display result search
منو
تفسیر آیات 181 و 182 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیات 181 و 182 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 181 و 182 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

تبیین معنای سمع درباره پروردگار
عذاب یهودیان قاتل انبیاء توسط پروردگار
گناه و قصد گناه در فقه اصغر و اوسط و اکبر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿181﴾ ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ ﴿182﴾

تبیین معنای سمع درباره پروردگار
صدر آیه از سمع ذات اقدس الهی سخن به میان آورد. ذات اقدس الهی سمیع است این سَمع، از اوصاف ذاتیه حق‌تعالی است نه تنها از اوصاف فعلیه، از اوصاف ذاتی حق‌تعالی است که خداوند سمیع است، بصیر است.
معنای سمیع بودن و بصیر بودن خدا، این‌‌چنین نیست که سمیع است یعنی عالمِ به مسموعات است و بصیر است یعنی عالم به مبصرات است که قهراً سَمع و بَصر به علم برگردند و از شُعب فرعی علم حق‌تعالی باشند، این‌‌چنین نیست. سمع و بصر، از اوصاف ذاتی ذات اقدس الهی است. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «سمیعاً إذ لا مسموع» ، «بصیرٌ إذ لا منظور إلیه» وقتی منظورالیه نبود خدا بصیر بود، وقتی مسموع نبود، خدا سمیع بود. معلوم می‌شود این سمع، سمع فعلی نیست، صفت فعل نیست [بلکه] صفت ذات است و معنای وصف ذات بودن این است که عین ذات است و نامحدود است و ازلی است و اگر معنای «سمیعٌ» این باشد که خدا عالم به مسموعات است این شیء تازه‌ای نیست، چون همان ﴿وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ این معنا را تأمین می‌کند ولی اگر معنای سمیع و معنای بصیر در عین حال که وصف ذات‌اند یک مطلب تازه‌ای را ماورای اصل علم بفهمانند، یک وصف تازه‌ای خواهد بود و آن معنای تازه این است که ذات اقدس الهی سمیع است، بصیر است یعنی آ‌ن «علیمٌ» که وصف ذات خداست و ذات خدا به هر چیزی علیم است، نحوهٴ علم او به نحو سمع و بصر است. ما اگر چیزی را بدانیم یا بشنویم یا ببینیم این دو نحو علم، با هم یکسان نیستند «لیس الخبُر کالمعاینة» ما اگر چیزی را بدانیم یا ببینیم یا خودمان بشنویم، آنجا که حاضریم و دیدیم یا مستمعیم و شنیدیم، علم ما علم شهودی است تقریباً یعنی با یک توجیهی ولی آنجا که نباشیم به ما گزارش بدهند علم ما علم حصولی است و غیابی است و با گزارش خبرگزار حل می‌شود.
آیا ذات اقدس الهی که به موجودات، علیم است از این جهت که صُوَر ذهنی اینها نزد حق‌تعالی حاصل‌ است، این‌‌چنین که نیست از این راه است که مثلاً مأموران الهی، حَفَظه الهی ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ آنها گزارش می‌دهند، این¬طور هم نیست، بلکه خود ذات اقدس الهی عین مسموع را علم حضوری دارد و عین منظور را علم حضوری دارد.
عده‌ای از بزرگان اهل حکمت، سعی کردند این «علیمٌ» را به «سمیعٌ» و «بصیرٌ» برگردانند و بگویند وقتی گفتیم ﴿إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ﴾ یعنی «بصیرٌ» یعنی علمش علم شهودی است، نه اینکه «بصیرٌ» را به «علیمٌ» برگرداند. به هر حال اگر همین معنای ظاهر حفظ بشود، «علیمٌ» اصل علم را می‌فهماند ولی «سمیعٌ» و «بصیرٌ» نحوهٴ علم را می‌فهمانند که علم ذات اقدس الهی با حضور خود حق‌تعالی حاصل می‌شود نه با گزارش، این یک مطلب که خدا سمیع است.

حضور سمعی خداوند در سوال و جوابهای اعتباری
مطلب دوم این است که نه تنها ذات اقدس الهی به همهٴ راز و نهان، سمیع است و هر اصواتی را می‌شنود، بلکه در موارد اعتباری هم که سؤال و جواب اعتباری است، آنجا هم خدا حضور سمعی دارد و از آن سؤال و جواب اعتباری هم باخبر است و پاسخ مثبت می‌دهد. مثل آنچه در اول سورهٴ «مجادله» آمده ﴿وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا﴾ یعنی آن محاوره‌ها که یک امور قراردادی و اعتباری است این را هم خدا می‌شنود، چون وقتی انسان حرف می‌زند دوتا کار می‌کند: یکی صوت دارد این یک امر تکوینی است، قراردادی نیست [و] این صوت را خدا می‌شنود؛ یک مطلب قراردادی هم با این صوت همراه است، مثلاً وقتی گفت «جاء زیدٌ» قراردادی بیش نیست یعنی این را نژاد عرب کلمهٴ «جاء» را قرارداد کرد، وضع کرد برای آمدن و این کلمهٴ «زا» و «یاء» و «دال» را هم وضع کرده برای شخص معیّن، دیگران این کلمات نزد آنها مهمل است یا وضع شده است برای معانی دیگر. خیلی از الفاظ عربی است که نزد عجم‌زبانها مُهمل است و بالعکس، چون الفاظ با قرارداد واضعین حل می‌شود. این‌گونه از معانی قراردادی و اعتباری را هم ذات اقدس الهی می‌شنود که تحاور و محاوره از این بخش است.

خداوند شنوندهٴ دعای بندگان
مرحله سوم آن است که ذات اقدس الهی سمیع است یعنی گوش به حرف بندگانش می‌دهد، این هم یک امر اعتباری است که این امر اعتباری را هم خدا دارد. ما وقتی که می‌خواهیم بگوییم پیشنهاد دادیم ولی فلان کس به پیشنهاد ما اعتنا نکرد، می‌گوییم حرف ما را نشنید یعنی نشنیده گرفت. اگر به کسی پیشنهاد بدهیم و این پیشنهاد را بپذیرد یا کسی را نصیحت بکنیم نصیحت‌پذیر باشد، می‌گوییم حرف ما را شنید یعنی ترتیب اثر داد، این هم یک امر اعتباری است این معنا هم برای ذات اقدس الهی ثابت است، البته در مقام فعل. مثل اینکه ما در مراحل نیایش می‌گوییم خدایا! این کار را از تو می‌خواهیم، حاجت ما این است ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ ؛ تو دعا را گوش می‌دهی یعنی گوش به حرف داعی می‌دهی، نه دعا را می‌شنوی، خب دعا را همه می‌شنوند، اینکه ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) عرض کردند در آنجا ﴿وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ﴾ در حین ساختن و معماری پایه‌های دیوار کعبه گفتند ﴿وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ﴾چه چیزی گفتند؟ گفتند ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ یا در موارد دیگر آمده است ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ ؛ تو دعا را می‌شنوی یعنی گوش به حرف داعی می‌دهی، خود این ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ یک تعلیل است، مثل اینکه به یک انسانِ متمکّنِ سخاوتمند بگوییم فلان مؤسّسه نیاز به کمک دارد، تو هم که داری و بخشنده‌ای، تو هم که می‌توانی ببخشی و داری و بخشنده‌ای، این دلیل آن درخواست ماست یعنی اگر کسی برای ساختن فضای آموزشی مثلاً، به یک انسان متمکّن خیّر بخشنده مراجعه کرد، می‌گوید فلان‌جا محتاج به فضای آموزشی است، تو هم که داری و بخشنده‌ای یعنی این صفت، باعث شد که ما به تو مراجعه کردیم، این ﴿إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ یا ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ معنایش این نیست که خدایا! تو دعا را گوش می‌دهی، خب بله او دعا را گوش می‌دهد می‌شنود، سَبّ و لعن را هم می‌شنود، غیبت و تهمت را هم می‌شنود، چون «بکل شیء سمیع» است. اینکه داعی می‌گوید خدایا! تو دعا را می‌شنوی یعنی تو آن¬قدر بزرگواری که گوش به حرف خواهش مند‌ها می‌دهی، نه یعنی تو اصلاً اهل شنیدنی خب، آن اهل شنیدن که همه چیز را خدا می‌شنود، این هم سه بخش.

سمع تهدیدی، منظور اصلی از سمع در آیه
آن یکی سمع وعده‌ای بود؛ خدایا! تو که سمیع هستی در حال درخواست که تو گوش به حرف می‌دهی. قِسم چهارم سمع وعیدی است و تهدیدی است، مثل اینکه اگر عبدی تمرّد کرد و حرف بدی زد به او می‌گویند اگر این حرف به گوش مولا برسد چه می‌شود، اگر مولا بشنود که تو چه گفتی چه خواهد کرد. این بشنود یعنی در مقام تهدید قرار گرفت که اگر بشنود، آثار تنبیه را بار می‌کند. این سمع چهارم در محلّ بحث قرار گرفت، فرمود: ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾ این به گوش خدا رسید، خدایی که «سمیعٌ لا بآلَة» این به سمع خدا رسید، این حرفِ بد به سمع خدا رسید، این سمعِ تهدیدی است، وعید است. آن ﴿إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ یا ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ سمعِ وعده‌ای است، این سمع وعید است. خدا می‌فرماید که این به سمع خدا رسید ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ﴾ چون حرف بدی است و جای تنبیه است این را خدا شنید؛ لذا با «لام» قسم شروع شد اولاً و این سخنِ زشت که حرفِ بد است، با کارِ بد اینها کنار هم قرار گرفت ثانیاً و سیرهٴ سیّئهٴ اینها در قِران قول و فعل، تنظیم شده ثالثاً و اصل مطلب، تثبیت شده رابعاً، فرمان عقوبت و کیفر صادر شده است خامساً.

گفتار و رفتار زشت یهود
بیان این امور خمسه این است که این «لام»، «لام» قسم است که جواب طلب می‌کند ﴿لَقَدْ﴾ این یکی، بعد این حرف تلخ و حرف زشت، به اطلاع ذات اقدس الهی رسید دوتا، بعد فرمود: ﴿سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ که این قول سیّئ را با آن فعل سیّئ مقرون کرد، فرمود آنچه را که اینها گفتند با پیامبر‌کُشی اینها را ما ثبت می‌کنیم یعنی این قول که لطمه به توحید می‌زند، با کُشتن انبیا قرین هم ‌است و اینها را ما ثبت کرده‌ایم و ثبت می‌کنیم؛ مرتّب می‌نویسیم، تثبیت می‌کنیم؛ نمی‌گذاریم هدر برود، هم آن قول سیّئه را و هم این فعل سیّئه را. بعد هم فرمود اینها اگر اجازه به خود دادند که دهن باز کنند، چنین حرف تلخی را بزنند، برای آن است که این حرف تلخ، ریشه در فعل تلخ آنها دارد، یک فعل بدی هم کرده‌اند از اینها بعید نیست، اینها که سابقهٴ انبیاکُشی داشتند امروز این حرف را می‌زنند ﴿قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ﴾ برای سلف طالح اینهاست، برای اینها که نیست، اینها که معاصر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند، اینها که دست به کُشتن انبیا نزدند، این برای سلف طالح اینهاست، چون اینها یک نژادند و راضی‌اند به فعلهای سلف طالحشان و اگر دست اینها هم برسد، اینها هم مثل اسلاف سیّئشان همین کار را خواهند کرد، لذا ذات اقدس الهی به اینها نسبت داد، فرمود: ﴿سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ یعنی «سنکتب قولهم و فعلهم».
و این قتل انبیا به غیر حق تأکید در ظلم است. یک وقت است کسی پیامبری را می‌کُشد، پیامبر استحقاق کُشتن ندارد ولی آن قاتل هم استحقاق عذاب را ندارد «کما فی قتل الخطأ» صرف اینکه مقتول، اهل بهشت باشد کافی نیست که قاتل، اهل جهنم باشد. اگر مقتول، مؤمن بود و مظلوم، قاتل عالماً عامداً دست به این قتل زد، آن‌گاه است که اهل عذاب است. پس صِرف اینکه مقتول، انبیا هستند کافی نیست که ثابت بشود اینها اهل جهنم‌اند، مگر اینکه اثبات بشود نحوهٴ قتل اینها «عن علمٍ و عمدٍ» است، لذا فرمود: ﴿سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾، «و بغیر عُذر» یعنی عالماً عامداً انبیا را کُشتند. خب، این گروهی که سوابقشان این‌‌چنین است باکی ندارند که درباره ذات اقدس الهی آن حرف زشت از دهنشان صادر بشود.

عذاب یهودیان قاتل انبیاء توسط پروردگار
آن‌گاه امر پنجم این است که خداوند می‌فرماید ما به آنها می‌گوییم ﴿وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾ حالا در موارد دیگر ذات اقدس الهی می‌فرماید: ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ ٭ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾ و مانند آن ﴿رُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ﴾ . در بخشهای دیگر اصل کتابت را یا نحوهٴ تعذیب را خودش به عهده می‌گیرد، می‌فرماید ما می‌نویسیم ﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ یا در اینجا فرمود ما می‌نویسیم و به اینها دستور می‌دهیم که عذاب را بچشند. یک وقت است که به مأموران الهی دستور می‌دهد ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ یک وقت است که ﴿أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ﴾ گرچه ﴿أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ﴾ منافات ندارد با اخذ مع‌الواسطه؛ اما اخذ بلاواسطه را هم شامل می‌شود، گرچه این ﴿نکتب﴾ منافات ندارد با کتابت مع‌الواسطه ولی کتابت بلاواسطه را هم شامل می‌شود، گرچه ﴿نَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾ منافات ندارد که قول مع‌الواسطه را شامل بشود ولی قول بلاواسطه را هم می‌گیرد، همانطوری که درباره مؤمنین، آنجا که اجر را خود ذات اقدس الهی به عهده می‌گیرد مرحلهٴ عالیه پاداش خواهد بود، آنجایی هم که کیفر دادن را خود ذات اقدس الهی به عهده می‌گیرد مرحله شدیده این کیفر خواهد بود، لذا فرمود اینها که حرفشان این است ما آنچه را که گفتند و عمل کردند می‌نویسیم و ثبت می‌کنیم و به آنها می‌گوییم ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾ بعد هم می‌گوییم ﴿ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾.

پرسش: الآن از ... فقهی شما الان
گناه و قصد گناه در فقه اصغر و اوسط و اکبر
پاسخ: نه؛ از نظر فقهی نه، ولی از نظر کلامی ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾ در بحث آخر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» این بحث گذشت که ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾. در فقه، رقیق‌ترین و سهل‌ترین تکلیف آمده است که هر انسانی باید عادل باشد؛ تحصیل مَلکه عدالت بر هر مکلّفی واجب است. ولی اگر این امر، یک امر سختی باشد که ریاضت بخواهد، جهاد اکبر بخواهد و مانند آن، تحمیلش بر همه مکلّفین آسان نیست، چون بر هر مکلّفی واجب است عادل باشد یعنی انجام واجبات و پرهیز از محرّمات. لذا اهتمام به گناه، در فقه اصغر مایهٴ زوال عدالت یا مانع ظهور عدالت نیست یعنی اگر کاری را کسی قصد کرد، معصیتی را انجام بدهد ولی موفق نشد. ولی در فقه اوسط، فضلاً از فقه اکبر همه اینها حساب می‌شود، حتی این بزرگان ما در اصول، به این نکته توجه کرده‌اند فرمودند در تجرّی و امثال تجرّی، گرچه کشف از خُبث سریره می‌کند ولی معصیت نیست. خب، خُبث سریره در روزی که ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ کیفر دارد دیگر، فرمود: ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ﴾ این در بحثهای کلامی که بهشت و جهنم و برزخ و عذاب و کیفر برای بحثهای کلامی است و نه فقهی، ظهور خوبی دارد. حالا اگر کسی قصدش این بود که بد بکند ولی وسیله فراهم نشد خب، این یقیناً در یوم‌القیامة محاسبه می‌شود «انما یَجمعُ الناسَ الرضا والسَّخَط» که ذیل همین آیه مبارکهٴ ﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا﴾ آنجا معمولاً این روایت هست که «انما یَجمعُ الناسُ الرضا والسَّخَط»برای اینکه عاقر ناقهٴ صالح(سلام الله علیه) یک نفر بود، چون قرآن دارد یک نفر این کار را کرد: ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ فعل ماضی مفرد. هم هست فرمود مسئول این گروه آمد و این ناقه را ترور کرد و عَقر کرد: ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَی فَعَقَرَ﴾ ولی در همین سورهٴ مبارکهٴ «شمس» این عَقْر را به نوع قوم ثمود اسناد دادند، فرمود: ﴿فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا﴾ در آنجا این روایت هست که «انما یَجمعُ الناسَ الرضا والسَّخَط».

رضایت از یک عمل موجب شراکت در آن
رضای به کار دیگران کار آسانی نیست که انسان راضی باشد به خدمتی که دیگران انجام می‌دهند. یکی از چیزهایی که انقلاب، او را خوب تفسیر کرده است، گرچه قبل از انقلاب هم بود؛ اما بعد از انقلاب به برکت انقلاب، این‌گونه از احادیث خوب تفسیر عملی شد، همین مسئلهٴ رضا و غضب است. اگر کسی در شهرش یا روستایش یا در استانش یا در فلات وسیع‌تری اگر دو نفر با هم از یک‌جا آمدند در حوزه علمیه‌ای یا در دانشگاهی، اینها بالأخره همدوره بودند، درسها را با هم خواندند، یکی سِمتی گرفت و مسئولی شد و کارها و خدماتی را دارد انجام می‌دهد، دیگری بر اساس جهتی یا بر اساس جهاتی در جامعه سرشناس نشد و سِمت قبول نکرد یا به او تعارف نکردند و بالأخره او کاری ندارد. شما همهٴ خطرات و آسیبها و اختلافاتی که متأسفانه دیدید از همین جاها برخاست که یکی گفت چرا من نباشم و او باشد. خب، اگر کار خیر است او هم دارد می‌کند. اگر کسی آن شهامت و فضیلت و مردانگی را داشت و گفت این کار، کار خوبی است باید در این روستا یا شهر انجام بگیرد، حالا به دست من نشد به دست دوستِ همدورهٴ من، چه بهتر از این، اگر راضی باشد به فعل او، ثواب این اگر بیشتر از آن آقا نباشد، کمتر از آن آقا نیست.
در همان جنگی که یکی از یاران حضرت امیر(سلام الله علیه) به حضرت عرض کرد که این صحنه، صحنه فداکاری و صحنه ثواب بردن است، ای کاش برادر من هم در این جبهه شرکت می‌کرد، حضرت فرمود: «أهوی أخیک معنا» آیا آن گرایش برادرت هم مثل ماست؟ عرض کرد بله، او هم در خطّ ماست در مسیر ماست. فرمود او با ما در همه ثواب سهیم است ، این‌گونه از روایتها قبل از انقلاب تفسیرش سخت بود که چطور یک آقا مشغول کار است دیگری راضی به خدمات اوست ولی ثواب می‌برد، بعد از انقلاب معلوم شد که این یک هنر است که اگر واقعاً دو نفر همدوره یکی مشغول خدمات شد، دیگری هم مشغول تربیت و اصلاح جامعه باشد؛ بگوید که خب این کار، کار خوبی است حالا من نکردم او دارد انجام می‌دهد، من اگر نتوانم او را تأیید کنم لااقل با تشویقم حمایتش بکنم، دیگر منشعب نشوم [و] نگویم ما چه کردیم، عیب ما چه بود که منزویمان کردند، منزوی شدیم و اینها. این مردانگی اگر در کسی باشد، این اگر افضل از آن آقا نباشد، برای اینکه دارد جهاد اکبر می‌کند لااقل پا به پای او ثواب می‌برد، اینکه فرمود: «انما یجمع الناس الرضا والسخط» لذا فرمود برادر تو در تمام ثوابهایی که ما داریم او سهیم است ، برای اینکه او دیگر زمینهٴ اختلاف و انشعاب را فراهم نمی‌کند و از این جهت است.

این قوم یهود واقعاً این‌‌چنین بودند؛ در سَخط نه در رضا مانند سلف طالحشان بودند، آ‌نها هم اگر از دستشان برمی‌آمد همین کار را می‌کردند؛ منتها حالا پیغمبری نبود که اینها دست به پیغمبرکُشی بزنند، لذا ذات اقدس الهی می‌فرماید اینها در قتل انبیا سهیم بودند و صِرف اینکه انسان قصد دارد این کافی نیست البته امتحان می‌شود وقتی امتحان شد و معلوم شد که در رضا و سخط پا به پای دیگران قدم برمی‌دارد، البته در آن ثواب سهیم است.

پندار باطل توانگری موجب طغیان
مطلب دیگر آن است که این حرف از کجا پیدا شده که اینها این قدر تند و تیز حرف زدند و ذات اقدس الهی اینها را هم به کیفر تلخ محکوم کرده است؟ این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «علق» آمده که ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾ اگر خود را توانگر ببیند، یک و بپندارد که از خدا بی‌نیاز است؛ مستغنی عن الله است نه تنها مستغنی عن الناس، این اول طغیانگری اوست ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾.
وضع مالی یهودیها خوب بود، مسلمین از نظر مسائل مالی به تهی‌دستی مبتلا بودند. آیات قرآن هم گاهی نازل می‌شد که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ گاهی نازل می‌شد که ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ یا ﴿أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضَاً حَسَناً﴾ گاهی هم می‌فرمود به مؤمنین و فقرا رسیدگی کنید، این زمینهٴ آن طغیانگری آنها را ظاهر کرده است که گفتند ﴿إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾. حالا این فکر، الآن شما در فضای دین زندگی می‌کنید، البته این فکر برای شما قابل قبول نیست ولی یک مقدار در فضای باز غیر متدیّنین زندگی بکنید، می‌بینید آنها هم همین حرف را دارند که مثلاً خیال می‌کنند دستگاه دین به آنها محتاج است، نظام دینی و الله ـ معاذ الله ـ به آنها محتاج است، حالا ﴿یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ ، این ﴿یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ﴾ که درباره منافقین است از همین قبیل است، اینها دستشان را کشیدند که خیال کردند کمکِ به دین نکنند. آیاتی که آمده است که ﴿مَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ﴾ از این قبیل است، بعد معلوم می‌شود چرا فرمود این انسانی که فعلاً به مال و منالش می‌نازد و می‌بالد روز سقوط، معلوم می‌شود که هیچ کاری از او صادر نشده این در سورهٴ «لیل» آیهٴ یازده آمده است ﴿وَمَا یُغْنِی عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّی﴾ یعنی «إذا سقط» وقتی هلاکت، دامنگیر این شد و دارد حالا می‌افتد، هرگز مالش به سود او نیست.

شکر و تواضع راه مقابله با طغیان درون
در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود ما اگر وضع مالی اکثری مردم را روبه‌راه بکنیم، اینها اصلاً اهل بَغی و طغیان‌اند ﴿لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ﴾ همین حرف است. این است که آدم باید شبانه‌روز شاکر باشد اولاً از ذات اقدس الهی آن تشخیص و صلاحیت صحیح را مسئلت کند که اگر نعمتی به او رسید، چه مادّی چه معنوی شاکر باشد، وقتی شاکر است که فروتن باشد. اگر کسی خدای ناکرده نعمتی را به حساب خود آورد؛ گفت من هستم که ﴿أکرمن﴾ این اوّلین روز سقوط اوست، نشانه اینکه این لایق رحمت است یا نه؟ شاکر است یا نه؟ اگر نعمتی به او رسید، چه مادی چه معنوی، فروتن شد، متواضع‌تر شد به خاک نزدیک‌تر شد، خدا را شکر بکند که دارد شاکر می‌شود، به ما نگفتند اگر شما در بیابانی هستید [و] سگی به شما حمله کرده است، بنشیند سگ با نشسته کار ندارد مشابه همان حُکم را در دستورات اخلاقی به ما نداد که اگر در خانه یا محیط کار عصبانی شدی، غضبناک شدی بنشین، وقتی نشستی خاکسار شدی، به خاک نزدیک‌تر شدی مقداری نرم می‌شوی، به جای اینکه بعدها پشیمان بشوی، هم‌اکنون جلوی آ‌ن خشم را می‌گیری، این سگی است که حمله کرده دیگر، این‌چنین نیست که واقعاً سگ نباشد که، این سگ نفس خب حمله کرده دارد می‌گیرد و وقتی انسان را گاز گرفت، انسان دادش درمی‌آید، دادِ او همان فحشی است که دارد به دیگری می‌دهد، این معلوم می‌شود سگ او را خوب گاز گرفت.
بنابراین اینکه گفتند مستحب است اگر کسی غضبناک شد، عصبانی شد، ایستاده است بنشیند، نشسته است بخوابد، به خاک نزدیک‌تر بشود براساس همین جهات است. اگر نعمتی به کسی رسید، حالا از نظر فضل به جایی رسید، از نظر مال به جایی رسید این متواضع‌تر شد، خدا را شکر بکند که در مسیر شکر قرار گرفته. این خطر را خدا پیش‌بینی کرده فرمود همه ظرفیت مال را ندارند ﴿لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ﴾ عدّه‌ای مختصری وضع مالی‌شان خوب شد، دیدید دهن باز کردند گفتند ﴿إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾ خب، اگر دیگران داشته باشند چه خواهد شد؟ در آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود ﴿وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ﴾ و برای اینکه همان مقدار کم یا مناسبی را هم که می‌دهد، کسی خیال نکند که زحمات او اثر کرده و او خودش را تأمین کرده، در همان سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود: ﴿اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ﴾ یعنی طوری بندگانش را روزی می‌دهد که اینها نمی‌فهمند از کجا آمده تا روزی خود را به حساب کار خود نیاورد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن