- 114
- 1000
- 1000
- 1000
سیر کمالی انسان در مکتب فاطمی،1
سخنرانی حجت الاسلام محسن کازرونی با موضوع "سیر کمالی انسان در مکتب فاطمی"، جلسه اول: نشانه های بندگی راستین، سال 1404
محور سخن امشب ما، دو حدیث نورانی است؛ یکی از وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دیگری از بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. این دو حدیث را مانند دو بال برای پرواز به سوی معارف بلند قرار میدهیم. حدیث اول؛ این روایت، بخشی از آن گفتگوی شگفت و طولانی جبرئیل امین با حضرت رسول در شب معراج است که در کتاب شریف بحارالانوار و دیگر منابع آمده است در آن شب، جبرئیل خطاب به پیامبر میگوید: یا احمد که یکی از نامهای مبارک رسول خداست و میفرماید: هر کس که عمل و کردارش را تنها برای رضایت من، یعنی رضایت خداوند تنظیم کند و قطب نمای وجودش فقط رضای حق باشد، من سه ویژگی و عنایت خاص به او عطا خواهم کرد. ما انسانها معمولاً برای انگیزههای مختلفی کار میکنیم؛ گاهی برای منافع مادی، گاهی برای جاه و مقام، و گاهی برای اهداف معنوی. این انگیزهها در جای خود بد نیست، اما مقام بلند آنجاست که انسان برسد به جایی که بگوید: خدایا، من این کار را فقط برای اینکه تو راضی باشی انجام میدهم، حتی اگر به ظاهر به نفعم نباشد. این، مقام عبادت برای عبادت است، مقام اخلاص که بسیار والا و دستنیافتنی است. تصور کنید اگر کسی به این مقام برسد، دیگر ممکن نیست غیبت کند، تهمت بزند یا مال مردم بخورد، چون تمام حرکات و سکناتش بر اساس رضایت خدا تنظیم شده است. این سه موهبتی که خداوند به چنین بندهای میدهد چیست؟اول: عَرَفَ شُکراً لَا یَخَالِطُهُ الجَهل. به او چنان حالت شکرگزاری و سپاسگزاری میدهم که هیچگونه جهل و نادانی در آن راه ندارد. شکر، فقط الحمدلله گفتن زبانی نیست. شکر واقعی، دیدن دست خدا در تمام نعمتهاست. مشکل ما غفلت است. ما واسطهها را میبینیم اما اصل نعمتدهنده را فراموش میکنیم. مثل آن کوری که عصا را میبیند اما سازندهی عصا و نعمت بینایی را که از دست داده، نمیبیند. یا مثل آن خانمی که پس از یک تصادف سخت، آنقدر دکترش را شکر میکرد که فراموش کرد چه کسی این خاصیت جوش خوردن استخوان را در بدن او قرار داده است. شکر واقعی، آن است که انسان در هر نعمتی، منعم حقیقی را ببیند و این شکر، آنقدر عمیق و آگاهانه باشد که ذرهای ناسپاسی و فراموشی در آن نباشد. دوم: ذِکراً لَا یَخَالِطُهُ النِّسیان. به او چنان حالت ذکر و یادکردنی میدهم که هرگز با فراموشی و غفلت آمیخته نخواهد شد. ذکر، فقط گفتن سبحان الله با زبان نیست. امام صادق علیهالسلام در یک نکتهی کلیدی فرمودند: اِسْکُنِ اللهَ فِی کُلِّ شَیْءٍ؛ خدا را در هر چیزی ساکن کن. یعنی هنگام طاعت، خدا را یاد کن تا مبادا ریا کنی و هنگام معصیت، خدا را یاد کن تا از آن بپرهیزی. این "ذکر دائم" است. ذکری که چون آب پاک، هر پلیدی را از دل میشوید. اگر کسی واقعاً ذاکر الله باشد، نمیتواند در دلش بر برادر مؤمنش کینه داشته باشد. سوم: مَحَبَّةً لَا یُقَدَّمُ عَلَیها مَحَبَّةُ المَخلُوقِین. محبتی از جنس خودم در دل او میریزم که هیچ محبت مخلوقی بر آن پیشی نمیگیرد. این به معنای نفی محبتهای طبیعی مانند محبت به فرزند و همسر نیست. اینها فطری و لازمهی زندگی است. مشکل آنجاست که محبت دنیا بر محبت خدا غلبه کند. ثروت، گاهی باعث نزاع میان فرزندان میشود، اما وقتی در راه خدا انفاق شود، تبدیل به صدقهی جاریه و باقیات الصالحات میگردد.این سه هدیهی الهی، پاداش کسی است که در تمام شئون زندگی، رضایت خدا را معیار قرار دهد.اما حدیث دوم، که مکمل این بحث و از حضرت صدیقهی کبری سلام الله علیهاست، اوج مطلب را نشان میدهد. در روایتی مشهور که شیعه و سنی نقل کردهاند، پیامبر فرمود: إِنَّ اللَّهَ یَرْضَى لِرِضَا فَاطِمَةَ وَ یَغْضَبُ لِغَضَبِهَا. خداوند به خاطر رضایت فاطمه راضی میشود و به خاطر خشم او خشمگین میگردد. این مقام، فراتر از تصور ماست. اینجا دیگر صحبت از این نیست که بنده برای رضای خدا کار کند، بلکه صحبت از جایگاهی است که رضایت خدا حول رضایت آن بنده میچرخد. این، مقام راضیه و مرضیه بودن حضرت زهراست. اینجاست که میفهمیم آن سیلی که به روی آن بانوی بزرگوار زدند و آن دربی که به رویش آتش زدند، چقدر عظیم و هولناک بود. امیرالمؤمنین در مصیبت ایشان فرمود: خدا داند که من خون گریستم. و خود حضرت زهرا در آخرین لحظات، برای درد پهلوی شکستهاش نگران نبود، برای آینده امیرالمؤمنین و اسلام نگران بود و گریه میکرد. اگر بخواهیم به مقامات عالی برسیم، باید خود را به جایی برسانیم که محور همهی اعمالمان رضایت خدا باشد تا شایستهی آن سه موهبت بزرگ شویم، و از طرفی، با اقتدا به اسوهای مانند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بدانیم که اوج این مسیر، به جایی میرسد که رضایت خدا در رضایت چنین بندگان خالصی تجلی مییابد.
محور سخن امشب ما، دو حدیث نورانی است؛ یکی از وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دیگری از بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. این دو حدیث را مانند دو بال برای پرواز به سوی معارف بلند قرار میدهیم. حدیث اول؛ این روایت، بخشی از آن گفتگوی شگفت و طولانی جبرئیل امین با حضرت رسول در شب معراج است که در کتاب شریف بحارالانوار و دیگر منابع آمده است در آن شب، جبرئیل خطاب به پیامبر میگوید: یا احمد که یکی از نامهای مبارک رسول خداست و میفرماید: هر کس که عمل و کردارش را تنها برای رضایت من، یعنی رضایت خداوند تنظیم کند و قطب نمای وجودش فقط رضای حق باشد، من سه ویژگی و عنایت خاص به او عطا خواهم کرد. ما انسانها معمولاً برای انگیزههای مختلفی کار میکنیم؛ گاهی برای منافع مادی، گاهی برای جاه و مقام، و گاهی برای اهداف معنوی. این انگیزهها در جای خود بد نیست، اما مقام بلند آنجاست که انسان برسد به جایی که بگوید: خدایا، من این کار را فقط برای اینکه تو راضی باشی انجام میدهم، حتی اگر به ظاهر به نفعم نباشد. این، مقام عبادت برای عبادت است، مقام اخلاص که بسیار والا و دستنیافتنی است. تصور کنید اگر کسی به این مقام برسد، دیگر ممکن نیست غیبت کند، تهمت بزند یا مال مردم بخورد، چون تمام حرکات و سکناتش بر اساس رضایت خدا تنظیم شده است. این سه موهبتی که خداوند به چنین بندهای میدهد چیست؟اول: عَرَفَ شُکراً لَا یَخَالِطُهُ الجَهل. به او چنان حالت شکرگزاری و سپاسگزاری میدهم که هیچگونه جهل و نادانی در آن راه ندارد. شکر، فقط الحمدلله گفتن زبانی نیست. شکر واقعی، دیدن دست خدا در تمام نعمتهاست. مشکل ما غفلت است. ما واسطهها را میبینیم اما اصل نعمتدهنده را فراموش میکنیم. مثل آن کوری که عصا را میبیند اما سازندهی عصا و نعمت بینایی را که از دست داده، نمیبیند. یا مثل آن خانمی که پس از یک تصادف سخت، آنقدر دکترش را شکر میکرد که فراموش کرد چه کسی این خاصیت جوش خوردن استخوان را در بدن او قرار داده است. شکر واقعی، آن است که انسان در هر نعمتی، منعم حقیقی را ببیند و این شکر، آنقدر عمیق و آگاهانه باشد که ذرهای ناسپاسی و فراموشی در آن نباشد. دوم: ذِکراً لَا یَخَالِطُهُ النِّسیان. به او چنان حالت ذکر و یادکردنی میدهم که هرگز با فراموشی و غفلت آمیخته نخواهد شد. ذکر، فقط گفتن سبحان الله با زبان نیست. امام صادق علیهالسلام در یک نکتهی کلیدی فرمودند: اِسْکُنِ اللهَ فِی کُلِّ شَیْءٍ؛ خدا را در هر چیزی ساکن کن. یعنی هنگام طاعت، خدا را یاد کن تا مبادا ریا کنی و هنگام معصیت، خدا را یاد کن تا از آن بپرهیزی. این "ذکر دائم" است. ذکری که چون آب پاک، هر پلیدی را از دل میشوید. اگر کسی واقعاً ذاکر الله باشد، نمیتواند در دلش بر برادر مؤمنش کینه داشته باشد. سوم: مَحَبَّةً لَا یُقَدَّمُ عَلَیها مَحَبَّةُ المَخلُوقِین. محبتی از جنس خودم در دل او میریزم که هیچ محبت مخلوقی بر آن پیشی نمیگیرد. این به معنای نفی محبتهای طبیعی مانند محبت به فرزند و همسر نیست. اینها فطری و لازمهی زندگی است. مشکل آنجاست که محبت دنیا بر محبت خدا غلبه کند. ثروت، گاهی باعث نزاع میان فرزندان میشود، اما وقتی در راه خدا انفاق شود، تبدیل به صدقهی جاریه و باقیات الصالحات میگردد.این سه هدیهی الهی، پاداش کسی است که در تمام شئون زندگی، رضایت خدا را معیار قرار دهد.اما حدیث دوم، که مکمل این بحث و از حضرت صدیقهی کبری سلام الله علیهاست، اوج مطلب را نشان میدهد. در روایتی مشهور که شیعه و سنی نقل کردهاند، پیامبر فرمود: إِنَّ اللَّهَ یَرْضَى لِرِضَا فَاطِمَةَ وَ یَغْضَبُ لِغَضَبِهَا. خداوند به خاطر رضایت فاطمه راضی میشود و به خاطر خشم او خشمگین میگردد. این مقام، فراتر از تصور ماست. اینجا دیگر صحبت از این نیست که بنده برای رضای خدا کار کند، بلکه صحبت از جایگاهی است که رضایت خدا حول رضایت آن بنده میچرخد. این، مقام راضیه و مرضیه بودن حضرت زهراست. اینجاست که میفهمیم آن سیلی که به روی آن بانوی بزرگوار زدند و آن دربی که به رویش آتش زدند، چقدر عظیم و هولناک بود. امیرالمؤمنین در مصیبت ایشان فرمود: خدا داند که من خون گریستم. و خود حضرت زهرا در آخرین لحظات، برای درد پهلوی شکستهاش نگران نبود، برای آینده امیرالمؤمنین و اسلام نگران بود و گریه میکرد. اگر بخواهیم به مقامات عالی برسیم، باید خود را به جایی برسانیم که محور همهی اعمالمان رضایت خدا باشد تا شایستهی آن سه موهبت بزرگ شویم، و از طرفی، با اقتدا به اسوهای مانند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بدانیم که اوج این مسیر، به جایی میرسد که رضایت خدا در رضایت چنین بندگان خالصی تجلی مییابد.


تاکنون نظری ثبت نشده است