display result search
منو
تفسیر آیه 195 سوره آل‌عمران

تفسیر آیه 195 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 195 سوره آل‌عمران"
- شبهه نقصان عقل زنان
- ضایع نشدن اجر و عمل صالح
- پاداش مجاهدان در راه خدا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ ﴿195﴾

شأن نزول آیهٴ محل بحث
در شأن نزول این کریمه، عده‌ای نقل کردند که بعضی از همسران رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ذات مقدس رسول خدا عرض کردند که ما هر چه در قرآن می‌شنویم فضایلی است برای مردها، چون در قرآن سخن از مهاجرین و مجاهدین و امثال ذلک است و زنها در این فضیلت، سهمی ندارند. لذا این کریمه نازل شد که عمل هر عاملی ـ در صورتی که صالح باشد ـ جزای او زایل نخواهد شد آن عامل، خواه مرد باشد خواه زن در صورت صحت آن روایت که شأن نزول این باشد البته، این مطلب اثبات می‌شود. اگر چنین چیزی هم، روایتی هم معتبر نباشد و ثابت نشده باشد، باز هم این کریمه دلالت دارد بر نفی تفاوت بین زن ومرد در اینکه عمل هر دو گروه، محفوظ است و ضایع نخواهد شد.

تحقق خواسته‌های اولواالالباب
مطلب دیگر آن است که آنها این اولواالاباب در دعاهای خود چند چیز را خواستند: یکی مغفرت، دیگری کفارهٴ سیئات و توفی مع¬الابرار و مانند آن را خواستند و آنچه را که خدا با زبان انبیا وعده داد، اینها انجاز آنها را طلب کردند و خداوند یک جواب اجمالی داد بعد یک جواب تفصیلی. جواب اجمالی این است که هیچ عملی را خدا ضایع نمی‌کند؛ وقتی عمل، ضایع نشد یعنی پاداش خوب داشت، قهراً آن غفرانِ ذنوب و تکفیر سیئات و صیانت آبرو از خزی و اینها هم حاصل است، گرچه نفرمود هر یک از شما که عمل صالح انجام دادید من گناهانتان را می‌بخشم، سیئات را تکفیر می‌کنم، آبرویتان را حفظ می‌کنم ولی فرمود عمل شما را ضایع نمی‌کنم. خب، جزای عمل اگر بهشت است در حقیقت ﴿آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ﴾ انجاز می‌شود، یقیناً مسئلهٴ مغفرت، تکفیر سیئات، صیانت آبرو از خزی، آنها هم تأمین است، چون کسی که اهل بهشت است یقیناً این فضایل هم نصیب او شده است، این هم دو مطلب.

مقایسه علامه طباطبایی در معرفی جایگاه زن
سوم اینکه فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾ نظیر همان است که فرمود: ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض﴾ اینها یک واقعیت¬اند که گاهی به صورت زن، گاهی به صورت مرد در می‌آیند. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ذیل همین کریمه، بحثی دارد؛ بحث عقلی و مقایسه. بحث عقلی‌شان این است که هیچ فرقی بین زن و مرد نیست اینها هر دو فرد از یک نوع¬اند و آن نوع، نوع انسانیت است که منشأ همهٴ این کارهای خیر است و مقایسه هم کرده‌اند به اینکه قرآن کریم به آنچه در تورات فعلی هست، خیلی فرق می‌کند. در تورات فعلی، جایگاهی برای زن قائل نشدند، حالا اگر محرَّف نباشد ولی قرآن کریم به زن، این عظمت و بَهاء را داده است . البته نباید اصرار کرد که تورات این‌چنین است، شاید این تورات محرَّف باشد. اگر در تورات سخنی بود که به زن، بهاء نداد باز این هم جای نقص است، جای سؤال و اشکال برای دیگران هست که چطور ذات اقدس الهی این گروه را از خیلی از فضایل محروم کرد و احتمال اینکه این بخشها محرّف باشد، این احتمال اولاست تا اینکه ما بگوییم تورات این نقیصه را دارد، این‌چنین نیست.

شبهه نقصان عقل زنان
پرسش:...
پاسخ: این در آن کتاب همهٴ این شبهات جواب داده شده. این نقص، به معنای عیب و امثال ذلک نیست این یا مربوط است به قضیة فی واقعة، در همان جریان جنگ جمل است که قضیة واقعة در آنجا فرمود . «یا جُندَ الْمَرْأة» و مانند آن، چه اینکه در همان قضیه، حضرت خیلی از بصره بدگویی می‌کند، از کوفه بدگویی می‌کند در همان قسمتها، با اینکه رجال نامی از بصره و کوفه برخواستند، این مربوط می‌شود به همان قضیة فی واقعه. یا اینکه نه، نقص به معنای عیب امثال ذلک نیست، در همان نهج‌البلاغه دارد که «فتامّ الرُّوٰاءِ ناقصُ العَقْلِ و مٰادَّ القَامَةِ قصیُر الهِمَّه» اینها توجیهات خاص دارد، اینکه فرمود «فتامّ الرُّوٰاءِ ناقصُ العَقْلِ» یعنی کسی که از جمال برخوردار است، عقل او کم است این در جریان انبیا، قابل نقض است، مخصوصاً یوسف صدیق(سلام الله علیه)، این‌چنین نیست که «تام الروا» یعنی جمیل، ناقص¬العقل باشد، باید دید که در چه موردی نازل شده است اینها.
پرسش:...
پاسخ: همان دیگر ﴿منکم﴾ چون دارد، آنها گفتند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ﴾ یا گفتند: ﴿رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِک﴾ وعده‌ای که خدا داد به مؤمنین داد، آن وعده از همین قبیل است. فرمود ما حالا به وعده‌هایمان عمل می‌کنیم، به این شرط که شما واجد شرایط باشید یعنی مؤمن باشید و دارای عمل صالح باشید، ما کاملاً به اینها پاداش می‌دهیم و آن کمبودها را هم ترمیم می‌کنیم اگر گناهی هم کردید می‌بخشیم.

ضایع نشدن اجر و عمل صالح
خب، ﴿أَنّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ من بعض﴾ این نفی اضاعه، در مواردی از قرآن کریم مطرح شد که ذات اقدس الهی عمل کسی را ضایع نمی‌کند پاداش، اعطا می‌کند. بخشی از آنها در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت، آیهٴ 171 این بود که ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنین﴾ در سورهٴ «کهف» هم آمده است که خداوند کسی که عمل نیک انجام بدهد آن را باطل نمی‌کند، آیه سی سورهٴ «کهف» این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إِنّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً﴾؛ کسی که کار نیکو کرده باشد، ذات اقدس الهی هرگز اجرش را ضایع نمی‌کند؛ به عناوین گوناگون مسئلهٴ حفظ اجر و صیانت اجر و مانند آن مطرح است، گاهی به صورت محسن گاهی به صورت مؤمن و مانند آن.

تحقق خواسته‌های اولواالالباب برای مجاهدان، مهاجران و انصار
مطلب دیگر آن است که این تفصیل بعد از آن اجمال برای آن است که با هدف و با اصول کلی این سورهٴ «آل‌عمران» هماهنگ باشد، هدف کلی، چون این سوره اهدافی داشت و یک اصول و مبانی داشت و یک خطوط جزئی، یکی از اهداف که به دنبال او اصول و مبنا یاد شد و بعد به دنبال او خطوط جزئی، همان مسئلهٴ هجرت بود و جهاد فی سبیل‌الله بود که جریان شهادت شهدا و امثال ذلک در همین سوره مطرح شد. لذا وقتی بخواهد آن متن را شرح کند یا اجمال را تفصیل بدهد، از مسئلهٴ جهاد و هجرت که این هدف اصلی سوره را همراهی می‌کند یاد می‌کند، می‌فرمود: ﴿فَالَّذینَ﴾ حالا که این‌چنین است، حالا که هیچ عملی از بین نمی‌رود، متفرع بر این اصل این مطلب است: ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِم﴾ یعنی آنچه را که اولواالالباب در هشت دعایشان با تکرار پنج بار ﴿ربنا﴾ خواستند مغفرت ذنوب و تکفیر سیئات بود، صیانت آبرو از خزی بود، انجاز وعده بود یعنی آنچه را که به زبان انبیا وعده دادی یعنی بهشت و مانند آن به ما اعطا کنی، اینها را خواسته بودند. ذات اقدس الهی هم فرمود اگر مؤمنی این اعمال را داشته باشد، ما آنچه را که شماها خواستید به او اعطا خواهیم کرد.

کفایت جهاد ، هجرت یا انصار بودن برای تحقق وعده‌های الهی
﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا﴾ و در بحث دیروز هم ملاحظه فرمودید که این واو تفصیل است نه واو جمع یعنی هر کدام از اینها به نوبهٴ خود کافی است برای مغفرت ذنوب و تکفیر سیئات و صیانت عرض و ورود در بهشت، لازم نیست یک نفر همهٴ اینها را داشته باشد ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا﴾ چون بعضیها مهاجر بودند ولی اخراج نشده بودند؛ تبعیدی نبودند به حسن اختیار خود و انتخاب خود راه هجرت را برگزیدند، بعضیها مهاجرت نکردند، بلکه آنها را تبعید کردند اخراجشان کردند، بعضیها اهل جهاد بودند و اهل هجرت نبودند، مثل انصار. انصار اهل جهاد بودند ولی اهل هجرت نبودند، در حالی که قرآن کریم از انصار مدینه به نیکی و عظمت یاد می‌کند. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ صد این است ﴿وَ السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ اْلأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم﴾ در حالی که این انصار، اهل هجرت نبودند، اینها در مدینه بودند، اینها ﴿یحبون من هاجر الیهم﴾ ؛ دوستدار مهاجرین بودند، مؤمنینی که در مکه بودند از مکه به مدینه مهاجرت کردند ولی مؤمنینِ انصار که هجرتی نداشتند. معلوم می‌شود این کریمه که فرمود: ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا﴾ این واو، واو تفصیل است نه واو جمع، چه اینکه عده‌ای هجرت کردند ولی به جهاد راه نیافتند، قبل از مسئلهٴ جهاد مُردند، آن مهاجرینی که از مکه به مدینه مهاجرت کردند و قبل از جنگ مرده‌اند یا در غیر صحنه جنگ مردند آنها هم اجرشان محفوظ است درآیهٴ صد سورهٴ «نساء» این است ﴿وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرًا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ وَ کانَ اللّهُ غَفُورًا رَحیمًا﴾ خب، اینها مهاجر بدون جهادند، موتشان بدون قتل است و در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم به طور روشن بین این دو گروه حکم کرد، فرمود کسی که در راه خدا هجرت بکند حالا یا کشته بشود یا بمیرد، این خیلی روشن است که جمع هر دو لازم نیست، جمع هجرت و قتل لازم نیست. آیهٴ 58 سورهٴ «حج» این است که ﴿وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِین﴾؛ اینها که مهاجرت کردند خواه توفیق آن را پیدا کنند که در جنگ شرکت کنند و شهید بشوند یا نه, جنگی فرا نرسد و در خارج جنگ بمیرند, در هر دو حال از رزق حسن برخوردارند. این شواهد, نشان می‌دهد که این واو، واو تفصیل است نه واو جمع, پس ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی﴾ بعضیها بودند که اذیت در راه خدا را تحمل کردند, مثل انصار؛ اما تبعید نداشتند, هجرت هم نداشتند. همین انصاری که در مدینه به حمایت از دین برخواستند و رنجها را تحمل کرده‌اند, اینها مصداق ﴿اوذوا فی سبیلی﴾ بودند؛ اما ﴿هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا﴾ دربارهٴ آنها صادق نبود, معلوم می‌شود که جمع این اوصاف در مورد واحد لازم نیست.

مصادیق هجرت
خب, اصل هجرت یک تکلیف شرعی است یعنی اگر کسی بداند که دینش را نمی‌تواند در این محل حفظ کند, در محل دیگر می‌تواند حفظ کند, هجرت بر او واجب است, مگر نتواند جزء مستضعفین از نساء و صبیان باشد. وقتی در شهر خودش که شهر کفر است, نمی‌تواند احکام دین را عمل کند؛ ماندن حرام است، اگر کسی بخواهد به کشور کفر حرکت کند بدون منظور و هدف عقلی و نتواند دین خودش را حفظ بکند هجرت، به طریق اُولیٰ حرام است و این سفر به طریق اُولیٰ حرام است. اگر کسی اهل جایی، کشوری بود اهل شهری بود و نتوانست احکام دینیش را آنجا امتثال کند و قدرت مهاجرت داشت، مهاجرت بر او واجب است و ماندن در آن وطن، حرام است اگر کسی بیگانه باشد؛ از جای دیگر بخواهد به آن شهر یا روستا یا کشور حکومت کند و آنجا بماند و نتواند احکام خودش را امتثال کند، یقیناً رفتن در آنجا حرام است. در آیه‌ای که در بحث دیروز خوانده شد که آیهٴ 97 سورهٴ «نساء» بود همین مطلب را می‌فرمود که ﴿إِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِم﴾؛ آنها که به خود ستم کردند، در هنگام مرگ فرشتگان رحمت به آنها می‌گویند: ﴿قالُوا فیمَ کُنْتُمْ﴾؛ در چه حالتی بودید که احکامتان را عمل نکردید ﴿قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلأَرْضِ قالُوا﴾؛ فرشتگان به این مستضعفین در زمین می‌گویند: ﴿أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها﴾ زمین خدا وسیع بود، می‌خواستید از آن وطن مهاجرت کنید بروید جای دیگر. پس ترک وطن برای حفظ احکام می‌شود واجب، ماندن در وطن که با ترک احکام همراه است حرام است، مگر کسی واقعاً مقدورش نباشد. اگر ماندن در وطن حرام است، یقیناً برای بیگانه بخواهد سفر کند به این شهری که احکام الهی در آنجا قابل اجرا نیست، یقیناً حرام خواهد بود.
پس هجرت یک وظیفهٴ شرعی است، تکلیف الهی است. قبل از اینکه هجرت وطن و هجرت مکان مطرح بشود، هجرت از اوصاف نفسانی مطرح است، گوشه‌ای از این در بحث دیروز اشاره شد.
پرسش:...
پاسخ: یعنی انسان بعد از اینکه مهاجرت کرده است از جاهلیت به اسلام، دوباره خوی جاهلی بگیرد، این از اکبر کبائر است، نه اینکه دوباره برود بادیه¬نشین بشود، دوباره همان خوی جاهلی را پیشه بگیرد و جاهلیت، همان روش را [عمل] کند، این به منزلهٴ ارتداد است و اگر نه، بخواهد بعد از مهاجرت کردن بیاید بعد از مهاجرت و آمدن در میهن اسلامی دوباره بخواهد به بادیه برگردد که نتواند احکام الهی را در آنجا امتثال کند، آن هم مصداق همین حکم است، این هم کار حرامی کرده است.

برترین مصداق هجرت
پرسش:...
پاسخ: اعم است، اعم از هر سه قسم هجرت است. آن آیهٴ صد سورهٴ «نساء» هجرت از وطن و آب و خاک بود؛ اما این هجرت محل بحث در سورهٴ «آل عمران» این اعم است. آیهٴ پنج سورهٴ «مدثر» که قبلش فرمود: ﴿وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ﴾ بعد در آیهٴ پنج فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ نشان می‌دهد که یکی از بهترین مصدایق هجرت، همان هجرت از معصیت است، از رذایل اخلاقی به فضایل اخلاقی سفر کردن، هجرت است. این هجرت اساسی است که مربوط به اوصاف نفسانی است و قسم دیگر هم همین هجرت معهود است که هجرت وطنی است. خب ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا﴾ هم ﴿هاجَرُوا﴾ از رذایل به فضایل، هم از رجز مهاجرت کردند به طهارت رسیدند، هم وطنشان را ترک کردند برای حفظ دین، اینها مصداق ﴿هاجَرُوا﴾ هستند ﴿وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ﴾ عده‌ای هجرت نکردند حالا یا نتوانستند یا نخواستند ولی آنها را با فشار, تبعید کردند, از شهرشان دور انداختند و اینها هم این را تحمل کردند, این اخراج از دیار را, این تبعید را تحمل کردند و تسلیم نشدند, گرچه هجرت نکردند به حسن انتخاب خود, گرچه آنها را تبعید کردند و دور انداختند از وطنشان دور کردند ولی اینها این تبعید را تحمل کردند ولی تسلیم نشدند خب, این فضیلتی است.
پرسش:...
پاسخ: آنها هم باید بدانند که احکامشان را می‌توانند امتثال بکنند؛ حفظ دین برای آنها ممکن است با صیانت دین, ممکن است ولی خودش احیاناً ممکن است آلوده بشود. حفظ دین برای آنها ممکن است, کسی مزاحم اعمال فردی اینها نیست ولی آنجا می‌رود صنعت یا غیر صنعت هم یاد می‌گیرد.
خب؛ اما اگر برای صنعت می‌رود که دست از دین هم بردارد، دست از احکام الهی بردارد، آنجاست که حرام است ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ﴾ این اخراج را، این تبعید را تحمل کردند و تسلیم نشدند ﴿وَ أُوذُوا فی سَبیلی﴾ یعنی برای دین داشتن، اذیت شده‌اند، اینها مشمول آیه‌اند. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً خواندیم که ﴿وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذًی کَثیرًا﴾ مؤمنین، اذیتهای فراوانی را هم زخم زبان و هم آثار دیگر که زیانبار است تحمل می‌کنند، اینها اذیت است؛ منتها فی سبیل¬الله. یک وقت یک سری اذیتهای وطنی و نژادی و امثال ذلک است آنها مشمول این آیه نیست.

پاداش مجاهدان در راه خدا
یک وقت برای حفظ دین اذیت می‌شوند، آن مشمول این کریمه است ﴿وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا﴾ به جهاد اقدام کردند به مقاتله اقدام کردند و شربت شهادت نوشیدند، چون قتل، بعد از قتال است دیگر یعنی قتال زمینه را فراهم می‌کند یا انسان فاتح می‌شود یا شهید که آن هم پیروزی است، احدی‌الحسنین است ﴿وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا﴾ آن‌گاه ﴿َلأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ﴾ آنها خواستند مغفرت را، تکفیر سیئات را، دخول در جنت را خداوند فرمود ما همه اینها را به شما خواهیم داد. تکفیر سیئات، مغفرت را هم به همراه دارد ﴿َلأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ اینکه گفته شد جناتی که ﴿تَجْری مِنْ تَحْتِهَا﴾ یعنی «من تحت ابنیتها و اشجارها» شاید لازم نباشد که محذوفی در تقدیر باشد، برای اینکه آن باغی که اشجارش فراوان است، در هم رفته است و کل این محدوده،ٴ باغ فضای سبز است و جای خالی نیست، آن باغ را می‌گویند جنت که مستور است از شجر، قهراً کل این باغ، مثل یک بنای واحد است، چون شکاف و انفصالی بین این شجرها نیست، کل این باغ یک فضای محدودهٴ سبز به نظر می‌رسد صادق است که در زیر این جنت، آب روان است. خب ﴿تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ بعد برای اینکه به آن قسمت هم استجابت شده باشد که ﴿لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ آبرویمان را حفظ بکنید، فرمود: ﴿ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّه﴾؛ این ثوابی است از طرف ذات اقدس الهی که با صیانت عرض هم همراه است، شما وجیه عندالله خواهید بود اگر کسی ﴿ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾ که در اینجا با اینکه می‌توانست بفرماید: «و عنده حسن الثواب» باز مع‌ذلک، کلمه ﴿الله﴾ را که اسم جلاله و جامع است تکرار کرد. فرمود: ﴿وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾ نشان می‌دهد که آن شخص، این اولواالالباب وجیه عندالله هم خواهند بود یعنی آنجا موجه‌اند، آبرویشان محفوظ است، از خزی هم نجات پیدا کرده‌اند و همهٴ آن وعده‌هایی که خدا به زبان انبیا به امم داده است، به اینها می‌رسد که گفتند: ﴿رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِک﴾ پس هر چه که آنها خواستند، ذات اقدس الهی به اینها اعطا کرده است، اینها شدند مستجاب¬الدعوه.

سرّ استجابت دعای اولواالالباب
در مستجاب‌الدعوه بودن اولواالالباب شرطش این است که اینها پیشنهاد ندهند، نگویند خدایا ما فلان چیز را طلب می‌کنیم، زیرا ممکن است انسان چیزی را با خلوص هم بخواهد با علاقه هم بخواهد؛ اما بر‌اساس ﴿وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾ خیر نباشد برای او. یک وقت است کسی می‌گوید خدایا! به من فلان مال را بده، به خیالش که اگر مال پیدا کرد، می‌تواند او هم صدقات جاریه داشته باشد، بعد خدا به او به عنوان امتحان این مال را می‌دهد، می‌بینیم که این مشمول ﴿وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون﴾ نشده است، مناسب نیست کسی پیشنهاد بدهد، مگر اینکه حاجت، او را وادار بکند وگرنه ادب دعا این است که انسان به خدا بگوید خدایا! خیر من هر چه هست به من بده، این دعا مستجاب است؛ اما به خدا بگوید فلان چیز را به من بده، فلان چیز را به من بده این را خدا تضمین نکرده، شاید مصلحت در دادن آن شیء نباشد، گرچه این شخص به او خیلی علاقه‌مند است بر‌اساس ﴿وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾ باشد، این دعا‌ها را خدا وعده اجابت نداده. اگر کسی ادب دعا را رعایت کرد، به خدا عرض کرد خدایا! آنچه خیر من است به من بده، آن دعا را خدا مستجاب می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر عقل باشد حقش را ادا می‌کند، البته به مقداری که مقدور باشد، اگر فقهات باشد که «فَقَّهُوا فی الدِیْن» فقاهت در دین باشد، حقش را ادا می‌کند. معنویات خیر است، چون خود معنویات راه انجام وظیفه را به همراه دارد، مادیات است که معلوم نیست انسان از عهده شکرش به در آید.
پرسش:...
پاسخ: این؛ اما آن سعه رزق به شرح صدر بر می‌گردد. اگر واقعاً مصلحت باشد به ما گفته باشند این دعا را بخوان، خب و مطلق هم باشد خیر باشد خدا می‌دهد؛ اما اگر انسان خصوص سعه دنیا را طلب بکند، معلوم نیست برای او خیر باشد. اگر جامع را طلب بکند آن جامع هر دو طرفش خیر بود می‌دهد، نبود یک طرفش که سعه صدر است و معنویات است و رزق کریمه است می‌دهد.

برخی از آداب دعا
پس شایسته است که انسان در برابر ذات اقدس الهی، خیر طلب کند، اینها هم گفتند آبروی ما را حفظ بکن. انسان، غیر از این چیزی طلب نمی‌کند یعنی نمی‌خواهد واقعاً بخشایش گناهانش و ورود بهشت‌اش و صیانت عرض، آبرومندی را از خدا طلب می‌کند. بقیه دیگر وبال است، چون آن سعهٴ رزق، رزق هم به آن معنا نیست که انسان انباردار ورثه باشد، آن که رزق نیست، انسان به قدری جمع بکند که بیش از نیاز خودش باشد، بعد تازه اول اختلاف بین ورثه باشد، آنکه رزق نیست. رزق آدم آن مقدار است که خود آدم مصرف می‌کند، بقیه انسان خزینه‌دار دیگران است. خزینه‌دار دیگران بودن را که نمی‌گویند ارتزاق، اگر انسان نسبت به نسل آینده انبارداری کرد، نمی‌گویند روزی او زیاد است، روزی او همان است که انسان مصرف می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ معلوم می‌شود که همین نشان می‌دهد که یک بخشش مربوط به صیانت آبروی اوست در دنیا که یک زندگی مرفهی داشته باشد «مِن سعادة المرء أن یتَّسع منزله» آن مقدار زندگی که خودش دارد این سعهٴ دار است که خودش استفاده می‌کند؛ اما زائد بر آن مقدار که «انت خازن لورثتک» آن می‌شود انبار‌داری نه ارتزاق، این را نمی‌گویند سعه رزق، این را می‌گویند سعه مال نه سعه رزق؛ اما معنویات، رزق آدم است، چون هر چه به انسان رسید به همراه خود می‌برد، آنچه می‌گذارد رزق او نیست.
پرسش:...
پاسخ: خب، سلامت رزق است دیگر سلامت برای خود آدم است سلامت سعهٴ دار که خودش استفاده می‌کند اینها رزق اوست. مناسب، همین آنچه در ادعیه خاصه آمده است، آنها روشن است و اگر شخص، خودش خواست دعا بکند به عنوان خیر دعا بکند. البته اگر چیزی را به زعم خود، خیر تشخیص داد و آن را از ذات اقدس الهی مسئلت کرد، چون خدا خیر او را طلب می‌کند، نه خواسته‌های او را انجام بدهد، اگر مصلحتش نبود چیزی به او عطا می‌کند که جبران بکند. در بحثهای دعا و نیایش هست که دستی که به سوی خدا دراز شد یقیناً خالی برنمی‌گردد، لذا از ادب دعا این است که انسان وقتی دست را به سوی خدا بلند کرد، وقتی پایین می‌آورد دست را به صورت خود بکشد، برای اینکه گفتند احدالامور ثلاثه را خدا به این دست، صاحب دست اعطا می‌کند اگر خیر او در انجام همان حاجت او بود همان را می‌دهد، اگر مصلحت او در این نبود و این ﴿وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾ است نه خیر برای او، سیئه¬ای از سیئات او را می‌بخشد، اگر اهل سیئه نبود، حسنه‌ای بر حسنات او می‌افزاید، لذا این دست، ممکن نیست خالی برگردد و چون خالی بر‌نمی‌گردد، ادب دعا این است که انسان، این دست را به صورت بمالد، هیچ ممکن نیست دست خالی برگردد.
پرسش:..
پاسخ: آنها که به خواسته‌های دین گوش نمی‌دهند که، به خواسته‌های عزیز مصر گوش می‌دهند. گفتند یا این کار را باید بکند یا مسجون بشود، این عرض کرد: ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنی﴾ خدایا! این مخیر کردند مرا بین تحمل اذیت در راه تو و گناه، من این اذیت در راه تو را تحمل می‌کنم.

معنای لغوی ثواب و ماندگاری ثواب الهی
خب اگر کسی اولواالالباب بود هم خواسته‌های آنهاست و دعوت الهی را اجابت می‌کند و هم خواسته‌های آنها مستجاب است، لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ یعنی «لاثُیبنهم ثواباً» این مفعول مطلق نوعی است نه مطلق، برای اینکه ﴿ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است یعنی «ثواباً عظیما ناشئاً من عند الله»، ﴿مِنْ عِنْدِاللهِ﴾ هم که شد، بالأخره قابل زوال نیست بعد هم آن اصل کلی را فرمود: ﴿وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾ یعنی این ثوابی که ما به آنها می‌دهیم، ثواب نیکو است خب، اصل ثواب نیکو است، گرچه ثواب، مطلق است آنچه پیامد کار است آن را ثواب می‌گویند، شرع را هم مثوبه می‌نامند، دربارهٴ کافران فرمود اینها مثوبت شر دارند؛ اما ثواب عندالاطلاق دربارهٴ همان پاداش خیر است، آنچه ثابه و رجع پیامد کار است آن را می‌گویند ثواب. دربارهٴ کافرین هم قرآن کریم دارد که اینها مثوبت دارند، ثواب دارند، ثواب کافرین همان جهنم است «ثاب» یعنی رجع ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاس﴾ یعنی «مرجعا للناس» آنچه به شیء بر می‌گردد یا بازده عملی اوست، این مثوبت است و ثواب ولی ثواب عندالاطلاق همان بهشت است و چیزهای رضایت بخش ﴿وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن