display result search
منو
تفسیر آیات 139 تا 143 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 139 تا 143 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 4 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 139 تا 143 سوره آل‌عمران"

پاسخ اجمالی به سئوالات مسلمین بعد از جنگ احد
خداوند کارگردان کل عالم و پیروزی قطعی حق
تنها راهِ رفتن به بهشت سرفرازی در آزمون الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ﴿139﴾ إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ ﴿140﴾ وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ ﴿141﴾ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ ﴿142﴾ وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴿143﴾

پاسخ اجمالی به سئوالات مسلمین بعد از جنگ احد
بعد از جریان احد، این سؤال برای همه مطرح شد و زمینه ترک مبارزه نسبت به آینده هم فراهم شد، این دو خطر. خطر اول آن سؤال فکری بود، خطر دوم آن کار نظامی و سیاسی نسبت به آینده بود. خطر اول این بود که اگر حق با مسلمین است پس چرا آسیب دیدند. خطر دوم این است که خب، آینده اینها حضور پیدا نمی‌کنند هر دو خطر را قرآن کریم پیش‌بینی کرد و برطرف کرد، فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا﴾ نسبت به آینده ﴿وَ لا تَحْزَنُوا﴾ نسبت به گذشته، چون ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ هر دو برطرف می‌شود؛ هم شما پیروز خواهید شد و هم اینکه باید آماده باشید برای آن پیروزی، به آن بشارت برسید این جواب اجمالی. محورش هم محور ایمان است که ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾.

خداوند کارگردان کل عالم و پیروزی قطعی حق
اما جواب تفصیلی این دو بیان که هر دو خطر را برطرف کند این است که جهان، دار آزمون است اگر شما رنجی دیدید دیگران هم رنجی می‌بینند اگر کسی بی‌رنج به مقصد برسد همه اسلام می‌آورند، چون بدون رنج نمی‌شود به مقصد رسید، لذا بعضی مسلم‌اند [و] بعضی غیر مسلم تا درون افراد آزموده بشود ﴿إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ که این «مثل» در اصل درد و رنج است نه «مثل» رقمی، چه اینکه در بحثهای قبل هم گذشت وگرنه منافات دارد با آیهٴ ١٦٥ سورهٴ «آل ‌عمران» همین سوره که محلّ بحث است، چون فرمود: ﴿أَ وَ لَمّا أَصابَتْکُمْ مُصیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها﴾؛ اگر به شما مصیبتی در احد رسید شما دو برابر آن را در احد بر مشرکین تحمیل کردید که سخن از «مثلین» است نه «مثل». اینجا که فرمود: ﴿فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ این ناظر به اصل طبیعت است نه رقم یعنی اگر شما آسیب دیدید آنها هم مثل شما آسیب دیدند، نه اینکه به عدد شما یا به اندازه شما، آن عدد و اندازه را در آیهٴ ١٦٥ بیان فرمود که شما نیمی از آنها آسیب دیدید، آنها دو برابر آسیب دیدند. بنابراین این دو تا آیه منافی هم نیست ﴿فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ اما ریشه اصلی‌اش این است که ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ روز و روزگار به حسب ظاهر گاهی به کام کافران است گاهی به کام مؤمنین؛ اما این‌چنین نیست که کافر پیروز بشود ولو یک لحظه، آن که گرداننده است و مدیر عامل است و دولتها را مداول هست و مدیل، فقط خداست. براساس کل نظام که انسان حساب می‌کند می‌بیند در هر حادثه‌ای یومی از ایام¬الله است، براساس آن دید کلی، چون مدیل و مداول و مدیر و کارگردان کل صحنه خداست، پس ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ﴾ در هر حادثه هم یومی از ایام¬الله ظهور می‌کند. براساس این معنا ایام¬الله، مقابل ندارد چون هر حادثه‌ای ظهور حق است، چون مدیر و کارگردانش حق است و براساس این معناست که در بحثهای قبل هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت فرمود که آیهٴ ١٢٧ و ١٢٨ که به رسولش فرمود ما این حوادثی را که به بار آوردیم: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبینَ ٭ لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾ که چهار نکته را بازگو کرد، بین این چهار نکته یعنی دو نکته را اول فرمود دو نکته را آخر فرمود، وسط این جمله معترضه را ذکر کرد که به رسولش فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ﴾ گر تو حق شفاعت داری رسالت داری ولایت داری انسان کاملی مظهر منی؛ اما کارگردان تو و نظام من‌ هستم ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ﴾ تو در محیط داخلی نسبت به انسانها خب، خیلی سِمَت از طرف من به عنوان ظهور در تو پیدا شده است تو شفیعی تو وسیله خیری و وسیله هستی و هزارها برکت به وسیله توست؛ اما وقتی که کل جهان را بررسی می‌کنیم تو هم نقشه‌ای هستی از نقشه‌های این عالم، که آدم و عالم را خدا دارد می‌گرداند. در آن تدبیر کلی تو سهمی نداری ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ﴾ یعنی این چهار هدف را که بازگو می‌کند دو هدف را اول، دو هدف را آخر، وسط این صحنه را تذکر می‌دهد که کسی خیال نکند کارگردان کل عالم غیر از رب العالمین دیگری هم هست، این-طور نیست. فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ اْلأَمْرِ شَیْ‏ءٌ﴾ در این کارگردانی که ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ﴾ چون مدیل و مداول و مدیر خداست، هر روز خدا دارد ظهور می‌کند براساس ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ﴾، «کل یوم من ایام الله» است.

ایام‌الله روز پیروزی حق و نابودی باطل
اما وقتی که داخله این نظام را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم بعضی از اینها حق است و بعضی از اینها باطل. در این قسمتهاست که قرآن می‌فرماید که در این محدوده آنجا که حق پیروز می‌شود که ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا﴾ آنجا روز خداست که می‌شود ﴿وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ﴾ این «ایام¬الله» گرچه در روایت آمده روز رجعت است، روز ظهور حضرت حجت است [و] روز قیامت است؛ اما این حصر نیست، اینها نمونه‌های کامل ایام¬الله‌اند وگرنه در جریان مبارزات حضرت موسی(سلام الله علیه) در سورهٴ «ابراهیم» فرمود اصولاً انبیا آمدند که جامعه را روشن کنند و وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مأموریت پیدا کرد و کتاب دریافت کرد که مردم و جامعه را نورانی کند که ﴿الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ تو برای اینکه مردم را نور بدهی سمت پیدا کردی. خب، چگونه می‌شود مردم را روشن کرد با تدریس و درس و بحث و هدایت می‌شود جامعه را روشن کرد یا همه اینها لازم است ولی جامعه باید براساس یک نظام اسلامی و حکومت قرآنی اداره بشود، برای اینکه معلوم بشود که درس و بحث و نوشتن و گفتن لازم است ولی کافی نیست، به رسولش فرمود راه روشن کردن جامعه همان است که موسای کلیم رفت. بعد از اینکه فرمود من این قرآن را فرستادم که تو مردم را نورانی کنی برای همین هم فرستادم، آنگاه جریان حضرت موسی را ذکر می‌کند که ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾؛ موسای کلیم مأمور شد که مردم را نورانی کند، نورانی کردن مردم به برانداختن نظام طغیان است و تأسیس نظام دینی، این کار یک هزینه سنگینی طلب می‌کند [و] تحمل این هزینه هم بدون پشتوانه و دلگرمی ممکن نیست. فرمود برای اینکه مردم پشت گرم باشند آنها را به ایام خدا متذکر کن: ﴿وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ﴾ برای اینکه جامعه روشن بشود، فرعون به دریا برود و زمین را مستضعفان بگیرند صبر کافی نیست، مردم صابر باشند کافی نیست، مردم شاکر باشند کافی نیست، اینجا جای صباران است نه صابران، اینجا جای شکوران است نه جای شاکران. کار سنگین، سرمایه سنگین می‌خواهد ﴿إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ﴾ اینکه می‌بینید در بعضی از کتابهای اهل معرفت آمده است که ظهور موسای کلیم محصول خون کودکان است، آنها بالصراحه گفتند که این از باب تناسخ نیست، آنها می‌گویند که خونهایی که قبلاً ریخته شده این خونها هدر نرفته، بلکه ذات اقدس الهی آن عصاره خون را به صورت موسای کلیم درآورد یعنی این¬چنین نیست که آنها خونها هدر رفته باشد و اینچنین نیست که نحوه‌اش هم نحوه تناسخ باشد، بلکه ذات اقدس الهی با آن سرمایه‌های سنگین، افراد صبّار شکور پرورش داد تا ﴿فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ ظهور کرد، شده روزی از ایام خدا، اینها می‌شود «ایام¬الله» براساس این حساب ایام خدا در مقابل ایام غیر خداست یعنی روزی که به کام دیگران است، آن روزی که دیگران سرنگون می‌شوند روزی است که قدرت حق ظهور کرده است دین، ظهور کرده است می‌شود «یوم‌الله». بنابراین این «ایام الله» مقابل دارد و اما آن کارگردانی مهم که هر روز را خدا دارد اداره می‌کند آن مقابل ندارد، فرمود: ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾.

وجود شیاطین جن و انس برای مبارزه با انبیا و آزمایش مردم
بعد فرمود: ﴿وَ لِیَعْلَمَ﴾ این ﴿وَ لِیَعْلَمَ﴾ ملاحظه فرمودید که عطف بر محذوف است یعنی اسراری هست که نمی‌شود آنها را بیان کرد و به حساب ظاهر، قابل تبیین نیست، آنچه قابل تبیین است از این به بعد گفته می‌شود. مثل آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ ١١٢ و ١١٣ این است، فرمود ما برای هر پیامبر دشمن ساختیم: ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیِّ عَدُوًّا شَیاطینَ اْلإِنْسِ وَ الْجِنِّ﴾؛ فرمود ما انبیا را برای روشن کردن جامعه اعزام کردیم از آن طرف دشمنها را هم تراشیدیم، ما این کار را کردیم. اینچنین نیست که انبیا، سمت رسالت پیدا کنند و رایگان بتوانند موفق بشوند، اینطور نیست ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیِّ عَدُوًّا شَیاطینَ اْلإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحیٰ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ﴾؛ اگر خدا می‌خواست که جلوی آنها را بگیرد آنها نمی‌توانستند، از باب ﴿یوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا﴾ را انجام بدهند؛ اما خدا این کار را کرد اینها را رها بکن با فریه‌هاشان، اینها به جایی نمی‌رسند، ما این کارگردانیها را کردیم و برای اینکه اینجا هم باز می‌فرماید «و برای اینکه» فرمود ما این کارها را کردیم ﴿وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ﴾ این ﴿وَ لِتَصْغی﴾ عطف بر محذوف است یعنی اسراری پشت پرده است که آنها شاید قابل بازگویی نباشد، آنچه قابل بازگو کردن است این است که ما می‌خواهیم یک عده را امتحان بکنیم تا ببینیم دل چه گروهی به طرف اینها گرایش پیدا می‌کند ﴿وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذینَ﴾ وگرنه جای این سؤال هست که خدایا! این همه دشمنها را تو تراشیدی ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ﴾ اما می‌فرماید ما برای انبیا، دشمنهای جن و انس تراشیدیم و برای اینکه یک عده را امتحان کنیم این «و برای اینکه» یعنی یک چیزهای دیگر هم هست.

زیبا بودن سختی‌ها و مشکلات نزد اهل بیت (علیه السلام)
حالا شما نگاه کنید ببینید که همین جریانهایی که الآن در پیش هست کمتر کسی این صحنه‌ها را از نزدیک ببیند و در درونش سؤالهای فراوانی زمزمه نشود، فقط همان ایمان تعبدی است که انسان را نگه می‌دارد. حالا اگر حادثه سخت‌تر از مسئله آوارگی این مسلمین عراق بود، حادثه از این سخت‌تر بود و کسانی هم که در این حادثه اسفبار رنج می‌دیدند به مراتب انسانهای شریف‌تر و برجسته‌تر از اینها بودند و در اینها ولی‌الله الاعظم وجود می‌داشت و خود آن ولی‌الله الاعظم این صحنه تلخ را و بدتر از این را می‌دید، چه اینکه دید حالا دارد حرف می‌زند. شما این جریان کربلا را وقتی بررسی می‌کنید خب به مراتب بدتر از حادثه فعلی عراق است، برای اینکه اینها فاصله‌شان محدود بود آنها فاصله‌شان بیشتر بود، اینها اینچنین نبود که حالا کسی پشت سر اینها باشد مرتب تازیانه بزند بعد هم اینها را به اسارت می‌بردند، اینها اینجا به سراغ امن و پناهگاه می‌آیند، آنها در برابر سرهای مطهر داشتند حرکت می‌کردند و آنطوری که به فکر کسی نیامد بر اهل‌بیت بیاید و در بین اینها بهترین انسانهایی که در وجه ارض زندگی می‌کردند بود و بینشان ولی‌الله الاعظم بود ـ حضرت سجاد(سلام الله علیه) و امام باقر ـ دو انسان کامل دو حجت از حجتهای الهی این بار گران را تحمل کردند. حالا امام سجاد بعد از جریان کربلا آن وقایع را که خودش از نزدیک لمس کرد دید، دارد در دعای «ابوحمزه ثمالی» با خدای سبحان مناجات می‌کند، عرض می‌کند لها «و لا یَعترضُ علیک ‌احد فی تدبیرک لک الخلق و الأمر» ؛ خدایا! کارهای تو به قدری زیبا و خوب است که اصلاً جا برای اعتراض نیست، این دعاها نوعاً بعد از جریان کربلاست. خیلی از چیزهاست که اصلاً به فکر آدم نمی‌آید که کار به این زیبایی و به این خوبی؟ حالا زینب کبرا(سلام الله علیها) وقتی از جریان کوفه‌اش مستحضرید در آنجا وقتی ابن زیاد ملعون سؤال کرد «کیف رایت صنع الله باخیک» فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» ؛ به من خیلی خوش گذشت من جز خوبی چیز دیگر ندیدم، نه اینکه این کار، کار خوب است یا ما صبر می‌کنیم، نفرمود ما داریم امتحان می‌دهیم و صبر می‌کنیم این یک، نفرمود کار، کار خوبی بود این دو، حصر کرد فرمود جز خوبی چیز دیگر نبود «ما رأیت الا جمیلا» ما یک وظیفه‌ای داشتیم رفتیم انجام دادیم حالا هم پیروز شدیم براساس آن دید انسان کامل جز زیبایی چیز دیگر نیست و آن درکش مقدور ماها نیست، چون ما یک مقطع را می‌بینیم، چون درکش مقدور ماها نیست که ما تلخ¬ترین حادثه را به عنوان زیباترین هنر خدا تلقی کنیم و بگوییم: «ما رأیت الا جمیلا» یا بگوییم: «لا یعترض علیک احد» .

