display result search
منو
تفسیر آیات 93 تا 95 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم

تفسیر آیات 93 تا 95 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 22 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 93 تا 95 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم"

نشانه ای از اعجاز پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله
راز نرمی در گفتار رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله
تبیین تناسب آیات

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ﴿93﴾ فَمَنِ افْتَریٰ عَلَیٰ اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ ﴿94﴾ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ﴿95﴾

تبیین نظریهٴ صاحب المنار
تفسیرهای گوناگونی که مربوط به این کریمه بود به عرض رسید. در خلال، به سخنان گروه دوم هم اشاره شد؛ اما صحت و سقم آن سخن. گروه دوم کسانی‌اند که مثل صاحب المنار می‌اندیشند، می‌گویند که این دعوای نسخ در ناحیه دیگر است، بیان ذلک این است که آیه را این‌چنین معنا کردند ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ این جواب شبهه یهودیهاست. یهودیها دوتا شبهه داشتند: یکی درباره حلیت و حرمت لحوم؛ یکی هم درباره قبله. می‌گفتند اگر شما مسلمانها بر دین ابراهیم خلیل‌اید و ابراهیم خلیل را هم همچون خود مسلمان می‌دانید و می‌گویید این ملت ما، ملت ابراهیم است [و] خدا هم فرمود: ﴿مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ﴾ شما در دو قسمت، مخالف با دین ابراهیم خلیلید: اول درباره لحوم؛ دوم درباره قبله. درباره لحوم همین است که آیه محل بحث عهده‌دار اوست، درباره قبله، آیه بعدی است که ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًیٰ لِلْعالَمینَ﴾ آن عهده‌دار جواب شبهه دوم است. جامع این دو شبهه این است که اگر شما بر دین ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) هستید، ابراهیم خلیل هرگز این لحوم را حلال نمی‌دانست و هرگز به طرف کعبه نماز نمی‌گذارد، قبله دین ابراهیمی بیت المقدس است این شبهه دوم و گوشت شتر و امثال شتر، در دین ابراهیم حرام بود این شبهه اول. شما از یک طرف ادعا می‌کنید که ما بر دین ابراهیم خلیل‌ایم، از طرفی ادعا می‌کنید که حرف انبیای گذشته را تصدیق دارید [و] از طرفی مدعی هستید که به کتابهای آسمانی مؤمنید و مانند آن.

جواب شبهه اول این است که ما همچنان بر ملت ابراهیم، باقی هستیم کتابهای انبیای سلف را ایمان داریم و دین انبیای سلف را تقدیس می‌کنیم و بر ملت ابراهیم هستیم؛ منتها این لحومی که مطرح است، نظیر گوشت شتر و مانند آن، این در دین ابراهیم حلال بود، انبیای ابراهیمی از آنها استفاده می‌کردند و بر بنی‌اسرائیل در اثر آن جرایمی که مرتکب شدند حرام شد. پس همه طعامها بر انبیای ابراهیمی حلال بود فقط بر بنی‌اسرائیل حرام شد، آن هم در اثر جرایمی که اینها مرتکب شدند. خب، روح جواب بر اساس این برداشت به این برمی‌گردد که ﴿کُلُّ الطَّعامِ﴾ یعنی همه این محلّلات چه گاو و گوسفند و چه شتر و چه سم‌دارها همه اینها حلال بود غیر از خبائث ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ مگر آنچه را که بنی‌اسرائیل بر خود حرام کردند ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ﴾ یعنی ‌«الا ما حرم «بنی‌اسرائیل‌» ﴿عَلیٰ نَفْسِهِ﴾ یعنی ‌«علی انفسهم‌» پس منظور از اسرائیل بنی‌اسرائیل است، منظور ﴿عَلَی نَفْسِهِ﴾ ‌«علی انفسهم‌» است و این ‌«علی‌‌» هم جریان نذر و امثال ذلک نیست، بلکه در اثر سیئه‌ای که مرتکب شدند در اثر ارتکاب این جریمه بر خودشان تحریم کردند، چون قرآن از این صحنه خبر داد که ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ این خلاصه برداشتی که ایشان دارند درباره جواب شبهه اول و درباره روایاتی که در این زمینه وارد شده است اظهار نظر می‌کنند، می‌گویند گرچه در بخشهای روایی آمده است که اسرائیل، یعقوب(سلام الله علیه) در اثر بیماری عرق النسا لحم شتر را بر خود تحریم کرد یعنی نذر کرد که گوشت شتر نخورد ولی این نقلها جزء اسرائیلیات است، اینها را اسرائیلیها با دسیسه ساختند تا توجیه کنند بگویند این گوشت شتری که بر ما حرام است، برای آن است که اسرائیل یعنی یعقوب (سلام الله علیه) در اثر آن بیماری نذر کرد ما هم او را اسوه قرار دادیم، به سنت او عمل می‌کنیم و از گوشت شتر امتناع داریم. این جریان نذر دسیسه‌ای است که اسرائیلیها ساختند تا خودشان را تبرئه کنند وگرنه روح قضیه چیز دیگر است، روح قضیه آن است که منظور از این اسرائیل خود بنی‌اسرائیل‌اند و این حرمت هم، حرمت الهی و فقهی است نه براساس نذر و منشأ این حرمت هم همان است که در سورهٴ «نساء‌‌» و امثال ‌«نساء‌‌» مشخص شد. شاگردشان و مقرر درسشان یعنی جناب رشید رضا، حرف دیگران را هم اشاره می‌کند و حرف استاد را که نقل می‌کند، می‌گوید اقرب آن است که استاد ما گفته است یعنی هم در مسئله داوری ایشان در تفسیر و هم اظهار نظر ایشان درباره روایات، چون مفسر اصلی یعنی جناب عبده می‌گوید همه این روایات اسرائیلیات است حتی آنها که صحیح السندند و از ابن عباس نقل شدند. صحت سند، منافات ندارد که چیزی اسرائیلی باشد یعنی چیزی را اسرائیلیها ساختند و بافتند و منتشر کردند بعد هم ابن عباس نقل کرد و سرّ اینکه مقرّر درس ایشان می‌گوید آنچه را که استاد ما گفت اقرب است تا آنچه دیگران گفتند، این است که ما کلمه اسرائیل را حتماً باید به معنی بنواسرائیل بگیریم، زیرا در آیه آمده است که ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ خب این ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ﴾ در جایی است که اشتباه باشد، اسرائیل که سالیان متمادی قبل از موسی و نزول تورات بود لازم نبود که بفرماید ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ﴾ این ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ﴾ نمی‌خواست، الآن اگر کسی بگوید نوح، قبل از نزول تورات این مطلب را گفته است این جمله، لغو است. اگر کسی بگوید ابراهیم، قبل از نزول تورات این حرف را گفته است این جمله چیز زایدی است، برای اینکه محل اشتباه نیست خب، معلوم است او چند قرن قبل بود دیگر کسی بگوید طوفان نوح قبل از جریان هجرت پیغمبر بود این گفتن لغو است برای اینکه یک چیز روشنی است، چون در قرآن آمد است ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ معلوم می‌شود که منظور از اسرائیل بنواسرائیل‌اند نه خود اسرائیل و گاهی آن رئیس قبیله اسم برده می‌شود و منظور خود قبیله است. وقتی گفتند عدنان یعنی بنی‌عدنان، وقتی گفتند تغلب یعنی بنی‌تغلب، بکر نزار یعنی بنی‌بکر بنی‌نزار، اسم رئیس قبیله را بردن و قبیله را اراده کردن یک امر رایجی است. پس به قرینه ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ منظور از اسرائیل بنواسرائیل‌اند و اطلاق اسرائیل بر بنی‌اسرائیل، نظیر اطلاق تغلب بر بنی‌تغلب و مانند آن است و معنایش آن است که همه این طعامها قبلاً حلال بود بعد در اثر جرمی که بنی‌اسرائیل مرتکب شدند بر خودشان تحریم کردند، این خلاصه نظر صاحب المنار.

نقد نظریهٴ صاحب المنار
سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمودند که منشأ این اشتباه آن است که اینها کلمه ﴿مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ﴾ را این ﴿مِن قَبْلُ﴾ را این ظرف را، متعلق به ﴿حَرَّمَ﴾ گرفتند، این را صله ﴿حَرَّمَ﴾ گرفتند، چون خود رشید رضا تصریح می‌کند اقرب، سخن جناب عبده است، برای اینکه این کلمه ﴿مِن قَبْلِ﴾ حرف او را تأیید می‌کند. سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمودند منشأ اشتباه آنها این است که اینها این ﴿مِن قَبْلِ﴾ که متعلق است به ﴿حِلاًّ﴾ این را ظرف ﴿حُرِّمَ﴾ قرار دادند. این قید، متوجه چیزی است که ‌«سیق لأجله الکلام‌» نه متوجه چیزی که ‌«اعترض فی البین‌». اصل بحث این است که ‌«‌کل الطعام کان حلا لبنی‌اسرائیل مِن قبل ان تنزّل التوراة» این اصل سخن است، این ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ﴾ استثنایی است که در وسط واقع شده است ، قید باید به چیزی برگردد که ‌«سیق لأجله الکلام‌» نه چیزی که ‌«اعترض فی البین‌» قهراً آیه به این صورت خواهد بود که ‌«‌کل الطعام کان حلا لبنی‌اسرائیل مِن قبل ان تنزّل التوراة» جواب شبهه داده می‌شود بدون تکلف این نظم طبیعی آیه و اما اینکه آیا منظور از اسرائیل، بنی‌اسرائیل است این خلاف است، گرچه ممکن است اسم زعیم قبیله را ببرند و خود قبیله را اراده کنند، نظیر تغلب و بکر و نزار و عدنان و امثال ذلک. الآن هم که می‌گوییم اسرائیل این‌چنین گفت یعنی بنی‌اسرائیل، الآن هم که می‌گوییم مرگ بر اسرائیل یعنی این بنی‌اسرائیل صهیونیست وگرنه آن وجود مبارک که صلوات و سلام خدا بر او باد، او از انبیاست، ما در تمام عرض ادبها به پیشگاه انبیا عرض ارادت می‌کنیم هر مشهدی از مشاهد شریفه اهل بیت مشرف می‌شویم اول بر انبیای الهی سلام می‌فرستیم، عرض ادب می‌کنیم بعد نسبت به صاحب آن مشهد [و] شاهد آن مشهد.

این اسرائیلی که یعقوب است و نوه ابراهیم خلیل است و قرآن او را نافله می‌داند یعنی وعده‌ای که داد با افاضه فرزند به آن وعده وفا کرد و ذات مقدس ابراهیم از خدا فرزند خواست، ذات اقدس الهی هم به او فرزند داد هم به او نوه داد که نوه، نافله است ﴿وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً﴾ یعنی ‌«هبةً زائدةً‌» منظور از اسرائیل در عرف، بنی‌اسرائیل است، اطلاق می‌شود؛ اما قرآن کریم در این زمینه سابقه‌ای ندارد که بفرماید اسرائیل و منظور بنی‌اسرائیل باشد این یک، در هیچ جا نیست تا ایشان بتوانند شاهدی اقامه کنند. مطلب دوم این است که در همین آیه در جمله قبل کلمه بنی‌اسرائیل را به کار برده است، فرمود: ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ﴾ خب اگر بنی‌اسرائیل گفت، می‌فرمود ‌«إلاّ ما حرموا علی انفسهم‌» چرا فرمود: ﴿إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ﴾ این اظهار اسم ظاهر آن هم مفرد، نشان می‌دهد که این اسرائیل، غیر از آن بنی‌اسرائیل است. بنابراین چون آن غفلت شده است که ﴿مِن قَبْلِ﴾ را ظرف برای ﴿حَرَّمَ﴾ گرفته‌اند، در حالی که ظرف برای ﴿حِلاًّ﴾ است این تبعات را به دنبال داشت، آن‌گاه سخاوتمندانه می‌گوید همه این روایات، اسرائیلیات است حتی آنها که صحیح السند است، صحت سند مانع از اسرائیلی بودن نیست خب، این افراط است. در روایات ما هم این جریان نذر آمده؛ در تفسیر عیاشی و غیر تفسیر عیاشی آمده آنها هم نقل کردند یعنی برادران اهل سنت هم نقل کردند.

در تفسیر عیاشی ذیل همین آیه سورهٴ ‌«آل‌عمران‌‌» از امام صادق (سلام الله علیه) سؤال شده است که ‌«﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ﴾ قال ان اسرائیل کان اذا اکل لحوم الابل هیج علیه وجع الخاصره فحرم علی نفسه لحم الابل» این معلوم می‌شود بر اساس این روایت، این یک تحریم طبیبانه است. احتمال نذر هم هست، اگر نذر باشد هم رواست و اگر تحریم طبیبانه باشد هم رواست و می‌بیند ضرر دارد، نمی‌خورد. مشابه این، روایت دیگری است به صورت مکاتبه که عمربن‌یزید نامه‌ای برای حضرت ابی الحسن ظاهراً حضرت ابی‌ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) نوشت «أسأله عن رجلٍ دبر مملوکه هل له ان یبیع عتقه»؛ محصول کار او را بفروشد یا نه ‌«قال کتب (علیه السلام) ﴿کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ﴾‌» یعنی همه اینها حلال است، مگر آنچه را که اسرائیل تحریم کرده که این جزء محرمات اسرائیل نیست. به هر حال روایاتی هم که آنها نقل کردند شاهد این است که غذای خاصی است که اسرائیل (سلام الله علیه) بر خود تحریم کرده است و دیگران هم پیروی کردند.

نشانه‌ای از اعجاز پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
آن‌گاه فرمود به هر حال، به هر تقدیری که باشد نشانه اعجاز رسول اکرم است صدق دعوای اوست، چون حضرت به حسب ظاهر، از علوم حصولی و مدرسه سهمی نبرده است که مکتبی رفته باشد توراتی خوانده باشد، توراتی را بخواند و امثال ذلک نبود. مع‌ذلک از غیب خبر داد، فرمود: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ کسی که کتابی را اصلاً ندیده است، مکتبی اصلاً نرفته است قاطعانه تحدی کند این نشانه اعجاز است ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾.

راز نرمی در گفتار رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بعد ذات اقدس الهی در کمال عدل و انصاف، این آیه را نازل کرد ﴿فَمَنِ افْتَریٰ عَلَیٰ اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ با اینکه بالصراحه می‌توانست بفرماید اینها دروغ می‌گویند، چه اینکه در بعضی از بخشها فرمود: ﴿یَقُولُونَ عَلَیٰ اللّهِ الْکَذِبَ﴾ این ﴿یَقُولُونَ عَلَیٰ اللّهِ الْکَذِبَ﴾، ﴿یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ در آن‌گونه از موارد فرمود اینجا از مواردی است که با نرمی سخن گفت، فرمود هر کس کذب و جریان دروغی را بر خدا افترا ببندد بعد از تمام حجت، بعد از خلاصه ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ، ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ نفرمود شما افترا بستید و شما ظالم‌اید، نظیر آیهٴ 24 سورهٴ ‌«سبأ‌‌» که گاهی به عنوان عدل و انصاف متکلم شاهد اقامه می‌شود. آیهٴ 24 سورهٴ ‌«سبأ‌‌» این است که ﴿قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قُلِ اللّهُ وَ إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلی هُدًی أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾؛ ما یا شما در هدایت یا ضلالتیم، با اینکه وجود مبارک پیغمبر ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است و آنها ﴿فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ هستند، مع‌ذلک گاهی نرمی در گفتار اقتضا می‌کند که بالصراحه آنها تضلیل نشوند یعنی به ضلالت منصوب نشوند، لذا فرمود ما یا شما ‌«علی‌ٰ» هدایتیم یا در ضلال مبین هستیم، اینجا هم از آن سنخ خواهد بود.

تبیین تناسب آیات
مطلب دیگر این است که اینکه فرمود: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ پیامبر از ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ﴾ شروع کرد به اعلام کردن، آن‌گاه ﴿فَمَنِ افْتَریٰ﴾ این ﴿فَمَنِ افْتَریٰ﴾ مقول قول نیست؛ نفرمود: ‌«‌قل فأتوا بالتوراة فأتلوها ان کنتم صادقین فمن افتریٰ» که ﴿فَمَنِ افْتَریٰ﴾ بشود مقول قول، بشود حرف پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بلکه ﴿فَمَنِ افْتَریٰ﴾ سخن خداست که خدا می‌فرماید. چرا مقول قول نیست و چرا سخن خداست، برای اینکه این آیه مشتمل بر یک اشاره است و یک خطاب. فرمود: ﴿فَمَنِ افْتَریٰ عَلَیٰ اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ ﴾ اگر می‌فرمود ‌«من بعد هذا‌» یا ‌«من بعده‌» احتمال اینکه مقول قول باشد در او بود؛ اما می‌فرماید ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ وقتی گفته می‌شود ‌«ذلک‌‌» یک متکلم است، یک مشارٌ الیه است و یک مخاطب. متکلم وقتی حرف می‌زند با مخاطب سخن می‌گوید مطلبی را هم به او با اشاره تفهیم می‌کند، وقتی متکلم گفت ‌«من بعد ذلک‌» این کاف، کاف خطاب است ‌«ذاء‌‌» اشاره است آن ‌«لام‌‌» برای بعید بودن مشارٌ الیه. اگر متکلم بخواهد چیز دوری را به مخاطب نشان بدهد، می‌گوید «من بعد ذلکَ» که «کَ» خطاب است و به مخاطب برمی‌گردد، این ‌«ذاء‌‌» اسم اشاره است و آن ‌«لام‌‌» نشانه بعید بودن مشارٌ الیه است وگرنه ‌«کاف‌‌» جزء اشاره نیست، این ذلک سه‌تا کلمه است؛ دوتا اسم است، یک حرف آن ‌«ذاء‌‌» اسم است [و] اسم اشاره است آن ‌«لام‌‌» حرف است برای دور بودن مشارٌ الیه است این ‌«کاف‌‌» هم ضمیر است و اسم است و ضمیر خطاب ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ پس مخاطبی می‌طلبد. اگر این آیهٴ، مقول الله باشد ـ کما هو الظاهر ـ ذات اقدس الهی با پیامبرش سخن می‌گوید، می‌فرماید بعد از آن حجتی که تو می‌دانی قیام، قائم شده است آنها بخواهند افترا ببندند تمام الظلم را آنها مرتکب شدند ولی اگر این آیه مقول قول باشد یعنی گفته پیامبر باشد، خدا به پیامبر بفرماید که این‌چنین بگو! خب، پیامبر که با آنها سخن می‌گوید تاکنون ضمیر جمع مذکر می‌آورد، می‌فرمود ﴿إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ امثال ذلک، حالا اگر پیامبر بخواهد بگوید ﴿فَمَنِ افْتَریٰ عَلَیٰ اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ باید می‌فرمود ‌«من بعد ذلکم‌» اگر بفرماید ﴿مِنْ بَعْدِ ذلِکَ﴾ این مخاطب مفرد چه کسی است؟ لذا نشان می‌دهد که این جمله، کلام الله است نه مقولی است که خدا دستور داده باشد به پیامبر که شما این‌ چنین بگویید، قسر قلب هم این است که آنها مدعی‌اند شما ظالم‌اید، این قلب می‌کند بر آنها که نه شما ظالم‌اید ﴿أُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ اینها عصاره بحثی بود در این آیه مبارکه با همه ماجرایی که این آیه داشت. دوتا ماجرای مبسوطی داشت: یکی فرمایش جناب آقا شیخ جواد بلاغی (رضوان الله علیه) صاحب تفسیر شریف آلاء الرحمان بود ؛ یکی هم حرف ناتمام صاحب المنار ﴿قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾، این ﴿وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ﴾ هم طعن صریح است نسبت به مشرکینی که خود را حنفا می‌پنداشتند و می‌گفتند ما بر روش ابراهیم خلیل‌ هستیم، هم طعن ضمنی است نسبت به کسانی که مبتلا به تثلیث و تثنیه شدند و مانند آن حالا آن، آیه بعد ناظر به مسئله ثانی است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 22:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن