- 150
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 96 تا 101 سوره کهف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 96 تا 101 سوره کهف":
از آیات برمیآید این است که خدای سبحان به ذی القرنین تمکّن فراوانی داد
صِرف فعل دلیل بر جواز است مگر اینکه به صورت سنّت مستمر در بیاید که از آن رُجحان استفاده بشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ءَأَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً ﴿96﴾ فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً ﴿97﴾ قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً ﴿98﴾ وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً ﴿99﴾ وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً ﴿100﴾ الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ﴿101﴾
در جریان ذوالقرنین چون گفته شد دو شخصیت بودند یکی در عهد ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود یکی هم در عهد ارسطو. آن ذیالقرنینی که در عهد ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود مؤمن بود و اینکه در عهد ارسطو بود غیر مؤمن بود آن تعبیری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند که از قرآن برمیآید که این ذیالقرنین مؤمن بود و ذیالقرنینی که همعصر ارسطو بود به نام اسکندر این غیر مؤمن بود پس منظور از ذیالقرنین اسکندر نیست این فرمایش وقتی تام است که ما یک ذیالقرنین داشته باشیم اما وقتی ذیالقرنین اول داریم و ذیالقرنین ثانی داریم و ذیالقرنین اول مؤمن و موحّد بود و این آیه هم احتمالاً همان ذیالقرنین را میگوید آنگاه نفی ذیالقرنینِ به معنای غیر ایرانی و اثبات اینکه منظور از ذیالقرنین کورش کبیر است محتاج به برهان است و فحص بیشتر. در جریان ذیالقرنین آنچه از این آیات برمیآید این است که خدای سبحان به او تمکّن فراوانی داد و او هم از این تمکّن بهرههای فراوان برد که ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ اما نمیشود به فعلِ ذیالقرنین استدلال کرد برای اینکه معصوم بودن او ثابت نشود.
مطلب دوم این است که بر فرض اینکه ثابت بشود او معصوم است صِرف کاری که معصوم انجام داد فعلِ معصوم حجّت است اما دلیل بر جواز است نه دلیل بر وجوب اگر کاری را معصوم(علیه السلام) انجام داد اینکه گفته میشود فعلِ معصوم, قولِ معصوم، تقریر معصوم حجت است به این معنا نیست که اینها علی وزان واحدند خب بالأخره قول قابل اطلاقگیری, قابل عموم, تأسیس قاعده و مانند آن هست اما صِرف فعل دلیل بر جواز است مگر اینکه به صورت سنّت مستمر در بیاید که از آن رُجحان استفاده بشود وگرنه صرف اینکه کاری را معصوم انجام داد این دلیل است بر جواز آن هم فیالجمله چون فعل نه لسان دارد که وجوب را بفهماند و نه اطلاق و عموم دارد بنابراین ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ دلیل نیست که انسان واجب است از اسباب استفاده کند لکن از این تعبیر قرآنی که ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ این نشانهٴ استمرار سنّت ذیالقرنین است برای اینکه کسی که به مغرب رفته از مغرب تا مشرق را هم طی کرده با ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ معلوم میشود سیره این بود، سنّت این بود یک، یک فعلِ گذرا نبود و قرآن هم با تمجید این را نقل میکند دو، معلوم میشود که پیروی از اسباب و علل رجحان دارد سه، لکن ما نیازی به این تکلّفات نداریم اصلاً ذات اقدس الهی بر ما واجب کرده است که از علل و عوامل طبیعی کمک بگیریم فرمود: ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾، ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ یعنی ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ خدا بر شما واجب کرده از شما خواسته که زمین را آباد کنید کسی بگوید به من چه, کسی به دنبال کار نرود یا کشاورزی و کارهای دیگر را صنعت نداند اینها حرام, حرام یعنی حرام این ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ یعنی «طلب منکم عِمارة الأرض» بر همهٴ ما واجب است که زمینی که زندگی میکنیم آباد کنیم میشود وجوبِ کفایی در بخشی از امور میشود واجب عینی اگر خدای سبحان ما را از زمین مبعوث کرد و از ما خواست که زمین را آباد کنیم باید در همهٴ امور خودکفا باشیم دست در کنار سفرهٴ دیگران آن هم مخصوصاً کافر دراز کردن که بر خلاف این آیه است از ما جدّاً خواست که زمین را آباد کنیم آباد کردنِ زمین به کشاورزی اوست، به دامداری اوست، به صنعت اوست و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بله اینکه در اوایل از آن بیانی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است همین حدیث در روزهای اول بحث بازگو شد که خدای سبحان هر کاری را از روی اسباب و علل انجام میدهد گاهی از راه کرامت و معجزه انجام میدهد منتها کرامت و معجزه علل و اسباب غیر عادی دارد خدای سبحان کار را بر روال اسباب و علل عادی انجام میدهد از ما هم خواسته اما بر ما واجب کرده که زمینِ زندگیمان را آباد کنیم از ما به جِدّ خواست «واستعمرکم وطلب منّا عمارة الأرض» کسی بگوید به من چه, یکی بگوید به تو چه اینچنین نیست, خب ما نیازی به اینکه چون ذیالقرنین این کار را کرده پس ما هم باید «أَتْبَعَ سَبَباً» بشویم نیست این چندین عَقبهٴ کئود را باید طی کند که هیچ کدام از اینها لازم نیست او باید معصوم باشد یک تا فعلش حجّت باشد آن هم فعلش دلیل بر وجوب باشد نه دلیل بر جواز آن هم ثابت بشود اگر چیزی در شریعت سابق بود در شریعت لاحق هم هست اینها عقبهٴ کئود است اصلاً لازم نیست وقتی صریحاً خدا فرمود شما جانشین من هستید بر شما واجب کردم که زمینتان را آباد کنید نه کسی میتواند بگوید به تو چه، نه کسی میتواند بگوید به من چه ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ بعد هم فرمود همان طوری که روی دوش اسب سوار شدن سخت است شما هم باید روی دوش زمین سوار بشوید روزیتان را در بیاورید ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها وَکُلُوا مِن رِزْقِهِ﴾ مِنْکَب یعنی دوش، روی کوه سوار بشوید، روی تپّه سوار بشوید، روی برجستگی سوار بشوید معدن را شناسایی کنید، معدن را استخراج کنید آنکه در دلِ کوه است برای شماست بر ما واجب کرده که اینها را آباد کنیم, خب.
مطلب دیگر اینکه حالا وقتی که فرمود نوبت به سدسازی میرسد. از جریان ذیالقرنین ما نمیتوانیم نبوّت او را ثابت کنیم برای اینکه یک چندتا خطاب در قرآن کریم به ذیالقرنین است که خدا میفرماید: ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ یک، و چند تعبیر از خود ذیالقرنین هست که خدای سبحان در موقع مشخّص وقتی وعدِ الهی فرا برسد این سد را مُندَک میکند و مانند آن. اینها در قرآن نمونههایی دارد که بعضیها خطاب معالواسطهاند بعضیها خطاب بلاواسطه مثل اینکه گاهی خدا میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ به ما خطاب میکند اما از راه نبوّت نبیّ ما، به بنیاسرائیل خطاب میکند ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾، ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ اما از راه نبوّت ولیّ خودشان سرّ اینکه خداوند بفرماید ما گفتیم ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ مثل اینکه خدا به ما بفرماید ما به مسلمانها گفتیم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ به بنیاسرائیل هم گفتیم ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ فرموده خدا لکن به لسان نبیّاش پس صِرف اینکه در تعبیری خدا بفرماید ما گفتیم ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾، ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾، ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾, ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ این دلیلِ بلاواسطه بودن نیست. و اما اینکه ذیالقرنین گفت که وقتی قیامت فرا میرسد وعدهٴ الهی فرا میرسد خدا همه را از بین میبرد خب این هم وقتی شاگرد نبیّای باشد نظیر طالوت که از نبیّ خودش سخن میگفت این هم از برابر آن وحی نبیّ خودشان خبر میدهد وقتی قیامت رسیده است خدا بساط همهٴ اینها را برمیچیند.
مطلب دیگر اینکه گاهی کلمهٴ سد با قرینه همراه است منظور سدّ غیبی است مثل حجاب وقتی با قرینه همراه باشد حجابِ غیبی است، کِنان وقتی با قرینه همراه باشد کِنان غیبی است فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ ﴿وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً﴾ یا ﴿بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ﴾ یا ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ همهٴ اینها با قرینه همراه است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» در آغاز این سوره با قرینه همراه شده فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ ما جلوی اینها و دنبال اینها را مسدود کردیم اینها نه جلو را میبینند نه دنبال را میبینند آیهٴ نُه سورهٴ مبارکهٴ «یس» این است ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ خب این سدها هم معلوم میشود سدّ غیبی است بشری که بیراهه رفته گناه, غرایز و اغراض این فطرت او را پوشانده این نه گذشته خود را میبیند نه آینده را. گذشته پشتِ سر اوست این نگاه نمیکند تا عبرت بگیرد آینده پیش روی اوست این نگاه نمیکند کجا دارد میرود اگر کسی بخواهد فکری داشته باشد بیندیشند یا دربارهٴ گذشته باید بیندیشد عبرت بگیرد, یا دربارهٴ آینده باید بنگرد و برنامهریزی بکند یا سر بلند کند فکرِ آسمانی داشته باشد بالأخره یکی از این راههاست دیگر این ناچار است هیچ راهی ندارد مگر اینکه سرش را خم بکند و چشم را خم بکند فقط خودش را ببیند و پای خودش را ببیند شما این را تصوّر کنید کسی جلوی او دیوار است, پشت سر او دیوار است بین این لبهٴ دوش او تا زیر چانهاش یعنی گردن او با آهن بسته است این شخص نه میتواند برگردد پشت سر را ببیند, نه میتواند جلو را ببیند برای اینکه جلوی او دیوار است، پشت سر او دیوار این دو حجاب مانع این است که او گذشته و آینده را ببیند سر خم بکند فطرت خودش را ببیند نمیتواند, سر بالا کند با افکار الهی آشنا بشود نمیتواند چون این گردن این فاصلهٴ بین چانه و دوش بسته است فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً﴾ آینده را نمیبیند, ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ گذشته را نمیبیند تا عبرت بگیرد, ﴿وَأُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ﴾ گردن اینها با آهن بستیم این همیشه سر به هواست چنین آدمی که ﴿جَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ چنین آدمی همیشه سر به هواست نه اهل فکر است، نه اهل آیندهنگری است، نه اهل گذشتهبینی خب ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ مُقْمَه یعنی آدمِ سر به هوا یک جوانِ گریخته از مدرسه و منزل همین است دیگر آدمی که نه گذشته را میبیند نه آینده را میبیند همیشه سر به هواست از همین قبیل است. خب, در اینگونه از موارد سد چون با قرینه همراه است آن حجابِ معنوی است نظیر ﴿جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ حجاب, کِنان, سد در این طایفه از آیات یاد شده چون با قرینه همراه است بر آن معنای غیبی محمول است. اما این سدّی که در اینجا مطرح است که فرمود: ﴿بَیْنَ السَّدَّیْنِ﴾ یک شکاف و شیاری بود که یأجوج و مأجوج میآمدند ما قرینهای نداریم بر اینکه منظور از این سد, سدّ معنوی باشد یا سدّ به معنی کوه باشد نعم, اگر این کوه قرینه داشتیم یا روایتی تأیید کرد که این دو سد منظور همان دو کوه است که در آن منطقه بود ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ﴾ آیه قابل تطبیق است چون بر کوهها هم سد تطبیق میشود اما اگر نه قرینهای داشتیم که آن سدّ معنوی را همراهی کند نظیر آن آیات و نه قرینهای داشتیم که بگوید منظور از سدّین جبلین است خب بر همان ظاهرش حمل میشود این یک مطلب, اما حالا چگونه ممکن است مردمی دوتا سد داشته باشند و برای ساختن سدّ سوم عاجز باشند چون آن سد را که خود این مردم نساختند نیاکانشان ساختند, نیایشان, تبارشان, اجدادشان ساختند الآن شما میبینید مَنارهایی که در بعلبک است در این قسمتهای شامات است یک, اهرامی که در مصر است دو, هرگز نه مردم این منطقه میتوانند مثل آن منارهها را بسازند نه مردم منطقهٴ مصر میتوانند اهرام بسازند شما لابد در قسمتهای شام و بعلبک و سوریه و لبنان رفتید این منارهها تقریباً هر کدام دو برابر این ستون است و از دو تکّه سنگ تشکیل شده یک تکّه سنگ به اندازهٴ این ستون در زیر است یک تکّه سنگ به اندازهٴ همین ستون روست و این دو تکّه سنگ را آنچنان ظریفانه روی هم گذاشتند مثل دو صفحهٴ یک کتاب اصلاً فاصله پیدا نیست چگونه قبلاً این دو تکّه سنگ بزرگ را به صورت یک مَنار در آوردند فلز کار نکردند این را قلاب کردند چگونه سنگ دوم را روی سنگ اول گذاشتند مثل اینکه صفحهٴ دوم را انسان روی صفحهٴ اول میگذارد اینقدر ظریف است الآن که مقدور کسی نیست و ما هم خیال نکنیم دنیا برابر ناسخالتواریخ ماست میلیونها سال گذشته, میلیاردها سال گذشته صنایعی بودند, مردمی بودند, قدرتهایی بودند مردمی بودند در عصری امکاناتی داشتند آن ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ را در سورهٴ «فجر» همین قرآن نقل کرده فرمود یک عده در دامنههای کوه ویلا میسازند اینها در کوه ویلا ساختند آنها که متمکّن هستند الآن در دامنههای کوه خانه میسازند اما آنها تمام این سنگهای کوه را تراشیدند برای خودشان اتاق پذیرایی, اتاق ورودی, اتاق استراحت, دستگاه فرعی, دستگاه آشپزخانه از کوه سنگ در آوردند نه اینکه در دامنهٴ کوه خانه ساختند که فرمود: ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ نه «تنحتون فی الجبال» شما این سنگها را میتراشید خانه درست میکنید, اتاق درست میکنید بله, الآن که مقدور کسی نیست. غرض این است که اگر یک وقت دوتا سد ساختند نباید گفت حالا که آن دوتا سد را ساختند این سد را هم باید بسازند آن دوتا سد را چه موقع ساختند, چه کسی ساخت مشخص نیست ولی علی ایّ حال اگر این سد منظور سدّ ظاهری نباشد منظور کوه باشد وقتی که ذوالقرنین گفت که ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ یک وعد عمومی یعنی تهدید عمومی, وعید عمومی است که ذات اقدس الهی به وسیلهٴ انبیا به همهٴ مؤمنان فرمودند که وقتی قیامت فرا رسید خدای سبحان همهٴ این کوهها را در هم میکوبد در سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» آیهٴ پانزده این است ﴿وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً ٭ فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ کلّ زمین با جبالی که روی زمین است اینها دوتایی با هم کوبیده میشوند پودر میشوند اما آنکه جناب ذیالقرنین گفت که ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ نگفت «جعله دکّاً» گفت: ﴿جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ ﴿دَکَّاءَ﴾ صفت است برای ارضی که این ارض موصوف است و محذوف است «جعله أرضاً دکّاء» «الأرض المستویه هی الأرض التی یقال له الدکّاء» نه دکّاً یعنی میکوبد زمینِ صاف را میگویند دکّاء که ممدود است اگر قرائت «دکّاً» بود با ﴿حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ هماهنگ بود نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم آمده آیهٴ 105 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ خدا در قیامت وقتی قیامت قیام بکند اینها را میکوبد پودر میکند نرم میکند آنوقت وزان آیه, وزان آیهٴ 105 سورهٴ «طه» میشود, وزان آیهٴ سورهٴ «حاقّه» میشود و مانند آن, اما دکّاً نیست ﴿جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ یعنی «فجعلها أرضاً مستویةً» به آن صورت در میآورد هر دو حق است و این را از سخنان انبیای قبلی استفاده کرده و بیان کرده و برای اینکه تکرار نشود تلاقی دوتا کلمه باعث ثِقل لسان نشود ﴿اسْتَطَاعُوا﴾ اول با حذف «تاء» شده «اسطاعوا» ﴿اسْتَطَاعُوا﴾ دوم محفوظ مانده وگرنه هر دو یکی است نه اینکه این «سَطَع» بود بعد یک «الف» اضافه شد «استطاع» ما دیگر فعلی برای «اسطاع» نداریم «افتعل» داریم و «أفعل» دیگر «اِفعَل» نداریم که این «اسطاعوا» اول اصلش «استطاعوا» بود برای اینکه با «استطاعوا» دوم تلاقی نکند و در لسان ثِقل احساس نشود در هنگام قرائت آن «تاء» حذف شد ﴿فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً﴾.
مطلب دیگر اینکه آنها از ذیالقرنین سد خواستند ذیالقرنین گفت من به شما رَدْم میدهم آنها سؤالشان این بود که ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً﴾ ذیالقرنین فرمود شما آن نیروهای مردمی را فراهم بکنید که حقوقشان را من میدهم آن موادّ اولیه را فراهم بکنید هزینهاش را من میدهم ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ شما سد خواستید من رَدْم میدهم, شما سدّ سنگی و آجری و سیمانی میخواستید من سدّ فلزّی به شما میدهم این ردْم اقوای از آن سد است, اقدر از آن سد است ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ اما حالا چطور ذیالقرنین با یأجوج و مأجوج نجنگید؟ اولاً آنچه را که در مغربزمین انجام داد به دستور الهی بود برای اینکه ﴿قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً﴾ معلوم میشود که به رهبری یا خودش یا الهام یا رهبری پیامبری که از او دستور میگرفت دربارهٴ مردم مغربزمین آن دو مطلب را گفته است. دربارهٴ مردم مشرقزمین هم اگر میخواست جنگ بکند باید دستور برسد این یک, و ثانیاً آن قومی که قدم به قدم سنگر داشتند گاهی میگفتند اینها در دریا زندگی میکنند, گاهی میگفتند در سرداب زندگی میکنند اهل خانهای نبودند نه کاخ داشتند نه کوخ نظیر این حیواناتی که در غارها زندگی میکردند جنگ کردن با این مردم هزینهٴ زیاد دارد و درآمد کم, پس هم باید دستور برسد که چنین دستوری نرسیده بود و هم اینکه فرصت مناسبی باید باشد تا در آن فرصت بجنگد و هم اینکه جنگ با چنین مردمی کارِ آسانی نبود اینها گفتند که ﴿لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً﴾ اینها بدتر از آنهایی بودند که ﴿مِن دُونِهَا سِتْراً﴾ یعنی این یأجوج و مأجوج بنابراین با آنها مأموریت جنگ پیدا نکردند و این ایام هم که همهٴ نیروهای ذیالقرنین حضور داشتند نیروهای مردمی هم حضور داشتند آنها قدرت اینکه بتوانند از این شیار عبور بکنند هم نداشتند این مقدار بود گرچه جریان جنگ مطرح نبود ولی جریان تهاجم آنها هم مقدور نبود که آنها از آن طرف بخواهند حمله کنند این کارها را ذیالقرنین انجام داده است و اگر کسی بخواهد پایاننامهای بنویسد جا برای آن هست که تحقیق کند این اقوال متعدّدی که هست کدام یک از اینها حق است چون دوتا ذیالقرنین است راهی را که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) طی کرده و بعضیها هم پذیرفتند که مثلاً احتمال این هست که منظور از این ذیالقرنین کورش باشد این نیازی به فحص تاریخی عمیق دارد که آیا کورش چنین قدرتی داشت که مغرب و مشرق عالَم را به این وضع طی کند یا نه؟ کورش آن دیانت را داشت که فرمان را از پیامبر بگیرد یا مورد الهام باشد که خدای سبحان با او در مغرب چه بگوید؟ در مشرق چه بگوید دو, اینها باید ثابت بشود و چندتا اسکندر داریم, چندتا ذیالقرنین داریم در چه تاریخی بودند اینها باید بررسی بشود اگر کسی خواست به ضرس قاطع حکم بکند که منظور از ذیالقرنین کورش است اما اگر در حدّ احتمال باشد خب احتمال مشکلی را به همراه ندارد پس این بیان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) احتیاج به فحص بیشتری دارد.
مطلب دیگر این کلمهٴ ﴿تَرَکْنَا﴾ است و برخیها بعضی از اقوام را گفتند از همین در تفسیر ابیالسعود از همین کلمهٴ ﴿تَرَکْنَا﴾ گفتند مشتق شده است که اینها نامگذاریشان به همین صورت بود. خب, فرمود وقتی این سد ساخته شد سدّ فلزی ﴿قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی﴾ این عنایت الهی بود نظیر آنچه سلیمان گفته که در بحث دیروز خوانده شد ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ این را زمین مستوی قرار میدهد اگر قرائت «دکّاً» باشد آنگاه با سورهٴ مبارکهٴ «طه» با سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» میشود هماهنگ.
پرسش:...
پاسخ: خب البته, اینکه رحمت الهی اصلش آن است دیگر منتها همین که آدم گروهی را نجات بدهد رحمت است دیگر.
﴿وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ﴾ آنهایی که ﴿کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾ منتشر میشوند یا ﴿فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾ محشور میشوند همان در هماند دیگر وقتی اینها را خواستند ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ با فشار از این قبرها سر بر میدارند مثل ملخ پَرکشان حرکت میکنند ﴿کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾اند از یک جهت, ﴿إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾اند از سوی دیگر لذا فرمود: « یموج بعضهم فی بعض» بعد از نفخ صور دوم هم همهشان یکجا جمع میشوند برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آمده است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ در عین حال که جمعاند, جمیعشان حاضرند اما همهشان تنها هستند ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ که مضمونش در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» و «اسراء» و اینها گذشت همه با هماند اما هیچ کسی دیگری را نمیشناسد نظیر آنچه در برزخ مطرح شد از آن خطبهٴ ﴿أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ﴾.
خب, ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ نسبت به کفّار در برزخ که هستند که «حُفرة مِن حُفَر النیران» جهنم را از دور نشان میدهند که ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً﴾ اینها را میبرند نزدیک جهنم یا اینها را میآورند در حدّی که جهنم را ببینند اینها را بر جهنم عرضه میکنند آل فرعون را که دربارهٴ برزخ اینهاست ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا﴾ نه «تُعرض علیهم» اما در جریان قیامت که میخواهد قیام بکند میفرماید: ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ اینها را نشانشان میدهیم. حالا قبلاً هم مشابهش گذشت که ما یک جهنّم منقول داریم یک جهنّم غیر منقول اسراری در آنجاست که بسیاری از آن اسرار را ما نمیفهمیم جهنم منقول را در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی﴾ کذا و کذا این یعنی چه؟ این کدام جهنم است؟ در ذیل این آیه آن روایات هست که با چند زنجیر جهنم را کِشان کِشان میآورند ما آنچه را که میفهمیم این است که یک جهنم منقول داریم یک جهنم غیر منقول اما اینها چه چیزی هستند؟ شرحشان چیست؟ خصوصیّاتشان چیست؟ خیلی از این اسرار است که برای ما روشن نیست. خب, جهنم را میآورند ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ ما اگر قرینهٴ قطعی داشته باشیم, ادلهٴ دیگر داشته باشیم که منظور از ﴿جِیءَ﴾ یعنی شما را میبرند نأخذ به, اما وقتی دلیلی نداشتیم بلکه روایات هم در ذیل این آیه دارد که او را با زنجیر کشان کشان میآورند معلوم میشود دوتا جهنم هست عرضه کردن جهنم هم دو گونه است یک وقت اینها را میبرند نزدیک جهنم, جهنم را بر اینها عرضه میکنند یک وقت جهنمِ منقول را به اینها نشان میدهند اینکه دارد ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ﴾ این با آیات سورهٴ مبارکهٴ «فجر» سازگارتر است که جهنم را نظیر کالای قابل عرضه این خریدارند آنها همین جهنم را خریدند دیگر اینهایی که ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾ جهنم را خریدند اینها در نمایشگاه عالَم عرضهٴ مستقیم کالاست هم بهشت را عرضه کردند, هم جهنم را عرضه کردند یک عده جهنم را خریدند دین را دادند جهنم را خریدند اینکه فرمود: ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ همین است, ﴿اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ﴾ همین است, «یشترون النار بالجنّة» همین است اینها در نمایشگاه عالَم در عرضهٴ مستقیم جهنمبِخرند ما این کار را در آنجا هم نشانشان دادیم ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ کدام کافر؟ آنهایی که ﴿کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ هر دو را با «کان» ذکر کرد منتها ﴿کَانَتْ﴾ اول با ﴿کَانُوا﴾ دوم خیلی فرق میکند. غالباً انسان یا از راه چشم اشیایی را میبیند, کتابهایی را مطالعه میکند, مناظری را میبیند متّعظ میشود یا از راه گوش مطالبی را میشنود و متّعظ میشود اگر چشمِ کسی بسته باشد, گوش کسی بسته باشد این نه سمیع است نه بصیر وقتی سمیع و بصیر هم نبود وقتی واردات سمعی و بصری نداشت صادرات خوبی هم ندارد کسی حرفِ خوب میزند و خوب حرف میزند که شنیده باشد و دیده باشد اگر کسی مطلبی را نشنیده, کتابی را نخوانده چه توقع که او حرفِ خوب بزند؟ چون مجرای وارداتی او بسته است مجرای صادراتی او هم بسته است از این مجاری سهگانهٴ بسته خبر میدهد که ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ﴾ اینها کورند, اینها کَرند, مجرای وارداتیشان بسته است بُکْماند حرفِ صحیح هم از اینها شنیده نمیشود مجرای صادراتی اینها بسته است خب اگر کسی اهل مطالعه نیست تا کتاب بخواند, اهل گوش دادنِ مواعظ هم نیست که از راه گوش چیزی را یاد بگیرد چنین آدمی کافر میماند چیزی را هم نمیپذیرد این در حقیقت در نمایشگاه دنیا جهنمبِخر است بعد از اینکه مُرد جهنم را به او عرضه میکنند میگویند این را خودت خریدی ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ خودشان آمدند پَردهای بافتند و جلوی چشمشان انداختند وگرنه خدای سبحان اینها را بیپرده خلق کرد این غِطاء و این پرده را خودشان بافتند و خودشان آویختند خدای سبحان در آنچه در سورهٴ «ق» آمده فرمود این پرده را تو بافتی و آویختی ما آمدیم الآن برداشتیم ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ نه «غطاءنا» یا «غطاء الحق» حق, بیپرده است خدا هم خود را بیپرده نشان داد با آیات و بیّنات خودش تو با دستبافت خودت پردهای بافتی و آویختی و جایی را هم نمیدیدی الآن ما این پرده را کنار زدیم خیلی از جاها را میبینی ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ غِطا را خود انسان میبافد، خود انسان آویزان میکند ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ برای اینکه اِعراض را هم بفهماند با کلمهٴ «عن» به کار رفته است یعنی اعراض و تجاوزی داشتند از یاد خدا و از نام خدا ﴿وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ اصلاً نمیتوانستند گوش بدهند با اینکه خدای سبحان اینها را سمیع و بصیر خلق کرد فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً﴾ فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً﴾ این آمده خودش را کَر و کور کرده این نگاه به نامحرم این چشم را از دیدن آیات الهی کور میکند گوش دادن به صدای حرام این گوش را از شنیدن کلمات حق کَر میکند وقتی یکجا موعظه است این حال رفتن ندارد وقتی منظرهٴ آموزنده است این حالِ نگاه کردن ندارد اینکه میبینید حال نگاه کردن ندارد برای اینکه چشمش واقعاً بسته است, گوشاش واقعاً بسته است و خودش بسته البته, خب این ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ اینها شبیه به همان جریان یأجوج و مأجوجاند، یأجوج و مأجوج اینها کسانی بودند که ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ یک، سدّی هم برای اینها شد که مزاحم کسی نباشند در همان مدار بسته زندگی کنند دو، در این افسانهها هست که اینها اینقدر گوشدرازند که یک گوششان لحافشان است یک گوششان زیراندازشان در این افسانهها که البته نه اصلی دارد، نه مبدأیی دارد، نه منتهایی دارد و جزء خرافات هست این افسانه هست اما هر کس این افسانه را ساخته خوب بافته بعضیها فقط در همان مدار دوتا گوش خودشان هستند یعنی وقتی میخواهند بخوابند این گوش راستشان لحافشان است, وقتی میخواهند بخوابند آن گوش چپ زیراندازشان است یعنی اینها فقط در کار خودشان, حرف خودشان را میشنوند حرف کسی را نمیشنوند که، آن کسی که در دیوان شمس گفت «لحاف گوش چپ است و لحاف دیگر گوش راست» همین است میگوید آن کسی که اهل عقل نیست, اهل درایت نیست, اهل فکر نیست اهل گوش است فقط گوش به حرف خودش میدهد این یأجوج و مأجوج ماست این قصّه است، خرافات است هیچ اصلی ندارد اما ببینید بزرگان از این قصّه و افسانه چه بهرههایی بردند نظیر کار کلیله و دمنه که اصلش قصّه است ولی مطلب حق است یعنی کسی که فقط حرف خودش را گوش میدهد این یأجوج و مأجوج هر قومی است یک لحاف گوش چپ است و نمیدانم فلان گوش راستش این دوتا گوش دارد فقط حرفهای خودش را میشنود و لاغیر چون آنها اینچنیناند و کفار هم اینچنیناند این دوتا را ذات اقدس الهی کنار هم ذکر کرده فرمود اینها یأجوج و مأجوجاند دیگر مگر یأجوج و مأجوج حقیقت شرعیه ندارد که, کسی که فقط حرف خودش را گوش میدهد یأجوج و مأجوج است دیگر یعنی شما توقع داشته باشید که یأجوج و مأجوج یک حقیقت شرعیه داشته باشد لغتی باشد خیر, هر کسی در هر عصری در هر مصری به حرف خدا و پیغمبر گوش نمیدهد به برهان گوش نمیدهد به دلیلهای معتبر گوش نمیدهد حرفِ خودش را گوش میدهد یک گوشاش لحاف است یک گوشاش زیرانداز ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ آن وقت این برابر همان در میآید که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد جلوی اینها سد است پس سرّ اینها سد است هیچ جا را نمیبینند ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ سر به هوا هستند یأجوج و مأجوج آن مشکل را داشتند اینها هم یأجوج و مأجوجاند چرا یک عده در قیامت به آن صورت محشور میشوند به صورت با جنّها محشور میشوند با گروههای دیگر محشور میشوند برای اینکه واقعاً ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یس» که قبلاً گذشت فرمود این همه براهین اقامه کردی چرا اینها حرف نمیفهمند اینها هنوز نمیتوانند بین جبر و تفویض و امر بین الأمرین فرق بگذارند بگو ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ آخر اینها چه مردمیاند که حرف نمیفهمند خب همینها که ابوسفیانهای آن روز بودند آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دربارهٴ آنها آمده یأجوج و مأجوج ذیالقرنین هم همین طورند اینها ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ آنجا هم فرمود: ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ اینها چرا چیز نمیفهمند؟ چون یأجوج و مأجوج ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ هستند و اینها هم ﴿لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ هستند به دنبال جریان یأجوج و مأجوج که گرفتار سدّیناند با سدّ فلزی سوم اینها هم گرفتار سدّیناند اینها ﴿أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ یک، ﴿وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ دو, برابر آیات سورهٴ مبارکهٴ «یس» هستند ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ .
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا» بقیه انشاءالله روز شنبه.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
از آیات برمیآید این است که خدای سبحان به ذی القرنین تمکّن فراوانی داد
صِرف فعل دلیل بر جواز است مگر اینکه به صورت سنّت مستمر در بیاید که از آن رُجحان استفاده بشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ءَأَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً ﴿96﴾ فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً ﴿97﴾ قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً ﴿98﴾ وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً ﴿99﴾ وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً ﴿100﴾ الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ﴿101﴾
در جریان ذوالقرنین چون گفته شد دو شخصیت بودند یکی در عهد ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود یکی هم در عهد ارسطو. آن ذیالقرنینی که در عهد ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود مؤمن بود و اینکه در عهد ارسطو بود غیر مؤمن بود آن تعبیری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند که از قرآن برمیآید که این ذیالقرنین مؤمن بود و ذیالقرنینی که همعصر ارسطو بود به نام اسکندر این غیر مؤمن بود پس منظور از ذیالقرنین اسکندر نیست این فرمایش وقتی تام است که ما یک ذیالقرنین داشته باشیم اما وقتی ذیالقرنین اول داریم و ذیالقرنین ثانی داریم و ذیالقرنین اول مؤمن و موحّد بود و این آیه هم احتمالاً همان ذیالقرنین را میگوید آنگاه نفی ذیالقرنینِ به معنای غیر ایرانی و اثبات اینکه منظور از ذیالقرنین کورش کبیر است محتاج به برهان است و فحص بیشتر. در جریان ذیالقرنین آنچه از این آیات برمیآید این است که خدای سبحان به او تمکّن فراوانی داد و او هم از این تمکّن بهرههای فراوان برد که ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ اما نمیشود به فعلِ ذیالقرنین استدلال کرد برای اینکه معصوم بودن او ثابت نشود.
مطلب دوم این است که بر فرض اینکه ثابت بشود او معصوم است صِرف کاری که معصوم انجام داد فعلِ معصوم حجّت است اما دلیل بر جواز است نه دلیل بر وجوب اگر کاری را معصوم(علیه السلام) انجام داد اینکه گفته میشود فعلِ معصوم, قولِ معصوم، تقریر معصوم حجت است به این معنا نیست که اینها علی وزان واحدند خب بالأخره قول قابل اطلاقگیری, قابل عموم, تأسیس قاعده و مانند آن هست اما صِرف فعل دلیل بر جواز است مگر اینکه به صورت سنّت مستمر در بیاید که از آن رُجحان استفاده بشود وگرنه صرف اینکه کاری را معصوم انجام داد این دلیل است بر جواز آن هم فیالجمله چون فعل نه لسان دارد که وجوب را بفهماند و نه اطلاق و عموم دارد بنابراین ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ دلیل نیست که انسان واجب است از اسباب استفاده کند لکن از این تعبیر قرآنی که ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ این نشانهٴ استمرار سنّت ذیالقرنین است برای اینکه کسی که به مغرب رفته از مغرب تا مشرق را هم طی کرده با ﴿فَأَتْبَعَ سَبَباً﴾ معلوم میشود سیره این بود، سنّت این بود یک، یک فعلِ گذرا نبود و قرآن هم با تمجید این را نقل میکند دو، معلوم میشود که پیروی از اسباب و علل رجحان دارد سه، لکن ما نیازی به این تکلّفات نداریم اصلاً ذات اقدس الهی بر ما واجب کرده است که از علل و عوامل طبیعی کمک بگیریم فرمود: ﴿هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾، ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ یعنی ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ خدا بر شما واجب کرده از شما خواسته که زمین را آباد کنید کسی بگوید به من چه, کسی به دنبال کار نرود یا کشاورزی و کارهای دیگر را صنعت نداند اینها حرام, حرام یعنی حرام این ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ﴾ یعنی «طلب منکم عِمارة الأرض» بر همهٴ ما واجب است که زمینی که زندگی میکنیم آباد کنیم میشود وجوبِ کفایی در بخشی از امور میشود واجب عینی اگر خدای سبحان ما را از زمین مبعوث کرد و از ما خواست که زمین را آباد کنیم باید در همهٴ امور خودکفا باشیم دست در کنار سفرهٴ دیگران آن هم مخصوصاً کافر دراز کردن که بر خلاف این آیه است از ما جدّاً خواست که زمین را آباد کنیم آباد کردنِ زمین به کشاورزی اوست، به دامداری اوست، به صنعت اوست و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بله اینکه در اوایل از آن بیانی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده است همین حدیث در روزهای اول بحث بازگو شد که خدای سبحان هر کاری را از روی اسباب و علل انجام میدهد گاهی از راه کرامت و معجزه انجام میدهد منتها کرامت و معجزه علل و اسباب غیر عادی دارد خدای سبحان کار را بر روال اسباب و علل عادی انجام میدهد از ما هم خواسته اما بر ما واجب کرده که زمینِ زندگیمان را آباد کنیم از ما به جِدّ خواست «واستعمرکم وطلب منّا عمارة الأرض» کسی بگوید به من چه, یکی بگوید به تو چه اینچنین نیست, خب ما نیازی به اینکه چون ذیالقرنین این کار را کرده پس ما هم باید «أَتْبَعَ سَبَباً» بشویم نیست این چندین عَقبهٴ کئود را باید طی کند که هیچ کدام از اینها لازم نیست او باید معصوم باشد یک تا فعلش حجّت باشد آن هم فعلش دلیل بر وجوب باشد نه دلیل بر جواز آن هم ثابت بشود اگر چیزی در شریعت سابق بود در شریعت لاحق هم هست اینها عقبهٴ کئود است اصلاً لازم نیست وقتی صریحاً خدا فرمود شما جانشین من هستید بر شما واجب کردم که زمینتان را آباد کنید نه کسی میتواند بگوید به تو چه، نه کسی میتواند بگوید به من چه ﴿وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها﴾ بعد هم فرمود همان طوری که روی دوش اسب سوار شدن سخت است شما هم باید روی دوش زمین سوار بشوید روزیتان را در بیاورید ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها وَکُلُوا مِن رِزْقِهِ﴾ مِنْکَب یعنی دوش، روی کوه سوار بشوید، روی تپّه سوار بشوید، روی برجستگی سوار بشوید معدن را شناسایی کنید، معدن را استخراج کنید آنکه در دلِ کوه است برای شماست بر ما واجب کرده که اینها را آباد کنیم, خب.
مطلب دیگر اینکه حالا وقتی که فرمود نوبت به سدسازی میرسد. از جریان ذیالقرنین ما نمیتوانیم نبوّت او را ثابت کنیم برای اینکه یک چندتا خطاب در قرآن کریم به ذیالقرنین است که خدا میفرماید: ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ یک، و چند تعبیر از خود ذیالقرنین هست که خدای سبحان در موقع مشخّص وقتی وعدِ الهی فرا برسد این سد را مُندَک میکند و مانند آن. اینها در قرآن نمونههایی دارد که بعضیها خطاب معالواسطهاند بعضیها خطاب بلاواسطه مثل اینکه گاهی خدا میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ به ما خطاب میکند اما از راه نبوّت نبیّ ما، به بنیاسرائیل خطاب میکند ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾، ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ اما از راه نبوّت ولیّ خودشان سرّ اینکه خداوند بفرماید ما گفتیم ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾ مثل اینکه خدا به ما بفرماید ما به مسلمانها گفتیم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ به بنیاسرائیل هم گفتیم ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ فرموده خدا لکن به لسان نبیّاش پس صِرف اینکه در تعبیری خدا بفرماید ما گفتیم ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ﴾، ﴿یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾، ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾, ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ این دلیلِ بلاواسطه بودن نیست. و اما اینکه ذیالقرنین گفت که وقتی قیامت فرا میرسد وعدهٴ الهی فرا میرسد خدا همه را از بین میبرد خب این هم وقتی شاگرد نبیّای باشد نظیر طالوت که از نبیّ خودش سخن میگفت این هم از برابر آن وحی نبیّ خودشان خبر میدهد وقتی قیامت رسیده است خدا بساط همهٴ اینها را برمیچیند.
مطلب دیگر اینکه گاهی کلمهٴ سد با قرینه همراه است منظور سدّ غیبی است مثل حجاب وقتی با قرینه همراه باشد حجابِ غیبی است، کِنان وقتی با قرینه همراه باشد کِنان غیبی است فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ ﴿وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً﴾ یا ﴿بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ﴾ یا ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ همهٴ اینها با قرینه همراه است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» در آغاز این سوره با قرینه همراه شده فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ ما جلوی اینها و دنبال اینها را مسدود کردیم اینها نه جلو را میبینند نه دنبال را میبینند آیهٴ نُه سورهٴ مبارکهٴ «یس» این است ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ خب این سدها هم معلوم میشود سدّ غیبی است بشری که بیراهه رفته گناه, غرایز و اغراض این فطرت او را پوشانده این نه گذشته خود را میبیند نه آینده را. گذشته پشتِ سر اوست این نگاه نمیکند تا عبرت بگیرد آینده پیش روی اوست این نگاه نمیکند کجا دارد میرود اگر کسی بخواهد فکری داشته باشد بیندیشند یا دربارهٴ گذشته باید بیندیشد عبرت بگیرد, یا دربارهٴ آینده باید بنگرد و برنامهریزی بکند یا سر بلند کند فکرِ آسمانی داشته باشد بالأخره یکی از این راههاست دیگر این ناچار است هیچ راهی ندارد مگر اینکه سرش را خم بکند و چشم را خم بکند فقط خودش را ببیند و پای خودش را ببیند شما این را تصوّر کنید کسی جلوی او دیوار است, پشت سر او دیوار است بین این لبهٴ دوش او تا زیر چانهاش یعنی گردن او با آهن بسته است این شخص نه میتواند برگردد پشت سر را ببیند, نه میتواند جلو را ببیند برای اینکه جلوی او دیوار است، پشت سر او دیوار این دو حجاب مانع این است که او گذشته و آینده را ببیند سر خم بکند فطرت خودش را ببیند نمیتواند, سر بالا کند با افکار الهی آشنا بشود نمیتواند چون این گردن این فاصلهٴ بین چانه و دوش بسته است فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً﴾ آینده را نمیبیند, ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ گذشته را نمیبیند تا عبرت بگیرد, ﴿وَأُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ﴾ گردن اینها با آهن بستیم این همیشه سر به هواست چنین آدمی که ﴿جَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ چنین آدمی همیشه سر به هواست نه اهل فکر است، نه اهل آیندهنگری است، نه اهل گذشتهبینی خب ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ مُقْمَه یعنی آدمِ سر به هوا یک جوانِ گریخته از مدرسه و منزل همین است دیگر آدمی که نه گذشته را میبیند نه آینده را میبیند همیشه سر به هواست از همین قبیل است. خب, در اینگونه از موارد سد چون با قرینه همراه است آن حجابِ معنوی است نظیر ﴿جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ حجاب, کِنان, سد در این طایفه از آیات یاد شده چون با قرینه همراه است بر آن معنای غیبی محمول است. اما این سدّی که در اینجا مطرح است که فرمود: ﴿بَیْنَ السَّدَّیْنِ﴾ یک شکاف و شیاری بود که یأجوج و مأجوج میآمدند ما قرینهای نداریم بر اینکه منظور از این سد, سدّ معنوی باشد یا سدّ به معنی کوه باشد نعم, اگر این کوه قرینه داشتیم یا روایتی تأیید کرد که این دو سد منظور همان دو کوه است که در آن منطقه بود ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ﴾ آیه قابل تطبیق است چون بر کوهها هم سد تطبیق میشود اما اگر نه قرینهای داشتیم که آن سدّ معنوی را همراهی کند نظیر آن آیات و نه قرینهای داشتیم که بگوید منظور از سدّین جبلین است خب بر همان ظاهرش حمل میشود این یک مطلب, اما حالا چگونه ممکن است مردمی دوتا سد داشته باشند و برای ساختن سدّ سوم عاجز باشند چون آن سد را که خود این مردم نساختند نیاکانشان ساختند, نیایشان, تبارشان, اجدادشان ساختند الآن شما میبینید مَنارهایی که در بعلبک است در این قسمتهای شامات است یک, اهرامی که در مصر است دو, هرگز نه مردم این منطقه میتوانند مثل آن منارهها را بسازند نه مردم منطقهٴ مصر میتوانند اهرام بسازند شما لابد در قسمتهای شام و بعلبک و سوریه و لبنان رفتید این منارهها تقریباً هر کدام دو برابر این ستون است و از دو تکّه سنگ تشکیل شده یک تکّه سنگ به اندازهٴ این ستون در زیر است یک تکّه سنگ به اندازهٴ همین ستون روست و این دو تکّه سنگ را آنچنان ظریفانه روی هم گذاشتند مثل دو صفحهٴ یک کتاب اصلاً فاصله پیدا نیست چگونه قبلاً این دو تکّه سنگ بزرگ را به صورت یک مَنار در آوردند فلز کار نکردند این را قلاب کردند چگونه سنگ دوم را روی سنگ اول گذاشتند مثل اینکه صفحهٴ دوم را انسان روی صفحهٴ اول میگذارد اینقدر ظریف است الآن که مقدور کسی نیست و ما هم خیال نکنیم دنیا برابر ناسخالتواریخ ماست میلیونها سال گذشته, میلیاردها سال گذشته صنایعی بودند, مردمی بودند, قدرتهایی بودند مردمی بودند در عصری امکاناتی داشتند آن ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ را در سورهٴ «فجر» همین قرآن نقل کرده فرمود یک عده در دامنههای کوه ویلا میسازند اینها در کوه ویلا ساختند آنها که متمکّن هستند الآن در دامنههای کوه خانه میسازند اما آنها تمام این سنگهای کوه را تراشیدند برای خودشان اتاق پذیرایی, اتاق ورودی, اتاق استراحت, دستگاه فرعی, دستگاه آشپزخانه از کوه سنگ در آوردند نه اینکه در دامنهٴ کوه خانه ساختند که فرمود: ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ نه «تنحتون فی الجبال» شما این سنگها را میتراشید خانه درست میکنید, اتاق درست میکنید بله, الآن که مقدور کسی نیست. غرض این است که اگر یک وقت دوتا سد ساختند نباید گفت حالا که آن دوتا سد را ساختند این سد را هم باید بسازند آن دوتا سد را چه موقع ساختند, چه کسی ساخت مشخص نیست ولی علی ایّ حال اگر این سد منظور سدّ ظاهری نباشد منظور کوه باشد وقتی که ذوالقرنین گفت که ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ یک وعد عمومی یعنی تهدید عمومی, وعید عمومی است که ذات اقدس الهی به وسیلهٴ انبیا به همهٴ مؤمنان فرمودند که وقتی قیامت فرا رسید خدای سبحان همهٴ این کوهها را در هم میکوبد در سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» آیهٴ پانزده این است ﴿وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً ٭ فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ کلّ زمین با جبالی که روی زمین است اینها دوتایی با هم کوبیده میشوند پودر میشوند اما آنکه جناب ذیالقرنین گفت که ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ نگفت «جعله دکّاً» گفت: ﴿جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ ﴿دَکَّاءَ﴾ صفت است برای ارضی که این ارض موصوف است و محذوف است «جعله أرضاً دکّاء» «الأرض المستویه هی الأرض التی یقال له الدکّاء» نه دکّاً یعنی میکوبد زمینِ صاف را میگویند دکّاء که ممدود است اگر قرائت «دکّاً» بود با ﴿حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ هماهنگ بود نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم آمده آیهٴ 105 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ خدا در قیامت وقتی قیامت قیام بکند اینها را میکوبد پودر میکند نرم میکند آنوقت وزان آیه, وزان آیهٴ 105 سورهٴ «طه» میشود, وزان آیهٴ سورهٴ «حاقّه» میشود و مانند آن, اما دکّاً نیست ﴿جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ یعنی «فجعلها أرضاً مستویةً» به آن صورت در میآورد هر دو حق است و این را از سخنان انبیای قبلی استفاده کرده و بیان کرده و برای اینکه تکرار نشود تلاقی دوتا کلمه باعث ثِقل لسان نشود ﴿اسْتَطَاعُوا﴾ اول با حذف «تاء» شده «اسطاعوا» ﴿اسْتَطَاعُوا﴾ دوم محفوظ مانده وگرنه هر دو یکی است نه اینکه این «سَطَع» بود بعد یک «الف» اضافه شد «استطاع» ما دیگر فعلی برای «اسطاع» نداریم «افتعل» داریم و «أفعل» دیگر «اِفعَل» نداریم که این «اسطاعوا» اول اصلش «استطاعوا» بود برای اینکه با «استطاعوا» دوم تلاقی نکند و در لسان ثِقل احساس نشود در هنگام قرائت آن «تاء» حذف شد ﴿فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً﴾.
مطلب دیگر اینکه آنها از ذیالقرنین سد خواستند ذیالقرنین گفت من به شما رَدْم میدهم آنها سؤالشان این بود که ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً﴾ ذیالقرنین فرمود شما آن نیروهای مردمی را فراهم بکنید که حقوقشان را من میدهم آن موادّ اولیه را فراهم بکنید هزینهاش را من میدهم ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ شما سد خواستید من رَدْم میدهم, شما سدّ سنگی و آجری و سیمانی میخواستید من سدّ فلزّی به شما میدهم این ردْم اقوای از آن سد است, اقدر از آن سد است ﴿أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ اما حالا چطور ذیالقرنین با یأجوج و مأجوج نجنگید؟ اولاً آنچه را که در مغربزمین انجام داد به دستور الهی بود برای اینکه ﴿قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً﴾ معلوم میشود که به رهبری یا خودش یا الهام یا رهبری پیامبری که از او دستور میگرفت دربارهٴ مردم مغربزمین آن دو مطلب را گفته است. دربارهٴ مردم مشرقزمین هم اگر میخواست جنگ بکند باید دستور برسد این یک, و ثانیاً آن قومی که قدم به قدم سنگر داشتند گاهی میگفتند اینها در دریا زندگی میکنند, گاهی میگفتند در سرداب زندگی میکنند اهل خانهای نبودند نه کاخ داشتند نه کوخ نظیر این حیواناتی که در غارها زندگی میکردند جنگ کردن با این مردم هزینهٴ زیاد دارد و درآمد کم, پس هم باید دستور برسد که چنین دستوری نرسیده بود و هم اینکه فرصت مناسبی باید باشد تا در آن فرصت بجنگد و هم اینکه جنگ با چنین مردمی کارِ آسانی نبود اینها گفتند که ﴿لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً﴾ اینها بدتر از آنهایی بودند که ﴿مِن دُونِهَا سِتْراً﴾ یعنی این یأجوج و مأجوج بنابراین با آنها مأموریت جنگ پیدا نکردند و این ایام هم که همهٴ نیروهای ذیالقرنین حضور داشتند نیروهای مردمی هم حضور داشتند آنها قدرت اینکه بتوانند از این شیار عبور بکنند هم نداشتند این مقدار بود گرچه جریان جنگ مطرح نبود ولی جریان تهاجم آنها هم مقدور نبود که آنها از آن طرف بخواهند حمله کنند این کارها را ذیالقرنین انجام داده است و اگر کسی بخواهد پایاننامهای بنویسد جا برای آن هست که تحقیق کند این اقوال متعدّدی که هست کدام یک از اینها حق است چون دوتا ذیالقرنین است راهی را که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) طی کرده و بعضیها هم پذیرفتند که مثلاً احتمال این هست که منظور از این ذیالقرنین کورش باشد این نیازی به فحص تاریخی عمیق دارد که آیا کورش چنین قدرتی داشت که مغرب و مشرق عالَم را به این وضع طی کند یا نه؟ کورش آن دیانت را داشت که فرمان را از پیامبر بگیرد یا مورد الهام باشد که خدای سبحان با او در مغرب چه بگوید؟ در مشرق چه بگوید دو, اینها باید ثابت بشود و چندتا اسکندر داریم, چندتا ذیالقرنین داریم در چه تاریخی بودند اینها باید بررسی بشود اگر کسی خواست به ضرس قاطع حکم بکند که منظور از ذیالقرنین کورش است اما اگر در حدّ احتمال باشد خب احتمال مشکلی را به همراه ندارد پس این بیان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) احتیاج به فحص بیشتری دارد.
مطلب دیگر این کلمهٴ ﴿تَرَکْنَا﴾ است و برخیها بعضی از اقوام را گفتند از همین در تفسیر ابیالسعود از همین کلمهٴ ﴿تَرَکْنَا﴾ گفتند مشتق شده است که اینها نامگذاریشان به همین صورت بود. خب, فرمود وقتی این سد ساخته شد سدّ فلزی ﴿قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی﴾ این عنایت الهی بود نظیر آنچه سلیمان گفته که در بحث دیروز خوانده شد ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ﴾ این را زمین مستوی قرار میدهد اگر قرائت «دکّاً» باشد آنگاه با سورهٴ مبارکهٴ «طه» با سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» میشود هماهنگ.
پرسش:...
پاسخ: خب البته, اینکه رحمت الهی اصلش آن است دیگر منتها همین که آدم گروهی را نجات بدهد رحمت است دیگر.
﴿وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ﴾ آنهایی که ﴿کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾ منتشر میشوند یا ﴿فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾ محشور میشوند همان در هماند دیگر وقتی اینها را خواستند ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ با فشار از این قبرها سر بر میدارند مثل ملخ پَرکشان حرکت میکنند ﴿کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ﴾اند از یک جهت, ﴿إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾اند از سوی دیگر لذا فرمود: « یموج بعضهم فی بعض» بعد از نفخ صور دوم هم همهشان یکجا جمع میشوند برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آمده است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ در عین حال که جمعاند, جمیعشان حاضرند اما همهشان تنها هستند ﴿وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ که مضمونش در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» و «اسراء» و اینها گذشت همه با هماند اما هیچ کسی دیگری را نمیشناسد نظیر آنچه در برزخ مطرح شد از آن خطبهٴ ﴿أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ﴾.
خب, ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ نسبت به کفّار در برزخ که هستند که «حُفرة مِن حُفَر النیران» جهنم را از دور نشان میدهند که ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً﴾ اینها را میبرند نزدیک جهنم یا اینها را میآورند در حدّی که جهنم را ببینند اینها را بر جهنم عرضه میکنند آل فرعون را که دربارهٴ برزخ اینهاست ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا﴾ نه «تُعرض علیهم» اما در جریان قیامت که میخواهد قیام بکند میفرماید: ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ اینها را نشانشان میدهیم. حالا قبلاً هم مشابهش گذشت که ما یک جهنّم منقول داریم یک جهنّم غیر منقول اسراری در آنجاست که بسیاری از آن اسرار را ما نمیفهمیم جهنم منقول را در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی﴾ کذا و کذا این یعنی چه؟ این کدام جهنم است؟ در ذیل این آیه آن روایات هست که با چند زنجیر جهنم را کِشان کِشان میآورند ما آنچه را که میفهمیم این است که یک جهنم منقول داریم یک جهنم غیر منقول اما اینها چه چیزی هستند؟ شرحشان چیست؟ خصوصیّاتشان چیست؟ خیلی از این اسرار است که برای ما روشن نیست. خب, جهنم را میآورند ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ ما اگر قرینهٴ قطعی داشته باشیم, ادلهٴ دیگر داشته باشیم که منظور از ﴿جِیءَ﴾ یعنی شما را میبرند نأخذ به, اما وقتی دلیلی نداشتیم بلکه روایات هم در ذیل این آیه دارد که او را با زنجیر کشان کشان میآورند معلوم میشود دوتا جهنم هست عرضه کردن جهنم هم دو گونه است یک وقت اینها را میبرند نزدیک جهنم, جهنم را بر اینها عرضه میکنند یک وقت جهنمِ منقول را به اینها نشان میدهند اینکه دارد ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ﴾ این با آیات سورهٴ مبارکهٴ «فجر» سازگارتر است که جهنم را نظیر کالای قابل عرضه این خریدارند آنها همین جهنم را خریدند دیگر اینهایی که ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ﴾ جهنم را خریدند اینها در نمایشگاه عالَم عرضهٴ مستقیم کالاست هم بهشت را عرضه کردند, هم جهنم را عرضه کردند یک عده جهنم را خریدند دین را دادند جهنم را خریدند اینکه فرمود: ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ همین است, ﴿اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ﴾ همین است, «یشترون النار بالجنّة» همین است اینها در نمایشگاه عالَم در عرضهٴ مستقیم جهنمبِخرند ما این کار را در آنجا هم نشانشان دادیم ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾ کدام کافر؟ آنهایی که ﴿کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ هر دو را با «کان» ذکر کرد منتها ﴿کَانَتْ﴾ اول با ﴿کَانُوا﴾ دوم خیلی فرق میکند. غالباً انسان یا از راه چشم اشیایی را میبیند, کتابهایی را مطالعه میکند, مناظری را میبیند متّعظ میشود یا از راه گوش مطالبی را میشنود و متّعظ میشود اگر چشمِ کسی بسته باشد, گوش کسی بسته باشد این نه سمیع است نه بصیر وقتی سمیع و بصیر هم نبود وقتی واردات سمعی و بصری نداشت صادرات خوبی هم ندارد کسی حرفِ خوب میزند و خوب حرف میزند که شنیده باشد و دیده باشد اگر کسی مطلبی را نشنیده, کتابی را نخوانده چه توقع که او حرفِ خوب بزند؟ چون مجرای وارداتی او بسته است مجرای صادراتی او هم بسته است از این مجاری سهگانهٴ بسته خبر میدهد که ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ﴾ اینها کورند, اینها کَرند, مجرای وارداتیشان بسته است بُکْماند حرفِ صحیح هم از اینها شنیده نمیشود مجرای صادراتی اینها بسته است خب اگر کسی اهل مطالعه نیست تا کتاب بخواند, اهل گوش دادنِ مواعظ هم نیست که از راه گوش چیزی را یاد بگیرد چنین آدمی کافر میماند چیزی را هم نمیپذیرد این در حقیقت در نمایشگاه دنیا جهنمبِخر است بعد از اینکه مُرد جهنم را به او عرضه میکنند میگویند این را خودت خریدی ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ خودشان آمدند پَردهای بافتند و جلوی چشمشان انداختند وگرنه خدای سبحان اینها را بیپرده خلق کرد این غِطاء و این پرده را خودشان بافتند و خودشان آویختند خدای سبحان در آنچه در سورهٴ «ق» آمده فرمود این پرده را تو بافتی و آویختی ما آمدیم الآن برداشتیم ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ نه «غطاءنا» یا «غطاء الحق» حق, بیپرده است خدا هم خود را بیپرده نشان داد با آیات و بیّنات خودش تو با دستبافت خودت پردهای بافتی و آویختی و جایی را هم نمیدیدی الآن ما این پرده را کنار زدیم خیلی از جاها را میبینی ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ غِطا را خود انسان میبافد، خود انسان آویزان میکند ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ برای اینکه اِعراض را هم بفهماند با کلمهٴ «عن» به کار رفته است یعنی اعراض و تجاوزی داشتند از یاد خدا و از نام خدا ﴿وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ اصلاً نمیتوانستند گوش بدهند با اینکه خدای سبحان اینها را سمیع و بصیر خلق کرد فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً﴾ فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً﴾ این آمده خودش را کَر و کور کرده این نگاه به نامحرم این چشم را از دیدن آیات الهی کور میکند گوش دادن به صدای حرام این گوش را از شنیدن کلمات حق کَر میکند وقتی یکجا موعظه است این حال رفتن ندارد وقتی منظرهٴ آموزنده است این حالِ نگاه کردن ندارد اینکه میبینید حال نگاه کردن ندارد برای اینکه چشمش واقعاً بسته است, گوشاش واقعاً بسته است و خودش بسته البته, خب این ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ اینها شبیه به همان جریان یأجوج و مأجوجاند، یأجوج و مأجوج اینها کسانی بودند که ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ یک، سدّی هم برای اینها شد که مزاحم کسی نباشند در همان مدار بسته زندگی کنند دو، در این افسانهها هست که اینها اینقدر گوشدرازند که یک گوششان لحافشان است یک گوششان زیراندازشان در این افسانهها که البته نه اصلی دارد، نه مبدأیی دارد، نه منتهایی دارد و جزء خرافات هست این افسانه هست اما هر کس این افسانه را ساخته خوب بافته بعضیها فقط در همان مدار دوتا گوش خودشان هستند یعنی وقتی میخواهند بخوابند این گوش راستشان لحافشان است, وقتی میخواهند بخوابند آن گوش چپ زیراندازشان است یعنی اینها فقط در کار خودشان, حرف خودشان را میشنوند حرف کسی را نمیشنوند که، آن کسی که در دیوان شمس گفت «لحاف گوش چپ است و لحاف دیگر گوش راست» همین است میگوید آن کسی که اهل عقل نیست, اهل درایت نیست, اهل فکر نیست اهل گوش است فقط گوش به حرف خودش میدهد این یأجوج و مأجوج ماست این قصّه است، خرافات است هیچ اصلی ندارد اما ببینید بزرگان از این قصّه و افسانه چه بهرههایی بردند نظیر کار کلیله و دمنه که اصلش قصّه است ولی مطلب حق است یعنی کسی که فقط حرف خودش را گوش میدهد این یأجوج و مأجوج هر قومی است یک لحاف گوش چپ است و نمیدانم فلان گوش راستش این دوتا گوش دارد فقط حرفهای خودش را میشنود و لاغیر چون آنها اینچنیناند و کفار هم اینچنیناند این دوتا را ذات اقدس الهی کنار هم ذکر کرده فرمود اینها یأجوج و مأجوجاند دیگر مگر یأجوج و مأجوج حقیقت شرعیه ندارد که, کسی که فقط حرف خودش را گوش میدهد یأجوج و مأجوج است دیگر یعنی شما توقع داشته باشید که یأجوج و مأجوج یک حقیقت شرعیه داشته باشد لغتی باشد خیر, هر کسی در هر عصری در هر مصری به حرف خدا و پیغمبر گوش نمیدهد به برهان گوش نمیدهد به دلیلهای معتبر گوش نمیدهد حرفِ خودش را گوش میدهد یک گوشاش لحاف است یک گوشاش زیرانداز ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ آن وقت این برابر همان در میآید که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد جلوی اینها سد است پس سرّ اینها سد است هیچ جا را نمیبینند ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ سر به هوا هستند یأجوج و مأجوج آن مشکل را داشتند اینها هم یأجوج و مأجوجاند چرا یک عده در قیامت به آن صورت محشور میشوند به صورت با جنّها محشور میشوند با گروههای دیگر محشور میشوند برای اینکه واقعاً ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یس» که قبلاً گذشت فرمود این همه براهین اقامه کردی چرا اینها حرف نمیفهمند اینها هنوز نمیتوانند بین جبر و تفویض و امر بین الأمرین فرق بگذارند بگو ﴿وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ آخر اینها چه مردمیاند که حرف نمیفهمند خب همینها که ابوسفیانهای آن روز بودند آیات سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دربارهٴ آنها آمده یأجوج و مأجوج ذیالقرنین هم همین طورند اینها ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ آنجا هم فرمود: ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ اینها چرا چیز نمیفهمند؟ چون یأجوج و مأجوج ﴿لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ هستند و اینها هم ﴿لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ هستند به دنبال جریان یأجوج و مأجوج که گرفتار سدّیناند با سدّ فلزی سوم اینها هم گرفتار سدّیناند اینها ﴿أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ یک، ﴿وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ دو, برابر آیات سورهٴ مبارکهٴ «یس» هستند ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ .
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا» بقیه انشاءالله روز شنبه.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است