display result search
منو
تفسیر آیات 73 تا 80 سوره مریم

تفسیر آیات 73 تا 80 سوره مریم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 6 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 73 تا 80 سوره مریم"

مشکلات مردم حجاز مثل بحثهای مردم اعصار دیگر دو چیز بود یکی شبههٴ علمی بود یکی شهوت عملی
این شهوتها نمی‌گذارد حبّ الدنیا نمی‌گذارد که درست به معارف الهی عمل بشود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً ﴿73﴾ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً ﴿74﴾ قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلاَلَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَاناً وَأَضْعَفُ جُنْداً ﴿75﴾ وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ مَّرَدّاً ﴿76﴾ أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً ﴿77﴾ أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً ﴿78﴾ کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً ﴿79﴾ وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْداً ﴿80﴾

در ذیل آیات 58 و 59 به بعد همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» گذشت که مشکلات مردم حجاز مثل بحثهای مردم اعصار دیگر دو چیز بود یکی شبههٴ علمی بود یکی شهوت عملی بعضیها مشکل علمی داشتند بعضیها مشکل علمی نداشتند خواستند برابر شهوت عمل کنند که این دو قسمت را سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» بیان کرده که فرمود اینها ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ لکن ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ یعنی او شبههٴ علمی ندارد برای اینکه ما اصلِ هستی این موجودات را به آنها دادیم اصل هستی انسان را به او دادیم دوباره یقیناً می‌توانیم او را زنده کنیم او مشکل علمی ندارد شبههٴ علمی ندارد شهوت عملی دارد می‌خواهد جلویش باز باشد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ در ذیل آیهٴ 59 گذشت که ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ این شهوتها نمی‌گذارد حبّ الدنیا نمی‌گذارد که درست به معارف الهی عمل بشود در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که براهین عقلی اقامه شده بر حقّانیّت مبدأ و معاد و وحی فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ کفّار به مؤمنین می‌گفتند که چون وضع مالی ما خوب است ما در رفاه و امکانات رفتیم پس حق با ماست خب اینکه مطلب علمی نیست شما بر اساس غارتگری و امثال آن مالی به دست آوردید اینها رعایت عدل کردند به آن مال نرسیدند اینکه نشانهٴ حقّانیّت شما نیست پس این بخشها به آن شبهات عملی برمی‌گردد.
مطلب دیگر آن است که اینگه گفتند ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ این دو آیه‌ای که در وسط هست یکی ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا﴾، یکی ﴿قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلاَلَةِ﴾ تا ﴿حَتَّی إِذَا﴾ یا جمله معترضه است به تعبیر زمخشری در کشّاف یا نه، اگر جملهٴ معترضه باشد آن‌گاه این ﴿حَتَّی إِذَا رَأَوْا﴾ جواب آنهاست آنها گفتند ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾، جواب ﴿حَتَّی إِذَا رَأَوْا﴾ وقتی شما ببینید یا عذاب دنیا یا صحنهٴ قیامت را آن وقت معلوم می‌شود حق با چه کسی است. اگر جمله معترضه نباشد این ﴿حَتَّی﴾ به ﴿فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ﴾ برمی‌گردد یعنی ذات اقدس الهی به یک عده امکانات می‌دهد تا صحنهٴ مشاهدهٴ عذاب پس در ﴿حَتَّی إِذَا رَأَوْا﴾ دو نظر هست که هر دو نظر را جناب زمخشری مطرح کردند که یا این ﴿حَتَّی﴾ در برابر ﴿فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّی﴾ دیگر متّصل است دیگر چیزی به عنوان معترضه وسط واقع نشده یا نه، آن چند جمله، جمله‌های معترضه هستند ﴿حَتَّی إِذَا رَأَوْا﴾ جواب است برای این سؤال که ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً﴾ جواب، آن صحنه‌ای که ذات اقدس الهی با قَهر و انتقام با شما عمل می‌کند معلوم می‌شود.
مطلب دیگر این است که بین بدیهی و نظری یک رابطه هست یعنی مطلب نظری با مطلب بدیهی یقیناً یک صراط مستقیمی بینشان هست که منطق عهده‌دار آن است، اگر چیزی مجهول بود یقیناً می‌شود معلوم بشود چرا، برای اینکه بالأخره علّتی دارد، علامتی دارد یا از علّت او پی به او می‌بریم که یک راه جزمی‌تری است یا از علامتهای او پی به او می‌بریم که شبیه جزم است بالأخره این شیء در عالَم لوازمی دارد، ملزوماتی دارد، ملازماتی دارد، عللی دارد، معالیلی دارد از هر کدام از این راهها می‌شود به آن رسید پس بین مطلب نظری و مطلب بدیهی صراط مستقیم هست یک، و این صراط مستقیم معصوم است یعنی دیگر دوتا راه نیست بین علّت و معلول، بین لازم و ملزوم، بین ملازم و ملازم یک صراط مستقیم است و این معصوم است دو، سالک این راه که حالا یا فقیه است یا منطقی است یا حکیم است یا محدّث هر کسی در رشتهٴ خودش این سالک گاهی اشتباه می‌کند گاهی اشتباه نمی‌کند، گاهی موضوع را جابه‌جا می‌کند گاهی محمول را جابه‌جا می‌کند همین مغالطات سیزده‌گانه لفظی دامنگیرش می‌شود این در عبور از بدیهی به نظری در بین راه می‌لغزد اشتباه می‌کند این سه، چون عبور از بدیهی به نظری برای همگان آسان نیست معصومین(علیه السلام) حسابشان جداست لذا در دنیا ممکن نیست حق آن طوری که هست برای همه روشن بشود چون همه می‌خواهند از راه بدیهی به نظری برسند از راه فکر می‌خواهند برسند این راه فکر یک پیچ و خمی دارد یک فراز و فرودی به تعبیر شیخ عطّار دارد این نشستی دارد مغالطات در راه است شیطان هم که ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ مغالطه پیش می‌آید جایی باید باشد که سخن از مفهوم نباشد، انتقال از بدیهی به نظری از راه مفهوم نباشد یک، و شیطان رهزنی نکند دو، چنین عالَمی عالَم قیامت است در عالَم قیامت دیگر سخن از استدلال مفهومی و انتقال از بدیهی به نظری و اینها نیست خود حق روشن می‌شود ﴿یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾، ﴿کَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ شیطان هم که آن روز ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ بسته است روزی است که بالأخره حق به تمامه برای انسان روشن می‌شود این یکی از ادلهٴ ضرورت معاد است برای اینکه بالأخره حق در عالَم این مکتبهای گوناگون بالأخره روزی باید معلوم بشود حق با چه کسی است دنیا جای روشن شدن نیست دنیا ممکن است غالباً روشن بشود ولی دائماً روشن نمی‌شود بر فرض ما غلبه را هم کافی بدانیم با غلبه هم مسئله حل نمی‌شود این جنگ 72 ملّت همیشه هست این مکاتب گوناگون در دنیا هست جایی باید باشد که حق روشن بشود و هیچ ابهامی در آنجا نیست و هیچ رهزن و مغالطه‌گر و امثال ذلک نیست این مسئلهٴ معاد است لذا می‌فرماید وقتی که ذات اقدس الهی به عنوان حقّ تام فیضش را نشان داد برای شما معلوم می‌شود که ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ شما خیرید یا نه، ﴿أَضْعَفُ جُنْداً﴾ و مانند آن این است ﴿فَسَیَعْلَمُونَ﴾ برهان است برای آن مسئله که ﴿فَسَیَعْلَمُونَ﴾ در آن لحظه ﴿مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَاناً وَأَضْعَفُ جُنْداً﴾.
مطلب دیگر اینکه این کلمهٴ ﴿مَنْ﴾ به لحاظ لفظ مفرد است و به لحاظ معنا جمع لذا هم ضمیر مفرد برای ﴿مَنْ﴾ آورده شد هم ضمیر جمع، ضمیر مفرد آورده شد فرمود: ﴿مَن کَانَ فِی الضَّلاَلَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ﴾ که مفرد آورده به لحاظ لفظ، بعد به لحاظ معنا فرمود: ﴿فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّی إِذَا رَأَوْا﴾ چون جمعیّت کفّار بیش از یک نفر بودند جمعیّت بود بالأخره تعبیر به جمع کرده است پس این ﴿مَنْ﴾ به لحاظ لفظ مفرد است ضمیر مفرد آورده شده به لحاظ معنا جمع است ضمیر جمع آورده شده ضرورت معاد هم از همین راه است. بعد فرمود در برابر «مدّ» که ﴿فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ برای اینکه بهانه را بگیرند که یک وقت نگویند اگر ما عمر طولانی پیدا می‌کردیم مثلاً توبه می‌کردیم اما خدای سبحان اینها را در همان تاریکی عمر طولانی می‌دهد مال و فرزند می‌دهد و مانند آن مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» گذشت آیهٴ یازده سورهٴ «یونس» این است که ﴿وَلَوْ یُعَجِّلُ اللّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ﴾ اگر هر کسی تبهکار بود فوراً خدا انتقام می‌گرفت که بساط برچیده می‌شد سریعاً، اما ﴿فَنَذَرُ الَّذِینَ لاَیَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ مدّتی ما اینها را در همان طغیانشان نگه می‌داریم اینها عَمَه، تاریکی، کوری، تیرگی بر اساس سفه دارند به سر می‌برند اینها در تاریکی ادامه می‌دهند در تیرگی ادامه می‌دهند دفعتاً بیدار می‌شوند بنابراین این ﴿فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ با همان ﴿فَنَذَرُ الَّذِینَ لاَیَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ از همین قبیل است عَمَه یعنی نابینایی در تاریکی، کم‌بینی ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود قسم به جان تو اینها در تاریکی دارند راه می‌روند ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ اینها مستانه می‌روند حالا یا سُکر مقام است یا سُکر مال است یا سُکر جوانی است و مانند آن. در برابر ﴿فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ فرمود: ﴿وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً﴾ آنها زمینهٴ تیرگی را فراهم می‌کند آنها به سوء اختیار خودشان در تاریکی می‌دَوند از این طرف فیض الهی نصیب مردان مهتدی می‌شود هدایت اینها را روزافزون می‌کند افزونی هدایت یک مطلب است، افزایش درجهٴ مهتدیان مطلب دیگر است یک وقت است آدم گرایشی به اعمال خیر دارد این گرایشش بیشتر می‌شود کاری دربارهٴ خیرات انجام می‌دهد اکنون بیشتر خیر انجام می‌دهد مستحضرید اینکه می‌گویند رعایت شئون، رعایت شئون این مربوط به مسائل مالی است دنیایی است اگر کسی می‌خواهد خانه تهیه کند، فرش تهیه کند، ماشین تهیه کند خب برابر شأنش باید تهیه کند بیش از این می‌شود اسراف حق ندارد اما در کار خیر برای کسی شأن معیّن نکردند حالا اهالی محلّی می‌خواهند مسجد بسازند آن کسی که وضع مالی‌اش خوب است یک مبلغ بیشتری داد آن کسی که همّتش بلند است ولی وضع مالی‌اش خوب نیست او هم دارد به همین مبلغ می‌دهد که نمی‌شود گفت آقا تو شأنت این نیست که مگر بهشت رفتن و درجات بهشت و کار خیر هم آنجا هم شأن است چه کسی گفته آن آقا باید درجات بیشتر بهشت برود و ما نرویم مسئلهٴ شأن و امثال ذلک برای شئون مادّی و لوازم مادّی و اثاث‌البیت مادّی است اما کمک به حسینیه و مسجد و مراکز خیریه و درمانگاه و امثال ذلک که شأن‌پذیر نیست این می‌شود زیادی هدایت کسی گرایش به کار خیر داشت این گرایشش بیشتر می‌شود کارهای خیر و عبادات انجام می‌داد الآن کار خیر بیشتری و عبادات بیشتری انجام می‌دهد این می‌شود زیادی هدایت اما آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» است آن ترفیع درجه است که فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ ما درجات اینها را در بهشت بالا می‌بریم ترفیع درجه به عنوان پاداش هدایت مُهتدیان است اما افزایش مراتب هدایت یعنی اینها را سریع‌تر، سابق‌تر در این راه پیش می‌بریم اگر گفتیم ﴿وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ به او توفیق می‌دهیم که همیشه نمازش را اول وقت بخواند، اگر گفتیم ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ﴾ به او توفیق می‌دهیم که در مسابقات خیر او از دیگری سبقت بگیرد اینها توفیقات است در اِستباق به خیر او موفق می‌شود، در سرعت به خیر او موفق می‌شود اینها مزید هدایت است اما درجات و غُرف مبنیه بهشت و اینها مربوط به ترفیع درجات است فرمود: ﴿وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ﴾ پس آنچه شما پنداشتید که معیار ارزش است آنها معیار نیست چون آ‌نکه نزد شماست عندکم است آنکه باقیات الصالحات است ﴿عِندَ رَبِّکَ﴾ است این صغرا، برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ کبرا، پس معلوم می‌شود آنکه عند الله است باقی است خیر است دیگر برای اینکه آنکه شما خیر پنداشتید مشکل شما را اضافه می‌کند شما جان کَندید تا او را تهیه بکنید بعد هم طولی نمی‌کشد که از شما گرفته می‌شود این دو خطر، خطر سوم که جان‌کاه است و عذاب از آنجا شروع می‌شود این است که محبوب شما را می‌گیرند محبّت در شما هست این فشار پیدا می‌شود این‌چنین نیست که انسانی که می‌میرد اگر اموال و فرزند را از او بگیرند تعلّق را هم از او بگیرند که اگر تعلّق را گرفتند که او راحت است عذاب نمی‌چشد درد حال احتضار و مرگ به بعد این است که متعلّق را از انسان می‌گیرند یک، تعلّق می‌ماند دو، عذاب شروع می‌شود سه، خب انسان از اینکه به چیزی وابسته است و به او دسترسی پیدا نمی‌کند درد می‌کشد یک معتاد همین که به بند افتاد چون مواد را از او گرفتند، اعتیاد هست، دادش بلند است عذاب قبر همین است، در برزخ همین است، در حال احتضار همین است فرمود آنکه دردآور است وابستگی شماست ما این وابستگی را از شما نمی‌گیریم ما می‌خواهیم شما را عذاب بکنیم پس چیزی تهیه کنید که با شما باشد که و آن ﴿عِندَ رَبِّکَ﴾ است اینکه فرمود: ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ﴾ این صغراست، کبرایش هم که در سورهٴ «نحل» گذشت که ﴿مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ خب اگر ﴿مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ انسان محبوبش را عنداللّهی قرار داد هم حب هست هم محبوب لذّت شروع می‌شود اما اگر محبوبش عندالناس بود و حبّش در درون جان او این محبوب گرفته می‌شود و حب هست و درد شروع می‌شود لذا فرمود: ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ مَّرَدّاً﴾ مستحضرید که ثواب با مَرَد گرچه مفهوماً دوتا هستند ولی نزدیک هم‌اند مصداقاً نزدیک هم‌اند ثواب از «ثاب» به معنی «رَجَع» است «ثابَ» یعنی «رَجَع» و پاداش را می‌گویند ثواب چون رجوع نتیجهٴ عمل انسان به انسان است لغتاً فرقی بین بهشت و جهنم نیست هم جهنم ثواب است هم بهشت ثواب است برای اینکه جهنم «ثاب و رجع عمل الکافر إلیه» بهشت هم «ثاب و رجع عمل المؤمن إلیه» لکن غالباً استعمال کلمه ثواب و مَثوبت در خیر و بهشت و امثال ذلک است گاهی هم در شرّ استعمال می‌شود نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» به این صورت آمده است آیهٴ شصت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است ﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ﴾ می‌خواهید برایتان روشن کنیم آن ثوابِ بد کدام است همان جهنم است «ثاب» یعنی «رجع» منتها غالباً مسئلهٴ ثواب در خیر به کار می‌رود اینجا هم که با قرینه همراه است ﴿وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ مَّرَدّاً﴾.
مطلب دیگر این آیهٴ بعد است که تفاوت فراوانی بین تفسیر سیدناالاستاد علامه(رضوان الله علیه) است و مفسّران دیگر. معروف بین اهل تفسیر این است که این ﴿أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ این را برابر با آن شأن نزولی که ذیلش نقل می‌کنند معنا می‌کنند می‌گویند عاص‌بن‌وائل دِیْنی نسبت به آن خَبّاب داشت بدهکار بود یا آن خبّاب غِیْن بود غین یعنی آهنگر اینکه در مجمع‌البیان دارد که «کان غنیّاً» با غِین این شاید یا نسخه تام نیست یا اینکه مثلاً برابر با نقل دیگر است که عاص دِیْنی به خبّاب بدهکار بود او هم طلبی داشت ولی آنکه در تاریخ هست به عنوان شأن نزول این بود که این خبّاب غِیْن بود آهنگر بود کاری را برای عاص‌بن‌وائل کرد بعد رفته اجرتش را دریافت بکند این گفت که باید ـ معاذ الله ـ دست از دینت برداری تا این اجرت را به تو بدهم گفته که ممکن نیست من دست از دین بردارم بعد عاص به او گفته که خب شما که معتقدید انسان بعد از مرگ زنده می‌شود ما وقتی که زنده شدیم در آن عالَم این طلبت را به تو می‌دهیم که این را به عنوان استهزا و تمسخر ذکر کرد برای اینکه در آنجا وضع ما خوب است مثل دنیاست آنجا هم متمکّنیم سرمایه‌داریم مثل دنیا و آنجا طلبت را می‌دهیم این را غالب مفسّران این‌چنین معنا کردند که ﴿أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا﴾ گفتند مربوط به عاص است عاص‌بن‌وائل و به طلبکارش گفته که بعد از مرگ که زنده شدیم دوباره من دِیْن شما را به شما می‌دهم برای اینکه آنجا ما از مال و ولد برخورداریم ﴿وَقَالَ لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ بعد ذات اقدس الهی می‌فرماید او از کجا می‌داند که در قیامت به او مال می‌دهند آیا علم غیب دارد آیا تعهّدی از خدای سبحان گرفته این‌چنین نیست بلکه ما این حرف او را تثبیت می‌کنیم برای عذاب در دنیا و مانند آن، اما آنکه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) معنا می‌کنند می‌فرمایند این چند آیه‌ای که اینجا آمده این چهار آیه معادل آن چهار آیه‌ای است که از آیهٴ 73 شروع شده یعنی از ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً﴾ شروع شده شعار رسمی مشرکان حجاز این بود که هر کسی کافر و مشرک باشد وضع مالی‌اش بهتر است دنیای او بهتر است او متمدّن‌تر است سرمایه‌دارتر است و مانند آن، این فکر منحوس باعث شد که برخیها به این فکر گرایش پیدا کنند و مِیل پیدا کنند به همین شرک و الحاد و گفتند که ما اگر به طرف شرک و الحاد برویم ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ در دنیا نه سخن از آخرت. برهانی که سیدناالاستاد اقامه می‌کنند بخشی در بحث تفسیری است سه، چهار وجه هم در بخش روایی است که می‌فرمایند این روایت دیگر مطابق با آیه نمی‌تواند باشد قسمت مهمّ فرمایش‌شان این است که آن طوری که شما یعنی غالب مفسّرین معنا کردید این ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ می‌شود در حدّ استهزا و مسخره برای اینکه او که به قیامت معتقد نیست و قرآن کریم کتاب حجّت است نه اینکه مسخرهٴ عده‌ای را نقل بکند بعد به آن پاسخ بدهد قرآن دوتا پاسخ داد فرمود: ﴿أَطَّلَعَ الْغَیْبَ﴾ یعنی «أ إطّلع علی الغیب»، ﴿أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ خب اگر کسی مسخره کرده قرآن که مسخره را نقل بکند و بعد دوتا دلیل اقامه بکند برای بطلان او از این قبیل نیست که، پس باید جایی را محمِل آیه قرار داد که قابل احتجاج باشد آنها که معتقد بودند هر کس مشرک بود متمدّن‌تر است و دنیای او پررونق‌تر گفتند ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ ما اگر مشرک بشویم وضع مالی ما خوب می‌شود آن‌گاه ذات اقدس الهی می‌فرماید شما که الله را قبول دارید یا باید مطّلع بر غیب باشید که اگر کسی مشرک شد وضع مالی‌اش خوب می‌شود یا باید پیمانی، عهدی از خدا گرفته باشید «والتالی بِکلا قِسمیه محال والمقدّم مِثله» این قیاس استثنایی است که اگر شما این حرف را می‌زنید این حرف شما وقتی حق است که یا عالِم غیب باشید یا تعهّدی از خدا گرفته باشید هیچ کدام از این دو که نیست پس بنابراین از کجا می‌گویید ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ و اما آن طوری که اکثر مفسّران معنا کردند که این مربوط به استهزای این شخص است به عنوان اینکه شما که از ما طلب داری وقتی ما دوباره زنده شدیم طلب شما را برمی‌گردانیم این دارد مسخره می‌کند دیگر قرآن که مسخره و استهزا را نقل نمی‌کند قرآن که به مسخره و استهزا پاسخ نمی‌دهد حالا این دو نظر باشد تا ببینیم کدام یک از این دو نظر به آیات نزدیک‌تر است اصلِ این مطلب روشن بشود. ایشان می‌فرمایند این ﴿أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ﴾ این شخصی که ﴿کَفَرَ﴾ به طرف کسانی حرکت کرده که گفتند ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ یعنی کفّاری که در مکّه حکمشان رایج بود فرهنگی که در حجاز رواج داشت این شخص به این طرف رفته گفته من اگر به طرف شرک و کفر بروم وضع مالی من خوب می‌شود یکی از جهاتی هم که باز سیدناالاستاد می‌فرمایند این است که اگر این مربوط به معاد باشد که در معاد سخن از ولد نیست این دارد ﴿لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ آنجا که جای توالد نیست نه قرآن سخن از توالد معاد را بیان کرده نه در صدر اسلام هیچ موحّدی چنین حرفی زده که در قیامت توالد هست و ما فرزندانی خواهیم داشت این ﴿وَلَداً﴾ که این شخص گفته دلیل سوم یا چهارم است بر اینکه منظور دنیاست نه در جریان آخرت حالا این دو وجه باشد تا ببینیم کدام یک از اینها اوجه است. ﴿أَفَرَأیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا﴾ در مقابل آ‌ن چهار آیه‌ای که گذشت ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ﴾، ﴿وَقَالَ لَأُوتَیَنَ مَالاً وَوَلَداً﴾ در دنیا طبق نظر ایشان، در آخرت طبق نظر اکثر مفسّران. پاسخ ذات اقدس الهی این است که ﴿أَطَّلَعَ الْغَیْبَ﴾ که این همزه، همزهٴ استفهام است و الف باب افتعال حذف شده «أ إطّلع الغیب» در حالی که این‌چنین نیست او علم غیب ندارد تا از غیب خبر بدهد ﴿أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ چون ایشان یعنی مشرکین حجاز الله را قبول داشتند، الرحمان را قبول داشتند ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ ناظر به همین است الرحمان را، الله را به عنوان واجب‌الوجود به عنوان خالقِ کل، به عنوان ربّ الأرباب و مدیر العالمین، مدیر الأرباب، ربّ کل همه قبول داشتند منتها ارباب جزئیه را نمی‌پذیرفتند برای انسان، برای زمین، برای دریا، برای صحرا ارباب جزئی قائل بودند. خب، می‌فرماید: ﴿أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ تعهّدی از خدا گرفته! ﴿کَلَّا﴾ یعنی هر دو قِسم باطل است یعنی این حرفی که شما می‌زنید وقتی حق است که یا علم به غیب داشته باشید یا تعهّدی از خدا گرفته باشید آن مقدّم این تالی، «لکنّ التالی بشقّیه باطل فالمقدّم مِثله» این ﴿کَلَّا﴾ ناظر به بطلان این دو قِسم است یعنی نه شما عالِم به غیبید نه پیمانی از خدای سبحان گرفتید ﴿کَلَّا﴾ حالا که این‌چنین است این سخن باطل است ما این گفتار باطل او و روش زشت او را تثبیت می‌کنیم ﴿سَنَکْتُبُ﴾ یعنی تثبیت می‌کنیم آنچه را که او گفته است ﴿وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ این نشان می‌دهد که کلمهٴ «مَدْ» دائماً در خیر نیست امداد در خیر است مَدْ در شر است اینجا هم مَد در شرّ است البته شرّ کاربرد دارد آنجا ﴿نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ﴾ که امداد بود دربارهٴ خیر بود البته اینجا هم در شرّ است که مَد دربارهٴ شرّ به کار رفته در قبال امداد که در خیر است. ﴿کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً ٭ وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ﴾ که این ﴿مَا یَقُولُ﴾ می‌تواند بدل اشتمال باشد ما او را ارث می‌بریم یعنی به ما می‌رسد که خدای سبحان زمین و اهلش را ارث می‌برد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ همهٴ اینها به ذات اقدس الهی برمی‌گردند مِلک طلق او می‌شوند چه اینکه مِلک طلق او هم بودند ﴿وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ﴾ یعنی «نَرث ما یقول» چه اینکه خود او را هم ارث می‌بریم ﴿وَیَأْتِینَا فَرْداً﴾ حالا بر فرض مال و ولد هم داشته باشد ﴿فَرْداً﴾ می‌آید چون ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ هر کسی همان طوری که به دنیا آمده تنها بود وقتی هم که می‌رود تنهاست چیزی با او نیست صحنهٴ برزخ و همچنین صحنهٴ قیامت صحنهٴ جمع است نه اجتماع، یعنی همه یکجا جمع‌اند اما بی‌ارتباط، اگر در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» فرمود: ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ اما فرمود: ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است در آنجا که آفتاب و قمر و امثال ذلک نیست ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ بهشت این طور است، جای دیگر هم همین طور است هر کسی نور را باید به همراه خودش ببرد لذا در صحنهٴ قیامت بعضیها جلوی پایشان را نمی‌بینند که چطور پا بردارند بعضیها هم به اندازهٴ مَدّ البصر فضای روشنی دارند آن نور را خود این شخص به همراه می‌برد که ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ﴾ زندگی آنجا هم ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ هست و مانند آن، همه با هم‌اند اما هیچ ارتباطی هم با هم ندارند لذا اگر فرمود اینجا جمع‌اند نه یعنی مُجتَمِع‌اند منافات ندارد بین آیهٴ ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ با آیهٴ ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ تک می‌آید چیزی هم با انسان نیست فرزندان او هستند اما فرزندان او همه از خاک برخاستند چه اینکه خودش هم از خاک برخاست آنجا دیگر تولید و والِد و ولد در کار نیست که همه از خاک برخاستند چون همه از خاک برخاستند ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ دیگر نسبتی در کار نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، نظیر آیه‌ای که قبلاً فرمودند ﴿حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ﴾ خب. لذا می‌فرمایند ما این عذاب را باید عذاب دنیا بگیریم، ﴿سَنَکْتُبُ﴾ را باید دنیا بگیریم تا مسئلهٴ قیامت تکرار نشود اما آن آقایان گرفتار تکرار می‌شوند می‌فرمایند بر اساس نظر ما ﴿سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ﴾ یعنی تثبیت می‌کنیم آنچه را که او گفته است ﴿وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً﴾ در دنیا، آن‌گاه ﴿وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْداً﴾ در آخرت بنابراین تکرار نیست اما بنا بر قول آن آقایان این می‌شود تکرار.
پرسش:...
پاسخ: به قرینهٴ مَن قضیٰ عنه المبدأ است «کان فی الدنیا أخیه».
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر به لحاظ دنیاست.
پرسش:...
پاسخ: یعنی به لحاظ دنیا، یعنی کسی که در دنیا برادرش بود فرزندش بود از او فرار می‌کند وگرنه چون همهٴ اینها ﴿مِنَ الْأَجْدَاثِ﴾ برمی‌خیزند همهٴ اینها از خاک برمی‌خیزند اگر همهٴ اینها از خاک برمی‌خیزند دیگر کسی والد دیگری نیست که یکی برادر دیگری نیست که اینها به لحاظ «إن قضی عنه المبدأ» هستند که آنهایی که در دنیا برادر بودند، آنهایی که در دنیا فرزند بودند و اینها ﴿یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾ وگرنه اگر همه خاک شدند دفعتاً همه از خاک برمی‌خیزند دیگر والد و ولدی در کار نیست. می‌فرمایند اگر ما این‌چنین معنا بکنیم دیگر تکراری در کار نیست ﴿کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً ٭ وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ﴾ هر چه که او گفت نزد ماست دیگر دیگر نمی‌تواند انکار بکند ﴿وَیَأْتِینَا فَرْداً﴾ بعد می‌فرماید مشکل اینها این است که اینها به دنبال عزّت بودند ولی عزّت کاذب را از عزّت صادق تشخیص ندادند ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً ٭ کَلَّا﴾ عزّت می‌خواهید ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن