- 1528
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 94 تا 96 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 94 تا 96 سوره بقره
- ابطال دعاوی بنیاسرائیل: ادعای ولایت و بنوت و محبت
- بنیاسرائیل گناهکار از مرگ میترسند به خاطر اعمال بدشان
- از یهود و بنیاسرائیل حریصتر به دنیا نیست حتی از مشرکان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ ا لْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ٭ وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَٰوةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾
بنیاسرائیل در برابر این انکار و استکباری که نشان دادند، به یک سلسله دعاوی خشک اکتفا کردند. سرّ اینکه به قرآن ایمان نیاوردند آن است که دین خود را بر حق میدانستند و منکر نسخ بودند و میگفتند: دین حق همان دین یهودیّت است و چون نسخ باطل است؛ پس دینی که غیر دین یهودیت باشد باطل است و هر که غیر یهودی بود یقیناً به بهشت نخواهد رفت و هر که یهودی بود و به تورات مؤمن بود جزء اولیای الهی خواهد بود و چون بسیاری از أنبیا از این نژاد مبعوث شدند اگر کسی به آئین و سنّت این نژاد معتقد باشد جزء اَبناء الله و اَحِباء الله هم خواهد بود. یک دعاوی داشتند و یک سلسله امور را هم به عنوان لازمهٴ این دعاوی بَر آن بار میکردند. و قرآن کریم هم در هر دو بخش با آنها به محاجّه پرداخت؛ هم درباره آن دعاوی هم دربارهٴ لازمهٴ آن دعاوی، امّا دعاوی آنها گاهی میگفتند: ما اولیای الهیایم، گاهی میگفتند: اَحِباءِ الهیایم، گاهی میگفتند: اَبناءِ الهیایم، بنوّت تشریفی. اینها دعاویی بود که این اوصاف را به خود نسبت میدادند. داعیهٴ ولایت داشتند، سورهٴ مبارکهٴ جمعه دربارهٴ داعیه ولایت اینها بحث میکند که ﴿قل یا أیها الذین هادوا إن زعمتم أنکم اولیاء لله من دون الناس فتمنّوا الموت﴾ هم داعیهٴ بنوّت داشتند، بنوّت تشریفی که میگفتند: ﴿نحن أبناء الله﴾ . هم داعیهٴ محبّت داشتند که ما محبوبان الهیایم و خدا محبّ ماست که میگفتند: ﴿نحن أبناء الله وأحباؤه﴾ ؛ اینها دعاوی اهل کتاب بود، یهود و بنیاسرائیل. روی این دعاوی آثاری را هم بار میکردند، میگفتند: ﴿لن تمسَّنا النّار إلاّ أیاماً معدودة﴾ و میگفتند: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً او نصاریٰ﴾ و میگفتند: آخرت فقط از آنِ ماست. روی آن دعاوی این آثار را هم بار میکردند.
قرآن کریم هم دعاوی اینها را نقل میکند و میفرماید: این دعاوی به برهان متّکی نیست، هم میفرماید: اگر این دعاوی حق است، شما آثار این دعاوی را هم بار کنید نه اینکه دربارهٴ آن آثار فقط تمِنّی داشته باشید. اگر این دعاوی حق است باید آثار این دعاوی را بر این ادّعاها بار کنید، نه اینکه اثر را بر مؤثّر بار نکنید فقط داعیهٴ آن مؤثر را داشته باشید.
ـ دعوی ولایت بنیاسرائیل
امّا دعاوی اینها یکی مسئلهٴ ولایت است که در سورهٴ مبارکهٴ جمعه این داعیه را از اینها نقل فرمود، آیهٴ ششم سورهٴ جمعه این است که ﴿قل یا أیّها الّذین هادوا إن زعمتم أنّکم أولیاء لله من دون الناس﴾ ـ امّا ﴿فتمنّوا الموت﴾ جزء بحث بعدی است ـ معلوم میشود که اینها ادّعا میکردند ما جزء اولیاء اللهایم. این داعیه را در سورهٴ جمعه از ایشان نقل میکند.
ـ دعوی محبت و بنوّت بنیاسرائیل
و امّا مسئلهٴ بنوّت تشریفی و همچنین مسئلهٴ محبت را که ما اَبناء خدا و اَحِباء خداییم؛ ﴿نحن أبناء الله وأحِبّاءه﴾(5) در سورهٴ مائده آیهٴ هجدهم این است: ﴿وقالت الیهود والنصاریٰ نحن أبناء الله وأحِبّاؤه﴾، پس یک داعیهٴ ولایت است، دومی داعیه بنوّت تشریفی است، سومی داعیهٴ محبوب بودن است که ما محبوبان الهی هستیم.
لوازم و آثار بار شدهٴ بنیاسرائیل بر دعاوی سهگانه
روی این دواعی سهگانه آثار هم بار میکردند، اگر کسی ولیّ الله شد، بهشت از آنِ اوست. اگر کسی محبوب خدا شد، از جهنّم مصون است. و اگر کسی جزء فرزندان تشریفی خدای سبحان بود، هرگز کسی مانند او در قیامت از بهشت برخوردار نیست، بهشت مخصوص آنهاست. این آیاتی که ناظر به لوازم ولایت و محبّت و بنوّت است، بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ بقره است، مقداری از آن هم در سایر سُوَر، آیهٴ ٨٠ همین سورهٴ مبارکهٴ بقره که بحثش قبلاً گذشت، ناظر به لازمهٴ آن دعاوی است، گفت: ﴿قالوا لن تسَّمنا النّار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ ؛ ما فقط چند روزی که بعضی از نیاکان ما به گوسالهپرستی تن در دادند، به همان چند روز معذبیم و گرنه بعداً بهشت اَبد به انتظارماست. این لازمهٴ ولایت و محبوب بودن است. چه اینکه باز در همین سورهٴ بقره آیهٴ ١١١ میفرماید که ﴿وقالوا لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾ ؛ کسی به بهشت نمیرود، مگر اینکه یا یهودی باشد یا نصارا، یعنی ماییم که اولیای خداییم و غیر اولیا کسی بهشت نمیرود، پس غیر از ما کسی بهشت نمیرود. ماییم که اَحِباء واَبناء اللهایم به غیر از اَبناء الله و اَحِباء الله به بهشت نمیرود، پس غیر از ما کسی به بهشت نمیرود. این را به عنوان حصر یاد کردند، ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾ . چه اینکه در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ بقره،یعنی آیهٴ ٩٤ به بعد این است که خدا میفرماید: ﴿إن کانت لکم الدّار الآخرة عند الله خالصةً من دون الناس﴾ که این ناظر به لازمهٴ دعواست، شما ادّعای ولایت کردید و این لازمهٴ دعوا را هم بر ادّعاتان مترتب کردید گفتید: آخرت فقط مال ماست، ﴿خالصةً﴾ مال ماست؛ نه مشوب به عذاب است، نه دیگری شریک ماست. فقط مال ماست آنهم خالص است. نظیر دنیا نیست که لذّتش مشوب به رنج باشد و نظیر لذایذ دنیا نیست که شرکت پذیر باشد، پس نه شرکت است نه شائبه کارد. اینها لوازم دواعی سهگانهٴ اهل کتاب بود.
احتجاج قرآن کریم در برابر دعاوی بنیاسرائیل
قرآن کریم هم دعاوی اینها را نقل میکند و میفرماید: این دعاوی وقتی برهانی نبود «أمنیّه» است، « أمانی» است و هم روی جدال اَحسن میفرماید: اگر این دعاوی حق است و شما لوازم این داعیههای را بر این دعاوی مترتّب میکنید، باید به آن لوازم دیگر هم بپردازید؛ چون به لوازمش ملتزم نیستید معلوم میشود داعیهتان حق نیست. آنگاه به آن انگیزهٴ اصیل میپردازد که محبّت دنیاست، میفرماید به اینکه، اینکه شما گفتید: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾ که در آیهٴ ١١١ سورهٴ بقره است، میفرماید: ﴿تلک أمانیهم﴾ ؛ این «أمنیّه» است. وقتی ادّعا به برهان تکیه نکرد، میشود آرزوی محض. ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾ ؛ اگر در این دعوا صادقید دلیلتان را ارائه بدهید. اینکه گفتید: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾ برهان بر این حرف اقامه کنید، این یک راه.
سؤال ...
جواب: جزء بنیاسرائیلند، اصولاً بنیاسراییل برای خود یک شرفِ [نژادی قائل است].
سؤال ...
جواب: اینها [یهود و نصاری] دو مذهبند، ولی یک نژاد. نژادشان بنیاسراییل است و أنبیا هم از این قبیله و نژاد برخاستند.
سؤال ...
جواب: آن یک اختلاف داخلی است که با خودشان دارند. نه تنها اختلاف داخلی بین یهود و نصاری است، بلکه یک اختلاف داخلیتر بین خود یهودیها، بعضیها با بعض و یک اختلاف داخلی بین مسیحیها، بعضهم با بعض است، که اینها را در سورهٴ مائده بیان فرمود که ﴿و ألقینا بینهم العداوة والبغضاء إلی یوم القیامة﴾ ؛ فرمود: تا روز قیامت یهود طعم وحدت نمیچشد، یک اختلاف داخلی بین خود یهودیها هست. چه اینکه باز در همان سورهٴ مبارکهٴ مائده دربارهٴ مسیحیها فرمود: ﴿فأغرینا بینهم العداوة والبغضاء الی یوم القیامة﴾ ، بنابراین این خصیصهٴ نژادپرستی بنیاسرائیل وادارشان میکرد که بگویند: بهشت تنها از آن ماست. خدای سبحان میفرماید: ﴿تلک أمانیهم﴾ ؛ این امنیّه است. وقتی سخن با برهان آمیخته نبود میشود آرزوی محض، در همین سورهٴ بقره آیهٴ ٨٠ که لازمهٴ دعوا را ذکر کردند گفتند به اینکه ﴿لن تمسّنا النّار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ خدا میفرماید: ﴿قل أتَخذتم عند الله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لاتعلمون﴾ ، وقتی سخن مطابق با برهان نبود میشود افترا، اینکه گفتید: ما در قیامت از عذاب مصونیم، آیا تعهّدی از خدا دریافت کردید یا نه؟ اگر تعهّد دریافت کردید، ارائه بدهید، اگر تعهّد ندارید افتراست. و در همان آیهٴ 18 سورهٴ مائده میفرماید به اینکه گرچه یهود و نصارا گفتند: ﴿نحن أبناء الله و أحِباؤه﴾ ولی تو در برابر این داعیهٴ خشک بگو:﴿ قل فَلِمَ یعذّبکم بذنوبکم﴾ ؛ شما اگر از محبّت الهی برخوردارید، محبوبید؛ پس چرا معذّبید؟ شما مانند دیگرانید، اگر معصیت کردید عقاب میبینید، مانند دیگرانید هیچ تفاوتی هم با دیگران ندارید. ﴿قل فَلِمَ یعذّبکم بذنوبکم بل أنتم بشر ممّن خلق﴾ ، مثل دیگرانید، مشییت در اختیارِ خدای سبحان است که، چه کسی را میبخشد و چه کسی را تعذیب میکند و هر انسانی در برابر کارش مسئول است، ﴿بل أنتم بشرٌ ممّن خلق یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء ولله ملک السَّموات والأرض و ما بینهما وإلیه المصیر﴾ ، پس حکومت مطلقه از آن خداست شما هم بشری بیش نیستید مانند دیگر بشرها، در برابر کارتان هم مسئولید؛ نه اَبناء اللهاید نه اَحِبّاء الله.
و امّا آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ جمعه بیان فرمود که آنها خواستند داعیهٴ ولایت بپرورانند که ما اولیای الهیایم و در اثر آن داعیهٴ ولایت پرهیز از جهنّم و نجات از جهنّم و رسیدن به بهشت را بر این داعیهٴ خود مترتب کنند خدای سبحان میفرماید: شما اگر جزء اولیاء اللهاید لازمهٴ این ولایت هم بر آن بار کنید، آیهٴ ششم سورهٴ جمعه این است که ﴿قل یا أیّها الّذین هادوا إن زعمتم أنکم أولیاء لله من دون الناس فتمنّوا الموت﴾ ؛ مگر نه آن است که ولیّ علاقمند است ولیّ خود را ببیند، مگر نه آن است که محبوب علاقمند است محبّ را ببیند و بالعکس، و تنها راه لقا هم موت است، خب موت را بخواهید. آن تلاش و کوششی که امام رازی در تفسیر دارد به اینکه «فإن قلت موت سخت است پس این سختی را چگونه تحمل کنند» این غفلت است برای اینکه اولیای الهی، موت برای اینها رنج نیست تا انسان بگوید گرچه ملاقات بعد از موت گواراست ولی تلخی مرگ مانع است.
مرگ از منظر اولیای الهی
مرگ برای اولیای الهی گواراست به منزلهٴ بو کردن ریحانهٴ است. هیچ لذّتی برای مؤمن بالاتر از لذّت مرگ نیست، یعنی نسبت به لذایذ دنیا. وگرنه لذایذی که بعد الموت است البته اَلَذّ است. اوّلین لذّت بیشائبهای که مؤمن میچشد، لذّت موت است. هیچ رنجی برای مؤمن در حال جان دادن نیست، فضلاً از فشار برزخ و مانند آن. این در جوامع روایی ما آمده، مثل آن است که یک دسته گل به یک انسانی بدهند بگویند: استشمام کن، او بو میکند و جان تسلیم میکند، او اصلاً رنج ندارد در هنگام مرگ. اگر کسی ولیّ خداست باید تمنّی این حالت را داشته باشد، نه اینکه بعد ازموت به بهشت میرسد ولی چون مرگ سخت است اینها نمیخواهند این سختی را تحمّل کنند. مرگ برای اینها سخت نیست، مرگ اگر سخت است برای غیر اولیای الهی سخت است، اینکه قرّت عین به مؤمن داده میشود عند الموت، برای همین است. همهٴ دردهای درمان ناپذیر یک بیمار مالِ قبل از احتضار است وگرنه لحظهٴ احتضار که فرا رسید همهٴ آن دردها فراموش میشود. انسان مادامی که به بدن متوجّه است درد را احساس میکند، چرا همین بیمار درحالت خواب درد را احساس ندارد؛ چون روح به این بدن متوجّه نیست و اگر لحظهٴ احتضار فرا برسد توجه روح از این بدن خیلی کم خواهد شد تا کم کم قطع علاقه کند، هر اندازه که روح توجّهش را از بدن کم کرد کمتر درد احساس میکند تا برسد به آن آخرین دقیقهای که باید مفارقت کند و همهٴ دردهای بیماری که دارای بیماری صعب العلاج است مالِ قبل از احتضار است و گرنه در لحظهٴ احتضار اوست و جریان مرگ به بعد، اگر برای مرگ به بعد ذخیره کرده است اولین لحظهٴ گوارایی او شروع میشود؛ لذا میفرمود به اینکه این مثل استشمام نسیم یک گل است.
بنابراین اگر کسی جزء اولیای الهی شد، نه تنها بعد از موت برای او گواراست، موت هم برای او گواراست. موت چون عبور است، موت یعنی باز شدن دروازهٴ برزخ، انسان که چهار عالَم ندارد یک دنیا، یک قبر، یک برزخ یک قیامت که، بیش از سه عالم نیست، دنیاست و برزخ است و قیامت.
و در روایات ما برزخ از قبر شروع میشود ، نه اینکه قبر غیر از برزخ باشد، انسان دنیا دارد برزخ دارد و آخرت قبر، عالم قبر همان عالم برزخ است، وقتی انسان میمیرد یعنی دریچهٴ آن رحمت به روی انسان باز میشود و هیچ رنجی برای مؤمن نیست.
بنابراین اگر کسی جزء اولیای الهی شد خب لازمهاش آن است که خواهان مرگ باشد، فرمود: ﴿فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین﴾.
سؤال ...
جواب: چون ولی خداست، ولایت معنایش آن است که متعبّد باشد، زاهد باشد، مناجات کننده باشد، نه اینکه اگر کسی ولی الله شد بگوید: من دیگر راحتم از این به بعد، نه نیایشی دارم نه عبادتی، ولی الله کسی است که همهٴ نِعَم را از خدا داشته باشد و بخواهد و گرنه ذاتاً از خود چه دارد.
سؤال ...
جواب: بله مؤمنی که ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئاً﴾ البته فشار دارد، مثل همهٴ ماها، مثل اکثری ما. امّا کسی که به حقّ مؤمن باشد چه فشاری دارد؟
خلاصهٴ احتجاج خدای سبحان
بنابراین خدای سبحان استدلال میکند اوّل آن داعیه را ابطال میکند، میفرماید: این داعیه رأساً باطل است، ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾ و سایر آیات. ثانیاً میفرماید به اینکه نه تنها شما برهان ندارید بلکه دلیل است بر اینکه شما با دیگران یکسانید. هیچ میزی هم ندارید ﴿بل أنتم بشر ممّن خلق﴾ ، مثل دیگران یکسانید، با دیگران یکسانید. بار سوم میفرماید به اینکه اگر شما روی این داعیهٴ باطل آثاری بار کردید، گفتید: ما چون جزء اولیای الهی هستیم از جهنّم مصونیم، بهشت منتظر ماست؛ پس روی این داعیهٴ ولایت هم اثر بار کنید ﴿فتمنّوا الموت﴾؛ خب چرا از مرگ گریزانید؟ چرا با تمام تلاش چسبیدید به دنیا؟ لذا میفرماید به اینکه ﴿فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین﴾، در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ بقره هم فرمود به اینکه ﴿قل إن کانت لکم الدار الآخرة عند الله خالصةً من دون الناس فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین﴾؛ شما داعیهٴ عظیمی دارید میگویید: اوّلاً بهشت مال ماست دیگران بهشت نمیروند، احدی بهشت نمیرود و نعمتهای آن عالم هم خالص است مشوب به رنج نیست، نظیر لذتهای دنیا نیست که آمیخته با عذاب باشد و یکی از بدترین مشوب بودن، آن است که انسان از نعمت او قطع میشود. در آنجا این نعمت چون ﴿لا مقطوعة ولا ممنوعة﴾ قطع هم نمیشود، مشوب به انقطاع هم نیست. در دنیا اگر هم نِعَم مشوب به رنج نباشد، یعنی بدون رنج یک گنجی نصیب انسان بشود، همین که میداند این از دست دادنی است و زوال پذیر است، همین اطمینان به زوال در آینده باعث مشوبیّت این رفاه هست. در آخرت این مشوبیت هم نیست، چون جزم به بقاست، جزم به خلود است؛ لذا هیچ شائبهای در نعمتهای آخرت نیست، فرمود: اگر شما میگویید، در آخرت شما فعّال ما یشاءاید و آخرت مال شماست و خالص هم هست، روی همان آن دعاوی باطل خودتان، پس این اثر را هم بار کنید، ﴿فتمنّوا الموت﴾. چه انسانی حاضر نیست که از عالم رنج به جهان ابد و رفاه ابد منتقل بشود؟ اما آنهایی که واقعاً جزء اولیای الهیاند همانها هستند که در خطبهٴ مبارک امیر(سلام الله علیه) آمده است که «لو لا الأجل الذی کتب الله علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین» ؛ آنهایی که اولیای الهیاند میگویند: «عجّل وفاتی»، نه یعنی بر خلاف قضا و قدر یعنی از طرف ما مانعی نیست.
سؤال ...
جواب: این را هم فرمودند، برای اینکه انسانی که جزء ولیّ خداست، ولایت را با این امور باید حفظ بکند با دعا، با نیایش، با بندگی، با خضوع باید حفظ بکند. آنکه ولی بالذات است خداست، ﴿فالله هو الولی﴾ ، دیگران اگر ولیّند، ولایتشان در اثر عبادت، این عبادت را باید حفظ بکنند؛ مثل اینکه اگر کسی ادّعا کند که این شخصی که نردبان گذاشت روی پله ده نردبان رفت، دستش به سقف میرسد و سقف را میبیند. کسی بگوید: خب اگر او واقعاً از ما بالاتر است دستش به سقف میرسد، خب این نردبان را رها کند. او با این نردبان بالاست، او با این نیایش و «أبکی» گفتنها بالاست. انسان این «اَبکی» گفتن را بگیرد که دیگر او ولیّ نخواهد بود. اگر امام ولیّ است برای اینکه مینالد و اگر کسی اهل نیایش و ناله نباشد که ﴿ما یَعْبَؤا بکم ربّی لو لا دعاؤکم﴾ ، بنابراین خدای سبحان میفرماید: اگر شما ولیّ حقید، محبوب حقّید و روی آن محبّت و ولایت اثر بار کردید گفتید: آخرت مالِ ماست. خب اثر ولایت محبّتِ موت است، تمنّی موت کنید، ﴿فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین﴾. آنگاه میفرماید به اینکه ﴿ولن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم﴾ این بنیاسراییل، نه هیچ فردی از اینها و نه در هیچ وقت، این کلّیت و دوام را در این آیه بیان کرد، فرمود: هیچ کدام از اینها، در هیچ وقت تمنّی موت ندارند این کلمهٴ ﴿ولن یتمنوه﴾ ناظر به کلیّت است، آن کلمهٴ ﴿أبداً﴾ ناظر به دوام فرمود: هیچ کدام اینها، هرگز تمنّی مرگ ندارند. این از آن اِخبار غیب قرآن کریم است ﴿ولن یتمنّوه أبداً﴾ چرا؟
گناه سبب ترس از مرگ
﴿بما قدّمت أیدیهم﴾ که بعضی از معاصی که اینها مرتکب شدند قرآن شمرد؛ مسئلهٴ قتل انبیا بود، مسئلهٴ اتّخاذ عجل بود مسئلهٴ سفک دماء محرومین بود، مسئلهٴ تبعید بیگناهان بود و مانند آن. فرمود: ﴿ولن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم والله علیم بالظالمین﴾، خب انسان هر چه را که انجام داد بعد از موت در کنار سفرهٴ همانها مینشیند، ﴿ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عند الله﴾ امّا «ما تقدّموا لأنفسکم من شرٍّ» چی؟ آن هم «تجدوه»؟ منتها این کریمه در صدد تشویق است، اینکه فرمود: ﴿و ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عند الله﴾ ، نه به این معناست که شر فراموش میشود، شر هم این چنین است و انسان بعد از موت فقط در کنار سفرهٴ عمل خود مینشیند و لاغیر، فرمود: ﴿بما قدّمت أیدیهم﴾؛ آن کارهایی که قبلاً کردند رفته پیشاپیش منتظر اینهاست که اینها را بگیرد و بسوزاند، و اینها هرگز به سراغ آتش نمیروند، آنچه را که قبلاً انجام دادند پیشاپیش اینها رفته است منتظر گرفتن اینهاست اینها هرگز حاضر نیستند تمنّی موت کنند به ملاقات آنها بروند ﴿بما قدّمت أیدیهم﴾.
سؤال ...
جواب: آن هم برای حرص حیات است که میخواهند بمانند، نه برای اینکه میخواهند آخرت را حفظ کنند.
سؤال ...
جواب: کجا کشته میشوند؟
سؤال ...
جواب: آنها تا میتوانند نمیروند، اگر بدانند که یک ساعت زندهاند حاضر نیستند؛ ولی میدانند که اگر جنگ بروند یک ساعت زندهاند و اگر جنگ نروند نیم ساعت زندهاند، از آن جهت برای آنها نیم ساعت هم فرق میکند، از آن جهت به جبهه میروند. ﴿و من أصدق من الله قیلاً﴾ ؛ هیچ گویندهای صادقتر از خدای سبحان نیست. فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوة﴾؛ اینها از هر مشرکی دنیازدهتراند، از هر ملحدی دلبستهتر به دنیایند. فرمود: ﴿والله علیم بالظالمین﴾، اینها که جدال اَحسن بود، آنها هم برهان بود.
منشأ گناهان و دعاوی باطل
آنگاه میفرماید به اینکه اینها در داعیه روانند، مرتّب داعیهٴ ولایت دارند، محبّت دارند، بنوّت دارند و مانند آن و ترتیب آثار بر این دعاوی بی برهان هم قویّند، میگویند: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾(25) و مانند آن. امّا در همهٴ موارد دروغ میگویند و ظالمند و سرّش آن است که از همهٴ مردم اینها دلباختهترند به دنیا و چون دنیا محبّتش «رأس کلّ خطیئه» است و این حرص حیات دنیا در اینها بیش از دیگران است، پس خطرات و سیئات اینها هم بیش از دیگران است. ﴿ولتجدنّهم﴾؛ این را با حرف تأکید یاد میکند، با لام قسم یاد میکند، حتماً، سوگند یاد میکنم که تو، حتماً اگر زندگی اهل کتاب را بررسی کنی، میبینی این بنیاسرائیل، از همهٴ مردم به دنیا علاقمندترند. نفرمود: «ولتجدهم» یا «وتجدهم» یا «وهم کذا» فرمود: این یک امر محسوس است، تو اگر بررسی کنی تاریخ اسراییل را قطعاً مییابی که اینها از همه به دنیا دلباختهترند، ﴿ولتجدنّهم﴾ همان لام قسم، هم این نون حرف تأکید، ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوة﴾؛ از همهٴ مردم اینها دلباختهتر به دنیا هستند.
پستی حیات دنیا در بیان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)
به کدام حیات؟ ﴿علی حیوةٍ﴾؛ این تنوین تنکیر برای تحقیر است. هیچ زندگی پستتر از زندگی دنیا نیست. ﴿علی حیوٰةٍ﴾، همان بیان مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «من هوان الدنیا علی الله أنّه لایعصیٰ إلاّ فیها و لاینال ما عنده إلاّٰ بترکِها» ؛ فرمود: عالمَی از این عالَم پستتر نیست، چون در هیچ عالَمی خدا معصیت نمیشود، مگر در دنیا و انسان اگر بخواهد به ما عند الله برسد هیچ چارهای ندارد مگر اینکه این پلید را ترک کند، «ولا ینال ما عنده إلاّ بترکها» . اگر از این عالم دنیا کسی بخواهد پایین تر برود به عدم میرسد، دیگر از این پستتر خدا جهانی را خلق نکرد، گاهی تعبیر به دنیا دارد که مؤنث است، گاهی تعبیر به اَدنیٰ دارد که مذکّر است، گاهی تعبیر دارد ﴿عرض هذا الأدنیٰ﴾ ؛ یعنی این دنیترین دنیها. لذا این تنوین ﴿حیوٰةٍ﴾، تنوین تنکیر و تنوین تحقیر است. فرمود: اینها بر پستترین حیات دلباختهتر از همهاند. ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوٰةٍ﴾؛ این الجملهٴ اولیٰ برای آن است که هم شدّت حرص اینها را بیان کند و هم حقارت متعلَّق حرص اینها را.
بدتر از مشرکان
امّا جملهٴ بعد برای آن است که بفرماید، اینها از مشرکین هم بدترند، مشرکینی که به قیامت و بهشت و جهنّم معتقد نیستند، بالآخره میخواهند در دنیا بمانند؛ تمام تلاششان دنیا است و دیگر هیچ. امّا برای همین حرص یک محدودهای قائلند، اینها از مشرکین هم بدترند با اینکه به حسب ظاهر به جنّت و نار معتقدند و بهشت را مالِ خود میدانند، مع ذلک از مشرکی که به بهشت معتقد نیست و میگوید انسان با مرگ مثل یک درختی است که بپوسد و خاک بشود و دیگر هیچ. اینها از مشرکین هم حریصترند. ﴿ولتجدنّهم أحرص النّاس علی حیٰوةٍ ومن الذین أشرکوا﴾ در جملهٴ اولیٰ برای بیان اینکه متعلَّق حرص اینها حیات است، یعنی پستترین حیات. در جملهٴ دوم که معطوف است، کلمهٴ دوم که معطوف است، بیان آن است که اینها از مشرکین هم به دنیا دلباختهترند، مشرک به خود حق میدهد که به دنیا دل ببندد برای اینکه بعد از مرگ برای او زوال محض است به حسب ظاهر، میگوید: انسان با مرگ نابود میشود، هرچه هست ﴿إن هی إلاّ حیاتنا الدنیا﴾ ؛ لذا برای همین دنیا تلاش میکند. او به خود حق میدهد که حریص باشد برای حیات؛ چون با مرگ خود را نابود میپندارد، گرچه نابود نخواهد شد. ولی اهل کتاب که مرگ را طلیعهٴ عالَم دیگر میدانند، به بهشت و جهنّم معتقدند، آن هم خود را اهل بهشت میپندارند، نباید از مشرکین به دنیا دلباختهتر باشند. فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیٰوةٍ و من الذین أشرکوا﴾.
سؤال ...
جواب: چرا لام قسم هم مفید تأکید است.
سؤال ...
جواب: نه، لام قسم، قسم که بی خود ذکر نمیشود، برای اهمیت مطلب سوگند یاد میشود.
سؤال ...
جواب: اگر روی آن کلمات قسم دربیاید، اگر لام حال هم باشد، باز مفید تأکید است. بنابراین فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیاة و من الذین أشرکوا﴾؛ یعنی اینها هم بر این حیات حقیر أحرص الناسند، هم از مشرکینی که به قیامت معتقد نیستند أحرصند.
سؤال ...
جواب: انگیزهٴ مازاد نمیخواهد،ـ محبّت مازاد میخواهد. محبّت مازاد؟ خبث نفس. هر کسی خبیثتر است دلبستهتر و پلیدتر میشود؛ لذا قرآن کریم میفرماید به اینکه اینها بیش از همه میخواهند در دنیا بمانند.
سؤال ...
جواب: نه مشرک اینطور نیست، میفرماید: شما آزمایش که بکنید مشرک اینطور نیست، مشرک برای خود یک حدی قائل است اینها در اثر سوء تربیت و غرور و مانند آن از مشرکین هم به دنیا دلباختهترند. آنگاه چون «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» و حرص اینها نسبت به دنیا بیش از دیگران است، خطر اینها هم بیشتر از دیگران است.
سؤال ...
جواب: نه، ﴿من أصدق من الله قیلاً﴾ این سخن خداست، آزمایش خارجی هم که نشان میدهد، از صدر اسلام تا کنون این ﴿لتجدنّهم﴾ یافت شده، الآن هم میبینید.
سؤال ...
جواب: نه، صهیونیزم خطرش از او بدتر است. او بالاخره «إن لم یکن لکم دین ... فکونوا أحراراً فی دنیاکم» .
سؤال ...
جواب: نه، أحرصیت مالِ اینهاست، فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوة ومن الذین أشرکوا﴾؛ پس هم اَحرصند از همهٴ مردم و هم اَحرصند از خصوص مشرکین.
آرزوی عمر هزار ساله
آنگاه میفرماید به اینکه ﴿یودّ أحدهم أن یعمّر ألف سنة﴾ اگر این ﴿یودّ أحدهم﴾ مال مشرکین باشد، یهودیها از مشرکین که علاقمندند هزار سال و ده قرن عمر کنند حریصترند و اگر آن کلمه خبط شده باشد، یعنی «و لتجدنّهم أحرص الناس من الذین أشرکوا» باشد، آنگاه بیان حرص أهل کتاب را ذکر میکند، میفرماید که ﴿یودّ أحدهم﴾ یکی از اینها یعنی نوع اینها، اینگونهاند که میخواهند ده قرن بمانند. اگر این کلمه ﴿الف﴾، ناظر به کثرت نباشد به این معناست که اینها میخواهند ده قرن بمانند؛ ولی ظاهراً بالاترین و بسیطترین عدد هزار است، چون از هزار ما بگذریم باید تکرار کنیم بگوییم دو هزار، سه هزار، چهار هزار کمتر و بیشتر. عدد بسیط از اَلْف بیشتر نبود، میگفتند به اینکه 1 تا 10 اینها واحدند، 100 است و 1000، از آن به بعد باید تکرار بشود؛ لذا عدد اَلْف بالاترین عدد بسیط بود. اینکه قرآن فرمود: اینها میخواهند هزار سال بمانند نه اینکه میخواهند 1100 سال نمانند، 1200 سال نمانند، بالاترین رقمی که بسیط است این است، این ناظر به کثرت است، یعنی تا آن اندازه که هوس بُرد دارد، اینها میخواهند بمانند.
اگر این ﴿یودّ أحدهم لو یعمّر ألف سنة﴾ وصف آن مشرکین باشد، پس یهودیها از مشرکینی که دارای این صفتند به دنیا حریصترند، و اگر وصف مشرکین نباشد، آغاز جمله باشد، بیان شدّت حرص اینها نسبت به حیات دنیاست. چرا اینها أحرص الناس علی حیاتاند؟ برای اینکه میخواهند هزار سال بمانند.
این در تفسیر طنطاوی این تعبیر هست که در بین ایرانیان رایج بود که در مراسم فروردین به یکدیگر میگفتند: «هزار سال بمانی»، این تعارف آرزوی خام به حجاز سرایت کرد، آنها هم در این دید و بازدیدهای مراسم عید یا غیر عید میگفتند: «عش الف نیروز»؛ یعنی هزار نیروز که معرب نوروز است، بمانی . در این زمینه آیهٴ نازل شد به اینکه اگر هزار سال هم بمانند از عذاب دور نخواهند بود. ﴿یودّ أحدهم لو یعمّر ألف سنة﴾ چون ﴿یودّ﴾ آمده است دیگر این ﴿لو﴾ آن معنی تمنّی خود را شاید نداشته باشد، میخواهند که هزار سال بمانند؛ ولی میفرماید که ﴿وما هو بمزحزحه من العذاب أن یعمّر﴾؛ یعنی اینکه علاقمند است ده قرن بماند، این عمر طولانی او را از عذاب نجات نمیدهد. گاهی خدای سبحان دربارهٴ طول زمان سخن میگوید، گاهی دربارهٴ شدّت زمین و شدت قصر و شدت کاخ و امثال ذلک، میفرماید: نه استحکام قصر شما را از مرگ نجات میدهد، نه طولانی بودن عمر شما را از عذاب بعد از مرگ. ﴿یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیّدة﴾ ؛ چه در قصرهای مستحکم بسر ببرید، مرگ سراغتان خواهد آمد و عذاب بعد از مرگ دامنگیرتان میشود، چه ده قرن هم بمانید ﴿وما هو﴾؛ یعنی آن شخص ﴿بمزحزحه من العذاب أن یعمّر﴾ این ﴿أن یعمّر﴾ وقتی تأویل مصدر رفت میشود تعمیر، یعنی عمر طولانی. این تعمیر و عمر طولانی مزحزح و مبعّد نیست، «زَحزَحَه» یعنی «بعّده» این عمر طولانی آنها را از عذاب دور نمیکند، تعمیر ده قرن باعث نجات آنها از عذاب نخواهد شد، ﴿وما هو بمزحزحه من العذاب أن یعمّر والله بصیر بما یعملون﴾.
