display result search
منو
تفسیر آیات 10 تا 12 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیات 10 تا 12 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 10 تا 12 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

فضیلت نبردن اموال و اولاد و ناتوانی آنها از کیفر الهی
ارتباط جوشش خطرات درونی و دفاع کردن عوامل بیرونی
بهشت و جهنم محصول اعمال انسانها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن تُغْنِی عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَأُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ﴿10﴾ کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿11﴾ قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿12﴾

فضیلت نبردن اموال و اولاد و ناتوانی آنها از کیفر الهی
در این اصل کلی چند مطلب بود; یکی اینکه خود مال و اولاد سهمی از فضیلت نیست که انسان مالدار یا صاحب فرزند، سهمی از فضیلت نصیبشان شده باشد. همان‌طوری که در مسائل فکری مظنّه سهمی از واقعیت را نصیب انسان نمی‌کند ﴿إِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً﴾ در سعادتهای عینی هم صِرف اولاد و صِرف مال سهمی از فضیلت را نصیب کسی نمی‌کند.
مطلب دوم این بود که در هنگام خطر اگر ذات اقدس الهی ارادهٴ کیفر و تعذیب کرد از هیچ چیزی و هیچ کسی کاری ساخته نیست، نه از اولاد نه از اموال.
پرسش:...
پاسخ: فرق نمی‌کند; منتها در مسئله نفی تأکیدی فرق است. کلمه «لن» برای نفی تأکید است نه نفی تعبید، چون گاهی مغیّاست مثل ﴿فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾ اگر ابد بود که مغیّا نمی‌شد.

ارتباط جوشش خطرات درونی و دفاع کردن عوامل بیرونی
مطلب بعدی آن است که چرا نه مال، نه اولاد در هنگام بروز خطر سودی ندارد؟ برای اینکه این خطر از درون می‌جوشد وقتی خطر از درون جوشید از علل و عوامل بیرونی دفاع ساخته نیست، اگر کسی به بیماری جنون مبتلا شد، اگر کسی به بیماریهای دیگر مبتلا شد از مال و اولادی که بیرون از جان آدم‌اند کاری ساخته نیست. در این کریمه هم فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ﴾ وقود هم طبق بحثهای ریشه‌یابی دیروز روشن شد که هم آتش‌افروزه و آتش‌زنه را می‌گویند و احیاناً چیزهایی که با اندک تماس محترق می‌شود آن را هم می‌گویند وقود و این وقودِ نار بودن اختصاصی به قیامت ندارد، بلکه در دنیا هم عده‌ای وقود نار و عذاب‌اند. اگر خودسوزند و آتش‌افروزند و آتش‌زنه هستند از درون اینها بدبختی و محرومیت می‌جوشد، قهراً از هیچ عامل و عوامل بیرونی کاری ساخته نیست که مشکل اینها را حل کنند و ﴿أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ﴾.

مصاحبت کفار با آتش دنیا و قیامت
اینکه احیاناً از کافران تعبیر به اصحاب نار می‌شود برای اینکه اینها در صحبت آتش‌اند; منتها در قیامت که ظرف ظهور است می‌فهمند که اینها مصاحب آتش بودند. این‌چنین نیست که اینها در قیامت مصاحب آتش بشوند، بلکه در دنیا هم در صحبت آتش‌اند. این بیانی که دیروز از حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شد این هم تا حدودی همین مسئله را تأیید می‌کند اصل جریان در جلد هشتم الغدیر صفحه 214 است که مبسوطاً دیروز بحث شد و آن عنوان این است که «لو لا علی(علیه السلام) لهلک عثمان» در قبال «لو لا علی لهلک عمر» سخن را از حافظ عاصمی نقل می‌کند در کتاب زین الفتیٰ فی شرح سورة هل اتی که مردی حضور عثمان‌بن‌عفان آمد «و بیده جمجمة انسان میّت فقال انکم تزعمون النار یعرض علی هذا» چون در قرآن دارد که ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً﴾; در برزخ نار بر اینها عرضه می‌شود تا در قیامت ﴿أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ «و أنا قد وضعت علیها یدی فلا احسّ منها حرارة النار»; من دست را روی این سر گذاشتم و این سر سرد است [و] احساس حرارت نمی‌کند «فسکت عنه عثمان و ارسل الی علی‌بن ابی‌طالب المرتضی(صلوات الله علیه) یستحضره»; حضرت را احضار کرد «فلما أتاه و هو فی ملأ من أصحابه قال الرجل اعد المسأله فاعادها ثم قال عثمان‌بن‌عفان»; به حضرت امیر عرض کرد «أجب الرجل عنها یا أبا الحسن فقال علی(علیه السلام) «ایتونی بزند و حجر» و الرجل السائل و الناس ینظرون الیه» همه نگاه می‌کردند «فاتیٰ بهما» زند و حجر همان سنگ چخماخ را که با آن ماده می‌زنند آتش افروخته می‌شد آوردند، «فأخذهما و قدح منهما النار»; حضرت این دو را به هم برخورد داد و آتش از اینها جهید «ثم قال لرجل» «ضع یدک علی الحجر» فوضعها علیه ثم قال «ضع یدک علی الزند» «فوضعها علیه» فرمود دست روی این سنگ چخماخ بگذار می‌بینی سرد است، دست هم روی آن زند بگذار می‌بینی سرد است. حضرت به این مرد فرمود: «هل أحسست منهما حرارة النار»; آیا حرارت آتش را از این زند و از آن سنگ احساس می‌کنی؟ گفت نه، فرمود آتش از درون این می‌جوشد شما احساس حرارت نمی‌کنید ولی درون این جرقّه است سرِ این کافر به حسب ظاهر سرد است; اما درون او مشتعل است «فبُهِتَ الرجل فقال عثمان لو لا علی لهلک عثمان».
این نشانه آن است که در درون هست. گاهی انسان احساس ناامنی و ناآرامی می‌کند ولی نمی‌داند که از کجا دارد مشتعل می‌شود، اینها که وقود نارند و اصحاب نارند وضعشان این‌چنین است.

سیرهٴ حسنه خداوند و سیره سیئه آل فرعون در قرآن کریم
﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ بعد از بیان آن اصل کلی، آن‌گاه نمونه‌ای ذکر فرمود، فرمود مانند سیرهٴ مستمرّه آل‌فرعون ﴿وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ که اینها سنّت سیّئه داشتند اینها خودشان در اثر دوام فساد به جایی رسیدند که وقود نار شدند و اموال و اولاد اینها سهمی از حق و فضیلت برای اینها به همراه نداشت و در روز ظهور خطر دفاع هم نکرد ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ آن سیرهٴ مستمرّه را می‌گویند دأب، «دائب» یعنی مستمر آل‌فرعون هم شخص معیّن نیست این سلسله فراعنه مصر مشمول همین‌اند ﴿وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ هم مشمول همین‌ است این دأب، اگر اضافه به مفعول باشد سیرهٴ مستمرهٴ تبهکاران را نشان می‌دهد، به فاعل باشد سیرهٴ مستمرهٴ تبهکاران را نشان می‌دهد و اگر اضافه به مفعول باشد سیرهٴ مستمرهٴ ذات اقدس الهی را نشان می‌دهد، دو سیره و سنّت است. در این آیه دو سنّت و دو سیره بیان شده است; یکی سنّت سیّئه و یکی سنّت حَسنه. سنّت سیّئه برای آل‌فرعون ﴿وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ است، سنّت حَسنه برای ذات اقدس الهی است که سنّت خداست، تغییر و تبدیل‌پذیر نیست.
این ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ اگر اضافهٴ مصدر به فاعل باشد سؤال این است که دأبشان چه بود؟ اگر اضافه مصدر به مفعول باشد سؤال این است که دأب خدا درباره اینها چه بود؟ این دو سؤال را جملهٴ بعد همین آیه تفسیر کرد و جواب داد، فرمود: ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ سؤال اینکه آل‌فرعون ﴿وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ دأب و سنّتشان چه بود: ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ سؤال این است که دأب خدا درباره آل‌فرعون و ﴿وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ چگونه بود: ﴿فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾.

تبیین قرآن کریم دربارهٴ سیرهٴ حسنه و سیرهٴ سیئه
پرسش:...
پاسخ: بله، این عادت یا اضافه به مفعول است یا عادت اضافه به فاعل.
پرسش:...
پاسخ: فرق نمی‌کند در این جهت، عادتی که بر اینها رفت یا عادتی که اینها احیا کرده‌اند. سنّت اینها، سنّتی که اینها ایجاد کرده‌اند یا سنّتی که به سرِ اینها آمد دو سؤال دارد: سنّت اینها چیست; سنّتی که بر سرِ اینها آمد چیست؟ سنّت اینها این است که ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ سنّتی که بر سرِ اینها آمد چیست: ﴿فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾ همان روشی که ذات اقدس الهی با آل‌فرعون و ﴿وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ داشت آن اصل را برای همیشه احیا می‌کند ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ این سلسله کافران، این سلسله کافران یک سنّت سیّئه‌ای داشتند که ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ بر سرِ این سلسله کافران یک سنّت حَسنه‌ای اعمال می‌شود که ﴿فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾ این همان اصل کلّی است که در دو جای قرآن بیان فرمود که ﴿إِن عُدْتُمْ عُدْنَا﴾، ﴿ إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾. ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾ ذَنب هم مثل عِقاب معنای تَبع و تِلو را دارد آن تِلو را و تالی را می‌گویند ذَنَب و اگر هم دُم را می‌گویند ذَنَب بی‌ارتباط با معنای ذنب نیست. آنچه در تِلو و در تابع قرار می‌گیرد پیرو را می‌گویند ذَنْب. چون کیفر به دنبال اوست این را می‌گویند ذَنْب، مثل اینکه عِقاب را هم عقاب گفتند چون در عقب و به دنبال گناه می‌آید. ﴿فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾ و این اختصاصی به گذشته ندارد، بلکه ﴿وَاللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ﴾ این اصل کلی است، چون ﴿وَاللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ﴾ است اختصاصی نه به آل‌فرعون داشت نه به ﴿وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ داشت، شامل همه می‌شود، لذا فرمود: ﴿قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾.

دو شأن نزول درباره آیهٴ کریمه
در شأن نزول این کریمه ﴿قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ مطالبی گفته شد که بعضی از آن مطالب را مرحوم امین‌الاسلام در مجمع نقل کرد; یکی اینکه بعد از جریان بدر، بعد از وَقعهٴ بدر، گروهی از اهل کتاب یهودیهای مدینه می‌گفتند اینها با مشرکین جنگ کردند آنها رموز نظامی آشنا نبودند، لذا مشرکین را شکست دادند ما که به مسائل نظامی آگاهیم اگر با ما جنگ کنند شکست خواهند خورد، این را بعد از جریان بدر گفتند. آن‌گاه خدای سبحان فرمود: ﴿قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یعنی به اهل کتاب بگو، اعلام کن که شما هم مغلوب خواهید شد در دنیا و به جهنم محشور می‌شوید در آخرت، مثل آنها فرقی نمی‌کند این یک شأن نزول.
شأن نزول دوم آن است که این برای بعد از واقعه اُحد است، نه بعد از واقعه بدر، چون عده‌ای بعد از واقعه اُحد از همین اهل کتاب خواستند ایمان بیاورند عده‌ای گفتند صبر کنید، زود است. بعد از جریان اُحد که مسلمین شکست خوردند زمینه شک را اهل کتاب فراهم کردند گفتند این نشانه آن است که آن پیامبری که در عهدین آمده این، آن نیست وگرنه شکست نمی‌خورد. آیه بعد از واقعه احد نازل شد که شما هم شکست می‌خورید، شما کفار و به جهنم محشور می‌شوید.

اصل کلی اخبار به غیب
مطلب سوم این است که ممکن است آنها چنین حرفهایی زده باشند ولی یک اصل کلی است آمده اختصاصی به وقعهٴ بدر یا وقعهٴ احد ندارد. این حرف سوم در هر دو حال قابل گفتن است یعنی چه شأن نزولش در بعد از واقعه بدر باشد، چه بعد از واقعه احد باشد اصل کلی نافذ است، برای اینکه مورد هرگز مخصّص نیست ﴿قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ﴾ این اِخبار به غیب است نظیر ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ ٭ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ که این اِخبار به غیب است اینجا هم همین‌طور است، به یهودیها فرمود شما مغلوب می‌شوید طولی نکشید که جریان بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و بنی‌قینقاع و امثال ذلک پیش آمده عده‌ای شکست خوردند، عده‌ای تبعید شدند و تقریباً مدینه خصوصاً و جزیرةالعرب عموماً از شرّ اهل کتاب نجات پیدا کرد.
این اِخبار به غیب است جزء ملاحم قرآن است و معجزه قرآن ﴿قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾ این درباره قیامت است، آن درباره دنیا.

جواز تکلیف به محال در گرایش اشاعره
امام رازی همانند سایر اشاعره اینجا اصراری دارد که این دلیل است بر همان حرفی که اشاعره می‌گویند تکلیف «ما لا یطاق» جایز است و تکلیف «ما لا یطاق» خلاف عقل نیست، برای اینکه حُسن و قُبح را اینها نمی‌پذیرند و می‌گویند تکلیف محال جایز است و آیه ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ همان طوری که مکرّر ملاحظه فرمودید جزء متشابهات می‌دانند. آیه‌ای که به این وضوح دلالت می‌کند که سنّت خدا بر این نیست که به «ما لا یطاق» تکلیف کند این را جزء متشابهات کردند و بر میل خود حمل کردند. می‌گویند تکلیف «ما لا یطاق» جایز است، چرا؟ برای اینکه این گروهی که خدا فرمود: ﴿سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾ یقیناً پایان اینها کفر است، اینها کافراً می‌میرند چون خدا خبر داد و چون اِخبار الهی مستحیل است که کذب باشد پس ایمان اینها هم متسحیل است; محال است که اینها مؤمن بشوند. پس دوام اینها بر کفر یک امر ضروری است مع‌ذلک مکلّف به ایمان هم هستند پس تکلیف «ما لا یطاق» جایز است.

منشأ شبهه اشاعره
این همان شبهه معروف که در ذهن اینهاست در برداشتهای قرآنی هم همان شبهه را دارند خیال می‌کنند که کار انسانها تابع علم خداست غافل از اینکه این علمهای فعلی تابع کار مردم است، چون مردم با سوء اختیار خود ایمان نمی‌آورند هر چه هم انبیا ابلاغ کنند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ یُؤْمِنُون﴾ خدا خبر می‌دهد که اینها با سوء اختیارشان ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نه چون خدا خبر می‌دهد ایمان آوردن اینها مستحیل است، چون اینها با سوء اختیار خود ایمان نمی‌آورند خدا اِخبار می‌کند که اینها ایمان نمی‌آورند پس تکلیف به «ما یطاق» است، نه «ما لا یطاق» چون مشابه این مطلب را در ذیل ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾ داشتند، در ﴿لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ داشتند به همین مقدار توضیح اکتفا می‌شود.

بهشت و جهنم محصول اعمال انسانها
مطلب بعدی آن است که کلمه مِهاد گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت آیه 206 سورهٴ «بقره» است که ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾ اما یک توضیح کوتاهی هم لازم است.
«مِهاد» آن فرش را می‌گویند مِهاد، که پهن می‌شود و آماده می‌شود. زمین را خدا مِهاد قرار داد، بستر قرار داد و هر چیزی که آماده می‌شود می‌گویند تمهید کرده است. جهنم یک فرش آماده‌ای است خب حالا چه کسی بساط جهنم را پهن کرد، چه کسی آماده کرد، چه اینکه بهشت هم یک فرش آماده‌ای است چه کسی آن را پهن کرد؟ درباره بهشت فرمود هر عملی که انسان صالح انجام می‌دهد برای خود پهن می‌کند. آیه 44 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ برای خودشان آماده می‌کنند، پس اگر بهشت مِهاد است یا متکئاً بر فُرشی که ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ است همه‌ را خودشان آماده کرده‌‌اند ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ این جهنم هم که مِهاد است کافران برای خود و علیه خود آماده کردند ﴿مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ صدر همان آیه این‌چنین خواهد شد که «فعلی أنفسهم یمهدون»; آنها علیه خود این بساط سوزان را پهن می‌کنند.

وقود ناربودن ائمه کفر و حطب بودن پیروان آنها
اما آیه‌ای که در پیش داریم از آیات بسیار عمیقی است که هم در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» مطرح است، هم در «انفال».
پرسش:...
پاسخ: نه، همه نیستند آنها که در حدّ دأب آل‌‌فرعون‌اند ﴿وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ آنها هستند وگرنه آنها که تابعان ائمه کفرند آنها نه ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ آنها که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ﴾ هستند آنها وقودند، دیگران در حدّ حطب می‌شوند که ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر; هر کسی در این حد است ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ که به جایی می‌رسند که ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ می‌شوند، ظلمشان هم در حدّی است که ﴿یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ﴾ و امثال ذلک اینها می‌شوند «وقود النار»، دیگران می‌شود حطب.
پرسش:...
پاسخ: چرا; فرمود: ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ بیش از این مقدار که نمی‌شود استفاده کرد، هر کافری و هر اهل جهنّمی «وقودُ النار» باشد این‌چنین نیست. آن ناسی را که فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ آن را اینجا مشخص کرد که وقود آن نار چه گروهی‌اند، کسانی که در حدّ همین آل‌فرعون‌اند.

اشارهٴ قرآن کریم به معجزات بیامبران گذشته
﴿قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ یَرونَهُمْ مِثْلَهُمْ رأی الْعِین وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لأُولِی الْأَبْصَارِ﴾ بعد از بیان این مقدمات که هرگز اموال و اولاد مشکلی را در روز بروز خطر حل نمی‌کند، آن‌گاه به یک امر تاریخیِ محقّق‌الوقوع که در خاطره همه بود اشاره فرمود، فرمود: ﴿قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا﴾ یک وقت است معجزه‌ای مربوط به یکی از انبیای گذشته است آن را قرآن کریم مستقیماً با پیامبر درمیان می‌گذارد و می‌گوید ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ و امثال ذلک مثلاً در جریان کوه طور می‌فرماید: ﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾; تو در جانب طور نبودی که چگونه موسای کلیم وحی یافت ولی ما شرح قصه را برای تو بیان می‌کنیم، جریان مدین را ما برای تو گفتیم ﴿وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾; در کیفیت تکفّل مریم(علیها سلام) تو نبودی، ولی ما جریان را بازگو کردیم و می‌کنیم. اینها آیاتی است که پشت سر هم می‌فرماید تو در آن صحنه نبودی، تو در جانب طور نبودی، تو در مَدْین نبودی، تو در کفالت زکریا نبودی که «کیف یختصمون» ما این صحنه‌ها را یکی پس از دیگری برای تو شرح دادیم. این معجزات را که مربوط به انبیای سلف بود و تو حضور نداشتی بازگو کردیم.

عنایت ویژه خداوند به مسلمانان در جنگ بدر
اما معجزه‌ای که همه دیدند اختصاصی به پیامبر ندارد، همه دیدند در خاطره همه هم هست به مردم خطاب می‌کند که شما چنین صحنه‌ای را دیدید ﴿قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ﴾ شما این آیت را و این معجزه را دیدید در جنگ بدر دیگر توضیح نمی‌دهد، چون این قسمت از آیات بعد از جریان بدر نازل شد در خاطره همه این مسئله بدر بود ﴿قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ﴾ آن آیه هم این بود که ﴿فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ﴾; شما در جنگ بدر این آیه الهی را دیدید که یک عده در راه خدا شمشیر می‌زدند، یک عده کافر بودند علیه دین خدا شمشیر می‌زدند و دیدید که طبق علل و عوامل ظاهری هرگز این فرقهٴ کافره شکست نمی‌خورد، برای اینکه عدّه و عُدّه آنها چند برابر عدّه و عُدّه مسلمین بود آنها بیش از هزار نفر بودند، مسلمین در حدود سیصد و چند نفر، آنها نوعاً مسلّح بودند، اینها بیش از چند شمشیر و شش، هفت زره نداشتند، آنها سواره بودند، اینها پیاده بودند، آنها شتر نَحر می‌کردند به سربازانشان کباب می‌دادند، اینها خرما می‌مَکیدند. چیزی باعث پیروزی اینها نبود هیچ عاملی از عوامل ظاهری اینها شجاعانه حمله می‌کردند آنها مرعوبانه می‌گریختند چه بود چه شد؟ وقتی که شما بررسی کردید فهمیدید که چه شد، آن را فهمیدید که ﴿قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ﴾ راهش این بود که ما مجاری ادراکی اینها را بستیم ﴿یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾ این کافران که بیش از هزار نفر بودند، مؤمنینی که تقریباً یک سوم آنها بودند این مؤمنین را دو برابر خود می‌دیدند یعنی شش برابر دیدند. کافران، مؤمنین را دو برابر خود دیدند یعنی سیصد و اندی را دو هزار و خرده‌ای دیدند ﴿یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾.

امداد غیبی خداوند در جنگ بدر نمودی از آیت الهی
خب، این ﴿رَأْیَ الْعَیْنِ﴾ برای آن است که مبادا خیال کنند که این در تخیّل هست و در پندار است و در وهم است و نه، به طور روشن می‌دیدند، خب چطور یکی، شش برابر می‌شود؟ چطور سیصد و خرده‌ای می‌شوند دو هزار و خرده‌ای؟ چطور اینها که یک سوم بودند دو برابر شدند؟ خدا ـ معاذ الله ـ چشم‌بندی کرد چیزی که واقعیت نداشت در چشم اینها ارائه داد؟ یا نه، چشم‌بندی نیست. مشابه این را شما در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بنگرید ببینید راه‌حلش چیست. در سورهٴ «انفال» همین قصهٴ بدر را آیهٴ 43 و 44 نقل می‌کند می‌فرماید: ﴿إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَلکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ٭ وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً وَإِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ در اینجا سخن از تقلیل است، در آنجا سخن از تکثیر. در سورهٴ «انفال» سخن از تقلیل است فرمود: ﴿وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ﴾; شما را در چشم آنها کم نشان می‌دهد و آنها را هم در چشم شما کم نشان می‌دهد، اگر آنها را که زیادند، زیاد نشان بدهد شما اظهار فَشل و ضعف می‌کنید و اگر شما را در چشم آنها زیاد نشان بدهد آنها اظهار شجاعت می‌کنند. خدا که بخواهد امر خود را گذرا و نافذ قرار بدهد در مجاری ادراک طرفین اثر می‌گذارد. خب، اینجا کمِ واقعی را زیاد نشان داد یعنی چیزی که در واقع نبود زیاد نشان داد زیادِ واقعی را کم نشان داد; چشم‌بندی کرد ـ معاذ الله ـ یا حقیقتی بود که آن حقیقت را پرده برداشت و نشان داد. آیا حقیقتِ کافران جز دنیا چیز دیگر هست نه، و دنیا جز ﴿مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ چیز دیگر هست نه، آیا حقیقت مؤمنان جز بهشت چیز دیگر هست نه، و آیا بهشت جز واقعیتِ پایدار و ثابت و فراوان چیز دیگر هست نه، گاهی واقعیتِ کافران را به مؤمنین نشان می‌دهد اینها درونِ کافران را دیدند، دیدند یک گروه کمی‌اند، گاهی واقعیت مؤمنین را به کافران نشان می‌دهد کافران دیدند یک گروه فراوانی حمله کردند. آیا این می‌تواند توجیه‌کننده آیه سورهٴ محل بحث یعنی «آل‌عمران» و آیه سورهٴ «انفال» باشد یا نه، این‌چنین نیست که با چشم‌بندی صِرف مسئله جنگ بدر حل شده باشد. در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که آیه‌اش محل بحث است فرمود این آیه است، چشم‌بندی صِرف که معجزه نیست آن کاری که اهل سِحر می‌کند آنکه آیت نیست. این کاری که در بدر شده است آیت است: ﴿قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ﴾ که اینها این ﴿فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا﴾; با هم تلاقی کردند ﴿فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ﴾ ﴿کَافِرَةٌ﴾ همان است که ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ﴾ این ﴿کَافِرَةٌ﴾، ﴿یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾; بدون تردید، این کافران دیدند دو برابر اینها حمله کردند یعنی دو برابر نیروی نظامی اینها به اینها حمله کردند ﴿یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾ و این هم یک امداد غیبی است که ﴿وَاللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ﴾ گاهی نصر به رعب دارد که ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ و وجود مبارک رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمود من منصور به رعبم یعنی همین که حرکت کردم ترس من در دل رقیب القا می‌شود. این منصور به رعب است، قذف رعب در یک آیه است، القای رعب در دلهای کافران در آیه دیگر است ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ این تأثیر در دل است، اما در جریان جنگ بدر تأثیر در چشم است ﴿یَرَوْنَهُم مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾.

تمثیل جنگ بدر در رؤیای نبی مکرم اسلام
در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» می‌فرماید قبل از جریان بدر ما واقعهٴ بدر را در عالم رؤیا نشان رسول اکرم دادیم، به رسول اکرم در عالم رؤیا ارائه دادیم که یک گروه کمی دارند به اینها حمله می‌کنند و پیامبر(علیه آلاف التحیة و الثناء) رؤیای او مثل یقظهٴ او معصوم و مصون از وسوسه و گزند شیطان است وقتی بیدار شد به اصحاب خود اعلام کرد که یک گروه کمی به ما حمله می‌کند همان طوری که دید گزارش داد. در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» سرّش را این‌چنین بیان می‌کند ﴿إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً﴾، ﴿أَرَاکَهُمْ﴾ یعنی خدا آنها را نشان تو داد این «کاف» مفعول اول، «هم» مفعول دوم تو دیدی آنها را ﴿إِذْ یُرِیکَهُمُ﴾ خدا می‌شود مُری، تو می‌شوی رایی، آنها می‌شوند مرئی ﴿إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً﴾ باطن اینها که همان متاع دنیاست کم است و این حقیقت را در عالم رؤیا نشان رسول اکرم داد حضرت دید یک گروه کمی حمله کردند بعد هم به اصحاب گفت یک گروه کمی دارند حمله می‌کنند ﴿إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿وَلَوْ أَرَاکَهُمْ﴾ ﴿وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً﴾ اگر اینها را به چشم شما زیاد نشان بدهد همین وضعی که هستند ﴿لَفَشِلْتُمْ﴾ شما اظهار ضعف می‌کنید ﴿وَلَتَنَازَعْتُمْ﴾; این ضعف شما زمینهٴ نزاع است.

پیامدهای نزاع و اختلاف
گاهی نزاع زمینه ضعف است، گاهی ضعف زمینهٴ نزاع است، گاهی یک امت مقتدری برای اینکه هر کدام قدرت را به خود اختصاص بدهند به جان هم می‌افتند نزاع که شروع شد آن‌گاه فَشل و ضعف به دنبالش می‌آید که فرمود: ﴿لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا﴾ گاهی احساس ضعف، زمینه نزاع می‌شود، اگر گروه کمی در برابر مهاجمین فراوان قرار بگیرند احساس ضعف می‌کنند این به آن می‌گوید تو برو، آن به این می‌گوید تو برو، نزاع بعد از احساس ضعف است، لذا در آن آیه که سخن از دعوت به اتفاق است اول نزاع است و بعد ضعف، در جریان جنگ بدر اول ضعف است و بعد نزاع.

علت مضاعف دیدن مؤمنان توسط کافران در جنگ بدر
پرسش:...
پاسخ: نه; آیه راز و رمزی دارد با ظاهرش مطابق هست. چطور شد که کم و زیاد دیدند؟ با چشم هم دیدند. اگر مجاز در اسناد باشد خلاف ظاهر است، مجاز در کلمه باشد خلاف ظاهر است آیه با ظاهرش معنا می‌شود; اما چطور شد که کافران، مؤمنان را دو برابر خود دیدند یعنی سیصد و اندی را دو هزار و خرده‌ای دیدند شش برابر دیدند چطور شد؟
پرسش:...
پاسخ: آن اگر روایت فرمود مقبول است ولی بر خلاف ظاهر است، ظاهرش این است که شما همینها را می‌دیدید، این می‌شود خلاف ظاهر.
پرسش:...
پاسخ: روایت را اگر خواستیم قبول بکنیم به عنوان یک وجه تأییدی، وجه تفسیری، وجه تأویلی «أو ما شئت فسمَّه» اگر ما نتوانستیم ظاهر را معنا کنیم، آن‌گاه می‌رویم به سراغ کمک‌گیری از روایات که چطور شد یک نفر را شش نفر دیدند.
پرسش:..
پاسخ: لذا در بیداری هم دیدند خب، این برای خواب، بعد می‌فرماید : ﴿وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَلکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ پس آنچه در رؤیا بود این بود، حالا که وارد صحنهٴ نبرد شدی چه؟ آنجا گاهی در چشم شما اثر می‌گذارد، گاهی در چشم کافران اثر می‌گذارد ﴿وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً﴾ که تتمّه‌اش برای فردا می‌ماند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن