display result search
منو
تفسیر آیات 35 تا 39 سوره یونس

تفسیر آیات 35 تا 39 سوره یونس

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 39 سوره یونس"

در این بخشهای سورهٴ مبارکهٴ یونس از توحید ذات اقدس اله سخن به میان آمده است
دأب قرآن کریم بر این است که اول از خالق بودن خدا بعد ازهادی بودن خدا سخن به میان می‌آورد

بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ٭ وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ ٭ وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ٭ أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ٭ بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ

چون سورهٴ مبارکهٴ یونس درمکه نازل شد و عناصر محوری مباحث مکه هم اصول دین یعنی توحید و نبوت و معاد گرچه خطوط کلی اخلاق و حقوق هم مطرح بود این سوره هم آن عناصر محوری را به همراه دارد یعنی توحید و نیوت و معاد در اوائل این سوره از انکار نبوت سخنی به میان آمده است آیه دوم سورهٴ مبارکه یونس این بود که ﴿اکان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الکافرون ان هذا لساحر مبین﴾ و بعد گفتند که ﴿إئت بقرآن غیر هذا او بدله﴾ یعنی حرفت را عوض کن کتابی دیگر بیاور یا همین کتاب باشد و خطوط کلی آنرا عوض کن یا کتاب دیگر بیاور که درباره این کتاب اشکال جدی داشتند می‌گفتند این ساخته خود تو است تو هم بر تغییر آن توانایی هم در تبدیلش.
در این بخشهای اخیر سورهٴ مبارکهٴ یونس از توحید ذات اقدس اله سخن به میان آمده و ضمنا از معاد گفتگو شده اجمالا بعد مبسوطا مسئله وحی و نبوت و اعجاز می‌پردازند دأب قرآن کریم بر این است که اول از خالق بودن خدا بعد ازهادی بودن خدا سخن به میان می‌آورد خلقت و هدایت را یعنی آفرینش و پرورش را کنار هم ذکر می‌کند خدا است که می‌آفریند خداست که می‌پروراند در سخنان وجود مبارک ابراهیم خلیل است که ﴿الذی خلقنی فهو یهدین﴾ در بیانات نورانی وجود مبارک موسای کلیم هم هست که ﴿ربنا الذی اعطا کل شیئ خلقه ثم هدی﴾ در دستوری که ذات اقدس اله به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌دهد این است که ﴿سبح اسم ربک الاعلی الذی خلق فسوی والذی قدر فهدی﴾ خلقت و هدایت در بیانات حضرت ابراهیم هست در بیانات حضرت موسی هست در بیانات ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم هست برای اینکه آفرینش و پرورش مال اوست برای اینکه او آفرید و او می‌پروراند هدایت همان پروراندن و راهنمایی کردن است این دأب قرآن کریم است در آیات محل بحث هم فرمود ﴿هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق﴾ بعد فرمود ﴿هل من شرکائکم من یهدی الی الحق﴾ یعنی خالق اوست و هادی هم اوست و تلازمی هم هست بین مسئله هدایت و خلقت کسی می‌تواند هدایت بکند که بداند مخلوقش کیست و چیست پروراندن و راهنمایی کردن بدون آفریدن اصلا معقول نیست اگر یک مبدئی آفریدگار باشد یک مبدئی پروردگار باشد این یعنی چه؟ یعنی مثلا الف آفریدگار است جهان را آفرید با که از آفرینش خبر ندارد از ساختار درونی خبر ندارد از مقصد خبر ندارد این موجود را به مقصد راهنمایی کند این اصلا فرض صحیح ندارد لذا برهان قرآن کریم برای توحید ربوبی بخش مهمش به خلقت برمی‌گردد فرمود او چون آفرید باید بپروراند او که انسان را خلق کرد او که مقصدش را و راهش را خلق کرد باید هدایت هم بکند در آیات محل بحث هم اول از خالقیت ذات اقدس اله سخن به میان آمده است بعد از هادی بودن او ﴿قل هل من شرکائکم من یبدؤا الخلق﴾ بعد فرمود ﴿قل الله یبدؤا الخلق﴾ بعد فرمود ﴿هل من شرکائکم من یهدی الی الحق﴾ بعد فرمود ﴿قل الله یهدی الی الحق﴾ این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه در جریان نبوت و وحی آنها می‌گفتند بشر که پیغمبر نمی‌شود بنابراین هر کتابی را که بشر آورد از خودش آورده حالا یا خودش مطالعه کرده یا از دیگری کمک گرفته لذا می‌گفتند تبدیل و تغییر بعهده خودت است ﴿إئت بقرآن غیر هذا او بدله﴾ وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که ﴿ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی﴾ اصلا من یک چنین حقی ندارم در آن بخشهایی از سوره مبارکه یونس که قبلا خوانده شد که فرمود من اصلا چنین حقی ندارم برای من مقدور نیست که چنین کاری بکنم اینکه شما گفتید ﴿أئت بقرآن غیر هذا او بدله قل ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی﴾ نه مالی ان ابدله آنجا گفته شد که این کان منفی نقشش آن است که من اصلا این لیاقت و شانیت را ندارم من چگونه در کار خدا دخالت کنم حرف مال او است کتاب مال اوست من بیایم کم و زیاد بکنم؟ نفرمود ما ابدله فرمود ﴿ما یکون لی ان ابدله﴾ من آن شانیت راندارم نه چون من هستم دیگری نیز همینطور است اصلا مخلوق نمی‌تواند درکار خالق دخالت بکند اینجا از خود کتاب خبر می‌دهد می‌فرماید این کتاب اصلا کتابی نیست که بتوان آن را زیرو رو کرد فرمود ﴿و ما کان هذا القران ان یفتری من دون الله﴾ نفرمود این قرآن کلام خدا است و دیگری نیاورد فرمود اصلا این کتاب قابل تغییر و تبدیل نیست حالا چه پیغمبر چه غیر پیغمبر حالا فرض بکنیم اگر کسی بتواند آسمان را زیر و رو بکند این که مثل فرش نیست که بتواند زیرو رو بکند فرشی را زید بافت عمرو آن را زیرو رو می‌کند حالا اگر کسی بیاید آسمانها را زیرو رو بکند این مقدور کسی نیست فرمود ﴿و ما کان هذا القرآن ان یفتری﴾ این کتاب شانش جور دیگری است کسی نمی‌تواند دست به آن بزند حالا این کتاب که قابل تغییر و تبدیل نیست چرا شما اصرار دارید بر پیغمبر یشنهاد بدهید خودتان بیایید این کار را بکنید این که یک نفر هست که لازم نیست این را تغییر و تبدیل بدهید شما بیاید یک سوره کوچک مثل این بیاورید نه تنها شما آن بتها و علما و تحصیل کرده‌هایتان را هم دعوت کنید همه مردم زمین را هم دعوت کنید جن و انس را هم دعوت کنید این را که نمی‌توانید تکان بدهید مثل این را هم نمی‌توانید بیاورید ﴿و ما کان هذا القران ان یفتری من دون الله﴾ نه اینکه این قرآن فریه نیست اصلا قابل نیست شأنیت ندارد مثلا کسی بگوید این آسمانها مجعول است بدلی است آدم بگوید این آسمان این کهکشانها این راه شیری قابل جعل نیست اینکه امضاء نیست که کسی جعل بکند که یک کاغذی و نوشته‌ای یک سطری نیست که کسی جعل بکند ﴿و ما کان هذا القرآن أن یفتری من دون الله﴾ این کتاب چه کتابی است ﴿ولکن تصدیق الذی بین یدیه﴾ البته تمام کتابهای انبیاء گذشته علیهم السلام قرآن تصدیق دارد بدلیل اینکه حرف نوح را ذکر می‌کند حرف آدم را ذکر می‌کند حف نوح را حرف ادریس و ابراهیم را ذکر می‌کند تصدیق می‌کند اما آنکه نقد است بین یدی است قابل احتجاج است که شما می‌توانید بررسی کنید همین است اگر بفرماید که این کتاب کتابی آدم را تصدیق می‌کند و کتاب نوح را تصدیق می‌کند خوب این احتجاج تام نیست کتاب آدم و نوح کو؟ تا ما تطبیق بکنیم ببینیم این مصدق آن است یا مکذب آن اما محور جدال این است همین کتابی که در دست شما است اینهایی که بین یدی هست آن سابقی ها که الان در دست رس نیست همین عهدینی که در پیش شما است بین یدی القرآن است این تورات و این انجیل لذا غالب بحثهایی که مربوط به تصدیق است این است که ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ با اینکه او مصدق حرف آدم تا وجود مبارک عیسی علیه السلام است حرف همه را تصدیق می‌کند بدلیل اینکه قصه‌های آنها را نقل می‌کند حرف آنها را نقل می‌کند و تصدیق می‌کند و می‌گوید اینچنین باشید حرف نوح را نقل می‌کند و تصدیق می‌کند و می‌گوید اینچنین باشید حرف ایراهیم را نقل می‌کند می‌گوید اینچنین باشید می‌گوید به دنبال حضرت ابراهیم بروید حرف حضرت ابراهیم هم همین است که من به شما می‌گویم اینچنین نیست که این تصدیق مخصوص وجود مبارک موسی و عیسی علیهماالسلام باشد منتها در مقام جدال احسن اگر بفرماید که این قرآن کتابهای حضرت نوح و ابراهیم را تصدیق می‌کند خوب مردم می‌گویند آن کتاب را در دسترس نداریم که مثل اینکه بسیاری از انبیاء معمولاً انبیائی که قرآن کریم نقل می‌کند همین انبیای خاور میانه است این نه برای این است که خاور دور یا باختر دور پیغمبر نداشتند این با پیام قران هماهنگ نیست پیام قران این است که ﴿ان من امة الا خلی فیها نذیر﴾ مردم آنطرف آب و اینطرف آب بالاخره همه پیغمبر داشتند حالا اگر خداوند بفرماید که مردم آن طرف چین یا مردم آن طرف اقیانوس کبیر یک چنین ملتی بودند پیغمبری آمد اینها پذیرفتند ﴿فسیروا فی الارض﴾ ﴿فانظر کیف کان عاقبة المنذرین﴾ این قابل احتجاج نبود اینها اصلا نمی‌دانستند آنطرف آب خبری هست یا نه بر فرض می‌دانستند که آن طرف اقیانوس کبیر خبری هست چه را هی برای تحقیق داشتند این است که اینچنین نیست که انبیاء همه مال خاور میانه باشد که مثل اینجا پیغمبر خیز است جای دیگر نیست تمام گوشه‌های عالم حجت های الهی هست منتها آن قسمتها قابل جدال و احتجاج نیست لذا فرمود خیلی از انبیاء است که ما قصه‌هایشان را نگفتیم ﴿منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک﴾ چه در سورهٴ مبارکه نساء چه در سوره‌های دیگر مربوط به حوامیم فرمود انبیاء فراوانند بالاخره ما بخشی از آنها را گفتیم بخشی را نگفتیم آن بخشی که نگفتیم علمش را وجود مبارک پیغمبر و ائمه علیهم السلام دارند اینکه می‌بینید در روایات دارد که خداوند اوحی الی نبی من کذا الی ولی من کذا اینچنین فرمود این همان ﴿لم نقصصهم علیک﴾ است لذا در جریان تصدیق هم فرمود ﴿تصدیق الذی بین یدیه﴾ این یک، بعد فرمود ﴿وتفصیل الکتاب﴾ خوب، کتاب این جنس است هر کتابی را که ذات اقدس اله برای پیامبران سلف فرستاده است اگر آنها متن بودند این شرح است اگر آنها اجمال بودند این تفصیل است ولکن ﴿تفصیل الکتاب﴾ این هم تردیدی ندارد که از ذات اقدس اله است ﴿لا ریب فیه﴾ احدی در تدوین و آوردن این کتاب سهمی ندارد این مستقیما بی‌تردید از خدای سبحان است شما که یک عده تحصیل کرده در بین شما است علما در بین شما هستند شما باهم جمع شوید لجنه ای تشکیل بدهید و هم فکری کنید و یک سوره کوچک مثل این بیاورید.
سوال:
جواب: اما فرمود که این کتابی که شما دارید ﴿یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله﴾ این چیزی که شما دارید این دست نوشت خود شما است آنکه ﴿مبشرا برسول یاتى من بعدی اسمه احمد﴾ آن را بیاورید ﴿قل فاتوا باتورات فاتلوها ان کنتم صادقین﴾ خوب این را چرا در کلیسا و کنیسه پنهان کردید آن را بیاورید آنکه می‌گوید پیامبر آخر الزمان به این نام به این نشانه می‌آید شما هم می‌شناسید ﴿یعرفونه کما یعرفون ابنائهم﴾ آنرا بیاورید بخوانید آنرا پنهان کردید نسخه بدلش را آوردید این دست نوشت خودتان را آوردید می‌گویید ﴿هذا من عند الله﴾ ﴿فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا﴾ وگرنه آن کتاب اصلی را بیاوید همه شما مسلمان می‌شوید فرمود ﴿ام یقولون افتراه﴾ این (ام) ام منقطعه است می‌فرماید به این‌که آنها حرفشان آن حرفهای قبلی نیست می‌گویند این را معاذ الله وجود مبارک پیغمبر(ص) افترا کرده است یعنی خودش جعل کرده به خدا اسناد داده و شده مثلاً به زعم اینها کتاب الله پس معلوم می‌شود این فریه است نه وحی اگر فریه است می‌شود کلام بشر اگر کلام بشر شد حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد شما باید مثل اینرا بتوانید بیاورید ﴿قل فاتوا بسورة من مثله﴾ یک سوره‌ای حالا نه سورهٴ طولانی سورهٴ کوتاه هم باشد کافی است هر چه سوره‌ای شد و اگر برای شما به تنهایی سخت است ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ از خدا توقع نداشته باشید غیر از خدا هر که هست چه معبودانتان چه علمایتان ادبایتان فصحایتان همه را جمع کنید یک سوره کوچک مثل این بیاورید ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ چه اینکه در سوره مبارکه اسراء فرمود که ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا﴾ .
بیان دیگری که سیدناالاستاد رضوان الله تعالی علیه روی آن تکیه می‌کند این است که جریان معجزه بودن قرآن روی آن اوصاف ممتازی است که خدا برای قرآن ذکر کرده است فصاحت و بلاغت در آن مراحل نازل این کتاب آسمانی است در جاهای فراوانی که خدای سبحان قرآن را به عظمت می‌ستاید هرگز از این که این کتاب فصیح است ادبی است سخنی به میان نیامده البته فصیح است و فصاحت آن هم معادل ندارد اما آن اوصافی را که ذات اقدس اله برای قرآن ذکر کرده آنها عنصر محوری معجزه است فرمود این نور است شما یک کتاب نور بیاورید این ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ است شما هم ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ بیاورید این کتاب صدر و ساقه‌اش هماهنگ است ﴿لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا﴾ شما هم کتابی بی‌اختلاف بیاورید این حکمت است ﴿تبیاناً لکل شیئ﴾ است شما هم حکمت بیاورید ﴿تبیاناً لکل شیئ﴾ بیاورید این ﴿هدی للناس﴾ است شما هم ﴿هدی للناس﴾ بیاورید حالا فصاحت و بلاغت در آن مراحل خیلی نازل آن است اینها غالب این ادبا چون دسترسی به نور نداشتند دسترسی به ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ نداشتند و دسترسی به برهان ﴿لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا﴾ نداشتند دسترسی به اینکه این کتاب از گذشته دور از آینده دوراخبار به غیب می‌دهد از این معارف تهی بودند آمدند درباره فصاحت و بلاغت خیلی کتاب نوشتند که بله قرآن فصاحتش این است بلاغتش این است معجزه هم هست این نازل ترین معجزه قرآن کریم است کاملترینش این است که از قرون متمادی که قبلاً هم به عرضتان رسید ذات اقدس اله دانه به دانه جا به جا آدرس می‌دهد که توی پیغمبر فلان جا نبودی ولی قضیه این است در جریان حضرت موسی نبودی ﴿ما کنت ثاویا﴾ در مدین کبودی ﴿ما کنت بجانب الطور﴾ ولی قضیه این است ﴿ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل﴾ ولی قضیه این است ﴿ما کنت بجانب الغربی﴾ قضیه این است ﴿ما کنت بجانب الطور﴾ قضیه این است این را می‌گویند معجزه شما یکدانه مثل این حرف بزنید که بعد رسوا نشوید تمام این جزئیات را می‌گوید تو در کوه طور نبودی ولی قضیه این است تو در مدین نبودی ولی قضیه این است تو در هنگام تکفل مریم سلام الله علیها نبودی ولی قضیه این است تو در هنگام جریان زکریا و یحیی نبودی ولی قضیه این‌ها است این را می‌گویند معجزه اینها چون علمی است کمتر ارزیابی شد حالا سبعه معلقه را چهار تا عرب عادی هم می‌سراید آن نازلترین درجه اعجاز فصاحت و بلاغت آن است.
سوال: جواب: ﴿بسورة مثله﴾ نکره است دیگر هر چی می‌خواهد باشد سوال:
جواب: ایشان سیدنا الاستاد ادعا می‌کرد که من اگر خدا توفیق بدهد از کوچکترین سوره قرآن بدون تکلف کل مطالب قرآن را می‌توانم استخراج کنم با شاهد البته ﴿ذالک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ آدم الان هم وقتی به المیزان مراجعه می‌کند می‌بیند خیلی از مشکلات علمی روز از نیش قلم این بزرگوار خوب می‌شود استنباط شود همینطور می‌ریزد «فجرالله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه» اینگونه است خودشان وقتی هم که می‌نوشتند به تفصیل عنایت نداشتند برای اینکه اینها را نه در درس گفتند نه در کتابهای دیگر نوشتند ولی انسان الان که مراجعه می‌کند می‌بیند این مشکل با آن تعبیری که ایشان کرده است حل می‌شود این همان «فجرالله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه» است فرمود اگر بدون اینکه ما اغراق بگوئیم و از جایی بخواهیم کمک بگیریم خطوط کلی قرآن را از کوچکترین سوره می‌توان استنباط کرد فرمایش ایشان این است که اینها مهم است و معجزه است این نور بودن شفاء لما فی الصدور بودن عالم غیب بودن فصاحت و بلاغت هم بله این هم جزء کمالات قرآن است آنها چون معارف عمیق است مورد دسترس نیست آنها متروک است درباره فصاحت و بلاغت کتابهای زیادی نوشته‌اند بیایید ﴿لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا﴾ را برهانی کنید ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ را برهانی کنید اینکه تک تک آیات فهرست می‌دهد آدرس می‌دهد می‌گوید آن جریان غیب اینگونه بود تو نبودی ولی قضیه این است آن بنی اسرائیل در توراتشان بود در انجیل عیسی مسیح سلام الله علیه بود اینها اگر خدا نکرده کم و زیاد بود می‌گفتند نه قضیه طور اینگونه نبود قضیه مریم اینگونه نبود قضیه مدین قضیه جانب غربی اینگونه نبود وجود مبارک پیغمبر نه استادی دیده نه کتابی خوانده با این نشانه در فلان ساعت در فلان مکان اینجور گفتیم ما اینها می‌دیدند در عهدین نیز همینگونه است این می‌شود معجزه.
فرمود ﴿ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ هر کس هم می‌خواستید کمک بگیرید بگیرید در سورهٴ مبارکهٴ اسراء هم که فرمود ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القران لا یاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا﴾ .
سوال جواب:
اشکالش این است که شما به از خود آن اساتید بگوئید می‌گوید شما بگوئید فلان آهنگر بومی در مکه بود و حضرت ممکن است از او یاد بگیرد اولا حضرت با او که برخوردی نداشت برفرض آن آهنگر را و همه علماء یونان را جمع بکنید یک سوره مثل این بیاورید اگر پیشاپیش همه خود آنها ابراز عجز کردند باید بپذیرید دیگر کجا مکتب رفته پیش کی درس خوانده با کی مطالعه کرده درتمام مدت عمر حالا شما بروید همه آنها را جمع کنید و این بتها را هم از این بتهایتان هم کمک بگیرید ﴿ان کنتم صادقین﴾ بعد فرمود که اینها اصلا فرهنگ محاوره ندارند اینها دوتا مشکل دارند یکی اینکه جاهلانه تصدیق می‌کنند یکی اینکه جاهلانه تکذیب می‌کنند ﴿بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله کذلک ...فانظر کیف کان عاقبه الظالمین﴾ یکی از بیانات نورانی امام صادق سلام الله علیه که مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در بحث کتاب العلم کافی نقل می‌کند این است که خدای سبحان بندگان مؤمنش را «ان الله خص عباده» او «حظ» او «حصن» عباده به سه قرائت و سه نسخه این حدیث نورانی خوانده شد یعنی ذات اقدس اله بندگان مومنش را به دو آیه دو اصل مختص کرده است بنابراین «ان الله خص» یا به دو اصل تشویق کرده است بنابر تحطیظ و حض یا با دو اصل نگه داری کرده در دو دژ در دو قلعه مصونیت اینها را تامین کرده بنابر حَصَّنَ و آن این است که تا مطلبی برایشان مسجل و برهانی نشود قطعی نشود تصدیق نکنند و تا مطلبی برایشان قطعی نشده تکذیب نکنند تصدیق آنها محققانه تکذیب آنها محققانه این را مرحوم امین الاسلام همین روایت مرحوم کلینی را در مجمع البیان مرحوم طبرسی ذیل همین آیه نقل کرده است و آن این است که انسان چیزی را که نمی‌داند تکذیب نکند و چیزی را هم که نمی‌داند تصدیق نکند یکی همین آیه است که فرمود اینها چیزی را ندانسته تکذیب کردند فرمود ﴿بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله﴾ اینها تکذیب کردند چیزی را که دلیل ندارند گفتند این وحی نیست خوب به چه دلیل؟ گفتند این کلام الله نیست به چه دلیل؟ تکذیب اینها جاهلانه است آن آیه ﴿لا تقف ما لیس لک به علم﴾ از این قبیل است ﴿ألم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب أن لایقولوا علی الله الا الحق﴾ از این قبیل است که تصدیقتان باید عالمانه باشد آن آیه می‌گوید شما تعهد سپردید تا چیزی برای شما مسلم نشد برهانی نشد باور نکنید تصدیقتان محققانه است و تکذیبتان هم محققانه این دأب عالم است دأب مومن است فرمود اینها هم در تصدیق مشکل دارند هم در تکذیب مشکل دارند حالا اگر شایعه شد اگر مظنه شد اگر وهم و گمان شد اگر میل شد یا تصدیق می‌کنند یا تکذیب فرمود ﴿بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتیهم تاویله﴾ یعنی تکذیب اینها جاهلانه است آن آیه که دارد ﴿ألم یوخذ علیهم میثاق الکتاب أن لایقولوا علی الله الا الحق﴾ یعنی قول شان تصدیقشان باید عالمانه باشد آنگاه آن آیه سورهٴ مبارکهٴ اسراء هم موید این مسئله است که ﴿لا تقف ما لیس لک به علم﴾ آنوقت این مکتب عالم پرور است عالم پرور نه یعنی حوزوی و دانشگاهی بلکه توده مردم را هم عالم می‌کند بنابراین اینها نه به شایعه گوش می‌دهند نه شایعه پراکنی می‌کنند تا چیزی برایشان روشن نشد نه می‌گویند بعنوان تصدیق نه می‌گویند بعنوان تکذیب «ان الله خص عباده بآیتین» نه تنها علما را خوب علما کارشان معارف علمی است افراد عادی کارشان با همین مسائل عادی است مسائل عادی هم تا چیزی برایشان روشن نشد نه تصدیق بکنند نه تکذیب آنوقت جامعه می‌شود جامعه فرهنگی مگر از جامعه انسان توقع دارد درباره حدوث و قدم عالم رأی بدهد می‌خواهد در باره عدل و ظلم این زید رای بدهد حسن و قبح زید رای بدهد صالح و طالح بودن زید نظر بدهد این تا چیزی برایش روشن نشد بگوید وقتی هم که روشن شد کتمان نکند این می‌شود جامعهٴ فرهنگی اگر حوزه و دانشگاه است محققانه درس بخواند اگر توده مردم است متحققانه عمل بکنند سیره‌شان سیره علمی باشد «ان الله خص عباده بآیتین من کتابه» یک بیان لطیفی مرحوم امین الاسلام طبرسی ذیل این نقل می‌کند که آن بصورت روایت نیست برخی گفته‌اند وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه چندتا بیان دارد که از چندتا آیه قرآن کریم گرفته شده این است که حضرت فرمود «الناس اعداء ما جهلوا» از همین آیه گرفته شده یعنی چیزی را که نمی‌دانند جاهلانه با آن برخورد می‌کنند هرگز عالمان دین دشمن جاهلان نیستند الجاهلون لاهل العلم اعداء وگرنه آنها پدر مهربانی نسبت به توده مرده هستند هر کس چیزی را نمی‌داند بدش می‌آید چون اگر از او خوشش بیاید او را بستاید به کمال او اعتراف بکند ناچار است به نقص خود اعتراف بکند خوب اگر یک چیزی خوبی است و من نمی‌دانم پس من ناقص هستم برای اینکه به نقص خود ضمنا اعتراف نکند آن شیئ را کمال نمی‌داند در صدد طرد اوست «الناس اعداء ما جهلوا» آن بیان که در سوره مبارکه نجم است که ﴿فأعرض عمّن تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاة الدنیا ذلک مبلغهم من العلم﴾ فرمودند این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود «قیمه کل امرىٰ ما یحسنه» از همین آیه گرفته شده ﴿ذلک مبلغهم من العلم﴾ آن بیان سومی که حضرت در حدیث دیگر فرمود «تکلموا تعرفوا» حرف بزنید تا معلوم شود قدرتان چیست پیامتان چیست و درونتان چیست آن را از این آیه استفاده کرده‌اند که ﴿ولتعرفنهم فی لحن القول﴾ استنباط لطیفی است البته منتها ظاهرا ایشان بصورت روایت نقل نکرده‌اند.
فرمود ﴿ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین﴾ اگر این است دیگر نگوئید یا تغییر یا تبدیل نخیر همین است نه تبدیل نه تغییر اینکه گفتید ﴿او قران غیر هذا او یبدله﴾ پیغمبر فرمود من آن صلاحیت را ندارم الان هم می‌فرماید این کتاب آن کتابی نیست که بتوان به آن دست زد ﴿ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی﴾ که قبلا در همین این سوره خوانده شد اینجا می‌فرماید ﴿و ما کان هذا القران ان یفتری من دون الله﴾ ﴿بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله کذلک کذب الذین ...﴾ حالا ببینید آنهایی که با کتب آسمانی انبیای گذشته بدرفتاری کردند به چه سرنوشت تلخی مبتلا شدند ﴿فانظر کیف کان عاقبه الظالمین﴾ این و ﴿منهم من یؤمن به و منهم من لا یؤمن به﴾ ظاهرا مطلب دیگر است حالا اگر چنانچه این این آیات مطالب دیگری داشت بعد از تعطیلی بیان می‌شود اگر نشد که بعداز تعطیلی اربعین از آیه 40 شروع می‌کنیم.
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن