display result search
منو
تفسیر آیات 9 تا 15 سوره کهف

تفسیر آیات 9 تا 15 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 91 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 تا 15 سوره کهف":

در مکه مهم‌ترین مطلبی که برای مردم آن منطقه مطرح بود، اصول دین بود
جریان اصحاب کهف قبل از میلاد مسیح (س) اتفاق افتاده بود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً ﴿9﴾ إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً ﴿10﴾ فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً ﴿11﴾ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً ﴿12﴾ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً ﴿13﴾ وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً ﴿14﴾ هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْ لاَ یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً ﴿15﴾

در مکه مهم‌ترین مطلبی که برای مردم آن منطقه مطرح بود اصول دین بود یعنی توحید بود, وحی و نبوّت بود، معاد بود، خطوط کلی احکام و فقه و حقوق هم مطرح می‌شد ولی عنصر اصلی همان اصول دین بود و جریان اصحاب کهف هم قبل از میلاد مسیح(سلام الله علیه) اتفاق افتاده بود به دلیل اینکه در کتابهای یهودیها آمده و یهودیها هم باخبر بودند آنها هم سؤال می‌کردند و احیاناً برای برخیها که از جریان اصحاب کهف باخبر بودند این قصّه تعجّب‌آور بود فرمود اینها تعجّب ندارد در برابر ذات اقدس الهی اینکه فرمود ﴿کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً﴾ این ﴿عَجَباً﴾ ظرفش این است ﴿إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ﴾ چون یک چند نفری به کهف یعنی آن غار وسیع, آن غار غیر وسیع را همان مَغاره و غار می‌گویند آن غار وسیع را می‌گویند کهف به کهف پناهنده شدند و این حرف را زدند و سیصد سال خوابیدند که این ﴿إِذْ﴾ ظرف آن ﴿عَجَباً﴾ است ﴿کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً ٭ إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ﴾ این را به عنوان متن قبل از شرح ذکر می‌کنند بعد شرح می‌دهند لذا جمله‌هایی که در شرح آمده بیش از آن مقداری است که در متن آمده لکن در متن و شرح عنوان فتوّت مأخوذ و ملحوظ است دیگر به ضمیر اکتفا نشده اگر می‌فرمود «إنّهم آمنوا» کافی بود اما بار دوم کلمهٴ فِتیه را ذکر کرده تا روشن بشود که فتوّت و جوانمردی منشأ این مقاومت بود. بار اول فرمود: ﴿إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ﴾ از قیام و مقاومت و ایستادگی آنها سخنی به میان نیاورد نفرمود «قاموا فقالوا» بلکه فرمود: ﴿فَقَالُوا﴾ در شرح این متن قیام و مقاومت و ایستادگی اینها را مطرح کرده فرمود: ﴿فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً﴾ برای اینکه اینها فهمیدند هم الحاد باطل است الهی بودن حق است هم شرک باطل است و توحید حق است نه باید ملحد بود نه باید مشرک و اینها هیچ راهی نداشتند یعنی محیط خانواده, محیط زیست، محیط تحصیل، محیط تجارت آلوده به شرک بود هیچ پناهگاهی نداشتند مگر غار, هیچ وسیله‌ای نداشتند مگر خالق ربّ السماوات و الأرض لذا عرض کردند از نزد خودت چیزی به ما برسان برای اینکه در نزد دیگران راه برای نجات نیست.
﴿فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً﴾ اگر اینها راهی ممکن بود با طیّ آن راه به مقصد برسند دیگر لدی اللهی درخواست نمی‌کردند اینها مستحضرید به آن حد نرسیدند که علمشان لد‌نّی باشد، رحمتشان لدنّی باشد نظیر وجود مبارک خضر که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً﴾ آن خضر می‌خواهد که علم لدنّی و رحمت لدنّی نصیبش بشود کسی که بیچاره شد هیچ چاره‌ای ندارد یقیناً به الله پناهنده می‌شود مشرکان هم همین‌طور بودند آنها وقتی سوار کشتی می‌شدند و کشتی در آستانهٴ غرق بود و هیچ وسیله‌ای برای نجات نداشتند ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ذات اقدس الهی روی اخلاص اینها صحّه گذاشت فرمود همین مشرکین بت‌پرست حجاز وقتی سوار کشتی بشوند ﴿وَضَلَّ عَنْهُم مَا کَانُوا یَدْعُونَ﴾ بشود آنچه را که به حسب ظاهر پناهگاه می‌دانستند می‌بینند در دسترس آنها نیست یا اینها به آنها دسترسی ندارند به الله پناهنده می‌شوند مخلصاً ﴿دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ آن‌گاه ﴿فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ . بنابراین این پرده‌ها خاصیّت اضطرار این غبارروبی و پرده را کنار زدن است پرده که کنار زده بشود انسان مبدأ خود را به خوبی می‌بیند در حال اضطرار این است این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ هم خاصیّتش همین است آن‌گاه فرمود اینها از هر راهی که می‌خواستند بروند رفتند و ناامید شدند تنها راهِ الهی مانده بود و از خدای سبحان کمک طلبیدن این راهِ الهی در مناجات, در ادعیه, در آیات مطرح است در راههای حوزه و دانشگاه راه اسباب و علل است می‌گوییم خدا هست ولی بالأخره سبب لازم است, خدا هست ولی وسیله لازم است اما این خدا هست ولی وسیله لازم است, خدا هست ولی سبب لازم است معنایش این نیست که خدای سبحان الاّ و لابد همیشه با وسیله کار می‌کند معنایش این نیست البته «أبی الله أن یَجری الامور إلا بأسبابها», «أبی الله أن تَجری الامور إلا بأسبابها» این در روایت هست درست است آن بیان نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه درست است, آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در کتاب شریف توحید صدوق درست است که «کلّ قائمٍ فی سواه معلولٌ» هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست معلول است نظام علیّت و معلولیّت درست کردند اما معنایش این نیست که جهان بر اساس سلسلهٴ علل و معلول حرکت می‌کند و ذات اقدس الهی سرسلسله است اگر چنین چیزی باشد که می‌شود محدود خدا سرسلسله است با حلقهٴ اول هست, با حلقهٴ دوم هست, با حلقهٴ سوم هست, با حلقهٴ وسط هست, با حلقهٴ آخر هست کسی با او نیست ولی او با همه هست این ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ هم ضمن تثبیت نظام علّیت او را ثابت می‌کند, هم بلاواسطه را کاری که از دیگران ساخته نیست و ذات اقدس الهی قادر مطلق است انجام می‌دهد این در دعای نورانی ابوحمزه ثمالی که وجود مبارک امام سجاد آموخت عرض کرد خدایا تو حاجت ما را برآورده می‌کنی «بغیر شفیعٍ فیقضی لی حاجتی» که نمی‌خواهد ـ معاذ الله ـ شفاعت را انکار کند که، یعنی تو دوتا راه داری یک راه وسیله است, توسّل است, شفاعت است به وسیلهٴ انیبا, اولیا اعمال صالح انجام می‌دهد گاهی هم بر اساس «آخر من یشفع هو أرحم الراحمین» بدون وسیله کار می‌کنی تو هر دو راه در اختیار توست این «مِن لدنه» برای کسی است که بیچاره شد دیگر هیچ وسیله‌ای ندارد نه اینکه آن لدی اللهی را اینها طلب بکنند اینها در آن حد نبودند بنابراین آنچه را که ذات اقدس الهی به خضر و امثال خضر داد که ﴿آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً﴾ یا دربارهٴ شخص پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ آن علم لدنّی مخصوص انبیا، اولیا و خُلّص اولیای الهی است اما اینکه عرض کردند ﴿مِن لَدُنْکَ﴾ یعنی ما هیچ چاره‌ای نداریم, پس بنابراین ما دو راه می‌‌توانیم به نحو مانعةالخلو که جمع را شاید از خدا فیض بگیرید یکی از راه توسل و شفاعت و امثال ذلک, یکی هم بلاواسطه او فیض می‌رساند اینها عرض کردند ﴿رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً﴾ که در روزهای قبل اشاره شد کاری که سامان ندارد, هیئت ندارد نتیجه نمی‌گیرد موادّ خام است اما وقتی کاری که هیئت داشته باشد به آن می‌گویند مهیّا دیگر موادّ خام نیست رشد برای بعضیها موادّ خام است یعنی باید مقدّماتی فراهم کنند کسی مقدّمات را به نتیجه برساند اینها که عرض کردند ﴿وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً﴾ یعنی این موادّ خامی که آن هم به لطف شما فراهم شده است اینها را هیئت بدهید, سامان بدهید و آن رشد باشد ﴿وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً﴾ اینها درخواست اینها بود, خب خدا چه کار کرد؟ با «فاء» تفریع فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ ما به خواستهٴ اینها خواستیم رحمتی از نزد خودمان بدهیم و امرِ اینها را هیئت ببخشیم اینها را خواباندیم گاهی معلوم می‌شود تعطیلی موقّت زمینه برای یک نجاح و فلاح است دربارهٴ بعضی از انبیای الهی دارد که اینها ندایی دادند و از ذات اقدس الهی کمک خواستند ما کمک را از راه ﴿ارْکُضْ بِرِجْلِکَ﴾ به اینها رساندیم آیه 41 و 42 سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است که دربارهٴ ایّوب فرمود: ﴿وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ﴾ چه گفت؟ عرض کرد ﴿أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ این ندا، این ﴿ارْکُضْ بِرِجْلِکَ﴾ یعنی «فاستجبنا له فأجبنا له» به او گفتیم پایت را بزن به این آب ﴿هذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ﴾ و از این راه درمان می‌شوی، پس گاهی ندا را ذات اقدس الهی با ﴿فَاستَجَبْنا لَهُ فَنَجِّیْناهُ﴾ و امثال ذلک پاسخ می‌دهد گاهی از آن قبیل نیست می‌فرماید: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿ارْکُضْ بِرِجْلِکَ﴾ این ﴿ارْکُضْ بِرِجْلِکَ﴾ جواب آن نداست جواب آن درخواست است, خب حالا فرمود: ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ﴾ معمولاً سایر حواس برای اینکه مشخص بشود شخص خواب است یا بیدار مؤثرند, راه‌گشای‌اند ولی قوی‌ترین حاسّه ظاهراً سامعه است انسان اول می‌شنود بعد بیدار می‌شود نه اینکه بیدار بشود بعد بشنود روح در هنگام خواب رابطه‌اش را با بدن بالکلّ قطع نمی‌کند وگرنه او مُرده است خیلی کم می‌کند ولی اوّلین چیزی که از آن راه ادراک می‌کند مسئله سامعه است اول می‌شنود بعد این بدن را بیدار می‌کند این روح است که این بدن را می‌خواباند, این روح است که این بدن را جابه‌جا می‌کند, این روح است که این بدن را از وضعی به وضع دیگر درمی‌آورد وقتی اراده کرد که از منزل به مَدْرَس یا از مدرس به منزل برود با اراده کردن این بدن هفتاد, هشتاد کیلو را جابه‌جا می‌کند وقتی این بدن خسته شد این را می‌خواباند, وقتی خستگی‌اش برطرف شد این را بیدار می‌کند اینکه دارد او را اداره می‌کند همین روح است و اگر این در تحت تدبیر مبادی برتر باشد این سامان پیدا می‌کند این روایت خیلی روایت لطیفی است منتها الآن در جوامع روایی ما من یادم نیست ولی در تفسیر المنار در ذیل همین اولین آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ایشان از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند از مُسند احمدحنبل و از ابوسعید خُدری که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود کسی که اراده کرده برود مسجد نماز بخواند باید بگوید «اللهمّ ... فإنّی لم أخرج أشَراً و لا بطراً» این بیان نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) معلوم می‌شود از این اصل گرفته شده آدم وقتی دنبال کاری که می‌خواهد برود باید عرض کند خدایا من با اخلاص دارم این کار را انجام می‌دهم این «أَشِر» از آن واژه‌هایی است که چند بار در قرآن کریم تکرار شده در قصه نوح و امثال ذلک که فرمود می‌فهمند ﴿مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ﴾ وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هم عرض کرد خدایا برای هر کاری ما باید این را بگوییم ولی این جریان قیامت که مهم‌ترین کار عصر ماست این به عنوان أَشِر و بَطِر و امثال ذلک نیست این روایت را حتماً از مسند احمدحنبل و از ابوسعید خُدری استخراج کنید و مطالعه کنید، خب.
فرمود اینها به این قصد حرکت کردند و گفتند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً﴾ فرمود ما هم پاسخ دادیم ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً﴾ اینها را سالیان متمادی خواباندیم بعد بیدارشان کردیم شرح این قصه خواهد آمد که ما اینها را سیصد سال خواباندیم بعد بیدار کردیم سیصد سال شمسی و 309 سال قمری ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ﴾ تا معلوم بشود خود اینها هم یک حد نبودند با اینکه همه‌شان اهل قیام و مقاومت بودند، موحّد بودند از الحاد رهایی یافتند، از شرک رهایی یافتند ﴿فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اما گاهی ممکن است سیصد سال انسان در کرامت الهی باشد و نفهمد حالا اگر کسی هفتاد، هشتاد سال در کرامت الهی باشد نفهمد عجیب نیست سیصد سال در کرامت الهی باشد و نفهمد این آیات انفسی است برای ماها که قصّهٴ اصحاب کهف را می‌خوانیم جزء آیات آفاقی است اما برای خود آنها جزء آیات انفسی است آیات انفسی یعنی برای خود آدم نه اینکه مربوط به نفس باشد اگر کسی در درون خودش رقیب خوب و مراقب خوب بود و اوضاع خودش را ارزیابی کرد از آیات انفسی خودش طَرْفی بسته است اما نه حکیمانه، نه متکلّمانه آنکه می‌گوید روح مجرّد است به دلیل اینکه تفکّر دارد، علم دارد، علم الیقین است اینها آیات آفاقی است گرچه دربارهٴ من حرف می‌زند، درباره روح حرف می‌زند، درباره علم حرف می‌زند، درباره فکر حرف می‌زند اما همهٴ اینها عناوین و مفاهیم است اینها به تعبیر جناب شیخ اشراق «هو» است نه «أنا» این معنای «أنا» که در فارسی می‌گوییم من، در عربی می‌گوییم «أنا» این «أنا» به حمل اوّلی «أنا» است وگرنه به حمل شایع صناعی «هو» است این مفهومی است در ذهن ما اینکه من نیستم اینکه می‌گوییم من فکر می‌کنم اینها همه‌شان مفهوم‌ است اینها لدی العارف سیر آفاقی است و نه انفسی آنکه گفتند خود را بشناس نه یعنی حکیمانه، اگر کسی عارفانه خود را شناخت «مَن عرف نفسه» می‌شود «عرف ربّه» وگرنه این سیر آفاقی است، خب. هر چه برهانی اقامه می‌کنیم مادامی که مفهوم است و فکر است «هو» است نه «أنا» در حقیقت. اینها سیصد سال آیات الهی در درون اینها ظهور کرد ولی بعضیها فهمیدند، بعضی نفهمیدند بنا بر اینکه ﴿لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی﴾ که ﴿أَحْصَی﴾ فعل ماضی است نه افعل تفضیل برای خود اینها باشد که «یتسائلون بینهم» اما اگر مربوط به دیگران باشد که خب ممکن است همهٴ اینها آیات انفسی‌شان را ادراک کرده باشند اختلافی نداشته باشند بیگانه‌ها دربارهٴ اینها به دو گروه تقسیم شدند بعضی می‌گفتند «لبث یوماً أو بعض یوم» بعضیها گفتند نه، مدّت طولانی اما اینکه اینها ‌گفتند ﴿لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ این معلوم می‌شود اختلاف در درون خود اینها بود نه اینکه بیگانه‌ها، خب ﴿فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً ٭ ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَداً﴾ این متنِ قضیه، حالا شرح ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ﴾ داستان حق آن است که نه زمان دارد نه زمین چون جهانی است برای انسانیّت است، برای وحی و نبوّت است یک وقت تاریخ‌نگار است این حتماً باید بگوید قرن چندم بود این کار مورّخ است نه کار وحیانی شما در هیچ قسمت تاریخ قرآن کریم از زمان و زمین خبری نیست که مثلاً در فلان نقطهٴ خاص بود گرچه بعضی از جاها را برای برکت نام می‌برد مثل طور، مثل بلد امین و مانند آ‌ن اما از زمان نامی نمی‌برد که در فلان تاریخ بود قبل از میلاد بود، بعد از میلاد بود برای اینکه اینها نقشی ندارد حالا چه قبل از میلاد، چه بعد از میلاد داستان الهی ابدی است لذا جریان حضرت ابراهیم را، موسی را، عیسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را هیچ کدامشان را با تاریخ ذکر نمی‌کند برای اینکه چون سهمی ندارد، نقشی ندارد فرمود این قصّه، قصّهٴ حق است داستانی است حق ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهمْ فِتْیَةٌ﴾ خب اگر فِتیه را نمی‌فرمود می‌فرمود «إنّهم آمنوا» کافی بود اما تکرار آ‌ن هم با اسم ضمیر برای آن است که به فتوّت عنایت کند اولاً و به جوانان احترام بگذارد ثانیاً اگر کسی واقعاً خویی را با خودش به سالمندی برد بعید است برگردد اینها که حدیث العهد بالفطرت‌اند در اینها اثر می‌کند غالب کسانی هم که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان آوردند جوان بودند بسیار سخت است کسی که به کهنسالی و فرتوتی رسیده بیاید دست از عقیدهٴ قبلی‌اش بردارد حالا برخیها این را دربارهٴ اولیا هم گفتند، گفتند فرق بین یوسف و یعقوب(سلام الله علیهما) هم همین بود خب البته خیلی نمی‌شود این را دربارهٴ اولیا پیاده کرد و آن فرق این است که برادرها این جنایت جُرم را نسبت به یوسف(سلام الله علیه) کردند و یعقوب را به فراق مبتلا کردند ولی چاه انداختن برای یوسف بود تمام رنج را این جوانک کشید اما همین که برادرها گفتند که ببخش فوراً گفت ﴿لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ﴾ ولی وقتی به یعقوب عرض کردند ﴿یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا﴾ فرمود صبر کنی من ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ﴾ حالا این آدم جرأت می‌خواهد که این حرف را بزند شاید حرف، حرف صحیحی نباشد ولی بالأخره بین یوسف و یعقوب چنین فرقی هست آنکه درد دید و رنج دید فوراً گفت بخشیدم اما آنکه پیرمرد است می‌گوید صبر کنید برای شما استغفار بکنم اینکه عرض می‌کنیم شاید این سخن صحیح نباشد چون در کنارش هست که وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) منتظر بود سحر بشود در مناجات سحر برای اینها استغفار کند دربارهٴ انبیا و اولیا آدم زبانش بسته است ولی دربارهٴ دیگران درست است که غالباً جوانها می‌توانند زودتر حق را بپذیرند تا آن سالمندان ﴿إِنَّهمْ فِتْیَةٌ﴾ اینها چون ﴿آمَنُوا بِرَبِّهِمْ﴾ بر اساس ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ ما هم پاداش دادیم به اینها ما منتظر نیستیم اینها بمیرند اینها را ببریم بهشت آنجا که سرِ جایش محفوظ است اگر کسی واقعاً ایمان آورد ما هم چیزی به او پاداش می‌دهیم پاداش نقد ﴿انهم آمنوا فزدناهم هدی﴾ چیزی هم ما به اینها دادیم این ﴿وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدیً﴾ یا ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً﴾ در سورهٴ مبارکه‌ای که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست آیهٴ هفده‌ای که در سورهٴ 47 است به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست این‌چنین آمده ﴿وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدیً﴾ یک اصل کلی است اگر کسی دو قدم راه بیفتد خدا به او هدایت بیشتری می‌دهد آن اهتدا به هدایت ابتدایی خدا پاسخ مثبت دادن است این یک هدایت پاداشی است نه هدایت تشریعی اوّلی، هدایت تشریعی اوّلی که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است به همه داده اینکه می‌بینید بعضیها حاضرند الفیه را حفظ بکنند اما حاضر نیستند قرآن حفظ بکنند این یک نحوه توفیقی است یا تمام این مجلاّت و تیترها را حفظ بکنند اما سعی نمی‌کنند قرآن و روایت را حفظ بکنند اینها توفیقی است نصیب هر کس نمی‌شود شما نام این بازیگرهای داخل و خارج همه را بلدند اما نام ائمه یادشان نیست، نام رهبران الهی یادشان نیست این هم توفیقی است این‌چنین حافظه را داده اما آن محفوظ را خدا به هر کسی نمی‌دهد بالأخره اینکه گفت «که عنقا را بلند است آشیانه» این است خب انسان می‌تواند این مرغ خانگی یا مرغهای دمِ دستی را صید کند اما عَنقا بر فرض اینکه وجود داشته باشد این به شکار هر کسی نمی‌آید برخی از پرنده‌ها هستند که خیلی اوج می‌گیرند اگر گفتند «برو این دام بر مرغ دگر نِه٭٭٭ که عَنقا را بلند است آشیانه» علم این‌چنین است آن‌قدر بزرگ است، آن‌قدر مَنیع است، آن‌قدر باکبریاست که در هر دلی فرود نمی‌آید خب می‌بینید تمام اینها را بلدند پشت سر هم اسامی بازیگرها را بلدند اما وقتی ائمه معصومین را می‌خواهند بشمارند یادشان نیست این نعمت نصیب هر کسی نخواهد شد فرمود آنها چون درست راه افتادند ﴿زَادَهُمْ هُدیً﴾ به آنها چیزهای خوب ما دادیم در دنیا هم همین طور است، آخرت هم همین طور است ﴿وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدیً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ تقوای اینها را ما به اینها دادیم اینها خواستند ما هم توفیق فراهم کردیم این در سورهٴ مبارکهٴ 47 است به نام پیغمبر است اینجا هم فرمود: ﴿آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدیً﴾، خب ما چه کار باید بکنیم حالا؟ حکومت، حکومت شرک است پدر و مادر مشرک‌اند محیط، محیط شرک است، محیط تحصیلی شرک است، محیط تجاری شرک است، محیط سیاسی شرک است، همه جا شرک آلوده است اینها هیچ پناهگاهی ندارند، خب اگر هیچ کسی پناهگاهی نداشت با دست خالی رفت در غار آخر آنجا که طعمهٴ گرگ می‌شود اینها چطوری خوابشان می‌برد کوه است و غار است و درنده است و چطور آدم می‌خوابد خوابش می‌برد؟ فرمود: ﴿وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ ما دلهای اینها را آرام کردیم خواباندیم اینها را بالأخره، این یک وقت است در قوس صعود است یک وقت در قوس نزول، یک وقت است از عبد به مولاست یک وقت از مولا به عبد است از عبد به مولا در همان سورهٴ مبارکهٴ «رعد» است که بحثش گذشت آنجا آیه 28 فرمود: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ یک وقت است نه، ذات اقدس الهی از همان اول طناب آویزان بکند بگوید بگیر و محکم بچسب و بیا بالا اینکه با ﴿عَلَی﴾ به کار رفته برای اینکه از بالا آمده استعلا را به همراه دارد ﴿وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ در جریان مادر حضرت موسی هم همین طور بود خب بالأخره کسی تلاش و کوشش بکند مخفیانه مادر بشود، مخفیانه زایمان داشته باشد، مخفیانه هم شیر بدهد، مخفیانه بچه را بپروراند همین که احساس خطر کرده بچه‌اش را بگذارد در دریا چه کسی این کار را می‌کند؟ فرمود اگر ما قلبش را نبسته بودیم به مِهر خودمان اینکه این کار را نمی‌کرد که این را در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود ما این کار را کردیم الآن هم این خدا همان خداست دیگر. در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود اگر ما قلبش را نبسته بودیم به مِهرمان او هرگز این کار را نمی‌کرد آیهٴ هفت به بعد سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ ٭ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ﴾ بعد در آیه ده فرمود: ﴿وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغاً إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلاَ أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا﴾ اگر ما قلبش را مرتبط به خودمان نکرده بودیم این دلش خالی می‌شد خب دلِ خالی می‌لرزد دیگر دلِ وَزین یک ظرف خالی می‌لرزد «إنّ هذه القلوب أوعیه» اگر این ظرف خالی باشد لرزش دارد دیگر وقتی پُر باشد که لرزش ندارد فرمود ما بستیم این دل را به خودمان لذا در کمال اطمینان این بچه را انداخت به دریا و بعد می‌دانست هم به او می‌رسد در موارد دیگر هم ذات اقدس الهی از ربط قلب خبر داده است فرمود ما این قلبها را به خودمان مرتبط کردیم و نگذاشتیم این قلب بلرزد و بتپد بنابراین این کریمه هم که فرمود: ﴿وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا﴾ همین است، خب اینجا قیام را ذکر کرده قیام در اینجا مقاومت است و استقامت است نه قیام فیزیکی اینکه در آن کریمه دارد که ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ ممکن است کسی نشسته باشد تصمیم عاقلانه بگیرد این ایستاده است، ممکن است کسی ایستاده باشد تصمیم عجولانه بگیرد این نشسته است قیام یعنی مقاومت چون بهترین و مهم‌ترین حالت دفاعی آدم حالت ایستادن است آنجایی که انسان مقاومت می‌کند تعبیر به ایستادن می‌کنیم برای اینکه انسان حالات فراوانی دارد دیگر از اضطجاع و انبطا و استلقا و امثال ذلک و قعود و رکوع و این حالات دارد بهترین حال برای دفاع حالت ایستادن است دیگر چون بهترین حال برای دفاع و انجام کار حالت ایستادن است از این ایستادنِ فیزیکی پُلی زدند به آن مقاومت ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی﴾ اینجا هم فرمود: ﴿إِذْ قَامُوا فَقَالُوا﴾ اینها که آمدند اینجا بخوابند اینها اهل قیام‌اند در حقیقت ﴿إِذْ قَامُوا فَقَالُوا﴾ چه چیزی گفتند با دو مطلب با خدا سخن گفتند یکی اصلِ الهی بودند که الحاد را باطل می‌کنند این می‌شود تولّی، یکی توحید که از شرک نجات پیدا کردند ﴿إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این را مشرکین هم می‌گویند مشرکین گرفتار ارباب متفرّقه هستند ولی مدیرکل را خدا می‌دانند در بعضی از آیات همان‌طوری که دارد از آنها سؤال می‌کنیم ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ دارد اگر سؤال بکنید ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ چه کسی است؟ آن هم ﴿لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اما ربّ رزق چه کسی است؟ ربّ شجر چه کسی است؟ ربّ حجر چه کسی است؟ ربّ شِفا چه کسی است؟ ربّ رفاه چه کسی است این را ارباب متفرّقه قائل‌اند اما آن مدیر کل, رب الأرباب, ربّ السماوات و الأرض یکی است اینها بر اساس همان الهی اندیشی‌شان ﴿فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اما آنچه را که همشهریهای آنها، مشرکان آن منطقه می‌گفتند خدا دارای شرکایی است او را با جملهٴ دیگر نفی می‌کنند می‌فرمایند ذات اقدس الهی منزّه از شرک است ﴿فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این الهی بودن، ﴿لَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلهاً﴾ این موحّد بودن آ‌نها آلههٴ فراوانی قائل بودند غیر از اله آلههٴ دیگری را قائل بودند که انبیا آمدند بگوید «لا اله الاّ الله» فرمود: ﴿لَقَدْ قُلْنَا﴾ اگر ما غیر از ذات اقدس الهی اله دیگری قائل بشویم ﴿لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً﴾ شَطَط انحراف از جادّه است مخصوصاً دربارهٴ شطط گفتند افراط در ظلم است برای اینکه ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ تنها ظلم نیست شرکِ آن ظلم عظیم را می‌گویند شطط و این تعبیر زمخشری است در کشّاف که افراط در ظلم را می‌گویند شطط در قرآن کریم از شطط نهی شده گفتند ما شما را انتخاب کردیم برای حُکم ﴿وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «ص» در جریان داوری داود و دیگران آمده است که حکم بکن ﴿وَلاَ یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ﴾ اگر مثلاً خلاف بکنی این می‌شود شَطط و انحراف بدهی می‌شود ظلم سورهٴ مبارکهٴ «ص» آیهٴ 22 این است ﴿إِذْ دَخَلُوا عَلَی دَاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لاَ تَخَفْ خَصْمانِ بَغَی بَعْضُنَا عَلَی بَعْضٍ فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلاَ تُشْطِطْ﴾ «أشطّ» یعنی «أفرط فی الظلم» در سورهٴ مبارکهٴ «جن» هم مشابه این آمده که آنها آیهٴ چهار سورهٴ «جن» هم این است ﴿وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً﴾ در بعضی از کتابهای عقلی مخصوصاً در حکیم سبزواری قول شطط را هم به کار برده، خب شطط یعنی انحراف از راه و ظالمانه سخن گفتن از شرک هم چون ظلم عظیم است اگر کسی گرفتار شرک بشود می‌شود شطط، ﴿لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً﴾ خب حرف آنها چیست؟ همین فِتیه مؤمن به خدای سبحان عرض می‌کنند که ﴿هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ اینها با خدایشان دارند مناجات می‌کنند با یکدیگر هم همین حرف را می‌زنند چرا حرف آنها شطط است؟ برای اینکه اینها مشرک‌اند شرک دلیل ندارد اینها بیراهه دارند می‌روند ﴿لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً﴾ شرک می‌شود شطط، انحراف از راه، چرا؟ برای اینکه اینها من دون الله اله قائل شدند و سلطان ندارند برهان چه عقلی باشد, چه نقلی باشد اگر به نصاب حجّیت برسد می‌شود سلطان مسلّط بر شک است, وهم است, خیال است, قیاس است, گمان از این جهت برهان را می‌گویند سلطان ذات اقدس الهی فرمود: ﴿مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ ما نه سلطان درونی به نام عقل به اینها دادیم, نه سلطان بیرونی به عنوان نقل, اگر کسی بدون سلطان حرف بزند گرفتار شطط می‌شود اینها هم به خدای سبحان عرض کردند با خودشان هم در درون‌گروهی می‌گفتند که این مشرکان حرفِ برهانی ندارند برای اینکه کسی که کاری نکرده چه هویّتی دارد؟ غیر خدا نه بالاستقلال کار کردند, نه بالمشارکه کار کردند, نه بالمظاهره همه‌شان مخلوق‌اند نه ذرّه‌ای را بالاستقلال مالک‌اند, نه ذرّه‌ای را بالاشتراک مالک‌اند, نه ذرّه‌ای را به دستیاری و معاونت مالک‌اند اینها چه کاره‌اند؟ اگر هیچ کاری از غیر خدا ساخته نیست پس ربوبیّت ندارند ﴿لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْ لاَ یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ اینها هم کذب خبری دارند قبلاً هم گذشت، گذشته از اینکه این سخن، سخن باطلی است فِریه هم هست یک وقت از خارج خبر می‌دهیم، یک وقت از شخص خبر می‌دهیم از خارج که خبر دادیم می‌شود کذب، اگر از شخص خبر دادیم گذشته از کذب می‌شود افترا.
پرسش: حاج آقا اینها سلطنت را قبول دارند برای خدا.
پاسخ: سلطنت را برای خدا قبول می‌کنند اما خدا چون سلطنت برای خداست خدا سلطانی نفرستاده به نام دلیل عقلی یا دلیل نقلی نه دلیل عقلی بر شرک است نه دلیل نقلی حالا چون این آقایان برای بچه‌هایشان باید پنج دقیقه قبل از دوازده بروند امیدواریم خدا همه را حفظ بکند و زودتر مرخص بشوند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:46

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن