- 94
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 96 تا 99 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 96 تا 99 سوره آلعمران"
تبیین معنای «حطیم» و محدوده آن
علت مطاف و قبله بودن کعبه
تفاوت عالمان کج اندیش و ملحدان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ ﴿96﴾ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ ﴿97﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ ﴿98﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ ﴿99﴾
راز فراوانی مسائل حج در بیان امام ششم (علیه السلام)
دربارهٴ ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ﴾ خب مطالب فراوانی است، ظاهراً زراره از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند که من الآن چندین سال است که مسئله حج را از شما میپرسم هنوز تمام نشده، شاید در اندازه بیش از بیست سال، حضرت فرمود خانهای که انبیای فراوان دور او طواف کردند و قرون متمادی معبد بود و قبله بود و مطاف بود، میخواهی احکامش به این زودیها تمام بشود. لذا بحثهای فراوانی دارد اما خب آن مقداری که به مسائل تفسیری برمیگردد مهماش گذشت.
تبیین معنای «حطیم» و محدوده آن
مطلبی که درباره حطیم ذکر شد که حطیم کجاست مرحوم محدث قمی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف سفینه نقلاً از بحار، دو باب عنوان کرده است: یکی در باب حطمه؛ یکی در باب حجره، هم در باب حجر و حجر اسود و حجر آنجا این مطلب را نقل کرد و هم در باب حطمه. در باب حطمه روایتی هست که این بین حجرالاسود و در کعبه را میگفتند حطیم، همین محدوده را که قهراً ملتزم هم همین محدوده است و مقام ابراهیم مقابل حطیم قرار میگیرد، مقابل ملتزم هم قرار میگیرد. سرّ اینکه فاصله بین حجرالاسود و در کعبه را حطیم گفتند برای این بود که خلیل حق(سلام الله علیه) گوسفندان خود را در آنجا به عنوان آغل نگهداری میکرد گاهی برای اینها کاه و علف و علوفه حطیم میکرد و همین علوفه را میگویند حطیم و این کاه را میگویند حطام، چون محطوم است و خرد شده است و شکسته است، چون این کار را میکرد از این جهت آن قسمت را میگفتند حطیم. بعد هم همانجا نماز میخواندند و کارهای عبادی و نیایش داشتند و بهترین جای اطراف بیت همان گفتند حطیم است، لذا اگر کسی در آنجا سالیان متمادی شب و روز را به عبادت خاص خود بپردازد ولی ولایت نداشته باشد عبادت او مقبول نیست، این خلاصه فرمایش مرحوم محدث قمی در باب حطمه.
نظیر این مضمون را که حطیم بین حجرالاسود و در کعبه است این را هم در سفینه در باب «حجره» نقل کرده است آنجا در باب حجر وقتی که اصل لغت را معنا کرده است به حجرالاسود میرسد بعد به حجر اسماعیل میرسد و امثال ذلک. در ذیل عنوان حجرالاسود سخنی دارد به عنوان باب الحجر والحطیم، حجر مشخص است و حطیم بین حجرالاسود و در کعبه است، آنگاه این را نقل میکند که بعضی از آن گروه وقتی خواستند حجرالاسود را استلام کنند، میگفتند: «اُقبِّلُک و انی لأعلم انک حجر لا تضر و لا تنفع»؛ من توی حجرالاسود را استلام میکنم و میبوسم و میدانم که سود و زیانی نداری، آنگاه از این طرف موافق یعنی وابستگان به اهل بیت(علیهم السلام) میگفتند: «انه یضرّ و ینفع» این از آن سنگهای عادی نیست، این ضرر دارد و نفع دارد، چون شهادت دهد به سود عدهای و شکایت میکند علیه عدهٴ دیگر، گرچه شفاعت و شکایت در این جمله نیست؛ اما از این طرف میفرمودند که «انه یَضُرُّ و ینفع» معلوم میشود آن خطبهای که در نهجالبلاغه در چند روز قبل قرائت شد که کعبه از احجاری تشکیل شد که «لاتضر و لاتنفع» ناظر به حجرالاسود نیست [بلکه] ناظر به سایر سنگهاست، این یک مطلب. پس آنچه در سفینه آمده در این دو بخش و دو باب این است که حطیم همان بین حجرالاسود و در کعبه است. مرحوم طریحی در مجمعالبحرین در ذیل لغت «حطمه» آنجا دارد «و فی الاحادیث تکرّر ذکر الحطیم» یعنی در روایات نام حطیم، زیاد آمده. آنگاه حطیم را معنا میکند نه به عنوان یک روایت و راوی، بلکه به عنوان یک لغوی، چون نقل نمیکند از معصوم(علیه السلام) که حطیم چیست، فقط میگوید که حطیم در روایات زیاد آمده. بعد حطیم را معنا میکند که حطیم بین حجرالاسود و در کعبه است، آنگاه تقریباً افضل بِقای اطراف بیت است و از آن به بعد جاهایی که به نوبت و رتبت فضیلت دارند آنها را هم ذکر میکند. پس این آقایان نظر شریفشان این است که حطیم بین حجرالاسود و بین کعبه است.
دیدگاه های صاحب المیزان و لسان العرب درباره «حطیم»
سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید در آن بحث تاریخی که بعد از بحث تفسیری و بعد از بحث روایی عنوان کردند آنجا حطیم را به همان دیوار قوسی که مقابل با ناودان است معنا کردند که حطیم همان دیوار و قوسی است که مقابل ناودان است. در لغت و همچنین کتابهایی که جغرافیای مکه را ترسیم میکنند، آنها یا حطیم را به همین معنایی که ایشان ذکر کردند ذکر میکنند، نظیر آنچه از تهذیب در لغت نقل شده یا هر دو را جمع کردند، نظیر آنچه ابن منظور در لسانالعرب بیان کرده. ابن منظور در لسانالعرب ذیل لغت «حطمه» وقتی به حطیم میرسد، میگوید: حظیم «ما بین الرکن والباب» است «ما بین الرکن والباب» ظاهراً منظورش همان رکن حجرالاسود است «ما بین الرکن والباب» است و «قیل» آن حجر اسماعیل را میگویند حطیم برای اینکه چون «لأن البیت رفع و ترک هو محطوما» از این جهت او را حطیم میگویند. آنگاه چند وجه ذکر کرد برای اینکه چرا حجر اسماعیل را حطیم میگویند یا برای این است که چون «ترک هو محطوماً» یا برای آن است که لباسهای کهنه را در هنگام طواف، اعراب جاهلی آنجا میانداخت و کم کم محطوم میشد، فرسوده میشد و مانند آن. این وجه تناسبهایی است که برای نامگذاری این حجر اسماعیل به حطیم ذکر کردند، به هر حال آنچه این آقایان نقل میکنند، تقریباً سند روایی در آن نیست، البته اگر روایتی باشد که حطیم را به همان حجرالاسود و بین رکن و باب معنا کند و دیگری را هم نفی بکند این ثابت میشود که خصوص فاصله بین حجرالاسود و در کعبه را میگویند حطیم وگرنه ممکن است که هر دو وجه صحیح باشد یعنی آنطوری که ابن منظور در لسانالعرب نقل کرد، آنطور هم باشد.
کیفیت خصیصه و جودی «حجر الاسود»
پرسش:...
پاسخ: بیشتر او شهادت میدهد، چون مؤظفاند که نسبت به او استلام کنند و گرچه هر چه در جهان خارج هست، ریشهای در مخزن الهی دارد: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ هر چه در جهان طبیعت هست ریشهاش در جهان خارج هست و از آنجا تنزل کردهاند ولی حجرالاسود یک خصیصهای دارد، لذا ذات اقدس الهی میفرماید آهن را هم ما برای شما نازل کردیم ﴿وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ﴾ این ﴿انزلنا﴾ نه یعنی «خلقنا» واقعاً انزال هست، حالا انزال به نحو تجلی است نه به نحو تجافی، چیزی که از مخزن غیب تنزل میکند و وجود حقیقیاش در مخزن الهی است و وجود مادیاش در نشئه طبیعت است، این تنزل است اقسام دام را هم میفرماید ما برای شما نازل کردیم ﴿وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ اْلأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ﴾ این هشت جفت یعنی از اهلی و وحشی از هر قسم اهلی و وحشی را ما برای شما نازل کردیم، گوسفند اهلی و وحشی گاو اهلی و وحشی اسب اهلی و وحشی و امثال ذلک را ﴿وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ اْلأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ﴾؛ خدا برای شما نازل کرده است نه یعنی آنطوری که باران را نازل کرد، آنطور گاو و گوسفند اهلی و وحشی را نازل کرد یا آنطوری که برف نازل کرد آنطور آهن بارید، آهن نازل کرد اینطور نیست، بلکه براساس سورهٴ «حجر» ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ براساس این اصل کلی، درباره انزال انعام توجیهاش آسان است درباره انزال حدید توجیهاش آسان است درباره حجرالاسود هم آسان است. ولی همان طوری که در اماکن غیر مسجدالحرام در اماکن عادی میگویند اگر مکانی مسجد شد، شهادتی دارد و شکایتی؛ اما اماکن عادی این طور شکایت و شفاعت ندارند، برای اینکه درباره آنها برنامه خاصی اجرا نمیشود، معبد نیستند [بلکه] مسجد است که یا شهادت دارد یا شفاعت دارد یا شکایت حجرالاسود هم اینچنین است غرض آن است که آن خطبهای که در نهجالبلاغه خوانده شد مربوط به احجار خود کعبه است. وگرنه درباره خصوص حجرالاسود طبق نقلی که مرحوم محدث قمی در سفینه در باب حجره و حجرالاسود ذکر کرده است، این یک خصوصیتی دارد.
علت مطاف و قبله بودن کعبه
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، این چون تنزل یافته از عرش الهی است و بشر بالأخره سمبلی میخواهد، اینکه ﴿فأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ این برای خواص، قابل هضم است ولی برای توده مردم اینچنین نیست، اینها بالأخره سمتی میخواهند حکومت هم سمتی میخواهد، نظم و سازماندهی جمعیت سمتی میخواهد، لذا جایی باید مشخص باشد، کعبه به عنوان قبله و مطاف ذکر شده.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ آنجا چون آخر آباد نبود حضرت هم میخواست کارهای کعبه را به عهده بگیرد هم سرپرستی گوسفندها را [به عهده] داشته باشد، اینکه نمیتوانست گوسفندها را در بیابانها رها کند، عندالبیت بچهها هم آنجا زندگی میکردند دیگر، هاجر و اسماعیل(سلام الله علیهما) هم در همانجا زندگی میکردند دیگر، هیچ جایی که نبود و بعداً هم بیت را ساختند و به این صورت درآمد، خب.
تشریح محدوده شمول مصادیق «آیات بینات» در کریمه «فیه آیات بینات»
اما اینکه فرمود: ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ تفسیر المنار را ملاحظه فرمودید، دیگر شرح مبسوط آن لازم نیست، عمده آن خط فکری است که حاکم است. در اینجا باز سخن از مخالفت با توسل و امثال ذلک است از یک راه و انکار آن آیات تکوینی است از راه دیگر یعنی میگویند که ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا﴾ این ناظر به برکتهای ظاهری است ﴿وَهُدًی﴾ ناظر به برکتهای معنوی است جهانیان، بالأخره از این دو نعمت ظاهری و باطنی در کنار کعبه برخوردارند ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ این ﴿آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ را به همین امور عادی تطبیق میکنند؛ میگویند: ﴿مَقامُ إِبْراهیمَ﴾، ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾، ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾ اینها آیات بیّن است و منظور از مقام ابراهیم این است که حضرت ابراهیم در این سرزمین عبادت کرد، نیایش کرد [و] مردم را به حق دعوت کرد؛ اما مقام ابراهیم یعنی سنگی باشد که حضرت رویش پا گذاشته و اثر پا مانده، این نیست. مقام ابراهیم است یعنی اینجا معبد ابراهیم خلیل است، آن وقت ﴿وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّی﴾ یعنی اینجایی که معبد ابراهیم خلیل بود حضرت خلیل(سلام الله علیه) ایستاد و عبادت کرد و نماز و نیایش داشت وگرنه یک حجر خاصی باشد که روی آن پا گذاشته باشد، این نیست. مقام یعنی معبد و آنچه امام رازی در تفسیر دارد و دیگران هم آوردند که سنگی بود و تر بود و حضرت پا گذاشت و نرم شد و فرو رفت و اثر پا ماند و اینها این میگوید ثابت نشده است یک چنین چیزهایی و اگر هم باشد احتمالاً قبل از اینکه این به صورت سنگ در بیاید یک ماده تری بود و گل مانند و حضرت خلیل(سلام الله علیه) پا گذاشت و پا فرو رفت بعد هم چسبندگی پیدا کرد و متحجر شد و به این صورت درآمده است خب این با آن طرز تفکر البته هماهنگ است مسئله اینکه حیوانات درنده کاری به حیوانات اهلی ندارند این اولاً ثابت نیست کبوترها آنجا فرار نمیکنند رم ندارند ـ البته هر جایی که مأمن باشد رم ندارند ـ خب آن البته راست است، منطقههایی که کسی کاری به این حیوانات نداشته باشد آنها احساس امنیت میکنند، نظیر همین حرم فاطمه معصومه(سلام الله علیها) یا حرم ائمه(علیهم السلام) و بعضی از بچهها که به قصد زیارت میآیند، گاهی ممکن است که به سراغ این کبوترها بروند ولو به عنوان دانه دادن، این کبوترهای حرم گاهی یک رمی دارند؛ اما بعضی از کشورهای خارجی اینطور نیست یعنی کبوترها و حیوانات هیچ احساس ناامنی نمیکنند، حتی این مقدار رمی که احیاناً اینجا دارند آنجا ندارند برای اینکه آنجا هیچ کس کاری به حیوان ندارند نه بچه نه بزرگ، اینها جزء آیات شمرده نشده که حالا ایشان بیایند این را بگویند که کبوتر که رم نمیکند برای اینکه فعلاً آنجا چون مأمن هست، عمده همان جهات دیگر هست که حیوانات وحشی مثلاً واقعاً کاری به حیوانات اهلی، مثلاً ندارند. خب اگر ثابت بشود خب مطلبی است و اما اینکه گفتند کبوترها پشت بام کعبه نمینشینند این هم خیلی مسلّم نیست، گاهی مینشینند و اینکه گفته شد به عنوان خارق عادت است امنیت است البته در این زمینه بحث مفصلی دارند، این مقدار بحثش، بحث خوبی است که این باید توجیه بشود که اگر جباری، قصد ستمگری و سلطه داشت و خداوند او را سرکوب میکند دماغش را خرد میکند، این در قیامت اینچنین است و به عذاب الیم گرفتار میکند؛ اما در دنیا اینطور نیست. آنگاه ستمی که بر حجاز رفت و بر حرمین رفت و بر مکه رفت نقل میکند. میگوید نه تنها زمان حجاج، زمان ما بدتر از کارهای حجاج در خصوص حرم انجام میشود این سیاستهای ستم، این زورگویی، این ظلم، این حضور بیگانگان در حجاز اینها همه و همه کاری است بدتر از حجاج، این سیاستهای باطل اینچنین است و اگر کسی بخواهد ستم بکند خدا او را ریشهکن بکند اینچنین نیست، ستمهای فراوانی در حجاز شد و میشود که خدا همچنان مهلت داد این سخن حق است البته، الیوم هم آلسعود کاری نظیر حجاج و بدتر از حجاج میکند که(علیهم لعائن الله و الملائکة والناس اجمعین) اما عمده این است که آنچه به عنوان آیت شمرده این است که اگر کسی قصد داشت کار ابرهه را انجام بدهد یعنی کعبه را ویران کند خدا به او مهلت نخواهد داد، این جریان ﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ﴾ این یک معجزه است این یک کرامت است یک خارق عادت است، این برای اینکه این اثر بماند. اینگونه از آثار، آثار تکوینی است معجزه است خارق عادت است و نازلتر از این که خیلی خارق عادت به آن معنا نباشد ولی آیت تکوینی هم باشد هم باز در مکه هست به نام امنیت که در جاهلیت بالأخره حرمت این را حفظ میکردند، آن مردم سرکش درنده را خدا طوری خاضع کرد که درباره حرم، حرمتی قائل باشند. اینکه فرمود: ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ این برای زمان جاهلیت است ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَمًا آمِنًا﴾ برای جاهلیت است ﴿وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ برای جاهلیت است، برای قبل از ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ است، اینها را قرآن میفرماید مگر ما این سرزمین را سرزمین امن قرار ندادیم، خب شما اسلام بیاورید یعنی این حرف بعد از اسلام آمده ولی امنیتی که از زمان جاهلیت تا زمان اسلام ادامه داشت قرآن به عنوان سند ذکر میکند وگرنه همه این آیات بعد از اسلام آمده؛ اما امنیت قبلی را گوشزد میکند. البته کریمهٴ ﴿وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ احتمال آن دارد که اگر کسی خواست در خصوص بیت ظالمانه برخورد کند خداوند او را به عذاب الیم گرفتار میکند نظیر ابرهه ممکن است او را بگیرد ولی اگر خواست در حرم ایجاد ظلم بکند مردم را بکشد و ستم بکند این ممکن است خدا در مدت کوتاهی بگیرد نظیر جریان ابرهه نباشد و اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ نظیر اینکه ﴿الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا﴾ که یک منع تشریعی است که آن هر کسی مال حرام میخورد در بطنش آتش است واقعاً آتش میخورد؛ منتها کسی که مال یتیم را میخورد، چون یتیم یک مظلومی است که هیچ پناهگاهی ندارد در خصوص خوردن مال یتیم آمده است که ﴿إنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا﴾ وگرنه درباره مال حرام که برای یتیم هم نباشد این حکم هست. درباره ظلم به افراد اینچنین است که خدا هر ظالمی را به عذاب الیم گرفتار میکند؛ منتها اگر ظرف ظلم، حرم باشد خدا قویتر و شدیدتر و بیشتر انتقام میگیرد تا ظرف ظلم خارج حرم باشد.
پرسش:...
پاسخ: آن تشریعی و تکوینی هر دو قبلاً بود و در آنجاهایی که هم عذاب برداشته میشود این به عنوان یک منت بر امت مرحومه است؛ اما اگر کسی بخواهد کعبه را زیر و رو بکند و مطاف و قبله مسلمین را بردارد خدا باز عذاب نکند این برخلاف امتنان است و دو چیز را به عنوان رفع عذاب، ذات اقدس الهی ذکر کرد که ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ فرمود وجود مبارک پیامبر(علیه آلاف التحیة و الثناء) رافع عذاب است و استغفار مردم هم رافع عذاب، لذا بعد از رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضرت امیر(علیه السلام) فرمود دو امان برای شما بود برای رفع عذاب یکی وجود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که رحلت کرد و دیگری استغفار یکی را از دست دادید دیگری را از دست ندهید وگرنه ممکن است که معذب بشوید. غرض آن است که رفع عذاب به عنوان منت است و اما آنجا که رفع عذاب برخلاف منت باشد او را که وعده ندادند خب اینها عصارهٴ سخنان گذشته بود.
بررسی دلالت برخی روایات وارده درباره «حطیم و حجر الاسود»
حالا اگر روایتی درباره خصوص حطیم آمده است آن حاکم بر همه حرفهایی است که لغویین گفتند در صورتی که از روایت، حصر استفاده بشود. پس دو مطلب لازم است یکی اینکه روایت حطیم را معنا کند که «ما بین الحجر الأسود و باب البیت» است دوم اینکه لسانش هم لسان حصر باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه در روایاتی که مرحوم محدث قمی در باب حجرالاسود و حطیم غیر از باب «حطمه» آنجا نقل کرد فرمود: «إن تهیّأ لک أن تُصلّی صلاتک کلّها... فافعل» اگر مقدورت باشد خب مقدور نیست آنجا را میگویند حطیم، برای اینکه «لأن الناس یحطم بعضهم بعضا» آنجا مقدور نیست، فرمود اگر مقدورت باشد همه نمازها را آنجا بخوان، نشد جای دیگر.
پرسش:...
پاسخ: خب، نه آنجا واقع مقدور نیست، آنجا بین الحجر والباب مقدور نیست، استلام مقدور افراد عادی نیست، چه رسد به اینکه کسی، صلات خلف المقام آسان نیست، با اینکه فاصله ده دوازده ذراعی است، سیزده ذراع و اینهاست چه رسد به نماز عند الحطیم، خب.
کیفیت دلالت آیه اول ودوم سوره «آل عمران »
وقتی که شبهات اهل کتاب برطرف شد، خواه در مسئله حلیت حرمت طعام، خواه در مسئله قبله و در پایان بحث حج و قبله هم فرمود که ﴿مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾ فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ﴾ این بیتی که ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ شما کفر میورزید نه معتقدید، نه قبلهتان اینجاست، نه مطافتان اینجاست، نه در اینجا نماز میخوانید، نه معبدتان اینجاست ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ﴾؛ خدا میبیند که شما چه میکنید، خدا شاهد است، چون علمش علم شهودی است خدا مینگرد شما چه میکنید هم عملتان هم کفرتان هر دو را خدا شاهد است: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ ٭ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا﴾ اول، ناظر به انصراف و ضلالت است دوم ناظر به صرف و اضلال آیه اول ناظر به این است که چرا گمراهید و از آیات الهی منصرفید، آیه دوم این است که چرا گمراه میکنید و دیگران را از راه حق منصرف میکنید. اول ضلالت است دوم اضلال، اول انصراف است دوم صرف، شما ضالاید و منصرف عن سبیل الله، دیگران را هم گمراه میکنید و راه دیگران را هم میبندید.
تفاوت عالمان کج اندیش و ملحدان
لذا فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ﴾ این در آیه اول ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ «صدّ» با «صاد» یعنی صرف ﴿الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ یعنی «یصرفون الناس عن سبیل الله»، گذشته از اینکه «یصرفون انفسهم عن سبیل الله، یصرفون الناس عن سبیل الله» الصدّ هو الصرف «صاد عن سبیل الله» یعنی مردم را منصرف میکند ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾؛ چرا کسی که ایمان آورد او را از راه خدا باز میدارید، نمیگذارید درست به بیت الله برسد و به آیات الهی برسد که مصداق کاملش الآن آلسعود ملعون است ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ خب، گاهی اصلاً راه حج را میبندند، گاهی راه حج را منحرفاً نشان میدهند، گاهی ممکن است که اصلاً راه ندهند، گاهی ممکن است منحرفاً راهنمایی کنند، فرمود: ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾؛ شما این راه مستقیم را معوج و کج، اخذ میکنید «تطلبونها عوجا» این را با شبهه با تحریف با تفسیر به رأی به یاد مردم میدهید و مردم را هم در همان مسیر، وادار میکنید. این فرق نمیکند در هر دو حال صدّ عن سبیل الله است، اصلاً راه ندهید یا منحرفاً راه بدهید در هر دو حال صدّ عن سبیل الله است. ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ که ﴿تَبْغُونَها﴾ یعنی «تتخذون» آن سبیل را و «تطلبون» آن سبیل را ﴿عِوَجًا﴾ نه یک راه معوج و کجی را در قبال دین قرار بدهید، اینچنین نیست.
اگر کجراههای در قبال صراط مستقیم کسی قرار بدهد این سبیل معوج است، این کار متنبّیان است یا ملحدان است. ملحد در مقابل موحد یک راه کجی را نشان میدهد، کجراهه اما آن کسی که محرف است و تفسیر به رأی میکند، همین سبیل الله را کج نشان میدهد همین سبیل الله را تحریف میکند که ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾ نه «تبغون سبیلاً اخری معوجه» یک راه کج دیگر نه، یک راه کج دیگر نظیر آنچه مارکسیست در برابر یک موحد میگوید آن یک راه کج است؛ اما وهابی غیر از مارکسیست است، وهابی همین راه را کج و کوله میکند به آدم نشان میدهد ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾ نه «تتبعون سبیلاً معوجه» آن مارکسیستی که توبه کرد کجراهه مینویسد، میگوید این راه ملحدان راه کجی بود آنها از اول میگفتند راه ما در مقابل راه انبیاست، راه انبیا(علیهم السلام) را نمیپذیرفتند برای خود یک خط مشی جدایی داشتند. این سبیلٌ معوج، این همین است که ﴿لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ﴾ ﴿هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ که سبیل الله مشخص است، سبیل الشیطان هم مشخص است آن سبیل الشیطان، سبیل المعوجه و این سبیل الله و صراط الله سبیل مستقیمه است و ﴿وَ عَلَی اللّهِ قَصْدُ السَّبیلِ﴾ یعنی «علی الله بیان السبیل القاصده» قصد یعنی مستقیم، مقتصد یعنی معتدل، بر خداست که راه مقتصد و میانه را مشخص کند ﴿وَ عَلَی اللّهِ قَصْدُ السَّبیلِ﴾ یعنی «و علی الله ارائة قصد السبیل»، «و علی الله بیان قصد السبیل» که اضافه صفت به موصوف است یعنی السبیل القاصده، السبیل المقتصده؛ اما ﴿وَمِنْهَا جَائِرٌ﴾ یک عدهای که این ﴿مِنْهَا﴾ به ﴿السَّبِیل﴾ برمیگردد ﴿وَمِنْهَا﴾ یعنی السبیل الله یک عده جائرند که جور، انحراف از صراط است خب پس یک عده سبیل الغی دارند این سبیل الغی سبیلٌ معوجه این میشود کجراهه، این میشود مارکسیست یک وقت کسی است نظیر وهابی این وهابی همین راه را کج میکند، مثل کسی که یک چوب مستقیم را یک خط مستقیم را یک نخ مستقیم را گره میزند که ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾ همین را کج میکند نه چیز دیگر. فرمود شما که موحدید خدا و آیات الهی را قبول دارید چرا با آیات الهی بازی میکنید، چرا این آیات الهی را کج به یاد مردم میدهید ﴿لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ﴾ ﴿وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ خب چگونه صد عن سبیل میکنید یعنی مؤمنین را راه نمیدهید، نه مؤمنین را راه میدهید؛ اما ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾؛ این راه را کج میکنید بعد راه را باز میکنید میگویید بفرمایید، حرمین را زیارت را مناسک حج را زیر پوشش تفکر الحادی وهابیت کج کردید، بعد به مردم میگویید بیایید حج، حج باشد؛ اما زیارت قبور نباشد، حج باشد استلام نباشد، حج باشد دعا و نیایش به آن سبک نباشد، حج باشد برائت نباشد، حج باشد دعوت به وحدت نباشد این حج باشد و آنها نباشد یعنی تولی باشد و تبری نباشد، همین راه را کج کردند بعد به مردم گفتند بیا.
«و الحمد لله رب العالمین»
تبیین معنای «حطیم» و محدوده آن
علت مطاف و قبله بودن کعبه
تفاوت عالمان کج اندیش و ملحدان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ ﴿96﴾ فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ ﴿97﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ ﴿98﴾ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ ﴿99﴾
راز فراوانی مسائل حج در بیان امام ششم (علیه السلام)
دربارهٴ ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا وَ هُدًی لِلْعالَمینَ﴾ خب مطالب فراوانی است، ظاهراً زراره از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند که من الآن چندین سال است که مسئله حج را از شما میپرسم هنوز تمام نشده، شاید در اندازه بیش از بیست سال، حضرت فرمود خانهای که انبیای فراوان دور او طواف کردند و قرون متمادی معبد بود و قبله بود و مطاف بود، میخواهی احکامش به این زودیها تمام بشود. لذا بحثهای فراوانی دارد اما خب آن مقداری که به مسائل تفسیری برمیگردد مهماش گذشت.
تبیین معنای «حطیم» و محدوده آن
مطلبی که درباره حطیم ذکر شد که حطیم کجاست مرحوم محدث قمی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف سفینه نقلاً از بحار، دو باب عنوان کرده است: یکی در باب حطمه؛ یکی در باب حجره، هم در باب حجر و حجر اسود و حجر آنجا این مطلب را نقل کرد و هم در باب حطمه. در باب حطمه روایتی هست که این بین حجرالاسود و در کعبه را میگفتند حطیم، همین محدوده را که قهراً ملتزم هم همین محدوده است و مقام ابراهیم مقابل حطیم قرار میگیرد، مقابل ملتزم هم قرار میگیرد. سرّ اینکه فاصله بین حجرالاسود و در کعبه را حطیم گفتند برای این بود که خلیل حق(سلام الله علیه) گوسفندان خود را در آنجا به عنوان آغل نگهداری میکرد گاهی برای اینها کاه و علف و علوفه حطیم میکرد و همین علوفه را میگویند حطیم و این کاه را میگویند حطام، چون محطوم است و خرد شده است و شکسته است، چون این کار را میکرد از این جهت آن قسمت را میگفتند حطیم. بعد هم همانجا نماز میخواندند و کارهای عبادی و نیایش داشتند و بهترین جای اطراف بیت همان گفتند حطیم است، لذا اگر کسی در آنجا سالیان متمادی شب و روز را به عبادت خاص خود بپردازد ولی ولایت نداشته باشد عبادت او مقبول نیست، این خلاصه فرمایش مرحوم محدث قمی در باب حطمه.
نظیر این مضمون را که حطیم بین حجرالاسود و در کعبه است این را هم در سفینه در باب «حجره» نقل کرده است آنجا در باب حجر وقتی که اصل لغت را معنا کرده است به حجرالاسود میرسد بعد به حجر اسماعیل میرسد و امثال ذلک. در ذیل عنوان حجرالاسود سخنی دارد به عنوان باب الحجر والحطیم، حجر مشخص است و حطیم بین حجرالاسود و در کعبه است، آنگاه این را نقل میکند که بعضی از آن گروه وقتی خواستند حجرالاسود را استلام کنند، میگفتند: «اُقبِّلُک و انی لأعلم انک حجر لا تضر و لا تنفع»؛ من توی حجرالاسود را استلام میکنم و میبوسم و میدانم که سود و زیانی نداری، آنگاه از این طرف موافق یعنی وابستگان به اهل بیت(علیهم السلام) میگفتند: «انه یضرّ و ینفع» این از آن سنگهای عادی نیست، این ضرر دارد و نفع دارد، چون شهادت دهد به سود عدهای و شکایت میکند علیه عدهٴ دیگر، گرچه شفاعت و شکایت در این جمله نیست؛ اما از این طرف میفرمودند که «انه یَضُرُّ و ینفع» معلوم میشود آن خطبهای که در نهجالبلاغه در چند روز قبل قرائت شد که کعبه از احجاری تشکیل شد که «لاتضر و لاتنفع» ناظر به حجرالاسود نیست [بلکه] ناظر به سایر سنگهاست، این یک مطلب. پس آنچه در سفینه آمده در این دو بخش و دو باب این است که حطیم همان بین حجرالاسود و در کعبه است. مرحوم طریحی در مجمعالبحرین در ذیل لغت «حطمه» آنجا دارد «و فی الاحادیث تکرّر ذکر الحطیم» یعنی در روایات نام حطیم، زیاد آمده. آنگاه حطیم را معنا میکند نه به عنوان یک روایت و راوی، بلکه به عنوان یک لغوی، چون نقل نمیکند از معصوم(علیه السلام) که حطیم چیست، فقط میگوید که حطیم در روایات زیاد آمده. بعد حطیم را معنا میکند که حطیم بین حجرالاسود و در کعبه است، آنگاه تقریباً افضل بِقای اطراف بیت است و از آن به بعد جاهایی که به نوبت و رتبت فضیلت دارند آنها را هم ذکر میکند. پس این آقایان نظر شریفشان این است که حطیم بین حجرالاسود و بین کعبه است.
دیدگاه های صاحب المیزان و لسان العرب درباره «حطیم»
سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید در آن بحث تاریخی که بعد از بحث تفسیری و بعد از بحث روایی عنوان کردند آنجا حطیم را به همان دیوار قوسی که مقابل با ناودان است معنا کردند که حطیم همان دیوار و قوسی است که مقابل ناودان است. در لغت و همچنین کتابهایی که جغرافیای مکه را ترسیم میکنند، آنها یا حطیم را به همین معنایی که ایشان ذکر کردند ذکر میکنند، نظیر آنچه از تهذیب در لغت نقل شده یا هر دو را جمع کردند، نظیر آنچه ابن منظور در لسانالعرب بیان کرده. ابن منظور در لسانالعرب ذیل لغت «حطمه» وقتی به حطیم میرسد، میگوید: حظیم «ما بین الرکن والباب» است «ما بین الرکن والباب» ظاهراً منظورش همان رکن حجرالاسود است «ما بین الرکن والباب» است و «قیل» آن حجر اسماعیل را میگویند حطیم برای اینکه چون «لأن البیت رفع و ترک هو محطوما» از این جهت او را حطیم میگویند. آنگاه چند وجه ذکر کرد برای اینکه چرا حجر اسماعیل را حطیم میگویند یا برای این است که چون «ترک هو محطوماً» یا برای آن است که لباسهای کهنه را در هنگام طواف، اعراب جاهلی آنجا میانداخت و کم کم محطوم میشد، فرسوده میشد و مانند آن. این وجه تناسبهایی است که برای نامگذاری این حجر اسماعیل به حطیم ذکر کردند، به هر حال آنچه این آقایان نقل میکنند، تقریباً سند روایی در آن نیست، البته اگر روایتی باشد که حطیم را به همان حجرالاسود و بین رکن و باب معنا کند و دیگری را هم نفی بکند این ثابت میشود که خصوص فاصله بین حجرالاسود و در کعبه را میگویند حطیم وگرنه ممکن است که هر دو وجه صحیح باشد یعنی آنطوری که ابن منظور در لسانالعرب نقل کرد، آنطور هم باشد.
کیفیت خصیصه و جودی «حجر الاسود»
پرسش:...
پاسخ: بیشتر او شهادت میدهد، چون مؤظفاند که نسبت به او استلام کنند و گرچه هر چه در جهان خارج هست، ریشهای در مخزن الهی دارد: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ هر چه در جهان طبیعت هست ریشهاش در جهان خارج هست و از آنجا تنزل کردهاند ولی حجرالاسود یک خصیصهای دارد، لذا ذات اقدس الهی میفرماید آهن را هم ما برای شما نازل کردیم ﴿وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ﴾ این ﴿انزلنا﴾ نه یعنی «خلقنا» واقعاً انزال هست، حالا انزال به نحو تجلی است نه به نحو تجافی، چیزی که از مخزن غیب تنزل میکند و وجود حقیقیاش در مخزن الهی است و وجود مادیاش در نشئه طبیعت است، این تنزل است اقسام دام را هم میفرماید ما برای شما نازل کردیم ﴿وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ اْلأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ﴾ این هشت جفت یعنی از اهلی و وحشی از هر قسم اهلی و وحشی را ما برای شما نازل کردیم، گوسفند اهلی و وحشی گاو اهلی و وحشی اسب اهلی و وحشی و امثال ذلک را ﴿وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ اْلأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ﴾؛ خدا برای شما نازل کرده است نه یعنی آنطوری که باران را نازل کرد، آنطور گاو و گوسفند اهلی و وحشی را نازل کرد یا آنطوری که برف نازل کرد آنطور آهن بارید، آهن نازل کرد اینطور نیست، بلکه براساس سورهٴ «حجر» ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ براساس این اصل کلی، درباره انزال انعام توجیهاش آسان است درباره انزال حدید توجیهاش آسان است درباره حجرالاسود هم آسان است. ولی همان طوری که در اماکن غیر مسجدالحرام در اماکن عادی میگویند اگر مکانی مسجد شد، شهادتی دارد و شکایتی؛ اما اماکن عادی این طور شکایت و شفاعت ندارند، برای اینکه درباره آنها برنامه خاصی اجرا نمیشود، معبد نیستند [بلکه] مسجد است که یا شهادت دارد یا شفاعت دارد یا شکایت حجرالاسود هم اینچنین است غرض آن است که آن خطبهای که در نهجالبلاغه خوانده شد مربوط به احجار خود کعبه است. وگرنه درباره خصوص حجرالاسود طبق نقلی که مرحوم محدث قمی در سفینه در باب حجره و حجرالاسود ذکر کرده است، این یک خصوصیتی دارد.
علت مطاف و قبله بودن کعبه
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، این چون تنزل یافته از عرش الهی است و بشر بالأخره سمبلی میخواهد، اینکه ﴿فأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ این برای خواص، قابل هضم است ولی برای توده مردم اینچنین نیست، اینها بالأخره سمتی میخواهند حکومت هم سمتی میخواهد، نظم و سازماندهی جمعیت سمتی میخواهد، لذا جایی باید مشخص باشد، کعبه به عنوان قبله و مطاف ذکر شده.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ آنجا چون آخر آباد نبود حضرت هم میخواست کارهای کعبه را به عهده بگیرد هم سرپرستی گوسفندها را [به عهده] داشته باشد، اینکه نمیتوانست گوسفندها را در بیابانها رها کند، عندالبیت بچهها هم آنجا زندگی میکردند دیگر، هاجر و اسماعیل(سلام الله علیهما) هم در همانجا زندگی میکردند دیگر، هیچ جایی که نبود و بعداً هم بیت را ساختند و به این صورت درآمد، خب.
تشریح محدوده شمول مصادیق «آیات بینات» در کریمه «فیه آیات بینات»
اما اینکه فرمود: ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ تفسیر المنار را ملاحظه فرمودید، دیگر شرح مبسوط آن لازم نیست، عمده آن خط فکری است که حاکم است. در اینجا باز سخن از مخالفت با توسل و امثال ذلک است از یک راه و انکار آن آیات تکوینی است از راه دیگر یعنی میگویند که ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکًا﴾ این ناظر به برکتهای ظاهری است ﴿وَهُدًی﴾ ناظر به برکتهای معنوی است جهانیان، بالأخره از این دو نعمت ظاهری و باطنی در کنار کعبه برخوردارند ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ این ﴿آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ را به همین امور عادی تطبیق میکنند؛ میگویند: ﴿مَقامُ إِبْراهیمَ﴾، ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾، ﴿وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾ اینها آیات بیّن است و منظور از مقام ابراهیم این است که حضرت ابراهیم در این سرزمین عبادت کرد، نیایش کرد [و] مردم را به حق دعوت کرد؛ اما مقام ابراهیم یعنی سنگی باشد که حضرت رویش پا گذاشته و اثر پا مانده، این نیست. مقام ابراهیم است یعنی اینجا معبد ابراهیم خلیل است، آن وقت ﴿وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّی﴾ یعنی اینجایی که معبد ابراهیم خلیل بود حضرت خلیل(سلام الله علیه) ایستاد و عبادت کرد و نماز و نیایش داشت وگرنه یک حجر خاصی باشد که روی آن پا گذاشته باشد، این نیست. مقام یعنی معبد و آنچه امام رازی در تفسیر دارد و دیگران هم آوردند که سنگی بود و تر بود و حضرت پا گذاشت و نرم شد و فرو رفت و اثر پا ماند و اینها این میگوید ثابت نشده است یک چنین چیزهایی و اگر هم باشد احتمالاً قبل از اینکه این به صورت سنگ در بیاید یک ماده تری بود و گل مانند و حضرت خلیل(سلام الله علیه) پا گذاشت و پا فرو رفت بعد هم چسبندگی پیدا کرد و متحجر شد و به این صورت درآمده است خب این با آن طرز تفکر البته هماهنگ است مسئله اینکه حیوانات درنده کاری به حیوانات اهلی ندارند این اولاً ثابت نیست کبوترها آنجا فرار نمیکنند رم ندارند ـ البته هر جایی که مأمن باشد رم ندارند ـ خب آن البته راست است، منطقههایی که کسی کاری به این حیوانات نداشته باشد آنها احساس امنیت میکنند، نظیر همین حرم فاطمه معصومه(سلام الله علیها) یا حرم ائمه(علیهم السلام) و بعضی از بچهها که به قصد زیارت میآیند، گاهی ممکن است که به سراغ این کبوترها بروند ولو به عنوان دانه دادن، این کبوترهای حرم گاهی یک رمی دارند؛ اما بعضی از کشورهای خارجی اینطور نیست یعنی کبوترها و حیوانات هیچ احساس ناامنی نمیکنند، حتی این مقدار رمی که احیاناً اینجا دارند آنجا ندارند برای اینکه آنجا هیچ کس کاری به حیوان ندارند نه بچه نه بزرگ، اینها جزء آیات شمرده نشده که حالا ایشان بیایند این را بگویند که کبوتر که رم نمیکند برای اینکه فعلاً آنجا چون مأمن هست، عمده همان جهات دیگر هست که حیوانات وحشی مثلاً واقعاً کاری به حیوانات اهلی، مثلاً ندارند. خب اگر ثابت بشود خب مطلبی است و اما اینکه گفتند کبوترها پشت بام کعبه نمینشینند این هم خیلی مسلّم نیست، گاهی مینشینند و اینکه گفته شد به عنوان خارق عادت است امنیت است البته در این زمینه بحث مفصلی دارند، این مقدار بحثش، بحث خوبی است که این باید توجیه بشود که اگر جباری، قصد ستمگری و سلطه داشت و خداوند او را سرکوب میکند دماغش را خرد میکند، این در قیامت اینچنین است و به عذاب الیم گرفتار میکند؛ اما در دنیا اینطور نیست. آنگاه ستمی که بر حجاز رفت و بر حرمین رفت و بر مکه رفت نقل میکند. میگوید نه تنها زمان حجاج، زمان ما بدتر از کارهای حجاج در خصوص حرم انجام میشود این سیاستهای ستم، این زورگویی، این ظلم، این حضور بیگانگان در حجاز اینها همه و همه کاری است بدتر از حجاج، این سیاستهای باطل اینچنین است و اگر کسی بخواهد ستم بکند خدا او را ریشهکن بکند اینچنین نیست، ستمهای فراوانی در حجاز شد و میشود که خدا همچنان مهلت داد این سخن حق است البته، الیوم هم آلسعود کاری نظیر حجاج و بدتر از حجاج میکند که(علیهم لعائن الله و الملائکة والناس اجمعین) اما عمده این است که آنچه به عنوان آیت شمرده این است که اگر کسی قصد داشت کار ابرهه را انجام بدهد یعنی کعبه را ویران کند خدا به او مهلت نخواهد داد، این جریان ﴿أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ﴾ این یک معجزه است این یک کرامت است یک خارق عادت است، این برای اینکه این اثر بماند. اینگونه از آثار، آثار تکوینی است معجزه است خارق عادت است و نازلتر از این که خیلی خارق عادت به آن معنا نباشد ولی آیت تکوینی هم باشد هم باز در مکه هست به نام امنیت که در جاهلیت بالأخره حرمت این را حفظ میکردند، آن مردم سرکش درنده را خدا طوری خاضع کرد که درباره حرم، حرمتی قائل باشند. اینکه فرمود: ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ این برای زمان جاهلیت است ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَمًا آمِنًا﴾ برای جاهلیت است ﴿وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ برای جاهلیت است، برای قبل از ﴿مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنًا﴾ است، اینها را قرآن میفرماید مگر ما این سرزمین را سرزمین امن قرار ندادیم، خب شما اسلام بیاورید یعنی این حرف بعد از اسلام آمده ولی امنیتی که از زمان جاهلیت تا زمان اسلام ادامه داشت قرآن به عنوان سند ذکر میکند وگرنه همه این آیات بعد از اسلام آمده؛ اما امنیت قبلی را گوشزد میکند. البته کریمهٴ ﴿وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ احتمال آن دارد که اگر کسی خواست در خصوص بیت ظالمانه برخورد کند خداوند او را به عذاب الیم گرفتار میکند نظیر ابرهه ممکن است او را بگیرد ولی اگر خواست در حرم ایجاد ظلم بکند مردم را بکشد و ستم بکند این ممکن است خدا در مدت کوتاهی بگیرد نظیر جریان ابرهه نباشد و اینکه فرمود: ﴿وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾ نظیر اینکه ﴿الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا﴾ که یک منع تشریعی است که آن هر کسی مال حرام میخورد در بطنش آتش است واقعاً آتش میخورد؛ منتها کسی که مال یتیم را میخورد، چون یتیم یک مظلومی است که هیچ پناهگاهی ندارد در خصوص خوردن مال یتیم آمده است که ﴿إنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا﴾ وگرنه درباره مال حرام که برای یتیم هم نباشد این حکم هست. درباره ظلم به افراد اینچنین است که خدا هر ظالمی را به عذاب الیم گرفتار میکند؛ منتها اگر ظرف ظلم، حرم باشد خدا قویتر و شدیدتر و بیشتر انتقام میگیرد تا ظرف ظلم خارج حرم باشد.
پرسش:...
پاسخ: آن تشریعی و تکوینی هر دو قبلاً بود و در آنجاهایی که هم عذاب برداشته میشود این به عنوان یک منت بر امت مرحومه است؛ اما اگر کسی بخواهد کعبه را زیر و رو بکند و مطاف و قبله مسلمین را بردارد خدا باز عذاب نکند این برخلاف امتنان است و دو چیز را به عنوان رفع عذاب، ذات اقدس الهی ذکر کرد که ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ فرمود وجود مبارک پیامبر(علیه آلاف التحیة و الثناء) رافع عذاب است و استغفار مردم هم رافع عذاب، لذا بعد از رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضرت امیر(علیه السلام) فرمود دو امان برای شما بود برای رفع عذاب یکی وجود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که رحلت کرد و دیگری استغفار یکی را از دست دادید دیگری را از دست ندهید وگرنه ممکن است که معذب بشوید. غرض آن است که رفع عذاب به عنوان منت است و اما آنجا که رفع عذاب برخلاف منت باشد او را که وعده ندادند خب اینها عصارهٴ سخنان گذشته بود.
بررسی دلالت برخی روایات وارده درباره «حطیم و حجر الاسود»
حالا اگر روایتی درباره خصوص حطیم آمده است آن حاکم بر همه حرفهایی است که لغویین گفتند در صورتی که از روایت، حصر استفاده بشود. پس دو مطلب لازم است یکی اینکه روایت حطیم را معنا کند که «ما بین الحجر الأسود و باب البیت» است دوم اینکه لسانش هم لسان حصر باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه در روایاتی که مرحوم محدث قمی در باب حجرالاسود و حطیم غیر از باب «حطمه» آنجا نقل کرد فرمود: «إن تهیّأ لک أن تُصلّی صلاتک کلّها... فافعل» اگر مقدورت باشد خب مقدور نیست آنجا را میگویند حطیم، برای اینکه «لأن الناس یحطم بعضهم بعضا» آنجا مقدور نیست، فرمود اگر مقدورت باشد همه نمازها را آنجا بخوان، نشد جای دیگر.
پرسش:...
پاسخ: خب، نه آنجا واقع مقدور نیست، آنجا بین الحجر والباب مقدور نیست، استلام مقدور افراد عادی نیست، چه رسد به اینکه کسی، صلات خلف المقام آسان نیست، با اینکه فاصله ده دوازده ذراعی است، سیزده ذراع و اینهاست چه رسد به نماز عند الحطیم، خب.
کیفیت دلالت آیه اول ودوم سوره «آل عمران »
وقتی که شبهات اهل کتاب برطرف شد، خواه در مسئله حلیت حرمت طعام، خواه در مسئله قبله و در پایان بحث حج و قبله هم فرمود که ﴿مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾ فرمود: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ﴾ این بیتی که ﴿فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ﴾ شما کفر میورزید نه معتقدید، نه قبلهتان اینجاست، نه مطافتان اینجاست، نه در اینجا نماز میخوانید، نه معبدتان اینجاست ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ﴾؛ خدا میبیند که شما چه میکنید، خدا شاهد است، چون علمش علم شهودی است خدا مینگرد شما چه میکنید هم عملتان هم کفرتان هر دو را خدا شاهد است: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ ٭ قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا﴾ اول، ناظر به انصراف و ضلالت است دوم ناظر به صرف و اضلال آیه اول ناظر به این است که چرا گمراهید و از آیات الهی منصرفید، آیه دوم این است که چرا گمراه میکنید و دیگران را از راه حق منصرف میکنید. اول ضلالت است دوم اضلال، اول انصراف است دوم صرف، شما ضالاید و منصرف عن سبیل الله، دیگران را هم گمراه میکنید و راه دیگران را هم میبندید.
تفاوت عالمان کج اندیش و ملحدان
لذا فرمود: ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ﴾ این در آیه اول ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ «صدّ» با «صاد» یعنی صرف ﴿الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ یعنی «یصرفون الناس عن سبیل الله»، گذشته از اینکه «یصرفون انفسهم عن سبیل الله، یصرفون الناس عن سبیل الله» الصدّ هو الصرف «صاد عن سبیل الله» یعنی مردم را منصرف میکند ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾؛ چرا کسی که ایمان آورد او را از راه خدا باز میدارید، نمیگذارید درست به بیت الله برسد و به آیات الهی برسد که مصداق کاملش الآن آلسعود ملعون است ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ خب، گاهی اصلاً راه حج را میبندند، گاهی راه حج را منحرفاً نشان میدهند، گاهی ممکن است که اصلاً راه ندهند، گاهی ممکن است منحرفاً راهنمایی کنند، فرمود: ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾؛ شما این راه مستقیم را معوج و کج، اخذ میکنید «تطلبونها عوجا» این را با شبهه با تحریف با تفسیر به رأی به یاد مردم میدهید و مردم را هم در همان مسیر، وادار میکنید. این فرق نمیکند در هر دو حال صدّ عن سبیل الله است، اصلاً راه ندهید یا منحرفاً راه بدهید در هر دو حال صدّ عن سبیل الله است. ﴿لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ که ﴿تَبْغُونَها﴾ یعنی «تتخذون» آن سبیل را و «تطلبون» آن سبیل را ﴿عِوَجًا﴾ نه یک راه معوج و کجی را در قبال دین قرار بدهید، اینچنین نیست.
اگر کجراههای در قبال صراط مستقیم کسی قرار بدهد این سبیل معوج است، این کار متنبّیان است یا ملحدان است. ملحد در مقابل موحد یک راه کجی را نشان میدهد، کجراهه اما آن کسی که محرف است و تفسیر به رأی میکند، همین سبیل الله را کج نشان میدهد همین سبیل الله را تحریف میکند که ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾ نه «تبغون سبیلاً اخری معوجه» یک راه کج دیگر نه، یک راه کج دیگر نظیر آنچه مارکسیست در برابر یک موحد میگوید آن یک راه کج است؛ اما وهابی غیر از مارکسیست است، وهابی همین راه را کج و کوله میکند به آدم نشان میدهد ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾ نه «تتبعون سبیلاً معوجه» آن مارکسیستی که توبه کرد کجراهه مینویسد، میگوید این راه ملحدان راه کجی بود آنها از اول میگفتند راه ما در مقابل راه انبیاست، راه انبیا(علیهم السلام) را نمیپذیرفتند برای خود یک خط مشی جدایی داشتند. این سبیلٌ معوج، این همین است که ﴿لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ﴾ ﴿هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ که سبیل الله مشخص است، سبیل الشیطان هم مشخص است آن سبیل الشیطان، سبیل المعوجه و این سبیل الله و صراط الله سبیل مستقیمه است و ﴿وَ عَلَی اللّهِ قَصْدُ السَّبیلِ﴾ یعنی «علی الله بیان السبیل القاصده» قصد یعنی مستقیم، مقتصد یعنی معتدل، بر خداست که راه مقتصد و میانه را مشخص کند ﴿وَ عَلَی اللّهِ قَصْدُ السَّبیلِ﴾ یعنی «و علی الله ارائة قصد السبیل»، «و علی الله بیان قصد السبیل» که اضافه صفت به موصوف است یعنی السبیل القاصده، السبیل المقتصده؛ اما ﴿وَمِنْهَا جَائِرٌ﴾ یک عدهای که این ﴿مِنْهَا﴾ به ﴿السَّبِیل﴾ برمیگردد ﴿وَمِنْهَا﴾ یعنی السبیل الله یک عده جائرند که جور، انحراف از صراط است خب پس یک عده سبیل الغی دارند این سبیل الغی سبیلٌ معوجه این میشود کجراهه، این میشود مارکسیست یک وقت کسی است نظیر وهابی این وهابی همین راه را کج میکند، مثل کسی که یک چوب مستقیم را یک خط مستقیم را یک نخ مستقیم را گره میزند که ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾ همین را کج میکند نه چیز دیگر. فرمود شما که موحدید خدا و آیات الهی را قبول دارید چرا با آیات الهی بازی میکنید، چرا این آیات الهی را کج به یاد مردم میدهید ﴿لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ﴾ ﴿وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ﴾ خب چگونه صد عن سبیل میکنید یعنی مؤمنین را راه نمیدهید، نه مؤمنین را راه میدهید؛ اما ﴿تَبْغُونَها عِوَجًا﴾؛ این راه را کج میکنید بعد راه را باز میکنید میگویید بفرمایید، حرمین را زیارت را مناسک حج را زیر پوشش تفکر الحادی وهابیت کج کردید، بعد به مردم میگویید بیایید حج، حج باشد؛ اما زیارت قبور نباشد، حج باشد استلام نباشد، حج باشد دعا و نیایش به آن سبک نباشد، حج باشد برائت نباشد، حج باشد دعوت به وحدت نباشد این حج باشد و آنها نباشد یعنی تولی باشد و تبری نباشد، همین راه را کج کردند بعد به مردم گفتند بیا.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است