- 20
- 1000
- 1000
- 1000
درآمدی بر نهج البلاغه، 7
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «درآمدی بر نهج البلاغه»، جلسه هفتم: خطبهی 130 نهج البلاغه
در میان کلمات و خطبههای امیر المؤمنین صلوات الله علیه هستیم. یکی از جاهایی که در شرایط امروز ما درنگ در آن بسیار اهمّیّت دارد و تقریباً سیر تاریخی ما را زیاد به هم نمیزند، خطبهی 130 است. ماجرا از این قرار است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه به ابوذر روحی له الفداه و سلام الله علیه در حال وداع جملاتی فرمودند. دو سه مورد از این جملات را عرض میکنم، خیلی برای مسائل امروز ما مفید است. بدون اینکه ما بخواهیم مسائل تاریخی را تطبیق عینی کنیم، یعنی صد درصد به جامعهی خود بیاوریم و مقایسه کنیم که حقیر این کار را خطا میدانم، ولی بدون اینکه بخواهم به کسی جسارت کنم مطالعهی دورهی حکومت عثمان برای روزگار ما بسیار حائز اهمّیّت است. اگر امکان داشته باشد و بتوانیم 20، 30 جلسه راجع به حکومت عثمان صحبت میکنیم. حکومت عثمان 10، 15 سال بعد از دورهی پیغمبر صلّی الله علیه و آله بود. گرچه افراد قبلی بدعتهایی از لحاظ دینی پایهگذاری کردند، ولی اتّفاقاتی افتاد که هویت حکومت اسلامی را خراب کرد. کار به جایی رسید که جامعهی اسلامی دچار اغتشاش شد و بعد حاکم مسلمین را به بدترین شکل ممکن قطعه قطعه کردند، مُثله کردند. بعد او را در قبرستان غیر مسلمین به طور پنهانی دفن کردند.
چند جمله از امیر المؤمنین علیه السّلام بخوانم، بعد عرض کنم ابوذر چه اهمّیّتی در این واقعه دارد. اگر إنشاءالله فرصت شد بعداً بیشتر به بحث عثمان خواهیم پرداخت. این خطبه آخر کار ابوذر است، وقتی میخواستند ابوذر را به رَبَذه بفرستند دستور دادند که کسی با او رفت و آمد نداشته باشد، مشایعت نکند. حتّی مروان را با چند نفر فرستادند که کسی جرأت نکند به او نزدیک شود. این پیرمرد را در شرایطی که توضیح خواهم داد در اوج غربت به ربذه فرستادند. امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام، عقیل، عمّار و امثال اینها سر راه او را گرفتند، هر کدام با او صحبتی کردند.
کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) اینها است: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ»، تو برای خدا غضب کردی. «فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ»، از همان جایی که برای آن غضب کردی امید داشته باش، بقیّه را رها کن. «إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَى دُنْیَاهُمْ»، اگر اینها به این شکل بلا سر تو آوردند و دارند تو را میفرستند که بروی، چون ترسیدند سهم آنها از دنیا کم شود. تو داشتی سهم آنها از دنیا را کم میکردی. «خَافُوکَ عَلَى دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِینِکَ»، ولی تو از دین خود ترسیدی که به آنها درافتادی. «فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ»، بگذار باشد، نترس، چیزی از دست ندادهای. «وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ»، اصلاً از اینها فرار کن. یعنی فکر نکن چیزی را از دست دادهای.
در میان کلمات و خطبههای امیر المؤمنین صلوات الله علیه هستیم. یکی از جاهایی که در شرایط امروز ما درنگ در آن بسیار اهمّیّت دارد و تقریباً سیر تاریخی ما را زیاد به هم نمیزند، خطبهی 130 است. ماجرا از این قرار است که امیر المؤمنین صلوات الله علیه به ابوذر روحی له الفداه و سلام الله علیه در حال وداع جملاتی فرمودند. دو سه مورد از این جملات را عرض میکنم، خیلی برای مسائل امروز ما مفید است. بدون اینکه ما بخواهیم مسائل تاریخی را تطبیق عینی کنیم، یعنی صد درصد به جامعهی خود بیاوریم و مقایسه کنیم که حقیر این کار را خطا میدانم، ولی بدون اینکه بخواهم به کسی جسارت کنم مطالعهی دورهی حکومت عثمان برای روزگار ما بسیار حائز اهمّیّت است. اگر امکان داشته باشد و بتوانیم 20، 30 جلسه راجع به حکومت عثمان صحبت میکنیم. حکومت عثمان 10، 15 سال بعد از دورهی پیغمبر صلّی الله علیه و آله بود. گرچه افراد قبلی بدعتهایی از لحاظ دینی پایهگذاری کردند، ولی اتّفاقاتی افتاد که هویت حکومت اسلامی را خراب کرد. کار به جایی رسید که جامعهی اسلامی دچار اغتشاش شد و بعد حاکم مسلمین را به بدترین شکل ممکن قطعه قطعه کردند، مُثله کردند. بعد او را در قبرستان غیر مسلمین به طور پنهانی دفن کردند.
چند جمله از امیر المؤمنین علیه السّلام بخوانم، بعد عرض کنم ابوذر چه اهمّیّتی در این واقعه دارد. اگر إنشاءالله فرصت شد بعداً بیشتر به بحث عثمان خواهیم پرداخت. این خطبه آخر کار ابوذر است، وقتی میخواستند ابوذر را به رَبَذه بفرستند دستور دادند که کسی با او رفت و آمد نداشته باشد، مشایعت نکند. حتّی مروان را با چند نفر فرستادند که کسی جرأت نکند به او نزدیک شود. این پیرمرد را در شرایطی که توضیح خواهم داد در اوج غربت به ربذه فرستادند. امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام، عقیل، عمّار و امثال اینها سر راه او را گرفتند، هر کدام با او صحبتی کردند.
کلمات امیر المؤمنین (علیه السّلام) اینها است: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ»، تو برای خدا غضب کردی. «فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ»، از همان جایی که برای آن غضب کردی امید داشته باش، بقیّه را رها کن. «إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَى دُنْیَاهُمْ»، اگر اینها به این شکل بلا سر تو آوردند و دارند تو را میفرستند که بروی، چون ترسیدند سهم آنها از دنیا کم شود. تو داشتی سهم آنها از دنیا را کم میکردی. «خَافُوکَ عَلَى دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِینِکَ»، ولی تو از دین خود ترسیدی که به آنها درافتادی. «فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ»، بگذار باشد، نترس، چیزی از دست ندادهای. «وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ»، اصلاً از اینها فرار کن. یعنی فکر نکن چیزی را از دست دادهای.
تاکنون نظری ثبت نشده است