- 57
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 99 و 100 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 99 و 100 سوره یونس _ بخش اول"
وجود مبارک پیغمبر (ص) مامور هدایت جامعه انسانی شد عدهای پذیرفتند عدهای انکار کردند
هیچ موجودی یافت نمیشود و از بین نمیرود و ... مگر به اذن خدا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿99﴾ وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ ﴿100﴾
قبل از ماه مبارک رمضان تا آیه 98 سوره مبارکه یونس بحث شد و اولین آیهای که بعد از ماه مبارک رمضان مطرح است همین آیه نورانی 99 سوره مبارکه یونس است وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مامور هدایت جامعه انسانی شد عدهای پذیرفتند عدهای انکار کردند حضرت در برابر انکار مشرکان و کافران و منافقان نگران بود بسیار متاثر بود ذات اقدس الاه هم از نظر مسائل اخلاقی تسلی داد موعظه کرد فرمود ﴿لعلک باخع نفسک علی آثارهم انْ لم یومنوا بهذا الحدیث أسفاً﴾ ﴿فلا تذهب نفسک علیهم حسرات﴾ و مانند آن این طایفه از آیات برای تسلّی مردم است بخش دیگر آیات حکیمانه است که برهان مسئله است همانطوری که ذات اقدس الاه به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی أحسن﴾ ذات اقدس اله با خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گاهی حکیمانه و گاهی واعظانه سخن میگوید آن سخنانی که از سنخ ﴿فلعلّک باخع﴾ ﴿لا تذهب نفسک علیهم حسرات﴾ و مانند آن آمده است اینها واعظانه و تسلیت دهنده هستند آیاتی که در این بخش از سوره مبارکه یونس مطرح است حکیمانه است و برهان مسئله است برهان مسئله از چند مقدمه و نتیجه تشکیل میشود چون قیاسی یک قیاس مرکب است با این برهان هم وضع پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روشن شد هم بهانه از دست مشرکان و منافقان و بتپرستان گرفته شد هم بهانه از ملی مذهبیهایی که گاهی به آیات قرآن تمسک میکنند گرفته شده است و میشود در هر سه بخش آن مقدماتی که نتیجه کار آمد دارد این است که ذات اقدس الاه دوتا مشیّت دارد و دو تا اراده دارد یک اراده تکوینی دارد که نظام هستی برابر آن اراده تکوینی میگردد هیچ موجودی یافت نمیشود و از بین نمیرود هیچ زندهای و هیچ مردهای به حیات و ممات نمیرسند و هیچ حرکت و سکونی در عالم انجام نمیگیرد ﴿الا باذن الله﴾ برای اینکه همه اینها ممکن است و هیچ ممکن در هیچ شأن مستقل نخواهد بود بالاخره باید به واجب ختم شود اگر یک موجود امکانی در یکی از شئون به خدای سبحان منتهی نشود معلوم میشود که پس ممکن است یک شیء ممکن الوجود باشد و به واجب نرسد با این راه اصلاً اثبات صانع راهش بسته است این نظیر عمومات نقلی نیست که قابل تخصیص باشد تخصیص در احکام عقلی دلیل بطلان آن قانون است «عقلیه الاحکام لا تخصص» در مسائل فقهی اصولی بالأخره علوم نقلی عام اگر تخصیص بخود مطلق اگر تقیید بیابد این یک امر عرفی و عقلایی دارد نه تنها مزاحم با عموم یا اطلاق نیست بلکه مؤکّد حجیت آن عام یا مطلق است ولی در مسائل عقلی اگر یک قانون کلی اینجا تخصیص خورد این تخصیص برمیگردد به نقض یعنی این سالبه جزئیه نقیض آن موجبه کلیه میشود و باعث بطلان اوست اگر یک جایی یک موجود ممکنی به خدا ختم نشود معلوم میشود که شیء علت نمیخواهد و اصلا راه اثبات صانع بسته خواهد شد بنابراین هیچ موجودی در هیچ شانی از شئون امکانی در عالم فرض ندارد مگر اینکه به ذات اقدس الاه منتهی میشود و به اذن خداست این برای مشیت تکوینی این اصل اول.
مطلب دوم و اصل دوم این است که ذات اقدس الاه برابر با همین مشیت تکوینی با همین اذن تکوینی که برابر با حکمت تنظیم میشود بشر را آفرید بشر را آزاد خلق کرد اراده کرد که او کامل شود راه ت کامل او را هم دین قرار داده است و مانند آن پس آزاد بودن بشر برابر با اراده تکوینی خداست یعنی خدای سبحان خواست بشر آزاد باشد به میل خود راه را انتخاب بکند تا بشود کامل وگرنه او را ببرند که کمال نیست رفتن کمال است نه بردن، برابر همان اراده تکوینی ذات اقدس الاه اراده کرد که انسان آزاد باشد فرمود ﴿و هدیناه النجدین﴾ ﴿انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا﴾ ﴿قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر﴾ اینها آزادی انسان است ﴿لااکراه فی الدین﴾ و دهها آیاتی که یا بالمطابقه یا بالتضمن یا بالالتزام بیانشان این است که انسان آزاد است در برابر این مشیت تکوینی خدای سبحان یک مشیت تشریعی دارد که این مشیت تشریعی به آن مشیت تکوینی ... میکند یعنی ذات اقدس الاه اراده فرموده است که بشر را از راه قانون هدایت کند از راه وحی و نبوت رهبری کند یعنی بشر مختار است در ایمان و کفر ولی سعادتش در چیست باید به او بگوید اینچنین نیست که بشر را نپروراند او باغبان این باغ است ﴿والله انبتکم من الارض نباتا﴾ اینچنین نیست که باغبان ابن نهالها را رها بکند اگر ﴿ایحسب الانسان ان یترک سدی﴾ اینچنین که نیست رها نیست بشر در خلقت هم عبث نیست برابر آن اراده تکوینی اراده فرموده است به اراده تشریعی برابر و به استناد آن اراده تکوینی اراده تشریعی دارد یعنی قانون گذاری دارد که بشر را هدایت کند و راهنمایی کند و راه را به او نشان دهد و برای اینکه این در انتخاب راه کامیاب باشد راه خوبی انتخاب بکند بعد از انتخاب کردن ادامه بدهد عقل و فطرت را از درون و انبیا را از بیرون فرشتگان را از بیرون همه اینها را موید انتخاب صحیح قرار داده است گرچه نفس أمّاره از درون و ابلیس از بیرون او را به سمت رذیلت تشویق میکنند اما علل و عوامل فراوانی هستند که آنها را به سمت حق دعوت میکنند. خب
پس طبق این مبانی ذات اقدس الاه یک اراده تکوینی دارد که در سایه اراده تکوینی سراسر جهان به اراده او میگردد هیچ چیزی در عالم نیست نه تنها به علم او بلکه به اذن او ﴿و ما تسقط من ورقه﴾ مگر اینکه خدا میداند بلکه ﴿ما تسقط من ورقة﴾ مگر اینکه خدا اذن میدهد برگ از درخت نمیافتد مگر او هم میداند و هم اذن میدهد و برابر همان اراده تکوینی تشریعا اراده کرده است که بشر را هدایت کند چون بشر بالأخره یک مسافری است از راه دور آمده به راه دور میرود نه از گذشته با خبر است نه از آینده مستحضر است اجمالاً بعضی از چیزها را میفهمد ولی آنچه را که نمیفهمد خیلی بیش از آن است که میفهمد باید یک وحیی باشد نبوتی باشد هدایتی باشد درباره آینده تبشیری باشد انذاری باشد قبر را بگوید برزخ را بگوید صحنه قیامت را بگوید بهشت را بگوید جهنم را بگوید آن از ابدیت شما فکر کند تا ابد و آن را هم تکویناً آزاد کرده است یعنی انسان یک موجودی است که نمیشود او را مجبور کرد نه اینکه جبر بد است یا ظلم است جبر محال است نه اینکه اگر کسی دو دوتا را پنج تا کرد کار بدی کرد دو دوتا پنج تا نمیشود چون این مسئله باید و نباید برنمیگردد به بود و نبود برمیگردد جبر محال است نه اینکه بد است اگر کسی را که مجبور کردند که کاری را انجام بدهد این جبر نیست یک وقت است دست کسی را میگیرند او را از یک سالن بیرون میبرند این مورد فعل است نه مصدر فعل این را نمیگویند من مجبور بودم به بیرون رفتن این کاری انجام نداد این مورد فعل است نه مصدر فعل کاری انجام نداد همانطوری که لباس او رفت خود او هم رفت این را بردند در حقیقت نرفت یک وقت است او را تهدید میکنند که اگر این کار را نکردی ما فلان خطر را متوجه میکنیم اینها کاملاً یک فعل اختیاری است جبر نیست برای اینکه تصمیم میگیرد میگوید خوب من بین دو تا کار مخیرم یکی مهم یکی أهم یا یکی فاسد دیگری افسد یکی ضرر یکی ضرر بیشتر خوب آدم عاقل آنکه ضرر کمتری دارد آن را انتخاب میکند این را با میل و رغبت خود انتخاب میکند منتها از نظر مسائل حقوقی و فقهی اینگونه از داد و ستدها و مانند آن را میگویند ممضیٰ نیست وگرنه اینچنین نیست که اگر کسی را تهدید کردند که این کار را بکن این میشود مجبور این یک جبر عرفی است نه جبر حقیقی این انتخاب کرده مثل یک کسی که نیاز به مسکن دارد خانه برای او ضروری است اما برای درمان فرزندش مجبور میشود خانه را بفروشد اینجا مضطر است گاهی به او میگویند این خانه را بفروش وگرنه کذا و کذا تهدیدش میکند او برای اینکه از یک ضرری نجات پیدا بکند خانهاش را میفروشد در حکم فقهی بین این دو أمر فرق است یکی اضطرار است یکی اجبار ولی در حکم فلسفی هیچ کدام از اینها جبر نیست هر دوی اینها اختیارند خدای سبحان برابر مشیت تکوینی همه چیز را تحت اراده و اختیار خود دارد این یکی و این اراده تکوینی خدا عصیان پذیر نیست هیچ ممکن نیست کسی بر خلاف خواست خدا کاری انجام بدهد اراده تشریعی ذات اقدس اله عصیان پذیر است یعنی خدا قانونی را وضع کرده انسان را مختار کرده فرمود ﴿و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن من شاء فلیکفر﴾ و مانند آن
سؤال: ... جواب: حالا اگر ایشان عنایتی میفرمودند و راه مناسبتری و نرمتری را طی میکردند شاید به اینجا نمیرسید البته مسئله جبر و تفویض آن مقداری که در اذهان عادی حوزه و دانشگاه است اینها قابل حل است و بعضی از جاها انسان میرسد که اصلاً اشکالش در ذهن علما و دانشگاهیان نمیآید این را هفت قرن قبل از مرحوم آخوند خراسانی هفت قرن قبل بزرگان و عرفا گفتند نه تنها قلم بلکه قلم و لوح سرشان اینجا بشکست آنجا یک سلسله اشکالاتی است که اصلا به ذهن غالب علما نمیآید چه رسد به طلبهها و افراد عادی آنجا اگر آدم میرسد بله میگویند اینجا هم قلم بشکست و هم لوح اما این اشکالی که مرحوم آخوند و صاحب کفایه و امثالشان مطرح کردند این یک اشکالات عادی حوزوی است و محققان این را حل کردند اینطور نیست که اینجا قلم بشکند به هر تقدیر خب آن حرفی که هفتصد سال قبل زدند مال این کسانی است که هفتصد درجه بالاترند این مال افراد عادی نیست آنها هم بگویند لوح شکست هم بگویند قلم شکست اما اراده تشریعی ذات اقدس الاه عصیان پذیر است اراده تشریعی این است که ذات اقدس الاه قانونگذاری کرده است فرمود این قانون و شما هم باید با اراده کامل بشوید اگر ما شما را به یک طرف مجبور بکنیم ببریم میتوانیم ولی کمال شما این نیست و ما شما را هم برای این خلق نکردیم نمیخواهیم که شما بهشت بروید با اجبار شما را به بهشت ببریم که میخواهیم شما خودتان بروید بهشت نه اینکه شما را به بهشت ببریم بله ما میتوانیم شما را به بهشت ببریم ولی شما لذت نمیبرید آن بهشتی لذیذ است که خودتان بروید آن بهشتی که ما شما را ببریم این لذّتی ندارد خوب دست و بال بسته بروید بهشت لذتی ندارد میتوانید بروید بهشت میتوانید بروید جهنم ما هم میتوانیم شما را به بهشت ببریم ولی برای شما لذیذ نیست فایدهای هم ندارد برای همین هم خلق نشدید خب روی این مبادی هم بهانهای که مشرکان داشتند و منافقان و کافران و امثال ذلک از دست اینها گرفته میشود که این بهانهای است دیرزمان هم بهانهای که احیاناً برخی از ملی مذهبیهای کنونی دارند از دست اینها گرفته میشود بهانهای که مشرکان داشتند این بود که مشرکان غیر از ملحدانند مشرکان خدا را قبول دارند به عنوان خالق سماوات و ارض قبول دارند به عنوان مدیر عامل کل جهان قبول دارند به عنوان ﴿رب الارباب﴾ قبول دارند به عنوان ﴿رب العالمین﴾ قبول دارند منتها در محدوده ارباب متفرقونگیر دارند در ارباب جزئیه که رب انسان کیست رب ارض کیست رب دریا کیست گرفتار ارباب متفرقون هستند وگرنه ﴿رب السموات﴾ و ﴿رب الارض﴾ و ﴿رب الارباب﴾ را قبول دارند آنها استدلالشان مشرکان دو گروه بودند یک عده عوام مشرک بودند میگویند ﴿انا وجدنا آباءنا علی أمّةٍ و انّا علی آثارهم مقتدون﴾ و مانند آن که قرآن حرف عوامشان را هم نقل میکند بعد میگوید تقلید کور باطل است ﴿أو لو کانوا لایملکون شیئا و لا یعقلون﴾ این یک طایفه آیات است برای ابطال متمسک عوام از اهل شرک اما محققان اهل شرک که الان هم هستند در ژاپن هستند در هند هستند در چین هستند آنها استدلالشان این بود که ما این کارهایی که میکنیم بالأخره خدا میداند خوب اگر بد است جلویش را بگیرد دیگر ﴿لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباؤنا و لا حرمنا من شیء﴾ ما که آمدیم یک سلسله قوانینی را وضع کردیم یک چیزهایی را میپرستیم یک صنم و وثن را تراشیدیم و عبادت میکنیم خدا هم میداند هم میتواند خوب چرا جلوی ما را نمیگیرد چون جلوی ما را نمیگیرد معنایش این است که میخواهد این استدلال محقّقین از اهل شرک است ﴿لوشاءالله ما اشرکنا و لا آباؤنا و لا حرمنا من شیء﴾ و مانند آن بخش وسیعی از آیات قرآن کریم برای ابطال این متمسک اهل شرک است که خدا دو تا اراده دارد اراده تکوینی دارد اراده تشریعی دارد قتلها همینطور است ظلمها همینطور است جرم و جنایتها همینطور است خدا هم میتواند جلوی قتل را بگیرد هم میداند هم میتواند ولی انسان را آزاد گذاشته ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ ذات اقدس الاه البته با اراده تکوینی میتواند جلوی شما را بگیرد ولی اینکه کمال نشد با اراده تشریعی جلوی شما را گرفته دیگر گفته ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ این شرک است این کار قبیح است ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ با اراده تشریعی جلوی شما را گرفته با اراده تکوینی شما را آزاد گذاشته شما میگویید خدا میداند بله میداند میتواند بله میتواند بگویید چرا جلوی شما را نگرفته خوب اگر جلوی شما را میگرفت میشد اجبار آن وقت شما میشدید موحّد جبری کسی که جبراً موحد باشد که کمالی ندارد که شما را باز گذاشته ولی تشریعاً جلوی شما را گرفته به وسیله عقل به وسیله فطرت از درون از راه وحی و نبوت و رسالت از بیرون گفت این کار حرام است ظلم است بد است پایانش جهنم است این بهانهها را از دست مشرکان گرفت مشابه این بهانهها از دست ملی مذهبیهایی که احیاناً به آیات تمسک میکنند برای استفاده اختیار از اینها هم گرفته اینها با آیاتی از قبیل ﴿لا اکراه فی الدین﴾ تمسک میکنند ﴿و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر﴾ تمسک میکنند ﴿انا هدیناه السبیل﴾ تمسک میکنند که خدا بشر را آزاد آفریده بله آزاد آفریده میخواهد کافر باشد آزاد است جهنم برود آزاد است مومن بشود آزاد است بهشت برود آزاد است در نظام تکوینی انسان را آزاد گذاشته و جلوی کسی را هم نگرفته اما در نظام تشریع برابر وحی و شریعت بشر را آزاد گذاشته یا بنده قرار داد این همه اوامر برای چیست این همه نواهی برای چیست این همه اطاعتها برای چیست این همه عصیانها برای چیست اگر بشر آزاد است آن بگیر و ببند خدا برای چیست ﴿خذوه فغلوه ٭ ثم الجحیم صلوه ٭ ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه﴾ خوب اگر خدا بشر را آزاد گذاشته فرمود هر کس هر راهی میخواهد میرود پس این بگیر و ببند چیست بگیرید بزنید بکشید اینها برای چیست در همانجا میفرماید همه آن بگیر و ببندها نتیجه کاری است که شما دارید انجام میدهید ما از بیرون چیزی نیاوردیم ﴿و لا تجزون إلّا ما کنتم تعلمون﴾ در بسیاری از آیات با ندارد نه ﴿و لا تجزون الّا ما کنتم﴾ این با هم حذف شده است ﴿و لا تجزون إلّا ما کنتم تعملون﴾ این ماه مبارک رمضان که ضیافت خدا بود بسیاری از شما یا همه شما آیات الاهی را خواندید قرآن را ختم دادید و دعای ختم قرآن را هم خواندید در غیر ماه مبارک رمضان البته قرآن را ختم میدهید بعد از ختم قرآن یک دعای نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) را حتماً بخوانید این دعا دعای ختم قرآن یک خطوط کلی تفسیر قرآن است که قرآن چیست اصلاً در آن دعای نورانی امام سجاد سلام الله علیه که به عنوان دعای ختم قرآن است آنجا دارد که خدایا روزی به ما رحم کن که «و صارت الاعمال قلائد فی الاعناق» خود عمل غل میشود یعنی خود گناه خود خیانت خود رشوه خود عشوه خود ظلم این غل میشود وگرنه حالا یک آهنگری باشد یک زنجیری بسازند از خارج ممکن هم آنها هم باشد ولی این مقدارش یقینی است که «و صارت الاعمال قلائد فی الاعناق» خود اعمال غل میشود بنابراین اگر بشر آزاد است در نظام تکوین آزاد است نه نظام تشریع بحث در قانون است و عمل به دین است و احکام شرعی و فقهی اینها با آیات تکوینی تمسک میکنند میگویند ﴿لا اکراه فی الدین﴾ خوب اگر ﴿لا اکراه فی الدین﴾ پس چرا ذات اقدس الاه این همه دستور داده این همه حدود الاهی جاری کرده ﴿و السّارق و السّارقة فاقطعوا﴾ ﴿الزانیة والزانی فاجلدوا﴾ این همه دستورات در دنیا و در آخرت پس برای چیست معلوم میشود بشر در نظام تشریع و قانونی و حقوقی و فقهی بنده است در نظام تکوین البته عبد تکوینی هست ولی آزادی دارد خدای سبحان او را آزاد آفریده هر راهی را که میخواهد برود برود تا بالأخره به میل خود راهی را انتخاب بکند بشود کامل وقتی این اصول کلی مشخص شد میرسیم به اصل بحث در آیه سوره مبارکه یونس ذات اقدس الاه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من هم میخواهم اینها هدایت بشوند به نظام تشریعی تو هم که پیام آور من هستی همینطور ولی من اینها را بر اساس آزادی آفریدم تو چه میخواهی بگویی چه کار میخواهی بکنی میخواهی اینها را مجبور بکنی اولا نمیتوانی چون اینها به واجب الوجوب بسته هستند من اینها را آزاد آفریدم بر فرض هم مجبورشان بکنی فایده ندارد حالا به اجبار اینها را وارد بهشت بکنی اینها لذت نمیبرند که برای اینکه درونشان جهنمی است حالا شما یک کسی که به انواع و اقسام بیماری سل و سرطان و حصبه و اینها مبتلاست بیایید و یک جامه خوب در بر او بکنید و رنگ آمیزی کنید خوب این چه لذتی میبرد به اجبار این را بردید بهشت که ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا﴾ که در درون اوست او را میپوساند که این چه لذتی میخواهد ببرد بشر را که به اجبار نمیشود برد بهشت باید خود او برود بهشت فرمود اولاً نمیتوانی ثانیاً بر فرض بتوانی این هدف نیست آنگاه فرمود تو وضعت این است اینها هم باید بدانند اینها هم باید بدانند که درست که جبری در کار نیست ولی تفویض هم در کار نیست ما اینها را آزاد آفریدیم نه رها بین آزاد و رها فرق است ما اینها را رها نکردیم که اختیارشان از دست ما در برود برای اینکه ممکن الوجود چگونه ممکن است رها بشود یک موجود امکانی ذاتاً متعلق و وابسته و متذلی به خداست که ﴿انتم الفقراء الی الله﴾ هر تصمیمی میگیرد چه بد چه خوب بالأخره زمامش به دست اوست منتها تصمیم خوب بخواهد بگیرد دو تا راه دارد یکی لطف ابتدایی و رایگان و مجانی خداست که برای همه است یکی هم لطف پاداشی است که اگر کسی دو قدم راه خیر را طی کرد خدا چندین قدم ﴿من جاء بالحسنه فله عشر امثالها﴾ لطف را به طرف او رها میکند پس در کار خیر حدوثاً و بقائاً به امداد الاهی وابسته است در کار شر او آزاد است میخواهد معصیت بکند معصیت میکند اما از آن به عبد باید بداند ذات اقدس الاه دیگر فیض خودش را به او نمیدهد او را به حال خود رها میکند به حال خود رها میکند یعنی چه؟ یعنی دیگر آن لطف خاص که از درون و بیرون باید بجوشد به او نمیدهد آن وقت بشر میماند و شهوت او بشر میماند و غضب او بشر میماند و جهل او بشر میماند و خیال او بشر میماند و وهم او آن وقت چنین انسانی سر از کجا درمیآورد معلوم نیست این همین است که ما طبق دستور پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة والثّناء) عرض میکنیم الاهی ﴿و لا تکلنى الی نفسى طرفة عین ابدا﴾ حالا یک سیر اجمالی در آیه داشته باشیم اگر بحثی مانده تتمهاش برای فردا فرمود ﴿ولو شاء ربک﴾ به پیامبر فرمود یعنی اگر خدا تکویناً بخواهد ﴿لآمن من فی الارض کلهم جمیعا﴾ همه مردم مومن میشوند ما البته تشریعا خواستیم چون قرآن را نازل کردیم ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس﴾ ما تشریعا خواستیم و اراده تشریعی ما قانونگذاری ما بر این روال است که همه مسلمان میشوند اما تکویناً که چنین ارادهای نکردیم که مردم مجبور باشند در ایمان که ما اگر طبق اجبار و اراده تکوینی بخواهیم بله همه مومن میشوند اما این کمال نیست ﴿ولو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا﴾ لکن التالی باطل فالمقدم مثله این یک قیاس استثنایی است دیگر مردم ایمان ندارند معلوم میشود که خدا نخواسته است در تکوین این مال ما پس نظام بر آزادی مردم است آن وقت توی پیغمبر چه کار میخواهی بکنی تو میخواهی مجبور بکنی از تو ساخته نیست اولا چون من اینها را آزاد آفریدم بر فرض هم را با اجبار اینها هدایت بکنی سودی ندارد کمال نیست آن وقت فساد درونیشان را چه کار میکنی ﴿افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین﴾ ما که تکویناً اراده کردیم اینها آزاد باشد تو میتوانی اجبار بکنی اینها را؟ در نظام تشریع البته تو مأموری هدایت کنی موظف هستی هدایت بکنی در آیه 52 سوره مبارکه شوری فرمود ﴿و انک لتهدی الی صراط مستقیم﴾ تو مردم را به صراط راست هدایت بکنی در بخشهای دیگر فرمود آیه 56 سوره مبارکه قصص فرمود ﴿انک لا تهدی من احببت﴾ تو که هر که را دوست داری که هدایت نمیکنی که یعنی تو موظف هستی بگویی ابلاغ کنی املاء کنی استدلال کنی با حکمت و موعظه و جدال احسن مناظره کنی دعوت کنی به نصاب حجیت حجت را به نصاب تام برسانی همین اما تحول درونی که چه تصمیم میگیرد این دیگر به عهده خودشان است لذا از تو برنمیآید تکویناً که اینها را مؤمن بکنی ﴿انک لا تهدی من احببت﴾ آن کار تکوینی آن کیمیاگری آن زیر و رو کردن دل او دست دیگری است ﴿ولکن الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم﴾ خوب در سوره مبارکه انعام در آنجا فرمود هر کاری که اینها دارند انجام میدهند روی خواست خدای سبحان است و از تو کاری ساخته نیست ولی خدا اراده نکرده همه اینها مؤمن بشوند آیه 35 سوره مبارکه انعام این است که ﴿ولو شاء الله لجمعهم علی الهدی﴾ برابر همین آیه محل بحث سوره یونس ﴿لوشاء الله لجمعهم علی الهدی فلاتکونن من الجاهلین﴾ تو این را بدان آخر این همه تلاش میکنی که یک عده ایمان نیاوردند خوب نیاوردند بنابراین نیست که همه مؤمن بشوند که بنابراین است که همه با میل و اراده خودشان مؤمن بشوند اگر آن ایمان اجباری سودمند بود که خودم میکردم پس در نظام تکوین همه کارها به دست من است و من اینها را آزاد آفریدم در نظام تشریع اینها آزاد نیستند مأمورند موظفند اگر نکنند عذاب میبینند باز در سوره مبارکه بقره به صورتهای گوناگون مسئله اراده تکوینی اراده تشریعی را تشریح فرمود آیه 253 سوره مبارکه بقره این است فرمود در جریان بعد از اینکه جریان حضرت عیسی را ذکر کرد فرمود اینها اختلاف کردند و مبارزات داخلی و جنگ خونین داخلی شروع شد ﴿ولو شاء الله مااقتتلوا و لکن الله یفعل ما یرید﴾ ما اگر میخواستیم جلوی این خونریزی داخلی را میگرفتیم خوب اگر ما جلوی خونریزی داخلی را نگیریم فرق ظالم و عادل مشخص نمیشود ما بشر را آزاد گذاشتیم که چه کسی ظالم است چه کسی مظلوم ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ هر کدام هفتاد سال هشتاد سال یا صد سال این صد سال نسبت به آن ابدی که در پیش دارند چه شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی ما صد سال اینها را میآزماییم برای ابد شما عجله نکنید اگر جلوی خونریزی را باید میگرفتیم در نظام تکوین خود ما میگرفتیم آن وقت معلوم نبود که چه کسی ظالم است چه کسی عادل است چه کسی مجاهد است چه کسی مدافع است چه کسی ولی خدا است چه کسی شهید است چه کسی خونریز است چه کسی خونخوار است چه کسی غمخوار است چه معلوم میشد؟ عالم مدرسه است ما میخواهیم ببینیم شهید کیست مدافع کیست بیطرف کیست بی تفاوت کیست خوب اگر صحنه نباشد که اینجا حاصل نخواهد شد که در بخشهای دیگری از همان سوره مبارکه بقره آیه 272 به این صورت است ﴿لیس علیک هداهم﴾ با اینکه پیغمبر مامور بود به هدایت ﴿قم فأنذر﴾ مثل اینکه به وجود مبارک حضرت موسی و هارون (سلام الله علیهما) فرمود ﴿اذهب الی فرعون انه طغیٰ﴾ اینها مامور بودند اما در اینجا به پیغمبر میفرماید هدایت کردن آنها که بر تو نیست یعنی هدایت تکوینی تو که مأمور نیستی کیمیاگری کنی با اجبار اینها را هدایت کنی تو باید ارشاد کنی استدلال کنی راهنمایی کنی رهنمود بدهی امام اینها باشی شدی ﴿و انک لتهدی الی صراط مستقیم﴾ اما بیش از این نه مقدور توست نه تو مأموری ﴿لیس علیک هداهم﴾ خوب فتحصل هم بهانه از مشرکان گرفته میشود هم بهانه از این ملی مذهبی گرفته میشود که به آیات اختیار تکوینی تمسک میکنند برای اینکه خود را در بحثهای تشریعی آزاد بگذارند میگویند هر که خواست با حجاب باشد باشد هر که خواست راه دیگری طی بکند بکند آخر این در تشریع که اینها آزادی نیست اینها یک وجوبی دارد یک حرمتی دارد یک عذابی دارد یک مسائل حقوقی دارد در تکوین بله ﴿فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر﴾ .
«و الحمد لله رب العالمین»
وجود مبارک پیغمبر (ص) مامور هدایت جامعه انسانی شد عدهای پذیرفتند عدهای انکار کردند
هیچ موجودی یافت نمیشود و از بین نمیرود و ... مگر به اذن خدا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿99﴾ وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ ﴿100﴾
قبل از ماه مبارک رمضان تا آیه 98 سوره مبارکه یونس بحث شد و اولین آیهای که بعد از ماه مبارک رمضان مطرح است همین آیه نورانی 99 سوره مبارکه یونس است وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مامور هدایت جامعه انسانی شد عدهای پذیرفتند عدهای انکار کردند حضرت در برابر انکار مشرکان و کافران و منافقان نگران بود بسیار متاثر بود ذات اقدس الاه هم از نظر مسائل اخلاقی تسلی داد موعظه کرد فرمود ﴿لعلک باخع نفسک علی آثارهم انْ لم یومنوا بهذا الحدیث أسفاً﴾ ﴿فلا تذهب نفسک علیهم حسرات﴾ و مانند آن این طایفه از آیات برای تسلّی مردم است بخش دیگر آیات حکیمانه است که برهان مسئله است همانطوری که ذات اقدس الاه به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی أحسن﴾ ذات اقدس اله با خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گاهی حکیمانه و گاهی واعظانه سخن میگوید آن سخنانی که از سنخ ﴿فلعلّک باخع﴾ ﴿لا تذهب نفسک علیهم حسرات﴾ و مانند آن آمده است اینها واعظانه و تسلیت دهنده هستند آیاتی که در این بخش از سوره مبارکه یونس مطرح است حکیمانه است و برهان مسئله است برهان مسئله از چند مقدمه و نتیجه تشکیل میشود چون قیاسی یک قیاس مرکب است با این برهان هم وضع پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روشن شد هم بهانه از دست مشرکان و منافقان و بتپرستان گرفته شد هم بهانه از ملی مذهبیهایی که گاهی به آیات قرآن تمسک میکنند گرفته شده است و میشود در هر سه بخش آن مقدماتی که نتیجه کار آمد دارد این است که ذات اقدس الاه دوتا مشیّت دارد و دو تا اراده دارد یک اراده تکوینی دارد که نظام هستی برابر آن اراده تکوینی میگردد هیچ موجودی یافت نمیشود و از بین نمیرود هیچ زندهای و هیچ مردهای به حیات و ممات نمیرسند و هیچ حرکت و سکونی در عالم انجام نمیگیرد ﴿الا باذن الله﴾ برای اینکه همه اینها ممکن است و هیچ ممکن در هیچ شأن مستقل نخواهد بود بالاخره باید به واجب ختم شود اگر یک موجود امکانی در یکی از شئون به خدای سبحان منتهی نشود معلوم میشود که پس ممکن است یک شیء ممکن الوجود باشد و به واجب نرسد با این راه اصلاً اثبات صانع راهش بسته است این نظیر عمومات نقلی نیست که قابل تخصیص باشد تخصیص در احکام عقلی دلیل بطلان آن قانون است «عقلیه الاحکام لا تخصص» در مسائل فقهی اصولی بالأخره علوم نقلی عام اگر تخصیص بخود مطلق اگر تقیید بیابد این یک امر عرفی و عقلایی دارد نه تنها مزاحم با عموم یا اطلاق نیست بلکه مؤکّد حجیت آن عام یا مطلق است ولی در مسائل عقلی اگر یک قانون کلی اینجا تخصیص خورد این تخصیص برمیگردد به نقض یعنی این سالبه جزئیه نقیض آن موجبه کلیه میشود و باعث بطلان اوست اگر یک جایی یک موجود ممکنی به خدا ختم نشود معلوم میشود که شیء علت نمیخواهد و اصلا راه اثبات صانع بسته خواهد شد بنابراین هیچ موجودی در هیچ شانی از شئون امکانی در عالم فرض ندارد مگر اینکه به ذات اقدس الاه منتهی میشود و به اذن خداست این برای مشیت تکوینی این اصل اول.
مطلب دوم و اصل دوم این است که ذات اقدس الاه برابر با همین مشیت تکوینی با همین اذن تکوینی که برابر با حکمت تنظیم میشود بشر را آفرید بشر را آزاد خلق کرد اراده کرد که او کامل شود راه ت کامل او را هم دین قرار داده است و مانند آن پس آزاد بودن بشر برابر با اراده تکوینی خداست یعنی خدای سبحان خواست بشر آزاد باشد به میل خود راه را انتخاب بکند تا بشود کامل وگرنه او را ببرند که کمال نیست رفتن کمال است نه بردن، برابر همان اراده تکوینی ذات اقدس الاه اراده کرد که انسان آزاد باشد فرمود ﴿و هدیناه النجدین﴾ ﴿انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا﴾ ﴿قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر﴾ اینها آزادی انسان است ﴿لااکراه فی الدین﴾ و دهها آیاتی که یا بالمطابقه یا بالتضمن یا بالالتزام بیانشان این است که انسان آزاد است در برابر این مشیت تکوینی خدای سبحان یک مشیت تشریعی دارد که این مشیت تشریعی به آن مشیت تکوینی ... میکند یعنی ذات اقدس الاه اراده فرموده است که بشر را از راه قانون هدایت کند از راه وحی و نبوت رهبری کند یعنی بشر مختار است در ایمان و کفر ولی سعادتش در چیست باید به او بگوید اینچنین نیست که بشر را نپروراند او باغبان این باغ است ﴿والله انبتکم من الارض نباتا﴾ اینچنین نیست که باغبان ابن نهالها را رها بکند اگر ﴿ایحسب الانسان ان یترک سدی﴾ اینچنین که نیست رها نیست بشر در خلقت هم عبث نیست برابر آن اراده تکوینی اراده فرموده است به اراده تشریعی برابر و به استناد آن اراده تکوینی اراده تشریعی دارد یعنی قانون گذاری دارد که بشر را هدایت کند و راهنمایی کند و راه را به او نشان دهد و برای اینکه این در انتخاب راه کامیاب باشد راه خوبی انتخاب بکند بعد از انتخاب کردن ادامه بدهد عقل و فطرت را از درون و انبیا را از بیرون فرشتگان را از بیرون همه اینها را موید انتخاب صحیح قرار داده است گرچه نفس أمّاره از درون و ابلیس از بیرون او را به سمت رذیلت تشویق میکنند اما علل و عوامل فراوانی هستند که آنها را به سمت حق دعوت میکنند. خب
پس طبق این مبانی ذات اقدس الاه یک اراده تکوینی دارد که در سایه اراده تکوینی سراسر جهان به اراده او میگردد هیچ چیزی در عالم نیست نه تنها به علم او بلکه به اذن او ﴿و ما تسقط من ورقه﴾ مگر اینکه خدا میداند بلکه ﴿ما تسقط من ورقة﴾ مگر اینکه خدا اذن میدهد برگ از درخت نمیافتد مگر او هم میداند و هم اذن میدهد و برابر همان اراده تکوینی تشریعا اراده کرده است که بشر را هدایت کند چون بشر بالأخره یک مسافری است از راه دور آمده به راه دور میرود نه از گذشته با خبر است نه از آینده مستحضر است اجمالاً بعضی از چیزها را میفهمد ولی آنچه را که نمیفهمد خیلی بیش از آن است که میفهمد باید یک وحیی باشد نبوتی باشد هدایتی باشد درباره آینده تبشیری باشد انذاری باشد قبر را بگوید برزخ را بگوید صحنه قیامت را بگوید بهشت را بگوید جهنم را بگوید آن از ابدیت شما فکر کند تا ابد و آن را هم تکویناً آزاد کرده است یعنی انسان یک موجودی است که نمیشود او را مجبور کرد نه اینکه جبر بد است یا ظلم است جبر محال است نه اینکه اگر کسی دو دوتا را پنج تا کرد کار بدی کرد دو دوتا پنج تا نمیشود چون این مسئله باید و نباید برنمیگردد به بود و نبود برمیگردد جبر محال است نه اینکه بد است اگر کسی را که مجبور کردند که کاری را انجام بدهد این جبر نیست یک وقت است دست کسی را میگیرند او را از یک سالن بیرون میبرند این مورد فعل است نه مصدر فعل این را نمیگویند من مجبور بودم به بیرون رفتن این کاری انجام نداد این مورد فعل است نه مصدر فعل کاری انجام نداد همانطوری که لباس او رفت خود او هم رفت این را بردند در حقیقت نرفت یک وقت است او را تهدید میکنند که اگر این کار را نکردی ما فلان خطر را متوجه میکنیم اینها کاملاً یک فعل اختیاری است جبر نیست برای اینکه تصمیم میگیرد میگوید خوب من بین دو تا کار مخیرم یکی مهم یکی أهم یا یکی فاسد دیگری افسد یکی ضرر یکی ضرر بیشتر خوب آدم عاقل آنکه ضرر کمتری دارد آن را انتخاب میکند این را با میل و رغبت خود انتخاب میکند منتها از نظر مسائل حقوقی و فقهی اینگونه از داد و ستدها و مانند آن را میگویند ممضیٰ نیست وگرنه اینچنین نیست که اگر کسی را تهدید کردند که این کار را بکن این میشود مجبور این یک جبر عرفی است نه جبر حقیقی این انتخاب کرده مثل یک کسی که نیاز به مسکن دارد خانه برای او ضروری است اما برای درمان فرزندش مجبور میشود خانه را بفروشد اینجا مضطر است گاهی به او میگویند این خانه را بفروش وگرنه کذا و کذا تهدیدش میکند او برای اینکه از یک ضرری نجات پیدا بکند خانهاش را میفروشد در حکم فقهی بین این دو أمر فرق است یکی اضطرار است یکی اجبار ولی در حکم فلسفی هیچ کدام از اینها جبر نیست هر دوی اینها اختیارند خدای سبحان برابر مشیت تکوینی همه چیز را تحت اراده و اختیار خود دارد این یکی و این اراده تکوینی خدا عصیان پذیر نیست هیچ ممکن نیست کسی بر خلاف خواست خدا کاری انجام بدهد اراده تشریعی ذات اقدس اله عصیان پذیر است یعنی خدا قانونی را وضع کرده انسان را مختار کرده فرمود ﴿و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن من شاء فلیکفر﴾ و مانند آن
سؤال: ... جواب: حالا اگر ایشان عنایتی میفرمودند و راه مناسبتری و نرمتری را طی میکردند شاید به اینجا نمیرسید البته مسئله جبر و تفویض آن مقداری که در اذهان عادی حوزه و دانشگاه است اینها قابل حل است و بعضی از جاها انسان میرسد که اصلاً اشکالش در ذهن علما و دانشگاهیان نمیآید این را هفت قرن قبل از مرحوم آخوند خراسانی هفت قرن قبل بزرگان و عرفا گفتند نه تنها قلم بلکه قلم و لوح سرشان اینجا بشکست آنجا یک سلسله اشکالاتی است که اصلا به ذهن غالب علما نمیآید چه رسد به طلبهها و افراد عادی آنجا اگر آدم میرسد بله میگویند اینجا هم قلم بشکست و هم لوح اما این اشکالی که مرحوم آخوند و صاحب کفایه و امثالشان مطرح کردند این یک اشکالات عادی حوزوی است و محققان این را حل کردند اینطور نیست که اینجا قلم بشکند به هر تقدیر خب آن حرفی که هفتصد سال قبل زدند مال این کسانی است که هفتصد درجه بالاترند این مال افراد عادی نیست آنها هم بگویند لوح شکست هم بگویند قلم شکست اما اراده تشریعی ذات اقدس الاه عصیان پذیر است اراده تشریعی این است که ذات اقدس الاه قانونگذاری کرده است فرمود این قانون و شما هم باید با اراده کامل بشوید اگر ما شما را به یک طرف مجبور بکنیم ببریم میتوانیم ولی کمال شما این نیست و ما شما را هم برای این خلق نکردیم نمیخواهیم که شما بهشت بروید با اجبار شما را به بهشت ببریم که میخواهیم شما خودتان بروید بهشت نه اینکه شما را به بهشت ببریم بله ما میتوانیم شما را به بهشت ببریم ولی شما لذت نمیبرید آن بهشتی لذیذ است که خودتان بروید آن بهشتی که ما شما را ببریم این لذّتی ندارد خوب دست و بال بسته بروید بهشت لذتی ندارد میتوانید بروید بهشت میتوانید بروید جهنم ما هم میتوانیم شما را به بهشت ببریم ولی برای شما لذیذ نیست فایدهای هم ندارد برای همین هم خلق نشدید خب روی این مبادی هم بهانهای که مشرکان داشتند و منافقان و کافران و امثال ذلک از دست اینها گرفته میشود که این بهانهای است دیرزمان هم بهانهای که احیاناً برخی از ملی مذهبیهای کنونی دارند از دست اینها گرفته میشود بهانهای که مشرکان داشتند این بود که مشرکان غیر از ملحدانند مشرکان خدا را قبول دارند به عنوان خالق سماوات و ارض قبول دارند به عنوان مدیر عامل کل جهان قبول دارند به عنوان ﴿رب الارباب﴾ قبول دارند به عنوان ﴿رب العالمین﴾ قبول دارند منتها در محدوده ارباب متفرقونگیر دارند در ارباب جزئیه که رب انسان کیست رب ارض کیست رب دریا کیست گرفتار ارباب متفرقون هستند وگرنه ﴿رب السموات﴾ و ﴿رب الارض﴾ و ﴿رب الارباب﴾ را قبول دارند آنها استدلالشان مشرکان دو گروه بودند یک عده عوام مشرک بودند میگویند ﴿انا وجدنا آباءنا علی أمّةٍ و انّا علی آثارهم مقتدون﴾ و مانند آن که قرآن حرف عوامشان را هم نقل میکند بعد میگوید تقلید کور باطل است ﴿أو لو کانوا لایملکون شیئا و لا یعقلون﴾ این یک طایفه آیات است برای ابطال متمسک عوام از اهل شرک اما محققان اهل شرک که الان هم هستند در ژاپن هستند در هند هستند در چین هستند آنها استدلالشان این بود که ما این کارهایی که میکنیم بالأخره خدا میداند خوب اگر بد است جلویش را بگیرد دیگر ﴿لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباؤنا و لا حرمنا من شیء﴾ ما که آمدیم یک سلسله قوانینی را وضع کردیم یک چیزهایی را میپرستیم یک صنم و وثن را تراشیدیم و عبادت میکنیم خدا هم میداند هم میتواند خوب چرا جلوی ما را نمیگیرد چون جلوی ما را نمیگیرد معنایش این است که میخواهد این استدلال محقّقین از اهل شرک است ﴿لوشاءالله ما اشرکنا و لا آباؤنا و لا حرمنا من شیء﴾ و مانند آن بخش وسیعی از آیات قرآن کریم برای ابطال این متمسک اهل شرک است که خدا دو تا اراده دارد اراده تکوینی دارد اراده تشریعی دارد قتلها همینطور است ظلمها همینطور است جرم و جنایتها همینطور است خدا هم میتواند جلوی قتل را بگیرد هم میداند هم میتواند ولی انسان را آزاد گذاشته ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ ذات اقدس الاه البته با اراده تکوینی میتواند جلوی شما را بگیرد ولی اینکه کمال نشد با اراده تشریعی جلوی شما را گرفته دیگر گفته ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ این شرک است این کار قبیح است ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ با اراده تشریعی جلوی شما را گرفته با اراده تکوینی شما را آزاد گذاشته شما میگویید خدا میداند بله میداند میتواند بله میتواند بگویید چرا جلوی شما را نگرفته خوب اگر جلوی شما را میگرفت میشد اجبار آن وقت شما میشدید موحّد جبری کسی که جبراً موحد باشد که کمالی ندارد که شما را باز گذاشته ولی تشریعاً جلوی شما را گرفته به وسیله عقل به وسیله فطرت از درون از راه وحی و نبوت و رسالت از بیرون گفت این کار حرام است ظلم است بد است پایانش جهنم است این بهانهها را از دست مشرکان گرفت مشابه این بهانهها از دست ملی مذهبیهایی که احیاناً به آیات تمسک میکنند برای استفاده اختیار از اینها هم گرفته اینها با آیاتی از قبیل ﴿لا اکراه فی الدین﴾ تمسک میکنند ﴿و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر﴾ تمسک میکنند ﴿انا هدیناه السبیل﴾ تمسک میکنند که خدا بشر را آزاد آفریده بله آزاد آفریده میخواهد کافر باشد آزاد است جهنم برود آزاد است مومن بشود آزاد است بهشت برود آزاد است در نظام تکوینی انسان را آزاد گذاشته و جلوی کسی را هم نگرفته اما در نظام تشریع برابر وحی و شریعت بشر را آزاد گذاشته یا بنده قرار داد این همه اوامر برای چیست این همه نواهی برای چیست این همه اطاعتها برای چیست این همه عصیانها برای چیست اگر بشر آزاد است آن بگیر و ببند خدا برای چیست ﴿خذوه فغلوه ٭ ثم الجحیم صلوه ٭ ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه﴾ خوب اگر خدا بشر را آزاد گذاشته فرمود هر کس هر راهی میخواهد میرود پس این بگیر و ببند چیست بگیرید بزنید بکشید اینها برای چیست در همانجا میفرماید همه آن بگیر و ببندها نتیجه کاری است که شما دارید انجام میدهید ما از بیرون چیزی نیاوردیم ﴿و لا تجزون إلّا ما کنتم تعلمون﴾ در بسیاری از آیات با ندارد نه ﴿و لا تجزون الّا ما کنتم﴾ این با هم حذف شده است ﴿و لا تجزون إلّا ما کنتم تعملون﴾ این ماه مبارک رمضان که ضیافت خدا بود بسیاری از شما یا همه شما آیات الاهی را خواندید قرآن را ختم دادید و دعای ختم قرآن را هم خواندید در غیر ماه مبارک رمضان البته قرآن را ختم میدهید بعد از ختم قرآن یک دعای نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) را حتماً بخوانید این دعا دعای ختم قرآن یک خطوط کلی تفسیر قرآن است که قرآن چیست اصلاً در آن دعای نورانی امام سجاد سلام الله علیه که به عنوان دعای ختم قرآن است آنجا دارد که خدایا روزی به ما رحم کن که «و صارت الاعمال قلائد فی الاعناق» خود عمل غل میشود یعنی خود گناه خود خیانت خود رشوه خود عشوه خود ظلم این غل میشود وگرنه حالا یک آهنگری باشد یک زنجیری بسازند از خارج ممکن هم آنها هم باشد ولی این مقدارش یقینی است که «و صارت الاعمال قلائد فی الاعناق» خود اعمال غل میشود بنابراین اگر بشر آزاد است در نظام تکوین آزاد است نه نظام تشریع بحث در قانون است و عمل به دین است و احکام شرعی و فقهی اینها با آیات تکوینی تمسک میکنند میگویند ﴿لا اکراه فی الدین﴾ خوب اگر ﴿لا اکراه فی الدین﴾ پس چرا ذات اقدس الاه این همه دستور داده این همه حدود الاهی جاری کرده ﴿و السّارق و السّارقة فاقطعوا﴾ ﴿الزانیة والزانی فاجلدوا﴾ این همه دستورات در دنیا و در آخرت پس برای چیست معلوم میشود بشر در نظام تشریع و قانونی و حقوقی و فقهی بنده است در نظام تکوین البته عبد تکوینی هست ولی آزادی دارد خدای سبحان او را آزاد آفریده هر راهی را که میخواهد برود برود تا بالأخره به میل خود راهی را انتخاب بکند بشود کامل وقتی این اصول کلی مشخص شد میرسیم به اصل بحث در آیه سوره مبارکه یونس ذات اقدس الاه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من هم میخواهم اینها هدایت بشوند به نظام تشریعی تو هم که پیام آور من هستی همینطور ولی من اینها را بر اساس آزادی آفریدم تو چه میخواهی بگویی چه کار میخواهی بکنی میخواهی اینها را مجبور بکنی اولا نمیتوانی چون اینها به واجب الوجوب بسته هستند من اینها را آزاد آفریدم بر فرض هم مجبورشان بکنی فایده ندارد حالا به اجبار اینها را وارد بهشت بکنی اینها لذت نمیبرند که برای اینکه درونشان جهنمی است حالا شما یک کسی که به انواع و اقسام بیماری سل و سرطان و حصبه و اینها مبتلاست بیایید و یک جامه خوب در بر او بکنید و رنگ آمیزی کنید خوب این چه لذتی میبرد به اجبار این را بردید بهشت که ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا﴾ که در درون اوست او را میپوساند که این چه لذتی میخواهد ببرد بشر را که به اجبار نمیشود برد بهشت باید خود او برود بهشت فرمود اولاً نمیتوانی ثانیاً بر فرض بتوانی این هدف نیست آنگاه فرمود تو وضعت این است اینها هم باید بدانند اینها هم باید بدانند که درست که جبری در کار نیست ولی تفویض هم در کار نیست ما اینها را آزاد آفریدیم نه رها بین آزاد و رها فرق است ما اینها را رها نکردیم که اختیارشان از دست ما در برود برای اینکه ممکن الوجود چگونه ممکن است رها بشود یک موجود امکانی ذاتاً متعلق و وابسته و متذلی به خداست که ﴿انتم الفقراء الی الله﴾ هر تصمیمی میگیرد چه بد چه خوب بالأخره زمامش به دست اوست منتها تصمیم خوب بخواهد بگیرد دو تا راه دارد یکی لطف ابتدایی و رایگان و مجانی خداست که برای همه است یکی هم لطف پاداشی است که اگر کسی دو قدم راه خیر را طی کرد خدا چندین قدم ﴿من جاء بالحسنه فله عشر امثالها﴾ لطف را به طرف او رها میکند پس در کار خیر حدوثاً و بقائاً به امداد الاهی وابسته است در کار شر او آزاد است میخواهد معصیت بکند معصیت میکند اما از آن به عبد باید بداند ذات اقدس الاه دیگر فیض خودش را به او نمیدهد او را به حال خود رها میکند به حال خود رها میکند یعنی چه؟ یعنی دیگر آن لطف خاص که از درون و بیرون باید بجوشد به او نمیدهد آن وقت بشر میماند و شهوت او بشر میماند و غضب او بشر میماند و جهل او بشر میماند و خیال او بشر میماند و وهم او آن وقت چنین انسانی سر از کجا درمیآورد معلوم نیست این همین است که ما طبق دستور پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة والثّناء) عرض میکنیم الاهی ﴿و لا تکلنى الی نفسى طرفة عین ابدا﴾ حالا یک سیر اجمالی در آیه داشته باشیم اگر بحثی مانده تتمهاش برای فردا فرمود ﴿ولو شاء ربک﴾ به پیامبر فرمود یعنی اگر خدا تکویناً بخواهد ﴿لآمن من فی الارض کلهم جمیعا﴾ همه مردم مومن میشوند ما البته تشریعا خواستیم چون قرآن را نازل کردیم ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس﴾ ما تشریعا خواستیم و اراده تشریعی ما قانونگذاری ما بر این روال است که همه مسلمان میشوند اما تکویناً که چنین ارادهای نکردیم که مردم مجبور باشند در ایمان که ما اگر طبق اجبار و اراده تکوینی بخواهیم بله همه مومن میشوند اما این کمال نیست ﴿ولو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا﴾ لکن التالی باطل فالمقدم مثله این یک قیاس استثنایی است دیگر مردم ایمان ندارند معلوم میشود که خدا نخواسته است در تکوین این مال ما پس نظام بر آزادی مردم است آن وقت توی پیغمبر چه کار میخواهی بکنی تو میخواهی مجبور بکنی از تو ساخته نیست اولا چون من اینها را آزاد آفریدم بر فرض هم را با اجبار اینها هدایت بکنی سودی ندارد کمال نیست آن وقت فساد درونیشان را چه کار میکنی ﴿افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین﴾ ما که تکویناً اراده کردیم اینها آزاد باشد تو میتوانی اجبار بکنی اینها را؟ در نظام تشریع البته تو مأموری هدایت کنی موظف هستی هدایت بکنی در آیه 52 سوره مبارکه شوری فرمود ﴿و انک لتهدی الی صراط مستقیم﴾ تو مردم را به صراط راست هدایت بکنی در بخشهای دیگر فرمود آیه 56 سوره مبارکه قصص فرمود ﴿انک لا تهدی من احببت﴾ تو که هر که را دوست داری که هدایت نمیکنی که یعنی تو موظف هستی بگویی ابلاغ کنی املاء کنی استدلال کنی با حکمت و موعظه و جدال احسن مناظره کنی دعوت کنی به نصاب حجیت حجت را به نصاب تام برسانی همین اما تحول درونی که چه تصمیم میگیرد این دیگر به عهده خودشان است لذا از تو برنمیآید تکویناً که اینها را مؤمن بکنی ﴿انک لا تهدی من احببت﴾ آن کار تکوینی آن کیمیاگری آن زیر و رو کردن دل او دست دیگری است ﴿ولکن الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم﴾ خوب در سوره مبارکه انعام در آنجا فرمود هر کاری که اینها دارند انجام میدهند روی خواست خدای سبحان است و از تو کاری ساخته نیست ولی خدا اراده نکرده همه اینها مؤمن بشوند آیه 35 سوره مبارکه انعام این است که ﴿ولو شاء الله لجمعهم علی الهدی﴾ برابر همین آیه محل بحث سوره یونس ﴿لوشاء الله لجمعهم علی الهدی فلاتکونن من الجاهلین﴾ تو این را بدان آخر این همه تلاش میکنی که یک عده ایمان نیاوردند خوب نیاوردند بنابراین نیست که همه مؤمن بشوند که بنابراین است که همه با میل و اراده خودشان مؤمن بشوند اگر آن ایمان اجباری سودمند بود که خودم میکردم پس در نظام تکوین همه کارها به دست من است و من اینها را آزاد آفریدم در نظام تشریع اینها آزاد نیستند مأمورند موظفند اگر نکنند عذاب میبینند باز در سوره مبارکه بقره به صورتهای گوناگون مسئله اراده تکوینی اراده تشریعی را تشریح فرمود آیه 253 سوره مبارکه بقره این است فرمود در جریان بعد از اینکه جریان حضرت عیسی را ذکر کرد فرمود اینها اختلاف کردند و مبارزات داخلی و جنگ خونین داخلی شروع شد ﴿ولو شاء الله مااقتتلوا و لکن الله یفعل ما یرید﴾ ما اگر میخواستیم جلوی این خونریزی داخلی را میگرفتیم خوب اگر ما جلوی خونریزی داخلی را نگیریم فرق ظالم و عادل مشخص نمیشود ما بشر را آزاد گذاشتیم که چه کسی ظالم است چه کسی مظلوم ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ هر کدام هفتاد سال هشتاد سال یا صد سال این صد سال نسبت به آن ابدی که در پیش دارند چه شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی ما صد سال اینها را میآزماییم برای ابد شما عجله نکنید اگر جلوی خونریزی را باید میگرفتیم در نظام تکوین خود ما میگرفتیم آن وقت معلوم نبود که چه کسی ظالم است چه کسی عادل است چه کسی مجاهد است چه کسی مدافع است چه کسی ولی خدا است چه کسی شهید است چه کسی خونریز است چه کسی خونخوار است چه کسی غمخوار است چه معلوم میشد؟ عالم مدرسه است ما میخواهیم ببینیم شهید کیست مدافع کیست بیطرف کیست بی تفاوت کیست خوب اگر صحنه نباشد که اینجا حاصل نخواهد شد که در بخشهای دیگری از همان سوره مبارکه بقره آیه 272 به این صورت است ﴿لیس علیک هداهم﴾ با اینکه پیغمبر مامور بود به هدایت ﴿قم فأنذر﴾ مثل اینکه به وجود مبارک حضرت موسی و هارون (سلام الله علیهما) فرمود ﴿اذهب الی فرعون انه طغیٰ﴾ اینها مامور بودند اما در اینجا به پیغمبر میفرماید هدایت کردن آنها که بر تو نیست یعنی هدایت تکوینی تو که مأمور نیستی کیمیاگری کنی با اجبار اینها را هدایت کنی تو باید ارشاد کنی استدلال کنی راهنمایی کنی رهنمود بدهی امام اینها باشی شدی ﴿و انک لتهدی الی صراط مستقیم﴾ اما بیش از این نه مقدور توست نه تو مأموری ﴿لیس علیک هداهم﴾ خوب فتحصل هم بهانه از مشرکان گرفته میشود هم بهانه از این ملی مذهبی گرفته میشود که به آیات اختیار تکوینی تمسک میکنند برای اینکه خود را در بحثهای تشریعی آزاد بگذارند میگویند هر که خواست با حجاب باشد باشد هر که خواست راه دیگری طی بکند بکند آخر این در تشریع که اینها آزادی نیست اینها یک وجوبی دارد یک حرمتی دارد یک عذابی دارد یک مسائل حقوقی دارد در تکوین بله ﴿فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر﴾ .
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است