- 169
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 185 سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 185 سوره آلعمران _ بخش سوم"
تحقیر و مذمت دنیا در نهج البلاغه
تفکیک دنیا از عناوین اعتباری و تعلّقات آن در قرآن
بیان امیرالمؤمنان (علیه السلام) در مذمت دنیا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴿185﴾
خلاصه مباحث گذشته و وجودی بودن موت
این کریمه که مشتمل بر چهار قسمت بود، بخش اعظم بحثهایی که مربوط به سه بخش قبلی است تمام شد؛ منتها گاهی این سؤال مطرح است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ موت یک امر وجودی است یا عدمی. موت از آن جهت که انتقال از نشئه به نشئه دیگر، است در حقیقت هجرت است، یک امر وجودی است، لذا قابل ذوق هم است یعنی قابل چشیدن هم است، قابل ادراک است. ما از آن جهت که کسی از حضور ما رخت برمیبندد، خیال میکنیم مرگ یک امر عدمی است ولی برزخیان که میبینند کسی بر جمع اینها افزوده شد و به دیار اینها رفت، مرگ را یک میلاد میدانند در حقیقت چون مرگ هجرت است و انتقال از عالمی به عالم دیگر است، وقتی منقول عنه را انسان میبیند، میبیند در فضای منقول عنه یک امر عدمی تلقی میشود. وقتی منقول الیه را میبیند، میبیند در محور منقول الیه یک امر وجودی حاصل شده است. ولی روح موت، همان هجرت است و انتقال است که امر وجودی است، لذا قابل ذوق هم هست ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ و این هم که فرمود ﴿أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾ این هم نشانه امر وجودی است ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾ نشانه امر وجودی است و مانند آن و اما در قسمت دوم که فرمود: ﴿وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُم﴾ این هم در تشریح بخش دوم بحث روشن شد که گرچه در دنیا گوشهای از اجر، داده میشود ولی توفیه اجر و وفای اجر و مرحله کمال اجر در آخرت است که فرمود: ﴿ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفی﴾ .
دنیا، متاع غرور
اما قسمت چهارم بحث این بود که ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴾ این تعبیر، در آیات قبل هم چه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تا حدودی گذشت؛ منتها بار موعظتی که این جمله دارد، تکرارش «هو المسلک» است که «ما کرَّرْتَه یتضوَّع» چون هر مشکلی که هست، در اثر به دام دنیا افتادن هست و هر نجاتی که هست در اثر رهایی از دنیاست. اگر کسی واقعاً نفس را بشناسد، دنیا را بشناسد، شیطان را بشناسد و همه اینها را در برکت ذات اقدس الهی بشناسد، این فوز عظیمی برده است. قسمت مهم مشکلات ما این است که ما این دنیا را نمیشناسیم. حالا دربارهٴ دنیا، امام رازی در تفسیر کبیرش ذیل همین جمله، بعد از اینکه زشتیهای دنیا را ذکر کرد چند وجه از زشتیهای دنیا را ذکر کرد گفت که «وصفها امیرالموْمنین علیبنابیطالب» (علیه السلام) دنیا طوری است که «لیّنٌ مسُّها قاتلٌ سُّمها» ؛ این مثل حیهای است، مثل ماری است که پشت نرمی دارد و همین نرم و نعومت، کشنده است یعنی بدن سمی مار نرم است، همین نرمی قاتل است: «لیّنٌ مسُّها قاتلٌ سُّمها». در نهجالبلاغه فرمود مَثل دنیا، مثل حیه است که «لینٌ مسُّها والسَّمُّ الناقعُ فی جَوفِها» یعنی بیرونش نرم است، درونش سم است که با «حُفَّتِ النّارُ بالشَّهَواتِ» هماهنگ میشود. خب، اینکه فرمود دنیا، غرور است در آیات دیگر حصر شده است نظیر این آیه، در بخشی از آیات هم به عنوان یک وصف ثبوتی برای دنیا ذکر شد که دنیا دارالغرور است. اما در اینجا فرمود دنیا جز فریب چیز دیگر نیست. خب، اولاً این دنیا که فریب است منظور چیست و فریب بودن آن چیست. در قرآن کریم نوعاً دنیا به عنوان متاع غرور مشخص شد حالا یا با حصر یا بدون حصر یا اینکه ﴿فلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ یک چنین تعبیری آمده یا اینکه نه ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴾ که حصر است.
تحقیر و مذمت دنیا در نهج البلاغه
در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که تقریباً شرح این آیات است، احادیثی که از آن حضرت رسیده است چند قسمت است: یک قسمت، در مذمت دنیاست که این بخش عظیمی از فرمایشات حضرت را به عهده دارد که در نوبتهای قبل هم بخشهای قابل توجهی از فرمایشات حضرت خوانده شد و بیان شد که هیچ کسی مثل خود حضرت علی(سلام الله علیه) آبروی دنیا را نبرد یعنی هیچ کسی دنیا را این¬طور مفتضح نکرد، پردهبرداری نکرد. دنیا را حضرت به عنوان «غرّارَةٌ ضرّارَةٌ» و امثال ذلک معرفی کرد «تََغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ» با این عبارتهای فصیح و بلیغش وصف کرد که او اهل خدعه است، اهل ضرر است، اهل فریب است، زودگذر است، نیش میزند و زود میگذرد «تََغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ»؛ «غرّارَةٌ ضرّارَةٌ» نه تنها ضار است، بلکه ضرّار است، نه تنها غرور است، بلکه غرّار است و مانند آن، اینها را مشخص فرمود. بعد هم فرمود پرهیز دنیا مهر بهشت است «طلاقُ الدّنیا مهرُ الجنة»؛ هیچ کسی به بهشت نمیرود، مگر اینکه دنیا را طلاق بدهد که «طلاقُ الدّنیا مهرُ الجنة» و گاهی هم در وصف دنیا میفرماید که به عنوان تحقیر و سرزنش که تو مطلّقه بزرگانی، آنها که اهل معرفت¬اند تو را طلاق دادند. در کتاب شریف غرر و درر، حضرت با بیانات گوناگون مسئله دنیا را تحقیر کرد. در نهجالبلاغه هم عبارتهای فراوانی است که در مذمت دنیاست، خواه در نامهها، خواه در خطبهها، خواه در کلمات قصار.
تبیین دنیای ممدوح و مذموم
اما عمده آن است که دنیا چیست که بد است، به واقع آدم تا دنیا را نشناسد این همه مذمتهایی که دربارهٴ این دنیا شده است، مصون نمیماند. دنیا یعنی زمین، دنیا یعنی آسمان، دنیا یعنی دریا و صحرا، دنیا یعنی درختها و ستارهها اینها دنیاست، اینها که همه آیات الهی است مخلوقات حقاند، مسبح حقاند، اینها کار بدی نکردند ذات اقدس الهی اینها را آفرید، اینها آیات الهیاند در نشان دادن قدرت حق کوتاهی نکردند، در تسبیح حق کوتاهی نکردند ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْض﴾ ، ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾ کجای اینها نقص دارد. پس دنیا که آیات الهی است، مخلوق الهی است، مسبحات حقاند، اهل رکوع و سجودند و تمام موجودات دنیا هر کدامشان هر خدمتی که از آنها برآمد خالصاً انجام دادند، در طبق اخلاص گذاشتند به دیگران دادند. این تنها درخت نیست که وقتی میوه میدهد میوهاش را دو دستی در شاخه به باغبان و رهگذر نشان میدهد، این¬طور نیست که فقط درخت باشد که میوهاش را بیرون آورده نه درون، همه موجودات میوههایشان را نشان میدهند؛ منتها بعضی از میوهها جایشان مشخص است، مثل معادن که باید در دل کوه باشد وگرنه هر موجودی هر ثمری که دارد مثل درخت، میوهاش را در طبق اخلاص گذاشته، نزدیک¬ترین جا برای رهگذر و عابر، همان لبهٴ این شاخه است، این میوهها را آنجا گذاشته و در اختیار همه گذاشته. روی این میوه هم به باغبان است و به عابر، آن سر میوه که شیرینتر از آن دمش است به طرف عابر است. همه موجودات این کار را میکنند، نه تنها درخت.
خب، پس اینها از آن جهت که مخلوق الهیاند آیات الهیاند و ذات اقدس الهی در وصف اینها هم آیات فراوان نازل کرده که اینها مسبحات حقاند، اینها که نمیتوانند دنیا باشند، اینها که بد نیست. میماند آن عناوین اعتباری که افراد، آن عناوین اعتباری را حیازت میکنند، آنجا که سخن از من و ما در میآید کمکم زمینه دنیاست که این برای من است، من بیشتر دارم ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَرًا﴾ هر کسی در حیطه کارش هرچه هست، اگر کاسب بازار است که میگوید: ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَرًا﴾ اگر روحانی حوزه است که میگوید من کتابهایم بیشتر است، شاگردانم بیشترند، آثار علمیام بیشتر است یا اگر مرجع تقلید است میگوید من رسالهام بیشتر چاپ شده، مقلدینم بیشترند وجوه به من بیشتر میرسد، من شهریه بیشتری میدهم، اینهاست. خب، این من و ما که به تکاثر برمیگردد، این میشود دنیا و این جز، غرور و نیرنگ چیز دیگر نیست و این جز «الْحَیَّة» که «لَیِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا» چیز دیگر نیست.
راههای توصیف دنیا
شاهد بر این جمعبندی که منظور از دنیا، آسمان، زمین، این موجودات طبیعی نیستند، این است که ذات اقدس الهی دنیا را معرفی میکند، برای دنیا مثل ذکر میکند. تعریف، گاهی به حد تام است و ناقص، گاهی هم به رسم تام است و ناقص، این اقسام چهارگانه حدین و رسمین معروف است، گاهی هم تعریف بالمثل است. تعریف بالمثل در منطق جای روشنی ندارد، تعریف همان حد تام و ناقص وصف تام و ناقص که بالأخره یک راه وجودی را طی میکند یا به ذات و ماهیت میرسد؛ اما تعریف بالمثل که پنجمین قسم است، این در بخشهای خطابی و غیر خطابی کمک میکند. مثلاً میگویند روح را اگر خواستید بشناسید روح، در بدن مثل صاحب کشتی نسبت به کشتی است، رّبان است نسبت به سفینه، سلطان است نسبت به مدینه، این معرفی بالمثل است نه معرفی بالحدین یا بالرسمین ولی در شناخت خطابهای خیلی نقش دارد. ذات اقدس الهی دنیا را معرفی میکند که دنیا چیست. اینکه فرمود دنیا، متاع غرور است یا جز فریب و نیرنگ چیز دیگر نیست دنیا را معرفی میکند، ما ببینیم این معرفی دنیا ما را به کجا میرساند.
تمثیلهایی در متاع غرور بودن دنیا
یکی در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هست که وضع دنیا را تشریح میکند، آیه 24 سورهٴ «یونس» است، میفرماید: ﴿إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ جریان دنیا و زرق و برق دنیا که پایانش یک خزانی دارد این است ﴿کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ﴾؛ مثل اینکه بارانی اول ببارد ﴿فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اْلأَرْض﴾؛ گیاهان زمین آن بذرها و زمینههای آماده برای گیاه شدن با این باران آسمانی مخلوط بشود، آن نبات و روییدنیها حالا ﴿مِمّا یَأْکُلُ النّاسُ وَ اْلأَنْعامُ﴾؛ خواه سبزیها و روییدنیهایی باشد که خوراک انسان است یا خوراک اعم از انسان و حیوان ﴿حَتّی إِذا أَخَذَتِ اْلأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهارًا فَجَعَلْناها حَصیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ ؛ اول باران آمد، زمینه را آماده کرد، زمین را آماده کرد، این زمین سرسبز شد خرم شد بارور شد، به ثمر رسید و عدهای خیال کردند که از این سرزمین سرسبز بهرهای میبرند، دفعتاً دستور الهی میرسد، اینها پژمرده میشوند، درو میشوند [و] به صورت کاه درمیآید امثال ذلک یعنی اول سرسبز است و خرم، بعد هم پژمرده، دنیا این است. خب، مشابه این تفسیر و تعبیر که در سورهٴ «یونس» بود، در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» هم است. آیهٴ 45 سورهٴ «کهف» این است ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اْلأَرْض﴾ وقتی که گیاهان و زمین، با این باران مخلوط شدند و سرسبز و خرم شدند ﴿فَأَصْبَحَ هَشیمًا﴾؛ هشیم شدند «هشیم» فعیل به معنای مفعول است یعنی «مهشوم»، مهشوم یعنی مقطوع، هاشم که از اجداد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هاشم گفتند برای اینکه این گوشتها را قطعه قطعه میکرد و برش میکرد و میبرید مثلاً برای طیور میگذاشت. هاشم یعنی قاطع، «هشیم» به معنای مهشوم یعنی مقطوع ﴿فَأَصْبَحَ هَشیمًا﴾ این گیاهان سرسبز و خرم و ساقههای خوب، حالا به صورت کاه شکسته درآمده، مهشوم شده ـ فرمود ﴿کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِر﴾ ـ ﴿فَأَصْبَحَ هَشیمًا تَذْرُوهُ الرِّیاحُ﴾؛ بادها این وقتی کاه خشک شد و شکست، او را به هر طرف که بخواهند میبرند ﴿وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِرًا﴾.
تفکیک دنیا از عناوین اعتباری و تعلّقات آن در قرآن
خب این دو تعریفی که ذات اقدس الهی از دنیا کرده است آیا دنیا را به خود دنیا معرفی کرد، اینها که خودشان دنیا هستند که. فرمود دنیا مثل آن است که باران بیاید جایی را سرسبز و خرم و باطراوت بکند بعد به صورت کاه پژمرده در بیاید خب، اینها که خودش دنیاست، باران که میآید جزء دنیاست، باغ که سبز میشود جزء دنیاست، بعد هم که پاییز میشود کاه میشود دنیاست. شما دنیا را دارید به دنیا معرفی میکنید، پس دنیا چه شد؟ اینکه فرمودید دنیا مثل این است که خب دنیا همین است دیگر، بهار باران میآید بعد پاییز هم خزان است و کاه خشکیده است و ﴿تَذْرُوهُ الرِّیاحُ﴾ این تمثیل شیء به نفس شد که، این چیست جریان. معلوم میشود دنیا این نیست، دنیا باران نیست، دنیا آب نیست، دنیا باغ نیست، دنیا سرسبز شدن نیست، اینها دنیا نیست. دنیا یک چیز دیگری است که اگر کسی خواست دنیا را با مثل و تشبیه معرفی کند، میگوید دنیا مثل این است که اول یک سرسبزی دارد، بعد هم به صورت کاه خشک درمیآید، پس معلوم میشود دنیا چیز دیگر است. قهراً براساس این بیان، دنیا میشود همان زرق و برق یعنی یک عده که فریب این دنیا را میخورند، اوایل یک زرق و برقی دارد، بعد هم دوران فرتوتی و کاه شدن دارد، همه زرق و برقها این¬طور است، همه پست و مقامها اینطور است، همه تکاثرها اینطور است، همه من و ماها اینطور است. شما آن بزرگترین شخصیتهای علمی که حالا محل ابتلای ماهاست در حوزهها این است، وقتی آخرهای عمرشان را میبینید، میبینید نگراناند، خائفاند که این کارهایی که ما کردیم آیا مرضی حق بود یا نبود، خود را میخواستیم یا دین را میخواستیم، بالأخره نگراناند. در عین حال که این کارها باید بشود؛ اما این من و ما میشود دنیا، این برای من است، من باید این کار را بکنم نه او، او میگوید من باید این کار را بکنم نه او و امثال ذلک. این تعلقات میشود دنیا، این تعقلها را اگر کسی بخواهد معرفی کند، میفرماید اول یک دوران سرسبزی و خرمی دارد، بعد هم میشود هشیم. پس دنیا هیچ کدام از اینها نیست به چند دلیل: یکی اینکه ذات اقدس الهی دنیا را خیلی به مذمت و زشتی یاد کرده، چه اینکه ولی الله هم این کار را کرده و آسمان و زمین اینها آیات الهیاند مسبحاند، در کارشان هیچ نقصی ندارند، پس اینها نیست؛ دوم اینکه وقتی خداوند دنیا را معرفی میکند، میفرماید دنیا مثل این است که بارانی بیاید و یک جا سرسبز و خرم و باطراوت بشود و بعد به صورت کاه پژمرده در بیاید . خب، اینکه خودش جزء دنیا به حساب میآید که، معلوم میشود دنیا آب و خاک و زمین و اینها نیست. چطور زمین اگر به دست مظلوم باشد بد نیست، به دست ظالم باشد بد است. این معلوم میشود به دست این و آن باشد میشود دنیا.
تفکیک حقیقت دنیا از عناوین اعتباری آن در نهج البلاغه
شاهد سوم و دلیل سوم بر اینکه منظور از دنیا، این نظام طبیعت نیست، گرچه این حیات دنیاست در مقابل حیات آخرت. اما دنیای غرّارهٴ، ضرّاره این نیست. یک کسی در حضور حضرت امیر(سلام الله علیه) به دنیا بد گفت، حضرت فرمود تو نسبت به دنیا بد کردی، او که نسبت به تو بد نکرد، تو مجرمی نه او «أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أم هی المُتَجَرِّمَةُ علیک» ؛ تو مجرمی نسبت به دنیا که بد گفتی یا او مجرم بود، او اصلاً دروغ نمیگوید، او اصلاً خیانت نمیکند، او اصلاً فریب نمیدهد، او اصلاً خدعه ندارد، او اصلاً ضرر ندارد. او هر چه هست به شما گزارش میدهد، او کجا خلاف گفته، او اگر به شما دوران سرسبزی را نشان داد بیمارستان و گورستان را هم نشان داد، اگر جوانی را نشان داد دوران فرتوتی و پیری عدهای را هم به شما نشان داد. وقتی که از محل کار به محل زندگی رفت و آمد میکنید هر چه از چشمتان میگذرد همه درسهای دنیاست دیگر، او چیزی را پنهان نکرده که. مرده را بردند دفن کردند ولی قبرستان را که دفن نکردند که، این قبرستان در دست دنیاست. بیمار را بردند در بیمارستان بستری کردند ولی بیمارستان را که دیگر بستری نکردند که، این بیمارستان در دست دنیاست. بیمارستان را به دست گرفته، گورستان را روی دست گرفته، مشکلات را روی دست گرفته، همینطور دارد نشان میدهد. پس او چیزی را پنهان نکرده، وقتی چیزی را پنهان نکرده هیچ دروغ نگفته، لذا حضرت به کسی که در حضور او به دنیا بد گفت، فرمود: «أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا» ؛ ای کسی که دنیا را داری بد میگویی، تو فریب خوردی او تو را فریب نداد و اگر محکمهای بشود، او میتواند ادعای شرف بکند، تو مجرمی نه اینکه او. حالا این شواهد را از نهجالبلاغه بخوانیم تا اگر فرصت شد از آن غرر و درر هم مقداری از کلمات نورانی حضرت خوانده بشود.
تفاوت حیات دنیا و عناوین و تعلّقات اعتباری آن
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، دنیا را خداوند در سورهٴ «یونس» و «کهف» معرفی کرد. دنیا را به چه معرفی کرد، دنیا را به خود دنیا معرفی کرد، حیات دنیا را به حیات دنیا معرفی کرد. اینکه میشود اتحاد مثال و ممثل که، اتحاد معرِف و معرَف که. شما بگویید مَثل دنیا مِثل این است که آسمانی باشد زمینی باشد شبی باشد روزی باشد خب، دنیا همین است دیگر، مثل دنیا نیست که، مثل دنیا که این نیست، اینکه خود دنیا شد ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ یک وقت انسان میگوید َمثَل به معنای وصف است یک وقت نه، به معنی تعریف است، فرمود: ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که مثل دنیا را برای اینها بازگو کن، مثل دنیا را برای اینها تشریح کن. مثل دنیا مثل این است که بارانی بیاید جایی را سرسبز بکند بعد هم بشود پاییز و خزان و کاه قطع شده . خب، اینکه خود دنیاست، معلوم میشود دنیا چیز دیگری است که مذمت شده است.
پرسش:...
پاسخ: همین حیات دنیاست، حیات دنیا بد نیست، لذا فرمود متجر اولیای الهی است . پس شما به این عالم بد نگویید. این عالم، سراسر حق است، آیات الهی است، مسبح حق است، هر کس به هر جا رسید به وسیله تلاش و کوشش در این دنیا رسید، اگر این دنیا نبود و جهاد اصغر و اکبر نبود اولیای الهی تجارت نمیکردند، متجر اولیای الهی است. پس این محدوده، این فضایی که انسان دارد در او زندگی میکند، این آسمان و زمین این باغ و راغ اینها بسیار چیز خوبی است.
پرسش:...
پاسخ: در همین دنیاست دیگر یعنی با من و ما جنگیدن، با آن دنیای قدّار غرور جنگیدن، میدان جنگش در حیات دنیاست یعنی انسانی که زیر آسمان زندگی میکند، روی زمین زندگی میکند، با این تعلقات سر و کار دارد با این تعلقات بجنگد میشود فاتح، این تعلقات «غدّارة غرّارة» نه آسمان و زمین، نه زندگی روی فرش، نه زندگی در زیر سقف و مانند آن.
بیان امیرالمؤمنان(علیه السلام) در مذمت دنیا
روایاتی که در مذمت دنیاست در نهجالبلاغه خیلی است، در غرو درر بیش از سیصد مورد است که حتماً ملاحظه میفرمایید، که در جلد هفتم غرر و درر خودش یک کتاب، یک جلد کتاب به حساب میآید، گرچه فهرست مجلدات شش¬گانه قبلی است ولی خودش یک جلد کتاب است. در نهجالبلاغه تعبیراتی که نظیر شمارهٴ 415 از کلمات قصار حضرت که فرمود دنیا «تَغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ» و ذات اقدس الهی این را ثواب اولیای خود قرار نداد، عقابی برای اعدای خود قرار نداد و اهل دنیا، زود این مرحله را طی میکنند و سپری میشود. در بخشهای دیگر هم باز در سایر کلمات حضرت، وقتی دنیا را مشخص کرد و معرفی کرد به همین سبک اینکه مثل دنیا، نظیر آن شماره 119 همین کلمات قصار «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، وَالسَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا، یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ، وَ یَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ!»؛ آن آدم مغرور به طرف دنیا مایل است، نه آدم عاقل و لبیب. خواندن اینها حالا چون وقت تنگ است این را نمیخوانیم، آن دلیل دیگر که مشخص میکند که دنیا چیست آن را میخوانیم. یا در خطبهٴ 230 آمده است «فَعَلَیْکُمْ بِالْجِدِّ وَ الْاِجْتِهَادِ، وَ التَّأَهُّبِ و الْاِسْتِعْدَادِ، وَ التَّزَوُّدِ فِی مَنْزِلِ الزَّادِ. وَ لاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا کَمَا غَرَّتْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ الْمَاضِیَةِ» و بعد فرمود: «فَاحْذَرُوا الدُّنْیَا فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِیَةٌ مَنُوعة» و امثال ذلک. این¬گونه از تعبیر، فراوان هست، چه در خطبهها و چه در نامهها و چه در کلمات قصار، اینها را نخوانیم. عمده آن جمعبندی است که حضرت دارد که چه کسی مجرم است. آیا دنیا مجرم است یا شخصی که فریب دنیا را خورده است مجرم است.
تبیین صداقت و حقیقت دنیا در نهج البلاغه
در کلمات قصار در شمارهٴ 130 و 131 این را دارد، در 130 وقتی از صفین برگشتند به قبوری که پشت شهر کوفه بود رسیدند، آن جملههای معروف «یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ، وَ الَْمحالِ الْمُقْفِرَةِ» او را فرمودند، بعد فرمودند که من خبرها را به مردههای این قبرستان گفتم «وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ. هذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ ثم التفت إِلی أَصحابه فقال: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلاَمِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی» شمارهٴ 131 این است که «قد سَمِعَ رجلاً یذمُّ الدنیا»؛ کسی دنیا را بد میگفت، حضرت شنید که به دنیا بد میگوید، فرمود: «أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا، الْمُغْتَرُّ بِغرورِها، ألَْمخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا! أَتَغْتَرُّ بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟»؛ تو خودت فریب میخوری، او را بد میگویی «أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیْکَ؟» او مجرم است نسبت به تو یا تو نسبت به او بد گفتی، این چه وقت بد کرده چه وقت دروغ گفته «مَتَی اسْتَهْوَتْکَ، أَمْ مَتَی غَرَّتْکَ» او اگر یک وقت بدیها را به تو نشان ندهد، خوبیها را به شما نشان بدهد، میگویند فریب؛ اما اگر بدیها و خوبیها را مرتب دارد نشان میدهد، بلکه بدیها و زشتیها را بیش از خوبیها دارد نشان میدهد، پس دروغ نمیگوید؛ اهل خدعه نیست «أَبِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَی، أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَی؟!»؛ آیا آن قبرهایی که پدران و مادران شما را در برگرفته آنها را مخفی کرده، چه کسی را مخفی کرده، شما حوادث سخت و تلخ کم دیدید «کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ؟ وَ کَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ؟» با دستانت، با بازوهایت چقدر سختی دیدی، چقدر بیمارها را جابه¬جا کردی. خب، هر لحظه برای تو پند و اندرز است، این دنیا دارد نشان میدهد دیگر، کیست که در آن تلخیهای زیادی را نیازموده باشد؟ فرمود تو خیلی از معلولها را جابهجا کردی، خیلی از مریضها را منتقل کردی، به آنها دارو دادی، با دست خود دارو دادی یا با دست خود به خودت دارو دادی.
کلام امام علی(علیه السلام) عناوین اعتباری دنیا و تعلّقات آن
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما همان من و ماست که حضرت او را مذمت فرمود: «طَلَّقْتُکِ ثَلاَثاً» با اینکه با دست مبارکش گفتند افراد زیادی از بردهها را خرید و آزاد کرد، با آن کارگریاش، با آن کشاورزیاش، باغداری دنیاست؟ آبیاری دنیاست؟ جنگ دنیاست؟ چه چیزی دنیاست؟ دنیا اینهاست دیگر، پس اینها هیچ کدام به دنیا نیست. اینکه گفتیم این برای من است من باید این حرف را بزنم، گفته من این است که تمام آفتها از این من و ماست این میشود دنیا. فرمود من اگر این را پیدا کنم شلاق به او میزنم، چند بار هم او را طلاق دادم وگرنه حیات دنیا در مقابل حیات آخرت، مخلوق خداست جزء آیات الهی است، جزء مسبحات است و امثال ذلک و در بخشهای دیگر هم باز همین معنا را تشریح کرده شریحبنحارث که قاضی حضرت امیر بود، خانهای خریده به هشتاد دینار خریده، حضرت فرمود که به من خبر دادند تو خانهای خریدی و به این خانه در قیامت بهتر محتاج بودی و اینها بعد میفرماید که اگر به من میگفتی که من سند قبالهٴ این خانه را تنظیم بکنم، اینچنین مینوشتم، مینوشتم «هذَا مَا اشْتَرَی عَبْدٌ ذَلِیلٌ مِنْ میِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِیلِ اشْتَرَی مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُور» اینکه شده خانه برای من، این شده دار. حالا اگر همین مکان را ایشان معبد قرار میداد یا مدرس قرار میداد یا مسجد قرار میداد که بد نبود که، پس معلوم میشود این در و دیوار و چوب و مصالح ساختمانی دنیا نیست، اینکه برای من شده میشود دنیا.
«و الحمد لله رب العالمین»
تحقیر و مذمت دنیا در نهج البلاغه
تفکیک دنیا از عناوین اعتباری و تعلّقات آن در قرآن
بیان امیرالمؤمنان (علیه السلام) در مذمت دنیا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴿185﴾
خلاصه مباحث گذشته و وجودی بودن موت
این کریمه که مشتمل بر چهار قسمت بود، بخش اعظم بحثهایی که مربوط به سه بخش قبلی است تمام شد؛ منتها گاهی این سؤال مطرح است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ موت یک امر وجودی است یا عدمی. موت از آن جهت که انتقال از نشئه به نشئه دیگر، است در حقیقت هجرت است، یک امر وجودی است، لذا قابل ذوق هم است یعنی قابل چشیدن هم است، قابل ادراک است. ما از آن جهت که کسی از حضور ما رخت برمیبندد، خیال میکنیم مرگ یک امر عدمی است ولی برزخیان که میبینند کسی بر جمع اینها افزوده شد و به دیار اینها رفت، مرگ را یک میلاد میدانند در حقیقت چون مرگ هجرت است و انتقال از عالمی به عالم دیگر است، وقتی منقول عنه را انسان میبیند، میبیند در فضای منقول عنه یک امر عدمی تلقی میشود. وقتی منقول الیه را میبیند، میبیند در محور منقول الیه یک امر وجودی حاصل شده است. ولی روح موت، همان هجرت است و انتقال است که امر وجودی است، لذا قابل ذوق هم هست ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ و این هم که فرمود ﴿أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾ این هم نشانه امر وجودی است ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾ نشانه امر وجودی است و مانند آن و اما در قسمت دوم که فرمود: ﴿وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُم﴾ این هم در تشریح بخش دوم بحث روشن شد که گرچه در دنیا گوشهای از اجر، داده میشود ولی توفیه اجر و وفای اجر و مرحله کمال اجر در آخرت است که فرمود: ﴿ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفی﴾ .
دنیا، متاع غرور
اما قسمت چهارم بحث این بود که ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴾ این تعبیر، در آیات قبل هم چه در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» چه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تا حدودی گذشت؛ منتها بار موعظتی که این جمله دارد، تکرارش «هو المسلک» است که «ما کرَّرْتَه یتضوَّع» چون هر مشکلی که هست، در اثر به دام دنیا افتادن هست و هر نجاتی که هست در اثر رهایی از دنیاست. اگر کسی واقعاً نفس را بشناسد، دنیا را بشناسد، شیطان را بشناسد و همه اینها را در برکت ذات اقدس الهی بشناسد، این فوز عظیمی برده است. قسمت مهم مشکلات ما این است که ما این دنیا را نمیشناسیم. حالا دربارهٴ دنیا، امام رازی در تفسیر کبیرش ذیل همین جمله، بعد از اینکه زشتیهای دنیا را ذکر کرد چند وجه از زشتیهای دنیا را ذکر کرد گفت که «وصفها امیرالموْمنین علیبنابیطالب» (علیه السلام) دنیا طوری است که «لیّنٌ مسُّها قاتلٌ سُّمها» ؛ این مثل حیهای است، مثل ماری است که پشت نرمی دارد و همین نرم و نعومت، کشنده است یعنی بدن سمی مار نرم است، همین نرمی قاتل است: «لیّنٌ مسُّها قاتلٌ سُّمها». در نهجالبلاغه فرمود مَثل دنیا، مثل حیه است که «لینٌ مسُّها والسَّمُّ الناقعُ فی جَوفِها» یعنی بیرونش نرم است، درونش سم است که با «حُفَّتِ النّارُ بالشَّهَواتِ» هماهنگ میشود. خب، اینکه فرمود دنیا، غرور است در آیات دیگر حصر شده است نظیر این آیه، در بخشی از آیات هم به عنوان یک وصف ثبوتی برای دنیا ذکر شد که دنیا دارالغرور است. اما در اینجا فرمود دنیا جز فریب چیز دیگر نیست. خب، اولاً این دنیا که فریب است منظور چیست و فریب بودن آن چیست. در قرآن کریم نوعاً دنیا به عنوان متاع غرور مشخص شد حالا یا با حصر یا بدون حصر یا اینکه ﴿فلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ یک چنین تعبیری آمده یا اینکه نه ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴾ که حصر است.
تحقیر و مذمت دنیا در نهج البلاغه
در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که تقریباً شرح این آیات است، احادیثی که از آن حضرت رسیده است چند قسمت است: یک قسمت، در مذمت دنیاست که این بخش عظیمی از فرمایشات حضرت را به عهده دارد که در نوبتهای قبل هم بخشهای قابل توجهی از فرمایشات حضرت خوانده شد و بیان شد که هیچ کسی مثل خود حضرت علی(سلام الله علیه) آبروی دنیا را نبرد یعنی هیچ کسی دنیا را این¬طور مفتضح نکرد، پردهبرداری نکرد. دنیا را حضرت به عنوان «غرّارَةٌ ضرّارَةٌ» و امثال ذلک معرفی کرد «تََغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ» با این عبارتهای فصیح و بلیغش وصف کرد که او اهل خدعه است، اهل ضرر است، اهل فریب است، زودگذر است، نیش میزند و زود میگذرد «تََغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ»؛ «غرّارَةٌ ضرّارَةٌ» نه تنها ضار است، بلکه ضرّار است، نه تنها غرور است، بلکه غرّار است و مانند آن، اینها را مشخص فرمود. بعد هم فرمود پرهیز دنیا مهر بهشت است «طلاقُ الدّنیا مهرُ الجنة»؛ هیچ کسی به بهشت نمیرود، مگر اینکه دنیا را طلاق بدهد که «طلاقُ الدّنیا مهرُ الجنة» و گاهی هم در وصف دنیا میفرماید که به عنوان تحقیر و سرزنش که تو مطلّقه بزرگانی، آنها که اهل معرفت¬اند تو را طلاق دادند. در کتاب شریف غرر و درر، حضرت با بیانات گوناگون مسئله دنیا را تحقیر کرد. در نهجالبلاغه هم عبارتهای فراوانی است که در مذمت دنیاست، خواه در نامهها، خواه در خطبهها، خواه در کلمات قصار.
تبیین دنیای ممدوح و مذموم
اما عمده آن است که دنیا چیست که بد است، به واقع آدم تا دنیا را نشناسد این همه مذمتهایی که دربارهٴ این دنیا شده است، مصون نمیماند. دنیا یعنی زمین، دنیا یعنی آسمان، دنیا یعنی دریا و صحرا، دنیا یعنی درختها و ستارهها اینها دنیاست، اینها که همه آیات الهی است مخلوقات حقاند، مسبح حقاند، اینها کار بدی نکردند ذات اقدس الهی اینها را آفرید، اینها آیات الهیاند در نشان دادن قدرت حق کوتاهی نکردند، در تسبیح حق کوتاهی نکردند ﴿یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْض﴾ ، ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه﴾ کجای اینها نقص دارد. پس دنیا که آیات الهی است، مخلوق الهی است، مسبحات حقاند، اهل رکوع و سجودند و تمام موجودات دنیا هر کدامشان هر خدمتی که از آنها برآمد خالصاً انجام دادند، در طبق اخلاص گذاشتند به دیگران دادند. این تنها درخت نیست که وقتی میوه میدهد میوهاش را دو دستی در شاخه به باغبان و رهگذر نشان میدهد، این¬طور نیست که فقط درخت باشد که میوهاش را بیرون آورده نه درون، همه موجودات میوههایشان را نشان میدهند؛ منتها بعضی از میوهها جایشان مشخص است، مثل معادن که باید در دل کوه باشد وگرنه هر موجودی هر ثمری که دارد مثل درخت، میوهاش را در طبق اخلاص گذاشته، نزدیک¬ترین جا برای رهگذر و عابر، همان لبهٴ این شاخه است، این میوهها را آنجا گذاشته و در اختیار همه گذاشته. روی این میوه هم به باغبان است و به عابر، آن سر میوه که شیرینتر از آن دمش است به طرف عابر است. همه موجودات این کار را میکنند، نه تنها درخت.
خب، پس اینها از آن جهت که مخلوق الهیاند آیات الهیاند و ذات اقدس الهی در وصف اینها هم آیات فراوان نازل کرده که اینها مسبحات حقاند، اینها که نمیتوانند دنیا باشند، اینها که بد نیست. میماند آن عناوین اعتباری که افراد، آن عناوین اعتباری را حیازت میکنند، آنجا که سخن از من و ما در میآید کمکم زمینه دنیاست که این برای من است، من بیشتر دارم ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَرًا﴾ هر کسی در حیطه کارش هرچه هست، اگر کاسب بازار است که میگوید: ﴿أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَرًا﴾ اگر روحانی حوزه است که میگوید من کتابهایم بیشتر است، شاگردانم بیشترند، آثار علمیام بیشتر است یا اگر مرجع تقلید است میگوید من رسالهام بیشتر چاپ شده، مقلدینم بیشترند وجوه به من بیشتر میرسد، من شهریه بیشتری میدهم، اینهاست. خب، این من و ما که به تکاثر برمیگردد، این میشود دنیا و این جز، غرور و نیرنگ چیز دیگر نیست و این جز «الْحَیَّة» که «لَیِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا» چیز دیگر نیست.
راههای توصیف دنیا
شاهد بر این جمعبندی که منظور از دنیا، آسمان، زمین، این موجودات طبیعی نیستند، این است که ذات اقدس الهی دنیا را معرفی میکند، برای دنیا مثل ذکر میکند. تعریف، گاهی به حد تام است و ناقص، گاهی هم به رسم تام است و ناقص، این اقسام چهارگانه حدین و رسمین معروف است، گاهی هم تعریف بالمثل است. تعریف بالمثل در منطق جای روشنی ندارد، تعریف همان حد تام و ناقص وصف تام و ناقص که بالأخره یک راه وجودی را طی میکند یا به ذات و ماهیت میرسد؛ اما تعریف بالمثل که پنجمین قسم است، این در بخشهای خطابی و غیر خطابی کمک میکند. مثلاً میگویند روح را اگر خواستید بشناسید روح، در بدن مثل صاحب کشتی نسبت به کشتی است، رّبان است نسبت به سفینه، سلطان است نسبت به مدینه، این معرفی بالمثل است نه معرفی بالحدین یا بالرسمین ولی در شناخت خطابهای خیلی نقش دارد. ذات اقدس الهی دنیا را معرفی میکند که دنیا چیست. اینکه فرمود دنیا، متاع غرور است یا جز فریب و نیرنگ چیز دیگر نیست دنیا را معرفی میکند، ما ببینیم این معرفی دنیا ما را به کجا میرساند.
تمثیلهایی در متاع غرور بودن دنیا
یکی در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هست که وضع دنیا را تشریح میکند، آیه 24 سورهٴ «یونس» است، میفرماید: ﴿إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ جریان دنیا و زرق و برق دنیا که پایانش یک خزانی دارد این است ﴿کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ﴾؛ مثل اینکه بارانی اول ببارد ﴿فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اْلأَرْض﴾؛ گیاهان زمین آن بذرها و زمینههای آماده برای گیاه شدن با این باران آسمانی مخلوط بشود، آن نبات و روییدنیها حالا ﴿مِمّا یَأْکُلُ النّاسُ وَ اْلأَنْعامُ﴾؛ خواه سبزیها و روییدنیهایی باشد که خوراک انسان است یا خوراک اعم از انسان و حیوان ﴿حَتّی إِذا أَخَذَتِ اْلأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهارًا فَجَعَلْناها حَصیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِاْلأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ ؛ اول باران آمد، زمینه را آماده کرد، زمین را آماده کرد، این زمین سرسبز شد خرم شد بارور شد، به ثمر رسید و عدهای خیال کردند که از این سرزمین سرسبز بهرهای میبرند، دفعتاً دستور الهی میرسد، اینها پژمرده میشوند، درو میشوند [و] به صورت کاه درمیآید امثال ذلک یعنی اول سرسبز است و خرم، بعد هم پژمرده، دنیا این است. خب، مشابه این تفسیر و تعبیر که در سورهٴ «یونس» بود، در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» هم است. آیهٴ 45 سورهٴ «کهف» این است ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ اْلأَرْض﴾ وقتی که گیاهان و زمین، با این باران مخلوط شدند و سرسبز و خرم شدند ﴿فَأَصْبَحَ هَشیمًا﴾؛ هشیم شدند «هشیم» فعیل به معنای مفعول است یعنی «مهشوم»، مهشوم یعنی مقطوع، هاشم که از اجداد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هاشم گفتند برای اینکه این گوشتها را قطعه قطعه میکرد و برش میکرد و میبرید مثلاً برای طیور میگذاشت. هاشم یعنی قاطع، «هشیم» به معنای مهشوم یعنی مقطوع ﴿فَأَصْبَحَ هَشیمًا﴾ این گیاهان سرسبز و خرم و ساقههای خوب، حالا به صورت کاه شکسته درآمده، مهشوم شده ـ فرمود ﴿کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِر﴾ ـ ﴿فَأَصْبَحَ هَشیمًا تَذْرُوهُ الرِّیاحُ﴾؛ بادها این وقتی کاه خشک شد و شکست، او را به هر طرف که بخواهند میبرند ﴿وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِرًا﴾.
تفکیک دنیا از عناوین اعتباری و تعلّقات آن در قرآن
خب این دو تعریفی که ذات اقدس الهی از دنیا کرده است آیا دنیا را به خود دنیا معرفی کرد، اینها که خودشان دنیا هستند که. فرمود دنیا مثل آن است که باران بیاید جایی را سرسبز و خرم و باطراوت بکند بعد به صورت کاه پژمرده در بیاید خب، اینها که خودش دنیاست، باران که میآید جزء دنیاست، باغ که سبز میشود جزء دنیاست، بعد هم که پاییز میشود کاه میشود دنیاست. شما دنیا را دارید به دنیا معرفی میکنید، پس دنیا چه شد؟ اینکه فرمودید دنیا مثل این است که خب دنیا همین است دیگر، بهار باران میآید بعد پاییز هم خزان است و کاه خشکیده است و ﴿تَذْرُوهُ الرِّیاحُ﴾ این تمثیل شیء به نفس شد که، این چیست جریان. معلوم میشود دنیا این نیست، دنیا باران نیست، دنیا آب نیست، دنیا باغ نیست، دنیا سرسبز شدن نیست، اینها دنیا نیست. دنیا یک چیز دیگری است که اگر کسی خواست دنیا را با مثل و تشبیه معرفی کند، میگوید دنیا مثل این است که اول یک سرسبزی دارد، بعد هم به صورت کاه خشک درمیآید، پس معلوم میشود دنیا چیز دیگر است. قهراً براساس این بیان، دنیا میشود همان زرق و برق یعنی یک عده که فریب این دنیا را میخورند، اوایل یک زرق و برقی دارد، بعد هم دوران فرتوتی و کاه شدن دارد، همه زرق و برقها این¬طور است، همه پست و مقامها اینطور است، همه تکاثرها اینطور است، همه من و ماها اینطور است. شما آن بزرگترین شخصیتهای علمی که حالا محل ابتلای ماهاست در حوزهها این است، وقتی آخرهای عمرشان را میبینید، میبینید نگراناند، خائفاند که این کارهایی که ما کردیم آیا مرضی حق بود یا نبود، خود را میخواستیم یا دین را میخواستیم، بالأخره نگراناند. در عین حال که این کارها باید بشود؛ اما این من و ما میشود دنیا، این برای من است، من باید این کار را بکنم نه او، او میگوید من باید این کار را بکنم نه او و امثال ذلک. این تعلقات میشود دنیا، این تعقلها را اگر کسی بخواهد معرفی کند، میفرماید اول یک دوران سرسبزی و خرمی دارد، بعد هم میشود هشیم. پس دنیا هیچ کدام از اینها نیست به چند دلیل: یکی اینکه ذات اقدس الهی دنیا را خیلی به مذمت و زشتی یاد کرده، چه اینکه ولی الله هم این کار را کرده و آسمان و زمین اینها آیات الهیاند مسبحاند، در کارشان هیچ نقصی ندارند، پس اینها نیست؛ دوم اینکه وقتی خداوند دنیا را معرفی میکند، میفرماید دنیا مثل این است که بارانی بیاید و یک جا سرسبز و خرم و باطراوت بشود و بعد به صورت کاه پژمرده در بیاید . خب، اینکه خودش جزء دنیا به حساب میآید که، معلوم میشود دنیا آب و خاک و زمین و اینها نیست. چطور زمین اگر به دست مظلوم باشد بد نیست، به دست ظالم باشد بد است. این معلوم میشود به دست این و آن باشد میشود دنیا.
تفکیک حقیقت دنیا از عناوین اعتباری آن در نهج البلاغه
شاهد سوم و دلیل سوم بر اینکه منظور از دنیا، این نظام طبیعت نیست، گرچه این حیات دنیاست در مقابل حیات آخرت. اما دنیای غرّارهٴ، ضرّاره این نیست. یک کسی در حضور حضرت امیر(سلام الله علیه) به دنیا بد گفت، حضرت فرمود تو نسبت به دنیا بد کردی، او که نسبت به تو بد نکرد، تو مجرمی نه او «أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أم هی المُتَجَرِّمَةُ علیک» ؛ تو مجرمی نسبت به دنیا که بد گفتی یا او مجرم بود، او اصلاً دروغ نمیگوید، او اصلاً خیانت نمیکند، او اصلاً فریب نمیدهد، او اصلاً خدعه ندارد، او اصلاً ضرر ندارد. او هر چه هست به شما گزارش میدهد، او کجا خلاف گفته، او اگر به شما دوران سرسبزی را نشان داد بیمارستان و گورستان را هم نشان داد، اگر جوانی را نشان داد دوران فرتوتی و پیری عدهای را هم به شما نشان داد. وقتی که از محل کار به محل زندگی رفت و آمد میکنید هر چه از چشمتان میگذرد همه درسهای دنیاست دیگر، او چیزی را پنهان نکرده که. مرده را بردند دفن کردند ولی قبرستان را که دفن نکردند که، این قبرستان در دست دنیاست. بیمار را بردند در بیمارستان بستری کردند ولی بیمارستان را که دیگر بستری نکردند که، این بیمارستان در دست دنیاست. بیمارستان را به دست گرفته، گورستان را روی دست گرفته، مشکلات را روی دست گرفته، همینطور دارد نشان میدهد. پس او چیزی را پنهان نکرده، وقتی چیزی را پنهان نکرده هیچ دروغ نگفته، لذا حضرت به کسی که در حضور او به دنیا بد گفت، فرمود: «أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا» ؛ ای کسی که دنیا را داری بد میگویی، تو فریب خوردی او تو را فریب نداد و اگر محکمهای بشود، او میتواند ادعای شرف بکند، تو مجرمی نه اینکه او. حالا این شواهد را از نهجالبلاغه بخوانیم تا اگر فرصت شد از آن غرر و درر هم مقداری از کلمات نورانی حضرت خوانده بشود.
تفاوت حیات دنیا و عناوین و تعلّقات اعتباری آن
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، دنیا را خداوند در سورهٴ «یونس» و «کهف» معرفی کرد. دنیا را به چه معرفی کرد، دنیا را به خود دنیا معرفی کرد، حیات دنیا را به حیات دنیا معرفی کرد. اینکه میشود اتحاد مثال و ممثل که، اتحاد معرِف و معرَف که. شما بگویید مَثل دنیا مِثل این است که آسمانی باشد زمینی باشد شبی باشد روزی باشد خب، دنیا همین است دیگر، مثل دنیا نیست که، مثل دنیا که این نیست، اینکه خود دنیا شد ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ یک وقت انسان میگوید َمثَل به معنای وصف است یک وقت نه، به معنی تعریف است، فرمود: ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾؛ به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که مثل دنیا را برای اینها بازگو کن، مثل دنیا را برای اینها تشریح کن. مثل دنیا مثل این است که بارانی بیاید جایی را سرسبز بکند بعد هم بشود پاییز و خزان و کاه قطع شده . خب، اینکه خود دنیاست، معلوم میشود دنیا چیز دیگری است که مذمت شده است.
پرسش:...
پاسخ: همین حیات دنیاست، حیات دنیا بد نیست، لذا فرمود متجر اولیای الهی است . پس شما به این عالم بد نگویید. این عالم، سراسر حق است، آیات الهی است، مسبح حق است، هر کس به هر جا رسید به وسیله تلاش و کوشش در این دنیا رسید، اگر این دنیا نبود و جهاد اصغر و اکبر نبود اولیای الهی تجارت نمیکردند، متجر اولیای الهی است. پس این محدوده، این فضایی که انسان دارد در او زندگی میکند، این آسمان و زمین این باغ و راغ اینها بسیار چیز خوبی است.
پرسش:...
پاسخ: در همین دنیاست دیگر یعنی با من و ما جنگیدن، با آن دنیای قدّار غرور جنگیدن، میدان جنگش در حیات دنیاست یعنی انسانی که زیر آسمان زندگی میکند، روی زمین زندگی میکند، با این تعلقات سر و کار دارد با این تعلقات بجنگد میشود فاتح، این تعلقات «غدّارة غرّارة» نه آسمان و زمین، نه زندگی روی فرش، نه زندگی در زیر سقف و مانند آن.
بیان امیرالمؤمنان(علیه السلام) در مذمت دنیا
روایاتی که در مذمت دنیاست در نهجالبلاغه خیلی است، در غرو درر بیش از سیصد مورد است که حتماً ملاحظه میفرمایید، که در جلد هفتم غرر و درر خودش یک کتاب، یک جلد کتاب به حساب میآید، گرچه فهرست مجلدات شش¬گانه قبلی است ولی خودش یک جلد کتاب است. در نهجالبلاغه تعبیراتی که نظیر شمارهٴ 415 از کلمات قصار حضرت که فرمود دنیا «تَغُرُّ و تَضُرُّ و تَمُرُّ» و ذات اقدس الهی این را ثواب اولیای خود قرار نداد، عقابی برای اعدای خود قرار نداد و اهل دنیا، زود این مرحله را طی میکنند و سپری میشود. در بخشهای دیگر هم باز در سایر کلمات حضرت، وقتی دنیا را مشخص کرد و معرفی کرد به همین سبک اینکه مثل دنیا، نظیر آن شماره 119 همین کلمات قصار «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا، وَالسَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا، یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ، وَ یَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ!»؛ آن آدم مغرور به طرف دنیا مایل است، نه آدم عاقل و لبیب. خواندن اینها حالا چون وقت تنگ است این را نمیخوانیم، آن دلیل دیگر که مشخص میکند که دنیا چیست آن را میخوانیم. یا در خطبهٴ 230 آمده است «فَعَلَیْکُمْ بِالْجِدِّ وَ الْاِجْتِهَادِ، وَ التَّأَهُّبِ و الْاِسْتِعْدَادِ، وَ التَّزَوُّدِ فِی مَنْزِلِ الزَّادِ. وَ لاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا کَمَا غَرَّتْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ الْمَاضِیَةِ» و بعد فرمود: «فَاحْذَرُوا الدُّنْیَا فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِیَةٌ مَنُوعة» و امثال ذلک. این¬گونه از تعبیر، فراوان هست، چه در خطبهها و چه در نامهها و چه در کلمات قصار، اینها را نخوانیم. عمده آن جمعبندی است که حضرت دارد که چه کسی مجرم است. آیا دنیا مجرم است یا شخصی که فریب دنیا را خورده است مجرم است.
تبیین صداقت و حقیقت دنیا در نهج البلاغه
در کلمات قصار در شمارهٴ 130 و 131 این را دارد، در 130 وقتی از صفین برگشتند به قبوری که پشت شهر کوفه بود رسیدند، آن جملههای معروف «یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ، وَ الَْمحالِ الْمُقْفِرَةِ» او را فرمودند، بعد فرمودند که من خبرها را به مردههای این قبرستان گفتم «وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ. هذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ ثم التفت إِلی أَصحابه فقال: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلاَمِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی» شمارهٴ 131 این است که «قد سَمِعَ رجلاً یذمُّ الدنیا»؛ کسی دنیا را بد میگفت، حضرت شنید که به دنیا بد میگوید، فرمود: «أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا، الْمُغْتَرُّ بِغرورِها، ألَْمخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا! أَتَغْتَرُّ بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟»؛ تو خودت فریب میخوری، او را بد میگویی «أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیْکَ؟» او مجرم است نسبت به تو یا تو نسبت به او بد گفتی، این چه وقت بد کرده چه وقت دروغ گفته «مَتَی اسْتَهْوَتْکَ، أَمْ مَتَی غَرَّتْکَ» او اگر یک وقت بدیها را به تو نشان ندهد، خوبیها را به شما نشان بدهد، میگویند فریب؛ اما اگر بدیها و خوبیها را مرتب دارد نشان میدهد، بلکه بدیها و زشتیها را بیش از خوبیها دارد نشان میدهد، پس دروغ نمیگوید؛ اهل خدعه نیست «أَبِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَی، أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَی؟!»؛ آیا آن قبرهایی که پدران و مادران شما را در برگرفته آنها را مخفی کرده، چه کسی را مخفی کرده، شما حوادث سخت و تلخ کم دیدید «کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ؟ وَ کَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ؟» با دستانت، با بازوهایت چقدر سختی دیدی، چقدر بیمارها را جابه¬جا کردی. خب، هر لحظه برای تو پند و اندرز است، این دنیا دارد نشان میدهد دیگر، کیست که در آن تلخیهای زیادی را نیازموده باشد؟ فرمود تو خیلی از معلولها را جابهجا کردی، خیلی از مریضها را منتقل کردی، به آنها دارو دادی، با دست خود دارو دادی یا با دست خود به خودت دارو دادی.
کلام امام علی(علیه السلام) عناوین اعتباری دنیا و تعلّقات آن
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما همان من و ماست که حضرت او را مذمت فرمود: «طَلَّقْتُکِ ثَلاَثاً» با اینکه با دست مبارکش گفتند افراد زیادی از بردهها را خرید و آزاد کرد، با آن کارگریاش، با آن کشاورزیاش، باغداری دنیاست؟ آبیاری دنیاست؟ جنگ دنیاست؟ چه چیزی دنیاست؟ دنیا اینهاست دیگر، پس اینها هیچ کدام به دنیا نیست. اینکه گفتیم این برای من است من باید این حرف را بزنم، گفته من این است که تمام آفتها از این من و ماست این میشود دنیا. فرمود من اگر این را پیدا کنم شلاق به او میزنم، چند بار هم او را طلاق دادم وگرنه حیات دنیا در مقابل حیات آخرت، مخلوق خداست جزء آیات الهی است، جزء مسبحات است و امثال ذلک و در بخشهای دیگر هم باز همین معنا را تشریح کرده شریحبنحارث که قاضی حضرت امیر بود، خانهای خریده به هشتاد دینار خریده، حضرت فرمود که به من خبر دادند تو خانهای خریدی و به این خانه در قیامت بهتر محتاج بودی و اینها بعد میفرماید که اگر به من میگفتی که من سند قبالهٴ این خانه را تنظیم بکنم، اینچنین مینوشتم، مینوشتم «هذَا مَا اشْتَرَی عَبْدٌ ذَلِیلٌ مِنْ میِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِیلِ اشْتَرَی مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُور» اینکه شده خانه برای من، این شده دار. حالا اگر همین مکان را ایشان معبد قرار میداد یا مدرس قرار میداد یا مسجد قرار میداد که بد نبود که، پس معلوم میشود این در و دیوار و چوب و مصالح ساختمانی دنیا نیست، اینکه برای من شده میشود دنیا.
«و الحمد لله رب العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است