- 83
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 96 و 97 سوره آلعمران _ بخش ششم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 96 و 97 سوره آلعمران _ بخش ششم"
تقدم بنای کعبه علت توسعه حرم الهی
«ام القری» بودن مکه برای هدایت همگانی
حکم مخصوص ساختمان سازی در مکه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ ﴿96﴾ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ ﴿97﴾
تقدم بنای کعبه علت توسعه حرم الهی
چون بیت الله، اولین بیت است که به عنوان معبد برای مردم ساخته شد آن هم در سرزمین غیر ذی زرع، اگر آبادی در آنجا شد و بناهایی ساخته شد حتماً بعد از کعبه است، برای اینکه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی عرض کرد ﴿رَبَّنا إِنّی اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾ پس اول بیت الله است، چه اینکه ﴿أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ همین بیت الله است، بعد خانههایی که ساخته شد اطراف همین کعبه ساخته شد که شده بلد و اگر امر دایر بشود برای توسعه حرم که آیا خانههای اطراف را میشود خراب کرد و جزء حرم قرار داد یا نه، معلوم میشود که اول، کعبه ساخته شده بود بعد دیگران مجاور شدند و در کنار کعبه خانه ساختند، آنها حریم کعبه را غصب کردند در حقیقت، اگر توسعه لازم باشد میشود آن بناها را تخریب کرد و حرم را توسعه داد این از امام ششم(سلام الله علیه) نقل شد، در زمان حضرت ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) نقل شد که دستگاه حکومت برای توسعه حرم یعنی مسجد الحرام، مجبور شد که بعضی از خانهها را تخریب کند عدهای فکر میکردند که این غصب است، فقهای اهل سنت هم فتوا دادند که جایز نیست ولی از حضرت امام ششم(سلام الله علیه) و از ابی ابراهیم(علیه السلام) استفتا کردند در دو عصر، از دو خلیفه استفتایی آمده به حضور حضرتین(علیهما السلام) آنها همین جواب را دادند که اگر بیت الله، اول بود بعد اطرافش خانه ساختند، اینها آمدند حریم کعبه را غصب کردند در حقیقت اینها غاصب¬اند [و] تخریب این بیوت مانعی ندارد [اما] اگر اول، ملک مردم بود، در کنار ملک مردم، کعبه ساخته شد، نظیر مساجد معمولی اینجا نمیشود بدون اذن صاحبش تخریب کرد و همین فتوا مایه گشایش شد که خانههای اطراف را تخریب کردند و حرم را یعنی مسجد الحرام را توسعه دادند .
آیه 126 سوره «بقره» و آیه 125 سوره «ابراهیم» شواهدی بر توسعه کعبه
پرسش: ...
پاسخ: این سفر دوم بود، بله دیگر این در اوایل بحث هم این دو آیه صحبت شد که یکی با الف و لام است، یکی بی الف و لام. برای اولین بار که هاجر و اسماعیل(علیهم السلام) را آنجا گذاشت، عرض کرد: ﴿رَبَّنا إِنّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أََفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ﴾ که هاجر عرض کرد: «الی مَن تَدَعُنٰا» فرمود: «الی رَبِّ هذهِ البَنِیَّةِ» در همان مقطع، دعا کرد عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ بدون الف و لام یک سرزمین غیر ذی زرع بود احدی در آنجا سکونت نداشت. بعد که آمد این بلد، آن ﴿بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾ بود ﴿رَبَّنا إِنّی أََسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾ پس بیت الله الحرام بود، قبل از اینکه بلد بشود. به دعای حضرت ابراهیم از خدا خواست که بلد قرار بدهد اینجا را یعنی بدون الف و لام ذکر کرد. بار دوم که آمد دید بلد شد، عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا﴾ که بار دوم با الف و لام است، در هر دو حال مسبوق به بیت الله است؛ اول بیت الله بود، بعد بلد شد. بنابراین مردم در اطراف کعبه خانه ساختند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، همان جا که میگفت ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا﴾ در سوره «بقره» ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ یعنی دعای اول است دیگر که بدون الف و لام است.
پرسش: ...
پاسخ: آنجایی که این دعا بی الف و لام است دفعه اول است نه ﴿یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: نه معنایش آن است که این بی الف و لام در هنگام رفع قواعد بود، این دوتا دعاست: یکی بی الف و لام؛ یکی با الف و لام، یکی در سوره «بقره» یکی در سوره «ابراهیم» آن بی الف و لام دعای اول است و آن با الف و لام دعای دوم دیگر، این نظم طبیعی است، نه اینکه با الف و لام اول باشد بی الف و لام دوم، اول این¬چنین نیست که عرض کند ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا﴾ بعد بار دوم عرض کند ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ این¬طور که نیست که معلوم میشود آن بی الف و لام اول است و با الف و لام دوم، دیگر براساس این نظر این دو معصوم(سلام الله علیهما) فتوا دادند توسعه حرم رواست ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا﴾.
«ام القری» بودن مکّه برای هدایت همگانی
در بعضی از روایات «بکه» موضع بیت و مکه خود شهر تفسیر شده است ، چه اینکه در بعضی از تعبیرات هم «بکه» مرادف مکه قرار داده شد و از اینکه مکه هم ام¬ القری است، اگر ام القرای نسبی نباشد ﴿هدیً للعالمین﴾ معنای خودش را حفظ میکند. یک وقت گفته میشود پایتخت هر کشوری ام ¬القری است، این یک ام القرای نسبی است «عاصمه» ام القرای نسبی است ولی بر اساس حدیث دحو الارض و مانند آن، اگر ما گفتیم مکه ام القری است یعنی ام همه قرایی که در جهان هست این میشود امّ، که همه به این سمت متوجهاند، قهراً ﴿هدیً للعالمین﴾ هم خواهد بود این ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ﴾ مقام ابراهیم به عنوان یکی از آیات است که در روایاتی از ائمه(علیهم السلام) سؤال میکنند که «آیات بینات» چیست، فرمود مقام ابراهیم است، حجر اسماعیل است، حجر الاسود است ، در بعضی از روایات هر سه شمرده شده.
علت فعل ماضی آوردن ﴿کانَ آمِنًا﴾ در کریمه ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾
عمده این است که فرمود: ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ نفرمود «من دَخَلَهُ اَمِنَ» از اینکه فرمود: ﴿کانَ آمِنًا﴾ به صورت فعل ماضی نشانه بر استمرار ذکر فرمود، معلوم میشود این امر، امر مستقر است که همواره انسان در آنجا در امان است و این امنیت، اختصاص به مسئله تهاجم ابتدایی ندارد که کسی که وارد شد نباید او را آزار کرد، بلکه اگر کسی مستحق عقوبت بود و وارد شد مادامی که در آنجا جرمی را مرتکب نشد، باید او را حفظ کرد یعنی کاری به او نداشت تا برگردد که روایاتش در بحث دیروز خوانده شد، در کنار این روایات روایتی هم هست درباره مسئله دین که اگر بدهکاری فرار کرد، رفت مکه و طلبکار او را در مکه دید، آنجا دیگر از او مطالبه نکند، صبر کند که او از حرم بیرون بیاید این غیر از آن مسائل قصاص نفس یا قصاص طرف هست، بابی برای این اختصاص دادند که شما مزاحم کسی که در مکه است نباشید و آزارش نکنید تا اینکه بیرون بیاید. فرمودند نگاه به او نکنید که او خجالت بکشد و روعی در او ایجاد بشود که این روایات را بخشی را مرحوم صاحب وسائل نقل کرده، بخشی هم در تفسیر شریف نور الثقلین آمده، در تفسیر نور الثقلین همان روایتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده ایشان هم نقل کردند که سؤال میکنند من طلبکار خودم را دیدم «أَتقاضا»؛ از او تقاضای پرداخت مالم بکنم یا نه، فرمود نه! صبر کن او از حرم بیرون بیاید، ذیل همین آیه در تفسیر نور الثقلین از کافی است [و] مرحوم صاحب وسائل هم از کافی نقل کرده: «عن سماعة بن مهران عن ابی عبدالله(علیه السلام) قال سَأَلتُهُ عن رَجلٍ لی علیه مالٌ فغَابَ عنّی زَماناً»؛ کسی به من بدهکار بود، مدت مدیدی هم غایب شد «فَرَأَیتُهُ یَطُوفُ حولَ الکَعبَة»؛ دیدم اطراف کعبه دارد طواف میکند «أَفَأَتقاضَاهُ مالی»؛ تقاضای مال و دینم بکنم یا نه «قال(علیه السلام) لا»؛ تقاضای مال نکن «لا تُسَلِّم علیه»؛ حتی به او سلام هم نکن که او خجل بشود «لا تُسَلِّم علیه و لا تُرَوِّعهُ»؛ او را هولناک نکن روع و ترس و وحشت در او ایجاد نکن «حتی یَخُرجَ من الحرم» این معلوم میشود که امن بودن برای همه حیوانات است برای انسانها هست، چه در مسئله جان چه در مسئله حدود قصاص و چه در مسئله دیون، البته کسانی که در خود حرم هستند آنها حسابشان جداست.
مطلب بعدی آن است که در همین نورالثقلین روایاتی است که یک حیوان اهلی وارد حرم شد، آیا میتوانیم او را دفع کنیم یا نه، فرمودند نه در آن زمینه هم آمده، البته بعضی از اینها حمل بر حرمت میشود بعضی از اینها حمل بر کراهت.
راز محفوظ ماندن «مقام ابراهیم» در برابر حوادث
خب، پس ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ و سرّ اینکه مقام ابراهیم ذکر شد، برای اینکه مقام ابراهیم نسبت به آیات دیگر برجستگی دارد ولی اختصاصی ندارد، چه اینکه در بعضی از همین روایاتی که در وسائل¬الشیعه هم آمده، در نور الثقلین هم آمده وقتی سؤال میکنند که آیات بینه چیست، همین سه امر را میشمارند: مقام ابراهیم را؛ حجر الأسود را و حجر اسماعیل را و این مقام ابراهیم خصیصهای دارد که همواره محفوظ است. روایتی را دارد تفسیر نور الثقلین از زراره نقل میکند که من به امام باقر عرض کردم: «قُلتُ لابی جعفر(علیه السلام) اَدرَکتَ الحسینَ(صلوات الله علیه)» آیا خدمت سید الشهداء رسیدی یا نه؛ امام حسین را زیارت کردی یا نه، چون وجود مبارک امام باقر در کربلا بیش از دو سال سن شریفش بود؛ بین دو الی سه سال سن شریفش بود. زراره به امام باقر عرض میکند «ادرکتَ الحسین(صلوات الله علیه) قال نَعَم»؛ من خدمت جدم رسیدم «اَذکُرُ و انا مَعَه فی المسجدِ الحرامِ»؛ به یادم هست که من در خدمتش در مسجد الحرام بودم «و قد دَخَلَ فیه السَّیل» بارندگی شد و آنجا با کمترین باران، مسیل همان کعبه خواهد بود، چون از چهار طرف کوه است و حرم، در آن نقطه فرو دید قرار دارد دیگر، لذا سیلگیر است چهار طرفش کوه است و کوه¬اش هم سنگی است، آب را جذب نمیکند و آبها هم میآید و پایین¬ترین نقطه هم همان حرم است دیگر «و قد دَخَلَ فیه السَّیل والنَّاسُ یَقُومُونَ علی المقام یَخُرجُ الخارجُ یَقُولُ قد ذَهَبَ به السّیلُ و یَخُرجُ منه الخارجُ فَیقُولُ هو مَکانَه»؛ مردم وقتی که سیل آمد کنار مقام بودند و وقتی بیرون میرفتند سؤال میکردند که داخل حرم چه خبر است، بعضی میگفتند مقام، را آب برد بعضیها میگفتند نه مقام، سر جایش هست: «و قد دَخَلَ فیهِ السّیل والنّاسُ یَقُومُونَ علی المَقامِ یَخرُجُ الخارج یَقُولُ قد ذَهَبَ به السیل و یَخرُجُ منه الخارجُ فَیقُولُ هو مکانهَ»؛ اختلافی شد، بعضی گفتند مقام ابراهیم را سیل برد بعضی گفتند نه «قال فقال لی یا فلانُ ما صَنَعَ هولاءِ» سید الشهداء فرمود که اینها چه میگویند، چه کار کردند مقام را «فقلتُ اصلَحَکَ اللهُ یَخافُونَ اَن یَکُونَ السَّیلُ قد ذَهَبَ بالمقام» اینها میترسند که مقام ابراهیم را سیل برده باشد خب، مقام یک سنگ کوچکی است قابل نقل و انتقال است آن سیل خروشان آمده خب از بین میبرد به حسب ظاهر «فقال نٰادِ اِنَّ اللهَ قد جَعَلَهُ عَلَماً لم یَکُن لِیَذَهَبَ به»؛ فرمود اعلام کن؛ به مردم بگو مطمئن باشند هرگز سیل، مقام ابراهیم را نمیبرد، چون خدا این را آیت قرار داد؛ علم و علامت و نشانه خود قرار داد، سیل این را نمیبرد و همینطور میماند.
پرسش: ...
پاسخ: البته ولی آنجا آخر محل ابتلا نبود محل سؤال نبود، حجر اسود چون در درون دیوار کار گذاشته شد محفوظ بود. این مقام ابراهیم سنگی است آزاد، این را خب سیل میبرد، لذا احتمال دادند که در اثر سیل از جا کنده شده باشد [و] رفته باشد. سید الشهداء(سلام الله علیه) فرمود اعلام کن که «اِنَّ اللهَ قد جَعَلَهُ عَلَمَاً لم یَکُن لِیَذهَبَ به فاستَقِرُّوا»؛ مستقر باشید یا مردم «فَاستَقَرُّوا»؛ آرام گرفتند «و کان موضِعُ المقام الذَّی وَضَعَهُ ابراهیمُ(علیه السلام) عند جِدارِ البَیتِ فلم یَزَل هناکَ»؛ نزدیک دیوار کعبه بود «حتی حَوَّلَهُ اهلُ الجاهلیة الی المکانِ الذَّی هو فیهِ الیوم فلما فَتَحَ النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مَکَّةَ رَدَّهُ الی الموَضعِ الذی وَضَعَهُ ابراهیم (علیه السلام)» ؛ تا پایان، تا عصر خلفا را هم ذکر میکند که دیگر آنها نیازی به خواندن نیست. غرض آن است که خصیصهای که برای مقام ابراهیم دارد باعث شد که در بین آیات بینات، همین یکی ذکر بشود. روایتی که مرحوم کلینی نقل کرد حسن بن محبوب نقل میکند که ابن سنان میگوید از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم که «﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ ٭ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ مٰا هذه الآیاتُ البیّنات قال(علیه السلام) مقامُ ابراهیمِ حیثُ قٰامَ علی الحَجَرِ فَأَثَّرت فیه قَدَمٰاه» این یک، «والحَجَرُ الاَسَود» دو، «و مَنزِلُ اسماعیل(علیه السلام)» سه، مرحوم صاحب وسائل هم البته این روایت را نقل کردند . آن روایت را [که در اوّل بحث گفتیم] در تفسیر نورالثقلین از عیاشی هم نقل کردند که «اَرادَ ابُوجعفر ان یَشتَرِیَ من اهلِ مکَّةَ بُیُوتَهُم أن یَزیدَ فی المسجد فاَبَوا علیه فأرغَبَهُم فَامتَنَعُوا فضَاقَ بذلک فأَتٰی اَبٰا عبدالله» یعنی منصور دوانیقی خواست این کار را بکند با پول زیاد نشد، مردم حاضر نشدند خانهها را بفروشند که مسجد، توسعه پیدا کند، آمد حضور امام ششم(سلام الله علیه) و آن جریانی را که قبلاً خوانده شد، ایشان نقل کردند؛ این روایت را ایشان نقل کردند. مسئله اینکه مکه خصوص قریه است و «بکه» موضع حجری است که «یَبُکُّ الناسُ بَعضُهُم بَعضَا» نه تنها موضع بیت، موضع آن حجر اسود است، این روایت را هم ایشان نقل کردند. البته روایت دیگری دارد که از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد که «لم سُمّیَتِ الکعبةُ بَکَّةً فقال لِبُکاءِ النّٰاسِ حَولَهٰا و فیهٰا» این دیگر با این اشتقاق ادبی سازگار نیست، چون آن «بکه» است مضاعف است این بَکا است و ناقص است. وجوهی برای نامگذاری این سرزمین به «بکه» هست که بعضی از این روایات خوانده شد که این را هم ملاحظه میفرمایید.
