که به بچه اجازه بدهد که شیری را بمکد که فرمود ﴿و حرمنا علیه المواضع من قبل﴾ این تحریم تحریم تکوینی است نه تشریعی فرمود ما نگذاشتیم این هیچ پستانی را قبول کند.
سؤال ...
جواب: بله جریان خاص که تلاوتش برای ما نمانده هم خود جریان دلیل بر اطلاق کلی است و هم اصل قرآن سراسر برای احیاء آمده و الا روایاتی که در طی بحثهای پارسال داشتیم دلالت میکرد تلاوتش برای ما نمانده که اگر فرمود: ﴿تبت ید ابی لهب﴾ این الان هست یا فقط تلاوتش برای ما مانده روایات زیادی است که قرآن «یجری یا الشمس و القمر» قرآن «إن القرآن حی لایموت» و مانند آن که از جمع روایات استفاده میشود قرآن هر روز تازه است اینطور نیست که جریان امم گذشته را به عنوان تاریخ برای ما نقل کرده باشد و الان تلاوتش برای ما مانده باشد یا یک کتاب تاریخی باشد آنطوری که یک مورخ استنتاج میکند نه هر روز فرمان میدهد فرق قرآن کریم با کتاب تاریخ این است که کتاب تاریخ را انسان میخواند تحلیل میکند خودش نتیجه میگیرد اما این دستور میدهد که اینطور باش نه اینکه یک قصهای را بخواهد نقل کند لذا جریان موسیٰ کلیم(سلام الله علیه) با اینکه در حدود 110یا 120 جا ذکر شده اما هیچ جا قصه و تاریخ موسیٰ کلیم در قرآن نیست همهاش آن نکات حسّاس و درخشان و آموزنده است قصهاش در قرآن نیست قصهاش را باید در کتاب تاریخ پیدا کرد سرگذشت و جریان و قصه و تاریخ اصلاً در قرآن نیست
سؤال ...
جواب: یعنی الان برای ما تلاوت مانده دیگر این قصهاش همان دیگر نخیر ما هیچ امری نداریم فقط که الان تلاوتش برای ما مانده باشد فقط ما از گذشته سخن بگوییم قرآن «حی لایموت ... و یجری الشمس و القمر» در روایات آمده که چرا قرآن هر روز تازه است فرمود چون برای عصر خاص نیامده همانطوری که آفتاب و ماه هم برای مردم و مخصوص و سرزمین خاص نیست هر روز این آفتاب دارد نور میدهد و هر شب ماه دارد میتابد «یجری الشمس و القمر» در همین ذیل هم فرمود ﴿لتکون من المؤمنین﴾
که در هر امر خود آن امر را قرآن به عنوان یک دستور جامع مطرح میکند گذشته از اینکه سیر قرآنی سیر ﴿یجری الشمس و القمر﴾ است اینها در برابر خطر و غصب و مانند آن که دل مربوط به الله دل مطمئن و آرامی است انسان در حال خطر سراسیمه است دست پاچه است که چه کند ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ این در حال خطر انسان در حال شهوت سراسیمه است دست پاچه است دیوانهوار است چه کند آنجا هم میفرماید اگر یاد خدا باشد انسان میآرمد بدترین صحنهٴ شهوت را که ترسیم میکند حملهٴ آن زن است به یوسف(سلام الله علیه) او از آن طرف با اضطراب و تپش و کوشش ﴿و لقد همت به﴾ اما از این طرف ﴿و هم بها لولا ان رأی برهان ربه﴾ فرمود اگر ما دلش را نبسته بودیم این الله را نمیدید این هم دلش در شهوت میتپید اما چون برهان رب را دید کاملاً آرام بود گفت «معاذ الله» آنجا در حال خطر قلب یک مادر را میگیرد که در برابر خطر نتپد فرمود ﴿لولا ان ربطنا علی قلبها﴾ قلبش میتپید ﴿و اصبح فؤاد ام موسی فارغا﴾ نزدیک بود دلش خالی بشود اگر دلش را نگرفته بودی این در حال خطر انجا هم در جریان یوسف(سلام الله علیه) میفرماید نزدیک بود که قصد کند اگر نمیدید فعل که واقع نشد نه از این نه از او قصد از او واقع شد و از این واقع نشد عصمت یوسف صدیق(سلام الله علیه) در پرهیز از قصد گناه است او همّت کرد چون برهان رب را ندید ﴿و لقد همت به﴾ اما یوسف(سلام الله علیه) قصدگناه هم نکرد ﴿و هم بها لولا ان رأی برهان ربه﴾ چون برهان رب را دید قصد هم نکرد او از نظر قصد گناه هم معصوم بود نه تنها فعل واقع نشد خیال گناه هم نشد چرا چون ﴿رای برهان ربه﴾ انسان که نمیتواند تصمیم بگیرد در حال شهوت خودش را میفروشد یا در حال غضب خودش را میفروشد برای اینکه دل بسته نیست و در حال غضب و شهوت ﴿بذکر الله تطمئن القلوب﴾ هم خطرناکترین صحنه غضب و دفاع و خطر جریان مادر موسی و جریان اصحاب کهف است و هم سنگینترین صحنهٴ شهوت جریان یوسف(سلام الله علیه) در هر دو صحنه سخن از اطمینان به یاد حق است.
سؤال ...
جواب: بله ایشان دربارهٴ ارتباط انسان به خدا این دو مرحله را فرمودهاند وقتی انسان با خدای خود در ارتباط شد متذکّر خدا شد در اوایل امر میتپد در پایان امرمیآرمد این دو طایفه آیات را به این دو حالت حمل کردهاند و آیه سورهٴ زمر را هم شاهد جمع قرار دادهاند
سؤال ...
جواب: نه منظور این است که اما این بحث در دو مقام که جدا شد مقام اول این است که طمأنینه انسان در برابر جهان است انسان مؤمن در برابر جهان میآرمد میگوید ﴿لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا﴾ هرگز خودش را نمیبازد امیر المؤمنین(سلام الله علیه) میفرماید در جریان جنگ بدر که اولین جنگ بود مسلمین جنگی نکرده بودند و از هر نظر هم نسبت به کفار ضعیفتر بودند دیگران خوب میلرزیدند آن شب تا صبح را رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پای درخت به مناجات مشغول بود اصلاً احساس خطر نمیکرد گویا فردا ما جنگی نداریم امت جنگ نکرده امت پابرهنه امت گرسنه امت بیسلاح در برابر یک سلسله یغماگران مسلح سیر دیگران احساس لرزش میکردند فرمود اصلاً گویا فردا ما جنگی نداریم هیچ، هیچ تا صبح مشغول زمزمه و مناجات بود در کنار یک درخت میفرمود صحنهٴ بدر این میشود ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾
سؤال ...
جواب: نه دیگر انسان وقتی جهان را جنود الله دید خود را هم مانند جهان بندهٴ الله دید به الله سر میسپارد و دل میدهد اگر الله در اثر آیات آفاقی و انفسی سر سپرد و دل داد آنگاه میگویدجهان همه و همه جنود الهیاند کوچکتر از آنند که مرا از معبودم بازبدارند چکار میکنند مثلاً؟ یعنی هیچ عاملی از عوامل جهان نمیتواند او را بتکاند خلاصه بلرزاند از هیچ چیزی نمیترسد ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ در برابر جهان انسان در مقابل جهان احساس خطر نمیکند اما انسان در برابر الله چه؟ خود را در برابر خدا ببیند چه؟ وقتی خود را رودر روی جهان میبیند از هیچ چیزی نمیترسد این همان بیانی است که از امام چهام امام سجاد(سلام الله علیه) رسیده که «لو مات من بین المشرق و المغرب لما استوحشت, بعد ان یکون القرآن معی» اگر همهٴ مردم بین شرق و غرب عالم بمیرند و من تنها بمانم احساس وحشت نمیکنم در صورتی که قرآن با من باشد این بمیرم تنها مرگ ظاهری که نیست قسمت مهم همان مرگ معنوی است که کفر است فرمود اگر همهٴ مردم کافر بشوند من از هیچ کسی هراسی ندارم این طمأنینه دل در برابر جهان برای آن است که این دل به مرکز قدرت بسته است هیچ عاملی نمیتواند انسان را بلرزاند و متزلزل کند و مؤیّدش هم آیهٴ سورهٴ احزاب است که اینها از خدا میترسند و از غیر خدا اصلاً هراسی ندارند
سؤال ...
جواب: برای اینکه چون نتواند خودش را کنترل کند دیگر این خطر است دیگر.
سؤال ...
جواب: بله دیگر چون نتواند خودش را کنترل کند لذا در روایات دارد که اگر دو نفر اجنبی و اجنبیه در یکجا باشد ثالثشان شیطان است در روایات از این جهت مزمّت شده فرمود نظیر همان جریان ﴿فاوجس فی نفسه خیفةً موسی﴾ که موسی کلیم که از خودش نمیترسید همان تحلیلی که از امیر المؤمنین(علیه السلام) نقل شده وقتی ساحران آن عصاها و طنابها را در میدان مسابقه به عنوان سحر نشان دادند ﴿سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ﴾ در این حال موسی کلیم ترسید ﴿فاوجس فی نفسه خیفةً موسی﴾ امیر المؤمنین(علیه السلام) آنطوری که درخطبهٴ نهج قبلاً بعرض رسید این را تحلیل میکند میفرماید ترس موسی کلیم از اژدهاو مار و امثال ذلک نبود ترسش از جهل و ضعف تشخیص مردم بود که اگر منهم این عصا را القاء کنم به صورت یک مار در بیاید آنها هم در برابر این مارها نتوانند بین معجزهٴ من با سحر ساحرین فرق بگذارند آنگاه چه کنم از ضعف مردم و جهل مردم خدای سبحان هم فرمود ما نمیگذاریم معجزه در برابر سحر سر افکنده شود ﴿و الق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا انما صنعوا کید ساحرٍ﴾ و در ذیل این جریان فرمود ﴿انک انت الاعلی﴾ تو پیروز میشوی بالأخره ما مسئله را عوام فهمش میکنیم طوری میکنیم که آنها هم بفهمند و کرد ترس از خودشان نبود در همهٴ موارد که سخن غیر خدا مطرح است اینها آرامند در سورهٴ احزاب آیهٴ 39 این است که میفرماید ﴿الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله﴾ جز از خدا از هیچ چیزی نمیترسند پس نسبت به غیر خدا قلبشان ممطمئن است هیچ چیز نمیتواند اینها را مرغوب کند ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ لذا هیچ حادثهای برای انبیاء پیش نیامد که اینها در برابر آن حادثه حریم بگیرند و اظهار ترس کنند سخن همه این است ﴿لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا﴾ وقتی هم ساحران موسی کلیم ساحرانی که به مبارزه با موسی کلیم در آمدند به حضرتش ایمان آوردند و گفتند حق با توست در برابر تهدید فرعون که گفته بود ﴿فلأقطعن ... و لاصلبنکم فی جذوع النخل﴾ دست راست و پای چپتان را قطع میکنم به دار میآویز گفتند انمتان هم همچنین میکنم در کمال شهامت ﴿فاقض ما انت قاض﴾ ﴿انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ هر چه میخواهی بکنی بکن تو قدرتت در همین چند روز است تو مادامی بر ما مسلّطی که ما زندهایم یک جسمی از ما میگیری و بس ﴿فاقض ما انت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ اگر کسی به یاد حق متذکر شد چیزی او را متزلزل نمیکند از خدا میترسند ولا غیر پس نسبت به غیر خدا در هر حادثهای خواه مسایل علمی باشد در امن خواه مسایل عملی باشد چه مربوط به غضب در امنند چه مربوط به شهوت در امنند این مقام اول بحث که ارتباط انسان با جهان را مطرح میکند اما مقام ثانی بعداً میآید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است