«والحمد لله رب العالمین»
- ابطال دعاوی بنیاسرائیل: ادعای ولایت و بنوت و محبت
- بنیاسرائیل گناهکار از مرگ میترسند به خاطر اعمال بدشان
- از یهود و بنیاسرائیل حریصتر به دنیا نیست حتی از مشرکان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ ا لْآخِرَةُ عَنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ٭ وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ٭ وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَٰوةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ﴾
بنیاسرائیل در برابر این انکار و استکباری که نشان دادند، به یک سلسله دعاوی خشک اکتفا کردند. سرّ اینکه به قرآن ایمان نیاوردند آن است که دین خود را بر حق میدانستند و منکر نسخ بودند و میگفتند: دین حق همان دین یهودیّت است و چون نسخ باطل است؛ پس دینی که غیر دین یهودیت باشد باطل است و هر که غیر یهودی بود یقیناً به بهشت نخواهد رفت و هر که یهودی بود و به تورات مؤمن بود جزء اولیای الهی خواهد بود و چون بسیاری از أنبیا از این نژاد مبعوث شدند اگر کسی به آئین و سنّت این نژاد معتقد باشد جزء اَبناء الله و اَحِباء الله هم خواهد بود. یک دعاوی داشتند و یک سلسله امور را هم به عنوان لازمهٴ این دعاوی بَر آن بار میکردند. و قرآن کریم هم در هر دو بخش با آنها به محاجّه پرداخت؛ هم درباره آن دعاوی هم دربارهٴ لازمهٴ آن دعاوی، امّا دعاوی آنها گاهی میگفتند: ما اولیای الهیایم، گاهی میگفتند: اَحِباءِ الهیایم، گاهی میگفتند: اَبناءِ الهیایم، بنوّت تشریفی. اینها دعاویی بود که این اوصاف را به خود نسبت میدادند. داعیهٴ ولایت داشتند، سورهٴ مبارکهٴ جمعه دربارهٴ داعیه ولایت اینها بحث میکند که ﴿قل یا أیها الذین هادوا إن زعمتم أنکم اولیاء لله من دون الناس فتمنّوا الموت﴾ هم داعیهٴ بنوّت داشتند، بنوّت تشریفی که میگفتند: ﴿نحن أبناء الله﴾ . هم داعیهٴ محبّت داشتند که ما محبوبان الهیایم و خدا محبّ ماست که میگفتند: ﴿نحن أبناء الله وأحباؤه﴾ ؛ اینها دعاوی اهل کتاب بود، یهود و بنیاسرائیل. روی این دعاوی آثاری را هم بار میکردند، میگفتند: ﴿لن تمسَّنا النّار إلاّ أیاماً معدودة﴾ و میگفتند: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً او نصاریٰ﴾ و میگفتند: آخرت فقط از آنِ ماست. روی آن دعاوی این آثار را هم بار میکردند.
قرآن کریم هم دعاوی اینها را نقل میکند و میفرماید: این دعاوی به برهان متّکی نیست، هم میفرماید: اگر این دعاوی حق است، شما آثار این دعاوی را هم بار کنید نه اینکه دربارهٴ آن آثار فقط تمِنّی داشته باشید. اگر این دعاوی حق است باید آثار این دعاوی را بر این ادّعاها بار کنید، نه اینکه اثر را بر مؤثّر بار نکنید فقط داعیهٴ آن مؤثر را داشته باشید.
ـ دعوی ولایت بنیاسرائیل
امّا دعاوی اینها یکی مسئلهٴ ولایت است که در سورهٴ مبارکهٴ جمعه این داعیه را از اینها نقل فرمود، آیهٴ ششم سورهٴ جمعه این است که ﴿قل یا أیّها الّذین هادوا إن زعمتم أنّکم أولیاء لله من دون الناس﴾ ـ امّا ﴿فتمنّوا الموت﴾ جزء بحث بعدی است ـ معلوم میشود که اینها ادّعا میکردند ما جزء اولیاء اللهایم. این داعیه را در سورهٴ جمعه از ایشان نقل میکند.
ـ دعوی محبت و بنوّت بنیاسرائیل
و امّا مسئلهٴ بنوّت تشریفی و همچنین مسئلهٴ محبت را که ما اَبناء خدا و اَحِباء خداییم؛ ﴿نحن أبناء الله وأحِبّاءه﴾(5) در سورهٴ مائده آیهٴ هجدهم این است: ﴿وقالت الیهود والنصاریٰ نحن أبناء الله وأحِبّاؤه﴾، پس یک داعیهٴ ولایت است، دومی داعیه بنوّت تشریفی است، سومی داعیهٴ محبوب بودن است که ما محبوبان الهی هستیم.
لوازم و آثار بار شدهٴ بنیاسرائیل بر دعاوی سهگانه
روی این دواعی سهگانه آثار هم بار میکردند، اگر کسی ولیّ الله شد، بهشت از آنِ اوست. اگر کسی محبوب خدا شد، از جهنّم مصون است. و اگر کسی جزء فرزندان تشریفی خدای سبحان بود، هرگز کسی مانند او در قیامت از بهشت برخوردار نیست، بهشت مخصوص آنهاست. این آیاتی که ناظر به لوازم ولایت و محبّت و بنوّت است، بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ بقره است، مقداری از آن هم در سایر سُوَر، آیهٴ ٨٠ همین سورهٴ مبارکهٴ بقره که بحثش قبلاً گذشت، ناظر به لازمهٴ آن دعاوی است، گفت: ﴿قالوا لن تسَّمنا النّار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ ؛ ما فقط چند روزی که بعضی از نیاکان ما به گوسالهپرستی تن در دادند، به همان چند روز معذبیم و گرنه بعداً بهشت اَبد به انتظارماست. این لازمهٴ ولایت و محبوب بودن است. چه اینکه باز در همین سورهٴ بقره آیهٴ ١١١ میفرماید که ﴿وقالوا لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾ ؛ کسی به بهشت نمیرود، مگر اینکه یا یهودی باشد یا نصارا، یعنی ماییم که اولیای خداییم و غیر اولیا کسی بهشت نمیرود، پس غیر از ما کسی بهشت نمیرود. ماییم که اَحِباء واَبناء اللهایم به غیر از اَبناء الله و اَحِباء الله به بهشت نمیرود، پس غیر از ما کسی به بهشت نمیرود. این را به عنوان حصر یاد کردند، ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾ . چه اینکه در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ بقره،یعنی آیهٴ ٩٤ به بعد این است که خدا میفرماید: ﴿إن کانت لکم الدّار الآخرة عند الله خالصةً من دون الناس﴾ که این ناظر به لازمهٴ دعواست، شما ادّعای ولایت کردید و این لازمهٴ دعوا را هم بر ادّعاتان مترتب کردید گفتید: آخرت فقط مال ماست، ﴿خالصةً﴾ مال ماست؛ نه مشوب به عذاب است، نه دیگری شریک ماست. فقط مال ماست آنهم خالص است. نظیر دنیا نیست که لذّتش مشوب به رنج باشد و نظیر لذایذ دنیا نیست که شرکت پذیر باشد، پس نه شرکت است نه شائبه کارد. اینها لوازم دواعی سهگانهٴ اهل کتاب بود.
احتجاج قرآن کریم در برابر دعاوی بنیاسرائیل
قرآن کریم هم دعاوی اینها را نقل میکند و میفرماید: این دعاوی وقتی برهانی نبود «أمنیّه» است، « أمانی» است و هم روی جدال اَحسن میفرماید: اگر این دعاوی حق است و شما لوازم این داعیههای را بر این دعاوی مترتّب میکنید، باید به آن لوازم دیگر هم بپردازید؛ چون به لوازمش ملتزم نیستید معلوم میشود داعیهتان حق نیست. آنگاه به آن انگیزهٴ اصیل میپردازد که محبّت دنیاست، میفرماید به اینکه، اینکه شما گفتید: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾ که در آیهٴ ١١١ سورهٴ بقره است، میفرماید: ﴿تلک أمانیهم﴾ ؛ این «أمنیّه» است. وقتی ادّعا به برهان تکیه نکرد، میشود آرزوی محض. ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾ ؛ اگر در این دعوا صادقید دلیلتان را ارائه بدهید. اینکه گفتید: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾ برهان بر این حرف اقامه کنید، این یک راه.
سؤال ...
جواب: جزء بنیاسرائیلند، اصولاً بنیاسراییل برای خود یک شرفِ [نژادی قائل است].
سؤال ...
جواب: اینها [یهود و نصاری] دو مذهبند، ولی یک نژاد. نژادشان بنیاسراییل است و أنبیا هم از این قبیله و نژاد برخاستند.
سؤال ...
جواب: آن یک اختلاف داخلی است که با خودشان دارند. نه تنها اختلاف داخلی بین یهود و نصاری است، بلکه یک اختلاف داخلیتر بین خود یهودیها، بعضیها با بعض و یک اختلاف داخلی بین مسیحیها، بعضهم با بعض است، که اینها را در سورهٴ مائده بیان فرمود که ﴿و ألقینا بینهم العداوة والبغضاء إلی یوم القیامة﴾ ؛ فرمود: تا روز قیامت یهود طعم وحدت نمیچشد، یک اختلاف داخلی بین خود یهودیها هست. چه اینکه باز در همان سورهٴ مبارکهٴ مائده دربارهٴ مسیحیها فرمود: ﴿فأغرینا بینهم العداوة والبغضاء الی یوم القیامة﴾ ، بنابراین این خصیصهٴ نژادپرستی بنیاسرائیل وادارشان میکرد که بگویند: بهشت تنها از آن ماست. خدای سبحان میفرماید: ﴿تلک أمانیهم﴾ ؛ این امنیّه است. وقتی سخن با برهان آمیخته نبود میشود آرزوی محض، در همین سورهٴ بقره آیهٴ ٨٠ که لازمهٴ دعوا را ذکر کردند گفتند به اینکه ﴿لن تمسّنا النّار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ خدا میفرماید: ﴿قل أتَخذتم عند الله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لاتعلمون﴾ ، وقتی سخن مطابق با برهان نبود میشود افترا، اینکه گفتید: ما در قیامت از عذاب مصونیم، آیا تعهّدی از خدا دریافت کردید یا نه؟ اگر تعهّد دریافت کردید، ارائه بدهید، اگر تعهّد ندارید افتراست. و در همان آیهٴ 18 سورهٴ مائده میفرماید به اینکه گرچه یهود و نصارا گفتند: ﴿نحن أبناء الله و أحِباؤه﴾ ولی تو در برابر این داعیهٴ خشک بگو:﴿ قل فَلِمَ یعذّبکم بذنوبکم﴾ ؛ شما اگر از محبّت الهی برخوردارید، محبوبید؛ پس چرا معذّبید؟ شما مانند دیگرانید، اگر معصیت کردید عقاب میبینید، مانند دیگرانید هیچ تفاوتی هم با دیگران ندارید. ﴿قل فَلِمَ یعذّبکم بذنوبکم بل أنتم بشر ممّن خلق﴾ ، مثل دیگرانید، مشییت در اختیارِ خدای سبحان است که، چه کسی را میبخشد و چه کسی را تعذیب میکند و هر انسانی در برابر کارش مسئول است، ﴿بل أنتم بشرٌ ممّن خلق یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء ولله ملک السَّموات والأرض و ما بینهما وإلیه المصیر﴾ ، پس حکومت مطلقه از آن خداست شما هم بشری بیش نیستید مانند دیگر بشرها، در برابر کارتان هم مسئولید؛ نه اَبناء اللهاید نه اَحِبّاء الله.
و امّا آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ جمعه بیان فرمود که آنها خواستند داعیهٴ ولایت بپرورانند که ما اولیای الهیایم و در اثر آن داعیهٴ ولایت پرهیز از جهنّم و نجات از جهنّم و رسیدن به بهشت را بر این داعیهٴ خود مترتب کنند خدای سبحان میفرماید: شما اگر جزء اولیاء اللهاید لازمهٴ این ولایت هم بر آن بار کنید، آیهٴ ششم سورهٴ جمعه این است که ﴿قل یا أیّها الّذین هادوا إن زعمتم أنکم أولیاء لله من دون الناس فتمنّوا الموت﴾ ؛ مگر نه آن است که ولیّ علاقمند است ولیّ خود را ببیند، مگر نه آن است که محبوب علاقمند است محبّ را ببیند و بالعکس، و تنها راه لقا هم موت است، خب موت را بخواهید. آن تلاش و کوششی که امام رازی در تفسیر دارد به اینکه «فإن قلت موت سخت است پس این سختی را چگونه تحمل کنند» این غفلت است برای اینکه اولیای الهی، موت برای اینها رنج نیست تا انسان بگوید گرچه ملاقات بعد از موت گواراست ولی تلخی مرگ مانع است.
مرگ از منظر اولیای الهی
مرگ برای اولیای الهی گواراست به منزلهٴ بو کردن ریحانهٴ است. هیچ لذّتی برای مؤمن بالاتر از لذّت مرگ نیست، یعنی نسبت به لذایذ دنیا. وگرنه لذایذی که بعد الموت است البته اَلَذّ است. اوّلین لذّت بیشائبهای که مؤمن میچشد، لذّت موت است. هیچ رنجی برای مؤمن در حال جان دادن نیست، فضلاً از فشار برزخ و مانند آن. این در جوامع روایی ما آمده، مثل آن است که یک دسته گل به یک انسانی بدهند بگویند: استشمام کن، او بو میکند و جان تسلیم میکند، او اصلاً رنج ندارد در هنگام مرگ. اگر کسی ولیّ خداست باید تمنّی این حالت را داشته باشد، نه اینکه بعد ازموت به بهشت میرسد ولی چون مرگ سخت است اینها نمیخواهند این سختی را تحمّل کنند. مرگ برای اینها سخت نیست، مرگ اگر سخت است برای غیر اولیای الهی سخت است، اینکه قرّت عین به مؤمن داده میشود عند الموت، برای همین است. همهٴ دردهای درمان ناپذیر یک بیمار مالِ قبل از احتضار است وگرنه لحظهٴ احتضار که فرا رسید همهٴ آن دردها فراموش میشود. انسان مادامی که به بدن متوجّه است درد را احساس میکند، چرا همین بیمار درحالت خواب درد را احساس ندارد؛ چون روح به این بدن متوجّه نیست و اگر لحظهٴ احتضار فرا برسد توجه روح از این بدن خیلی کم خواهد شد تا کم کم قطع علاقه کند، هر اندازه که روح توجّهش را از بدن کم کرد کمتر درد احساس میکند تا برسد به آن آخرین دقیقهای که باید مفارقت کند و همهٴ دردهای بیماری که دارای بیماری صعب العلاج است مالِ قبل از احتضار است و گرنه در لحظهٴ احتضار اوست و جریان مرگ به بعد، اگر برای مرگ به بعد ذخیره کرده است اولین لحظهٴ گوارایی او شروع میشود؛ لذا میفرمود به اینکه این مثل استشمام نسیم یک گل است.
بنابراین اگر کسی جزء اولیای الهی شد، نه تنها بعد از موت برای او گواراست، موت هم برای او گواراست. موت چون عبور است، موت یعنی باز شدن دروازهٴ برزخ، انسان که چهار عالَم ندارد یک دنیا، یک قبر، یک برزخ یک قیامت که، بیش از سه عالم نیست، دنیاست و برزخ است و قیامت.
و در روایات ما برزخ از قبر شروع میشود ، نه اینکه قبر غیر از برزخ باشد، انسان دنیا دارد برزخ دارد و آخرت قبر، عالم قبر همان عالم برزخ است، وقتی انسان میمیرد یعنی دریچهٴ آن رحمت به روی انسان باز میشود و هیچ رنجی برای مؤمن نیست.
بنابراین اگر کسی جزء اولیای الهی شد خب لازمهاش آن است که خواهان مرگ باشد، فرمود: ﴿فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین﴾.
سؤال ...
جواب: چون ولی خداست، ولایت معنایش آن است که متعبّد باشد، زاهد باشد، مناجات کننده باشد، نه اینکه اگر کسی ولی الله شد بگوید: من دیگر راحتم از این به بعد، نه نیایشی دارم نه عبادتی، ولی الله کسی است که همهٴ نِعَم را از خدا داشته باشد و بخواهد و گرنه ذاتاً از خود چه دارد.
سؤال ...
جواب: بله مؤمنی که ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئاً﴾ البته فشار دارد، مثل همهٴ ماها، مثل اکثری ما. امّا کسی که به حقّ مؤمن باشد چه فشاری دارد؟
خلاصهٴ احتجاج خدای سبحان
بنابراین خدای سبحان استدلال میکند اوّل آن داعیه را ابطال میکند، میفرماید: این داعیه رأساً باطل است، ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾ و سایر آیات. ثانیاً میفرماید به اینکه نه تنها شما برهان ندارید بلکه دلیل است بر اینکه شما با دیگران یکسانید. هیچ میزی هم ندارید ﴿بل أنتم بشر ممّن خلق﴾ ، مثل دیگران یکسانید، با دیگران یکسانید. بار سوم میفرماید به اینکه اگر شما روی این داعیهٴ باطل آثاری بار کردید، گفتید: ما چون جزء اولیای الهی هستیم از جهنّم مصونیم، بهشت منتظر ماست؛ پس روی این داعیهٴ ولایت هم اثر بار کنید ﴿فتمنّوا الموت﴾؛ خب چرا از مرگ گریزانید؟ چرا با تمام تلاش چسبیدید به دنیا؟ لذا میفرماید به اینکه ﴿فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین﴾، در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ بقره هم فرمود به اینکه ﴿قل إن کانت لکم الدار الآخرة عند الله خالصةً من دون الناس فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین﴾؛ شما داعیهٴ عظیمی دارید میگویید: اوّلاً بهشت مال ماست دیگران بهشت نمیروند، احدی بهشت نمیرود و نعمتهای آن عالم هم خالص است مشوب به رنج نیست، نظیر لذتهای دنیا نیست که آمیخته با عذاب باشد و یکی از بدترین مشوب بودن، آن است که انسان از نعمت او قطع میشود. در آنجا این نعمت چون ﴿لا مقطوعة ولا ممنوعة﴾ قطع هم نمیشود، مشوب به انقطاع هم نیست. در دنیا اگر هم نِعَم مشوب به رنج نباشد، یعنی بدون رنج یک گنجی نصیب انسان بشود، همین که میداند این از دست دادنی است و زوال پذیر است، همین اطمینان به زوال در آینده باعث مشوبیّت این رفاه هست. در آخرت این مشوبیت هم نیست، چون جزم به بقاست، جزم به خلود است؛ لذا هیچ شائبهای در نعمتهای آخرت نیست، فرمود: اگر شما میگویید، در آخرت شما فعّال ما یشاءاید و آخرت مال شماست و خالص هم هست، روی همان آن دعاوی باطل خودتان، پس این اثر را هم بار کنید، ﴿فتمنّوا الموت﴾. چه انسانی حاضر نیست که از عالم رنج به جهان ابد و رفاه ابد منتقل بشود؟ اما آنهایی که واقعاً جزء اولیای الهیاند همانها هستند که در خطبهٴ مبارک امیر(سلام الله علیه) آمده است که «لو لا الأجل الذی کتب الله علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین» ؛ آنهایی که اولیای الهیاند میگویند: «عجّل وفاتی»، نه یعنی بر خلاف قضا و قدر یعنی از طرف ما مانعی نیست.
سؤال ...
جواب: این را هم فرمودند، برای اینکه انسانی که جزء ولیّ خداست، ولایت را با این امور باید حفظ بکند با دعا، با نیایش، با بندگی، با خضوع باید حفظ بکند. آنکه ولی بالذات است خداست، ﴿فالله هو الولی﴾ ، دیگران اگر ولیّند، ولایتشان در اثر عبادت، این عبادت را باید حفظ بکنند؛ مثل اینکه اگر کسی ادّعا کند که این شخصی که نردبان گذاشت روی پله ده نردبان رفت، دستش به سقف میرسد و سقف را میبیند. کسی بگوید: خب اگر او واقعاً از ما بالاتر است دستش به سقف میرسد، خب این نردبان را رها کند. او با این نردبان بالاست، او با این نیایش و «أبکی» گفتنها بالاست. انسان این «اَبکی» گفتن را بگیرد که دیگر او ولیّ نخواهد بود. اگر امام ولیّ است برای اینکه مینالد و اگر کسی اهل نیایش و ناله نباشد که ﴿ما یَعْبَؤا بکم ربّی لو لا دعاؤکم﴾ ، بنابراین خدای سبحان میفرماید: اگر شما ولیّ حقید، محبوب حقّید و روی آن محبّت و ولایت اثر بار کردید گفتید: آخرت مالِ ماست. خب اثر ولایت محبّتِ موت است، تمنّی موت کنید، ﴿فتمنّوا الموت إن کنتم صادقین﴾. آنگاه میفرماید به اینکه ﴿ولن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم﴾ این بنیاسراییل، نه هیچ فردی از اینها و نه در هیچ وقت، این کلّیت و دوام را در این آیه بیان کرد، فرمود: هیچ کدام از اینها، در هیچ وقت تمنّی موت ندارند این کلمهٴ ﴿ولن یتمنوه﴾ ناظر به کلیّت است، آن کلمهٴ ﴿أبداً﴾ ناظر به دوام فرمود: هیچ کدام اینها، هرگز تمنّی مرگ ندارند. این از آن اِخبار غیب قرآن کریم است ﴿ولن یتمنّوه أبداً﴾ چرا؟
گناه سبب ترس از مرگ
﴿بما قدّمت أیدیهم﴾ که بعضی از معاصی که اینها مرتکب شدند قرآن شمرد؛ مسئلهٴ قتل انبیا بود، مسئلهٴ اتّخاذ عجل بود مسئلهٴ سفک دماء محرومین بود، مسئلهٴ تبعید بیگناهان بود و مانند آن. فرمود: ﴿ولن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم والله علیم بالظالمین﴾، خب انسان هر چه را که انجام داد بعد از موت در کنار سفرهٴ همانها مینشیند، ﴿ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عند الله﴾ امّا «ما تقدّموا لأنفسکم من شرٍّ» چی؟ آن هم «تجدوه»؟ منتها این کریمه در صدد تشویق است، اینکه فرمود: ﴿و ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عند الله﴾ ، نه به این معناست که شر فراموش میشود، شر هم این چنین است و انسان بعد از موت فقط در کنار سفرهٴ عمل خود مینشیند و لاغیر، فرمود: ﴿بما قدّمت أیدیهم﴾؛ آن کارهایی که قبلاً کردند رفته پیشاپیش منتظر اینهاست که اینها را بگیرد و بسوزاند، و اینها هرگز به سراغ آتش نمیروند، آنچه را که قبلاً انجام دادند پیشاپیش اینها رفته است منتظر گرفتن اینهاست اینها هرگز حاضر نیستند تمنّی موت کنند به ملاقات آنها بروند ﴿بما قدّمت أیدیهم﴾.
سؤال ...
جواب: آن هم برای حرص حیات است که میخواهند بمانند، نه برای اینکه میخواهند آخرت را حفظ کنند.
سؤال ...
جواب: کجا کشته میشوند؟
سؤال ...
جواب: آنها تا میتوانند نمیروند، اگر بدانند که یک ساعت زندهاند حاضر نیستند؛ ولی میدانند که اگر جنگ بروند یک ساعت زندهاند و اگر جنگ نروند نیم ساعت زندهاند، از آن جهت برای آنها نیم ساعت هم فرق میکند، از آن جهت به جبهه میروند. ﴿و من أصدق من الله قیلاً﴾ ؛ هیچ گویندهای صادقتر از خدای سبحان نیست. فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوة﴾؛ اینها از هر مشرکی دنیازدهتراند، از هر ملحدی دلبستهتر به دنیایند. فرمود: ﴿والله علیم بالظالمین﴾، اینها که جدال اَحسن بود، آنها هم برهان بود.
منشأ گناهان و دعاوی باطل
آنگاه میفرماید به اینکه اینها در داعیه روانند، مرتّب داعیهٴ ولایت دارند، محبّت دارند، بنوّت دارند و مانند آن و ترتیب آثار بر این دعاوی بی برهان هم قویّند، میگویند: ﴿لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاریٰ﴾(25) و مانند آن. امّا در همهٴ موارد دروغ میگویند و ظالمند و سرّش آن است که از همهٴ مردم اینها دلباختهترند به دنیا و چون دنیا محبّتش «رأس کلّ خطیئه» است و این حرص حیات دنیا در اینها بیش از دیگران است، پس خطرات و سیئات اینها هم بیش از دیگران است. ﴿ولتجدنّهم﴾؛ این را با حرف تأکید یاد میکند، با لام قسم یاد میکند، حتماً، سوگند یاد میکنم که تو، حتماً اگر زندگی اهل کتاب را بررسی کنی، میبینی این بنیاسرائیل، از همهٴ مردم به دنیا علاقمندترند. نفرمود: «ولتجدهم» یا «وتجدهم» یا «وهم کذا» فرمود: این یک امر محسوس است، تو اگر بررسی کنی تاریخ اسراییل را قطعاً مییابی که اینها از همه به دنیا دلباختهترند، ﴿ولتجدنّهم﴾ همان لام قسم، هم این نون حرف تأکید، ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوة﴾؛ از همهٴ مردم اینها دلباختهتر به دنیا هستند.
پستی حیات دنیا در بیان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)
به کدام حیات؟ ﴿علی حیوةٍ﴾؛ این تنوین تنکیر برای تحقیر است. هیچ زندگی پستتر از زندگی دنیا نیست. ﴿علی حیوٰةٍ﴾، همان بیان مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «من هوان الدنیا علی الله أنّه لایعصیٰ إلاّ فیها و لاینال ما عنده إلاّٰ بترکِها» ؛ فرمود: عالمَی از این عالَم پستتر نیست، چون در هیچ عالَمی خدا معصیت نمیشود، مگر در دنیا و انسان اگر بخواهد به ما عند الله برسد هیچ چارهای ندارد مگر اینکه این پلید را ترک کند، «ولا ینال ما عنده إلاّ بترکها» . اگر از این عالم دنیا کسی بخواهد پایین تر برود به عدم میرسد، دیگر از این پستتر خدا جهانی را خلق نکرد، گاهی تعبیر به دنیا دارد که مؤنث است، گاهی تعبیر به اَدنیٰ دارد که مذکّر است، گاهی تعبیر دارد ﴿عرض هذا الأدنیٰ﴾ ؛ یعنی این دنیترین دنیها. لذا این تنوین ﴿حیوٰةٍ﴾، تنوین تنکیر و تنوین تحقیر است. فرمود: اینها بر پستترین حیات دلباختهتر از همهاند. ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوٰةٍ﴾؛ این الجملهٴ اولیٰ برای آن است که هم شدّت حرص اینها را بیان کند و هم حقارت متعلَّق حرص اینها را.
بدتر از مشرکان
امّا جملهٴ بعد برای آن است که بفرماید، اینها از مشرکین هم بدترند، مشرکینی که به قیامت و بهشت و جهنّم معتقد نیستند، بالآخره میخواهند در دنیا بمانند؛ تمام تلاششان دنیا است و دیگر هیچ. امّا برای همین حرص یک محدودهای قائلند، اینها از مشرکین هم بدترند با اینکه به حسب ظاهر به جنّت و نار معتقدند و بهشت را مالِ خود میدانند، مع ذلک از مشرکی که به بهشت معتقد نیست و میگوید انسان با مرگ مثل یک درختی است که بپوسد و خاک بشود و دیگر هیچ. اینها از مشرکین هم حریصترند. ﴿ولتجدنّهم أحرص النّاس علی حیٰوةٍ ومن الذین أشرکوا﴾ در جملهٴ اولیٰ برای بیان اینکه متعلَّق حرص اینها حیات است، یعنی پستترین حیات. در جملهٴ دوم که معطوف است، کلمهٴ دوم که معطوف است، بیان آن است که اینها از مشرکین هم به دنیا دلباختهترند، مشرک به خود حق میدهد که به دنیا دل ببندد برای اینکه بعد از مرگ برای او زوال محض است به حسب ظاهر، میگوید: انسان با مرگ نابود میشود، هرچه هست ﴿إن هی إلاّ حیاتنا الدنیا﴾ ؛ لذا برای همین دنیا تلاش میکند. او به خود حق میدهد که حریص باشد برای حیات؛ چون با مرگ خود را نابود میپندارد، گرچه نابود نخواهد شد. ولی اهل کتاب که مرگ را طلیعهٴ عالَم دیگر میدانند، به بهشت و جهنّم معتقدند، آن هم خود را اهل بهشت میپندارند، نباید از مشرکین به دنیا دلباختهتر باشند. فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیٰوةٍ و من الذین أشرکوا﴾.
سؤال ...
جواب: چرا لام قسم هم مفید تأکید است.
سؤال ...
جواب: نه، لام قسم، قسم که بی خود ذکر نمیشود، برای اهمیت مطلب سوگند یاد میشود.
سؤال ...
جواب: اگر روی آن کلمات قسم دربیاید، اگر لام حال هم باشد، باز مفید تأکید است. بنابراین فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیاة و من الذین أشرکوا﴾؛ یعنی اینها هم بر این حیات حقیر أحرص الناسند، هم از مشرکینی که به قیامت معتقد نیستند أحرصند.
سؤال ...
جواب: انگیزهٴ مازاد نمیخواهد،ـ محبّت مازاد میخواهد. محبّت مازاد؟ خبث نفس. هر کسی خبیثتر است دلبستهتر و پلیدتر میشود؛ لذا قرآن کریم میفرماید به اینکه اینها بیش از همه میخواهند در دنیا بمانند.
سؤال ...
جواب: نه مشرک اینطور نیست، میفرماید: شما آزمایش که بکنید مشرک اینطور نیست، مشرک برای خود یک حدی قائل است اینها در اثر سوء تربیت و غرور و مانند آن از مشرکین هم به دنیا دلباختهترند. آنگاه چون «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» و حرص اینها نسبت به دنیا بیش از دیگران است، خطر اینها هم بیشتر از دیگران است.
سؤال ...
جواب: نه، ﴿من أصدق من الله قیلاً﴾ این سخن خداست، آزمایش خارجی هم که نشان میدهد، از صدر اسلام تا کنون این ﴿لتجدنّهم﴾ یافت شده، الآن هم میبینید.
سؤال ...
جواب: نه، صهیونیزم خطرش از او بدتر است. او بالاخره «إن لم یکن لکم دین ... فکونوا أحراراً فی دنیاکم» .
سؤال ...
جواب: نه، أحرصیت مالِ اینهاست، فرمود: ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوة ومن الذین أشرکوا﴾؛ پس هم اَحرصند از همهٴ مردم و هم اَحرصند از خصوص مشرکین.
آرزوی عمر هزار ساله
آنگاه میفرماید به اینکه ﴿یودّ أحدهم أن یعمّر ألف سنة﴾ اگر این ﴿یودّ أحدهم﴾ مال مشرکین باشد، یهودیها از مشرکین که علاقمندند هزار سال و ده قرن عمر کنند حریصترند و اگر آن کلمه خبط شده باشد، یعنی «و لتجدنّهم أحرص الناس من الذین أشرکوا» باشد، آنگاه بیان حرص أهل کتاب را ذکر میکند، میفرماید که ﴿یودّ أحدهم﴾ یکی از اینها یعنی نوع اینها، اینگونهاند که میخواهند ده قرن بمانند. اگر این کلمه ﴿الف﴾، ناظر به کثرت نباشد به این معناست که اینها میخواهند ده قرن بمانند؛ ولی ظاهراً بالاترین و بسیطترین عدد هزار است، چون از هزار ما بگذریم باید تکرار کنیم بگوییم دو هزار، سه هزار، چهار هزار کمتر و بیشتر. عدد بسیط از اَلْف بیشتر نبود، میگفتند به اینکه 1 تا 10 اینها واحدند، 100 است و 1000، از آن به بعد باید تکرار بشود؛ لذا عدد اَلْف بالاترین عدد بسیط بود. اینکه قرآن فرمود: اینها میخواهند هزار سال بمانند نه اینکه میخواهند 1100 سال نمانند، 1200 سال نمانند، بالاترین رقمی که بسیط است این است، این ناظر به کثرت است، یعنی تا آن اندازه که هوس بُرد دارد، اینها میخواهند بمانند.
اگر این ﴿یودّ أحدهم لو یعمّر ألف سنة﴾ وصف آن مشرکین باشد، پس یهودیها از مشرکینی که دارای این صفتند به دنیا حریصترند، و اگر وصف مشرکین نباشد، آغاز جمله باشد، بیان شدّت حرص اینها نسبت به حیات دنیاست. چرا اینها أحرص الناس علی حیاتاند؟ برای اینکه میخواهند هزار سال بمانند.
این در تفسیر طنطاوی این تعبیر هست که در بین ایرانیان رایج بود که در مراسم فروردین به یکدیگر میگفتند: «هزار سال بمانی»، این تعارف آرزوی خام به حجاز سرایت کرد، آنها هم در این دید و بازدیدهای مراسم عید یا غیر عید میگفتند: «عش الف نیروز»؛ یعنی هزار نیروز که معرب نوروز است، بمانی . در این زمینه آیهٴ نازل شد به اینکه اگر هزار سال هم بمانند از عذاب دور نخواهند بود. ﴿یودّ أحدهم لو یعمّر ألف سنة﴾ چون ﴿یودّ﴾ آمده است دیگر این ﴿لو﴾ آن معنی تمنّی خود را شاید نداشته باشد، میخواهند که هزار سال بمانند؛ ولی میفرماید که ﴿وما هو بمزحزحه من العذاب أن یعمّر﴾؛ یعنی اینکه علاقمند است ده قرن بماند، این عمر طولانی او را از عذاب نجات نمیدهد. گاهی خدای سبحان دربارهٴ طول زمان سخن میگوید، گاهی دربارهٴ شدّت زمین و شدت قصر و شدت کاخ و امثال ذلک، میفرماید: نه استحکام قصر شما را از مرگ نجات میدهد، نه طولانی بودن عمر شما را از عذاب بعد از مرگ. ﴿یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیّدة﴾ ؛ چه در قصرهای مستحکم بسر ببرید، مرگ سراغتان خواهد آمد و عذاب بعد از مرگ دامنگیرتان میشود، چه ده قرن هم بمانید ﴿وما هو﴾؛ یعنی آن شخص ﴿بمزحزحه من العذاب أن یعمّر﴾ این ﴿أن یعمّر﴾ وقتی تأویل مصدر رفت میشود تعمیر، یعنی عمر طولانی. این تعمیر و عمر طولانی مزحزح و مبعّد نیست، «زَحزَحَه» یعنی «بعّده» این عمر طولانی آنها را از عذاب دور نمیکند، تعمیر ده قرن باعث نجات آنها از عذاب نخواهد شد، ﴿وما هو بمزحزحه من العذاب أن یعمّر والله بصیر بما یعملون﴾.
«والحمد لله رب العالمین»
کاربر مهمان