display result search
منو
تفسیر آیات 47 تا 50 سوره انبیاء

تفسیر آیات 47 تا 50 سوره انبیاء

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 9 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 50 سوره انبیاء"

تفاوت ترازوی دنیوی و اخروی و خصوصیّات هر یک
لزوم ظهور نهایی حق و اثبات حقیقت معاد
ظهور شهود حق, ترازوی قیامت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ ﴿47﴾ وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاءً وَذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ ﴿48﴾ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَهُم مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ ﴿49﴾ وَهذَا ذِکْرٌ مُّبَارَکٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنکِرُونَ ﴿50﴾

تفاوت ترازوی دنیوی و اخروی و خصوصیّات هر یک
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و مسائل مهمّ سوَر مکّی، اصول دین (یعنی توحید و وحی و نبوّت) و بخشی از خطوط کلی اخلاق و حقوق بود، جریان وحی و نبوّت را تا حدودی به طور متن اشاره کردند [و] شرحش را با ذکر هفده پیامبر(علیهم السلام) توضیح می‌دهند. در جریان معاد فرمود ما این ترازوی قِسط را برای قیامت وضع می‌کنیم تا هر کسی برابر آن ترازو پاداش یا کیفر ببیند. ترازوی قیامت مناسب با قیامت است [و] ترازوی دنیا مناسب با دنیاست. این طور نیست که خدا ترازو را فقط در قیامت وضع کند و نصب کند، برای دنیا میزانی است مناسب دنیا، برای آخرت میزانی است مناسب آخرت.
میزان دنیا اختلاف‌پذیر است ولی میزان آخرت اختلاف‌پذیر نیست. بیان ذلک این است که میزان دنیا برای سنجش کالا یک امر محسوس است و تقلّب‌پذیر است گرچه اختلاف‌پذیر نیست چون امر محسوس بالأخره روشن است که سبک است یا سنگین؛ اما تقلّب ممکن است اختلاف ممکن است تخلّف ممکن است و مانند آن. میزانی که برای اخلاق است اختلاف‌پذیر است اینکه میزانی که برای عقاید است اختلاف‌پذیر است؛ [اینکه] کدام عقیده حق است کدام عقیده باطل، کدام اخلاق حَسَن است کدام اخلاق قبیح، اینها مورد اختلاف است. برخیها بعد از علم و ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ بیراهه می‌روند، خب آنجا اختلاف در میزان نیست آنها تخلّف دارند ولی بعضی از صاحب‌نظران‌اند که با هم اختلاف فکری دارند، خیلی روشن نیست که در این مسئله، حق با چه کسی است. در دنیا جا برای داوریِ نهایی نیست. قرآن میزان است، عترت میزان است، براهینی که اقامه کردند میزان‌اند. از منطق [هم] به عنوان میزان یاد می‌شود (منطق را اصطلاحاً می‌گویند میزان) ولی خب در همین منطق اختلاف هست در تطبیق مسائل نظری بر بدیهی اختلاف هست. این‌چنین نیست که میزان مخصوص قیامت باشد، میزان هم برای دنیاست هم برای آخرت فرمود: ﴿وَوَضَعَ الْمِیزَانَ﴾ ؛ میزان را خدا نهاد ترازو را نهاد برای هر چیزی ولی ترازوی دنیا هم تخلّف‌پذیر است هم اختلاف‌پذیر و اگر ما روزی نداشته باشیم که هیچ تخلّف و اختلافی در آن راه ندارد، تقریباً عالَم می‌شود لغو.

لزوم ظهور نهایی حق و اثبات حقیقت معاد
بالأخره این همه مکاتیبی که در عالَم هست [و] اختلاف هفتاد و دو ملت و کمتر و بیشتر، جایی باید باشد که به نتیجهٴ نهایی برسد یا نه؟ یکی از مُتقن‌ترین براهین ضرورت معاد ظهور حق است. بالأخره این اختلافها جایی باید حل بشود یا نه؟ در دنیا حل‌شدنی نیست برای اینکه برخیها عمداً بیراهه می‌روند خب آن با برهان قابل حل است؛ اما بعضی جاها در خود برهان اختلاف دارند در جهان‌بینی اختلاف دارند و صاحب‌نظرند و جزء دانشمندان‌اند [و] اختلافی که بین دانشمندان است کم نیست.
بنابراین اگر جایی نباشد که به این اختلافها خاتمه بدهد می‌شود لغو، برای اینکه یا باید گفت واقعیّت نسبی است (چه اینکه برخیها چنین توهّم کردند) و به دنبال آن باید گفت همه تصویب‌اند [و] ما جزء مصوّبه باشیم که هر که هر چه فهمید حق است که این هم [صحیح] نیست. اگر ما مُخطّئه هستیم (کما هو الحق)، اگر واقعیّت نسبی نیست و مطلق است (کما هو الحق)، گرچه فهمها نسبی است، پس بالأخره جایی باید باشد که روشن بشود. اگر ـ معاذ الله ـ قیامتی نباشد که حق در آنجا روشن بشود، عالَم می‌شود لغو برای اینکه اختلاف فراوان است و راه ‌حل هم نیست. یکی از مُتقن‌ترین دلیلهای ضرورت قیامت همان جریان ظهور حق است. چند مطلب مطرح است: یکی اینکه ترازو اختصاصی به آخرت ندارد در دنیا هم هست؛ دوم اینکه ترازو تنها برای اعمال نیست برای اخلاق هم است [و] تنها برای اعمال و اخلاق نیست، برای عقاید و علوم و معارف هم است (این هم دو مطلب). ترازوی اعمال مناسب عمل است، ترازوی خُلق و صفت مناسب صفت است [و] ترازوی عقیده و فهم مطابق با آنهاست.

ظهور شهود حق, ترازوی قیامت
مطلب بعدی آن است که در دنیا ترازوی علوم، منطق است یعنی علمِ حصولی است ولی در همین علم حصولی هم باز بین صاحب‌نظران اختلاف است. آیا در قیامت ترازوی معارف، علم حصولی است یعنی صغرا و کبرا و اینهاست که این در دنیا هم همین بود ولی اختلاف را حل نکرد یا به شهود برمی‌گردد (کما هو الحق)؟ اگر در قیامت، میزان، شهود است، وقتی حق ‌تعالیٰ با اسمای حسنای خودش ظهور و تجلّی کرد همه او را می‌بینند همه او را نظیر آنچه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «لو کُشِفَ الغطاء ما ازددت یقینا» مشاهده می‌کنند منتها «بحقائق الإیمان» . خدا را با چشم نمی‌شود دید نه در دنیا نه در آخرت، نه در خواب نه در بیداری: ﴿لَاتُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ﴾ . اینها قضایایی هستند که جهتشان ضرورت است یعنی اگر از ما بخواهند که مطابق دستورات قرآنی این قضیه را موجّهه کنید به این قضیه جهت بدهید، ما نمی‌گوییم نظیر «زیدٌ قائمٌ بالإمکان» بلکه می‌گوییم همان طوری که دو دوتا چهارتا بالضروره [که] جهت قضیه ضرورت است نه امکان نه اطلاق نه دوام، این دو قضیه را اگر خواستیم موجّهه کنیم یعنی به آنها جهت بدهیم می‌گوییم «لا تدرکه الأبصار بالضروره و هو یُدرک الأبصار بالضروره» نه بالامکان نه بالاطلاق نه بالدوام بل بالضروره. در قیامت ذات اقدس الهی این طور ظهور می‌کند [یعنی] ظهور شهودی می‌کند، وقتی ظهور شهودی کرد دیگر منطق و علم حصولی و امثال ذلک رخت برمی‌بندد، دیگر جا برای خلاف نیست.
دربارهٴ جهنم و بهشت خب جهنم را می‌بینند بهشت را می‌بینند. به تبهکاران می‌فرمایند این هم جهنم است: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾، آنها می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ دیگر اختلاف حل می‌شود؛ اما دربارهٴ جریان مبدأ و ذات اقدس الهی و توحید و بطلان شرک، خدای سبحان می‌فرماید وقتی که قیامت ظهور کرد طوری روشن می‌شود که ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاّ إِیَّاهُ﴾ نظیر آن حوادثی که در دنیا برای شما پیش می‌آید. انسان در تاریکی خیلی از چیزها را مطابق وهم خود ترسیم می‌کند؛ با اینکه در این فضا در این دشت تپّه و کوهی نیست درختی نیست ولی شبِ تار گاهی انسان درخت خیال می‌کند گاهی کوه خیال می‌کند گاهی تپّه خیال می‌کند و [مانند] اینها، وقتی آفتاب طالع شد دیگر معلوم می¬شود خبری نیست. در قیامت اگر حقیقت مشهود شد دیگر خدای سبحان و اسمای حُسنا روشن می‌شود، دیگر چیزی در عالَم نیست غیر از خدا و افعال خدا؛ دیگر علم حصولی در کار نیست تا اختلاف در آنجا راه پیدا کند. بنابراین میزان در معارف اعتقادی یک چیز خاصی است مناسب با آن و از سنخ علم حصولی نیست نظیر منطق [بلکه] با شهود همراه است و در اخلاق مناسب با اوصاف است و در افعال مناسب با فعل.

میزان و معیار سنگینی یا سبک بودن عمل در قیامت
مطلب دیگر اینکه فرمود بعضی از افراد میزانشان سنگین است بعضیها هم سبک؛ یک عدّه که ﴿ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ﴾ یک عدّه که ﴿خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ﴾ . چرا میزان برخیها سنگین است؟ این بحثش هم در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت هم در روزهای اخیر اشاره شد که اگر در میزان، یک کفّه وزن است یک کفّه موزون, وزن عبارت از حق است: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ [که] موزون باید از وزن سهمی داشته باشد. آنهایی که مؤمن‌اند چون کارهای حق کردند این کارشان سنگین است برای اینکه مطابق با وزن است [و] آنهایی که کارهای حق نکردند کارهای باطل کردند، حق که سنگین است در این کفّه می‌ماند، عملشان که باطل است می‌رود بالا، لذا فرمود هباء منثور است: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ ؛ سبک است چون از حق سهمی ندارد.

تبیین ملاک انسانی در آیه ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾
مطلب بعدی آن است که ترازویی که ذات اقدس الهی فرستاده آن ترازو تنها برای مسلمانها یا موحّدانِ عالَم اعم از مسلمان و مسیحی و امثال ذلک نیست، بخشی از آن ترازو برای انسانیّت و جوامع انسانی است که حقوق بشر را باید از این بخش از آیات قرآ‌ن کریم گرفت. فرمود ما میزان را نازل کردیم ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ تا مردم ـ مردم نه مسلمانها نه «لیقوم المؤمنون» یا «لیقوم المسلمون» یا «لیقوم الموحّدون» بلکه ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ ـ بالأخره خیلیها هستند که ایمان نمی‌آورند و خدای سبحان هم می‌داند که اینها ایمان نمی‌آورند و حرفشان این است که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ، به پیامبر هم فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ ولی بالأخره قرآن برای ادارهٴ جامعهٴ بشری آمده، با اینکه می‌داند خیلیها ایمان نمی‌آورند. می‌فرمایند بسیار خب, حالا ایمان نیاوردید خدا را قبول ندارید قیامت را قبول ندارید، در دنیا که باید راحت زندگی کنید، اگر خواستید در دنیا راحت زندگی کنید باید ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ باشد.
این ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ که در سورهٴ «حدید» است سفارش همهٴ انبیا مخصوصاً شعیب(سلام الله علیهم اجمعین) است که فرمود: ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ ؛ این جزء جوامع‌الکَلِم است یعنی هیچ چیز مردم را کم نگذارید. سخن از تطفیف نیست که ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾ یا ﴿إِذَا اکْتَالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ ٭وإِذَا کَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ﴾ [بلکه] فرمود مردم چه مسلمان چه غیر مسلمان، چیزی که با آنها در میان می‌گذارید [حالا] کالاست قراردادهای بین‌المللی است وقت است کتابی می‌خواهید برای اینها ترجمه کنید می‌خواهید برای اینها درس بگویید می‌خواهید روابط دیپلماتیک داشته باشید، چیزی را کم نگذارید. ﴿النَّاسُ﴾ مطلق است، جمیع مَن فی الأرض را شامل می‌شود، اشیاء هم جمیع اشیاء را شامل می‌شود؛ حالا کسی می‌خواهد سرِ کلاس درس بگوید، شاگردان او هم مسلمان نیستند ولی خب این باید محقّقانه درس بگوید. این طور نیست که حالا اگر کسی رفته در یک کشور خارجی دارد سخنرانی می‌کند یا مثلاً شاگردانش مسلمان نیستند، این تبلیغی بکند ولو جاهلانه. درست است آن مطلب حق است ولی مطلبِ حق را باید از راه صحیح بیان کرد. اگر چیزی را آدم کم بگذارد دیگر ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ نیست.
این بیان نورانی شعیب(سلام الله علیه) که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش قبلاً گذشت این بود ـ آیهٴ 85 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» ـ فرمود: ﴿وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾؛ چیزی از مردم کم نگذارید. حالا اگر صادرات هست، صدر و ذیل یک سبد یا یک صندوق فرق بکند این خیانت است این بر خلاف دستور اسلام است. جنسی را می‌خواهید بفروشید چیزی را می‌خواهید به کفّار بفروشید کم نگذارید؛ نه زیر و رو فرق بکند نه ظاهر و باطن فرق بکند نه بالا و پایین فرق بکند (هیچ چیزی فرق نکند) این معنای ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ است. بنابراین ترازویی که ذات اقدس الهی وضع کرده برای تأمین تمدّن بشر است ولو غیر مسلمان؛ اگر غیر مسلمان بودند فقط ممکن است بهرهٴ دنیایی ببرند اما گرفتار عذاب آخرت‌اند [اگر] مسلمان بودند حَسنهٴ دنیا و حسنهٴ آخرت هر دو نصیبشان می‌شود.

تقوای الهی معیار تشخیص حق از باطل
در دنیا آن ترازویی که بتواند حق را مشخّص کند فقط برای خواص است فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ ؛ آن ترازو را [اگر] می‌خواهید، آن ترازو از تقوا به دست می‌آید.
در بحثهای قبل هم داشتیم که یکی از نوآوریهای دین این است که «مَن فَقَدَ تقویً فَقَدْ فَقَدَ عِلما». از دیرزمان یعنی تقریباً چهار هزار سال است که در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها این اصل پذیرفته‌شده است که «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدَ عِلما»؛ اگر کسی حسّی را از دست داد، علمِ حاصل از آن حس را از دست می‌دهد یعنی اگر کسی سامعه را از دست داد کَر بود، او دیگر در فنّ موسیقی هیچ سهمی ندارد او نمی‌تواند نوازنده باشد و اگر کسی باصره را از دست داد از مناظر محروم است [اینکه] رنگها را شناسایی کند زیباییها را شناسایی کند اینها نیست: «مَن فَقَدَ حسّاً فقدی فَقَدَ عِلماً أی علماً حاصلاً مِن ذلک الحس». این اصل حداقل سه‌ چهار هزار سال است که در همه مراکز علمی پذیرفته‌شده است اما آنکه دین آورده ضمن امضای این مطلب این است که «مَن فَقَدَ تقویً فَقَدْ فَقَدَ عِلما»؛ اگر کسی تقوا را از دست داد علمِ حاصل از تقوا را از دست خواهد داد، برای اینکه ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾؛ اگر کسی خواست در درون خود چراغی روشن ببیند که بین حق و باطل فرق بگذارد راهش تقواست، این تقوا اگر حاصل شد آن چراغ روشن می‌شود این تقوا اگر حاصل نشد آن علمِ حاصل از تقوا حاصل نمی‌شود لذا همین طور در شبهه می‌ماند.

تفاوت عوالم مختلف در مراتب ظهور حق
این نصیب خواص می‌شود که امروز می‌تواند بفرماید: «لو کُشِفَ الغطاء ما ازددت یقینا» ، شاگردان آنها هم این راه را دارند هر کدام به اندازهٴ خودشان؛ آن کمالِ نهایی برای حضرت امیر(سلام الله علیه) است و شاگردان این حضرت هم در حدّ خودشان حق برای¬شان روشن می‌شود که می‌گویند: «إنّی علی بیّنة من ربی» اما برای تودهٴ مردم صحنهٴ قیامت است که حق برای همه روشن می‌شود [که] خدا هست. چطور خدا ظهور می‌کند که کسی نمی‌تواند انکار کند، آن یک راه خاصّ خودش را دارد که مربوط به مسئلهٴ قیامت است که خداوند در قیامت طوری تجلّی می‌کند که به هیچ وجه قابل انکار نیست. در دنیا با حجاب تجلّی کرده است برای اینکه در آن خطبهٴ نهج‌البلاغه آمده است که «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» ؛ خود این خلق، حجاب است، فردای قیامت این خودی رخت برمی‌بندد جلوهٴ حق روشن می‌شود لذا در قیامت کسی خدا را انکار نمی‌کند, بنابراین «میزانُ کلّ عالَمٍ بحسبه».
پرسش:...

نسبیت در افهام و تفاوت بهره‌مندی از حقیقت
پاسخ: روشها متعدّد است. روشهای تجربی داریم نیمه‌تجربی داریم تجریدی داریم و شهودی داریم. علوم هم از این چهار قسم بیرون نیست: یا طبیعیات است (به اصطلاح آنها) یا ریاضیات است یا فلسفه و کلام است یا عرفان، یا تجربی است یا نیمه‌تجربی مثل ریاضی یا تجریدی ـ تجریدی یعنی تجریدی که کاری به تجربه ندارد ـ که مربوط به فلسفه و کلام است یا شهودی که مربوط است به عرفان. اگر کسی روش‌مندانه وارد این علوم چهارگانه شد، خب گاهی ممکن است اشتباه بکند ولی غالباً به مقصد می‌رسد؛ اگر به مقصد رسید <للمُصیب أجران>, اگر نرسید مُخطی بود <للمخطیء أجرٌ واحد> ما که مصوّبه نیستیم بگوییم هر که هر چه فهمید درست است؛ واقع یکی است بیش از یکی هم نیست، بعضیها به واقع می‌رسند بعضی نمی‌رسند, بعضی به همهٴ شئون واقع می‌رسند به بعضی از جهات واقع می رسند. واقع نه تعدّدپذیر است نه نسبی‌پذیر، افرادی که می‌خواهند واقع را بشناسند یا دین را بشناسند بعضی مصیب‌اند بعضی مخطی. آنها که مخطی‌اند اگر روش‌مندانه نبود اجری ندارند بلکه معاقَب‌اند، اگر مخطی بود روش‌مند بود یعنی مجتهدی بود سالیان متمادی در دین‌شناسی کار کرد حالا گاهی به مقصد نرسید، <له أجرٌ واحد>. فتحصّل واقع یعنی دین واحدٌ لا ریب فیه و لا تعدّد، راه هم واحد است و لا تعدّد، رونده‌ها هم مختلف‌اند (این سه), چون رونده‌ها مختلف‌اند بعضی بیشتر می‌فهمند بعضی کمتر می‌فهمند، می‌شود نسبیّت در فهم, آن وقت اگر روش‌مندانه رفت <له أجرٌ> و اگر بی‌روش رفت <علیه وِزرٌ>.

لزوم ظهور حق در قیامت
میزان در دنیا اختلاف‌پذیر است ولی در قیامت شهود است؛ اگر میزانِ قیامت هم مثل میزان دنیا با علمِ حصولی بود خب آنجا هم اول اختلاف بود. جهانی که بالأخره حق در آن روشن نشود می‌شود جهانِ باطل لذا در بخشی از آیات قرآن کریم، برای ضرورت معاد، ظهور حق را قرآن حدّ وسط قرار می‌دهد می‌فرماید: ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ ؛ حق باید ظهور کند. بنابراین ترازوی آن عالَم مناسب آن عالَم است، ترازوی این عالَم مناسب این عالم و هر چیزی هم یک ترازو دارد و برای هر کسی هم وظیفه‌ای است که چیزی در آن ترازو کم نگذارد، حالا [اگر] خواست احتجاج کند مغالطه نکند [اگر] خواست وصفی را خُلقی را ترویج کند بیراهه نرود [اگر] خواست کالایی را صادر کند تقلّب نکند، این است که فرمود: ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ .

بیان علت نامگذاری سوره <انبیاء>
در بحثهای همین سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» ـ‌ که اصلاً نام این سور‌ه <انبیاء> است برای اینکه نام هفده پیامبر(علیهم السلام) تقریباً در این سور‌ه آمده ـ آیهٴ 25 این سور‌ه این بود که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ [که] این به طور متن است. بعضی از آیاتِ توحیدی را متناً ذکر می‌کند بعد ادلّه‌اش را ذکر می‌کند. بعضی از آیات معاد را متناً ذکر می‌کند بعد ادلّه‌اش را ذکر می‌کند، بعضی از آیات مربوط به وحی و نبوّت را متناً ذکر می‌کند بعد شواهد را ذکر می‌کند. این آیهٴ 25 که فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ یعنی معرفت و عبادت را ما به همهٴ انبیا(علیهم السلام) گفتیم این به منزلهٴ متن است، برخی از این مطالب را که وسط هست ذکر کردند، آن‌گاه هفده شاهد با ذکر داستانِ هفده پیامبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ذکر می‌کنند تا به منزلهٴ شرح آن متن باشد. اینکه فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاءً وَذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ﴾ این طلیعهٴ شرح آیهٴ 25 همین سور‌ه است که بعد از جریان موسی و هارون و ذکر قرآن کریم، جریان حضرت ابراهیم و داوود و سلیمان و اینها را یکی پس از دیگری ذکر می‌کند و به همین مناسبت هم این سور‌ه به نام سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» شد.
اینکه همین هفده پیامبر را اینجا ذکر می‌کند، بعضی از انبیا را هم در سوَر دیگر ذکر می‌کند و نام بسیاری از انبیا را نمی‌برد، چند مطلب را در همین زمینه قرآن کریم ذکر کرد که قبلاً هم بازگو شد.

لزوم بعث رسل در تمامی امتها
یک اصل کلّی قرآن این است که هیچ امّتی بدون رهبر نیست؛ در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت که ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ ؛ هیچ ملّتی بدون راهنما نیست، حالا یا بلاواسطه یا مع‌الواسطه یا با جانشین یا با علمای ربّانی که پیامِ آن پیامبر را به آن ملّت می‌رسانند (این اصل کلّی).

علت عدم اشاره قرآن به انبیای خاورمیانه
اصل دیگر آن است که این 25 پیامبر و سایر انبیایی که به طور اجمال اشاره شدند اینها در خاورمیانه بودند [و] از خاوردور و باختردور خبری نیست [اما این] معنایش این نیست که آن طرف آب یا این طرف آب پیامبر نداشتند. آمده در سورهٴ «نساء» آیهٴ 164 این است که ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾؛ انبیا فراوان‌اند، قِصص بعضیها را گفتیم مثل اینها که در خاورمیانه بودند؛ حضرت نوح و انبیای ابراهیمی در خاورمیانه بودند. برخیها خیال می‌کردند که خاورمیانه نبی‌خیز است پیامبرخیز است [و] خاور و باختردور این‌چنین نیست در حالی که این طور نیست. فرمود هیچ جایی بدون راهنما نیست (این اصل کلی)؛ اینهایی که ما گفتیم در خاورمیانه است (دو), برای اینکه باید بگوییم: ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ المُکَذّبِین﴾ ؛ باید داستانی بگوییم که شواهدش باشد یا شما شنیده باشید یا تحقیق و پژوهش درباره آن ممکن باشد اما بگوییم آن طرف اقیانوس غربی یا شرقی ما پیامبر فرستادیم، دسترسی نیست برای تحقیق. نمی‌تواند بگوید: ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾، می‌گویند ـ معاذ الله ـ خلاف می‌گویی لذا چه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 164 فرمود: ﴿وَرُسُلاً لم نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾؛ انبیایی بودند که ما داستان آنها را برای شما نگفتیم و همچنین در سورهٴ «غافر» ـ که از آن گاهی به عنوان سورهٴ «مؤمن» یاد می‌شود ـ آیهٴ 78 این است: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِن قَبْلِکَ مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾. بنابراین همه چیز در قرآن نیست، البته نزد اهل بیت(علیهم السلام) هست، اینکه می‌بینید در بعضی از روایات وجود مبارک ائمه می‌فرمایند خدای سبحان به پیامبری از انبیای اسرائیل فلان چیز گفته است یا به پیامبری چنین چیزی فرموده است از همین قبیل است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن