- 51
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 57 تا 61 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 تا 61 سوره یونس _ بخش اول"
انسان هم متحرک بالعلم است که علم ارادهٴ او را هدایت میکند هم متحرک به محبت است
بشر از راه علم هدایت میشود از راه موعظه و کشش و نصیحت هم رهبری
بسم الله الرحمن الرحیم
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَةࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ (57) قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ (58) قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ لَکُم مِّن رِّزۡقࣲ فَجَعَلۡتُم مِّنۡهُ حَرَامࣰا وَحَلَٰلࣰا قُلۡ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ (59) وَ مَا ظَنُّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ (60) وَ مَا تَکُونُ فِی شَأۡنࣲ وَ مَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانࣲ وَ لَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَ مَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبࣲ مُّبِینٍ (61)
بشر همانطوری که از راه علم هدایت میشود از راه موعظه و کشش و نصیحت هم رهبری میشود چون انسان هم متحرک بالعلم است که علم ارادهٴ او را هدایت میکند هم متحرک به محبت است گاهی یک چیزی را صحیح میداند حق میداند بر اساس اینکه حق میداند روی آن تصمیم میگیرد و بعد از تصمیم حرکت میکند.
گاهی به یک چیزی دل میبندند محبوب اوست ولو نتواند آن را برهانی کند ولی به او علاقهمند است در چنین مواردی هم این حرکت، حرکت حبی است و بالمحبت حرکت میکند تاثیر محبت اگر بیش از معرفت نباشد کمتر نیست لذا قرآن کریم گاهی بعنوان حکمت سخن میگوید گاهی بعنوان محبت و موعظه سخن میگوید در این آیه عناصر محوری این آیه را همان بحثهای عقل عملی یعنی محبت کشش لذت و نشاط که این امور عملی است و جزء مجاری تحریکی انسان بشمار میرود عناصر محوری آیه را آن امور تشکیل میدهد فرمود ﴿یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم﴾ که موعظه همان جذب الخلق الی الحق است که کشش است واعظ خداست و ا ین کتاب الهی موعظه است ﴿و شفاء لما فی الصدور﴾ که این هم امر قلبی و عملی است یعنی آن مشکلات عملیتان را برطرف میکند همانطوری که جهل علمی را بر طرف میکند جهالت عملی را هم بر طرف میکند اگر کسی بدخو است اگر کسی کینه دارد اگر کسی اهل حقد و حسد است اهل غیبت و تهمت و دروغ است اهل اختلاس است اهل تظاهر و ریا و سمعه است همه اینها امر عملی است این بخش امور علمی نیست همه میدانند ریا بد است سمعه بد است و مانند اما بعضی مبتلا هستند برای اینکه این بیماریهای عملی را برطرف کند از آن بعنوان شفاء یاد شده است پس موعظه صبغه جاذبه داشتن او و عملی بودن او خیلی است و شفاء هم اینچنین است هدایت و رحمت هم جامع است رحمت صبغهٴ عملی او بیشتر است هدایت البته جامع است هم هدایت علمی است هم هدایت عملی ﴿ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم﴾ نشانهٴ آن است که این هدایتش هدایت ﴿للتی هی اقوم﴾ است رحمتش هم جهانی است گرچه بهرهوران از این رحمت مومنان هستند برای اینکه هر جا رسالت است این قرآن هست و رسالت هم بر اساسا ﴿وما ارسلناک الا رحمة للعالمین﴾ جهانی است پس رحمت بودن قرآن هم جهانی است لکن کسانیکه درمان شده اند یا در صدد درمان هستند از این قرآن استفاده میکنند بعد فرمود به اینکه این نشاط آور است که نشاط هم یک امر عملی است ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فالیفرحوا﴾ این هم تبشیر است هم ترخیص انسان بالاخره دارای نشاط هست نشاط گاهی حق است گاهی باطل گاهی مذموم است گاهی محمود و ممدوح فرح اینچنین است که دو قسم است اما مرح همان خصوص نشاط کاذب و باطل است و لذا در قرآن مرح مقید نشده است به باطل چون مرح غیر از باطل چیز دیگر نبود و هم یمرحون و مانند آن دیگر مطلق است اما فرح ﴿فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ فرح به باطل مقید شده است برای اینکه فرح دو قسم است فرح محمود و فرح مذموم فرح حق و فرح باطل اما مرح جز باطل چیز دیگر نیست بنابراین انسان که بدون نشاط نخواهد بود نشاط دو قسم است نشاط صحیح و نشاط باطل نشاط صحیح و نشاط حق آن است که ظاهرش نشاط است است باطنش هم نشاط است و غمی هم او را تعقیب نمیکند نشاط کاذب آن است که ظاهرش نشاط است باطنش اندوه است این ظاهر که رخت بر بست آن باطن این را تعقیب میکند نظیر نشاط مستانه انسان مخمور که بالاخره اگر یک نشاطی هست آن خمار و افسردگی هم بدنبال این هست اینگونه از نشاطها نشاط کاذب هستند فرمود همانطوری که صبح کاذب و صادق را یک منجم تشخیص میدهد عطش صادق و کاذب راهم یک پزشک حاذق تشخیص میدهد که کجا به بیمار آب بدهید و کجا ندهید نشاط صادق و کاذب را هم باید وحی تشخیص بدهد که کدام نشاط صادق است کدام نشاط کاذب فرمود نشاط به دنیا کاذب است ﴿و فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ چرا؟ چون ﴿و ما الحیاة الدنیا فی الاخره الا متاع﴾ یا ﴿و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور﴾ شما به چیز اندک نباید خوشحال شوید برای اینکه شئ فراوان رااز دست میدهید پس ﴿فرحوا بالحیاة الدنیا و ما الحیاة الدنیا فی الاخرة الا متاع﴾ یا ﴿فما متاع الحیاة الدنیا فی الاخرة الا قلیل﴾ و مانند آن گاهی هم خیال میکنند که به مطالب معنوی خوشحال هستند و آن علم مادی است وقتی انبیای الهی علیهم السلام معارف غیبی را به بشر ابلاغ کردند برخی که از دانشهای تجربی بهره برده بودند فکر میکردند که همین دانشهای بشری و تجربی برای تامین سعادت اینها کافی است همین علم کشاورزی و دامداری و هندسی ومانند آن برای آنها کافی است ﴿فلمّا جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم﴾ به همین علوم ظاهری بسنده کردند و خوشحال شدند و فکر کردند که تمدنشان را همین دانش محدود و مختصر تامین میکند ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾ اما ﴿وخلق بهم ما کانوا به یستهزئون﴾ طولی نکشید که آن غرور خودپسندیشان اینها را فرو برد و فراگرفت این هم یک نشاط کاذب است برخی از سیاست بازها که سیاست باز هستند نه سیاستمدار سعی میکردند در جبههها شرکت نکنند به بهانههای گوناگون در مدینه بمانند بعنوان این که ﴿ان بیوتنا عورة﴾ خانههای ما خلوت است یا در جایی است که امنیت نداریم یا بچههایمان مریض هستند یا تنها هستند یا کسی در منزل نیست به همین بهانه ها به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میگفتندکه ما معذور هستیم ﴿ان بیوتنا عورة﴾ اینها که در حاشیه شهر مینشینند در منطقههای نو ساز هست میگویند هنوز اینجا خوب آباد نشده و درو پیکری برای این منطقه نیست ﴿ان بیتنا عورة﴾ ذات اقدس اله به رسولش صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ﴿و ما هی بعورة ان یریدون الا فرارا﴾ خانهشان امنیت دارد مشکلی از نظر منزل ندارند اینطور نیست که در معرض تاخت و تاز بیگانهها باشد اینها نمیخواهند به جبهه بروند اینها اهل فرار هستند ﴿وما هی بعورة ان یریدون الا فرارا﴾ اینها با هر دسیسه که سیاست بازی بود سعی میکردند که در مدینه باشند و نروند به جبهه حالا که در خانهها نشستهاند و به جبهه نرفتهاند خوشحال شدند در این زمینه آیه برای اینها نازل شد که ﴿فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾ این مقعد همان مصدر میمی است به وزن اسم مکان و معنای مصدری دارد فرح المخلفون بقعودهم خلاف رسول الله یعنی پشت سر حضرت اینها خوشحالند که حضرت رفت و اینها در پشت حضرت نشستند در مدینه این فرح را نقل میکند و بعد میفرماید این یک نشاط کاذب است اگر نشاط کاذب بود درون این کاذب یک صادق باید باشد چون دیگر ممکن نیست که هم نشاط کاذب باشد هم اندوه کاذب باشد در هر نشاط کاذبی یک اندوه صادق هست این یک اصل وقتی که روز حق ظهور میکند یعنی قیامت آنچه که در این درون تعبیه شده بنام اندوه صادق آن ظهور میکند ا ین دو لذا اینها در قیامت یا حسرتا دارند و غمگین هستند و گرفته هستند و افسرده هستند فاقرة الظهر دامنگیرشان شده ﴿و ترهقهم ذلة﴾ و مانند آن چرا؟ برای اینکه درون این نشاط کاذب یک غم صادق تعبیه شد روز ظهور حق این درون چون سرائر هر چیزی ظاهر میشود درون این هم ظاهر میشود لذا اینها در غم و افسردگی هستند پس ﴿فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾ فرح کاذب و مذموم است ﴿و فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ فرح کاذب و مذموم است ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾ فرح کاذب مذموم است اما اگر فرح به نعمت الهی بود به وحی الهی بود کسی خوشحال است که یک آیهای را یاد گرفته حدیثی را یاد گرفته حکم شرعی را عمل کرده این به عنایت الهی خوشحال است ﴿والذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل إلیک﴾ گروهی از همان پیروان حضرت مسیح و موسی علیهما السلام اینها منتظر بودند که یک وحی جدیدی بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شود وقتی نازل میشد اشک شوق داشتند ﴿تری اعینهم تفیض من الدمع﴾ خیلی لذت میبردند که آیات الهی نازل میشود و کاملا ایمان میآوردندو خوشحال هم بودند اینها کسانی بودند که قدر تورات و انجیل را میدانستند فرمود ﴿والذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل الیک﴾ در مسائل سیاسی هم در جریان پیروزی رومیها بر ایرانیها آنجا فرمود که ﴿غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون﴾ بعد ﴿لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المومنون بنصر الله﴾ اگر یک جایی نصرت الهی دیده شد باعث نشاط صادق مومنان است پس این گونه از فرح و نشاطها را قرآن امضاء کرده است در اینجا هم ترخیص میکند تبشیر میکند و راهنمایی میکند که به این گونه از امور خوشحال باشید ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون﴾ آنها ﴿فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ فرحشان کاذب است این فرح صادق است قهرا در اینگونه از موارد این خیر افعل تعیینی است نه تفضیلی به معنای بهتر نیست یعنی این فرح خیر است و آن فرح و نشاطی که آنها دارند فرح باطل و کاذب ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون﴾ .
سوال
جواب: چرا بالاخره انسان در برابر عمری که داده است باید یک چیزی بگیرد اگر هم یک چیز خوبی نگرفت غمگین خواهد بود چون انسان که بیتفاوت نیست مرتب دارد سرمایه هزینه میکند یک چیزی باید بگیرد اگر سرمایه را در هر لحظه هزینه میکند چیزی نگرفت غمگین است لذا اینها اهل حسرت هستند ﴿یا حسرة علی العباد﴾ هستند.
﴿قل أرایتم ما انزل الله لکم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا قل الله اذن لکم ام علی الله تفترون﴾ در جریان وحی گاهی درباره خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصل وحی سخن داشتند گاهی هم دربارهٴ حلال و حرام و مسائل شریعت قرآن کریم با مشکران حجاز از هرکدام از این دو منظر سخن میگوید الان درباره حلال و حرام که چه حلال است چه حرام است قانون را کی باید وضع کند فرمود قانون را خدای سبحان باید وضع کند ﴿ان الحکم الا لله﴾ چرا؟ برای اینکه او جهان را آفرید یک، انسان را آفرید دو، رابطه انسان و جهان را تنظیم کرده است سه، همه چیز را میداند چهار، هیچ چیز را فراموش نمیکند پنج، پس او باید معین کند شما که میگویید فلان شتر حلال است فلان شتر حرام است اگر حملش چنین بود حلال است اگر حملش چنان بود حرام است برای مردها حلال است برای زنها حرام است ﴿.... نبئونی بعلمٍ﴾ که در سوره مبارکه مائده و انعام این آیات گذشت فرمود این بدعتهایی که شما میگذارید از کجا گرفتید کی گفته چه حلال است کی گفته چه حرام است خون که حرام است میخورید مردار که حرام است میخورید ﴿و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه﴾ این فسق است این فسوق است از اینها پرهیز کنید اگر خواستید چیزی را ذبح یا نحر کنید حتما نام ذات اقدس اله را ببرید ﴿و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه﴾ فرمود اینها محللات است و آنها محرمات است که ذات اقدس اله ذکر کرده شما از نزد خود یک چیزهایی را بعنوان افترا درآوردید و قانون شماست اگر چیزی را بعنوان قانون در مملکت بخواهید اجرا کنید و به وحی الهی مرتبط نباشد میشود تشریع و افترا و کیفر تلخ افترا در آورندهها را قیامت مشخص میکند.
مطلب دیگر اینکه درباره این روزیها هر تصمیمی که بخواهد بگیرد خدا باید بگود برای آنکه اینها را خدای سبحان خلق کرده و خدا نازل کرده درباره شماها هر قانونی بخواهد وضع شود خدا باید تصمیم بگیرد برای اینکه سود و زیان شما را او بهتر از همه میداند او فطرت شما را که بر اساس قانون الهی خلق شده است او خلق کرده است و میداند شما که از فطرتتان با خبر نیستید بنابراین تصمیم گیری درباره این اشیاء بعهده خدا است چون این اشیاء را خدا خلق کرده تصمیم گیری بعنوان قانون گذاری برای شما این بعهدهٴ خدا است برای اینکه شما که خودتان را نمیشناسید از درونتان و از گذشتهٴتان و از آیندهتان بیخبرید چه برای آیندهتان مناسب است بیخبرید چه با درونتان سازگار است بیخبرید بنابراین حق قانون گذاری ندارید و میشود اقترا از این رزق بعنوان انزال تعبیر کرده است ﴿قل ارایتم﴾ (ارایتم) یعنی اخبرونی ﴿ما انزل الله لکم﴾ این انزال گاهی با علی گاهی با الی است که مناسب با مادهٴ نزول است اگر خواستیم بگوییم از بالا نازل شده است میگوییم انزل علی و اگر خواستیم بگوییم بسوی کسی میگوییم انزل الیهم یانزل الیهم اما آنچه که فرد ﴿انزل لکم﴾ این ناظر به تعدیه و معنای علی و الی را به همراه ندارد بلکه همان غایت و هدف است یعنی این برای شما هدفش این بود که نیازهای شما را برطرف کند ﴿انزل لکم﴾ حالا برای شما این روزیها را نازل کرده است تعبیر سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه این است که این که خدا فرمود ﴿انزل لکم﴾ این ناظر به همان اصل قرآنی است این ناظر به این نیست که حالا فقط باران را نازل کرده است یا از آسمان میآید روزی شما را خدا نازل کرده است این میوههایی که از زمین میروید اینها را هم خدا نازل کرده این معدن نفت و غیر نفتی که شما از دل خاک استنباط میکنید و میجوشانید اینها را هم خدا نازل کرده این ماهیهای داخل دریا و صدفها یا جواهری که از دریا استخراج میکنید اینها را هم خدا استخراج کرده معنای انزال هم بمعنی خلق نیست چه اینکه معنای انزال فقط دربارهٴ تگرگ و بارش و باران نیست به تعبیر ایشان انزال یک اصل قرآنی است که با فرهنگ خاص قرآنی همراه است و آن این است که تمام اشیایی که در جهان طبیعت وجود دارد ریشه همه اینها و اصل همه اینها در مخزن الهی است برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ حجر بیان کرده که ﴿ان من شیء الا عندنا خزائنه﴾ هیچ چیزی نیست مگر اینکه چندین خزینه دارد و همه آن خزائن پیش ما است بر اساس ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ آن خزائن همیشه محفوظ است این اصل اوّلی بعد فرمود ﴿ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم﴾ ما اگر خواستیم از مخزنمان چیزی را برای شما نازل بکنیم با اندازهٴ مشخص نازل میکنیم معنای انزال هم بصورت تجافی نیست آن طوری که باران از بالا میآید آنچنان این رزق و امثال آن از مخزن الهی بیاید که وقتی پایین آمده در بالا دیگر چیزی نباشد اگر اینطور باشد لازمهاش این است که مخزن الهی هم نفاد و زوال بپذیرد یعنی چیزی که در مخزن هست حالا آمده پایین و دیگر در مخزن نیست این میشود نزول به نحو تجافی این را آیات سوره نحل امثال آن آیات نفی میکند که فرمود ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ هر چه که نزد خدا است باقی است و مصون از زوال است اگر خزائن عند الله است ﴿ان من شیئ الا عندنا خزائنه﴾ اگر هر چه عندالله است باقی است پس خزائن الهی باقی است اینطور نیست که یک چیزی از خزینه نازل بشود و دیگر در مخزن نباشد.
قهراً انزال بمعنی تجلّی است نه تجافی یعنی ذات اقدس اله آنچه را که در مخزن الهی است رقیقه آن را مرحله نازله آن را برای شما مقدر میکند تنزیل میکند که به دست شما برسد مثل اینکه خود شما یک مطلب علمی را در عاقلهتان و در فاهمهٴتان ترسیم و بررسی میکنید بعد آنرا برای شاگردانتان یا برای مستمعانتان یا برای مطالعه کنندگان آثارتان مینویسید یا میگویید آنچه را که شما مینویسید یا میگویید این تنزل همان مطلبی است که شما در عاقله و فاهمه دارید اینطور نیست که آنچه در عاقله شما است نظیر قطرات اشک آمده باشد پائین که اگر چیزی را به دیگران گفتید دیگر چیزی در ذهنتان نباشد اینطور نیست شما هم تنزل میدهید معنای تنزل دادن آن مطالب کلی و قوانین علمی همان تجلی است نه تجافی پس ﴿ان من شیئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر﴾ معلوم بر اساس این اصل قرآنی در سورهٴ مبارکهٴ ص فرمود برای شما انعام هشت گانه را نازل کرده است ﴿انزل لکم من الانعام ثمانیه ازواج﴾ آیه 6 سوره مبارکه زمر این است ﴿خلقکم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها و انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج﴾ هشت جفت از انعام حالا اهلی و وحشی گاو اهلی و وحشی گوسفند اهلی و وحشی و مانند آن برای شما نازل کرده است یا معانی دیگری که برای ازواج هست فرمود این انعام را برای شما نازل کرده است خوب اگر معنای انزل لکم من الرزق همان باران و تگرگ و برف اینها باشد که با انعام سازگار نیست نزول انعام را چه بکنیم چه اینکه در سوره مبارکه حدید دارد و ﴿انزلنا الحدید .... الناس﴾ آهنی که سالیان متمادی در دل کوه متکون میشود خداوند فرمود ما نازل کردیم یعنی ما تنزل دادیم ما آنچه در مخزن غیبی است آن را رقیق کردیم به این صورتها درآمد پس هر چه که رزق ما است نازل شده از مخزن الهی است و کلید این مخزن هم دعا است اگر کسی اهل دعا باشد کلید روزی و خزینهٴ غیب بدست او است او هرگز نمیماند و مضطر نمیشود چون هر مضطری را خدا پاسخ مثبت میدهد که دعا مفتاح اجابت است.
پس اگر فرمود ﴿و انزلنا الحدید فیه بأس شدید﴾ از این قبیل است اگر فرمود ﴿و انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج﴾ از این قبیل است و اگر در جریان محل بحث هم فرمود ﴿ما انزل لکم من رزق﴾ آن هم از این قبیل است که سخن از خصوص باران یا تگرگ و مانند آن نیست همه آنچه را که جزء روزیهای انسان است ذات اقدس اله نازل کرده ﴿قل ارایتم﴾ یعنی اخبرونی ﴿ما انزل لکم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا﴾ حرام را هم اول ذکر کرده فرمود اینها را ما برای شما ذکر کردیم شما آمدید یک قسمتی را حرام کردید یک قسمتی را حلال کردید چه کسی به شما اذن چنین قانونگذاری را داده ﴿قل آلله اذن لکم﴾ چون اذنی در کار نیست ﴿ام علی الله تفترون﴾ این ام هم میتواند منقطعه باشد هم استفهام انکاری در حقیقت شما بدون اذن این کارها را کردید میشود افترا و تشریع اگر افترا و تشریع شد شما گمانتان چیست که در قیامت خدا با تشریع کنندگان و اهل فریه چه میکند در بخشهایی از قرآن آمده است که ﴿ومن اظلم ممن افتری علی الله کذبا﴾ این جزء ظالم ترین مردم است که بر خدا دروغ بسته است کسی که مطالب غیر دینی را به نام دین به مردم منتقل میکند این جزء ظالمترین مردم است فرمود ﴿و ما ظن الذین یفترون علی الله الکذب یوم القیامة﴾ اینها که اهل تشریع و بدعت گذار هستند و فریه میبندند اینها گمانشان چیست؟ اینها خیال میکنند که با انسانهای پرهیزگار یکسان هستند اگر حسابی و کتابی نباشد معاذ الله انسان که میمیرد معدوم محض شود بله لا میز فی الاعدام من حیث العدم یک انسان تبهکار هم که مرد و معدوم شد یک انسان پرهیزکار هم که مرد و معدوم شد بین معدومها که تفاوتی نیست نه به آن معدومی که پرهیزکار بود در زمان حیاتش کسی پاداش میدهد و نه به آن معدومی که در زمان حیاتش تبهکار بود کیفر میرساند هیچ فرقی نیست و این لازمهاش آن است که عادل و ظالم یکسان باشد در آیهٴ 27 و 28 سورهٴ مبارکهٴ ص این گمان را باطل معرفی کرد فرمود ﴿و ما خلقنا السماء والارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار﴾ آسمان و زمین باطل نیست که یک مدتی بگردند بعد بشوند فاسد و پوچ و دیگر هیچ اگر آسمان و زمین بگردند یک عده در آنها زندگی بکنند و بعد حساب و کتاب نباشد هر کس هر چه کرد کرد این میشود باطل اما اگر آسمان و زمین میگردند تا تو نانی به کف آری این میشود حق هم حسابی دارد کتابی دارد ﴿والارض جمیعا قبضته یوم القیامة﴾ میشود ﴿والسموات مطویات بیمینه﴾ میشود همه شهادت میدهند شکایت میکنند شفاعت میکنند حسابی در عالم است زمین میگوید در من چه کردند آسمان میگوید در من چه کردند پس اینها باطل نیستند و به مقصد میرسند آنگاه فرمود ﴿ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار﴾ اگر معاذ الله قیامت و معادی نباشد بهشت و جهنمی نباشد مومن صالح با مفسد طالح یکسان است اگر زندگی یک جامعه زندگی گیاهی و درختی باشد کسی درخت سیب و گلابی را بعد از پژمرده شدن پاداش نمیدهد کسی آن درخت پرتیغ جنگلی را بعد از پژمرده شدن کیفر نمیدهد به این شلاق نمیزنند که چرا آنوقت که سبز بودی فقط تیغ میرویاندی به آنها کسی پاداش نمیدهد که شما وقتی سبز بودی میوه میدادی حالا هر دو شدهاند چوب فرمود اینچنین نیست که مومن صالح با مفسد طالح یکی باشند ﴿ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار﴾ اهل فجور و تقوی یکی هستند یا فرق دارند اگر فرق دارند معلوم میشود بعد از مرگ خبری هست حساب و کتابی هست اگر بعد از مرگ خبری نباشد اینها یکسان هستند در بخشهای دیگر فرمود این مظنهٴ کسانی است که آنها گمان باطل دارند ﴿ذلک ظن الذین کفروا﴾ اینجا هم فرمود ﴿کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالألباب﴾ پس بنابراین یقینا بعدازمرگ حساب و کتابی هست و به کیفر تلخ کسانی که اهل افترا تشریع هستند رسیدگی میشود ﴿و ما ظن الذین یفترون علی الله الکذب یوم القیامة﴾ گمانشان چیست ﴿ان الله لذو فضل علی الناس﴾ ذات اقدس اله فضل فراوانی به مردم داده ستاری کرده عیب پوشی کرده راه توبه را باز گذاشته اما ﴿ولکن اکثرهم لایشکرون﴾ .
الحمد لله رب العالمین
انسان هم متحرک بالعلم است که علم ارادهٴ او را هدایت میکند هم متحرک به محبت است
بشر از راه علم هدایت میشود از راه موعظه و کشش و نصیحت هم رهبری
بسم الله الرحمن الرحیم
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَةࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ (57) قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ (58) قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ لَکُم مِّن رِّزۡقࣲ فَجَعَلۡتُم مِّنۡهُ حَرَامࣰا وَحَلَٰلࣰا قُلۡ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ (59) وَ مَا ظَنُّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ (60) وَ مَا تَکُونُ فِی شَأۡنࣲ وَ مَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانࣲ وَ لَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَ مَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبࣲ مُّبِینٍ (61)
بشر همانطوری که از راه علم هدایت میشود از راه موعظه و کشش و نصیحت هم رهبری میشود چون انسان هم متحرک بالعلم است که علم ارادهٴ او را هدایت میکند هم متحرک به محبت است گاهی یک چیزی را صحیح میداند حق میداند بر اساس اینکه حق میداند روی آن تصمیم میگیرد و بعد از تصمیم حرکت میکند.
گاهی به یک چیزی دل میبندند محبوب اوست ولو نتواند آن را برهانی کند ولی به او علاقهمند است در چنین مواردی هم این حرکت، حرکت حبی است و بالمحبت حرکت میکند تاثیر محبت اگر بیش از معرفت نباشد کمتر نیست لذا قرآن کریم گاهی بعنوان حکمت سخن میگوید گاهی بعنوان محبت و موعظه سخن میگوید در این آیه عناصر محوری این آیه را همان بحثهای عقل عملی یعنی محبت کشش لذت و نشاط که این امور عملی است و جزء مجاری تحریکی انسان بشمار میرود عناصر محوری آیه را آن امور تشکیل میدهد فرمود ﴿یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم﴾ که موعظه همان جذب الخلق الی الحق است که کشش است واعظ خداست و ا ین کتاب الهی موعظه است ﴿و شفاء لما فی الصدور﴾ که این هم امر قلبی و عملی است یعنی آن مشکلات عملیتان را برطرف میکند همانطوری که جهل علمی را بر طرف میکند جهالت عملی را هم بر طرف میکند اگر کسی بدخو است اگر کسی کینه دارد اگر کسی اهل حقد و حسد است اهل غیبت و تهمت و دروغ است اهل اختلاس است اهل تظاهر و ریا و سمعه است همه اینها امر عملی است این بخش امور علمی نیست همه میدانند ریا بد است سمعه بد است و مانند اما بعضی مبتلا هستند برای اینکه این بیماریهای عملی را برطرف کند از آن بعنوان شفاء یاد شده است پس موعظه صبغه جاذبه داشتن او و عملی بودن او خیلی است و شفاء هم اینچنین است هدایت و رحمت هم جامع است رحمت صبغهٴ عملی او بیشتر است هدایت البته جامع است هم هدایت علمی است هم هدایت عملی ﴿ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم﴾ نشانهٴ آن است که این هدایتش هدایت ﴿للتی هی اقوم﴾ است رحمتش هم جهانی است گرچه بهرهوران از این رحمت مومنان هستند برای اینکه هر جا رسالت است این قرآن هست و رسالت هم بر اساسا ﴿وما ارسلناک الا رحمة للعالمین﴾ جهانی است پس رحمت بودن قرآن هم جهانی است لکن کسانیکه درمان شده اند یا در صدد درمان هستند از این قرآن استفاده میکنند بعد فرمود به اینکه این نشاط آور است که نشاط هم یک امر عملی است ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فالیفرحوا﴾ این هم تبشیر است هم ترخیص انسان بالاخره دارای نشاط هست نشاط گاهی حق است گاهی باطل گاهی مذموم است گاهی محمود و ممدوح فرح اینچنین است که دو قسم است اما مرح همان خصوص نشاط کاذب و باطل است و لذا در قرآن مرح مقید نشده است به باطل چون مرح غیر از باطل چیز دیگر نبود و هم یمرحون و مانند آن دیگر مطلق است اما فرح ﴿فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ فرح به باطل مقید شده است برای اینکه فرح دو قسم است فرح محمود و فرح مذموم فرح حق و فرح باطل اما مرح جز باطل چیز دیگر نیست بنابراین انسان که بدون نشاط نخواهد بود نشاط دو قسم است نشاط صحیح و نشاط باطل نشاط صحیح و نشاط حق آن است که ظاهرش نشاط است است باطنش هم نشاط است و غمی هم او را تعقیب نمیکند نشاط کاذب آن است که ظاهرش نشاط است باطنش اندوه است این ظاهر که رخت بر بست آن باطن این را تعقیب میکند نظیر نشاط مستانه انسان مخمور که بالاخره اگر یک نشاطی هست آن خمار و افسردگی هم بدنبال این هست اینگونه از نشاطها نشاط کاذب هستند فرمود همانطوری که صبح کاذب و صادق را یک منجم تشخیص میدهد عطش صادق و کاذب راهم یک پزشک حاذق تشخیص میدهد که کجا به بیمار آب بدهید و کجا ندهید نشاط صادق و کاذب را هم باید وحی تشخیص بدهد که کدام نشاط صادق است کدام نشاط کاذب فرمود نشاط به دنیا کاذب است ﴿و فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ چرا؟ چون ﴿و ما الحیاة الدنیا فی الاخره الا متاع﴾ یا ﴿و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور﴾ شما به چیز اندک نباید خوشحال شوید برای اینکه شئ فراوان رااز دست میدهید پس ﴿فرحوا بالحیاة الدنیا و ما الحیاة الدنیا فی الاخرة الا متاع﴾ یا ﴿فما متاع الحیاة الدنیا فی الاخرة الا قلیل﴾ و مانند آن گاهی هم خیال میکنند که به مطالب معنوی خوشحال هستند و آن علم مادی است وقتی انبیای الهی علیهم السلام معارف غیبی را به بشر ابلاغ کردند برخی که از دانشهای تجربی بهره برده بودند فکر میکردند که همین دانشهای بشری و تجربی برای تامین سعادت اینها کافی است همین علم کشاورزی و دامداری و هندسی ومانند آن برای آنها کافی است ﴿فلمّا جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم﴾ به همین علوم ظاهری بسنده کردند و خوشحال شدند و فکر کردند که تمدنشان را همین دانش محدود و مختصر تامین میکند ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾ اما ﴿وخلق بهم ما کانوا به یستهزئون﴾ طولی نکشید که آن غرور خودپسندیشان اینها را فرو برد و فراگرفت این هم یک نشاط کاذب است برخی از سیاست بازها که سیاست باز هستند نه سیاستمدار سعی میکردند در جبههها شرکت نکنند به بهانههای گوناگون در مدینه بمانند بعنوان این که ﴿ان بیوتنا عورة﴾ خانههای ما خلوت است یا در جایی است که امنیت نداریم یا بچههایمان مریض هستند یا تنها هستند یا کسی در منزل نیست به همین بهانه ها به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میگفتندکه ما معذور هستیم ﴿ان بیوتنا عورة﴾ اینها که در حاشیه شهر مینشینند در منطقههای نو ساز هست میگویند هنوز اینجا خوب آباد نشده و درو پیکری برای این منطقه نیست ﴿ان بیتنا عورة﴾ ذات اقدس اله به رسولش صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ﴿و ما هی بعورة ان یریدون الا فرارا﴾ خانهشان امنیت دارد مشکلی از نظر منزل ندارند اینطور نیست که در معرض تاخت و تاز بیگانهها باشد اینها نمیخواهند به جبهه بروند اینها اهل فرار هستند ﴿وما هی بعورة ان یریدون الا فرارا﴾ اینها با هر دسیسه که سیاست بازی بود سعی میکردند که در مدینه باشند و نروند به جبهه حالا که در خانهها نشستهاند و به جبهه نرفتهاند خوشحال شدند در این زمینه آیه برای اینها نازل شد که ﴿فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾ این مقعد همان مصدر میمی است به وزن اسم مکان و معنای مصدری دارد فرح المخلفون بقعودهم خلاف رسول الله یعنی پشت سر حضرت اینها خوشحالند که حضرت رفت و اینها در پشت حضرت نشستند در مدینه این فرح را نقل میکند و بعد میفرماید این یک نشاط کاذب است اگر نشاط کاذب بود درون این کاذب یک صادق باید باشد چون دیگر ممکن نیست که هم نشاط کاذب باشد هم اندوه کاذب باشد در هر نشاط کاذبی یک اندوه صادق هست این یک اصل وقتی که روز حق ظهور میکند یعنی قیامت آنچه که در این درون تعبیه شده بنام اندوه صادق آن ظهور میکند ا ین دو لذا اینها در قیامت یا حسرتا دارند و غمگین هستند و گرفته هستند و افسرده هستند فاقرة الظهر دامنگیرشان شده ﴿و ترهقهم ذلة﴾ و مانند آن چرا؟ برای اینکه درون این نشاط کاذب یک غم صادق تعبیه شد روز ظهور حق این درون چون سرائر هر چیزی ظاهر میشود درون این هم ظاهر میشود لذا اینها در غم و افسردگی هستند پس ﴿فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾ فرح کاذب و مذموم است ﴿و فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ فرح کاذب و مذموم است ﴿فرحوا بما عندهم من العلم﴾ فرح کاذب مذموم است اما اگر فرح به نعمت الهی بود به وحی الهی بود کسی خوشحال است که یک آیهای را یاد گرفته حدیثی را یاد گرفته حکم شرعی را عمل کرده این به عنایت الهی خوشحال است ﴿والذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل إلیک﴾ گروهی از همان پیروان حضرت مسیح و موسی علیهما السلام اینها منتظر بودند که یک وحی جدیدی بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شود وقتی نازل میشد اشک شوق داشتند ﴿تری اعینهم تفیض من الدمع﴾ خیلی لذت میبردند که آیات الهی نازل میشود و کاملا ایمان میآوردندو خوشحال هم بودند اینها کسانی بودند که قدر تورات و انجیل را میدانستند فرمود ﴿والذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل الیک﴾ در مسائل سیاسی هم در جریان پیروزی رومیها بر ایرانیها آنجا فرمود که ﴿غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون﴾ بعد ﴿لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المومنون بنصر الله﴾ اگر یک جایی نصرت الهی دیده شد باعث نشاط صادق مومنان است پس این گونه از فرح و نشاطها را قرآن امضاء کرده است در اینجا هم ترخیص میکند تبشیر میکند و راهنمایی میکند که به این گونه از امور خوشحال باشید ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون﴾ آنها ﴿فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ فرحشان کاذب است این فرح صادق است قهرا در اینگونه از موارد این خیر افعل تعیینی است نه تفضیلی به معنای بهتر نیست یعنی این فرح خیر است و آن فرح و نشاطی که آنها دارند فرح باطل و کاذب ﴿قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون﴾ .
سوال
جواب: چرا بالاخره انسان در برابر عمری که داده است باید یک چیزی بگیرد اگر هم یک چیز خوبی نگرفت غمگین خواهد بود چون انسان که بیتفاوت نیست مرتب دارد سرمایه هزینه میکند یک چیزی باید بگیرد اگر سرمایه را در هر لحظه هزینه میکند چیزی نگرفت غمگین است لذا اینها اهل حسرت هستند ﴿یا حسرة علی العباد﴾ هستند.
﴿قل أرایتم ما انزل الله لکم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا قل الله اذن لکم ام علی الله تفترون﴾ در جریان وحی گاهی درباره خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصل وحی سخن داشتند گاهی هم دربارهٴ حلال و حرام و مسائل شریعت قرآن کریم با مشکران حجاز از هرکدام از این دو منظر سخن میگوید الان درباره حلال و حرام که چه حلال است چه حرام است قانون را کی باید وضع کند فرمود قانون را خدای سبحان باید وضع کند ﴿ان الحکم الا لله﴾ چرا؟ برای اینکه او جهان را آفرید یک، انسان را آفرید دو، رابطه انسان و جهان را تنظیم کرده است سه، همه چیز را میداند چهار، هیچ چیز را فراموش نمیکند پنج، پس او باید معین کند شما که میگویید فلان شتر حلال است فلان شتر حرام است اگر حملش چنین بود حلال است اگر حملش چنان بود حرام است برای مردها حلال است برای زنها حرام است ﴿.... نبئونی بعلمٍ﴾ که در سوره مبارکه مائده و انعام این آیات گذشت فرمود این بدعتهایی که شما میگذارید از کجا گرفتید کی گفته چه حلال است کی گفته چه حرام است خون که حرام است میخورید مردار که حرام است میخورید ﴿و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه﴾ این فسق است این فسوق است از اینها پرهیز کنید اگر خواستید چیزی را ذبح یا نحر کنید حتما نام ذات اقدس اله را ببرید ﴿و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه﴾ فرمود اینها محللات است و آنها محرمات است که ذات اقدس اله ذکر کرده شما از نزد خود یک چیزهایی را بعنوان افترا درآوردید و قانون شماست اگر چیزی را بعنوان قانون در مملکت بخواهید اجرا کنید و به وحی الهی مرتبط نباشد میشود تشریع و افترا و کیفر تلخ افترا در آورندهها را قیامت مشخص میکند.
مطلب دیگر اینکه درباره این روزیها هر تصمیمی که بخواهد بگیرد خدا باید بگود برای آنکه اینها را خدای سبحان خلق کرده و خدا نازل کرده درباره شماها هر قانونی بخواهد وضع شود خدا باید تصمیم بگیرد برای اینکه سود و زیان شما را او بهتر از همه میداند او فطرت شما را که بر اساس قانون الهی خلق شده است او خلق کرده است و میداند شما که از فطرتتان با خبر نیستید بنابراین تصمیم گیری درباره این اشیاء بعهده خدا است چون این اشیاء را خدا خلق کرده تصمیم گیری بعنوان قانون گذاری برای شما این بعهدهٴ خدا است برای اینکه شما که خودتان را نمیشناسید از درونتان و از گذشتهٴتان و از آیندهتان بیخبرید چه برای آیندهتان مناسب است بیخبرید چه با درونتان سازگار است بیخبرید بنابراین حق قانون گذاری ندارید و میشود اقترا از این رزق بعنوان انزال تعبیر کرده است ﴿قل ارایتم﴾ (ارایتم) یعنی اخبرونی ﴿ما انزل الله لکم﴾ این انزال گاهی با علی گاهی با الی است که مناسب با مادهٴ نزول است اگر خواستیم بگوییم از بالا نازل شده است میگوییم انزل علی و اگر خواستیم بگوییم بسوی کسی میگوییم انزل الیهم یانزل الیهم اما آنچه که فرد ﴿انزل لکم﴾ این ناظر به تعدیه و معنای علی و الی را به همراه ندارد بلکه همان غایت و هدف است یعنی این برای شما هدفش این بود که نیازهای شما را برطرف کند ﴿انزل لکم﴾ حالا برای شما این روزیها را نازل کرده است تعبیر سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه این است که این که خدا فرمود ﴿انزل لکم﴾ این ناظر به همان اصل قرآنی است این ناظر به این نیست که حالا فقط باران را نازل کرده است یا از آسمان میآید روزی شما را خدا نازل کرده است این میوههایی که از زمین میروید اینها را هم خدا نازل کرده این معدن نفت و غیر نفتی که شما از دل خاک استنباط میکنید و میجوشانید اینها را هم خدا نازل کرده این ماهیهای داخل دریا و صدفها یا جواهری که از دریا استخراج میکنید اینها را هم خدا استخراج کرده معنای انزال هم بمعنی خلق نیست چه اینکه معنای انزال فقط دربارهٴ تگرگ و بارش و باران نیست به تعبیر ایشان انزال یک اصل قرآنی است که با فرهنگ خاص قرآنی همراه است و آن این است که تمام اشیایی که در جهان طبیعت وجود دارد ریشه همه اینها و اصل همه اینها در مخزن الهی است برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ حجر بیان کرده که ﴿ان من شیء الا عندنا خزائنه﴾ هیچ چیزی نیست مگر اینکه چندین خزینه دارد و همه آن خزائن پیش ما است بر اساس ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ آن خزائن همیشه محفوظ است این اصل اوّلی بعد فرمود ﴿ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم﴾ ما اگر خواستیم از مخزنمان چیزی را برای شما نازل بکنیم با اندازهٴ مشخص نازل میکنیم معنای انزال هم بصورت تجافی نیست آن طوری که باران از بالا میآید آنچنان این رزق و امثال آن از مخزن الهی بیاید که وقتی پایین آمده در بالا دیگر چیزی نباشد اگر اینطور باشد لازمهاش این است که مخزن الهی هم نفاد و زوال بپذیرد یعنی چیزی که در مخزن هست حالا آمده پایین و دیگر در مخزن نیست این میشود نزول به نحو تجافی این را آیات سوره نحل امثال آن آیات نفی میکند که فرمود ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ هر چه که نزد خدا است باقی است و مصون از زوال است اگر خزائن عند الله است ﴿ان من شیئ الا عندنا خزائنه﴾ اگر هر چه عندالله است باقی است پس خزائن الهی باقی است اینطور نیست که یک چیزی از خزینه نازل بشود و دیگر در مخزن نباشد.
قهراً انزال بمعنی تجلّی است نه تجافی یعنی ذات اقدس اله آنچه را که در مخزن الهی است رقیقه آن را مرحله نازله آن را برای شما مقدر میکند تنزیل میکند که به دست شما برسد مثل اینکه خود شما یک مطلب علمی را در عاقلهتان و در فاهمهٴتان ترسیم و بررسی میکنید بعد آنرا برای شاگردانتان یا برای مستمعانتان یا برای مطالعه کنندگان آثارتان مینویسید یا میگویید آنچه را که شما مینویسید یا میگویید این تنزل همان مطلبی است که شما در عاقله و فاهمه دارید اینطور نیست که آنچه در عاقله شما است نظیر قطرات اشک آمده باشد پائین که اگر چیزی را به دیگران گفتید دیگر چیزی در ذهنتان نباشد اینطور نیست شما هم تنزل میدهید معنای تنزل دادن آن مطالب کلی و قوانین علمی همان تجلی است نه تجافی پس ﴿ان من شیئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر﴾ معلوم بر اساس این اصل قرآنی در سورهٴ مبارکهٴ ص فرمود برای شما انعام هشت گانه را نازل کرده است ﴿انزل لکم من الانعام ثمانیه ازواج﴾ آیه 6 سوره مبارکه زمر این است ﴿خلقکم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها و انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج﴾ هشت جفت از انعام حالا اهلی و وحشی گاو اهلی و وحشی گوسفند اهلی و وحشی و مانند آن برای شما نازل کرده است یا معانی دیگری که برای ازواج هست فرمود این انعام را برای شما نازل کرده است خوب اگر معنای انزل لکم من الرزق همان باران و تگرگ و برف اینها باشد که با انعام سازگار نیست نزول انعام را چه بکنیم چه اینکه در سوره مبارکه حدید دارد و ﴿انزلنا الحدید .... الناس﴾ آهنی که سالیان متمادی در دل کوه متکون میشود خداوند فرمود ما نازل کردیم یعنی ما تنزل دادیم ما آنچه در مخزن غیبی است آن را رقیق کردیم به این صورتها درآمد پس هر چه که رزق ما است نازل شده از مخزن الهی است و کلید این مخزن هم دعا است اگر کسی اهل دعا باشد کلید روزی و خزینهٴ غیب بدست او است او هرگز نمیماند و مضطر نمیشود چون هر مضطری را خدا پاسخ مثبت میدهد که دعا مفتاح اجابت است.
پس اگر فرمود ﴿و انزلنا الحدید فیه بأس شدید﴾ از این قبیل است اگر فرمود ﴿و انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج﴾ از این قبیل است و اگر در جریان محل بحث هم فرمود ﴿ما انزل لکم من رزق﴾ آن هم از این قبیل است که سخن از خصوص باران یا تگرگ و مانند آن نیست همه آنچه را که جزء روزیهای انسان است ذات اقدس اله نازل کرده ﴿قل ارایتم﴾ یعنی اخبرونی ﴿ما انزل لکم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا﴾ حرام را هم اول ذکر کرده فرمود اینها را ما برای شما ذکر کردیم شما آمدید یک قسمتی را حرام کردید یک قسمتی را حلال کردید چه کسی به شما اذن چنین قانونگذاری را داده ﴿قل آلله اذن لکم﴾ چون اذنی در کار نیست ﴿ام علی الله تفترون﴾ این ام هم میتواند منقطعه باشد هم استفهام انکاری در حقیقت شما بدون اذن این کارها را کردید میشود افترا و تشریع اگر افترا و تشریع شد شما گمانتان چیست که در قیامت خدا با تشریع کنندگان و اهل فریه چه میکند در بخشهایی از قرآن آمده است که ﴿ومن اظلم ممن افتری علی الله کذبا﴾ این جزء ظالم ترین مردم است که بر خدا دروغ بسته است کسی که مطالب غیر دینی را به نام دین به مردم منتقل میکند این جزء ظالمترین مردم است فرمود ﴿و ما ظن الذین یفترون علی الله الکذب یوم القیامة﴾ اینها که اهل تشریع و بدعت گذار هستند و فریه میبندند اینها گمانشان چیست؟ اینها خیال میکنند که با انسانهای پرهیزگار یکسان هستند اگر حسابی و کتابی نباشد معاذ الله انسان که میمیرد معدوم محض شود بله لا میز فی الاعدام من حیث العدم یک انسان تبهکار هم که مرد و معدوم شد یک انسان پرهیزکار هم که مرد و معدوم شد بین معدومها که تفاوتی نیست نه به آن معدومی که پرهیزکار بود در زمان حیاتش کسی پاداش میدهد و نه به آن معدومی که در زمان حیاتش تبهکار بود کیفر میرساند هیچ فرقی نیست و این لازمهاش آن است که عادل و ظالم یکسان باشد در آیهٴ 27 و 28 سورهٴ مبارکهٴ ص این گمان را باطل معرفی کرد فرمود ﴿و ما خلقنا السماء والارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار﴾ آسمان و زمین باطل نیست که یک مدتی بگردند بعد بشوند فاسد و پوچ و دیگر هیچ اگر آسمان و زمین بگردند یک عده در آنها زندگی بکنند و بعد حساب و کتاب نباشد هر کس هر چه کرد کرد این میشود باطل اما اگر آسمان و زمین میگردند تا تو نانی به کف آری این میشود حق هم حسابی دارد کتابی دارد ﴿والارض جمیعا قبضته یوم القیامة﴾ میشود ﴿والسموات مطویات بیمینه﴾ میشود همه شهادت میدهند شکایت میکنند شفاعت میکنند حسابی در عالم است زمین میگوید در من چه کردند آسمان میگوید در من چه کردند پس اینها باطل نیستند و به مقصد میرسند آنگاه فرمود ﴿ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار﴾ اگر معاذ الله قیامت و معادی نباشد بهشت و جهنمی نباشد مومن صالح با مفسد طالح یکسان است اگر زندگی یک جامعه زندگی گیاهی و درختی باشد کسی درخت سیب و گلابی را بعد از پژمرده شدن پاداش نمیدهد کسی آن درخت پرتیغ جنگلی را بعد از پژمرده شدن کیفر نمیدهد به این شلاق نمیزنند که چرا آنوقت که سبز بودی فقط تیغ میرویاندی به آنها کسی پاداش نمیدهد که شما وقتی سبز بودی میوه میدادی حالا هر دو شدهاند چوب فرمود اینچنین نیست که مومن صالح با مفسد طالح یکی باشند ﴿ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار﴾ اهل فجور و تقوی یکی هستند یا فرق دارند اگر فرق دارند معلوم میشود بعد از مرگ خبری هست حساب و کتابی هست اگر بعد از مرگ خبری نباشد اینها یکسان هستند در بخشهای دیگر فرمود این مظنهٴ کسانی است که آنها گمان باطل دارند ﴿ذلک ظن الذین کفروا﴾ اینجا هم فرمود ﴿کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالألباب﴾ پس بنابراین یقینا بعدازمرگ حساب و کتابی هست و به کیفر تلخ کسانی که اهل افترا تشریع هستند رسیدگی میشود ﴿و ما ظن الذین یفترون علی الله الکذب یوم القیامة﴾ گمانشان چیست ﴿ان الله لذو فضل علی الناس﴾ ذات اقدس اله فضل فراوانی به مردم داده ستاری کرده عیب پوشی کرده راه توبه را باز گذاشته اما ﴿ولکن اکثرهم لایشکرون﴾ .
الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است