- 108
- 1000
- 1000
- 1000
نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی، جلسه سی و یکم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی»، جلسه سی و یکم: شهادت، سال 1402
واقعاً یکی از معماهای عالم معنویت همین موضوع اشتیاق به شهادت هست. بعضیها وقتی در وادی شوق به شهادت میافتند، واقعاً زندگی و بندگی آنها متفاوت میشود. علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه ذیل آیه حیات طیبه، میفرماید: حیات طیبه هم این زندگی نیست که متصل شده باشد به طیب و تمیز و خوب بودن. بلکه یک حیات دیگر است. ما دو نوع حیات داریم. یک حیات معمولی که حالا آدمها یا در آن خوب هستند یا در آن بد هستند. بالاخره ما همه زندگی را تجربه داریم و میتوانیم تجربیات خود را به هم منتقل کنیم و تجربیات همدیگر را میتوانیم درک کنیم. میگوید من ناراحت شدم، آنجا عصبانی شدم، آنجا شکست خوردم مثلاً افسرده شدم. این زندگی معمولی است که همه ماها درک میکنیم. اما یک زندگی دیگر هست که کلاً با این زندگی فرق میکند. آنها بدنشان، رفت و آمدشان، ظاهرشان مثل ما است. آن یک حیات دیگری دارد. آن وقت علامه طباطبایی میفرماید: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة» ما به او حیات طیبه میدهیم، ما او را برای حیات طیبه زنده میکنیم. این یک تولد دیگر است. این را در کسانی که شوق به شهادت دارند آدم میتواند ببیند. آن کسانی که در جبهه بودند میتوانند عرض بنده را تأیید کنند. واقعاً شهداء بعد از اینکه در وادی شوق به شهادت میافتادند، همه چیز آنها تغییر میکرد. واقعاً لبخندهای آنها تغییر میکرد، نگاههای آنها تغییر میکرد. غذا خوردن و حرکات و سکنات آنها متفاوت میشد و معمولاً اینها در این لحظهها وصیتنامه نوشتند. یعنی آن شوق میآمد، احساس میکردند که شهید خواهند شد بعد آن وصیتنامههایی که حضرت امام فرمود: آدم تنش میلرزد وقتی که این وصیتنامهها را میخواند یا عبارتهای عجیب و غریب امام درباره وصیتنامههای شهداء. حالا این شوق از کجا میآید؟ معنای قرب را ما حتماً به آن توجه داریم. نزدیک شدن. تقریباً چیزی به نام رسیدن به خدا ما نداریم. یک نقطهای نیست که ما به آن برسیم تمام شود. نزدیک و نزدیک و نزدیکتر شدن معنا میدهد. کلمه نزدیک شدن اصلاً کلمه زیبایی است. دو نفر که به همدیگر علاقه دارند. فرزند و مادر، مادر و فرزند. تا به هم نزدیک میشوند چه آرامشی به همدیگر میدهند و چه انرژیای به همدیگر میدهند. این نزدیک شدن، این سکینه و آرامشی که ایجاد میکند، این دقیقاً اتفاقی است که بین عبد و مولا باید بیفتد. بین ما و خدا میافتد منتها دیگر خدا آن انرژیای که میدهد، چه اتفاقی را رقم میزند عجیب و غریب است. وقتی میل به تقرب در انسان بیدار شود. خدایا میخواهم به تو نزدیک شوم. این در ما هست ولی اگر بیدار شد، این دیگر آدم را نمیگذارد که آرام حرکت کند.
واقعاً یکی از معماهای عالم معنویت همین موضوع اشتیاق به شهادت هست. بعضیها وقتی در وادی شوق به شهادت میافتند، واقعاً زندگی و بندگی آنها متفاوت میشود. علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه ذیل آیه حیات طیبه، میفرماید: حیات طیبه هم این زندگی نیست که متصل شده باشد به طیب و تمیز و خوب بودن. بلکه یک حیات دیگر است. ما دو نوع حیات داریم. یک حیات معمولی که حالا آدمها یا در آن خوب هستند یا در آن بد هستند. بالاخره ما همه زندگی را تجربه داریم و میتوانیم تجربیات خود را به هم منتقل کنیم و تجربیات همدیگر را میتوانیم درک کنیم. میگوید من ناراحت شدم، آنجا عصبانی شدم، آنجا شکست خوردم مثلاً افسرده شدم. این زندگی معمولی است که همه ماها درک میکنیم. اما یک زندگی دیگر هست که کلاً با این زندگی فرق میکند. آنها بدنشان، رفت و آمدشان، ظاهرشان مثل ما است. آن یک حیات دیگری دارد. آن وقت علامه طباطبایی میفرماید: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة» ما به او حیات طیبه میدهیم، ما او را برای حیات طیبه زنده میکنیم. این یک تولد دیگر است. این را در کسانی که شوق به شهادت دارند آدم میتواند ببیند. آن کسانی که در جبهه بودند میتوانند عرض بنده را تأیید کنند. واقعاً شهداء بعد از اینکه در وادی شوق به شهادت میافتادند، همه چیز آنها تغییر میکرد. واقعاً لبخندهای آنها تغییر میکرد، نگاههای آنها تغییر میکرد. غذا خوردن و حرکات و سکنات آنها متفاوت میشد و معمولاً اینها در این لحظهها وصیتنامه نوشتند. یعنی آن شوق میآمد، احساس میکردند که شهید خواهند شد بعد آن وصیتنامههایی که حضرت امام فرمود: آدم تنش میلرزد وقتی که این وصیتنامهها را میخواند یا عبارتهای عجیب و غریب امام درباره وصیتنامههای شهداء. حالا این شوق از کجا میآید؟ معنای قرب را ما حتماً به آن توجه داریم. نزدیک شدن. تقریباً چیزی به نام رسیدن به خدا ما نداریم. یک نقطهای نیست که ما به آن برسیم تمام شود. نزدیک و نزدیک و نزدیکتر شدن معنا میدهد. کلمه نزدیک شدن اصلاً کلمه زیبایی است. دو نفر که به همدیگر علاقه دارند. فرزند و مادر، مادر و فرزند. تا به هم نزدیک میشوند چه آرامشی به همدیگر میدهند و چه انرژیای به همدیگر میدهند. این نزدیک شدن، این سکینه و آرامشی که ایجاد میکند، این دقیقاً اتفاقی است که بین عبد و مولا باید بیفتد. بین ما و خدا میافتد منتها دیگر خدا آن انرژیای که میدهد، چه اتفاقی را رقم میزند عجیب و غریب است. وقتی میل به تقرب در انسان بیدار شود. خدایا میخواهم به تو نزدیک شوم. این در ما هست ولی اگر بیدار شد، این دیگر آدم را نمیگذارد که آرام حرکت کند.
تاکنون نظری ثبت نشده است