معنای باطنی آیه ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾
عمده این است که این ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ معنای فقهی ظاهری دارد، معنای باطنی هم دارد که آن معنای باطنی را از عللالشرایع نقل کردند که امام ششم(سلام الله علیه) به ابی¬حنیفه فرمود: «یا ابا حَنیفَةَ تَعرفُ کتابَ اللهِ حقَّ معرفَتِه و تَعرِفُ الناسِخَ والمُنسُوخَ قال نعم» حضرت فرمود: «یا ابا حنیفه لقد اِدَّعَیتَ علماً وَیلکَ ما جَعَلَ اللهُ ذلک الا عندَ اهلِ الکِتابِ الذینَ اُنزِلَ علیهم ویلَکَ و لا هو الا عِند الخاص من ذرِّیَّةِ نَبیِّنٰا محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ما ورَّثَکَ اللهُ من کتابهِ حَرفاً» که این علم الوراثة، مخصوص اهل بیت(علیهم السلام) است؛ اما علمالدراسة را در حوزه و غیر حوزه میشود فرا گرفت؛ اما علم الوراثة را باید از همان راه یاد گرفت، فرمود تو یک حرف از قرآن ارث نبردی: «و ما وَرَّثَکَ اللهُ من کتابه حرفا» آنگاه این آیه را حضرت سؤال کرد که ﴿سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ منظور چیست. آن در جواب گفت من فکر میکنم فاصله مکه و مدینه مراد باشد یعنی وقتی میخواهید حج کنید ﴿سیرُوا فیها﴾ در این مسافت ﴿لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ حضرت نقض کرد فرمود مگر نمیدانید که «اَنَّ النّاسَ یُقطَعُ عَلَیهِم بین الممدینةَ و مکَّةَ فتُؤخَذُ اموالهُم و لا یَأمَنُونَ علی انفُسِهِم و یُقتَلُونَ»؛ این رهزنیها مگر بین مکه و مدینه نیست، این ﴿سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ کجا را میخواهد بگوید؟ خود مکه امن است؛ اما فاصله هفتاد هشتاد فرسخ مکه مدینه که ناامن است منظورچیست؟ پس منظور این نیست «فسَکَتَ ابو حنیفه» حضرت فرمود «یا ابو حنیفه اَخبِرنِی عن قول الله عزوجل ﴿و مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ این ذلک من الارض» این کجاست؟ عرض کرد «الکعبه» فرمود: «أَفَتَعلَمُ انَّ الحَجَّاجَ بنَ یُوسُف حین وَضَعَ المَنجِنیق علی ابنِ الزُّبیر فی الکعبه فَقَتَلهُ کٰان آمناً فیها» آن چطور، آن قصه را که همهتان میدانید [که] ابن زبیر در کعبه، متحصن شد حجاج، منجنیق بست و کعبه را ویران کرد و ابن زبیر را گرفتند و کشتند بالأخره یعنی با همان وضع کشته شد «فسَکَتَ فقال ابوبکر الحضرمی جُعلتُ فِداک الجوابُ فی المسألَتَینِ الاوَّلَتَین»؛ ابوبکر حضرمی به حضرت صادق(سلام الله علیه) عرض کرد «جعلت فداک» پس جواب این دوتا سؤال چه شد ﴿سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ منظور چیست ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ مراد چیست؟ فرمود: «یا ابابکر ﴿سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ فقال مع قائمنا اهلِ البیت» آن لقب خاص را میبرد که وقتی آن حضرت(سلام الله علیه) که ظهور کرد دیگر امن خواهد شد همه این راهها «و اما ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ فمن بَایَعَهُ و دَخَلَ مَعَهُ و مَسَحَ علی یَدِهِ و دَخَلَ فی عُقدَةِ اصحٰابِهِ کان آمناً» این امن مطلق است البته، تکویناً و تشریعاً؛ اما آن امن نسبی همان است که در روایات دیگر آمده.
مسئله حیوانات اهلی و غیر اهلی هم در همین روایات آمده تا میرسیم به روایت بعدی که علی بن عبد العزیز از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند که ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ یعنی چه، برای اینکه «یَدخلُهُ المُرجیِ والقَدَرِی والحَرُورِی والزِندِیقُ الذی لایؤمن بالله» حضرت فرمود این به آن اصلاق مراد نیست اینها که در امان نیستند «قلت افمه» پس منظور چیست «جعلت فداک قال مَن دَخَلَه و هو عارفٌ بِحَقِّنٰا کما هو عارف بِه خَرَجَ من ذنوبه و کُفِیَ همَّ الدنیا والاخرة» این بیان بعضی از مصادیق معنوی این کریمه است وگرنه آن مصداق فقهیاش قبلاً گذشت [و] آن به قوت خود باقی است. روایات دیگری هم باز در همین زمینه است که ﴿مَنْ دَخَلَهُ﴾ یعنی داخل در بیت ولایت و امامت بشود که تأیید میکند آن بُعد معنوی قضیه را، چه اینکه مستحب است زائر وقتی نزدیک بیت الله آمده است، حلقه باب را بگیرد و عرض کند: «اللهمَّ إنَّ البَیتَ بیتُکَ والعَبدَ عبدُکَ وقد قُلتَ و من دَخَلهُ کانَ آمِنٰا فآمِنِّیِ من عَذابِکَ فَأَجِرنی من سَخَطِکَ» که این عذاب معنوی است.
فضیلت و اهمیت حج
روایتی را از اصول کافی نقل میکنند زراره از امام باقر(سلام الله علیه) نقل میکند که حضرت فرمود: «بُنِیَ الاسلامُ علی خَمسَةِ اشیاءٍ علی الصَّلاة والزَّکاةِ والحجِّ والصُّوم والوِلاَیةِ» زراره عرض کرد این حدیث، همان حدیث معروفی است که مکرر آقایان ملاحظه فرمودید. عرض کرد که «و ایُّ شیءٍ من ذلک أَفضَلَ فَقالَ الوِلٰایَهُ اَفضَلُ لأَنّٰها مفِتَاحُهُنَّ و الوالٰی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ» معلوم میشود تنها ولایت معنوی نیست، آن ولایت رهبری و آن حکومت اسلامی و امثال ذلک هست، برای اینکه کلید همه اینها مسئله رهبری است، والی بر همه اینها از همه اینها مقدم است، تنها ولی نیست [بلکه] والی هم هست، والی آن حاکم را میگویند، فرمود: «الولایَةُ افضَلُ لاِنّها مِفتَاحُهُنَّ و الوَالی هُوَ الدَّلیلُ علیهن» معلوم میشود که مسئله والی این است، آنگاه فضایل هر کدام را هم ذکر میکند تا به حج میرسد و به آیه ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ﴾ را استشهاد میکند، بعد میفرماید «لَحجَّةٌ مَقُبولَةٌ خیرٌ من عِشرین صلاةً نافله» منظور آن است که در اینجا حج، جزء ارکان اسلام آمده؛ اما مسئله ولایت به عنوان والی مطرح است نه فقط بُعد معنوی قضیه. در نهج البلاغه هم از جریان حج به عظمت یاد شده است، فرمود: «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لِلْإِسْلامِ عَلَماً و للعائِذینَ حرماً فَرَضَ حَقَّهُ، وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ، وَکَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَهُ» که وفد حق باشید یعنی هیئتی باشید به حضور خدا، مهمانان الهی را میگویند وفد، چه اینکه آیه مبارکه ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ﴾ آنجا بر حج تطبیق شده است ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ﴾ یعنی حُجُّوا؛ حَج کنید، در اینجا حضرت فرمود: «وَکَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَهُ» «وِفادَتَهُ» یعنی مهمانی حق «فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾» وصیت نبی لعلی(علیهما السلام) این است که «یا علی تارِکُ الحَجِّ و هُوَ مُسَتطیعٌ کافر» چرا، برای اینکه خدا فرمود: «﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾» چند تا روایت دیگر دارد که آنها را ملاحظه میفرمایید.
حکم فقهی «لقطه» در حرم و غیر آن
مسئله فقهی دیگری که مربوط به سرزمین حرم است [و] در اماکن دیگر نیست همان مسئله لقطه است، لقطه در اسلام اولاً گرفتنش مکروه است اگر کسی گرفت در غیر حرم هم میتواند صدقه بدهد هم میتواند تملک کند ـ اگر ناامید شد از اینکه صاحبش بیاید ـ ولی در خصوص حرم، عدهای فتوا دادند کسی حق گرفتن ندارد و اگر هم گرفت، فقط باید معرفی کند که به صاحبش برسد وگرنه صدقه بدهد، دیگر حق تملک ندارد این فرق فقهی لقطه حرم با غیر حرم است و بابی صاحب وسائل برای همین در کتاب حج عنوان کرده است که «باب احکام لقطةِ الحرم» سؤال میکنند که لقطه حرم با غیر حرم چه فرقی دارد، فرمود لقطه غیر حرم را میشود تملک کرد ولی لقطه حرم را نه «سألتُ ابا عَبدالله(علیه السلام) عن رجلً یَجدُ اللُّقَطَةَ فی الحرم قال لایَمَسُّهٰا» ؛ دست به آن نزند ولی شما که فضیل بن یسار هستید میتوانید بگیرید، برای اینکه معرفی میکنید ولی دیگران نه، ممکن است تملک کنند، لقطة حرم مثل لقطة غیر حرم نیست که انسان مخیر باشد اگر معرفی کرد و صاحبش پیدا نشد مخیر باشد بین التصدق و التملک، فقط باید صدقه بدهد «سَأَلتُ ابا عبدالله عن اللُّقَطَةِ و نحنُ یَوَمئذٍ بمنیٰ فقال (علیه السلام) أمَّا بأرضِنٰا هذهِ فلا یَصلُحُ و امَّا عِندَکُم فإِنَّ صاحبَهَا الذّی یَجِدُهٰا یُعَرِّفُهٰا سَنَةً فی کلِّ مَجَمعٍ ثم هِیَ کسَبیلِ ماله» ؛ در این سرزمین حرم، نباید این کار را بکنی ولی در غیر مکه البته، آدم چیزی را پیدا کرد وقتی گرفت یک سال معرفی میکند وقتی ناامید شد که به صاحبش برسد میتواند تملک کند، صدقه هم البته که بدهد فضیلتش محفوظ است. روایت دوم این است که سؤال کردند از امام باقر(علیه السلام) از لقطةِ الحرم «قال لاَتمَسُّ ابداً حتٰی یَجیءَ صاحِبُهٰا فَیَأخُذُهٰا قلتُ فإِن کانَ مالاً کثیراً قال فاِن لم یَأخُذهٰا الّٰا مثلُک فَلیُعَرِّفهٰا»؛ عرض کردم یک مال فراوانی است، فرمود اگر گیرنده، مثل تو باشد عیب ندارد، دیگری ممکن است بگیرد و بعد از مدتی تملک کند. در روایت چهارم دارد که از ابی عبدالله(علیه السلام) «اللّقطةُ لُقَطَتٰانِ لقطةُ الحَرم و تُعَرِّفُ سنةً فإن وَجَدتَ صاحبَهٰا و الَّا تَصَدَّقَت بها و لقطةُ غیرِها تُعَرِّفُ سنةً فإِن لم تَجِد صاحِبَهٰا فهی کَسبیل مالِکَ» این همان فرقی است که بین لقطه حرم و غیر حرم میگذارد و روایت مفصله هم هست، روایات دیگری هم باز به همین مضمون هست.
حکم اجاره دادن خانهها در مکّه
مطلب دیگری که حکم فقهی حرم هست این است که اجاره دادن خانههای حرم برای زائران، بعضی گفتند ممنوع است بعضی گفتند مکروه است، سرّش این است که در قرآن آمده ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾ و دستور اصلی هم این بود که کسانی که در مکه زندگی میکنند درِ خانهها را باز بگذارند تا زائران در آنجا مناسکشان را انجام بدهند و برگردند اجاره دادن خانههای مکه مکروه است، برای اینکه خدا فرمود: ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾ کسی که اهل مکه است، شهرش مکه است یا کسی که از بادیه میآید و در آنجا به قصد زیارت، مشرف میشود همه در این ایام حق بهرهبرداری یکسان دارند. بنابراین نمیشود اجاره داد و نمیشود مردم را منع کرد و اول کسی که این کار را کرده است معاویه (علیه من الرحمانِ ما یَستَحِق) بود که برای خانهها دری گذاشت و جلوی مردم را گرفت. در باب 32 از ابواب مقدمات طواف در کتاب حج وسائلالشیعه «قال ابا عبدالله(علیه السلام) اِنَّ معاویَةَ اولُّ مَن عَلَّقَ علی بابِه مِصراعَینِ بمَکَّةَ فمَنَعَ حاجَّ بیتِ اللهِ ما قال اللهُ عزوجل ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾ و کان الناس اذا قَدِمُوا مَکَّةَ نَزَلَ البادی علی الحاضِر حتّٰی یَقضِیَ حَجَّهُ» این بود. روایت دوم این است که «لم یَکُن لِدُورِ مکّةَ ابوابٌ و کانَ اهلُ البُلدانِ یأتُوَنَ بِقِطرِانِهِم فَیَدخُلُونَ فَیَضرِبُونَ بها و کان اوَّلَ مَن بَوَّبَهٰا معاویَه» . روایت سوم هم همین مضمون را از حضرت صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾ فرمود: «لم یَکُن یَنبَغی اَن یَضَعَ علی دُورِ مَکَّةَ ابوابٌ لِأَنَّ للحَاجَّ اَن یَنزِلُوا مَعَهُم فی دُورهم فی سَاحَةِ الدَّارِ حتّٰی یَقضُوا مَنَاسِکَهُم و إنَّ اوَّلَ مَن جَعَلَ لِدُورِ مکةَ ابواباً معاویهُ» روایت پنجم و ششم هم به همین مضمون است. در روایت ششم دارد که این تا زمان حضرت امیر(سلام الله علیه) همینطور بود «حتی کان فی زَمَنِ معاویَة» که اوضاع برگشت در روایت هفتم دارد که «عن علی(علیه السلام) انَّهُ کَرِهَ اجارَةُ بُیُوتِ مَکّةَ و قَرَأَ ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾» هشتمیاش این است که «لیس یَنبَغی لِاَهلِ مَکَّةَ اَن یَمنَعُوا الحَاجَّ شَیئاً من الدُّورِ یَنزِلُونَهٰا» اینها خصوصیتهای مکه است.
حکم اقامت و ورود مشرکان به مکّه
مجاورت در مکه و ماندن در مکه هم مکروه است و قساوت قلب میآورد آن هم بابی است که آدم «زُر فَانصَرف» شایسته نیست که انسان برود آنجا و بماند، زیرا مایه قساوت قلب میشود. فرمودند بیش از یک مدت کوتاه روا نیست و قساوت قلب میآورد . ورود مشرکین در سرزمین مکه حرام است این هم بابی دارد البته، نه تنها در کعبه، نه تنها در مسجد الحرام خب، این در غیر مسجد الحرام هم ورود مشرک ﴿اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ هست، در سرزمین حرم ورود مشرکین حرام است و بر مسلمانها لازم است که آن مکان را تنزیه کنند.
روایت یازده باب شانزده این است که امام صادق فرمود: «لااُحِبُّ للرَّجُلِ اَن یُقیمَ بِمکّةَ سَنَةً و کَرِهَ المُجَاوَرَةَ بِها وَ قال ذلک یُقسِی القَلبَ» این¬چنین است.
حکم مخصوص ساختمان سازی در مکّه
مطلب دیگری که باز از خصایص حرم است این است که «لایَنَبغی لِاَحَدٍ اَن یَرفَعَ بِناءً فوقَ الکَعبَةِ» که این باب هفده از ابواب مقدمات طواف است، کسی که خانه میسازد شایسته نیست که خانه خود را در مکه بلندتر از کعبه قرار بدهد، قهراً باید خیلی فاصله بگیرد خانه بسازند، چون اصولاً کعبه، ارتفاعش هم مشخص است و در گودی هم قرار دارد هر که هر جا خانه بسازد بالأخره، فوق کعبه قرار میگیرد، مگر اینکه ارتفاعش طوری باشد که به قدر کعبه باشد ولی باز بالأخره باید فاصله بگیرد، از اینکه ساختن خانهای که کعبه را مستور کند مکروه است این هم برای آن است که اطرافش خالی باشد برای زائران، مهم¬ترین مسئله همان حرمت ورود مشرکین است در سرزمین مکه که محل ابتلای روز است که آن بر همه مسلمانها واجب است که آنها را از حرم امن الهی طرد کنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تقدم بنای کعبه علت توسعه حرم الهی
«ام القری» بودن مکه برای هدایت همگانی
حکم مخصوص ساختمان سازی در مکه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ ﴿96﴾ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ ﴿97﴾
تقدم بنای کعبه علت توسعه حرم الهی
چون بیت الله، اولین بیت است که به عنوان معبد برای مردم ساخته شد آن هم در سرزمین غیر ذی زرع، اگر آبادی در آنجا شد و بناهایی ساخته شد حتماً بعد از کعبه است، برای اینکه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی عرض کرد ﴿رَبَّنا إِنّی اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾ پس اول بیت الله است، چه اینکه ﴿أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ﴾ همین بیت الله است، بعد خانههایی که ساخته شد اطراف همین کعبه ساخته شد که شده بلد و اگر امر دایر بشود برای توسعه حرم که آیا خانههای اطراف را میشود خراب کرد و جزء حرم قرار داد یا نه، معلوم میشود که اول، کعبه ساخته شده بود بعد دیگران مجاور شدند و در کنار کعبه خانه ساختند، آنها حریم کعبه را غصب کردند در حقیقت، اگر توسعه لازم باشد میشود آن بناها را تخریب کرد و حرم را توسعه داد این از امام ششم(سلام الله علیه) نقل شد، در زمان حضرت ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) نقل شد که دستگاه حکومت برای توسعه حرم یعنی مسجد الحرام، مجبور شد که بعضی از خانهها را تخریب کند عدهای فکر میکردند که این غصب است، فقهای اهل سنت هم فتوا دادند که جایز نیست ولی از حضرت امام ششم(سلام الله علیه) و از ابی ابراهیم(علیه السلام) استفتا کردند در دو عصر، از دو خلیفه استفتایی آمده به حضور حضرتین(علیهما السلام) آنها همین جواب را دادند که اگر بیت الله، اول بود بعد اطرافش خانه ساختند، اینها آمدند حریم کعبه را غصب کردند در حقیقت اینها غاصب¬اند [و] تخریب این بیوت مانعی ندارد [اما] اگر اول، ملک مردم بود، در کنار ملک مردم، کعبه ساخته شد، نظیر مساجد معمولی اینجا نمیشود بدون اذن صاحبش تخریب کرد و همین فتوا مایه گشایش شد که خانههای اطراف را تخریب کردند و حرم را یعنی مسجد الحرام را توسعه دادند .
آیه 126 سوره «بقره» و آیه 125 سوره «ابراهیم» شواهدی بر توسعه کعبه
پرسش: ...
پاسخ: این سفر دوم بود، بله دیگر این در اوایل بحث هم این دو آیه صحبت شد که یکی با الف و لام است، یکی بی الف و لام. برای اولین بار که هاجر و اسماعیل(علیهم السلام) را آنجا گذاشت، عرض کرد: ﴿رَبَّنا إِنّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أََفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ﴾ که هاجر عرض کرد: «الی مَن تَدَعُنٰا» فرمود: «الی رَبِّ هذهِ البَنِیَّةِ» در همان مقطع، دعا کرد عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ بدون الف و لام یک سرزمین غیر ذی زرع بود احدی در آنجا سکونت نداشت. بعد که آمد این بلد، آن ﴿بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾ بود ﴿رَبَّنا إِنّی أََسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾ پس بیت الله الحرام بود، قبل از اینکه بلد بشود. به دعای حضرت ابراهیم از خدا خواست که بلد قرار بدهد اینجا را یعنی بدون الف و لام ذکر کرد. بار دوم که آمد دید بلد شد، عرض کرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا﴾ که بار دوم با الف و لام است، در هر دو حال مسبوق به بیت الله است؛ اول بیت الله بود، بعد بلد شد. بنابراین مردم در اطراف کعبه خانه ساختند.
پرسش: ...
پاسخ: نه، همان جا که میگفت ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا﴾ در سوره «بقره» ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ یعنی دعای اول است دیگر که بدون الف و لام است.
پرسش: ...
پاسخ: آنجایی که این دعا بی الف و لام است دفعه اول است نه ﴿یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: نه معنایش آن است که این بی الف و لام در هنگام رفع قواعد بود، این دوتا دعاست: یکی بی الف و لام؛ یکی با الف و لام، یکی در سوره «بقره» یکی در سوره «ابراهیم» آن بی الف و لام دعای اول است و آن با الف و لام دعای دوم دیگر، این نظم طبیعی است، نه اینکه با الف و لام اول باشد بی الف و لام دوم، اول این¬چنین نیست که عرض کند ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا﴾ بعد بار دوم عرض کند ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ این¬طور که نیست که معلوم میشود آن بی الف و لام اول است و با الف و لام دوم، دیگر براساس این نظر این دو معصوم(سلام الله علیهما) فتوا دادند توسعه حرم رواست ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا﴾.
«ام القری» بودن مکّه برای هدایت همگانی
در بعضی از روایات «بکه» موضع بیت و مکه خود شهر تفسیر شده است ، چه اینکه در بعضی از تعبیرات هم «بکه» مرادف مکه قرار داده شد و از اینکه مکه هم ام¬ القری است، اگر ام القرای نسبی نباشد ﴿هدیً للعالمین﴾ معنای خودش را حفظ میکند. یک وقت گفته میشود پایتخت هر کشوری ام ¬القری است، این یک ام القرای نسبی است «عاصمه» ام القرای نسبی است ولی بر اساس حدیث دحو الارض و مانند آن، اگر ما گفتیم مکه ام القری است یعنی ام همه قرایی که در جهان هست این میشود امّ، که همه به این سمت متوجهاند، قهراً ﴿هدیً للعالمین﴾ هم خواهد بود این ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ﴾ مقام ابراهیم به عنوان یکی از آیات است که در روایاتی از ائمه(علیهم السلام) سؤال میکنند که «آیات بینات» چیست، فرمود مقام ابراهیم است، حجر اسماعیل است، حجر الاسود است ، در بعضی از روایات هر سه شمرده شده.
علت فعل ماضی آوردن ﴿کانَ آمِنًا﴾ در کریمه ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾
عمده این است که فرمود: ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ نفرمود «من دَخَلَهُ اَمِنَ» از اینکه فرمود: ﴿کانَ آمِنًا﴾ به صورت فعل ماضی نشانه بر استمرار ذکر فرمود، معلوم میشود این امر، امر مستقر است که همواره انسان در آنجا در امان است و این امنیت، اختصاص به مسئله تهاجم ابتدایی ندارد که کسی که وارد شد نباید او را آزار کرد، بلکه اگر کسی مستحق عقوبت بود و وارد شد مادامی که در آنجا جرمی را مرتکب نشد، باید او را حفظ کرد یعنی کاری به او نداشت تا برگردد که روایاتش در بحث دیروز خوانده شد، در کنار این روایات روایتی هم هست درباره مسئله دین که اگر بدهکاری فرار کرد، رفت مکه و طلبکار او را در مکه دید، آنجا دیگر از او مطالبه نکند، صبر کند که او از حرم بیرون بیاید این غیر از آن مسائل قصاص نفس یا قصاص طرف هست، بابی برای این اختصاص دادند که شما مزاحم کسی که در مکه است نباشید و آزارش نکنید تا اینکه بیرون بیاید. فرمودند نگاه به او نکنید که او خجالت بکشد و روعی در او ایجاد بشود که این روایات را بخشی را مرحوم صاحب وسائل نقل کرده، بخشی هم در تفسیر شریف نور الثقلین آمده، در تفسیر نور الثقلین همان روایتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده ایشان هم نقل کردند که سؤال میکنند من طلبکار خودم را دیدم «أَتقاضا»؛ از او تقاضای پرداخت مالم بکنم یا نه، فرمود نه! صبر کن او از حرم بیرون بیاید، ذیل همین آیه در تفسیر نور الثقلین از کافی است [و] مرحوم صاحب وسائل هم از کافی نقل کرده: «عن سماعة بن مهران عن ابی عبدالله(علیه السلام) قال سَأَلتُهُ عن رَجلٍ لی علیه مالٌ فغَابَ عنّی زَماناً»؛ کسی به من بدهکار بود، مدت مدیدی هم غایب شد «فَرَأَیتُهُ یَطُوفُ حولَ الکَعبَة»؛ دیدم اطراف کعبه دارد طواف میکند «أَفَأَتقاضَاهُ مالی»؛ تقاضای مال و دینم بکنم یا نه «قال(علیه السلام) لا»؛ تقاضای مال نکن «لا تُسَلِّم علیه»؛ حتی به او سلام هم نکن که او خجل بشود «لا تُسَلِّم علیه و لا تُرَوِّعهُ»؛ او را هولناک نکن روع و ترس و وحشت در او ایجاد نکن «حتی یَخُرجَ من الحرم» این معلوم میشود که امن بودن برای همه حیوانات است برای انسانها هست، چه در مسئله جان چه در مسئله حدود قصاص و چه در مسئله دیون، البته کسانی که در خود حرم هستند آنها حسابشان جداست.
مطلب بعدی آن است که در همین نورالثقلین روایاتی است که یک حیوان اهلی وارد حرم شد، آیا میتوانیم او را دفع کنیم یا نه، فرمودند نه در آن زمینه هم آمده، البته بعضی از اینها حمل بر حرمت میشود بعضی از اینها حمل بر کراهت.
راز محفوظ ماندن «مقام ابراهیم» در برابر حوادث
خب، پس ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ و سرّ اینکه مقام ابراهیم ذکر شد، برای اینکه مقام ابراهیم نسبت به آیات دیگر برجستگی دارد ولی اختصاصی ندارد، چه اینکه در بعضی از همین روایاتی که در وسائل¬الشیعه هم آمده، در نور الثقلین هم آمده وقتی سؤال میکنند که آیات بینه چیست، همین سه امر را میشمارند: مقام ابراهیم را؛ حجر الأسود را و حجر اسماعیل را و این مقام ابراهیم خصیصهای دارد که همواره محفوظ است. روایتی را دارد تفسیر نور الثقلین از زراره نقل میکند که من به امام باقر عرض کردم: «قُلتُ لابی جعفر(علیه السلام) اَدرَکتَ الحسینَ(صلوات الله علیه)» آیا خدمت سید الشهداء رسیدی یا نه؛ امام حسین را زیارت کردی یا نه، چون وجود مبارک امام باقر در کربلا بیش از دو سال سن شریفش بود؛ بین دو الی سه سال سن شریفش بود. زراره به امام باقر عرض میکند «ادرکتَ الحسین(صلوات الله علیه) قال نَعَم»؛ من خدمت جدم رسیدم «اَذکُرُ و انا مَعَه فی المسجدِ الحرامِ»؛ به یادم هست که من در خدمتش در مسجد الحرام بودم «و قد دَخَلَ فیه السَّیل» بارندگی شد و آنجا با کمترین باران، مسیل همان کعبه خواهد بود، چون از چهار طرف کوه است و حرم، در آن نقطه فرو دید قرار دارد دیگر، لذا سیلگیر است چهار طرفش کوه است و کوه¬اش هم سنگی است، آب را جذب نمیکند و آبها هم میآید و پایین¬ترین نقطه هم همان حرم است دیگر «و قد دَخَلَ فیه السَّیل والنَّاسُ یَقُومُونَ علی المقام یَخُرجُ الخارجُ یَقُولُ قد ذَهَبَ به السّیلُ و یَخُرجُ منه الخارجُ فَیقُولُ هو مَکانَه»؛ مردم وقتی که سیل آمد کنار مقام بودند و وقتی بیرون میرفتند سؤال میکردند که داخل حرم چه خبر است، بعضی میگفتند مقام، را آب برد بعضیها میگفتند نه مقام، سر جایش هست: «و قد دَخَلَ فیهِ السّیل والنّاسُ یَقُومُونَ علی المَقامِ یَخرُجُ الخارج یَقُولُ قد ذَهَبَ به السیل و یَخرُجُ منه الخارجُ فَیقُولُ هو مکانهَ»؛ اختلافی شد، بعضی گفتند مقام ابراهیم را سیل برد بعضی گفتند نه «قال فقال لی یا فلانُ ما صَنَعَ هولاءِ» سید الشهداء فرمود که اینها چه میگویند، چه کار کردند مقام را «فقلتُ اصلَحَکَ اللهُ یَخافُونَ اَن یَکُونَ السَّیلُ قد ذَهَبَ بالمقام» اینها میترسند که مقام ابراهیم را سیل برده باشد خب، مقام یک سنگ کوچکی است قابل نقل و انتقال است آن سیل خروشان آمده خب از بین میبرد به حسب ظاهر «فقال نٰادِ اِنَّ اللهَ قد جَعَلَهُ عَلَماً لم یَکُن لِیَذَهَبَ به»؛ فرمود اعلام کن؛ به مردم بگو مطمئن باشند هرگز سیل، مقام ابراهیم را نمیبرد، چون خدا این را آیت قرار داد؛ علم و علامت و نشانه خود قرار داد، سیل این را نمیبرد و همینطور میماند.
پرسش: ...
پاسخ: البته ولی آنجا آخر محل ابتلا نبود محل سؤال نبود، حجر اسود چون در درون دیوار کار گذاشته شد محفوظ بود. این مقام ابراهیم سنگی است آزاد، این را خب سیل میبرد، لذا احتمال دادند که در اثر سیل از جا کنده شده باشد [و] رفته باشد. سید الشهداء(سلام الله علیه) فرمود اعلام کن که «اِنَّ اللهَ قد جَعَلَهُ عَلَمَاً لم یَکُن لِیَذهَبَ به فاستَقِرُّوا»؛ مستقر باشید یا مردم «فَاستَقَرُّوا»؛ آرام گرفتند «و کان موضِعُ المقام الذَّی وَضَعَهُ ابراهیمُ(علیه السلام) عند جِدارِ البَیتِ فلم یَزَل هناکَ»؛ نزدیک دیوار کعبه بود «حتی حَوَّلَهُ اهلُ الجاهلیة الی المکانِ الذَّی هو فیهِ الیوم فلما فَتَحَ النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مَکَّةَ رَدَّهُ الی الموَضعِ الذی وَضَعَهُ ابراهیم (علیه السلام)» ؛ تا پایان، تا عصر خلفا را هم ذکر میکند که دیگر آنها نیازی به خواندن نیست. غرض آن است که خصیصهای که برای مقام ابراهیم دارد باعث شد که در بین آیات بینات، همین یکی ذکر بشود. روایتی که مرحوم کلینی نقل کرد حسن بن محبوب نقل میکند که ابن سنان میگوید از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردم که «﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ ٭ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ مٰا هذه الآیاتُ البیّنات قال(علیه السلام) مقامُ ابراهیمِ حیثُ قٰامَ علی الحَجَرِ فَأَثَّرت فیه قَدَمٰاه» این یک، «والحَجَرُ الاَسَود» دو، «و مَنزِلُ اسماعیل(علیه السلام)» سه، مرحوم صاحب وسائل هم البته این روایت را نقل کردند . آن روایت را [که در اوّل بحث گفتیم] در تفسیر نورالثقلین از عیاشی هم نقل کردند که «اَرادَ ابُوجعفر ان یَشتَرِیَ من اهلِ مکَّةَ بُیُوتَهُم أن یَزیدَ فی المسجد فاَبَوا علیه فأرغَبَهُم فَامتَنَعُوا فضَاقَ بذلک فأَتٰی اَبٰا عبدالله» یعنی منصور دوانیقی خواست این کار را بکند با پول زیاد نشد، مردم حاضر نشدند خانهها را بفروشند که مسجد، توسعه پیدا کند، آمد حضور امام ششم(سلام الله علیه) و آن جریانی را که قبلاً خوانده شد، ایشان نقل کردند؛ این روایت را ایشان نقل کردند. مسئله اینکه مکه خصوص قریه است و «بکه» موضع حجری است که «یَبُکُّ الناسُ بَعضُهُم بَعضَا» نه تنها موضع بیت، موضع آن حجر اسود است، این روایت را هم ایشان نقل کردند. البته روایت دیگری دارد که از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد که «لم سُمّیَتِ الکعبةُ بَکَّةً فقال لِبُکاءِ النّٰاسِ حَولَهٰا و فیهٰا» این دیگر با این اشتقاق ادبی سازگار نیست، چون آن «بکه» است مضاعف است این بَکا است و ناقص است. وجوهی برای نامگذاری این سرزمین به «بکه» هست که بعضی از این روایات خوانده شد که این را هم ملاحظه میفرمایید.
معنای باطنی آیه ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾
عمده این است که این ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ معنای فقهی ظاهری دارد، معنای باطنی هم دارد که آن معنای باطنی را از عللالشرایع نقل کردند که امام ششم(سلام الله علیه) به ابی¬حنیفه فرمود: «یا ابا حَنیفَةَ تَعرفُ کتابَ اللهِ حقَّ معرفَتِه و تَعرِفُ الناسِخَ والمُنسُوخَ قال نعم» حضرت فرمود: «یا ابا حنیفه لقد اِدَّعَیتَ علماً وَیلکَ ما جَعَلَ اللهُ ذلک الا عندَ اهلِ الکِتابِ الذینَ اُنزِلَ علیهم ویلَکَ و لا هو الا عِند الخاص من ذرِّیَّةِ نَبیِّنٰا محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ما ورَّثَکَ اللهُ من کتابهِ حَرفاً» که این علم الوراثة، مخصوص اهل بیت(علیهم السلام) است؛ اما علمالدراسة را در حوزه و غیر حوزه میشود فرا گرفت؛ اما علم الوراثة را باید از همان راه یاد گرفت، فرمود تو یک حرف از قرآن ارث نبردی: «و ما وَرَّثَکَ اللهُ من کتابه حرفا» آنگاه این آیه را حضرت سؤال کرد که ﴿سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ منظور چیست. آن در جواب گفت من فکر میکنم فاصله مکه و مدینه مراد باشد یعنی وقتی میخواهید حج کنید ﴿سیرُوا فیها﴾ در این مسافت ﴿لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ حضرت نقض کرد فرمود مگر نمیدانید که «اَنَّ النّاسَ یُقطَعُ عَلَیهِم بین الممدینةَ و مکَّةَ فتُؤخَذُ اموالهُم و لا یَأمَنُونَ علی انفُسِهِم و یُقتَلُونَ»؛ این رهزنیها مگر بین مکه و مدینه نیست، این ﴿سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ کجا را میخواهد بگوید؟ خود مکه امن است؛ اما فاصله هفتاد هشتاد فرسخ مکه مدینه که ناامن است منظورچیست؟ پس منظور این نیست «فسَکَتَ ابو حنیفه» حضرت فرمود «یا ابو حنیفه اَخبِرنِی عن قول الله عزوجل ﴿و مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ این ذلک من الارض» این کجاست؟ عرض کرد «الکعبه» فرمود: «أَفَتَعلَمُ انَّ الحَجَّاجَ بنَ یُوسُف حین وَضَعَ المَنجِنیق علی ابنِ الزُّبیر فی الکعبه فَقَتَلهُ کٰان آمناً فیها» آن چطور، آن قصه را که همهتان میدانید [که] ابن زبیر در کعبه، متحصن شد حجاج، منجنیق بست و کعبه را ویران کرد و ابن زبیر را گرفتند و کشتند بالأخره یعنی با همان وضع کشته شد «فسَکَتَ فقال ابوبکر الحضرمی جُعلتُ فِداک الجوابُ فی المسألَتَینِ الاوَّلَتَین»؛ ابوبکر حضرمی به حضرت صادق(سلام الله علیه) عرض کرد «جعلت فداک» پس جواب این دوتا سؤال چه شد ﴿سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ منظور چیست ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ مراد چیست؟ فرمود: «یا ابابکر ﴿سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیّامًا آمِنینَ﴾ فقال مع قائمنا اهلِ البیت» آن لقب خاص را میبرد که وقتی آن حضرت(سلام الله علیه) که ظهور کرد دیگر امن خواهد شد همه این راهها «و اما ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ فمن بَایَعَهُ و دَخَلَ مَعَهُ و مَسَحَ علی یَدِهِ و دَخَلَ فی عُقدَةِ اصحٰابِهِ کان آمناً» این امن مطلق است البته، تکویناً و تشریعاً؛ اما آن امن نسبی همان است که در روایات دیگر آمده.
مسئله حیوانات اهلی و غیر اهلی هم در همین روایات آمده تا میرسیم به روایت بعدی که علی بن عبد العزیز از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند که ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ یعنی چه، برای اینکه «یَدخلُهُ المُرجیِ والقَدَرِی والحَرُورِی والزِندِیقُ الذی لایؤمن بالله» حضرت فرمود این به آن اصلاق مراد نیست اینها که در امان نیستند «قلت افمه» پس منظور چیست «جعلت فداک قال مَن دَخَلَه و هو عارفٌ بِحَقِّنٰا کما هو عارف بِه خَرَجَ من ذنوبه و کُفِیَ همَّ الدنیا والاخرة» این بیان بعضی از مصادیق معنوی این کریمه است وگرنه آن مصداق فقهیاش قبلاً گذشت [و] آن به قوت خود باقی است. روایات دیگری هم باز در همین زمینه است که ﴿مَنْ دَخَلَهُ﴾ یعنی داخل در بیت ولایت و امامت بشود که تأیید میکند آن بُعد معنوی قضیه را، چه اینکه مستحب است زائر وقتی نزدیک بیت الله آمده است، حلقه باب را بگیرد و عرض کند: «اللهمَّ إنَّ البَیتَ بیتُکَ والعَبدَ عبدُکَ وقد قُلتَ و من دَخَلهُ کانَ آمِنٰا فآمِنِّیِ من عَذابِکَ فَأَجِرنی من سَخَطِکَ» که این عذاب معنوی است.
فضیلت و اهمیت حج
روایتی را از اصول کافی نقل میکنند زراره از امام باقر(سلام الله علیه) نقل میکند که حضرت فرمود: «بُنِیَ الاسلامُ علی خَمسَةِ اشیاءٍ علی الصَّلاة والزَّکاةِ والحجِّ والصُّوم والوِلاَیةِ» زراره عرض کرد این حدیث، همان حدیث معروفی است که مکرر آقایان ملاحظه فرمودید. عرض کرد که «و ایُّ شیءٍ من ذلک أَفضَلَ فَقالَ الوِلٰایَهُ اَفضَلُ لأَنّٰها مفِتَاحُهُنَّ و الوالٰی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ» معلوم میشود تنها ولایت معنوی نیست، آن ولایت رهبری و آن حکومت اسلامی و امثال ذلک هست، برای اینکه کلید همه اینها مسئله رهبری است، والی بر همه اینها از همه اینها مقدم است، تنها ولی نیست [بلکه] والی هم هست، والی آن حاکم را میگویند، فرمود: «الولایَةُ افضَلُ لاِنّها مِفتَاحُهُنَّ و الوَالی هُوَ الدَّلیلُ علیهن» معلوم میشود که مسئله والی این است، آنگاه فضایل هر کدام را هم ذکر میکند تا به حج میرسد و به آیه ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ﴾ را استشهاد میکند، بعد میفرماید «لَحجَّةٌ مَقُبولَةٌ خیرٌ من عِشرین صلاةً نافله» منظور آن است که در اینجا حج، جزء ارکان اسلام آمده؛ اما مسئله ولایت به عنوان والی مطرح است نه فقط بُعد معنوی قضیه. در نهج البلاغه هم از جریان حج به عظمت یاد شده است، فرمود: «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی لِلْإِسْلامِ عَلَماً و للعائِذینَ حرماً فَرَضَ حَقَّهُ، وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ، وَکَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَهُ» که وفد حق باشید یعنی هیئتی باشید به حضور خدا، مهمانان الهی را میگویند وفد، چه اینکه آیه مبارکه ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ﴾ آنجا بر حج تطبیق شده است ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ﴾ یعنی حُجُّوا؛ حَج کنید، در اینجا حضرت فرمود: «وَکَتَبَ عَلَیْکُمْ وِفادَتَهُ» «وِفادَتَهُ» یعنی مهمانی حق «فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾» وصیت نبی لعلی(علیهما السلام) این است که «یا علی تارِکُ الحَجِّ و هُوَ مُسَتطیعٌ کافر» چرا، برای اینکه خدا فرمود: «﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾» چند تا روایت دیگر دارد که آنها را ملاحظه میفرمایید.
حکم فقهی «لقطه» در حرم و غیر آن
مسئله فقهی دیگری که مربوط به سرزمین حرم است [و] در اماکن دیگر نیست همان مسئله لقطه است، لقطه در اسلام اولاً گرفتنش مکروه است اگر کسی گرفت در غیر حرم هم میتواند صدقه بدهد هم میتواند تملک کند ـ اگر ناامید شد از اینکه صاحبش بیاید ـ ولی در خصوص حرم، عدهای فتوا دادند کسی حق گرفتن ندارد و اگر هم گرفت، فقط باید معرفی کند که به صاحبش برسد وگرنه صدقه بدهد، دیگر حق تملک ندارد این فرق فقهی لقطه حرم با غیر حرم است و بابی صاحب وسائل برای همین در کتاب حج عنوان کرده است که «باب احکام لقطةِ الحرم» سؤال میکنند که لقطه حرم با غیر حرم چه فرقی دارد، فرمود لقطه غیر حرم را میشود تملک کرد ولی لقطه حرم را نه «سألتُ ابا عَبدالله(علیه السلام) عن رجلً یَجدُ اللُّقَطَةَ فی الحرم قال لایَمَسُّهٰا» ؛ دست به آن نزند ولی شما که فضیل بن یسار هستید میتوانید بگیرید، برای اینکه معرفی میکنید ولی دیگران نه، ممکن است تملک کنند، لقطة حرم مثل لقطة غیر حرم نیست که انسان مخیر باشد اگر معرفی کرد و صاحبش پیدا نشد مخیر باشد بین التصدق و التملک، فقط باید صدقه بدهد «سَأَلتُ ابا عبدالله عن اللُّقَطَةِ و نحنُ یَوَمئذٍ بمنیٰ فقال (علیه السلام) أمَّا بأرضِنٰا هذهِ فلا یَصلُحُ و امَّا عِندَکُم فإِنَّ صاحبَهَا الذّی یَجِدُهٰا یُعَرِّفُهٰا سَنَةً فی کلِّ مَجَمعٍ ثم هِیَ کسَبیلِ ماله» ؛ در این سرزمین حرم، نباید این کار را بکنی ولی در غیر مکه البته، آدم چیزی را پیدا کرد وقتی گرفت یک سال معرفی میکند وقتی ناامید شد که به صاحبش برسد میتواند تملک کند، صدقه هم البته که بدهد فضیلتش محفوظ است. روایت دوم این است که سؤال کردند از امام باقر(علیه السلام) از لقطةِ الحرم «قال لاَتمَسُّ ابداً حتٰی یَجیءَ صاحِبُهٰا فَیَأخُذُهٰا قلتُ فإِن کانَ مالاً کثیراً قال فاِن لم یَأخُذهٰا الّٰا مثلُک فَلیُعَرِّفهٰا»؛ عرض کردم یک مال فراوانی است، فرمود اگر گیرنده، مثل تو باشد عیب ندارد، دیگری ممکن است بگیرد و بعد از مدتی تملک کند. در روایت چهارم دارد که از ابی عبدالله(علیه السلام) «اللّقطةُ لُقَطَتٰانِ لقطةُ الحَرم و تُعَرِّفُ سنةً فإن وَجَدتَ صاحبَهٰا و الَّا تَصَدَّقَت بها و لقطةُ غیرِها تُعَرِّفُ سنةً فإِن لم تَجِد صاحِبَهٰا فهی کَسبیل مالِکَ» این همان فرقی است که بین لقطه حرم و غیر حرم میگذارد و روایت مفصله هم هست، روایات دیگری هم باز به همین مضمون هست.
حکم اجاره دادن خانهها در مکّه
مطلب دیگری که حکم فقهی حرم هست این است که اجاره دادن خانههای حرم برای زائران، بعضی گفتند ممنوع است بعضی گفتند مکروه است، سرّش این است که در قرآن آمده ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾ و دستور اصلی هم این بود که کسانی که در مکه زندگی میکنند درِ خانهها را باز بگذارند تا زائران در آنجا مناسکشان را انجام بدهند و برگردند اجاره دادن خانههای مکه مکروه است، برای اینکه خدا فرمود: ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾ کسی که اهل مکه است، شهرش مکه است یا کسی که از بادیه میآید و در آنجا به قصد زیارت، مشرف میشود همه در این ایام حق بهرهبرداری یکسان دارند. بنابراین نمیشود اجاره داد و نمیشود مردم را منع کرد و اول کسی که این کار را کرده است معاویه (علیه من الرحمانِ ما یَستَحِق) بود که برای خانهها دری گذاشت و جلوی مردم را گرفت. در باب 32 از ابواب مقدمات طواف در کتاب حج وسائلالشیعه «قال ابا عبدالله(علیه السلام) اِنَّ معاویَةَ اولُّ مَن عَلَّقَ علی بابِه مِصراعَینِ بمَکَّةَ فمَنَعَ حاجَّ بیتِ اللهِ ما قال اللهُ عزوجل ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾ و کان الناس اذا قَدِمُوا مَکَّةَ نَزَلَ البادی علی الحاضِر حتّٰی یَقضِیَ حَجَّهُ» این بود. روایت دوم این است که «لم یَکُن لِدُورِ مکّةَ ابوابٌ و کانَ اهلُ البُلدانِ یأتُوَنَ بِقِطرِانِهِم فَیَدخُلُونَ فَیَضرِبُونَ بها و کان اوَّلَ مَن بَوَّبَهٰا معاویَه» . روایت سوم هم همین مضمون را از حضرت صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾ فرمود: «لم یَکُن یَنبَغی اَن یَضَعَ علی دُورِ مَکَّةَ ابوابٌ لِأَنَّ للحَاجَّ اَن یَنزِلُوا مَعَهُم فی دُورهم فی سَاحَةِ الدَّارِ حتّٰی یَقضُوا مَنَاسِکَهُم و إنَّ اوَّلَ مَن جَعَلَ لِدُورِ مکةَ ابواباً معاویهُ» روایت پنجم و ششم هم به همین مضمون است. در روایت ششم دارد که این تا زمان حضرت امیر(سلام الله علیه) همینطور بود «حتی کان فی زَمَنِ معاویَة» که اوضاع برگشت در روایت هفتم دارد که «عن علی(علیه السلام) انَّهُ کَرِهَ اجارَةُ بُیُوتِ مَکّةَ و قَرَأَ ﴿سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ﴾» هشتمیاش این است که «لیس یَنبَغی لِاَهلِ مَکَّةَ اَن یَمنَعُوا الحَاجَّ شَیئاً من الدُّورِ یَنزِلُونَهٰا» اینها خصوصیتهای مکه است.
حکم اقامت و ورود مشرکان به مکّه
مجاورت در مکه و ماندن در مکه هم مکروه است و قساوت قلب میآورد آن هم بابی است که آدم «زُر فَانصَرف» شایسته نیست که انسان برود آنجا و بماند، زیرا مایه قساوت قلب میشود. فرمودند بیش از یک مدت کوتاه روا نیست و قساوت قلب میآورد . ورود مشرکین در سرزمین مکه حرام است این هم بابی دارد البته، نه تنها در کعبه، نه تنها در مسجد الحرام خب، این در غیر مسجد الحرام هم ورود مشرک ﴿اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ هست، در سرزمین حرم ورود مشرکین حرام است و بر مسلمانها لازم است که آن مکان را تنزیه کنند.
روایت یازده باب شانزده این است که امام صادق فرمود: «لااُحِبُّ للرَّجُلِ اَن یُقیمَ بِمکّةَ سَنَةً و کَرِهَ المُجَاوَرَةَ بِها وَ قال ذلک یُقسِی القَلبَ» این¬چنین است.
حکم مخصوص ساختمان سازی در مکّه
مطلب دیگری که باز از خصایص حرم است این است که «لایَنَبغی لِاَحَدٍ اَن یَرفَعَ بِناءً فوقَ الکَعبَةِ» که این باب هفده از ابواب مقدمات طواف است، کسی که خانه میسازد شایسته نیست که خانه خود را در مکه بلندتر از کعبه قرار بدهد، قهراً باید خیلی فاصله بگیرد خانه بسازند، چون اصولاً کعبه، ارتفاعش هم مشخص است و در گودی هم قرار دارد هر که هر جا خانه بسازد بالأخره، فوق کعبه قرار میگیرد، مگر اینکه ارتفاعش طوری باشد که به قدر کعبه باشد ولی باز بالأخره باید فاصله بگیرد، از اینکه ساختن خانهای که کعبه را مستور کند مکروه است این هم برای آن است که اطرافش خالی باشد برای زائران، مهم¬ترین مسئله همان حرمت ورود مشرکین است در سرزمین مکه که محل ابتلای روز است که آن بر همه مسلمانها واجب است که آنها را از حرم امن الهی طرد کنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است