display result search
منو
تفسیر آیه 190 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیه 190 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 190 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

اهمیت و فضیلت تلاوت آیه محل بحث
نقد دیدگاه فخر رازی در مراتب بهره‌مندی از استدلال توحید
چگونگی دلالت برهان حدوث بر توحید


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ﴿190﴾

اهمیت و فضیلت تلاوت آیه محل بحث
یک بحث در فضیلت تلاوت این کریمه است، بحث دیگر هم بحث محتوایی است که مقداری اشاره شد. اما دربارهٴ فضیلت این آیه، نقل شده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شبی را به نماز برخاستند تا نزدیک صبح و گریه‌های فراوانی می‌کردند. بلال(رضوان الله علیه) به حضور حضرت مشرف شد که وقت نماز صبح است. عرض کرد چرا این‌قدر گریه می‌کنید، در حالی که مثلاً «غفر الله لک ماتقدم من ذنبک و ما تأخر» فرمود: «افلا اکون عبداً شکورا». بعد فرمود این آیات، بر من امشب نازل شده است یعنی آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران». آن‌گاه فرمود: «ویل لمن قرأها و لم یتفکّر فیها»؛ وای به حال کسی که این آیه را قرائت بکند و تدبر نکند گرچه همهٴ آیات قرآنی این‌چنین هستند انسان موظف است تدبر کند ﴿أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾ ولی بعضی از آیات که آیات توحیدی‌اند، خصیصه‌ای دارند. فرمود: «ویل لمن قرأها و لم یتفکّر فیها» یا طبق نقل دیگر که امام رازی هم در تفسیرش این نقلها را دارد، فرمود: «ویل لمن لاکها بین فکّیه و لم یتأمّل ما فیها» ویل بر کسی که این آیه را بین دو فکش بجود «لاکَ» یعنی بجود این آیه را بین دو فکینش استعمال بکند ولی تدبر نکند. پس یک نقل این است «ویل لمن قرأها و لم یتفکّر فیها». نقل دیگر آن است که «ویل لمن لاکها بین فکیه و یتأمّل ما فیها». از حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شده است که این نقل را امام رازی در تفسیرش هم دارد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شبها که برای نماز شب برمی‌خاستند بعد از نزول این کریمه، این آیات سورهٴ «آل عمران» را تلاوت می‌کردند بعد نماز شب را شروع می‌کردند، این یک مطلب.

مطلب دیگر آن است که آنچه از روایات خاصه است تا اینجا حرفی بود که امام رازی در تفسیرش داشت؛ اما آنچه در روایات خاصه است و مرحوم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) نقل کرد این است که از ائمه اهل‌بیت(علیهم السلام) رسیده است یعنی این روایتی نیست که مثلاً از یک امام رسیده باشد فرمود ائمهٴ آل رسول(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) این‌چنین فرمودند که شایسته است کسی که برای نماز شب برمی‌خیزد این ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ﴾ را تا پنج آیه یعنی ﴿لا تُخْلِفُ الْمیعادَ﴾ قرائت بکند؛ از آیه 190 تا 194 که می‌شود پنج آیه؛ از ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ﴾ تا ﴿إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ﴾ که این عادت باشد و تعهدی باشد که انسان وقتی که برای نماز شب برمی‌خیزد، این چند آیه را تلاوت کند.

کیفیت اقامه نماز شب رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روایات
مطلب بعد آن است که روایتی را از امام ششم(سلام الله علیه) مرحوم امین‌الاسلام نقل می‌کند که کیفیت نماز شب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با نماز شبی که دیگران می‌خواندند یا می‌خوانند فرق می‌کند دیگران می‌خوابند تا نزدیکهای اذان صبح بعد بلند می‌شوند این یازده رکعت را می‌خوانند بعد هم به نماز نافله صبح و به نماز صبح وصل می‌کنند یک کار آسانی است که انسان مرتب زودتر بخوابد تا نزدیکهای اذان؛ اما کاری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌کرد مثل یک مرز‌داری که سعی می‌کند نخوابد یا اگر می‌خوابد یک مختصر باشد بعد مرز‌داری کند، این‌چنین است. ایشان لوازم تطهیر را یعنی مسواک کردن را، وضو گرفتن را نوعاً آماده می‌کردند و بعد از مسواک، استراحت می‌کردند و مقداری که استراحت می‌کردند سحر برمی‌خاستند بعد وضو می‌گرفتند، مسواک می‌کردند و آسمان را نگاه می‌کردند و این آیات سورهٴ «آل عمران» را تلاوت می‌کردند، بعد چهار رکعت نماز شب می‌خواندند؛ دوتا رکعت. بعد استراحت می‌کردند، مقداری استراحت می‌کردند دوباره برمی‌خاستند وضو می‌گرفتند و مسواک می‌کردند و آسمان را نگاه می‌کردند و این آیات سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» را قرائت می‌کردند و چهار رکعت نماز می‌خواندند این می‌شد هشت رکعت، دوباره استراحت می‌کردند. بعد بار سوم برمی‌خاستند وضو می‌گرفتند مسواک می‌کردند، آسمان را نگاه می‌کردند، آیات سورهٴ «آل عمران» را قرائت می‌کردند آن سه رکعت شفع و وتر را قرائت می‌فرمودند بعد می‌رفتند مسجد و نافله صبح و نماز واجب را انجام می‌دادند. خب، این یک کار سختی است که انسان مرتب مرز‌داری کند که خواب مستمر نداشته باشد. حالا این کیفیت هم بر حضرت لازم بود یا نه یک بحث فقهی است.

وجوب نافله بر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاوه بر نمازهای پنجگانه
اصل نماز شب را فرمودند بر حضرت لازم بود ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ﴾، ﴿نافِلَةً لَکَ﴾ نه یعنی نماز مستحب ﴿نافِلَةً لَکَ﴾ یعنی «فریضةً نافلة لک» که این نافله، صفت است برای آن فریضه‌ای که محذوف است نافله یعنی زائد، نه نافله یعنی مستحب چون «نفل» یعنی زائد؛ اگر چیزی زائد بر مقدار لازم باشد می‌گویند نفل دربارهٴ حضرت یعقوب و اسحاق ذات اقدس الهی می‌فرماید که ابراهیم خلیل از ما فرزند خواست ما گذشته از اینکه به او فرزند دادیم، به او نوه هم دادیم ﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ﴾ که فرزند اوست ﴿وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً﴾ که این ﴿نافِلَةً﴾ وصف است برای ﴿یَعْقُوبَ﴾ که یعقوب، یک رحمت نافله است او از ما فرزند خواست ما به او هم فرزند دادیم، هم نوه دادیم. خب، این نفل، مطلق زیاده است در این‌گونه از موارد. دربارهٴ نماز شب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ این چهار نماز است که بر همه واجب است از دلوک شمس یعنی زوال شمس تا نیمه شب ظهرین و مغربین است که بر همه واجب است ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْل﴾ این ظهرین و مغربین که بر همه واجب است، این یک ﴿وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ که نماز صبح است آن هم بر همه واجب است. پس این صلوات پنج‌گانه در این آیهٴ سورهٴ «اسراء» تبیین شد ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُودًا﴾ این تمام شد. این یک فریضهٴ مشترک است ولی برای حضرت یک فریضهٴ نافله هم هست یعنی فریضةً زائده. فرمود: ﴿وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ﴾ یعنی «فریضةً نافلةً لک» یک حکم جدایی است ﴿نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقامًا مَحْمُودًا﴾. اما کیفیت نافله، همان طوری که در روایت امام ششم(سلام الله علیه) از حضرت نقل شده است که انجام می‌داد، این کیفیت هم واجب بود یا نه، آن یک بحث دیگری است که باید تبیین بشود.
مطلب بعدی آن است که این کریمه، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم بحثش گذشت مبسوط‌تر و در اینجا مختصرتر.

نقد دیدگاه فخر رازی در مراتب بهره¬مندی از استدلال توحید
آیه 164 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ در آنجا تقریباً هشت آیت و هشت دلیل ذکر شد؛ خلق سما، خلق ارض، اختلاف لیل و نهار سه، ﴿وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ﴾ چهار، ﴿وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ اْلأَرْضَ﴾ پنج، ﴿وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ﴾ شش، ﴿وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ﴾ هفت، ﴿وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾ هشت، اینها ﴿لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ ولی در محل بحث سورهٴ «آل عمران»، سه آیه از آیات ثمانیه یاد شده است گذشته از اینکه پایان آن آیه به ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُون﴾ ختم شد، اینجا سخن از اولواالالباب است امام رازی برای توجیه این تفاوت، بیانی دارد بیانش لطیف هست اما حالا شاید جزء مناسباتٌ ذکروها بعدالوقوع باشد. ایشان دارند که اوایل امر، برای کسی که سالک الی الله است باید نشانه‌های فراوان و ادله‌های زیادی ذکر کرد که او از نظر ادله و براهین اشراب بشود، مسئله برای او تثبیت بشود. وقتی مسئله برای او تثبیت شد حالا کم کم این ادله را باید کم بکند تا به جایی برسد که اصل دلیل را ترک کند، فقط در مدلول سیر کند، چون دلیل وسیله است که انسان را به مدلول برساند اگر اول ادله فراوانی برای توحید ذکر شد و نفس مطمئن شد، برای اینکه این طمأنینه محفوظ باشد و وقت، صرف دلیل نشود آن ادله را کم می‌کنند یعنی هشت دلیل می‌شود سه دلیل. بعد کم کم دیگر دلیل مطرح نیست ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾، ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ البته این بخشها دیگر در بیانات امام رازی نیست آن قسمتهای اولیه است آیات قرآن این‌چنین است یعنی سه طایفه است.
در طایفه اُولیٰ به طور تفصیل و وصف آیات توحید یاد می‌شود نظیر همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و آیات دیگر طایفه دیگر. آن است که همین ادله به صورت خلاصه ذکر می‌شود که به منزلهٴ متن است. طایفه سوم فقط دربارهٴ مدلول سخن می‌گوید نه دربارهٴ دلیل، اینکه فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾ یا ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنین﴾ اینها بعد از آن است که ادله به نصابش رسید. فرمود وقتی انسان، دلیل را به نصاب رساند از آن به بعد دیگر لازم نیست مرتب استدلال کند خب، برای چه استدلال کند استدلال کردن که محبوب و مطلوب ذاتی نیست استدلال برای آن است که عقل به معقول به مطلوبش برسد حالا که رسید دیگر نباید جا برای استدلال باز باشد اینجا لطیفه‌ای دارد می‌گوید که وقتی یک سالک به مقصد رسید به او می‌گویند ﴿فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی﴾ این دو تا مقدمه به منزله نعل است برای پای استدلال پای استدلال وقتی به حریم مدلول رسید این دو تا مقدمه را خلع می‌کند، دیگر انسان دائماً که به فکر صغرا و کبرا نیست این دو مقدمه برای نیل به نتیجه است، وقتی به نتیجه نائل شد مقدمتین را رها می‌کند. این یک حرف لطیفی است حالا آیه این مطلب را در نظر داشت یا نه، باید از آیه این معنا را برداشت کرد یا نه، این سخنی است جدا ولی حرف، حرف لطیفی است و آیات قرآنی این‌چنین هست یعنی چند طایفه است؛ بعضی از طوایف به طور مبسوط ادله را نقل می‌کند که به منزلهٴ شرح است، بعضی به منزلهٴ متن است، بعضی اصلاً دلیلی ذکر نمی‌کند فرمود بعد از اینکه ادله به نصاب رسید و مستدل، مطلوب خودش را یافت، او را دیگر با مطلوبش باید مأنوس کرد ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ﴾.

پرسش:...
پاسخ: حالا البته، ظاهرش همان نعل ظاهری است، هر مرحله‌ای می‌تواند که آنچه مایهٴ تعلق است و حجاب است آنها را انسان می‌تواند به عنوان مصداق دیگر ذکر بکند، خصیصه‌ای ندارد. یعنی هر چه که مانع قدم گذاشتن در وادی مطلوب است باید از خود دور کرد در وادی طلب، انسان باید مسلح به نعلین باشد؛ اما در صحنهٴ مطلوب نباید که این ابزار و سلاح را به همراه داشته باشد.

دلالت آیه 164 سوره«بقره»بر توحید و اسمای الهی
مطلب دیگر آن است که آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تنها برای بیان توحید نیامده، هم اصل توحید اله و هم قدرت و خالقیت و عالمیت حق و هم رئوف و رحیم بودن حق و رزاقیت حق، چون آن آیه در صدد بیان اوصاف فراوانی از ذات اقدس الهی است، در برابر هر کدام از اینها وصفی از اوصاف الهی ثابت می‌شود، لذا فرمود: ﴿وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاس﴾ که خدایی که رازق است نافع است رحیم است این کارها را انجام می‌دهد البته آن آیه چه در صدد بیان بسیاری از اسمای حسنای حق است جای او تفصیل است اما آیه محل بحث سورهٴ «آل عمران» جایش متن است و اجمال که در صدد توحید است نه در صدد تفصیل.

کیفیت بیان قرآن از خلق آسمان و زمین و خلقت شب و روز
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهار﴾ معمولاً خلق سما مقدم بر ارض است و ذکر لیل هم قبل از نهار است در هر جای قرآن که به کار رفت/ ولی خود این دو تا یعنی ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَالأرض﴾ با ﴿اِخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِ﴾ این دو تا گاهی تقدم و تأخر دارند، مثلاً در آیهٴ محل بحث خلق سماوات و ارض مقدم بر اختلاف لیل و نهار است ولی در آیهٴ شش سورهٴ «یونس» اختلاف لیل و نهار، قبل از خلق سماوات و ارض است. در آیهٴ شش سورهٴ «یونس» فرمود: ﴿إِنَّ فی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ﴾.

تبیین آیات انفسی
مطلب دیگر آن است که اصل آیات را در سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» مشخص فرمود که آیات آفاقی است و آیات انفسی، گرچه کلمه آفاق در قرآن به کار نرفته، اما آیات درونی و آیات بیرونی در سورهٴ «ذاریات» آیهٴ بیست و 21 این است ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ حالا آیات انفسی، نظیر همان است که حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» یا امثال ذلک، به هر حال می‌تواند آیات انفسی باشد.

بهره‌مندی از آیات انفسی در برهان حدوث
آنچه مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرده است در بحث حدوث عالم و اثبات صانع که سؤالی کردند از وجود مبارک امام هشتم(صلوات الله علیه) که دلیل توحید چیست، این روایت را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحیدشان باب اثبات حدوث عالم، حدیث سه، صفحه 293 این چاپ نقل کرده است که کسی در محضر امام هشتم(سلام الله علیه) وارد شد، عرض کرد «یابن رسول الله ما الدلیل علی حدث العالم» حضرت فرمود: «انت لم تکن ثم کنت» اینجا «کان» تام است، تو نبودی و بود شدی «و قد علمت انک لم تکوّن نفسک و لا کوّنک من هو مثلک» این برابر همان آیات سورهٴ «طور» است که در بحث دیروز گذشت ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُون﴾ فرمود تو موجودی هستی که نبودی و پیدا شدی، سابقه عدم داشتی و لاحقه وجود. از سه حال بیرون نیست: یا می‌گویید خود به خود پیدا شدم یعنی تصادفاً و اتفاقاً پیدا شدم، فعل، فاعل نمی‌خواهد این را که هیچ متفکری نمی‌پذیرد که نظام، نظام علّی نباشد و شیئی خود به خود پدید بیاید. لازمه‌اش آن است که هر فکری هم خود به خود پدید بیاید هر فکری هم خود به خود از بین برود و مانند آن. اگر تصادف، باطل است پس قانون علیت، حق است فعل، فاعل می‌خواهد.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه خود سؤال محورش مشخص است، اصلاً سؤال این است چیزی که هستی او عین ذات او نیست؛ این شیء وقتی یافت شد سبب می‌خواهد. بحث در این نیست که هر موجودی سبب می‌خواهد، اگر بحث در این بود که هر موجودی علت می‌خواهد جای نقد بود که پس سبب ذات اقدس الهی چیست؛ اما هر موجودی که علت نمی‌خواهد هر موجودی که هستی او عین ذات او نیست این علت می‌خواهد. قهراً دربارهٴ ذات اقدس الهی اصلاً سؤال مطرح نیست هر موجودی که هستی او عین ذات او نیست سبب می‌خواهد، این یک مقدمه چون تصادف محال است. سبب این یا خود این شیء است، می‌شود دور یا مثل اوست که می‌شود تسلسل.

مباحث عقلی نیازمند تلاشی محققانه با محوریت کتاب و سنت
این آیات سورهٴ مبارکهٴ «طور» از بهترین ادله برای اثبات اینگونه از مسائل عقلی است، متنی است که اگر در حوزه‌ها روی آن کار بشود یک کتاب مبسوط عقلی را به همراه دارد شما بارها این قسمت را ملاحظه فرمودید، الآن مسئلهٴ استصحاب تقریباً یک طلبه فاضل جدی بخواهد از مسائل استصحاب کاملاً با‌خبر و آگاه بشود، خیلی هم جدی و فاضل باشد حداقل باید پنج سال درس بخواند؛ خود استصحاب، برای اینکه بخشی از اینها مطالب سطح است بخشی از اینها مطالب خارج مجموع بحثهایی که یک طلبه فاضل جدی دربارهٴ استصحاب دارد، اعم از سطح و خارج، این پنج سال طول می‌کشد و همهٴ اینها به برکت یک حدیث است نه چند حدیث این هم ملاحظه فرمودید مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در کتاب شریف رسائل وقتی که اینها را مطرح می‌کند می‌فرماید ما این مضمره زراره و امثال ذلک را کنار هم جمع کردیم با تظاهر و تظافر تا سند را تأمین کنیم وگرنه یک مطلب بیش نیست «من کان علی یقینٍ فشک فَلیَمْضِ علی یقینه» یا «لاینقض الیقین بالشک»، «لا تنقض الیقین أبداً بالشک» این یک حدیث نورانی که «کلامکم نور» وقتی به حوزه‌های علمی آمد و روی آن علما بحث کردند و بر فکرها عرضه شد این به تدریج می‌تواند تغذیه کند مسائل فکری چندین ساله را همین حدیث شریف در کتابهای اقدمین و قدما بود و هست اما این وسعت را ندارد اگر «کلامهم نور» کلام اینها که دربارهٴ اصول دین است بر جوامع و حوزه‌های علمی عرضه بشود آن وسعت را دارد که کتابهای عقلی فراوانی در بارهٴ او تدوین بشود چون وقتی این مسائل مطرح می‌شود با اشکال مطرح می‌شود با شبهه مطرح می‌شود هر اشکال و شبهه‌ای تحقیق را به همراه دارد هر تحقیقی عامل پیدایش یک سؤال جدید است هر سؤال جدیدی جواب جدید را طلب می‌کند قهراً پخته خواهد شد می‌شود فضای فکری حوزهٴ علمیه این دو تا آیهٴ نورانی سورهٴ مبارکهٴ «طور» از پر‌محتواترین آیات عقلی است که ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ ٭ أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ خب اصل سؤال در قرآن این‌چنین است در این حدیثی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرد هم این ‌طور است سؤال این است که چیزی که هستی او عین ذات او نیست این علت می‌خواهد، قهراً دربارهٴ ذات اقدس الهی که هستی محض است اصلاً سؤال راه ندارد.
پرسش:...
پاسخ: سؤال ندارد.

چگونگی دلالت برهان حدوث بر توحید
پرسش:...
پاسخ: با همین دلیل اثبات می‌شود، ما چیزی داریم که هستی او عین ذات او نیست این یک، و همین مورد سؤال است، سؤال از اول، از باب «ضیّق فم الرکیّه» محدود است سؤال سائل این است که چیزی که هستی او عین ذات او نیست چطور پیدا شد این سؤال. دیگر کسی نمی‌تواند نقض بکند بگوید که پس خدا را چه کسی آفرید، چون سؤال سائل این است که چیزی که هستی او عین ذات او نیست چه سبب باعث شده پیدا شده این حوادث که پیدا شدند هستی اینها عین ذات اینها نیست چرا؟ به دلیل سبق عدم و لحوق عدم قبلاً نبودند بعداً هم از بین می‌روند پس اینها هیچ کدامشان هستی اینها عین ذات آنها نیست چیزی که هستی او عین ذات او نبود و ذاتی نبود غیر ذاتی است و غیر ذاتی معلل است چه کسی او را آفرید یا باید گفت که این خود به خود پیدا شد می‌شود تصادف و تصادف را احدی نمی‌تواند بپذیرد پس مطلب اول تحریر سؤال است سؤال این است که چیزی که هستی او عین ذات او نیست چه کسی او را به بار آورد این سؤال. نمی‌شود گفت خود به خود به بار آمد چون تصادف محال است حالا که سبب می‌خواهد سبب او یا خود اوست یعنی خودش، خودش را به بار آورد که می‌شود دور یعنی قبل از اینکه این شیء موجود باشد موجود بود و خودش را به بار آورد این هم که محال است یا نه مثل او، او را به بار آورد مثل او هم که مثل او محتاج است چون مثل او هم مثل او محتاج است پس مثل او هم سبب طلب می‌کند پس هیچ چیزی که هستی او عین ذات اوست نه خود به خود یافت می‌شود نه خودش عامل خودش است نه مثلش عامل اوست. این همین است که در بیان نورانی امام هشتم(سلام الله علیه) برابر نقل مرحوم صدوق آمده است که «انت لم تکن ثم کنت» که «کان» تامّه است یعنی تو نبودی و بود شدی «أنّک لم تکوّن نفسک و لا کوِّنک مَن هو مثلک»؛ تو نبودی و بود شدی، خودت، خودت را نیافریدی و مثل تو هم، تو را نیافرید پس کسی که مثل تو نیست تو را آفرید یعنی کسی که ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیء﴾ نه تو مثل او هستی نه او مثل توست و مثل ندارد او آفرید این برهان، برهان تامّی است. در این قسمتها که ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهار﴾ اینها برای اثبات اصل مبدأ، احتیاج به تجربه نیست که ما بگویم یک بار عالم را ما دیدیم و بار دیگر که ندیدیم و بحث عقلی است نه تجربی. یک وقت است که انسان می‌گوید من یک بار آزمودم، یک بار عمل کردم دیدم که عصاره فلان گیاه برای فلان دارو خوب است یا مثلاً دست زدن به آن نیروی برق، چنین پدیده تلخی را به همراه دارد با یک بار مسئله جزم حاصل نمی‌شود می‌گویند باید تکرار باشد آن قیاس خفیّ ضمیمه بشود به یک تجربه. در کارهای تجربی، تکرر لازم است ولی در مسائل عقلی یک بارش هم کافی است؛ همین که یک شیء پیدا شد این دلیل است بر اینکه علت دارد لازم نیست که ما تجربه بکنیم بگوییم که این شیء نبود و پیدا شد آن شیء نبود و پیدا شد آن شیء نبود و پیدا شد پس اینها علت می‌خواهد دربارهٴ یک پدیده هم این برهان عقلی هست و آن این است که این پدیده هستی او عین ذات او نیست چرا هستی او عین ذات او نیست؛ چون اگر هستی او عین ذات او بود او هرگز سابقهٴ عدم نداشت معدوم نمی‌شد نه سابقاً نه لاحقاً و چون سابقهٴ عدم یا لاحقهٴ عدم دارد پس هستی او عین ذات او نیست وقتی هستی او عین ذات او نشد سبب می‌خواهد سببش خودش نمی‌تواند باشد چون دور است مثل خودش نمی‌تواند باشد چون همین محذور دارد نظیر تسلسل پس کسی باید باشد که مثل اینها نیست، این برهان مسئله، تجربه نیست تا تکرر طلب کند؛ منتها ذات اقدس الهی این برهان را برای توحید نازل می‌کند نه برای اصل اثبات ذات حق اصل وجود حق تعالی گویا در قرآن کریم مفروق عنه است هیچ کسی در اصل وجودش شک نکرده لذا نوع آیات قرآن برای اثبات توحید حق تعالی است که او شریک ندارد، مخصوصاً توحید ربوبی، توحید خالقی هم خیلی کم محل بحث است> توحید ربوبی است و توحید عبادی اصل توحید، اصل وجود ذات و توحید ذات گویا مفروق عنه است و همچنین توحید خالق به استثنای ثنویین که قائل به نور و ظلمت بودند، حالا تا چه اندازه این نسبت درست باشد و تا چه اندازه اینها قائل به تعدد مبدأ خلقی باشند به هر حال آنچه محور بحثهای اصیل قرآن است توحید ربوبی است و توحید عبادی یعنی پرورنده جهان یک ذات است و معبود جهان هم یکی است.

نمونه‌هایی از آیات انفسی و آفاقی
حالا در سورهٴ «ذاریات» فرمود: ﴿وَ فِی اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ ٭ وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ که دربارهٴ خود انسان می‌شود آیات انفسی نظیر «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» یا نظیر همین بیان امام هشتم(سلام الله علیه) که جزء آیات انفسی به شمار می‌آید. آیات آفاقی همین مشاهده آسمانها و زمین و امثال ذلک است که اینها خلق سماوات و ارض و اختلاف لیل و نهار جزء آیات آفاقی است اختلاف لیل و نهار هم یعنی ذات اقدس الهی یکی را خلیفه و جانشین دیگر قرار داده است که ﴿خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُورًا﴾ اینها را پشت سر هم قرار داد که اگر کسی عباداتی از او شب فوت شده است، در روز انجام بدهد که فرمود: ﴿خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُورًا﴾ یکی را خلفه دیگری و خلیفه دیگری قرار داده است که این می‌شود اختلاف اللیل و النهار و اگر ذات اقدس الهی بر‌اساس نظم و حکمت جهان را اداره نکند و همیشه شب باشد، هیچ کس نیست که این شب را روز بکند اینها در سورهٴ «قصص» آمده است ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدًا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ ٭ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَدًا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ ٭ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون﴾ که این آیه بر‌خلاف لف و نشر مرتب است خب فرمود که کسی که شب را در وقت خودش و روز را در وقت خودش قرار می‌دهد اینها را خلیفه یکدیگر قرار می‌دهد اگر مستقیماً شب باشد زندگی ممکن نیست مستقیماً روز باشد آفتاب بتابد زندگی میسر نیست اگر ذات اقدس الهی این نظم را دگرگون کند زندگی برای شما مقدور نیست خدا هم ناظم است و هم رئوف و مهربان اگر دائماً لیل بود آن هم نظم بود دائماً نهار بود آن هم نظم بود اما با رحمت هماهنگ نبود این نظم رئوفانه آن است که با حیات انسان و امثال انسان هم هماهنگ باشد.

نقد دیدگاه کلامی در اثبات حدوث عالم
برهانی که مرحوم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) در کتاب شریف مجمع‌البیان نقل کردند، برابر همان اصول متکلمین، ایشان این برهان را اقامه کردند که از راه حدوث ثابت کردند که جهان مبدایی دارد گفتند این عالم حادث است و متغیر است، هر متغیری حادث است پس عالم حادث است و عالم حادث است هر حادثی محدِث می‌خواهد، پس عالم محدث می‌خواهد و آن محدث باید قدیم باشد، چون اگر آن مُحدِث هم حادث باشد محتاج به محدِث دیگر است و یتسلسل پس آن محدِث باید قدیم باشد حداکثر این برهان، آن است که یک موجود قدیم ثابت می‌شود نه یک موجود ازلی و واجب بالذات. این هم در بحثهای عقلی ملاحظه فرمودید که این برهان گرچه در روایات ما هم هست؛ اما برهانی است برای اوایل امر یا اواسط امر، برهانی نیست که برای نهایت امر و پایان امر عقلی کافی باشد، برای اینکه هر برهانی به اندازه حد وسط خود نتیجه می‌دهد، این یک مقدمه بیرون از منطقه حد وسط در نتیجه، ظهور ندارد؛ هیچ برهانی بیش از ظرفیت حد وسط خود نتیجه نمی‌دهد، هر برهانی به اندازهٴ حد وسط خود نتیجه می‌دهد این مقدمهٴ اُولیٰ. اگر تغیر در این قیاس اول زمینه باشد برای اثبات حدوث، هر جا تغیر است حدوث هم هست یعنی گفته می‌شود «العالم متغیر و کل متغیر حادث، فالعالم حادث» این قیاس اول. بعد در قیاس دوم گفته می‌شود «العالم حادث و کل حادث له محدث فالعالم له محدث» این قیاس دوم یعنی از این دو تا قیاس یعنی قیاس مرکب نتیجه می‌گیرند که العالم له محدث با یک قیاس نیست البته، با دو قیاس است چون هر قیاسی به اندازه حد وسط نتیجه می‌دهد در قیاس اول که گفته می‌شود «العالم متغیر» ما باید ببینیم این تغیّر کجاست، هر جا تغیر است حدوث هم هست اینها که قائل به حرکت جوهری نبودند و تغیر را در اوصاف و عوارض موجودات می‌دانستند، قهراً سخنشان این است که «العالم متغیرٌ‌ أی فی اعراضه و عوارضه و کل متغیر‌اٍ أی متغیر فی اعراضه و عوارضه فهو حادثٌ أای فی اعراضه و عوارضه» قهراً اگر مادی بگوید ماده ازلی است، با این برهان امین‌الاسلام و سایر متکلمین، این شبهه حل نمی‌شود و توضیحش ـ ان‌شاء‌الله ـ به خواست خدا برای بحث بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن