- 148
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 190 تا 194 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 190 تا 194 سوره آلعمران _ بخش اول"
مجموعه آیات 190 تا 194 سورهٴ «آلعمران» بیانگر اصول و فروع دین
عهدهداری عقل در درک مباحث کلی دین
تأکید قرآن بر ذکر دائم الهی در امور زندگی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ ﴿190﴾ الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ ﴿191﴾ رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ ﴿192﴾ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ ﴿193﴾ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ ﴿194﴾
مجموعه آیات 190 تا 194 سورهٴ «آلعمران» بیانگر اصول و فروع دین
این مجموعه یعنی این پنج کریمه، هم اصول دین را در بردارد هم فروع دین را. از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْباب﴾ میتواند راجع به اصل مبدأ باشد، اثبات مبدأ و صفات مبدأ و اسمای حسنای مبدأ، با تفکر در خلق سماوات وأرض، اصل خلقت، انسان را به خالق و اوصاف خالق راهنمایی میکند که آیهٴ وجود حق و اسمای الهی است، این راجع به مبدأ و اسمای حسنای مبدأ است. آیهٴ دوم راجع به معاد است ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾ که فروع عملی را به همراه دارد، بعد فرمود: ﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ یعنی این نظام واحد، هدف دارد. پس آن آیهٴ قبل که ﴿لَآیاتٍ لاولیالالباب﴾ بود مضمونش این بود که تفکر در خلقت آسمان و زمین، اولواالالباب را به وجود مبدأ و اوصاف مبدأ راهنمایی میکند. آیهٴ دوم آن است که تفکر در خلقت آسمان و زمین و پی بردن به نظام داخلی آنها، اولیالالباب را به معاد هدایت میکنند که میگویند: ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ آن استدلالی که آقایان کردند برای اثبات مبدأ، اگر از آیهٴ اول بخواهند استفاده کنند تام است ولی از آیهٴ دوم بخواهند بهره بگیرند یعنی از ﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ بخواهند استفاده کنند این ناتمام است، چون این آیه، راجع به معاد است. پس آیه اول دربارهٴ مبدأ است و اوصاف مبدأ، آیهٴ دوم دربارهٴ معاد است.
چگونگی دلالت آیات 190 تا 192 بر مبدأ و معاد
پرسش:...
پاسخ: این آیهای که چند روز محل بحث بود دربارهٴ ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ این منظور است وگرنه آن آیهٴ قبل میتواند دربارهٴ مبدأ باشد. این آیهای که دربارهٴ ﴿ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ است، چون فرمود: ﴿سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ با تفریع، درخواست نجات از عذاب نار را بر نفی بطلان مترتب فرمود، معلوم میشود که ﴿ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ یعنی این عالم هدف دارد، این¬طور نیست که دائماً این عالم به حالت خود باشد و به دارالقرار نرسد و هر کس هر چه کرد آزاد و رها باشد و آیهٴ بعدش که ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ این بیان همان فرع است [و] جدای از آن فرع نیست، چون ذیل آیهٴ دوم این بود که ﴿سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ بعد در آیهٴ بعد دارد ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ این دلیل آن طلب است، چرا از ذات اقدس الهی نجات از نار را طلب میکنند، برای اینکه ورود در نار، مستلزم خزی و رسوایی است و چرا از خدا طلب میکنند؟ برای اینکه غیر از خدا احدی ناصر نیست. پس هم دو مطلب هست، هم دو دلیل. یک مطلب این است که نجات از نار طلب میکنند دلیلش چیست، برای اینکه کسی که وارد در جهنم میشود آبرویش ریخته میشود.
مطلب دیگر این است که از ذات اقدس الهی طلب میکنند، میگویند ﴿ربّنا﴾ چرا، برای اینکه کسی که استحقاق نار دارد چارهای جز پناه به خدا ندارد، غیر از خدا احدی ناصر نیست. خب، پس این آیه بعد پیام جدیدی ندارد مگر همین تعلیل ذیل آیه قبل، آیهٴ قبل این است که ﴿فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ آن¬گاه علتش در آیهٴ بعد ذکر میشود که ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾، پس آیهٴ اول دربارهٴ مبدأ است، آیهٴ دوم دربارهٴ معاد است، آیهٴ سوم بیان همان فرع ذیل آیهٴ قبل است چیز جدایی نیست.
تبیین نبوت و برخی فروع دین در آیات 193 و 194 سورهٴ آلعمران
آنگاه نوبت به آیه دیگر میرسد که دربارهٴ رسالت و نبوت است که مجموعهٴ اینها، اصول سهگانه دین را تبیین میکند ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ آن منادی که ندای ایمان میدهد، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. پس اینها رسالت را، نبوت را، وحی را در آیهٴ سوم میپذیرند، در آیهٴ اول مبدأ را، در آیهٴ دوم معاد را، در آیهٴ سوم رسالت را، آن¬گاه اعمال فرعی را هم در خلال این پنج آیه عمل میکنند ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾ این مربوط به اعمال صالح است یا استغفار کردن در همان ذیل آیهٴ چهارم آمده است که ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار﴾ و همچنین آیهٴ آخری که ﴿رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ باز این هم طلب بخشایش دربارهٴ مسئلهٴ معاد است که مجموعهٴ این پنج کریمه، هم حاوی اصول دین است، هم شامل فروع دین. اصول دین را به صورت باز و روشن در سه آیهٴ جدای از هم ذکر فرمود، فروع دین را در خلالش ذکر فرمود.
چگونگی دلالت آیات 190 تا 194 بر اصول و فروع دین
تأمل در نظام آفرینش به تنهایی کافی است برای پی بردن به مبدأ و معاد یعنی هم خلقت، دلیل بر وجود خالق هست [و] هم نظم مستحکم جهان آفرینش، دلیل بر هدف داشتن است. پس تفکّر ﴿فی خلق السماوات والارض﴾ هم میتواند مبدأ و اسمای حسنای مبدأ را اثبات کند، هم معاد و مواقف معاد را میتواند ثابت کند ولی وحی و رسالت را از راه دیگری اینها اثبات بکنند، گرچه خود تأمل در خلقت آسمان و زمین نتیجهاش این خواهد بود که حتماً خدای حکیم برای هدایت انسانها پیامبری دارد؛ اما شاید با این آیه نتوان اثبات کرد که صرف تفکر در آسمان و زمین، دلیل بر نبوت عامه باشد. البته دلیل بر نبوت خاصه که یقیناً نیست یعنی تفکر در آسمان و زمین، این راهنمایی نمیکند که فلان شخص پیغمبر است. نبوت خاصه را باید با معجزه و امثال ذلک اثبات کرد ولی اصل نبوت، نبوت عامه را تفکر در خلقت آسمان و زمین اثبات میکند یعنی اگر کسی لبیب باشد، دارای مغز باشد و درون¬بین باشد، این اصول سهگانه دین را از تأمل در آسمان و زمین و خلقت عالم اثبات میکند، چون تصادف که محال است، خلق بدون خالق نخواهد بود و چون با نظام مستحکم آفریده شد، پس آن خالق، علیم است حکیم است قدیر است و مانند آن. پی بردن به مبدأ و اسمای حسنای مبدأ با تأمل در آفرینش آسمان و زمین ممکن است، چه اینکه تدبر در نظام داخلی آسمان و زمین او را به معاد راهنمایی میکند که اگر یک موجود منظمی را کسی ببیند، سؤال میکند این برای چیست؟ یک سؤال این است که چه کسی او را خلق کرد، یک سؤال این است که برای چیست؟
اگر درباره اجزای عالم بخواهد بحث کند سؤال و جوابش مشخص است، مثلاً سؤال بکند آب برای چیست، جوابش مشخص است یا خاک برای چیست، جوابش مشخص است و اما اگر از این مجموعهٴ آسمان و زمین که امر واحد بیش نیست ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ دربارهٴ این مجموعهٴ آسمان و زمین که با هم هماهنگ و منسجماند، سؤال بکند این مجموعه برای چیست، باید پی ببرد که این مجموعه باید هر کدام به خود این مجموعه به هدفش برسد. هدف این مجموعه میشود معاد؛ خود این مجموعه در آن آسمانها و زمین و انسان و حیوان و گیاه و امثال ذلک هستند که بعضُها فوق بعض هستند، این مجموعه، به هدفی میرسد به نام معاد، آن معاد هم مواقف فراوانی دارد که بعضها فوق بعض، درجاتی هست یا درکاتی هست و مانند آن و تأمل در آسمان و زمین برای اثبات رسالت عامّه و نبوت مطلق هم کافی است، برای اینکه اگر کسی تأمل کرد گفت این نظام، یک مبدأ حکیم دارد و این نظام یک هدفی دارد، پس یقیناً خالق این نظام، بشر را که به آن هدف میرسد راهنمایی میکند، ممکن نیست مقصد باشد و راه نباشد و ممکن نیست راه باشد و ناظم حکیم راهنما نفرستد، چون عقل بیش از این نمیفهمد که معادی هست و بیش از خطوط کلی را هرگز درک نمیکند؛ اما آنجا چه طلب میکنند در آن حیات، چه لازم است، این را باید وحی بگوید که ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ پس عقل بعد از اثبات معاد پی به رسالت میبرد، میگوید وقتی هدف هست دارالقراری هست، یقیناً راهی هست و دلیل راهی، آن راه به نام دین است و صراط مستقیم، آن دلیل راه میشود رسول و نبی. یک وقت است که انسان، معاد را از وحی ثابت میکند، میگوید خدا ثابت شد، چون خدا ثابت شد کسی هم ادعای نبوت کرد و معجزه آورد، فهمیدیم از طرف اوست و این شخصی که صادق است و مصدَّق، میگوید معادی هست که معاد را از راه اثبات وحی و رسالت ثابت میکنند این راهی است قابل قبول. یک راه دیگری هم هست که آن هم قابل قبول است و آن این است که با تفکر در نظام آسمان و زمین، مبدأ ثابت میشود اولاً، معاد ثابت میشود ثانیاً، قهراً راه و راهنما ثابت میشود ثالثاً. اگر هدفی هست، یقیناً راهی هست، اگر راهی هست این خدای حکیم راهنما میفرستد، چون هدف هست و انسان در آنجا یا کیفر میبیند یا پاداش میبیند، باید در مقابل عملی باشد آن عمل را باید راهنما مشخص کند، این است که اگر کسی با برهان عقلی بخواهد طی کند اول، مبدأ، بعد معاد، بعد وحی و رسالت یعنی خود تدبّر در آفرینش آسمان و زمین، اصلین را یعنی مبدأ و معاد را اول اثبات میکند بعد نبوت را، راههای دیگری هم هست البته، قابل طی کردن است و اما آنچه این آیات پایانی این سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» به عهده دارد ظاهراً همین است؛ اول اثبات مبدأ است به آن ﴿لَآیاتٍ لاولی¬الالباب﴾ بعد اثبات معاد به عنوان ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ بعد هم مسئلهٴ رسالت ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ﴾.
عهدهداری عقل در درک مباحث کلی دین
پرسش:...
پاسخ: عقل، یقیناً جزئیات را درک نمیکند، چون اصل معاد را عقل درک میکند؛ اما آنجا چه خبر است، بهشت چیست، جهنم چیست، مواقف قیامت چیست، حساب چیست، صراط چیست از آدم چه سؤال میکنند، چه طلب میکنند اینها را که عقل درک نمیکند.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، چون برهان عقلی حد وسطش همین است که وقتی هدف بود و راه بود و خود هدف را عقل به خطوط¬الاصلیه ثابت میکند، از جزئیاتش بیخبر است و همچنین راه را بالقول¬الاجمال ثابت میکند، از خصوصیات تفصیلیاش بیخبر است، یقیناً میگوید کسی هست که آن هدف را به ما تفهمیم کند. خب، این اصول سهگانه، آن هم فروعی که در وسطش ذکر شده است ﴿یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾.
تطبیق کردن آیهٴ 191 بر حالات سهگانه نماز توسط برخی مفسّران
مطلب دیگر آن است که بعضی از بزرگانی که آیاتالاحکام نوشتهاند نظیر مرحوم مقدس اردبیلی، اینها بعضی از آقایانی که اهل سنتاند و مسائل فقهی را در همان مسائل تفسیری درک میکنند، نظیر قرطبی در جامعالاحکامش، این ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِم﴾ را قابل انطباق بر مسئلهٴ نماز در حالات سهگانه یاد کردهاند که اگر کسی سالم باشد، نمازش ایستاده است، بیمار باشد ولی قابل تحمل باشد بیماریاش نشسته نماز میخواند و اگر نشسته مقدورش نبود به پهلو میآرمد و نماز میخواند که این را، نظیر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» احیاناً معنا کردهاند که آن هم قبلاً خوانده شد. در سورهٴ «نساء» آیهٴ 103 این است که ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنینَ کِتابًا مَوْقُوتًا﴾ در آن آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دو بیان هست: یکی اینکه ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ﴾ یعنی«اذا اَرَدْتم ان تقضالصلاة» یعنی نماز را انجام بدهید «قضا» یعنی فَعَلَ، ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ﴾ یعنی «اذا اردتم ان تفعل الصلاة» آنگاه سه حالت برای شما پیش میآید در اثر سلامت و بیماری که نماز را در این حالت گوناگون انجام بدهید، چه اینکه روایات هم همین معنا را تضمین کند؛ منتها حالا بین استلقا و بین اضطجاع بر پهلوی راست، بعد اضطجاع بر پهلوی چپ ترتیب هست آن در روایات باید مطرح بشود وگرنه اصل آیه بعد از قعود، جنب و پهلو را دارد.
تأکید قرآن بر ذکر دائم الهی در امور زندگی
بیان دیگر آن است که این آیهٴ 103 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که فرمود: ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِکُمْ﴾ معنایش این است که شما عبادتتان را فقط در نماز خلاصه نکنید. نماز یک وظیفهٴ واجبی است که باید انجام بدهید، وقتی نمازتان تمام شد بعداً که به سراغ کار میروید در حین کار، یاد خدا از یادتان نرود: ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ﴾ هم میتواند شامل تعقیبات بشود، هم میشود شامل توجه به خدا در حالات عادی بشود. در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» فرمود که ﴿فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی اْلأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ﴾ یعنی وقتی نمازتان تمام شد، لازم نیست که در مساجد بمانید، بروید به سراغ کارتان، کسبتان، کسب رزق از ذات اقدس الهی. این برای آن است که لازم نیست شما همانطور آنجا بنشینید، این امر در مقام توهم حذر است، حالا لازم نیست که نمازتان تمام شد دوباره در مسجد بنشیند ﴿فَانْتَشِرُوا فِی اْلأَرْض﴾ اما این آیات دارد که حالا که عباداتتان را انجام دادید، نگویید که ما موظفیم در یک بخش مخصوصی به یاد خدا باشیم، اینطور نیست. یاد خدا، اختصاصی به نماز ندارد، ذکر کثیر یعنی یاد حق مثل نماز نیست که در پنج وقت خلاصه بشود، یاد حق دائمی است، یاد حق نظیر نماز نیست که در هفده رکعت واجب و 51 رکعت مجموع واجب و مستحب در شبانه روز خلاصه بشود. در اینجا فرمود که ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِکُمْ﴾ و این ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ﴾ معنایش این نیست که «اذا اردتم ان تفعل الصلاة»، بلکه ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ﴾ وقتی نماز را خواندید به یاد خدا باشید؛ در حین انتشار فی¬الارض و ابتغاء من فضل الله به یاد حق باشید در هر حالتی که هستید، قهراً دائماً به یاد حق خواهید بود و در حال طمأنینه و آرامش، نماز را به سبک دیگر میخوانید، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برای مناسک حج آمده است. آیهٴ دویست سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا﴾، ﴿فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ﴾ نه یعنی «اذا اردتم ان تفعل المناسک»، بلکه اذا قضیتم و فعلتم، مناسکتان را انجام دادید یعنی در عرفات وقوف کردید، در مشعر وقوف کردید، در منا قربانی کردید و حلق کردید، کارهایتان را انجام دادید به این فکر نباشید که حالا ما مناسک را انجام دادیم، نظیر جاهلیت به فکر مفاخر گذشتگان باشیم، بلکه ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا﴾ در جاهلیت یک مناسک حج بود ولی در منا که بیتوته میکردند و مانند آن، به افتخارات جاهلی میپرداختند. در این کریمه آمد وقتی این اعمالتان را انجام دادید، آن اعمال را با ادامهٴ ذکر حفظ بکنید، نگویید مناسک تمام شد. نتیجه آن مناسک در حالات بعدیتان هم ظهور بکند. وقتی مناسک را انجام دادید، تعقیبات مناسک فراموشتان نشود ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ﴾. بنابراین در آن ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ﴾ دو بیان هست، در این آیهٴ محل بحث هم که ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾ دو بیان هست. بیان جامعش این است که اختصاصی به نماز ندارد، البته حالات گوناگون نماز را هم شامل میشود.
خزی و رسوایی در قیامت، دردناکتر از عذاب جسمانی
خب ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ سرّ تکرار این خلق ـ سماوات با اینکه در آیهٴ قبل فرمود: ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ـ شاید همین باشد که اولی برهان بر توحید است و مبدأ، دومی برهان بر معاد است و مواقف قیامت ﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ خب یعنی تو منزه از آن هستی که کار باطل انجام بدهی، یقیناًً هدف دارد وقتی هدف دارد ما را در آن داراقرار که هدف هست حفظ بکن. چرا؟ ﴿ربّنا﴾ این تکرار ﴿ربّنا﴾ برای آن است که ادب دعا محفوظ باشد، انسان زیاد به یاد حق باشد ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾؛ خدایا! تو هر کسی را به آتش بفرستی او را رسوا کردهای یعنی ورود در نار یک عذاب جسمانی دارد که ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها﴾ و مانند آن، که اینها عذابهای جسمانی است و یک عذاب روحی دارد که آن عذاب روحی بدتر از عذاب جسمانی است. اگر بفرماید «ربنا انک من تدخل النار فقد عذّبته» خب این اتحاد مقدم و تالی است، اینکه گفتن ندارد «ربنا انک من تدخل النار فقد اَحرقْته» این هم اتحاد مقدم و تالی است گفتن ندارد؛ اما ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ این احتیاج به گفتن دارد ،خدایا! هر کس را که تو سوزاندی، رسوا کردهای. یک وقت است یک عده میسوزند؛ اما رسوا نمیشوند، ممکن است در دنیا کسی را بسوزانند و او معزز و محترمتر بشود. مثل اینهایی که شهدایی که با انفجار سوختند، اینها عزیز شدند نه رسوا. ولی هر که را خدا بسوزاند قبلاً آبرویش را برده و آن مهمتر است، رسوایی یک عذاب روحی است، سوخت و سوز جسم و پوست یک عذاب جسمانی است، عذاب روحانی البته دردناک¬تر از عذاب جسمانی است ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ و هیچ راهی هم نیست.
بیان نکتهای ادبی در عبارت ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾
﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ این دو تا نکته را به همراه دارد: یکی تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت بودن است؛ یکی هم توحید در کار. اما آن حکم نفرمود «ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما لهم من انصار» اگر میفرمود و «ما لهم من انصار» مطلب ادا میشد یعنی کسانی که تو آنها را به آتش فرستادی آنها انصاری ندارند؛ اما از اینکه فرمود: ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ این تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیّت است یعنی تو که منزه از ظلمی، اینهایی را که تو به آتش میفرستی چون ظالماند به آتش میروند. حالا ظلم اقسامی دارند: ظلم به نفس هست؛ ظلم به غیر هست؛ ظلم به دین هست ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ هست و مانند آن. ﴿الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا﴾ هست، پس آنها که به آتش میروند در اثر ظلم به آتش میروند، اگر میفرمود و «ما لهم من انصار» این لطیفه بیان نمیشد که سبب ورود آنها در آتش، ظلم آنهاست، این بیان نمیشد و حالا که اسم ظاهر به جای ضمیر قرار گرفت، این لطیفه بیان شد.
مراد از ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾
مطلب دوم آن است که گرچه نزد موحد در دنیا، تنها کسی که ربوبیت به عهده اوست خدای سبحان است و اما این مطلب در آخرت برای همه ظهور میکند، میفرماید: ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ حالا ﴿انصار﴾ یا نظیر ارباب جمع «رب» است و جمع «نصر» است یا ﴿انصار﴾ نظیر اصحاب، جمع صاحب است، به هر حال آن هم معنای وصفی دارد نه معنای حدثی ﴿انصار﴾ یعنی یاوران، خدا اگر کسی را به آتش بفرستد هیچ ناصری برای او نیست. در بحثهای قبل هم بین نصرت و ولایت، فرق بود. یک وقت است که انسان گوشهای از کار را خودش به عهده میگیرد، تصمیمش را دیگری به عهده دارد در اینجا جای نصرت است یک وقت است که همه کارهای این شخص را دیگری به عهده میگیرد، اینجا جای ولایت است. در قرآن کریم هم ولایت ظالمین نفی شده است، هم نصرت ظالمین. فرمود اینها مولایی ندارند «لا مولیٰ لهم» اینها در تحت ولایت الله نیستند. این آیه و آیات از قبیل این آیه، نصرت را نفی میکند میفرماید: ﴿فَلا ناصِرَ لَهُمْ﴾ یا ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ یعنی نه تنها همه کارهای ظالم را مبادی عالیه به عهده نمیگیرند که بشوند ولیّ او، بلکه اینچنین نیست که به او هم کمک بکنند. بنابراین آن مبادی عالیه نه ولایت ظالمین را به عهده دارند نه نصرت ظالمین را به عهده میگیرند ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾.
عدم اختصاص خزی به کافران
خب ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ این خزی، هم در دنیا دامنگیر انسان تبهکار میشود هم در آخرت. در بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که عدهای در هر دو عالم رسوایند، چه در دنیا چه در آخرت. رسوایی دنیا در آیهٴ 85 سورهٴ «بقره» آمده است که فرمود: ﴿أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ﴾ این تعبیر که «لهم خزی فی الحیاة الدنیا و فی القیامة کذا» در غیر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در آیات دیگر هست.
مطلب دیگر آن است که این خزی و رسوایی، اختصاصی به کافر ندارد. البته مؤمن، رسوا نیست مؤمن رسوا نیست، این را قرآن نفی میکند؛ اما اینچنین نیست که خزی، مخصوص کافرین باشد. مسلمان غیر مؤمن هم که اهل فسق است ممکن است مبتلا به خزی بشود؛ به هر اندازهای که انسان معذب است به همان اندازه مبتلا به خزی است، این صدر آیهٴ یک اصل کلی است ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ بعضی خواستند بگویند این خزی، مخصوص کافران مخلد است، این ﴿تُدخِلْ﴾ با یک اشتقاق صغیر و کبیر و امثال ذلک این ادخال از آن اخلاد گرفته شد ﴿إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ﴾ یعنی «من تخلده فی-النار» تا ثابت بکنند خزی، مخصوص کافران است. بعضی از آیات هم خزی را برای کافران میدانند ﴿إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾ نظیر سوره «نحل» دارد که ﴿قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ ٭ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزیهِم﴾ که دربارهٴ کافران است ﴿وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فیهِمْ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرین﴾ خب، این حصر نیست ﴿إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرین﴾ معنایش این نیست که غیر کافر، اصلاً خزی ندارد، اینطور نیست. طوری حصر داشته باشد که جلوی اطلاق ﴿مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ را بگیرد نیست، این اطلاق صدر آیه محفوظ است ﴿إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ چه ادخال به نحو خلود باشد، چه به نحو غیر خلود، چه آن داخل کافر باشد چه غیر کافر، چه آن ظالم، ظلم عظیم داشته باشد مثل شریک یا ظلم به غیر داشته باشد. بنابراین اطلاق آیهٴ سورهٴ «آل عمران» مقید یا آن عمومش، مخصص به این عناوینی که در آیهٴ سورهٴٴ «نحل» و مانند آن آمده نیست.
امنیت مؤمن عادل از خزی و رسوایی در قیامت
در سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» این البته به صورت حصر به خوبی دلالت دارد که مؤمن آبرویش نمیرود، آیهٴ هشت سورهٴ «تحریم» این است که ﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾؛ روزی است که ـ آیهٴ هشت سورهٴ «تحریم» ـ آبروی پیغمبر و مؤمنان همراه پیغمبر محفوظ است، این ظاهرش حصر است ﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ کدام مؤمنین، مؤمنینی که ﴿نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ﴾ اینگونه از افراد. مؤمن یعنی کسی که به احکام دینش عالم باشد و عامل یعنی عادل باشد، این در همه نشئات راحت است، این نه فشار قبر دارد نه مشکلات برزخ دارد نه خزی قیامت. البته درجات عالیهای که برای معصومین(علیهم السلام) است، نصیب مؤمن عادی نیست؛ اما مؤمن هیچ رنجی ندارد همه رنجها را در این طرف یعنی در دنیا تحمل میکند، همین که نشئه برزخ فرا میرسد لحظه مرگ، لحظه راحتی اوست؛ از همان اول راحتیاش شروع میشود تا لقاءالله، این اصل کلی نیست که فشار قبر برای همه باشد که هر کسی باید در قبر فشار ببیند اینچنین نیست، چون فشار قبر عذابی است و هرگز عذاب، برای مؤمن نیست. البته این «روضة من ریاض الجنة» مراتبی دارد؛ اما مؤمن یعنی کسی که عالم به احکام و وظایف هست و عامل به آنهاست یعنی عادل است، این هیچ رنجی ندارد. البته به او سخت میگذرد در نشئه انتقال، چیزهایی برای او پیدا میشود؛ اما هیچ کدام جنبه تعذیبی ندارد برای او.
دعای انبیاء و مؤمنان برای حفظ آبرو در قیامت
﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا﴾ و انبیا(علیهم السلام) هم که دعا میکنند در دعا، حفظ آبروی آن روز را طلب میکنند. چه اینکه در سورهٴ «شعراء» از زبان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) اینچنین نقل میکنند که ﴿وَ اغْفِرْ ِلأَبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالِّینَ ٭ وَ لا تُخْزِنی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ ؛ آن روزی که بندگانت مبعوث میشوند مرا در آن روز، رسوا نکن [و] آبرویم را حفظ بکن. البته کسی که سعی کرده است آبروی دیگران را حفظ بکند، بر فرض هم در قیامت، معذب بشود گرچه آن تعذیب، همراه با خزی است؛ اما خزی علنی ندارد یعنی اگر کسی ستار بود و آبروی کسی را نریخت و سعی کرد آبروی دیگران را حفظ بکند، این اگر هم معصیت کرده باشد [و] معصیتکار باشد در قیامت میسوزد؛ اما تنها میسوزد، کسی نمیفهمد او دارد میسوزد، اینچنین است. در روایات معاد آمده که ذات اقدس الهی وقتی اقرار میگیرد همه صحنههای اعمال و گفتگوها را با شخص در میان میگذارد که تو این کارها را کردی [و] او هم اعتراف میکند و کسی که پهلوی او ایستاده است اصلاً نمیبیند و نمیشنود، چون یک چنین عالمی است. اگر کسی نه، روحش روح هتک حیثیت بود، این عذابش هم علنی است؛ اما اگر کسی نه، این خصوصیت را داشت که آبروی هیچ کس را نریخت و اگر آبروی کسی در معرض خطر بود، او سعی کرد حفظ بکند پاداشی که میبیند صیانت عرض است، اگر هم در موارد دیگر گناه داشته باشد ممکن است در اثر آن گناه، عذاب ببیند؛ اما عذاب او عذاب علنی نیست که با خزی همراه باشد، البته پیش خودش شرمنده است. «اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
مجموعه آیات 190 تا 194 سورهٴ «آلعمران» بیانگر اصول و فروع دین
عهدهداری عقل در درک مباحث کلی دین
تأکید قرآن بر ذکر دائم الهی در امور زندگی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ ﴿190﴾ الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ ﴿191﴾ رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ ﴿192﴾ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ ﴿193﴾ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ ﴿194﴾
مجموعه آیات 190 تا 194 سورهٴ «آلعمران» بیانگر اصول و فروع دین
این مجموعه یعنی این پنج کریمه، هم اصول دین را در بردارد هم فروع دین را. از اینکه فرمود: ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْباب﴾ میتواند راجع به اصل مبدأ باشد، اثبات مبدأ و صفات مبدأ و اسمای حسنای مبدأ، با تفکر در خلق سماوات وأرض، اصل خلقت، انسان را به خالق و اوصاف خالق راهنمایی میکند که آیهٴ وجود حق و اسمای الهی است، این راجع به مبدأ و اسمای حسنای مبدأ است. آیهٴ دوم راجع به معاد است ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾ که فروع عملی را به همراه دارد، بعد فرمود: ﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ یعنی این نظام واحد، هدف دارد. پس آن آیهٴ قبل که ﴿لَآیاتٍ لاولیالالباب﴾ بود مضمونش این بود که تفکر در خلقت آسمان و زمین، اولواالالباب را به وجود مبدأ و اوصاف مبدأ راهنمایی میکند. آیهٴ دوم آن است که تفکر در خلقت آسمان و زمین و پی بردن به نظام داخلی آنها، اولیالالباب را به معاد هدایت میکنند که میگویند: ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ آن استدلالی که آقایان کردند برای اثبات مبدأ، اگر از آیهٴ اول بخواهند استفاده کنند تام است ولی از آیهٴ دوم بخواهند بهره بگیرند یعنی از ﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ بخواهند استفاده کنند این ناتمام است، چون این آیه، راجع به معاد است. پس آیه اول دربارهٴ مبدأ است و اوصاف مبدأ، آیهٴ دوم دربارهٴ معاد است.
چگونگی دلالت آیات 190 تا 192 بر مبدأ و معاد
پرسش:...
پاسخ: این آیهای که چند روز محل بحث بود دربارهٴ ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ این منظور است وگرنه آن آیهٴ قبل میتواند دربارهٴ مبدأ باشد. این آیهای که دربارهٴ ﴿ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ است، چون فرمود: ﴿سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ با تفریع، درخواست نجات از عذاب نار را بر نفی بطلان مترتب فرمود، معلوم میشود که ﴿ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ یعنی این عالم هدف دارد، این¬طور نیست که دائماً این عالم به حالت خود باشد و به دارالقرار نرسد و هر کس هر چه کرد آزاد و رها باشد و آیهٴ بعدش که ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ این بیان همان فرع است [و] جدای از آن فرع نیست، چون ذیل آیهٴ دوم این بود که ﴿سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ بعد در آیهٴ بعد دارد ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ این دلیل آن طلب است، چرا از ذات اقدس الهی نجات از نار را طلب میکنند، برای اینکه ورود در نار، مستلزم خزی و رسوایی است و چرا از خدا طلب میکنند؟ برای اینکه غیر از خدا احدی ناصر نیست. پس هم دو مطلب هست، هم دو دلیل. یک مطلب این است که نجات از نار طلب میکنند دلیلش چیست، برای اینکه کسی که وارد در جهنم میشود آبرویش ریخته میشود.
مطلب دیگر این است که از ذات اقدس الهی طلب میکنند، میگویند ﴿ربّنا﴾ چرا، برای اینکه کسی که استحقاق نار دارد چارهای جز پناه به خدا ندارد، غیر از خدا احدی ناصر نیست. خب، پس این آیه بعد پیام جدیدی ندارد مگر همین تعلیل ذیل آیه قبل، آیهٴ قبل این است که ﴿فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ آن¬گاه علتش در آیهٴ بعد ذکر میشود که ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾، پس آیهٴ اول دربارهٴ مبدأ است، آیهٴ دوم دربارهٴ معاد است، آیهٴ سوم بیان همان فرع ذیل آیهٴ قبل است چیز جدایی نیست.
تبیین نبوت و برخی فروع دین در آیات 193 و 194 سورهٴ آلعمران
آنگاه نوبت به آیه دیگر میرسد که دربارهٴ رسالت و نبوت است که مجموعهٴ اینها، اصول سهگانه دین را تبیین میکند ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ آن منادی که ندای ایمان میدهد، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. پس اینها رسالت را، نبوت را، وحی را در آیهٴ سوم میپذیرند، در آیهٴ اول مبدأ را، در آیهٴ دوم معاد را، در آیهٴ سوم رسالت را، آن¬گاه اعمال فرعی را هم در خلال این پنج آیه عمل میکنند ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾ این مربوط به اعمال صالح است یا استغفار کردن در همان ذیل آیهٴ چهارم آمده است که ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار﴾ و همچنین آیهٴ آخری که ﴿رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ باز این هم طلب بخشایش دربارهٴ مسئلهٴ معاد است که مجموعهٴ این پنج کریمه، هم حاوی اصول دین است، هم شامل فروع دین. اصول دین را به صورت باز و روشن در سه آیهٴ جدای از هم ذکر فرمود، فروع دین را در خلالش ذکر فرمود.
چگونگی دلالت آیات 190 تا 194 بر اصول و فروع دین
تأمل در نظام آفرینش به تنهایی کافی است برای پی بردن به مبدأ و معاد یعنی هم خلقت، دلیل بر وجود خالق هست [و] هم نظم مستحکم جهان آفرینش، دلیل بر هدف داشتن است. پس تفکّر ﴿فی خلق السماوات والارض﴾ هم میتواند مبدأ و اسمای حسنای مبدأ را اثبات کند، هم معاد و مواقف معاد را میتواند ثابت کند ولی وحی و رسالت را از راه دیگری اینها اثبات بکنند، گرچه خود تأمل در خلقت آسمان و زمین نتیجهاش این خواهد بود که حتماً خدای حکیم برای هدایت انسانها پیامبری دارد؛ اما شاید با این آیه نتوان اثبات کرد که صرف تفکر در آسمان و زمین، دلیل بر نبوت عامه باشد. البته دلیل بر نبوت خاصه که یقیناً نیست یعنی تفکر در آسمان و زمین، این راهنمایی نمیکند که فلان شخص پیغمبر است. نبوت خاصه را باید با معجزه و امثال ذلک اثبات کرد ولی اصل نبوت، نبوت عامه را تفکر در خلقت آسمان و زمین اثبات میکند یعنی اگر کسی لبیب باشد، دارای مغز باشد و درون¬بین باشد، این اصول سهگانه دین را از تأمل در آسمان و زمین و خلقت عالم اثبات میکند، چون تصادف که محال است، خلق بدون خالق نخواهد بود و چون با نظام مستحکم آفریده شد، پس آن خالق، علیم است حکیم است قدیر است و مانند آن. پی بردن به مبدأ و اسمای حسنای مبدأ با تأمل در آفرینش آسمان و زمین ممکن است، چه اینکه تدبر در نظام داخلی آسمان و زمین او را به معاد راهنمایی میکند که اگر یک موجود منظمی را کسی ببیند، سؤال میکند این برای چیست؟ یک سؤال این است که چه کسی او را خلق کرد، یک سؤال این است که برای چیست؟
اگر درباره اجزای عالم بخواهد بحث کند سؤال و جوابش مشخص است، مثلاً سؤال بکند آب برای چیست، جوابش مشخص است یا خاک برای چیست، جوابش مشخص است و اما اگر از این مجموعهٴ آسمان و زمین که امر واحد بیش نیست ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ دربارهٴ این مجموعهٴ آسمان و زمین که با هم هماهنگ و منسجماند، سؤال بکند این مجموعه برای چیست، باید پی ببرد که این مجموعه باید هر کدام به خود این مجموعه به هدفش برسد. هدف این مجموعه میشود معاد؛ خود این مجموعه در آن آسمانها و زمین و انسان و حیوان و گیاه و امثال ذلک هستند که بعضُها فوق بعض هستند، این مجموعه، به هدفی میرسد به نام معاد، آن معاد هم مواقف فراوانی دارد که بعضها فوق بعض، درجاتی هست یا درکاتی هست و مانند آن و تأمل در آسمان و زمین برای اثبات رسالت عامّه و نبوت مطلق هم کافی است، برای اینکه اگر کسی تأمل کرد گفت این نظام، یک مبدأ حکیم دارد و این نظام یک هدفی دارد، پس یقیناً خالق این نظام، بشر را که به آن هدف میرسد راهنمایی میکند، ممکن نیست مقصد باشد و راه نباشد و ممکن نیست راه باشد و ناظم حکیم راهنما نفرستد، چون عقل بیش از این نمیفهمد که معادی هست و بیش از خطوط کلی را هرگز درک نمیکند؛ اما آنجا چه طلب میکنند در آن حیات، چه لازم است، این را باید وحی بگوید که ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی﴾ پس عقل بعد از اثبات معاد پی به رسالت میبرد، میگوید وقتی هدف هست دارالقراری هست، یقیناً راهی هست و دلیل راهی، آن راه به نام دین است و صراط مستقیم، آن دلیل راه میشود رسول و نبی. یک وقت است که انسان، معاد را از وحی ثابت میکند، میگوید خدا ثابت شد، چون خدا ثابت شد کسی هم ادعای نبوت کرد و معجزه آورد، فهمیدیم از طرف اوست و این شخصی که صادق است و مصدَّق، میگوید معادی هست که معاد را از راه اثبات وحی و رسالت ثابت میکنند این راهی است قابل قبول. یک راه دیگری هم هست که آن هم قابل قبول است و آن این است که با تفکر در نظام آسمان و زمین، مبدأ ثابت میشود اولاً، معاد ثابت میشود ثانیاً، قهراً راه و راهنما ثابت میشود ثالثاً. اگر هدفی هست، یقیناً راهی هست، اگر راهی هست این خدای حکیم راهنما میفرستد، چون هدف هست و انسان در آنجا یا کیفر میبیند یا پاداش میبیند، باید در مقابل عملی باشد آن عمل را باید راهنما مشخص کند، این است که اگر کسی با برهان عقلی بخواهد طی کند اول، مبدأ، بعد معاد، بعد وحی و رسالت یعنی خود تدبّر در آفرینش آسمان و زمین، اصلین را یعنی مبدأ و معاد را اول اثبات میکند بعد نبوت را، راههای دیگری هم هست البته، قابل طی کردن است و اما آنچه این آیات پایانی این سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» به عهده دارد ظاهراً همین است؛ اول اثبات مبدأ است به آن ﴿لَآیاتٍ لاولی¬الالباب﴾ بعد اثبات معاد به عنوان ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ بعد هم مسئلهٴ رسالت ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ﴾.
عهدهداری عقل در درک مباحث کلی دین
پرسش:...
پاسخ: عقل، یقیناً جزئیات را درک نمیکند، چون اصل معاد را عقل درک میکند؛ اما آنجا چه خبر است، بهشت چیست، جهنم چیست، مواقف قیامت چیست، حساب چیست، صراط چیست از آدم چه سؤال میکنند، چه طلب میکنند اینها را که عقل درک نمیکند.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، چون برهان عقلی حد وسطش همین است که وقتی هدف بود و راه بود و خود هدف را عقل به خطوط¬الاصلیه ثابت میکند، از جزئیاتش بیخبر است و همچنین راه را بالقول¬الاجمال ثابت میکند، از خصوصیات تفصیلیاش بیخبر است، یقیناً میگوید کسی هست که آن هدف را به ما تفهمیم کند. خب، این اصول سهگانه، آن هم فروعی که در وسطش ذکر شده است ﴿یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾.
تطبیق کردن آیهٴ 191 بر حالات سهگانه نماز توسط برخی مفسّران
مطلب دیگر آن است که بعضی از بزرگانی که آیاتالاحکام نوشتهاند نظیر مرحوم مقدس اردبیلی، اینها بعضی از آقایانی که اهل سنتاند و مسائل فقهی را در همان مسائل تفسیری درک میکنند، نظیر قرطبی در جامعالاحکامش، این ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِم﴾ را قابل انطباق بر مسئلهٴ نماز در حالات سهگانه یاد کردهاند که اگر کسی سالم باشد، نمازش ایستاده است، بیمار باشد ولی قابل تحمل باشد بیماریاش نشسته نماز میخواند و اگر نشسته مقدورش نبود به پهلو میآرمد و نماز میخواند که این را، نظیر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» احیاناً معنا کردهاند که آن هم قبلاً خوانده شد. در سورهٴ «نساء» آیهٴ 103 این است که ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنینَ کِتابًا مَوْقُوتًا﴾ در آن آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دو بیان هست: یکی اینکه ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ﴾ یعنی«اذا اَرَدْتم ان تقضالصلاة» یعنی نماز را انجام بدهید «قضا» یعنی فَعَلَ، ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ﴾ یعنی «اذا اردتم ان تفعل الصلاة» آنگاه سه حالت برای شما پیش میآید در اثر سلامت و بیماری که نماز را در این حالت گوناگون انجام بدهید، چه اینکه روایات هم همین معنا را تضمین کند؛ منتها حالا بین استلقا و بین اضطجاع بر پهلوی راست، بعد اضطجاع بر پهلوی چپ ترتیب هست آن در روایات باید مطرح بشود وگرنه اصل آیه بعد از قعود، جنب و پهلو را دارد.
تأکید قرآن بر ذکر دائم الهی در امور زندگی
بیان دیگر آن است که این آیهٴ 103 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که فرمود: ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِکُمْ﴾ معنایش این است که شما عبادتتان را فقط در نماز خلاصه نکنید. نماز یک وظیفهٴ واجبی است که باید انجام بدهید، وقتی نمازتان تمام شد بعداً که به سراغ کار میروید در حین کار، یاد خدا از یادتان نرود: ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ﴾ هم میتواند شامل تعقیبات بشود، هم میشود شامل توجه به خدا در حالات عادی بشود. در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» فرمود که ﴿فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی اْلأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ﴾ یعنی وقتی نمازتان تمام شد، لازم نیست که در مساجد بمانید، بروید به سراغ کارتان، کسبتان، کسب رزق از ذات اقدس الهی. این برای آن است که لازم نیست شما همانطور آنجا بنشینید، این امر در مقام توهم حذر است، حالا لازم نیست که نمازتان تمام شد دوباره در مسجد بنشیند ﴿فَانْتَشِرُوا فِی اْلأَرْض﴾ اما این آیات دارد که حالا که عباداتتان را انجام دادید، نگویید که ما موظفیم در یک بخش مخصوصی به یاد خدا باشیم، اینطور نیست. یاد خدا، اختصاصی به نماز ندارد، ذکر کثیر یعنی یاد حق مثل نماز نیست که در پنج وقت خلاصه بشود، یاد حق دائمی است، یاد حق نظیر نماز نیست که در هفده رکعت واجب و 51 رکعت مجموع واجب و مستحب در شبانه روز خلاصه بشود. در اینجا فرمود که ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِکُمْ﴾ و این ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ﴾ معنایش این نیست که «اذا اردتم ان تفعل الصلاة»، بلکه ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ﴾ وقتی نماز را خواندید به یاد خدا باشید؛ در حین انتشار فی¬الارض و ابتغاء من فضل الله به یاد حق باشید در هر حالتی که هستید، قهراً دائماً به یاد حق خواهید بود و در حال طمأنینه و آرامش، نماز را به سبک دیگر میخوانید، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برای مناسک حج آمده است. آیهٴ دویست سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا﴾، ﴿فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ﴾ نه یعنی «اذا اردتم ان تفعل المناسک»، بلکه اذا قضیتم و فعلتم، مناسکتان را انجام دادید یعنی در عرفات وقوف کردید، در مشعر وقوف کردید، در منا قربانی کردید و حلق کردید، کارهایتان را انجام دادید به این فکر نباشید که حالا ما مناسک را انجام دادیم، نظیر جاهلیت به فکر مفاخر گذشتگان باشیم، بلکه ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا﴾ در جاهلیت یک مناسک حج بود ولی در منا که بیتوته میکردند و مانند آن، به افتخارات جاهلی میپرداختند. در این کریمه آمد وقتی این اعمالتان را انجام دادید، آن اعمال را با ادامهٴ ذکر حفظ بکنید، نگویید مناسک تمام شد. نتیجه آن مناسک در حالات بعدیتان هم ظهور بکند. وقتی مناسک را انجام دادید، تعقیبات مناسک فراموشتان نشود ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ﴾. بنابراین در آن ﴿فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ﴾ دو بیان هست، در این آیهٴ محل بحث هم که ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾ دو بیان هست. بیان جامعش این است که اختصاصی به نماز ندارد، البته حالات گوناگون نماز را هم شامل میشود.
خزی و رسوایی در قیامت، دردناکتر از عذاب جسمانی
خب ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ سرّ تکرار این خلق ـ سماوات با اینکه در آیهٴ قبل فرمود: ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ـ شاید همین باشد که اولی برهان بر توحید است و مبدأ، دومی برهان بر معاد است و مواقف قیامت ﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ﴾ خب یعنی تو منزه از آن هستی که کار باطل انجام بدهی، یقیناًً هدف دارد وقتی هدف دارد ما را در آن داراقرار که هدف هست حفظ بکن. چرا؟ ﴿ربّنا﴾ این تکرار ﴿ربّنا﴾ برای آن است که ادب دعا محفوظ باشد، انسان زیاد به یاد حق باشد ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾؛ خدایا! تو هر کسی را به آتش بفرستی او را رسوا کردهای یعنی ورود در نار یک عذاب جسمانی دارد که ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها﴾ و مانند آن، که اینها عذابهای جسمانی است و یک عذاب روحی دارد که آن عذاب روحی بدتر از عذاب جسمانی است. اگر بفرماید «ربنا انک من تدخل النار فقد عذّبته» خب این اتحاد مقدم و تالی است، اینکه گفتن ندارد «ربنا انک من تدخل النار فقد اَحرقْته» این هم اتحاد مقدم و تالی است گفتن ندارد؛ اما ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ این احتیاج به گفتن دارد ،خدایا! هر کس را که تو سوزاندی، رسوا کردهای. یک وقت است یک عده میسوزند؛ اما رسوا نمیشوند، ممکن است در دنیا کسی را بسوزانند و او معزز و محترمتر بشود. مثل اینهایی که شهدایی که با انفجار سوختند، اینها عزیز شدند نه رسوا. ولی هر که را خدا بسوزاند قبلاً آبرویش را برده و آن مهمتر است، رسوایی یک عذاب روحی است، سوخت و سوز جسم و پوست یک عذاب جسمانی است، عذاب روحانی البته دردناک¬تر از عذاب جسمانی است ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ و هیچ راهی هم نیست.
بیان نکتهای ادبی در عبارت ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾
﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ این دو تا نکته را به همراه دارد: یکی تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت بودن است؛ یکی هم توحید در کار. اما آن حکم نفرمود «ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما لهم من انصار» اگر میفرمود و «ما لهم من انصار» مطلب ادا میشد یعنی کسانی که تو آنها را به آتش فرستادی آنها انصاری ندارند؛ اما از اینکه فرمود: ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ این تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیّت است یعنی تو که منزه از ظلمی، اینهایی را که تو به آتش میفرستی چون ظالماند به آتش میروند. حالا ظلم اقسامی دارند: ظلم به نفس هست؛ ظلم به غیر هست؛ ظلم به دین هست ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ﴾ هست و مانند آن. ﴿الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا﴾ هست، پس آنها که به آتش میروند در اثر ظلم به آتش میروند، اگر میفرمود و «ما لهم من انصار» این لطیفه بیان نمیشد که سبب ورود آنها در آتش، ظلم آنهاست، این بیان نمیشد و حالا که اسم ظاهر به جای ضمیر قرار گرفت، این لطیفه بیان شد.
مراد از ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾
مطلب دوم آن است که گرچه نزد موحد در دنیا، تنها کسی که ربوبیت به عهده اوست خدای سبحان است و اما این مطلب در آخرت برای همه ظهور میکند، میفرماید: ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ حالا ﴿انصار﴾ یا نظیر ارباب جمع «رب» است و جمع «نصر» است یا ﴿انصار﴾ نظیر اصحاب، جمع صاحب است، به هر حال آن هم معنای وصفی دارد نه معنای حدثی ﴿انصار﴾ یعنی یاوران، خدا اگر کسی را به آتش بفرستد هیچ ناصری برای او نیست. در بحثهای قبل هم بین نصرت و ولایت، فرق بود. یک وقت است که انسان گوشهای از کار را خودش به عهده میگیرد، تصمیمش را دیگری به عهده دارد در اینجا جای نصرت است یک وقت است که همه کارهای این شخص را دیگری به عهده میگیرد، اینجا جای ولایت است. در قرآن کریم هم ولایت ظالمین نفی شده است، هم نصرت ظالمین. فرمود اینها مولایی ندارند «لا مولیٰ لهم» اینها در تحت ولایت الله نیستند. این آیه و آیات از قبیل این آیه، نصرت را نفی میکند میفرماید: ﴿فَلا ناصِرَ لَهُمْ﴾ یا ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصارٍ﴾ یعنی نه تنها همه کارهای ظالم را مبادی عالیه به عهده نمیگیرند که بشوند ولیّ او، بلکه اینچنین نیست که به او هم کمک بکنند. بنابراین آن مبادی عالیه نه ولایت ظالمین را به عهده دارند نه نصرت ظالمین را به عهده میگیرند ﴿وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾.
عدم اختصاص خزی به کافران
خب ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ أَنْصار﴾ این خزی، هم در دنیا دامنگیر انسان تبهکار میشود هم در آخرت. در بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که عدهای در هر دو عالم رسوایند، چه در دنیا چه در آخرت. رسوایی دنیا در آیهٴ 85 سورهٴ «بقره» آمده است که فرمود: ﴿أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ﴾ این تعبیر که «لهم خزی فی الحیاة الدنیا و فی القیامة کذا» در غیر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در آیات دیگر هست.
مطلب دیگر آن است که این خزی و رسوایی، اختصاصی به کافر ندارد. البته مؤمن، رسوا نیست مؤمن رسوا نیست، این را قرآن نفی میکند؛ اما اینچنین نیست که خزی، مخصوص کافرین باشد. مسلمان غیر مؤمن هم که اهل فسق است ممکن است مبتلا به خزی بشود؛ به هر اندازهای که انسان معذب است به همان اندازه مبتلا به خزی است، این صدر آیهٴ یک اصل کلی است ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ بعضی خواستند بگویند این خزی، مخصوص کافران مخلد است، این ﴿تُدخِلْ﴾ با یک اشتقاق صغیر و کبیر و امثال ذلک این ادخال از آن اخلاد گرفته شد ﴿إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ﴾ یعنی «من تخلده فی-النار» تا ثابت بکنند خزی، مخصوص کافران است. بعضی از آیات هم خزی را برای کافران میدانند ﴿إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ﴾ نظیر سوره «نحل» دارد که ﴿قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ ٭ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزیهِم﴾ که دربارهٴ کافران است ﴿وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فیهِمْ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرین﴾ خب، این حصر نیست ﴿إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرین﴾ معنایش این نیست که غیر کافر، اصلاً خزی ندارد، اینطور نیست. طوری حصر داشته باشد که جلوی اطلاق ﴿مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ را بگیرد نیست، این اطلاق صدر آیه محفوظ است ﴿إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ چه ادخال به نحو خلود باشد، چه به نحو غیر خلود، چه آن داخل کافر باشد چه غیر کافر، چه آن ظالم، ظلم عظیم داشته باشد مثل شریک یا ظلم به غیر داشته باشد. بنابراین اطلاق آیهٴ سورهٴ «آل عمران» مقید یا آن عمومش، مخصص به این عناوینی که در آیهٴ سورهٴٴ «نحل» و مانند آن آمده نیست.
امنیت مؤمن عادل از خزی و رسوایی در قیامت
در سورهٴ مبارکهٴ «تحریم» این البته به صورت حصر به خوبی دلالت دارد که مؤمن آبرویش نمیرود، آیهٴ هشت سورهٴ «تحریم» این است که ﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾؛ روزی است که ـ آیهٴ هشت سورهٴ «تحریم» ـ آبروی پیغمبر و مؤمنان همراه پیغمبر محفوظ است، این ظاهرش حصر است ﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ کدام مؤمنین، مؤمنینی که ﴿نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ﴾ اینگونه از افراد. مؤمن یعنی کسی که به احکام دینش عالم باشد و عامل یعنی عادل باشد، این در همه نشئات راحت است، این نه فشار قبر دارد نه مشکلات برزخ دارد نه خزی قیامت. البته درجات عالیهای که برای معصومین(علیهم السلام) است، نصیب مؤمن عادی نیست؛ اما مؤمن هیچ رنجی ندارد همه رنجها را در این طرف یعنی در دنیا تحمل میکند، همین که نشئه برزخ فرا میرسد لحظه مرگ، لحظه راحتی اوست؛ از همان اول راحتیاش شروع میشود تا لقاءالله، این اصل کلی نیست که فشار قبر برای همه باشد که هر کسی باید در قبر فشار ببیند اینچنین نیست، چون فشار قبر عذابی است و هرگز عذاب، برای مؤمن نیست. البته این «روضة من ریاض الجنة» مراتبی دارد؛ اما مؤمن یعنی کسی که عالم به احکام و وظایف هست و عامل به آنهاست یعنی عادل است، این هیچ رنجی ندارد. البته به او سخت میگذرد در نشئه انتقال، چیزهایی برای او پیدا میشود؛ اما هیچ کدام جنبه تعذیبی ندارد برای او.
دعای انبیاء و مؤمنان برای حفظ آبرو در قیامت
﴿یَوْمَ لا یُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا﴾ و انبیا(علیهم السلام) هم که دعا میکنند در دعا، حفظ آبروی آن روز را طلب میکنند. چه اینکه در سورهٴ «شعراء» از زبان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) اینچنین نقل میکنند که ﴿وَ اغْفِرْ ِلأَبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالِّینَ ٭ وَ لا تُخْزِنی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ ؛ آن روزی که بندگانت مبعوث میشوند مرا در آن روز، رسوا نکن [و] آبرویم را حفظ بکن. البته کسی که سعی کرده است آبروی دیگران را حفظ بکند، بر فرض هم در قیامت، معذب بشود گرچه آن تعذیب، همراه با خزی است؛ اما خزی علنی ندارد یعنی اگر کسی ستار بود و آبروی کسی را نریخت و سعی کرد آبروی دیگران را حفظ بکند، این اگر هم معصیت کرده باشد [و] معصیتکار باشد در قیامت میسوزد؛ اما تنها میسوزد، کسی نمیفهمد او دارد میسوزد، اینچنین است. در روایات معاد آمده که ذات اقدس الهی وقتی اقرار میگیرد همه صحنههای اعمال و گفتگوها را با شخص در میان میگذارد که تو این کارها را کردی [و] او هم اعتراف میکند و کسی که پهلوی او ایستاده است اصلاً نمیبیند و نمیشنود، چون یک چنین عالمی است. اگر کسی نه، روحش روح هتک حیثیت بود، این عذابش هم علنی است؛ اما اگر کسی نه، این خصوصیت را داشت که آبروی هیچ کس را نریخت و اگر آبروی کسی در معرض خطر بود، او سعی کرد حفظ بکند پاداشی که میبیند صیانت عرض است، اگر هم در موارد دیگر گناه داشته باشد ممکن است در اثر آن گناه، عذاب ببیند؛ اما عذاب او عذاب علنی نیست که با خزی همراه باشد، البته پیش خودش شرمنده است. «اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله رب العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است