شیوه قرآن بر بیان بعضی از دلائل و بازگو نکردن اسرار
نوعاً قرآن که با ما سخن می‌گوید از وسط حرف میزند می‌فرماید ما این کارها را کردیم و برای اینکه یک عده را امتحان بکنیم و برای اینکه ظلمها را براندازیم و مانند آن؛ اما آن معطوف علیه چیست او را خدا می‌داند. این رازَ قَدَر چقدر زیباست که کارگردان می‌داند و مظاهر اولیه او، خدا می‌داند.
پرسش:...
پاسخ: آنها این کار را کردند که نسبت به یکدیگر توطئه کنند، این ﴿جَعَلْنا﴾ دلیل می‌خواهد که سیق لاجله الکلام ﴿وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیِّ عَدُوًّا﴾ چرا؟ ﴿وَ لِتَصْغى﴾ این هست که کلام، برای او مسوق است و علت، طلب می‌کند ﴿وَ لِتَصْغى إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها امتحان الهی است، چون همه این فعلها را خدا با اختیار به اینها نسبت می‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خود این آیات، فعل را به فاعل نسبت می‌دهد، فرمود ما می‌خواهیم امتحان بکنیم دیگر ﴿وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ﴾ این ﴿وَ لِیَعْلَمَ﴾ هم باز نظیر آن چیزی است که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» در همین سوره آمده؛ آیهٴ ١٦٦ و ١٦٧ آنجا هم باز می‌بینید از وسط قصه شروع می‌کند، می‌فرماید که جریان بدر را گوشزد می‌کند، می‌فرماید شما اگر در احد آسیب دیدید دو برابر در بدر به اینها آسیب رساندید ﴿وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ ٭ وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ نافَقُوا﴾ یعنی این مصائبی که دامن‌گیر شما شد به اذن خدا بود «و برای اینکه» باز هم از وسط شروع شد و برای اینکه مؤمنین معلوم بشوند منافقین معلوم بشوند امتیاز مؤمن از منافق مشخص بشود و مانند آن ﴿وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا ٭ وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ نافَقُوا﴾، ﴿فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنینَ ٭ وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ نافَقُوا﴾ بنابراین آن اسرار قابل تبیین برای توده مردم نیست، لذا محذوف است و اولیای الهی می‌دانند و نشانه‌اش همین دعاها و مناجاتهای اینهاست، اینها که تعارف نمی‌کنند که. همین است که همین مصیبت را با تلخ‌ترین وجه تحمل کرده است، عرض می‌کند: «و لا یعترض علیک احد فی تدبیرک لک الخلق و الأمر» آن‌گاه چقدر ممنون خداست که خدا آنها را با این آزمون به اینجا رسانده است.

احتمالات مختلف مفسرین در معنای شهدا
در جمله بعد فرمود: ﴿وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ﴾ سیدناالاستاد همان¬طوری که ملاحظه فرمودید دارند که شهید در اصطلاح قرآن کریم به معنای شاهدین اعمال است ، نظیر ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ و امثال‌ذلک. این شهید فقهی و حدیثی، این اصطلاح قرآنی نیست. در فقه و در حدیث آمده است که اینها مثلاً شهید می‌شوند، کسی که مقتول در معرکه است و اما قرآن کریم تعبیرش درباره مقتولین فی المعرکه همان ﴿الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ است ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ یا ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ و امثال‌ذلک ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ﴾ اینها به عنوان﴿قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ و قتیل فی سبیل الله، مقتول فی سبیل‌الله و مانند آن در قرآن از اینها یاد شده. کلمه «شهید» در قرآن به این معنا استعمال نشده. اما مرحوم شیخ طوسی در تبیان بعد از اینکه دو تا احتمال ذکر می‌کنند آن احتمالی اینکه شهید مقتول فی المعرکه باشد او را تأیید می‌کنند ـ به قرینه همین آیهٴ محلّ بحث ـ چون آیه درباره جنگ است. بیان سیدناالاستاد این است که کلمه اتخاذ با آن سَمِت ذکر می‌شود، می‌شود گفت: ﴿وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً﴾ اما نمی‌شود گفت «و اتخذ الله زیداً قتیلاً» چون نمی‌شود گفت «واتخذ الله زیداً قتیلاً» ولی می‌شود گفت: ﴿وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً﴾ معلوم می‌شود خلیل بودن، رسول بودن [و] نبی بودن اینها مناصب هست که خدا اتخاذ می‌کند؛ اما قتیل فی سبیل¬الله شهید باشد این با لحن ادبی سازگار نیست. البته گرچه نمی‌شود گفت که «اتخذ الله فلاناً قتیلاً» چون هر قتیلی شهید نیست؛ اما وقتی سَمِت شهادت به قتیل داده شد، برای اینکه او یا شاهد صحنه است یا مشهود الهی است و مشهود فرشتگان است همین که این صفت شهادت به قتیل داده شد این می‌شود شهید، از آن به بعد می‌شود گفت: «اتخذ الله زیداً شهیدا» أی شاهدا، أی مشهودا، می‌شود گفت. پس گرچه نمی‌شود گفت: «اتخذ الله زیداً قتیلاً»؛ اما می‌شود گفت: «اتخذ الله زیداً شهیدا» چون شهید، صفتی است که به این «قتیل فی سبیل الله» داده شد .

پرسش:...
پاسخ: بله یعنی در اصطلاح فقه و حدیث، در روایات هم شهدا فراوان ذکر شده؛ اما همه آن شهدا معنای قتیل فی‌المعرکه نیست ولی در خود روایات و احادیث، شهادت به معنای قتل فی سبیل‌الله آمده، مخصوصاً در کلمات خود حضرت امیر نامه‌ای که برای مالک می‌نویسد، مالک را ترغیب می‌کند می‌گوید من از ذات اقدس الهی برای خود و برای شما مسئله سعادت و شهادت را طلب می‌کنم ، چون حضرت خودش فرمانده کل قوا بود و مالک فرمانده لشگر بود، پایان آن عهدنامه دعوت به شهادت است . شهادت در اصطلاح حدیث به معنای «مقتول فی سبیل‌الله» آمده؛ اما در قرآن ما آیه‌ای داشته باشیم که شهادت به این معنا باشد ایشان می‌فرماید ما نداریم. این بحث مبسوطش در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ﴾ خب. ﴿وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ﴾ این استدلال ایشان تام نیست و حرف مرحوم شیخ طوسی هم به عنوان برهان کامل شاید نباشد، لذا مرحوم امین‌الاسلام هر دو وجه را ذکر کردند ، بدون ترجیح.

جریانات روزگار مایه ناب شدن مؤمنین و آب شدن کافرین
عمده این است که فرمود: ﴿وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ﴾ این ﴿وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ﴾ نقشی که می‌تواند داشته باشد شاید این باشد که اگر ما یک وقت روزگار را گرداندیم به کام عده‌ای بود، آنها محبوب ما نیستند، آنها منصور نیستند ﴿وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ این امتحان الهی است. اینچنین نیست که اگر روزی به کام ظالم بود ما خواستیم به ظالم نعمت عطا کنیم، اینطور نیست ﴿وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ﴾ که در وسط ذکر شده است این قسمت. آن‌گاه نکته سومی که برای این قضیه ذکر می‌کند این است که ﴿وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا﴾؛ تمحیص بکند اینها را ﴿وَ یَمْحَقَ الْکافِرینَ﴾ که بحثش در دیروز گذشت یعنی یک جریان است، این یک جریان مایه ناب شدن مؤمنین و مایه آب شدن کافران است که آنها بخار می‌شوند و از بین می‌روند و این زر ناب می‌ماند، این می‌شود تمحیص، آن می‌شود محق، نظیر ربا که ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا﴾ آمده.
پرسش:...
پاسخ: آن چون در طول هم نیستند اینها عطف به فاء نیست [بلکه] عطف به واو است [و] مجرد ترتیب ذکری است. ممکن است ﴿وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ﴾ جزء ممحصین باشد، چون با فاء ذکر نشده این کار، به عنوان آزمون الهی است.

تنها راه رفتن به بهشت سرافرازی در آزمون الهی
این اختصاص به جریان دنیا ندارد مسئله آخرت هم همینطور است، لذا فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ﴾ شما همانطوری که در مسائل دنیا باید بدانید که بدون امتحان پیروز نخواهید شد، در مسائل آخرت هم اینچنین است؛ بدون امتحان بهشت نخواهید رفت. شما خیال کردید همین که به حسب ظاهر گفتید ما مؤمن و مسلمانیم بهشت به انتظار شماست. خب، این آیات در مدینه نازل شد، مدینه از بهترین جاهای توفیق‌باری بود برای مسلمین، اینها نماز پنج وقتشان را پشت‌سر انسان کاملی مثل رسول خدا که احدی امامتش مثل امامت پیغمبر نیست اقتدا می‌کردند. این نماز پنج وقتشان بود، در مسجدی نماز اقامه می‌شد که بعد از مسجدالحرام روی زمین مسجدی به عظمت مسجد مدینه نیست، این دو تا فضیلت مهم. پای منبر کسی هم می‌نشستند که هیچ خطیبی به عظمت او نیست. موعظه کسی را هم گوش می‌دادند که هیچ واعظی به عظمت او نیست، همه اینها علل و اسباب سعادت است. آیه در یک چنین فضایی نازل شد، فرمود اینها خوب است ولی اینها شما را بهشت نمی‌برد. این آیه، در یک چنین فضایی نازل شد.

فرمود همین که نماز پنج وقت را در مسجد پشت‌سر پیغمبر می‌خوانید پای منبر او هستید مصافحه می‌کنید اینها شما را بهشت می‌برد؟ اینها نیست، جنگی هست و یک کشته شدنی هست و کشتنی هست و یک امتحان. اینکه در مکه نازل نشد که، این آیات در مدینه نازل شد در یک چنین فضا، معلوم می‌شود همه این کارها یعنی اقتدا کردن، نماز را به جماعت خواندن، در مسجد خواندن پای منبر واعظ الهی نشستن همه اینها لازم است؛ اما اینها گوشه‌ای از کار است. فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ﴾ یعنی این جهاد با صبر باید باشد یعنی با هم باید جمع باشد البته، لذا این ﴿یَعْلَمَ﴾ منصوب است، چون واوش هم واو جمع است یعنی «و ان یَعْلَمَ الصّابِرینَ» خب شما باید امتحان بشوید، معلوم می‌شود مجاهد کیست صابر کسیت بعد معلوم می‌شود بهشت در انتظار شماست.

اقسام مختلف آزمونهای الهی
این امتحانها هم یک امتحان رسمی است یک امتحانهای غیر رسمی، نظیر امتحانهای مدرسه. امتحانهای رسمی مدرسه سالی دو بار است مثلاً، و این امتحانهای غیر رسمی که هر روز است هر روز انسان در هر لحظه امتحان می‌بیند. یک نامحرم از جلوی انسان رد می‌شود انسان امتحان می‌شود به ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ غیبتی در حضور انسان می‌کنند، انسان امتحان می‌شود به ﴿وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا﴾ کسی را می‌خواهند استهزا کنند، امتحان می‌شود به ﴿لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ﴾ کسی از آدم چیزی طلب می‌کند، امتحان می‌شود به ﴿فَلا تَنْهَرْ﴾ هر لحظه و در هر قدم، انسان امتحان می‌شود، آن امتحانات عمومی است و اما امتحاناتی که بالأخره یک مایه جنگی دارد و یک مسائل مهم را به همراه دارد، او دیگر هر روز نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ ١٢٦ فرمود: ﴿أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ سالی یک یا دو بار ما اینها را امتحان می‌کنیم، اینها مسئله جنگ است.
پرسش:...
پاسخ: بله ﴿مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾ که این ﴿مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾ هم در همان آیهٴ«بقره» بحث شد که به قدری فشار شدید است که نسبت به رسول خدا این کلمه ﴿مَتى﴾استدعاست، نسبت به دیگران استبطا این ﴿مَتى﴾را هر دو گفتند؛ اما رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منزه از آن بود که بگوید خدایا! دیر شد بطیء شد، کند شد چرا نیامد؟ این کلمه ﴿مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾ خودش سؤال است، دعاست استدعای نصرت است. دیگران که تنگ حوصله‌اند می‌گویند پس کو، این کلمه ﴿مَتى نَصْرُ اللّهِ﴾ برای دیگران استبطا یعنی اظهار بطء و کندی کردن و اظهار دیر شدن کردن است، نسبت به وجود مبارک خود حضرت استدعاست، به هر حال این امتحان تلخ هست. در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اینکه در سورهٴ «توبه» آیهٴ ١٢٦ فرمود اینها سالی یکی دو بار امتحان می‌شوند، امتحانات عمومی است. این مسئله جنگ و شهید شدن و صبر و جهاد، این امتحان عمومی است که هر روز نیست، حالا سالی یک بار یا دو بار هست.

ادعا و سخن گفتن بعضی درباره جهاد و شهادت
آن‌گاه فرمود شما اگر همه این وسایل بهشت رفتن را انجام بدهید؛ اما آن مسئله صبر و جهاد در شما نباشد، هرگز بهشت نخواهید رفت ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ﴾ این ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾ را هم که ام منقطعه گرفتند برای این است که «بل حسبتم» یعنی این چنین خیال کردید، برای اینکه همه علل و اسباب سعادت به حسب ظاهر برای شما جمع است، نماز پنج وقت را که در مسجد می‌خوانید، پشت سر پیغمبر هم که می‌خوانید، پای منبر او هم که هستید خب، چه سعادتی بالاتر از این، خیال کردید اینها شما را بهشت می‌برد. این ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ﴾یعنی «بل حسبتم» یعنی علل و عوامل صوری شما را سعادتمند معرفی می‌کند ولی این¬طور نیست، همه اینها باید باشد یک صبر و جهادی هم باید ضمیمه‌اش بشود ﴿وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ﴾ برای اینکه شما فقط قصه شهدا و درجات شهدا را که شنیدید گفتید عجب منزلت خوبی است، ای کاش ما هم به این فیض می‌رسیدیم. اما رودررویی دشمن را که دیدید عقب نشینی کردید. بعد از جریان بدر، فضیلتی که برای شهدا ذکر شد عده‌ای مشتاق شهادت شدند؛ اما جریان احد و امثال احد که پیش آمد عقب نشینی کردند. فرمود: ﴿وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ﴾ قبل از اینکه مرگ را ببینید، تمنی می‌کردید این زیارت «عاشورا» زیارت «وارث» سایر زیارتها را نوع مردم می‌خواندند دیگر، در زمان جنگ هم یک عده می‌خواندند؛ اما مسئله اعزام به جبهه که می‌شد می‌گفتند معذوریم.

پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ اما این نسبت به کسانی که با همان حسبانش سرگرم است سخن می‌گوید، می‌فرماید شما ﴿وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ﴾؛ قبل از اینکه مرگی فرا برسد، تمنی‌اش را داشتید یعنی مرگ در راه خدا ﴿فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ حالا که مرگ و جهاد و شهادت آمد درِ خانه‌تان شما همینطور صاف صاف نگاه می‌کنید.

در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به یک لحن دیگری بیان شده، فرمود اینها در زمان صلح و آرامش خیلی تند و تیز درباره جهاد و شهادت و مبارزه حرف می‌زنند؛ اما موقع جنگ که شد می‌بینیم ساکت¬اند. در سورهٴ «احزاب» آیهٴ نوزده این است ﴿فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذی یُغْشى عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾ مثل آدم محتضر این شبکه چشمشان می‌گردد ﴿فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ﴾؛ وقتی خوف رخت بربست و در حالت رفاه و امنیت به سر می‌برند، حالا ﴿سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِداد﴾ «سلق» یعنی مدام تند و تیز، حالا دارد سخنرانی می‌کند؛ با یک زبان تیز به السنه حداد، حدید یعنی تیز با حدّت، شدت دارد حرف می‌زند حالا. آن وقتی که روز جنگ بود خبری از او نبود ﴿فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ﴾ «سلق» به همین معناست ﴿بِأَلْسِنَةٍ حِداد أَشِحَّةً عَلَى الْخَیْرِ﴾ حالا خیر شحیه و بخیل و علاقه‌مند به خیر است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ اما همانها بودند ایستادند.
پرسش:...
پاسخ: متزلزل شدند؛ اما بالأخره ایستادند و باز به خدا پناهنده شدند و این زلزله اینها، قلب اینها را نظیر ﴿تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ﴾ بعد ﴿ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللّهِ﴾ بود وگرنه نصر، در جریان احزاب نازل نمی‌شد، همان تحلیلی بود که دیروز از خطبه نهج‌البلاغه خوانده شد که حضرت فرمود که گاهی آنها شکست می‌دادند گاهی ما کشته می‌دادیم، گاهی آنها کشته می‌دادند «وَ لَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الآخَرُ مِنْ عَدُوِّنا یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ، یَتَخَالَسانِ أَنْفُسَهُما أَیُّهُما یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنا، وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْکَبْتَ، وَ أَنْزَلَ عَلَیْنا النَّصْرَ» ؛ ما کشته دادیم آنها کشته دادند، وقتی که معلوم شد ما راست می‌گوییم خدا ما را یاری کرد. این¬چنین نیست که وسط قصه، بدون تمحیص، بدون گداخته شدن نصرت الهی بیاید که فرمود که در اینها یک چنین افرادی هم بودند. اینها مطمئن باشند که بدون امتحان این¬چنین نیست که درهای بهشت ﴿مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ﴾ باشد به روی اینها باز بشود، امتحان طلب می‌کند.

جمع‌بندی حسنات و سیئات در روز حساب
پرسش:...
پاسخ: اینها یک ثواب نفسی دارد یعنی این عمل فی نفسه این¬طور است، مثل اینکه گفتند اگر کسی نماز بخواند «وجب له الجنه»؛ اما آنها که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ آنها باید جوابگوی آن سیئات هم باشند، چون درباره آن سیئات هم دارد که هر کسی این کار را کرده است «تستحق النار» اینها هر عملی فی نفسه این اقتضا را دارد. اگر در مفاتیح اینها را دارد در مفاتیح مقابلش را هم دارد. دارد که اگر کسی فلان گناه را بکند، مثل اینکه چندین بار فلان کار را کرده باشد، یک درهم. اگر کسی یک غیبت کرده باشد کذا، یک دروغ گفته باشد کذا، هر عملی یک اقتضایی دارد فی¬نفسه. اینها که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ یوم¬الحساب جمع¬بندی می‌شود، حالا آن روز معلوم می‌شود «الْغِنَی وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَی اللَّهِ» خب، در این کریمه فرمود که پس این¬چنین نیست که شما به خیال ایمان بدون امتحان جهاد و صبر، بهشت برای شما باشد ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرینَ ٭ وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾.

اسناد «یوم» به خداوند و کافران
گاهی قرآن کریم می‌فرماید که ما عده‌ای را به حسب ظاهر به مقصد رسانده‌ایم ولی آنها خیال می‌کنند مقصد نهایی همین است ولی طولی نمی‌کشد که ورق برمی‌گردد. این ورق که برگشت یومی از ایام¬الله ظهور می‌کند، در آنجایی که یوم¬الله است هم ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا﴾ بودن یوم خداست هم «کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَرُوا هی السُّفْلی» یوم الذین کفروا است یعنی جریان ﴿فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ﴾ هم یوم¬الله است هم یوم آل فرعون، یوم¬الله است برای اینکه ﴿وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا﴾ شد، یوم آل فرعون است برای اینکه ﴿جعل کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ شد، در هر حادثه‌ای که حق پیروز است به قدرت حق است، باطل شکست می‌خورد به قدرت حق است، لذا هر دو را می‌شود یوم حساب کرد، لذا قرآن کریم گاهی می‌فرماید که فلان روزی که ما کافران را برانداختیم این روز فلان کافران است. در سورهٴ «یونس» آیهٴ ١٠٢ این است که ﴿فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلاّ مِثْلَ أَیّامِ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ اینها که الآن دست به تباهی می‌زنند، منتظر یومی‌اند مثل ایام کافران گذشته. خب، ایام کافران گذشته به هلاکت ختم شد این آیه هم تهدید ضمنی است نسبت به معاصرین نزول قرآن. آن روزی که کافر، در هم می‌شکند یوم¬الله است هم وقتی به حق اسناد داده می‌شود ظهور حق یوم¬الله است، هم وقتی به بطلان باطل اسناد پیدا می‌کند یوم آنهاست یعنی روز شکست آنهاست، از هر دو نظر یوم، قابل اضافه و اسناد است.

سخنان حضرت علی (علیه السلام) در بیان مقاومت تکوینی کفار
در بیانات حضرت امیر(سلام‌الله‌علیه) در نهج‌البلاغه، جمع کرده است بین تشریع و تکوین، در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که مسئله تشریع با تکوین دوتاست. در سورهٴ «حشر» فرمود که ما دستور دادیم فیء را به محرومین برسانند تا اینکه اموال بین اغنیا دولت نباشد یعنی تداول نباشد [و] فقط در دست یک گروه خاصی بگردد یعنی ثروت در کشور هست؛ اما معاملات کلان و سنگین فقط در یک گروه خاص است، آن زید معامله ده میلیاردی می‌کند با عمرو، عمرو معامله ده میلیاردی می‌کند با بکر او هم بالعکس سرانجام به زید و عمرو و بکر و خالد در همین گروه می‌شود ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ اْلأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ﴾ فرمود برای اینکه ثروت در یک گروه خاص تداول نشود ما دستور دادیم انفاق کنید و چه کنید و چه کنید، این یک کار تشریعی است؛ اما تکویناً گاهی تبهکاران در قبال دستورات الهی مقاومت می‌کنند و همین مال را دول بینشان قرار می‌دهند، لذا حضرت امیر در نامه‌ای که مرقوم فرمودند برای مردم مصر، هنگام اعزام مالک به مصر دو تا نامه نوشتند: یک نامه همان عهدنامه معروف است که به عنوان بخشنامه و دستورالعمل برای مالک(رضوان الله علیه) است ؛ یک نامه اختصاصی هم برای مردم نوشتند که مردم، در صحنه باشند ، برای اینکه اگر رهبری چون علی(علیه السلام) باشد و نماینده‌ای چون مالک باشد، مادامی که مردم رشد فرهنگی ندارند شکست یقینی است، چه اینکه بود. نمی‌شود گفت حالا که چون ما رهبری قاطع مثل حضرت امیر داریم یا فرمانده و نماینده‌ قاطعی مثل مالک داریم پیروزیم، این¬طور نیست. فرمود که به ماها اکتفا نکنید، ما وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم شما هم مرتب باید هوشیار باشید آگاه باشید بدانید در مملکت چه می‌گذرد دشمنتان کیست. در آن نامه‌ای که برای مردم مصر مرقوم فرمود این-چنین نوشت، فرمود که ما که از اینها هراس و وحشتی نداریم «إِنَّی وَ اللَّهِ لَوْ لَقِیْتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ»؛ قسم به خدا اگر اینها زمین را پر کنند و من تنها در برابر اینها بایستم احساس وحشت نمی‌کنم این برای خود من؛ اما چون «وَ إِنِّی مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَی الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی»؛ من حق بودنم را و باطل بودن آنها را مثل روز می‌بینم «وَ إِنِّی إِلَی لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج» اما «وَ لَکِنَّنِی آسَی أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً، وَ عِبَادَهُ خَوَلاً، وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً» ؛ من می‌ترسم اینها مال خدا را دُوَل قرار بدهند یعنی اینکه خدا فرمود: ﴿کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ اْلأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ﴾ این بشود «دُولَةً بَیْنَ اْلأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ» که این تکوین، با آن تشریع مخالف است. اما مسئله اینکه ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ﴾ این در نامهٴ 72 نهج‌البلاغه که حضرت برای ابن‌عباس نوشتند مرقوم فرمودند، فرمودند «و اعلم بان الدهر یوسان یوم لک و یوم علیک و أن الدنیا دار دول»؛ چه به سود تو چه علیه تو در هر دو حال امتحان است و دنیا سنت الهی بر این است که یکسان نماند. خوبی دنیا یکی‌اش همین تداول اوست نه همواره به کام، کام داران است و نه علیه رنجبران، بلکه در تغییر و تبدیل است. تا در این بین تمحیص بشود و آزمون بشود. حالا بیانی سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) دارند به عنوان امتحان، این را ملاحظه بفرمایید امتحان ماهو؟
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن