display result search
منو
تفسیر آیات 42 تا 44 سوره انبیاء

تفسیر آیات 42 تا 44 سوره انبیاء

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 10 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 44 سوره انبیاء"

تبیین ماهیّت مجرد و فرامادی قیامت
علم به قیامت مخصوص خداوند و بندگان خاص
سرّ مخفی بودن امر قیامت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ ﴿42﴾ أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ ﴿43﴾ بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلاَ یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ ﴿44﴾

تبیین ماهیّت مجرد و فرامادی قیامت
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مکّی اصول دین بود و بخشی از اصول مربوط به توحید بود که قبلاً اشاره شد و همچنین وحی و نبوّت و معاد مطرح است، بعد از اشاره کردن به جریان معاد دوباره به مسئلهٴ وحی و نبوّت پرداختند که مشرکان حجاز از جریان وحی و نبوّت غافل‌اند، چه اینکه از جریان معاد هم غافل‌اند. دربارهٴ معاد بحث شد که یک وقت است سؤال از <مَتیٰ> است یک وقت سؤال از قُرب و بُعد قیامت است. سؤال از <متیٰ> یک سؤال ناصوابی است، اصلاً سؤال جا ندارد [ولی] سؤال از قُرب و بُعد راه دارد و جواب دارد و جواب را هم قرآن بیان کرد منتها به سود اینها نیست و کارآمد نیست.
مطلب اول که آن سؤال راه ندارد [و] اصلاً صحیح نیست، سؤال از مَتیٰ است یعنی چه زمانی یا سؤال از <أین> است یعنی کجا. <مَتیٰ> غیر از زمان است، مقولهٴ <متیٰ> گرچه یک امر اصطلاحی است ولی معنای عرفی و عادی هم دارد. زمان عبارت از مقدار حرکت است [مثلاً] می‌گوییم روز، شب و مانند آن (این را می‌گوییم زمان) اما <مَتیٰ> آن هیئت حاصلهٴ از متزمّن در زمان است مربوط به زمانِ تنها نیست، یک زمان باید باشد یک زمانی باید باشد، این زمانی در آن زمان مستقر باشد، هیئت حاصلهٴ از متزمّن در زمان را می‌گویند <مَتیٰ>. وقتی سؤال می‌کنند <مَتیٰ>، دارند از آن هیأت سؤال می‌کنند، چه اینکه <أین> غیر از مکان است. گرچه [این] یک اصطلاح عقلی است و در فنّ معقول مطرح است ولی در عُرف ما هم هست. ما یک مکان داریم یک <أین>؛ مکان مثل مسجد، حسینیه، خیابان، بیابان (اینها مکان است) اما <أین> عبارت از هیئت حاصلهٴ از متمکّن در مکان است که یک گوشهٴ معنای <أین> به مکان برمی‌گردد؛ <أین> چیز دیگر است مکان چیز دیگر است.
اگر چیزی <أین> نداشت و <متیٰ> نداشت، سؤال از <أین> و <متیٰ> سؤال ناصوابی است. قیامت نه <أین> دارد نه <متیٰ> نه می‌شود گفت <أین> یعنی کجا نه می‌شود گفت <متیٰ> یعنی چه زمانی زیرا وقتی قیامت می‌شود که زمان و زمین برچیده بشود.

علم به قیامت مخصوص خداوند و بندگان خاص
این یک سؤال آن هم یک جواب، لذا می‌فرماید این سؤال اصلاً جا ندارد اما سؤال از قُرب و بُعد که آیا نزدیکیم به آن حالت یا دور، این سؤال جا دارد. در سورهٴ مبارکهٴ «جن» همین مطلب را مطرح فرمودند پاسخ اینها را هم دادند که فرمود اینها نمی‌دانند که این صحنه نزدیک است یا دور و بدان که خدا می‌داند و خدا هم به خواصّ از بندگانش افاضه کرده است: ﴿قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً﴾؛ من نمی‌دانم که قیامت زود قیام می‌کند یا قدری فاصله دارد، به آنها بگو یعنی ذاتاً نمی‌دانم. بعد فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾؛ این ﴿الْغَیْبِ﴾ الف و لامش یا جنس است که همهٴ غیوب را شامل می‌شود مِن المبدأ و المعاد و الوحی و النبوّة یا عهد است (بالأخره از این دو حال بیرون نیست) اگر جنس باشد جریان معاد را شامل می‌شود، اگر عهد باشد جریان معاد را شامل می‌شود، بنابراین این ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ﴾ به طور یقین شامل مسئلهٴ معاد است؛ عالِمِ به غیب است. این ﴿الْغَیْبِ﴾ اگر الف و لامش جنس باشد که همهٴ غیوب را شامل می‌شود مِنها المعاد، اگر الف و لام عهد ذکری باشد هم که مخصوص جریان معاد است.
﴿عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی﴾ ؛ ذات اقدس الهی آن غیبش را به کسی نمی‌گوید مگر کسی که مُرتضای او باشد مَرضیّ‌القلب باشد مرضیّ‌الدین باشد مرضی‌النفس باشد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مصداق کامل این است و اهل بیت(علیهم السلام) مصداق کامل این هستند. پس جریان معاد را ذات اقدس الهی به خواصّ از بندگانش مثل پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) اعلام کرده است و آنها می‌دانند؛ این جریان «لو کُشف الغطاء ما ازددتُ یقیناً» در همین زمینه است. خود قرآن راهِ سؤال را به ما یاد می‌دهد؛ اگر فرمود زمان و مکان برچیده می‌شود، دیگر سؤال از <مَتیٰ> و <أین> راه ندارد. در فارسی می‌گوییم <کِی>، <کجا>، در عربی می‌گوییم <متیٰ>، <أین>. این <کِی> غیر از زمان است این از تاریخ سؤال می‌کند یعنی یک موجود متزمّن که در زمان قرار می‌گیرد آن وضع را برای ما روشن کنید یک موجود متمکّن که در مکان قرار می‌گیرد آن وضع را برای ما روشن کنید. می‌فرماید قیامت <متیٰ> و <أین> ندارد اما سخن از قُرب و بُعد باشد بله، قُرب و بُعد دارد ولی علمش بالإِصاله نزد ذات اقدس الهی است و بالتبع هم که به افاضهٴ الهی برمی‌گردد نزد پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) است.

سرّ مخفی بودن امر قیامت
سرّ مکتوم کردن این امر هم همین است که اگر کسی از جریان مرگ خود باخبر باشد یا از جریان معاد باخبر باشد توبه را می‌گذارد برای آخر [کار و] اهل تَسویف می‌شود. مستحضرید که در [لسان] روایات هم اهل تسویف معذّب‌اند ؛ بالأخره اینها که «سوف، سوف» می‌کنند، می¬گویند: «سوف أتوب>، <سوف أفعل>، <سوف کذا و کذا> اینها که «سوف، سوف» می‌کنند اهل تسویف‌اند و در روایات مذمّت شده‌اند. چون حکمت در این است که وقت مرگ و جریان معاد را انسان نداند لذا خدای سبحان آن را فقط به کسانی عطا کرد که «لو کُشف الغطاء ما ازددتُ یقیناً» شعار آنهاست.

روش قرآن برای متذکّر شدن کفّار
دربارهٴ این گروه که مشرکان حجاز بودند و بیراهه می‌رفتند قرآن کریم بعد از آن مطلبی که افاضه فرمود تحلیلی دارد می‌فرماید اینها چرا متذکِّر نمی‌شوند و خیال می‌کنند که می‌مانند در حالی که مسافرند و مسافر، ره‌توشه می‌خواهد، چرا غافل‌اند. گاهی خداوند اینها را شوقاً إلی الثواب به نعمتهای الهی متذکِّر می‌کند گاهی خوفاً مِن العِقاب اینها را تهدید می‌کند که اگر خدای سبحان خواست شما را عذاب کند چه عاملی می‌تواند شما را نجات بدهد. بالأخره غالب افراد بشر یا <خوفاً مِن العِقاب> عبادت می‌کنند یا <شوقاً الی الثواب> یا <خوفاً مِن النار> یا <شوقاً إلی الجَنّة> لذا قرآن کریم گاهی از تَطمیع و تحبیب و ترغیب گاهی هم از تهدید و تخویف و امثال ذلک [سخن می¬گوید] گاهی می‌فرماید: ﴿مَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ چه کسی به شما روزی می‌دهد [که] این ترغیب به ثواب و فیض و دریافت نعمت است [و] گاهی می‌فرماید: ﴿مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾؛ اگر خدای سبحان خواست تنبیهتان کند چه کسی شما را حفظ می‌کند. این ﴿من﴾ در ﴿مَن یَکْلَؤُکُم﴾، استفهامیه است منتها استفهام انکاری [فرمود] شما که حالا بیراهه می‌روید اگر ذات اقدس الهی ـ این جدال احسن است چون آنها الله را قبول دارند ـ قصد تنبیهتان را داشت چه کسی شما را حفظ می‌کند، تنها حافظ، خود خداست. لیل و نهار یعنی در تمام مدّت عمر [که] کنایه از استمرار زمان است.
تقدیم لیل بر نهار هم در این گونه از موارد برای آن است که خطرات نوعاً در تاریکیها می‌آید در شب رخنه می‌کند. گاهی مسئلهٴ کسبِ فیض است آنجا نهار را بر لیل مقدّم می‌دارد برای اینکه کسب فیض و طلب رزق غالباً در نهار است [و] گاهی که در مقام تهدید و تخویف و ارعاب است، شب را مقدّم می‌آورد. منظور از لیل و نهار یعنی در طول زمان فرمود به اینها بگو چه کسی شما را در تمام مدّت زمان از خدا حفظ می‌کند؛ این خوفاً و تهدیداً مطرح شد.

نفی صحابت و شفاعت بتها و گمراهی مشرکین
بعد چند عامل ذکر می‌کند می‌فرماید اولاً اینها روبرگردان از یاد حقّ‌اند [و] این مسائل برای اینها مطرح نیست که منشأ رحمت چه کسی است منشأ غضب چه کسی است و ثانیاً ممکن است اینها به این آلههٴ دروغینشان پناهنده بشوند بگویند خدایان ما، ما را کمک می‌کنند. در جنگها هم اول می‌رفتند در بتکده از بتها کمک می‌خواستند بعد می‌رفتند جنگ! آن اشرافشان گذشته از بتهای عمومی در بتکده، بتهای خصوصی هم در منزل داشتند مثلاً ابوسفیان و اینها بتهای خصوصی داشتند، اشراف قریش این‌چنین بودند؛ از آن بتها کمک می‌گرفتند! فرمود اینها اگر از بتها بخواهند کمک بگیرند بتها چند مشکل دارند: اول مشکل خودشان را حل نمی‌کنند [یعنی] ذاتاً این‌چنین نیستند که مشکل را حل کنند و ثانیاً به ما هم ارتباط ندارند، شما اینها را می‌پرستید که ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ بشود [اما] اینها که مصاحِب و مَصحوب و در جوار ما نیستند، شما اینها را می‌پرستید به عنوان ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ [اما] اینها که مصاحب ما نیستند مصحوب ما نیستند در خدمت ما نیستند مورد رضای ما نیستند [پس] به چه امید به اینها پناهنده می‌شوید.

تبیین سنّت امهال الهی و نفی نعمت دائمی
بعد آن اِعراض چهارمی این است که سرّش این است که اینها سرگرم نعمت‌اند خیال می‌کنند روزگار همیشه همین طور است، در حالی که اگر فیض الهی بیاید انسان متنعِّم است [ولی] اگر برگشت دیگر چیزی آن فیض را نگه نمی‌دارد. فرمود ما مدّتی اینها را متنعّم کردیم، اینها در استدراج بودند فکر می‌کردند همیشه همین طور است. مقداری که نعمت طول بکشد، حالا یا در یک خانواده یا در یک قبیله، (همین که نعمت طولانی بشود) خیال می‌کنند که همیشه هست و خیال می‌کنند اینها ذاتاً مستحقّ دریافت این نعمت‌اند؛ فرمود این اطالهٴ نعمت، یک آزمون الهی است. چون مدّت مدیدی اینها پدرانشان متنعّم بودند، خیال می‌کردند که ذاتاً استحقاق این کار را دارند در حالی که باید تاریخ را نگاه می‌کردند، حکمت تاریخ را نگاه می‌کردند، سنّت الهی را در تاریخ می‌دیدند، حضور خدا را در صحنه‌های تاریخی می‌دیدند [اما] اینها هیچ چیزی ندیدند؛ اینها اگر قدری دقّت می‌کردند، آثار ما را می‌دیدند، می‌دیدند که ما آمدیم ما رفتیم ما کار انجام دادیم.

مراتب سه‌گانه هویت حق و تبیین رتبه فعل الهی
در بحثهای قبل هم داشتیم که تمام این آیاتی که مربوط به آمد و رفت الهی است مربوط به مقام ثالث از بحث است یعنی مقام ذات که هویّت مطلقه است آنجا منطقهٴ ممنوعه است (یک)، صفات ذات که عین ذات است و حقیقت بسیط و نامتناهی است آنجا هم منطقهٴ ممنوعه است (دو)، فعل خدا که مقام امکان است و خارج از ذات است و موجود ممکن است و مظاهر فراوان دارد در بسیاری از آیات مطرح است (سه). اگر فرمود: ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ یعنی فیضِ خدا یعنی «جاء أمر ربّک»؛ اگر اینجا می‌فرماید ما خودمان می‌آییم مشکل را حل می‌کنیم یعنی ﴿أَتَی أَمْرُ اللَّهِ﴾ . این ﴿أَتَی أَمْرُ اللَّهِ﴾ که در طلیعهٴ بعضی از سوَر هست شارح همین ﴿نأتی﴾ است؛ ما می‌آییم مشکل را حل می‌کنیم ما آمدیم مشکل را حل کردیم ما آمدیم یک عدّه را تنبیه کردیم. این ما آمدیم ما رفتیم [این] آمد و رفتِ خدا مربوط به مقام ثالث بحث است. گاهی می‌فرماید: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾ ؛ دست شما مورد ارادهٴ الهی است، خداوند آنها را با دست شما عذاب می‌کند؛ گاهی هم آن‌ چنان حضور خدا و فیض خدا و نصرت خدا ظهورِ تام دارد که مستقیماً می‌فرماید شما نکردید، خدا این کار را کرد. درست است دربارهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ اما در همان بخش سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به مجاهدان صدر اسلام فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ ؛ شما نکُشتید؛ نفرمود «و لم تقتلوهم إذ قتلتموهم»، بالاتر از آن گفت، فرمود شما نکردید ما آنجا حضور داشتیم ما مشرکین را سرِ جایشان نشاندیم: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾.
خب اگر این مربوط به مقام فیض خداست مقام فعل خداست [و] مقام فعل خارج از ذات است و موجود امکانی است، امکان مظاهر فراوانی دارد؛ همهٴ اینها مأموران الهی‌اند و تحت تدبیرند. فرمودند ما خودمان آمدیم مشکل را حل کردیم ما خودمان می‌آییم مشکل را حل می‌کنیم، در جاهایی که لازم باشد یک قبیلهٴ طاغی را سرِ جایشان بنشانیم ما خودمان حضور پیدا می‌کنیم [حالا] گاهی تشریفاً حضور پیدا می‌کنیم گاهی تهدیداً حضور پیدا می‌کنیم گاهی با جلال و شکوه می‌آییم و خودمان کار انجام می‌دهیم گاهی با قَهر و غلبه می‌آییم خودمان کیفر می‌دهیم.

مراتب قبض روح و قبض کننده روح اولیای الهی
اینکه فرمود: ﴿أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا﴾، در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» هم همین مضمون بود [که] آنجا قدری مبسوط‌تر بحث شد؛ آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این بود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ یَحْکُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾. گاهی برای تجلیل و تکریم یک انسان کامل، ما خودمان می‌آییم روحش را قبض می‌کنیم و گاهی برای شدّت عذاب، ما خودمان می‌آییم و کیفر تلخ به بعضیها می‌دهیم [گاهی] یک عدّه را می‌خواهیم ساقط کنیم خودمان می‌آییم بساطشان را جمع می‌کنیم. این <خودمان می‌آییم> گاهی با قَهر می‌آید گاهی با مِهر می‌آید چون «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ» .
وجود مبارک امام سجاد می‌فرماید این آیه ما را ترغیب می‌کند به توفّی و جان دادن؛ ما به جان دادن خیلی راغبیم [و] آنچه ما را به مرگ رغبت می‌دهد ترغیب می‌کند مشتاق می‌کند این آیه است، برای اینکه این آیه می‌فرماید خدا می‌آید؛ خدا فرمود ما خودمان می‌آییم می‌گیریم منتها حضرت از این «اطراف» به معنای طرائف راهنمایی کردند. ظاهر آیه این است که مگر شما نمی‌بینید هر روز هر عصر در هر گوشه‌ و کنار دنیا حادثه‌ای پیش می‌آید ملّتی سقوط می‌کند امّتی از بین می‌رود قبیله‌ای از بین می‌رود یا خانواده‌ای از بین می‌رود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا﴾؛ از گوشه‌ کنارهای دنیا می‌آییم و آنجا حیات عدّه‌ای را می¬دهیم این ظاهر آیه اما طبق بیان حضرت این «أطراف» به منزلهٴ <طرائف> است (یک) و <طرائف> بر وزن <ظرائف> جمع <طَریفِ> به معنای <ظریف> است (این دو)؛ فرمود خداوند برای قبض روحِ طرائفِ ارض که اولیای الهی، علمای الهی و مردان صالحِ سالک هستند خودش می‌آید و روح را قبض می‌کند. فرمود این آیه ما را ترغیب می‌کند به مُردن، برای اینکه رُخش ببینیم و تسلیم وی کنیم.
از همان روایت لطیفی که حضرت فرمود، این بزرگوار هم این شعر را گفتند که این امید است و توقّعی؛ خب از غیر معصوم محال نیست ولی بعید است انسان به جایی برسد که «روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم» . خیلی از خواصّ اصحاب الهی اگر به جایی برسند تازه وجود مبارک حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) را ببینند و جان را تقدیم بکنند ولی غالب ماها گرفتار همین رُسُل و مأموران زیر دست عزرائیل(سلام الله علیه) هستیم که ﴿حَتّیٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾ ؛ آنها مقداری بی‌مِهری می‌کنند که ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾ . خیلی کم هستند کسانی که خود حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) را ببینند مثل جبرئیل است که برای هر کسی نمی‌آید؛ فرشته‌هایی که زیرمجموعهٴ جبرئیل(سلام الله علیه) هستند، مأموران علمی‌اند و تعلیم و الهام و افاضه را به عهده دارند که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ ، آنها ممکن است نصیب اولیای عادی بشوند اما خود جبرئیل(سلام الله علیه) برای افرادی نازل بشود این‌چنین نیست، او برای خواصّ از انبیای الهی نازل می‌شود؛ عزرائیل هم در همان سطح است، اسرافیل هم در همان سطح است. حالا این بزرگوار که می‌گوید «روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم» یک ادّعا و آرزوی خیلی بلند را در سر پروراند.
وجود مبارک امام سجاد می‌فرماید این آیه ما را ترغیب می‌کند به مرگ، برای اینکه می‌بینیم کسی را که ما را آفرید [و] تقدیم می‌کنیم جان را به کسی که آن جان را به ما داد . بنابراین اینکه خدای سبحان می‌فرماید ما می‌آییم، آن طور که می‌آید و همه را مقهور می‌کند آن طور مطلوب نیست، آن طور می‌آید که همه را به جاذبهٴ خود مجذوب می‌کند.

آلهه‌های دروغین، پناهگاه سست مشرکین
فرمود ما خودمان می‌آییم مشکل را حل می‌کنیم اگر عدّه‌ای طغیان‌گری¬شان طول کشید: ﴿طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾؛ مدّت مدیدی یک خانواده ماندند، ما بساطشان را جمع می‌کنیم. خب چرا اینها را نمی‌بینند؟! چرا این تاریخ را نمی‌بینند حکمت تاریخ را نمی‌بینند سنّت ما را نمی‌بینند، آمد و رفت ما را نمی‌بینند. خب این بخش اِضرابِ پایانی این آیه بود. فرمود: ﴿قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِالَّلیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ چه کسی شما را از الله حفظ می‌کند در تمام مدّت؛ این استفهام انکاری است یعنی شما که نمی‌پذیرید.
از این به بعد می‌فرماید: ﴿بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ﴾؛ اینها اصلاً یاد خدا را فراموش کردند؛ از این به بعد اعراض است. اینها نه تنها یاد خدا را فراموش کردند [بلکه] به شریک خدا پناهنده شدند، این شریک چکاره است [آیا] کاری از او ساخته است؟! ﴿أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ که ﴿تَمْنَعُهُم مِن دُونِنَا﴾؛ [آیا] بدون ما می‌توانند کاری انجام بدهند یا از ما آنها را حفظ بکنند؛ اینها مشکل خودشان را نمی‌توانند حل کنند: ﴿لاَ یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ﴾ برای اینکه ما همهٴ اینها را به جهنّم می‌بریم [که فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾] . درست است که بعضی از سنگها در جهنّم حضور پیدا می‌کنند، می‌گویند این سنگها همان بتهایی بود که اینها تراشیدند که فرمود شما و ﴿مَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾، گرچه سوختنِ سنگ در جهنم عذابی برای آن سنگ نیست لکن تعذیبی است برای مشرک [زیرا] وقتی مشرک ببیند معبود او سوخته است، یک عذاب روحی است نظیر اینکه وجود مبارک ابراهیم که با تبر آن بتها را به صورت هیزم ریز کرد آن هیزم آسیب ندید آن چوب متضرّر نشد؛ لکن تنبیهی و تعذیبی بود نسبت به بت‌پرستان. اینجا فرمود اینها مشکل خودشان را حل نمی‌کنند: ﴿وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾؛ شما بخواهید بگویید مقرِّب‌اند و ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ که نیستند، ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ﴾ که نیستند، اینها آخر با ما نزدیک نیستند [و] سِمتی ندارند که در اثر این سِمت مشکل شما را حل کنند. برخیها خواستند بگویند این ضمیر ﴿وَلاَ هُم مِنَّا یُصْحَبُونَ﴾ به کفار برمی‌گردد ، این درست است که کفار هم منصور نیستند مَصحوب نیستند ولی اقرب این است که به همین آلهه و بتهای دروغین برگردد.

پیامدهای غفلت دائمی از یاد خدا در قرآن
اِضراب آخر این است که ﴿بَلْ مَتَّعْنَا هؤُلاَءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّی طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾؛ اینها مدّتی در خانواده‌های متنعّم و مرفّه زندگی کردند یا در قبیلهٴ مرفّه زندگی کردند، این طول کشیده، خب اگر غفلت طولانی بشود همین پیامدهای تلخ را دارد. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود چون طول کشیده قلبشان قاسی شده است؛‌ آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است که ﴿أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلاَ یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾.
در مناسبتهایی در ذیل آیات دیگر این مثال گفته شد که شما ببینید این چشمه‌هایی که از دامنه‌های کوه می‌جوشد بعضی آب زلال و بدون املاح دارند. سالیان متمادی است که آن ریگها و سنگهای درون آن چشمه همچنان شفاف است با اینکه این از لجن و گِل در می‌آید؛ این طور نیست که زیر زمین لوله‌کِشی باشد، دو متر را شما بکَنید می‌بینید پُر از لجن و گِل است. از لای گِل، این آب شفاف و صافی در می‌آید مثل اینکه شیر را فرمود: ﴿مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ﴾ ما لبنِ خالص در می‌آوریم؛ یک طرفش فَرث است یک طرفش دَم است، بین این فرث و دَم بین این دو جدار و جداره، این مایع طیّب و طاهر در می‌آید؛ خب آن‌ که نمی‌گذارد مخلوط بشود <هو اللَّه> است. الآن هزار سال است بعضی از این چشمه‌های جوشان دامنهٴ قلّهٴ دماوند دارند آب تحویل مردم می‌دهند [اما] یک لکّهٴ جِرم یک سانتی روی این سنگها نیست، با اینکه سالیان متمادی است که دارد می‌جوشد چون چیزی همراه این نیست؛ این شفاف و صاف است؛ اما اگر چیزی رسوبات داشته باشد مثل بعضی از چشمه‌هایی که با املاح همراه‌اند، این بعد از چند مدّت جلوی خودش را می‌بندد.
می‌بینید بعضی از چشمه‌ها کنارش صخره‌هایی است که این صخره‌ها قدیم نبود مثلاً دویست سال قبل نبود و این صخره محصول جِرمهای همین املاح است. این آبِ آلوده به املاح که می‌آید چون با املاح همراه است اوّلین کاری که می‌کند راه خودش را می‌بندد آن علفها را هم خشک می‌کند؛ نه می‌گذارد این علفهای بیچاره سبز بشوند نه می‌گذارد چشمه‌های بعدی سیراب بشوند نه خودش می‌تواند برود. این چشمه همان ‌جا دفن می‌شود برای اینکه جلوی خودش را خودش بست؛ اینجا که کوه نبود سنگ نبود سنگ‌چین هم نبود سدّی هم نبود.

عوامل داخلی و خارجی ضلالت در کلام حضرت امیر ع
اَمانی همین طور است خیالها همین طور است معاصی همین طور است؛ جلوی خود آدم را می‌بندد. این ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ ، در حقیقت املاح و رسوبات خود آدم است.
درست است که نفس مسوّله هست نفس امّاره هست و «غلبنی هوای» هست شهوت بر من غالب شده هست اما «أسعده علی ذلک القضاء» هم هست. در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در دعای <کمیل>، داخل و خارج هر دو بیان شد؛ فرمود شهوتِ من هست اما «أسعده علی ذلک القضاء» ؛ قضای الهی هم به همین نفوذ ابلیس و شیطان است که گفت: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ ؛ من سوار می‌شوم، از اینها سواری می‌گیرم، دهنهٴ اینها، دهن اینها، حَنک اینها، تحت حنک اینها، به دست من است. <احتناک> معنایش همین است که قبلاً گفته شد؛ «احتنک الفرس» یعنی سوار اسب شد، دهنه زد، حَنک و تحت حنکش را گرفت. شیطان گفت من سواری می‌خواهم: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾. اینها که دارند گناهی می‌کنند، دارند به شیطان سواری می‌دهند منتها فرشته‌ها انسان را پرواز می‌دهند [که] عامل بعید، فرشته‌های الهی¬اند و عامل قریب، عقل است و فطرت [و] شیطان، انسان را می‌خواباند، از او سواری می‌گیرد (عامل بعید شیطان است و عامل قریب شهوت و غضب). گفت: «اتقوا ان الهوی حیض الرجال» ؛ آن بزرگان گفتند اگر باتقوا بودید طاهرید و اگر کسی بی‌تقوا بود حیض شده است و انسانِ حائض از عبادت الهی محروم است از عمود دین محروم است.

عاقبت غفلت از یاد خدا در آیه ﴿طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾
اینکه فرمود ما این کار را انجام می‌دهیم ما خودمان می‌آییم اینها ما را نمی‌بینند، برای اینکه ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ . اگر در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود: ﴿فطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همین است؛ تشبیه معقول به محسوسش همین است که اگر با رسوبات همراه باشد یک مقدار طول بکشد می‌شود قَسی. قساوت قلب از همین‌ جا نشئت می‌گیرد مثل اینکه قساوت آن سرزمین از ادامهٴ این آب با املاح پیدا شده وگرنه آنجا صخره‌ای در کار نبود. اینجا فرمود: ﴿طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾؛ در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿فطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ﴾. خب اگر طول بکشد و آدم مقداری در غفلت به سر ببرد همین مشکل را دارد. فرمود ما بارها آمدیم خودمان را نشان دادیم، چراغهایی را خاموش کردیم قبیله‌ها را از بین بردیم و گروهی را روی کار آوردیم، چرا ما را ندیدند: ﴿أَفَلاَ یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا﴾.
بنابراین این «اطراف» هم به معنای خودش است نسبت به جایی که ذات اقدس الهی با قَهر ظهور می‌کند و هم به معنای <طرائف> بر وزن <ظرائف> جمعِ <طَریف> به معنای <ظریف> است طبق بیان نورانی حضرت امام سجاد(سلام الله علیه) که فرمود خدای سبحان در قبض روح ما خودش حضور پیدا می‌کند .
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن