- 33
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 83 تا 95 سوره مریم _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 83 تا 95 سوره مریم _ بخش دوم"
توحید و معاد جزء مهمترین مسائل آن روز مکه بود ذات اقدس الهی این اصول را با بیانهای گوناگون ارائه میکند
موجود ممکن حافظ هستی خود نیست چه رسد ...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ﴿83﴾ فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ﴿84﴾ یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً ﴿86﴾ لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً ﴿87﴾ وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً ﴿88﴾ لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً ﴿89﴾ تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً ﴿90﴾ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً ﴿91﴾ وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً ﴿92﴾ إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً ﴿93﴾ لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً ﴿94﴾ وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً ﴿95﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکّه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین بود و توحید و وحی و نبوّت و معاد جزء مهمترین مسائل آن روز بود ذات اقدس الهی این اصول را با بیانهای گوناگون ارائه میکند گاهی از راه علل گاهی از راه علائم گاهی از راه اهداف تشریح میکند. جریان بتپرستی را هم از راه برهان محال میداند و هم از نظر وجدان کارِ لغوی میداند از نظر برهان مستحیل است برای اینکه یک موجود ممکن حافظ هستی خود نیست چه رسد به اینکه مشکل دیگری را حل کند از نظر لغو بودن میفرماید شما اگر این بتها صنم و وثن را تکریم میکنید باید برای فایدهای باشد اینها ﴿اتَّخَذُوا﴾ آلهه را ﴿مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ تا اینکه وسیلهٴ عزّت اینها باشد گاهی تعبیر میکنند که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ ، گاهی تعبیر میکنند ﴿وَمَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ و منظور آنها از این تقرّب، تقرّب دنیایی است زیرا به آخرت معتقد نیستند مقصود آنها از شفاعت، شفاعت در دنیا و مسائل رفاهی است برای اینکه اینها به بهشت و جهنم و قیامت معتقد نیستند اینها میگویند انسان با مُردن میپوسد و خبری نیست ﴿ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ پس منظورشان از شفاعت مسائل دنیاست، منظورشان از تقرّب مسائل دنیاست، منظورشان از این عزّت، عزّت دنیاست آنگاه ذات اقدس الهی تحلیل میکند که همهٴ امور به دست خالق آنهاست از غیر خدا کاری ساخته نیست در طیّ این یک صفحه هشت بار نام مبارک ﴿الرَّحْمنِ﴾ را میبرد چون اینها به ﴿الرَّحْمنِ﴾ معتقد بودند چه اینکه به الله هم معتقد بودند اما در ربوبیّت شک داشتند سرّ اینکه در یک صفحه هشت بار کلمهٴ نورانی ﴿الرَّحْمنِ﴾ را به کار میبرد برای اینکه اینها را متوجّه کند کار به دست ﴿الرَّحْمنِ﴾ است و لاغیر و این حرفهایی که شما میزنید این شیطان آمده در شما اثر گذاشته این کلب معلَّم شما را گاز گرفته نالهتان بلند شد اگر کسی میگوید آخ، معلوم میشود که سگ او را گاز گرفته فرمود این حرفی که اینها میزنند یا فحشی که اینها میدهند معلوم میشود کسی اینها را گزیده اینکه حرفِ عالمانه نیست محقّقانه نیست یک حرفِ خلاف است بدگویی است، زشتگویی است حرفی است که عِدّ است، قول منکر است معلوم میشود کسی اینها را گاز گرفته و این همان کلب معلّم است. خب، ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ مارگزیده چطور میپیچد یا سگگزیده چگونه ناله میزند یک انسانِ سگشناس میفهمد این شخص را سگِ هار گزیده فرمود تو نمیبینی اینها چطور داد میکِشند، چطور عربده میکشند، اینها چه دارند میگویند همه که این حرفها را نمیشناسند که ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ این تعلیق حکم بر وصف که مُشعر به علیّت است هم در بخش اثبات است هم در بخش نفی یک وقت میگویند «أکرم زیداً» سؤال میکنند چرا، میگویند «لأنّه عالمٌ» اما یک وقت میگویند «أکرم العالِم» دیگر سؤال ندارد یک وقت میگویند «أهِن زیداً» جای سؤال است که چرا اهانت بشود گاهی گفته میشود «أهن الظالم» خب دیگر سؤال ندارد اینکه میفرماید: ﴿عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ دیگر سؤال ندارد هم علّتش ذکر میشود هم از مشرک و غیر مشرک است لذا به ضمیر اکتفا نکرده. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که دو آیه قبلاً به آن اشاره شد ناظر به همین است در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 27 و آیهٴ 30 ناظر به همین است که ما شیاطین را اولیای اینها قرار دادیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ این فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد اینها که قبلاً ایمان نیاوردند الآن مؤمن نیتسند آینده هم ایمان ندارند اینها تحت ولایت شیطاناند برای اینکه ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان ما بین شیاطین و بین این کفّار حجاب را برداشتیم مانع را برداشتیم این سگِ بسته را باز کردیم خب این به سراغ آنها میرود دیگر ما که سگ را فرستادیم این کلب معلّم ما ابتدائاً کسی را آسیب نمیرسانیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ نه «للذین لم یؤمنوا» ﴿لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ این فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و اصلاً ایمان نمیآورند چه اینکه آیه سی همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم این بود که ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» که بحثش قبلاً گذشت عندالاحتجاج یوم القیامه وقتی اینها از شیاطین کمک میخواهند شیطان میگوید ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ نه من مشکل شما را حل میکنم نه شما مشکل مرا حل میکنید نه من صریخ شما هستم نه شما صریخ من هستید ﴿لاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾ من که شما را نخواستم فقط دعوتنامه نوشتم میخواستید نیایید انبیا دعوتنامه نوشتند اولیا دعوتنامه نوشتند فطرت دعوتنامه نوشته عقل دعوتنامه نوشته میخواستید آن طرف بروید ﴿لاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾ در آنجا ذات اقدس الهی داوری میکند که هیچ ولایتی شیطان بر کسی ندارد الاّ بر کسانی که او را ولیّ خود قرار دادند همین، اینها اول تولّی کردند رفتند در حوزهٴ شیطنت او را به عنوان والی پذیرفتند بعد از این به بعد شیطان سرپرست آنها شد اینجا هم در آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» میفرماید: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ ما گفتیم ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ و کذا و کذا، گفتیم ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ همهٴ اینها را گفتیم اینها در بین اولیای الهی اینها را رها کردند ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ آمدند تحت ولایت شیطان، پس اگر در آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ به استناد همان آیهٴ سی سورهٴ «اعراف» که ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ این جعلِ پاداشی و کیفری است در حقیقت نه جعل ابتدایی، ابتدائاً ذات اقدس الهی شیطان را ولیّ هیچ کس قرار نمیدهد شیطان هیچ حقّی ندارد فقط وسوسه کردن. خب، در اینجا فرمود اینها به سوء اختیار خودشان به طرف شیطان رفتند شما حالا خیلی عجله نکن برای اینکه اینها یک چند روزی هستند اتمام حجّت بشود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ بشود بعد ما اینها را میگیریم ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ ما یک روزشمار داریم، نفسشمار داریم همهٴ اینها را بررسی میکنیم وقتی به پایان رسید خب اینها را میگیریم در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آنجا میفرماید: ﴿لاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ﴾ در بخشهای دیگر فرمود: ﴿وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ﴾ عجله نکن ما اینها را در فرصت مناسب در پایان سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیهٴ 35 این است ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ﴾ چه عجلهای است بالأخره اینها چند روزی حالا هشتاد سال یا صد سال این هشتاد سال یا صد سال نسبت به صحنهٴ قیامت «کحلقةٍ فی فلات» است ﴿وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ مثل اینکه یک لحظه در دنیا بودند هشتاد سال یا صد سال نسبت به آن ابدی که در صحنهٴ قیامت میبینند بیش از یک لحظه نیست لذا فرمود عجله نکن اینها فرصتشان فرا میرسد و حجّت هم بر اینها تمام است.
پرسش: این سال بالأخره حقیقت است یا مجاز.
پاسخ: حقیقت است.
پرسش: اگر این سگ را رها میکند.
پاسخ: حقیقت است دیگر، این کیفر است این سگ را به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان این سگِ در بند را زنجیرش را گرفته رها کرده و این هم میرود او را میگیرد آن هم میگیرد چطور میگیرد او را مجبور به کفر نمیکند مکرّر میشوراند مکرّر وسوسه میکند با اینکه راه توبه باز است این شخص تا آخرین لحظه اگر گناهی کرده باشد مدّتی هم به او مهلت میدهند نمینویسند تا توبه کند تا آخرین لحظه رحمت الهی بیش از غضب اوست نسبت به هر کافر، نسبت به هر مشرک تا آخرین لحظه راه توبه باز است او مختاراً عالماً عامداً بیراهه میرود.
پرسش: مصداق حقیقی در او حتماً باید بعث باشد.
پاسخ: بَعث است دیگر.
پرسش: اینجا رفع مانع است.
پاسخ: نه، بَعث است به طرف او منتها وسوسهاش را بیشتر میکند اینکه میرود آنجا به اذن خدا میرود وسوسه را بیشتر میکند برای دیگران یک بار دعوتنامه مینویسد برای او دو بار، سه بار، چهار بار پشت سر هم وسوسه میکند همین، اینچنین نیست که بیش از وسوسه کار دیگر داشته باشد برای یک عدّه در جنگ چون جهاد اوسط یا اکبر است دیگر در جنگ یک تیر رها میکند آن هم تیر رها میکنند جنگ خاتمه پیدا میکند اما این مرتب تیراندازی میکند اینکه در جریان «النظرة سهمٌ مِن سهام ابلیس» که وارد شده این دیگر تمثیل است این تعیین نیست اینچنین نیست که در بین گناهان فقط نگاه به نامحرم تیر شیطان باشد هر گناهی بالأخره تیر است جهاد معنایش تیراندازی است دیگر حضرت فرمود: «النَظْرة سَهمٌ مِن سهام ابلیس» خب معاصی دیگر هم همین طور است یک وقت یک تیر میزند یک وقت ده تیر میزند نسبت به افراد عادی یک تیر میزند آن هم خودش را در سنگر در حِصن الهی که توحید «کلمة لا إله الاّ الله حِصنی» حِصن هست، توحید هست، میرود در قلعه دژ الهی است دژبان هم خداست محفوظ میماند دیگر وقتی در قلعه رفت که تیر نمیخورد.
پرسش: صحبت تیر شیطان نیست صحبت ارسال خداوند است.
پاسخ: ارسال خداوند است دیگر.
پرسش: خب این اگر حقیقت میخواهد باشد باید بعث در او باشد.
پاسخ: بعث کرده دیگر فرمود برو، یک عده را میبندد خدا شیطان، ذات اقدس الهی میبندد میگوید حق نداری نسبت به آنها وسوسه کنی ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ اینها مطهّرند اینها راحتِ راحت زندگی میکنند وسوسه ندارند یک عده را وسوسه دارند کم، یک عده وسوسه دارند زیاد اینها که وسوسه دارند زیاد این در اثر اینکه این شیطان را خدا فرستاد منتها فرمود آنها قبول کردند ما امضاء کردیم این آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مبیّن است دیگر فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ این ﴿لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیّت است تبیین آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» را آیهٴ سی به عهده دارد فرمود: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اینها سگباز شدند ما که اینها را به سگبازی دعوت نکردیم حالا که سگباز شدند بازی با سگ خطر دارد دیگر خب گاز میگیرد دیگر اینچنین نیست که تربیتشده باشد که این وسوسهاش دو بار بود حالا شده ده بار قلعه هم کنارش است درش هم باز است «کلمة لا اله الاّ الله حِصنی»، «ولایة علیبنابیطالب حصنی» دوتا قلعه است من هم قلعهبانم، دوتا دژ است من هم دژبانم در هم باز است کنار دستش است میگویم بیا نمیآید خب اگر دژبان میگوید بیا و نمیآید در بیرون هست خب تیر میخورد دیگر این معنای ارسال، برهانش هم آیهٴ سی همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود فرمود: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ ما که ابتدائاً کسی را به سگبازی دعوت نکردیم خب.
پرسش: اینکه فرمود: ﴿... عَدّا﴾ حذف چه معنایی دارد, برای چه حذف کردیم؟
پاسخ: ﴿عَدّاً﴾ برای تو مدّتی قرار دادیم برای هر کسی منتها یک عدّه پر برکتاند یک عدّه نعمت است یک عدّه نقمت، یک عدّه عمرشان آن قدر منشأ برکت است که ذات اقدس الهی به این عمر سوگند یاد میکند ﴿لَعَمْرُکَ﴾ عَمْر همان عُمر است منتها چون در قسم زیاد به کار برده میشود و ضمّه سنگین است تبدیل به فتحه شد ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ خود وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هم در بین راه فرمود: «لَعَمْرِی» قسم به جان خودم این جان جای قسم خوردن است. بیان لطیفی سیدناالاستاد مرحوم علامه دارد که قَسمهای الهی به بیّنه است نه در قبال بیّنه معمولاً در محاکِم بیّنه داریم و یمین، یمین در مقابل بیّنه است آن کسی که شاهد ندارد سوگند یاد میکند اما قَسمِ خدا به شاهد است مثل اینکه کسی بگوید الآن روز است بعد بگوید قسم به این آفتاب الآن روز است این به دلیل قسم خورده نه به بیگانه همه یعنی همهٴ قَسمهای الهی به بیّنه است نه در قبال بیّنه اینجا هم سوگند یاد کرده عمر یعنی این یک وقت منشأ برکت است یک وقت همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که عرض میکند خدایا! مادامی که عمر من در خدمت توست نگه بدار، اما مادامی که مرتع شیطنتِ شیطان است زود بگیر خب هر چه زودتر بروم راحتتر میشوم اینها برای همه خدا عمری مشخص کرده است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هست، «لکل انسان اجل» هست، ﴿إِذَا جاءَ أَجَلُهُمْ﴾ اما بعضی منشأ برکتاند بعضی منشأ نقمت ما همه را میشماریم منتها یک عدّه خیر و رحمتشان افزوده میشود یک عدّه خیال میکنند بعد از مرگ خبری نیست بگذار این چند روز نَفس بکِشند بعد ما اینها را میگیریم ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ این روایات فراوانی فریقین نقل کردند که این دربارهٴ اولیا حضرت امیر(سلام الله علیه) است آن ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ﴾ دربارهٴ اعدای حضرت امیر است این تنها مربوط به روایات ما شیعه نیست در تفسیر شریف کنزالدقائق و سایر روایات میبینید و بخشی از این روایات را هم دیگران هم نقل کردند یعنی مفسّران اهل سنّت هم نقل کردند ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اینها با جلال و شکوه با موکب همایونی میروند که بحثش قبلاً گذشت ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ این تعبیری که از جناب فخررازی نقل شد که این سوق به معنای هِی کردن از پشت است نه بدرقه همان طوری که انعام را از پشت سر هِی میکنند، کفار را از پشت سر به جهنم هِی میکنند مسبوق به تعبیر لطیف جناب زمخشری در کشّاف است زمخشری اول گفته بعد فخررازی گفته، اگر در دنیا ذات اقدس الهی یک عدّه را انعام دانست ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ خب در آخرت انعام را که بدرقه نمیکنند که، انعام را هِی میکنند دیگر این سوق همان سوق است ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ بعد فرمود شما به دنبال چه چیزی میگردید این آلهه را میپرستید که میگویید ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾ کسی حقّ شفاعت ندارد مگر اینکه عهدی عندالله أخذ کرده باشد که بنا بر برخی از تعبیرها این ﴿مَن﴾ مستثنای منقطع است و جناب زمخشری هم احتمال بدلیّت و اینها را داده بالأخره شفاعت در قیامت حق است منتها هم شافع باید مأذون باشد ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ هم مشفوعٌله باید مرتضیالمذهب باشد که ﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ و اینها نه شافعاند نه مشفوعٌله ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ این یک، بعد فرمود همین مشرکان حجاز ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ این از آیهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 75 ﴿فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ یک، آیهٴ 76 ﴿أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ دو، آیهٴ 87 ﴿إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ و آیهٴ 88 ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾، آیهٴ 91 ﴿أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾، آیهٴ 92 ﴿وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً﴾، آیهٴ 93 ﴿إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ در این یک صفحه هشت بار نام نورانی ﴿الرَّحْمنِ﴾ آمده تا توحید را تبیین کند آنها الرحمان و الله برای آنها شناخته شده بود ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ خب، ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ میفرماید این معنا یا محال است که صدور ندارد محال ذاتی است یا لغو است که صدورش از خدای سبحان محال است اگر منظور زاد و ولد است او که و له ولد نیست برای اینکه ﴿أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ آنکه مستحیل است اگر منظور تَبنّی و فرزندخواندن است این لغو است برای اینکه خدا برای چه کسی را به عنوان فرزند بگیرد این ﴿کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ همهٴ عرش تا فرش بردهٴ او هستند, مطیع او هستند او برای چه کسی را تَبنّی بکند چه مشکلی از او ساخته است آن کسی که تَبنّی شده مثل دیگران بردهٴ اوست هر کاری را ذات اقدس الهی بخواهد انجام بدهد با اراده انجام میدهد پس یکی مستحیل است بالضروره, یکی هم لغو است محال است صدورش عن الله بالضروره. ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ گاهی التفات برای این است که تقبیح علنی باشد گاهی التفات از غیبت به حضور است برای اینکه آن تَشر زدن علنی باشد, گاهی التفات از حضور به غیبت است برای اینکه بگوید اینها لایق خطاب نیستند که من به اینها خطاب بکنم بگویم حرف بدی زدی اینجا از مواردی است که التفات از غیبت به حضور است همهٴ آن موارد ﴿قَالُوا﴾, ﴿قَالُوا﴾, ﴿اتَّخَذُوا﴾ و امثال ذلک است در اینجا فرمود: ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ بعد التفات فرموده از غیبت به خطاب فرمود: ﴿لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً﴾ شیء منکر, زشت, عظیمی انجام دادید. این قسمت را عنایت کنید ذات اقدس الهی هم در عظمت توحید سخن گفته هم در عظمت امانت الهی سخن گفته هم دربارهٴ عظمت قرآن کریم و هم دربارهٴ وحی که خب به قرآن کریم برمیگردد اما این چند تعبیر یکسان نیست گاهی میفرماید اگر ما این قرآن را بر کوه نازل میکردیم کوه سر درد میگرفت چون مطلب عمیق را یا خیلیها نمیفهمند یا اگر میفهمند آن قدر باید به مغزشان فشار بیاورند که سر درد میگیرند این سر درد را میگویند صداع, صداع, تصدّع یعنی شکار گویا مغزش دیگر متلاشی شده فروپاشی شده شکاف برداشت, سر درد را که صداع میگویند بر اساس این جهت است فرمود ما اگر این قرآن را میخواستیم به کوه بفهمانیم کوه سر درد میگرفت ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً﴾ سر درد میگرفت, صداع میگرفت مغزش میترکید نمیتواند بکِشد این یک مرحله, در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ اِبای اینها ابای اشفاقی است نه ابای استکباری این آسمان و زمین اِبا کردند اما عرض کردند ما نمیتوانیم مقدورمان نیست خدا هم بخشید, اما اِبای شیطنتِ شیطان ابای استکباری است که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ اگر اِبا استکباری باشد قابل بخشش نیست اگر ابا اشفاقی باشد عذرخواهی بشود خدایا ما مقدورمان نیست مورد ترحّم است ﴿فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ اما در همین حد که ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ﴾ با یک فعل عُذر همه را خواست مرحلهٴ بالاتر آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» میفرماید این وحیی که از بالا نزول میکند و از این سلسلهٴ آسمانها پایین میآید مثل اینکه این آسمانها دارند تَرک برمیدارند فرشتهها هم از عظمت وحی متأثّرند در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» آیهٴ پنج این است که آیهٴ دومش این است که ﴿کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ٭ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ٭ تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ بعد ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ ما این قرآن را که از بالا میفرستیم این مراحل را باید طی کند گویا آسمانها دارند میترکند این عظمت وحی را میرساند. مهمتر از همه همین جریان توحید است در جریان توحید از آسمانها سخن گفته, از زمین سخن گفته, از کوه سخن گفته با سه فعل دربارهٴ آسمانها یک طور, دربارهٴ زمین یک طور, دربارهٴ کوهها یک طور, فرمود این حرفهایی که اینها زدند ﴿تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ﴾ یک, ﴿وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ﴾ دو, ﴿وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ این سه, همه دارند میتَرکند این چه حرفی است میزنی کلّ این مجموعه به دست اوست ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ﴾ این مضمون آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است فرمود کلّ این مجموعه را ذات اقدس الهی دارد اداره میکند و این مجموعه اگر مورد عنایت الهی است و کلّ این مجموعه را خدای سبحان, آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» این است که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ جاذبه را چه کسی خلق کرده فرمود ما یک مُشت دود را به صورت شمس و قمر در آوردیم و راه شیری درست کردیم و میلیونها ستاره درست کردیم این برای شما خیلی عزیز است این شمس و قمر که همیشه شمس و قمر نبود ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾ کذا و کذا و کذا این است که یک مشت دود را آفتاب درست کرده, یک مشت دود را ماه درست کرده, یک مشت دود را راه شیری کرده بساط همه را هم برمیچیند فرمود ما همهٴ اینها را لوله میکنیم ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ یا ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ٭ وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ اینچنین نیست که حالا شمس برای شما خیلی شفاف و روشن است نزد ما مثلاً حرمتی داشته باشد.
پرسش: حاج آقا در کوفه بی بی بزرگوار به همین آیه استشهاد کردند.
پاسخ: بله به آن استدلال کرده که در بحث پریروز یا بحث دیروز به همین نکته اشاره شده وجود مبارک زینب کبری(سلام الله علیها) چون ولایت هم به همین برمیگردد دیگر. خب, اگر خدای سبحان به اینها میفرماید آسمان دارد میترکد برای اینکه آسمان مسبّح است میداند زمامش به دست چه کسی است زمین مسبّح حق است میداند به دست چه کسی است, کوهها مسبّح حقّاند میدانند به دست چه کسی است شما کلّ این مجموعه را دادید به چهارتا چوب و سنگ میگویید اینها را اینها دارند تدبیر میکنند این چه حرفی است دارید میزنید شما ﴿تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً ٭ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾ کاری است که نظام برنمیتابد این چه حرفی است میزنید ﴿وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً﴾ چه بگویید وجود مبارک مسیح فرزند خداست چه بگویید عُزیر فرزند خداست چه بگویید ملائکه فرزند خداست که ﴿خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ﴾ که در بحث دیروز از سورهٴ مبارکهٴ «انعام» اشاره شد آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ﴾ این «جعل» چون دوتا مفعول میگیرد مفعول اوّلش شرکاء هستند مفعول دومش جن است یا جن را مفعول اول شرکاء مفعول دوم, جن را شریک خدا قرار دادند در حالی که ﴿وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ﴾ خَرق کردند, جعل کردند, تهمت زدند بعضی از بزرگان اهل معرفت که در نوبتهای قبل اشاره شد میفرمودند اینکه خدا میفرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ این ظلم به الله نیست ظلم به الله معنا ندارد که این ظلم به این آلهه است اگر سنگ را, اگر چوب را, اگر فرشتگان را, اگر قدّیسین بشر را, اگر ستاره و شمس و قمر را که گروهی تکریم میکردند آنها را آلهه دانستند اینها در قیامت به خدا عرض میکنند خدایا! سنگینترین تهمت را اینها به ما زدند ما که بردهٴ توییم ما را گفتند شریک تو, ظلم اگر شرک ظلم است برای اینکه ظلم است به این صنم و وثن اینها در قیامت به خدا عرض میکنند خدایا اینها ما را متّهم کردند ما که بندهٴ تو بودیم و بندهٴ توییم اینها دربارهٴ ما این تهمت را روا داشتند گفتند اینها شرکای خدا هستند وگرنه ظلم به الله فرض ندارد که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ که, میگویند عظمت ظلم است یک وقت کسی, کسی را میکُشد یا مالش را میگیرد این یک حرف است, یک وقت است میگویند تو شریک خدایی از این تهمت بالاتر نیست ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ لذا در آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَصِفُونَ ٭ بَدِیعُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ اگر ولدِ فیزیکی میگویید که مستحیل است ذاتاً, ولد به معنی تَبنّی و اتّخاذ ولد و تشریفی بگویید این هم محال است برای اینکه کسی تبنّی میکند که مشکلش را با آن تبنّی حل کند در حالی که ﴿إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ لذا از این جهت فرمود این مستحیل است ﴿إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ اما آن بخش دیگر را قبل از اینکه میفرماید اینها چنین صدایی در عالَم هست خب, چنین صدایی هست که این صدا این جهانلرزه که در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «حج» دارد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ سخن از زمینلرزه که نیست سخن از جهانلرزه است آسمان میلرزد, زمین میلرزد, شمس و قمر میلرزد, ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ این تهمت هم زلزلة العالَم است بعد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود چنین صدایی در عالَم پیدا شده که کلّ این آسمان و زمین دارند متلاشی میشوند اینها از بس کَرند این صدا را نمیشنوند فقط تو میشنوی یک مطلب این است که این تهمت خیلی سنگین است, دوم اینکه این صدا خیلی پرخروش است عالَمخراش است نه گوشخراش, سوم این است که تو میشنوی, چهارم این است که اینها کَرند این صدا را نمیشنوند تهمتی که ممکن است آسمان فرو بریزد زمین فرو بریزد اگر این حق باشد همه فرو میریزند دیگر برابر آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ چه کسی این کُرات را نگه میدارد شما میگویید جاذبه, جاذبه را چه کسی خلق کرده جاذبه را چه کسی نگه میدارد این را روی دستِ بیدستی خودش نگه داشته که هیچ کدام نباید از سر جای خودشان تکان بخورند ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ او بزرگتر است ولی باید مواظب باشد یک قدم جلو نرود این هم کوچکتر است یک قدم عقب نرود نه او باید جلو برود نه این باید جلو برود هر کدام سرِ جای خودشان باید باشند.
پرسش: ببخشید این ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ اشاره به زمانلرزه نیست یعنی حرکت که متوقف بشود.
پاسخ: کلّ عالم چون ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ هست, ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ هست, ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ هست کلّ عالَم به هم میخورد دیگر سِجل یعنی طومار این کاغذ که باز است به آن نمیگویند طومار یا این پارچه که باز است به این نمیگویند طومار وقتی این را لوله کردند که کاملاً لوله شد این را میگویند طومار این کاغذِ لولهشده را میگویند طومار میفرماید ما بساط عالَم را این طور جمع میکنیم ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾, سجل یعنی طومار ﴿کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ تمام نوشتههای این کاغذ الآن لولهشده است بساطش را جمع میکنیم ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ خب این لرزهٴ جهان است دیگر, اگر زمان کلّ شمس و قمر و اینها لرزید به تبع آنها زمان هم میلرزد.
قبل از پایان بحث این مطلبی که مربوط به حدیثی که در تفیسر کنزالدقائق از عیونالأخبار نقل شده دربارهٴ آن رازی و قمی بعضی از آقایان(حفظه الله) زحمت کشیدند و تا حدودی بعضی از منابع را پیدا کردند البته بحث هنوز ناتمام است بحث این است که آیا طبق این روایتی که در کنزالدقائق بود در عصر امام رضا(سلام الله علیه) نه عصر امام حسن عسکری, در عصر امام حسن عسکری خب عدهای از قم خدمت حضرت متشرّف میشدند نمایندگی پیدا میکردند این مسجد امام حسن عسکری هم به اذن حضرت ساخته شد شاید اوضاع فرق کرده اما در عصر امام رضا آیا کسانی بودند در قم که تفکّر ناصبی داشتند یا نه, چون اینجا دارد «علی النصب» آیا بودند تفکّر ارجائی داشتند مُرجئه بودند یا نه, چون در این روایت این شخص قمی به آن شخص تهرانی میگوید که من از قم که خارج شدم مُرجیء بودم حالا نمیخواهم رافضی بشویم من به زیارت امام رضا(سلام الله علیه) ـ معاذ الله ـ نمیآیم آیا این عبارت درست است یا نه, مرحوم سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) طبق این نقلی که اینجا شده گفته روایتهایی که مثلاً اهل قم دارند مشکل دارد برای اینکه اینها یا مشبّههاند یا مُرجیء یا جبری بعضی از بزرگان آمدند نوشتند کتاب تنزیهالقمیین در تنزیهالقمیین گفتند این روایاتی که اینها نقل کردند دلیل نیست که اینها قبول داشتند که صِرف نقل, دلیل نیست اما آنچه در این بخش دفاع آمده از کتاب تنزیهالقمیین از وجود مبارک امام رضا یا ائمه دیگر هست که اگر روایاتی از ما اهل بیت(علیهم السلام) دربارهٴ جبر یا تشبیه نقل شده است به معنای این نیست که ما باور داریم چه اینکه مشابه این روایات از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم نقل شده اینکه پیغمبر نه جبری بود نه مشبّهه اما عمده این است که آیا آنچه در اینجا نقل شده ائمه(علیهم السلام) فرمودند روایاتی که از ما نقل شده است دلیل نیست بر اینکه ما این کار را داریم مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) هم در بحث رؤیت شاید چند سال قبل یعنی در طیّ این سالها ما شاید چند بار این توحید مرحوم صدوق را آوردیم در همین مجلس بحث تفسیر روایات رؤیت را خواندیم که خدا را میبینند, چطور میبینند ابیبصیر کور, کور یعنی کور به همین ابیبصیر کور میگویند ابیبصیر دیگر این خدمت حضرت نشسته است عرض کرد خدا را در قیامت میبینم؟ فرمود بله, قبل از قیامت هم دیدم بعد کمی تأمّل کرد فرمود الآن مگر تو نمیبینی خب به برکت خود حضرت حالتی برای ابیبصیر پیدا شد این کور این معلوم میشود شهود قلبی است نه شهود بصری به ابیبصیر کور میگوید مگر الآن خدا را نمیبینی خب چه شاهدی از این قویتر مرحوم صدوق در همان کتاب قیّم توحید فرمود روایاتی که دربارهٴ توحید نقل شده است «کلّها عندی صحیحةٌ» این رؤیةالله است و آن را اهل معرفت دنبال میکنند ولی من از ترس این روایت را نقل نمیکنم برای اینکه اگر همین طور قبول بکنند ـ معاذ الله ـ خب مشکل تشبیه پیش میآید ائمه(علیهم السلام) را متّهم کنند مشکل جدّی پیش میآید حرف ائمه را رد کنند مشکل دیگر پیش میآید لذا ما برای اینکه از این مشکلات و محذورات نجات پیدا کنیم این روایت را نقل نکردیم وگرنه روایاتی که دربارهٴ رؤیت اله وارد شده است «کلّها عندی صحیحةٌ» خب تحلیل کردن اینکه رؤیت قلبی است نه بصری ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ﴾ و کذا و کذا مربوط به شهود دل هست خدا را نه در دنیا میشود دید نه در آخرت, نه در خواب میشود دید نه در بیداری چون او مَثل ندارد, شکل ندارد, قیافه ندارد, دیدنی نیست, خیال کردنی نیست, وهم کردنی نیست خب این را چه موقع انسان میتواند به طور عادی بفهمد اما آن مشکل حل نشد که آیا در عصر امام رضا(علیه السلام) در بخشی از مردم قم کسانی بودند مُرجئه یا مشبّهه یا ناصبی ـ معاذ الله ـ یا نه, حالا تتمّهٴ این بحث برای فردا.
«و الحمد الله ربّ العالمین»
توحید و معاد جزء مهمترین مسائل آن روز مکه بود ذات اقدس الهی این اصول را با بیانهای گوناگون ارائه میکند
موجود ممکن حافظ هستی خود نیست چه رسد ...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً ﴿83﴾ فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً ﴿84﴾ یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ﴿85﴾ وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً ﴿86﴾ لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً ﴿87﴾ وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً ﴿88﴾ لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً ﴿89﴾ تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً ﴿90﴾ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً ﴿91﴾ وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً ﴿92﴾ إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً ﴿93﴾ لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً ﴿94﴾ وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً ﴿95﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکّه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین بود و توحید و وحی و نبوّت و معاد جزء مهمترین مسائل آن روز بود ذات اقدس الهی این اصول را با بیانهای گوناگون ارائه میکند گاهی از راه علل گاهی از راه علائم گاهی از راه اهداف تشریح میکند. جریان بتپرستی را هم از راه برهان محال میداند و هم از نظر وجدان کارِ لغوی میداند از نظر برهان مستحیل است برای اینکه یک موجود ممکن حافظ هستی خود نیست چه رسد به اینکه مشکل دیگری را حل کند از نظر لغو بودن میفرماید شما اگر این بتها صنم و وثن را تکریم میکنید باید برای فایدهای باشد اینها ﴿اتَّخَذُوا﴾ آلهه را ﴿مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً﴾ تا اینکه وسیلهٴ عزّت اینها باشد گاهی تعبیر میکنند که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ ، گاهی تعبیر میکنند ﴿وَمَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ و منظور آنها از این تقرّب، تقرّب دنیایی است زیرا به آخرت معتقد نیستند مقصود آنها از شفاعت، شفاعت در دنیا و مسائل رفاهی است برای اینکه اینها به بهشت و جهنم و قیامت معتقد نیستند اینها میگویند انسان با مُردن میپوسد و خبری نیست ﴿ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ پس منظورشان از شفاعت مسائل دنیاست، منظورشان از تقرّب مسائل دنیاست، منظورشان از این عزّت، عزّت دنیاست آنگاه ذات اقدس الهی تحلیل میکند که همهٴ امور به دست خالق آنهاست از غیر خدا کاری ساخته نیست در طیّ این یک صفحه هشت بار نام مبارک ﴿الرَّحْمنِ﴾ را میبرد چون اینها به ﴿الرَّحْمنِ﴾ معتقد بودند چه اینکه به الله هم معتقد بودند اما در ربوبیّت شک داشتند سرّ اینکه در یک صفحه هشت بار کلمهٴ نورانی ﴿الرَّحْمنِ﴾ را به کار میبرد برای اینکه اینها را متوجّه کند کار به دست ﴿الرَّحْمنِ﴾ است و لاغیر و این حرفهایی که شما میزنید این شیطان آمده در شما اثر گذاشته این کلب معلَّم شما را گاز گرفته نالهتان بلند شد اگر کسی میگوید آخ، معلوم میشود که سگ او را گاز گرفته فرمود این حرفی که اینها میزنند یا فحشی که اینها میدهند معلوم میشود کسی اینها را گزیده اینکه حرفِ عالمانه نیست محقّقانه نیست یک حرفِ خلاف است بدگویی است، زشتگویی است حرفی است که عِدّ است، قول منکر است معلوم میشود کسی اینها را گاز گرفته و این همان کلب معلّم است. خب، ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ مارگزیده چطور میپیچد یا سگگزیده چگونه ناله میزند یک انسانِ سگشناس میفهمد این شخص را سگِ هار گزیده فرمود تو نمیبینی اینها چطور داد میکِشند، چطور عربده میکشند، اینها چه دارند میگویند همه که این حرفها را نمیشناسند که ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ این تعلیق حکم بر وصف که مُشعر به علیّت است هم در بخش اثبات است هم در بخش نفی یک وقت میگویند «أکرم زیداً» سؤال میکنند چرا، میگویند «لأنّه عالمٌ» اما یک وقت میگویند «أکرم العالِم» دیگر سؤال ندارد یک وقت میگویند «أهِن زیداً» جای سؤال است که چرا اهانت بشود گاهی گفته میشود «أهن الظالم» خب دیگر سؤال ندارد اینکه میفرماید: ﴿عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ دیگر سؤال ندارد هم علّتش ذکر میشود هم از مشرک و غیر مشرک است لذا به ضمیر اکتفا نکرده. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که دو آیه قبلاً به آن اشاره شد ناظر به همین است در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 27 و آیهٴ 30 ناظر به همین است که ما شیاطین را اولیای اینها قرار دادیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ این فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد اینها که قبلاً ایمان نیاوردند الآن مؤمن نیتسند آینده هم ایمان ندارند اینها تحت ولایت شیطاناند برای اینکه ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان ما بین شیاطین و بین این کفّار حجاب را برداشتیم مانع را برداشتیم این سگِ بسته را باز کردیم خب این به سراغ آنها میرود دیگر ما که سگ را فرستادیم این کلب معلّم ما ابتدائاً کسی را آسیب نمیرسانیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ نه «للذین لم یؤمنوا» ﴿لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ این فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و اصلاً ایمان نمیآورند چه اینکه آیه سی همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم این بود که ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» که بحثش قبلاً گذشت عندالاحتجاج یوم القیامه وقتی اینها از شیاطین کمک میخواهند شیطان میگوید ﴿مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ نه من مشکل شما را حل میکنم نه شما مشکل مرا حل میکنید نه من صریخ شما هستم نه شما صریخ من هستید ﴿لاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾ من که شما را نخواستم فقط دعوتنامه نوشتم میخواستید نیایید انبیا دعوتنامه نوشتند اولیا دعوتنامه نوشتند فطرت دعوتنامه نوشته عقل دعوتنامه نوشته میخواستید آن طرف بروید ﴿لاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾ در آنجا ذات اقدس الهی داوری میکند که هیچ ولایتی شیطان بر کسی ندارد الاّ بر کسانی که او را ولیّ خود قرار دادند همین، اینها اول تولّی کردند رفتند در حوزهٴ شیطنت او را به عنوان والی پذیرفتند بعد از این به بعد شیطان سرپرست آنها شد اینجا هم در آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» میفرماید: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ ما گفتیم ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ و کذا و کذا، گفتیم ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ همهٴ اینها را گفتیم اینها در بین اولیای الهی اینها را رها کردند ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ آمدند تحت ولایت شیطان، پس اگر در آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ به استناد همان آیهٴ سی سورهٴ «اعراف» که ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ این جعلِ پاداشی و کیفری است در حقیقت نه جعل ابتدایی، ابتدائاً ذات اقدس الهی شیطان را ولیّ هیچ کس قرار نمیدهد شیطان هیچ حقّی ندارد فقط وسوسه کردن. خب، در اینجا فرمود اینها به سوء اختیار خودشان به طرف شیطان رفتند شما حالا خیلی عجله نکن برای اینکه اینها یک چند روزی هستند اتمام حجّت بشود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ بشود بعد ما اینها را میگیریم ﴿فَلاَ تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً﴾ ما یک روزشمار داریم، نفسشمار داریم همهٴ اینها را بررسی میکنیم وقتی به پایان رسید خب اینها را میگیریم در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آنجا میفرماید: ﴿لاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ﴾ در بخشهای دیگر فرمود: ﴿وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ﴾ عجله نکن ما اینها را در فرصت مناسب در پایان سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیهٴ 35 این است ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ﴾ چه عجلهای است بالأخره اینها چند روزی حالا هشتاد سال یا صد سال این هشتاد سال یا صد سال نسبت به صحنهٴ قیامت «کحلقةٍ فی فلات» است ﴿وَلاَ تَسْتَعْجِل لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ مثل اینکه یک لحظه در دنیا بودند هشتاد سال یا صد سال نسبت به آن ابدی که در صحنهٴ قیامت میبینند بیش از یک لحظه نیست لذا فرمود عجله نکن اینها فرصتشان فرا میرسد و حجّت هم بر اینها تمام است.
پرسش: این سال بالأخره حقیقت است یا مجاز.
پاسخ: حقیقت است.
پرسش: اگر این سگ را رها میکند.
پاسخ: حقیقت است دیگر، این کیفر است این سگ را به تعبیر مرحوم شیخ طوسی در تبیان این سگِ در بند را زنجیرش را گرفته رها کرده و این هم میرود او را میگیرد آن هم میگیرد چطور میگیرد او را مجبور به کفر نمیکند مکرّر میشوراند مکرّر وسوسه میکند با اینکه راه توبه باز است این شخص تا آخرین لحظه اگر گناهی کرده باشد مدّتی هم به او مهلت میدهند نمینویسند تا توبه کند تا آخرین لحظه رحمت الهی بیش از غضب اوست نسبت به هر کافر، نسبت به هر مشرک تا آخرین لحظه راه توبه باز است او مختاراً عالماً عامداً بیراهه میرود.
پرسش: مصداق حقیقی در او حتماً باید بعث باشد.
پاسخ: بَعث است دیگر.
پرسش: اینجا رفع مانع است.
پاسخ: نه، بَعث است به طرف او منتها وسوسهاش را بیشتر میکند اینکه میرود آنجا به اذن خدا میرود وسوسه را بیشتر میکند برای دیگران یک بار دعوتنامه مینویسد برای او دو بار، سه بار، چهار بار پشت سر هم وسوسه میکند همین، اینچنین نیست که بیش از وسوسه کار دیگر داشته باشد برای یک عدّه در جنگ چون جهاد اوسط یا اکبر است دیگر در جنگ یک تیر رها میکند آن هم تیر رها میکنند جنگ خاتمه پیدا میکند اما این مرتب تیراندازی میکند اینکه در جریان «النظرة سهمٌ مِن سهام ابلیس» که وارد شده این دیگر تمثیل است این تعیین نیست اینچنین نیست که در بین گناهان فقط نگاه به نامحرم تیر شیطان باشد هر گناهی بالأخره تیر است جهاد معنایش تیراندازی است دیگر حضرت فرمود: «النَظْرة سَهمٌ مِن سهام ابلیس» خب معاصی دیگر هم همین طور است یک وقت یک تیر میزند یک وقت ده تیر میزند نسبت به افراد عادی یک تیر میزند آن هم خودش را در سنگر در حِصن الهی که توحید «کلمة لا إله الاّ الله حِصنی» حِصن هست، توحید هست، میرود در قلعه دژ الهی است دژبان هم خداست محفوظ میماند دیگر وقتی در قلعه رفت که تیر نمیخورد.
پرسش: صحبت تیر شیطان نیست صحبت ارسال خداوند است.
پاسخ: ارسال خداوند است دیگر.
پرسش: خب این اگر حقیقت میخواهد باشد باید بعث در او باشد.
پاسخ: بعث کرده دیگر فرمود برو، یک عده را میبندد خدا شیطان، ذات اقدس الهی میبندد میگوید حق نداری نسبت به آنها وسوسه کنی ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ اینها مطهّرند اینها راحتِ راحت زندگی میکنند وسوسه ندارند یک عده را وسوسه دارند کم، یک عده وسوسه دارند زیاد اینها که وسوسه دارند زیاد این در اثر اینکه این شیطان را خدا فرستاد منتها فرمود آنها قبول کردند ما امضاء کردیم این آیهٴ سی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» مبیّن است دیگر فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ این ﴿لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیّت است تبیین آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» را آیهٴ سی به عهده دارد فرمود: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ اینها سگباز شدند ما که اینها را به سگبازی دعوت نکردیم حالا که سگباز شدند بازی با سگ خطر دارد دیگر خب گاز میگیرد دیگر اینچنین نیست که تربیتشده باشد که این وسوسهاش دو بار بود حالا شده ده بار قلعه هم کنارش است درش هم باز است «کلمة لا اله الاّ الله حِصنی»، «ولایة علیبنابیطالب حصنی» دوتا قلعه است من هم قلعهبانم، دوتا دژ است من هم دژبانم در هم باز است کنار دستش است میگویم بیا نمیآید خب اگر دژبان میگوید بیا و نمیآید در بیرون هست خب تیر میخورد دیگر این معنای ارسال، برهانش هم آیهٴ سی همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود فرمود: ﴿إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ ما که ابتدائاً کسی را به سگبازی دعوت نکردیم خب.
پرسش: اینکه فرمود: ﴿... عَدّا﴾ حذف چه معنایی دارد, برای چه حذف کردیم؟
پاسخ: ﴿عَدّاً﴾ برای تو مدّتی قرار دادیم برای هر کسی منتها یک عدّه پر برکتاند یک عدّه نعمت است یک عدّه نقمت، یک عدّه عمرشان آن قدر منشأ برکت است که ذات اقدس الهی به این عمر سوگند یاد میکند ﴿لَعَمْرُکَ﴾ عَمْر همان عُمر است منتها چون در قسم زیاد به کار برده میشود و ضمّه سنگین است تبدیل به فتحه شد ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ خود وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هم در بین راه فرمود: «لَعَمْرِی» قسم به جان خودم این جان جای قسم خوردن است. بیان لطیفی سیدناالاستاد مرحوم علامه دارد که قَسمهای الهی به بیّنه است نه در قبال بیّنه معمولاً در محاکِم بیّنه داریم و یمین، یمین در مقابل بیّنه است آن کسی که شاهد ندارد سوگند یاد میکند اما قَسمِ خدا به شاهد است مثل اینکه کسی بگوید الآن روز است بعد بگوید قسم به این آفتاب الآن روز است این به دلیل قسم خورده نه به بیگانه همه یعنی همهٴ قَسمهای الهی به بیّنه است نه در قبال بیّنه اینجا هم سوگند یاد کرده عمر یعنی این یک وقت منشأ برکت است یک وقت همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که عرض میکند خدایا! مادامی که عمر من در خدمت توست نگه بدار، اما مادامی که مرتع شیطنتِ شیطان است زود بگیر خب هر چه زودتر بروم راحتتر میشوم اینها برای همه خدا عمری مشخص کرده است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هست، «لکل انسان اجل» هست، ﴿إِذَا جاءَ أَجَلُهُمْ﴾ اما بعضی منشأ برکتاند بعضی منشأ نقمت ما همه را میشماریم منتها یک عدّه خیر و رحمتشان افزوده میشود یک عدّه خیال میکنند بعد از مرگ خبری نیست بگذار این چند روز نَفس بکِشند بعد ما اینها را میگیریم ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ این روایات فراوانی فریقین نقل کردند که این دربارهٴ اولیا حضرت امیر(سلام الله علیه) است آن ﴿نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ﴾ دربارهٴ اعدای حضرت امیر است این تنها مربوط به روایات ما شیعه نیست در تفسیر شریف کنزالدقائق و سایر روایات میبینید و بخشی از این روایات را هم دیگران هم نقل کردند یعنی مفسّران اهل سنّت هم نقل کردند ﴿یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً﴾ اینها با جلال و شکوه با موکب همایونی میروند که بحثش قبلاً گذشت ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ این تعبیری که از جناب فخررازی نقل شد که این سوق به معنای هِی کردن از پشت است نه بدرقه همان طوری که انعام را از پشت سر هِی میکنند، کفار را از پشت سر به جهنم هِی میکنند مسبوق به تعبیر لطیف جناب زمخشری در کشّاف است زمخشری اول گفته بعد فخررازی گفته، اگر در دنیا ذات اقدس الهی یک عدّه را انعام دانست ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ خب در آخرت انعام را که بدرقه نمیکنند که، انعام را هِی میکنند دیگر این سوق همان سوق است ﴿وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً﴾ بعد فرمود شما به دنبال چه چیزی میگردید این آلهه را میپرستید که میگویید ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا﴾ کسی حقّ شفاعت ندارد مگر اینکه عهدی عندالله أخذ کرده باشد که بنا بر برخی از تعبیرها این ﴿مَن﴾ مستثنای منقطع است و جناب زمخشری هم احتمال بدلیّت و اینها را داده بالأخره شفاعت در قیامت حق است منتها هم شافع باید مأذون باشد ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ هم مشفوعٌله باید مرتضیالمذهب باشد که ﴿لاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ و اینها نه شافعاند نه مشفوعٌله ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ این یک، بعد فرمود همین مشرکان حجاز ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ این از آیهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 75 ﴿فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً﴾ یک، آیهٴ 76 ﴿أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ دو، آیهٴ 87 ﴿إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ و آیهٴ 88 ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾، آیهٴ 91 ﴿أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾، آیهٴ 92 ﴿وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً﴾، آیهٴ 93 ﴿إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ در این یک صفحه هشت بار نام نورانی ﴿الرَّحْمنِ﴾ آمده تا توحید را تبیین کند آنها الرحمان و الله برای آنها شناخته شده بود ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ خب، ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ میفرماید این معنا یا محال است که صدور ندارد محال ذاتی است یا لغو است که صدورش از خدای سبحان محال است اگر منظور زاد و ولد است او که و له ولد نیست برای اینکه ﴿أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ﴾ آنکه مستحیل است اگر منظور تَبنّی و فرزندخواندن است این لغو است برای اینکه خدا برای چه کسی را به عنوان فرزند بگیرد این ﴿کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ همهٴ عرش تا فرش بردهٴ او هستند, مطیع او هستند او برای چه کسی را تَبنّی بکند چه مشکلی از او ساخته است آن کسی که تَبنّی شده مثل دیگران بردهٴ اوست هر کاری را ذات اقدس الهی بخواهد انجام بدهد با اراده انجام میدهد پس یکی مستحیل است بالضروره, یکی هم لغو است محال است صدورش عن الله بالضروره. ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ گاهی التفات برای این است که تقبیح علنی باشد گاهی التفات از غیبت به حضور است برای اینکه آن تَشر زدن علنی باشد, گاهی التفات از حضور به غیبت است برای اینکه بگوید اینها لایق خطاب نیستند که من به اینها خطاب بکنم بگویم حرف بدی زدی اینجا از مواردی است که التفات از غیبت به حضور است همهٴ آن موارد ﴿قَالُوا﴾, ﴿قَالُوا﴾, ﴿اتَّخَذُوا﴾ و امثال ذلک است در اینجا فرمود: ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً﴾ بعد التفات فرموده از غیبت به خطاب فرمود: ﴿لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً﴾ شیء منکر, زشت, عظیمی انجام دادید. این قسمت را عنایت کنید ذات اقدس الهی هم در عظمت توحید سخن گفته هم در عظمت امانت الهی سخن گفته هم دربارهٴ عظمت قرآن کریم و هم دربارهٴ وحی که خب به قرآن کریم برمیگردد اما این چند تعبیر یکسان نیست گاهی میفرماید اگر ما این قرآن را بر کوه نازل میکردیم کوه سر درد میگرفت چون مطلب عمیق را یا خیلیها نمیفهمند یا اگر میفهمند آن قدر باید به مغزشان فشار بیاورند که سر درد میگیرند این سر درد را میگویند صداع, صداع, تصدّع یعنی شکار گویا مغزش دیگر متلاشی شده فروپاشی شده شکاف برداشت, سر درد را که صداع میگویند بر اساس این جهت است فرمود ما اگر این قرآن را میخواستیم به کوه بفهمانیم کوه سر درد میگرفت ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً﴾ سر درد میگرفت, صداع میگرفت مغزش میترکید نمیتواند بکِشد این یک مرحله, در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ اِبای اینها ابای اشفاقی است نه ابای استکباری این آسمان و زمین اِبا کردند اما عرض کردند ما نمیتوانیم مقدورمان نیست خدا هم بخشید, اما اِبای شیطنتِ شیطان ابای استکباری است که ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ اگر اِبا استکباری باشد قابل بخشش نیست اگر ابا اشفاقی باشد عذرخواهی بشود خدایا ما مقدورمان نیست مورد ترحّم است ﴿فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ اما در همین حد که ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ﴾ با یک فعل عُذر همه را خواست مرحلهٴ بالاتر آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» میفرماید این وحیی که از بالا نزول میکند و از این سلسلهٴ آسمانها پایین میآید مثل اینکه این آسمانها دارند تَرک برمیدارند فرشتهها هم از عظمت وحی متأثّرند در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» آیهٴ پنج این است که آیهٴ دومش این است که ﴿کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ٭ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ٭ تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ بعد ﴿وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاً﴾ ما این قرآن را که از بالا میفرستیم این مراحل را باید طی کند گویا آسمانها دارند میترکند این عظمت وحی را میرساند. مهمتر از همه همین جریان توحید است در جریان توحید از آسمانها سخن گفته, از زمین سخن گفته, از کوه سخن گفته با سه فعل دربارهٴ آسمانها یک طور, دربارهٴ زمین یک طور, دربارهٴ کوهها یک طور, فرمود این حرفهایی که اینها زدند ﴿تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ﴾ یک, ﴿وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ﴾ دو, ﴿وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً﴾ این سه, همه دارند میتَرکند این چه حرفی است میزنی کلّ این مجموعه به دست اوست ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ﴾ این مضمون آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است فرمود کلّ این مجموعه را ذات اقدس الهی دارد اداره میکند و این مجموعه اگر مورد عنایت الهی است و کلّ این مجموعه را خدای سبحان, آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» این است که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ جاذبه را چه کسی خلق کرده فرمود ما یک مُشت دود را به صورت شمس و قمر در آوردیم و راه شیری درست کردیم و میلیونها ستاره درست کردیم این برای شما خیلی عزیز است این شمس و قمر که همیشه شمس و قمر نبود ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾ کذا و کذا و کذا این است که یک مشت دود را آفتاب درست کرده, یک مشت دود را ماه درست کرده, یک مشت دود را راه شیری کرده بساط همه را هم برمیچیند فرمود ما همهٴ اینها را لوله میکنیم ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ یا ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ ٭ وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ اینچنین نیست که حالا شمس برای شما خیلی شفاف و روشن است نزد ما مثلاً حرمتی داشته باشد.
پرسش: حاج آقا در کوفه بی بی بزرگوار به همین آیه استشهاد کردند.
پاسخ: بله به آن استدلال کرده که در بحث پریروز یا بحث دیروز به همین نکته اشاره شده وجود مبارک زینب کبری(سلام الله علیها) چون ولایت هم به همین برمیگردد دیگر. خب, اگر خدای سبحان به اینها میفرماید آسمان دارد میترکد برای اینکه آسمان مسبّح است میداند زمامش به دست چه کسی است زمین مسبّح حق است میداند به دست چه کسی است, کوهها مسبّح حقّاند میدانند به دست چه کسی است شما کلّ این مجموعه را دادید به چهارتا چوب و سنگ میگویید اینها را اینها دارند تدبیر میکنند این چه حرفی است دارید میزنید شما ﴿تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً ٭ أَن دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً﴾ کاری است که نظام برنمیتابد این چه حرفی است میزنید ﴿وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَداً﴾ چه بگویید وجود مبارک مسیح فرزند خداست چه بگویید عُزیر فرزند خداست چه بگویید ملائکه فرزند خداست که ﴿خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ﴾ که در بحث دیروز از سورهٴ مبارکهٴ «انعام» اشاره شد آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ﴾ این «جعل» چون دوتا مفعول میگیرد مفعول اوّلش شرکاء هستند مفعول دومش جن است یا جن را مفعول اول شرکاء مفعول دوم, جن را شریک خدا قرار دادند در حالی که ﴿وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ﴾ خَرق کردند, جعل کردند, تهمت زدند بعضی از بزرگان اهل معرفت که در نوبتهای قبل اشاره شد میفرمودند اینکه خدا میفرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ این ظلم به الله نیست ظلم به الله معنا ندارد که این ظلم به این آلهه است اگر سنگ را, اگر چوب را, اگر فرشتگان را, اگر قدّیسین بشر را, اگر ستاره و شمس و قمر را که گروهی تکریم میکردند آنها را آلهه دانستند اینها در قیامت به خدا عرض میکنند خدایا! سنگینترین تهمت را اینها به ما زدند ما که بردهٴ توییم ما را گفتند شریک تو, ظلم اگر شرک ظلم است برای اینکه ظلم است به این صنم و وثن اینها در قیامت به خدا عرض میکنند خدایا اینها ما را متّهم کردند ما که بندهٴ تو بودیم و بندهٴ توییم اینها دربارهٴ ما این تهمت را روا داشتند گفتند اینها شرکای خدا هستند وگرنه ظلم به الله فرض ندارد که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ که, میگویند عظمت ظلم است یک وقت کسی, کسی را میکُشد یا مالش را میگیرد این یک حرف است, یک وقت است میگویند تو شریک خدایی از این تهمت بالاتر نیست ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ لذا در آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یَصِفُونَ ٭ بَدِیعُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُن لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ اگر ولدِ فیزیکی میگویید که مستحیل است ذاتاً, ولد به معنی تَبنّی و اتّخاذ ولد و تشریفی بگویید این هم محال است برای اینکه کسی تبنّی میکند که مشکلش را با آن تبنّی حل کند در حالی که ﴿إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ لذا از این جهت فرمود این مستحیل است ﴿إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً﴾ اما آن بخش دیگر را قبل از اینکه میفرماید اینها چنین صدایی در عالَم هست خب, چنین صدایی هست که این صدا این جهانلرزه که در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «حج» دارد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ سخن از زمینلرزه که نیست سخن از جهانلرزه است آسمان میلرزد, زمین میلرزد, شمس و قمر میلرزد, ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ این تهمت هم زلزلة العالَم است بعد به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود چنین صدایی در عالَم پیدا شده که کلّ این آسمان و زمین دارند متلاشی میشوند اینها از بس کَرند این صدا را نمیشنوند فقط تو میشنوی یک مطلب این است که این تهمت خیلی سنگین است, دوم اینکه این صدا خیلی پرخروش است عالَمخراش است نه گوشخراش, سوم این است که تو میشنوی, چهارم این است که اینها کَرند این صدا را نمیشنوند تهمتی که ممکن است آسمان فرو بریزد زمین فرو بریزد اگر این حق باشد همه فرو میریزند دیگر برابر آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ چه کسی این کُرات را نگه میدارد شما میگویید جاذبه, جاذبه را چه کسی خلق کرده جاذبه را چه کسی نگه میدارد این را روی دستِ بیدستی خودش نگه داشته که هیچ کدام نباید از سر جای خودشان تکان بخورند ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ او بزرگتر است ولی باید مواظب باشد یک قدم جلو نرود این هم کوچکتر است یک قدم عقب نرود نه او باید جلو برود نه این باید جلو برود هر کدام سرِ جای خودشان باید باشند.
پرسش: ببخشید این ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ اشاره به زمانلرزه نیست یعنی حرکت که متوقف بشود.
پاسخ: کلّ عالم چون ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ هست, ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ هست, ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ هست کلّ عالَم به هم میخورد دیگر سِجل یعنی طومار این کاغذ که باز است به آن نمیگویند طومار یا این پارچه که باز است به این نمیگویند طومار وقتی این را لوله کردند که کاملاً لوله شد این را میگویند طومار این کاغذِ لولهشده را میگویند طومار میفرماید ما بساط عالَم را این طور جمع میکنیم ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾, سجل یعنی طومار ﴿کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ تمام نوشتههای این کاغذ الآن لولهشده است بساطش را جمع میکنیم ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ خب این لرزهٴ جهان است دیگر, اگر زمان کلّ شمس و قمر و اینها لرزید به تبع آنها زمان هم میلرزد.
قبل از پایان بحث این مطلبی که مربوط به حدیثی که در تفیسر کنزالدقائق از عیونالأخبار نقل شده دربارهٴ آن رازی و قمی بعضی از آقایان(حفظه الله) زحمت کشیدند و تا حدودی بعضی از منابع را پیدا کردند البته بحث هنوز ناتمام است بحث این است که آیا طبق این روایتی که در کنزالدقائق بود در عصر امام رضا(سلام الله علیه) نه عصر امام حسن عسکری, در عصر امام حسن عسکری خب عدهای از قم خدمت حضرت متشرّف میشدند نمایندگی پیدا میکردند این مسجد امام حسن عسکری هم به اذن حضرت ساخته شد شاید اوضاع فرق کرده اما در عصر امام رضا آیا کسانی بودند در قم که تفکّر ناصبی داشتند یا نه, چون اینجا دارد «علی النصب» آیا بودند تفکّر ارجائی داشتند مُرجئه بودند یا نه, چون در این روایت این شخص قمی به آن شخص تهرانی میگوید که من از قم که خارج شدم مُرجیء بودم حالا نمیخواهم رافضی بشویم من به زیارت امام رضا(سلام الله علیه) ـ معاذ الله ـ نمیآیم آیا این عبارت درست است یا نه, مرحوم سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) طبق این نقلی که اینجا شده گفته روایتهایی که مثلاً اهل قم دارند مشکل دارد برای اینکه اینها یا مشبّههاند یا مُرجیء یا جبری بعضی از بزرگان آمدند نوشتند کتاب تنزیهالقمیین در تنزیهالقمیین گفتند این روایاتی که اینها نقل کردند دلیل نیست که اینها قبول داشتند که صِرف نقل, دلیل نیست اما آنچه در این بخش دفاع آمده از کتاب تنزیهالقمیین از وجود مبارک امام رضا یا ائمه دیگر هست که اگر روایاتی از ما اهل بیت(علیهم السلام) دربارهٴ جبر یا تشبیه نقل شده است به معنای این نیست که ما باور داریم چه اینکه مشابه این روایات از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم نقل شده اینکه پیغمبر نه جبری بود نه مشبّهه اما عمده این است که آیا آنچه در اینجا نقل شده ائمه(علیهم السلام) فرمودند روایاتی که از ما نقل شده است دلیل نیست بر اینکه ما این کار را داریم مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) هم در بحث رؤیت شاید چند سال قبل یعنی در طیّ این سالها ما شاید چند بار این توحید مرحوم صدوق را آوردیم در همین مجلس بحث تفسیر روایات رؤیت را خواندیم که خدا را میبینند, چطور میبینند ابیبصیر کور, کور یعنی کور به همین ابیبصیر کور میگویند ابیبصیر دیگر این خدمت حضرت نشسته است عرض کرد خدا را در قیامت میبینم؟ فرمود بله, قبل از قیامت هم دیدم بعد کمی تأمّل کرد فرمود الآن مگر تو نمیبینی خب به برکت خود حضرت حالتی برای ابیبصیر پیدا شد این کور این معلوم میشود شهود قلبی است نه شهود بصری به ابیبصیر کور میگوید مگر الآن خدا را نمیبینی خب چه شاهدی از این قویتر مرحوم صدوق در همان کتاب قیّم توحید فرمود روایاتی که دربارهٴ توحید نقل شده است «کلّها عندی صحیحةٌ» این رؤیةالله است و آن را اهل معرفت دنبال میکنند ولی من از ترس این روایت را نقل نمیکنم برای اینکه اگر همین طور قبول بکنند ـ معاذ الله ـ خب مشکل تشبیه پیش میآید ائمه(علیهم السلام) را متّهم کنند مشکل جدّی پیش میآید حرف ائمه را رد کنند مشکل دیگر پیش میآید لذا ما برای اینکه از این مشکلات و محذورات نجات پیدا کنیم این روایت را نقل نکردیم وگرنه روایاتی که دربارهٴ رؤیت اله وارد شده است «کلّها عندی صحیحةٌ» خب تحلیل کردن اینکه رؤیت قلبی است نه بصری ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ﴾ و کذا و کذا مربوط به شهود دل هست خدا را نه در دنیا میشود دید نه در آخرت, نه در خواب میشود دید نه در بیداری چون او مَثل ندارد, شکل ندارد, قیافه ندارد, دیدنی نیست, خیال کردنی نیست, وهم کردنی نیست خب این را چه موقع انسان میتواند به طور عادی بفهمد اما آن مشکل حل نشد که آیا در عصر امام رضا(علیه السلام) در بخشی از مردم قم کسانی بودند مُرجئه یا مشبّهه یا ناصبی ـ معاذ الله ـ یا نه, حالا تتمّهٴ این بحث برای فردا.
«و الحمد الله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است