- 100
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 57 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 57 سوره آلعمران"
عدم مخالفت روایات با ظاهر آیه ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾
بررسی نظرات مختلف در تقدم و تأخر در توفی و رفع به آسمان
خداوند الفت دهندهٴ قلوب مؤمنین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿55﴾ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ﴿56﴾ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ٭ ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ ﴿57﴾
عدم مخالفت روایات با ظاهر آیهٴ ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾
در معنای توفّی سخنی بود که تا حدودی اشاره شد. بعضیها به این فکرند که این توفّی، ظهور در مرگِ حقیقی است، توفّی یعنی اماته، وقتی متوفّی یعنی اماته شد، روایاتی که دلالت میکنند بر اینکه عیسی(سلام الله علیه) زنده است آن روایات، به گمان اینها میشود خلاف ظاهر قرآن و قهراً مردود، غافل از اینکه ظاهر آیه اماته نیست، چون آیه این است که ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ و کلمه «توفّی» هم در موت به کار رفت، هم در غیر موت، پس عندالاطلاق ظهوری در موت ندارد، وقتی ظهوری در موت نداشت روایاتی که میگوید عیسی(سلام الله علیه) زنده است مخالف آیه نیست تا طرد بشود، این یک مطلب.
بررسی نظرات مختلف در تقدم و تأخر در توفی و رفعِ به آسمان
مطلب دوم آن است که آنها که این توفّی را به معنای موت دانستند، گفتند: ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ یعنی «ممیتک» در تقدیم و تأخیر توفّی، و رفع اختلاف نظر دارند. عدهای بر آناند که ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ یعنی «ممیتک» آنگاه گفتند متوفّی به معنای «ممیت» است [و] «توفّی» به معنای اماته است ولی چون این اماته بعد از رفع است و فعلاً عیسی(علیه السلام) زنده است به آسمانها مرفوع شده و مرگش بعد از نزول هست یعنی در آخرالزمان نازل میشود و دجّال را میکُشد بعداً روحش قبض میشود، قهراً این ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ که به معنای «ممیتک» است بعد از ﴿رَافِعُکَ﴾ خواهد بود و تقدیم و تأخیرش اینچنین است که «إنّی رافعک و مطهّرک من الذین کفروا ثمّ متوفّیک» بعد تو را به زمین نازل میکنم، بعد توفّی میکنم.
آنگاه ماندند چطور کلمه توفّی قبل از رفع ذکر شد، با اینکه این توفّی بعد از رفع است چگونه قبل از رفع ذکر شد؟ پاسخ دادند که چون عطف با «واو» است نه با «فاء» و کلمهٴ «واو» ترتّب را نمیرساند، فقط تقدیم و تأخیر ذکری است پس معنا این است که من تو را رفع میکنم و بعد از رفع، اماته میکنم.
بر این برداشت، نقدی وارد شد و آن این است که گرچه «واو» مفید ترتیب درجه و رتبه نیست؛ اما «تقدیم ما حقّه التأخیر» نکته طلب میکند، چرا در اینجا توفّی که بعد از رفع است قبل از رفع ذکر شد؟ ما از صِرف عطف به «واو» ترتیب نمیفهمیم یعنی اگر گفتند: «جاء زید و عمرٌ» ترتیب نمیفهمیم، ولی اگر معلوم است که عمر، قبل از زید آمده است و زید، بعد از عمر آمده است در چنین موردی اگر خواستیم بگوییم، گفتیم: «جاء زید و عمرٌ» یعنی زیدی که بعد آمد، قبل ذکر کردیم و بالعکس این باید نکتهای داشته باشد. بنا بر گمان شما توفّی یعنی اماته و بنا بر برداشت شما این اماته بعد از رفع است و عیسی(علیه السلام) فعلاً زنده است، باید نکته این تقدیم را ذکر کنید.
گروه دیگر گفتند: ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ به معنای همان «ممیت» است «توفّی» به معنای اماته است؛ منتها ﴿وَرَافِعُکَ﴾ یعنی «رافعٌ روحک» نه «رافعٌ روحک و بدنک». همه این وجوه یعنی این سه وجهی که تاکنون یاد شد ناشی از این است که این توفّی را به معنی اماته گرفتند، در حالی که «توفّی» هم به معنای اماته است، هم به معنای تنویم و قبض در حال خواب و جامع اینها اخذ تام است و منحصر در این دو مورد نیست «عند الإماته» أخذ است، «عند النوم» أخذ است، «عند الرفع من الأرض» أخذ است، مصادیق فراوان دیگری هم ممکن است داشته باشد، چون «توفّی» به معنای اخذ تام است [و] مصادیق فراوانی دارد، عندالاطلاق ظهوری در هیچکدام از اینها نخواهد داشت، وقتی ظهور نداشت نه انسان مسئول است که جواب بدهد که چرا توفّی قبل از رفع ذکر شد، نه در صدد این تکلّف برمیآید که بگوید: ﴿رَافِعُکَ﴾ یعنی «رافعٌ روحک» نه «رافعٌ روحک و بدنک».
متوجه بودن خطاب در توفی، به روح انسان
مطلب اساسی آن است که توفّی به معنای اخذ تام است اولاً و آنجا هم که توفّی در مورد موت استعمال میشود اصلاً خطاب با جان است، وقتی که به یک انسان میگویند ما تو را توفّی میکنیم یا اماته میکنیم، تو را میمیرانیم یعنی روحت را از بدن جدا میکنیم، تمام خطاب متوجه روح است ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾ نه «یتوفی الأنفس والأبدان» یا در جواب کسانی که مرگ را نابودی در زمین میپنداشتند، خدا فرمود: ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ ؛ شما را ما عندالموت میگیریم، معلوم میشود حقیقت هر کسی به همان جان اوست [و] دیگر نیازی به آن تکلّف نیست که گاهی خطاب به روح میشود، اصلاً در همه موارد خطاب به روح است. وقتی به انسان میگویند ما شما را میمیرانیم، شما بودن انسان به همان جان اوست؛ منتها جان در هر مرحله در هر نشئهای که باشد یک نازلهای دارد. نازلهٴ جان در عالم طبیعت همین بدن مادی است، نازلهٴ جان در عالم برزخ همان بدن برزخی است و هکذا وگرنه تمام خطابها متوجّه به جان است و توفّی هم به روح تعلّق میگیرد، چون آیه ظهوری در اماته ندارد، اگر روایاتی دلالت کرد بر اینکه مسیح(سلام الله علیه) زنده است آن روایات را نمیشود طرد کرد، از این جهت که مخالف قرآن است.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که در موت، بله؛ اما توفّی به معنای موت نیست، چون در حال نوم هم توفّی هست و مرگ از آن جهت که هجرت است و هجرت دو چهره دارد: یکی به حساب منقولعنه و دیگری به حساب منقولالیه، ما وقتی منقولعنه را نگاه میکنیم میبینیم مرگ یعنی نابودی، وقتی منقولالیه را نگاه میکنیم میبینیم مرگ یعنی ولادت و حیات جدید، انسان که میمیرد وارد یک نشئه تازه میشود وگرنه مرگ به معنای نابودی نیست اصلاً، لذا مخلوق خدا هم است.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر، برای اینکه آن حقیقت مجرّد یک مرحله نازلهای دارد، مثل همه اندیشهها و افکار ما که مجرّدند و آنچه را که ما میگوییم و مینویسیم مرحله نازله همان افکار و اندیشه است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: یعنی از یک حقیقت وجودیاند که درجاتی دارند، الآن حرفی که ما میزنیم مرحله نازله اندیشه است، آنچه را که اندیشیدیم بعد همان را داریم میگوییم، نه چیز دیگر را.
اگر توفّی به معنای مرگ است بدنش را که نبرد، روحش را برد آنها که میگویند توفّی به معنی اماته است میگویند روح مسیح به آسمان رفته، نظیر ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ درباره حضرت ادریس وگرنه اینچنین نیست که بدنش هم به آسمانها رفته باشد که. خب، پس منشأ نوع توهّماتی که در المنار و امثال المنار به آن مبتلا شدند مشخص شد که اینها توفّی را به معنی اماته گرفته، در حالی که توفّی به معنی اماته نیست.
تطهیر مسیح(علیه السلام) از کافران و برتری پیروان او بر آنها
﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾؛ من تو را از این افراد آلوده، تطهیر میکنم. قبلاً در موارد دیگر گذشت که خداوند، کافران را آلوده میداند ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ فرموده است ﴿کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ ، ﴿لاَ یَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن فرموده است، پس غیر مؤمن، پلید است و مؤمن، طاهر و وجود مبارک عیسی را خدای سبحان از کافران تطهیر میکند، بعد وعدهای هم که داد به عنوان یک سنّت الهی این است که ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این هم یک اصل کلّی است که هر کس که پیروی تو را پذیرفته است من او را تفوّق میدهم بر کسانی که کافرند تا روز قیامت و این اختصاصی به خصوص بنیاسرائل و مانند آن ندارد، گرچه برابر آیات سورهٴ «مائده»، بنیاسرائیل همواره تا روز قیامت زندهاند؛ منتها گرفتار اختلاف و ذلّتاند .
آیه چهارده سورهٴ «مائده» این است: ﴿وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾؛ فرمود بعضی از کسانی که گفتند ما مسیحی هستیم ما پیمان اینها را گرفتیم ولی اینها پیمانشکنی کردند، تناسی کردند در حقیقت؛ آن پیمان را فراموش کردند [و] ما در اثر نقض پیمان آنها اینها را به اختلاف گرفتار کردیم ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾؛ ما بین اینها عداوت و دشمنی را اغرا کردیم.
خداوند الفت دهندهٴ قلوب مؤمنین
در قرآن، خدای سبحان ادّعایش بر این است که نه ایجاد دوستیِ دلها دست کسی است، نه ایجاد عداوت و بغضایِ دلها در اختیار کسی است؛ منتها دربارهٴ ایجاد دوستی در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هست فرمود: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ﴾ یعنی وجود مبارک خدای سبحان است که بین اینها اُلفت ایجاد کرد، آن اختلاف سابقهدار اوس و خزرج را تألیف الهی برطرف کرده است و از تویِ پیامبر ساخته نبود از آن جهت که یک بشر عادی هستی این دلها را اُلفت ببخشی، تو اگر بخواهی از راه وحی دلها را ملتئم کنی در حقیقت کار ما را داری به مردم میرسانی و اگر بخواهی از آن جهت که بشری، از مواهب طبیعی مدد بگیری و مردم را متّحد کنی این شدنی نیست، اگر همه معادن زمین را هم به طور رایگان بین این دو قوم تقسیم بکنی تازه اول دعوای اینهاست که چرا همهاش را به ما نداد، چرا ما را با آنها یکسان کرد و مانند آن ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛ هرگز دل را نمیشود با مطامع طبیعی تألیف کرد، یک امر مجرّد را فقط با نشئه مجرّد باید اُلفت ایجاد کرد وگرنه با وعده و وعیدهای مادی نمیشود مخالفها را موافق کرد، این شدنی نیست اگر همه این سلسله جبال به صورت گوهرهای گرانبها دربیاید شما بین عدهای که با هم اختلاف دارند، رایگان تقسیم کنی این حل نخواهد شد، این ادّعای قرآن است و خداوند بین این مختلفها وحدت ایجاد کرد و سرانجام اینها در اثر وحدت، توانستند نظام اسلامی را مستقر کنند و پیروز بشوند.
پیمانشکنی موجب اختلاف بین مسیحیان و یهودیان
در مقابل فرمود مسیحیها و یهودیهایی که علیه دین خدا قیام کردند، پیمان بستند و پیمان را شکستند ما اینها را گرفتار کردیم به اختلاف، اینها مبتلا به اختلاف داخلیاند تا قیامت این اختلاف هست، اگر بخواهید با مطامع مالی و مادی این اختلاف را حل کنید این تازه آتش روشن کردن این اختلاف است، اگر بخواهید با مسائل الهی حل کنید که اینها نمیپذیرند، تنها عامل حلّ اختلاف همان اعتقاد به حقیقت حق و پذیرش دین است که اینها ندارند و راهی هم برای حلّ اختلاف نیست، لذا اینها تا روز قیامت گرفتار این آتش اختلافاند ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾ این در آیه چهارده سورهٴ «مائده».
در آیه 64 همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اینچنین فرمود: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ درباره یهودیها سخن از القای عداوت است، درباره مسیحیها سخن از اغرای عداوت است، البته بین اینها یک تفاوت کوتاهی هم هست ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾ بنابراین اینها همواره گرفتار این آتش اختلاف هست و اصل کلّی که از آیه محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» استفاده میشود این است که مخصوص به قوم و نژادی نیست، چه اینکه آن خطر هم مخصوص به قوم و نژادی نیست نه موفقیت، مخصوص یک دسته است، نه در آتش اختلاف سوختن مربوط به یک نژاد، هر کس عهد الهی را زیر پا بگذارد گرفتار این عذاب خواهد شد خواه مسیحی، خواه یهودی، خواه دیگران و هر کس به دستور خدا عمل کند از آن تفوّق برخوردار است خواه یهودی، خواه مسیحی، خواه دیگران.
راه نجات بشر و حل اختلافات، پذیرش اصول کلی دین
﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ و آنچه در آیه چهارده و آیه 64 سورهٴ «مائده» آمده است به عنوان ذکر نمونه است و آن دوتا آیه معروفی که یکی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است و یکی در جای دیگر، نشان میدهد که تنها راه نجات پذیرش این سه اصل است: کسی به مبدأ مؤمن باشد، کسی به معاد مؤمن باشد و کسی هم که عمل صالح کند . عمل صالح آن است که انسان عقاید و افکار و اخلاق و رفتار خود را بر حجت عصر تطبیق کند، حجت عصر در زمان موسای کلیم، تورات او بود، حجت عصر در زمان مسیح، انجیل او بود، حجت عصر بعد از آنها قرآن کریم است و این جزء اصول کلیه است که دارد ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ این اصل کلّی است که مؤمنون ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَاری وَالصَّابِئِینَ﴾ همه اینها را جمعبندی میکند ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ نه «و من» دیگر «واو» ندارد، آنجا جمعبندی میکند میفرماید: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ این دو آیه در قرآن کریم بیانگر سنّت الهی است.
پس اگر کسی خواست در نور وحدت به سر ببرد و لذت ببرد راهش مشخص است و اگر کسی خواست به آتش اختلاف بسوزد، آن هم راهش مشخص است و اینکه حضرت حجت(سلام الله علیه) ظهور کرد یک دین حکومت خواهد کرد این هم درست است «البیعة لله» و همه آنها زیر پوشش دین الهیاند؛ منتها جِزْیه میپردازند نه اینکه یهودیت رخت برمیبندد، هستند و جزیه میپردازند و مادامی که دستورات حضرت را نپذیرند این شعله اختلاف، بینشان هست.
فتحصل که اگر کسی خواست در روستای خود یا در شهر خود یا در قارّهٴ خود آسوده زندگی کند، راهش مشخص است و اگر کسی سرِ بیمِهری داشت، دنیاطلب بود این هم راهش معیّن است هیچ چیزی نمیتواند دل را بشوراند، مگر قهر خدا و هیچ چیز دل را آرام نمیکند، مگر مِهر خدا، این دو طرفش را قرآن کریم تبیین کرده است .
پرسش:...
پاسخ: اینها در اثر اینکه پیمانشکنی کردند گرفتار این اختلافاند.
پرسش:...
پاسخ: خودِ اینها وقتی با هم نسازند، البته با دیگران هم نخواهند ساخت.
پرسش:...
پاسخ: چون همواره اینچنیناند ﴿فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود اینها وقتی تغییر روش بدهند نعمت ما هم نصیب اینها میشود ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ الآن هم اینها هم نقد پیمانشکنی میکنند، الآن هم اگر ﴿فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ نباشد آن میثاق الهی را گرامی بدارند، دلهای اینها متحد خواهد شد یعنی الآن اگر مسلمان بشوند.
مسئله ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ به عنوان یک اصل است و اینکه میبینیم یهودیها احیاناً در بعضی از مراتب سلطهای دارند اینها زیر پوشش ذلت دیگراناند، اینچنین نیست که یهودی «بما أنه یهودی» زیر پوشش کسی نباشد، او گرفتار است و این آیه هم به ما وعده میدهد که اگر شما پیروان راستین دین الهی باشید همه اینها را زیر سلطهٴ خود خواهید آورد، گرچه شما اهل سلطه نیستید و نباید باشید ولی این تفوّق هست، چون ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ و این کلمه ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ به عنوان سنّت الهی است.
منظور از ﴿ثُمَّ﴾ در آیهٴ ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾
بعد فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ نه معنایش این است که بعد از قیامت مرجع شما به ماست، این ﴿ثُمَّ﴾ فاصله در تعبیر است یعنی خلاصه اینکه مرجع همه کارهای شما خداست، گاهی درباره شما در دنیا تصمیم میگیرد، گاهی درباره شما در آخرت تصمیم میگیرد مرجع شما در دنیا و در آخرت، خداست نه اینکه ﴿فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ بعد ﴿ثُمَّ﴾ یعنی بعدالقیامه مرجع شما ماییم و بین شما حُکم میکنیم، بعد بفرماید کسانی که کافرند ما آنها را در دنیا و آخرت عذاب میکنیم وگرنه آیه هماهنگ نخواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: معیار این است کسی که پیروان راستین مسیح باشند، الآن پیروان راستین مسیح مسلمیناند دیگر هرچه را که انجیل آورد قرآن تصدیق کرد و قرآن مُهیمن بر انجیل هم هست و طوری مسیح را معرفی کرد که به عصمت و طهارت او منتهی میشود ، طوری مریم(علیها سلام) را معرفی کرد که به عنوان عذرا و معصومه و مطهّره خواهد بود و همه دستورات مسیح را قرآن نقل کرد با اضافه، در حقیقت پیروان راستین مسیح، مسلمیناند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنها که ﴿فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا﴾ ؛ آنها که پیمانشکنی کردند وگرنه آنها که جزء حواریین بودند که پیروز شدند و آن یهودیهایی که پیمانشکنی نکردند که از آنها قرآن به عظمت یاد میکند ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾ از آنها با عظمت یاد میکند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ حالا دیگر ممکن نیست، حالا ممکن نیست کسی یهودی باشد و عمل صالح داشته باشد، چون عمل صالح هر انسانی باید منطبق باشد بر حجت آن عصر، هیچ عملی، الیوم صالح نیست «الا ما وافق القرآن و العتره» .
غرض آن است که این ظاهر ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ معنایش این نیست که این سنّت تا روز قیامت ادامه دارد، آنگاه در روز قیامت بازگشت شما به سوی ماست و ما بین شما حُکم میکنیم و حُکم ما هم این است که کافران را در دنیا و آخرت عذاب میکنیم، چون اگر سخن به قیامت رسیده است دیگر جای صحبت از دنیا نیست.
آیه این است که ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ٭ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ٭ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾ اگر آن ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ این باشد که بعد از قیامت، رجوع شما به ماست این تفصیل، دیگر هماهنگ نیست که بعد از قیامت رجوع شما به ماست، ما در قیامت تصمیمی که میگیریم این است که نسبت به کافران اینچنین تصمیم میگیریم که آنها را در دنیا و آخرت عذاب بکنیم، نسبت به مؤمنین توفیه اجر روا میداریم ولی اگر معنا این باشد که ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ یعنی ﴿ثُمَّ﴾ فاصله سخن است، نه بعد از قیامت یعنی خلاصه اینکه بازگشت شما به سوی ماست در همه امور، چه در دنیا، چه در آخرت مرجع تصمیمگیری ما هستیم ما کافران را در دنیا و آخرت عذاب میکنیم و مؤمنان را از اجر وافی برخوردار میکنیم، دیگر هماهنگ خواهد بود.
معنای ﴿تَخْتَلِفُونَ﴾ و ﴿مَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ در آیه
﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ آنجا که شما اختلاف دارید ما بین شما به عنوان حَکَم اختلاف میکنیم، این اختلاف بعد العلم است نه اختلاف قبل العلم، اختلاف قبل العلم محذوری ندارد [بلکه] یک اظهار نظر خوبی است این ﴿ومَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ یا ﴿مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾ این اختلاف بعد العلم است که در محکمهٴ عدل الهی به او رسیدگی میکنند.
این تفصیل آن اجمال است ﴿فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ که این اختلاف بعد العلم است، اختلاف بعد العلم یک عده را مؤمن، یک عده را کافر میکند وگرنه یک اختلاف قبل العلم، هر دو را به عنوان اینکه در خدمت علماند میستاید، چون اختلاف بعد العلم است فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾؛ هیچ کسی هم اینها را کمک نمیکند، این ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ یا جمع، در مقابل جمع است یا جمع، در مقابل مفرد یعنی یا به این معناست که برای هیچکدام از این محکومین، هیچکدام از ناصرین نیست یعنی چون این ناصرین زیادند، محکومین هم زیادند، فردی از ناصرین برای فردی از محکومین، نخواهد بود این جمع در مقابل جمع، نظیر ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یعنی هر کسی به عقد خود وفا کند، یا نه جمع در مقابل مفرد است یعنی برای یک فرد محکوم، هیچ یک از این ناصرین سودمند نیستند.
به هر حال عذاب آنجا برای اینگونه از افراد با شفاعت برداشته نخواهد شد، چون اینها مستحقّ شفاعت نیستند، کسی مستحق شفاعت است که «من ارتضی دینه» باشد.
تقیید پاداش الهی به دو رکن حسن فعلی و فاعلی
﴿وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾ آنها که مؤمناند کار صالح دارند از اجر وافی برخوردارند. در نوع موارد ملاحظه فرمودید وقتی سخن از عقاب است و کیفر، فقط قُبح فعلی مطرح است یعنی کارِ بد، کیفر دارد؛ اما آنجا که سخن از پاداش است، همواره دو قید ذکر میشود: یکی حُسن فعلی، یکی حُسن فاعلی، شما نمیبینید معمولاً قرآن یکجا بفرماید که کسی که کاری خوب کرد ما او را به بهشت میبریم این اصلاً در قرآن نیست مگر محفوف به قرینه است، همیشه بهشت به دو امر مشروط است: حُسن فعلی؛ حُسن فاعلی، اگر کسی آدم خوب بود و کار خوب کرد، آدم خوب بود یعنی مؤمن، کار خوب کرد یعنی عمل صالح. نه بر اساس کار خوب وعده داد، نه بر اساس صاحب کار به صِرف ایمانش وعده داد، مگر اینکه آنجا محفوف به قرینه باشد، هرجا سخن از بهشت است دو رُکن معتبر است: آدم خوب یعنی مؤمن، کار خوب یعنی عمل صالح، ولی در مقابل کیفر دیگر دو رُکن معتبر نیست، میفرماید هر کس بد کرد کیفر میبیند، خواه کافر باشد معصیت بکند، خواه مؤمن باشد معصیت بکند [و] اگر تفاوتی هست در خلود است وگرنه هر معصیتی کیفر دارد، خواه معصیتکننده کافر باشد، خواه معصیتکننده مؤمن.
بر همان اساس در اینجا وقتی سخن از توفیه اجر مطرح است هم حُسن فاعلی و هم حُسن فعلی را ذکر میکند ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ یعنی خودش آدم خوب باشد یعنی مؤمن، کارش هم خوب باشد، عمل صالح ﴿فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾؛ ذات اقدس الهی ظالم را دوست ندارد.
پرسش:...
پاسخ: چون اگر شریعتی منسوخ شد آن میشود طالح، نه صالح.
﴿ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴾ جریان حضرت مسیح هنوز به پایان نرسیده، نفرمود این مطلبی است که «تلوته علیک» یا «تلوناه علیک» گرچه این قصه گذشت ولی چون هنوز ادامه دارد و بخشی از جریان مسیح(سلام الله علیه) در پیش است، به صورت فعل مضارع حاکی از استمرار این را تعبیر کرده است ﴿ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ﴾ یعنی بخشی از آنها را خواندیم، بخشی هم در پیش داریم، نه «تلوته» یا «تلوناه علیک» ﴿ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴾، آنگاه بخشهای دیگری هم دیگری را هم در پیش داریم.
«و الحمد لله رب العالمین»
عدم مخالفت روایات با ظاهر آیه ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾
بررسی نظرات مختلف در تقدم و تأخر در توفی و رفع به آسمان
خداوند الفت دهندهٴ قلوب مؤمنین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿55﴾ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ﴿56﴾ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ ٭ ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ ﴿57﴾
عدم مخالفت روایات با ظاهر آیهٴ ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾
در معنای توفّی سخنی بود که تا حدودی اشاره شد. بعضیها به این فکرند که این توفّی، ظهور در مرگِ حقیقی است، توفّی یعنی اماته، وقتی متوفّی یعنی اماته شد، روایاتی که دلالت میکنند بر اینکه عیسی(سلام الله علیه) زنده است آن روایات، به گمان اینها میشود خلاف ظاهر قرآن و قهراً مردود، غافل از اینکه ظاهر آیه اماته نیست، چون آیه این است که ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ و کلمه «توفّی» هم در موت به کار رفت، هم در غیر موت، پس عندالاطلاق ظهوری در موت ندارد، وقتی ظهوری در موت نداشت روایاتی که میگوید عیسی(سلام الله علیه) زنده است مخالف آیه نیست تا طرد بشود، این یک مطلب.
بررسی نظرات مختلف در تقدم و تأخر در توفی و رفعِ به آسمان
مطلب دوم آن است که آنها که این توفّی را به معنای موت دانستند، گفتند: ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ یعنی «ممیتک» در تقدیم و تأخیر توفّی، و رفع اختلاف نظر دارند. عدهای بر آناند که ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ یعنی «ممیتک» آنگاه گفتند متوفّی به معنای «ممیت» است [و] «توفّی» به معنای اماته است ولی چون این اماته بعد از رفع است و فعلاً عیسی(علیه السلام) زنده است به آسمانها مرفوع شده و مرگش بعد از نزول هست یعنی در آخرالزمان نازل میشود و دجّال را میکُشد بعداً روحش قبض میشود، قهراً این ﴿مُتَوَفِّیکَ﴾ که به معنای «ممیتک» است بعد از ﴿رَافِعُکَ﴾ خواهد بود و تقدیم و تأخیرش اینچنین است که «إنّی رافعک و مطهّرک من الذین کفروا ثمّ متوفّیک» بعد تو را به زمین نازل میکنم، بعد توفّی میکنم.
آنگاه ماندند چطور کلمه توفّی قبل از رفع ذکر شد، با اینکه این توفّی بعد از رفع است چگونه قبل از رفع ذکر شد؟ پاسخ دادند که چون عطف با «واو» است نه با «فاء» و کلمهٴ «واو» ترتّب را نمیرساند، فقط تقدیم و تأخیر ذکری است پس معنا این است که من تو را رفع میکنم و بعد از رفع، اماته میکنم.
بر این برداشت، نقدی وارد شد و آن این است که گرچه «واو» مفید ترتیب درجه و رتبه نیست؛ اما «تقدیم ما حقّه التأخیر» نکته طلب میکند، چرا در اینجا توفّی که بعد از رفع است قبل از رفع ذکر شد؟ ما از صِرف عطف به «واو» ترتیب نمیفهمیم یعنی اگر گفتند: «جاء زید و عمرٌ» ترتیب نمیفهمیم، ولی اگر معلوم است که عمر، قبل از زید آمده است و زید، بعد از عمر آمده است در چنین موردی اگر خواستیم بگوییم، گفتیم: «جاء زید و عمرٌ» یعنی زیدی که بعد آمد، قبل ذکر کردیم و بالعکس این باید نکتهای داشته باشد. بنا بر گمان شما توفّی یعنی اماته و بنا بر برداشت شما این اماته بعد از رفع است و عیسی(علیه السلام) فعلاً زنده است، باید نکته این تقدیم را ذکر کنید.
گروه دیگر گفتند: ﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ﴾ به معنای همان «ممیت» است «توفّی» به معنای اماته است؛ منتها ﴿وَرَافِعُکَ﴾ یعنی «رافعٌ روحک» نه «رافعٌ روحک و بدنک». همه این وجوه یعنی این سه وجهی که تاکنون یاد شد ناشی از این است که این توفّی را به معنی اماته گرفتند، در حالی که «توفّی» هم به معنای اماته است، هم به معنای تنویم و قبض در حال خواب و جامع اینها اخذ تام است و منحصر در این دو مورد نیست «عند الإماته» أخذ است، «عند النوم» أخذ است، «عند الرفع من الأرض» أخذ است، مصادیق فراوان دیگری هم ممکن است داشته باشد، چون «توفّی» به معنای اخذ تام است [و] مصادیق فراوانی دارد، عندالاطلاق ظهوری در هیچکدام از اینها نخواهد داشت، وقتی ظهور نداشت نه انسان مسئول است که جواب بدهد که چرا توفّی قبل از رفع ذکر شد، نه در صدد این تکلّف برمیآید که بگوید: ﴿رَافِعُکَ﴾ یعنی «رافعٌ روحک» نه «رافعٌ روحک و بدنک».
متوجه بودن خطاب در توفی، به روح انسان
مطلب اساسی آن است که توفّی به معنای اخذ تام است اولاً و آنجا هم که توفّی در مورد موت استعمال میشود اصلاً خطاب با جان است، وقتی که به یک انسان میگویند ما تو را توفّی میکنیم یا اماته میکنیم، تو را میمیرانیم یعنی روحت را از بدن جدا میکنیم، تمام خطاب متوجه روح است ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾ نه «یتوفی الأنفس والأبدان» یا در جواب کسانی که مرگ را نابودی در زمین میپنداشتند، خدا فرمود: ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ ؛ شما را ما عندالموت میگیریم، معلوم میشود حقیقت هر کسی به همان جان اوست [و] دیگر نیازی به آن تکلّف نیست که گاهی خطاب به روح میشود، اصلاً در همه موارد خطاب به روح است. وقتی به انسان میگویند ما شما را میمیرانیم، شما بودن انسان به همان جان اوست؛ منتها جان در هر مرحله در هر نشئهای که باشد یک نازلهای دارد. نازلهٴ جان در عالم طبیعت همین بدن مادی است، نازلهٴ جان در عالم برزخ همان بدن برزخی است و هکذا وگرنه تمام خطابها متوجّه به جان است و توفّی هم به روح تعلّق میگیرد، چون آیه ظهوری در اماته ندارد، اگر روایاتی دلالت کرد بر اینکه مسیح(سلام الله علیه) زنده است آن روایات را نمیشود طرد کرد، از این جهت که مخالف قرآن است.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که در موت، بله؛ اما توفّی به معنای موت نیست، چون در حال نوم هم توفّی هست و مرگ از آن جهت که هجرت است و هجرت دو چهره دارد: یکی به حساب منقولعنه و دیگری به حساب منقولالیه، ما وقتی منقولعنه را نگاه میکنیم میبینیم مرگ یعنی نابودی، وقتی منقولالیه را نگاه میکنیم میبینیم مرگ یعنی ولادت و حیات جدید، انسان که میمیرد وارد یک نشئه تازه میشود وگرنه مرگ به معنای نابودی نیست اصلاً، لذا مخلوق خدا هم است.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر، برای اینکه آن حقیقت مجرّد یک مرحله نازلهای دارد، مثل همه اندیشهها و افکار ما که مجرّدند و آنچه را که ما میگوییم و مینویسیم مرحله نازله همان افکار و اندیشه است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: یعنی از یک حقیقت وجودیاند که درجاتی دارند، الآن حرفی که ما میزنیم مرحله نازله اندیشه است، آنچه را که اندیشیدیم بعد همان را داریم میگوییم، نه چیز دیگر را.
اگر توفّی به معنای مرگ است بدنش را که نبرد، روحش را برد آنها که میگویند توفّی به معنی اماته است میگویند روح مسیح به آسمان رفته، نظیر ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ درباره حضرت ادریس وگرنه اینچنین نیست که بدنش هم به آسمانها رفته باشد که. خب، پس منشأ نوع توهّماتی که در المنار و امثال المنار به آن مبتلا شدند مشخص شد که اینها توفّی را به معنی اماته گرفته، در حالی که توفّی به معنی اماته نیست.
تطهیر مسیح(علیه السلام) از کافران و برتری پیروان او بر آنها
﴿إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾؛ من تو را از این افراد آلوده، تطهیر میکنم. قبلاً در موارد دیگر گذشت که خداوند، کافران را آلوده میداند ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ فرموده است ﴿کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ ، ﴿لاَ یَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن فرموده است، پس غیر مؤمن، پلید است و مؤمن، طاهر و وجود مبارک عیسی را خدای سبحان از کافران تطهیر میکند، بعد وعدهای هم که داد به عنوان یک سنّت الهی این است که ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ این هم یک اصل کلّی است که هر کس که پیروی تو را پذیرفته است من او را تفوّق میدهم بر کسانی که کافرند تا روز قیامت و این اختصاصی به خصوص بنیاسرائل و مانند آن ندارد، گرچه برابر آیات سورهٴ «مائده»، بنیاسرائیل همواره تا روز قیامت زندهاند؛ منتها گرفتار اختلاف و ذلّتاند .
آیه چهارده سورهٴ «مائده» این است: ﴿وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾؛ فرمود بعضی از کسانی که گفتند ما مسیحی هستیم ما پیمان اینها را گرفتیم ولی اینها پیمانشکنی کردند، تناسی کردند در حقیقت؛ آن پیمان را فراموش کردند [و] ما در اثر نقض پیمان آنها اینها را به اختلاف گرفتار کردیم ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾؛ ما بین اینها عداوت و دشمنی را اغرا کردیم.
خداوند الفت دهندهٴ قلوب مؤمنین
در قرآن، خدای سبحان ادّعایش بر این است که نه ایجاد دوستیِ دلها دست کسی است، نه ایجاد عداوت و بغضایِ دلها در اختیار کسی است؛ منتها دربارهٴ ایجاد دوستی در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هست فرمود: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ﴾ یعنی وجود مبارک خدای سبحان است که بین اینها اُلفت ایجاد کرد، آن اختلاف سابقهدار اوس و خزرج را تألیف الهی برطرف کرده است و از تویِ پیامبر ساخته نبود از آن جهت که یک بشر عادی هستی این دلها را اُلفت ببخشی، تو اگر بخواهی از راه وحی دلها را ملتئم کنی در حقیقت کار ما را داری به مردم میرسانی و اگر بخواهی از آن جهت که بشری، از مواهب طبیعی مدد بگیری و مردم را متّحد کنی این شدنی نیست، اگر همه معادن زمین را هم به طور رایگان بین این دو قوم تقسیم بکنی تازه اول دعوای اینهاست که چرا همهاش را به ما نداد، چرا ما را با آنها یکسان کرد و مانند آن ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ﴾؛ هرگز دل را نمیشود با مطامع طبیعی تألیف کرد، یک امر مجرّد را فقط با نشئه مجرّد باید اُلفت ایجاد کرد وگرنه با وعده و وعیدهای مادی نمیشود مخالفها را موافق کرد، این شدنی نیست اگر همه این سلسله جبال به صورت گوهرهای گرانبها دربیاید شما بین عدهای که با هم اختلاف دارند، رایگان تقسیم کنی این حل نخواهد شد، این ادّعای قرآن است و خداوند بین این مختلفها وحدت ایجاد کرد و سرانجام اینها در اثر وحدت، توانستند نظام اسلامی را مستقر کنند و پیروز بشوند.
پیمانشکنی موجب اختلاف بین مسیحیان و یهودیان
در مقابل فرمود مسیحیها و یهودیهایی که علیه دین خدا قیام کردند، پیمان بستند و پیمان را شکستند ما اینها را گرفتار کردیم به اختلاف، اینها مبتلا به اختلاف داخلیاند تا قیامت این اختلاف هست، اگر بخواهید با مطامع مالی و مادی این اختلاف را حل کنید این تازه آتش روشن کردن این اختلاف است، اگر بخواهید با مسائل الهی حل کنید که اینها نمیپذیرند، تنها عامل حلّ اختلاف همان اعتقاد به حقیقت حق و پذیرش دین است که اینها ندارند و راهی هم برای حلّ اختلاف نیست، لذا اینها تا روز قیامت گرفتار این آتش اختلافاند ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ﴾ این در آیه چهارده سورهٴ «مائده».
در آیه 64 همان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اینچنین فرمود: ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ درباره یهودیها سخن از القای عداوت است، درباره مسیحیها سخن از اغرای عداوت است، البته بین اینها یک تفاوت کوتاهی هم هست ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾ بنابراین اینها همواره گرفتار این آتش اختلاف هست و اصل کلّی که از آیه محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» استفاده میشود این است که مخصوص به قوم و نژادی نیست، چه اینکه آن خطر هم مخصوص به قوم و نژادی نیست نه موفقیت، مخصوص یک دسته است، نه در آتش اختلاف سوختن مربوط به یک نژاد، هر کس عهد الهی را زیر پا بگذارد گرفتار این عذاب خواهد شد خواه مسیحی، خواه یهودی، خواه دیگران و هر کس به دستور خدا عمل کند از آن تفوّق برخوردار است خواه یهودی، خواه مسیحی، خواه دیگران.
راه نجات بشر و حل اختلافات، پذیرش اصول کلی دین
﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ و آنچه در آیه چهارده و آیه 64 سورهٴ «مائده» آمده است به عنوان ذکر نمونه است و آن دوتا آیه معروفی که یکی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است و یکی در جای دیگر، نشان میدهد که تنها راه نجات پذیرش این سه اصل است: کسی به مبدأ مؤمن باشد، کسی به معاد مؤمن باشد و کسی هم که عمل صالح کند . عمل صالح آن است که انسان عقاید و افکار و اخلاق و رفتار خود را بر حجت عصر تطبیق کند، حجت عصر در زمان موسای کلیم، تورات او بود، حجت عصر در زمان مسیح، انجیل او بود، حجت عصر بعد از آنها قرآن کریم است و این جزء اصول کلیه است که دارد ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ این اصل کلّی است که مؤمنون ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَاری وَالصَّابِئِینَ﴾ همه اینها را جمعبندی میکند ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ نه «و من» دیگر «واو» ندارد، آنجا جمعبندی میکند میفرماید: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ این دو آیه در قرآن کریم بیانگر سنّت الهی است.
پس اگر کسی خواست در نور وحدت به سر ببرد و لذت ببرد راهش مشخص است و اگر کسی خواست به آتش اختلاف بسوزد، آن هم راهش مشخص است و اینکه حضرت حجت(سلام الله علیه) ظهور کرد یک دین حکومت خواهد کرد این هم درست است «البیعة لله» و همه آنها زیر پوشش دین الهیاند؛ منتها جِزْیه میپردازند نه اینکه یهودیت رخت برمیبندد، هستند و جزیه میپردازند و مادامی که دستورات حضرت را نپذیرند این شعله اختلاف، بینشان هست.
فتحصل که اگر کسی خواست در روستای خود یا در شهر خود یا در قارّهٴ خود آسوده زندگی کند، راهش مشخص است و اگر کسی سرِ بیمِهری داشت، دنیاطلب بود این هم راهش معیّن است هیچ چیزی نمیتواند دل را بشوراند، مگر قهر خدا و هیچ چیز دل را آرام نمیکند، مگر مِهر خدا، این دو طرفش را قرآن کریم تبیین کرده است .
پرسش:...
پاسخ: اینها در اثر اینکه پیمانشکنی کردند گرفتار این اختلافاند.
پرسش:...
پاسخ: خودِ اینها وقتی با هم نسازند، البته با دیگران هم نخواهند ساخت.
پرسش:...
پاسخ: چون همواره اینچنیناند ﴿فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود اینها وقتی تغییر روش بدهند نعمت ما هم نصیب اینها میشود ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ الآن هم اینها هم نقد پیمانشکنی میکنند، الآن هم اگر ﴿فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ﴾ نباشد آن میثاق الهی را گرامی بدارند، دلهای اینها متحد خواهد شد یعنی الآن اگر مسلمان بشوند.
مسئله ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ به عنوان یک اصل است و اینکه میبینیم یهودیها احیاناً در بعضی از مراتب سلطهای دارند اینها زیر پوشش ذلت دیگراناند، اینچنین نیست که یهودی «بما أنه یهودی» زیر پوشش کسی نباشد، او گرفتار است و این آیه هم به ما وعده میدهد که اگر شما پیروان راستین دین الهی باشید همه اینها را زیر سلطهٴ خود خواهید آورد، گرچه شما اهل سلطه نیستید و نباید باشید ولی این تفوّق هست، چون ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ و این کلمه ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ به عنوان سنّت الهی است.
منظور از ﴿ثُمَّ﴾ در آیهٴ ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾
بعد فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ این ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ نه معنایش این است که بعد از قیامت مرجع شما به ماست، این ﴿ثُمَّ﴾ فاصله در تعبیر است یعنی خلاصه اینکه مرجع همه کارهای شما خداست، گاهی درباره شما در دنیا تصمیم میگیرد، گاهی درباره شما در آخرت تصمیم میگیرد مرجع شما در دنیا و در آخرت، خداست نه اینکه ﴿فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ بعد ﴿ثُمَّ﴾ یعنی بعدالقیامه مرجع شما ماییم و بین شما حُکم میکنیم، بعد بفرماید کسانی که کافرند ما آنها را در دنیا و آخرت عذاب میکنیم وگرنه آیه هماهنگ نخواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: معیار این است کسی که پیروان راستین مسیح باشند، الآن پیروان راستین مسیح مسلمیناند دیگر هرچه را که انجیل آورد قرآن تصدیق کرد و قرآن مُهیمن بر انجیل هم هست و طوری مسیح را معرفی کرد که به عصمت و طهارت او منتهی میشود ، طوری مریم(علیها سلام) را معرفی کرد که به عنوان عذرا و معصومه و مطهّره خواهد بود و همه دستورات مسیح را قرآن نقل کرد با اضافه، در حقیقت پیروان راستین مسیح، مسلمیناند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنها که ﴿فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا﴾ ؛ آنها که پیمانشکنی کردند وگرنه آنها که جزء حواریین بودند که پیروز شدند و آن یهودیهایی که پیمانشکنی نکردند که از آنها قرآن به عظمت یاد میکند ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾ از آنها با عظمت یاد میکند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ حالا دیگر ممکن نیست، حالا ممکن نیست کسی یهودی باشد و عمل صالح داشته باشد، چون عمل صالح هر انسانی باید منطبق باشد بر حجت آن عصر، هیچ عملی، الیوم صالح نیست «الا ما وافق القرآن و العتره» .
غرض آن است که این ظاهر ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ معنایش این نیست که این سنّت تا روز قیامت ادامه دارد، آنگاه در روز قیامت بازگشت شما به سوی ماست و ما بین شما حُکم میکنیم و حُکم ما هم این است که کافران را در دنیا و آخرت عذاب میکنیم، چون اگر سخن به قیامت رسیده است دیگر جای صحبت از دنیا نیست.
آیه این است که ﴿وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ٭ فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ٭ وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾ اگر آن ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ این باشد که بعد از قیامت، رجوع شما به ماست این تفصیل، دیگر هماهنگ نیست که بعد از قیامت رجوع شما به ماست، ما در قیامت تصمیمی که میگیریم این است که نسبت به کافران اینچنین تصمیم میگیریم که آنها را در دنیا و آخرت عذاب بکنیم، نسبت به مؤمنین توفیه اجر روا میداریم ولی اگر معنا این باشد که ﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ﴾ یعنی ﴿ثُمَّ﴾ فاصله سخن است، نه بعد از قیامت یعنی خلاصه اینکه بازگشت شما به سوی ماست در همه امور، چه در دنیا، چه در آخرت مرجع تصمیمگیری ما هستیم ما کافران را در دنیا و آخرت عذاب میکنیم و مؤمنان را از اجر وافی برخوردار میکنیم، دیگر هماهنگ خواهد بود.
معنای ﴿تَخْتَلِفُونَ﴾ و ﴿مَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ در آیه
﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ آنجا که شما اختلاف دارید ما بین شما به عنوان حَکَم اختلاف میکنیم، این اختلاف بعد العلم است نه اختلاف قبل العلم، اختلاف قبل العلم محذوری ندارد [بلکه] یک اظهار نظر خوبی است این ﴿ومَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ یا ﴿مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾ این اختلاف بعد العلم است که در محکمهٴ عدل الهی به او رسیدگی میکنند.
این تفصیل آن اجمال است ﴿فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ﴾ که این اختلاف بعد العلم است، اختلاف بعد العلم یک عده را مؤمن، یک عده را کافر میکند وگرنه یک اختلاف قبل العلم، هر دو را به عنوان اینکه در خدمت علماند میستاید، چون اختلاف بعد العلم است فرمود: ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾؛ هیچ کسی هم اینها را کمک نمیکند، این ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ یا جمع، در مقابل جمع است یا جمع، در مقابل مفرد یعنی یا به این معناست که برای هیچکدام از این محکومین، هیچکدام از ناصرین نیست یعنی چون این ناصرین زیادند، محکومین هم زیادند، فردی از ناصرین برای فردی از محکومین، نخواهد بود این جمع در مقابل جمع، نظیر ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یعنی هر کسی به عقد خود وفا کند، یا نه جمع در مقابل مفرد است یعنی برای یک فرد محکوم، هیچ یک از این ناصرین سودمند نیستند.
به هر حال عذاب آنجا برای اینگونه از افراد با شفاعت برداشته نخواهد شد، چون اینها مستحقّ شفاعت نیستند، کسی مستحق شفاعت است که «من ارتضی دینه» باشد.
تقیید پاداش الهی به دو رکن حسن فعلی و فاعلی
﴿وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾ آنها که مؤمناند کار صالح دارند از اجر وافی برخوردارند. در نوع موارد ملاحظه فرمودید وقتی سخن از عقاب است و کیفر، فقط قُبح فعلی مطرح است یعنی کارِ بد، کیفر دارد؛ اما آنجا که سخن از پاداش است، همواره دو قید ذکر میشود: یکی حُسن فعلی، یکی حُسن فاعلی، شما نمیبینید معمولاً قرآن یکجا بفرماید که کسی که کاری خوب کرد ما او را به بهشت میبریم این اصلاً در قرآن نیست مگر محفوف به قرینه است، همیشه بهشت به دو امر مشروط است: حُسن فعلی؛ حُسن فاعلی، اگر کسی آدم خوب بود و کار خوب کرد، آدم خوب بود یعنی مؤمن، کار خوب کرد یعنی عمل صالح. نه بر اساس کار خوب وعده داد، نه بر اساس صاحب کار به صِرف ایمانش وعده داد، مگر اینکه آنجا محفوف به قرینه باشد، هرجا سخن از بهشت است دو رُکن معتبر است: آدم خوب یعنی مؤمن، کار خوب یعنی عمل صالح، ولی در مقابل کیفر دیگر دو رُکن معتبر نیست، میفرماید هر کس بد کرد کیفر میبیند، خواه کافر باشد معصیت بکند، خواه مؤمن باشد معصیت بکند [و] اگر تفاوتی هست در خلود است وگرنه هر معصیتی کیفر دارد، خواه معصیتکننده کافر باشد، خواه معصیتکننده مؤمن.
بر همان اساس در اینجا وقتی سخن از توفیه اجر مطرح است هم حُسن فاعلی و هم حُسن فعلی را ذکر میکند ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ یعنی خودش آدم خوب باشد یعنی مؤمن، کارش هم خوب باشد، عمل صالح ﴿فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ﴾؛ ذات اقدس الهی ظالم را دوست ندارد.
پرسش:...
پاسخ: چون اگر شریعتی منسوخ شد آن میشود طالح، نه صالح.
﴿ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴾ جریان حضرت مسیح هنوز به پایان نرسیده، نفرمود این مطلبی است که «تلوته علیک» یا «تلوناه علیک» گرچه این قصه گذشت ولی چون هنوز ادامه دارد و بخشی از جریان مسیح(سلام الله علیه) در پیش است، به صورت فعل مضارع حاکی از استمرار این را تعبیر کرده است ﴿ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ﴾ یعنی بخشی از آنها را خواندیم، بخشی هم در پیش داریم، نه «تلوته» یا «تلوناه علیک» ﴿ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ﴾، آنگاه بخشهای دیگری هم دیگری را هم در پیش داریم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است