display result search
منو
تفسیر آیات 84 و 85 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 84 و 85 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 8 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 84 و 85 سوره آل‌عمران"

ایمان رسول اکرم صلی‌الله‌علیه به انبیای گذشته
رد ادعای یهودی یا نصرانی بودن ابراهیم خلیل علیه‌السلام در قرآن
عدم اختصاص بعثت انبیا در منطقه خاورمیانه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿84﴾ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ ﴿85﴾

ایمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به انبیای گذشته
بعد از اینکه در آن آیه گذشته یعنی آیه 81 فرمود از همه انبیا و امم، میثاق گرفته شد که به وحی الهی و عاملان وحی ایمان بیاورند و فرمود همه پیامبران موظف‌اند نسبت به پیامبر بعدی مؤمن باشند و شرط ایمان به پیامبر بعدی هم آن است که این بعدی، مصدّق کتاب قبلی باشد، آن‌گاه فرمود اگر آنها اعراض کرده‌اند شما مسلمان باشید، در این آیه خطاب به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌کند، می‌فرماید: ﴿قُلْ آمَنّا﴾ یعنی ما برابر میثاق داریم عمل می‌کنیم؛ منتها به برکت خاتمیت و نشانه خاتمیت، فرقی که پیامبر اسلام با انبیا سلف دارند این است که آنها باید هم به انبیای گذشته، مؤمن بودند و هم مبشر برای انبیای بعدی ولی وجود مبارک خاتم (علیهم آلاف التحیة والثناء) فقط مؤمن به انبیای سلف است، جا برای تبشیر نبی بعدی نیست، بلکه اعلام فرمود که «لا نبّی بعدی» .

همراهی امت اسلامی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ایمان به انبیای گذشته
مطلب دیگر آن است که همان¬طوری که پیامبر موظف است و میثاق سپرد ایمان بیاورد، امتها هم میثاق سپردند که ایمان بیاورند، لذا خدا به پیامبر می‌فرماید: ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ﴾ نه «آمنتُ بالله» گرچه مخاطب، خود آن حضرت است ولی مخاطب حقیقی، اعم از پیامبر و امت او هستند، لذا پیامبر از طرف خود و از طرف امت تعبیر به ایمان دارد: ﴿قُلْ آمَنّا﴾ و در مقام ایمان هم خطوط کلی ایمان بالصراحة ذکر شد و خطوط جزئی‌اش بالاجماع و این ایمان برای همه است، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾ آیهٴ 285 سوره «بقره»، که بحثش گذشت، در آنجا اول این است که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ بعد ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ آن‌گاه دوباره به صورت جمع فرمود: ﴿کُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾ یعنی حرف پیامبر و مؤمنین این است که ما به همه انبیا ایمان می‌آوریم ﴿وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ﴾؛ ما سمیعیم و مطیعیم، سمعاً و طاعتاً می‌گوییم. این سمعاً و طاعتاًی که در پایان آن آیه آمده است همین ﴿وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ است که در پایان آیه محل بحث آمده، آنجا سخن از سمعاً و طاعتاً است، اینجا سخن از اسلام و انقیاد است و همان¬طوری که آنجا وجود مبارک پیغمبر در اثر عظمت مقام اول ذکر شد و مستقل ذکر شد، اینجا هم اول مخاطب قرار گرفت، گرچه مستقل ذکر نشد؛ نفرمود «قل آمنت بالله و قولوا لهم أن یؤمنوا»، بلکه ﴿آمَنّا بِاللّهِ﴾ شامل همه می‌شود؛ منتها اسم حضرت از باب اینکه عظمتی دارد مخاطب قرار گرفت بالاستقلال. مطلب بعدی آن است که اصول دین و خطوط کلی دین اول از توحید شروع می‌شود، لذا نام مبارک الله اول آمده که ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ﴾.

پرسش: ...
پاسخ: اینجا هم اول خطاب کرد، فرمود: ﴿قل﴾ [و] نفرمود «قولوا آمنا»، چون در موارد دیگر که سخن از این خصوصیتها نبود سخن درباره قولوا مثلاً، اما اینجا فرمود: ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ﴾ این استقلال را در کلمه ﴿قل﴾ حفظ فرمود.
علت تقدم ایمان به قرآن بر سایر کتب آسمانی در آیه محل بحث
پرسش: ...
پاسخ: خب از آن جهت که بالاصاله از خود سخن می‌گوید و بالولایه از دیگران، از این جهت خدا می‌فرماید: ﴿قُلْ آمَنّا بِاللّهِ﴾ یعنی نه تنها تو از طرف آنها بگو، آنها هم بگویند نه اینکه فقط تو بگویی، آنها هم بگویند. در هنگام تفصیل خطوط کلی دین اول ﴿ما أُنْزِلَ عَلَیْنا﴾ یاد شده است، بعد ﴿ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ﴾ و انبیای سلف، با اینکه سبق زمانی اقتضا می‌کرد که بفرماید: «قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ» تا آخر، بعد ﴿و ما أُنْزِلَ عَلَیْنا﴾ این تنها برای آن نیست که ﴿ما أُنْزِلَ عَلَیْنا﴾ که قرآن کریم است افضل از کتب انبیای سلف است، این نکته حق است؛ اما نکته دیگر هم هست و آن این است که الآن در روی زمین چیزی به نام صحف ابراهیم و موسی و تورات و انجیل موسی و عیسی (علیهم السلام) که غیر محرف باشد و دست نخورده باشد نیست و اگر خواستیم آنها را بررسی کنیم باید مطابق با این میزان باشد که قرآن است، پس قرآن نه تنها چون افضل از کتب انبیای سلف است مقدم ذکر شد، بلکه میزان ارزیابی کتب انبیای سلف هم هست، براساس این نکات کلمه ﴿ما أُنْزِلَ عَلَیْنا﴾ قبل از ﴿ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ﴾ یاد شده است.

سرّ استعمال کلمه «ما انزل» با «علی» و «الی»
مطلب بعدی آن است که این کلمه «انزال» از آن جهت که از مقام برتر و بالا نازل می‌شود با «علی» که نشانه استعلاست استعمال می‌شود و از این جهت که در فرودگاهی فرود می‌آید با «الی» ذکر می‌شود، لذا هم﴿ما أُنْزِلَ عَلَیْنا﴾ است هم هم ﴿مَآ أُنزِلَ إِلَیْنَا﴾ چه درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه درباره امت. درباره پیغمبر آمده است که ﴿الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ که اول سوره «ابراهیم» است درباره امت هم که فراوان هست، در بعضی از آیات هر دو را یکجا ذکر کرد ﴿أَنْزَلْنا إِلَیْکَ﴾ بعد فرمود ﴿ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ هر دو با «الی» است، بنابراین نمی‌شود گفت آنجا که «علی» است برای پیامبر است [و] آنجا که «الی» است برای امت است، چون در هر دو به هر دو اسناد داده شد ذکر شد و نکته «علی» و «الی» هم همین است، چون وقتی از جایی می‌ریزد از بالا تنزل می‌کند بالأخره در فرودگاهی فرود می‌آید، آنجا که منتهی الیه سیر است با «الی» یاد می‌شود و از آن جهت که از مقام برتر نازل شده است با «علی» یاد می‌شود ﴿وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ﴾.

ردّ ادّعای یهودی یا نصرانی بودن ابراهیم خلیل (علیه السلام) در قرآن
پرسش: ...
پاسخ: الآن آن هم عرض می‌شود، آن در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه‌اش این است، آنجا بحث مبسوطش گذشت؛ آیه 136 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که فرمود: ﴿قولوا﴾ آنجا که فرمود: ﴿قولوا﴾ در مقابل حرف بنی اسرائیل است، بنی‌اسرائیل در آیه 135 اینچنین می‌گفتند ﴿وَ قالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا﴾ این حرف بنی‌اسرائیل بود یعنی یهودیها هم می‌گفتند «کُونُوا هُودًا تَهْتَدُوا» مسیحیها می‌گفتند «کونوا نصاری تهتدوا»، ﴿وَ قالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا﴾ این عندالتحلیل به دو جمله برمی‌گردد. در مقابل، خدا دستوری به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دهد [و] فرمانی هم به همه، آن دستوری که [به] پیغمبر می‌دهد این است که فرمود: ﴿وَ قالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ اما دستوری که به همه می‌دهد، آیه بعد است که فرمود: ﴿قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ خب که در آنجا گذشته از این نکات یاد شده «الی» یاد شد، در آیه محل بحث «علی» است.

ایمان به انبیای گذشته و کتب آسمانی در قرآن کریم
مطلب بعدی این است که ﴿وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ﴾ است چه آن انبیایی که قصه‌هایشان در قرآن آمده ﴿ قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ﴾ چه آن انبیایی که داستانش در قرآن نیامده ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ هر جا پیامبری آمده که نبوتش ثابت شده است ایمان به او واجب خواهد بود؛ منتها انبیای بعدی نسبت به نبی خاتم بشارت می‌دادند و وجود مبارک خاتم، چون «لا نبی بعده» دیگر سخن از نبی بعد ندارد، فقط سخن از ایمان به انبیای قبل است، آن‌گاه ﴿وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ﴾ شامل همه خواهد شد؛ هم موظفیم به نبوت پیامبران ایمان بیاوریم هم به رسالت آنها که به صورت کتاب آسمانی و پیام، ظهور کرد مؤمن باشیم، هم خود انبیا حق‌اند هم کتابهای آنها حق است، نه می‌شود بین انبیا تفرقه ایجاد کرد یعنی به بعضی ایمان آورد و به بعضی ایمان نیاورد، نه بین کتابهای انبیای سلف می‌شود تفصیل داد که به بعضی از کتابها مؤمن باشیم به بعضی از کتابها مومن نباشیم، منتها گاهی این معارف، جدای از هم ذکر می‌شود یعنی انبیا و صحف کنار هم یا جداگانه ذکر می‌شود، گاهی یکی ذکر می‌شود بالمطابقه، دیگری مذکور می‌شود بالالتزام. آنجا که سخن از انبیاست کتابهای آنها بالالتزام تفهیم می‌شود، آنجا که سخن از صحف انبیای گذشته است خود انبیا بالالتزام تفهیم می‌شوند. گاهی خدا می‌فرماید این حرفی است که موسی گفته، گاهی می‌گوید در تورات اینچنین گفته‌ایم هر کدام از کتاب یا پیامبر ذکر بشود دیگری بالالتزام تفهیم خواهد شد. در آیهٴ محل بحث هم این¬چنین است که ﴿وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ آن انبیای قبل از موسی و عیسی، آنها چون تابع شریعت اولواالعزم قبلی یعنی ابراهیم (علیه السلام) بودند نام آنها را جداگانه ذکر فرمود و چون جریان تورات و انجیل یک سرفصل جدایی است، اینها هم از انبیای اولواالعزم‌اند اینها را علی حده [جداگانه] ذکر کرد ﴿وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ آنچه بین موسی و عیسی‌(علیهما السلام) آمده و مانند آن.

عدم اختصاص بعثت انبیا در منطقه خاورمیانه
در هر جایی پیامبری باشد خواه در شرق عالم خواه در غرب عالم ایمان به آن واجب است، شاید سرّ اینکه قصه انبیایی که در خاور دور یا باختر دور، آمدند [و] در قرآن کریم نیامد این است که این قسمت خاورمیانه هم تاریخش، هم آثارش مورد آگاهی مردم حجاز بود؛ اما خاور دور و باختر دور آنها نه خبری از اینها داشتند نه از آثار آنها باخبر بود نه تردد میسر بود، لذا در قرآن سخنی از انبیای چین و آسیای دور و منطقه‌های غرب و باختر بعید و امثال ذلک نیست، همین منطقه، خاورمیانه است این نه برای آن است که در باختر دور یا خاور دور پیامبری نبود، این را قرآن بالصراحه اعلام کرد که هرگز امتی بدون حجت نخواهند بود: ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ ، ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾ ممکن نیست جایی بشر زندگی کند و اندیشه حکومت کند مگر اینکه وحی در آنجا راهنما است. حالا اگر قرآن در عصر نزول می‌فرمود ما برای مردم دور دست خاور، انبیایی فرستادیم اصلاً اینها هیچ دسترسی نداشتند تا بفهمند تحقیق کنند، لذا درباره انبیایی که در خاورمیانه زندگی می‌کردند می‌فرماید: ﴿وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ﴾ ؛ از انبیای پیشین سؤال بکن یعنی آثار آنها هست، کتابهای آنها هست، مردمی که آنها را درک کردند هستند، مردمی که به آنها ایمان آوردند با شما همراه¬اند و مانند آن، لذا هر جا بشر بود و هست وحی خدا و حجت خدا باید برسد حالا یا بالنبوة و الرسالة مستقیماً، حالا از انبیای اولواالعزم باشند یا از انبیای اولواالعزم نباشد، نظیر لوط که به حضرت ابراهیم ایمان آورد و در منطقه دیگر مشغول تبلیغ بود یا نه به عنوان امام به عنوان وصی و به عنوان نماینده یک پیامبر منطقه‌ای، می‌رود تا حجت خدا را ابلاغ کند ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ باشد.

پرسش: ...
پاسخ: بالأخره کتابشان هست، دینش هست یا گرچه این آیه را در جریان معراج تطبیق کردند که حضرت در معراج انبیا را دید؛ اما وقتی که انسان الآن وقتی به قرآن مراجعه می‌کند در حقیقت از پیغمبر سؤال کرده است، وقتی به نهج‌البلاغه مراجعه می‌کند در حقیقت از حضرت امیر سؤال کرده است.
پرسش: ...
پاسخ: حالا بر فرض هم این مسائل را فیزیکی و بعد هم تاریخ علم تثبیت شده باشد، این با آن اصل کلی که هر جا بشر است و اندیشه است، وحی ضروری است مخالف نیست؛ ممکن نیست مردمی در خاور دور یا باختر دور زندگی بکنند و می‌کردند و خدا آنها را رها می‌کرد و همه انبیا، همین چند نفر بودند که در خاورمیانه زندگی می‌کردند، با اینکه در روایت مثلاً دارد 124000، این 124000 اگر رقم آماری باشد و رقم کثرت نباشد یعنی کنایه از کثرت نباشد باز هم خیلی است. اگر منظور از این 124000 یعنی انبیای فراوانی آمدند که خب به شمارش درنمی‌آیند، اگر هم نه واقعاً همین آمار باشد، بالأخره 124000 کم نیست و خیلی از اینها را ما نه در قرآن از آنها خبری است، نه در روایت، برای اینکه اگر می‌گفتند ما اثری هم از آنها مردم حجاز نداشتند، الآن که کل دنیا به صورت یک خانواده درآمده است این سهل است؛ اما آن روز اصلاً هیچ خبری نداشتند که ماورای این دریاهای بزرگ، بشری زندگی می‌کند و مانند آن. خب، اینکه فرمود: ﴿وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ این نشانه آن است که مؤمن باید به جمیع کتب انبیای سلف ایمان بیاورد، به خود انبیا هم باید ایمان بیاورد.

هماهنگی تصدیق انبیا و کتب آسمانی با نسخ احکام آنان
مطلب دیگر آن است که اگر شریعت انبیا سلف، نسخ شده است آیا نبوت آنها هم نسخ شد یا نه؟ آیا به منسوخ باید ایمان آورد به نحو ظرف تلبس یا به نحو تلبس بالفعل یعنی ما باید مؤمن باشیم که در گذشته دور کتابی بوده است و پیغمبری بوده است؟ یا باید معتقد باشیم الیوم، پیغمبر حق است به نام موسی و عیسی و آن انجیل و تورات غیر محرف حق است و مانند آن خلاصه، ایمان به منسوخ ایمان به حقانیت او است قبل از نسخ یعنی در ظرف تلبس به دین یا نه بعد از تلبس هم باید به او ایمان آورد؟ البته جوابش روشن است که منسوخ بما انه منسوخ فقط حقانیتش قبل از نسخ است؛ منتها هیچ بطلانی در کتابهای انبیای سلف، در سیرت و سنت انبیا سلف (علیهم السلام) هم اصلاً وجود نداشت. بیان ذلک این است که خود آن کتابها اولاً مشتمل بودند بر اصول کلی و خطوط کلی دین که این نسخ‌پذیر نیست، بلکه هر پیامبری که آمده آن خطوط کلی دین را تصدیق کرد، فرمود: ﴿مُصَدِّقًا لِما مَعَهُمْ﴾ پس خطوط کلی و اصول کلی، حق بود و هست و خواهد بود، آنچه به مبدأ برمی‌گردد آنچه به معاد برمی‌گردد آنچه به وحی و رسالت و فرشته‌ها برمی‌گردد، آنچه به حقیقت روح و انسانیت برمی‌گردد و مانند آن و بسیاری از فروع دین هم بشرح ایضاً [همچنین] اصل عبادت، اصل عدل، اصل پرهیز از ظلم، اصل کذا و کذا است. می‌ماند بعضی از فروع جزئی در بخش منهاج و شریعت که اینها نسخ شد، اینها را خود کتابهای انبیا سلف به عنوان موقت به مردمشان ابلاغ می‌کردند یعنی وقتی در انجیل آمده ﴿مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی﴾ یعنی محدوده شریعت من و محدوده منهاج من، تا آن وقتی است که پیامبر بعدی بیاید. پس این دستوری که انبیای سلف از طرف خدا به وسیله کتابهای آسمانی به مردم گفتند دستورشان این بود تا اطلاع ثانوی بعد در اطلاع ثانوی هم به مردم گفتند که وضعتان این است که برابر قرآن عمل بکنید، پس هیچ امر باطلی در حرم امن کتابهای انبیا نبود.

پرسش: ...
پاسخ: بدا هم حق است، بدا هم در حقیقت بازگشتش به ابدا برمی‌گردد یعنی اظهار بعد الاخفاء، توراتی که بر موسای کلیم نازل شد همان¬طور که خدا در قرآن از تورات به عنوان نور یاد کرد، فرمود: ﴿فیها هُدًی وَ نُورٌ﴾ اول تا آخر، آخر تا اول تورات نور بود، مثل قرآن. مسئله تحریف تورات مثل قتل انبیاست، خب همان¬طور که انبیا را شهید کردند تورات را هم تحریف کردند، آنچه تحریف شد که می‌شد باطل که کسی به او ایمان نمی‌آورد نه در ظرف خاص نه در ظرف عام؛ اما تورات یکپارچه نور است، فرمود: ﴿فیها هُدًی وَ نُورٌ﴾ یک حرفی نیاورد که بعد باطل بشود، از همان اول که دستورات شریعت و منهاج را ذکر می‌کرد، می‌فرمود تا اطلاع ثانوی، اطلاع ثانوی هم به وسیله قرآن آمده، انجیل هم بشرح ایضاً [همچنین] اینچنین نیست که کتاب آسمانی یعنی مثلاً تورات و انجیل ـ معاذ الله ـ مثل نسخه یک طبیب باشد که طبیب بعداً بفهمد که باید دستور را عوض بکند یا طبیب بعدی بیاید فکر طبیب قبلی را تخطئه بکند، اینچنین نیست، قانونگذار ذات اقدس الهی است برای مقاطع، قانونهای مشخص معین کرده، فرمود تا اطلاع ثانوی به تورات عمل کنید بعد هم انجیل که آمد این اطلاع ثانوی است، فرمود تا اطلاع ثانوی به انجیل عمل کنید. پس در محدوده اصول دین و خطوط کلی دین که ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ است، در محدوده شریعت از اول هم به عنوان نسخ و تخصیص ازمانی گفتند تا اطلاع ثانوی هیچ کس نگفت این کتاب برای ابد است، آن‌گاه اطلاع ثانوی هم به آمدن کتابهای بعدی است.

حقانیت خطوط کلی کتب آسمانی با اختلاف در احکام
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ برای ما بیان نکردند؛ اما برای ذات وجود مقدس پیغمبر آنجایی که ﴿وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾ آنجا دیگر سخن از سوره و آیه و عبری و عربی نیست، در سوره «زخرف» دارد که ﴿إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیُّ حَکیمٌ﴾ بعد در بخش دیگر فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾ اینجا که عربی است، سوره دارد و اطلاق و تقیید دارد و عام و خاص دارد و مانند آن؛ اما آنجا که ام‌الکتاب است و جای تلقی است، علّی حکیم است دیگر نه عبری است، نه عربی و وجود مبارک پیغمبر آنجا را هم تلقی می‌کند اینجا را هم دریافت می‌کند، اینجاست که تدریجی است؛ اما آنجا که جای تدریج نیست، لذا به همه انبیا گفتند تا اطلاع ثانوی، به وجود مبارک پیغمبر گفتند تا قیامت پس موسای کلیم، حرف باطلی نیاورد [بلکه] همه‌اش حق بود و نور، خطوط کلی او هم الآن محفوظ است، لذا دین اسلام یعنی قرآن کریم آن خطوط کلی را، آن معارف را تصدیق کرد، هر جا سخن از موسی و عیسی است خدا می‌فرماید: ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْه﴾ فروع کلی و خطوط کلی فروع را هم تصدیق کرد، اگر تصدیق کرد جا برای ابطال نیست، می‌ماند محدوده شریعت که چند رکعت نماز بخوانند [و] به چه سمتی نماز بخوانند، اینها یک محدوده جزئی است که از همان اول آنها گفتند تا اطلاع ثانوی، پس چیزی باطل نیست و مثل خود نسخ در داخل خود قرآن کریم که چند صباحی به طرف بیت المقدس نماز می‌خواندند، بعد به طرف کعبه.

پرسش: ...
پاسخ: این به همان دلیل است دیگر، برای اینکه آنچه نسخ نشده به حقانیتش باقی است، چون نور است و هدایت.
عظمت انبیای گذشته و حقانیّت کتب آسمانی غیر محرّف
پرسش: ...
پاسخ:البته فحص باید بکنیم، شبهه حکمیه است باید فحص بکنیم، اگر فحص کردیم و دلیل نیافتیم. بعضی از اشکالاتی که درباره اصل عدم نسخ آمده استصحاب احکام شریعت آمده، آن اشکال برای استصحاب اصل شریعت نیست، گفتند شاید موضوع برای آنها مشخص نباشد ما نمی‌دانیم برای کی آمده آن در هر جای آن شبهه برای استصحاب است، اگر ما فهمیدیم این برای امت بود ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ بود، نمی‌دانیم نسخ شد یا نه، خب استصحاب می‌کنیم بقائش را. موسای کلیم هم روح مطهرش آن وقت انسان کامل بود الآن هم هست، انبیای سلف اینچنین بودند، آن وقت هم توسل به اینها اثر داشت الآن هم اینچنین‌اند، آن وقت هم نور بودند الآن هم اینچنین‌اند. اینطور نیست که ـ معاذ الله ـ اینها قبلاً خوب بودند، بعد برگشتند یا ما به بدن آنها احترام می‌گذاشتیم، مقام نورانیت اینها الآن هم هست، لذا در تمام عبادات ما در بهترین زیارتهای ما اول سلام را نثار این بزرگان می‌کنیم بعد نثار ائمه خودمان، اینها به عظمت باقی بودند و هستند و خواهند بود و در زمان ظهور حضرت، اینها حضور پیدا خواهند کرد پشت سر حضرت نماز خواهند خواند و جزء امتان راستین حضرت خواهند بوده جزء حواریین حضرت خواهند بود، اینها وجودات مقدسه هستند که یاوران آن حضرت‌اند، چیزی باطل نشده که ما بگوییم موسی نسخ شده ـ معاذ الله ـ عیسی نسخ شده ـ معاذ الله ـ اینچنین نیست. البته انجیل و تورات محرف که خود قرآن کریم هم می‌فرماید اینها ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ که درباره اینها فرمود اینها ﴿ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلَّا النّارَ﴾ قرآن هم گهگاه برای عظمت آنچه در تورات و انجیل آمده، می‌فرماید ما این را در تورات گفتیم، در انجیل گفتیم مگر با خبر نیستید که در تورات چه گذشت؟ مگر مستحضر نیستید انجیل در این زمینه چه گفت؟ در سوره «نجم» دارد که ﴿أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی صُحُفِ مُوسی ٭ وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفّی﴾ در سوره «اعلی» دارد که ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ اْلأُولی ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾ یعنی مسئله‌ای که ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی﴾ می‌فرماید این مطلب جدیدی نیست [بلکه] این مطلبی است که انبیای سلف آوردند، در کتب انبیای سلف هست ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیاوَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی﴾ و امثال ذلک. خب این مطلبی نیست نسخ¬پذیر که دنیا متاع زودگذر است و اکثری دنیا طلب‌اند و طلب دنیا خسران آخرت را به همراه دارد و مانند آن، فرمود: ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ وَ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی ٭ إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ اْلأُولی ٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾ اینها مطلبی نیست که نسخ بشود که، ما وقتی به قرآن ایمان داریم جمیع آنچه مطابق با قرآن است مؤمن خواهیم بود، وقتی به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مؤمنیم جمیع انبیا و انسانهای کاملی که هماهنگ با اویند مؤمن خواهیم بود. الآن هم ارواح مطهر انبیا تابع روح مطهر رسول اکرم‌اند و الآن هم آن صحف انبیای سلف که دست نخورده نزد ولّی عصر (ارواحنا فداه) است، تابع قرآن کریم است. پس صحف انبیا یک سمت خود انبیا سمت دیگر، همه‌شان انوارند صحف انبیا تابع قرآن است، خود انبیا تابع رسول اکرم‌اند، لذا سخن از ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ است و از این جهت در همه حالات اینها نورند و طیب‌اند و طاهرند و ایمان به آنها واجب است.

لزوم تصدیق به انبیای گذشته
می‌ماند مطلب بعدی که ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ این سخن در چند جای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود ، این ﴿لا نُفَرِّق﴾ طعنی است درباره بعضی اهل کتاب که به بعضی از انبیا ایمان آوردند [و] به بعضی ایمان نیاوردند به بعضی از کتابها مؤمن بودند و به بعضی از کتابها مؤمن نبودند، ما موظفیم بگوییم همه اینها را به نبوت می‌شناسیم انبیا را از این جهت که نبی‌اند به عنوان رسول امین ایمان داریم [و] تصدیق می‌کنیم ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ گر چه خداوند فرمود درجات انبیا با هم یکسان نیست، هم درباره مرسلین فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾ هم درباره انبیا فرمود: ﴿فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ اما «فیما یرجع الی اصل النبوة و الرسالة» همه نورند و حق‌اند در اصل رسالت و نبوت ﴿لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ اما در درجات رسالت و نبوت آن دو آیه است که ﴿فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ﴾ یا ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ﴾.
رابطه ﴿لَهُ أَسْلَمَ﴾ و ﴿نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ با ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾

می‌ماند مسئله ذیل آیه که این ذیل از باب «رد العجز الی الصدر» به صدر برمی‌گردد؛ منتها صدر، ایمان است [و] ذیل اسلام. این اسلام، همان انقیاد است که فرمود ما مسلم‌ایم، برای اینکه ﴿لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ دیگران اگر اعراض کردند ما موظفیم که مسلمان باشیم ﴿نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ یعنی «نحن له منقادون» اگر آیه 136 سوره «بقره» در ذیلش داشت که ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ یعنی سمعاً و طاعه، در اینجا دارد ﴿وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ یعنی منقادون، این اسلام به معنای انقیاد اگر باز بشود همان سمعاً و طاعه خواهد بود، آن ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ اگر بسته بشود به صورت ﴿وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ درمی‌آید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن