- 121
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 8 و 9 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 و 9 سوره آلعمران _ بخش دوم"
دعای صالحان جهت سالم ماندن قلب
سرّ تبیین زیغ قلب به کوری دل
منحصر بودن ترس عالمان از خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿8﴾ رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿9﴾
دعای صالحان جهت سالم ماندن قلب
در پایان بحث دیروز حدیث شریفی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب عقل و جهل کافی در همین زمینه نقل کرد خوانده شد که به پایان نرسید. در آنجا که امام هفتم(سلام الله علیه) بسیاری از معارف بلند را به هشام یاد میدهد میفرماید: «یا هشامٌ! إنَّ اللهَ تعالی حَکیٰ عن قومٍ صالحین اِنَّهُم قَالُوا ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ حینَ عَلِمُوا أنَّ القلوبَ تَزیِغُ وَ تَعُودُ الی عَمَاها و رَدَاها» ؛ چون این صالحان میدانند که قلب ممکن است به حال جهل برگردد و نابینا بشود و این بینشی که دارد عطیه و هِبهٴ الهی است، لذا از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند که قلب اینها به حالت عمی و نابینایی برنگردد، که در سورهٴ «حج» آمده است ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ .
سرّ تبیین زیغ قلب به کوری دل
سرّ اینکه در اینجا زیغِ قلب به کوری دل بیان شد همان است که زیغ، انحراف است و گاهی به چشم اسناد داده میشود؛ ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی﴾ گفته میشود، گاهی هم به دل اسناد داده میشود. اگر دل آنچه را که باید ببیند، نبیند مبتلا به زیغ و اعوجاج است، مثل اینکه اگر چشم چیزی را باید ببیند، درست ننگرد مبتلا به زیغ است.
منحصر بودن ترس عالمان از خدا
آنگاه حضرت فرمود: «انه لم یَخْفِ اللهَ مَنْ لَمْ یَعْقِل عَنِ اللهِ و من لَمْ یعقِلْ عَنِ اللهِ لَمْ یَعْقِدْ قَلْبَهُ علی معرفةٍ ثابتةٍ یُبْصِرُها و یَجدُ حقیقَتها فی قلبِه و لا یکونُ أحدٌ کذلک إلاّ مَنْ کانَ قولُه لِفِعْلِهِ مصدّقاً و سرُّهُ لعَلانیتِهِ موافقاً لان اللهَ تبارَک اسمُه لم یَدُلّ علی الباطنِ الخفِی مِنَ العقِل الا بظاهرٍ مِنْهُ و ناطِقٍ عنه» ؛ در تبیین اینکه چطور صالحین اینچنین دعا میکنند فرمود کسی که احکام صادرهٴ الهی را درک نکرد، معارفی که از ذات اقدس الهی آمد تعقّل نکرد این خداترس نیست، وقتی خداترس نبود عالِم نیست، چون تنها کسی از خدا میترسد که او را بشناسد: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که کمال، در جمع این دو حصر است، حصر اول این است که دیگران نمیترسند، فقط عالماناند که از خدا میترسند، حصر دوم این است که عالمان از هیچ کس نمیترسند فقط از خدا میترسند، این جمع دو حصر مایهٴ کمال است.
حصر اول همان است که فرمود در بین مردم فقط عالماناند که از خدا میترسند ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ دیگران فقط از نظر رنگ با موجودات فرق میکنند ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ بعد از اینکه توده مردم و انعام و دواب و اینها را ذکر کرد، آنگاه فرمود: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ مرز عالمان را از افراد دیگر جدا کرد، آنها را فرمود در ردیف موجودات عادیاند و فقط تفاوت رنگ و امثال ذلک دارند؛ اما فقط عالماناند که از خدا میترسند: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾.
اختصاص ترس از خدا به عالمان خداشناس
آنگاه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» حصر دوم را بیان کرده است که ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ این ناظر به حصر دوم است که همان عالمان الهیاند که مبلّغان دیناند اینها فقط از خدا میترسند. اینها در خشیت هم موحّدند نه تنها از خدا میترسند، بلکه فقط از خدا میترسند از غیر خدا هراسی ندارند.
اگر این دو حصر در جایی جمع بود یک کمال مطلوبی است و ریشه آن حصر دوم، حصر اول است و ریشه حصر اول، معرفت حق است یعنی کسی از دیگران نمیترسد که از خدا بترسد، چون در ترس دیگر مشرک نیست که هم از خدا بترسد، هم از خلق خدا بترسد و کسی از خدا میترسد که خداشناس باشد، لذا اگر کسی خدا را و احکام خدا را و اوصاف خدا را و دستورات رسیده از ذات اقدس الهی را درک نکرد خداترس نیست. به همین مناسبت امام کاظم(سلام الله علیه) در تحلیل دعای راسخین فرمود: «لَمْ یَخْفِ اللهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنْ اللهِ» اگر کسی از خدا هر چه برسد او درست درک نکند، خداترس نیست.
پرسش:...
پاسخ: کفر، ترتیب اثر عملی است [و] خشیت، انفعال قلبی است و مبدأ اثر دانستن است، اگر کسی خدا را و احکام خدا را و دستورات رسیده از خدا را بشناسد خداترس خواهد بود.
تحقق ایمان در پرتو معرفت به خدا
پس «اِنَّه لَمْ یَخْفِ اللهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنْ اللهِ و مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عن اللهِ لَمْ یَعْقِدْ قلبَه علی معرفةٍ ثابتةٍ یُبْصِرُها و یَجِدُ حَقیقتَها فی قلبِه» ؛ کسی که علم خداشناسی نداشت و خداشناس نبود و خلاصه جهانبینی الهی نداشت این ممکن است ایمان بیاورد؛ اما ایمانش، ایمان مستقر نخواهد بود او توان تحصیل عقیده را ندارد، او نمیتواند اهل عقد باشد، گِره ببندد. یک وقت انسان مطلبی را در ذهن جا میدهد ولی این مطلب با ذات او و با جان او گِره نمیخورد، عَقد نمیبندد، لذا این شخص معتقد نخواهد بود صورتی در ذهن او هست و احیاناً یک حادثه کوچکی که بیاید رخت برمیبندد، چون نتوانست گره ببندد به جان خودش.
گاهی ممکن است انسان بین موضوع و محمول گره ببندد یعنی تصدیق داشته باشد، عالِم باشد، ولی مؤمن نباشد. در ایمان کامل دو گره و دو عَقد لازم است: یکی عقد بین موضوع و محمول که قضیه را عقد میگویند از آن جهت که بین محمول و موضوع گره خورده است، اگر کسی به علم خودش بها داد بعد از اینکه بین موضوع و محمول گِره بست یعنی این قضیه را در جان خود تثبیت کرد علماً، آنگاه نتیجه این قضیه را با جان خود گره میبندد خودش معتقد به اوست. پس در اعتقاد دو عقد و دو گره لازم است در اینجا حضرت فرمود اگر کسی خداشناس نباشد چگونه میتواند ایمانی پیدا کند و چیزی را با جانش گره ببندد، همانطوری که اگر کسی خداشناس نباشد، خداترس هم نیست. اینها به صورت یک قیاس مرکّب بیان میشود «لَمْ یَخْفِ اللهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلُ عَن اللهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عن اللهِ لَمْ یَعْقِد قَلْبَه علی معرفةٍ ثابتةٍ» که «یُبْصِرُهَا و یَجِدُ حقیقتَها فی قلبهِ» ممکن است احیاناً چیزی در ذهنش خطور کند؛ اما یک معرفت ثابتهای نیست که او بتواند ببیند و حقیقتش را در دل بیابد، خب.
چگونگی ایجاد عقد قلبی و حقیقت ایمان در جان
ما چگونه بفهمیم یا خود آن اشخاص چگونه این راه را طی کنند. ممکن است که درس و بحث رواج داشته باشد اینها خدا را و احکام خدا را بشناسند؛ اما چگونه عقد قلب پیدا بشود، چگونه طعم حقیقت ایمان در جان ظهور کند. فرمود از همینجا باید شروع کرد و آن این است که «و لا یکونُ أحداً کذلک الا من کان قولُه لِفعلِهِ مصدّقاً و سرُّه لعلانیةِ موافقاً» ؛ کسی که ظاهرش با باطنش موافق باشد آن اصل جامع، همین توافق ظاهر با باطن است؛ اما تطابق گفتار با رفتار چون قول یکز مهمی است از این جهت او را جداگانه ذکر فرمود وگرنه هر دو زیر پوشش آن اصل کلی است که سرّش با علنش موافق باشد.اگر کسی سرّش با علنش موافق بود این قلبش به چیزی گِره خورده است که میتواند آن را ببیند و بنگرد و میتواند از خدا بترسد و مانند آن.
پس راه فراهم کردنش آن است که ظاهر با باطن مطابق باشد و اگر کسی ما ظاهر او را نیک دیدیم، درک باطن برای ما دشوار است،مگر اینکه مَلکاتی پیدا بشود که با آن بتوان باطن را کشف کرد.به هر حالا دیگری نداریم ما اگر خواستیم راه را طی کنیم همین است،حرف ما مطابق با عمل ما باشد و ظاهر ما مطابق با باطن باشد، گاهی انسان بنا دارد چیزی را که انجام نمیدهد بگوید این منافق است، گاهی چنینیی ندارد؛اما برابر با منطقش عمل نمیکند این ضعیفالایمان است.این در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «صف» تهدید کرده است،فرمود: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ ٭ کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ این خیلی ناظر به منافقین هم نیست،شامل دیگران هم میشود فرمود این یک مَقْتِرگ است این یک غضب فراوانی را به همراه دارد که انسان چیزی را بگوید و عمل نکند ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ بنابراین اگر کسی سرّش با علن موافق بود این میتواند آن معرفت ثابته را تثبیت کند،قهراً اهل تعقل خواهد بود نتیجتاً از خدا هم میترسد.
هماهنگی ظاهر و باطن انسان نشانهٴ ایمان کامل
چرا «و لا یکونُ أحدُ کذلک الا مَنْ کٰنَ قولهُ لفعلهِ مصدّقاً و سرُّه لعلانیةِ موافقاً» برای اینکه «لانّ الله تبارک اسمُه لم یَدُل علی الباطنِ الخفیِّ من العقلِ الا بظاهرِ منهُ و ناطقٍِ عنهُ» ما اگر خواستیم بفهمیم دیگران عاقلاند یا نه بالأخره یک دلیل و راهنما میخواهیم یا اگر هم خواستیم خودمان بفهمیم که خودمان عاقلیم یا نه، یک دلیل و راهنما میخواهیم. دلیل و راهنمای آن امر باطنی همین تطابق قول و فعل است، همین تطابق سرّ و علن است. عمل صالح، نشانهٴ قلب سلیم است و سخنگوی قلب طاهر است. گاهی تعبیر به دلالت، گاهی تعبیر به نطق میفرماید: «لم یَدُلْ علی الباطنِ الخفیِّ مَنْ العقلِ الا بظاهِر مِنْه و ناطقٍ عَنْهُ» که عمل سخنگوی دل خواهد بود.
معرفت قرآنخواهی راسخین
نکات دیگری که در این آیه مبارکهٴ ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ است. معمولاً کلمه «هِبه» همانطور که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید آن بخششهای ابتدایی است. این راسخین در علم چون همه نعمتها را هم اصل توفیق عمل را، هم پاداش را بخششهای ابتدایی میدانند، لذا از کلمه هِبه و وهّاب بودن حق سخن میگویند این ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ از باب تناسب حکم و موضوع در اینجا همان معرفت قرآنخواهی است یعنی این دعا همانطوری که روایت در مورد خود نص است و غیر مورد را میگیرد نسبت به مورد خود نص است و نسبت به غیر مورد ظاهر، این دعاها هم اینچنین است. این دعا در مورد علوم قرآنی نازل شده است. راسخین در علم در مقابل ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ اند، آنها به دام متشابهات افتادند، به دام فتنهگری افتادند، به دام تأویلطلبی افتادند اینها میکوشند که از این دامها برهند و آنچه تأویل حقیقی است یاد بگیرند، در برابر فتنهای که آنها به پا انداختند اینها هدایت کنند مردم را و مانند آن.
این ﴿رَبَّنَا رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ نسبت به فهمیدن معارف قرآن تقریباً به منزله نص است، نسبت به خیرات و کمالات دیگر ظاهر. این ﴿هَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ تقریباً همتای آن دعایی است که در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» از ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نقل کردند. در آیهٴ 83 سورهٴ «شعراء» این است که ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ این حُکم یا همان حکمتهایی است که ﴿یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ﴾ یا معارف محکم دیگری است و مانند آن و اگر هم حکومت اِلهی باشد باز هم از همین قبیل خواهد بود، بنابراین راسخین در علم در درجه اول از ذات اقدس الهی علوم قرآنی را مسئلت میکنند.
یوم الجمع بودن قیامت
اما اینکه گفته شد ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ چون در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 25 سخن از «یومٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ» را قرآن مطرح کرد ﴿فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ هم قیامت یوم الجمع است، هم جامعش خداست، هم امری است ضروریالوقوع به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾، لذا کلمه جمع و کلمه جامع درباره قیامت هم زیاد یاد شده است: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ﴾ ، ﴿جَمَعْنَاکُمْ وَالْأَوَّلِینَ﴾ و امثال ذلک اینها در قرآن کریم زیاد هست؛ اما در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این چند کلمه کنار هم یاد شده است ﴿فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ﴾ .
تخلف ناپذیر بودن وعدههای الهی
مطلب بعدی آن است که در آیه قبل عرض کردند: ﴿إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ﴾؛ اما در این آیه گفته نشد ﴿إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ این ﴿إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ در بعضی از کلمات هست، حالا یا در قرآن یا در دعا ، اما اینجا ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ آمده است، برای اینکه نه تنها درباره معاد خدا وعده داد و خُلف وعده نمیکند، بلکه این راسخین در علم وعدههای دیگری را هم از خدا سراغ دارند و انجاز آن وعدهها را هم مسئلت میکنند، چون خدا فرمود: ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ اینها هم که دعا کردند منتظر اجابتاند این ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ یک طمأنینهای برای همین دعای اینها حاصل میشود یعنی آنچه ما گفتیم: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ دعاست و شما خُلف وعده نمیکنید، آنچه گفتیم: ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ دعاست و شما خُلف وعده نمیکنید، چه اینکه درباره اصل معاد هم شما خلف وعده نمیکنید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: ولی راسخین اینچنین میگویند هر وعدهای را که ذات اقدس الهی داد خلف وعده نمیکند، یکی از آن وعدهها هم اجابت دعاست اینها استدلال میکنند میگویند شما که خلف وعده نمیکنید این دعاهای ما را هم مستجاب کنید، مثل اینکه آنجا گفتند: ﴿إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ شما که بخشندهاید به ما ببخشید.
پرسش:...
پاسخ: این اسم ظاهر برای ضمیر آوردن از باب تعلیق حُکم بر وصف و مشعر بر علیت است چون الله است ﴿لاَ یُخْلِفُ﴾؛ اما «اِنَّه» اگر بود بالأخره دلیل میخواست.
فرق خلق وعده و خلف وعید
مطلب بعدی آن است که نزاع معروفی بین وعیدیه و غیر وعیدیه است که وعیدیه گروهی از متکلّماناند که میگویند همانطوری که خداوند به وعدههای خود وفا میکند، مؤمنان را به بهشت میبرد یقیناً بدان را هم به دوزخ میبرد و خلف وعده نمیکند و این امر یقینی است. دیگران میگویند خُلف وعید مثل خُلف وعده نیست، خلف وعده بد است و قبیح است؛ اما خلف وعید که کَرم است، گرچه وَعْد گاهی بر وعید هم اطلاق میشود؛ اما ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ و هرگز خدا خلف وعده نمیکند، و امثال ذلک ، این نه برای آن است که خلف وعده و خلف وعید هر دو یکسان باشد، بلکه خلف وعده محال است و خلف وعید کرم، ممکن است این کار را بکند، البته گاهی انجاز وعده با انجاز وعید همراه است، مثل اینکه به مؤمنین فرمود اگر شما «لله» قیام کردید به جنگ رفتید ما شما را پیروز میکنیم و دشمنان شما را شکست میدهیم، این وعدهِ نصرت است به مؤمنین و وعید هزیمت و شکست است به کافران.
اینجا ملازم هماند که اگر خدا بخواهد به وعده عمل کند یقیناً به آن وعید هم عمل میشود؛ اما گاهی تلازم نیست، مثل اینکه خدا فرمود اگر کسی اهل صلاح و صلات و صیام بود من به او فیض میرسانم و اگر کسی گناه کرد او را کیفر میدهم ممکن است زیدِ مطیع را به ثواب برساند و از عقوبت امر طالحِ معصیتکار بگذرد چون هیچ تلازمی هم بینشان نیست. بنابراین چون خلف وعید محال نیست نمیشود گفت که هر کسی را که خدای سبحان تهدید کرد او را گرفتار میکند؛ اما در همه موارد قضیه به نحو جزئیه بیان میشود، لذا هرگز مایه تجرّی یا غرور نخواهد شد، هیچ کس نمیداند که خدا از او میگذرد یا از او نمیگذرد، لذا همواره بین خوف و رجا به سر میبرد، نه ناامید میشود شاید خدا بخشید، نه با تجرّی و غرور به سر میبرد شاید خدا انتقام گرفت ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: میعاد وعد است، منظور، قیامت است که یکی از مصادیقش و منظور انجاز وعد است به عنوان اجابت دعا یکی از مصادیق دیگرش.
پرسش:...
پاسخ: آخر چون خلف وعید بد نیست که خدا نکند که، با اینکه فرمود من خیلی از گناهان را میگذرم.
ظهور و نص در قرآن کریم
مطلب دیگر آن است که همین دعای ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ که در مورد خود، نص است و در موارد دیگر ظاهر، درباره خصوص ولایت و امامت ذکر شد که در آن مورد میشود نص و در مورد دیگر میشود ظاهر. از این آیه استفاده میشود که راسخین در علم از خدا مسئلت میکنند قلب ما را منحرف نکن، از فهمیدن قرآن و همچنین قلب ما را منحرف نکن در مسائل دیگر، نسبت به معارف قرآنی «کالنص» است، نسبت به معارف دیگر ظاهر، ولی در بعضی از ادعیه همین جمله دعا نسبت به ولایت «کالنص» است، نسبت به موارد دیگر ظاهر. آن دعا را وقتی که خواندیم به استناد همان حدیث شریف ثِقْلَین روشن میشود که آن مسئلهٴ دعای درباره ولایت هم نظیر همین دعایی است که درباره معارف قرآن کریم هست.
فضیلت عید غدیر
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف تهذیب، جلد سوم، صفحه 143 بابی را منعقد کرده است به عنوان «باب الصلاة الغدیر» اولاً فضیلت روزهٴ عید غدیر را از ذات مقدس امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که روزهٴ روز غدیر معادل با روزهٴ تمام دنیاست، اگر انسان زنده بماند و این عید الله الأکبر است و ذات اقدس الهی هیچ پیامبری را مبعوث نکرده است، مگر اینکه روز عید غدیر را برای او عید رسمی گرفته است و حرمت این عید را و احترام این عید را برای او مشخص کرد و نام این روز عید غدیر در آسمانها به عنوان عهد معهود نامیده میشود و در زمین یوم المیثاق است و یوم الجمع است و امثال ذلک.
این مقدمهای است که به عنوان فضیلت روز غدیر ذکر میکند. بعد دستور دو رکعت نماز میدهد که هنگام زوال شمس انسان آن دو رکعت را بخواند، سورهٴ مبارکهٴ «حمد» است و ده بار ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ و آیات دیگر، پایان این دو رکعت دعاهاست، حالا ملاحظه بفرمایید دعایی که بعد از این دو رکعت نماز عید غدیر است چیست، آن دعاها یکیاش این است «ربنا انک امرتنا بطاعة ولاة أمرک و أمرتنا أن نکون مع الصادقین فقلت: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ و قلت: ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾» ؛ ما را امر کردی مطیع اولیایمان باشیم، ما را امر کردی با صادقین باشیم در دو آیه «فسمعنا و أطعنا» ما اطاعت کردیم «ربّنا فثبّت اقدامنا و توفّنا مسلمین مصدّقین لأولیائک»؛ ما را آنقدر ثابتقدم بدار که مسلمان بمیریم، تا آخرین لحظه اهل وفا باشیم: «و﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾» .
این دعا نسبت به اصلالولایه «کالنص» است، نسبت به خیرات دیگر ظاهر، چون صدر و ساقهٴ برنامه روز هیجدم ذیحجه روز ولایت است. آن فضیلتی که ذکر شده است، آن دو رکعت نمازی که ذکر شده است و این ادعیهای که بعد از نماز است. آنگاه همین گروه به دستور امام صادق(سلام الله علیه) میگویند: «و﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾»، پس به استناد همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» اینها که میگویند: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ یعنی ﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ از معرفت قرآن و به استناد همین حدیثی که مرحوم شیخ در تهذیب نقل کرده است «﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾» یعنی «لا تزغ قلوبنا عن الولایة» و اینها در حقیقت یک اصلاند به استناد همان حدیث شریف «انی تارک فیکم الثقلین» اگر این زیغ و انحراف از قرآن شد، زیغ و انحراف از عترت طاهره هم هست، اگر زیغ و انحراف از ولایت و عترت طاهره بود، زیغ و انحراف از قرآن هم هست، لذا امام صادق به أبیحنیفه میفرماید شما یک حرف از قرآن ارث نبردید. ﴿وَ لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾.
«اَلَّلهُمَّ اِنّی اسألکَ بالحقِّ الذی جَعَلْتَهُ عندَهم و بِالَّذی فَضَّلْتَهُ علی العالمینَ جمیعاً أن تُبَارِکُ لَنَا فی یومِنا هذا الّذی أکْرَمْتَنٰا فیه و أنْ تُتِمَّ علینا نعمتَکَ وَ تَجْعَلْهُ عِندَنا مُسْتَقَرّاً و لا تَسْلُبْنٰاهُ أبداً و لا تَجْعَلْهُ مُسْتَودَعاً فَانّکَ قُلتَ ﴿فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ﴾» در قرآن فرمود بعضی از ایمان مستقر است، بعضی مستودع «فَاجْعَلْهُ مُسْتَقَرّاً و لا تَجْعَلْهُ مُسْتَوْدَعاً وَ اَرْزُقْنَا نصرَ دینِک مَعَ ولیِّ هَادٍ مَنْصًورٍ مِنْ أهلِ بَیْتِ نَبیکَ» این همان دعاهای زیارت عاشوراست که میخوانید هر روز که آن توفیق را بده که «مع امام مهدی ظاهر ناطق منکم» باشیم «واَجْعَلْنا مَعَه بِتْحْتِ رَایَتهِ شُهَداءَ صِدِّیقینَ فی سَبِیلکَ وَ علی نُصْرَةِ دینک» بعد میفرماید اینکه شد، حالا بعداً هر چه خواستید بخواهید «ثُمَّ تَسْئَلْ بَعْدَها حاجَتکَ لِلدُّنیا و الآخرةِ فاِنَّها والله مقضیةٌ فی هذا الیومِ» خب این ذیلی که دارد نشان میدهد که آن ﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ «کالنص» است درباره ولایت و «کالظاهر» است نسبت به خیرات دیگر، مثل خود این آیه و جامعش هم همان حدیث شریف ثِقلین خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: نه: ما باشیم و آیه در مورد خود کالنص است، نسبت به خیرات دیگر ظاهر است. الآن اینکه میگوید: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ یا ﴿هَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ اگر فهم معارف قرآنی را با اصلاح امور دنیا هر دو خیر است کنار هم بگذاریم میبینیم این دعا نسبت به فهم معارف قرآنی کالنص است، نسبت به اصلاح امور دنیا کالظاهر. آن دعای مرحوم شیخ در تهذیب هم همینطور است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: همانطور که تا حال معنا میشد دیگر یعنی خدایا! ما را از معارف قرآن منحرف نکن این کالنص است، ما را از خیرات دیگر منحرف نکن این کالظاهر است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه: ﴿بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ هم کمال او و هم ثبات او، هم مرحله کاملتر او را به ما هِبه بکن و هم او را برای ما نگه بدار. اینچنین نیست که ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ که میگویند و میگوییم در نمازها تحصیل حاصل بکنیم، بلکه حفظ موجود و طلب مفقود است هر دو را یعنی آنچه را که نداریم طلب میکنیم، آنچه را که داریم میخواهیم حفظ بماند، چون حضرت در بیان مرحوم کلینی که از امام هفتم(سلام الله علیه) نقل کرد این بود که راسخین در علم میدانند که «اِنَّ القُلُوبَ تزیغُ وَتُعُودُ الی عَمَاها و رَدَاها» ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾.
این ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ باز وضع اسم ظاهر موضع ضمیر برای آن است که یک سرپُلی باشد که گذشته را به آینده ارتباط بدهد. تاکنون سخن از علوم قرآنی بود که به منزله نص بود و فضایل دیگر کالظاهر. از این به بعد آنهایی که در برابر دین ایستادند و مبارزه کردند و علیه دین قیام کردند و آنها که به سود دین جنگیدند وضع آنها را بعداً ذکر میکند.
وعد و وعید الهی دربارهٴ کفار و مؤمنان
نسبت به عدهای که مؤمناند وعده داد، نسبت به کافران وعید بود، این ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ یک سرفصلی است که آیات بعدی را که جنگی که علیه دین راه انداختند و شکست خوردند و مؤمنان به پیروزی رسیدند به آنها هم وصل میکند، لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن تُغْنِی عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَأُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ٭ قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ٭ قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ﴾ که جریان بدر و جنگ بدر را نقل میکند و عدهای را که خدا وعده ظفر داد پیروز کرد و عدهای هم منحزم شدند.
«و الحمد لله رب العالمین»
دعای صالحان جهت سالم ماندن قلب
سرّ تبیین زیغ قلب به کوری دل
منحصر بودن ترس عالمان از خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿8﴾ رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿9﴾
دعای صالحان جهت سالم ماندن قلب
در پایان بحث دیروز حدیث شریفی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب عقل و جهل کافی در همین زمینه نقل کرد خوانده شد که به پایان نرسید. در آنجا که امام هفتم(سلام الله علیه) بسیاری از معارف بلند را به هشام یاد میدهد میفرماید: «یا هشامٌ! إنَّ اللهَ تعالی حَکیٰ عن قومٍ صالحین اِنَّهُم قَالُوا ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ حینَ عَلِمُوا أنَّ القلوبَ تَزیِغُ وَ تَعُودُ الی عَمَاها و رَدَاها» ؛ چون این صالحان میدانند که قلب ممکن است به حال جهل برگردد و نابینا بشود و این بینشی که دارد عطیه و هِبهٴ الهی است، لذا از ذات اقدس الهی مسئلت میکنند که قلب اینها به حالت عمی و نابینایی برنگردد، که در سورهٴ «حج» آمده است ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ .
سرّ تبیین زیغ قلب به کوری دل
سرّ اینکه در اینجا زیغِ قلب به کوری دل بیان شد همان است که زیغ، انحراف است و گاهی به چشم اسناد داده میشود؛ ﴿مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی﴾ گفته میشود، گاهی هم به دل اسناد داده میشود. اگر دل آنچه را که باید ببیند، نبیند مبتلا به زیغ و اعوجاج است، مثل اینکه اگر چشم چیزی را باید ببیند، درست ننگرد مبتلا به زیغ است.
منحصر بودن ترس عالمان از خدا
آنگاه حضرت فرمود: «انه لم یَخْفِ اللهَ مَنْ لَمْ یَعْقِل عَنِ اللهِ و من لَمْ یعقِلْ عَنِ اللهِ لَمْ یَعْقِدْ قَلْبَهُ علی معرفةٍ ثابتةٍ یُبْصِرُها و یَجدُ حقیقَتها فی قلبِه و لا یکونُ أحدٌ کذلک إلاّ مَنْ کانَ قولُه لِفِعْلِهِ مصدّقاً و سرُّهُ لعَلانیتِهِ موافقاً لان اللهَ تبارَک اسمُه لم یَدُلّ علی الباطنِ الخفِی مِنَ العقِل الا بظاهرٍ مِنْهُ و ناطِقٍ عنه» ؛ در تبیین اینکه چطور صالحین اینچنین دعا میکنند فرمود کسی که احکام صادرهٴ الهی را درک نکرد، معارفی که از ذات اقدس الهی آمد تعقّل نکرد این خداترس نیست، وقتی خداترس نبود عالِم نیست، چون تنها کسی از خدا میترسد که او را بشناسد: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که کمال، در جمع این دو حصر است، حصر اول این است که دیگران نمیترسند، فقط عالماناند که از خدا میترسند، حصر دوم این است که عالمان از هیچ کس نمیترسند فقط از خدا میترسند، این جمع دو حصر مایهٴ کمال است.
حصر اول همان است که فرمود در بین مردم فقط عالماناند که از خدا میترسند ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ دیگران فقط از نظر رنگ با موجودات فرق میکنند ﴿وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ﴾ بعد از اینکه توده مردم و انعام و دواب و اینها را ذکر کرد، آنگاه فرمود: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ مرز عالمان را از افراد دیگر جدا کرد، آنها را فرمود در ردیف موجودات عادیاند و فقط تفاوت رنگ و امثال ذلک دارند؛ اما فقط عالماناند که از خدا میترسند: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾.
اختصاص ترس از خدا به عالمان خداشناس
آنگاه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» حصر دوم را بیان کرده است که ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ این ناظر به حصر دوم است که همان عالمان الهیاند که مبلّغان دیناند اینها فقط از خدا میترسند. اینها در خشیت هم موحّدند نه تنها از خدا میترسند، بلکه فقط از خدا میترسند از غیر خدا هراسی ندارند.
اگر این دو حصر در جایی جمع بود یک کمال مطلوبی است و ریشه آن حصر دوم، حصر اول است و ریشه حصر اول، معرفت حق است یعنی کسی از دیگران نمیترسد که از خدا بترسد، چون در ترس دیگر مشرک نیست که هم از خدا بترسد، هم از خلق خدا بترسد و کسی از خدا میترسد که خداشناس باشد، لذا اگر کسی خدا را و احکام خدا را و اوصاف خدا را و دستورات رسیده از ذات اقدس الهی را درک نکرد خداترس نیست. به همین مناسبت امام کاظم(سلام الله علیه) در تحلیل دعای راسخین فرمود: «لَمْ یَخْفِ اللهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنْ اللهِ» اگر کسی از خدا هر چه برسد او درست درک نکند، خداترس نیست.
پرسش:...
پاسخ: کفر، ترتیب اثر عملی است [و] خشیت، انفعال قلبی است و مبدأ اثر دانستن است، اگر کسی خدا را و احکام خدا را و دستورات رسیده از خدا را بشناسد خداترس خواهد بود.
تحقق ایمان در پرتو معرفت به خدا
پس «اِنَّه لَمْ یَخْفِ اللهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنْ اللهِ و مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عن اللهِ لَمْ یَعْقِدْ قلبَه علی معرفةٍ ثابتةٍ یُبْصِرُها و یَجِدُ حَقیقتَها فی قلبِه» ؛ کسی که علم خداشناسی نداشت و خداشناس نبود و خلاصه جهانبینی الهی نداشت این ممکن است ایمان بیاورد؛ اما ایمانش، ایمان مستقر نخواهد بود او توان تحصیل عقیده را ندارد، او نمیتواند اهل عقد باشد، گِره ببندد. یک وقت انسان مطلبی را در ذهن جا میدهد ولی این مطلب با ذات او و با جان او گِره نمیخورد، عَقد نمیبندد، لذا این شخص معتقد نخواهد بود صورتی در ذهن او هست و احیاناً یک حادثه کوچکی که بیاید رخت برمیبندد، چون نتوانست گره ببندد به جان خودش.
گاهی ممکن است انسان بین موضوع و محمول گره ببندد یعنی تصدیق داشته باشد، عالِم باشد، ولی مؤمن نباشد. در ایمان کامل دو گره و دو عَقد لازم است: یکی عقد بین موضوع و محمول که قضیه را عقد میگویند از آن جهت که بین محمول و موضوع گره خورده است، اگر کسی به علم خودش بها داد بعد از اینکه بین موضوع و محمول گِره بست یعنی این قضیه را در جان خود تثبیت کرد علماً، آنگاه نتیجه این قضیه را با جان خود گره میبندد خودش معتقد به اوست. پس در اعتقاد دو عقد و دو گره لازم است در اینجا حضرت فرمود اگر کسی خداشناس نباشد چگونه میتواند ایمانی پیدا کند و چیزی را با جانش گره ببندد، همانطوری که اگر کسی خداشناس نباشد، خداترس هم نیست. اینها به صورت یک قیاس مرکّب بیان میشود «لَمْ یَخْفِ اللهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلُ عَن اللهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عن اللهِ لَمْ یَعْقِد قَلْبَه علی معرفةٍ ثابتةٍ» که «یُبْصِرُهَا و یَجِدُ حقیقتَها فی قلبهِ» ممکن است احیاناً چیزی در ذهنش خطور کند؛ اما یک معرفت ثابتهای نیست که او بتواند ببیند و حقیقتش را در دل بیابد، خب.
چگونگی ایجاد عقد قلبی و حقیقت ایمان در جان
ما چگونه بفهمیم یا خود آن اشخاص چگونه این راه را طی کنند. ممکن است که درس و بحث رواج داشته باشد اینها خدا را و احکام خدا را بشناسند؛ اما چگونه عقد قلب پیدا بشود، چگونه طعم حقیقت ایمان در جان ظهور کند. فرمود از همینجا باید شروع کرد و آن این است که «و لا یکونُ أحداً کذلک الا من کان قولُه لِفعلِهِ مصدّقاً و سرُّه لعلانیةِ موافقاً» ؛ کسی که ظاهرش با باطنش موافق باشد آن اصل جامع، همین توافق ظاهر با باطن است؛ اما تطابق گفتار با رفتار چون قول یکز مهمی است از این جهت او را جداگانه ذکر فرمود وگرنه هر دو زیر پوشش آن اصل کلی است که سرّش با علنش موافق باشد.اگر کسی سرّش با علنش موافق بود این قلبش به چیزی گِره خورده است که میتواند آن را ببیند و بنگرد و میتواند از خدا بترسد و مانند آن.
پس راه فراهم کردنش آن است که ظاهر با باطن مطابق باشد و اگر کسی ما ظاهر او را نیک دیدیم، درک باطن برای ما دشوار است،مگر اینکه مَلکاتی پیدا بشود که با آن بتوان باطن را کشف کرد.به هر حالا دیگری نداریم ما اگر خواستیم راه را طی کنیم همین است،حرف ما مطابق با عمل ما باشد و ظاهر ما مطابق با باطن باشد، گاهی انسان بنا دارد چیزی را که انجام نمیدهد بگوید این منافق است، گاهی چنینیی ندارد؛اما برابر با منطقش عمل نمیکند این ضعیفالایمان است.این در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «صف» تهدید کرده است،فرمود: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ ٭ کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ این خیلی ناظر به منافقین هم نیست،شامل دیگران هم میشود فرمود این یک مَقْتِرگ است این یک غضب فراوانی را به همراه دارد که انسان چیزی را بگوید و عمل نکند ﴿کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ بنابراین اگر کسی سرّش با علن موافق بود این میتواند آن معرفت ثابته را تثبیت کند،قهراً اهل تعقل خواهد بود نتیجتاً از خدا هم میترسد.
هماهنگی ظاهر و باطن انسان نشانهٴ ایمان کامل
چرا «و لا یکونُ أحدُ کذلک الا مَنْ کٰنَ قولهُ لفعلهِ مصدّقاً و سرُّه لعلانیةِ موافقاً» برای اینکه «لانّ الله تبارک اسمُه لم یَدُل علی الباطنِ الخفیِّ من العقلِ الا بظاهرِ منهُ و ناطقٍِ عنهُ» ما اگر خواستیم بفهمیم دیگران عاقلاند یا نه بالأخره یک دلیل و راهنما میخواهیم یا اگر هم خواستیم خودمان بفهمیم که خودمان عاقلیم یا نه، یک دلیل و راهنما میخواهیم. دلیل و راهنمای آن امر باطنی همین تطابق قول و فعل است، همین تطابق سرّ و علن است. عمل صالح، نشانهٴ قلب سلیم است و سخنگوی قلب طاهر است. گاهی تعبیر به دلالت، گاهی تعبیر به نطق میفرماید: «لم یَدُلْ علی الباطنِ الخفیِّ مَنْ العقلِ الا بظاهِر مِنْه و ناطقٍ عَنْهُ» که عمل سخنگوی دل خواهد بود.
معرفت قرآنخواهی راسخین
نکات دیگری که در این آیه مبارکهٴ ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ است. معمولاً کلمه «هِبه» همانطور که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید آن بخششهای ابتدایی است. این راسخین در علم چون همه نعمتها را هم اصل توفیق عمل را، هم پاداش را بخششهای ابتدایی میدانند، لذا از کلمه هِبه و وهّاب بودن حق سخن میگویند این ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ از باب تناسب حکم و موضوع در اینجا همان معرفت قرآنخواهی است یعنی این دعا همانطوری که روایت در مورد خود نص است و غیر مورد را میگیرد نسبت به مورد خود نص است و نسبت به غیر مورد ظاهر، این دعاها هم اینچنین است. این دعا در مورد علوم قرآنی نازل شده است. راسخین در علم در مقابل ﴿الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ اند، آنها به دام متشابهات افتادند، به دام فتنهگری افتادند، به دام تأویلطلبی افتادند اینها میکوشند که از این دامها برهند و آنچه تأویل حقیقی است یاد بگیرند، در برابر فتنهای که آنها به پا انداختند اینها هدایت کنند مردم را و مانند آن.
این ﴿رَبَّنَا رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ نسبت به فهمیدن معارف قرآن تقریباً به منزله نص است، نسبت به خیرات و کمالات دیگر ظاهر. این ﴿هَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ تقریباً همتای آن دعایی است که در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» از ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نقل کردند. در آیهٴ 83 سورهٴ «شعراء» این است که ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ این حُکم یا همان حکمتهایی است که ﴿یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ﴾ یا معارف محکم دیگری است و مانند آن و اگر هم حکومت اِلهی باشد باز هم از همین قبیل خواهد بود، بنابراین راسخین در علم در درجه اول از ذات اقدس الهی علوم قرآنی را مسئلت میکنند.
یوم الجمع بودن قیامت
اما اینکه گفته شد ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ چون در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 25 سخن از «یومٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ» را قرآن مطرح کرد ﴿فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ هم قیامت یوم الجمع است، هم جامعش خداست، هم امری است ضروریالوقوع به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾، لذا کلمه جمع و کلمه جامع درباره قیامت هم زیاد یاد شده است: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ﴾ ، ﴿جَمَعْنَاکُمْ وَالْأَوَّلِینَ﴾ و امثال ذلک اینها در قرآن کریم زیاد هست؛ اما در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این چند کلمه کنار هم یاد شده است ﴿فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ﴾ .
تخلف ناپذیر بودن وعدههای الهی
مطلب بعدی آن است که در آیه قبل عرض کردند: ﴿إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ﴾؛ اما در این آیه گفته نشد ﴿إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ این ﴿إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ در بعضی از کلمات هست، حالا یا در قرآن یا در دعا ، اما اینجا ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ آمده است، برای اینکه نه تنها درباره معاد خدا وعده داد و خُلف وعده نمیکند، بلکه این راسخین در علم وعدههای دیگری را هم از خدا سراغ دارند و انجاز آن وعدهها را هم مسئلت میکنند، چون خدا فرمود: ﴿إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ اینها هم که دعا کردند منتظر اجابتاند این ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ یک طمأنینهای برای همین دعای اینها حاصل میشود یعنی آنچه ما گفتیم: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ دعاست و شما خُلف وعده نمیکنید، آنچه گفتیم: ﴿وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ دعاست و شما خُلف وعده نمیکنید، چه اینکه درباره اصل معاد هم شما خلف وعده نمیکنید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: ولی راسخین اینچنین میگویند هر وعدهای را که ذات اقدس الهی داد خلف وعده نمیکند، یکی از آن وعدهها هم اجابت دعاست اینها استدلال میکنند میگویند شما که خلف وعده نمیکنید این دعاهای ما را هم مستجاب کنید، مثل اینکه آنجا گفتند: ﴿إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ شما که بخشندهاید به ما ببخشید.
پرسش:...
پاسخ: این اسم ظاهر برای ضمیر آوردن از باب تعلیق حُکم بر وصف و مشعر بر علیت است چون الله است ﴿لاَ یُخْلِفُ﴾؛ اما «اِنَّه» اگر بود بالأخره دلیل میخواست.
فرق خلق وعده و خلف وعید
مطلب بعدی آن است که نزاع معروفی بین وعیدیه و غیر وعیدیه است که وعیدیه گروهی از متکلّماناند که میگویند همانطوری که خداوند به وعدههای خود وفا میکند، مؤمنان را به بهشت میبرد یقیناً بدان را هم به دوزخ میبرد و خلف وعده نمیکند و این امر یقینی است. دیگران میگویند خُلف وعید مثل خُلف وعده نیست، خلف وعده بد است و قبیح است؛ اما خلف وعید که کَرم است، گرچه وَعْد گاهی بر وعید هم اطلاق میشود؛ اما ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ و هرگز خدا خلف وعده نمیکند، و امثال ذلک ، این نه برای آن است که خلف وعده و خلف وعید هر دو یکسان باشد، بلکه خلف وعده محال است و خلف وعید کرم، ممکن است این کار را بکند، البته گاهی انجاز وعده با انجاز وعید همراه است، مثل اینکه به مؤمنین فرمود اگر شما «لله» قیام کردید به جنگ رفتید ما شما را پیروز میکنیم و دشمنان شما را شکست میدهیم، این وعدهِ نصرت است به مؤمنین و وعید هزیمت و شکست است به کافران.
اینجا ملازم هماند که اگر خدا بخواهد به وعده عمل کند یقیناً به آن وعید هم عمل میشود؛ اما گاهی تلازم نیست، مثل اینکه خدا فرمود اگر کسی اهل صلاح و صلات و صیام بود من به او فیض میرسانم و اگر کسی گناه کرد او را کیفر میدهم ممکن است زیدِ مطیع را به ثواب برساند و از عقوبت امر طالحِ معصیتکار بگذرد چون هیچ تلازمی هم بینشان نیست. بنابراین چون خلف وعید محال نیست نمیشود گفت که هر کسی را که خدای سبحان تهدید کرد او را گرفتار میکند؛ اما در همه موارد قضیه به نحو جزئیه بیان میشود، لذا هرگز مایه تجرّی یا غرور نخواهد شد، هیچ کس نمیداند که خدا از او میگذرد یا از او نمیگذرد، لذا همواره بین خوف و رجا به سر میبرد، نه ناامید میشود شاید خدا بخشید، نه با تجرّی و غرور به سر میبرد شاید خدا انتقام گرفت ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: میعاد وعد است، منظور، قیامت است که یکی از مصادیقش و منظور انجاز وعد است به عنوان اجابت دعا یکی از مصادیق دیگرش.
پرسش:...
پاسخ: آخر چون خلف وعید بد نیست که خدا نکند که، با اینکه فرمود من خیلی از گناهان را میگذرم.
ظهور و نص در قرآن کریم
مطلب دیگر آن است که همین دعای ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ که در مورد خود، نص است و در موارد دیگر ظاهر، درباره خصوص ولایت و امامت ذکر شد که در آن مورد میشود نص و در مورد دیگر میشود ظاهر. از این آیه استفاده میشود که راسخین در علم از خدا مسئلت میکنند قلب ما را منحرف نکن، از فهمیدن قرآن و همچنین قلب ما را منحرف نکن در مسائل دیگر، نسبت به معارف قرآنی «کالنص» است، نسبت به معارف دیگر ظاهر، ولی در بعضی از ادعیه همین جمله دعا نسبت به ولایت «کالنص» است، نسبت به موارد دیگر ظاهر. آن دعا را وقتی که خواندیم به استناد همان حدیث شریف ثِقْلَین روشن میشود که آن مسئلهٴ دعای درباره ولایت هم نظیر همین دعایی است که درباره معارف قرآن کریم هست.
فضیلت عید غدیر
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف تهذیب، جلد سوم، صفحه 143 بابی را منعقد کرده است به عنوان «باب الصلاة الغدیر» اولاً فضیلت روزهٴ عید غدیر را از ذات مقدس امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند که روزهٴ روز غدیر معادل با روزهٴ تمام دنیاست، اگر انسان زنده بماند و این عید الله الأکبر است و ذات اقدس الهی هیچ پیامبری را مبعوث نکرده است، مگر اینکه روز عید غدیر را برای او عید رسمی گرفته است و حرمت این عید را و احترام این عید را برای او مشخص کرد و نام این روز عید غدیر در آسمانها به عنوان عهد معهود نامیده میشود و در زمین یوم المیثاق است و یوم الجمع است و امثال ذلک.
این مقدمهای است که به عنوان فضیلت روز غدیر ذکر میکند. بعد دستور دو رکعت نماز میدهد که هنگام زوال شمس انسان آن دو رکعت را بخواند، سورهٴ مبارکهٴ «حمد» است و ده بار ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ و آیات دیگر، پایان این دو رکعت دعاهاست، حالا ملاحظه بفرمایید دعایی که بعد از این دو رکعت نماز عید غدیر است چیست، آن دعاها یکیاش این است «ربنا انک امرتنا بطاعة ولاة أمرک و أمرتنا أن نکون مع الصادقین فقلت: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ و قلت: ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾» ؛ ما را امر کردی مطیع اولیایمان باشیم، ما را امر کردی با صادقین باشیم در دو آیه «فسمعنا و أطعنا» ما اطاعت کردیم «ربّنا فثبّت اقدامنا و توفّنا مسلمین مصدّقین لأولیائک»؛ ما را آنقدر ثابتقدم بدار که مسلمان بمیریم، تا آخرین لحظه اهل وفا باشیم: «و﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾» .
این دعا نسبت به اصلالولایه «کالنص» است، نسبت به خیرات دیگر ظاهر، چون صدر و ساقهٴ برنامه روز هیجدم ذیحجه روز ولایت است. آن فضیلتی که ذکر شده است، آن دو رکعت نمازی که ذکر شده است و این ادعیهای که بعد از نماز است. آنگاه همین گروه به دستور امام صادق(سلام الله علیه) میگویند: «و﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾»، پس به استناد همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» اینها که میگویند: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ یعنی ﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ از معرفت قرآن و به استناد همین حدیثی که مرحوم شیخ در تهذیب نقل کرده است «﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾» یعنی «لا تزغ قلوبنا عن الولایة» و اینها در حقیقت یک اصلاند به استناد همان حدیث شریف «انی تارک فیکم الثقلین» اگر این زیغ و انحراف از قرآن شد، زیغ و انحراف از عترت طاهره هم هست، اگر زیغ و انحراف از ولایت و عترت طاهره بود، زیغ و انحراف از قرآن هم هست، لذا امام صادق به أبیحنیفه میفرماید شما یک حرف از قرآن ارث نبردید. ﴿وَ لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾.
«اَلَّلهُمَّ اِنّی اسألکَ بالحقِّ الذی جَعَلْتَهُ عندَهم و بِالَّذی فَضَّلْتَهُ علی العالمینَ جمیعاً أن تُبَارِکُ لَنَا فی یومِنا هذا الّذی أکْرَمْتَنٰا فیه و أنْ تُتِمَّ علینا نعمتَکَ وَ تَجْعَلْهُ عِندَنا مُسْتَقَرّاً و لا تَسْلُبْنٰاهُ أبداً و لا تَجْعَلْهُ مُسْتَودَعاً فَانّکَ قُلتَ ﴿فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ﴾» در قرآن فرمود بعضی از ایمان مستقر است، بعضی مستودع «فَاجْعَلْهُ مُسْتَقَرّاً و لا تَجْعَلْهُ مُسْتَوْدَعاً وَ اَرْزُقْنَا نصرَ دینِک مَعَ ولیِّ هَادٍ مَنْصًورٍ مِنْ أهلِ بَیْتِ نَبیکَ» این همان دعاهای زیارت عاشوراست که میخوانید هر روز که آن توفیق را بده که «مع امام مهدی ظاهر ناطق منکم» باشیم «واَجْعَلْنا مَعَه بِتْحْتِ رَایَتهِ شُهَداءَ صِدِّیقینَ فی سَبِیلکَ وَ علی نُصْرَةِ دینک» بعد میفرماید اینکه شد، حالا بعداً هر چه خواستید بخواهید «ثُمَّ تَسْئَلْ بَعْدَها حاجَتکَ لِلدُّنیا و الآخرةِ فاِنَّها والله مقضیةٌ فی هذا الیومِ» خب این ذیلی که دارد نشان میدهد که آن ﴿لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ «کالنص» است درباره ولایت و «کالظاهر» است نسبت به خیرات دیگر، مثل خود این آیه و جامعش هم همان حدیث شریف ثِقلین خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: نه: ما باشیم و آیه در مورد خود کالنص است، نسبت به خیرات دیگر ظاهر است. الآن اینکه میگوید: ﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا﴾ یا ﴿هَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَةً﴾ اگر فهم معارف قرآنی را با اصلاح امور دنیا هر دو خیر است کنار هم بگذاریم میبینیم این دعا نسبت به فهم معارف قرآنی کالنص است، نسبت به اصلاح امور دنیا کالظاهر. آن دعای مرحوم شیخ در تهذیب هم همینطور است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: همانطور که تا حال معنا میشد دیگر یعنی خدایا! ما را از معارف قرآن منحرف نکن این کالنص است، ما را از خیرات دیگر منحرف نکن این کالظاهر است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه: ﴿بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ هم کمال او و هم ثبات او، هم مرحله کاملتر او را به ما هِبه بکن و هم او را برای ما نگه بدار. اینچنین نیست که ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ که میگویند و میگوییم در نمازها تحصیل حاصل بکنیم، بلکه حفظ موجود و طلب مفقود است هر دو را یعنی آنچه را که نداریم طلب میکنیم، آنچه را که داریم میخواهیم حفظ بماند، چون حضرت در بیان مرحوم کلینی که از امام هفتم(سلام الله علیه) نقل کرد این بود که راسخین در علم میدانند که «اِنَّ القُلُوبَ تزیغُ وَتُعُودُ الی عَمَاها و رَدَاها» ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾.
این ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ باز وضع اسم ظاهر موضع ضمیر برای آن است که یک سرپُلی باشد که گذشته را به آینده ارتباط بدهد. تاکنون سخن از علوم قرآنی بود که به منزله نص بود و فضایل دیگر کالظاهر. از این به بعد آنهایی که در برابر دین ایستادند و مبارزه کردند و علیه دین قیام کردند و آنها که به سود دین جنگیدند وضع آنها را بعداً ذکر میکند.
وعد و وعید الهی دربارهٴ کفار و مؤمنان
نسبت به عدهای که مؤمناند وعده داد، نسبت به کافران وعید بود، این ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ یک سرفصلی است که آیات بعدی را که جنگی که علیه دین راه انداختند و شکست خوردند و مؤمنان به پیروزی رسیدند به آنها هم وصل میکند، لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن تُغْنِی عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَأُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ٭ قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ٭ قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ﴾ که جریان بدر و جنگ بدر را نقل میکند و عدهای را که خدا وعده ظفر داد پیروز کرد و عدهای هم منحزم شدند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است