- 128
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 76 و 77 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 76 و 77 سوره آلعمران _ بخش دوم"
عواقب عهد فروشی اهل کتاب در قرآن
تاکید قرآن بر رعایت تعهدات سیاسی و اقتصادی
چگونگی سوگند اهل کتاب درمحکمه اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ ﴿76﴾ إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ﴿77﴾
اقسام عهد الهی
عمل به عهد و وفای به عهد و احترام یمین از واجبهای مؤکّد است و کسانی که عهد الهی را رعایت نمیکنند با فروش عهد الهی متاع دنیا دریافت میکنند متاع کمی نصیبشان شد، از این داد و ستد بهرهای نبردند و نمیبرند، گذشته از اینکه آن پنج مرحله هم برای اینها در بین مطرح است که آن مراحل پنجگانه گذشت. این آیاتی که با لحن حاد و تند سخن میگوید بخشی از اینها مربوط به علمای اهل کتاب است که خدا از اینها تعهّد گرفته که آیات الهی را حفظ کنند و کتمان نکنند و آنها عهد الهی را نقض کردند، چون خداوند سه نوع تعهّد از انسانها گرفت: یک تعهّد عام است که از همه عهد گرفت ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ﴾ این تعهّد عام است و در جریان عهد الست هم این تعهد عام خواهد بود؛ یک تعهد خاص است که از علما و مراجع دینی و مسئولین مراکز مذهب گرفت؛ یک تعهّد اخص است که از خصوص انبیا (علیهم السلام) گرفت. اما آن تعهّدی که از علما گرفت در آیهٔ 187 سوره «آل عمران» است که ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾؛ فرمود خداوند از کسانی که به آنها کتاب آسمانی داده شد، میثاق گرفت که شما این کتاب آسمانی را برای مردم تبیین کنید و کتمان نکنید. این میثاق، از علماست وگرنه توده مردم که از معارف کتاب آسمانی سهمی ندارند مأمور به تبیین و تفسیر نیستند، اینکه میفرماید خدا از اینها تعهّد گرفت که برای مردم بیان کنند [و] کتمان نکنند، ناظر به علمایی است که قدرت تبیین دارند، آنگاه همین گروهی که میثاق خاص سپردند و خداوند از اینها میثاق گرفته که برای مردم بیان کنند، اینها کسانیاند که ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ﴾ آن تعهّد اخص که درباره انبیا (علیهم السلام) است آن را در آیه دیگری دارد که ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ﴾ تا پایان آیه که مربوط به اخذ میثاق از انبیا (علیهم السلام) است و از بحث ما هم خارج.
عواقب عهد فروشی اهل کتاب در قرآن
در آیهٔ محل بحث [اشاره شد که] عدهای عهد الهی را کتمان کردند، اینها کسانیاند که به آن عذابهای سخت مبتلایند، چه اینکه مشابه این شدّت در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت آیهٔ 174 سورهٔ «بقره» این بود که ﴿ِانَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ که این لحن تند هم مربوط به کتمان اهل کتاب است یعنی علمای اهل کتاب که این میثاق و عهد الهی را نقض کردند و عهد خدا را شکستند گرفتار این عذابهای درناکاند، البته سایر افراد هم به نوبه خود مسئولاند و مشمول این تعذیب الهیاند.
تأکید قرآن بر رعایت تعهّدات سیاسی و اقتصادی
مطلب دیگر آن است که خداوند برای عهد، حرمت خاص قائل است. همانطور که در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید رعایت عهد جزء وظایف بین¬المللی اسلام است، اسلام هرگز اجازه نمیدهد که کسی عهد را بشکند، خواه طرفین معاهده مسلمان باشند خواه یک طرف مسلمان طرف دیگر غیر مسلمان و خواه آن عهد مربوط به مسائل اقتصادی و مالی باشد، نظیر روابط تجاری که بین دولت اسلام و دولت غیر اسلامی منعقد میشود یا روابط سیاسی. اگر دولت اسلام با دولت غیر مسلمان رابطه سیاسی برقرار کرد، تعهّد سیاسی سپردند که اگر کسی پناهنده سیاسی به یکی از این دو کشور شد در امان باشد و انسان، حق تعرّض نداشته باشد، رعایت کردن این تعهّد سیاسی بر طرفین لازم است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه نود و91 ناظر به این مسئله است، آیهٔ 89 قبلش این¬چنین فرمود ﴿وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا﴾ یعنی کفار علاقه¬مندند که شما کفر بورزید، همانطوری که خودشان کفر ورزیدند ﴿فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتّی یُهاجِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾؛ از کفّاری که در مکه به سر میبرند هرگز سرپرست و دوست و رفیق انتخاب نکنید، مگر اینکه اینها در راه خدا مهاجرت کنند. اگر دست از آن توطئه برنداشتند و از مهاجرت طرفی نبستند و استقبال نکردند ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا﴾؛ اعراض کردند از دین حق ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾؛ هر جا اینها را گرفتید اینها را از بین ببرید ﴿وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا ٭ إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ﴾؛ فرمود این گروهی که دست از توطئه برنمیدارند هر جا دیدید اینها را بکشید، چون مهدورالدماند. مگر پناهنده بشوند به کشوری که شما با آنها تعهّد سیاسی متقابل دارید، اگر از آنها کسی به شما پناهنده سیاسی شد اجازه ندهید که بیایند او را از بین ببرند اگر دشمنان شما با آنهایی که رابطه سیاسی برقرار کردید تعهّد سیاسی سپردید به آنها پناهنده شدند، نروید آنها را در آنجا از بین نبرید. پس اینکه گفته شد ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾؛ هر جا اگر اینها را دیدید اینها را از بین ببرید، مگر اینکه اینها به جایی رفته باشند که شما با آنها رابطه و تعهّد سیاسی امضا کرده باشید ﴿إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ ﴾ که ﴿بَیْنَکُمْ ﴾و بین آن قوم ﴿ میثاقٌ﴾ معلوم میشود که اینهایی که مهدورالدماند و حکم اولیشان این است که «اینما وُجِدَ قُتِلَ» او اگر پناهنده سیاسی بشود به کشوری که با ما تعهّد سیاسی دارد نه به کشوری که با ما تعهّد سیاسی ندارد؛ هم عهد و هم پیمان ما هستند این مهدورالدمها اگر با آن کشورهایی که با ما هم عهد سیاسیاند پناهنده بشوند خونشان محفوظ است، این عظمت احترام به عهد است.
تأکید قرآن بر رعایت سوگندها و تعهّدات سیاسی
چه اینکه در نقطه مقابل هم در جریان سوگند فرمود شما سوگندتان را حفظ کنید، هرگز یمینتان را نقض نکنید و اگر یمینتان را نقض کردید باید کفاره بپردازید. آیهٔ 89 سورهٔ «مائده» این است که ﴿لا یُؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ اْلأَیْمانَ﴾ بعد کفّارهاش را هم به دنبال ذکر میکند که ﴿فَکَفّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکینَ﴾ در بخشهای دیگر [این آیه] هم این مضمون آمده است که ﴿وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ﴾، پس مسئله حرمت یمین و عهد در موارد فراوانی بازگو شده است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون ما تعهّد سیاسی ندادیم به کسی که این چنین کسی را آزاد بکنیم، فقط در مسائل سیاسی است. تعهّد اگر کسی مخالفت سیاسی با کشور دارد، تقریباً نظیر گروهکهاست. ما اگر با کشوری تعهّد سیاسی متقابل سپردیم که اگر از آنها کسی، پناهنده سیاسی شد آنها تعرّض نکنند و اگر از ایران، کسی پناهنده سیاسی نسبت به آنها شد ایران، تعرّض نکند، محور تعهّد باید مشروع باشد آن هم این است.
پرسش: ...
پاسخ: البته؛ منظور این نیست که کجا ما تعهّد داریم کجا تعهّد نداریم، آنها که روابط سیاسی با خودشان دارند یا در صدر اسلام بین دولت اسلامی و گروهی از مشرکین، رابطه سیاسی یا اقوامی رابطه سیاسی بسته شد آمده که آنها تعهّد سیاسی داشتند با دولت اسلامی که پناهندهها را امان بدهند، در این آیه فرمود گرچه حکم آن کفار این است که ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾ اما ﴿إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ اگر همین افراد مهدورالدم به گروهی پناهنده شدند که شما با آنها میثاق سیاسی بستید، دیگر حق تعرّض ندارید؛ اما میثاق سیاسی نسبت به مرتدین، نظیر سلمان رشدی و امثال ذلک که کسی نمیبندد.
تقدم رعایت تعهّدات سیاسی بر قتل کافر حربی
پرسش: ...
پاسخ: کفار، اینها به طریق اولیٰ دیگر، آنهایی که حکمشان این بود که ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا﴾ اینها که توطئه میکردند تا مسلمانها را مرتد کنند و مهدورالدم شدند، به طوری که که «اینما وُجِدَ اُخِذَ و قُتِلَ و کذا و کذا» اینها اگر پناهنده شدند به کشوری که با دولت اسلامی تعهّد سیاسی بست در صدر اسلام هم همین طور بود دیگر، این آیه ناظر به صدر اسلام است در جریان صدر اسلام. فرمود این مشرکین مکه که علیه شما توطئه کردند شما را تبعید کردند تلاش و کوشش کردند که شما کافر بشوید اینها کسانیاند که «اینما وُجِدوا اُخِذوا و قُتِلوا» حالا اگر اینها فرار کردند [و] رفتند به جایی پناهنده شدند که با شما تعهّد سیاسی متقابل بستند در آنجا این¬طور نیست، مادامی که آنجا هستند این¬طور نیست. مثل اینکه مهدورالدم اگر رفت کنار کعبه، مادامی که در کعبه است حد جاری نیست دیگر، وقتی از آنجا بیرون آمده حد جاری میشود بعضی از جاها مأمن است بست است باصطلاح، حالا یا بست أوّلی و الهی است، نظیر حرم حق یا بستی است که به امضای الهی میبندند، نظیر همین تعهّد متقابل که رسول خدا با مشرکین، معاهده دارد.
پرسش: ...
پاسخ: تعهد نسپردیم که اگر کسی به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ اللهـ اهانت کند کاری نکنیم که، یک حکم اسلامی است فتوای امام (رضوان الله علیه) سراسر مسلمین اروپا را شورانده، کسی از ایران نرفته آنجا تظاهرات دویست هزار نفری راه بیندازد که، این وظیفه خود آنهاست دارند انجام میدهند، ایران که دخالتی نکرده حکم خداست که همه مسلمین عالم این حکم را گرامی شمردند.
عواقب نادیده گرفتن عهد و پیمان الهی
مطلب بعدی آن است که این عهد خدا و اَیمان الهی که حرمت عظیم دارد، اگر کسی این حرمت عظیم را نادیده بیانگارد و او را پشت سر بگذارد گرفتار آن مراحل پنجگانه خواهد شد. بخشی از آنها مربوط به این بود که ﴿وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ و مانند آن، این نفی تکلیم و نفی نظر با اینکه خداوند ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ است، نظیر نسیانی است که [به] خدای سبحان اسناد پیدا میکند [و نفی می-شود] در قرآن کریم هم به عنوان وصف ثبوتی برای حق تعالی این¬چنین آمده است که﴿ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِید﴾ ، ﴿ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ﴾ ، هم به عنوان صفت سلبی برای خداوند ذکر شده است که ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ خب، پس این دو طایفه از آیات، بعضی عهده¬دار اثبات وصفی ثبوتیاند، بعضی عهده¬دار سلب وصف نقصیاند. طایفه اولی میفرماید خدا﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ﴾است و مانند آن. طایفه ثانی میفرماید: ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾؛ خدا اهل نسیان نیست. در عین حال که این دو طایفه از آیات، بعضی برای اثبات وصف کمال بعضی برای سلب نسیان آمدهاند، مع¬ذلک برای درباره منافق و مانند آن آمده است که ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾ ؛ اینها خدا را فراموش کردند، خدا هم اینها را فراموش کرد یا درباره کسانی که از آیات الهی اعراض کردهاند و در قیامت کور محشور میشوند، خدا درباره اینها فرمود: ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾ تو امروز منسّی هستی، با اینکه ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ این نه به آن معناست که خدا از حال اینها باخبر نیست، این همان تعبیر رایج خود ماست که وقتی میگفتیم فلان بزرگوار، فلان شخص را فراموش کرد یعنی از نظر لطف دور داشت، نه اینکه واقعاً فراموش کرده است. ذات اقدس الهی که فراموش کار نیست، مع ذلک میفرماید خدا منافقین را فراموش کرده است، پس اینهم که در محل بحث فرمود خدا به یک عده نگاه نمیکند یعنی نگاه تشریفی و لطف.
شأن نزول آیه محل بحث
مطلب بعدی تتمه بحث دیروز است که در بحث دیروز به اینجا رسیدیم که عهد و یمین برای همه ملل هست ولی واقع را عوض نمیکند، چون طبق شأن نزول این آیات بخشی مربوط به همان علمای اهل کتاب است که تعهّد سپردند که آیات الهی را تبیین کنند ولی کتمان کردند، بعضی از شأن نزولها ناظر به جریان خرید و فروش زمین است و امثال آن که یک امر عادی است، هر دو میتواند درست باشد حالا آن خرید و فروش زمین خواه بین دو مسلمان، خواه بین یک اهل کتاب و یک مسلمان همه اینها نقل شد. آن شخصی که آمده حضور رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد که این یهودی زمین مرا گرفته، حضرت فرمود تو بیّنهای داری عرض کرد نه، فرمود خب او یک سوگند یاد میکند این شخص به حضرت عرض کرد او با یک قسم دروغ زمینم را میبرد، آن وقت این آیه نازل شد که ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ﴾ و مانند آن .
چگونگی سوگند اهل کتاب در محکمه اسلامی
این عهد و این یمین، مطلق است چه اهل کتاب چه غیر اهل کتاب، آنها هم میتوانند قسم بخورند و کار محکمه را به پایان ببرند؛ منتها یک اختلاف فقهی است که آیا سوگند اهل کتاب به همان تورات و انجیل آنهاست که در بعضی از روایات آمده یا نه ، طبق روایات معتبر و مطلقی که آمده که فرمود قسم فقط باید به اسمای حسنای حق باشد اهل کتاب هم باید به الله قسم بخورند، نمیتوانند به تورات و انجیل قسم بخورند. دو قول است و دو نظر که سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) این قول دوم را انتخاب فرمود که اگر اهل کتاب هم بخواهند قسم یاد کنند باید که به الله قسم یاد کنند. عده دیگری فتوایشان بر این است که اهل کتاب میتوانند به تورات و انجیل هم سوگند یاد کنند، چه اینکه بعضی از روایات هم این را تأیید میکنند. به هر حال این سوگند برای اهل کتاب هست و آن نقض عهد هم برای اینها هست چه علمایشان چه افراد عادیشان، چه درباره مسائل اعتقادی و فکری، چه درباره مسائل اقتصادی و مالی.
عدم تغییر حکم واقعی با یمین و بیّنه دروغ
بحث به اینجا منتهی شد که قسم یا بیّنه و مانند آن در محکمه، حکم واقع را عوض نمیکند یعنی گرچه حاکم معذور است و اگر خطایی کرد یک اجر میبرد؛ اما این¬چنین نیست که واقع عوض بشود ولو حاکم معصوم هم باشد اگر امام معصوم (علیه السلام) گفت «قضیت بان هذا المال لزید دون عمرو» این چنین نیست که زیدی که میداند این شهادت، شهادت باطل بود یا این حلف و یمین، سوگند دروغ بود با حکم حاکم ولو معصوم مالک بشود. واقع با قضای قاضی، عوض نخواهد شد این را نوع علمای اهل سنّت و شیعه پذیرفتند، به استثنا آنچه از ابیحنیفه در مسئله طلاق نقل شده است، فتوای علمایمان هم این است روایات معتبری هم در همین زمینه آمده است که قضای قاضی واقع را عوض نمیکند. مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) در باب دو از «ابواب کیفیة الحکم و احکام الدعوی» از کتاب قضا، این روایات را نقل کرده. هشام¬بن¬حکم از امام صادق (سلام الله علیه) نقل کرد که «قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انما اقضی بینکم بالبینات و الأیمان» یعنی من براساس علم واقع حکم نمیکنم، برای اینکه امتحانها محفوظ بماند ما طبق جریان ظاهر، قضا و حکم داریم. اگر بیّنهای بود و یمینی بود ما برابر بیّنه و یمین حکم میکنیم: «انما اقضی بینکم بالبینات و الأیمان» یعنی قضای من این است نه علم من در همین محور است «و بعضُکم ألحَنُ بحجته مِن بعض» در محکمه، طرفین دعوا یک نحو قدرت تبیین ندارند بعضی از بیان بهتری برخوردارند، بعضی از بیان، سهم کمتری دارند. فرمود شاید بعضیها نتوانند حق خودشان را ادا کنند حرفشان را درست برسانند؛ اما «فایما رجلٍ قَطَعتُ له مِن مال اخیه شیئاً فانّما قَطَعتُ له به قِطعة مِن النّار» ؛ اگر دو نفر اختلاف مالی دارند آمدند در محکمه من، من براساس بینه و یمین حکم کردهام و او میداند که این حکم، خلاف است اگر مالی را به استناد حکم من از محکمه برد از مال برادرش برد، میداند که این مال برای او نیست یک قطعه از آتش را به همراه برده است ولو قاضی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد. روایت دوم در آن مناهی نبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که «نهی عن اکل (مالٍ بشهادة) الزّور»؛ اگر شاهد دروغینی، کسی در محکمه حاضر کرد به استناد شهادت آن شاهد، قاضی محکمه حکم کرده است آن کسی که مال را با حیله میبرد حق ندارد از آن مال استفاده کند، نگوید قاضی حکم کرده است .
سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قضاوت بر اساس یمین و بیّنه
در روایت سوم از حضرت امیر است که «کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یحکم بین الناس بالبینات و الأیمان فی الدعاوی فکَثُرَتِ المطالبات و المظالم»؛ یک عده شکایت کردند که ما به حقّمان نرسیدیم بالأخره، اینها با شهادت باطل یا با یمین دروغین، مال ما را تصاحب کردند، حضرت این مطلب را فرمود: «ایها الناس انما انا بشر و انتم تَختَصِمون و لعل بعضکم ألحَنُ بحجّته مِن بعض و انما اقضی علی نحو ما اسمَعُ منه فمن قَضَیتُ له من حق اخیه بشیء فلا یأخذَنَّهُ»؛ اگر میداند که این حکم، خلاف است در اثر اینکه شاهد دروغینی فراهم کرده است یا سوگند دروغینی ایراد کرده است و من حکم کردهام این مال را نگیرد، برای آنکه «فانما أقطَعُ له قِطعة مِن النار» این سخن در این باب هست، مشابه این مضمون در پایان باب سوم هم هست که از امالی مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) است. مرحوم شیخ طوسی در امالی نقل میکند که «اختصم امرؤ القیس و رجلٌ من حضرموت الی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی أرضٍ» حضرت به امرؤ القیس فرمود: «أ لک بینةٌ قال لا قال فیمینه»؛ حضرت به مدّعی فرمود تو که بیّنه نداری این شخص قسم میخورد «قال اذنً والله یذهب بأرضی»؛ این قسم میخورد زمین برای من است [و] او میگیرد بالأخره از من «قال ان ذهب بأرضک بیمینه کان ممن لا ینظر الله الیه یوم القیامه و لا یزکّیه و له عذاب الیم» معلوم میشود که این ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی﴾ بعد پشت سرش فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ این اختصاصی به جریان اهل کتاب درباره کتمان آیات الهی ندارد، اگر اهل کتاب بود ولی درباره مسائل مالی هم این اختلاف را داشت [و] با قسم دروغ مال کسی را برد، مشمول این آیه است. آنگاه «ففزع الرجل و ردّها الیه» این نصیحت در آن شخص اثر کرد زمین را به صاحبش برگرداند، این مضمون هست.
عدم تغییر حکم واقعی براساس قضاوت اشتباه قاضی
مطلب دیگر این است که با شهادت دروغ مسئله حل نمیشود؛ اگر کسی شهادت دروغ داد ضامن است و اگر ثابت شد که این شهادت دروغ بود اگر عین مال محفوظ است که عین مال برمیگردد وگرنه شاهد، ضامن است. معلوم میشود که قضای قاضی ولو معصوم باشد واقع را تغییر نمیدهد، باب یازده از ابواب شهادات این روایت را از امام صادق نقل کردهاند که این¬چنین است «فی شاهد الزور قال إن کان الشیء قائما ًبعینه رُدَّ علی صاحبه و ان لم یکن قائماً ضَمِنَ بِقَدرِ ما أتلَفَ مِن مالِ الرّجل» ؛ اگر این عین باقی است که به صاحبش برمیگردد اگر باقی نیست که این شاهد زور، ضامن است. حالا از باب تعاقب ایدی میتواند به این کسی که مال را گرفته و مصرف کرده مراجعه کند، چند روایت هم به این مضمون هم است. اینکه فریقین فتوا دادند برای آن است که این سخن که قضای قاضی ـ ولو معصوم (علیه السلام) هم باشد ـ واقع را تغییر نمیدهد این، که مورد تقریباً اتّفاق فریقین است برای این است که روایتش را هم فریقین نقل کردهاند؛ اما در وسائل¬الشیعه خب همین روایاتی بود که ملاحظه فرمودید.
در سنن ابی داود در «کتاب الاقضیة» اول عظمت مسئله قضا را ذکر میکند، این مسئله «من ولیّ القضاء فقد ذبح بغیر سکین» اینجا نقل میکند «من جعل قاضیا بین الناس فقد ذبح بغیر سکین» نقل میکنند، این روایات را بعد میرسند به این روایت «بابٌ فی قضاء القاضی اذا اخطأ» آنجا این روایت را نقل میکند که ام سلمه گفت که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «انما انا بشر و انکم تختصمون الی و لعل بعضکم ان یکون ألحَنُ بحجّته مِن بعض فاقضی له علی نحو ما اسمع منه فمن قضیت له من حق اخیه بشیء فلا یأخذ منه شیئا» نگویید حالا پیغمبر است و معصوم است و او گفت «حکمتُ» این «حکمتُ» برای فصل خصومت است نه برای نقل مِلک، این نظیر «بعت و اشتریت» نیست که مال را عوض بکند این برای حل دعواست اگر کسی میداند حق با او نیست ولو قاضی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد حق ندارد که برخلاف علم خود عمل کند و اگر این کار را کرد، فرمود: «فانما اقطع له قطعة من النار» ؛ سهمی از آتش را دارد به همراه میبرد؛ منتها از ابیحنیفه در تفسیر الجامع قرطبی نقل شده است که او در مسئله طلاق اگر کسی شهادت خلاف داد و محکمه، حکم کرد که این زن مطلقه است و تزویج مجدّد او رواست، اگر کسی شهادت زور داد و این زن، مطلقه اعلام شد و عده نگه داشت بعد ازدواج کرد آن ازدواج را صحیح میداند، این است که بر ابیحنیفه نقض کردند که شما که در مسائل مالی مانند سایر فقها فتوا میدهید که حکم حاکم، واقع را عوض نمیکند با شهادت باطل نمیشود مال کسی را گرفت، چگونه حاضر شدید فتوا بدهید که با شهادت باطل میشود عیال کسی را گرفت؟
«اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
عواقب عهد فروشی اهل کتاب در قرآن
تاکید قرآن بر رعایت تعهدات سیاسی و اقتصادی
چگونگی سوگند اهل کتاب درمحکمه اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ ﴿76﴾ إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ ﴿77﴾
اقسام عهد الهی
عمل به عهد و وفای به عهد و احترام یمین از واجبهای مؤکّد است و کسانی که عهد الهی را رعایت نمیکنند با فروش عهد الهی متاع دنیا دریافت میکنند متاع کمی نصیبشان شد، از این داد و ستد بهرهای نبردند و نمیبرند، گذشته از اینکه آن پنج مرحله هم برای اینها در بین مطرح است که آن مراحل پنجگانه گذشت. این آیاتی که با لحن حاد و تند سخن میگوید بخشی از اینها مربوط به علمای اهل کتاب است که خدا از اینها تعهّد گرفته که آیات الهی را حفظ کنند و کتمان نکنند و آنها عهد الهی را نقض کردند، چون خداوند سه نوع تعهّد از انسانها گرفت: یک تعهّد عام است که از همه عهد گرفت ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ﴾ این تعهّد عام است و در جریان عهد الست هم این تعهد عام خواهد بود؛ یک تعهد خاص است که از علما و مراجع دینی و مسئولین مراکز مذهب گرفت؛ یک تعهّد اخص است که از خصوص انبیا (علیهم السلام) گرفت. اما آن تعهّدی که از علما گرفت در آیهٔ 187 سوره «آل عمران» است که ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾؛ فرمود خداوند از کسانی که به آنها کتاب آسمانی داده شد، میثاق گرفت که شما این کتاب آسمانی را برای مردم تبیین کنید و کتمان نکنید. این میثاق، از علماست وگرنه توده مردم که از معارف کتاب آسمانی سهمی ندارند مأمور به تبیین و تفسیر نیستند، اینکه میفرماید خدا از اینها تعهّد گرفت که برای مردم بیان کنند [و] کتمان نکنند، ناظر به علمایی است که قدرت تبیین دارند، آنگاه همین گروهی که میثاق خاص سپردند و خداوند از اینها میثاق گرفته که برای مردم بیان کنند، اینها کسانیاند که ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ﴾ آن تعهّد اخص که درباره انبیا (علیهم السلام) است آن را در آیه دیگری دارد که ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ﴾ تا پایان آیه که مربوط به اخذ میثاق از انبیا (علیهم السلام) است و از بحث ما هم خارج.
عواقب عهد فروشی اهل کتاب در قرآن
در آیهٔ محل بحث [اشاره شد که] عدهای عهد الهی را کتمان کردند، اینها کسانیاند که به آن عذابهای سخت مبتلایند، چه اینکه مشابه این شدّت در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت آیهٔ 174 سورهٔ «بقره» این بود که ﴿ِانَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ که این لحن تند هم مربوط به کتمان اهل کتاب است یعنی علمای اهل کتاب که این میثاق و عهد الهی را نقض کردند و عهد خدا را شکستند گرفتار این عذابهای درناکاند، البته سایر افراد هم به نوبه خود مسئولاند و مشمول این تعذیب الهیاند.
تأکید قرآن بر رعایت تعهّدات سیاسی و اقتصادی
مطلب دیگر آن است که خداوند برای عهد، حرمت خاص قائل است. همانطور که در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید رعایت عهد جزء وظایف بین¬المللی اسلام است، اسلام هرگز اجازه نمیدهد که کسی عهد را بشکند، خواه طرفین معاهده مسلمان باشند خواه یک طرف مسلمان طرف دیگر غیر مسلمان و خواه آن عهد مربوط به مسائل اقتصادی و مالی باشد، نظیر روابط تجاری که بین دولت اسلام و دولت غیر اسلامی منعقد میشود یا روابط سیاسی. اگر دولت اسلام با دولت غیر مسلمان رابطه سیاسی برقرار کرد، تعهّد سیاسی سپردند که اگر کسی پناهنده سیاسی به یکی از این دو کشور شد در امان باشد و انسان، حق تعرّض نداشته باشد، رعایت کردن این تعهّد سیاسی بر طرفین لازم است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه نود و91 ناظر به این مسئله است، آیهٔ 89 قبلش این¬چنین فرمود ﴿وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا﴾ یعنی کفار علاقه¬مندند که شما کفر بورزید، همانطوری که خودشان کفر ورزیدند ﴿فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتّی یُهاجِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾؛ از کفّاری که در مکه به سر میبرند هرگز سرپرست و دوست و رفیق انتخاب نکنید، مگر اینکه اینها در راه خدا مهاجرت کنند. اگر دست از آن توطئه برنداشتند و از مهاجرت طرفی نبستند و استقبال نکردند ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا﴾؛ اعراض کردند از دین حق ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾؛ هر جا اینها را گرفتید اینها را از بین ببرید ﴿وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا ٭ إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ﴾؛ فرمود این گروهی که دست از توطئه برنمیدارند هر جا دیدید اینها را بکشید، چون مهدورالدماند. مگر پناهنده بشوند به کشوری که شما با آنها تعهّد سیاسی متقابل دارید، اگر از آنها کسی به شما پناهنده سیاسی شد اجازه ندهید که بیایند او را از بین ببرند اگر دشمنان شما با آنهایی که رابطه سیاسی برقرار کردید تعهّد سیاسی سپردید به آنها پناهنده شدند، نروید آنها را در آنجا از بین نبرید. پس اینکه گفته شد ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾؛ هر جا اگر اینها را دیدید اینها را از بین ببرید، مگر اینکه اینها به جایی رفته باشند که شما با آنها رابطه و تعهّد سیاسی امضا کرده باشید ﴿إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ ﴾ که ﴿بَیْنَکُمْ ﴾و بین آن قوم ﴿ میثاقٌ﴾ معلوم میشود که اینهایی که مهدورالدماند و حکم اولیشان این است که «اینما وُجِدَ قُتِلَ» او اگر پناهنده سیاسی بشود به کشوری که با ما تعهّد سیاسی دارد نه به کشوری که با ما تعهّد سیاسی ندارد؛ هم عهد و هم پیمان ما هستند این مهدورالدمها اگر با آن کشورهایی که با ما هم عهد سیاسیاند پناهنده بشوند خونشان محفوظ است، این عظمت احترام به عهد است.
تأکید قرآن بر رعایت سوگندها و تعهّدات سیاسی
چه اینکه در نقطه مقابل هم در جریان سوگند فرمود شما سوگندتان را حفظ کنید، هرگز یمینتان را نقض نکنید و اگر یمینتان را نقض کردید باید کفاره بپردازید. آیهٔ 89 سورهٔ «مائده» این است که ﴿لا یُؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ اْلأَیْمانَ﴾ بعد کفّارهاش را هم به دنبال ذکر میکند که ﴿فَکَفّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکینَ﴾ در بخشهای دیگر [این آیه] هم این مضمون آمده است که ﴿وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ﴾، پس مسئله حرمت یمین و عهد در موارد فراوانی بازگو شده است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون ما تعهّد سیاسی ندادیم به کسی که این چنین کسی را آزاد بکنیم، فقط در مسائل سیاسی است. تعهّد اگر کسی مخالفت سیاسی با کشور دارد، تقریباً نظیر گروهکهاست. ما اگر با کشوری تعهّد سیاسی متقابل سپردیم که اگر از آنها کسی، پناهنده سیاسی شد آنها تعرّض نکنند و اگر از ایران، کسی پناهنده سیاسی نسبت به آنها شد ایران، تعرّض نکند، محور تعهّد باید مشروع باشد آن هم این است.
پرسش: ...
پاسخ: البته؛ منظور این نیست که کجا ما تعهّد داریم کجا تعهّد نداریم، آنها که روابط سیاسی با خودشان دارند یا در صدر اسلام بین دولت اسلامی و گروهی از مشرکین، رابطه سیاسی یا اقوامی رابطه سیاسی بسته شد آمده که آنها تعهّد سیاسی داشتند با دولت اسلامی که پناهندهها را امان بدهند، در این آیه فرمود گرچه حکم آن کفار این است که ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾ اما ﴿إِلاَّ الَّذینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ اگر همین افراد مهدورالدم به گروهی پناهنده شدند که شما با آنها میثاق سیاسی بستید، دیگر حق تعرّض ندارید؛ اما میثاق سیاسی نسبت به مرتدین، نظیر سلمان رشدی و امثال ذلک که کسی نمیبندد.
تقدم رعایت تعهّدات سیاسی بر قتل کافر حربی
پرسش: ...
پاسخ: کفار، اینها به طریق اولیٰ دیگر، آنهایی که حکمشان این بود که ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا﴾ اینها که توطئه میکردند تا مسلمانها را مرتد کنند و مهدورالدم شدند، به طوری که که «اینما وُجِدَ اُخِذَ و قُتِلَ و کذا و کذا» اینها اگر پناهنده شدند به کشوری که با دولت اسلامی تعهّد سیاسی بست در صدر اسلام هم همین طور بود دیگر، این آیه ناظر به صدر اسلام است در جریان صدر اسلام. فرمود این مشرکین مکه که علیه شما توطئه کردند شما را تبعید کردند تلاش و کوشش کردند که شما کافر بشوید اینها کسانیاند که «اینما وُجِدوا اُخِذوا و قُتِلوا» حالا اگر اینها فرار کردند [و] رفتند به جایی پناهنده شدند که با شما تعهّد سیاسی متقابل بستند در آنجا این¬طور نیست، مادامی که آنجا هستند این¬طور نیست. مثل اینکه مهدورالدم اگر رفت کنار کعبه، مادامی که در کعبه است حد جاری نیست دیگر، وقتی از آنجا بیرون آمده حد جاری میشود بعضی از جاها مأمن است بست است باصطلاح، حالا یا بست أوّلی و الهی است، نظیر حرم حق یا بستی است که به امضای الهی میبندند، نظیر همین تعهّد متقابل که رسول خدا با مشرکین، معاهده دارد.
پرسش: ...
پاسخ: تعهد نسپردیم که اگر کسی به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ اللهـ اهانت کند کاری نکنیم که، یک حکم اسلامی است فتوای امام (رضوان الله علیه) سراسر مسلمین اروپا را شورانده، کسی از ایران نرفته آنجا تظاهرات دویست هزار نفری راه بیندازد که، این وظیفه خود آنهاست دارند انجام میدهند، ایران که دخالتی نکرده حکم خداست که همه مسلمین عالم این حکم را گرامی شمردند.
عواقب نادیده گرفتن عهد و پیمان الهی
مطلب بعدی آن است که این عهد خدا و اَیمان الهی که حرمت عظیم دارد، اگر کسی این حرمت عظیم را نادیده بیانگارد و او را پشت سر بگذارد گرفتار آن مراحل پنجگانه خواهد شد. بخشی از آنها مربوط به این بود که ﴿وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ و مانند آن، این نفی تکلیم و نفی نظر با اینکه خداوند ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ است، نظیر نسیانی است که [به] خدای سبحان اسناد پیدا میکند [و نفی می-شود] در قرآن کریم هم به عنوان وصف ثبوتی برای حق تعالی این¬چنین آمده است که﴿ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِید﴾ ، ﴿ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ﴾ ، هم به عنوان صفت سلبی برای خداوند ذکر شده است که ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ خب، پس این دو طایفه از آیات، بعضی عهده¬دار اثبات وصفی ثبوتیاند، بعضی عهده¬دار سلب وصف نقصیاند. طایفه اولی میفرماید خدا﴿بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ﴾است و مانند آن. طایفه ثانی میفرماید: ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾؛ خدا اهل نسیان نیست. در عین حال که این دو طایفه از آیات، بعضی برای اثبات وصف کمال بعضی برای سلب نسیان آمدهاند، مع¬ذلک برای درباره منافق و مانند آن آمده است که ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ﴾ ؛ اینها خدا را فراموش کردند، خدا هم اینها را فراموش کرد یا درباره کسانی که از آیات الهی اعراض کردهاند و در قیامت کور محشور میشوند، خدا درباره اینها فرمود: ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾ تو امروز منسّی هستی، با اینکه ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ این نه به آن معناست که خدا از حال اینها باخبر نیست، این همان تعبیر رایج خود ماست که وقتی میگفتیم فلان بزرگوار، فلان شخص را فراموش کرد یعنی از نظر لطف دور داشت، نه اینکه واقعاً فراموش کرده است. ذات اقدس الهی که فراموش کار نیست، مع ذلک میفرماید خدا منافقین را فراموش کرده است، پس اینهم که در محل بحث فرمود خدا به یک عده نگاه نمیکند یعنی نگاه تشریفی و لطف.
شأن نزول آیه محل بحث
مطلب بعدی تتمه بحث دیروز است که در بحث دیروز به اینجا رسیدیم که عهد و یمین برای همه ملل هست ولی واقع را عوض نمیکند، چون طبق شأن نزول این آیات بخشی مربوط به همان علمای اهل کتاب است که تعهّد سپردند که آیات الهی را تبیین کنند ولی کتمان کردند، بعضی از شأن نزولها ناظر به جریان خرید و فروش زمین است و امثال آن که یک امر عادی است، هر دو میتواند درست باشد حالا آن خرید و فروش زمین خواه بین دو مسلمان، خواه بین یک اهل کتاب و یک مسلمان همه اینها نقل شد. آن شخصی که آمده حضور رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد که این یهودی زمین مرا گرفته، حضرت فرمود تو بیّنهای داری عرض کرد نه، فرمود خب او یک سوگند یاد میکند این شخص به حضرت عرض کرد او با یک قسم دروغ زمینم را میبرد، آن وقت این آیه نازل شد که ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ﴾ و مانند آن .
چگونگی سوگند اهل کتاب در محکمه اسلامی
این عهد و این یمین، مطلق است چه اهل کتاب چه غیر اهل کتاب، آنها هم میتوانند قسم بخورند و کار محکمه را به پایان ببرند؛ منتها یک اختلاف فقهی است که آیا سوگند اهل کتاب به همان تورات و انجیل آنهاست که در بعضی از روایات آمده یا نه ، طبق روایات معتبر و مطلقی که آمده که فرمود قسم فقط باید به اسمای حسنای حق باشد اهل کتاب هم باید به الله قسم بخورند، نمیتوانند به تورات و انجیل قسم بخورند. دو قول است و دو نظر که سیدنا الاستاد امام (رضوان الله علیه) این قول دوم را انتخاب فرمود که اگر اهل کتاب هم بخواهند قسم یاد کنند باید که به الله قسم یاد کنند. عده دیگری فتوایشان بر این است که اهل کتاب میتوانند به تورات و انجیل هم سوگند یاد کنند، چه اینکه بعضی از روایات هم این را تأیید میکنند. به هر حال این سوگند برای اهل کتاب هست و آن نقض عهد هم برای اینها هست چه علمایشان چه افراد عادیشان، چه درباره مسائل اعتقادی و فکری، چه درباره مسائل اقتصادی و مالی.
عدم تغییر حکم واقعی با یمین و بیّنه دروغ
بحث به اینجا منتهی شد که قسم یا بیّنه و مانند آن در محکمه، حکم واقع را عوض نمیکند یعنی گرچه حاکم معذور است و اگر خطایی کرد یک اجر میبرد؛ اما این¬چنین نیست که واقع عوض بشود ولو حاکم معصوم هم باشد اگر امام معصوم (علیه السلام) گفت «قضیت بان هذا المال لزید دون عمرو» این چنین نیست که زیدی که میداند این شهادت، شهادت باطل بود یا این حلف و یمین، سوگند دروغ بود با حکم حاکم ولو معصوم مالک بشود. واقع با قضای قاضی، عوض نخواهد شد این را نوع علمای اهل سنّت و شیعه پذیرفتند، به استثنا آنچه از ابیحنیفه در مسئله طلاق نقل شده است، فتوای علمایمان هم این است روایات معتبری هم در همین زمینه آمده است که قضای قاضی واقع را عوض نمیکند. مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) در باب دو از «ابواب کیفیة الحکم و احکام الدعوی» از کتاب قضا، این روایات را نقل کرده. هشام¬بن¬حکم از امام صادق (سلام الله علیه) نقل کرد که «قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انما اقضی بینکم بالبینات و الأیمان» یعنی من براساس علم واقع حکم نمیکنم، برای اینکه امتحانها محفوظ بماند ما طبق جریان ظاهر، قضا و حکم داریم. اگر بیّنهای بود و یمینی بود ما برابر بیّنه و یمین حکم میکنیم: «انما اقضی بینکم بالبینات و الأیمان» یعنی قضای من این است نه علم من در همین محور است «و بعضُکم ألحَنُ بحجته مِن بعض» در محکمه، طرفین دعوا یک نحو قدرت تبیین ندارند بعضی از بیان بهتری برخوردارند، بعضی از بیان، سهم کمتری دارند. فرمود شاید بعضیها نتوانند حق خودشان را ادا کنند حرفشان را درست برسانند؛ اما «فایما رجلٍ قَطَعتُ له مِن مال اخیه شیئاً فانّما قَطَعتُ له به قِطعة مِن النّار» ؛ اگر دو نفر اختلاف مالی دارند آمدند در محکمه من، من براساس بینه و یمین حکم کردهام و او میداند که این حکم، خلاف است اگر مالی را به استناد حکم من از محکمه برد از مال برادرش برد، میداند که این مال برای او نیست یک قطعه از آتش را به همراه برده است ولو قاضی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد. روایت دوم در آن مناهی نبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که «نهی عن اکل (مالٍ بشهادة) الزّور»؛ اگر شاهد دروغینی، کسی در محکمه حاضر کرد به استناد شهادت آن شاهد، قاضی محکمه حکم کرده است آن کسی که مال را با حیله میبرد حق ندارد از آن مال استفاده کند، نگوید قاضی حکم کرده است .
سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قضاوت بر اساس یمین و بیّنه
در روایت سوم از حضرت امیر است که «کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یحکم بین الناس بالبینات و الأیمان فی الدعاوی فکَثُرَتِ المطالبات و المظالم»؛ یک عده شکایت کردند که ما به حقّمان نرسیدیم بالأخره، اینها با شهادت باطل یا با یمین دروغین، مال ما را تصاحب کردند، حضرت این مطلب را فرمود: «ایها الناس انما انا بشر و انتم تَختَصِمون و لعل بعضکم ألحَنُ بحجّته مِن بعض و انما اقضی علی نحو ما اسمَعُ منه فمن قَضَیتُ له من حق اخیه بشیء فلا یأخذَنَّهُ»؛ اگر میداند که این حکم، خلاف است در اثر اینکه شاهد دروغینی فراهم کرده است یا سوگند دروغینی ایراد کرده است و من حکم کردهام این مال را نگیرد، برای آنکه «فانما أقطَعُ له قِطعة مِن النار» این سخن در این باب هست، مشابه این مضمون در پایان باب سوم هم هست که از امالی مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) است. مرحوم شیخ طوسی در امالی نقل میکند که «اختصم امرؤ القیس و رجلٌ من حضرموت الی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی أرضٍ» حضرت به امرؤ القیس فرمود: «أ لک بینةٌ قال لا قال فیمینه»؛ حضرت به مدّعی فرمود تو که بیّنه نداری این شخص قسم میخورد «قال اذنً والله یذهب بأرضی»؛ این قسم میخورد زمین برای من است [و] او میگیرد بالأخره از من «قال ان ذهب بأرضک بیمینه کان ممن لا ینظر الله الیه یوم القیامه و لا یزکّیه و له عذاب الیم» معلوم میشود که این ﴿بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی﴾ بعد پشت سرش فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ این اختصاصی به جریان اهل کتاب درباره کتمان آیات الهی ندارد، اگر اهل کتاب بود ولی درباره مسائل مالی هم این اختلاف را داشت [و] با قسم دروغ مال کسی را برد، مشمول این آیه است. آنگاه «ففزع الرجل و ردّها الیه» این نصیحت در آن شخص اثر کرد زمین را به صاحبش برگرداند، این مضمون هست.
عدم تغییر حکم واقعی براساس قضاوت اشتباه قاضی
مطلب دیگر این است که با شهادت دروغ مسئله حل نمیشود؛ اگر کسی شهادت دروغ داد ضامن است و اگر ثابت شد که این شهادت دروغ بود اگر عین مال محفوظ است که عین مال برمیگردد وگرنه شاهد، ضامن است. معلوم میشود که قضای قاضی ولو معصوم باشد واقع را تغییر نمیدهد، باب یازده از ابواب شهادات این روایت را از امام صادق نقل کردهاند که این¬چنین است «فی شاهد الزور قال إن کان الشیء قائما ًبعینه رُدَّ علی صاحبه و ان لم یکن قائماً ضَمِنَ بِقَدرِ ما أتلَفَ مِن مالِ الرّجل» ؛ اگر این عین باقی است که به صاحبش برمیگردد اگر باقی نیست که این شاهد زور، ضامن است. حالا از باب تعاقب ایدی میتواند به این کسی که مال را گرفته و مصرف کرده مراجعه کند، چند روایت هم به این مضمون هم است. اینکه فریقین فتوا دادند برای آن است که این سخن که قضای قاضی ـ ولو معصوم (علیه السلام) هم باشد ـ واقع را تغییر نمیدهد این، که مورد تقریباً اتّفاق فریقین است برای این است که روایتش را هم فریقین نقل کردهاند؛ اما در وسائل¬الشیعه خب همین روایاتی بود که ملاحظه فرمودید.
در سنن ابی داود در «کتاب الاقضیة» اول عظمت مسئله قضا را ذکر میکند، این مسئله «من ولیّ القضاء فقد ذبح بغیر سکین» اینجا نقل میکند «من جعل قاضیا بین الناس فقد ذبح بغیر سکین» نقل میکنند، این روایات را بعد میرسند به این روایت «بابٌ فی قضاء القاضی اذا اخطأ» آنجا این روایت را نقل میکند که ام سلمه گفت که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «انما انا بشر و انکم تختصمون الی و لعل بعضکم ان یکون ألحَنُ بحجّته مِن بعض فاقضی له علی نحو ما اسمع منه فمن قضیت له من حق اخیه بشیء فلا یأخذ منه شیئا» نگویید حالا پیغمبر است و معصوم است و او گفت «حکمتُ» این «حکمتُ» برای فصل خصومت است نه برای نقل مِلک، این نظیر «بعت و اشتریت» نیست که مال را عوض بکند این برای حل دعواست اگر کسی میداند حق با او نیست ولو قاضی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد حق ندارد که برخلاف علم خود عمل کند و اگر این کار را کرد، فرمود: «فانما اقطع له قطعة من النار» ؛ سهمی از آتش را دارد به همراه میبرد؛ منتها از ابیحنیفه در تفسیر الجامع قرطبی نقل شده است که او در مسئله طلاق اگر کسی شهادت خلاف داد و محکمه، حکم کرد که این زن مطلقه است و تزویج مجدّد او رواست، اگر کسی شهادت زور داد و این زن، مطلقه اعلام شد و عده نگه داشت بعد ازدواج کرد آن ازدواج را صحیح میداند، این است که بر ابیحنیفه نقض کردند که شما که در مسائل مالی مانند سایر فقها فتوا میدهید که حکم حاکم، واقع را عوض نمیکند با شهادت باطل نمیشود مال کسی را گرفت، چگونه حاضر شدید فتوا بدهید که با شهادت باطل میشود عیال کسی را گرفت؟
«اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است